نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

شهدای گمنام "حميد حاجی زاده" و"کارون

گارد باز رژیم ولایت فقیه - منصور امان

منصور امان

جمهوری اسلامی با گامهای شتابان در حال تثبیت جایگاه خود به عُنوان بُزُرگترین بازنده تحولات و خیزشهای اجتماعی در خاورمیانه و شُمال آفریقا است. جبهه گیری علیه تشکیل کشور مُستقل فلسطین، تازه ترین –و نه آخرین– قدمی است که رژیم ولایت فقیه با برداشتن آن ورود خود به شرایط جدید را گُواهی می کند.
اهمیت فشار تحمُل ناپذیری که دگرگونیهای منطقه ای بر رژیم مُلاها وارد می آورد، تنها به تاثیر سیاسی آن بر جامعه ایران یا به حرکت درآوردن روندهای اجتماعی ضد استبدادی، ضد دیکتاتوری در گسترده این حوزه جُغرافیایی و ایجاد اُفقهای جدید محدود نمی شود. همپای این کیفیت درون زا، تحوُلات مزبور دینامیسمی را در پهنه بین المللی علیه جمهوری اسلامی به حرکت درآورده است که اگر چه به گونه بی واسطه محصول آن به شمار نمی رود، اما فقط تحت تاثیر آن می توانست شکل بگیرد. از این زاویه، کارکرد ژئوپولیتیک "بهار عربی" بر رژیم مُلاها را می توان با حلقه نخُست زنجیری یکسان دانست که امکان وصل و گره حلقه های دیگر برای پیچیده شدن بر دست و پای آن را فراهم می آورد.

جمهوری اسلامی این موقعیت ناگُوار را مدیون پاسُخ استراتژیکی است که برای بقای خویش در برابر دُشمنان داخلی و خارجی یافته است. این راهبُرد زمانی "صُدور انقلاب" نامیده می شد و اکنون با تابلوی سانتریستی "اُم القرا" عرضه می شود؛ مفهوم در هر دو تعریف یکی است: زیست در کانونهای منطقه ای بُحران، ایجاد شَعبه های نمایندگی جنگ و سیاست در آنها و به این وسیله دور کردن خاکریزهای خط مُقدم از مرکز.
بر این اساس، اقتدار حاصل شده از تحرُک در کانونهای مزبور می تواند از یک سو هزینه مُناسبات خارجی پُر تنش گردد و از سوی دیگر، جایگُزینی سرکوب با مشروعیت اجتماعی را تسهیل کند. بنابراین شگفت آور نیست که بُحران اسراییل–فلسطین، به مثابه سرسخت ترین و دیرینه ترین آتشدان بُحران در خاورمیانه، به سُرعت و تقریبا به گونه بدیهی به پایگاه اصلی این سیاست تبدیل شد. ویرانه های جامعه مدنی در غزه و لُبنان به جمهوری اسلامی اجازه داد، دستجات بُنیادگرای مذهبی را به استخدام درآورد یا خود به گونه مُستقل به تاسیس گروههای شبه نظامی بپردازد. این شرایط همچنین مُحیط مُناسبی برای بالیدن دیپلُماسی چک سفید و خرید مُتحدان فاسدی همچون رژیم خانوادگی اسد بود که به ویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، می بایست حامی مالی دیگری برای خود دست و پا می کرد.

بیداری اسلامی، بیداری انسانی یا بُن بست دسته جمعی؟
دیر ترین هنگام برای دریافت تحوُل بُنیادی در این شرایط و جا به جا شدن بازیگران اصلی، زمانی بود که دوستان آقای بشار اسد در تهران شاهد تلو تلو خوردن وی زیر ضربات توقُف ناپذیر و فزاینده اعتراضهای توده ای شدند. اندکی پیشتر آنها با پندار گُسترش "عقبه استراتژیک"، کیسه به دست، برای بهره برداری از جُنبشهای مُشابه در تونس و سپس مصر به راه افتاده بودند اما بی درنگ می بایست مُتوقف می شدند چون با ضربه سهمگین جُنبش اجتماعی در 25 بهمن 89 روبرو شدند که مُشابهت "سید علی" با آقایان "مُبارک، بن علی" را نه فقط به خاطر سرنوشت مُشترکی که در انتظار اوست، یادآور می شد.
این تنها ماهیت اجتماعی و آماج نیروهای مُحرک پروسه ی دگرگونیها در منطقه نبود که اُمید استبداد مذهبی حاکم بر ایران را برای استفاده از تحوُلات کلان آن به یاس مُبدل می ساخت. واقعیت وجود یک جُنبش اعتراضی در داخل با مُطالبات همسان که با خُشونت افسار گُسیخته حُکومت مهار شده بود، شانس پیدا کردن یک گروه بندی سمپاتیزان یا قشر و لایه ای شرکت کننده در قیامهای توده ای خاورمیانه و شُمال آفریقا که از مُستبدان خشن تهران آموزه و الهام بگیرد را به میزانی نزدیک به صفر کاهش می داد.

این موقعیت مایوس کننده را می توان سرچشمه شکل گیری دو خط مشی مُتفاوت در حُکومت ایران بر سر چگونگی برخورد به "بهار عربی" و حفظ فضای مانور "نظام" در قلمرو رو به گُسترش آن به شمار آورد. فراکسیون آقای خامنه ای، راست سُنتی و بازوان نظامی "صدور انقلاب"، بدون هیچ تغییر سیاستی، تقویت بُنیادگرایان مذهبی یا نیروهای اسلام گرا را امکانی برای تاثیر گذاری و مُداخله گری ارزیابی می کنند. "بیداری اسلامی"، اُمید اینان به رُشد و تقویت نیروهای ارتجاعی و حاشیه ای که در اثر دگرگونیهای سیاسی آزاد شده اند را تعریف و نمادینه می کند.
در سوی دیگر، فراکسیون نظامی-امنیتی دولت قرار گرفته است که چشم داشت به نیروهای مزبور را بیهوده انگاشته و سیاست مُتکی به آن را با مُنزوی شدن "نظام" در منطقه برابر می شمارد. راهکار آنها که با تابلوی "بیداری انسانی" در برابر تابلوی رقیب آویخته شده، پیدا کردن جای پا به وسیله ترویج پوپولیسم ضدآمریکایی-ضد سرمایه داری با بسته بندی رقیق اسلامی و جذب نیرو و به دست آوردن امکان نُفوذ با حرکت گرد این محور است.
در یک نتیجه گیری کُلی، این که آقای خامنه ای رُل پدر خوانده چه کسی را ایفا کند یا آقای احمدی نژاد کنار که بایستد، موضوعی حاشیه ای است و در عالم واقع، پُشتیبانی آنها از این یا آن نیروی فرضی چیزی را تغییر نمی دهد.
برعکس اما این امر که آنها به طور مُشترک علیه روندهای سیاسی و اجتماعی دموکراتیک و نیروهای به پیش برنده آن جبهه گرفته و آن را به مثابه دُشمن اصلی شناسایی کرده اند، مساله ای با اهمیت و تعیین کننده به حساب می آید، به ویژه از آن رو که این رویکرد برای مادیت یافتن، چاره ای جُز فعال شدن علیه جُنبشهای اجتماعی منطقه و فرآیندهای سیاسی مُرتبط چه در پهنه ملی و چه در سطح بین المللی ندارد؛ رویکردی که جمهوری اسلامی را در جبهه دیگر نیروهای مُرتجع، جنگ طلب و مُخربی قرار می دهد که با همین انگیزه، شمشیرهایشان را در داخل و خارج علیه "بهار عربی" از رو بسته اند.

در کنار اسراییل، علیه فلسطین
رژیم ولایت فقیه بسیار زودتر و بسی پُر سرو صدا تر از آن که آرزو می کرد، صحنه برجسته ای برای به نمایش گذاشتن مفهوم مادی این رویکرد به طور عُریان پیدا کرد. در این رابطه به راستی شگفت آور نیست که کانون اصلی مُناقشه بین المللی در منطقه، صریح ترین صف بندی را به آیت الله خامنه ای و شُرکا تحمیل می کند.
رییس دولت خودگردان فلسطین با ارایه طرح به رسمیت شناسی کشور فلسطین به سازمان ملل، در حقیقت حاکمان جمهوری اسلامی را وادار کرد، از همه سرمایه گُذاری مادی و تبلیغاتی ای که در خلال بیش از سه دهه هزینه نمایش خود در نقش دایه بهتر از مادر فلسطین و فلسطینیها کرده بود، چشم بپوشد و از روبرو به جنگ آنها برخیزد. رژیم مُلاها با خزیدن کنار دولت آپارتاید اسراییل، دولت و راست گرایان افراطی آمریکا و نژادپرستهای ضد عرب در دو سوی اُقیانوس اطلس، به توده های عرب از مراکش تا عُمان نشان داد که منافع آن با حُقوق و مُطالبات عادلانه فلسطینیها در تضاد قرار دارد و هر جا این تقابُل به گونه حساسی پدیدار گردد، به خوبی آمادگی دارد در کنار دُشمنان شناخته شده آزادی و استقلال فلسطین قرار گیرد و با آنها به اتحاد عمل برسد.

آنچه که به دولت خودگردان اعتماد به نفس بخشید تا به پُشتوانه آن و با وجود مُخالفت ایالات مُتحده و تهدید آن به وتوی این درخواست و قطع کُمکهای خود، طرح به رسمیت شناسی کشور مُستقل فلسطین را به سازمان ملل ببرد، همان فاکتوری است که رژیم جمهوری اسلامی برای سرکوب آن با تمام توان به رژیم فاسد بشار اسد یاری می رساند.
این رویکرد چندان رُسواست و پیامی که ارسال می کند بدان گونه روشن است که حتی کسی مانند آقای خالد مشعل که برای دریافت مُشوقهای نقدی در ازای حمایت از موضع جمهوری اسلامی علیه فلسطین به تهران دعوت شده بود، حاضر به تایید آن و هم آوازی با آیت الله خامنه ای در حمله و فحاشی به "ساف" و آقای محمود عباس نمی شود. این رهبر حماس در حالی که تلاش می کرد نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را، بساطی که رژیم مُلاها برای ماله کشی موضع خود بر پا کرده بود را به صحنه ای برای تاکید بر فضاحت تحمُل ناپذیر آن تغییر کارکرد داد.

در این میان چنین می نماید که آقای نتانیاهو نیز دُشواریهایی که حماس با آن روبرو گردیده را درک می کند. مُوافقت دولت اسراییل با مُعاوضه بیش از هزار زندانی فلسطینی با یک سرباز اسراییلی که پنج سال پیش توسُط حماس ربوده شده بود، موضع این گُروه را در برابر دولت خودگردان تقویت می کند و نیز امتیاز مُثبتی را به نفع آن در جامعه فلسطینی به ثبت می رساند.
پیام سیاسی ای که دولت راست افراطی اسراییل با این اقدام ارسال می کند به همین اندازه روشن است. آقای نتانیاهو بر سیاست شناخته شده بُنیادگرایان اسلامی مبنی بر مُعرفی جنگ و تروریسم به عُنوان تنها راه حلهای امتیاز گیری از اسراییل یا عقب نشاندن آن و بیهوده بودن مُذاکره و تلاشهای بین المللی صحه گُذاشته است.

