نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۵, دوشنبه


وقتی آمارها دروغ می گویند
زهره اسدپور
 
«روند رو به رشد زنانه و غیررسمی‌شدنِ بازار کار» اصطلاحی است که پژوهش‌گران فراوانی از آن به‌عنوانِ شاخصه‌ی نظام اقتصادی جهان، یاد می‌کنند. به این اعتبار که جهان شاهد فربه‌ترشدنِ بخش غیررسمی اقتصاد، و حضور گسترده‌ترِ زنان در این بخش، در کنار کوچک‌شدنِ بخش رسمی اقتصاد است. این زنانه‌شدن بازارِ کار، با آنچه که ما از آمارهای رسمی اشتغالِ زنان در ایران در دست داریم‌ــ که نشان از ثبات نسبی و حتّی گاه کاهش حضور زنان در بازار کار دارد‌ــ همخوانی ندارد. باید پرسید این عدم‌همخوانی نشانه‌ی چیست؟ آیا روند اقتصاد در ایران مسیری متفاوت با جهان می‌پیماید؟ و یا آنچه که با آن مواجهیم نه «عدم‌همخوانی» که نادرست بودنِ آمار است؟ پیش از هرچیز شایسته است تا به تعریف بازار کار غیررسمی، بررسی علل وجودی آن و عوامل موثّر بر آن بپردازیم.
دولت‌ها عمدتاً به دلایل مختلف بر روی مشاغل نظارت دارند. انگیزه‌ی این نظارت می‌تواند از اخذ مالیات، تا نظارت بر اجرای قوانین و مقرّرات مربوط به محل کار و حقوق کارکنان گسترده باشد. از آن سو، در موارد متعدّدی کارفرما‌ها از این نظارت می‌گریزند. انگیزه‌ی این گریز، طفره‌رفتن از پرداخت مالیات، یا گریز از رعایت استانداردهای مربوط به قانون کار است. مشاغلی که به هر طریق می‌توانند خارج از محدوده‌ی این نظارت قرار گیرند، مشاغل غیررسمی هستند. کسی که شغل غیررسمی دارد، ممکن است برای خودش کار کند مثل دست‌فروشی، یا کارفرما داشته باشد مثل فروشنده‌گی. می‌تواند در خانه کار کند مثل پرستاری بچّه یا تهیّه‌ی موادِّ غذایی در منزل، یا می‌تواند در خارج از منزل مشغول باشد مثل فیلم‌برداری از مجالس. مشاغل غیررسمی شامل آن‌هایی نیست که اساساً غیرقانونی هستند، همچون خرید و فروش موادِّ مخدّر، روسپی‌گری، گدایی، دزدی ... به عبارت دیگر شغل غیررسمی شغلی است که گرچه غیرقانونی نیست، امّا تحت نظارت قانون نیز قرار ندارد. پژوهش‌های جهانی نشان داده‌اند که متوسّط درآمد اشتغال در بخش غیررسمی به مراتب از درآمد در بخش رسمی کمتر است. از سویی دیگر این پژوهش‌ها بر گسترش اشتغال در بخش غیررسمی صحه می‌گذارند. در بهترین حالت حدود 20 درصد تولید ناخالص ملّی کشورهای مختلف از بخش غیررسمی تأمین می‌شود. این میزان در برخی کشورها به بیش از 60 درصد نیز می‌رسد.[1]پژوهش‌گران درباره‌ی روند رو به رشد این میزان در سال‌های اخیر و همگام با گسترش جهانی‌سازی متّفق‌القول‌اند. شاید همین هم بزرگ اقتصاد غیررسمی است که نه تنها پژوهشگران که دولت‌ها را نیز واداشته است تا دست به پژوهش‌هایی در این زمینه بزنند. امّا در ایران به شکل اعجاب‌انگیزی شرایط متفاوت است. آمارهای رسمی ایران چیزی درباره‌ی میزان اشتغال غیررسمی نمی‌گویند.[2] حتّی سرشماری‌های ادواری نیز به گونه‌ای تنظیم شده‌اند که نمی‌توان اشتغال رسمی و غیررسمی را در آن تفکیک کرد. علاوه بر این پژوهش‌های علمیِ مستقلِ بسیار اندکی در این حوزه صورت گرفته است. این موضوع موجب شده است تا درک ابعاد دقیق گستردگی بازار کار غیررسمی در ایران دشوار باشد. کشوری که می‌توان در این مورد آن را با ایران مقایسه کرد، روسیه است.[3] امّا حتّی در روسیه نیز که بسیار دیرتر از اغلب کشورها به پژوهش‌های رسمی در این حوزه پرداخته است، بررسی و به رسمیت‌شناختن این بازار قدمتی بیش از ده سال دارد.
در فقدان آمارهای رسمی در ایران، می‌توان با استنتاج از برخی واقعیت‌ها و داده‌ها میزان گستردگی این بازار را دریافت. به‌عنوانِ مثال، ایران فاقد نظام تأمین اجتماعی عمومی است. و پرداخت بیمه‌ی بیکاری نه تنها عمومیت ندارد، بلکه به واجدین شرایط نیز مدّت محدودی پرداخت می‌شود. به همین دلیل داشتن درآمد شخصی ضرورت حیاتی دارد. کوچک‌شدن بازار کار رسمی، با روند انحلال کارخانه‌های بزرگ[4] و رشد کارگاه‌های کوچک که نظارت بر آن‌ها به مراتب سخت‌تر است، روند رو به رشد خصوصی‌سازی بخش‌های دولتی و سپردن مسئولیت‌ها به پیمانکارها در شرایطی که نظارت کافی بر کار آن‌ها وجود ندارد، کارگران را که برای گذران زندگی ناگزیر از کار کردن هستند، از بازار کار رسمی که تحت نظارت دولت است و قوانین حمایتی حداقلی از آنان حمایت می‌کند، به سوی بازار کار غیررسمی و تن‌دادن به شرایط به مراتب سخت‌تر می‌کشاند. باید به این بیفزاییم که با توجّه به این که میزان حداقل حقوق در تمام این سال‌ها کمتر از خط فقر بوده است، حتّی آن‌ها که در مشاغل رسمی مشغول‌اند نیز گاه برای تأمین حداقل‌های زندگی خود مجبور به اشتغال هم‌زمان در بازار کار غیررسمی هستند.
علاوه بر پوشش بیمه‌ي تأمین اجتماعی، می‌توان به تأثیرگذاری دو عامل نظارت دولت و نوع قوانین نظارتی بر گسترش بازار کار غیررسمی اشاره کرد. کاهش نظارت دولت بر بازار کار، در گسترش بازار کار غیررسمی تأثیر مستقیم دارد. به عبارت دیگر وقتی دولت نظارت خود را کاهش دهد و علاوه بر این مجازات‌های تعیین‌شده برای تخطّی از قانون کار آن‌قدر سخت‌گیرانه نباشد که کارفرما از تخطّی از قانون کار بهراسد، بازار کار غیررسمی گسترش پیدا می‌کند. عامل دیگری که بر گسترش بازار کار غیررسمی موثّر است، تفاوت بین دست‌مزد در بازار کار رسمی و غیررسمی است. به این معنا که تفاوت زیاد میان هزینه‌های ناشی از رعایت مقرّرات رسمی اعم از دست‌مزد و مقرّرات مربوط به رعایت استاندارد‌های محل کار و ساعات کار و بیمه و ... و فقدان یا محدودیت این هزینه‌ها در بازار کار غیررسمی، به گسترش بازار کار غیررسمی می‌انجامد. به‌عنوانِ مثال در شرایطی که حداقل حقوق و مزایای یک کارگر طبق قانون کار برای هفته‌ای 44 ساعت کار حدود 400 هزار تومان است، حداکثر حقوق برای یک فروشنده‌ی زن در یکی از شلوغ‌ترین بازارهای رشت برای روزی 11 ساعت کار که گاه تا 13 ساعت نیز می‌رسد، 250 هزار تومان است بدون هیچ مبلغی برای اضافه کاری. در واقع به‌نظر می‌رسد تفاوت بین دست‌مزد در بخش رسمی و غیررسمی بیش از دو برابر است. به این مبلغ بیفزایید دیگر تعهّدات کارفرما‌ها از قبیل حقِّ بیمه، اضافه کاری، مرخصی، ... که بر سودآوری بیشتر بخش غیررسمی می‌افزاید. از دیگر سو، طبق اصلاحات قانون کار، هیچگونه نظارتی بر کارگاه‌های کوچک صورت نمی‌گیرد مگر این که خود کارگر از اداره‌ی کار درخواست نظارت کند. متأسفانه احتمال این درخواست از سوی کارگران، به‌خصوص کارگران زن چندان نیست. در مصاحبه‌ای که با حدود بیست نفر از زنان شاغل در بازار کار غیررسمی صورت گرفت، تنها یک نفر از آنان از حقوق قانونی خود همچون حقِّ بیمه، حداقل دست‌مزد و ساعت کار مجاز و ... مطّلع بود. همه‌ی مصاحبه‌کنندگان دست‌یابی به این حقوق را بسیار بعید می‌دانستند. و عمدتاً هرگز حتّی سخنی درباره‌ی بیمه‌شدن با کارفرمای خود نگفته بودند و پیشاپیش ارائه‌ی درخواست به اداره‌ی کار و تقاضای نظارت بر محل کار نیز برایشان دور از ذهن بود. در چنین شرایطی که کارگران خود اغلب فاقد آگاهی از حقوقِ نه‌چندان رضایت‌بخش خود در قانون هستند، و احتمال مجازات برای تخطّی از قانون (که چندان هم مجازات سنگینی نیست) بسیار پایین است و مهم‌تر از همه، تخطّی از قانون بسیار سودآور است، همه‌ی عوامل به سودِ گسترش بازار کار غیررسمی است.
