متن سخنرانی نجمه موسوی-پیمبری در هفتمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران، 29 سپتامبر- اول اکتبر 2017
آن كه گذشته را كنترل مي كند آينده را كنترل مي كند و آن كه حال را كنترل مي كند به كنترل گذشته مشغول است
رمان 1984 نوشته ژرژ اورول
رمان 1984 نوشته ژرژ اورول
گذشته هرگز نمیمیرد. گذشته در واقع نگذشته است.
ویلیام فاکنر
ویلیام فاکنر
چند روزي است از تاريخ و جعل تاريخ ميگوييم و دوستان هر يك بر گوشه اي از اين مفهوم شعاع نوري انداختند و ذهن ما را روشنتر كردند.
و اما من بر اين صحنه حضور يافتم تا كلامي چند در رابطه با نقش مجله ي آرش كه افتخار هيجده سال همكاري و سالها دبيري اش را به عهده داشتم بگويم. اما پيش از آن و به عنوان مقدمه شايد بد نباشد بگويم من و شاید جمعی از ما چگونه با تاريخ آشنا شدیم.ـ
و اما من بر اين صحنه حضور يافتم تا كلامي چند در رابطه با نقش مجله ي آرش كه افتخار هيجده سال همكاري و سالها دبيري اش را به عهده داشتم بگويم. اما پيش از آن و به عنوان مقدمه شايد بد نباشد بگويم من و شاید جمعی از ما چگونه با تاريخ آشنا شدیم.ـ
هيچ از يك كتاب هاي تاريخ و جغرافيا نتوانستند اهميت اين دروس را در زمان تدريس شان روشن كنند. نه با ابعادشان، چرا كه اندازه ي اين كتاب ها بزرگ تر از ديگر كتابهاي درسي بود و نه با نقاشيهاي رنگارنگشان که شبیه تابلوهای کاراواژ بودند. همه داستان پادشاهاني بود که بر دشمن ظفر يافته بودند و گاه او را مانند حيواني زير پا له مي كردند در حالي كه خود بر اسب، استوار نشسته بودند، و يا به كشوري لشكر كشيده بودند و با جواهرات بسيار بازگشته بودند.
می خواندیم بي آن كه بدانيم اكنون آن كشور در همسايگي ماست، بي آن كه بفهميم پايه و أساس اين لشكركشي ها چه بوده. در دبیرستان نيز بايد هر آن چه به نام تاريخ به خورد ما ميدادند را از حفظ كرده و موقع امتحان پس ميداديم، كه داديم تا نمره بگيريم كه اغلب نمره ي خوبي هم نصیب چند تنی از ما میشد، اما اين ها همه باعث نشد به درك اهميت اين رشته ي درسي برسیم. در سال های آخر دبیرستان بودم که با نظرات چپ آشنا شدم، با دوستاني كه بسيار بزرگتر از من بودند شروع به خواندن تاريخ كردم، آن هم نه فقط تاريخ ايران بلكه تاريخ كشورهاي دور و نزديك. البته که بیشتر توجه مان به تاریخ مبارزات این کشورها بود و باز هم به شکلی کلی و بدون نگاهی انتقادی. که اساساً نقد را آموزش ندیده بودیم. شک کردن گناه محسوب میشد و از همه مهمتر منبعی نبود تا با دسترسی به آن به تعریف دیگری برسی.
انقلاب شد. انقلاب، اسلامی شد و رژیم جمهوری اسلامی در همان ابتدا با حمله به سفارت امریکا با تکیه به سندهایی که ظاهراً از سفارت به دست آورده بود و هم چنین اسناد ضبط شده از ساواک شاه به افشای افراد پرداخت. از همان جا بود که تاریخ سازی شان شروع شد بی آن که نیروهای فعال، روشنفکران به چند و چون این اسناد شک کنند. آنها از همان روزها در صدد ریسیدن نخ همان طنابی بودند که بعدها افراد وابسته به رژیم شاه، شخصیت ها، سازمان ها وغیره را با آن از سر آویزان کردند. به این معنی که تمام تاریخ ایران، مبارزاتش را دیگرگونه جلوه داده و به نسل بعد منتقل کردند.