فاصله گیری ترکیه، تصادُم با عربستان
این پُرسش که شروع روند کنار زده شدن جمهوری اسلامی از صف بازیگران اصلی منطقه با چه دگرگونیهای در مُناسبات نقش آفرینان همراه است را تنش فزاینده در روابط آن با همسایگان و کشورهای تاثیرگُذار در خاورمیانه به تماشا گذاشته است. این امر به ویژه در تیره شدن مُناسبات میان رژیم مُلاها و ترکیه، کشوری که از نظر ثبات در روابط مُتعادل با آن یک استثنا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی به شمار می رفت، به گونه برجسته ای نشان داده می شود. این تحوُل بیش از آن که به خواست حُکومت ایران صورت پذیرفته باشد، از چرخش در اولویتهای سیاست خارجی تُرکیه در منطقه در پی شکل گیری فاکتور جدید "بهار عربی" سرچشمه می گیرد. رژیم جانشین امپراتوری فروپاشیده عُثمانی، بر هم خوردن نظم گُذشته را یک فُرصت تاریخی برای افزایش نقش سیاسی و اقتصادی خود در کشورهای عربی ارزیابی می کند. تُرکیه در این راستا، از فشاری که تحوُلات سیاسی در این کشورها بر جمهوری اسلامی و عوامل و مُتحدان آن وارد می کند، سود جسته و فعالانه در جهت تنگ کردن محدوده تاثیرگذاری آنان به حرکت درآمده است.
نمود دیگر اصطکاک جدی در روابط منطقه ای جمهوری اسلامی، تنش در مُناسبات با عربستان است، موضوعی که اگر چه با توجه به پیشینه طولانی فراز و نشیب در روابط این دو با یکدیگر چندان غیر مُنتظره به شمار نمی رود، اما از نظر شدت و کیفیت، با گذشت هر روز، ابعاد مُخاطره آمیز تری می یابد. مُتهم شدن حاکمان ایران به دسیسه چینی برای ترور سفیر عربستان در آمریکا، نُقطه اوج مُوقتی این مُعادله است که نُکته کلیدی در آن نه جُزییات اتهام بلکه، طرح آن به گونه مُجرد و در مُحاسبه جای دادن دامنه و پیامدهایی است که در بر دارد یا می تواند داشته باشد.

برآمد
مفهوم خارج شدن ابزارهای اقتدار خارجی از دست رژیم مُلاها و باز شدن گارد آن چه به صورت منطقه ای و چه قاره ای، بی ثباتی و آسیب پذیری آن در داخل است. این می تواند منشا اختلافهای درونی شدید بر سر تغییر کورس هم بشود، مهم اما این است که جنبش اجتماعی و مُخالفان و مُنتقدان حُکومت از این شرایط استفاده کنند و گیره فشار از داخل را مُحکم تر از پیش بچرخانند. نباید اجازه داد رژیم ولایت فقیه با چند عقب نشینی مصلحتی و روی دوش بلوفهایی مانند "انتخابات" و "گُردان امام علی" از این منگنه رهایی یابد.

منبع: نبرد خلق شماره 316، یکشنبه 1 آبان 1390 - 23 اکتبر
2011

بارديگرآوای شوم جنگ طلبی!

بارديگرآوای شوم جنگ طلبی!
تقی روزبه

مبادرت به جنگ همواره ازمظاهربرجسته وحشی گری و وجه حيوانی وبدويت انسانها بوده است. وجود چنين سرشتی اگر زمانی درمراتب آغازين رشد وتکوين بشرازالزامات تنازع بقاء برای تأمين نيازهای اوليه سرچشمه می گرفت، اما به موازات رشد وتؤسعه امکانات توليدی وزيستی تداوم آن بيش ازپيش با چگونگی مناسبات اجتماعی وامتيازات طبقاتی گره می خورد.درحقيقت شکاف بين نوع مناسبات اجتماعی با سطح توانائی ها و امکانات رو به افزايش جوامع بشری (قدرت توليد وخلاقيت)، توسل به جنگ-حتی با ابعادی مهيب تر- را به ابزاری مهم برای دست يابی به منابع ومنافع بيشتر همراه کرده است.انسان موجودی است درحال شدن و فرا رفتن که بسته به نوع مناسبات اجتماعی که که درآن قرارمی گيرد ودرتناسب با دست آوردهای تاريخی اش نشان داده است که درعين داشتن بيشترين ظرفيت وتوانائی برای گسترش روح همبستگی وتعاون انسانی وشکوفائی استعدادها وخلاقيت ها، درهمان حال دارای چنان ظرفيت های بالقوه ای ازپلشتی وفروکاهيدن و سقوط به ورطه وحشی گری و"وجه حيوانی" است که قادراست(باپوزش ازاين جانوران بی زبان که آسيب اشان به هم نوع حقا ازآسيب انسان به هم نوعش کمتراست) گوی سبقت را از درنده ترين درندگان هم بربايد.درچنين حالتی درندگان وحشی درقياس با وی موجودات معصومی بشمارمی آيند. انباشت سلاح های هسته ای وانواع ادوات کشتارجنگی واختصاص نفرات و سرمايه و بودجه های سرسام آوربرای کشتن يکديگر درکناروسائل عظيم فرهنگی قرارگرفته درخدمت توليد نفرت وکين توزي،همه وهمه نشان دهنده آنست که جوامع انسانی هنوزکه هنوزاست دروضعيت نيمه وحشی ونيمه متمدن خود بسرمی برند.هنوزما انسان-حيوانيم.هنوز به نقطه ای ازتمدن که نشانه پشت سرگذاشتن عصر نيمه انسان ها- ونيمه وحشی ها باشد نرسيده ايم.هنوزبه دورانی که درآن نيازها وشکوفائی هرکس شرط آزادی وشکوفائی ديگری باشد وارد نشده ايم. تاماداميکه سياست به معنی پيشبردمنافع انحصاري،طبقاتی وياملی اين يا آن کشورودولت-ملت باشد ونه به معنای تعامل وتعاون بيشتر برای تأمين نيازهای مشترک وشکوفائی مشترک به مثابه انسان،اين جنگ است که حرف آخر را می زند و بالهای شوم خود را بحرکت درمی آورد.
درجوامع کنونی مبادرت به جنگ وخشونت بخشی ازسازوکارهای نظام سلطه طبقاتی بشمارمی رود که بويژه وقتی چاقوی سياست درمعنای اخص خود درپيشبرد هدف ها ومنافع اخص توسط صاحبان ثروت وقدرت کندمی شود، جايگزين آن می گردد(مگرنه اين که جنگ ادامه سياست است به زبانی ديگر؟). امروزه جنگ بخشی ازهستی نظام سرمايه داری ودرخدمت جهان گستری و فتح بازارهای جديد وتثبيت آنها است. جنگ فقط برای تصرف قلمروهای سياسی-اقتصادی وبدست آوردن منافع جديدنيست بلکه سويه وحشتناک ديگری هم دارد: با تخريب ونابودی بخش مهمی ازثروت ها و سرمايه های اجتماعا توليدشده ازِقبل دسترنج زحمتکشان،اعم اززيرساخت ها وادوات انباشته شده ونظايرآن ونيزاتلاف سرمايه های انساني، به مثابه محرکی برای مقابله با بحرانِ اجتناب ناپذير رکود در نظام سرمايه داری وجهت تحريک تقاضاهای جديد و بازارهای مصرف جديد سودمی جويد. آری اين واقعيت دارد که سرمايهِ دستخوش بحران با توسل به نوعی ازخودويرانگری ونابودی ثروت های اجتماعی توليد شده راهی برای خروج ازبحران و دوام خود می جويد.امروزه جنگ های موضعی جايگزين جنگهای سراسری وجهانی گشته اند و بخش مهمی ازمأموريت جهانی سازی سرمايه وفتح قلمروهای جديد را بردوش دارند.سرمايه برای فتح بازارها وقلمروهای جديد وگسترش سلطه خود همواره بر خون وکشتار وجنون استواربوده وجنگ به مثابه قابله مادام العمری درخدمت آن بوده است . با اين همه جنگ افروزان وفربه شوندگان ازِقبل جنون کشتاروويراني، برای پوشاندن ماهيت انسان خوارانه خود، همواره تلاش می کنند که باصورتک فريبنده برروی صحنه ظاهرشوند. آنها بازدن ماسک دروغ وريا هم چون "دخالت بشردوستانه" ومبارزه بااستبداد ويا سلاح های کشتارجمعی ونظايرآن برچهره خود می کوشند تاسيمای مهيب واهداف انسان خوارانه وسودجويانه را بيارايند.
برای مقابله با پی آمدهای ناگواروفاجعه آميزغليان توحش و جنون جنگ که عموما دارای ابعاد فراکشوری وفرامنطقه ای وچه بساجهانی است ودارای تأثيرمخرب برزندگی وحق زيست آزاد شمار وسيعی ازمردمان گيتي، جنبش جهانی ضدجنگ بايد بقدری نيرومند بشود که امکان واختيارجنگ افروزی را ازهمه نهادها ودولتها که باتوجيه واتلاق منافع خود به نام منافع همگانی وصلح وآزادی و... به آن مشروعيت می بخشند برگيرد.بطوری که هيچ دولتی ونهادی تحت هيچ شرايطی هيچ گونه حق ومشروعيتی برای اعلام جنگ نداشته باشد. هيچ چيزمهمل تروبی معناتر از برسميت شناختن حق جنگ وتهاجم نظامی توسط اين يا آن دولت، درپوشش اراجيفی چون منافع ويا امنيت ملی ونظايرآن نيست.با بستن راه جنگ وحذف آن ازجامعه انساني،برخلاف تصورابتدائی کسانی که به آن دخيل می بندند راه های پيشرفت دموکراسی وتحت فشارقراردادن ديکتاتورها وتقويت وزن و حقوق واقعی بشربيشترمی شود.چرا که فضای جنگی والزامات آن خود ازعوامل مهم بازتوليد استبداد وسرکوب ونقض خشن حقوق بشر است.بی شک همانطورکه گفته شد نهايتا اين تغييراساسی مناسبات اجتماعی انسانهاست که خواهد توانست باتلاق جنگ را بخشکاند وبه دوران "نيمه انسان-نيمه وحشی" مهرپايان بکوبد .اما حرکت بسوی آن ازمبارزه عليه جنگ ونامشروع اعلام داشتن حق اعلام جنگ جدانيست.

