نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ مهر ۲۷, سه‌شنبه

قاصدان آزادی : کسی یادشه این سخنرانی ؟؟؟

Farah Diba in Ceremony wedding Prince Albania!تقديم به محقق تاريخ آقای" اسماعيل وفا يغمائی"

Farah Diba 

 

in Ceremony

 

 wedding

 

 

Prince

 

  Albania

    حيف مان آمد که تصاويرآخرين شهبانو! راکه صد البته با چپاول ملت فقير ايران!! در رفاه کامل بسرميبرند که ما را بياد "عظمت!وشوکت ايران! باستان"! ميآندازد ،تقديم به محقق تاريخ آقای" اسماعيل وفا يغمائی" نکنيم!!

مهر زاد روز آخرین شاهبانوی ایران





 22 مهر سالروز تولد آخرین ملکه ایران بود.ملکه ای که خوشبختانه این بار به چنگ فاتحان نیفتاد تا در بازارهای مدینه به فروش رود و ماند تا تاریخ و زمان قضاوت واقعی خود را ابراز کند امسال ماه محرم با مهر مصادف و بازار ذکر رقیه و زینب و سکینه و ام کلثوم از منابر آخوندی گرفته تا محافل آلترناتیو رواج دارد. با بزرگداشت آنان بد نیست نگاهی از زیر چشم به کارنامه فرح پهلوی نیز بیاندازیم و منصفانه و فارغ دگمها و بیابانهای جهل و خرافه  قضاوت کنیم تاثیر کدام بیشتر و بهتر بود

    روی تصویر کلیک کنید

https://www.youtube.com/watch?v=ecCJL_6XqyA

لطفاً عنايتی بفرمائيد به "يوتوب" سالگرد جشنهای ـ ننگين ـ۲۵۰۰ ساله"نظری بياندازيد و نظرات بيگانگان راهم بشنويد تا اين "عظمت حکومت شاهنشاهی" خوب هضم و جذب و دفع شود.!

يک هموطنِ ضد شاه و ضد شيخ!

ده گفتگوی سعید بهبهانی با اسماعیل وفا یغمائی



Frédéric Mitterrand




image

  Frédéric Mitterrand

image
imageimage
imageimage

ـ «چالش امنیتی بود و خود شورای عالی امنیت ملی اجازه برخورد را داد

روایت تازه از ١٨ تیر


ـ «چالش امنیتی بود و خود شورای عالی امنیت ملی اجازه برخورد را داد»؛ این قسمتی از روایت سرلشکر «حسن فیروزآبادی»، رئیس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح است درباره وقایع ١٨ تیر ١٣٧٨. او در سال‌های ریاستش به عنوان رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، عضو شورای عالی امنیت ملی نیز بوده است. «فیروزآبادی» به «فارس» گفت: «من اینجا به عنوان عضو شورای امنیت ملی عرض می‌کنم که مقابله نیروهای مسلح با شورش‌های خیابانی در جریان ١٨ تیر سال ٧٨ با مجوز شورای عالی امنیت ملی و شخص رئیس شورای عالی امنیت ملی که خود آقای خاتمی بود، صورت گرفت». مجموعه وقایع رخ‌داده در کوی دانشگاه تهران و خیابان‌های اطرافش، که بین روزهای ١٨ تا ٢٣ تیر ١٣٧٨ رخ داد، در ادبیات سیاسی ایران به وقایع «کوی دانشگاه» و «وقایع ١٨ تیر» معروف است.
رئیس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح ادامه داد: «وقتی چالش، تبدیل به قضیه امنیت ملی می‌شود، نمی‌توان نیروهای نظامی را محکوم کرد که چرا درگیر شدید؟ خب چالش امنیت ملی بوده. ولی حالا خود رئیس‌جمهوری (خاتمی) که دستور داده و آن را تصویب کرده، یا سکوت کرده یا بیانیه می‌دهد بعد مردم خیال می‌کنند که سپاه تنها بوده است».
فیروزآبادی افزود: «خودشان تصویب کردند، خود شورای عالی امنیت ملی اجازه برخورد را داد و بعد دبیر شورای عالی امنیت ملی بیانیه داد و آن را محکوم کرد و تصور می‌شد که سپاه یا نیروهای مسلح مسئول آن بوده، در‌صورتی‌که این‌طور نبود، این تصمیم شورای عالی امنیت ملی و تأیید رئیس‌جمهور بود. آن زمان جلوی خود بنده آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند وضع این‌گونه و جمع‌بندی این است و ایشان گفتند دیگر هر تصمیمی که گرفتید انجام دهید، از این به بعد هم همین‌طور خواهد بود».
این درحالی است که خبرگزاری «فارس»، در گزارشی که تیر ماه امسال به مناسبت سالگرد وقایع کوی دانشگاه منتشر کرد، نوشت: «گفته می‌شود در جلسات پیشین شورای امنیت ملی به دلیل حضور‌نیافتن روحانی، خاتمی این جلسات را اداره می‌کرده و با ورود سپاه به ماجرای تأمین امنیت تهران مخالفت می‌کرده؛ اما روحانی پس از بازگشت از سفر فرانسه در جلسه‌ای که تشکیل می‌دهد با اعطای مجوز به سپاه و بسیج موافقت می‌کند».

روایت فرمانده وقت سپاه
اما به غیر از روایت «فیروزآبادی» که آن را بیان کرده، دیگر افراد در جریان نیز اتفاقات آن روزها را روایت کرده‌اند. سردار «یحیی رحیم‌صفوی»، فرمانده کل وقت سپاه، از جمله افرادی است که آن روزها را روایت می‌کند. او در مصاحبه‌ای که دی ١٣٨٨ با مجله «پنجره» داشته و خبرگزاری «فارس» آن را بازنشر داده، گفته «برای بنده به ‎عنوان فرمانده كل سپاه براساس اطلاعاتی كه داشتیم، برخی از مسئولان دولتی در آن زمان حامی اغتشاش بودند». او در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه «شما به‎ عنوان فرمانده كل سپاه پیغام دادید كه آنها از یك خطی دیگر پایین نیایند، یعنی نشان‌دهنده این است كه آنها فتنه آن زمان را خودشان راه انداخته بودند»، می‌گوید: «بله همین‎طور است. پایین‎تر از خطی كه ما تعیین كرده بودیم نیامدند و تقریبا پنج یا شش روز بود كه از فتنه ١٨ تیر می‎گذشت و ما در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی كه دكتر حسن روحانی دبیری آن را برعهده داشت اظهار کردیم كه نیروی انتظامی دیگر خسته شده و نمی‎تواند ادامه دهد‏، چون پنج، شش روز است كه آنها تهران را به آتش كشیده‎اند و باید دیگر سپاه پاسداران و بسیج وارد عرصه شوند كه وزیر كشور وقت مخالفت می‌كرد». او از گفت‌وگویی تند با وزیر کشور وقت، یعنی «عبدالواحد موسوی‌لاری» در جلسه شورای عالی امنیت ملی صحبت می‌کند و می‌گوید: «این در صورتی بود كه امنیت تهران برعهده سپاه پاسداران است و حتی گفت‎وگوی تندی هم بین این‌جانب و وزیر كشور صورت گرفت كه در نهایت با مصوبه حضرت آقا سپاه و بسیج وارد عرصه شد و بدون تیراندازی و تلفات انسانی ظرف چند ساعت ماجرا را تمام كرد».
او در مصاحبه‌ای دیگر با خبرگزاری «فارس» که سال ١٣٩٠ انجام شده، گفته بود: «در روزهای نخست فتنه ٧٨ وزیر کشور اجازه نمی‌داد که سپاه و بسیج وارد عمل شده و آشوبی که تهران را به آتش کشیده بود را آرام کنند. می‌گفت فقط نیروی انتظامی و این در حالی بود که نیروی انتظامی می‌گفت ما دیگر نمی‌توانیم ادامه بدهیم... آقای روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی) به نفع سپاه رأی داد و گفت: «سپاه باید بیاید؛ برای دفع فتنه تهران». بعد اینکه موضوع گزارش شد و حضرت آقا هم اجازه دادند، با ورود بسیج و سپاه، ظرف چند ساعت این فتنه تمام شد. می‌توانم بگویم عناصری که ما آن زمان دستگیر کردیم آنها گفتند که از سوی مسئولان برخی وزارتخانه‌ها حمایت می‌شدند. بعد از اینکه سپاه و بسیج وارد عمل شدند و ظرف دو ساعت کار را تمام کردند. بعد از آن هم حضرت آقا سخنرانی کردند. مردم ایران هم در ٢٣ تیرماه با حضورشان در خیابان‌ها جواب آنها را دادند».