سلسله ي پهلوي تاريخ را به رنگ و لعابي كه خود مي پسنديد بر صفحات درج كرده بود، آنها دوران قاجار را سیاه کردند، خمینی دوران پهلوی را یکسره لجن مال کرد.ـ
می خواندیم بي آن كه بدانيم اكنون آن كشور در همسايگي ماست، بي آن كه بفهميم پايه و أساس اين لشكركشي ها چه بوده. در دبیرستان نيز بايد هر آن چه به نام تاريخ به خورد ما ميدادند را از حفظ كرده و موقع امتحان پس ميداديم، كه داديم تا نمره بگيريم كه اغلب نمره ي خوبي هم نصیب چند تنی از ما میشد، اما اين ها همه باعث نشد به درك اهميت اين رشته ي درسي برسیم. در سال های آخر دبیرستان بودم که با نظرات چپ آشنا شدم، با دوستاني كه بسيار بزرگتر از من بودند شروع به خواندن تاريخ كردم، آن هم نه فقط تاريخ ايران بلكه تاريخ كشورهاي دور و نزديك. البته که بیشتر توجه مان به تاریخ مبارزات این کشورها بود و باز هم به شکلی کلی و بدون نگاهی انتقادی. که اساساً نقد را آموزش ندیده بودیم. شک کردن گناه محسوب میشد و از همه مهمتر منبعی نبود تا با دسترسی به آن به تعریف دیگری برسی.
انقلاب شد. انقلاب، اسلامی شد و رژیم جمهوری اسلامی در همان ابتدا با حمله به سفارت امریکا با تکیه به سندهایی که ظاهراً از سفارت به دست آورده بود و هم چنین اسناد ضبط شده از ساواک شاه به افشای افراد پرداخت. از همان جا بود که تاریخ سازی شان شروع شد بی آن که نیروهای فعال، روشنفکران به چند و چون این اسناد شک کنند. آنها از همان روزها در صدد ریسیدن نخ همان طنابی بودند که بعدها افراد وابسته به رژیم شاه، شخصیت ها، سازمان ها وغیره را با آن از سر آویزان کردند. به این معنی که تمام تاریخ ایران، مبارزاتش را دیگرگونه جلوه داده و به نسل بعد منتقل کردند.
سلسله ي پهلوي تاريخ را به رنگ و لعابي كه خود مي پسنديد بر صفحات درج كرده بود، آنها دوران قاجار را سیاه کردند، خمینی دوران پهلوی را یکسره لجن مال کرد.ـ
سال ها بعد وقتي به ضرب و زور انقلاب اسلامي شده از كشور رانده شدم بيشتر و بيشتر به اهميت تاريخ پي بردم. دانستم جعل تاریخ به کهنگی خود تاریخ است.
اولين بار كه با مفهوم جعل تاريخ آشنا شده بودم در كتاب هفته ي شاملو بود با ترجمه اي از بخشي از رمان كوندرا. مي خواستم جعل تاریخ را با داستان كلاه كلمنتيس شروع كنم، اما دیدم پیش از گوتوالد، استالین بود که کسانی چون کامنوف، ترورتسکی و بسیاری از مبارزین را نه تنها حذف فیزیکی کرد بلکه تصاویر آنان را نیز با جعل و دستبرد به آرشیوها از میان برد. دیدم مائو نیز در حرفه ی جعل تاریخ دست کمی از استالین و خمینی نداشت، عقب تر رفتم امریکایی های پیروز را دیدم که تاریخ سرخپوست ها را یکسره غصب و دیگرگونه کردند، فرانسوی ها را خواندم که در اسناد جنبش الجزایر را حرکتی تروریستی معرفی می کنند و تاریخ استعمار و سرکوب خود را حتا تا دهه های نزدیک یا با سکوت برقرار میکنند یا وارونه می نویسند، اروپاییانِ پژوهشگری را شناختم که نفرتی تی را سفیدپوست کردند، و بسیار پیش از آنان مسیح را که زاده ی ناصریه بود به شکلی اروپایی و سفیدپوست در هر کلیسایی به صلیب کشیدند. دانستم که تاريخِ نگاشته شده در تمام جهان، تاريخ پيروزمندان بوده و آن كه بر أربكه ي قدرت نشسته قلم را نيز هدايت كرده، اما يك چیز دل را کمی گرم می کرد و آن وجود و امكان بازبيني و نقد نوشته هاي تاريخي است که البته قدمتی به اندازه ی تاریخ ندارد. در پژوهش ها تقدس از میان رفته است. باید شک کرد و بازجست و مقایسه کرد.
