نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

شایسته‌ترین تیم برای قهرمانی بودیم/ پاسخی قاطع به منتقدان جوانگرایی

هماندوست در گفتگو با مهر:

سرمربی تیم ملی تکواندو ایران پس از کسب عنوان نایب قهرمانی مسابقات جهانی دانمارک گفت: تیم جوان و باانگیزه من شایسته دستیابی به عنوان قهرمانی جهان بود.

رضا مهماندوست با بیان این مطلب به خبرنگار اعزامی مهر به دانمارک گفت: بدون شک شایسته‌ترین تیم برای ایستادن بر سکوی قهرمانی بودیم و این موضوع را تمام حاضرین در سالن مسابقات به عینه دیدند اما حیف که اشتباهات فردی در کنار چند مشکل داوری مانع از تحقق این کار بزرگ شد.

وی در ادامه افزود: نوزدهمین دوره مسابقات جهانی در بالاترین سطح ممکن برگزار شد و همه تیم‌ها با آمادگی بالا پای به مسابقات گذاشته و رقابتی جذاب و دیدنی با یکدیگر داشتند. در این مسابقات ثابت شد فقط تکنیک و مهارت اجرای آن ضامن قهرمانی نیست و باید تاکتیک مبارزه و خیلی از مسائل جانبی دیگر را نیز مدنظر قرار داد.

سرمربی تیم ملی در توضیح بیشتر این موضوع گفت: در مبارزه فرزاد عبدالهی با نماینده آمریکا داوران حداقل 4 اخطار بی مورد به او دادند، در فینال وزن سوم خیلی راحت حق نادریان خورده شد و ... همه این مسائل دست به دست هم داد تا ما نتوانیم به آنچه می خواستیم دست پیدا کنیم.

مهماندوست جام نایب قهرمانی جهان را بالای سر برده است

مهماندوست اظهار داشت: به تیم خود افتخار می کنم. در مسابقات جهانی دانمارک تنها تیمی که موفق شد 5 مدال کسب کند، ایران بود. تک تک نفرات تیم هر چه داشتند رو کردند و بیش ازتوان خود تلاش کردند. شاید قسمت این نبود که تیم جوان ما با جام قهرمانی به ایران بازگردد.

وی همچنین خاطر نشان کرد: این نایب قهرمانی با شکوه‌تر از عنوان دوره قبل بود و پاسخی قاطع برای منتقدان به جوانگرایی در تیم ملی.

مهماندوست در پایان با تشکر از همکاران خود در کادر فنی، پزشک تیم ملی تکواندو، کلیه افرادی که برای رسیدن به این موفقیت بزرگ او را یاری کردند و همچنین خبرنگاران و اصحاب رسانه گفت: مردم ایران باید به این جوانان رشید که از جان مایه گذاشتند و تا سرحد مرگ برای شادی آنها تلاش کردند، افتخار کنند.

تصادف مرگبار اتوبوس دانشجویان در جاده شیراز ـ اصفهان + تصاوير

خروج یک دستگاه اتوبوس خط کرج ـ شیراز از مسیر خود که پس از تخریب گارد ریل به راه مخالف وارد شد و برخورد با اتوبوس حامل دانشجویان ـ که از شیراز به سمت مرودشت در حال حرکت بود ـ سبب برخورد شدید همراه با انفجار و منجر به مصدوم شدن 41 نفر و ...

در حادثه رانندگي صبح امروز بین دو دستگاه اتوبوس در مسير اصفهان به شيراز در کيلومتر 10 جاده شيراز ـ اصفهان در نقطه چشمه بيدي، شماری از دانشجویان جان خود را از دست دادند.

به گزارش خبرنگار «تابناک»، خروج یک دستگاه اتوبوس ـ که از کرج به سمت شیراز در حال حرکت بود ـ از مسیر خود و سپس تخریب گارد ریل توسط این اتوبوس و ورودش به مسیر مخالف، منجر به برخورد با اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه علوم تحقیقات فارس ـ که از شیراز به سمت مرودشت در حال حرکت بود ـ شد که متاسفانه در اثر این برخورد، هفت نفر از هموطنانمان جان خود را از دست دادند.

بر پایه این گزارش، بنا بر اعلام مرکز فوريت‏هاي پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز و همچنین گزارش‌های مردمی، بر اثر اين حادثه تاکنون سه تن از دانشجویان و راننده اتوبوس حامل آنها و همچنین سه تن از سرنشینان اتوبوس مقابل کشته و 37 نفر مصدوم این حادثه نیز به بيمارستان‏هاي شيراز انتقال داده شده‌اند.


مرکز اورژانس شيراز هم اعلام کرد: با توجه به اين که شماری از مصدومان توسط مردم و گروه‏هاي امدادي ديگر به بيمارستان‏ها انتقال داده شدند، احتمال افزايش آمار مصدومان هست. همچنین آخرین گزارش‌ها از شیراز حاکی از وخیم بودن حال دو تن از دانشجویان در این حادثه است.

گفتنی است، دانشگاه علوم تحقیقات استان فارس در فاصله 70 کیلومتری شمال شرق شیراز و در جاده سد درودزن قرار دارد که هر روز چند دستگاه اتوبوس وابسته به بخش خصوصی، کار جابجایی دانشجویان به شیراز و برعکس را انجام می‌دهند.

تکمیلی: بنا بر آخرین گزارش‌ها، شمار کشته شدگان حادثه رانندگی صبح امروز محور شیراز ـ اصفهان به پنج نفر افزایش یافت و مصدومان نیز 41 نفر اعلام شدند که در بیمارستان‌های شهید رجایی و نمازی شیراز بستری شده‌اند. البته مسئولان اورژانس فارس گفته‌اند که به دلیل وخامت حال برخی از مصدومان، احتمال افزایش تعداد کشته‌های این حادثه وجود دارد.

همچنین بر پایه گزارش پلیس راه محور جاده‌ای شیراز به اصفهان که بر اثر این حادثه بسته شده بود، اکنون باز شده و رفت‌وآمد در آن جریان دارد.

در عین حال، دکتر عبدالله جاسبی، رئيس دانشگاه آزاد اسلامي با ابراز تأسف عميق و همدردي با خانواده‌ سه دانشجوي از دست رفته و شفاي عاجل آسيب ديدگان، كميته‌اي را به رياست رئيس منطقه يك دانشگاه آزاد اسلامي براي بررسي موضوع، پيگيري و برخورد قاطعانه با مقصران حادثه تشكيل داد. اين كميته وظيفه دارد بر روند معالجه، ابراز همدردي با خانواده‌ آسيب ديدگان، ضمن همكاري با نيروي انتظامي و پليس، با مقصران اين حادثه برخورد كند.

