نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

اکثریت و سیاهکل!


اکثریت و سیاهکل!
عبد‌الله باوی
عبد‌الله باوی
     سالهاست که سازمان اکثريت عليرغم اينکه آرمانها و اهداف و روشهای رزمندگان سياهکل را انکار نموده وبارها با صراحت اعلام کرده که  ديگر هيچ اعتقادی به آن عقايد و برنامه ها ندارد سالگرد سياهکل را جشن می گيرد. اينکه چرا اين جريان که در طول تاریخ زندگی و فعالیت خود لحظه ای از خیانت به توده ها و آرمانهای فدائی بازنایستاده باز هم سياهکل را يعنی رويداد پرافتخار مبارزات بهترین فرزندان کارگران و زحمتکشان  را به خود منتسب می کند موضوع اين نوشته نيست و قصد من در اينجا اين نيست که نشان دهم بازار گرمی چه بر سر اين جماعت آورده است. آنچه که مرا به نوشتن اين مطلب واداشت دعوت اين جريان از رجبعلی مزروعی برای سخنرانی  در اين جلسه بود.
     بيشتر کسانی که در اين سالها فعاليت سياسی داشته اند اصلاح طلبان حکومتی و از جمله رجبعلی مزروعی را می شناسند و می دانند که نامبرده  از وابستگان مجاهدين انقلاب اسلامی و سالها وکيل مجلس شورای اسلامی بوده است.  حضور يک چنين عنصر ضد انقلابی  در مراسمی که در باره سياهکل برگزار شده خود بروشنی پرده از ماهيت خيانتکار اکثريتی ها بر میدارد.
    با اينکه  ماهيت سازمان اکثريت بر کسی پوشيده نيست اما اين اقدام مشمئزکننده حتی صدای برخی از اکثريتی ها و يا کسانی که در گذشته با اين جريان همکاری می کردند و نسبت به آن توهم داشتند را هم در آورد. و در پاسخ به اين اعتراضات بود که یکی از اکثريتی ها بدفاع از این عمل دعوت از رجبعلی مزروعی برخاسته و چنین نوشت::"دیدگاه و عملکرد هیچ جنبش اجتماعی ـ سیاسی دارای پایگاه  اجتماعی و تاثیر گذار بر رویدادهای جامعه، در طول تاریخ همانگونه ایی نمانده است که بنیانگذارانش بر آن پای می فشردند. جنبش فدائیان نیز خارج از این قاعده نبوده است." (1)
    نگاهی به جملات بالا و شيوه استدلال اين اکثريتی کار کشته نشان می دهد که نامبرده درس اکثريتی بودن را در مکتب نگهدارها و فتاح پور ها خوب ياد گرفته و می داند که چگونه بايد برای فرار از پاسخ موضوع را عوض کند. وگرنه بحث معترضين به اين اقدام بر سر تحول تدريجی و طبيعی  هر جريان سياسی نبوده  و نيست  بحث بر سر اين است که وقتيکه "سوسيال دمکرات" شدی حداقل اينقدر جربزه داشته باش که در چهارچوب  همين پلاتفرم سياسی حرکت کنی و ديگر به سياهکل و فدائی که دنيای ديگری را نمايندگی می کنند نچسبی و اگر خود را سکولار می خوانی با اصلاح طلب مذهبی دمخور نشوی.
        حماسه سیاهکل که نویدی در نومیدی بود و تمام صفات والای انسانی سرکوب شده را بار دیگر بمیدان مبارزه آورده و ددمنشان را بوحشت انداخت، هر ساله توسط آزادیخواهان و کمونیستها ارج گذاشته شده و درسهای آن همچون تجربه ای گرانبها یادآوری شده و حفظ میشود.ولی سازمان اکثریت که سالهاست کمونيسم را کنار گذاشته و مبارزه ضد امپرياليستی را مسخره کرده و رسيدن به هدف از طريق مبارزه قهر آميز را نکوهش می کند  باز هم چرا بر سياهکلی دست می گذارد که سمبل همين مسائل است؟ آيا اين نشان نمی دهد که قصد فریب توده ها بوده و همچون همیشه می خواهند در حاليکه با لوث کردن مبارزه طبقاتی و رساندن آن به یک تقاضای خشک و خالی از قدرتمندان، با استناد به دوران جدید که بزعم آنان با شیوه های جدید مبارزه همراه است، خود را دارای سابقه چپ و راديکال هم نشان دهند.
    ولی همه میدانند که دعوت از رجبعلی مزروعی در ادامه سیاستی است که سازمان اکثریت از بدو تشکیل اتخاذ کرده است سیاستی در دفاع از رژیم ستمگر جمهوری اسلامی و خیانت ننگ آور به توده ها. اکثریت به مبارزه سیاسی بمثابه سازش طبقاتی می نگرد.  به همین دلیل هم قصد سرنگون کردن قدرت حاکمه را ندارد تلاش اش براه آوردن آن است  و به همين دليل هم در فضای تضادهای جناحهای درونی جمهوری اسلامی بازی می کند و دعوت  رجبعلی مزروعی درست به همين دليل است. چنين کسی دعوت میشود تا در سالگرد رويدادی سخنرانی کند که برای همه آزادیخواهان از ارزش والایی برخوردار است. یک اکثریتی(2) دیگر در دفاع از این عملکرد چنین مینویسد: "از دستاوردهای بزرگ جنبش سبز یکی هم تغییر معادلات سیاسی در ایران است. این که یک اصلاح طلب دعوت یک سازمان چپ در خارج از کشور را می پذیرد و در همایشی که بخاطر چهل و یکمین سال تولد جنبش فدائی برگزار شده شرکت میجوید به خودی خود حادثه نادری ست."(تاکید از نویسنده)
