نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

خانه های ثروتمندان تهران

خانه های ثروتمندان تهران





















































خشکسالی تالاب کمجان / قلعه سنگ سیرجان/ طبیعت برفی دامنه کوه سهند

 خشکسالی تالاب کمجان / قلعه سنگ سیرجان/ طبیعت برفی دامنه کوه سهند
تالاب کمجان که از تالاب های مهم کشور است، محل کوچ پرندگان مهاجر بود و از لحاظ زیست محیطی منطقه‌ای ارزشمند به شمار می‌رفت ولی هم اکنون این تالاب بعد از گذراندن یک دوره خشکسالی وضعیت مناسبی ندارد.











قلعه سنگ سیرجان مربوط به دوره ساسانیان است و در ۷ کیلومتری جنوب شرقی سیرجان واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴شهریور۱۳۱۰با شمارهٔ ثبت۵۳ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.











طبیعت برفی دامنه کوه سهند











ناشنیدهایی پیرامون شیخ منصور لقائی تا آخوند منطقی مقتول معروف به- هارون مونس از آخوند منصور لقایی جاسوس اخراجی تا آخوند محمد حسن منطقی بروجردی گروگانگیر مقتول+ تصویر ناشنیدهایی پیرامون شیخ منصور لقائی تا آخوند منطقی مقتول معروف به- هارون مونس افروز


ناشنیدهایی پیرامون شیخ منصور لقائی تا آخوند منطقی مقتول معروف به- هارون مونس

  از آخوند منصور لقایی جاسوس اخراجی تا آخوند محمد حسن منطقی بروجردی گروگانگیر مقتول+ تصویر
ناشنیدهایی  پیرامون  شیخ منصور لقائی تا آخوند منطقی  مقتول معروف به- هارون مونس
افروز 
قسمت اول:

آخوند منصور لقائی در حال سخنرانی در مسجد شیعیان- سیدنی
در زمستان 2008 بود که پس از کشمکش بین جامعه آزادیخواه ایرانی مقیم سیدنی و مأمور اعزامی رژیم آخوندی منصور لقائی در سیدنی استرالیا بالاخره نتیجه نهائی به نفع جامعه ایرانی  رقم زده یا تمام شد و پرونده ی  وی با اخراج از استرالیا بسته و به پایان خود رسید.  البته پیگیری دادخواهی, برای امنیت بیشتر و جامعه ای سالم از سال 1994  زمان مطلع شدن جامعه ایرانی در سیدنی از حضور این مأمور در استرالیا آغازشده یود.
آخوند منصور لقائی شیعه, دربخش شیعه گری برای رژیم با جوامع  مسلمان شیعه استرالیا ارتباط برقرارکرده بود و درهمین راستا حتی وزیرمهاجرت وقت استرالیا و فرماندارکل هم برای او نامه های حمایت داده بودند و در روز بازنمائی مسجد امام حسین در شهر سیدنی فرماندار کل درحضور حاضران به سخنرانی درحمایت از  این شیخ پرداخت .ولی اراده قوی جامعه ایرانی با شناخت و تجربیات ترفند تبلیغاتی که رژیم آخوندی داشت، مغلوب این دغلکاری ها و سیاه بازی ها  شیادانه لقایی نشد و به فعالیت های خود برای افشاء چهره ی وی و فعالیت های جاسوسی سفارت مرگ و نفرت جمهوری اسلامی ادامه داد, تا سرانجام آن را با موفقیت به پایان رساند.
آخوند منصور لقائی وحامیانش درمقابل پارلمان فدرال استرالیا درحال آخرین تلاش هایش برای عدم اخراج 
درچند سال بعد از این واقعه زمانی که بحران های پناهندگی به ویژه محور برخی پناهندگان ایرانی در استرالیا شکل جدی تری  به خودمی گرفت. در اواسط سال 2000 میلادی, بناگاه جامعه ایرانی از طریق رسانه های جمعی مطلع شد که سروکله آخوندی دیگر پیداه شده که خود را آیت الله محمد حسن منطقی بروجردی می نامد و خود را در مقابل پارلمان ایالت نیوسات ولز زنجیر کرده و خواستار آزادی همسر و  دوفرزندش از اسارت رژیم می باشد. جامعه ایرانی بعد از اینکه از طریق رادیوها و تلویزیون های استرالیا به ماهیت این آخوند مشکوک پی برد, با حساسیت بیشتر, با مسئله او برخورد نمود و همانطور که فعالان آن زمان پناهندگی تشخیص و اعلان نمودند:" او برای جامعه استرالیا خطر محسوب می شود"بنابراین فاصله خود را با او  راحفظ کرد و او نیز بعد ازمدتی ناپدیدگردید و در سیدنی آفتابی نشد.
آخوند محمد حسن منطقی بروجردی درمقابل دادگاه فدرال- سیدنی
تااینکه درسال 2007 بود که سروکله این آخوند مجدداً در رسانه ها پدیدار شد. این بار خود را در مقابل دادگاه فدرال شهر سیدنی به زنجیرکشیده بود و این عمل خود را دراعتراض به حکم محکومیتش بدلیل نوشتن نامه های تهدید آمیز به خانواده های استرالیائی و بازماندگان کشته شدگان جنگ افغانستان عنوان می کرد, ولی با یک تفاوت! که این بار خبرگزاری ها از یک شیخ ایرانی به نام "من هارون مونس"  یاد می کردند.
حرکت به اصطلاح  فریبکارانه وی در مقابل دادگاه بمدت یک هفته بطور متداول اخبار رسانه های جمعی استرالیا شده بود, و بدلیل اینکه رادیو و تلویزیون ها اعلام می کردند یک شیخ ایرانی اقدام به این کار کرده است, بهمین دلیل برای جامعه کوچک ایرانیان مقیم استرالیا بهای حثیتی سنگینی بهمراه داشت, تا اینکه مجدداً این قدرت و اراده جامعه ایرانی و فعالین پناهندگی و بود که با اعتراض به این شوهای تلویزیونی بساط و دکان این آخوند را از مقابل دادگاه جمع کرد.
این آخوند مکار, دراین مدت بدلیل رانده شدندش از جامعه ایرانی و با نیت دست یابی به امکانات مساجد و مجامع اهل تسنن و درجهت نفوذ و کسب امکانات بیشتر, این بار, این آخوند جنایت کار و حیله گر با تغییر نام,  خود را در جامعه اهل تسنن استرالیا جای داده بود. چنانکه آخوند منصور لقائی هم دقیقا ازهمین شیوه درمیان شیعیان کشورهای مسلمان جای پای باز کرده بود. حال شیخ هارون همین نفوذ و جاه طلبی را در میان اهل تسنن  دنبال می کرد.
باید گفت درهمین راستا وی در بسیاری زمینه ها موفق بود. چنانکه موفق به ازدواج با  دو دخترجوان مسلمان غیرایرانی شد که هردو این نفرات با این شیخ بدهکاره دارای اختلاف سنی بالا بودند. بالطبع موفقیت های مالی- اجتماعی, سیاسی و مذهبی کسب شده به وی کمک می کرد تا اهداف پلیدش را پیگیری کند.