پژوهش‌های جهانی نشان داده‌اند که زنان بیشترین درصد نیروی کار در بازار کار غیررسمی را تشکیل می‌دهند. توضیح این موضوع نیز بسیار ساده است؛ توزیع جنسیتی در بازار کار همواره به گونه‌ای است که زنان مشاغل کم‌درآمدتر و پرکارتر را به خود اختصاص داده‌اند. مشاغل غیررسمی نیز شامل مشاغلی هستند که اغلب به‌رغم سنگینی کار در سلسله‌مراتب شغلی سطوح پایین‌تری را اشغال می‌کنند و از درآمد کم‌تری برخوردارند. در نتیجه تجمّع زنان در این مشاغل به مراتب بیشتر است. از این رو است که پژوهشگران از «زنانه شدن» بازار کار در نتیجه‌ی گسترش بازار کار غیررسمی سخن می‌گویند.
امّا آمارها در ایران همچنان از اشتغال ناچیز زنان سخن می‌گویند. در بهترین حالت درصد مشارکت زنان در بازار کار از 14 درصد فراتر نرفته است. پرسش این است، آیا می‌توان به این آمارها اعتماد کرد؟ به باور من خیر! در پژوهش اکتشافی‌ای که توسّط نگارنده در شهر رشت صورت گرفت، تعداد قابل‌توجّهی از زنانی که در بازار کار غیررسمی مشغول به کار بوده‌اند اساساً خود را شاغل معرفی نمی‌کردند. دلیل آن‌ها برای این عدم‌شناسایی، به ذات مشاغل غیررسمی برمی‌گشت. «چون بیمه نبودند و دست‌مزد ناچیزی دریافت می‌کردند.» اگر بپذیریم که شرایط جهانی و داخلی به‌سوی غیررسمی‌شدنِ بازار کار و زنانه‌شدن این بازار پیش می‌رود، و از سویی دیگر درصد قابل‌توجّهی از این زنان دقیقاً به دلیل اشتغال در بخش غیررسمی خود را شاغل معرفی نمی‌کنند، می‌توان این احتمال را شایسته‌ی بررسی در نظر گرفت که درصد اشتغال زنان در بازار کار ایران بسیار بالاتر از آمارهای رسمی است زیرا درصد قابل‌توجّهی از زنان شاغل، زنانی هستند که در بخش غیررسمی مشغول‌اند و خود را شاغل معرفی نمی‌کنند؛ زنانی که در میان جامعه‌ی زنان شاغل بیش از همه آسیب‌پذیراند. زنانی که نه تنها از حداقل‌های قانونی برخوردار نیستند که حتّی فاقد حداقل آگاهی از حقوق قانونی خود هستند. زنانی که فراتر از این بی خبری از حقوق قانونی، حتّی خود را شاغل نمی‌دانند. زنانی که در ناامیدکننده‌ترین شرایط با سخت‌کوشی‌ای مثال‌زدنی، گاه حتّی بی هیچ کورسوی امیدی، راه خود را به سوی آینده می‌گشایند.
جنبش زنان اگر در صدد پیوند بیشتر با توده‌های زنان در ایران است، در بحث اشتغال نمی‌تواند فقط دغدغه‌ی گشودن درهای بسته به روی زنان در مشاغل تخصّصی و دارای سطح بالای منزلت را داشته باشد. آنچه توده‌های زنان با آن مواجهند نه تنها درهای بسته برای اشتغال نیست بلکه استقبال از اشتغال زنان در بخش غیررسمی است، بخشی که با بیشترین استثمار در آن مواجهند. تقریباً هیچ یک از زنانی که نگارنده در پژوهش خود با آن‌ها مصاحبه کرده است مدّت زیادی به دنبال کار نبوده‌اند. زن فروشنده‌ای توضیح می‌داد که به محض کوتاه‌آمدن از میزان دستمزد اوّلیه‌ای که در نظر داشت (از 120 هزار تومان برای فروشندگی نیمه وقت به 60 هزار تومان) کار پیدا کرده است. به عبارت دیگر، مسأله‌ی این زنان نه ورود به بازار کار، که چگونگی حضور و شرایط اشتغال است. اینان در فقدان هرگونه امنیت شغلی در هراس دائمی از دست دادن شغل، اغلب با شرایط ناگوار محل کار کنار می‌آیند.
بخشی از جنبش زنان که دغدغه‌ی توده‌ای‌شدن دارد و می‌خواهد جنبش را از انحصار طبقه‌ی متوسّط خارج کند، چاره‌ای جز رفتن به میان این زنان و آموختن از خود اینان ندارد. شناخت مسائل اجتماعی در خلاء صورت نمی‌گیرد. نمی‌توان در کتابخانه یا در حلقه‌های محدود نشست و مشکلات توده‌های زنان را دریافت. باید سنّت ارزشمند چهره به چهره به گفتگو نشستن و آموختن و آموزاندن و پراکندن آگاهی را در مقیاسی وسیع احیا کرد تا شاید در تعامل با توده‌ها به راه‌حلی جنبشی برای بهبود شرایط دست یابیم.
 
 


[1]. Schneider, Friedrich et al., 2010. New Estimates for the Shadow Economies Around the World. International Economic Journal, Vol.24, No.4, pp. 443-461
[2]. بهداد، سهراب و نعمانی، فرهاد. 1387، طبقه و کار در ایران. ترجمه‌ی محمود متّحد. تهران: آگاه
[3]. پیشین
[4]. Khotkina, Z. A, 2007. Employment in the informal sector. Anthropology & Archeology of Eurasia, Vol. 45, no.4, pp. 42-55
منبع: پژواک ایران

همنشین بهار: امام محمد غزالی و حس غریب نوروز



http://www.youtube.com/watch?v=sEhVY2PJNMg


حس غریب نوروز
نوروز اگرچه با شور و شادی و دید و بازدید همراه است و در آن ده‌ها سلام و صد‌ها بوسه رد و بدل می‌شود، اگرچه شکوفه‌ها می‌رقصند و پرندگان به پرواز در می‌آیند و بهار خنده می‌زند و ارغوان می‌شکفد... اما (نوروز) غمی زیبا و عزیز را هم با خودش می‌آورد، غمی که به خاطره‌ها و یاد‌هایمان گره خورده است.
...