حتا کلاه کلمنتیس که در پراگ بر سر گوتوالد گذاشت و بعدها که مورد غضب قرار گرفت تصویرش از عکس ها پاک شد و کلاهش بر سر گوتوالد ماند و ماندگار شد و این داستان که در رمان «خنده و فراموشی» کوندرا آمده و چون نمونه ای از جعل و دستکاری در تاریخ مانده را نیز امروزه مورد بررسی قرار می دهند. در جستجوهايم به متني برخوردم از مارک- امانوئل مِلون كه نتيجه ي تحقيقاتش در این باره است. او با تكيه بر آرشيو و اسنادي به اين نتيجه می رسد كه نوشته ي كوندرا یک فيكسيون است و نه عین عمل تاریخی ای که اتفاق افتاده است.
نكته اي كه در اين مثال براي من جالب بود و نتيجه اي که از آن مي خواهم بگيرم اين است كه هيچ برداشتي مطلق نيست چرا كه تاريخ، علمي نظري است و با پژوهشهاي مختلف، با مقايسه كردن و تقابل گفته ها و نوشته هاست كه شايد، شايد به درك نسبتاً درست تري از تاريخ و وقايع تاريخي برسيم.
با همين ايده و فكر بوده كه آرش نيز در مقابله با تاريخسازي جمهوري اسلامي اقدام به تهيه و درج ويژه نامههايي كرده است تا اين امكان را براي خوانندگان فراهم كند كه نظرات مختلف، تعاريف متفاوت از يك واقعهي تاريخي را هم زمان بخوانند و خود فعالانه و مستقل قضاوت كنند.
اولين بار كه با مفهوم جعل تاريخ آشنا شده بودم در كتاب هفته ي شاملو بود با ترجمه اي از بخشي از رمان كوندرا. مي خواستم جعل تاریخ را با داستان كلاه كلمنتيس شروع كنم، اما دیدم پیش از گوتوالد، استالین بود که کسانی چون کامنوف، ترورتسکی و بسیاری از مبارزین را نه تنها حذف فیزیکی کرد بلکه تصاویر آنان را نیز با جعل و دستبرد به آرشیوها از میان برد. دیدم مائو نیز در حرفه ی جعل تاریخ دست کمی از استالین و خمینی نداشت، عقب تر رفتم امریکایی های پیروز را دیدم که تاریخ سرخپوست ها را یکسره غصب و دیگرگونه کردند، فرانسوی ها را خواندم که در اسناد جنبش الجزایر را حرکتی تروریستی معرفی می کنند و تاریخ استعمار و سرکوب خود را حتا تا دهه های نزدیک یا با سکوت برقرار میکنند یا وارونه می نویسند، اروپاییانِ پژوهشگری را شناختم که نفرتی تی را سفیدپوست کردند، و بسیار پیش از آنان مسیح را که زاده ی ناصریه بود به شکلی اروپایی و سفیدپوست در هر کلیسایی به صلیب کشیدند. دانستم که تاريخِ نگاشته شده در تمام جهان، تاريخ پيروزمندان بوده و آن كه بر أربكه ي قدرت نشسته قلم را نيز هدايت كرده، اما يك چیز دل را کمی گرم می کرد و آن وجود و امكان بازبيني و نقد نوشته هاي تاريخي است که البته قدمتی به اندازه ی تاریخ ندارد. در پژوهش ها تقدس از میان رفته است. باید شک کرد و بازجست و مقایسه کرد.