کلاف سردرگم بحران
در نشست سالانه سران "جی- 20 "، پيرامون ايران وحکومت اسلامی نيزگفتگوشد و رؤسای دولت های آمريکا وانگليس وفرانسه ازتفاهم وتصميم خود مبنی براعمال فشاربی سابقه به رژيم اسلامی خبر دادند.فرازجديد بحران وسناريوی آن با ادعای دولت آمريکا مبنی بر کشف طرح ترورسفيرعربستان توسط سپاه قدس کليد خورد.آنها،همراه دولت عربستان،خواهان ارسال پيام هشدارآميزو نيرومندی به ايران شدند وپرونده جديدی را درسازمان ملل درکنارپرونده های ديگر گشودند و دراين رابطه تبليغات رسانه ای و تحرکات ديپلماتيک فشرده ای را دربالاترين سطوح مقامات از اوباما و کلينتون تامقامات امنيتی وسران حزب جمهوری خواه... به اجراء گذاشتند.گفتند که همه گزينه ها دربرخورد با ايران روی ميزقراردارد.طبق اين تبليغات پيام ضمنی ومهم نهفته درکشف عمليات ترورسفيرعربستان ،درعين حال بيانگرگستاخی رژيم اسلامی در عبورازخط قرمزهای مقررامنيت جهانی درکشاندن اقدامات خود به درون قلمروايالات متحده وبه نوعی آغاز جنگ تازه بود. پيش ازآن سخنان تهديد آميزسارکوزی درمورد حمله به ايران را دررابطه با برنامه های هسته ای آن بارها شنيده بوديم.ولی سخنان بی سابقه وزيردفاع اسرائيل وهم چنين رئيس جمهور اين کشور درمورد شمارش معکوس زمان حمله به تأسيسات هسته ای ايران وآزمايش(ضد) موشک هسته ای ودوربرد اسرائيل وهم چنين انتشارگزارشاتی ازآماده باش نيروی دريائی وهوائی انگلستان دررابطه با حمله به ايران توسط روزنامه گاردين، اوج تازه ای بود در روند افزايش تشنج وايجاد فضای ملتهب جنگی.سريال زمان بندی های دست يابی به بمب اتمی توسط رژيم ايران توسط دولت اسرائيل به شش ماه رسيد. برطبق اين سناريو ضرب العجل شش ماهه نهايت مهلت زمانی مقرر برای بازداشتن جمهوری اسلامی از دست يابی به سلاح هسته ای است.بنابراين ديگرنبايد دست روی دست گذاشت.البته وجه نظامی سناريو تنها يکی ازوجوه آن است.چراکه به موازات وجه نظامی طرح تحريم های تازه وبيشتری نيزدرراه است.اين تحريم ها که پيشاپيش توسط آمريکا طراحی واجرا وبه ديگران تحميل می شود،باهدف تمرکزروی بانک مرکزي، تحريم ويا تشديد اختلال در صنعت نفت ، مقابله با ورود به فاز جديد هسته ای وتشديد فشاربه سپاه ونيروهای امنينی ازطريق صدورقطعنامه جديد درشورای امنيت و جلب همراهی سايرکشورهای جهان درپيشبردآن را دردستورکارخوددارد.ارزيابی ازوخامت بحران اقتصادی درجمهوری اسلامی درپرتوتحريم های تاکنوني،بخصوص استناد به اعتراف های برخی ازدولتمردان رژيم نسبت به اثرگذاری آنها، انگيزه تحريم های بيشتروسفت وسخت تر را تقويت کرده است. به موازات اين فعل وانفعالات،ودرکانون اصلی آن، ازمدتها پيش اخبارواطلاعاتی مبنی بر محتوای گزارش جديد آژانس دال بروجود نشانه هائی از سمت گيری نظامی برنامه های هسته ای ايران انتشاريافته است که بانزديک شدن زمان اجلاس، بردامنه آن افزوده هم شده است. تبليغات دولتهای بزرگ غربی وهم چنين اسرائيل سرمايه گذاری وسيعی را روی اين گزارش به مثابه دليلی بربه پايان رسيدن مهلت دست يابی حکومت اسلامی به بمب هسته ای و مجوزی قانونی برای حمله نظامی و ملهتب ساختن فضای جنگی وتشديد دامنه تحريم ها و فشارهای اقتصادی به عمل آورده اند. آنها حتی منتظرگزارش نماندند وپيشايپش تبليغات وادها وآماده سازی افکارعمومی را آغازکردند.
اگرتحولات منطقه خاورميانه وتجربه ليبی وبحران سوريه ونقش ايران درآن، وهم چنين خروج نيروهای آمريکا ازعراق ونگرانی روزافزون ازخلاء ناشی ازخروج اين نيروها( واستقراربخشی ازآن درخليج فارس)را به اين مجموعه اضافه کنيم،باوضوح بيشتری روشن می شود که اولا ما بافرازجديدی ازصعودبحران وافزايش فشارهای اقتصادی وتهديدهای نظامی مواجهيم. وثانيا اين فشارها بقول خودشان بی سابقه وچند وجهی بوده و درعرصه های متعددی بطورهمزمان پيش برده می شود.نگاهی به محورهای زيربرای فهم روندهای پيچيده ای که هم چون کلاف سردرگمی دربرابرما قرارگرفته اند مفيد بنظرمی رسد:

1-نخستين نکته آنست که که اين تحرکات بيش ازآنکه ازتغييرفاکتورهای مشخص ومستند ومعنادار پرونده عملکرد خاص جمهوری اسلامی برخيزند،ازفاکتورها وتحولات عمومی واهداف کلان وباصطلاح استراتژيک ناشی ازآن سرچشمه می گيرند.چنان که عليرغم تلاش های گسترده برای بسيج افکارعمومی ونهادهای بين المللي، تاکنون نه درمورد ترورسفيرعربستان اطلاعات مستندی به افکارعمومی جهان داده شده است تا معلوم شود آيا واقعا جمهوری اسلامی مصمم به کشاندن دامنه عمليات خودبه خاک آمريکا شده است ،ونه حتی منتظرنتيجه دادگاه تشکيل داده شده توسط خودشان دراين مورد ماندند.درمورد پرونده هسته ای هم برطبق آنچه که درمطبوعات انتشاريافته دلايل ونشانه های ورودبه فازنظامی عبارتند از عواملی چون عکسی ازيک محفظه فولادی درپارچين، وطرح مدل رايانه ای کلاهک هسته ای و زيرزمينی کردن تدريجی تأسيسات هسته ای. بی ترديد ازمدتها پيش جمهوری اسلامی حرکت خزنده ای را برای رسيدن به آستانه توان توليد بمب هسته ای شروع کرده است.با اين همه، نه اين شواهد دليل قاطعی برتحول مشخصی دراين پروسه هستند ونه حتی عمدتا تازگی دارند.بسياری ازآنها ازسالها پيش مطرح بوده اند وآژانس هم هرگزنتوانسته است قطعی بودن صحت وسقم اسناد واطلاعات دريافتی خود ازمنابع گوناگون را تضمين کند.بهرحال بدليل وجود همين ترديدها،ادعاها وگزارشات مربوط به آن سالهاست که درکشوی آژانس قرارداشته واکنون بافشارآمريکا ومتحدينش ظاهرا قراراست روی ميزقراربگيرد. پس بنظرمی رسد بيش ازآن که فاکتها درمورداين ادعاها وماجراهای مشخص سخن بگويند،اين سياست های عمومی قدرت های بزرگ و ورويکردهای آنهاست که سخن می گويند والبته فاکتهائی را هم به پرونده حکومت اسلامی ضميمه می کنند.

2-برخوردآمريکا ومتحدين اروپائی اش درمورد جلوگيری از اشاعه خطرسلاح های هسته ای درطی سالهای اخيرازموضعی نبوده است که موجب تقويت احساس امنيت سايرکشورها ازتهديدات متداول دولت های دارنده سلاح هسته ای نسبت به دولت ها وکشورهای ضعيف ترومخالف خود گردد. برعکس اين رفتارها به گونه ای بوده است که بطوراجتناب ناپذيروسوسه نيازبه سلاح های هسته ای را بجای زايل کردن آن، دامن زده است.حتی رفتاربا قذافی وسرنوشت او عليرغم معلق کردن ودست شستن از پروژه تسليحات هسته ای خود،ويا وجود استانداردهای دوگانه و تبعيض آميزدربرخورد با کشورهای مختلف درمورد اين مسأله، بدون آن که ذره ای مشروعيت برای توليد اين نوع سلاح ها ازسوی هرکشوری وازجمله جمهوری اسلامی قائل شويم،اهداف ادعائی وباصطلاح بشردوستانه قدرتهای بزرگ را مبنی بر جلوگيری ازتکثير اين سلاح ها، بيش ازپيش بزيرسؤال برده است.

3-تحولات منطقه وآن چه که به بهارعرب مشهورشده است،موجب تغييرات وتأثيرات مهمی دراستراتژی هم اسرائيل به عنوان قدرتمندترين کشورمنطقه ودارای تسليحات پيشرفته هسته ای وصاحب نفوذ مؤثربرسياست های آمريکا ازيکسو، وهم در سياست ها وتاکتيک های قدرتهای بزرگ اروپائی وآمريکا درمنطقه ازسوی ديگرشده است.درمورد اسرائيل می توان گفت که با شروع جنبش بيداری توده های عرب و سرنگونی برخی حکومت های حامی غرب ونزديک به اسرائيل(بويژه مصر)،وخروج آمريکا ازعراق وخطرخلأ حاصل ازآن، وچشم اندازخروج وی ازافغانستان وپی آمدهای آن، ...اسرائيل را دروضعيتی قرارداده است که پس ازيک دورغافلگيری و فرورفتن درلاک خود برآن شد تا ازدوقطبی شدن فضای منطقه بين خود وفلسطين و اعراب ممانعت به عمل آورد.کانونی کردن خطرجمهوری اسلامی و قطبی کردن تضادبين خود و رژيم ايران تاکتيکی است که می تواند ازدوقطبی شدن تضاد بين اعراب واسرائيل جلوگيری کرده ومانع از ازبهم خوردن توازن نيرو درمنطقه به ضرراسرائيل گردد. سياست کانونی کردن خطرهسته ای جمهوری اسلامی درعين حال بابخشی ازسياست دولت های غربی درمورد ايران وجمهوری اسلامی هم پوشانی دارد.چراکه ازيکسو خلأ خروج آمريکا ازعراق لزوم فشاربه دولت ايران را افزايش داده است ،همانطورکه مقامات آمريکا درعدم بهره برداری ازوضعيت به رژيم ايران هشدارداده اند،وثانيا درراستای خاورميانه به اصطلاح جديد است که يکی ازعناصرمهم آن حذف وتضعيف جريان ها و حکومت های "ياغی" وکمترسربفرمانی هم چون قذافی وسوريه وايران وحزب اله لبنان وحماس می باشد.رؤيائی که با تجربه الگوی ليبی درسرنگونی قذافی وامکان وشانس تعميم آن به سوريه وايران قوت بيشتری يافته است. اگردرکنار سايرتحولات خاورميانه سرکارآمدن جريان های اسلام گرا درتونس وليبی هم به آن افزوده شود، آنگاه به نقش مجموعه عوامل دخيل دربرافروختن فضای جنگی وبحرانی درمنطقه بويژه توسط دولت اسرائيل وتأييدضمنی دولتهای بزرگ غربی ويا سکوت رضايت آميزآنها درکانونی کردن بحران حول جمهوری اسلامی بيشترپی خواهيم برد.به عنوان مثال پس ازليبی گام بعدی درکنترل منطقه تغييرويا سرنگونی دولت سوريه است که تحقق آن ازجمله نيازمند تضعيف موقعيت ايران است.