وقت تحویل سال مرغ دل آدمی پر می‌کشد و در آسمان درون و از فراز خاطره‌ها پرواز می‌کند. به خانه پدری می‌رود، سر سفره کنار مادر و خواهر و برادر می‌نشیند. به دشت و صحرا می‌رود و سراغ دوستان دوران کودکی‌ را می‌گیرد تا با آن‌ها چوق پل (الک دولک) بازی کند یا دنبال هم بدوند.
همه جا را می‌گردد اما از کاروان، جز آتشی به منزل نمانده است. خیلی‌ها رفته‌اند. رفته‌اند و غبار شده‌اند.
حس غریب نوروز همه این غم‌ها را هم زنده می‌کند.
بگذریم که در دیار غربت، نوروز نوروز نیست. در خانه پدری پیش از آنکه نوروز از راه برسد، ابر و باد و مه و خورشید و فلک بوق بهار می‌زدند. همه منتظر مقدم بهار بودیم. پیش پایش گُل می‌افشاندیم. صدای پایش را می‌شنیدیم و شور و ولوله همه جا خودش را نشان می‌داد.
خونه تکونی عید نه فقط نظافت و گردروبی، بلکه نماد یک فرهنگ و آئین بود. نوروز، نوروز پیروز گرد و غبار کدورت و کینه را هم می‌زدود. همه با هم مهربان می‌شدیم. بچه‌ها از تعطیلی عید صفا می‌کردند. خیلی‌ها همه به شهر خودشان برمی گشتند. به سربازان مرخصی می‌دادند. حتی در زندان، زندانبانان شیرنی پخش می‌کردند. کسانیکه عزیزی را در طول سال از دست داده بودند با دیدار آشنایان و دوستانشان ایام عید، (عید ور) رخت غم را می‌کندند. خانواده‌های خویشاوند لباس سیاه را از تن سوگواران در می‌آوردند. پدران و مادران شهیدان کنار قبرهای بی‌نام و نشان فرزندانشان می‌رفتند و بعد به خانه می‌آمدند سر سفره هفت سین. غم و شادی بهم دوخته می‌شد...
حس غریب نوروز مرا با خودش به دیار خاطره‌ها می‌برد. دلم را آخر می‌کند. فرزندان ما اگر در آن حال و هوا نبوده باشند، هرچه هم از نوروز برایشان بگوئیم آنچنان که باید متوجه بشوند نمی‌شوند. نه که نفه‌مند. می‌فه‌مند اما حس نمی‌کنند. حس غریب نوروز، با خودش غم دارد اما نه غم حقیر. غم‌هایی که قدمش مبارک باد. بدون این غم‌ها آدمی پیش از مرگ می‌میرد.
 «بی‌غم‌شاد» و شوت می‌شود.
_________________
امام محمد غزالی
این بحث در مورد امام محمد غزالی است و گوشه‌هایی که به نوروز زده است.
می‌خواهم نشان دهم امام محمد غزالی عزیز است اما نوروز از او عزیز‌تر
...
از نوجوانی با امام محمد غزالی (زین الدین ابوحامد محمد بن احمد غزّالی طوسی) اُنس داشتم و «کیمیای سعادت» این شارح مکتبی از دستم نمی‌افتاد.
با بخشی از «مشکاه‌الانوار» و پاره‌ای از کتاب عظیم «احیاء علوم الدین» (که در واقع نه یک کتاب، چهل کتاب است) جسته گریخته آشنا بودم و دیدگاه او که «پرداختن به عبادات کافی نیست. اصل، نماز درون است» مرا به تأمل وامی‌داشت.
در زندان شاه نیز «کیمیای سعادت»، همنشینم بود. یادم می‌آید روحانی محترمی که اکنون دستش از دنیا کوتاه است، می‌گفت:
 «غزالی در جنایت یزید بن معاویه تردید می‌کند و او را شایسته لعن نمی‌داند. یزید با منجنیق خانه خدا را آتش کشید، مدینه را غارت کرد و یک شرابخوار، میمون باز، قمار باز و زنباره بود و کارنامه سه ساله حکومتش ننگین‌ترین دوران تاریخ اسلام است. غزالی او را لعن نمی‌کند، کیمیای سعادت توی سرش بخورد...»
_________________
«المنقذ من الضلال» مرا با غزالی آشتی داد.
چرک‌هایم در چشمه کیمیای سعادت شسته می‌شد و از مطالعه کتاب غزالی صفا می‌کردم. اما عبوسی این منطقی ارسطو ستیز، نزدیکی‌اش با خلفای ستمگر عباسی که باعث تطهیرشان می‌شد و چوب تکفیری که بر سر امثال فارابی و ابن سینا بلند کرده بود، برایم به شدت دافعه داشت.
مدت‌ها با او قهر بودم تا اینکه چند سال پیش کتاب ارزشمند المنقذ من الضلال (شک و شناخت)،
 al-Munqidh min al-dalal، Rescuer from Error
که در واقع اعترافات اوست و نکته‌های غریب دارد، مرا با او آشتی داد و باز غزالی، صاحب مکتب ترس و خوف، دام و دانه گذاشت و زیر پایم نشست.
کتاب «المنقذ من الضلال» نشان می‌داد این «فلسفه ستیز منطق دوست» که همواره دم از یقین می‌زد، از کوچه پس کوچه‌های شک گذشته اما به جای جا خوردن، بهره‌ها برده است.
 (شک ی که غزالی از آن یاد می‌کند، با شک دکارتی تفاوت دارد.)
از نظر فلسفی، شیفته آن عقاب که‌گاه در سطح کلاغ‌ها پرواز می‌کرد، نبودم چون به نظرم خشکه مقدس می‌آمد...
بعد از نگارش کتاب «مقاصد الفلاسفه»، به بهانه رو کردن تناقضات فیلسوفان، فلسفه را زغنبوت و زهر هلاهل جلوه ‌داد و در کتاب «تهافت الفلاسفه»، که یکی از پر اثر‌ترین کتاب‌هایی بوده که در تاریخ بشر نوشته شده است، با انگیزه‌های اعتقادی، (فقیهانه و نه فیلسوفانه) امثال فارابی و ابن سینا را به محاکمه کشید و حکم کفر صادر ‌کرد.
سایه سنگین‌ش قرن‌ها اجازه نداد گرایش به فلسفه احیا شود. فلسفه از نظر غزالی اصلاً علم به حساب نمی‌آمد.
_________________
یکی از رهبران معتزله را در سطل زباله انداختند تا جان داد. 
برخی معتقدند ریشه و اصل مشکلی که امروزه از آن رنج می‌بریم به روزگار غزالی باز می‌گردد. چرا؟ چون او پلورالیسم درون اندیشه اسلامی را از‌‌ همان زمان از بین برد و در برابر اندیشه فلسفی و عقلانی به ستیز برخاست.
غزالی حدیث «فرقه ناجیه» (گروه نجات یابنده) را تحمیل کرد که می‌گوید: تنها یک گروه اهل بهشت است و دیگر گروه‌ها در آتش جهنم خواهند بود! جامه مشروعیت را بر تن یک رویکرد و یک نظر و عقیده پوشاند و تکثرگرایی را به طور کلی منع کرد و تا به امروز وضعیت این چنین است.
....
نقشی که شخصیت‌های بزرگ در تاریخ ایفا می‌کنند، قابل انکار نیست. اما نباید «تک سبب بین» باشیم. «غزالی» تنها یکی از عوامل است.
نباید پدیده‌های بزرگ تاریخ را فقط از راه تأثیر افراد تفسیر کنیم. بلکه باید جنبش‌های اجتماعی و ساختارهای ژرف آن را هم در نظر بگیریم. این ساختار سترگ است که شخصیت فردی را هر قدر که فرهیخته هم باشد، در دامان خود می‌پروراند و نه برعکس.
به قول «محمد أرکون» Mohammed Arkoun نباید در متدولوژی سنتی سرگذشت اندیشه‌ها که پیش از پیدایش علوم انسانی نوین در دانشگاه حاکم بوده است، فرو افتیم.
جامعه در اولویت اول است و نه فرد. حتی اگر این فرد شخصیت بزرگ و فرهیخته‌ای همچون «غزالی» باشد.