همچنین سرهنگ احمدی، رئیس پلیس راه استان فارس در گفت‌وگوی تلفنی با ایسنا گفته است: علت حادثه توسط کارشناسان پلیس راه در دست بررسی است و نتایج آن در حال جمع بندی نهایی است و امید می‌رود تا ساعتی دیگر، علت این حادثه و نتیجه بررسی‌های کارشناسی حادثه منتشر شود.

صمد رجاء، معاون عمرانی استانداری فارس، حسن دلگشا مدیر کل آتش نشانی و دکتر ابوالفضل ‌هاشمی، جانشین اورژانس شیراز نیز در دقایق نخست حادثه با حضور در صحنه تصادف از نزدیک بر عملیات کمک‌رسانی نظارت می‌کردند.




















مجازات مرگ از نظر مارکس

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

چون این رزوها مساله اعدام ومجازات اعدام مطرح است ترجمه زیر را از آلمانی از سایت ا ینترنتی فوروم مارکس به زبان آلمانی تا حد توان ترجمه کردم که در زیر میخوانید

www.marx-forum.de/marx-lexikon/lexikon_t/todesstrafe.html

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

این بسیار .. سخت است وابدا غیر ممکن است ، یک پرنسیبی قرار داد که بوسیله آن بتوان این حق را قائل شد ویا هدفی را برای آن مشخص کرد که مجازات مرگ در یک جامعه متمدن افتخار آمیز را بتواند مستدل کند. مجازات بطور عادی-مجازات - این گونه مورد دفاع قرار میگیرد که یک وسیله برای بهتر نمودن ویا ترساندن است . اما کدامین حق را کسی دارا میباشد که مرا مجازات کند ، تا دیگران را بهتر کند ویا بترساند؟ بعلاوه چیزی بنام آمار وجود دارد ، واین در تاریخ نشان میدهد که ، هردو کاملا وتماما این را ثابت میکنند ،جهان از زمان (کاین) بوسیله مجازات نه بهتر شده است ونه ترسانده شده است . کاملا برعکس ..

اگر ما در مورد مسائل بطور روشن سخن بگوییم و از در پرده سخن گفتن امتناع کنیم ،در این صورت مجازات یک وسیله دفاعی جامعه است علیه نقض شرایط زندگی ، هرچیزی که محتوی آن میخواهد باشد.

اما این چه چامعه ای است که وسیله بهتری برای دفاع از خود جز جلاد نمیشناسد..؟

زمانی که ...تبهکاری در اعداد ورقم بزرگ بررسی شوند،در تکرار و نوع تکرار آن نشان میدهد که ..

این الزام وجود ندارد –بجای اینکه جلاد را مورد تجلیل قرار دهیم ، که یکسری تبهکاری را از بین ببرد، که برای تبهکاری جدیدی مکان ایجاد کنیم ، بایستی که در مورد چنین سیستمی فکر کنیم که چنین تبهکاری را تولید میکند؟

کارل مارکس ، مجازات مرگ

نادر هدایت ، هفدهم اکتبر دوهزار ونه

www.naderhedaiat.tk


مجازات مرگ از نظر مارکس

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

چون این رزوها مساله اعدام ومجازات اعدام مطرح است ترجمه زیر را از آلمانی از سایت ا ینترنتی فوروم مارکس به زبان آلمانی تا حد توان ترجمه کردم که در زیر میخوانید

www.marx-forum.de/marx-lexikon/lexikon_t/todesstrafe.html

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

این بسیار .. سخت است وابدا غیر ممکن است ، یک پرنسیبی قرار داد که بوسیله آن بتوان این حق را قائل شد ویا هدفی را برای آن مشخص کرد که مجازات مرگ در یک جامعه متمدن افتخار آمیز را بتواند مستدل کند. مجازات بطور عادی-مجازات - این گونه مورد دفاع قرار میگیرد که یک وسیله برای بهتر نمودن ویا ترساندن است . اما کدامین حق را کسی دارا میباشد که مرا مجازات کند ، تا دیگران را بهتر کند ویا بترساند؟ بعلاوه چیزی بنام آمار وجود دارد ، واین در تاریخ نشان میدهد که ، هردو کاملا وتماما این را ثابت میکنند ،جهان از زمان (کاین) بوسیله مجازات نه بهتر شده است ونه ترسانده شده است . کاملا برعکس ..

اگر ما در مورد مسائل بطور روشن سخن بگوییم و از در پرده سخن گفتن امتناع کنیم ،در این صورت مجازات یک وسیله دفاعی جامعه است علیه نقض شرایط زندگی ، هرچیزی که محتوی آن میخواهد باشد.

اما این چه چامعه ای است که وسیله بهتری برای دفاع از خود جز جلاد نمیشناسد..؟

زمانی که ...تبهکاری در اعداد ورقم بزرگ بررسی شوند،در تکرار و نوع تکرار آن نشان میدهد که ..

این الزام وجود ندارد –بجای اینکه جلاد را مورد تجلیل قرار دهیم ، که یکسری تبهکاری را از بین ببرد، که برای تبهکاری جدیدی مکان ایجاد کنیم ، بایستی که در مورد چنین سیستمی فکر کنیم که چنین تبهکاری را تولید میکند؟

کارل مارکس ، مجازات مرگ

نادر هدایت ، هفدهم اکتبر دوهزار ونه

www.naderhedaiat.tk


حجاریان وبازخوانی "اعترافات" ازمنظری دیگر







داستان اعترافات حجاریان نه فقط حکایت گرماهیت ضدبشری نظام حاکم است بلکه درعین حال داستان بازخوانی سرگذشت و سترونی اصلاحات درنظام جمهوری اسلامی نیزهست

نقاط عطف وجابجائی گفتمان ها

یکی ازویژگی های نقاط عطف در تحولات اجتماعی جابجائی گفتمان ها، ورود بازیگران و نقش آفرینان متعلق به نیروهای اجتماعی جدید وبالنده است. نظرورزی ها و گفتمان های مسلط قدیم منسوخ می شوند وجای خود را به گفتمان های تعالی بخش جدید می سپارند. نیروهای اجتماعی که باراصلی موجودیت جامعه وحیات وهستی آن را بدوش می کشند واردصحنه می شوند.توده ها ازنقش تماشاچی وکنش درون سیستمی و ازطریق نهادهای نظم مستقر فراتررفته وخود رأسا وارد میدان عمل شده وبه کنش های فراسیستمی ومعطوف به استقرارنظم دیگر می پردازند. درچنین فصولی است که اقدام مستقیم توده ای و دموکراسی مستقیم معنای واقعی می یابند واین البته یکی ازوجوه پرمعنا وغالبامغفول مفهوم انقلاب است.البته این جابجائی ها عموما باسهولت صورت نگرفته ودرمتن روندهای پیچیده ومتضاد وگاه ترکیبی وهمراه با کش وقوس ها صورت می گیرد.ازهمین رو زایش ها بویژه درجوامع استبدادی عموما بادرد بیشتری همراه بوده وحتاممکن است نیازمند عمل سزارین باشد.درجبهه مقابل نظام حاکم علیرغم مهره باطله خوردن، بیش ازحد وظرفیت تاریخی خود جان سختی کرده وباتمام قوا به دفاع ازکیان خود می پردازد.