حتا کلاه کلمنتیس که در پراگ بر سر گوتوالد گذاشت و بعدها که مورد غضب قرار گرفت تصویرش از عکس ها پاک شد و کلاهش بر سر گوتوالد ماند و ماندگار شد و این داستان که در رمان «خنده و فراموشی» کوندرا آمده و چون نمونه ای از جعل و دستکاری در تاریخ مانده را نیز امروزه مورد بررسی قرار می دهند. در جستجوهايم به متني برخوردم از مارک- امانوئل مِلون كه نتيجه ي تحقيقاتش در این باره است. او با تكيه بر آرشيو و اسنادي به اين نتيجه می رسد كه نوشته ي كوندرا یک فيكسيون است و نه عین عمل تاریخی ای که اتفاق افتاده است.
نكته اي كه در اين مثال براي من جالب بود و نتيجه اي که از آن مي خواهم بگيرم اين است كه هيچ برداشتي مطلق نيست چرا كه تاريخ، علمي نظري است و با پژوهشهاي مختلف، با مقايسه كردن و تقابل گفته ها و نوشته هاست كه شايد، شايد به درك نسبتاً درست تري از تاريخ و وقايع تاريخي برسيم.
با همين ايده و فكر بوده كه آرش نيز در مقابله با تاريخسازي جمهوري اسلامي اقدام به تهيه و درج ويژه نامههايي كرده است تا اين امكان را براي خوانندگان فراهم كند كه نظرات مختلف، تعاريف متفاوت از يك واقعهي تاريخي را هم زمان بخوانند و خود فعالانه و مستقل قضاوت كنند.
بیان چند نکته را در این باره لازم می دانم زیرا آرش در رابطه با حافظه ی آلترناتیو در چند محور فعالیت داشته است:
اول این که به گمان ما، هم آرش و هم اپوزیسیون نسبت به جمهوری اسلامی تإخیر داشته و دارند. به بیان دیگر این وظیفه ی اپوزیسیون بود و هست که مسائل و تجربه های خود را قلمی کند پیش از آن که دیگرگونه واگو شود. اما هر بار رژیم پیشدستی کرده و با امکانات مالی و فکری بسیاری که در اختیار داشته و دارد، با ایجاد مراکز به اصطلاح پژوهشیای مانند موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد تاریخی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، نشر معارف، موسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، مرکز بازشناسی نهضت جنگل، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و ده ها مرکز دیگر و از با استفاده از اسناد به دست آمده از ساواک شاه و یا اعترافات زندانیان و اسیران در زندان های رژیم جمهوری اسلامی و هم چنین بهره وری از قلم به مزدان بسیاری هزاران صفحه تاریخ سازی کرده است.
خاطرات فردوست، کیانوری، مریم فیروز، حسین روحانی، اردشیر زاهدی، تیمور بختیار، خلیل ملکی، کتاب «پیدایی تا فرجام مجاهدین»، و « چریکهای فدایی خلق از نخستین کنشها» و هم چنین دهها کتاب منتشر شده توسط کیهان شریعتمداری با نام نیمهی پنهان از این دست هستند.ـ
اول این که به گمان ما، هم آرش و هم اپوزیسیون نسبت به جمهوری اسلامی تإخیر داشته و دارند. به بیان دیگر این وظیفه ی اپوزیسیون بود و هست که مسائل و تجربه های خود را قلمی کند پیش از آن که دیگرگونه واگو شود. اما هر بار رژیم پیشدستی کرده و با امکانات مالی و فکری بسیاری که در اختیار داشته و دارد، با ایجاد مراکز به اصطلاح پژوهشیای مانند موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد تاریخی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، نشر معارف، موسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، مرکز بازشناسی نهضت جنگل، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و ده ها مرکز دیگر و از با استفاده از اسناد به دست آمده از ساواک شاه و یا اعترافات زندانیان و اسیران در زندان های رژیم جمهوری اسلامی و هم چنین بهره وری از قلم به مزدان بسیاری هزاران صفحه تاریخ سازی کرده است.