روایت ناطق نوری
حجت‌الاسلام «اکبر ناطق‌نوری» رئیس وقت مجلس شورای اسلامی هم روایت خود را از ١٨ تیر ١٣٧٨ در بخشی از جلد دوم کتاب خاطراتش این‌گونه منتشر کرده است: «با اینکه در این زمینه مسئولیتی نداشتم دائم به جاهای مختلف از دفتر خودم در مجلس تلفن می‌زدم. حراست خود را هم به صحنه تظاهرات فرستاده بودم تا به من خبر دهند. چون گفته بودند اغتشاش‌گران به سمت بهارستان هم آمدند. مسئول حراست، آخرین وضعیت را به من گزارش می‌داد که مثلا الان اغتشاش‌گران در کجا هستند و چه کار می‌کنند». او در این خاطرات که خبرگزاری «ایرنا» آن را بازنشر کرده، از تماسش با «علی لاریجانی» رئیس وقت صداوسیما خبر می‌دهد و می‌گوید: «زمانی که نزدیک ایستگاه رادیو بودند، با آقای لاریجانی تماس می‌گرفتم که شما آنجا چقدر نیرو دارید؟ و بعد معلوم شد تدابیری اندیشیده شده بود. من با آقای ذوالقدر و آقای رحیم‌صفوی، فرمانده محترم سپاه، نیز پی‌درپی تماس می‌گرفتم و آنها هم می‌گفتند هنوز به ما دستور داده نشده و علت دارد که دستور داده نشده، حتما شما در جریان هستید». «ناطق‌نوری» ادامه می‌دهد: «بالاخره در مقطعی، دستور صادر شد که سپاه وارد عمل بشود و در دو ساعت اغتشاشی که از «میدان بخارایی» تا «شهر ری» کشیده شده بود، پایان یافت. در همین زمان، جلسه‌ای در حضور مقام معظم رهبری از سران سه قوه، فرماندهان نظامی سپاه، وزیر اطلاعات، وزیر کشور و تا آنجا که من یادم است، دبیر شورای‌عالی امنیت ملی تشکیل شد. مقام معظم رهبری از وزیر کشور سؤال کردند (نزدیک غروب بود) «اوضاع چه خبر است؟» گفت که «حاج‌آقا تظاهرات و ناآرامی‌ها را جمع کردند و بر همه چیز مسلط هستیم»؛ من چون خودم از بعدازظهر قضایا را تعقیب می‌کردم، خیلی عصبانی بودم، بین حرف پریدم و با تندی گفتم: «آقا ایشان گزارش بی‌ربطی می‌دهند. این‌طوری نیست. همین الان در میدان بخارایی، سپاه درگیری دارد، اینها را آقای صفوی بفرمایند»؛ آقای رحیم‌صفوی گفت: «درست است»؛ جالب‌تر از همه اینکه خود آقا فرمودند: «تنها در میدان بخارایی نیست، شهر ری الان آشوب است»؛ یعنی خود آقا از همه ما بیشتر، خبر داشتند».
او می‌گوید: «من همان‌جا گفتم که «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و این نیروها در پشت پرده این جریان هستند و اگر ما بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم، به نظر من باید سران اینها را دستگیر کرده، عده‌ای را که در صحنه آشوب کردند هم به سرعت محاکمه کنیم. حتی اگر لازم باشد -دیدیم که اینها به‌هرحال بحران ایجاد کرده‌اند و قصد براندازی دارند- آنها را به سینه دیوار بگذاریم. اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد بشود»؛ بعضی از مسئولان خیلی جا خوردند و گفتند: این نوع حرف‌زدن جلوی آقا؟! اما من ریشه اغتشاش را در نهضت آزادی می‌دانم، اینها دنبال براندازی هستند و در کشور بحران ایجاد می‌کنند و بالاخره باید با آنها برخورد کرد، حکومت تعارف ندارد. من در ماجرای ١٨ تیر ٧٨، قائل بودم که باید سران نهضت آزادی دستگیر، محاکمه و با آنها برخورد قاطع شود؛ اما رئیس دولت اصلاحات این اعتقاد را نداشت».
روایت فرمانده وقت لشکر ١٠ سیدالشهدا
سردار «اسدالله ناصح»، فرمانده وقت لشکر ١٠ سیدالشهدای تهران، نیز روایتی مشابه روایات گفته‌شده دارد؛ البته با جزئیات بیشتر. او به «فارس» گفته «آن زمان آقای خاتمی به‌عنوان رئیس‌جمهوری در آن جمع مطرح نبود که علیه او شعار دهند؛ بنابراین تا آن زمان به آقا و آقای خاتمی توهین نمی‌کردند، جریان از آنجا (مقابل وزارت کشور) راه افتاد و به خیابان فلسطین رسیدند و از آنجا به بعد جریان دیگری سوار کار شد که دیگر از خود‌ آقای خاتمی هم عبور کرد؛ آنها پایین‌تر که آمدند، دیگر به آقا هم توهین می‌کردند».
او با بیان اینکه همان زمان جلسه شورای امنیت بود و مطرح کردند که حالا که آنها درخواست کرده‌اند که آقای خاتمی در مجلس یا دولت برای آنها صحبت کند، مشکلی وجود ندارد، گفت: «بنابراین آقای خاتمی گفت من حرفی ندارم و می‌روم صحبت می‌کنم، به ‌محض اینکه این اتفاق می‌افتد، آقای رحیم‌صفوی آنجا موضع می‌‌گیرد و می‌گوید هرکسی هرجا می‌خواهد برود صحبت کند، برود؛ اما خط قرمز ما مشخص است و اجازه نمی‌دهیم یک نفر از خیابان جمهوری عبور کند. از آن ‌طرف سریع به ما دستور دادند که نیروها را در خیابان جمهوری آرایش دهید و هیچ‌کس حق ندارد به سمت پایین برود».
سردار ناصح می‌گوید: «خیلی‌ها حساسیت‌ها نسبت به مسائل امنیتی را متوجه نمی‌شوند. نمی‌دانند اگر در جریانی یک عده جمع شدند، آن جمع دیگر ‌کنترل‌کردنی نیست که بگوییم فرض کنید تا پشت سیم‌خاردار یا پشت نرده آمده و ما برویم با آنها صحبت کنیم. یک جمع هیجانی دیوار را هم خراب می‌کند و رد می‌شود و اگر دیوار را خراب کردند، شما دیگر نمی‌توانید کاری کنید و اصلا نمی‌توان آن موقع کنترل کرد». فرمانده وقت لشکر ١٠ سیدالشهدای تهران تأکید کرد: «به ‌محض اینکه دستور آقای رحیم‌صفوی صادر شد، در جلسه شورای امنیت مطرح شد و یک‌دفعه جمعیتی که از خیابان فلسطین به سمت مجلس در حرکت بود، وسط راه همه برمی‌گردند. چه کسی به آنها اطلاع داد؟ بعد رئیس دفتر آقای خاتمی، آقای ابطحی، می‌خواست به آن سمت برود که مسئول سپاه حفاظت می‌گوید به من گفته‌اند که تا خیابان جمهوری خط قرمز است و احدی حق ندارد جلو بیاید. آقای ابطحی با آن فرمانده سپاه حفاظت جروبحث می‌کند که او می‌گوید بحث نکن، اگر اینجا بایستی تو را هم می‌زنم و درگیری لفظی پیدا می‌کنند».