فضای سه بعدی

بااین همه آنچه که وضعیت را پیچیده می کند سه بعدی بودن فضا و آرایش نیروهای موجود است.چرا که جمهوری اسلامی ازآن نوع اختاپوس های هزارپائی است که درقالب باندهای رقیب دراردوی جبهه مقابل نیزحضورفعال دارد و نقش آفرینی می کند!بی شک باندهای گوناگون حاکمیت دارای دعواهای واقعی هستند،ولی هدف اصلی دست یابی به سهم شایسته ای ازقدرت ورفع "معایب" نظام ازگزندهای پیشاروی آن برای تثبیت وبازتقسیم ثروت اجتماعی است.بهمین دلیل بالقوه ما با انقلابی دارای پتانسیل فرارونده وباپوست های اندازی ها متوالی مواجه هستیم که که درفضای سه بعدی صورت می گیرد. وازهمین رو زایش ها هم دردناک اند وهم دارای ترکیبی پیچیده.واقعیت آن است که وقتی جنبشی وارد صحنه می شود وبه اعلام موجودیت می پردازد،باندازه فضای هم ججم خود مکان ومناسبات همه نیروهای موجود را جابجامی کند ودراین میان حتا برخی ازجناح های حاکمیت باایفای نقش اپوزیسیونی ناچارمی شوند به ایفای نقشی فراترازظرفیت خود والبته درمحدوده گام های کوچک ومعین، خود را باجنبش همراه کنند تا هم بتوانند نقش فرادستی وکنترل کننده خود برجنبش را حفظ کنند وهم رقیبِ یکه تاز وانحصارگرخود را واداربه عقب نشینی ودادن امتیازات به نمایند.که این خود ماهیت این نوع فراررفتن ها ومحدوده ظرفیت های آنان را روشن می کند.هم چنین باید اضافه کرد گرچه این نوع فراروی ها وضعیت را درمقاطعی پیچیده ترکرده ودرجستجوی ایجاد فرجه وفضای تازه برای گفتمانی است که عمرش به پایان رسیده ،اما قادرنیست ُمهرِ ارسال به بایگانی را ازپیشانی آن گفتمان بزداید. دستگیری ومعنا وجایگاه اعتراف حجاریان به مثابه نماینده تیپک نظری-سیاسی اصلاح طلبی را باید درچنین فضائی مورد بررسی وکنکاش قرارداد. درچنین فضائی گرچه حجاریان اندکی ازغافله همراهان خود عقب می ماند،اما این واقعیت تأثیر محتوائی برنقد بن بست اصلاح طلبی درنظام کنونی، دربن بستی که او نماینده برجسته آن است نمی گذارد.

داستان ظهوروافول حجاریان به مثابه یکی ازنمادهای اصلی ومهم تئوریک- سیاسی اصلاح طلبی حکایت فشرده ای است از سرشت ،سرگذشت وبن بست نظریه اصلاح نظام جمهوری اسلامی. البته سترونی و بن بستی که درشرایط بس خود ویژه ای که او درآن قرارگرفته است رخ می نماید. او حامل گفتمانی بودکه ازمدتها پیش به بن بست رسیده بودولی نمی خواست آن را بپذیرد ولاجرم هم چنان اصراربرنقش آفرینی آن داشت. درطی این سال ها یافته های اولیه وی نه فقط متناسب با تجارب بدست آمده روزآمدنشده بودند بلکه حتا درسیری قهقرائی روی به گذشته ودست شستن ازموازین خود داشتند. اوج این رویکرد وی را درزمان "انتخابات" ومواضع وی شاهدبودیم: اودربیم از رادیکال شدن مطالبات ازیکسو و ظرفیت های محدودنظام ازجانب دیگر نظر به پائین کشیدن فتیله مطالبات وانطباق آن باقدوقواره نظام وگزین کاندیدهای درحد ظرفیت جناح حاکم داشت. جالب است که بدلیل این محافظه کاری حتا از دیگریاران اصلاح طلبش عقب ترماند.تردیدی نبود که چنین رویکردی متضمن مخالفت با رادیکالیسم توده های سرخورده ازنظام وازوعده های شیادانه احمدی نژاد بود.

بدیهی است که گفتمان های میرا ودرحال افول شکننده بوده و بنا به طبیعت خود نمی توانند مولد ومبشریک مقاومت توده ای و بالنده باشند. و طبعا این نیرو های اجتماعی درحال صعود وگفتمان متعلق به آن ها است که مبین مقاومت وایفای نقش تاریخی جدیدی درهم شکستن نظم موجودهستند.

بابک داد روزنامه نگارفراری درداخل کشور دریکی از نوشته های خود، ضمن انتقاد ضمنی ازاین گونه اعترافات و وادادن ها،به ستایش ازمقاومت خسروگلسرخی وتأثیرات مثبت و گسترده آن درمیان نسل جوان آن دوره پرداخته وبا الگوقراردادن وی اندرضرورت مقاومت و پرداختن هزینه های مبارزه سخن به میان آورده است. فی الواقع او درتجربه عملی خود دریافته است که با روحیه تزریق شده سالهای اصلاحات وازطریق چانه زنی دربالاو بدون پرداختن تاوان مبارزه نمی توان با نبض جنبش همراه شد.همراهی با نبض جنبش های خیابانی واقدامات مستقیم توده ای ،نیازمند لاروبی سمومات تزریق شده سالیان گذشته درپیشبرد تحولات ازطریق نگاه به بالا وفاصله گرفتن ازاین انگاره که "بکوشیم نظام را بی عیب کنیم" است.