غزالی در پیروزی و غلبه اسلام مَدرَسی (اسکولاستیکی / تکرار و تقلید) که مخالف فلسفه است، سهم داشت، اما او این اسلام مَدرَسی / اسکولاستیکی را او از کجا آورد؟ از عدم؟
این پدیده قبل از وی وجود داشت. حقیقت امر این است که پدیده دشمنی و ستیز با رویکرد فلسفی و خردگرا در اسلام پیش از «غزالی» وجود داشت. و امثال «اِبْن‌ بَطّه عُکبَری» ‌ متکلم‌، فقیه‌ و محدث‌ حنبلى‌ آنرا با تعصب شدید دنبال می‌کردند. حکومت هم در زمانه غزالی پشت این جریان بود.
حکومت رسمی آن زمان و خلیفه وقت «القادر بالله»، که خودش مذهب حنبلی داشت جنگی پراکنده و نامنظم را بر علیه اندیشه معتزله آغاز کرد و سرانجام توانست آن را نابود سازد.
در گذشته نیز برخی از خلفای اموی شوری را به کوری رساندند. یکبار خلیفه‌ای دست و پای یکی از رهبران معتزله را قطع نمود و دستور داد تا وی را در سطل زباله انداختند تا جان داد. دشمنی با جریان اعتزال و اهل عقل و خرد، خاص زمان غزالی نیست.
_________________
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر...
نمی‌دانم فلسفه گریزی امثال مولوی و این واقعیت که در تاریخ‌ و فرهنگ‌ گذشته‌ی‌ ما نسبت‌ به‌ اندیشه‌ی‌ فلسفی‌ در دین‌، بدبینی‌ وجود داشته‌ ‌ریشه در آراء غزالی دارد یا نه.
اما می‌دانم که فلسفه پس از وی دیگر کمر راست‌ نکرد و اینکه می‌گویند مخالفت‌های او با فلسفه خود فلسفی‌اند، قانع کننده نیست.
البته «ابن‌رشد» ‌ در رّد کتاب تناقضات فیلسوفان، «تهافت التهافت» (سقوط اندر سقوط = تناقض در تناقض) را ارائه داد اما غزالی زهرش را ریخته بود و پاسخ ابن رشد به‌ قوّت‌ تأثیر کتاب‌ وی نرسید.
حتی کتابی که «اسحق البلاغ» יצחק אלבלג مترجم و فیلسوف یهودی علیه آراء غزالی و «تهافت‌الفلاسفه» نگاشت، کاری از پیش نبرد.
کتاب آن فیلسوق یهودی «اصلاح‌العقاید» نام داشت...
واقعش این است که غزالی خیلی خیلی سرسنگین بود!
...
به قول «سید جلال الدین آشتیانی» شگفتا که غیر از ابن رشد، حکما و محققان در حکمت اشراق و اتباع مشّاء، و امثال خواجه نصیر و میرداماد و عبدالرزاق لاهیجی ملاصدرا... هیچکدام متعرض کتاب غزالی نشدند. (جز یک مورد جزیی توسط ملاصدرا)
غزالی که در زمانه خویش حرف اول را می‌زد و با چوب تکفیری که در دست داشت، عملاً مصونیت اظهار نظر را از دیگران گرفته بود، تصور نمی‌کرد دود این آتش (آتش تنگ نظری و تعصب) به چشم خودش هم خواهد رفت.
در اواخر کتاب «غزالی‌نامه» که استاد جلال الدین همایی تهیه کرده است از «سوزاندن تألیفات غزالی و کشتن پیروانش» صحبت شده که به فتوای فقهای مرتجع مالکی در بلاد مغرب صورت گرفته است.
نام کسانیکه بدین عمل فتوا داده و کتب غزالی، و بخصوص احیاءالعلوم را سوزانده و برخی طرفداران او را تکفیر کرده و کشته‌اند، موجود است...
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت...
شگفتا غزالی روزی ارسطو و فارابی و ابن سینا را تکفیر می‌کرد و حالا... آسیاب به نوبت می‌چرخید!
_________________
خاکی که غزالی بر سر «علیّت» ریخته است.
نمی‌توان از غزالی گفت و به تحلیل وی از علیت (بهتر بگویم به خاکی که بر سر علیت ریخته است) اشاره نکرد. منظور از علیت رابطهٔ وجودی میان علت و معلول است. رابطه‌ای که البته قابل مشاهده نیست بلکه قابل کشف عقلانی است.
مسأله اصلی غزالی در خصوص علت و معلول به ضرورت این روابط و یا عدم ضرورت آن باز می‌گردد. خودش مثال آتش و پنبه را می‌زند. اینکه در طبیعت آتش سوزاندن است و در طبیعت پنبه سوختن
می‌گوید اگر این رابطه (بین سوزاننده و سوزنده) ضروری است گذر ابراهیم خلیل از آتش چه می‌شود؟ و وقایعی چون اژد‌ها شدن عصای موسی و شق القمر را (با اصل علیت یا به قول او سببّیت) چگونه توضیح دهیم؟
او که راه را به سوی معجزات باز می‌گذارد و از طرفی نمی‌تواند بالکل زیرآب علت و معلول را بزند، حساب عوالم خداوندی (؟) را جدا کرده و می‌گوید آنجا علت و معلول‌ها از نوع دیگری است...
...
در مسئلۀ هفدهم کتاب «تهافت الفلاسفه» یادآور می‌شود که از لحاظ شرع، مخالفتی با علوم طبیعی نمی‌توان داشت، مگر در۴ موضوع (که ۴ مسئلۀ آخر کتاب را تشکیل می‌دهند و) نخستین آن‌ها علیت یا سبّبیت است.
وی می‌گوید فیلسوفان با مشاهدۀ هم‌زمانی و هماهنگی میان سبب و مسبّب، حکم به ضروری بودن رابطۀ میان آن‌ها می‌کنند، انگار معلول بی‌ علت و علت بی‌ معلول امکان ندارد. (صفحه ۱۹۱ کتاب تهاقه الفلاسفه)
 (ادامه می‌دهد) اگر خدا اراده کند از عهده آتش کاری ساخته نیست. کمااینکه بر ابراهیم خلیل سرد شد.
به نظر غزالی، در پی هم آمدن امور، نه در نفس آن‌ها و به ضرورت، بلکه به این جهت است که خدا آن‌ها را آن‌گونه مقدر کرده است. از این‌رو، کاملاً مقدور است که معلول بدون علت موجود شود، در نظر او برداشتی جز این، مخالف مفهوم «قادر مطلق» است که امور جهان را با ارادۀ مستقیم خود اداره می‌کند.
...
به نظر من او به معنای «نسبی در مطلق و مطلق در نسبی» توجه نکرده است...
غزالی فلاسفه را متهم می‌کند که با بیان اصل علیت مطالبی را مطرح کرده‌اند که موجب نفی معجزات و اعتقاد به قدم عالم می‌شود. در واقع او با مسئله ضرورت (رابطه آتش و پنبه) مخالفت می‌کند. اما اگر کسی ضرورت را انکار کند با نتایجی روبرو می‌شود که آن سرش ناپیدا است....
معلوم نیست غزالی با آیاتی که در قرآن مطرح شده و در آن‌ها مسئله علیت غیرمستقیم طرح می‌شود چه می‌کند. آیا در آنجا هم به فکر و اندیشه اشعری خودش می‌چسبد؟ غزالی برای اینکه از اختیار الهی دفاع کند، علیت را انکار می‌کند. نمی‌تواند بپذیرد دست خدا از آستین قانونمندی‌ها بیرون می‌آید...
وی نظر امثال فارابی را نمی‌پذیرفت که تأکید می‌کردند: «خدا مطیع و منقاد قواعد و قوانینی است که بر عالم طبیعت حکمفرما است و ممکن نیست، سبب را بدون مسبب و یا مسبب را بدون سبب ایجاد کند.»
_________________
اهمیت غزالی در غرب بیش از ابن سینا است.
غزالی که در مقامِ متکلم، جایگاهی بسیار بلند در تاریخِ اسلام یافت، در باید و نبایدهای زمانه خودش و سده‌ها بعد از مرگش، نقش مهمی داشته و بعد از ۹۰۰ سال هنوز هم بر اذهان بسیاری سنگینی می‌کند.