«صفرعلی براتلو»، فرمانده وقت ناحیه مقاومت جنوب تهران و ری هم درباره وقایع ١٨ تیر ١٣٧٨ به «فارس» گفته: «من در آن مقطع فرمانده ناحیه جنوب تهران و ری بودم؛ آن موقع دیگر از غرب تهران رفته بودیم. آقای گرجی‌زاده هم فرمانده تهران بزرگ بود. ما احساس می‌کردیم که عملا مأموریتی در تهران نداریم؛ اما ایشان تماس گرفتند و از ما کمک خواستند. ما آمدیم، وارد شدیم و دو، سه تا از گردان‌هایمان را از شهر ری هماهنگ کردیم و در اطراف دانشگاه مستقر شدیم».
روایت عضو کمیسیون بررسی کوی دانشگاه
تیرماه امسال نیز «حمیدرضا ترقی»، نماینده وقت مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون تحقیق و بررسی مجلس درباره رسیدگی به ماجرای کوی دانشگاه به «فارس» گفت: «سپاه و بسیج برای ختم غائله وارد این عرصه شدند؛ تماس سردار صفوی با رئیس‌جمهوری وقت و نامه فرماندهان سپاه به رئیس دولت اصلاحات ازجمله این اقدامات بود که مرور برخی از این وقایع مانند حرکت به سمت بیت رهبری نشان از ناپختگی این اقدامات دارد و مبیّن این واقعیت است که حرکت از دست‌شان خارج شده است؛ بنابراین سپاه احساس کرد که حرکت از سوی ضد انقلاب پیگیری می‌شود و دانشجویی نیست و هدف براندازی است که با دستگیری عوامل از سوی سپاه ماهیت فعالان آن به طور شفاف مشخص شد».
موضع دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی
نهایتا «حسن روحانی» که دبیر شورای عالی امنیت بود و به تازگی از سفر بازگشته بود، سخنران مراسم ٢٣ تیر ماه ١٣٧٨ شد. او در بخش پایانی این مراسم که در دانشگاه تهران برگزار شد، گفت: «شورای‌عالی امنیت ملی به مردم قهرمان و دانشجویان عزیز اطمینان می‌دهد كه: ١- مسئله كوی دانشگاه را ریشه‌یابی، بررسی خواهد كرد و این بررسی را تا نتیجه نهایی ادامه خواهد داد و نتیجه آن را به اطلاع مردم خواهد رساند. ٢- به شهروندان عزیز و قهرمان تهرانی و به همه مردم ایران قول می‌دهیم نیروهای امنیتی ما و قوه قضائیه با سرعت با عناصر مخرب و مفسد برخورد قاطع خواهند كرد. ٣- به مردم اعتماد و اطمینان می‌دهیم كه دولت و نیروهای امنیتی ما كاملا بر اوضاع مسلط هستند و هیچ‌گونه نگرانی در این زمینه وجود ندارد. لازم می‌دانم از نیروی انتظامی به خاطر تلاش‌های شبانه‌روزی‌اش در این چند روز، از نیروی عزیز و قهرمان بسیج و همچنین پرسنل بیدار وزارت اطلاعات تشكر، سپاسگزاری و قدردانی نمایم كه تلاش و فعالیت فوق‌العاده‌ای در این چند روز داشته‌اند. از دانشجویان عزیزمان تشكر می‌كنم كه با دقت و سرعت، حساب خودشان را از این عناصر مفسد جدا كردند و به‌خوبی هوشیاری و آگاهی خود را در این مقطع حساس نشان دادند». روحانی بعدها در کارزار انتخابات ١٣٩٢ درباره آن روزها این‌گونه صحبت کرد: «در وقایع ١٨ تیر، بسیار مهم بود بین کار دانشجویان و کار آشوبگران تفکیک صورت گیرد. همه تلاش ما این بود به مردم بگوییم اینها که در خیابان اتوبوس آتش می‌زنند و چادر زن چادری را از سرش می‌کشند یا به مغازه‌ها حمله می‌کنند، دانشجو نیستند. عده‌ای از حرکت و انتقادات دانشجویی سوء‌استفاده کردند. ضمن اینکه ما خواستیم ناامنی که در تهران آغازشده بود، سریع‌تر جمع شود. من فکر می‌کنم کار بسیار بزرگی انجام شد. در سخنرانی ٢٣ تیر هم گفتم آمده‌ایم دامن دانشگاه و دانشجو را تنزیه کنیم. به مردم بگوییم این اقدامات تخریبی ربطی به دانشجویان ندارد. دانشجویان ممکن است انتقاداتی داشته باشند که حق آن‌هاست».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
٣ بار استعفا دادم
سرلشکر «سیدحسن فیروزآبادی»، رئیس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح، گفت‌وگویی مفصل با خبرگزاری «فارس» انجام داده است. دیگر محورهای این مصاحبه که «محمدمهدی یزدی» و «هاجر تذری»، خبرنگاران «فارس» انجام داده‌اند، به شرح زیر است.
‌سه بار در سالیان گذشته از مقام معظم رهبری تقاضا کردم ریاست ستاد کل را به فرد دیگری بسپارد.
ستاد کل تهدیدات را چه به‌ صورت بازدارندگی و چه تهاجمی دفع می‌کند.
سیاست‌گذاری نیروهای مسلح بر عهده ستاد کل است.
قرارگاه خاتم‌الانبیا بخشی از ستاد کل نیست.
فرماندهان نیروهای مسلح برای عملیات
تحت‌امر قرارگاه خاتم‌(ص) هستند.
استراتژی ترکیب نیروها برای مقابله با تهدیدات به وسیله قرارگاه خاتم(ص).
دولت دوم خرداد گمان می‌کرد اگر تعامل سیاسی قوی شود، امنیت برقرار می‌شود و دیگر تهدیدی وجود ندارد.
سیاست خارجی در صورتی می‌تواند فعال و مؤثر واقع شود که نیروی مسلح آماده باشد.
بنیان استراتژی سیاست خارجی دوم خرداد خراب بود.
نیروهای مسلح قوی و پای کار است که سیاست خارجی را می‌سازد.
ایجاد اینترنت یا WTO برای اهداف کلان استعماری‌ است.
اظهارات آقای هاشمی را در زمان حیات امام(ره)، زمان جنگ و زمان ریاست جمهوری‌اش با سخنان امروز مقایسه کنید!
تلقی این بود که با فتح فاو جنگ را تمام کنیم.
متن قطع‌نامه ٥٩٨ بسیار سیاسانه نوشته شده بود.
تلخی جام زهر امام را فقط رزمندگان و خانواده شهدا می‌توانستند بفهمند.
اشکال هاشمی این است که در جامعه ولایی به تشخیص خود عمل می‌کند.
وقتی آقا، نظری را تأیید نکردند دیگر آن فرد حق ادامه‌دادن آن را ندارد.
فردی به امام گفت انقلاب مگر بُغچه حمام است که صادرش می‌کنیم؟!
جمهوری اسلامی بنا ندارد که با کشورهای دیگر بجنگد یا در امور و مصالح ملت‌ها دخالت کند.
به درخواست خود دولت عراق به کمکشان رفتیم. به دولت عراق تجهیزات می‌فروشیم.
در یمن مستشار نظامی نداریم.
دفاع از مردم بحرین دخالت محسوب نمی‌شود.
به فلسطین و غزه مستشار فرستادیم.
‌جریانات سیاسی تجدیدنظرطلب مخالف پاسداری نیروهای مسلح از انقلاب بودند.
چالش نیروهای مسلح با سیاسیون تجدیدنظرطلب تمام نمی‌شود.
‌سیاسیونِ ایجادکننده تهدید با نیروهای مسلح اصطکاک پیدا می‌کنند.
سیاسیون تجدیدنظرطلب در این دولت هم در صحنه هستند.