خاطرات فردوست، کیانوری، مریم فیروز، حسین روحانی، اردشیر زاهدی، تیمور بختیار، خلیل ملکی، کتاب «پیدایی تا فرجام مجاهدین»، و « چریکهای فدایی خلق از نخستین کنشها» و هم چنین دهها کتاب منتشر شده توسط کیهان شریعتمداری با نام نیمهی پنهان از این دست هستند.ـ
اما باید بگویم آرش در حد توان خود، خصوصاً در رابطه با کتاب هایی که قصد بی آبرو کردن اپوزیسیون را داشته اند سعی بر مستندسازی کرده به این معنی که به افراد متخصص، با صلاحیت و یا درگیر با موضوع مراجعه کرده است. در واقع آرش با اعتقاد به کثرت گرایی و استقلال فکری خواننده تا آنجا که امکان داشته نظرات متفاوت و گاهاً متناقض را در کنار یکدیگر قرار داده است. چرا که حقیقتِ یگانه و مقدس وجود ندارد و برای ترویج اندیشه ی منقد و نقدپذیر آموزش لازم است.
از این دست کوشش ها میتوان فهرست وار اشاره کرد به:
ـ- کتاب تازهی دکتر کیانوری و دشنام به تاریخ آرش شماره 65 سال 1998-1997
ـ- حاشیه ای بر خاطرات عمویی شماره 69 سال 1999
ـ- بررسی سه کتاب جدید درباره ی تاریخ معاصر و یک هشدار شماره 79 سال 2001
ـ- حسین روحانی مبارزی درهم شکسته، قربانی شکنجه و ضعف از تراب حقشناس- آرش 108
از این دست کوشش ها میتوان فهرست وار اشاره کرد به:
ـ- کتاب تازهی دکتر کیانوری و دشنام به تاریخ آرش شماره 65 سال 1998-1997
ـ- حاشیه ای بر خاطرات عمویی شماره 69 سال 1999
ـ- بررسی سه کتاب جدید درباره ی تاریخ معاصر و یک هشدار شماره 79 سال 2001
ـ- حسین روحانی مبارزی درهم شکسته، قربانی شکنجه و ضعف از تراب حقشناس- آرش 108
بعدها این تک مقاله ها تبدیل به ویژه نامه هایی شدند که دوستان بسیاری در آنها شرکت کرده و هر یک با دیدگاهی متفاوت کتاب ها را نقد کردند. مهم ترین چرخش در رابطه با این جعلیات در رابطه با نشر (کتاب چریکهای فدایی از نخستین واکنش ها تا بهمن 1357 و حزب توده از شکل گیری تا فروپاشی) در آرش شماره 102 سال 2008 صورت گرفت که مدیر مسئول آرش تحت عنوان «تعرض به تاریخ» هدف خود را از تهیه ی ویژهنامهای با تیتر «تاریخ به روایت جمهوری اسلامی» چنین بیان می کند: «کار به دستان حکومت الله برای تدوین تاریخ دورغینِ خود، در نمایشگاه کتاب تهران از خورجین فرهنگیشان، محصول جدیدی بیرون کشیده و به تقابل فکری با مخالفان برخاستهاند. و صد البته که هدف این تهاجم، نسل جوان و تشنهی دانستن در داخل کشور است. … مجلهی آرش به سهمِ بضاعتِ اندک خود، با مراجعه و نظرخواهی از تنی چند از کارشناسان و هم چنین کسانی که از بطن جنبش فدایی برآمده و درگیر آن بودهاند ویژهنامهای را به مقابله با این تاریخ سازی اختصاص داده است. »ـ
این ویژهنامه در هشتاد صفحه تدوین شده است.