تاثیر وی بر افرادی چون شیخ اشراق، مولوی، موسی بن میمون، ابن عربی، سعدی و صدرالمتالهین... تردید برنمی دارد. سعدی او را «امام مرشد» می‌نامد.
اهمیت غزالی در غرب بیش از ابن سینا است. او بر افرادی چون توماس آکویناس Thomas Aquinas متکلم و فیلسوف برجسته مسیحی، نیکولا اوترکور متکلم فرانسوی، پاسکال ریاضیدان فرانسوی، دیوید هیوم و «ریموند مارتین» که حلقه رابط میان مسیحیت اروپا و غزالی بود و در اثری به نام «تیغ ایمان» خط غزالی را پی گرفت، اثر گذاشته است.
یهودا هِلَوی (ابوالحسن اللاوی) همانند غزالی ردّیه‌ای بر فلاسفه به نام «کتاب الخزاری» نوشت. همچنین حَسْدای کرسکا از کتاب «تهافت الفلاسفه» غزالی بهره و الهام گرفت. غزالی همچنین بر متفکران یهودی و نصرانی تأثیر فراوان گذاشت.
...
در غرب فلسفه ستیزان به آراء وی توجه کردند و امثال نیکولا مالبرانش Nicolas Malebranche (که با کتاب تهافت الفلاسفه غزالی آشنا بودند)، ارسطو را از کلام مسیحی کنار گذاشتند. مالبرانش تحت تأثیر «تهافت الفلاسفه» غزالی، کتاب «در جستجوی حقیقت» The Search after Truth را نگاشت.
...
در تاثیر از غزالی فلسفه ستیزی امری سیاسی شد و گروهی که به تدریس علوم عقلی اهتمام داشتند، عزا گرفتند. مدام به آنان پیله می‌کردند و آزارشان می‌دادند.
در نیمه دوم سده ششم متکلمی به نام «شمس الدین محمدبن عبدالملک دیلمی»، و شاگرد او «تاج الدین محمود اشنوی» تحت تأثیر غزالی، آثاری تألیف کردند و به پر و پای فلاسفه پیچیدند.
 «علاءالدین طوسی» با کتاب «الذخیره فی المحاکمه بین الغزالی والحکماء»، همچنین یک متکلم ترک بنام «ملا مصطفی بن یوسف» (مصلح الدین خواجه‌زاده)، به پیروی از غزالی فیلسوفان را به ریشخند گرفتند.
...
در ترکیه (و برخی کشورهای عربی) حتی در ده کوره‌ها، امام محمد غزالی حضور دارد!
من خودم در مساجد مغرب، سوریه، مصر و استانبول دیدم که کنار قرآن کتاب احیاء علوم الدین غزالی بود. مثل کتاب مفاتیح الجنان که همراه با قران در مساجد ایران دیده می‌شود.
در میان اهل سنت مثالی است که می‌گویند اگر خداوند می‌خواست پس از رسول اکرم رسول دیگری را به مقام پیامبری معرفی کند، سراغ غزالی می‌رفت.
ویلیام مونتگمری وات William Montgomery Watt در کتاب «ایمان و عمل غزالی» The Faith and Practice of Al-Ghazali، به نکته فوق اشاره می‌کند.
_________________
غزالی عقل گرا نیست.
اگرچه غزالی بار‌ها و بار‌ها شهسوار عقل را به رخ می‌کشد و پای عقلا را به میان می‌آورَد و مریدانش گفته‌اند نزاع او با فلسفه در محتوا بوده است، اگرچه در کتاب نصیحه الملوک می‌نویسد «خرد همچون آفتاب جهان و دل نیکی هاست...» اما به نظر من او عقل گرا نیست.
گرایش عقل‌گرایانه (راسیونالیستی) زمانی محک زده می‌شود که حکم عقل و شرع در تقابل با یکدیگر قرار گیرند. اگر حکم عقل و شرع بر هم منطبق باشد که پای انتخاب پیش نمی‌آید، همه چیز در امن و امان است.
در تضاد عقل و شرع، غزالی مثل سایر متکلمان، به سمت شرع می‌خزد و عقل را عملاً سینه دیوار می‌گذارد.
غزالی بعد از گرایش‌‌اش به عرفان و تصوف، عهد می‌بندد که از تعصب دوری کند ولی می‌بینیم که بعد‌ها ریاضی را هم به نفع شرع خط می‌زند! (پیش‌تر طبیعیات را هم رانده بود.)
در مقدمه چهارم کتاب «تهافت الفلاسفه» گرایش فیلسوفان به ریاضیات و منطق را، زیر سئوال می‌برَد.
یک انسان خردگرا می‌بایست حتی اگر مسلمان و دین باور است خدا را هم بر‌تر از سئوال نداند. می‌بایست پیشداوری را کنار بگذارد و بی‌طرف باشد اما غزالی با صراحت اعلام می‌کند که بر پیشانی تمامی فلاسفه از پیش مُهر کفر نقش بسته است.
رویکرد وی به فلسفه و عقل، جانب‌دارانه و کلامی است و تمام احکام و شواهد عقلی را در جهت پیشبرد و اثبات حکم شرعی از پیش موجودش به کار می‌گیرد.
_________________
علم حجاب نیست، جهل حجاب است.
با همه این‌ها صادقانه بگویم تأکید غزالی بر اهمیت اخلاق تأمل برانگیز بود. کیمیای سعادت و «احیاء علوم الدین» او برایم بسیار جاذبه داشت و من بی‌وضو به آن‌ها دست نمی‌زدم. یعنی بالای چشمم می‌گذاشتم.
غزالی اگرچه معتقد بود نظر مجتهدین عین حکم شریعت است و این دید اشعری گونه که به مسئله «تصویب» میدان می‌دهد و تک صدایی را حاکم می‌کند، دافعه داشت اما از فتوای دل هم سخن می‌گفت و با کسانیکه لاف شیخی انداخته و خویشتن را بایزید جلوه می‌دهند درحالیکه پوستین بره پوشیده و گرگان هم‌اند ــ زاویه و فاصله داشت.
او طریقت را نسبت به شریعت برتری می‌داد و برخلاف شبه صوفیان می‌گفت: «علم حجاب نیست جهل حجاب است»
توجه داشته باشیم که غزالی دربار ملکشاه و مُدّرس نظامیه با غزالی شوریده بر خویش و فراری در دمشق و غزالی زاهد خائف پیر، یکی نیست و نباید در باره وی باسمه‌ای و کلیشه‌ای قضاوت کرد. حتی از روی کتاب «تهافت الفلاسفه» (تناقضات فیلسوفان) او نمی‌توان «این است و جز این نیست» نظر داد، او در دهه آخر عمرش دو کتاب با عنوان «المضنونُ بِهِ عَلی «غَیرِ اهله»، و «المسائل المضنون بها علی غیراهل‌ها» تألیف کرد که محتوای آن‌ها دالّ بر این است که او به آرای فلسفه نو افلاطونی اقبال کرده است.
...
درست است که غزالی در مورد «عشق» (به جنس مخالف) سیخکی نظر داده و در مورد زنان که آنان را چند جا ذلیل و بیچاره خوانده، به قضاوت‌های خشک و قالبی دست زده اما، در نصیحه الملوک (که به فارسی نگاشته است) از توران دخت و آذرمی‌دخت و همای بنت بهمن (دختر بهمن اسفندیار) که شهر من گلپایگان یادگار اوست، به نیکی تمام یاد می‌کند. 
غزالی که به تعبیر هانری کربن، منظم‌ترین ذهن عالم اسلام است، در خردستیزی و فلسفه گریزی خلاصه نمی‌شود. متاسفانه بیشتر کسانیکه پشت سرش صفحه می‌گذارند وی را نمی‌شناسند و فراموش می‌کنند که او یک فزد نیست، جریان است...