احکام سنگین قضایی برای شش متهم به جاسوسی برای آمریکا

سیامک و محمدباقر نمازی
رادیو زمانه
ـ قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران محمدباقر و سیامک نمازی، علیرضا امیدوار، نزار زکا، فرهاد عبدصالح و کامران قادری را به اتهام جاسوسی و همکاری با دولت آمریکا هر یک به ۱۰ سال زندان محکوم کرد.

روز سه‌شنبه ۲۷ مهر ابتدا، میزان، خبرگزاری قوه قضائیه به نقل از «یک منبع آگاه» با ذکر نام کامل محمدباقر نمازی، سیامک نمازی و نزار زکا و نام مخفف علیرضا امیدوار و فرهاد عبدصالح این خبر را منتشر کرد اما بعد رسانه‌های ایران به‌نقل از عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان تهران نام کامل دستگیرشدگان را منتشر کردند.
سیامک نمازی مدیر ایرانی آمریکایی دفتر برنامه‌ریزی استراتژیک شرکت نفتی «کرسنت» در امارات است. او همچنین از دست‌اندرکاران شرکت مشاوره «آتیه ‌بهار» در ایران نیز بوده است. این شرکت در زمینه ارائه مشاوره به شرکت‌های نفتی فعالیت داشت.
نخستین بار خبرگزاری رویترز سال گذشته خبر بازداشت او را منتشر کرد و نوشت: «او در ماه ژوئیه برای دیدار خانواده‌اش از امارات متحده عربی به ایران سفر کرد، اما ممنوع‌الخروج شد و پس از بازجویی‌های مکرر، در اواسط ماه اکتبر (۲۰۱۵ ـ مهرماه ۱۳۹۴) بازداشت شد.»
محمدباقر نمازی، پدر ۸۰ ساله سیامک نمازی نیز پس از دستگیری پسرش به ایران آمد. او سوم اسفندماه سال گذشته دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
محمدباقر نمازی پیش از انقلاب ایران، استاندار خوزستان و معاون امور محلی و عمران شهری وزارت کشور ایران بوده است.
علیرضا امیدوار نیز مدیر شرکت نفت و گاز شل در ایران بوده است. رسانه‌های نزدیک به دستگاه اطلاعاتی ایران، از جمله روزنامه کیهان او را از شرکای قدیمی سیامک نمازی در شرکت «گروه آتیه» معرفی کرده‌اند. این رسانه‌ها آن‌ها را متهم به پیشبرد «پروژه نفوذ» آمریکا در ایران کرده‌اند.
علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، بارها در مورد «پروژه نفوذ» هشدار داده‌ است.
در ادبیات سیاسی رهبر جمهوری اسلامی، «پروژه‌ نفوذ»، اقدام نرم آمریکا برای ایجاد شکاف در ایران و شرایط جدید در منطقه اطلاق می‌شود.
نزار زکا، شهروند لبنانی ـ آمریکایی نیز آبان‌‌ماه سال ۹۴ و در جریان سفری برای حضور در یک کنفرانس مرتبط با فن‌آوری اطلاعات، به دعوت دولت ایران به تهران رفته بود.
سپاه پاسداران او را به اتهام تلاش برای نفوذ و اقدام به جاسوسی دستگیر کرد. چندی بعد مشخص شد که او در تلاش بوده تا بازار تولید نرم‌افزار در ایران را به بازار جهانی وصل کند.
آسوشیتدپرس چندی پیش اعلام کرد که نزار زکا در ایران به ۱۰ سال حبس و پرداخت چهار میلیون و ۲۰۰‌هزار دلار جریمه محکوم شده است.
از چگونگی بازداشت و اتهامات فرهاد عبدصالح و کامران قادری اطلاعاتی منتشر نشده است.