میزان موفقیت او درمسیر دست یافتن به جایگاهی در میان جوامع سنی در استرالیا را می بایست که مقامات امنیتی و پلیسی استرالیا بدانند و پاسخگو باشند. ولی بهرحال جامعه ایرانی در استرالیا سخت ازاین عمل جنایتکارانه این دست آموخته و تروریست حرفه ای رژیم در شوکه می باشد. قلب ها و افکار مردم استرالیا و جامعه ایرانی ازاین عمل جنایتکارانه جریحه دار شده است.
 ناگفته نماند . واقعیت غیر قابل  انکاراست که چهره واقعی و حقیقی رژیم ضد بشری داعشی جمهوری اسلامی. دو روی یک سکه از ترور و وحشت و فساد در داخل و برون مرز است. ولی تا واقعیت عریان می شود، با رها  کردن وفاصله گرفتن  از مهره لورفته و سوخته شده اش ، نوای مخالف سر می دهد.
لازم به ذکر است که  وجه اشتراک هردو آخوند لقایی اخراجی پلید و منطقی بروجردی مقتول ،  هر دو مکار و تروریست پلید ،  پرونده های سوء استفاده های جنسی و مالی داشتند. هر دو این آخوندها تکیه گاه عوامفریبی اجتماعی شان مسلمانان غیر ایرانی بود. هردو این آخوندها, سفیران مرگ, جاسوسی, ترویج افکار ضد انسانی سران رژیم جنایتکار ملاها بودند. هر دو برای بیان خواسته های شان به بهترین وجه ممکنه رسانه های خبری راجذب دستگاه فریب و ریا خود می کردند.
هر دوی این آخوندهای حیله گر و دروغگو، مدعی بودند که نمی خواهند به ایران برگردند و هر دو بهانه های خاص خودشان راداشتند. دقیقا یک ماه بعد از استرداد آخوند منصور لقائی به ایران، تصاویر او در کنفرانس " مهمانان خارجی وزارت خارجه ایران" در تهران بازتاب داده و افشاء شد که با دعوت احمدی نژاد در همایش  شورای  ملی ایرانیان برون مرز حضور داشتند .آنگاه خواب خرگوشی از چشم بسیاری ربوده و متوجه شدند که کانال های ارتباطی این شخص نباید مردمان عادی باشد.
- تهران
آخوند منصور لقائی, بعد از اخراج درکنفرانس مهمانان خارجی وزارت خارجه 
بخاطر دارم دو شب قبل ازاینکه آخوند منصور لقائی از استرالیا برای همیشه دیپورت شود, با زحمت و تلاش فعالین پناهندگی در سیدنی یک کنفرانس مطبوعاتی تدارک دیده شد. جالب است که این آخوند جنایتکار ازطریق لابی ها خود حتی توانسته بود که هر سه خبرگزاری و فیلمبردارهای حاضر در کنفرانس مطبوعاتی را خریده و یا وارد دستگاه خودش کند، بشکلی که زمانی که گزارش این کنفرانس از کانال 9 استرالیا پخش شد اینگونه به بینده القاء می کرد که انگار این فعالین پناهندگی هستند که باید استرداد شوند و در حقیقت این آخوند یک ارزش به اصطلاح انسانی برای جامعه مسلمانان استرالیا می باشد. ولی در نهایت این عزم و اراده فعالان پناهندگی و سیاسی بود که موفق شد که این مهره کارکشته رژیم را با خفت و خواری افشاء و برای همیشه از سرزمین های اقیانوسه به طویله آخوندها برگرداند.
آخوند منصور لقائی, نوچه و دست پرورده آیت الله جنایتکار تسخیری  مسئول  فرهنگی  جوامع اسلامی برون مرزی  و دستیار تبلیغاتی سپاه قدس بود.  آخوند تروریست شیخ قلابی هارون مقتول هم دست پرورده و مهره فرماسیونری مهدوی کنی بود چون دانشجوی دانشگاه امام صادق پاسداران بود که رئیس آن کنی و مباشری معاونش پدر همسر شیخ مقتول بود. هر دو با ویزای تجارتی به استرالیا وارد شدند, یکی از شرق( بریزبن) درسال 1994 و دیگری از غرب( پرت) درسال 1996. هر دو به جوامع غیرایرانی چسبیدند و هر دو درنهایت به سیدنی نقل مکان کردند. یکی بعنوان وزیر ذبح گوشت حلال ( آخوند لقائی) وارد شده بود ودیگری که گفته می شد باحمایت پسر رفسنجانی  و ویزای نفتی و بازاریابی برای فروس آن.
 بهرحال درمورد آخوند منطقی بروجردی, اطلاعات و اخبار نادرستی در فضای مجازی و متقابلاً به  شهروندان  استرالیا مخابره  و منتقل  شد. به خصوص مهره ها و رسانه های رژیم آخوندی در غیاب آخوند مقتول منطقی بروجردی باپاک کردن صورت مسأله   طلبکاری کرده ودولت استرالیا را متهم می کنند. بنابراین  تلاش می شود  درباره بیانیه سر وپا دروغ و گمراه کننده وزارت خارجه رژیم آخوندی روشنگری شود.

افزایش دوران محکومیت فعال فیس‌بوکی در ایران

افزایش دوران محکومیت فعال فیس‌بوکی در ایران



گزارش‌ها از ایران حاکی است که در پی نقض حکم دادگاه بدوی علیه فعالان فیس‌بوکی در ایران توسط دادگاه تجدیدنظر به دلیل وجود نقص در پرونده، حکم حبس در نظر گرفته شده برای مسعود سیدطالبی، دانشجوی ۲۱ ساله، پنج سال بیشتر شده و به ۲۰ سال رسیده است.
کمپین بین المللی حقوق بشر به نقل از یک منبع آگاه نوشت: "قاضی مقیسه حکم این جوان را با نقض فاحش قانون صادر کرده است. او در دادگاه روز ۲۹ آذر ماه که برای رفع نقص پرونده تشکیل شده بود، اتهام توهین به مقدسات که در حکم وجود ندارد را به اتهامات افزود و به این ترتیب پنج سال دیگر به حکم این جوان اضافه کرد."
این منبع آگاه در مورد دادگاه ۲۹ آذر ماه گفته است: "وکلای مسعود امیدوار بودند که در بررسی مجدد حکم او کمتر شود، اما همه چیز برعکس شد. قاضی مقیسه که خودش متهم را از اتهام توهین به مقدسات تبرئه کرده بود این اتهام را دوباره به حکم اضافه کرد."
این در حالی است که به نوشته سایت کلمه، از منابع خبری نزدیک به منتقدان حکومت ایران، "بر اساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، تنها مجازات اشد که در این پرونده ۷ سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی است، قابل اجرا است."
مسعود سید طالبی، متولد ۱۳۷۲، اهل تهران و دانشجوی رشته مهندسی برق قدرت دانشگاه آزاد تهران است. او روز اول مهرماه سال ۱۳۹۲ توسط ماموران سپاه پاسداران دستگیر شد و یکی از هشت زندانی است که در پرونده موسوم به فعالان فیس‌بوکی در تیر ماه ۱۳۹۳ مجموعا به بیش از ۱۲۷ سال زندان محکوم شدند.
آقای طالبی متهم است که از طریق انتشار نوشته ها و عکس ها در صفحه فیس‌بوک خود به تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری، اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، توهین به مقامات کشوری، توهین به مقدسات و انتشار تصاویر نامناسب دست زده است.

سخنان شجاعانه مهدیه گلرو در رابطه دانشجویان ستاره دار

درحاشیه مرگ مرتضی پاشایی


درحاشیه مرگ مرتضی پاشایی

پدر مرتضی پاشایی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران وابسته به صداوسیما گفت: پسرم عاشق نظام جمهوری اسلامی بود.
وی با بیان اینکه تمام خانواده ما مداح بوده،ادامه داد:مرتضی از کودکی عاشق اسلام بود و روزی که در بیمارستان بستری شد قرار بود به کربلا برود اما نشد. 
مراسم تشییع جنازه مرتضی پاشایی
------------------------
آقای ارژنگ بامشاد درمقاله ای تحت عنوان"تودهنی مردم به فرهنگ رسمی حاکمیت":می گوید:
حضور گسترده و سراسری مردم در غم جوانمرگ شدن یک هنرمند وهجوم بیسابقه در مراسم خاکسپاری پیکر او،همه راشگفت زده کرده است. اما برای آنهائی که مرتضی پاشائی غم هایشان را می خواند و درد دل هایشان را فریاد می کرد و تبدیل به نمادشان شده بود، جائی برای تعجب نبود.برای آنها مهم نبود که او فرزند یک مامور حراست وزارت نفت است؛ برای آنها مهم نبود که بخشی از نزدیکانش از مداحان حکومتی هستند؛ برای آنها مهم نبود که او کنسرت ۹ ۲ مردادش در سنندج را به احترام به زنان شنگال لغو نکرد. برای آنها مهم نبود که عکسش با قالیباف منتشر شود. چرا؟ زیرا آنها از اودرذهن خود چهره ای ساخته بودند به قول مولانا " آیینه تو را بیند اندازه عرض خود"  تا از زبان او حرف هایشان را بیان کنند و و در مرگ او، اعتراض شان به وضعیتی که در آن قرار دارند را ابراز نمایند.منبع:راه کارگر-"نه"ی بزرگ مردم به علی خامنه ای
طرح یک پرسش؟
آیا زمانیکه فرزاد کماگر،افشین اُسانلو،ستار بهشتی،ریحانه جباری و.....را اعدام کردند این
جماعت خرده بورژوا،با این گستردگی که درعکس فوق مشاهده می کنید،دورهم گردآمدند
وعلیه وضعیت موجود اعتراض وبا خانواده های آن رفقا عزیز اعلام همبستگی وهم دردی کردند؟
 
آیا مرتضی پاشایی با کمک ارتجاع و بااجرای ترانه های غم انگیزش،بذر افسردگی،نا امیدی ودل مردگی را
در دلها نکاشت؟ باهم فیلمهای ذیل را تماشا می کنیم
دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی
تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی
مثل حس یه عشق تازه بودی
مثل افسانه بی اندازه بودی
 
مراسم تشییع جنازه مرتضی پاشایی
به اتفاق آقای ارژنگ بامشاد فیلم مراسم تشییع جنازه مرتضی پاشایی رامی بینیم وبعد طرح یک پرسش؟
ازایشان و همه رفرمیستها
آیا فرستادن صلوات،خواندن دعا،خودزنی وگریه وزاریِ زبونانه ازسوی جماعتی خُرده بورژوا درمراسمی که از
طرفِ وزارت اطلاعات مهندسی شده است؛به معنای اعتراض علیه وضعیت موجود است؟ یا تأیید آن وضعییت؟
آیا خلقهای تحت ستم که درراه مبارزه برای رسیدن به آزادی وعدالت اجتماع هستند، به شادی و
امید نیازمندند یا به غم،دل مُرد گی،افسردگی ونا امیدی؟
------------------
حکومت اسلامی در طول این سال ها سعی کرده، با ابزارهای متنوع رسانه ای، و سوء استفاده از هنرمندان، ورزشکاران و سایر نخبگان، نیازهای اصلی مردم را به سوی نیاز های فرعی شان هدایت کند. دکتر اباذری به درستی به این رویکرد اشاره داشته است. حکومت هنرمندی می سازد که در عرصهء عمومی، نه به صراحت بلکه به طور ضمنی، در راستای اهداف و منافع اش گام بردارد. اغلب مشاهده کرده ایم که هنرمندی که ظاهر و رفتارش هیچ تناسبی با ارزش های حاکمیت ندارد در یک شوی تلویزیونی، جلوی دوربین و زیر ذره بین حاکمیت، حرف هایی به نفع نظاموارزش های مذهبی می زند که هیچ سنخیتی با شکل ظاهری وی ندارد؛ و یا ورزشکاران را، با دادن امتیازاتی غیر قابل چشم پوشی، وادار به اهدای مدال های خویش به رهبر و یا رئیس جمهور می کنند. حمایت از کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس نیز از جمله شیوه هایی محسوب می شوند که طالبان قدرت برای کامیابی بهتر و بیشتر، از آنها استفاده می کنند. نکته در آن است که توان درک و فهم اینگونه هنرمندان و ورزشکاران نیز اساساً چندان از فهم عمومی بالاتر نیست. در واقع، حاکمیت با یک رویکرد فاشیستی، و با تکرار شرایط موجود، مستمراً به تجاوزات خويش به عرصهء همگانی استمرار می دهد. ورزشکاران، هنرمندان و حتی برخی از نویسندگان بنام، نيز از این همراهی با حاکمیت مستثنی نیستند.
ریخت شناسی یک اعتراض
نگارش : مهران امیر احمدی
به بهانه سخنان جسورانه دکتر یوسف اباذری
سخنان اخیر یوسف اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، آن هم در شرایط اخیر، بیش از پیش آدمی را به نظریات «سی رایت میلز» متوجه می کند.
این جامعه شناس شهیر امریکایی از جمله کسانی است که بیش از پیش کوشید تا سنت محافظه کاری «جامعه شناسی کـُنتی» را به چالش کشد و به «جامعه شناسی انتقادی» جانی دوچندان بخشد. میلز، با نگاه انتقادی به ساخت اجتماع و ساختار طبقاتی آن، بر خلاف برخی از جامعه شناسان بی مسئولیت و محافظه کار و توجیه گر قدرت، با شهامت و فارغ از نگاه پوپولیستی، تحلیل انتقادی خویش را ارایه می نماید. به باور او، ارباب قدرت، با ابزاری چون رسانه،  باوری را بنابر خواسته ها و منافع خویش پرورانده و به عنوان خوراک به خورد جامعه می دهند. به دیگر سخن، افکار عمومی و سمت و سوی فکری جوامع، نه در بطن و ژرفای آن، بلکه در رأس هرم قدرت سیاسی – اقتصادی شکل گرفته و با ابزارهای رسانه ای به عمق آن جوامع،  تسری می یابند.
سخنان اخیر دکتر"اباذری" به لحاظ «روش شناختی» درست در امتداد مکتب جامعه شناسی انتقادی قابل تأمل است. 
به باور نگارنده، اباذری با پیش کشیدن بحث مرگ مرتضی پاشایی، خوانندهء پاپ، می خواسته تا شیوه های فاشیستی حاکمیت در  عوامانه (پوپولیزه) کردن امر سیاست را به صراحت به چالش کشد و به درستی هم این کار را کرده است. او اگرچه در برخی موارد بسیار تند و هیجانی سخن رانده و با اشاره به مرگ مرتضی پاشایی و پیامد های متعاقب آن، شرایطی را فراهم کرد تا فضایی برای بروز سخنان انتقادی اش مهیا گردد اما، آنچه مسلم است اينکه وی، با نگاه جامعه شناختی، و از منظر یک روشنفکر، و بدون هیچ عوام فریبی، به ساخت سیاسی موجود در کشورمان حمله کرده و با جسارت تمام ناگفته هایی را بیان داشته که بسیار قابل تأمل می باشند.
قطعاً کسانی هستند که مترصدند تا این نکته را القاء کنند که «روشنفکر و جامعه شناس ما  نبض جامعه دست اش نیست»؛ اما او به خوبی نشان داد که روشنفکر واقعی «بادسنج» جامعه نیست، همانطور که گالیله، ولتر، ژان پل سارتر، برتراند راسل... و سی رایت میلز، هیچگاه بادسنج جوامع خود نبودند تا خود را با آن هماهنگ نمایند. در کشور خودمان نیز کسانی چونآخوندزاده و کسروی هرگز چنین کارکردی نداشتند. بهتر بگویم، روشنفکر ناب حد و مرز ندارد و هر آنچه می اندیشد و بر زبان می راند «این جهانی» و «سکولار» است. افزون بر آن، سخنان اباذری تابع قرائت های حکومتی نبوده و نیست، چرا که او حاکمیت و دولت را یکی دانسته است (عین عبارت او: دولت یا حاکمیت نمی دانم چه می خواهید اسم اش را بگذارید). همچنين، وقتی به پاشایی انتقاد می کند نمی گوید که چرا مردم آهنگران و یا روضۀ فلان کسک را گوش نمی دهند؛ او می گوید مردم چرا به آثار بتهوون گوش نمی دهند و به صراحت به موضع خامنه ای در بارۀ موسیقی اعتراض می کند. از سوی ديگر، وقتی ما را به آرمان های اولیهء انقلاب ارجاع می دهد منظورش آرمان های جمهوری اسلامی نیست. در محتوای کلام او نمی توان از تحجر و واپس گرایی چیزی یافت، بلکه ارجاعات او به مفاهیم مدرن، گیتیانه و سکولار ـ به معنای فلسفی آن ـ است.
او طی صحبت هایش، در جواب دانشجوی احساساتی که در اعتراض به سخنان وی گفته بود: «من حق دارم هر کسی را که دوست دارم انتخاب کنم»، می گوید: « فقط افراد ساده دلی مثل شما این طور فکر می کنند، میلیون ها مدل ساخته اند که شما محکومید تا بر مبنای آن مدل زندگی کنید، شما فکر می کنید که دارید انتخاب می کنید».
مراد او از این عبارت دقیقاً بر این نکته استوار است که مردم مجبور به انتخاب در چارچوبی هستند که حکومت اسلامی برایشان ترسیم کرده و گزینه ای دیگر پیش روی خود ندارند.
با این وجود، از نظر نگارند، چهار نکتهء کلی به شرح زير در سخنان این جامعه شناس وجود دارد که شايد توجه دقيق تر به آنها خالی از لطف نباشد.
«حاکمیت و دولت در یک ساخت سیاسی معین و پیوسته  معنا یافته اند»
دکتر اباذری به صراحت عنصر دولت را از حاکمیت جدا نمی داند. به تعبیر دیگر، نمی توان هیچگاه دولت را اپوزیسیون حاکمیت پنداشت. در واقع، جزء اصلی و دستگاه اجرائی يک حکومت «دولت» آن حکومت است. پس هیچگاه دولت ها نمی توانند در برابر مردم از پاسخ گویی نسبت به اعمال سایر اجزاء حکومت شانه خالی کنند. دولت در حکومت اسلامی هم ویترین و سخنگوی حاکمیت است، چه در عرصۀ داخلی و چه در صحنۀ بین المللی. هستند کسانی که می کوشند به باور عمومی اینگونه القاء کنند که «برخی از دولت ها در حکومت اسلامی اپوزیسیون اين حکومت بوده يا هستند» تا، از این طریق، مردم را به بازی به نفع حاکمیت وادارند. به عبارت دیگر، ما با یک سیستم کلی که در درون اش ریز سیستم هایی تعبیه شده روبروئيم و همگی اين مجموعه در جهت منافع و کارکرد یک ساخت سیاسی به عنوان "حکومت اسلامی" به ایفای نقش مشغولند.
«هراس ملت از حاکمیت باعث "این همان شدن" آن با  حکومت متجاوز می شود»
در طول این سال ها مردم، به واسطۀ ترس از دست دادن پایگاه اقتصادی، منزلتی، امنیتی و سایر مؤلفه های زیستی در عرصۀ فردی و جمعی، ناچار شده اند مطابق قواعد حاکمیت تن به بازی های مکرر برای بقا بدهند. کنفوسیوس، فیلسوف چینی، می گوید: «هنگامی که مورد تجاوز قرار گرفتی و کاری هم برای خلاص شدن از دست ات بر نمی آید، سکوت کن و لذت ببر». یعنی در تجاوز به خود با متجاوز شراکت کن و لذت ببر. به دیگر سخن، حکومت در سی و اند سال اخیر چنان عرصه را بر مردم تنگ کرده است که مردم راهی جز «این همان شدن» با حاکمیت برای خود قائل نيستند. عناصر ترغيب کنندهء مردم به این رویکرد، بخشی از حاکمیت است که تحت عناوینی چون «اصلاح طلبان حکومتی» و «جریان اعتدال» شناخته می شوند. آنها، با همراهی بخش دیگر حکومت، یعنی «اصول گرایان»، این وضعيت شوم را بر مردم تحمیل کرده اند.
«روشنفکر لزوماً نباید، به سودای همراهی با جامعه، تن به ناراستی های آن دهد»
اباذری به درستی و در قامت یک جامعه شناس روشنفکر، گالیله وار و همچون ولتر، بر خلاف ناراستی های موجود راه راست را برگزیده است. برخی همواره سعی می کنند که مفهوم روشنفکر را عوام زده کرده و سطح آن را با مؤلفه های عامیانه پیوند دهند تا رهیافت های روشنفکرانه را تغییر ماهیت داده و سپس، در مسير تحمیق جامعه، از آنها استفاده کنند. طرح و بسط مبحث «روشنفکر شیعی» نیز از جمله مصادیق چنین فرایندی است. وقتی گالیله بر اساس شیوۀ تفکر گیتیانه ودر تقابل با فهم دینی و عامیانه، عمل نمود، وبه صراحت اعلام داشت که «زمین محور عالم نیست» دقیقاً به فهم نادرست کلیسا و تودۀ مردم نسبت به محیط پیرامون خود تن در نداد، تا کار به جایی برسد که حکم جان ستاندن اش از جانب دین بازان قرون وسطایی صادر شود. براستی حق با گالیله بود یا فهم همگانی؟
«عوام زده کردن عرصهء سیاست، و استفادهء ابزاری از مشاهير غير سياسی»
 حکومت اسلامی در طول این سال ها سعی کرده، با ابزارهای متنوع رسانه ای، و سوء استفاده از هنرمندان، ورزشکاران و سایر نخبگان، نیازهای اصلی مردم را به سوی نیاز های فرعی شان هدایت کند. دکتر اباذری به درستی به این رویکرد اشاره داشته است. حکومت هنرمندی می سازد که در عرصهء عمومی، نه به صراحت بلکه به طور ضمنی، در راستای اهداف و منافع اش گام بردارد. اغلب مشاهده کرده ایم که هنرمندی که ظاهر و رفتارش هیچ تناسبی با ارزش های حاکمیت ندارد در یک شوی تلویزیونی، جلوی دوربین و زیر ذره بین حاکمیت، حرف هایی به نفع نظام و ارزش های مذهبی می زند که هیچ سنخیتی با شکل ظاهری وی ندارد؛ و یا ورزشکاران را، با دادن امتیازاتی غیر قابل چشم پوشی، وادار به اهدای مدال های خویش به رهبر و یا رئیس جمهور می کنند. حمایت از کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس نیز از جمله شیوه هایی محسوب می شوند که طالبان قدرت برای کامیابی بهتر و بیشتر، از آنها استفاده می کنند. نکته در آن است که توان درک و فهم اینگونه هنرمندان و ورزشکاران نیز اساساً چندان از فهم عمومی بالاتر نیست. در واقع، حاکمیت با یک رویکرد فاشیستی، و با تکرار شرایط موجود، مستمراً به تجاوزات خويش به عرصهء همگانی استمرار می دهد. ورزشکاران، هنرمندان و حتی برخی از نویسندگان بنام، نيز از این همراهی با حاکمیت مستثنی نیستند.
 افزون بر آن، اباذری، دولت روحانی را، که نمایندهء بخش ریاکارتر ساخت حاکمیت است، به خاطرعدم پاسخ گویی صریح  و روشن به پرسش کنندگان خود، به چالش می کشد. و این در حالی است که روند ورود بسیاری از ورزشکاران به عرصۀ سیاست به یک اپیدمی گسترنده تبدیل شده است. نه از این جهت که این ها اساساً این کاره اند بلکه صرفاً جهت سوء استفادهء سیاسی در جهت پوپولیزه کردن مولفه هائی خاص.
حرف آخر
بدينسان، از نظر نگارنده، اباذری به بهانهء نقد نقش موسیقی پاپ در فضای امنیتی جامعه، نکات ارزنده و کلیدی جالبی را به زبان آورده است.
اما ایکاش او، در استخدام کلمات و مثال هايش در توصيف ارزش های کار مرتضی پاشایی با هوشمندی بیشتری رفتار می کرد و بيهوده از بار نظرات به حق خویش نمی کاست. چرا که، در واقع، قرار نیست تمام يک جامعه به بتهوون گوش دهند. در جوامع غربی و مدرن نیز موسیقی کلاسیک مورد اقبال عمومی نیست و اساساً چنین توقعی، حتی در ابعاد ایده الیستی آن، امری محال می باشد. فهم و ذائقهء توده های انسانی هیچگاه توان همسانی و همگامی با نحوهء درک روشنفکرانه از آثار هنری را نداشته و نخواهند داشت. اما بايد بر اين نکته همچنان پای فشرد که نمی توان، به بهانهء همين واقعيت بديهی، از روشنفکر توقع داشت که دست از انتقاد بردارد و به تولید فکر صححیح و قاطع نپردازد.
اگر کسانی مانند اباذری نباشند جامعه قطعاً به ابتذالی مضاعف و مفرط کشیده شده و در بستر استبداد به خوابی عمیق فرو خواهد رفت؛ خوابی که به ضعف و سستی هولناک آن منجر خواهد شد.
http://axgig.com/images/ 66199763365064341594.jpg
چشم من بیا منو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد کاری بکن