     اینکه اکثریت خود را چپ میداند خود بحث دیگری است ولی این اصلاح طلبی که از دوران ریاست جمهوری خاتمی فریبکار با شعار "جامعه مدنی" اش شروع شد  به این دلیل بود که سرکوب دیگر به تنهایی منافع سردمداران جمهوری نکبت بار اسلامی را تامين نمی کرد و لازم بود تا فریب بعنوان راه حلی برای خلاصی از این مشکلات بمیدان آورده شود و سازمانهای خیانتکاری همچون اکثریت ازهمان زمان از  این فریب استقبال کرده و در ترویج آن کوشیدند، ولی اکنون دیگر همه میدانند که  اصلاح طلبی در چهارچوب جمهوری اسلامی فريبی بيش نيست و "اقتدارگرایان"، "اصلاح طلبان" و ...  عناوینی هستند که از مضمون تهی بوده و به کلماتی پوچ و بی معنی تبدیل شده اند که عمل آنهایی که این عناوین را بدوش میکشند  فقط و فقط حفظ و تضمین بقای جمهوری اسلامی است. سابقه همین اصلاح طلب دعوت شده توسط سازمان اکثريت نشان میدهد که چگونه برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی  از هيچ کوششی دريغ نورزيده است. و در جريان همين کوشش ها بوده که مثل خيلی های ديگر در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی دستانش به خون آزاديخواهان وکمونیستها  آلوده گشته، دستانی که برای  نابودی انقلابيون از جيب بيرون می آمده  است. اينکه امروز اين اکثريتی نشستن کنار مزروعی را دستاورد "بزرگ جنبش سبز" قلمداد می کند از فريبکاری اش ناشی می شود چون سالها قبل از اينکه" جنبش سبز"  هم   شکل بگيرد اکثريتی ها با طرفداران خمينی و موسوی و طرفداران پرچم سبز اسلامی می نشستند و حتی مناظره می کردند!
     اگر امروز مزروعی برای اکثريتی ها سخنرانی می کند و آنها با بلاهت ويژه خويش آنرا "حادثه نادری" جلوه می دهند  تنها نشان می دهد که اکثريتی ها هم مثل همرزمان اصلاح طلب طرفدار خمينی در این سالها و عليرغم همه ادعاها تغييری نکرده اند. اگر رجبعلی مزروعی که عضو و سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده و  نشان داده که دشمن زحمتکشان و طبقه کارگر است اکثريتی ها هم در طول همه اين سالها همين را نشان داده اند .
     اکثریتی که نقل قول بالا از وی آورده شد  چنین ادامه میدهد "منطقی نیست که مقام و موقعیت امروزین اصلاح طلبان را با مقام و موقعیت دیروزین آنان یکی گرفته شود و اگر امروز بخشی از آنان به جبهه دموکراسی خواهی پیوسته اند به جهت دیروز آنها را برانیم و در جهت نزدیکی با آنها گام برنداریم."(3) (تاکید از نویسنده)
     اختلاف دیروزین و امروزین این اصلاح طلبان باید در اعمال آنها نشان داده شود و نه در ادعاهايشان و رجبعلی مزروعی تا کنون چنين اختلافی را نشان نداده است پس چنين ادعائی فقط بدرد کسانی می خورد که جبهه دموکراسی  خواهی شان را با امثال موسوی و کروبی  می خواهند شکل دهند. کسانی که بارها تاکید کرده اند که خواهان "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر" می باشند. چنين جبهه ای که مرتجع ترین و ستمکارترین ها را شامل میشود نه برای دموکراسی برای توده ها بلکه برای سرکوبی آنها بوده  و بار ديگر نشان می دهد که  اکثریت  جز در جهت تحکیم نظم ظالمانه کنونی و رژيم حافظ اش جمهوری اسلامی، گام دیگری بر نخواهد داشت .
     حماسه سیاهکل بیاد ماندنی است، نه از آنرو که فقط کمونيستها و آزادیخواهان مایل به این هستند بلکه هر لحظه که جامعه تحت ستم ما فرصت بیابد اندیشه های این حماسه به نیروی مادی بدل شده و حقانیت خود را نشان میدهد و این است که تمام مرتجعین و دشمنان زحمتکشان و دوستان نادان خلق سعی در کتمان حقایق آن، بی ارزش کردن پیام آن داشته و می کوشند تا آنرا  به تاریخ بسپارند. ولی سیاهکل بیادماندنی است.
مارچ 2012

عبداله باوی

1ـ "در نقد نگاه جزمگرایانه به جنبش فدائی" نوشته وهاب انصاری
2ـ "سیاهکل را ملی کنیم!" نوشته سیامک فرید عضو شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
3ـ وهاب انصاری، همان مقاله

۲۹ اسفند؛ مصدق؛ و کوشش تا آخرین لحظه برای تحویل روزگار نو!

۲۹ اسفند؛ مصدق؛ و کوشش تا آخرین لحظه برای تحویل روزگار نو!

روز ۲۹ اسفند را شاید بتوان بعد از ۱۴ مرداد، روز صدور فرمان مشروطیت، مهم‌ترین مناسبت سالانه در تقویم تاریخ معاصر ایران دانست، اما از بد حادثه این روز مهم در تاریخ معاصر ما و منطقه‌ی خاورمیانه، همواره در قیل و قال و هیجان روزها وساعت‌های پایانی سال و آداب و آیین‌های مربوط با آن غریب مانده است. و این همزمانی البته به کام حکومت‌هایی بود که، نه می‌توانستند ملی شدن صنعت نفت را به کلی نادیده بگیرند، و نه از مطرح شدن آن به دلیل یادآوری نام بانی بزرگ آن دل خوشی داشتند. حکومت آیت‌اله‌ها تا می‌توانست نقش کاشانی را در آن برجسته می‌کرد و  حکومت پهلوی هم به تنقید و تقلیل نقش مصدق در آن، دل خوش می‌داشت.
محمدرضاشاه، که سایه‌ی مصدق تا دم مرگ مانند بختک گریبان‌ش را گرفته بود، دوست داشت به هر ترتیبی که شده خود را در شمار موافقان ملی کردن صنعت نفت جا بزند و حتا اگر بتواند نقشی نیز برای خود در آن نهضت بزرگ منظقه‌ای رقم بزند. اما پذیراندن چنین گزافی به آسانی میسر نبود. چرا که گوشه‌ی هرکدام از ادعاهایش که کنار می‌رفت، دُم خروس کودتا و قرارومدارهای پیش از کودتا و دور زدن قانون ملی‌ کردن صنعت نفت بعد از کودتا و مفاد قرارداد کنسرسیوم پیدا بود.
در حال حاضر با توجه انتشار گسترده‌ی اسناد طبقه‌بندی شده‌ی کشورهای داخل در ماجرای نفت ایران و یادداشت‌ها وخاطرات سیاست‌مداران هم‌هنگام با روی‌داد ملی شدن صنعت نفت ایران، زوایای داستان به  اندازه‌ای آشکار شده است که همه‌ی بافته‌های مغرضانه‌ی مخالفان مصدق، از جمله محمدرضاشاه و آخوندهای حاکم بر ایران و دارودسته‌شان، ممهور به مهر «از اعتبار ساقط است»، شده‌اند. بنابراین برای یادکردی از این روز، باز هم سرکی به یادداشت‌های مصدق می‌کشیم، که در پاسخ به ادعاهای شاه در کتاب «ماموریت برای وطن‌م» آورده است.
شاه نوشته است:
«در سال‌های قبل از ملی شدن صنعت نفت، شرکت نفت ایران و انگلیس افکار عمومی ایران را ناشنیده گرفت .. ولی جریان وقایع ثابت کرد که این رویه برخلاف منافع شرکت مزبور بود، چنان‌که اقدامات و عملیات مصدق نیز در دوره‌ی نخست‌وزیری وی به ضرر خود و کشورش تمام شد .. شرکت نفت به اعتراضات ما توجه نکرد و سرمایه‌ی عظیم خود را که در ایران داشت به خطر انداخته بود .. نتیجه آن این بود که شرکت نفت و دولت انگلیس احساسات ملی ایران را شعله‌ور ساختند و باعث تقویت جبهه‌ی ملی و نفوذ عوام‌فریبانه‌ی مصدق ومردم گردیدند و هیجان برای ملی شدن صنعت نفت شروع گردید. رزم‌آرا نخست‌وزیر وقت با این وضع موافق نبود و امید داشت که بتواند قضیه را در محیط دوستانه با شرکت حل و فصل کند. ولی مصدق و یاران‌ش برعلیه نخست‌وزیر و بیگانگان تظاهرات شدید کردند و بالاخره در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ یکی از اعضاء دسته‌ی متعصب فداییان اسلام که از مصدق پشتیبانی می‌کرد نخست‌وزیر را که برای شرکت در مجلس ترحیم یکی از روحانیون وارد صحن مسجد شاه می‌شد، ناجوانمردانه به قتل رسانید. چند روز بعد مجلس شورای ملی قانون ملی شدن صنعت نفت را که من کاملا با آن موافق بودم به تصویب رساند.»
اگرچه بررسی جزءبه جزء نقل قول بالا از محمدرضاشاه، و تحلیل محتوای آن و تپق‌های نااگاه خوابیده در متن‌ش به تنهایی بازگوکننده‌ی کل داستان نفت است، اما پاسخ دکتر مصدق را هم به این اظهارات با هم می‌خوانیم:
«به ضرر من صحیح است چون‌که هرچه داشتم به غارت رفت و متجاوز از هشت سال هم هست که از نعمت آزادی محرومم و اکنون در این قلعه محبوس و به تماشای دیوار آن مشغول‌م.
به ضرر ایران صحیح نیست چون‌که قبل از ملی‌ شدن صنعت نفت دولت از این امتیاز در حدود شانزده میلیون لیره در سال استفاده می‌نمود و اکنون درآمد دولت به پنجاه میلیون لیره بالغ شده است و رفتار شرکت هم با اتباع ایران مثل رفتاری بود که یک انسان با حیوان بکند و اکنون فرق کرده است ومثل سابق نیست.
شرکت نفت خوب می‌دانست آن‌چه به ایران می‌دهد عشری از درآمد نفت نیست و برای ادامه‌ی همین رویه دولت دیکتاتوری تاسیس شد و سی و دو سال بر سوءاستفاده‌ی شرکت افزود. در دوره‌ی چهاردهم تقنینیه «کافتارادزه» برای تحصیل امتیاز معادن نفت شمال به تهران آمد من از موقع استفاده کردم و مضرات امتیاز نفت جنوب را که عده‌ی قلیلی از آن بیش‌تر اطلاع نداشتند به استحضار ملت ایران رسانیدم و روی همین اطلاعات بود که قرارداد گس-گلشاییان راجع به حق امتیاز ۵۰ – ۵۰ از تصویب مجلس نگذشت وقاتل رزم‌آرا هم هرکس بود رفع زحمت از اعلی‌حضرت کرد. چون‌که چند روز قبل از این واقعه می‌خواستند مرا به جای او نصب فرمایند که زیر بار نرفتم و معذرت طلبیدم و قاتل کار خود را کرد. چنان‌چه شاهنشاه با قانون ملی شدن صنعت نفت موافق بودند هرگز با تصمیمات جلسه‌ی پای‌گاه آلپ راجع به کودتا وسقوط دولت من موافقت نمی‌کردند و می‌گذاشتند چندی من سر کار بمانم تا ملت رنج‌دیده‌ی ایران به جای ۵۰-۵۰ عواید ساختگی به ۱۰۰-۱۰۰ عواید حقیقی برسد.»
………..
منبع نقل قول‌ها: «خاطرات و تالمات مصدق»