روایت ابراهیم گلستان از خلیل ملکی و سفرش به انگلستان

خلیل ملکی
حرف ملکی کار خود را کرد

  در ماه‌های اولی که جنگ دوم دنیاگیر پایان گرفته بود و ابتدای کار دستگاهِ تازه‌ روی کار آمدهِ دولت کارگر در انگلستان بود چند روزنامه‌نویس ایرانی دعوت شدند به لندن برای دیدن آسیب‌های جنگ و تماشای کوششی که می‌گفتند آغاز مرحله تازه‌ای‌ست در سیاست و رفتار بریتانیا و حتی، در اجرای نوع تازه و آرام و عادلانه برنامه‌ها و هدف‌های سوسیالیسم. مقصودِ ناگفته از این دعوت این هم بود که نوعی کمک باشد به حذف اعتقاد ریشه‌دارِ ضد انگلیسی رایج در ایرانِ پر از جوششِ چپ آن روز، و کم کند از نفوذ فکری شدید شوروی، که شور عاطفی بود در واقع و بهره می‌گرفت از همان اعتقادهای ضدانگلیسی مردم؛ و همچنین، از میل منطقی به نوعی موازنه می‌آمد. و این هر دو در آن روز زیر پوشش پیروزی شگرف شوروی پس از آن‌همه ازخودگذشتگی‌های مطلقاً بی‌نظیر مردمش در جنگ، بگو بی‌نظیر در تاریخ، که قاپندهِ تمامی تحسین‌های بی‌خدشه بود و پشتوانه اطمینان و دلبستگی به آن واحد عظیم جغرافیایی و انسانی در هیکل و شمایل و حکم و ارادهِ نیمه رب نوعی نو، با اسم و عزم و قلب فلزی، رایج‌کننده این پندار ایمان‌وار که آن کشور بهشت آزادی و ترقی و عدل است. که می‌شد، هم، چنین باشد. و کاشکی بود.
در دنبال آن دعوت، در لندن در یک پذیراییِ آرام انگلیسی‌وار یکی از روزنامه‌نگارهای ایرانی پا زد بر قواعد و رسم قناعت به ردّوبدل‌کردن لبخندهای قلابی، و با ذکر یک واقعیت اجتماعی و سیاسی ناهنجار آرامشِ ادب ‌آلودهِ بساط پذیرایی را درهم ریخت -‌‌هم در حضور نماینده سیاسی ایران در انگلستان، و هم بی‌اعتنا به میزبان آن دعوت اصلی که دولت بریتانیا بود و شخص شاخص و نماینده‌اش در آن پذیرایی، وزیر خارجه‌اش ارنست بوین بود که مرد محکم و سنگین و از ریشه‌دارترین کارکشته‌های اتحادیه‌ها و حزب کارگر انگلستان بود. بوین، پس از جنگ اول، از کارگر ساده‌بودن به راه افتاده بود در اعتصاب بزرگ و عمومی دهه بیست از سازمان‌دهندگی در آن اعتصاب رسیده بود به شهرت، تا بعد در زمان جنگ دوم در کابینه ائتلافی چرچیل شد وزیر کار و سرپرست نظم‌دادن به تولیدهای صنعتی در حالی که بر وسیع‌ترین اتحادیه‌های کارگری، که اتحادیه «کارگران عمومی و حمل و نقل» بود، تسلط داشت. وقتی هم که با وجود اینکه جنگ هنوز هم بود مردم حکومت چرچیل را کنار گذاشتند و اسطوره‌وار بودنش را گذاشتند برای باقی دنیا و حزب کارگر را به حکومت رسانیدند او رسید به بالاترین و مؤثرترین وزارت‌ها و شد وزیر خارجه تا شاید افول امپراتوری را، اگر نه وادارد، آهسته‌تر سازد. و آن شب، یا از سیاست یا از لطف، برای اثر گذاشتن روی روزنامه‌نگاران ایرانی در آن مهمانی هم‌صحبت به آنها شد، کاری که تا آن وقت و با چنین مقصود در مورد ایرانیان، از هر دسته و در هر مقام که باشند اتفاق نیفتاده بود.
در آن زمانه رسم بود روبرو شدن به ساده‌ترین فرد از انگلیسی‌ها همراه باشد با هول و لرز و فخر و سکوت و قبول حس حقارت. «ول کن، دردسر درست نباید کرد» که اندرز رایج بود وقتی می‌رسیدی به کاری که ربط داشت به انگلیسی‌ها، یا در حضورشان بودی، دیگر می‌شد حکم حیاتی و پرهیز دادن از مخافت خطر...
و هم‌چنین، تشویق و توصیه به غنیمت شمردن فرصت برای بند‌ و بست، و به ابزار آمادگی شدن به خدمت دربست به نیرویی که قوتش از ضعف دیگران می‌آمد و از وانمود کردنش به زور داشتن، زوری که بیشتر هو بود و از ضعف حریفان.
وقتی که نامه دعوت برای رفتن به انگلستان رسیده بود به روزنامه «رهبر»، که ارگان حزب توده ایران بود، انگار جرثومه وبا باشد از باز کردنش ابا کردند بی‌آنکه بدانند مضمون نامه چیست. جرأت برای باز کردن نامه هم نبود چون انگ و نام سفارت بریتانیا به رویش بود. آن را هنوز باز نکرده رد کردند پیش کمیته مرکزی حزب. آنجا هم همان هراس از هرچه انگلیسی بود میل و هوای پذیرفتن دعوت را از میان می‌برد. خاصه در قبال قدرت و پرهیز از بدگمان شدنِ کارگزارهای شوروی، اما امکان می‌داد به هل‌ دادن رقیب‌های محتملِ رهبران حزب به توی گود تهمتِ مرسوم و ناروا ولی مفید به کوبیدن رقیب. از این فرصت بهره گرفتند و رفتن به لندن به دعوت انگلستان را گذاشتند بر عهده خلیل ملکی که هم نویسنده برجسته روزنامه «رهبر» بود هم پیشینه نقار و ناسازگاری به رفتار رهبران حزب را داشت، هم جزو گروه ارانی و پنجاه‌وسه تن رفته بود به زندان، هم در آغاز برپاکردن حزب توده در این کار شرکت نکرده بود چون، ازجمله، بیرون و در تبعید دور بود از تهران، و هم حالا عضو «هیئت تفتیش» بود که این دومین دستگاه رهبری حزب بود. و روی‌هم‌رفته از قدرت شخصیتش می‌هراسیدند. ملکی با گروه کوچک روزنامه‌نگاران دیگر رفت به لندن.
خلیل ملکی اندیشمند ساده و کوشا، و در عمل ناآشنا به قلق‌‌های سیاست بود. ناآشنائیش به قلق‌ها و دوز و بند از خِنگ ‌بودن نبود، از ساده و صریح بودن بود. او در آلمانِ دوره جمهوری «ویمار» درس خوانده بود و اندیشه‌هایش در همان دوره «ویمار» ریشه‌ داشت که بیشتر بستگی به دقت و منطق داشت، نه به تقلب و تقلا و پشت‌هم‌اندازی و خشونت و خرده‌شیشه داشتن در فکر و در رفتار برای رسیدن به جاه از راه دسیسه، و در نتیجه و ناچار تن‌دادن متقابل به توطئه‌بازی، به دسته‌بندی، به درگیری با هرچه پیش بیاید خاصه که بیرون بوده باشد از حدود پیش‌بینی، که لازم می‌آورد همیشه چشم چشم کردن که حمله غافل‌کنندهِ بعدی کی از چه‌کس باشد و از کدام سوی می‌آید -که این، ناگزیر، ماهیت و هویت دیگر نه به الگوی اساسی قصد و عمل می‌دهد تنها، اصلاً تغییر در روح و در روش شخص انسانِ دست‌اندرکار می‌سازد. آمادگی به کارکرد آن مشخصات در حق هر که روبرو باشد، و انتظار پایدار و مستمر به دریافت آن مشخصات از هر که روبرو باشد‌ پیچ‌خوردگی در روح و فکر می‌سازد، که این با روح و فکر او سازگار نمی‌شد. بارآمدن و رشد در روزگار درس‌خواندن در آلمان در رشته دانش دقیقی که شیمی بود، دیدار جامعه پرتلاطم بعد از جنگ، و بودن در ‌آن، و کشانده‌شدن به آن را شناختن، با توجه و میل به بحث در ریشه‌ها و در چرخش‌هاش، و رسیدن به محیط مطالعه در سوسیالیسم و سوسیالیست‌شدن در آن آلمان، تمام در چشم‌انداز باز و فضایی بود گشاده‌تر، اروپایی، لوتری، پرسنده، دور از فرهنگ و سنت دربسته و انحصارخواهِ ارتودوکسی و شرقی. سنجش شرط اساسی بود، و شرط اساسی سنجش آزاده‌بودن بود در پرسیدن و فهمیدن، نه قید و اطاعت گردن‌گذاشتن به فرمان فردی. او خو گرفته بود به نظم ضوابط علمی، به دقت در پیشبرد تجربه، به تعمق، به استدلال، به استقامت و تسلسل منطق، به رسیدن به حل مسئله از راه بررسی بی‌بستگی به خواهش و گرایش هوس و قصدهای فرعی و سطحی. برداشت سال‌های زندانش از رفتار و روحیه‌هایی که در هم‌زندانیان خود دیده بود بدبینش کرده بود به پاکی‌شان، یا دست‌کم به پایداریشان در کار آرمان‌هایی که بایستی به هم وابسته‌شان می‌کرد. می‌دید بیشتر بهانه‌ای به هم وابسته‌شان کرده‌ست. خود را تنها می‌دید. تنها نه یعنی که فرد بی‌همتا، یعنی تنهای بی‌همدم. و ناخوشایندشان می‌دید خود را دور می‌گرفت از آنها، و این او را برایشان اگر نه بیگانه، دست‌کم بددماغ و سخت نشان می‌داد. تنها بود و تنهایی او را تشنه معاشرت می‌کرد اما نه با کسانی که آن‌چنان می‌شناخت یا می‌دید درگیر چشم‌دوخته‌بودن به همچشمی‌های زهرناکشان هستند. در نتیجه حس‌ها و دریافت‌های ضدشان در او فشرده می‌شد بی‌آنکه این تراکم تدریجی را چندان خودش ملتفت باشد. این تصویر اوست در ذهن من از آغاز آشنایی‌مان در میان سال‌های ۲۰ (۴۰ به تقویم میلادی.)