ظهوراصلاح طلبی درشکل تراژیک-کمیک

ازاین منظررخدادتراژیک-کمیک "اعترافات" تااندازه ای ناشی از نابهنگامی وتلاقی دوگفتمان متفاوت،گفتمان اصلاحات و گفتمان انقلاب است. شرایط دگرگونه شده است واین یعنی بازیگران دیروز-بازیگرانی که حتی درآن موقع هم تنوانستند بازیگران قابل وشایسته زمانه خود باشند- دیگرنمی توانند بازیگران مناسبی برای امروز یعنی دوره تحولات ساختارشکن باشند.آنهائی که درآن زمان حتا نتوانستند درانطباق با نظرخود فشارازپائین را برای چانه زنی دربالا بکارگیرند. اکنون چه گونه می خواهند نافرمانی اجتماعی را بزیرمهمیزچانه زنی دربالا بکارگیرند؟فی الواقع تراژدی حجاریان فرجام تراژدی تزی بود که درپی اعمال حاکمیت دوگانه وحرکت بسوی "دموکراسی" مردم را به سوی سراب روانه می کرد.وی حتا زمانی تحت تأثیرنواخته شدن طبل شکست این تزها اعلام کرد:"اصلاحات مرد،زنده باداصلاحات!". بخش نخست گزاره فوق ره یافتی درست بود و برای همگان هم واقعیت شکست ملموس ومشهود بود.ولی گزاره دوم نه یک نتیجه گیری واستنتاج علمی، بلکه یک فراافکنی ایدئولوژیک ومصادره به مطلوب بود ولاجرم به معنای گریزازمواجه شدن باحقیقت وشرایط دگرگونه شده.این نظرنه فقط نمی خواست خود را با نتایج تجربیاتی که به بهائی گران، به باد رفتن امید هاو آرزوهای میلیون ها تن، تمام شده بود انطباق دهد،بلکه باهمه توان و تلاش خود و یاران همراهش، سعی درتزریق آن به بدنه جنبش وجامعه درحال تحول وزایش داشت. وحال آن که با هر نظری که داشته باشیم شکست اصلاحات امری قطعی بود وباهیچ چشم بندی نمی شد "زنده باد اصلاحات" را ازدل آن بیرون کشید.چون همه شواهد حاکی ازتشدید وخامت اوضاع ونیرومندی همه آن عوامل ونهادهائی بودکه اصلاحات را به شکست کشانده بود.بنابراین با به صدادرآمدن این طبل فی الواقع همه چیزتغییرکرده بود.نه دشمن، دشمن قبل از آن تجربه بود ونه مردم همان مردم پیش از آن. با توهمِ به بادرفته همه چیزباید ازنو وبرمداردیگری شروع می شد:برمداراصلاح ناپذیری نظام وبنابراین برپای بندی به الزامات این استنتاج.

واقعیت این بود که بهنگام دستگیری این معلول ترورشده توسط ایادی نظام وبه روایت هم گامان او، این "جان بازنظام" ودرشرایطی که اعمال فشاربه بیماری که باید تیمارمی شد باوج می رسید، بن بست دراندیشه وپروژه مورد نظر حجاریان نیز باوج خود رسیده بود. این همزمانی ِ ناشی ازنابهنگامی وناخوانائی ذهن وتحولات عینی، وفشارروحی وجسمی براندام ناتوان وعلیل وی البته یک تراژدی به معنی واقعی بود. تمامی اندیشه های ساخته وپرداخته وی به سرانجام نهائی ومحتوم خود رسیده بودند و یکی پس ازدیگری نادرستی خود را درآزمون رویدادها به نمایش گذاشته ومی گذاشتند واین درشرایطی بود که او درزیرفشاردژخیمان اهریمن خو برای تکان دادن افکاروعقایدش قرارگرفته بود.اوفرزند نظام،تأسیس کننده وزارت اطلاعات و نماینده شاخص نظری-تئوریک اصلاحاتی بود که درآزمون بزرگ خود شکست خورده بود و سرانجام دراوج بیماری توسط نظام وبفرموده رهبر خانواده به بند "اعتراف گیری" کشانده شده بود. برادران دشمن کامی که شاید زمانی شاگردان وی بودند، حتی ازبدن بیماروعلیل او هم نگذشتند والبته بانشان دادن درجه شقاوت وبی مروتی مثال زدنی که خود نفرین ابدی را نصیب آنها کرد. تلاقی وتقارن نامیمون ازدوسو بوجود آمده بود.خشم وکینه و سودای حفظ سلطهِ موردسؤال قرارگرفته تروخشک را باهم می سوزاند.وچه باک که این هیمه بخشی ازخانواده بزرگ اسلامی باشد!. بی شک مقدرنبود که این بن بست حتمادرقالب "اعترافات" و درشکلی چنین ناانسانی مجال بروزپیداکند. با این وجود سترونی وبن بست وجود داشت وازعیان شدن آن گریزی نبود . وایکاش که درشکلی متمدنانه وانسانی تر سربازمی کرد و به آن پرداخته می شد. فی الواقع تلاقی وتصادم گفتمان ها و جان سختی و سماجت پدیده ای که دورانش تمام شده ولی هم چنان اصرارمی ورزد که با همان درون مایه،دردوران تازه نقش آفرینی کند،ترکیبی ازصحنه های تراژیک-کمیک،بادکنک وار و مملو ازفراربه جلو ویا فراربه عقب را می آفریند.این نوع ظهورحباب گونه،هم چون حباب قد برافراشتن وهم چون حباب ترکیدن، ازویژه گی پدیده هائی است که علیرغم سپری شدن عمرشان با جان سختی درتلاش ایفای نقشی فراترازظرفیت تاریخی خود هستند.حاصل چنین تصادمی عموما یک ورودنابهنگام و البته یک خروج نابهنگام تراست. پروژه "اصلاحات" درکشورما مدتهاست که دچارچنین سرنوشتی شده است:درطی 8سال خود را به آزمون نهاد و به بهای ازدست دادن بسیاری فرصت های طلائی که سرانجام با برگزاری مراسم تدفین بدست خود اعلام داشت که عمرش به پایان رسیده است .بااین وجود پس ازشکست برنامه های احمدی نژاد ودرفضای نارضایتی موجود دوباره جانی تازه یافت و بفکرعروج مجدد افتاد:ظهورحباب گونه محمد خاتمی به عنوان کاندید دوره جدید وسپس درپی تهدید به ترور، محوحباب گونه اش و ظهور درجلوه موسوی وسپس پدیده تقلب و خیزش غافگیرانه مردم،این جریان را به سودای سوارشدن برامواج یک جنبش با پتانسیل فرارونده افکنده است. که به ناچاروظیفه ونقش اصلی اش دربرابرآن چیزی جزتلاش برای مهارزدن برآن وآن را دستمایه چانه زنی قراردادن برای دست یابی به سهمی شایسته ازقدرت نیست.آیا یک برآمد توده ای ویک نافرمانی اجتماعی را-آنچه را که مهندس بازرگان زمانی نزول سیل به جای باران خوانده بود،می توان وسیله فشارازپائین برای چانه زنی دربالا قراردارد؟! ازطنزهای روزگارآن که درحالی که واضع این تئوری خود بن بست آن را اعلام کرده است،همراهانش یک باردیگر واین باردرشرایط نزول بارش "سیل آسا" به فکر تحقق این تئوری افتاده اند! واین آیا ظهورمجدد اصلاح طلبی دروجه کمیک خود نیست؟!