_________________
غزالی چه ربطی به نوروز دارد؟
غزالی که به روایت «میرزا محمد علی مدرس خیابانی تبریزی» در کتاب «ریحانه الادب»، ج ۴، ص۲۳۷ نخستین کسی بود که عنوان حجه الاسلام را کسب کرد، در کتاب «کیمیای سعادت» به نوروز هم اشاره دارد.
او به جشن‌های به قول خودش «گبران» گیر داده و گفته است: «نوروز و سده باید مندرس شود و کسی نام آن را نبرد و اظهار شعار گبران حرام است.»
کیمیای سعادت، ص۴۰۷
نوروز باید مندرس شود و کسی نام آن را نبرد!
از قیاسش خنده آمد خلق را
او چو خود پنداشت صاحب دلق را
...
نیاکان ما حق داشتند نسبت به نوروز حساس باشند.
اینکه نوروز آیینی پیش آریایی در نجد ایران است، اینکه در سنت‌های مردمان کشاورز بین النهرین و جشن‌های موسوم به آکیتو (جو) ریشه دارد... و در ‹‹اوستا›› از آن نامی نیست
اینکه آشوریان و بابلیان و سومریان... آنرا گرامی می‌داشتند و پارسیان پس از فتح بابل، آنرا برداشتند و باورهای خود را به آن آمیختند... مسئله را عوض نمی‌کند.
پرواضح است که اساطیر و آیین‌ها در چرخش‌های تاریخی ـ جغرافیایی تغییر می‌یابند.
از این زاویه اگر بخواهیم نگاه کنیم می‌توان گفت در دوران هخامنشیان نشانه‌هایی از آیین نوروز در کاخ آپادانا در تخت جمشید وجود دارد و نام نوروز در میان آهنگ‌های زمان ساسانی که شاعران ایرانی مانند نظامی و منوچهری ضبط کرده‌اند (ساز نوروز، نوروز بزرگ و نوروز قباد) آمده‌ است و اگر در «اوستا» از نوروز نامی نیست،
در کتاب بُنْدَهِشْن (از منابع پهلوی اساطیر ایران باستان) اشاره شده است.
بُنْدَهِشْن (بندهش) = آفرینش آغازین، تفسیرگونه‌ای از اوستا است.
...
ه‌مان نوروز که نیاکان ما برگزیدند و ارج ‌نهادند، نوروز پیروز که همدم و همنشین ما است تنها با پایداری و وفا است که شاد و سرحال مانده است.
تاخت و تاز به ایران زمین کم نبوده و اگر به اقوام مهاجم بود باید قرن‌ها پیش «سر به نیست» می‌شد و فاتحه‌اش را می‌خواندند و حلوایش را می‌خوردند.
به این حدیث که قطب الدین راوندی در کتاب لب اللباب آورده توجه کنیم:
عن رسول الله صلی الله علیه و آله: «ابدلکم بیومین یومین، بیوم النیروز و المهرجان، الفطر و الاضحی».
دو روز را برای شما جانشین دو روز کردم. عید فطر و قربان را به جای عید نوروز و مهرگان قرار دادم.
ابن شهر آشوب در «مناقب» (مناقب آل ابی‌طالب) روایت زیر را از قول امام هفتم شیعیان آورده است:
 (نوروز) سنت ایرانیان است که اسلام آن را محو کرده است، بر ما مباد که زنده کنیم آنچه را اسلام به محو آن حکم داده است. (... اِنَّهُ سُنَّه لِلْفُرْسِ مَحاهَا الاْسْلامُ وَمَعاذَ الله اَنْ نُحْیِیَ ما مَحاهُ الاْسْلامُ.)
شیخ طوسی، از پایه‌گذاران نامی فقه شیعه و معروف به «شیخ الطائفه»، در کتاب «مصباح المجتهد» به صراحت نوروز را از «دسیسه‌های مجوس» دانسته و برگزار کردن آیین و آداب نوروزی را برابر کفر خوانده است.
 تاریخ طبری مواردی چند از صدر اسلام نقل کرده که مردم از برگزاری جشن نوروز منع شده، یا به خاطر به جا آوردن آداب نوروز، مانند آتش‌بازی و آب‌پاشی و نهال‌کاری، به زندان رفته و آزار دیده‌اند.
فرمانروایانی بوده‌اند که به نوروز جدا از دلایل دینی، با انگیزه سیاسی و در جهت سرکوب جنبش‌های شعوبی، کینه می‌ورزیدند و اگر روی خوش نشان می‌دادند هدفشان گرفتن خراج و سرکیسه کردن مردم به بهانه فرارسیدن عید نوروز بود.
در کتاب «عیون اخبار الرضا»، اثر شیخ صدوق آمده است که جعفر بن یحیی برمکی بعد از کشتن یکی از علویان، سر وی را همراه هدایای نوروز (که از مردم گردآوری شده بود) نزد هارون الرشید فرستاد...
...
گاه از اعیاد ملی ما استفاده ابزاری می‌شد. اگر دوره صفوی نوروز در صدر می‌نشیند و بیش از پانزده رساله نوروزیه تألیف شده بیجا نیست. در برابر عثمانی اهل تسنن، حکومت شیعه، نوروز را به رُخ می‌کشید.
نوروز جدا از همسویی با طبیعت، از جمله به دلیل درگیر بودن آن با امر خراج، ظلم ظالمان را پشت سر گذاشته است. نوروز هم زیر ضربات ستمگران بوده است.
_________________
ناگهان نوروز عزیز شد...
خلفای ستمگر یکی به میخ و یکی به نعل ابتدا از کراهت و شرک آمیز بودن مراسم نوروزی دم زدند و بعد که دیدند تیغشان نمی‌بُرد کوشیدند نوروز را مصادره، و «اسلامیزه» کنند.
گفتند در آیه ۱۱۴، سوره مائده واژه عید آمده است. (البته این آیه هیچ ربطی به نوروز ندارد)
قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ اللّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَینَا مَائِدَه مِنَ السَّمَاءِ تَکونَ لَنَا عِیداً لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا...
عیسی‌ بن مریم گفت: بارال‌ها! پرودگارا! برای ما از آسمان مائده ‌ای فرست تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما می‌آیند، عید باشد...
پخش شد که نوروز (که روزه استحبابی و نماز دارد) روز عزیز و بلند مرتبه‌ای است... اصلاً نوروز از روزهای ما است. یوم النیروز جلیل القدر
ناگهان نوروز،‌‌ همان که شیخ طوسی دسیسه‌های مجوس نامید و به قول حجه الاسلام غزالی می‌بایست مندرس شود و شعار گبران بود، عزیز و بانمک شد و گفتند اولین روزی که خورشید طلوع کرد و زمین ایجاد شد نوروز بوده است!
نوروز روزی است که علی علیه السلام در نهروان خوارج را هلاک کرد. گل‌های زمین در آن روز خلق شد. در چنین روزی بود که کشتی حضرت نوح علیه السلام بر کوه جودی نشست، جبرئیل در نوروز بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.
روز نوروز بود که ابراهیم علیه السلام بت‌ها را شکست. حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را در روز نوروز بر دوش خود حمل کرد تا بت‌های قریش را سرنگون کند... در چنین روزی (در نوروز) حضرت مهدی علیه السلام ظهور می‌فرماید و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنین روزی داریم; برای اینکه نوروز از ما و شیعیان ماست... (علامه مجلسی، در بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۹۱، باب ۲۲ از قول امام صادق)
...
دیگر نوروز اح نبود، شعار گبران و دسیسه مجوسان نبود، ماه شد و عزیز. البته وقت تحویل چهار رکعت نماز مستحبی داشت و می‌بایست چهل مرتبه سوره یاسین را بر انار خواند و ۶۰ مرتبه ذکر گفت...!
گفتند ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجاری، صاحب بن عباد، شیخ طوسی (در مختصر مصباح) و محمد باقر مجلسی (در جلد ۵۹ کتاب بحارالانوار) از نوروز نوشته‌اند.
...