در ۳۰ سال بعد از آن، تحول در او حتی جهت‌های تغییرش را هم دگرگون کرد. اما نباید که دیده‌ها و تجربه سال‌های تا آن زمان هنوز درنیامده، و همچنان هنوز بعد را، این‌جا، پیشرس بیاورم، بیامیزم به وصف حال دوره‌ای که بود و در گذار بود و از مراحل آینده‌اش هیچ نمی‌دیدی و هیچ هم نمی‌شد دید یا دانست، که آن، بهتر، بماند برای فرصت و وقت حکایت دورانی که آینده بود و بعدها آمد، هرچند در این زمانه بود که ریشه‌های آینده رشد می‌کردند. خطا یا تقلب است که، وارونه، آنچه را در آینده‌ها آمد شیشه تیره‌ای کنی،‌ یا به هر رنگی، برای دیدن چیزی که در گذشته‌ها گذشت. شفاف باید دید. رنگین نکرده باید دید، درست باید دید، آزاد باید دید، با حواس مسلط، به روشنی، و جز چشم باز چیزی نباید باشد میان آنچه هست و قوّه درّاکه‌ات که، باز، شفاف باید و بی‌خدشه باید گفت. و این دو، هیچ‌یک، ارضاء توقعات روز هیچ‌کس نباشد، نیست. آن ‌روزها، در گذشتِ آنچه می‌گذشت، زمینه‌ای می‌شد و جزئی از شرایطی برای آنچه بعد پیش می‌آمد، در حدهای فردی و جمعی، با ربط اجتماع و رویدادهایش به شخصیت، به هر آدم، همواره با اثرهای گیرنده و دهنده‌ای که در میان آنان است. در آن زمان، همان زمان پیش، در آغاز، پیش او حس‌ها و حادثه‌ها زمینه‌ای برای تکرویش فراهم می‌آوردند، و تکروی تضمین تداوم اندیشه‌ها و مایه مناعت و استقلال و سرفرازیش می‌شد - چیزهایی که پیش دیگران نبود یا کم بود و جایش مُدام تقلاشان بود برای کسب نام در آن روز، و تهیه مقدمه‌های مقام در فردا، تمام با تکیه و توجه و امید به قدرت سنگینی که مثل بختک بود و، از بیرون، نقش و وظیفه تقدیر را با زمختی به هرچه بود تحمیل می‌نمود، حتی به خود، ندانسته، ضد صلاح و چیزی که دست‌کم باید برای خود می‌خواست. ملکی در میان جمع زودتر از هر کسی هویت بختک را به جا آورد.
من از آن نقطه در زمان است که می‌گویم. در آن نقطه از زمان، آن روز، او برای چنگ‌زدن به نام یا مقام تقلا نداشت. کاری هم که او در آن پذیرایی رسمی در لندن کرد از طرحی نبود که دیگری کشیده باشد و دستور داده باشد به او برای اجرایش. آن برخورد را زمانه پیش آورد. حاصل نیازی بود که در اجتماع و مردم او بود و او شناخته بودش و می‌کوشید آن را به اجتماع خود بشناساند، که اجتماع غافل بود، و غافل ماند و از غفلت به غفلت دیگری غلتید. و در این میانه تا آنجا که من دیدم او همیشه تنها ماند، بی‌همدم، اگرچه پادوهای جعلقی هم بودند که گرد او به جوش و جهل می‌جستند. و عاقبت، به سرنگونیش کمک کردند ولی آنها را در حساب دیگری بگذار.
کاری که ملکی در آن پذیرایی کرد یک تیراندازی نبود از دور، پنهان شده درلای سطر و پشت ستون‌های صفحه یک روزنامه، با بیانی مثل وروره‌های مکرر و از تکرار ساییده که هر روز از هرکس در هر روزنامه می‌خواندی. این حمله مستقیم تن‌ به تنی بود، ‌در یک نقطهِ کانونی، به مخ و مرکز سیاست حریف، رو در رو، گرفتن گریبان وزیر خارجه انگلیس که مَرد! رفتار دولتت، گرچه در اول به دستور تو نبوده است و نباشد و از نیم قرن پیش و بیشتر شکل و قرار گرفته باشد، رفتاری‌ست ضد هر حساب و معنایی که داشته باشی برای آزادی و استقلال و اختیار انسان امروزی. چرا نشود من بتوانم بروم در خانه خودم نگاه کنم ببینم که وضع چگونه است آنجا؟ اشاره ملکی به وضع آن قلمرو وسیع نفت‌خیز بود در خوزستان که در تمام مرکزهای نفتی‌اش اجازه و جای اقامت و دیدار دستگاه‌ها، چه اداری چه صنعتی، نبود برای هر کسی که خدمت آن شرکتِ دولت‌وار نفت نمی‌بود. ارنست بوین تحمل این حمله ناگهانی غافلگیر را کرد شاید چون واکنش‌ها در این موارد میان انگلیسی‌ها در انگلستان و در زمینه فرهنگ و عادت و آداب انگلیسی‌شان فرق دارد به آنچه در میان ایرانیان و در خود ایران و در زمینه فرهنگ و عادت و آداب ایرانی اتفاق بیفتد. این هم هست که شاید بوین، میان مهمانی، راهی جز این نداشت. ملکی گفته بود هر که هستی باش، حرف حق اینست، حالا اگر کسی، از جمله دیپلمات‌های اتوکشیده ایرانی در لندن، و هر جا، به خِنِس پِنِس می‌افتادند، که افتادند، بیفتند؛ حرف حق‌زدن ترس و رنجاندن ورنمی‌دارد، ترسیدن کمک به حریف است در حرف حق کُشتن.
رهبران حزب در تهران هم از شنیدن حکایت این برخورد به خِنِس پِنِس افتادند. شاید ملکی، از اول، نه ملتفت به هُلی بود که دوستان دستگاه رهبری بهش دادند، و نه شاید اکنون به فکرش رسیده بود که کاری که می‌کند آنها را خواهد کشاند به غیظی غلیظ و تند هرچند پوشیده به در لبخندهای به تأیید و آفرین‌گفتن ولی، در هر حال، هم غیظ هم غلیظ، و هم تلخ. برای روزنامه‌خوان‌های حزب توده این نویسنده سنگین‌نویس‌شان، مثل فشفشه‌های شب چراغانی، سینه‌سیاه شب را درانده بود و در آسمان تیره ستاره‌های رنگارنگ ترکانده بود. برای خواننده امروز، شصت سال و بیشتر بعد از آن تاریخ، چندان میسر نیست درک درستِ اندازه و اثرهای آن اقدام. باورکردنی نبود، گفتگو که هیچ، اصلاً سر برداشتن و ایستادنِ ساده، چه خواسته در افتادن به یک وزیر خارجه، آن‌هم وزیر خارجه انگلیس، که در همان زمان هم داشت با فکر استقلال هند، با فکر تشکیل اسرائیل، با هرجور تغییر در نظام پیش از جنگ در امپراتوری، مخالفت می‌کرد اگرچه خودش، مثل حزب کارگرش، نمونه این تغییر بود و در خلال چنین تغییر و از اثر آن رسیده بود به آن اقتدار و آن رتبه.
ولی حرف ملکی کار خود را کرد. چند هفته بعد شرکت نفت انگلیس و ایران دفترهای ارتباط و دادن اطلاعات به روزنامه‌ها را در تهران و در آبادان فراهم کرد. در تهران یک خاورشناس سابقه‌دار بریتانیایی را، دکتر لارنس لاکهارت را که نویسنده کتاب‌هایی درباره نادرشاه و همچنین شهرهای ایران بود به بازکردن چنین دفتری گماشت، و جفری کیتینگ، یک خبرنگار زبل را که عکسبردار ارتش هشتم بریتانیا در نبردهای شمال آفریقا بود به سرپرستی چنین اداره‌ در آبادان. بعد از کمی مدت، در فروردین ١٣٢٦، یک دسته کمابیش جامع روزنامه‌نگاران تهران را دعوت کردند و با هواپیما بردندشان به آبادان و به میدان‌های نفت‌خیز خوزستان. خلیل ملکی و من هم در آن میان بودیم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
* این متن همراهِ دیگر مقالات ابراهیم گلستان در مطبوعاتِ سال‌های ١٣٢٣ به‌این طرف، بناست در کتابی با عنوان «از راه و رفته و رفتار» منتشر شود.

ار در باره کمبود امکانات با سرازیر شدن سیل آوارگان

  • 17 اکتبر 2016 - 26 مهر 1395
ارتش عراق از دیروز، ده ها هزار اطلاعیه، بر فراز شهر موصل پخش کرده: اعلامیه هایی که از عملیات بازپس گیری شهر خبر می داد و از ساکنان شهر می خواست که در خانه های خود بمانند. در همین حال، کمیسیون پناهندگان سازمان ملل می گوید احتمال می رود بیش از یک میلیون و سیصد هزار نفر بر اثر این جنگ آواره شوند. جزییات بیشتر از سعیده هاشمی

وزیران ارشاد ایران؛ از وزارت تا زندان

گمانه زنی‌ها درباره استعفای علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایران همچنان ادامه دارد.علی جنتی
علی جنتی در آغاز کار خود به عنوان ارشاد در سال ۱۳۹۲ ابراز امیدواری کرده بود که بتواند در این وزارت خانه ادامه دهنده راهی باشد که سیدمحمد خاتمی (وزیر اسبق ارشاد) آغاز کرده است، اما حالا و در فاصله کمتر از ۷ ماه به انتخابات ریاست جمهوری، مشخص نیست که آیا او تا پایان دوره ۴ ساله ریاست جمهوری حسن روحانی در کابینه حضور خواهد داشت یا جای خود را به فرد جدیدی خواهد داد.
پس از کشمکش‌ها در خصوص لغو و برگزاری کنسرت‌ موسیقی در شهرهای مختلف ایران و استعفای مدیر کل ارشاد استان قم، زمزمه‌های استعفای علی جنتی مطرح شده است.
 گره استعفای احتمالی وزیر ارشاد 'همین روزها' باز می‌شود
اما آنچه که این روزها درباره وزارت ارشاد و وزیر این وزارتخانه مطرح است، تازگی ندارد. ۱۱ وزیر در ۳۸ سال گذشته بر مسند این وزارتخانه نشسته اند که هر یک به نوعی درگیر چنین مسائلی بوده اند تا جایی که برخی ناچار به استعفا و برخی از سوی روسای جمهور وقت، برکنار شده‌اند.

وزیری که زندانی شدناصر میانچی

وزارت فرهنگ و هنر بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در دولت موقت به وزارت ارشاد ملی تغییر نام داد و بعضی زیرمجموعه های وزارت اطلاعات و جهانگری را هم به عهده گرفت. ناصر میناچی، اولین وزیری بود که بر مسند این وزارتخانه نشست. وزارت اما برای او که بنیانگذار حسینیه ارشاد در تهران و از کسانی بود که در تهیه پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی نقش داشتند، چندان خوش یمن نبود و او مدتی پس از استعفای دولت موقت، بازداشت و زندانی شد.
بعد از اشغال سفارت آمریکا در تهران، دانشجویان خط امام، ناصر میناچی را به رابطه غیرمتعارف با کشور آمریکا متهم کردند. یک روز بعد از طرح ادعاهای آنها در تلوزیون ایران یعنی در روز ۱۷ بهمن ماه ۱۳۵۸وزیر ارشاد در منزل خود بازداشت شد. او ۳۴ سال بعد در مصاحبه ای با وب سایت خبرآنلاین گفته است: "شب ریختند خانه ما، یک فردی بود به نام آقای غفارپور که نمی‌دانم چه لجاجتی با ما داشت، ما را ممنوع‌الخروج هم کرده بود. پیش از این ماجرا یک بار خدمت امام رسیدیم و گله کردیم که ما وزیر شما بودیم، این آقا یک قاضی معمولی است ما را ممنوع‌الخروج کرده، دیگر تا شاه عبدالعظیم هم نمی‌توانیم برویم".
بازداشت آقای میناچی با اعتراض و انتقاد اعضای شورای انقلاب بیشتر از ۲۴ ساعت دوام نیافت. او بعد از آزادی اعلام کرد که علیه دانشجویان خط امام اعلام جرم خواهد کرد مسئله ای که از سوی محمد موسوی خوئینی ها، حامی اصلی دانشجویان خط امام در آن زمان، توطئه خوانده شد و تا مدت ها این دو نفر رویاروی هم قرار گرفتند.
ناصر میناچی پنجم بهمن ماه ۱۳۹۲ در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت.

وزیری که وزارتخانه متبوع اش را تعطیل کرد 

 

وزیر بعدی عباس دوزدوزانی بود که در زمان وزارت خود در وزارت ارشاد این وزارتخانه را تعطیل کرد. او عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در کابینه محمدعلی رجایی از سپاه به وزارت ارشاد آمده بود. او در مدت کوتاه وزارت‌اش که با کشته شدن محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت پایان یافت در اقدامی بی سابقه وزارت خانه متبوع خود را تعطیل کرد. روزنامه اطلاعات، نهم مهر ماه ۱۳۵۹ به نقل از آقای دوزدوزانی اعلام کرد که "وزارت ارشاد ملی تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهد شد و این تعطیلی برای تجدید سازمان و تصفیه افراد در این وزارتخانه انجام و شامل مراکز و دفاتر وزارتخانه در شهرستان ها نیز می شود و فقط بعضی از قسمت های وزارتخانه در شرایط کنونی به کار خود ادامه خواهند داد".
او در پاسخ به سوال خبرنگاری مبنی در قانونی بودن یا نبودن چنین اقدامی گفته بود که "زمان، زمان انقلاب و جنگ است".
براساس گزارشی که روزنامه کیهان دهم مهرماه ۱۳۵۹ منتشر کرد، عباس دوزدوزانی کارکنان وزارت ارشاد را طاغوتی خوانده و گفته بود که پرونده و سوابق کارکنان بطور کامل بررسی خواهد شد و کارمندانی که سر کارشان برگردند در کلاس‌های ویژه شرکت خواهند کرد تا از نظر ایدئولوژیکی تقویت شوند.
این مسئله، اعتراض و تجمع کارکنان وزارت ارشاد را به دنبال داشت که با درهای بسته محل کار خود روبرو شده بودند. عباس دوزدوزانی، نماینده تبریز در مجلس اول و نماینده تهران در دوره‌های دوم و سوم مجلس بود و بعدها به ریاست شورای شهر تهران هم رسید.

قاضی شرع بر مسند وزارتعبدالمجید معادیخواه


وزارت ارشاد ملی در دوران وزارت عبدالمجید معادیخواه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر نام داد. او قاضی شرع دادگاه انقلاب بود که در کابینه های محمدجواد باهنر و محمدرضا مهدوی کنی بر مسند وزارت نشست و در کابینه میرحسین موسوی در سال ۱۳۶۱ برکنار و به بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی رفت. اکران فیلم برزخی ها با کارگردانی ایرج قادری و بازی ستاره های سینمای قبل از انقلاب همچون فردین و ناصر ملک مطیعی در دوران وزارت آقای معادیخواه جنجال برپا کرد. این فیلم درباره آغاز جنگ ایران و عراق بود. او در مصاحبه ای گفته است: امثال آقای مخملباف فریاد «وا اسلاما» سر می‌دادند . هیچ کس نیامد ببیند که اصلا داستان فیلم «برزخی ها» چیست. در آن هیاهو حوزه هنری سازمان تبلیغات و اقای مسیح مهاجری و روزنامه جمهوری اسلامی و کیهان و مجلسی‌ها همه بر علیه من بودند و هیچ کس هم نیامد از من دفاع کند. اصلا کسی جرئت نمی کرد، دفاع کند. همین آقای مهدی کلهر قبل از اکران فیلم به اتاق من آمد و گفت: این خیلی برایت گران تمام می‌شود.
بر اساس گزارش سایت عصر ایران، اصطلاح «دهه فجر» از ابداعات عبدالمجید معادیخواه است. پیش از آن سالگرد پیروزی انقلاب ۱۳۵۷در یک هفته جشن گرفته می شد اما با پیشنهاد آقای معادیخواه، قرار شد فاصله ۱۰ روزه ۱۲ تا ۲۲ بهمن با عنوان دهه فجر گرامی داشته شود.