شرکت کمونيستها در جنبش دموکراتيک الزامی است





کمونيستها نسبت به جان مردم بی تفاوت نيستند. اين از بشردوستی کمونيستی ناشی می شود. مبارزه مردم يک مبارزه طبقاتی است. در اين مبارزه که يک جنگ به تمام معناست دوست و دشمن وجود دارد و بايد ديد تناسب قوای طبقات متضاد برای يک درگيری چگونه است. اساسا چنين درکی خطاست اگر کسی تصور کند طرف برحق حتما طرف قويتر هم هست. تصور کند طرف برحق، طرفی که استدلال و اسناد فراوانی دارد و به اسلحه علمی مسلح است می تواند در شرايط برابر بر دشمن تا دندان مسلح و با تجربه و سازمان يافته خويش حتما غلبه کند. آنچه ما به آن معتقديم اين است که از نظر تاريخی حق به حقدار می رسد. آينده بهر حال از آنِ طرف بر حق است ولی در شرايط مشخص که برتری دشمن قطعی است معلوم نيست که ناحق بر حق پيروز نشود. تحليل مشخص از شرايط مشخص به همين مفهوم است. وقتی برحقان پراکنده اند، وقتی بر حقان آمادگی فداکاری و جانبازی و پرداختن بهای سنگين را برای امر انقلابی ندارند، وقتی برحقان رهبری نداشته و سازمان ندارند، وقتی امکانات تبليغاتی ندارند، امکانات مالی ندارند، اسلحه گرم ندارند و... در نبرد با نيروهای سياه تا دندان مسلح و سازمانيافته و آماده و دارای رهبری ارتجاعی و متمرکز، هسته شکست را با خود حمل می کنند. دشمن در اين نبرد از ما قويتر است. نيروهای انقلابی همواره بايد کياست رهبری خويش را به محک امتحان بگذارند. از مقابله با دشمن در شرايط نامناسب بايد پرهيز کنند، با دشمن بايد در جائی در گير شوند که آنها در نظر گرفته اند، در زمانی بايد به پيکار بپردازند که وقت مناسبش را خود آنها تعيين کرده اند، بايد دشمن را غافگير کنند و به وی شبيخون زنند. تمام قوانين جنگی در مبارزه طبقاتی نيز صادق است. دشمن سعی می کند شما را در جا و زمانی به مبارزه بکشد که برتری وی قطعی است. اين کار را خمينی در 30 خرداد 1360 با سازمان مجاهدين کرد و در يک پيکار نابرابر آنها را سرکوب نمود. سياست رژيم جمهوری اسلامی حساب شده بود. آنها وقتی به سرکوب توده ايها و اکثريتيها پرداختند نيز از همين شيوه مبارزه استفاده کردند. زمان و جای جنگ را آنها تعيين کردند و با شناسائی قبلی و تمرکز قوا در جای مناسب ضربات کوبنده ای به متحدين سابق و وفادار خويش وارد آوردند.
يک رهبری ورزيده و با وجدان از انقلابيگری کاذب پرهيز می کند و با مغز خود انديشيده و با برنامه و نقشه کار می کند. اين عمل يک اقدام مسئولانه است. در گذشته ی مبارزات جنبش کمونيستی در زمان حزب توده ايران خبر رسيده بود که برای سرکوب اعتصاب کارگری و تظاهرات کارگران در اصفهان، مرتجعين عشاير اطراف اصفهان را بسيج کرده اند تا به کارگران در يک شرايط نابرابر حمله کنند و از آنها کشته گرفته آنها را بترسانند. در اين مبارزه قدرت کارگران برای سرنگونی نظام حاکم بر ايران و قلع و قمع مرتجعين کافی نبود. آنها برای بهبود شرايط زندگی خود در کادر نظام حاکم مبارزه می کردند. و يا در موردی ديگر فاشيستها که در ايران در زمان جنگ نفوذ داشتند تلاش می کردند در کارخانجاتی که به جبهه شوروی اسلحه و مهمات صادر می کردند اعتصاب راه انداخته و بر خواستهای کارگران تکيه کرده تا مقاصد شوم خود را به کرسی بنشانند. در آن زمان کار روشنگری در ميان کارگران از وظايف نخستين کمونيستها بکار می رفت و نه تظاهر به انقلابی گری که مظهر مجسم ضد انقلاب بود. اين وظيفه رهبری حزب بود که جنبش کارگری را رهنمائی کند تا کمترين خسارت به وی وارد شود. طبيعتا اگر در جنبشی قدرت رهبری حزب تا بحدی باشد که کارگران همچون سربازان يک لشگر از آن پيروی کنند کار مبارزه طبيعتا ساده خواهد بود. ولی موارد پيش می آيد که توده مردم در اثر يک وضعيت غير عادی و تهيج عمومی به ميدان آمده و بيک مقابله نابرابر دست می زنند. در اين زمان وظيفه حزب اين نيست که در مقابل اين عمل انجام شده به مردم توصيه کند به خانه های خود برويد و در مقابل استبداد حاکم به عمليات قهرآميز و يا مقابله به مثل دست نزنيد. اگر حزب رهبری را در دست داشت طبيعتا زمان و محل در گيری و آرايش جنگی را خود تعيين می کرد ولی در شرايطی که با جنبش خود بخودی روبرو می شود و قادر نيست که خشم مردم را کنترل کند وظيفه اش در اين است که در جهت تصحيح شعار ها و ارتقاء سطح آنها بکوشد، در جنبش با مسئولانه شرکت کند و مانع شود که مبارزه مردم سرکوب گشته و قربانيان فراوانی بدهد. وظيفه رهبری از طريق حزب اين است که موجب شود تا کمترين خسارت به جنبش وارد شود و جنبش را به عقب نشينی منظم و حفظ کادرها و عناصر آگاه و پيشرو آن وا دارد. عنصر انقلابی واقعبين است در حاليکه انقلابيگری از ذهنيگری ناشی می شود.