4- بااين همه نگاهی به مجموعه اين تحولات نشان ميدهدکه درکل ازدوبخش تهديد نظامی وتشديد فشارهای اقتصادی تشکيل شده است.گرچه اين دو به موازات يکديگرپيش برده می شوند،اما قرائن وشواهد گوناگونی حاکی ازآن است که تا آنجا که به رويکرداصلی قدرتهای بزرگ برمی گردد در شرايط کنونی تمرکزاصلی روی وجه اقتصادی و وضع تحريم های اقتصادی وامنيتی تازه است. دلايل وقرائن مزبورعبارتنداز: دشواريهای آمريکا درمنطقه ونگرانی ازورود به يک تنش ودرگيری بزرگ وکنترل نشده باپی آمدهای غيرقابل پيش بينی وازجمله افزايش شديد قيمت نفت آنهم درشرايط بحران حاد اقتصادي،دوره پيشا انتخاباتی کنونی که معمولا با عدم تصميم گيری های قاطع رؤسای جمهوری همراه است واوباما می کوشد تا با بازگشت سربازان آمريکائی تصويرمثبتی درخاطره رأی دهندگان برجای بگذارد ،حساسيت ها و فشارهای روزافزون افکارعمومی به سياست های جنگ طلبانه وبويژه بحران اقتصادی درحال گسترش، ونيزملاحظات عملی مربوط به اين که هنوزبسترهای لازم برای اجرای موفقيت آميز الگوی ليبی دراين کشورها فراهم نشده است( نظيرشکل گيری يک اپوزيسيون منسجم ومطلوب ودارای نفوذ وپايگاه اجتماعی درخور،شکاف درارگانهای سرکوب ويا درمورد ايران خيزش جنبش توده ای که بتواند بسترمناسبی برای موج سواری باشد)،وبالأخره ضرورت جلب موافقت رقبائی چين وروسيه که هنوزبدست نيامده است ولازمه هرگونه اقدام مهم جهانی است.
بطورکلی بعيداست که اسرائيل بتواند بدون حمايت وچراخ سبزآمريکا وجلب موافقت قدرت های ناتو حمله مستقيمی را دردستورکارخودقراردهد وبخواهد و يا بتواند آن را به تنهائی انجام دهد ويا اين دولتها را دربرابرکارانجام شده ای قراردهد. بااين همه تهديد نظامی بخشی ضروری ازکل پروژه فشار وابزارلازم برای کنترل خاورميانه و شکل دادن به صف آرائی های خاورميانه جديد است.نه فقط درشرايط به بن بست رسيدن اهرم های متعارف سياسي،معمولا اين بانگ جغد جنگ است که ازبام سياست به گوش ها می رسد،بلکه هم چنين توسل به آن اهرمی ضروری برای ايجاد اجماع جهانی و تمکين دولتها وقدرت های رقيب به سياست تحريم های تازه ودراين مورد بخصوص خنثی کردن مخالفت ها ويا وتوی روسيه وچين،آنگونه که درمورد سوريه بکارگرفتند، می باشد.بنابراين آويزان کردن شمشيرحمله نظامی برفرازجامعه جهانی حتی اگرصورت هم نگيرد بايد بتواند درخدمت تحقق هدف های پائين ترباشد.


5-آيا رويکرد تشديد تحريم های اقتصادي، بديل حمله نظامی است؟ هرگز!چرا؟: اول آن که نکته اصلی عدم تصديق حق تصميم گيری واقدام يک جانبه توسط دولتهای ماهيتا متجاوزی است که خود را ارباب جهان می دانند وريش وقيچی دردست آنان است.دادن چک سفيد بدون داشتن اهرم های لازم نظارتی وکنترل کننده ودربهترين حالت صرفا حقوقی وبرروی کاغذ-همانطورکه درتجربه ليبی به نمايش گذاشته شد،چيزی جز دادن تيغ بدست مست عربده کشی نيست که عملکرد ويرانگرش بارها آزموده شده است. ازاين رو حتی يک بورژوا- دموکرات و هرکسی که ريگی به کفش نداشته باشد نمی تواند چنين چک سفيدی به قدرتی که مثلا يونسکورا صرفا به دليل پذيرش عضويت فلسطين تحريم می کندوصدها شواهد مشابه آن موجودند،بدهد. دوم آن که باين دليل که جنگ ادامه سياست است به شکلی ديگر ولاجرم پيشبرد همان سياست ها دراولين فرصت وبه محض مواجه شدن با دشواری ها وبا کوچکترين بهانه ای می تواند به سمت اهداف جنگی تغييرجهت بدهد.وسوم آنکه خودگسترش تحريم های اقتصادی با چنين شيوه وابعادی(هم چون تحريم وسايل يدکی هواپيمای غيرنظامی که موجب سقوط پی درپی آنها می شود) درمان بيماربا داروئی است که بجای درمان موضعی بيمارودفع بيماري، کل بدن بيمار را ازرمق می اندازد وحتی می توان گفت که توازن نيرورا چه بسا بسود موقعيت ارتجاع داخلی وعليه دموکراسی وفضای آزادتر بهم می زند وغالباهم راه را برای کشتارهای عمومی اعم ازنظامی وغيرنظامی ونابودی زيرساختها وفوران نفرت ها و جنگهای داخلی وياشايد منطقه ای بی سرانجام می گشايد.ضمن آن که اين گونه تعرضات نظامی حتی اگربفرض موفق هم بشوند،دربهترين حالت حاصلی جزروی کارآوردن کارگزاران دست آموزتروسربفرمان تردربرابر دستورالعمل های سرمايه جهانی نخواهد بودکه چيزی جزتعويض پالان نخواهد بود.

6-بنابراين مسأله اصلی آن است که بطورمستقل ازهردوقطب ارتجاع داخلی وجهانی عمل کنيم.مسأله نه برسربی توجهی به نقش ارتجاع داخلی است که حتی يک لحظه تأخيردرسرنگونی آنهم جايزنيست ونه ناديده گرفتن اهميت فشارهای بين المللی برای نيل به دموکراسی ورهائی.برعکس دقيقا برای نيل به همين هدف هاست که شيوه وچگونگی سرنگونی دردست يابی به اهداف تعيين کننده می شود. ازهمين رو صدا وقطب سوم ناگزيراست بطورمستقل باسيما وبا اهداف پايه ای خود وباافشاء هردوقطب ارتجاع،بابسيج وسازمان يابی پايگاه اجتماعی گسترده داخلی و جهانی وبامطالبات مشخص داخلی وجهانی -حتی آندسته مطالباتی که قدرتها وشرکتهای جهانی برای تقويت مستبدين ورژيم نبايد انجام بدهند، حتی آندسته ازاقدامات مثبتی که برای حمايت واقعی ازجنبش واهداف رهائی وآزادی لازم است انجام بدهند وارد ميدان شود.بديهی است که دراين رابطه اهرم اصلی جزتقويت همبستگی با جنبش های اجتماعی وفعال ساختن افکارعمومی وتحميل فشاربه نهادها وقدرت های بزرگ ازاين طريق نيست.هم چنين درتحليل نهائی باندازه ای که نيرو وقدرت بسيج وسازمان يابی داشته باشيم می توانيم عمل کنيم وتأثيرگذارباشيم وانتظارفراترازآن حاصلی جزازکف دادن کنشگری مستقل ودخيل بستن به کنش های ارتجاعی ديگرنخواهد داشت.اما نبايد فراموش کنيم که اولا ظرفيت های نهفته دراين جنبش های جهانی بسيارنيرومنداست ونبايد آن را دستکم گرفت وبنابراين دارای چشم اندازی اميدبخش است وثانيا انتظاری فراترازظرفيت ها وتوانائی های واقعی خود نتيجه ای جزکشانده شدن به بازی درزمين قطب ارتجاع وازدست دادن امکان تأثيرگذاری مثبت وسازنده والبته بالنده و روبه رشد صدای سوم نخواهد بود.درهرحال هيچ راهی جزتقويت نيروهای مستقل وترقی خواه جهانی وامکان نظارت وکنترل توسط آنها واعمال فشاروتحميل مطالبات به حق خويش ازاين کانال برنهادهای رسمی نداريم.

7-سياست های ارتجاعی وميليتاريستی جمهوری اسلامی نه فقط عامل افزوده ای برفقر وفضای سرکوب واختناق داخلی است،بلکه هم چنين درسطح بين المللی هم به نوبه خود بخشی ازعوامل بازتوليد فضای جنگی وجنگ طلبانه است که بهترين دستاويزها را برای سرکوب جنبش های منطقه وفرادستی نيروهای ارتجاع فراهم می کندوبهمين دليل ضرورتا بايد هرگونه تلاش برای تؤسعه پروژه هسته ای وبطوراخص سلاح هسته ای وسايرسلاحهای کشتارجمعی وميليتاريستی توسط جمهوری اسلامی افشاء ومحکوم گردد و با آن بطورفعال مقابله شود. ودراين رابطه بويژه هرگونه ترفندهای مشمئزکننده رژيم اسلامی برای وصل خود به جنبش ضدسرمايه داری وضدامپرياليستی افشاء وطردشود.درواقع ما خواهان تشديد فشارهای واقعی وهدفمند داخلی وبين المللی برای درهم شکستن کامل رژيم سراپای ارتجاعی جمهوری اسلامی هستيم ويک لحظه هم حاضرنيستيم بهيچ بهانه ای درکنارش قرارگيريم،اما سرنگونی را به برپايه اصول راهنمای خود و ازمنظر وراستای قطب رهائی وبرابری اجتماعی ودرمقابله باهردوقطب ارتجاع پيش می بريم.
تجربه کرده ايم ومی دانيم که رشد فضای جنگی وخشونت جزبه دوقطبی کردن فضای بين دوارتجاع داخلی وبين المللی وقرارگرفتن جنبش های مستقل اجتماعی ومعطوف به آزادی وبرابری درميانه دوسنگ آسياب نيست. ازهمين رو دخيل بستن به آن جزبه رشد جريان های ارتجاعی ازدوسووتضعيف گفتمان وموقعيت جنبش آزادی ورهائی نخواهد انجاميد. دخيل بستن به قدرتهای بزرگ برای دست يابی به دموکراسی و يا دخيل بستن به رژيم به اميد اصلاح درآن همانطورکه آزمون رفرميست های اصلاح طلب وجنبش سبزدرآن ناکام ماند،دوروی سکه يک رويکرد ارتجاعی هستند وتغييرات درآن صرفا به تغييردرشکل محدوداست. رابطه دوقطب ارتجاع داخلی وبين المللی هم چون رابطه دوقلوهای بهم چسبيده ای است که ازيک بدن مشترک تغذيه می کنند وزندگی همديگر را بازتوليد وتقويت می کنند.


8- امروزه سرمايه داريِ دستخوش بحران مثل هميشه درتلاش است که با سرريزکردن بارسنگين بحران برگرده خميده زحمتکشان،خاطرخويشتن را آسوده کند. خوشبختانه اين سياست های ضدانسانی با برآمد اعتراضات عمومی ومقاومت روبه گسترش بخشهای گوناگون کارگران وزحمتکشان وجوانان بی آينده ومخالفت جنبش های گوناگون اجتماعی روبروشده است که به نوبه خود بسترمناسبی برای تقويت رويکرد سوم هم عليه ارتجاع داخلی وهم ارتجاع بين المللی فراهم می کند. امروزه، سياست های ديکته شده نهادهای مالی جهانی ويا جنگ افروزی ها قدرت های بزرگ به يکسان ومشترکا شهروندان آمريکائی واروپای وايرانی و نقاط ديگر را مورد تهديد وتحقير قرارمی دهد.هم برتشديد فضای سرکوب واختناق دولتها و سرسپردگی آنها به بانکها وشرکت های بزرگ وکارتل های تسليحاتی ونفتی وامثال آن می افزايد وهم ازطريق تبديل شدن دولتها به کارگزاران صرف سرمايه و کاهش هزينه های رفاهی و اجتماعی دولتها.حضورسربازان قديمی درجنبش های اعتراضی آمريکا نشانه خوبی است ازنفرت مردم آمريکا وبويژه جوانان ازجنگ. بی ترديد مهمترين عامل بازدارنده جنگ دروهله اول گسترش جنبش ضدجنگ ازيکسو وافزايش فشارافکارعمومی داخلی وبين المللی عليه جباريت وسياستهای مافوق ارتجاعی جمهوری اسلامی وازجمله برای دست برداشتن ازپروژه هسته ای ازسوی ديگراست.


نتيجه گيری:پروژه بحران آفرينی جديد دولتهای آمريکا و اروپا واسرائيل وسايرمتحدين آن،دراين مرحله ودرکوتاه مدت اساسا معطوف به تشديد فشارهای سياسی واقتصادی به مردم و حکومت اسلامی است(سياستی که تروخشک را باهم می سوزاند .) آويختن شمشير جنگ برفرازجامعه جهاني، هم اهرم فشاری است برای تمکين جامعه جهانی ودولتهای گوناگون به سياست های قطب ها وبلوک مسلط واصلی سرمايه جهانی وهم درصورت به بن رسيدن، بديلی برای آن .هم چنين زمينه سازی برای هموارساختن تعميم الگوی سرنگونی قذافی برای حلقه های بعدی است.تشديد اين فشارها هم چنين هدف ممانعت ازسوء استفاده رقبا ی کوچک وبزرگ ديگر برای پرکردن خلأهای ناشی ازخروج نيروهای نظامی آمريکا ازعراق(والبته نه ازمنطه) ودرمرحله بعدی افغانستان و...ازيکسو وبسترسازی برای ايجاد خاورميانه جديد برای ادغام بيشتربا بازارجهانی وبخصوص ممانعت ازدست اندازی رقبای تازه نفسی چون چين وروسيه براين منطقه.اسرائيل نيزدرجهت کنترل تحولات خاورميانه وتغييرجهت آن ازوضعيت دوقطبی بين اسرائيل وفلسطين است. جاشنی اصلی اين تاکتيک کوبيدن برطبل خطرتسليح عنقريب جمهوری اسلامی به بمب هسته ای است.
صدا و رويکرد سوم اما بدون آنکه وارد ميدان بازی ومنازعه ارتجاع داخلی وخارجی شود،مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی اسلامی را ازموضع مستقل خود ودرراستای آزادي،دمکراسی و وبرابری اجتماعی پيش می برد. اکنون برتک تک کنشگران مدافع آزادی وبرابری اجتماعی وحتی کنشگران دموکراتی که مايل نيستند درزمين هيچ يک از دو ارتجاع داخلی وجهانی بازی کنند، است که مخالفت خود با جنگ وجنگ افروزی را بهرشکل ممکن با فرياد بلند اعلام دارند (والبته نه فقط فرياد)تاپژواک نيرومندی باشد درپاسخ به سخنان خانم کلينتون مبنی برتشويق "اپوزيسيون" به طرح درخواست مداخله آمريکا وهم چنين برای آندسته ازمدعيان اپوزيسيون که در پشت عناوينی چون دخالت بشردوستانه ونظايرآن سنگرگرفته اند. هم چنان که پژواکی باشد عليه ارتجاع داخلی وآن کسانی که باسنگرگرفتن درپشت ناسيوناليسم ويا ارائه درک مسخ شده ای ازمبارزه "ضدامپرياليستی" ونظايرآن، بحران کنونی را فرصتی برای غيرعمده کردن مبارزه عليه ارتجاع داخلی و يا احيانا خزيدن به زيرچتر حکومت اسلامی می شمارند.
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
2011-11-08 17-08-1390
18 آبان 1390

" نوسازی نظام " و پايان پروژهِ اصلاح طلبيِ دينی


" نوسازی نظام " و پايان پروژهِ اصلاح طلبيِ دينی
محمود خادمی

جنگ و دعوای بين احمدی نزاد و ولی فقيه اگر چه هنوز ادامه دارد ولی اين دعوا کم کم به مرحله نهائی و نقطه تعيين تکليف خود نزديک می شود . خامنه ای عاجز و ناتوان از حل بن بست های لاعلاج نظام ولائی در سخنانی در کرمانشاه ؛ با اشاره تلويحی به بن بست های لاعلاج حاکميت دينی ؛ خطر پيری و از کار افتادگی نظام که می تواند پايه های حاکميت دينی را به لرزه در آورد را گوشزد کرده و گفت : در شرايط فعلی نظام کشور رياستی است ( يعنی کشور با رئيس جمهور اداره می شود ) و رئيس جمهور با انتخاب مستقيم مردم بر گزيده می شود و ..... امّا اگر روزی احساس شود که نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوّه مجريه بهتر است هيچ اشکالی در تغيير ساز و کار فعلی وجود ندارد ( روزنامه تابناک 24 مهر 1390 ) .
خامنه ای که با حذف اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوری 88 سر خوش از باده قدرت مطلق ؛ ديگر به رئيس جمهوری که به نوشته " وبلاگ خيزران " به نگرانی های ولی فقيه بی اعتنا است احتياج ندارد و خود را بی نياز به هر نوع رئيس جمهور تشخيص داده است ؛ با اعلام ناگهانی ( بدون زمينه چينی های لازم از قبل ) و زود هنگام تغيير ساختار قدرت و نو سازی نظام ؛ به داخل کشور يعنی مردم و جوانان مخالف رژيم پيام می دهد که وی قدرت مطلق و همه کاره نظام است و تغيير و تحولات نظام خارج از يد قدرت او صورت نمی گيرد و با دادن وعده سرکوب و شقاوت بيشتر در حکومت اسلامی سعی کرد با پاشاندن گرد يأس و نا اميدی در دل مردم و جوانان ؛ آنها را نسبت به ادامه مبارزه و سرنگونی استبداد ولائی نا اميد و مأيوس سازد و به خارج از ايران نيز پيام داد ؛ قرار نيست در آيندهِ ايران چيزی تغيير کند و در بر همين پاشنه خواهد چرخيد ؛ اگر به دنبال طرفی برای مذاکره و مراوده هستيد ؛ بايد با من مذاکره کنيد ؛ صاحب علهِ اصلی خود من هستم .
اما روشن است که بر خلاف قدرت نمائی های کاذب و پو شالی ولی فقيه ؛ حذف و جراحی رئيس جمهور ( تغيير نظام رياستی به پارلمانی ) از ساختار قدرت نظام نه از موضع قدرت و انتخابی آزادانه برای نوسازی و بخشيدن موتور محرکه جديد به نظام رو به زوال آخوندی ؛ بلکه از سر استيصال و اجبار تناقضاتِ ساختارِ حقوقيِ بيمار اين نظام قرون وسطائی است . روشن است که دست و پا زدن نا فرجام ولی فقيه راه به جائی نمی برد ؛ چرا که خانه از پای بست ويران است خواجه ــ ولی فقيه ــ به فکر نقش ايوان است . و با وجود ساختاری مبتنی بر فقه و شريعت امکان بر قراری يک نظام عرفيِ جمهوری در کشور وجود ندارد .
بر خلاف تحليل و گرايشی که عوام فريبانه ؛ توسط اصلاح طلبان و ميانه بازان بازار سياست در جامعه رواج داده می شود ــ تا بتوانند مردم را به اصلاح ساختار نظام اميدوار نگه دارند ــ و بانی و باعث بحران ها و گرفتار يهای کشور و مردم را ولی فقيه و يا احمدی نژاد و يا اشخاص ديگر معرفی می کنند ( نه اينکه رويکرد فردی اين جنايتکاران بی تأثير بوده است ؛ بلکه عامل اصلی اين سيه روزی مردم و کشور نيست ) ــ که انگار سوء رفتارهای شخصی اين نفرات باعث اين همه فجايع و سيه روزيها در کشور شده و با تغيير اين نفرات ؛ همه مشکلات بر طرف ميشود ــ امروزه ؛ بعد از 32 سال جنايت و ستمگريهايِ مستمر نظام دينيِ حاکم ؛ بر همگان روشن شده است که مسبب اصلی اينهمه فجايع و ويرانگريها ؛ نظام مبتنی بر ولايت فقيه ــ و نه افراد ــ است . بنابراين مشکل بنيادی مردم ايران با اين رژيم قرون وسطائی نه اشخاص بلکه روح حاکم بر مجموعه ساز و کاری است که با هدف بر قراری و تحکيم سلطه استبداد دينی بر کشور تنظيم شده و جريان دارد و اين مشکلات فقط با سرنگونی اين نظام ولائی است که بر طرف می شوند .
بنابراين تلاش و مبارزه مخالفين وقتی می تواند مفيد و مؤثر باشد که در جهت تغيير ساختار ولايت فقيه باشد و نه رفتار ولی فقيه و حتی نه تغيير ولی فقيه ؛ خيزش و قيام مردم بايد با هدف حذف سيستم ولايت فقيه باشد و نه مشروط و محدود کردن ولی فقيه و خلاصه اين که خيزش و اعتراضات بايد با هدف سرنگونی نظام مبتنی بر ولايت فقيه صورت گيرد .
اما هدفها و پيامدهای نوسازی نظام که از طرف خامنه ای اظهار شده است چه می باشد ؟

الف ــ هدف اصلی از حذف رئيس جمهور :
اگر چه نظريه سنتی شيعه معتقد به اقتدار پنهانِ سياسيِ فقيه است و تشکيل حکومت اسلامی را تنها در قلمرو امام معصوم ( امام زمان ) جايز ميداند . ولی بنيان گذار جمهوری اسلامی ؛ خمينی ملعون بر خلاف آن ؛ از سالها دور ــ چند سال قبل از تشکيل نظام فعلی ــ در سال 1348 نويد تشکيل حکومت اسلامی ــ با ذکر جرئيات و مشخصات آن ــ را داده بود که بعدا" عمر وی کفاف نداد و رويای تشکيل حکومت اسلامی را با خود بگور برد . مصباح يزدی تئوريسين نظام بعد از مرگ خمينی ؛ به دست بستگی های اوليهِ خمينی و ساير سردمداران نظام ــ در تشکيل حکومت اسلامی در همان اوايل پيروزی انقلاب و زمان تدوين قانون اساسی ــ اعتراف کرد . وی می گويد : حکومت اسلامی نظامی از بالا به پائين است که ولی فقيه منصوب خداوند ؛ سه معاونت را نصب ميکند . معاون اجرائی با نام رئيس دولت ؛ معاون قضائی بنام رئيس قوه قضائيه و معاون تقنينی بنام مجلس شورای اسلامی که اين مجلس مشورتی است و اعضاء آن توسط رهبر منصوب می شوند ....... پذيرش انتخابات رياست جمهوری و نمايندگان مجلس در قانون اساسی جمهوری اسلامی از سر اضطرار بوده و در زمانی که شرايط آماده شود بايد احکامِ اضطراريِ وام گرفته شده از غرب از قبيل جمهوريت و انتخابات را به زباله دان تاريخ انداخت و حکومت ناب اسلامی که ولايت فقيه است را محقق کرد .
. خامنه ای در سخنرانی خود در کرمانشاه در لفافه و با بيان ضرورت " نوسازی نظام " و تغيير ساختار رياستی به پارلمانی ؛ از طرح تشکيل " حکومت اسلامی " ــ بدون آنکه صحبتی از نقشه های پشت پرده اش بکند ــ رونمائی نمود . بنظر می رسد ؛ صرفنظر از اعتقاد داشتن يا نداشتن جانشينان خمينی به اسلام و حکومت اسلامی اکنون اين مدل حکومتی به عنوان يگانه راه حل برای مقابله با " فرسودگی " ؛ " از کار افتادگی " ؛اوضاع بحرانی کشور و خروج از بن بست های عديده گريبانگير نظام ؛ در دستور کار قرار گرفته است .
البته در سال 1376 نيز شايعه تغيير قانون اساسی و تبديل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی در يکدوره ورد زبانهايِ دست اندرکاران و مقامات بلند پايه نظام شده بود . در آن زمان شروع تغييرات و اجرائی کردن اين پروژه را منوط به پيروزی ناطق نوری در انتخابات رياست جمهوری کرده بودند . ناطق نوری در انتخابات سال 76 از خاتمی شکست سختی متحمل گرديد و بدنبال آن ؛ اين پروژه ناکام ماند . ولی فقيه اين بار تصميم دارد با ساز و کار ظاهرا" قانونی ؛ با حذف رئيس جمهور از قانون اساسی راه برای تشکيل حکومت اسلامی را هموار نمايد . و گر نه ؛ همه مردم ايران به خوبی ميدانند که بکارگيری مقولاتی مانند " نظام رياستی " يا " نظام پارلمانی " متعلق به سيستمهای دمکراتيکِ قدرت ــ با آزادی تشکيل احزاب سياسی و نهاد های ملی و دمکراتيک هستند ــ و نه نظام عصر حجری ولايت فقيه و استبداد دينی حاکم بر کشور ما .
موفقيت و پيشروی اين استراتژی ( تشکيل حکومت اسلامی ) به عوامل متعددی ــ از جمله جنگ و دعوا های باندها درونی رژيم ؛ بحران های متعدد داخلی و خارجی ؛ اعتراضات در کشورهای عربی و ... مهمتر جنبش دمکراسی خواهانه مردم ؛ صلابت و پايمردی زنان و مردان جوان ايران در پيشبرد اهداف آزاديخواهانه شان ــ بستگی دارد ؛ اما قدر مسلم و بر خلاف تصور ولی فقيه که سودای تشکيل حکومت اسلامی را در سر می پروراند ؛ دوران سلطه بر مردم از هر نوع آن ( رياستی ؛ پارلمانی ؛ حکومت دينی و ....... ) در ايران ؛ مراحل پايانی خود را سپری می کند.
اين هدف اصلی در صورت تحقق چند هدف جانبی را نيز برای ولی فقيه بر آورده می کند .

ب ــ اهداف جانبی حذف رئيس جمهور :
1 ) با تغيير " نطام رياستی " به " نظام پارلمانی " ديگر ولی فقيه با سرکشی و نا فرمانی يک مقام انتخابی ــ که مانند احمدی نژاد با پشت گرمی چند ده ميليون رأيِ کسب کرده ؛ در مقابل ولی فقيه قد علم کرده است ــ مواجه نخواهد بود . ضمن اينکه تناقض تاکنونی نظام ؛ يعنی تناقض ميان جمهوريت ــ که رئيس جمهور نماد آن می باشد ــ و حکومت اسلامی ــ که ولی فقيه نماد آن است ــ به نفع ولی فقيه رفع و رجوع شده است .
2 ) کشور به جای دو نهاد انتخابی ــ مجلس و رياست جمهوری ــ يک نهاد انتخابی خواهد داشت و ديگر نيازی به حل اختلافات مستمر ميان مجلس و رئيس جمهور ــ که بعضا" باعث ايجاد تنش هائی در جامعه می شود ــ نخواهد بود .
3 ) با حذف رياست جمهوری رژيم از يک انتخابات چالش بر انگيز که معولا" بقول خامنه ای به امنيت نظام لطمه وارد می کند رهائی می يابد . بنابراين به نظر می رسد ولی فقيه و مشاورانش به اين نتيجه رسيده اند که نظام ولايت فقيه را برای هميشه از شر حضور مردم و مبنای مشروعيت مردميِ نهادهای قدرت رها کنند ضمن آنکه می تواند گناه تمامی بحران ها و مشکلات نظام را به گردن نظام رياستی بيندازد .
بنابراين اصطلاح " نوسازی نظام " و " تغيير ساختار قدرت " که خامنه ای در سخنرانی اش در کرمانشاه وعده آن را داده است ؛ در واقع نسخه ای است که ولی فقيه برای حذف مخالفين درونی و درد های کشنده و بی درمان نظام پيچيده است .

ج ــ واکنش و باز تاب سخنان خامنه ای در مورد تغيير ساختار نظام :

1 ــ اصول گرايان سنتی :
اين طيف که شامل بسياری از روحانيون و ساير طرفداران ولی فقيه می باشد ؛ از آنجا که به دليل منفوريت و دافعه شديدِ اجتماعی راه ورود خود به مناصب قدرت ــ و سهم بری بيشتر از خوان يغما قدرت ــ را از طريق صندوقهای انتخابات بسته می بينند بيش از هر کس و هر جريانی از هر امری که سپهر سياست در ايران را به نفع آنان تغيير دهد ــ و از جمله حذف يک انتخابات ــ استقبال می کنند . ذيلا" به نمونه هائی از اظهارات اين طيف اشاره می شود .
خامنه ای : انتخابات در ايران مسئله ای چالش بر انگيز است و به امنيت نظام لطمه می زند .
حميد رضا کاتوزيان نماينده مجلس ( 30 شهريور 1390 پيش از اظهارات خامنه ای در کرمانشاه ) :با توجه باينکه کشور ما از نعمت ولی فقيه برخوردار است ....... کشور می تواند به عنوان عالی ترين مقام اجرائی نخست وزير داشته باشد که توسط مجلس انتخاب می شود .
محسن غرويان نماينده مجلس : با حذف رئيس جمهوری فقط سر و صدای انتخابات رئيس جمهوری در جامعه کمتر می شود .
محمد دهقان :رهبر ما تنها بخش لايتغير نظام ماست ؛ مقام رياست جمهوری در شکل فعلی آن کارآئی ندارد .
محسن رضائی دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام : سخنان خامنه ای سر آغازی برای تغيير در ساز و کار اداره کشور است ؛ البته نظام ما مرتب در حال تغيير و تحول است و ولايت فقيه در اين زمينه نقش تأثير گذاری را ايفا می کند .
محمد دهقان : ولايت فقيه با اين نظام سياسی سازگار نيست ؛ بايد از هماهنگی ميان ولی فقيه و نظام پارلمانی نخست وزير بيرون بيايد . اين نخست وزير بايد به ولی فقيه و مجلس پاسخگو باشد .
و ......

2 ــ باند احمدی نژاد :
احمدی نژاد ــ و باند طرفدار او ــ که رياست جمهوری خود را به خونين ترين وجهی به قيمت صدها کشته و هزاران مجروح و اسير در جريان اعتراضات بعد از انتخابات رياست جمهوری تثبيت کرده اند . اگر چه حرفهای ولی فقيه را چندان جدی نمی گيرند و خوب ميدانند که خامنه ای تنها و بی قدرت است و حرفهايش نيز هيچگونه حمايت اجتماعی را بر نمی انگيزد ؛ ولی در صورت واقعی بودن پروژه خامنه ای ؛ بعيد است به سادگی توسط ولی فقيه حذف شوند . نمونه هائی از واکنش احمدی نژاد و طرفداران در زير نوشته می شود

احمدی نژاد در واکنش به سخنان خامنه ای در بيرجند طی سخنانی گفت : ما جواب نمی دهيم ولی ملت بيدار است ..... کسی نبايد با " مردم " مشکل داشته باشد و موقعی که وقتش برسد اگر کسی مردم را از پيشرفت باز دارد . آنها ــ مردم ــ او را ظرف دو ثانيه به زير می کشند .
در فضای سايپری اسفنديار رحيم مشائی ( تئوريسين و استراتژيست باند احمدی نژاد ) به ولی فقيه و حاميانش هشدار ميدهد که : احمدی نژاد به اين آسانی ها کنار نمی رود و عادت دارد سکته بدهد تا سکته بکند .
وبلاگ " مجتبی دانش طلب " از هواداران احمدی نژاد ( 25 مهر دوشنبه ) : حذف رياست جمهوری نشانه يک هراس از دست زدن مردم به انتخاب مستقيم است ..... بايد قاطعانه به اطلاع ايشان ( ولی فقيه ) رساند که اين کار به دليل نقض انتخاب مستقيم مردم و بازيچه کردن رياست دولت در دست سياسيون قطعا" اشتباه است .
و ...

3 ــ اصلاح طلبان :
اصلاح طلبان قاعدتا" از اين اقدام راضی نيستند ؛ جرا که با حذف انتخابات رياست جمهوری ؛ فعاليتهای اصلاح طلبان از موضوعيت ميافتد ؛ زيرا کليدی ترين استراتژی برا ی اصلاح طلبان ؛ انتخابات بخصوص انتخابات رياست جمهوری است . انتخابات رياست جمهوری محتمل ترين شيوه حضور در قدرت برای آنان می باشد . بعد از تغيير ساختار قدرت ؛ اصلاح طلبان ــ اگر به خواهند به ادعاهای خود مبنی بر دمکراسی ؛ حقوق شهروندی و ... پايبند بمانند و به مبارزه با رژيم ادامه دهند ــ نا گزيرند به جای اينکه مردم کشور را هيزم انتخابات بد فرجام کنند ؛ مرد و مردانه روی در روی کليت اين نظام ولايت فقيه بايستند و با بخشيدن اميدی تازه و واقعی به مردم موتور سرنگونی رژيم را به حرکت در آورند.
به عنوان فاکت و نمونه می توانيد به اظهار مخالفت های رفسنجانی ؛ محمد خاتمی و بعضی از مراجع طرفدار اصلاحات مراجعه کنيد .

4 ــ اما مردم و جوانان ايران زمين :
موضع مردم ايران که روشن است ؛ به مصداق ضرب المثل معروف ايرانيِ " نه قم خوبه نه کاشان لعنت بهر دو تا شون " آنها می گويند در ماهيت ضد ملی ؛ ضد مردمی و تماما" ارتجاعی طرفين دعوا هيچ شک و شبهه ای نيست ؛ کل نظام با رئيس جمهور ( يا بدون رئيس جمهور ) ؛ ولی فقيه خوب و يا ولی فقيه مورد نظر اصلاح طلبان و ... بايد حذف و سرنگون شود و به زباله دانی تاريخ سپرده شود .
فاکت و گواهی برای نظرات مردم : شعارهای مردم و جوانان کشور در جريان اعتراضات بعد از انتخابات رياست جمهوری

د ــ فرصت ولی فقيه برای تغيير :
روشن است که اين تغيير نمی تواند به بعد از مرگ خامنه ای موکول شود ؛ چرا که ؛ رهبر بعدی هر کس که باشد ؛ از قدرت و موقعيت فعلی خامنه ای بر خوردار نخواهد بود و براحتی امکان متقاعد کردن نهاد های گوناگون قدرت برای تغيير ساختار حکومت را نخواهد داشت .
تحقق و نهادينه شدن تئوری ارتجاعی و عقب مانده ولی فقيه در کشوری چون ايران ؛ مديون کاريزما و جايگاه ويژه خمينی بود . به قول مرحوم مهندس بازرگان : ولايت فقيه قبائی است که فقط به تن آقا ( خمينی ) دوخته شده است . خامنه ای قدرت و موقعيت فعلی خود را براحتی بدست نياورده و آن را از يکطرف مديون طبيعت استبدادی ولايت مطلقه فقيه ی که خمينی از خود به ارث گذاشت ؛ می باشد و از طرف ديگر ؛ عبور از بحرانها و غلبه بر چالشهای کمر شکن بسياری طی 22 سال رهبری خود . يعنی اين طبيعت استبدادی به سادگی در وجود او عجين نشده است . يک ولی فقيه تازه وارد و تازه به قدرت رسيده ؛ بهيچوجه قادر به چنين تغييری در ساختار قدرت نظام نمی باشد .

ه ــ نتايج تغيير ساختار قدرت :

يکم ــ با حذف رئيس جمهور و يک رئيسه شدن کشور رابطه طولی ولی فقيه با ساير ارکان نظام به رابطه ای عرضی تبديل خواهد شد ؛ در نتيجه ولی فقيه مانند ساير دزدان و جنايتکار نظام قضاوت و حسابرسی می شود و چون ديگر مقامات اجرائی کشور ــ از پشت پرده به روی صحنه خواهد آمد ــ آماج خشم و عصيان مردم قرار خواهد گرفت .

دوم ــ بعد از تغيير ساختار قدرت و يکدست شدن رژيم ؛ دکان اصلاح طلبی برای هميشه تخته خواهد شد . در اين صورت مردم تنها دو گزينه پيش روی خود خواهند داشت ؛ يا تن سپردن به استبداد و سيه روزی يک حکومتِ دينی يا دمکراسی و حقوق انسانی در يک حکومت ملی .
اتفاقا" دوگانگی قدرت تا کنون يکی از عوامل اصلی حفظ و بقاء نظام بوده است ؛ چرا که اصلاح طلبان با ايجاد و ترويج اميد و انتظار کاذب به تغيير و اصلاحات در چارچوب اين نظام جنايتکار ؛ برای استبداد دينی حاکم فرجه بقاء خريده اند و در ماندگاری آن نقش اساسی داشته اند . اکنون ديگر با تعطيل شدن دکان اصلاحات ؛ مردم و جوانان ميهن بدون ترمز و خط قرمز های اصلاح طلبان می توانند ؛ از موضعی تهاجمی و راديکال که ضرورت تغيير اين رژيم است به جنبش اعتراضی خود شتاب به بخشند .
اين نيز روشن است که ؛ جنبش اعتراضی مردم در غياب اصلاح طلبان رهبران واقعی خود ؛ رهبرانی که هيچ منفعتی در ادامه و ماندگاری اين رژيم ندارند را پيدا خواهد کرد . رهبرانی که هيچ دغدغه دينی ندارند و بر اساس دغدغه ملی و حس ميهن پرستی شان ؛ به مخالفين رژيم و معترضين فرمان ايستادگی و تهاجم تا سرنگونی استبداد دينی صادر می کنند .

سوم ــ با تغيير " نظام رياستی " به " نظام پارلمانی " آخرين رشته های پيوند مردم و دولت از هم گسيخته خواهد شد و از آن به بعد مردم ايران خود را در برابر حکومتی می بينند که تنها ؛ ديکتاتوری بنام ولی فقيه در رأس آن قرار دارد و با سرکوب توسط نيروهای نظامی و امنيتی اش حکم می راند . روشن تر از گذشته عيان خواهد شد که تضاد اصلی جامعه ايران از روياروئی با احمدی نژاد نمی گذرد ؛ بلکه جنگ اصلی مردم با نظام ولايت فقيه است که مشروعيت خود را نه از صندوق های رأی مردم بلکه از خدا و آسمان گرفته است . و بعد از آن مردم يقين خواهند کرد که دمکراسی در ايران از نفی نظام ولايت فقيه می گذرد و مبارزه با حاکميت مبتنی بر ولی فقيه به مبارزه ای ملی و يک خواست عمومی فرا می رويد .

اما صرفنظر از اينکه فرجام جنگ و دعوا های رژيم بر سر موضوعات مورد مناقشه چه خواهد شد . ساز و کاری که با سوء استفاده از ايمان دينی مردم پايه های قدرت نا مشروع خود را تثبيت کرده است ؛ تنها با طلوع افتاب آزادی و تحقق جامعه مدنی است که خنثی و بی اثر خواهد شد . ملت بزرگ ايران از کوچک و بزرگ اين نظام فاسد دينی را نمی خواهند ؛ استبداد دينی با ساز و کار رياستی يا پارلمانی ؛ با رئيس جمهور يا نخست وزير بايد برود تا آفتاب دمکراسی و آزادی در کشور طلوع کند .

محمود خادمی ــ 08 نوامبر 2011
arezo1953@yahoo.de

قتل کارون ۹ ساله در آغوش پدر

چشم عسلیِ قتل‌های زنجيره‌ای، مسعود نقره‌کار


کارون
هنوز کس نمی‌داند چرا سينه‌ی چشم عسلی ۹ ساله دريدند، اما همگان می‌دانند چرا آموزگار چشم سبز کرمانی کارد آجين شد. شاعر بود و روشن‌فکر، جرم‌اش اين بود




جان آرش نه، هزاران جان آرش در تنت
چارسويت اگر پر شد ز خون ما، کم است
ای وطن، ای تن ز خون سرشار، سر سبزيت بيش
خون بابک جاودان بادت، که خاکت خرم است.
" حميد حاجی زاده"

سخن از قتل های زنجيره ای ست. فصل اش است. پنجمين کشتار از شش کشتاری که حکومت اسلامی مرتکب شده است، پروژه ای که حکومت اسلامی طی آن ده ها روشنفکر فرهنگی و سياسی، و يک دانش آموز ۹ ساله به قتل رساند.
۱۳ سال از سحر خونينی، که سربازان گمنام "امام خمينی" سينه ی ۹ ساله ی چشم عسلی دريدند، و پدرشاعرش را کارد آجين کردند، می گذرد. من اين سوی جهان دريدن قلب شاعر و روشنفکر را باور کردم، که تاريخ مان است، اما هنوز مرگ چشم عسلی ۹ ساله را باور نکرده ام، مثل پدری که مرگِ فرزندش را باور نمی‌کند، مثل خواهری که ۱۳ سال است چشم انتظارِ چشم های عسلی‌ و سبزی ست که " از مدرسه با يک بغل شقايق بيايند و "گلدشت" (۱) را رنگين کنند".
هرمهرماه چشم های شبق واره پسرم اميد،عسلی می شوند و مردمک های اش پرسنده:
" کارون را فراموش نکنی پدر."
ومی داند اگر آن سينه ی سرشار از شورو شادی و شيطنت نمی دريدند امروز "کارون" هم مثل او دانشجو بود. عکس اش را به اميد نشان داده بودم، و گفته بودم به اين گناه که پدرش شاعر بود و روشنفکر، او را با ۱۶ ضربه کارد کشتند. و شفاوت و سفاکی را هنوز باور نکرد ه است. حق داشت و دارد، نه باور، و نه تصور و تصوير شدنی ست، اگر هم بشود کلافه و ويران ات می کند:
"... و هيچ‌کس نگفت در آن دل تاريکی دست‌های چه کسی را صدا کردی تا دست کوچک و نازنين کارون پيش بيايد و من هر شب به اميد آمدن تو بخوابم و تو هيچ نيائی و هيچ نگوئی تا من روزها بنشينم و فکر کنم که تو باز هم از راه مدرسه با يک بغل شقايق از راه می‌رسی و با شيطنت شقايق‌ها را طوری به طرف من دراز می‌کنی که گُل‌ها به دست من که رسيد زمين از خون گلبرگ‌های شقايق رنگين شود و من داد بزنم، پا بکوبم و گاه سرم را به ديوار کاهگلی حياط که: "ببين پَرپَرشون کردی"، بگويم، بگويم تا دلت بسوزد، سرم را روی شانه‌ات بگذاری و بگوئی: "خب فردا غنچه‌هاشو برات می‌آرم که پَرپَر نشن" و ندانی شبی که بی‌رحمی اوج می‌گيرد و چهره‌ی انسانيت در وجود قاتلانت رنگ می‌بازد، غنچه‌ها هم پَرپَر می‌شوند تا تراژدی غمبار مرگ پدر و پسری را در دوقدمی هم رقم بزند، تا در دل سياهی شب خون "سحر" جاری شود، "کارون" بخُروشد و دستی با شقاوت سينه‌اش را بشکافد تا رنگ عسلی چشم‌هايش در سبزی چشم‌های تو در خون بغلطد تا کودکان قوم خواب ببينند که تو آمده‌ای و می‌گويی: "خون رنگ زعفران است" و بچه‌های شهر سرمشق‌های کلاس خوش‌نويسی‌شان را از شعرهای تو بگيرند و نام "کارون" بر زبان کودکان فردا جاری شود."(۲)

گزارش جنايت
"..... در سحر گاهی که بايد به سپيده می انجاميد و فردايش حميد (سحر) برای تدريس راهی دبيرستان می شد و کارون می رفت سر کلاس درس که بخواند:
ما گل های خندانيم فرزندان ايرانيم
سحر به خون نشست و در " کارون " جاری شد . فردای آن روز دو جسد خون آلوده و شقه شده را در سرد خانه بيمارستان جای دادند و فردای ديگرش در زير خاک سيه پنهان کردند....آخر به چه گناهی ؟ به چه جرمی ؟ چرا اين قدر بی رحمانه ؟ ۲۷ ضربه کارد به برادر؟ خانه بی شباهت به گشتارگاه ها و قصاب خانه ها نبود. همين بس که شاهدان عينی می گويند مامورين تحقيق ( باز پرس , پزشک قانونی,مامورين آگاهی و انتطامی)دور اجساد حلقه واراشک می ريختند....يک شاعر و دبير گوشه گير و مردمی چه گناهی می توانست داشته باشد؟ دو ماه تمام به اين در و آن درمی زديم تا اين که قتل فروهرها با همين کيفيت اتفاق افتاد و ما تازه متوجه عمق فاجعه شديم ......بنا به اين دلايل فرض را بر اين می گيريم که او گناهکار و مجرم هم بود , خوب...معلم بود آن هم معلم ادبيات , که نبايد می بود , شاعر بود آن هم شاعری ملی و ميهنی که نبايد می بود و مهمتر از همه ی اينها تهی دست بود و فقير که گناهی است بخشودنی , ولی کودک ۹ ساله او چی؟ او چکار ه بود؟ او به چه جرمی می بايد متحمل آن وحشت شبانه و ضربه های کارد سوزنده باشد. مگر يک کودک نه ساله برای مردن نياز به چند ضربه چاقو دارد؟ و..."(۳)

"...پزشک قانونی تعداد ضربه های دشنه فرو رفته در سينه برادر را ۲۷ از زير گلو تا زير ناف و ضربه ی وارده به سينه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود... آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت, پارگی قلب و ريه و دستگاه گوارش , بريده شدن انگشتان دست راست حميد تا روی پوست استخوان , بنا به نظرپزشک قانونی با هر ضربه کارد حميد تيغه چاقو را می گرفته و قاتل می کشيده و برای باری ديگر فرو می کرده است که منجر به اين گرديده که کف دست بشود پر از شيارهای عميق شقاوت !.....کسانی که در غسالخانه حضور داشته اند و يا جسد کارون را ديده اند از جای آثار نيش چاقو بر روی گوش , صورت و پشت کارون گفته اند که بايد اين آثار قبل از پاره پاره کردن سينه, قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نيز که به دقت به صورت کارون نگاه کرده اند به قول روستايی های ما حالت " گرگ پدمک" را در چهره کارون ديده اند. اصطلاح " گرگ پدمک" در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار می رود, در اين حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود می بيند چشمهايش از حدقه می زند بيرون وهرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب می شود , در برابر گرگ می ايستد و گرگ راحت او را می درد.
صحنه قتل به دقت نظامی گونه و استادانه طراحی گرديده بود. اگر چه پس از دو سه روز, هم ما قضيه را فهميده بوديم و هم آگاهی!....."(۴)

به کدامين گناه؟
حميد حاجی زاده (سحر) شاعر بود و روشنفکر. او فعاليت های فرهنگی اش را از دوران مدرسه ی ابتدايی شروع کرده و به سرودن شعر پرداخته بود.حميد، که اکثر موارد رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود می‌کرد، بعدها در شيراز انجمن ادبی کاخ جوانان شيراز را سر و سامان داد. پس از انقلاب به تدريس در آموزش و پرورش کرمان پرداخت، اوطی اين سالها به کارهای ادبی و تحقيقی اش نيز ادامه داد.
" .....حميد در سالهای آخر زندگيش بيشتر سکوت داشت و انزوا. شايد سکوتش روی شانه قاتلينش سنگينی می کرد. حميد که در سال های ۵۰ از چهره های شناخته شده ی ادبی بود و در سال های ۵۶- ۵۷ از سينه چاکان انقلاب، ديگر به هيچ انجمن ادبی نمی رفت، شعر چاپ نمی کرد. پس از چندين سال تعليق از حکم معلمی به تبعيدی خود خواسته در يکی از مناطق بد آب و هوای کرمان( کهنوج) تن داد و در سال های بيکاری پشت دکه ی ساندويچ فروشی، ناشيانه ساندويچ پيچيد و پس از يک ترم محروميت از تحصيل در رشته حقوق قضائی ( قبل از انقلاب فرهنگی) مدتی ترک تحصيل کرد و بعد در رشته ی ادبيات ادامه تحصيل داد. تنها کار حميد، ساعت های موظفی تدريس بود. حتی هيچ اضافه کاری را هم نپذيرفت. انگيزه ای برای چاپ آثارش هم نداشت. قبل از قتل با بی مهری و بی عدالتی ويرانش کرده بودند. با بی مهری های فراوان از همه طرف. از دوست نماها به اندازه ی کافی کشيده بود. در آخرين ديدارمان که يک ماه قبل از قتلش در تهران بود، من به او التماس کردم، مجموعه ای از شعرهايش را که روی هم انبار می شد و فقط به صورت شفاهی برای دوستان و شاگردانش خوانده می شد، برای چاپ به من بدهد. حميد رفت که هم تقاضای انتقال به تهران بدهد و هم مجموعه ای از شعرهايش را برای چاپ انتخاب کند. از همسر و بچه هايش شنيدم که مجموعه اش را برای چاپ آماده کرده بود. مجموعه ای که ما هرگز نديديم. تنها از پزشک قانونی شنيديم که تعداد زيادی شعر در اطراف رختخوابی که قتلگاهش بود، به خون آغشته بود...."(۵)

و اين ها برخی ديگر از "جرم" های حميد حاجی زاده اند:
۱- کتاب سه جلدی کنکاش نامه افيون
۲- فرهنگ و فولکور بزنجان و لک
۳- عروضی ديگر و قافيه‌ای ديگر
۴- واژه يابی چند
۵- آرايه‌های ادبی
۶- آواهای گمشده درموسيقی شعر پارسی که تحقيقی هستند و پرستوها به ابرها پرواز می‌کنند
۷- کارون در من است
۸- کولی عاشق نمی‌شود
۹- سرود گمشده
۱۰- ياد آن پيرزن رند بزنجان جاويد
۱۱- پدر بی تو در نهايت شب
و چند دفتر شعرو دفاتر خاطرات کودکی ، نوجوانی و جوانی است که برخی چاپ شده و در دست چاپ هستند.(۶)

" طرفه اين دزدان که از آتش شرر دزديده اند

آب از جوی, لطف شبنم از سحر دزديده اند
جلوه از گل, رقص از پروانه, پاکی از گلاب
شور از نی , شهد را ازنيشکر دزديده اند
رافت از هابيل , مهر از دل, مروت از نهاد
اعتماد از پير و يوسف از پدر دزديده اند.
خنده از لب , نوراز آينه, رم را از غزال
شوق از سنگ , محبت از تبر دزديده اند
..." (۷)


" رفتم از کوچه ی انديشه برون, سرشکنان
خسته دل, سوخته جان, با دل باورشکنان
نيست در گوهر پاکم خلل ازکينه ولی
دلم آشفته شد ازغفلت گوهرشکنان
خبرمرغ قفس را به چمن خواهم برد
گر گذشتم بسلامت ز بر پر شکنان
بردربسته ی ميخانه به حسرت ديدم
در دلم می شکند خنجر ساغر شکنان
خود نه خاری ز دل خسته من کس نگرفت
که شکستند پر رفتنم اين پر شکنان
آخر ای خنجر مردم کش بيگانه پرست
خوش نشستی به تنم در شب خنجر شکنان
..." (۸)

و ۸۱ روز بعد!

و "....... ۸۱ روز بعد.... دست های سرد مادر دست زن را می گيرد: "فرخنده دارم می ميرم, بگو محمد بيا.", "نترس مادر نمی ميری, ولی, ولی يه ذره..." دقايقی بعد... پزشک اورژانس خود را می کشد کنار. پيرزن رو به قبله آخرين نگاه را به پسرش می کند و چشم هايش را می بند د. دختر جوان که نمی خواهد باور کند, همچنان با دست قفسه ی سينه ی پيرزن را فشار می دهد. مردی ميانسال دختر را بلند می کند:" نيکو جان بسه.فايده نداره,راحت شد."
همه جيغ می کشند .ولی زن دولا می شود و فکر می کند چطور چنار بزرگی را که در صفحات اول رمان چاپ نشده اش کاشته اره کند.." (۹)
زنی که "هرشب حميد و کارون‌اش پُشت پلک‌هايش می‌خوابند تا هر صبح با حضور آن‌ها بيدار شوند":
"گفتم از جنوب می‌آيم از سومين جهان، از تلاقی ثروت و فقر. انقلابی را از سر گذرانده‌ام. هشت‌سال جنگ، موشک، انفجار، وحشت بر من گذشته، زندان، اعدام، سنگسار، تعقيب، تهديد، زلزله، طوفان همه را در عين يا در ذهن تجربه کرده‌ام و هربار چون ققنوس از ميان خاکستر خود پر کشيده‌ام. و هنگام نوشتن يا نوشته‌شدن همه‌ٌ اينها را در خود داشته‌ام. و يک عمر با ديدن صفحهٌ حوادث روزنامه روی برگردانده‌ام و ناگهان نام خانوادگی خودم را با تيتر درشت در ميان صفحه حوادث روزنامه‌ها ديده‌ام. زوال آرزوهايم را به سوگ نشسته‌ام. پيکر پاره‌پارهٌ برادرم، جسم از هم دريدهٌ کارونم را بر بال‌های روح و روانم تشييع کرده‌ام و در دورترين نقطه‌ٌ گورستان دست روی گوش‌هايم فشرده‌ام و از صدای جيغ‌های کودکان جهان کر شده‌ام، از نگاه پُرسان مادرم گريخته‌ام و مهربانی بی‌دريغ ملتی را در روزهای فاجعه ديده‌ام و زهر طعنه‌ها چشيده‌ام و با اين همه هنوز داغم، داغ و منتظر تا فاجعه ته‌نشين شود و سفيدی هولناک کاغذ بخواند".(۱۰)

اما نه ، "........هر روز داغ حميد و کارون سنگين تر شد. انگار رفته رفته ته نشين شد. من همه ی سختی های زندگی را تحمل کردم، اما در برابر تنها مسئله ای که احساس ناتوانی کردم، فاجعه ی قتل حميد و کارون بود و تا روزی که قاتلين آنها پيدا نشوند و چشم در چشم آنها نپرسم به چه جرمی ، آرام نخواهم گرفت. حميد وکارون هر شب پشت پلک های من می خوابند و من هر صبح تا حضور آنها بيدار می شوم. بدون استثناء هر شب با ياد آنها می خوابم. فاجعه سنگين تر از اين حرف ها بود. تنها حميد و کارون را به قتل نرسانند. خانواده ی ما به قتل رسيد. مادرم غم انگيز دق مرگ شد و غم انگيزترازآن، بعد از قتل حميد، من هر روز آرزوی مرگ مادرم را می کردم. در آخرين لحظه ها هم تلاشم برای زنده ماندنش غريزی بود. عمق نداشت. تحمل ضجه هايش را نداشتم. از طرفی قتل های بعدی و پيگيری سير حوادث مدام مرگ حميد را برايم تداعی کرد. يک روز در مراسم ختم دو عزيز با هم شرکت کردم. مادرم و زنده ياد محمد مختاری. با اين همه به استاد شهرياری می گويم، در برابر آنها که اشکم را می خواهند، لبخند می زنم و به قاعده ی قبله ی هيچ کس نمی خوابم/ حتی اگر گرد روی خودم در تشييعی بی پايان دور بزنم"(۱۱)

مهر ۲۰۱۱
فلوريداـ امريکا

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:

**- در باره کارون و حميد با صدای احمد شاملو :
http://www.youtube.com/watch?v=6yEEhKHM2RA

***- عکس پيکر بی جان کارون و حميد ( عکس هايی دلخراش )
http://hamid-hajizadeh.blogspot.com/2009/10/blog-post_04.html

http://freedomvatan.blogspot.com/2011/03/9.html

برخی از شعر های حميد حاجی زاده را در اينجا بخوانيد:****
http://www.hamid-hajizadeh.blogspot.com/

۱- گلدشت؛ محله‌ای در کرمان که خانه‌ی محقرِ حميد حاجی‌زاده آن‌جاست. نگاه کنيد به نوشته ی فرخنده حاجی زاده ، خواهر حميد حاجی زاده در همين مقاله.
۲- فرخنده حاجی زاده , دستی ميان دشنه و دل نيست ,ماهنامه بايا- شماره ۱و-۲ فروردين و ارديبهشت ۱۳۷۸
فرخندهٌ حاجی‌زاده، نويسنده و صاحب امتياز و سردبير مجله‌ی "بايا" و مدير انتشار " ويستار" است . رمان های " خانه سرگردان چشم ها" و " من، منصور و البرايت" از آثار او هستند.
۳- محمد حاجی زاده , قتل های زنجيره ای در شعبه شهرستان ها , نشريه پيام هاجر, شماره ۳۰۲, ۵ بهمن ۱۳۷۸
۴- محمد حاجی زاده , گزارش يک فتل
۵- فرخنده‌ی حاجی‌زاده، در مصاحبه با قادر تميمی، سايتِ اينترنتی عصر نو، شنبه ۲۱ بهمن‌ماه ۱۳۸۱
۶- دست نوشته های يک آريايی:
http://dn1a.blogfa.com/post-114.aspx

۷- شعری از حميد حاجی زاده ( سحر)
۸- شعری از حميد حاجی زاده
۹- "خلاف دموکراسی و خانه سرگردانِ چشم ها،سخنرانی ۱۷ ماه می سال ۲۰۰۰، نيويورک.
۱۰- منبع شماره ۹
۱۱- فرخنده‌ی حاجی‌زاده، در مصاحبه با قادر تميمی، سايتِ اينترنتی عصر نو، شنبه ۲۱ بهمن‌ماه ۱
۳۸۱

آیت الله خراسانی به خامنه ای: تو غلط میکنی بیسواد!