وقتی مشخص شد عید فطر و عید قربان برگزار می‌شود اما ابدا جای نوروز را نمی‌گیرد، روایت معلی بن خنیس که از «فضائل النیروز» و ارزشهای نوروز حرف می‌زند، برجسته شد، منتها برای کمرنگ کردن نوروز درانداختند تمامی روز‌ها نوروز است هر روز را نوروز کنید. (اصنعوا کل یوم نیروزا)
اگر در استناد اینگونه احادیث به امامان تردید نکنیم و آن‌ها را از همه جهات موثق و معتبر پنداریم، می‌شود انگیزه‌های دیگری نیز از گرامیداشت نوروز فرض کرد...
_________________
نوروز از شرف و بزرگواری تهی است!
امام محمد غزالی در کیمیای سعادت ضمن اشاره به منکرات بازار در نوروز و ذکر اینکه (در بازار وقت این عید) چنگ و چغانه (جغجغه) و صورت حیوانات فروشند، می‌گوید:
برای نوروز بعضی چیز‌ها حرام است و بعضی مکروه. صورت حیوان حرام است. آنچه که برای سده و نوروز فروشند، چون سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین (سوتک) این‌ها در نفس خود حرام نیست. اما در نوروز برای اظهار شعایر گبران حرام است که مخالف شرع و هرچه برای آن کنند، نشاید...
نوروز و سده، باید مندرس شود. و کسی از ان‌ها یاد نکند.
گروهی از سلف (گذشتگان) گفته‌اند باید (در نوروز) روزه داشت (علتش این بود که) از طعام‌های (نوروزی) خورده نیاید.
حتی روزه گرفتن هم، ذکر نوروز بوده، و نشاید که انجام شود و نام این روز برند (اسم نوروز به میان بیاید)، بلکه باید با روزهای دیگر برابر داشت...
اینگونه پندار‌ها در مورد نوروز، پیش از غزالی نیز تبلیغ می‌شد.
بدیع الزمان همدانی، یکی از ادیبان عربی نویس ایرانی قرن چهارم (که در سال‌ ۳۵۳ ه. ق‌ در همدان‌ به‌ دنیا آمد و در سال۳۹۸درگذشت) به مریدان خودش یادآور می‌شد:
ولا شرفا نیروزا... نوروز از شرف و بزرگواری تهی است.
سلام بر نوروز. نوروز پیروز
_________________
آثار امام محمد غزالی
الف - آثار سالهای دانش آموزی غزالی، از سال ۴۶۵ تا ۴۷۸هجری
 ۱- التعلیقه فی فروع المذهب
 ۲- المنخول فی الاصول
_________________
ب - آثار نخستین دوران درس و بحث:
۳- البسیط فی الفروع
۴- الوسیط
 ۵- الوجیز
 ۶- خلاصه المختصر و نقاوه المعتصر
 ۷- الـمُنـتَحَل فی علم الجدل
 ۸- مآخد الخلاف
 ۹- لباب النظر
 ۱۰- تحصیل المآخذ فی علم الخلاف
 ۱۱- المبادی و الغایاتشفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل
 ۱۲- فتاوی الغزالی
 ۱۳- فتوی (فی شأن یزید)
 ۱۴- غایه الغور فی درایه الدور
 ۱۵- مقاصد الفلاسفه
 ۱۶- تهافت الفلاسفه
 ۱۷- معیار العلم فی فن المنطق
 ۱۸- معیار العقول
 ۱۹- محک النظر فی المنطق
 ۲۰- می‌ران العمل
 ۲۱- المستظهری فی الرد علی الباطنیه
 ۲۲- حجه الحق
 ۲۳- قواصم الباطبیه
 ۲۴- الاقتصاد فی الاعتقاد
 ۲۵- الرساله القدسیه فی قواعد العقلیه
 ۲۶- المعارف العقلیه و لباب الحکمه الالهیه
_________________
ج - آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی:
۲۷- احیاء علوم الدین
۲۸- کتاب فی مسئله کل مجتهد مصیب
 ۲۹- جواب الغزالی عن دعوه مؤید الملک له
 ۳۰- جواب مفصل الخلاف
 ۳۱- جواب المسائل الاربع التی سأل‌ها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی
 ۳۲- المقصد الاسنی فی شرح اسماء الحسنی
 ۳۳- رساله فی رجوع اسماءالله الی ذات واحده علی رأی المعتزله و الفلاسفه
 ۳۴- بدایه الهدایه
 ۳۵- جواهر القرآن
 ۳۶- کتاب الاربعین فی اصول الدین
 ۳۷- کتاب المضنون به علی غیر اهله
 ۳۸- المضنون به علی اهله
 ۳۹- کتاب الدرج المرقوم بالجداول
 ۴۰- القسطاس المستقیم
 ۴۱- فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه
 ۴۲- القانون الکلی فی التأویل
 ۴۳- کیمیای سعادت (فارسی)
 ۴۴- ای‌ها الولد
 ۴۵- اسرار معاملات الدین
 ۴۶- زاد آخرت (فارسی)
 ۴۷- رساله الی ابی الفتح احمد بن سلامه
 ۴۸- الرساله اللدنیّه
 ۴۹- رساله الی بعض اهل عصره
 ۵۰- مشکات الأنوار
 ۵۱- تفسیر یاقوت التأویل
 ۵۲- الکشف و التبیین
 ۵۳- تلبیس ابلیس
_________________
د- بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس:
 ۵۴- المنقذ من الضلال
 ۵۵- کتب فی السحر و الخواص الکیمیا
 ۵۶- غور الدور فی المسئله السریجیه
 ۵۷- تهذیب الاصول
 ۵۸- کتاب حقیقه القولین
 ۵۹- کتاب اساس القیاس
 ۶۰- کتاب حقیقه القرآن
 ۶۱- المستصفی من علم الصول
 ۶۲- الاملاء علی مشکل «الحیاء»
_________________
ه ـ آخرین سالهای زندگی، ۵۰۳ تا ۵۰۵ هجری:
 ۶۳-الاستدراج
 ۶۴- الدره الفاخره فی کشف علوم الآخره
 ۶۵- سرالعالمین و کشف ما فی الدارین
 ۶۶- نصیحه الملوک (فارسی)
 ۶۷- جواب مسائل سئل عن‌ها فی نصوص اشکلت علی المسائل
 ۶۸- رساله الاقطاب
 ۶۹- منهاج العابدین
 ۷۰- الجام العوام
_________________
در میان معاصران، کسانیکه نام غزالی را برجسته کردند:
جلال‌الدین همایی، علامه محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، سید جلال‌الدین آشتیانی، محمود رامیار، کاظم شانه چی، احمد آرام، عبدالحسین زرین کوب، حسین خدیوجم، مویدالدین خوارزمی، دکتر علی‌اصغر حلبی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، نصرالله پورجوادی، صادق آئینه‌وند، میثم کرمی، ابوالعلا عفیفی، سید هدایت جلیلی، عبدالکریم سروش، محمد کریمی زنجانی اصل....
مصطفی ملکیان، رضا داوری، مصطفی محقق داماد، شهین اعوانی، غلامرضا اعوانی، قاسم کاکایی، ضیاء موحد، فتح الله مجتبایی،... رحیمیان، محمود یوسف ثانی، میثم کرمی، محمود جامع، زهرا پورسینا، اصغر دادبه، شهرام پازوکی، سید عبدالله انوار (مترجم مقاصد الفلاسفه)...
جلال ایجادی، همنشین بهار، و...
...
اگر روشنفکران نوگرای معاصر (حسن حنفی مصری، محمد ارکون، جورج طرابیشی، حامد ابوزید نصر، محمد العابد الجابری...)، در مورد کتاب «تهافت الفلاسفه» (کتاب غزالی که از تناقضات فلاسفه صحبت می‌کند)، حرف تازه‌ای زده باشند، بر من معلوم نیست.
_________________
منابع:
خدیو جم، حسین. مقدمه کتاب کیمیای سعادت، نوشته امام محمد غزالی طوسی، شرکت انتشارات علمی و الغزالی، ابی حامد، محمد بن محمد الطوسی. (احیاء علوم الدین) جلد یکم، دار المعرفه للطباعه والنشر، بیروت چاپ سال ۱۹۴۵ میلادی به (عربی). 
القبانی، الشیخ محمد، رشید، (مکاشفه القلوب، المقرب الی حضره علام الغیوب) دار احیار العلوم: بیرت، چاب دهم، انتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی). 