در جنبش اعتراضی اخير مردم ايران پاره ای از نيروهای اپوزيسيون که درک درستی از مبارزه اجتماعی ندارند و بيشتر بنظر می آيد که تنبلی و بی عملی خويش را توجيه می کنند با يک استدلال ساده که نه رهبری اصلاح طلب جنبش و نه خواستهای جنبش مورد تائيد ماست از حمايت از جنبش سرباز زدند و منتظر ماندند و می مانند تا جنبشی مطابق ميل آنها به ميدان آيد. آنها ميدان مبارزه را به رقيب سپردند و خود را خانه نشين کردند. در بعد از 28 مرداد جزوه ای در باره کودتای 28 مرداد در ايران انتشار يافت که نگارش آنرا به باغدانيان منتسب می کنند. اگر رجاله ها و اوباش شاه اللهی در 28 مرداد 1332 جسم توده ايها را کشتند محتوی اين جزوه که مورد تائيد بسياری رهبران دست راستی حزب بود و بيعملی رهبری را در ايران تائيد می کرد روح کمونيستها را مورد آماج تيرهای زهرآگين قرار داد و کمونيستها را ازجنبه نظری خلع سلاح کرد. مطابق اين نظريه دست راستی جنبش ملی شدن نفت و ضد استعمار انگليس در سالهای 30 در ايران که رهبريش در دست طبقه بورژوازی ملی بود مسئوليت شکست جنبش را نيز بعهده دارد و يا اينکه از آنجا که ايران در مرحله انقلاب بورژوا دموکراتيک قرار دارد که رهبری آن يک رهبری ماهيت بورژوازی است پس کمونيستها در اين ميان فاقد هرگونه مسئوليتی بوده و می توانند با خيال راحت از خود سلب مسئوليت کنند. جزوه 28 مرداد توده ايها را خلع سلاح کرد و خاطرشان را جمع نمود که راه عدم مقاومت، راه عدم تلاش برای کسب رهبری راه درستی بوده است. اين نظريه امکان بسيج بعدی و انگيزه مبارزه انقلابی را از کادرهای کمونيست گرفت.
رفيق احمد قاسمی در جزوه �شکست 28 مرداد و جزوه 28 مرداد� نوشت:
�... بنظر من مبالغه آميز نيست اگر گفته شود که انتشار جزوه ی 28 مرداد در اثر اشتباهات تئوريک و سياسيش چنان شکستی را برای حزب توده ايران باعث شد که با شکست 28 مرداد برابر يود. سر و صدائی که جزوه 28 مرداد در حزب ما برپا کرد بيشتر از سر و صدای کودتای 28 مرداد نبود... توده حزبی برای اولين بار از رهبری می شنيد که رهبری انقلاب ايران در مرحله حاضر اصولا با بورژوازی ملی است، نه با پرولتاريا. با انتشار اين جزوه زمين زير پای حزب لرزيد.�
رفيق قاسمی ادامه می دهد: �اين سئوال که چرا رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد از امکانات فراوانی که داشت استفاده نکرد برای نويسندگان جزوه 28 مرداد سئوال مزاحمی است و برای اينکه از جواب آن بگريزند سئوال را باين صورت دگرگون می سازند: چرا رهبری حزب در مقابله با کودتای 28 مرداد انقلاب نکرد، و آنوقت شروع می کند به بحث مفصلی در باره مراحل انقلاب و اينکه ايران در نخستين مرحله ی انقلاب است و رهبری انقلابش با بورژوازی است و بنابراين رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد هيچ کاری نمی بايست بکند. اينطور گمراه کردن افکار عمومی حزب و مردم بديهی است که شايسته رهبری ما نيست. هيئت اجرائيه ی حزب در ايران می بايست سئوال را همانطوری که از طرف واقعيت اوضاع و از طرف کادرهای حزب مطرح می شد مطرح کند نه اينکه راهی برای گريز بيابد�.
پس می بينيم که بحث بر سر رهبری جنبش يک بحث جديد نيست و سابقه طولانی در جنبش کمونيستی ايران دارد. آموزش از گذشته پرافتخار حزب توده ايران يعنی آموزش از همين موارد مشخص در مبارزه اجتماعی و تاثيرات خوب و بد آن. نمی شود آزموده را بار ديگر آزمود.
همان اشتباه امروز در محدوده کوچکتری تکرار می شود. ماهيت اشتباه در هر دو مورد در مسئله برخورد به نقش رهبری کمونيستی در جنبش توده ای است. در جنبشی که در عين توده ای بودن به کژراه می رود و به تلاش آگاهانه يک رهبری با مسئوليت نياز دارد. به اين تجربه بلشويکهای روس در روسيه توجه کنيد:
��اعتصاب باکو به منزلۀ علامتی بود که موجب تظاهراًت افتخار آميز ماهﻫﺎﻯ ژانويه و فوريه سراسر روسيه شد.� (استالين).
اين اعتصاب در آستانۀ طوفان بزرگ انقلاب مانند تابش برق قبل از رگبار بود. وقايع ٩ (٢٢) ژانويه سال ١٩۰٥ در پترزبورگ سر آغاز طوفان انقلاب شد.
سوم ماه ژانويه سال ١٩۰٥ در بزرگ ترين کارخانۀ پترزبورگ در کارخانه پوتيلوف (که اکنون کارخانه کيروف ناميده می شود) اعتصاب شروع شد. اين اعتصاب به علت اخراج چهار نفر کارگر از کارخانه سرگرفت. دامنۀ اعتصاب در کارخانه پوتيلوف به سرعت وسعت يافت٬ کارخانه و فابريکﻫﺎﻯ ديگر پترزبورگ هم به اين اعتصاب پيوستند. اعتصاب همگانی شد. جنبش به طور سهمگينی رو به فزونی نهاد. حکومت تزاری بر آن شد تا جنبش را از همان آغاز فرونشاند.
هنوز در سال ١٩۰٤ پيش از اعتصاب پوتيلوف بود که پليس به دستياری کشيش فتنه انگيزی به نام گاپون تشکيلاتی از خود موسوم به "مجمع کارگران کارخانهﻫﺎﻯ روس" به وجود آورد. اين تشکيلات در تمام نواحی پترزبورگ شعبهﻫﺎئی داشت. هنگامی که اعتصاب در گرفت گاپون کشيش در جلسهﻫﺎﻯ مجمع خود نقشۀ فتنه انگيزی به قرار زيرين پيشنهاد کرد: در ٩ ژانويه همۀ کارگران گرد آيند و با آرامی و مسالمت علمﻫﺎﻯ کليسا و تصاوير تزار را برداشته به سوی کاخ زمستانی بروند و دربارۀ نيازمنديﻫﺎﻯ خود به تزار عريضهﺍﻯ بدهند. تزار به قول او در برابر خلق ظاهر خواهد شد و به سخنان وی گوش فرا خواهد داد و حاجتشان را بر خواهد آورد. گاپون برای کمک به مأمورين آگاهی تزار برخاست: بدين منظور که کارگران تيرباران شوند و جنبش کارگران غرقۀ خون گردد٬ ولی نقشۀ پليس به زيان حکومت تزاری پايان يافت.