غیره گریه مگه کاری میشه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن

اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد

هرچی دریا رو زمین داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی میداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گریه کنن

اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
کنسرت داریوش اقبالی در ملبورن سال 2014
کنسرت عید فطر داریوش اقبالی برای تبلیغ و ترویج دین اسلام
----------------
باری آقای داریوش اقبالی غیرگریه خیلی کارها میشه کرد،میشه مبارزه کرد،میشه مقاومت کرد،میشه بجای
پناه بردن به افیون(دین)مردم را آگاه کرد،میشه مشت رسوایان را باز کرد،میشه .....فیلم ذیل را باهم
 تماشا می کنیم،آنراپیشکش می کنم به کارگران درسراسرجهان
گیتارم نه برای ثروتمندان است؛نه برای کاسه لیسان آنها؛
ترانه هایم اسکله ای است؛برای رسیدن به ستاره ها
ویکتور خارا ـ شاعرانقلابی،آوازخوان و نوازنده گیتار
«آری گیتارِ من کارگر است
که از بهار می‌درخشد و عطر می‌پراکَند
گیتارِ من دولتمندانِ جنایتکار را به کار نمی‌آید
که آزمندِ زر و زورند
گیتارِ من به کارِ زحمتکشانِ خلق می‌آید
تا با سرودشان آینده شکوفا شود…»
 -------------
«اما من خود را از زمین بلند می‌کنم
زیرا که دستانی مرا یاری می‌دهند،
زیرا که من دیگر تنها نیستم
زیرا که ما اکنون بسیاریم . . .»
------------- 
«آواز من، آوازی‌ست آزاد و رها
که ایثار می‌کند
به آن‌کسی که به‌پا خاسته است.
به آن‌کسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد.
آواز من زنجیری‌ست که نه آغازی دارد و نه پایانی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.»
ومن تردید ندارم که کارگران ایران درآینده ای نه چندان دور،شادی،امید،آزادی وعدالت اجتماعی را
به ایران زمین به ارمغان خواهند آورد. به امید آن روز 
تکثیراز جهانگیر محبی