هم چنین ویژه نامهی نقد و بررسی کتاب «در دامگه حادثه» از عرفان قانعی فرد- آرش 108
نقش سند در تاریخنویسی و تاریخسازی، با چاپ دفاعیه در رد صلاحیت دادگاه نظامی از بیژن جزنی و حسن ضیا ظریفی- آرش 108 سال 2012
نیز نمونههای دیگری در تقابل با تاریخسازی رژیم هستند.
آرش با اعتقاد به کثرتگرایی و شناخت هر چه دقیقتر حقیقت صفحات خود را نیز در اختیار افکار و برداشتهای متفاوت از یک حادثه در میان اپوزیسیون قرار میداد. نمونهی برجستهی این روش ویژهنامهای است در رابطه با پخش «نوار گفتگو میان سازمان فداییان خلق و مجاهدین در آرش شماره 105-106 سال 2011 و سپس مقالههای «ملاحظاتی دربارهی یک سند تاریخی» و
«فداییان و مجاهدین» در آرش 107 سال 2011
هم چنین ویژه نامهی نقد و بررسی کتاب «در دامگه حادثه» از عرفان قانعی فرد- آرش 108
نقش سند در تاریخنویسی و تاریخسازی، با چاپ دفاعیه در رد صلاحیت دادگاه نظامی از بیژن جزنی و حسن ضیا ظریفی- آرش 108 سال 2012
نیز نمونههای دیگری در تقابل با تاریخسازی رژیم هستند.
آرش با اعتقاد به کثرتگرایی و شناخت هر چه دقیقتر حقیقت صفحات خود را نیز در اختیار افکار و برداشتهای متفاوت از یک حادثه در میان اپوزیسیون قرار میداد. نمونهی برجستهی این روش ویژهنامهای است در رابطه با پخش «نوار گفتگو میان سازمان فداییان خلق و مجاهدین در آرش شماره 105-106 سال 2011 و سپس مقالههای «ملاحظاتی دربارهی یک سند تاریخی» و
«فداییان و مجاهدین» در آرش 107 سال 2011
محور دیگری که آرش در آن زمینه فعال بوده جمعآوری تجربهها و بیان آنها بوده است. بیشتر توضیح میدهم. در جامعهای که عمده روش انتقالِ تجربه به صورت شفاهی بوده و ما هنوز فرهنگ شفاهیمان بر فرهنگ کتبیمان برتری دارد جمعآوری تجربهها به صورت همهپرسی و یا دادن چند سوال به افراد مختلف امکان دادن شناخت بیشتر از یک موضوع را فراهم میکند. این حرکت را که خدمتی است به تاریخ شفاهی میتوان در محدودهی تاریخنگاری نسلی که از جغرافیای خود دور شد و در تبعید زندگی کرد به حساب آورد.
محور دیگر آرش که به نوعی شاید غیرمستقیم در جدال با تاریخسازی جمهوری اسلامی است پوشش دادن به تجمعها و حرکاتی است که در تبعید صورت میگیرد و این عیناً همان چیزی است که رژیم خواهان دانسته شدنش نبوده و نیست. در طی همهی این سالها نیغ تیز حملهاش به سمت تبعیدیان بوده و بیعملی آنان را تبلیغ کرده. آرش به سهم خود در این سالها مجامعی چون کنفرانسهای بنیاد پژوهش زنان، سمینار جمهوریخواهان، همایش اتحاد جمهوریخواهان، سمینار زندانیان، کنفرانس سالیانه زنان آلمان و غیره را منعکس کرده است.ـ
محور دیگر آرش که به نوعی شاید غیرمستقیم در جدال با تاریخسازی جمهوری اسلامی است پوشش دادن به تجمعها و حرکاتی است که در تبعید صورت میگیرد و این عیناً همان چیزی است که رژیم خواهان دانسته شدنش نبوده و نیست. در طی همهی این سالها نیغ تیز حملهاش به سمت تبعیدیان بوده و بیعملی آنان را تبلیغ کرده. آرش به سهم خود در این سالها مجامعی چون کنفرانسهای بنیاد پژوهش زنان، سمینار جمهوریخواهان، همایش اتحاد جمهوریخواهان، سمینار زندانیان، کنفرانس سالیانه زنان آلمان و غیره را منعکس کرده است.ـ
هم چنین با نگاه به سوی ایران در مقابله با مسخ اخبار و برای اطلاعرسانی صحیح و هم چنین ثبت در تاریخ ویژهنامههایی در رابطه با جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، وضعیت کانون نویسندگان و انتخابات تهیه و صفحات بسیاری از نشریه را در اختیار صاحبنظران قرار داده است.ـ
میتوانم به جرئت بگویم که سرگل این فعالیتها در شمارهی صد آرش جلوهگری میکند. این شماره که مانند دائرهالمعارفی در 590 صفحه آ چهار و به قلم صد و هفتاد نویسنده، شاعر، روشنفکر، فعال سیاسی، محقق آراسته شده است در سال 2007 منتشر شد.
این شماره که ویژه ی تبعید است بار دیگر این مهم را بر دوش گرفت که انعکاسی باشد از ادبیات تبعید یا مهاجرت، ادبیات زندان، جنبش مبارزاتی زنان، مروری بر روند تشکیلاتی سازمانهای چپ، ترانه سرایی، داستاننویسی و نقد و پژوهش ادبی، سینما، خاطرهنویسی، تئاتر، شعر، طنز و نشر و انتشارات در تبعید.ـ
این شماره که ویژه ی تبعید است بار دیگر این مهم را بر دوش گرفت که انعکاسی باشد از ادبیات تبعید یا مهاجرت، ادبیات زندان، جنبش مبارزاتی زنان، مروری بر روند تشکیلاتی سازمانهای چپ، ترانه سرایی، داستاننویسی و نقد و پژوهش ادبی، سینما، خاطرهنویسی، تئاتر، شعر، طنز و نشر و انتشارات در تبعید.ـ
و اما زندان و کشتار زندانیان که همواره رژیم تا چندی پیش به عنوان رازی دولتی از آن نگهداری میکرد و دربارهی آن سکوت مطلق کرده بود مانند نخ نبات مجلهی آرش در بسیاری از شمارهها مطرح بوده است.. به هر بهانهای آرش قلم را گاه حتا به سختی و با اصرار به دست عزیزانی که در سیاهچالهای رژیم به سر برده بودند و جان خویش را از این مهلکه نجات داده بودند اگرچه روح همهی آنان زخمی مانده بود میسپرد تا در حد توان خود مقابله کنند با سکوت حاکم بر جنایاتی که در پرده مانده بود و جمهوری اسلامی میخواست آن را از حافظهی عمومی پاک کند. از آنجا که خوانندگان آرش را طیف وسیعی از خانوادهی چپ و دمکرات تشکیل میداد و طبیعتاً همهی این افراد دست به قلم نداشتند دادن امکان به آنان تا هر یک از دیدهها و شنیدهها و تجربیاتشان سخن بگویند خود سندهایی هستند که در بررسی این دوره از تاریخ کشورمان شاید نه امروز اما برای تاریخنگاری اندوختهای بس گرانقدر هستند تا با تکیه بر این گفتهها و نوشتهها و مقایسهی آنها با منابع دیگر به درک درستتری از این دوران برسند. که این خود عین کوشش در تاریخنگاری است و مبارزهای سخت در قبال تاریخسازی جمهوری اسلامی است که نشریهی آرش تا انتها بر خود واجب دانست و کرد.