اين عريضه در جلسات کارگران مورد مشورت قرار گرفت. اصلاحات و تغييراتی در آن داده شد. در اين مجالس بلشويکﻫﺎ هم بدون آن که آشکارا خودشان را معرفی نمايند سخنرانی می کردند. تحت نفوذ و تأثير آنان تقاضاهائی به آن عريضه علاوه شد که عبارت بود از آزادی مطبوعات و بيان٬ آزادی اتحاديۀ کارگران٬ احضار مجلس مؤسسان برای تغيير رژيم دولتی روسيه. تساوی عموم در مقابل قانون٬ جدا کردن کليسا از دولت و خاتمه دادن به جنگ٬ برقراری هشت ساعت روز کار و واگذاری زمين به دهقانان.
بلشويکﻫﺎ در اين مجالس سخنرانی نموده برای کارگران مدلل می ساختند که آزادی را با خواهش و التماس از تزار نمی توان به دست آورد بلکه با سلاح آن را به دست می آورند. بلشويکﻫﺎ اعلان خطر می کردند که کارگران مورد شليک واقع خواهند شد. ولی با اين حال نمی توانستند آنها را از تظاهراًت در برابر کاخ زمستانی باز دارند. قسمت مهم کارگران هنوز باور می کردند که تزار به آنها کمک خواهد کرد. جنبش با نيرومندی شگفتی تودهﻫﺎ را فرا گرفت:
درعريضۀ کارگران پترزبورگ چنين گفته شده بود:
, شهريارا! ما کارگران شهر پترزبورگ٬ زنان و کودکان و پدران و مادران بی پشت و پناه سالخوردۀ ما به پيشگاه تو رو آوردهﺍيم که حقيقتی و پشت و پناهی يابيم. ما به کلی بی پناه شدهﺍيم٬ بر ما ستم روا می دارند٬ به وسيلۀ رنجﻫﺎﻯ طاقت فرسا به ما آزار و جور می رسانند٬ ما را مورد سخريه قرار می دهند٬ ما را در شمار انسان نمی آورند...ما تاب هم می آورديم ولی رفته رفته ما را به ورطۀ گدائي٬ محروميت از حقوق و جهالت می اندازند. خودسری و بيدادگری ما را به جان می آورد...... شکيبائی ما به آخرين درجه رسيده. برای ما آن لحظۀ ترس آوری فرا رسيده که مرگ بهتر از ادامۀ اين شکنجۀ تحمل ناپذير است....,
نهم ژانويه سال ١٩۰٥ صبح زود کارگران به سوی کاخ زمستانی که در آن هنگام تزار در آنجا بود روانه شدند. کارگران با تمام خانوادۀ خود٬ با زنان٬ کودکان و پيران سالخورده نزد تزار می رفتند. آنها تصاوير تزار و علمﻫﺎﻯ کليسا را برداشته، همراه می بردند٬ ثنا خوانی ميکردند و بدون سلاح می رفتند. در خيابانﻫﺎ رويهم رفته بيش از ١٤۰ هزار نفر گرد آمده بودند.
نيکلای دوم آنها را با درشتی پيشواز کرد. وی فرمان داد که به طرف کارگران بی سلاح شليک کنند. در اين روز بيش از هزار نفر کارگر به دست سپاهيان تزاری کشته و بيش از دو هزار هم زخمی شدند. خيابانﻫﺎﻯ پترزبورگ از خون کارگران رنگين شد.
بلشويکﻫﺎ همراه کارگران می رفتند. بسياری از آنها کشته و يا بازداشت شدند. بلشويکﻫﺎ در همانجا در خيابانﻫﺎئی که از خون کارگران رنگين شده بود به کارگران می فهماندند که دراين جنايت وحشتناک گناهکار کيست و چگونه بايد با آن مبارزه کرد.
روز نهم ژانويه از آن وقت روز "يکشنبه خونين" ناميده شد. در روز نهم ژانويه کارگران درس عبرت خونينی گرفتند. در اين روز ايمان کارگران به تزار تيرباران شد. کارگران دريافتند که تنها با مبارزه می توانند حقوق خود را به کف آورند. در خود همان روز٬ نهم ژانويه شامگاهان در برزنﻫﺎﻯ کارگر نشين٬ کارگران در خيابانﻫﺎ سنگر بندی کردند. کارگران می گفتند: "تزار به ما ضربه زد "ضربهﺍﻯ هم از ما نوش جان خواهد کرد!".
خبر وحشتناک جنايت خونين تزار در همه جا طنين انداخت. خشم و بيزاری همۀ طبقۀ کارگر و همۀ کشور را فرا گرفت. شهری نبود که در آن کارگران به عنوان اعتراض بر ضد جنايت تزار اعتصاب نکنند و درخواستﻫﺎﻯ سياسی ندهند. کارگران اکنون ديگر در خيابانﻫﺎ با شعار "نيست باد استبداد" نمايش می دادند. شمارۀ اعتصاب کنندگان در ماه ژانويه به پيکرۀ هنگفتی يعنی به ٤٤۰ هزار نفر بالغ گرديد. تعداد اعتصاب کنندگان در ظرف يک ماه از تمام ده سال گذشته بيشتر بود. جنبش کارگری اوجی تمام يافت.
انقلاب در روسيه آغاز شد.�
حال اين وضعيت روسيه را با ايران مقايسه کنيد. در آن دوران نيز کارگران تحت تاثير افکار مذهبی و اعتماد به فتنه گری بنام گاپون با شعارهای مسالمت آميز با عجز و لابه دعاگويان به پيشگاه تزار رفتند و تيرباران شدند. بلشويکها با اين حرکت موافق نبودند و از عواقب آن خبر داشتند. ولی آنها توانائی آنرا را نداشتند که کارگران را از اين حرکت منصرف کنند و رهبری آنها را به کف آورند. آنها نمی خواستند کارگران را نيز در مبارزه خويش تنها بگذارند. آنها می خواستند که در اين تجربه اندوزی در کنار کارگران باشند. آنها تنها راه چاره را در اين ديدند که در اين مبارزه فعالانه شرکت کنند، شعارها را ارتقاء دهند، با کارگران بحث کنند و آنها را به عواقب امر آگاه کنند، رهبری جنبش را تا حدودی که ممکن بود به کف آورند تا کمترين خسارت به طبقه کارگر خورده به تجربه آنها افزوده شده و برای انقلاب قطعی آموزش ببينند. شکست کارگران در پيروی از گاپون به مادر پيروزی در انقلاب بلشويکی بدل شد.
طبيعتا در جنبش 22 خرداد ما با مبارزه طبقه کارگر روبرو نبوديم ولی سياست کمونيستها در مضمون خويش تغييری نخواهد کرد. آنها موظف به شرکت در جنبش و تلاش برای کسب رهبری آن هستند. اين يکی از آموزشهای جنبش اخير است و کمونيستها بايد از اين تجربه بيآموزند
نقل از توفان شماره 115 ارگان مرکزی حزب کارايران مهر ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