الأنصاری، محمد، ابن منظور، (لسان العرب)، جلد هیجدهم، دار احیار التراث العربی للنشر: بیرت، چاب سوم، انتشار سال۱۹۸۸۷ میلادی به (عربی). فرهنگی، چاپ دهم، ۱۳۸۲. 
زرین کوب، عبدالحسین. «فرار از مدرسه» درباره زندگی و اندیشه امام محمد غزالی، انتشارات امیرکبیر، چاپ سال۱۳۸۵.
بهروز رفیعی، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، جلد سوم: امام محمد غرالی
حسن بلخاری قهی، «قوه خیال و عالم مثال در آراء و اندیشه امام محمد غزالی»، نشریه هنرهای زیبا، دانشگاه تهران شماره۲۶، تابستان
مجتبی می‌نوی، غزالی طوسی
نصرالله پورجوادی، فخر رازی و مشکاه‌الانوار غزالی
محمد تقی دانش‌پژوه، ستیهندگی غزالی یا دوگونه ستیزی نامه او، 
عباس زریاب خویی، غزالی و ابن تیمیه، 
عبدالحسین زرین‌کوب، مقاله‌ای با عنوان غزالی و ابن رشد، 
محمد خوانساری، موقف غزالی در برابر فلسفه و منطق، 
ذبیح‌الله صفا، مخالفت عالمان شرع با دانش‌های عقلی و سهم غزالی و هم‌اندیشگانش در واپسین سده‌های تاریخ اسلامی در این ستیزندگی‌ها
محمود فاضل، مقدمه‌ای بر آراء کلامی غزالی، 
ابوالقاسم گرجی، آراء غزالی در علم اصول فقه: نگاهی به کتاب المستصفی، 
محمدجعفر محجوب، غزالی و اسماعیلیان: مروری بر فضایح‌الباطنیه
محمدامین ادیب طوسی، موزش و پرورش از نظر غزالی
مهدی محقق، غزالی و دامغ‌الباطل علی‌بن‌الولید
قاسم کاکایی، غزالی در پاریس / خدامحوری در فلسفه مالبرانش
کوجیرو ناکامورا و ترجمه امیر یوسفی، «آیا غزالی یک اشعری بود؟» 
احد فرامرز قراملکی، «جایگاه تاریخی غزالی در منطق دورۀ اسلامی» 
حسن انصاری، «غزالی و تشیع زیدی»
مجید فلاح‌پور، «تأثیرات اندیشه‌های تفسیری غزالی بر صدرالمتألهین شیرازی» 
غلامحسین ابراهیمی دینانی، منطق و معرفت در نظر غزالی» 
رضا داوری اردکانی، «مقام غزالی در تاریخ فلسفه اسلامی» 
فیروزه سرکشیکیان، مقایسه نظرات علامه طباطبایی و ابوحامد امام محمد غزالی
سید حسین نصر، غزالی حکیم معاند فلسفه
کیمیای سعادت، غلامحسین یوسفی، ‌
عباس اقبال آشتیانی، فضایل‌الانام من رسائل حجهالاسلام (مکاتیب فارسی غزالی) 
سروش، عبدالکریم. «قصه ارباب معرفت». انتشارات صراط، چاپ ۱۳۷۵
محمد شریف، نصرالله پورجوادی، «تاریخ فلسفه در اسلام» 
احمد بخرد طبع، فلسفه ستیزی دینی، انتشارات فروغ، ۱۳۸۵
سیره الغزالی و أقوال المتقدمین فیه لعبد الکریم العثمان
نقد و بررسی آراء غزالی از سوی سید جلال الدین آشتیانی
سید جلال الدین آشتیآنی، نقد تهافت غزالی
«کیهان اندیشه»: شماره۲ (مهر و آبان ۱۳۶۴ش.) شماره ۳، (آذر و دی ۱۳۶۴)؛ شماره ۵، (فروردین و اردیبهشت۱۳۶۵) شماره ۶، (خرداد و تیر ۱۳۶۵) شماره ۷، (مرداد و شهریور ۱۳۶۵) شماره ۸، (مهر و آبان ۱۳۶۵) شماره ۹، (آذر و دی ۱۳۶۵) شماره ۱۰، (بهمن و اسفند ۱۳۶۵) شماره ۱۳، (مرداد و شهریور ۱۳۶۶) و شماره ۱۴، (مهر و آبان۱۳۶۶). کتاب «نقد تهافت غزالی» سال ۱۳۷۸، در ۵۵۲ صفحه در قم منتشر شده است.
_________________
Abd al-Ghafir al-Farisi (d. 529/1135) - Entry on Ghazali originally from “History of Nishapur” Ghazali's student.
fi manaqib al-shafiʻiya. From A.A. al-`Asam's al-falisuf al-Ghazali. Beirut: dar al-Andlus, 1981 2nd ed. with addendum, pp. 153-194.
al-Ghazali: From the commentary on Ihya' (Ithaf al-sadah al-mutaqin bi sharh ihya' ʻulum al-din) by Murtada al-Zabidi (d. 1791): (Introduction pp. 1-55). Important work on his life and authenticity of his works.
al-‘Uthman, ‘Abdelkarim. Sirat al-Ghazali wa-Aqwal al-Mutaqaddimin fihi [The Life of al-Ghazali and the Remarks of the Ancients concerning him ].
Sheikh al-azhar Mustafa al-Maraghi's statement on Ghazali.
 from Ahmad Farid al-Rifai's book:al-Ghazali. vol. 1. intro.
al-Qaradawi, Yusef: al-Imam Ghazali bayna madihi wa-naqidhi(Imam Ghazali between his Admirers and Critics) (Beirut: Muassat al-risala, 1994)
al-Shami, Salih Ahmad: al-Imam Ghazzali: hujjat al-Islam wa-mujaddid al-mi'ah al-khamisah / al-Tab`ah 1 (Dimashq : Dar al-Qalam, 1993) 264 pp. Series: A`lam al-Muslimin ; 43; Includes bibliographical references.
Al-Qaradaghi, 'Ali Muhi al-din: "Asr al-Ghazali" [Age (time period) of al-Ghazali] in the introduction to al-wasit fi al-mathhab, by Abu Hamid al-Ghazali, Cairo: Dar al-Ansar, 1983. pp. 21-293.
Amin, Husayn. Ghazali faqihan, wa faylasufan wa mutasufan. Baghdad: Matabat al-Irshad, 1963.
Al-Ghazali: from khitab al-falasafa al-'arabia al-islamia
Al-Ghazali: from rijal al-fikr wal-dawa, by abul Hasan al-nadawi
al-Ghazali: From Milal wa al-nihal by Subhani.
Ghazali for kids (Nawbigh al-'asr (with illustrations)
Al-Ghazali: Stanford Encyclopedia of Philosophy, Frank Griffel, August 2007.
Watt, W. M. Muslim Intellectual: A Study of Al-Ghazali. It was also reviewed by M.Mahdi in 1965. Al-Ghazali: from History of Muslim Philosophy.
Macdonald, D. B. "The Life of Al-Ghazali with special reference to his religious experiences and opinions" (JAOS). 1887 Based on al-Zabidi's account above.
Al-Ghazzali: from History of Islamic Philosophy, by M. Campanini.
Al-Ghazali: from Encyclopedia of Philosophy, by K. Nakamura.
Al-Ghazali: from Encyclopedia of Religion. by M. Watt.
Al-Ghazali: from Ghazali and Prayer, K. Nakamura.
Al-Ghazali: M. Abu Sway. Al-Ghazali: from Encyclopedia of Islam, by M. Watt
Al-Ghazali: from Encyclopedia Iranica, alternatively the unedited entries: Gauzauli. (Note that they use a different transliteration system!)
Al-Ghazali: G. F. Haddad Smith, Margret. Al-Ghazali the Mystic. (London: Luzac, 1944) Hijra international Publishers of Lahore, Ghazali from Encyclopedia Britannica.
Watt's: The Study of al-Ghazali -Published in Orien, vol. 13/14, 1960/1, pp. 121-131.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل