نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

ایران از زاویه عکاسی - پ پ اس با حجم سنگین


اینجا را کلیک کنید

مراسم استقبال

تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید

مراسم استقبال

متفرقه ها مانا نیستانی مراسم استقبال

نامه‌نگاری‌های هدایت در سالگرد خودکشی او! راديو زمانه،


یک کارتن بنددار عنابی

حسین نوش‌آذر

صادق هدایت، روز دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. چند ساعت پس از این واقعه در گوشه‌ی دیگری از این شهر دوست صمیمی او، حسن شهید نورائی در اثر ابتلاء به یک بیماری لاعلاج درگذشت.

Download it  Here!

هدایت و شهید نورائی به مدت پنج سال با هم نامه‌نگاری داشتند. ۸۲نامه از مجموعه مکاتبات هدایت با شهید نورائی به جای مانده. این نامه‌ها ۱۰ سال پیش به کوشش ناصر پاکدامن در کتابی با عنوان «صادق هدایت، هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی» توسط « کتاب چشم‌انداز» در پاریس منتشر شد.

برنامه‌ی امروز رادیویی دفتر خاک به مناسبت سالگرد خودکشی صادق هدایت به نامه‌های او به حسن شهید نورائی اختصاص دارد.


از قتل کسروی تا قضیه‌ی توپ مرواری

روزنوشت‌ها و نامه‌های یک نویسنده در کنار آثار او از مهم‌ترین منابع شناخت شخصیت واقعی نویسنده به شمار می‌آیند. اگر خاطره‌نویسی از برخی لحاظ یک امر شخصی و محرمانه تلقی می‌شود و در پناه این محرمیت نویسنده شخصیت واقعی‌اش را افشاء می‌کند، در نامه‌نگاری رابطه‌ی نویسنده با مخاطب نامه‌ها و حساسیت‌های او نسبت به برخی موضوعات روز برملا می‌شود.

در نامه‌های صادق هدایت نیز، هم با روحیه و شخصیت خاص او آشنا می‌شویم و هم با نظراتش نسبت به برخی وقایع تاریخی مانند قتل کسروی در اسفند ۱۳۲۴، هزیمت فرقه‌ی دموکرات آذربایجان در آذر ۱۳۲۵، سوءقصد به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، و مبارزات پارلمانی در ۱۳۲۸ که سرآغاز نهضت ملی نفت به شمار می‌آید. دقیقاً به همین دلیل و به خاطر برخی سنت‌شکنی‌ها و مسائلی که صادق هدایت بی‌پرده بیان می‌کند نامه‌های او یک سند تاریخی منحصر به فرد است.

به غیر از مسائل روز در این نامه‌ها سرگذشت و احوال دوستان مشترک، برخی هدایا، چگونگی انتشار «افسانه آفرینش» در پاریس و نوشته شدن «قضیه‌ی توپ مرواری» و چگونگی شکل گرفتن اندیشه ی سفر در ذهن صادق هدایت مطرح می‌شود.

یک کارتن‌ بنددار عنابی

نامه‌های صادق هدایت به حسن شهید نورائی تا سال ۱۹۵۴ در یک کارتن بنددار به رنگ عنابی که هیأتی زمخت دارد، در خانه‌ی نورائی خاک می‌خورد. خانواده‌ی نورائی که از مادر فرانسوی و از پدر ایرانی اند اما با زبان فارسی آشنایی ندارند سال‌ها با اهمیت تاریخی این نامه‌ها آشنا نبودند. بهزاد نوئل، پسر شهید نورائی که وارث این نامه‌هاست از ورقه‌های نازک پست هوائی که درون کارتون بنددار قرار دارد به عنوان کابوس‌های ساده‌ی یک آدم افیونی نام می‌برد.

او می‌نویسد:

در نظر ما نویسنده‌ی [نامه‌ها] شخصیت مهمی نبود بلکه پیرمردی بود با چهره‌ای گرفته و مغموم و سبیلی کوچک و غریب. گاهی هدیه‌ای می‌داد: زیرسیگاری چینی مارک «وج وود» به مادرم و عرقچین دهاتی ایرانی به من. چیزهای کوچک و بی‌مقدار. فقط این مواقع بود که لبخندی می‌زد و حتی این لبخند هم غمگین بود. این سایه را هاله‌ای از رمز و راز فراگرفته بود: چرا وقتی پدرمان بیمار بود، این پیرمرد آنقدر به خانه‌ی ما می‌آمد. او که هرگز سخنی نمی‌گفت؟ چرا همان روز مرگ پدرمان را برای خودکشی انتخاب کرده بود؟»

وقتی ترجمه‌ی فرانسوی «بوف کور» در سال ۱۹۵۳ منتشر ‌شد، تازه اهمیت این نامه‌ها آشکار گشت. همسر شهید نورائی ساده‌دلانه کارتن بنددار عنابی‌رنگ و محتویاتش را به ایران فرستاد، اما ظاهرا مصلحت بسیاری در آن بود که نامه‌ها بی‌کم و کاست منتشر نشود و حتی برخی نامه‌ها که بوی سنت‌شکنی و کفر می‌داد از میان برداشته شود. هیچکس نمی‌داند که چه تعداد از نامه‌های درون کارتن بنددار در ایران از بین رفته است.


روی ماه وحشتناک و دست‌های لطیفش

صادق هدایت در آغاز مکاتباتش با شهید نورائی ۴۳ سال داشت و شهید نورائی ده سال از او جوان‌تر بود.

مکاتبات هدایت با شهید نورائی در پائیز ۱۳۲۴ آغاز شد. شهید نورائی می‌نویسد:

«هدایت فعلاً در هنرکده‌ی زیبا کار می‌کند. حقوقش ۳۶۰ تومان است. کاری در حقیقت ندارد. ظاهراً مترجم است ولی متنی وجود ندارد که محتاج ترجمه باشد.»

و در نامه‌ی دیگری می‌نویسد: «خیلی خیلی روی ماه وحشتناکش را ببوس و دستهای لطیفش را از جانب من نوازش کن.»

این سطرها از یک رابطه‌ی دوستانه‌ی پایدار بین شهید نورائی و هدایت نشان دارد ولی نامه‌ها کاملاً رسمی و با حفظ فاصله است.

پسر شهید نورائی در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد: «چرا هدایت همان روز مرگ پدر ما را برای خودکشی انتخاب کرده بود؟ میان این دو رویداد رابطه‌ی علی وجود داشت و یا یک همزمانی ساده بود؟»

پنجاه هزار تومن برای قتل کسروی

ارزش نامه‌هایی که هدایت به شهید نورائی نوشته، یکسان نیست. برخی نامه‌ها از وقایع روزانه و پیش‌پاافتاده حکایت دارند. برخی نامه‌ها از وقایع تاریخی سرنوشت‌ساز مانند حمله ارتش به آذربایجان و قتل کسروی. هدایت در نامه‌ی شماره ۳ درباره‌ی قتل کسروی به دست فدائیان اسلام می‌نویسد: «پیداست گروه زیادی در این کار دست به یکی بوده‌اند. شهرت داشت که انجمن مسلمین پنجاه هزار تومان برای این کار تخصیص داده بود.» شرح واقعه به قلم هدایت یک گزارش مطبوعاتی دقیق است و از توانایی او در گزارش‌نویسی نشان دارد.

در نامه‌ی شماره‌ی ۵ که در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۲۵ نوشته، واقعه‌ی آذربایجان را مانند یک تحلیلگر سیاسی ریزبین به این شکل تحلیل می‌کند:

«از موضوع آذربایجان پرسیده بودید. گمان می کنم دو عامل دارد یکی سیاست بین المللی و دیگری سیاست داخلی که مربوط به ایران می‌شود. ابتدای این جنبش با تحریک غرور ملی (ترک) و تا حدی ضدفارس شروع شد ولی در اساس منظور اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را داشت و ضمناً با سیاست خارجی مصر و اندونزی و یونان مربوط می‌شد اما بعد از تغییر کابینه همین که خواستند از در مسالمت‌آمیز با آنها درآیند صورت دیگری به خود گرفت یعنی جنبش آذربایجان یک جنبش ایرانی و ملی معرفی شد که در حقیقت به نفع تمام ایران تمام می‌شد.»

در نامه شماره‌ی ۱۲ (۲۶ آبان ۱۳۲۵) می‌نویسد: «گویا تصمیم دارند بهانه بگیرند و با تمام قوای دولت شاهنشاهی به آذربایجان حمله بکنند و یک نظامی نکره هم همه کاره بشود در اینصورت تمام احزاب و روزنامه‌ها درش تخته می‌شود و شاید بسیاری از موجودات را هم بسمل بکنند»

سه ماه بعد از این تاریخ، در نامه شماره ۱۹ می‌نویسد: «از اوضاع اینجا خواسته باشید روز به روز گه‌تر و گندتر می‌شود. نقشه‌ی اساسی برای دیکتاتوری کردن اینجا در جریان است. تمام موجودات پرورش افکاری و جاسوس کهنه‌های سابق روی کار آمده‌اند. برای اتحاد اسلام بسیار سنگ به سینه زده می‌شود.»

و در نامه شماره‌ی ۲۱ (۱۷ اسفند ۱۳۲۵) که دیکتاتوری را در ایران استقرار داده‌اند و همه دم از اسلام می زنند، به یک سند منحصر به فرد برمی‌خوریم. هدایت می‌نویسد: «آقای جمال‌زاده هم به ایران آمده و در هتل دربند مهمان دولت است (!) گرچه اظهار تمایل به دیدنم کرده بود ولیکن اصلاً به سراغش نرفتم.»


شعر فارسی و بیماری هدایت

شباهت با زمانه‌ی ما حیرت‌انگیز است. اما این همه ماجرا نیست. در نامه‌ی شماره‌ی ۶ (هفت تیر ۱۳۲۵) هدایت پس از شرکت کردن در کنگره‌ی شعرا و نویسندگان می‌نویسد: «دیروز به قدری بغل گوشم شعر خواندند که هنوز سرم گیج می‌رود. شعر فارسی هم مثل موزیکش نمی‌دانم چه اثر خسته‌کننده‌ای در من می‌گذارد چون حس می‌کنم از نظر جسمی ناخوشم کرده است.»

هدایت در این نامه به سومین جلسه‌ی کنگره‌ی نویسندگان اشاره می‌کند که در روز پنجشنبه 6 تیر برگزار شد و در آن نشست شاعران آثار خود را خواندند. هدایت یکی از اعضای هیأت مدیره‌ی این کنگره بود و خانلری هم درباره‌ی نثر فارسی و آثار صادق هدایت سخنرانی کرد.

چنین وقایع فرهنگی و سیاسی مهمی با جملات کوتاه روایت می‌شوند. هدایت با همان لحن و زبانی که از نگرانی‌ها و مشکلات زندگی روزانه‌اش سخن می‌گوید، شرح کوتاهی هم ازین وقایع به ظاهر مهم می‌آورد. در نظر او برگزاری کنگره‌ی نویسندگان همان قدر مهم است که تنتورید گذاشتن روی زخم پای گربه‌اش که سگ او را گاز گرفته.

مسخره‌بازی ادامه دارد

می‌دانیم که در شهریور ۱۳۲۰ دوران تازه‌ای در تاریخ ایران آغاز شد. در این سال‌ها که نیروهای انگلیس و شوروی و آمریکا ایران را اشغال کرده بودند، موجی از آزادیخواهی، استقلال‌طلبی و ترقی‌خواهی ایران فراگرفت. از خستگی و بی‌علاقگی در نامه‌هایی که هدایت در این سال‌ها نوشته کمتر اثری هست. پس از استقرار دیکتاتوری خستگی و بی‌علاقگی در نامه‌های هدایت به یک مضمون عمده تبدیل می‌شود. در نامه‌ی ۲۳ (۱۳ فروردین ۱۳۲۶) می‌نویسد:

«نه امیدی و نه آرزوئی و نه آینده و گذشته‌ای. چهارستون بدن را به کثیف‌ترین طرزی می‌چرانیم و شبها به وسیله‌ی دود و دم و الکل به خاکش می‌سپریم و با نهایت تعجب می‌بینیم که باز فردا سر از قبر بیرون آوردیم. مسخره‌بازی ادامه دارد.»

در نامه‌ی شماره‌ی ۲۹ (۲۲ تیر ۱۳۲۶) می‌نویسد: «... بهتری و بدتری و اصلاح و آینده و گذشته و همه‌ی آنها در نظرم باز یک چیز پوچ شده. جایی که منجلاب و گه است دم از اصلاح زدن خیانت است. اگر به تکه‌ی آن انتقاد شود قسمتهای دیگرش تبرئه خواهد شد. تبرئه‌شدنی نیست. باید همه‌اش را دربست محکوم کرد.»

در نامه‌ی شماره ۱۸ (۲۰ بهمن ۱۳۲۵) می‌نویسد: «هر چه ملت شیعه گندش را بیشتر بالا بیاورد بهتر است. لااقل بگذارید ما را آنطوری که هستیم بشناسند.»

و سرانجام هدایت نیز خود را به سکوت محکوم می‌کند. از اینجا تا خودکشی چندان راهی باقی نمانده.

در نامه‌ی شماره‌ی ۷۲ (۵ آذر ۱۳۲۸) می‌نویسد:«هر چه فکر می‌کنم مطلبی ندارم بنویسم. هوا گاهی ابر است گاهی آفتاب گاهی سرد و یا گرم است. بعضیها به آدم خوبی می‌کنند بعضیها بدی و مثل اینکه اینها هم کهنه شده است. شاید مقدمات جنون دارد شروع می شود.»

در نامه‌ی ۷۵ (۱۱ تیر ۱۳۲۹) : هر چه زور می‌زنم نمی‌دانم بیخود چه بنویسم. شاید از شدت خوشی و ناخوشی است. همه‌ی لغات به نظرم مشکوک می‌آیند.»

و در ادامه‌ی این نامه می‌نویسد:

«ماه مبارک رمضان هم هست. همه‌ی کافه ها بسته شده و مذهب خیلی دموکرات و آزادیخواه اسلام به موجب نهی از منکر همه جور تظاهر به روزه خوردن را قدغن کرده. تقیه دروغ مصلحت‌آمیز و سیکیم خیاردی. مثل اینکه اگر من مسهل می‌خورم همه مجبورند مسهل بخورند یا ادای مسهل خوردن را دربیاورند. اینها عنعنات است – تنها لغتی است که میهن عزیزمان را کاملاً بیان می‌کند.

در آخرین نامه هدایت به دوستش اطلاع می‌دهد که سرانجام موفق شده مقدمات سفرش به پاریس را فراهم کند. یک هفته‌ی بعد به بهانه‌ی معالجه از تهران به سوی پاریس حرکت می‌کند که چهار ماه بعد خودش را در گوشه‌ای از این شهر نابود کند.

اشاره:
آقای ناصر پاکدامن که نامه‌های هدایت به شهید نورائی را منتشر کرده‌اند و به اصل نامه‌ها دسترسی دارند، همانطور که در ستون نظرات می‌بینید اطلاع دادند که «بسمل» غلط است و در واقع می‌بایست «سمبل» باشد. در چاپ اول این کتاب که مبنای کار ما بود این کلمه اشتباه ضبط شده است. در ستون نظرات بیشتر توضیح دادیم.

تل آويومتفقين خود را لگد مال می کند

ترجمه بهروز عارفی

نوشته آلن گرش

لب کلام برخی از مقامات امريکائی اين است که سياست اسرائيل به کشته شدن سربازان امريکائی منجر می شود. آنان از رويه گستاخانه نتان ياهو، نخست وزير اسرائيل نسبت به آمريکا ناخوشنودند. سياست اسرائيل، با وجود چرخش فرانسه به طرفداری از اسرائيل ، نسبت به اين کشور تحقيرآميز است.
اسرائيلی ها در دسامبر 2009، مرکز فرهنگی فرانسه در بيت المقدس را محاصره کردند. پليس اسرائيل درصدد دستگيری مسئولان فلسطينی بود که در آن محل حضور داشتند.
نظاميان اسرائيلی در روز 22 ژوئن 2009، رئيس مرکز فرهنگی فرانسه در نابلس را از خودرو ديپلماتيک اش بيرون کشيده، بر زمين انداخته و کتک زدند. يکی از نظاميان فوق بر سر او فرياد زده بود «می توانم ترا بکشم».
همزمان با تهاجم به غزه در ژانويه 2009، سربازان اسرائيلی منزل مجدی شکوره کارمند کنسولی فرانسه را چپاول کرده و پول و جواهر موجود را دزديدند. در همان ماه، بسوی خودرو سرکنسول فرانسه به منظور «اخطار» شليک کردند.
يازدهم ژوئن 2008، خانم کاترين هيوه، معاون کنسول فرانسه در بيت المقدس، را در گذرگاه ورودی نوار غزه، به مدت هفده ساعت در شرايط نا مطلوبی نگهداشتند.
بنيامين نتانياهو به «دوست» خود، نيکولا سارکوزی تعهد داده بود که بازسازی بيمارستان القدس غزه را تسهيل کند. اما در عوض اسرائيل و البته به بهانه امنيتی همچنان از ورود مصالح ساختمانی به غزه جلوگيری می کند. ساختمان يک مرکز فرهنگی جديد نيز متوقف شده است. شايد می بايست از اين موضوع خوشحال بود، چرا که ارتش اسرائيل در جريان تهاجم آينده اش به اين سرزمين، نمی تواند اين ساختمان را ويران کند. همان طوری که ده ها ساختمان و تاسيسات زير بنائی را که با ياری اتحاديه اروپا ساخته شده بود، ويران کردند. برای نمونه، فرودگاه بين المللی غزه را در سال 2001 ويران کردند و اتحاديه اروپا اين عمل را محکوم کرده و اظهار داشت که از دولت اسرائيل خواهد خواست که خسارت بپردازد. و البته همچنان منتظريم تا چنين کند.
وزارت حارجه فرانسه نسبت به هيچکدام از برخوردهای تحقيرآميز به نمايندگان دولت فرانسه، واکنش قاطعی نشان نداد (1). تا اين که بدنبال استفاده ماموران موساد از گذرنامه های فرانسوی در جريان قتل يکی از رهبران حماس در روز 19 ژانويه 2010 در دوبي، دبير اول سفارت اسرائيل در پاريس را شرمگينانه به وزارت خارجه فراخواندند. آيا، فرانسه، مانند انگليسی ها جرئت خواهد داشت که ديپلمات های اسرائيلی را از کشور خود اخراج کند؟
ظاهرا، دولت فرانسه عادت کرده است که با حقارت، به خواست اسرائيل تن دهد. در جريان سفر برنار کوشنر وزير امورخارجه فرانسه به اسرائيل در نوامبر 2009، او با آويگدور ليبرمن همتای اسرائيلی خود ديدار کرد. اگر اين فرد، اتريشی يا ايتاليائی بود، احتمالا بخاطر موضع گيری هايش به عنوان فاشيست يا نژادپرست مورد نکوهش قرار می گرفت*. کوشنر اعلام کرد که ساخت نهصد مسکن در شهرک جيلو (بيت المقدس) « سياسی نبوده و نبايد مانعی برای از سرگيری گفتگوها باشد (2)». او نسبت به ممانعت از حمل مصالح ساختمانی برای بيمارستان غزه که با نظارت فرانسه ساخته می شود، اعتراضی نکرد. علاوه بر آن، نسبت به جلوگيری اسرائيل از سفر دانشجويان فلسطينی که بورس تحصيلی فرانسه را دريافت کرده اند، نيز اعتراضی نکرد. کوشنر در مورد مشکلاتی نيز که اسرائيل با اتخاذ «سياست جديد» عرضه ويزا برای کليه کارکنان خارجی سازمان های غير دولتی (ان جی او) شاغل در سرزمين های فلسطينی ايجاد کرده است، سکوت پيشه کرد. کوشنر دست آخر با کرنش در برابر دستورات قدرت اشغالگر و انصراف از سفر به غزه، به اسرائيل جايزه هم داد.
در حالی که، همتای ايرلندی وي، مايکل مارتين، که در مارس 2010 با ممانعت اسرائيل جهت ديدار از غزه مواجه شده بود، از راه مرز مصر وارد غزه شد. بدنبال اين حادثه او نوشته بود: «روشن است که اتحاديه اروپا و جامعه يبن المللی موظف است با افزايش فشار ها به محاصره خاتمه داده و امکان گشايش گذرگاه ها را به منظور عادی کردن روابط بازرگانی و انسان دوستانه فراهم آورد. (3).»
برای سارکوزی جمله «فشار بر اسرائيل» هيچ مفهومی ندارد. محاصره غزه همچنان ادامه دارد. گسترش شهرک های مستعمره ادامه دارد ومذاکرات با بن بست روبروست. چه اهميتی دارد، بازهم سبيل نتان ياهو را چرب کنيم، شايد توانستيم از او شخصيت صلح طلبی بسازيم… چنين بود که در دسامبر 2008، به ابتکار رئيس جمهور فرانسه، اتحاديه اروپا روابطش با اسرائيل را ارتقا داد (4) و همين کشور پس از کمتر از سه هفته ، به غزه حمله کرد. رئيس جمهوری فرانسه با ادعای شکستن آتش بس از جانب حماس، از اين عمليات حمايت کرد. با نگاهی به سايت وزارت امورخارجه اسرائيل به سادگی می توان دريافت که آنان باوجود تاييد پرتاب راکت، اعلام کرده بودند که حماس تا 4 نوامبر 2009، آتش بس را رعايت و سپس ارتش اسرائيل با يک عمليات خونين آن را نقض کرده است.
در شرايطی که مدرسه ها وهزاران خانه تخريب شده در غزه را نمی توان بازسازی کرد (ورود سيمان ممنوع است)، کريستف بيگو سفير فرانسه در اسرائيل فاضل مآبانه در مورد استفاده از واژه «محاصره اقتصادی» دچار ترديد است و معتقد است که بايد اين کلمه را در داخل گيومه «» گذاست. زيرا،با همه اين حرف ها، کالا ها چه از طريق تونل ها و چه از مرز اسرائيل، وارد غزه می شوند. (5)» آقای بيگو که معلوم نيست چه زمانی نماينده فرانسه و چه زمانی نماينده اسرائيل است، شديدا به پيشنهاد جسورانه ای تاخت که سوئد در دسامبر 2009 در قالب بيانيه ای به اتحاديه اروپا پيشنهاد کرده بود.آقای سفير در مصاحبه ای دلايل خويشتن داری فرانسه را شرح می دهد. «ابتدا، هر بيانيه ای می بايست ، تصميم مثبت [عجب!] بنيامين نتانياهو را در مد نظر بگيرد که توقف محدود شهرک سازی را پذيرفته بود. ما می بايست از اين پيشنهاد استقبال کنيم، هر چند که به همه انتظارات ما پاسخ مثبت نمی دهد. (6).»
ياری نتانياهو به القاعده
حال آن که، نه فقط مستعمره سازی در بيت المقدس ادامه دارد، بلکه در سرزمين های کرانه باختری نيز به مدت ده ماه «محدود» شده است و اسرائيل همچنان ساختمان سه هزار مسکن را ادامه می دهد. در سال 2009، جمعيت مستعمره های کرانه باختری رود اردن، با افزايش ده هزار نفری از مرز سيصدهزار نفر گذشت. دولت فرانسه بجای اتخاذ تدابيری جهت جلوگيری ازورود کالاهای توليدی شهرک های استعماری (کولونها)، همان طوری که قوانين اروپا الزامی دانسته وديوان داوری اتحاديه اروپا نيز در حکمی بتاريخ 25 فوريه تاييد کرده، ترجيح می دهد فعالان «کارزار تحريم و عدم سرمايه گذاری و مجازات» (BDS) را تعقيب کند. مديريت امور جنائی و بخشودگی وزارت دادگستری فرانسه در 12 فوريه 2010، در «پيامی تلگرافی» به کليه دادستان های عمومی دادگاه های پژوهش دستور داد تا با تهيه «پاسخ منسجم و قاطعی عليه اين تحرکات» ، از «چگونگی اجرای اين رهنمود» گزارشی تهيه کند (7)». و به اين می گويند استقلال دادگستري؟