مهر.ويديو:گزارش راديو آلمان از جاسوسی رژيم اسلامی در خارج- با زير نويس فارسی






مهر.ويديو:گزارش راديو آلمان از جاسوسی رژيم اسلامی در خارج- با زير نويس فارسی

روشنگری. گزارش را در لينک زير ببينيد:

http://www.youtube.com/watch?v=wtowMxxC0lQ&feature=player_embedded#
26 مهر 1388
Balatarin

پاسخ مادر شهید ندا آقاسلطان به مهمل گویی زریبافان:

پاسخ مادر شهید ندا آقاسلطان به مهمل گویی زریبافان: ندا شهید راه مردم است نه شهید حکومت

در پی اظهارات اخیر رئیس بنیاد شهید مبنی بر قرار گرفتن خانواده ندا آقا سلطان تحت پوشش بنیاد شهید مادر ندا طی مصاحبه ای با شبکه فارسی صدای آمریکا به این اظهارات پاسخ داد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، وی در این مصاحبه تاکید کرد که "خانواده ندا به هیچ عنوان زیر پوشش بنیاد شهید نخواهد رفت". وی هم چنین در ادامه اظهار داشت: "پول ماهیانه و غیره برابر با یک تار موی دخترم نیست، ندا شهید راه مردم است نه شهید حکومت. "

هاجر رستمی، مادر ندا آقا سلطان هم چنین با اشاره به اینکه نیازی به شهید خواندن ندا از سوی بنیاد شهید ندارد، افزود: «برايم اهميتی ندارد که بنياد شهيد نام ندا را به عنوان شهيد ثبت کند، چرا که اگر علاقه ای به اين کار داشتند نام شهيد را از روي سنگ مزارش پاک نمي کردند. » وي در پايان خاطر نشان کرد: "ندا نزد مردم و خدا دارای مقام است و نيازی به شهيد خواندن او از جانب بنياد شهيد نداريم و تنها خواسته ما معرفی قاتل اوست. "

هاجر رستمی هم چنین با رد اظهارات رئیس بنیاد شهید مبنی بر وجود دسیسه بیگانگان در جریان مرگ ندا، گفت که دختر وی نیز همانند سایر کشته شدگان حوادث اخیر همچون سهراب، اشکان و... جان باخته است و در پایان نیز خاطر نشان کرد که "ندا نزد مردم و خدا دارای مقام است و نيازی به شهيد خواندن او از جانب بنياد شهيد نداريم و تنها خواسته ما معرفی قاتل اوست."

گفتنی است زریبافان رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چندی پیش طی اظهاراتی مدعی شده بود که اگر خانواده ندا بپذیرند که مرگ وی با دسیسه بیگانگان بوده است تحت پوشش این بنیاد قرار خواهند گرفت. رئیس و برخی دیگر از مقامات دولت کودتا نیز تلاش داشتند که قتل ندا آقا سلطان را توسط یک بسیجی مسلح در خیابان های تهران در روز 30 خرداد ماه صورت گرفت، را به عوامل بیگانه نسبت دهند.

فشارهای مشقت بار و غیر انسانی باعث خودکشی یک زندانی گردید





فشارهای مشقت بار و غیر انسانی باعث خودکشی یک زندانی گردید

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده از بند 1 زندان گوهردشت ،در اثر فشارها و اذیت و آزارهای طاقت فرسا و غیر انسانی علیه زندانیان بی دفاع باعث گردید که یکی از زندانیان اقدام به خودکشی نماید.

زندانی رضا رضائی 24 ساله بیش از 4 سال است که در زندان بسر می برد و چند ماهی به آزادی او باقی نمانده بود . ولی فشارها و اذیت و آزارهای مشقت بار و غیر انسانی که بصورت مستمرعلیه زندانیان بکار برده می شود شرایط ادامه حیات در زندان را برای او غیر ممکن کرده بود .او روز پنچشنبه 23 مهر ماه برای پایان دادن به این شرایط غیر قابل تحمل دست به خودکشی زد ولی بعد از مدتی توسط یکی از همبندیانش متوجه خودکشی او گردید و او را بلافاصله به بهداری زندان منتقل کردند.از زمان انتقال او به بهداری زندان هنوز از وضعیت و شرایط او خبری در دست نیست.

لازم به یاد آوری است که برادر آقای رضائی در جریان اعدام های گروهی 2 ماه اخیر اعدام گردید.

آمار خودکشی در بند 1 زندان گوهردشت که معروف به بند آخر خطیها است بسیار بالا است و زندانیان برای رهایی یافت از ضرب وشتم،اهانت و تحقیر،انتقال به سلولهای انفرادی و موارد متعدد فشار اقدام به خودکشی می کنند. میانگین سنی افرادی که اقدام به خودکشی می کنند بین 18 تا 38 سال می باشند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،فشارها،اذیت وآزارها ی مشقت بار علیه زندانیان بی دفاع که آنها را بسوی مرگ سوغ میدهد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار اعزام یک هیئت تحقیق بین المللی برای بررسی جنایتهای که در زندانهای رژیم ولی فقیه روی میدهد ،است


گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

سازمان دیدبان حقوق بشر