نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

مرگ تدریجی دریاچه‌های طشک و مهارلو - شیراز



تصويري از ريحانه جباري زمان ملاقات در زندان شهرري

تصويري از ريحانه جباري زمان ملاقات در زندان شهرري


تصويري از ريحانه جباري
آژانس ايران خبر 93/10/4:« مادر مقاوم ريحانه جباري ، خانم شعله پاكروان طي يادداشتي كوتاه خاطره اش از اين عكس را بيان ميكند:

”آی که چقدر دلم برای دیدنش تنگ شد. حتی از پشت شیشه. این عکس، داغ دلم را تازه کرد.
تقریبا اردیبهشت 90 بود که ریحان به زندان شهرری منتقل شد. انتقال حدود دو هزار زن از اوین و رجایی شهر و خورین و... به شهرری باعث بلبشویی عجیب شده بود . هنوز ملاقاتها حضوری و کابینی بود. این عکس حاصل یکی از همین ملاقاتهاست. در پست دیگری جزئیات را خواهم گفت .
آه . آسان نیست باور کردن این تلخی که صاحب این لبخند ، دیگر نیست. چشمان و برقش را میبینید؟ شصت روز پیش، در بهشت زهرا دیدم که بسته بود. در رجایی شهر بسته شد. پرونده اش در دادگاه بسته شد. مهرش در قلب بسیاری از انسانها ، هنوز میجوشد.” ».


ماشین عروس داعشی




"لوطی ها" در گذرِسیاست٬ مسعود نقره کار

"لوطی ها" در گذرِسیاست٬ مسعود نقره کار

jelde looti-1.jpg
سرپاس مختاری دو تا اتاق داشت تو زندون با فرش ابریشم، این رضا قلی نعمت می رفت براش قصه فاطمه اره رو می گفت. سرپاس محتاری می گفت: اگه من جای رضا شاه بودم تمام شمارو می ذاشتم ردیف وسط خیابون با قلتک صافتون می کردم. با اسفالت یکی تون می کردم. شما به درد جامعه نمی خورین. سرهنگ گردن کلفتی بود، بهش می یومد. رضا شاه هرچی گردن کلفت بود دور و بر خودش جمع کرده بود. اون زمان یه دونه سپهبد بود،احمدی، بچه ها بهش می گفتن احمد سلاخ.
ضرورت شناختِ ماهیت و شخصیتِ گروه اجتماعی"جاهل ها و لات ها"، واهمیت فهم نقش سیاسی و اجتماعی شان سبب شده اند تا در ایران کتاب ها، مقاله ها و گفت و گوهای متعددی درباره ی جاهل ها و لات ها منتشر شوند(*). کتاب" ازسرگذشت لوطی ها" یکی ازاین دست کتاب ها ست، درباره این کتاب آورده اند که :"...این مجموعه مشتمل است بر گفت و گوهائی با سی و پنج تن از پهلوانان - ویا اقوام و نزدیکان آنان-، به منظور معرفی آن‌ها وشرح آئین پهلوانی. در خلال گفت و گوها وقایع تاریخی صد سال اخیر نیز بازگو شده است. اسامی این افراد عبارت‌اند از: حسین شیریان، جواد روحانی، حسن حاج عباسی، مرشد تقی حاج عبدالحسینی، اکبرمافی، محمد حاج عباسی، مرشد جعفر شیرخدا، طوقانی، فردوسی، محمد محمودی، احمد محبی، مرتضی محبی، قاسم نورمحمدی، محمدرضا کانطوری، سیف الله بختیاری، غلامرضا علیمردانی، شاه رجب، منصور گل‌پیچ، مهدی نوروزی، سید جواد آروزه (سید کاظم)، علی لواسی، امیر تاویده، محمد بهرامی، جلال کریمی (آقامهتی)، حسین کوچکی، حسن هنرکار، عباس ایرمان، اصغر دلتنگی، مجتبی کریمی، محسن و کمال قندی، حسن غیر دوست، محمد علی اسلامی، حسن دایی محمود و محمدعلی ایروانی...در پایان کتاب تصاویری از این پهلوانان به چاپ رسیده است...". چاپ سوم این مجموعه درتیراژ 3 هزارنسخه درچاپخانه "نقش و رنگ پردیس" درتهران منتشر شده است. مؤلفان این کتاب "سینا میرزائی و سید محمد حسینی"هستند.
با هم نگاهی به فرازهائی از روایت ها و خاطرات برخی از این افراد، که تا حدودی به امرسیاست ارتباط پیدا می کنند، بیاندازیم:
حسین شیریان: پیشکسوت و برادررضا شیریان.
" ...امیراوستا ولی- امیرکریمخانی –هم مردخیلی خوبی بود. بچه پامنار بود. امیرانگوری و رضا قلی نعمت اینا بچه محل اَن. یادم می آد تو یه جائی یکی گفت خدا بیامرزه رضاشاه فقیدو.رضا قلی در اومد که چیه هی می گی رضا شاه فقیر، اصلن فقیر نبوده، خیلی پولدار بوده. ازتهرون به بروجرد تبعیدش کردن، خیلی حالش بد تر شد..."
" ...آقا مهتی قصاب هیئتی بود اما خودش دسته راه نمی انداخت...آقا مهتی سه شب هفت دسته راه انداخت، دیگم راه انداخت. حدودا" سالهای 32،33،34 ، اول موزیکی روکه آوردن گذاشتن، جلو دسته، مال مهدی قصاب بود اونم سرهنگ امینی باهاش رفیق بود. یه گروه موزیک آورد..."
مرشد تقی حاج عبدالحسینی: فرزند محمود حاج عبدالحسینی( رضا شلی).
"... بهرام خاقانی طرفدار آیت الله کاشانی بود، با سرنیزه می زنن توسفید رونش، می میره. شاهزاده بود. قهرمان بوکس هم بود. اون وقت تُو سربازی هم میگن موهاش بلند بوده. رضا شاه میاد سان ببینه، خاقانی رو می بینه با اون موهای بلند، میگه چرا این موهاشو نزده، به تیمسار کریم بوذرجمهری، میگه..." کریم این موها چیه؟" میاد یه قدم ازصف بیرون، احترام می ذاره میگه: قربان این زولفا هنر داره، رضا شاه میگه چه هنری؟ میگه: دو تا سرباز گردن کلفت بگین بیاد، دو تا سرباز می یان. یکی این ور گیس یکی اون ور گیس رو می گیرن، خاقانی بنا می کنه چرخیدن. بعد خود رضا شاه دست می زنه و میره جلو یه دست بهش می کشه و می گه: خب سرباز تو چی می خوای از ما؟ میگه هیچی قربون، من روزی ده پرس غذا می خورم فقط یه پرس به من می دن، رضا شاه میگه: روزی ده تا غذا بهش بدین...."
jelde looti.jpg
" مهدی کله پز تو کوچه خداوندلو دکان کله پزی وا کرد.اون زمان هنوز کاسه چینی نبود.کاسه چینی و ترشی رو اون بین مردم رواج داد. یه روز احمدیاور رفت کله پزی، بعد بنا کردن فحش دادن به همه مردم. آمهتی اومد بیرون گفت: خوب اگه تو با من دشمنی چرا به دیگران فحش میدی به خودم فحش بده، احمد یاور گفت: برو بابا من حال و هوای خوبی ندارم می زنم می کشمت ها، مهتی کله پز هم یه فحش داد به یاور، احمد یاور هم کارد در آورد و زد به قلب آمهتی...احمد یاور رو می برن حبس، بعد یه پولی می گیرن که نکشنش، مادر مهدی کله پز می فهمه...راه می یوفته دنبال رضا شاه...رضا شاه هم علی اکبر داور رو می خواد، اون همه کاره دادگستری بوده، می خوادش و می گه: بیست وچار ساعته باید این قاتل اعدام بشه. که بعد تو توپخونه اعدامش کردن..."
محمد رضا کانطوری: فرزند مهدی کانطوری معروف به مهدی گرشاسب.
"...پدر بزرگ من استاد حسن کانطوری بود، معماربود، تنها کسی بوده که پیش رضا شاه چپق کشیده ...پدرمن میاد درس می خوونه و وارد ارتش می شه. بازپرس ارتش می شه. بعد تو شعبه دو تشدید مجازات کار می کنه. بعد هم بچه مشتیای عدل می خورن به پست این. یه بار تیمسار معززی می آد میگه چه جوریه که همه این گردن کلفتا می آن تو شعبه این، که پدرم یک چک می خوابونه تو گوش تیمسار معززی که این میره می افته اونور و فلان اینا، می شینه شروع می کنه برای پدرمن اشگل اومدن، زورش ولی نمی رسه.... پدر من مهدی کانطوری کافی بود مچ کسی روبگیره، دست آدم خرد می شد. قدش یک و نود بودو قدرت بدنی پدرم عالی بود ، متولد 1300 بود. تعریف می کرده که دَم راه آهن حوزه استحفاظی نبود. اون زمان شهربانی نبود. خودش بلند میشه می ره. میگه خود رضا شاه گردن کلفت بوده، دو تا از این چیزارو با مشت می زنه..."." بعد از بازدید شاه از زندان قصر که می ره به آمهدی می گه طیب تُوئی، آ مهدی میگه که ایشون( اشاره می کنه) طیبن. بعدها هم یک ساعتی اینا با آمهدی صحبت می کنه و آمهدی اعلام آمادگی جنگ با پیشه وری تو آذربایجان می کنه که این میگذره ....بعد ازکودتای 28 مرداد همه میرن پیش شاه، حتی شاه آمهدی روهم می خوادش، اما آمهدی نمیره، بعدش صمد کمپانی از طرف دربار میادش که آمهدی رو ببره آمهدی نمیره دربار".
سیف الله بختیاری معروف به سیفی حاجی خان
" ....حسین آقا رمضون یخی یک بود. همه یه عیب و ایرادی داشتن اما حسین آقا اهل هیچ فرقه ای نبود. اصلن نابغه بود. نمازش ترک نمی شد. یه روز حسین آقا تو دعوای ترک و فارس رفت سراغ خاقانی بوکسور، گفت تو ترکی هواداری اینارو می کنی، می خوای یه مشت بزنم تو چشت کور شی. بازطیب پرید رفت سر پاس مختاری رو ورداش آورد، نذاشت. سرپاس مختاری دو تا اتاق داشت تو زندون با فرش ابریشم، این رضا قلی نعمت می رفت براش قصه فاطمه اره رو می گفت واسه مختاری. سرپاس محتاری می گفت: اگه من جای رضا شاه بودم تمام شمارو می ذاشتم ردیف، وسط خیابون با قلتک صافتون می کردم . با اسفالت یکی تون می کردم. شما به درد جامعه نمی خورین که. این اونو کشته، اون اینو، همه همدیگه رو کشتن. سرهنگ گردن کلفتی بود ، بهش می یومد. رضا شاه هم هرچی گردن کلفت بود دور و بر خودش جمع کرده بود.اون زمان یه دونه سپهبد بود، احمدی بود. بچه ها بهش می گفتن احمد سلاخ. وقتی رضا شاه بهش می گفت بریم فلان جا، لباساشو تو ماشین می پوشیده، انقده از رضا شاه می ترسیده...یه محمود شَل هم بوده همون زمان، فقط ژاندارم می کشته، محمود یاغی هم بهش می گفتن مثل اینکه ازطرفای سنگسر بوده...تو زندان یه سنگسری دیگه بود که اعجوبه بود زمان رضا شاه، می گفتن حاجی سنگسری... رضا شاه هرچی مامور می فرسته می کشه، رضا شاه خودش اینو با نامردی گرفت. آخه رضا شاه یه خرده با نامردی هم می زد....اون اوائل انقلاب ما نصیری رو دم جمشید گرفتیم و تحویل دادیم....ما وقتی رسیدیم نصیری رو گرفته بودن، یه پسره بود اسمش ممد بود. بعدا رفت پاسدار امام شد..."
" ...حسن سعله ای تو داروخونه بود ته بهداری زندون، یکی از این بچه ها یکی رو گرفته بود توهمین دعوا، طیب دوید رفت پیش سرهنگ مختاری، سرهنگ مختاری که الان سریالشو می ذارن، این جوری پیزوری نبود.جدا سرهنگ بود، رو زمین را می رفت گروپ گروپ زمین صدا می کرد. اونم موهاش امروزی بود، اما سفید شده بود....موزیسین یک یک بود. ویالون می زد، حظ می کردی، اون موقع ، یاحقی هم مثل این نمی تونست بزنه. رئیس شهربانی بود...تمام مخالفای رضا شاه از این می ترسیدن..."
"...حسن برزی بچه محل ماست، بجه خیابون سید اسماعیل. این آخر سریا دیگه قتل عام کرد. خیلی مسلمون و مشتی یه. ناهار خونه شما باشه تا نمازشو نخونه نهار نمی خوره، دعوا هم می کرد، اون اوایل با مرتضی تکیه دعوا کرد. یه موقع دم بازار دیدمش، رفته بود تو سپاه، با لباس پلنگی بود، یادمه خیلی با منافقین دشمن بود، پسرخاله ش به دست اینا کشته شده بود. می گفت این منافقین رو بدین من بکشم برم بهشت...."
سید جواد آروزه( سید کاظم) فرزند سید شمشیری
"....جوری که پدرم حرف می زد می گفت، اون زمان نواب صفوی تو زندون قصربود.یه حرف هائی می شنوه از بعضی ها که به پیغمبراسلام توهین می کنن. مثل اینکه کار توده ای ها بوده، نواب صفوی به پدرمن کاغذ می ده که تو که سید اولاد پیغمبری نباید ساکت باشی، از طرف دیگه ناصر فرهاد تو زندان از ترکا کتک می خوره که دعوا شروع می شه...بابای من در بندو می بنده و شمشیر می کشه، با یکی که قمی بوده، چهارده نفر زخمی می شه که مامورا تیراندازی می کنن و....."
قاسم نورمحمدی
" پیش از همه سلام به دوستداران ولایت عشق و حق و حقیقت و پیرجماران و شادی روح حضرت امام آن پیر مراد و.....سال 47 هم بود، کشتی هم در اوج قرار گرفته بود...در کشتی من با طالبی حق آشکار حقیررو که برده بودم ضایع کردن و منو بازنده قرار دادن و اونو برنده اعلام کردن...وقتی نتایج رو اعلام کردن منم طاقت نیاوردم...قیامتی شد تو سالن، صندلی ها بود که به آسمون می رفت. اون شب ما همه رو پیاده کردیم که آخر سر همون جا ما رو برا تمام عمر از کشتی محروم کردن ..."
حسن هنرکار معروف به حسن مش قاسم کُرمی
"....15 خردادکه طیب رو آوردن من تو بند دو بودم، بچه ها میوه و چلوکباب و همه چیز آوردن تو. نصیری رئیس ساواک زنگ می زنه به محرری که اینجا هتله یا زندانه. می گه: شنفتم زردآلو و گیلاس و میوه و کباب می برن تو.....موقعی که شاه ولیعهد بود می ره زندان قصر بازدید. بچه های تهرون به خط وای میستن اسفند دود می کنن، طیب جلو بوده. مهتی کانطوری دومین آدم بوده، اِنقده مهتی کانطوری خوش هیکل و خوش تیپ بوده که شاه میگه: طیب تویی؟ مهتی کانطوری می گه نه ایشونن، که شاه با طیب خان حرف می زنه. یعنی اِنقد مهتی کانطوری خوش هیکل بوده. تنها لاتی بود که فحش نداد، فقط پدر سوخته...."
منصور گل پیچ ( منصورشَله)
"...آره مهدی سهیلی بچه صام پزخونه بود. داود مقامی، عباس قادری هم بچه اینجا بودن. داود مقامی با اصغر سسکی می رفت قصاب خونه کار می کرد. بازارچه سوسکی، بازارچه روغن چراغی، مهدی سهیلی مال بازارچه روغن چراغیا است....15 خرداد تظاهرات از میدون امین السلطان راه افتاد. چهارراه مولوی و میدون شاه و بهارستان، که هی خود به خود بهشون اضافه شد. 15 خرداد همه جنوب شهری بودن، میدونی ها و صام پز خونه و باغ فردوس و....خود جوش عمل شد. خیلی از میدونی هارو گرفتن. حاج علی نوری( مرد آهنین)، طیب، حاج اسماعیل رضائی، محمد عروس، حسین کاردی و... علی شیطون بچه صام پز خونه بود، اونم سی و هفت سال زندانی کشید. بیشتر با مامورا درگیر می شد چاقو می کشید....غلامرضا مورچه. قمی بود. ریزه میزه و موهاش سیخ سیخی. قیافه اش مثل مورچه بود. نونوائی داشت...."
احمد محبی ( احمد جنی)
"...تُو مکه چند تا از این ایرانیا از آسید حسن رزاز خواهش می کنن که از راه شوروی بریم...هتل رو براشون رزرو کرده بودن و اقامت می کنن. بعدا" یه روز راه می رن تو خیابونا، می بینن یه تابلو به دیوار زدن به چند زبون هم نوشتن، یه دستگاه هم بوده شیش تا چراغ داشته...خلاصه آسید حسن میره تو، اینو می یارنش پای تابلو و بهش می گن این دسته رو شما بکشین این چراغا روشن بشه ، جایزه هم بغلش نوشته. وقتی سید این دسته هارو می گیره و می کشه هرچی سیم و فنرو آهن بود پاره می شه و می زنه بیرون. صاحاب اون مغازه می زنه تو سرش و می گه: بدبختم کردی مرد، تو پهلوون کجایی؟ می گه: ایران، خبر انتشار پیدا می کنه و به لنین می رسه که همچین پهلوونی از ایران اومده که می یان دنبالش و آسید حسن می ره پیش لنین، که خود لنین یه مدال به سینه سید حسن آویزون می کنه. بعد می نویسن به وزارت جنگ، زمان رضا شاه بوده، وقتی آسید حسن می یاد ایران ، می خوانش، می ره دربار، با یک مراسم با شکوهی دو تا مدال طلا به سینه آسید حسن می دن....."
کمال قندی و محسن قندی فرزندان رضا قندی
" ( شاه یه طپانچه به طیب هدیه داده بوده ) ....یه دعوائی می شه، چند نفر می خواستن اسم در کنن به نامردی می ریزن سر طیب خان، طیب هم اسلحه داشته اسلحه رو در میاره که شلیک کنه، خونِ دست طیب اسلحه رو خراب می کنه، رضا قندی سر می رسه، تواین گیرو داراسلحه رو از دست طیب خان می گیره که کسی ور نداره، اگه اونا اسلحه طیب رو می بردن خیلی براشون مهم بود. ولی پدر ما اسلحه رو از دست طیب می گیره و سریع می برنش بیمارستان بازرگانا، بستری می شه، روز بعد، محمد چلوئی میره پیش طیب، طیب بهش میگه به رضا قندی بگو مواظب اسلحه باشه، فرداش بابام می ره به ملاقات طیب خان و اسلحه رو هم با خودش می بره، اتاق شلوغ بود، پدرم می ره جلو، اسلحه رو درمی یاره و می ده به طیب و بهش میگه طیب خان، این اون امانتی که به من داده بودی، یه جوری گفته انگارکه طیب خان این اسلحه رو به امانت داده به ایشون..."
" ...سال 57 بود. بحبوحه انقلاب، یکی دوماه قبل از پیروزی انقلاب بود تلفن به مغازه شد. من تو مغازه بودم گوشی رو ورداشتم. گفت: من شعبون جعفری هستم، می خوام با آقا رضا قندی صحبت کنم، گفتم: ایشون رفته نماز بخونه، نماز مغرب و عشاء هم بود. گفت: اگه اومد بگین شعبون زنگ زده با من تماس بگیره. ایشون از نماز که اومد من پیغوم شعبون خان رو بهش دادم. ایشون تلفن زد، من هم نزدیکش بودم و داشتم گوش می کردم. یه پیشنهادی ایشون به پدرم داد که از طرف حکومت وقت بودجه ای در نظر گرفته شده برای مقابله با اختشاش و انقلاب 57، یعنی یه جریانی مثل 28 مرداد راه بندازن، شعبون جعفری یه مبلغ هنگفتی به پدرم پیشنهاد کرد که بیاد و کمک کنه که پدرم مخالفت کرد و گفت: من یه همچین کاری نمی کنم و از این پولا نمی خورم، من با سیاست کاری ندارم...".
******
*برخی از کتاب ها و مصاحبه ها:
1- مجتبی زاده محمدی، لومپن ها درسیاست عصر پهلوی،(1342-1304)، نشر مرکز، سال1385
2- هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، لُس آنجلس، چاپ دوم، بهار 1381
3- سید عباس فاطمی، شعبان جعفری در آینه ی اسناد، جهان کتاب، تهران 1380
4- آزاد مرد، شهید طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، مرکزبررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1378
5- سینا میرزائی، طیب درگذر لوطی ها،نشر مدیا، تهران سال 1387
6- دکترعباس منظرپور، در کوچه و خیابان، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ سوم، تهران 1386
7- طیب، زندگی نامه و خاطرات: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، نشر امینان، تهران، سال 1392
8- حاج مهدی عراقی، نا گفته ها، خاطرات، پاریس-پائیز 1978-1357 به کوشش: محمود مقدسی و....، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ نخست 1370
9- محسن رفیق دوست، خاطرات،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال 1383
10- رجبعلی طاهری، خاطرات، انتشارات سوره، مهر 1375
11- فصلنامه 15 خرداد، شماره 20، بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، سال 1376
12- تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جواد منصوری، مرکزاسناد انقلاب اسلامی، سال 1378
13- جواد منصوری، قیام 15 خرداد 1342، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، سال 1376
14- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ( 4 جلد)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379
15- شاه حسینی ، از عیاری تا لمپنیسم / مصاحبه درباره : شعبان جعفري و طيّب حاج رضائي
http://www.iichs.org/PDF_files/O_AzAyariTaLompa.pdf
16- لمپنيسم: از حاشيه به متن سيداسدالله نبوی
http://sarzaminmag.blogfa.com/post-5.aspx
17- متین غفاریان، منازعه لات و سوسول.
http://www.mehrnameh.ir/article/2363/
18- متین غفاریان، تکرار مکرر حلقه ستمگر- ستمجو، تحلیل روانکاوانه تجاوزات اخير در گفت وگو با دکتر محمد صنعتي
http://www.mehrnameh.ir/article/2370/
19- رضا مختاری اصفهانی ، لمپنیسم از عوارض توسعه نیافتگی است ( مصاحبه)، تارنمای مردم سالاری، مرداد سال 1387
20-همه مردان باغ فردوس، همشهری.
http://hamshahrionline.ir/HAMNEWS/1382/821013/Irshahr/tahransh.htm

کارگر بیکار شده معدن طلای آق‌دره

کارگر بیکار شده معدن طلای آق‌دره

سه نفر از کارگران بیکار شده معدن طلای آق دره در استان آذربایجان غربی، شب گذشته (شنبه) در محوطهٔ معدن دست به خودکشی زدند.

به گزارش ایلنا، «حوالی ساعت ۸ شب گذشته، سه نفر از کارگران اخراجی معدن طلای آق دره در شهرستان تکاب که اسامی دو نفر از آنان بنامهای، «ی. ک» «ی. ر» است در اعتراض به از دست دادن شغلشان دست به خود کشی زدند».

در معدن طلای آق دره در این باره گفت: حوالی ساعت ۸ شب گذشته، سه نفر از کارگران اخراجی معدن طلای آق دره در شهرستان تکاب که اسامی دو نفر از آنان بنامهای، «ی. ک» «ی. ر» است تحت فشار روحی وارده شده در اعتراض به از دست دادن شغلشان اقدام به خود کشی کردند.

براساس گفته‌های کارگرانی که در معدن حضور داشته‌اند؛ شب گذشته یکی از مصدومان به دلیل شدت جراحت در بیمارستان شهدای تکاب از ناحیه شکم مورد جراحی قرار گرفت که هم اکنون در بخش عمومی بیمارستان بستریست اما دو کارگر دیگر که جراحتشان سطحی بود بصورت سرپایی مداوا شده‌اند.

اقدام به خودکشی کارگران بیکار شده معدن طلای آق دره در حالی است که صبح روز گذشته گروهی از کارگران این واحد معدنی در اعتراض به اخراج ۳۵۰ نفر از همکارانشان در محوطه این معدن تجمع کرده بودند؛ این تجمع تا ساعت هشت شب ادامه داشت و پس از آن کارگران مورد نظر که صبر و تحمل خود را از دست داده بودند اقدام به خودکشی کردند.

به گفته کارگران این معدن با وجود آنکه روز گذشته برخی مسئولان شهرستان تکاب برای پیگیری موضوع درجمع کارگران اخراجی معترض حضور داشتند اما در ‌‌نهایت کارفرما توجهی به خواسته‌های تجمع کنندگان نکرد.

منابع ایلنا همچنین از برگزاری جلسه ویژه‌ای خبر می‌دهند که قرار است در رابطه با وضعیت پیش آمده حوالی ظهر امروز با حضور نمایندگان کارگران اخراجی و مسئولان شهرستان تکاب برگزار شود.

معماری یزد انباری زباله‌ها

 معماری یزد انباری زباله‌ها 


  آب
انبارها همچون بادگیرها بخشی از فرهنگ و اصالت های بومی یزد هستند اما این بناها پس از اینکه تاریخ مصرفشان به پایان رسید، به حال خود رها شده و برخی از آنها به زباله دانی تبدیل شده اند.

آب انبار نوعی مخزن آب سرپوشیده است که در یزد پایین تر از سطح زمین ساخته می شد تا آب مورد نیاز مردم از طریق قناتها و رودخانه ها به آن جاری یا منتقل و دخیره شود تا مردم از آن استفاده کنند.

آب انبارها که از اصیل ترین بناهای ایرانی به شمار می روند در اغلب شهرهای ایران وجود داشت اما قدیمی ترین آب انبارها مربوط به استانهای کویری از جمله یزد است.

از آنجا که هوای یزد بسیار گرم بوده، در قدیم بر روی آب انبارهای یزد، بادگیر می ساختند گرچه اغلب آب انبارها دو بادگیره است اما برخی آب انبارها نیز بنا به وسعت و بزرگی که دارند، چهار، پنج یا شش بادگیره هستند.

آب انبارها همچنین سقفی گنبدی شکل از خشت و گل داشتند و در مجموع ترکیب این سقف گنبدی شکل، بادگیرها احداث شده در کنار این سقف، پله های بسیار و... ترکیبی بسیار زیبا از معماری اصیل و سنتی را به نمایش می گذاشت به نحوی که اکنون پس از گذشت قرنها، برخی از این آب انبارها به دلیل نوع ساخت، اهمیتی که در گذشته داشته اند، معماری ویژه و زیبایی بصری، اهمیت تاریخی بالایی دارند.



اغلب آب انبارهای یزد در فهرست آثار تاریخی به ثبت رسیده اند

البته آب انبارها از معدود بناهایی هستند که تقریبا همه آنها در فهرست آثار تاریخی به ثبت رسیده و به عنوان یک اثر تاریخی شناخته می شوند.

یک کارشناس میراث فرهنگی در مورد آب انبارها اظهار داشت: آب انبارها در گذشته جزو نیازهای اولیه مردم بودند به همین دلیل افرادی که امکان مالی داشتند، اقدام به احداث آب انبار می کردند که برخی از آنها عمومی و در داخل محله و برخی دیگر خصوصی و در منازل بود.

محمدرضا قانعی افزود: در یزد بیش از ۶۰ آب انبار وجود دارد که اغلب آنها به ثبت تاریخی رسیده و دارای تابلوی ثبتی هستند.

وی گفت: آب انبارها همچنین اغلب وقفی هستند و حتی اگر سازندگان آنها، آن را وقف نکرده باشند، وقف به شمار می روند و در حوزه تخصصی وقف از آنها به عنوان وقف انتفاع یاد می شود.



برخی آب انبارها به رغم داشتن تابلوی ثبتی در معرض ویرانی قرار گرفته اند

قانعی از مهمترین آب انبارهای یزد به آب انبار شش بادگیری، آب انبار میدان امیرچخماق، آب انبار رستم گیو و ... اشاره کرد و افزود: متاسفانه بخش قابل توجهی از آب انبارها به دلیل نداشتن درآمد و نبود بودجه برای مرمت و عدم امکان استفاده از آنها به رغم داشتن تابلوی ثبتی در معرض ویرانی قرار گرفته اند.

با گشتی در بافت تاریخی یزد حتما آب انبارهای رها شده بسیاری به چشم می خورد که اغلب آنها به زباله دانی تبدیل شده اند و از بالا که به پله های پر شیب و مخزن آب انبار که نگاه کنیم، تلی از زباله در پله ها و مخزن قابل مشاهده است و حتی اگر مردم زباله های خود را در این مکان رها نکرده باشند، دست کم باد، زباله های سبک نظیر کیسه های پلاستیکی، پوست انواع خوراکی ها، کاغذ باطله و ... را به قعر پله های این آب انبارها کشانده است.

در مواردی نیز همسایگان این آب انبارها برای رهایی از منظره نازیبای پله هایی مملو از زباله و بوی ناشی از برخی زباله هایی که مردم در آنجا انباشته کرده اند، اقدام به دیوارکشی در مقابل درب ورودی آب انبار کرده اند که این اقدام سبب شده هیچ نمایی از آب انبار پیدا نباشد.

یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در عراق کشته شد

یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در عراق کشته شد


تصاویری از سرتیپ تقوی در ابنا، خبرگزاری‌ "اهل بیت" منتشر شده است
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که سرتیپ حمید تقوی، یکی از فرماندهانش، در شهر سامرای عراق کشته شده است.
این اطلاعیه می‌گوید که سرتیپ تقوی "در حین انجام ماموریت مستشاری برای مقابله با تروریست های تکفیری و داعش در سامرا" جان خود را از دست داده است.
در اطلاعیه سپاه آقای تقوی از فرماندهان قرارگاه رمضان در دوران جنگ ایران و عراق معرفی شده که بعد از جنگ هم "در عرصه های مختلف پاسداری از انقلاب اسلامی و مقابله با دشمنان اسلام و جبهه مقاومت و بیداری اسلامی" فعال بوده است.
در این اطلاعیه سمت اخیر آقای تقوی روشن نشده، اما پیشتر در تعدادی از اطلاعیه‌های سازمان مجاهدین خلق ایران از آقای تقوی به عنوان فرمانده عملیات نیروی قدس سپاه یاد شده بود.

اطلاعیه کم‌سابقه

خبرگزاری دفاع مقدس، "دفاع‌پرس" گزارش داده است که او عصر روز شنبه ششم دی در منطقه بلد سامرا در اثر تیراندازی تک‌تیراندازان داعش کشته شده است.
به نظر می آید این اولین بار است که سپاه رسما خبر کشته شدن یکی از اعضای خود را در عراق اعلام می‌کند.
ایران حضور نیروهای نظامی خود در عراق را انکار نمی‌کند، اما می‌گوید که این نیروها تنها برای ماموریت‌های آموزشی و مستشاری به این کشور اعزام می‌شوند.
به ویژه حضور سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، شاخه نظامی برون مرزی سپاه پاسداران و انتشار کم‌سابقه تصاویر او در کنار نیروهای شیعه و کرد عراق بسیار خبرساز بوده است.
مقام‌های عراقی، از جمله مقام‌های اقلیم کردستان، گفته‌اند که کمک‌های تسلیحاتی ایران برای مقابله با داعش حیاتی بوده است.

افشاگری جهانگیری از یک فساد اقتصادی دیگر

افشاگری جهانگیری از یک فساد اقتصادی دیگر


معاون اول رئیس‌جمهور گفت: گزارش شده که در میان کسانی که زیرمجموعه نهادهای حمایتی مانند بهزیستی هستند با کد ملی یک نفر ۱۵۰۰ میلیارد تومان فعل و انفعال اقتصادی صورت گرفته است.
به نقل از تسنیم، اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور بعد از ظهر امروز در همایش بزرگ مدیران و متخصصان مدیریت که در دانشگاه علوم‌پزشکی ایران برگزار شد، با بیان اینکه اندیشمندان و محققان باید در مورد مسائلی که جامعه به آن مبتلاست راهکار یابند، گفت: ما آموخته‌ایم که برای حل مسائل مهم باید با نگاه علمی راهکارهای جدید پیدا کرد و نیازمند نگرش‌ها و روش‌های جدیدی برای مدیریت منابع انسانی، فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه هستیم.
وی افزود: کشور ما تجربه‌های تلخی از اتلاف منابع را در خودش دارد. در مدیریت فقط نمی‌توان به مدیریت آتش‌نشانی تکیه کرد، بلکه ما به مدیریت معماری هم نیاز داریم تا بتواند برای مشکلات کشور راهکار پیدا کند. ما مسئولان نظام به نحو ملموسی احساس می‌کنیم برای خروج از بیماری اقتصادی باید از دانش جدید بهره برداری کنیم و نمی‌توانیم فارغ از نگاه اقتصادی برای امروز و فردای کشور راه‌حل بیابیم.
معاون اول رئیس‌جمهور با اشاره به اینکه اقتصاد نفتی در کشور ما دولت را به سوی کوته‌بینی و ویژه‌خواری و فساد سوق می‌دهد، اظهار داشت: جامعه امروز ایران از اتلاف منابع رنج می‌برد. چنان که اتلاف صدها میلیارد دلار از درآمد نفتی کشور را در همین سال‌های اخیر شاهد بوده و لمس کرده‌ایم. دولت یازدهم در 16 ماه مدیریت توانسته به تألیف و تبیین مسائل بنیادین کشور نزدیک شود و فرصت‌ها و تهدیدها و نقاط قوت و ضعف اجرایی کشور را شناسایی کند.
جهانگیری ادامه داد: دولت در ابتدا با مشکلات جدی روبرو بود که مهمترین آن رکود تورمی بی‌سابقه در کشور است. تداوم تحریم‌های ظالمانه، مشکل عمیق سیستم بانکی و نظام اداری ناکارآمد و پرهزینه، فساد سیستمی گسترده و مسائل دیگری در حوزه رقابت خارجی و نیز سیاست داخلی و مسائل فرهنگی و اجتماعی از جمله این مشکلات بود.
وی با بیان اینکه با وجود این مشکلات، گروه‌های مختلفی در مورد این سرفصل‌ها شروع به بررسی کردند، تصریح کرد: در مسائل اقتصادی تحلیل ما از ابتدا این بود که مشکلات اقتصاد کشور دارای دو ریشه متفاوت است. نخست محدود به تحریم‌ها و تبعات آن و موضوع دوم مرتبط با کیفیت و نوع سیاست‌های اقتصادی به کارگرفته شده بود.
معاون اول رئیس جمهور افزود: در بخش اول با تشکیل تیم متبحر، مذاکرات دنبال شد و در همین مدت با ثبت حقوق هسته‌ای توانستیم تحریم‌ها را متوقف کنیم، در حالی که تا قبل از دولت یازدهم هر دو سه ماه تحریم‌های جدیدی برای کشور وضع می‌شد که کشورهایی در سطح بین‌المللی عمدتا از آن تبعیت می‌کردند، اما این روند متوقف و بخشی از منابع ارزی کشور آزاد شد.
جهانگیری با اشاره به اینکه به موازات آن توان اصلی دولت صرف شد تا نارسایی‌های موجود داخلی بررسی شود و ما برای حل این مسائل چند مسیر مختلف را طی کردیم، تأکید کرد: مسیر اولی که به کار گرفته شد حرکت مبتنی بر کاهش تورم و ثبات اقتصادی بود و در مدت کوتاهی با ریشه‌یابی دقیق تورم 40 درصدی توانستیم آن را به حدود 17 درصد برسانیم و ثبات اقتصادی نیز در کشور ایجاد شد. در نتیجه منابع به سمت سیستم بانکی رفته و توان تسهیلات دهی بانک‌ها افزایش یافت.
وی ادامه داد: در هشت ماهه امسال 207 هزار میلیارد از طرف سیستم بانکی به بنگاه‌ها تسهیلات داده شد. مسیر دوم فعال‌سازی حوزه نفت بود. آسیب نفت در تحریم‌ها و فروش نفت با مشکلات جدی روبرو بود که با اولویت‌بندی روی میادین مشترک مانند پارس‌جنوبی تمرکز کردیم و فروش نفت نیز به موازات آن تا حدودی سامان یافت.
معاون اول رئیس‌جمهور افزود: یکی از آثار تحریم‌ها این بود که خیلی‌ها مدعی شدند می‌توانند نفت بفروشند و از دولت وقت نفت گرفته بودند، اما یک دلار از آن نفت‌هایی که از طرف نهادها و اشخاص حقیقی و حقوقی از دولت گرفته شد، پول آن به کشور بازنگشت و شخصی به تنهایی 2.6 میلیارد دلار نفت از دولت گرفت و بازنگرداند و نهادهای دیگری نیز این کار را صورت دادند، اما ما تمرکز کردیم که نفت فقط توسط وزارت نفت به فروش برسد.
جهانگیری در خصوص رفع تدریجی موانع صادرات غیرنفتی و افزایش درآمد، گفت: در سال 90 دو میلیون بشکه نفت 100 دلاری صادر می‌کردیم، اما در سال 92 صادرات به یک میلیون بشکه کاهش یافت و از آن 30 درصد به صندوق توسعه ملی و 14 درصد به بخش نفت تعلق گرفته و مابقی در اختیار دولت قرار می‌گرفت.
وی اضافه کرد: در 9 ماهه امسال 18 درصد صادرات غیرنفتی داریم که اگر ادامه یابد در حوزه تجارت خارجی دستاورد خوبی خواهیم داشت و در همین 9 ماهه 15 درصد در واردات رشد داشتیم که 88 درصد آن کالاهای واسطه‌ای و سرمایه‌ای بود. در نتیجه در شش ماهه نخست امسال رشد اقتصادی به 4 درصد رسید، در حالی‌ که در سال 90 رشدی معادل 6.8 - و در شش ماهه 92 2.4- رشد صورت گرفت.
معاون اول رئیس‌جمهور افزود: ما در حوزه نفت 9.2 درصد، در حوزه صنایع 7.2 درصد، در بخش خدمات 2.5 درصد و در سرمایه‌گذاری ثابت در نیمه اول سال 15.8 درصد رشد داشتیم که همین رقم در سال گذشته 16.5- بوده است.
جهانگیری با بیان اینکه جمعی از دوستان صاحب اندیشه برنامه جامعی برای خروج غیرتورمی از رکود تهیه کردند که در آن 177 بند پیش‌بینی شده، تأکید کرد: اگر مجموعه این سیاست‌ها به کار گرفته شود، روند رو به رشد رونق اقتصادی را خواهیم داشت، در حالی که یکی از مسائل ما موضوع انرژی است که در سال 93 با موضوع هدفمندی و قیمت حامل‌های انرژی روبرو بودیم و کارشناسان توصیه می‌کردند که به هیچ‌وجه به قیمت حامل‌های انرژی دست نزنیم، اما دلایل زیادی موجب شد تا دولت چاره‌ای جز تغییر قیمت‌ها نداشته باشد.
وی در خصوص حذف بخش‌های مرفه جامعه در حوزه هدفمندی یارانه‌ها، خاطرنشان کرد: بسیاری انتقاد می‌کنند که چرا ثروتمندان از هدفمندی یارانه‌ها حذف نمی‌شوند، در حالی که حذف افراد بدون داشتن اطلاعات کافی می‌تواند مشکل‌ساز شود. در گذشته مبلغ 28 هزار میلیارد باید در میان 14 هزار خانوار پرداخت می‌کردند، اما تصمیم گرفتند 45 هزار تومان به هر خانوار پرداخت کنند، در حالی که مجلس نیز می‌توانست جلوی این کار را بگیرد و به هر حال شناسایی افراد دشوار است. گزارش شده که در میان کسانی که زیرمجموعه نهادهای حمایتی مانند بهزیستی هستند با کد ملی یک نفر 1500 میلیارد تومان فعل و انفعال اقتصادی صورت گرفته است.
معاون اول رئیس‌جمهور با اشاره به کاهش قیمت نفت در تابستان امسال، یادآور شد: ما در دهه 80 با وفور درآمد نفتی مواجه شدیم، در حالی که بسیاری از کشورهای نفت‌خیز اقدام به ایجاد صندوق ذخیره کردند. کشور ما در دوران دولت هفتم حساب ذخیره ارزی را پیش‌بینی کرد، اما متأسفانه شاید جزو کشورهایی باشیم که کاهش بهای نفت برای ما مشکل‌ساز شود.
جهانگیری ادامه داد: باید کاهش بهای نفت را مدیریت کنیم، چرا که این مسئله ممکن است برای ما دردسرساز شود. اگر در زمانی که درآمد نفتی بالا بود خوب مدیریت می‌شد در حال حاضر با مشکل مواجه نبودیم. اقتصاد ما در دهه 80، 850 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته و ما می‌توانستیم با استفاده از آن برای متولدین دهه 60 ایجاد اشتغال کنیم، در حالی که 720 میلیارد دلار از این مبلغ صرف واردات شد و مابقی آن خروج سرمایه از کشور بود.
وی افزود: قیمت نفت در دو حوزه تأثیر ویژه دارد یکی درآمد ریالی و دیگری درآمد ارزی دولت برای جلوگیری از شوک بهای نفت سهم صندوق توسعه ملی را در مرحله نخست به 20 درصد تقلیل داد که از این منبع 4 میلیارد دلار ارز به اقتصاد کشور وارد شود و تصمیم دوم دولت این بود که برای بودجه به هیچ‌وجه به بانک مرکزی مراجعه نکنیم و به هر میزان که درآمد داشتیم بودجه دولت را در همان حد اداره کنیم و باید قدری در کاهش هزینه‌ها جدیت بیشتری داشته باشیم.
معاون اول رئیس‌جمهور با تأکید بر صرفه‌جویی در هزینه‌ها، اظهار داشت: صرفه‌جویی در هزینه‌ها و افزایش کارآیی هزینه در برنامه جدی دولت قرار گرفته است، بنابراین ما باید از منابع خود بهره‌برداری مطلوب انجام دهیم.
جهانگیری با اشاره به اولویت‌بندی در طرح‌های عمرانی، عنوان کرد: در خصوص طرح‌های عمرانی طرح‌هایی که شرایط بهتری دارند در اولویت قرار گرفت و تصمیم گرفته شد بازدهی سرمایه‌گذاری طرح‌های دولتی را به حداکثر برسانیم و مسئله دیگر واگذاری طرح‌های نیمه‌تمام به بخش خصوصی با ساده‌ترین روش‌ها بود تا بخش‌های خصوصی طرح‌ را تکمیل کنند و دولت از آنها خرید خدمت انجام دهد.
وی افزود: بهره برداری از فاینانس خارجی آغاز شده و طرح‌هایی نیز برای بهینه‌سازی مصرف انرژی در دست انجام است.

معاون اول رئیس‌جمهور با اشاره به نقش بنگاه‌های بزرگ در خروج از رکود، تأکید کرد: ما بخش قابل توجهی خروج از رکود را مدیون رشد تولیدات در بنگاه‌های بزرگ هستیم و یکی از نقاط ضعف صنعت عدم ارتباط میان بنگاه‌های متوسط، بزرگ و کوچک کشور است، در حالی که در این شرایط بحران نفتی بنگاه‌های بزرگ باید به کمک بنگاه‌های کوچک بیایند و این هماهنگی در شرایط دشوار از اهمیت بالایی برخوردار است و باید به این نکته توجه کنیم که بهره‌وری در بنگاه‌های بزرگ کمتر از بنگاه‌های کوچک صورت می‌گیرد و این نشانه ضرورت اصلاح ساختارها در این بخش اقتصادی است.

آتنا فرقدانی، نقاش و فعال حقوق کودک است که چندی پیش به خاطر طراحی‌هایش و دیدار با خانواده‌های زندانیان سیاسی و خانواده‌های شهدای سال ۸۸ بازداشت شد.


atna farghdani
 آتنا فرقدانی، نقاش و فعال حقوق کودک است که چندی پیش به خاطر طراحی‌هایش و دیدار با خانواده‌های زندانیان سیاسی و خانواده‌های شهدای سال ۸۸ بازداشت شد.
او دو ماه در بند دو الف سپاه نگهداری شد و طی این مدت تحت فشارهای روحی قرار داشت. علی رغم اتمام بازجویی‌های طاقت فرسای یکماه و نیمه اما از آزادی او ممانعت به عمل آمد، موضوعی که باعث شد آتنا فرقدانی دست به اعتصاب غذا بزند. او بعد از وخامت وضع جسمی‌اش به دستور قاضی صلواتی او با قرار وثیقه بسیار سنگین تا برگزاری دادگاه از زندان آزاد شد.
آتنا فرقدانی که از نخبگان و استعداهای درخشان دانشگاه الزهرا است تنها بخاطر کشیدن طرحی از نمایندگان مجلس از ادامه تحصیل در مقطع کار‌شناسی ارشد منع شد. اگرچه موضوع حذف از دانشگاه ضربه‌ای بزرگ برای او بود اما انگیزه وی از مصاحبه با « جرس » نه برای محرومیت از تحصیل، بلکه به دلیل اتفاقاتی است که در بند دو الف بر زندانیان می‌رود است. او هنوز شب‌ها کابوس دوربین‌های نصب شده در حمام و دستشویی و هتک حرمتش را با خود دارد و در حین مصاحبه بار‌ها نفس‌اش گرفت و با صدای بریده بریده احساسش را شرح می‌داد.
متن کامل گفتگو را بخوانید:
خانم فرقدانی، پیش از اینکه در خصوص بازداشت و بازجویی‌ها صحبت کنید٬ لطفا بفرمایید به چه دلیل حاضر به این مصاحبه شدید؟
برای شرح آنچه در مدت بازداشت بر سرم آمده تردید داشتم اما وقتی با برخی از بزرگان مشورت کردم٬ گفتند اگر این مسائل گفته شود و اطلاع رسانی شود در مورد زندانیان دیگر بیشتر حواسشان را جمع می‌کنند. البته امیدوارم زندانی سیاسی نداشته باشیم اما حالا که داریم حداقل باید با آن‌ها برخورد بد نشود. در واقع می‌خواهم آنچه بر سر من اتفاق افتاد دیگر بر سر هیچ زندانی دیگری نیاید. البته بازجو‌ها می‌گفتند دیدی اینکه می‌گویند شکنجه در زندان است دروغ است، به آنها جواب دادم که درست است٬ از ضرب و شتم و شکنجه جسمی الان برای من خبری نیست اما اینکه الان راحت دارید من را بازجویی می‌کنید و سایه‌ای که من و امثال من امروز در زیر آن نشستیم، به خاطر دستان کسانی مانند «هدی صابر‌»ها و «ستار بهشتی‌»هاست که روزی درختی برایمان کاشتند. اگر آن اتفاقات افشاء نشده بود من الان راحت اینجا نمی‌نشستم که سران کشور را نقد کنم.
کمی به عقب برگردیم و در مورد نحوه بازداشتتان برایمان بگویید؟
من به دلیل آسیب دیدگی دست در بیمارستان بودم. وقتی داشتم با مادرم به خانه برمی‌گشتم٬ جلوی در خانه دیدم یک پژو با شیشه‌های دودی و چند موتور و ماشین ایستاده بودند. البته به دلیل حضور در مراسم شهدا و عکس‌هایی که می‌گرفتیم و روی فیس بوک می‌گذاشتیم بچه‌ها می‌گفتند زیر نظر هستیم و احتمال می‌دادیم که بازداشتمان کنند. خلاصه جلوی در آسانسور چند مرد هیلکی آمدند و گفتند: « خانم فرقدانی شمایید؟ تشریف ببرید بالا»، وقتی پرسیدم شما؟ کارت‌اش را درآورد و از اطلاعات بود. وقتی بالا رفتیم دیدم چند نفر در حال تفتیش خانه هستند یعنی به غیر از آنهایی که پایین بودند دوازده مامور در خانه بودند و تمام خانه را زیر و رو کردند، حتی سقف کاذب‌های بالا را بازرسی می‌کردند مثل اینکه زلزله آمده باشد…‌‌ همان جا هم گفتم با تروریست هم اینطور برخورد نمی‌کنند. خیلی وسائل یعنی کیسه کیسه را از منزل ما بردند کتابهای احمد شاملو، سید مهدی موسوی و گوشی و تبلت را بردند اما تبلت و گوشی را در لیست توقیف نیاوردند و زمانی هم که پدرم رفته بود وسائل را بگیرد چون این‌ها در لیست نبوده، نداده بودند.
خانواده‌ام در تمام مدت بازرسی هیچ چیز نگفتند و به قول ماموران٬ همکاری می‌کردند. در طول مدت بازداشت هم که ملاقات نداشتم خانواده خیلی نگران بودند اما مدام به آن‌ها می‌گفتند دخترتان دو سه روز دیگر خانه است. حتی روزی که داشتند مرا با خود می‌بردند، مادرم قرآن بالا سرم گرفت یکی از ماموران گفت مگر دخترت را دارند جبهه می‌برند، مادرم هم جواب داد این هم خودش یک نوع جبهه هست و یکی دیگر از ماموران گفت دخترتان دوازده شب خانه هست اما همانجا به مادرم گفتم به این حرف‌ها امید نبندد. متاسفانه به دلیل همین وعده‌ها٬ خانواده‌ام سکوت کردند.
بعد از تفتیش منزل‌‌٬ همان زمان بازداشتتان کردند؟
بله، سوار ماشینم کردند و بعد از چند دقیقه یک چشم بند به چشمم زدند وقتی سرم را بالا کردم از زیر چشم بند نگاه کردم پل مربوط به اوین را دیدم و کمی خیالم راحت شد که حداقل من را اوین می‌برند، بعد از چند روز متوجه شدم که در بند دو الف نگهداری می‌شوم.
بازجویی‌ها به چه شکلی بود؟
روزی ۹ ساعت بازجویی داشتم، یعنی از ۹ صبح تا ۲ بعداز ظهر بازجویی می‌شدم و ساعت ۲ تا ۳ ناهار می‌دادند. دوباره از ساعت۳بعدازظهر تا ۷ و ۸ شب بازجویی می‌شدم، حتی روزهای جمعه هم این بازجویی‌ها ادامه داشت و بازجو می‌گفت که او از زن و بچه‌اش می‌زند و برای بازجویی می‌آید! من هم می‌گفتم کارتان هست و پولش را می‌گیرید. خلاصه یکماه و نیم به همین شکل بازجویی‌های سخت ادامه داشت.

بازجویی‌ها حول چه موضوعاتی بود؟
اول از صفحه‌ی فیس‌بوکم شروع کردند و اولین برگه‌ای که جلو من گذاشتند طرحی بود که از نمایندگان مجلس کشیده بودم. بعد در مورد نمایشگاهی که برگزار کردم و آمار شرکت کنندگان می‌پرسیدند. موضوعی هم که خیلی برایشان اهمیت داشت این بود که چرا این همه با خانواده شهدای ۸۸ و زندانیان سیاسی از جمله بهائیان ارتباط دارم و هر مراسمی که بعد از حوادث ۸۸ شرکت کرده بودم را می‌گفتند و می‌پرسیدند «قبل، حین و بعد» مراسم را توضیح بدهم یا حتی از مراسم تولد شهید «مصطفی کریم بیگی» می‌پرسیدند و همچنین می‌گفتند با سازمان مجاهدین خلق ارتباط دارم در صورتی‌که هیچ ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق نداشتیم و اصلا قبولشان نداشتیم و اگر هم اعتراض به اعدام می‌کردیم و یک‌سری دیوارنویسی در این زمینه داشتیم به خود اعدام اعتراض داشتیم. در مورد محتوای نقاشی‌هایم می‌پرسیدند. حتی یکی از آن‌ها را در صفحه فیس بوکم هم گذاشته بودم و وزارت ارشاد هم خریده بود اما می‌گفتند در این طرح توهین به حجاب شده است در حالی که وزارت ارشاد آن را خریده بود.
در مورد فعالیت‌هایی که مربوط به حقوق کودکان کار بود حساسیتی نداشتند؟
اتفاقا همین فعالیت را مثبت می‌دانستند و می‌گفتند چرا فقط به‌‌ همان فعالیت‌ها ادامه نمی‌دهم اما در اخباری که بعد از بازداشت منتشر شده به عنوان فعال حقوق کودک زده شد و برای همین من در صفحه فیس بوکم نوشتم که مردم از فعالیت در مورد حقوق کودکان نترسند و فکر نکنند اگر فعالیتی در این زمینه انجام دهند بازداشت می‌شوند.
یعنی فعالیتی در مورد کودکان کار نداشتید؟
چرا، اما اتهام من آن نبود. ما با بچه‌ها در پارک قرار می‌گذاشتیم و علاوه بر اینکه قرار می‌گذاشتیم از چه خانواده‌هایی دیدار کنیم، یکسری از کودکان کار را هم جمع می‌کردیم و آن‌ها نقاشی می‌کشیدند و قرار بود آن نقاشی‌ها را به نفع خود کودکان کار بفروشیم که متاسفانه با دستگیری ما همه چیز بهم خورد.
بعد از اتمام بازجویی چه اتفاقی افتاد و چرا دست به اعتصاب غذا زدید؟
بعد از بازجویی قرار بود من را در زندان نگه دارند که به همین دلیل اعتصاب غذا کردم. یعنی زمانی که پرونده‌ام داشت به دادگاه می‌رفت٬ برگه‌ای را که در آن اتهاماتم را زده بودند و گفتند آخرین دفاعیاتم را بنویسم٬ دیدم در برگه نوشته شده «لازم بذکر است که فرقدانی تا زمان برگزاری دادگاه در بند دو الف سپاه پاسداران نگهداری شود» که وقتی این جمله را دیدم حالم خیلی بد شد و خود آقای خورشیدی بازجو گفت قرار نبود برگه را بالا بزنی و بخوانی. قرار بود فقط برگه رویی را ببینی. در واقع متوجه شدم بعد از پایان تحقیقات به قول خودشان ملاقات با خانواده هم ندارم و حتی قرار نیست من را با قرار وثیقه آزاد کنند یا حداقل به بند عمومی بفرستند. به همین دلیل اعتصاب غذا کردم.
در تمام این دو ماه در سلول انفرادی بودید؟
پنج روز اول در انفرادی بودم. بعد هم سلولی غنچه قوامی شدم و دقیقا روز دادگاه غنچه، اعتصاب غذای خشک خود را شروع کردم (قبلش با غنچه در اعتصاب غذای‌ تر بودیم).‌‌ همان روز قبل از اینکه غنچه از دادگاه برگردد٬ آمدند و گفتند وسایلت را جمع کن و من را به سلول انفرادی در‌‌ همان بند بردند.
موضوعی که در مدت بازداشت خیلی رنجتان داد و‌‌ همان انگیزه‌ای شد تا مصاحبه کنید٬ چه بود؟
زمانی‌ که در سلول بودم٬ لیوان کاغذی‌هایی که در آن شیر بود را باز می‌کردم و پلاستیک روی آن را می‌کندم و شروع می‌کردم به نقاشی کشیدن.. یکبار یکی از خانم‌ها که اتفاقا خانم خوبی هم بود خیلی محترمانه نقاشی‌ها را از من گرفت اما بعد از آن دیگر لیوان کاغذی به من ندادند.
سلول انفرادی دستشویی نداشت و برای رفتن به دستشویی کاغذ زیر در می‌گذاشتیم (حالا بماند که ساعت‌ها می‌گذشت و کسی برای بردن من و غنچه به دستشویی نمی‌آمد و ما مجبور بودیم بر روی شکم بخوابیم تا خودمان را نگه داریم). خلاصه در انفرادی که بودم٬ کاغذ گذاشتم تا آمدند من را بردند دستشویی، هم داخل حمام و هم داخل دستشویی دوربین بود و وقتی می‌پرسیدیم این دوربین‌ها چیست٬ می‌گفتند این‌ها کار نمی‌کند. آن روز در سطل آشغال دستشویی دو تا لیوان یکبار مصرف کاغذی دیدم. آن‌ها را برداشتم و زیر لباسم گذاشتم وقتی من را سلولم می‌بردند، یکدفعه دیدم پچ پچ چند تا از مامورا می‌آید که دوربین را عقب و جلو بزن و این لیوان‌ها را برای چه می‌خواهد. تازه متوجه شدم که دوربین‌های دستشویی و حمام کار می‌کند و از آن موقع که متوجه این موضوع شدم به شدت حال روحی‌ام بهم ریخت و هنوز هم کابوس می‌بینم.
بعد که داخل سلول‌ام شدم یک دفعه یکی از خانم‌ها چنان وحشیانه در آهنی سلول را باز کرد و گفت لباس‌هایت را بکن. من هم گفتم درست نیست لباس‌هایم را بکنم که شروع کرد به فریاد زدن… من هم لیوان کاغذی‌ها را از لباسم در آوردم و انداختم زمین و گفتم همین‌ها را می‌خواستید بیایید اما دوباره داد زد لباس‌هایت را بکن؛ تا اینکه یکی دیگر از مامورا آمد و با خشونت من را کنج سلول کردند و دو تا دستم را گرفتند و من هم داد زدم نکنید اما یکی از خانم‌ها دستش را آورد و گذاشت جلوی دهنم و گفت ساکت شو سلولهای پایین مرد هست و صدایت را می‌شنوند، اگر ساکت نشوی چنان می‌زنم توی دهانت که دهانت پر خون شود که بعد‌ها غنچه می‌گفت صدایم را می‌شنیده و به در می‌کوبیده و فکر می‌کرده به دلیل اعتصاب غذا حالم بد شده و به زور می‌خواهند به من سرم بزنند.
بعد یکی از خانم‌ها دست‌هایم را محکم کوبید به دیوار پشت سرم (که استخوان دستم خیلی ورم کرد و تا مدت‌ها درد داشتم) و دو نفر از ماموران خانم به زور لباس بالا تنه‌ام را کامل درآوردند و به حدی وحشیانه این کار را می‌کردند که جای چنگشان تا مدت‌ها روی بدنم مانده بود و به زور و بد‌ترین فحش‌ها را که نمی‌توانم بر زبان بیاورم نثارم کردند و لباس پایین تنه‌ام را هم کامل پایین کشیدند… حتی تکرار و یاد آن لحظات تمام بدنم را به لرزه در می‌آورد خیلی لحظه بدی بود. کاملا بهم ریختم. تمام هدفم از این مصاحبه این است که شاید شرح این ماجرا باعث شود دیگر چنین بلایی را بر سر کسی نیاورند. هنوز شب‌ها کابوس می‌بینم که دستشویی دارم اما در تمام دستشویی‌ها باز است و همه دارند نگاه می‌کنند و نمی‌توانم دستشویی برم و از وحشت از خواب می‌پرم یا اینکه خواب می‌بینم که نقاشی‌هایم را به زور می‌خواهند از من بگیرند. کابوس آن روز‌ها هنوز با من است.
فردای آن روز دو تا از ماموران که خانمهای خیلی خوبی بودند من را بخاطر دستم که روز قبلش دو مامور با شدت به دیوار کوبیده بودند به بهداری بردند. دکتر هم دارو داد اما به خاطر اعتصاب غذا حاضر نشدم قرص بخورم و درد را تحمل کردم و شرطم برای شکستن اعتصاب غذا این بود که تا زمان برگزاری دادگاه با وثیقه آزاد شوم و خانواده‌ام را ببینم.
در مدت بازداشت ملاقاتی هم با خانواده داشتید؟
در مدت یکماه و نیم بازجویی هیچ ملاقاتی نبود و بعد از اتمام بازجویی هم باز خبری نبود. وقتی اعتصاب غذا بودم گفتند اعتصابت را بشکن می‌خواهیم ملاقات بدهیم و خانواده‌ات تو را اینطور نبینند و وقتی چیزی برای خوردن برایت می‌آورند بخور؛ تا اینکه دو روز قبل از اینکه آزادم کنند یک ملاقات دادند که متاسفانه آقای صلواتی گفته بود که در ملاقات خود بازجو باید باشد وگرنه اجازه ملاقات نمی‌دهد. دو روز بعد هم با وثیقه سنگین آزادم کردند.

با توجه به اینکه در برگه نوشته بودند تا برگزاری دادگاه در بند دو الف نگه‌ات دارند٬ چطور شد که آزاد شدید؟
وقتی اعتصاب غذا کرده بودم به شدت لاغر و ضعیف شده بودم و داشتم هوشیاری‌ام را از دست می‌دادم و زندانبانان ترسیده بودند. حتی من را دوباره به سلول غنچه فرستادند تا اگر اتفاقی برایم افتاد او خبرشان کند اینکه یکروز آمدند من را با‌‌ همان دمپایی و وضعیتی که بودم سوار ماشین کردند و در تمام مدت چشم بند به چشمم بود.
من را بردند در یک ساختمانی که بعد متوجه شدم دادگاه انقلاب است و بعد من را به اتاقی بردند که قاضی صلواتی در آن بود و متوجه شدم قاضی پرونده اوست. خود صلواتی وقتی حال و روزم را دید٬ پرسید «چرا این شکلی شدی؟» و گفت با وثیقه می‌خواهیم آزادت کنیم اما دوباره برای دادگاه بر می‌گردی. در آن جلسه قاضی صلواتی گفت:« درست است که برای کسانی که معلوم نیست چه اتفاقی برایشان افتاده به این روز بیفتی مثل ندا آقا سلطان؟ ندا را انگلیسی‌ها کشتند و رسانه‌های خارج کشور طوری روی مخ شما کار کردند که حالا فکر می‌کنید کار دولت و نظامتان بوده است. ارزش داشت که خودت را بخاطر چهارتا فتنه گر که معلوم نیست چه کسانی آن‌ها را کشتند به این روز بیاندازی؟» این را که گفت نتوانستم حرفم را نزنم و گفتم: « فتنه گر نه، شهدای سال ۸۸» گفت: «فتنه گران انتخاباتی.» دوباره جواب دادم: « اسمشان شهدای سال ۸۸ هست نه فتنه گر» بعد گفت: « می‌دانی در اتهاماتت توهین به مقدسات آمده و حالا داری این طور بلبل زبانی می‌کنی؟» من هم که برگه اتهامات را دیده بودم٬ گفتم: «توهین به مقدسات در اتهاماتم نبود مگر اینکه انتقاد به آقای خامنه‌ای و سپاه از نظر شما توهین به مقدسات باشد» یکدفعه قاضی صلواتی عصبانی شد و گفت: « کاری نکن اینقدر اینجا نگهت دارم که علف زیر پات سبز بشه. دارم احترام موی سفید پدر و مادرت را نگه می‌دارم. مخت را شستشو داده‌اند.» البته به دلیل همین جواب دادنم اینقدر عصبانی شد و مبلغ وثیقه را بالا بردند.
وثیقه اول ۶۰۰ میلیون تومان بود که اصلا خودم جا خوردم که چرا پدر و مادرم قبول کردند این وثیقه را بدهند مگر من تروریست بودم یا فرار می‌خواستم فرار کنم که نیاز به وثیقه به این سنگینی باشد بعد هم که بهانه آوردند که سند خانه را زیاد حساب کردید و در کل مبلغ وثیقه شد یک میلیارد و سیصد میلیون تومان. هنوز برایم سوال است که مگر جرم من چه بوده که باید چنین وثیقه سنگینی بگذارند.
چه اتهاماتی در پرونده آورده شده بود؟
تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت کشور، تجمع و تبانی با افراد ضدانقلاب و فرقه ضاله، توهین به نمایندگان مجلس از طریق مهارت نقاشی و توهین به مقام معظم رهبری و سپاه پاسداران و سه قوه٬ در حین بازجویی به اتهاماتم اضافه شد. در دفاعیه هم نوشتم که آیا دیدار از خانواده‌های زندانیان سیاسی و خانواده شهدا که پرونده‌هایشان باید پیگیری می‌شد اما نشد، اقدام علیه امنیت ملی است؟! به خود بازجو‌ها هم که مدام می‌گفتند شما از خط قرمز‌ها عبور کردید٬ گفتم اگر خط قرمزهای شما همدردی با خانواده شهدا سال ۸۸ و عاشورا و به خصوص ستار بهشتی است و جزء اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام محسوب می‌شود٬ پس خط قرمز‌هایتان دیگر تبدیل به خط سبز شده است.
علت بازداشتتان چه بود؟
در واقع من با تعدادی از دوستان آتنا دایمی، امید علی‌شناس، اسو رستمی، علی نوری به دیدن خانواده‌های سال ۸۸ و زندانیان سیاسی و خانواده ستار بهشتی می‌رفتیم. در جلوی زندان اوین هم یکسری تجمعات اعتراضی بود که خانم نرگس محمدی را خواسته بودند که حکم ۶ سال به او بدهند و من در آن جمع بودم. البته این گونه فعالیت‌ها را داشتم علاوه بر اینکه در صفحه فیس بوکم نقاشی‌های خود را می‌گذاشتم و آقای خامنه‌ای و سپاه را نقد می‌کردم که البته به عنوان حق هر شهروندی این نقد‌ها را می‌کردم و هیچگاه انتقاداتم همراه با توهین نبود و خیلی محترمانه بود.
این نقد‌ها بیشتر حول چه موضوعاتی بود؟
به دلیل مشکلات اقتصادی که مردم کشورم با آن دست به گریبان بودند و این‌ها ناراحتم می‌کرد و به عنوان یک شهروند نمی‌توانستم نسبت به این مسائل بی‌تفاوت باشم.
در مورد نمایشگاه نقاشی هم که برگزار می‌کردید حساسیتی وجود داشت؟
یک نمایشگاه نقاشی برگزار کردم که خیلی از فعالان سیاسی و خانواده‌های شهدای سال ۸۸ و از خانواده‌های بهائیان بودند و زهرا موسوی دختر آقای میر حسین موسوی هم حضور داشتند و شرکت کنندگان از وضعیت پدرشان پرسیدند و ایشان هم در مورد شرایط پدر و مادرشان می‌گفتند که حاشیه‌هایی ایجاد شد. همین موضوع را به عنوان یکی از اتهامات «تجمع و تبانی با افراد ضد انقلاب فرقه ضاله» برایم در نظر گرفتند که وقتی پرسیدم ما فرقه ضاله نداریم گفتند منظور‌‌ همان بهایی‌هاست که آنجا آمدند.
گویا در مورد نقاشی‌هایتان هم خیلی مورد بازجویی قرار گرفتید؟
بله، کاریکاتور یکسری از نمایندگان مجلس را که با ذغال کشیده بودم و هم زمان با تصویب قانون وازکتومی و توبکتومی ممنوع، آن را در صفحه فیسبوکم گذاشتم. اولین برگه‌ای که در بازجویی‌هایم، پیش رویم گذاشتند همین بود و همین طراحی یکی از دلایل ممنوعیتم برای ادامه تحصیل در مقطع کار‌شناسی ارشد «رشته‌ نقاشی» دانشگاه الزهرا شد. اتهام توهین به نمایندگان مجلس شورای اسلامی از طریق مهارت نقاشی و نشر آن در فضای مجازی هم یکی از اتهاماتم شد. در طول بازجویی تمام نقاشی‌های من را جلویم می‌گذاشتند و می‌پرسیدند منظورت از این نقاشی چه بوده و این نماد چیست؟
نقاشی و طرح‌هایتان سیاسی بود یا اجتماعی؟
بیشتر نقاشی‌هایم سیاسی بود یعنی در بیشتر طرح‌ها سر خروسی است که بدن ندارد و چشم‌هایشان باز است. یکی از نقاشی‌ها که خیلی روی آن حساس بودند دیواری بود که بالای آن آسمان بود و روی دیوار اعلامیه زده شده بود و روی اعلامیه سر یک خروس بود که پایین آن نوشته بودم خروسی بنام سحر ناپدید گشته است از یابنده تقاضا می‌شود آن را به مردم تحویل دهد. درباره این طرح زیاد بازجویی شدم و نوشتم که منظورم از سحر٬ بیداری است و خروسی که در کار‌هایم استفاده می‌کنم که سرش از بدنش جدا شده در حقیقت نماد بیداری است و با وجود اینکه سرش از بدنش جدا شده اما همچنان زنده و بیدار است. یکی از کارهای دیگرم هم به کار بردن اعداد در نقاشی بود و در بازجویی‌ها می‌گفتند منظورت از این اعداد ۲۴۵، ۲۴۹، ۲۵۶ و… چیست؟ گفتم: « واقعا یادتان نمی‌آید؟ این‌ها شماره‌هایی در بهشت زهرا و نماد شهدای سال ۸۸ هستند که در آنجا دفن شده‌اند.»
به دلیل همین نقاشی از ادامه تحصیل منع شدید؟ در این مورد بیشتر توضیح می‌دهید؟
بعد از این که به دانشگاه رفتم٬ خانم خزعلی رئیس دانشگاه الزهرا گفتند: « با این کاری که کردید پای خود را فرا‌تر از قانون گذاشتید و گفتند بیشتر تحقیق می‌کنند٬ بعد که متوجه شدند فعال هستم گفتند انشالله در سالهای بعد در جاهای دیگر ببینمتان! یعنی در واقع دیگر ادامه تحصیل برایم تمام شده است.»
وقتی فهمیدید که دیگر نمی‌توانید تحصیلتان را ادامه دهید چه احساسی پیدا کردید؟ 
موضوعی که بیشتر از همه من را رنج می‌دهد این است که با معدل کل ۱۹.۷۸ رتبه بر‌تر کل دانشگاه الزهرا به عنوان استعداد درخشان و نخبه شناخته شدم و متاسفانه نگذاشتند در مقطع کار‌شناسی ارشد ادامه تحصیل بدهم و از دانشگاه حذف شدم. یعنی وقتی لیسانسم را گرفتم برای ادامه تحصیل در فوق لیسانس با شرط معدل به عنوان استعداد درخشان معرفی و قبول شدم. از دانشگاه تماس گرفتند که برای ثبت نام بروم اما چون در آن زمان در زندان بودم و خواهرم قضیه را گفته بود که به چه علت برای ثبت نام نمی‌توانم بروم٬ خانم خزعلی موضوع را فهمید و دانشگاه از ثبت نام من صرف نظر کردند.
بعد از آزادی دیداری با آقای مطهری داشتید؟
بله، اول با دفتر ایشان تماس گرفتم و اگر نمی‌گفتم هم سلولی غنچه قوامی بودم ملاقات نمی‌دادند. چون مادر غنچه در ملاقات با آقای مطهری گفته بودند که چرا باید در دستشویی و حمام دوربین باشد و ماجرای من را تعریف کرده بودند که به دلیل چند تا نقاشی هتک حرمت کرده بودند. خلاصه در ملاقات با آقای مطهری همه اتفاقات را گفتم و پرسیدند انتظارتان چیست؟ گفتم: « تمام این‌ها را می‌گویم که دیگر چنین اتفاقی در زندان نیفتد و اینگونه بازرسی بدنی نکنند.» ایشان هم گفتند: « یک نامه‌ای روی این نامه که زده‌ای می‌زنم و به رئیس قوه قضاییه منتقل می‌کنند اما اینکه چه کاری انجام دهند را نمی‌دانم. من فقط تا این حد که این نامه را برایشان بزنم می‌توانم اقدام کنم. »
برای دیگر مراجع قانونی هم نامه شکایت فرستادید؟ 
بله، اما متاسفانه متوجه شدم نامه‌ها قبل از اینکه به مقصد برسد به دست بازجویم رسیده است. دیروز بازجویم تلفن زد و گفت: « این نامه‌ها را چرا نوشتی؟ ما که گفتیم کنترل می‌کنیم و برخورد می‌کنیم و خط به خط نامه‌ها را خواندند.» پرسیدم: « این نامه‌ها دست شما چکار می‌کند؟» گفت: « خانم فرقدانی شما مثل اینکه مجموعه ما را خیلی دستکم گرفتید!»
به کدام مراجع نامه را فرستاده بودید؟
ریاست کل دادگستری، معاونت زنان در ریاست جمهوری، دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، اداره کل زندانهای استان، رئیس کل زندان اوین، دبیرخانه تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی و رهبری و ریاست جمهوری. این نامه‌ها را پست کردم اما دیروز متوجه شدم هنوز به دست آن‌ها نرسیده و در دست بازجو است.
با توجه به تمام این اتفاقات و همچنین محرومیت از ادامه تحصیل چه انتظاری از دولت دارید؟
من هیچ انتظاری از دولت ندارم زیرا فکر می‌کنم سه قوه تا زمانی که دستور از بالا می‌رسد کاری نمی‌توانند انجام دهند و در حقیقت تنها امیدم به خداست و از مردم می‌خواهم در برابر ظلمی که به آن‌ها می‌شود سکوت نکنند و حق خود را بگیرند. متاسفانه در قبال سکوتی که می‌شود افرادی که حرف می‌زنند بازداشت می‌شوند حک
م زندان و اعدام می‌گیرند.

تفهیم اتهام (مهدی طائب، رییس «قرارگاه عمار»: حصرشدگان در «شورایعالی امنیت‌ملی» تفهیم اتهام شده‌اند)


4 min · 
تفهیم اتهام
(مهدی طائب، رییس «قرارگاه عمار»: حصرشدگان در «شورایعالی امنیت‌ملی» تفهیم اتهام شده‌اند)

اعدامهای سنندج