سوئد متنی را پيشنهاد کرده بود، اما فرانسه موفق شد لحن آن را «آرام تر» کند. در اين متن، خبری از بيت المقدس شرقی به عنوان پايتخت فلسطين نيست ولی بيت المقدس را به عنوان پايتخت دو دولت قيد کرده و واژه «حاکميت» دولت فلسطين از متن حذف شده و بجايش «يکپارچگی سرزمينی» درج شده است.
در سال های دهه 1970، هنری کيسينجر، وزير امور خارجه پيشين آمريکا، اصولی را که پايه مذاکرات دولت اسرائيل است، به کنايه چنين تعريف می کرد: «اگر شما 95 درصد با آن ها موافق باشيد، يعنی شما يهودی ستيز خطرناکی هستيد».
اتهاماتی از اين قماش، فراوان به باراک اوباما نسبت داه اند، زيرا که وی به تغيير در گفتار آمريکا بجای تغيير درسياست بسنده می کند. چنين بر می آيد که بحران ناشی از ديدار جوزف بايدن، معاون رئيس جمهوری آمريکا در نيمه های مارس 2010 و پاسخ دندان شکنی که دولت اسرائيل با اعلام ساختمان هزار و ششصد مسکن در بيت المقدس شرقی داد، فراموش شده است. يادآوری شود که بايدن دوست دارد تکرارکند که برای صهيونيست بودن، لازم نيست که يهودی باشی. اين حادثه نشان می دهد که حکومت تل آويو، ترتيب اثر چندانی به پدرخوانده آمريکائی اش نمی دهد.
ژنرال ديويد پترئوس، مسئول مرکز فرماندهی آمريکا در خاور ميانه، در هنگام توضيح در سنای آمريکا در روز 16 مارس 2010، اظهار داشت که دشمنی ميان اسرائيل و همسايگانش به احساسات ضد امريکائی دامن می زند و القاعده و ايران از اين احساسات بهره برداری می کنند (8). بايدن، معاون رئيس جمهوری امريکا حتی به نتانياهو گفته بود که سياست او جان آمريکائيان را در عراق و افغانستان به خطر می اندازد.
نه اين موضع گيری پنتاگون و نه تحقيرهای يادشده تغييری در استراتژی ايالات متحده ببار نياورد. حتی از سر گيری گفتگوهای غيرمستقيم ميان اسرائيلی ها و فلسطينی ها، هيچ اثر روشنی درپی نداشت. همان طوری که رابرت ساتلوف، رئيس «Washington Institute for Near East Policy» (انستيتوی واشينگتن برای سياست خاور نزديک)، يکی از گروه مشاوران(think tank) نزديک به لابی طرفدار اسرائيل اظهار داشت «هيچ ناظر جدی به پيشرفتی در کوتاه مدت اعتقاد ندارد، ولی اين ديپلماسی فعال و پويا امکان می دهد که انتقادها و ترديد ها را که در صدد ايجاد مشکل اند، خفه کرد. علاوه بر آن، اين روش به دولت آمريکا امکان می دهد اضطراری بودن مسئله ايران را در صدر دستور کار بين المللی قرار دهد. (9)
خيلی ساده، با داستان «روند صلح» افکار عمومی را سرگرم کنيم و جنگ با ايران را تدارک ببينيم. فقط، پس از آن است که ميتوان بر سر فلسطين به مصالحه رسيد. اين گفتاری است که رهبران اسرائيل ده ها سال است عنوان می کنند، فقط نام دشمن تغيير می کند. زمانی مصر بود و بعد عراق و اينک ايران. ترديدی نيست که اوباما بيشتر از دولت اسرائيل، خواهان يافتن راه حلی برای فاجعه فلسطين است. پرسشی که فرانسه و اتحاديه اروپا بايد پاسخ دهند، چگونگی شرکت در اين تلاش است.
در ژوئن 1980، جامعه اقتصادی اروپا اعلاميه مشهور ونيز را صادر کرد. اين اعلاميه که با تلاش های فرانسه به تصويب رسيد، خواهان برسميت شناختن بحق حقوق فلسطينيان بود و مخالفت اروپا با مستعمره سازی و هر اقدامی که وضعيت بيت المقدس را تغيير دهد، و دعوت می کرد که سازمان آزادی بخش فلسطين (ساف) به مذاکرات بپيوندد. ايالات متحده و حکومت اسرائيل بی درنگ اعلاميه فوق را رد کردند. اسرائيل پيوستن «اس اس های عرب**» را به روند صلح افشا می کرد. سيزده سال بعد، در سال 1993، دولت اسرائيل ساف را برسميت شناخت؛ اروپا راه را گشوده بود. ولي، دوران، دوره ديگری بود. هنگامی بود که فرانسه جرئت داشت سياست خارجی ويژه خود را داشته باشد…
——
عنوان اصلی مقاله:

Tel-Aviv pi�tine ses alli�s, Par Alain GRESH
Le monde Diplomatique, Avril 2010
—–
پاورقی ها:


2 – به مقاله مندرج در بلاگ لوموند ديپلماتيک بتاريخ 19 نوامبر 2009 مراجعه کنيد:
Washington grommelle, Paris s�incline 1 � به مقالات زير مراجعه کنيد: Klaude Angeli, « Kouchner fait profil bas en Isra�l, Le Canard encha�n�, Paris, 25 juin 2008 ; Jean-Pierre Perrin, « La France humili�e par Tsahal », Lib�ration, Paris, 25 juin 2009 ; Gilles Paris, « Le 15 juillet � Gaza », Le Monde, 17 juillet 2009.

http://blog.monde-diplo.net

3 � « Gaza a year later », International Herald Tribune, Paris, 5 mars 2010.
4 � خبرهای شرق در سايت فرانسه لوموند ديپلماتيک، 10 دسامبر 2010


7 � متن کامل نامه را در بخش خبرهای شرق، 18 مارس 2010 در سايت لوموند ديپلماتيک بخوانيد

يا به سايت فارين پاليسي، 13 مارس 2010 مراجعه کنيد.

——
توضيح مترجم:
* هنگامی که در سال 2000، يورگ هايدر رهبر حزب نئو فاشيست اتريش به وزارت امورخارجه اتريش منصوب شد، وزيران امورخارجه کشورهای اتحاديه اروپا و از جمله فرانسه از ملاقات با وی خودداری کردند.
** اس اس: Schutzstaffel به زبان آلمانی گردان محافظتی معنی ميدهد، اين گروه که در سال 1925 برای حفاظت از هيتلرتاسيس يافت، از ارکان سرکوب رژيم نازی است. اين گروه بدست هاينريش هيملر بنياد گذارده شد و گروهی شبه نظامی بود. گشتاپو پليس سياسی وحشتناک نازی از اس اس ها دستور می گرفت.
———
لوموند ديپلماتيک، آوريل 2010
5 � روزنامه فرانسوی کانار آنشنه، 21 اکتبر 2009 6 � « Paris commes out against Swedish plan », The Jerusalem Post, 3 december 2009 8 � Paul Woodward, blog War in Context, 16 mars 2010. 9 � « Biden�s Israel visit and its aftermath », Policy Watch, n�1642, The Washington Institute for Near East Policy, 15 martch 2010.

http://ir.mondediplo.com/article1542.html