استعفاهای تاریخی


سیدمحمد خاتمی از موسسه کیهان به وزارت ارشاد رفت و تا سال ۱۳۷۱ که استعفا داد وزیر ارشاد کابینه های میرحسین موسوی و اکبر هاشمی رفسنجانی بود. او نمایشگاه کتاب را برپا کرد و بحث های مربوط به تهاجم فرهنگی در دوران وزارت او که به سهل گیری بر نویسندگان و اهل فرهنگ معروف بود، شدت گرفت تا جایی که آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی در روز ۲۳ تیرماه ۱۳۷۱ در جمع بسیجیان عاشورایی، از وضعیت فرهنگی کشور انتقاد کرد و گفت: "کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن می‌کند نه تنها یک تهاجم بلکه یک شبیخون، یک غارت و یک قتل‌عام فرهنگی است. همه آحاد مؤمن در این کشور باید کاری بکنند که امید آمریکا و صهیونیست‌ها و بقیه قدرت‌های دشمن از جمهوری اسلامی به کل قطع شود. باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند، بایستیم."
سخنان رهبر جمهوری اسلامی، حملات به وزارت ارشاد و سیدمحمد خاتمی را شدت بخشید و پس از این سخنرانی بود که روزنامه‌هایی چون رسالت و کیهان در سلسله گزارش‌هایی هشدارهای رهبری درباره فضای فرهنگی کشور را مستمسک حمله دوباره به وزارت ارشاد و انتشار نشریات روشنفکری در آن روزگار قرار دادند و حمله به آقای خاتمی را شدت بخشیدند. سوم خرداد ماه ۱۳۷۱ آقای خاتمی در نامه ای به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت از وزارت ارشاد استعفا داد. او نوشته بود که در عرصه فرهنگی ایران "با شکسته شدن همه مرزهای قانونی، شرعی، اخلاقی و عرفی کار از نقد و ارزیابی (ولو غیرمنصفانه) گذشته و هر وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خاصی مباح شمرده شده است و بدینسان می‌رود که کار به کلی از روال منطقی و مشروع خارج شود و در نتیجه فضایی ناسالم و آشفته پدید آید که فوری‌ترین اثر آن دلزدگی و عدم امنیت اندیشمندان و هنرمندان سالم و صاحب شخصیت و حتی مؤمن و شیفته انقلاب و اسلام است."

. سید محمد خاتمی

علی اردشیر لاریجانی که مسولیت جانشینی ستاد کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را داشت جایگزین محمد خاتمی شد. برگزاری جشنواره مطبوعات در دوران وزارت او شروع شد. آقای لاریجانی در بهمن ماه سال ۱۳۷۲ از وزارت ارشاد استعفا کرد و چند ماه بعد از سوی رهبر ایران به ریاست سازمان صدا و سیما منصوب شد. پس از آقای لاریجانی، مصطفی میرسلیم بر مسند وزارتی نشست که اهل فرهنگ، دوران وزارت اش را بدترین دوران در میان وزرای ارشاد تا پیش از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد عنوان می کنند. سایت عصر ایران درباره او نوشته است که "انتخاب مهندس احتراق موتور با پیشینه فرماندهی شهربانی و بی ذوق فرهنگی و هنری به وزارت ارشاد از خطاهای هاشمی در دولت دوم بود. مصطفی میرسلیم، فرهنگ را همان ایدئولوژی می پنداشت".علی اردشیر لاریجانی
آقای میرسلیم فروردین ماه ۱۳۹۲ در برنامه شناسنامه شبکه سوم تلویزیون ایران، "مطلوب نبودن فضای نقد و بسته بودن فضای مطبوعات" در دوران وزارت خود را قبول کرده است.
عطالله مهاجرانی هفتمین وزیر ارشاد بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران بود که در سال ۱۳۷۹ از سمت خود کناره گیری کرد. از دوران وزارت او به عنوان دوران شکوفایی روزنامه های دوم خردادی یاد می شود هرچند که در این دوران بسیاری از این روزنامه ها توقیف شدند. مجلس پنجم که در اختیار جناح راست بود در سال ۱۳۷۸ عطالله مهاجرانی را استیضاح کرد، اما او با نطق دفاعیه‌اش توانست نظر مثبت نمایندگان را جلب کند و دوباره رای اعتماد گرفت. اما از شدت حملات و انتقادات نسبت به عملکرد او در وزارت ارشاد کم نشد و آیت الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در یک سخنرانی عمومی گفت: "وزارت ارشاد در این دو سالی که ایشان در رأس این کار هستند، هیچ کار اسلامی به‌عنوان اسلامی ارائه نداد... امروز فاسدترین رمانها منتشر می‌شود."
آقای مهاجرانی از وزارت ارشاد به ریاست سازمان گفت و گوی تمدن ها رفت و دو سال بعد از این سمت هم کناره گیری کرد. احمد مسجدجامعی، معاون فرهنگی مهاجرانی، دومین وزیر ارشاد در دولت سیدمحمد خاتمی بود که تا پایان دوران ریاست جمهوری او بر مسند وزارت نشست. او در حال حاضر عضو شورای شهر تهران است.
در ۸ ساله دولت محمود احمدی نژاد دو وزیر به عنوان وزیر ارشاد و فرهنگ اسلامی معرفی شدند. محمدحسین صفارهرندی از مسولان روزنامه کیهان بود که بعد از برکناری از وزارت ارشاد، مشاور فرهنگی فرمانده کل سپاه شد. او در نامه ای خطاب به محمود احمدی نژاد با اشاره به حکم برکناری خود نوشته بود که "گویا محظور از نصاب افتادن دولت، موجب توقف این حکم گردیده" اما "خود را فارغ از مسئولیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌دانم و از فردا در وزارت‌خانه حضور نخواهم یافت". سیدمحمد حسینی، جانشین صفارهرندی در وزارت ارشاد هم یکی از نماینده هایی بود که در مجلس پنجم، عطالله مهاجرانی را استیضاح کرده بودند.
در دوران وزارت صفارهرندی و محمدحسینی، انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران پلمپ و خانه سینما بسته شد.
پس از محمد حسینی هم علی جنتی وزیر ارشاد شده است.
«شبانه: دشنه در دیس»
زیباترین تماشاست
وقتی
شبانه
بادها
از شش جهت به سوی تو می‌آیند،

و از شکوهمندیِ یأس‌انگیزش
پروازِ شامگاهی‌ دُرناها را
پنداری
یکسر به‌سوی ماه است.


زنگار خورده باشد و بی‌حاصل
هرچند
از دیرباز
آن چنگِ تیزْپاسخِ احساس
در قعرِ جانِ تو، ــ
پروازِ شامگاهی دُرناها
و بازگشتِ بادها
در گورِ خاطرِ تو
غباری
از سنگی می‌روبد،
چیزِ نهفته‌یی‌ت می‌آموزد:
چیزی که ای‌بسا می‌دانسته‌ای،
چیزی که
بی‌گمان
به زمان‌های دوردست
می‌دانسته‌ای.

«احمد شاملو»
تخریب زنجیره‌ای قبر مشاهیر

تخریب سنگ قبر محمد علی سپانلو، بخشی از رویدادهای زنجیره‌ای تخریب سنگ قبر مشاهیر ایرانی‌ست. پیش از این سنگ مزار ایرج افشار ناپدید شده بود و در روزهای اخیر هم سنگ مزار غلامحسین مظلومی و همایون بهزادی، دو بازیکن و مربی فوتبال ایران را تخریب کرده‌اند. سنگ قبر سهراب سپهری را هم به دلیل مخالفت متولیان امام‌زاده سلطان علی کاشان با او تخریب کرده‌اند.


 

آرامش بی نظیر محمود علوی وزیر اطلاعات: آرامش بی‌ نظیری بر کشور حکمفرماست.


آرامش بی نظیر
محمود علوی وزیر اطلاعات: آرامش بی‌ نظیری بر کشور حکمفرماست.

صفحه دو: جشن های ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی

مستند: مهمانی بزرگ شاه؛ جشن‌های ۲۵۰۰ ساله

IRAN LET'S NOT FORGET...

قاصدان آزادی : ۲۲ مهر ۹۵ ، درب شرقی حرم شاه عبدالعظیم. حواسمان به زمستا...