تصادفی نیست که آخرین شمارهی آرش با زندان پایان مییابد. چرا که به نظر ما ستون فقرات جمهوری اسلامی را سرکوب و زندان و ایجاد هراس تشکیل میدهد.ـ
تصادفی نیست که آخرین شمارهی آرش با زندان پایان مییابد. چرا که به نظر ما ستون فقرات جمهوری اسلامی را سرکوب و زندان و ایجاد هراس تشکیل میدهد.ـ
صحبتام را با بخشی از مقاله ی پرویز قلیچخانی به نام «سی و پنج سال سیاستِ بیرحمی» در آخرین شمارهی آرش به پایان میبرم:ـ
امروز که پس از سی و پنج سال به گذشته نگاه میکنم، گذشتهای که برای جمعی کمرنگ شده و جمعی دیگر میخواهند فراموشش کنند و جمعی یادآوری آن را بیهوده میانگارند و مزاحم همکاری با تبهکاران حاکم میدانند میبینم که در آن روزها من و ما روشنفکران آن دوره، من و ما آزادیخواهان، عدالتجویان، هیچ یک نحوهی محاکمه و حکم اعدام هویدا، تیمسار رحیمی، دکتر ولیان، مهندس ریاضی، تیمسار ربیعی و ده ها نفر دیگر از مسئولین رژیم ستم شاهی را محکوم نکردیم.
یادآوری بیصدایی اکثریت ما ایرانیان در برابر حکمهای اعدام در دهه شصت، هشداری است نسبت به بیاعتنایی و بیعملی در برابر جنایت در یک لحظهی تعیین کنندهی تاریخی!
انگیزهی آرش در شکافتن 35 سال سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی، پیشگیری از تکرار جنایت و به فراموشی سپردن جنایتهای بزرگی است که نباید از ضمیر اجتماع پاک شود….ـ
میخواستم به صد زبان، به صد قلم آن چه را که در طی این سه دهه بر ملتم رفته با جوهر سیاه بر روی کاغذ سفید نقش بزنم تا بماند و خوانده شود تا وقتی من نباشم، تا وقتی ما نباشیم، نسلهای آینده بتوانند به این نوشتهها و گفتهها مراجعه کنند تا سرانجام شاید از تکرار این فجایع در میهنم جلوگیری شود.»ـ
امروز که پس از سی و پنج سال به گذشته نگاه میکنم، گذشتهای که برای جمعی کمرنگ شده و جمعی دیگر میخواهند فراموشش کنند و جمعی یادآوری آن را بیهوده میانگارند و مزاحم همکاری با تبهکاران حاکم میدانند میبینم که در آن روزها من و ما روشنفکران آن دوره، من و ما آزادیخواهان، عدالتجویان، هیچ یک نحوهی محاکمه و حکم اعدام هویدا، تیمسار رحیمی، دکتر ولیان، مهندس ریاضی، تیمسار ربیعی و ده ها نفر دیگر از مسئولین رژیم ستم شاهی را محکوم نکردیم.
یادآوری بیصدایی اکثریت ما ایرانیان در برابر حکمهای اعدام در دهه شصت، هشداری است نسبت به بیاعتنایی و بیعملی در برابر جنایت در یک لحظهی تعیین کنندهی تاریخی!
انگیزهی آرش در شکافتن 35 سال سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی، پیشگیری از تکرار جنایت و به فراموشی سپردن جنایتهای بزرگی است که نباید از ضمیر اجتماع پاک شود….ـ
میخواستم به صد زبان، به صد قلم آن چه را که در طی این سه دهه بر ملتم رفته با جوهر سیاه بر روی کاغذ سفید نقش بزنم تا بماند و خوانده شود تا وقتی من نباشم، تا وقتی ما نباشیم، نسلهای آینده بتوانند به این نوشتهها و گفتهها مراجعه کنند تا سرانجام شاید از تکرار این فجایع در میهنم جلوگیری شود.»ـ
با تشکر
: