نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

وقتی تابوی آماری زنان بزهکار شکسته نمی شود چرا سن روسپی گری و کارتون خوابی زنان کاهش یافته است؟

 


اما در میان این قحطی آمار سال گذشته بود که مدير كل امور آسيب‌ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي كشور با اشاره به كاهش متوسط سن زنان تن فروش در كشور، گفت: در چند سال اخير سن اين زنان همواره با كاهش مواجه بوده است و در سال 89 تا 90 نيز ميانگين سني اين زنان يك سال كاهش يافته است.

دكتر حبيب الله مسعودي فريد همچنین اعلام کرد : بر اساس آمارهاي مراكز بازپروري سازمان بهزيستي 10 تا 12 درصد زنان خياباني متاهل هستند و اغلب آنان در سنين ابتداي جواني 20 تا 29 سال قرار دارند، البته آمار مراكز بازپروري سازمان بهزيستي با آمارهاي جامعه متفاوت است.
احمدرضا رادان جاشین فرمانده نیروی انتظامی نیز در خرداد ماه سال 90 تلویحا از توانایی کشور در ایجاد اشتغال برای 400-500 زن خیابانی خبر داد، اما نگفت که آیا تعداد زنان خیابانی، محدود به همین عدد 500 نفر است یا خیر؟

حالا نیز در جدید ترین آمار درباره آسیب شناسی زنان، معاون خدمات اجتماعی سازمان رفاه و مشارکت‌های اجتماعی شهرداری تهران، با اشاره به کاهش سن زنان کارتن‌خواب در پایتخت گفته که سن زنان کارتن خواب به 17 سال رسیده است.

رضا جهانگیری‌فردبا بیان اینکه اطلاع دقیقی از سن دقیق زنان کارتن‌خواب در شهر تهران در دست ندارم،تصریح کرده: هم‌اکنون در شهر خانواده‌ای به همراه فرزندان خود بی‌خانمان هستند آیا می‌توان استنباط کرد سن بی‌خانمانی به کودکان رسیده است.

وی با تاکید بر اینکه به طور کلی میانگین سنی زنان کارتن‌خواب کاهش یافته است، ادامه داده: زمانی در هشت سال گذشته عمده آمار زنان بی‌خانمان و کارتن‌خواب شهر تهران به زنان سالمند تعلق داشت اما این روز‌ها شاهد حضور زنان جوان هستیم.

معاون خدمات اجتماعی سازمان رفاه و مشارکت‌های اجتماعی شهرداری تهران با بیان اینکه علت اصلی افزایش تعداد کارتن‌خواب‌های زن در شهر تهران اعتیاد است، همچنین گفته: زنان زود‌تر از مردان در برابر اعتیاد ضربه می‌خورند و از خانواده‌ طرد می‌شوند از این رو در هر سن و سالی به بی‌خانمانی مبتلا می‌شوند.

این آمار در حالی ارائه می شود که بدون شک کارتن خوابی زنان جوان افزایش روسپیگری و فحشا را به دنبال خواهد داشت.آسیبی که همواره مسئولین از آن فرار کرده اند و هرگز به طور جدی به آن پرداخته نشده است.

در هر حال، طبق آمارهاي سال 90، «فقر» مهم‌ترين عامل و «تعارضات خانوادگي» دومين عامل موثر در بروز پديده زنان خياباني است، اما آنچه در اين ميان حایز اهميت است اين است كه اين زنان حاضر در مراكز سازمان بهزيستي، معرف تمام زنان خياباني نيستند، چرا كه اغلب از طريق مراجع قضايي و انتظامي و به اجبار به سازمان بهزيستي معرفي مي‌شوند و به این ترتیب هرگز آمار درستی از تعداد این زنان در دست نیست و به طبع شناسایی و حل مشکلات آنها نیز دور از دسترس است و باید هر چه سریع تر تابوی آماری آسیب شناسی زنان بشکندتا شاید بتوان مشکلات آنها را برای بهبود حال جامعه حل کرد.


تفتان ما taftanema: تیراندازی افراد ناشناس  در شهرر  خاش در استان سیستان و بلوچستان  به سمت خودرو پژو 405 دو کشته برجای گذاشت .
یک منبع آگاه در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی تفتان ما ، اظهار داشت : سرنشینان مسلح دو خودروی زانتیا و  پژو پارس سفید رنگ بدون پلاک به طرف سرنشینان خودرو پژو ۴۰۵ در بلوار معلم تیراندازی کردند .
وی ادامه داد : در این تیراندازی سرنشینان خودرو پژو۴۰۵  با هویت «  ح . ح » و « ی . ح » بر اثر اصابت چندین گلوله کشته شدند .
وی تصریح کرد : افراد ناشناس مسلح پس از تیراندازی از محل حادثه متواری شدند .

همچنین به گزارش خبرنگار مستقر پایگاه خبری تحلیلی تفتان ما در صحنه حادثه از شواهد موجود مشخص بوده است که افراد کشته شده  جوان بوده اند و ساکن  شهرستان سرباز می باشند و تیراندازی از محل فلکه انار مقابل فرمانداری خاش آغاز شده است .









در حالی که پیش از این بارها در خصوص صادرات نفت ایران به هند و انجام تهاتر نفت با کالاهای هندی انتقاداتی مطرح شده بود، بر اساس یک ادعا عنوان شده است که ایران قرار است امتیاز جدیدی به هندی ها بدهد که بر اساس آن پالایشگاههای هند را تشویق به افزایش واردات نفت از ایران کنند!
در حالی که پیش از این بارها در خصوص صادرات نفت ایران به هند و انجام تهاتر نفت با کالاهای هندی انتقاداتی مطرح شده بود، حال گویا ایران قرار است امتیاز جدیدی به هندی ها بدهد که بر اساس آن پالایشگاههای هند را تشویق به افزایش واردات نفت از ایران کنند!

به گزارش «تابناک»، خبرگزاری رویترز مدعی شده است که ایران برای افزایش فروش نفت خام خود به هند، پیشنهادی ارائه کرده است که بر اساس آن حمل نفت به این کشور رایگان خواهد بود. در عین حال به گفته منابع آگاه، در حال حاضر نزدیک به 15.3 میلیارد دلار پول نفت ایران در سه کشور آسیایی بلوکه شده است.

به گفته منابع آگاه در صنعت نفت، ایران که برای افزایش فروش نفت خام خود دست به اقداماتی همچون ارائه تخفیف جدی در قیمت زده بود، اکنون نیز پیشنهاد تحویل رایگان نفت خام به هند را ارائه کرده است.

به گفته این منابع که نخواستند نامشان فاش شود، به این ترتیب مشتری های هندی ایران می توانند بین 70 سنت تا یک دلار در هزینه حمل هر بشکه نفت خام خریداری شده از ایران صرفه جویی کنند.

همچنین این منابع به «رویترز» گفته اند که ایران پیشنهاد ارائه تخفیف در قیمت را به شرط افزایش خرید پالایشگاه های هندی مطرح کرده است. گفته می شود چنان چه پالایشگاهی سالانه 30 میلیون بشکه نفت خام از ایران خریداری کند می تواند تا 25 سنت در هر بشکه تخفیف بگیرد. رقمی که به 7.5 میلیون دلار در سال می رسد.

بر اساس این گزارش، ایران در حال حاضر نیز وعده تحویل 90 روز نفت خام به هندی ها را ارائه کرده است، در حالی که بیشتر دیگر تولید کنندگان اعتباری 30 روزه فراهم می کنند. در حالی که هند نیز برای کاهش هزینه 170 میلیارد دلاری واردات نفت خام نسبت به هرگونه تخفیفی بسیار مایل است، اما در مورد افزایش واردات قبل از تصمیم مجدد آمریکا در زمینه تحریم نفتی ایران، نگران است. دوره شش ماهه مستثنی بودن هند از خرید نفت ایران در اوایل دسامبر به پایان می رسد.

گفته می شود در حال حاضر بیش از 5.3 میلیارد دلار پول نفت ایران توسط هند پرداخت نشده است که از این میزان حدود 1.8 میلیارد دلار در اختیار شرکت های  خریدار نفت ایران است و بقیه آن نیز در بانک نگهداری می شود.

همچنین منبع آگاه دیگری نیز میزان طلب ایران از کره جنوبی را معادل 5 میلیارد دلار اعلام کرده است و می گوید به همین میزان نیز در ژاپن توقیف شده است.

گفتنی است که این گزارش در حالی منتشر شده است که هنوز منابع داخلی و مقامات ذیربط هیچ گونه واکنشی بری تایید یا تکذیب آن نداشته اند و هیچ گونه اظهار نظر رسمی در این خصوص از سوی مقامات وزارت نفت کشور صورت نگرفته است.

پیش از این وزیر انرژِ هند عنوان کرده بود که به دلیل آنکه واردات نفت از ایران و پرداخت طلب نفتی ایران به شکل تهاتری منجر به حفظ ذخایر ارزی این کشور خواهد شد، باید واردات نفت از ایران افزایش یابد.

حال در صورت صحت ادعای فوق در خصوص حمل رایگان نفت به هندوستان، باید گفت که گویا مسئولان داخلی تمایل بیشتری به فرونشاندن اشتیاق و عطش مشتریان نفتی ایران دارند!

تالابی که به تسخیر اراضی کشاورزی درآمد/ خانه پرندگان مهاجر "گوجه کاری" شد

 
تالابی که به تسخیر اراضی کشاورزی درآمد/ خانه پرندگان مهاجر "گوجه کاری" شد
 
تالاب بیشه دالان بروجرد که طی سالهای اخیر به تسخیر اراضی کشاورزی درآمده و به محلی برای کشت برنج و صیفی جات تبدیل شده روزگار چندان خوشی ندارد، موضوعی که نیازمند همکاری مردم و چاره اندشی متولیان است.
 
تالاب بیشه دالان در حدود 15 کیلومتری جنوب شرقی شهر بروجرد و  شمال روستای "چگنی کش" در دشت سیلاخور واقع شده؛ تالابی که طی سالهای اخیر با بحرانهای متعددی درگیر بوده است.
 
مساحت این تالاب در گذشته حدود 913 هکتار بوده که در سالهای اخیر، به علت تصرف های غیر قانونی و تغییر کاربری اراضی توسط اهالی روستای همجوار و تبدیل آنها به اراضی کشاورزی، مساحت آن به 79.5 هکتار کاهش یافته است.
 
 
هر دم از این باغ بری می رسد/ "مسکن مهر" را آب می برد و مسئولان را خواب
 
در حالی مشکلات مسکن مهر کم کم خود را نشان می دهد که در اتفاقی قابل تامل با جانمایی اشتباه، مسکن مهر شهرستان پلدختر در مسیر سیلاب احداث شده و امروز که واحدها در آستانه تحویل به مردم است مسئولان به فکر رفع مشکل قرارگیری خانه های مردم در مسیر سیلاب افتاده اند.
 
نخستین بار خبرگزاری مهر بود که در سال 89 یعنی حدود چهار سال قبل در حالیکه پروژه در مرحله فونداسیون بود نسبت به قرارگیری محل ساخت مسکن مهر پلدختر در مسیر سیلاب هشدار داد، هشداری که چندان مورد توجه متولیان امر که خود را به خواب زده بودند قرار نگرفت.
 
این روند به گونه ای بود که در زمان احداث پروژه های مسکن مهر پلدختر یکی دو بار فونداسیون پروژه را سیلاب با خود برده بود ولی مسئولان امر گویا تصمیمی برای جابجایی این پروژه نداشتند تا بازهم در همان محل کار خود را ادامه دهند.
 
این وضعیت بارها به جلسه شورای مسکن لرستان نیز کشیده شد تا اینکه در یکی از این جلسات که با حضور علی نیکزاد وزیر سابق راه و شهرسازی تشکیل شد تصمیم گرفته شد که برای حفاظت پروژه از سیلابهای فصلی اقدام به احداث سیل بند و کانال هدایت آبهای سطحی کنند!
 
 
صدای سوت قطار در کوه های زاگرس شنیده نمی شود/ راه آهن ایلام در خانه متوقف شد
 
برای کوهپایه نشینان زاگرس با آن توپوگرافی خشن ساخت راه آهن سخت است ولی این روزها با پیشرفت علم و تکنولوژی قرار بود صدای سوت قطار در گوش نسل جدید از بچه های ما و کوه های سر به فلک کشیده زاگرس طنین انداز شود.
 
پروژه راه آهن استان ایلام از مصوبات چند سال گذشته دولت در استان ایلام بوده که در اردیبهشت ماه سال جاری توسط رئیس جمهور وقت کلنگ زنی شد ولی در حال حاضر پروژه با مشکلاتی مواجه است و عملیات اجرایی به درستی پیش نمی رود.
 
 قرار بود پروژه راه آهن ایلام طی دوره زمانی کوتاه به سرانجام برسد و فاصله ایلام از مناطق دیگر کشور را کوتاه و کوتاهتر کند ولی چند سال است که به عمل نمی رسد.
 
زندگی در برمودای خانه، اجتماع و مدرسه/ بزهکاری دانش آموزان، زاییده فرافکنی بزرگان
 
بزهکاری دانش آموزان امری است که شاید بارها از سوی مسئولان مربوطه انکار شده یا نزدشان محلی از اعراب نداشته است اما به عنوان حقیقتی انکار ناپذیر در جامعه امروز ایران وجود دارد.
به گزارش خبرنگار مهر، قلب‌های معصومشان با وجود بی توجهی ناخواسته همچنان به عشق محیط خانه می‌تپد. دست هایشان با وجود غرور تصنعی بازهم خواهان بخشش از سوی بزرگان است و چشمهایشان بیش از همیشه از توجه همراه با احترام برقی عجیب خواهد داشت.
 
آنها همان نوزادان دیروزی هستند که والدین و دوستان و آشنایان از آمدنشان به وجد آمدند، همان نوزادانی که همه مراحل زیبای رشد را پشت سرگذاشته و اکنون با تغییراتی جسمی و روحی به دنیای بزرگترها نزدیک تر می‌شوند.... و چه حیف که ناگهان متوجه شوند کمتر از همیشه مورد توجه اند و بیش از همه زندگیشان وجودشان بی اهمیت شده است.
 
دانش آموزان، کودکان و نوجوانان همچون همه انسان‌ها و برخلاف انتظارات کلیشه‌ای والدین و اولیای مدرسه می‌توانند چارچوب‌ها را بیش از گذشته نادیده گرفته و پای برروی مرزهای اخلاقی و اجتماعی بگذارند، اما زدن برچست بزهکار به کودک یا نوجوانی که به طور طبیعی از محیط های خانه، مدرسه و اجتماعش جدانیست می تواند اتهامی خالی از انصاف و حتی در جهت فرافکنی اولیا و مربیان باشد.
 
 
اجرای سد تنگ سرخ در هاله ای از ابهام/ احیاء "رودخانه خشک" یا خشکی تالاب مهارلو
 
 از اوایل دهه 80 فکر ایجاد سدی در شمال غرب شیراز برای جاری ساختن همیشگی آب در رودخانه خشک این شهر نظر برخی از مسئولان شهر را به خود معطوف کرد.
 
این سد که به اسم "تنگ سرخ" نام گرفت با هدف احیای رودخانه خشک شیراز که در ایام کم باران و تابستان، خشک است در همین دهه 80 وارد فاز مطالعاتی شد.
 
با ایجاد این سد مسئولان به دنبال این بودند که رودخانه خشک را در تمام فصول سال آبدار کنند و با این کار به صنعت گردشگری شیراز نیز روحی دوباره ببخشند. در این راستا اما طی مدت اخیر مشکلاتی بر سر اجرای این پروژه ایجاد شده که مهمترین آن مخالفت محیط زیست است که اعتقاد دارد با ایجاد این سد آبی که از طریق رودخانه خشک به دریاچه مهارلو می ریزد قطع می شود و بدین سبب مشکلات زیست محیطی ایجاد خواهد شد.
 
رئیس گروه محیط زیست آب منطقه ای فارس در خصوص احداث سد تنگ سرخ در شیراز گفت: بر خلاف سدهای دیگر سد تنگ سرخ، سد کوچکی است که کاربری خاصی ندارد و کاربرد آن مانند سدهای دیگر نیست.
 
 
الماس جنگلهای شمال خشک می شود/ شمشادخان در یک قدمی مرگ
 
محو درختان شمشاد از جنگلهای شمال سبب می شود تا عرصه های جنگل تنک شده و فضای باز ناپیوسته وگاه فضای باز پیوسته مواجه می شود و احتمالا در شرائط مساعد با گونه های جدیدی پر خواهد شد.
 
گسترش بیماری سوختگی شمشاد در ماههای اخیر در جنگل هیا شمال سبب شده تا بسیاری از گونه ای درختی شمشاد دچار این آفت شده و آسیب بینند و به تاکید کارشناسان، اگراین بیماری یک حمله بیوتروریستی نباشد، یک فرایند منتهی به تغییرگونه یاکنورسیون درجنگل خواهد بود که به سرعت در شرف معرفی کردن یک توالی به جنگلبانان است.
 
شمشاد گونه همیشه سبز و زیبای جنگل های هیرکانی با برگ های روغنی شفاف و چوب با ارزش با کاربرد های مختلف صنعتی و صنایع دستی می میرد. شانس حضور و جایگزینی برای گونه خرمندی، بیش از دیگر گونه ها است و ارزش اقتصادی و پایداری جنگل به سرعت تنزل می یابد.


شهرداری تهران قصد دارد صدها مناره در جای جای این شهر بسازد

مناره ها در تهران برافراشته می شوند

شهرداری تهران قصد دارد صدها مناره در جای جای این شهر بسازد



وقتی نام استانبول و قاهره، دو کلانشهر خاورمیانه به گوش می رسد تصویری از مساجد باشکوه و قدیمی این شهرها نیز در ذهن ها پدید می آید. بر خلاف مصر و ترکیه، در ایران بیش از سه دهه است که روحانیون حکومت می کنند. اما چهره تهران مدرن است، چیزی که چندان با تصویری که سعی می شود از ایران ارائه شود هماهنگی ندارد. در حالی که در شهر استانبول – جایی که جهان اسلام و غرب به هم می آمیزد – بیش از چهار هزار مسجد وجود دارد در تهران این میزان کمتر از دو هزار مسجد است.
ا
پ
شاید شگفت زده شوید از اینکه در اکثر مناطق تازه گسترش یافته تهران، مناطقی که در دوران حکومت اسلامی ساخته شدند، با تعداد بسیاری کمتری از مساجد برخورد می کنید در مقایسه با آن بخش هایی از شهر که در دوران حکومت پادشاهی و سکولار ایران ساخته شدند. هنوز هم زیباترین و بزرگترین مساجد شهر تهران، مساجدی هستند که پیش از انقلاب اسلامی ایران ساخته شدند. مسجدی که نام آیت الله خمینی را به آن داده اند و از زیباترین مساجد تهران محسوب می شود ۱۸۰ سال دارد. مسجد زیبای لرزاده ۸۰ ساله و مسجد شهید مطهری ۱۰۰ سال دارد، در حالی که نظام جمهوری اسلامی ۳۴ سال دارد.

عکس از خبرگزاری فارس
عکس از خبرگزاری فارس

گفته می شود از آن پس بود که محمد باقر قالیباف شهردار تهران برنامه ای برای ساخت چهارصد مسجد در تهران ریخت و علاوه بر آن اعلام کرد که می خواهند ۸۰۰ مناره در تهران بسازد. گرچه ظاهرا انتخابات ریاست جمهوری ایران و حضور شهردار تهران در قامت فردی مدرن و عملگرا موجب شد تا شهردار این برنامه خود را عقب بیندازد. آنگونه که برخی از خبرگزاری های ایران خبر داده اند بسیاری از این مناره ها قرار است که به صورت پیش ساخته، تولید و سپس در مساجد کنونی و مساجدی که ساخته می شوند برپا شوند هرچند اعلام نشده است که این مناره ها کجا ساخته می شوند و یا هزینه های آن چه میزان خواهد بود.
او چند روز پیش در دفاع از ساخت این تعداد مسجد و افزودن صدها مناره در تهران گفته بود که “افتخار من است که بچه مسجدی هستم و از سوم ابتدایی مکبر مسجد بودم.” او همچنین به انتقاداتی که نسبت به این طرح شده است اشاره کرد و به خود و حامیان خود توصیه کرد که “به عنوان بچه های وفادار به انقلاب و نظام باید مواظب باشیم که کسانی که می خواهند شیطنت کنند موفق نشوند و ما را از مدار کار و فعالیت دور نکنند.”
یک روزنامه نگار اصلاح طلب در تهران می گوید که گویی داستان اجباری شدن حجاب یکی دو سال پس از وقوع انقلاب ۵۷ در حال تکرار است. زمانی که روحانیون قدرت را در دست گرفتند زنان مجبور شدند چادر بر سر کنند. شهردار تهران نیز این روزها می خواهد با بودجه مردم چادری بر سر تهران بکشد و آن را مسلمان تر جلوه دهد.

عزاداری محرم در نیجریه

عز











۳۰ مدعی به‌دنبال ثروت هنگفت ثریا اسفندیاری

زندگی

۳۰ مدعی به‌دنبال ثروت هنگفت ثریا اسفندیاری

بررسی دعوای حقوقی بر سر دارایی ثریا اسفندیاری، پشت درهای بسته دادگاهی در شهر کلن به جریان افتاده است. ۳۰ نفر از بستگان و آشنایان همسر دوم محمدرضا شاه پهلوی مدعی به ارث بردن املاک و جواهرات وی هستند.
۳۰ نفر از بستگان و آشنایان ثریا اسفندیاری، همسر دوم محمدرضا شاه پهلوی، از روز سه‌شنبه (۵ نوامبر/۱۴ آبان) در دادگاهی غیرعلنی در شهر کلن برای به ارث بردن ثروت چندین میلیون یورویی وی، در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند. خبرنگاران اجازه حضور در این دادگاه را ندارند.

ثریا اسنفدیاری پیش از وفاتش در تاریخ ۲۵ اکتبر ۲۰۰۱ در سن ۶۹ سالگی در وصیتنامه‌اش چند مؤسسه خیریه و برادرش بیژن را که در آن زمان در شهر کلن زندگی می‌کرد، به عنوان وارث خود بعد از مرگ مشخص تعیین کرده بود. بیژن اسفندیاری یک هفته بعد از درگذشت خواهرش‌، در حالی که برای شرکت در مراسم گرامیداشت وی به شهر پاریس رفته بود، در پی زیاده‌روی در مصرف الکل و مواد مخدر جان سپرد.

از آن زمان تا کنون دعوای حقوقی بر سر دارایی‌های ثریا اسفندیاری آغاز شده و اکنون پس از ۱۲ سال دور بعدی این دعوا در دادگاهی در شهر کلن آغاز شده است؛ نزاعی که به باور کارشناسان قطعا به این زودی‌ نمی‌توان پایانی بر آن متصور شد.

میزان دقیق ثروت به جای مانده از ملکه پیشین ایران به درستی مشخص نیست و حتی در اسناد دادگاه نیز هیچ رقم مشخصی ثبت نشده است. به نوشته سایت "ولت آنلاین" گمان می‌رود که دارایی‌های ثریا ارزشی بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون یورو داشته‌باشند که به این مبلغ بایستی ارزش املاک و مستغلات وی نیز اضافه شود.

سال گذشته بخشی از جواهرات ثریا در حراج کریستی لندن به فروش رفت. در این حراجی تنها یکی از انگشترهای الماس ملکه پیشین ایران نزدیک به ۱۰۰ هزار یورو فروخته شد.

یک تکه "وصیت‌نامه"

ژان حسن فیروزفر، راننده و منشی بیژن اسفندیاری یکی از چهر‌های اصلی در این نزاع حقوقی است. او معتقد است که تمامی ثروت ثریا اسفندیاری به وی تعلق دارد. آقای فیروزفر شاهد این ادعا را ورقه یادداشت کوچکی به امضای بیژن اسفندیاری می‌داند که آن را "وصیت‌نامه" وی معرفی می‌کند.

در این تکه یادداشت آمده: «من آقای حسن فیروزفر، ناجی شماره یک و تنها دوستم را به عنوان تنها وارثم معرفی می‌کنم.»
ثریا اسفندیاری پس از ازدواج با محمدرضا پهلوی از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۸ ملکه ایران بودثریا اسفندیاری پس از ازدواج با محمدرضا پهلوی از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۸ ملکه ایران بود
به نوشته ولت آنلاین در اصل بودن این امضا تردیدی نیست و بررسی‌ها صحت آن را تا اندازه زیادی ثابت کرده‌اند. به گفته آقای فیروزفر، بیژن اسفندیاری این یادداشت را در ساعت ۲۳ و ۱۵ دقیقه، یعنی یک ربع پیش از مرگش، نوشته و امضا کرده است. از همین رو پرسش قابل تأملی که کارشناسان حقوقی بر آن تأکید می‌کنند این است که آیا برادر و وارث ملکه ثریا در آن زمان در "کمال صحت و سلامت عقل و روان" برای نوشتن وصیتنامه بوده است؟

بستگان بیژن اسفندیاری ادعای حسن فیروزفر را رد کرده و ناممکن می‌دانند. در این میان سر و کله برخی چهره‌های جدید نیز در طول این ۱۲ سال از سراسر جهان پیدا شده که خود را از دوستان و بستگان بیژن اسفندیاری معرفی ‌می‌کنند.

ادعای یکی از همین افراد که اهل شهر زیگبورگ، در نزدیکی کلن است، تا بدان‌جا پیش رفت که بیژن اسفندیاری در سال ۲۰۰۲ نبش قبر شد. این فرد مدعی آن شده بود که پسر متوفی از رابطه‌ای خارج از ازدواج بوده است. آزمایش دی ان ای در نهایت خلاف این ادعا را ثابت کرد.

پایانی دور از دسترس

یکی از بستگان ثریا اسفندیاری که در شهر کوبلنتس آلمان زندگی می‌کند و یک برادر ناتنی ساکن شهر نیویورک از دیگر کسانی هستند که خود را جزو ورثه می‌دانند. بررسی این ادعاها و شکایات باعث شده تا دستگاه قضایی آلمان هنوز به نقطه‌ای نرسد که بتواند در مورد تقسیم میراث ثریا به خانواده‌اش تصمیم‌گیری کند.

دادگاه بایستی هم اینک در ابتدا تکلیف یادداشتی را که ژان حسن فیروزفر در اختیار دارد، مشخص کند.

در سال ۲۰۰۶ دادگاه کلن حکم داد که بیژن اسفندیاری به هنگام امضای این "وصیتنامه" در کمال صحت و سلامت عقل و روان نبوده است. در پی صدور این حکم آقای فیروزفر خواستار تجدیدنظر در آن شده و همین امر دور دیگری از دادرسی این پرونده را سبب شد. ظاهرا وکلای وی گزارش‌هائی را به دادگاه ارائه داده‌اند که خلاف نظر کارشناسان حقوقی دادگاه است.

پریچهر زائر، یکی از بستگان ثریا اسفندیاری، هم اینک خواستار آن شده است که اعتبار این یادداشت در دور تازه بررسی این پرونده سرانجام برای همیشه مشخص شود. به گفته یکی از سخنگویان دادگاه، حتی پس از اعلام رأی نهایی، بازنده باز هم می‌تواند این حکم را به چالش کشیده و به دادگاه عالی ارجاع دهد.

کارشناسان اکنون برای پایان این نزاع حقوقی در آینده‌ای نزدیک چشم‌اندازی را متصور نیستند. تا زمانی که سرانجام سرنوشت میلیون‌ها یورو دارایی ثریا مشخص شود، شاید چند تن از ورثه‌ وی خود چشم از جهان فرو ببندند یا اینکه در این میان سر و کله فرزندان و برادران و خواهران ناتنی دیگر پیدا شود.

سرنوشت ملکه‌ای با چشمان زمردین

ثریا اسفندیاری از مادری آلمانی و پدری ایرانی در سال ۱۳۱۱ در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدر وی خلیل اسفندیاری و پدربزرگش اسفندیار خان سردار اسعد بود. خلیل اسفندیاری سفیر ایران در آلمان بود و ثریا دوران کودکی خود را در برلین سپری کرد.

او پس از ازدواج با محمدرضا پهلوی از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۸ ملکه ایران بود اما این پیوند به دلیل عدم تولد فرزندی برای تداوم سلطنت، به جدایی انجامید. او پس از جدایی ایران را ترک کرد و به فرانسه رفت و وارد پیشه هنرپیشگی شد، اما موفقیت چندانی به دست نیاورد.

ثریا بعدها خود در زندگی‌نامه‌اش نوشت که علیرغم زندگی پرشکوه در فرانسه از افسردگی رنج می‌برده است. پیکر او که به "ملکه‌ای با چشمان زمردین" معروف بود در قطعه خانوادگی در گورستانی در شهر مونیخ به خاک سپرده شد.

دلالانی که با تلفن بازار ارز را به نوسان در می‌آورند

سال ها است که مجسمه «فردوسی» در میدان بزرگ تهران، «شاهنامه» به دست ایستاده و دلالان دلار به دست که با تلفن های خود رقم ها را جا به جا می کنند، را به نظاره نشسته است.
حضور مردم در مقابل صرافی برای پرسیدن و بررسی نرخ روزانه ارز در بازار غیر رسمی ارز ایران- شرق پارسی
حضور مردم در مقابل صرافی برای پرسیدن و بررسی نرخ روزانه ارز در بازار غیر رسمی ارز ایران- شرق پارسی
بازار طلا، سکه و ارز ایران همیشه کانون توجه سیاستمداران، مردم و رسانه های این کشور بوده است؛ بازاری که مدت طولانی است، آرامش به خود ندیده است و همراه با تلاطم های سیاسی بالاو پایین می رود. تاثیر هر شایعه کوچک بین المللی را اگر در بسیاری از جاها نمی توان به وضوح دید، اما به طور قطع نقطه عطف ظهور این شایعات را می توان بازار غیر رسمی ارز ایران دانست.
اخباری که مرتبط به نوسانات قیمت دلار بر روی سایت های خبری مخابره می شود، نه تنها توجه اقتصاددان ها، بازرگان ها، تاجران را به خود جلب می کند، بلکه از سوی مردم عادی که تاکنون به غیر از ریال، پول دیگری خرج نکرده اند، هم مورد توجه و پیگیری مستمر قرار می گیرد.
قیمت ارز در جامعه ایران و در زندگی روزمره مردم اهمیت زیادی دارد. می توان علت اصلی آن را، وابستگی نیازهای روزمره به واردات دانست. با رشد قیمت دلار در چند سال اخیر، قیمت کالاهای مختلف از روغن گرفته تا خودرو و مسکن، در ایران افزایش یافت و زندگی بسیاری را با سختی های فراوان همراه کرده است.
فروش دلار در بازار غیر رسمی ارز ایران -عکس از شرق پارسی
فروش دلار در بازار غیر رسمی ارز ایران -عکس از شرق پارسی
از اینرو پیگیری خبری های مربوط به ارز به قشر خاصی مختص نمی شود و حتی می توان گفت این موضوع، بحث اصلی مکالمه های روزمره مردم در مکان های عمومی، نشست های دوستانه و خانوادگی را تشکیل می دهد. همچنین بسیاری از طنزهای امروزی از این موضوع الهام گرفته اند. به طوری که بسیاری از افراد این طنز معروف را همواره به یاد خواهند داشت: «وضعیت مملکت الان طوری شده که اگه شما صبح که داری میری سرکار یه دلار بخری و برگشتنه بفروشیش حداقل کرایه تاکسیت درمیاد».
اسکناس های یک دلاری در کنار اسکناس های 100 تومانی - شرق پارسی
اسکناس های یک دلاری در کنار اسکناس های ۱۰۰ تومانی – شرق پارسی
مرکز مشهود این نوسانات را می توان بازار فروش ارز در فاصله چهار راه استامبول تا میدان فردوسی تهران دانست. به زبان دیگر، میدان «فردوسی» که باید همگان را به یاد شعر، فرهنگ، ادب و ادبیات ایرانی بیاندازد، امروزه ایرانیان را به یاد طلا، سکه، دلار و گرانی می اندازد.
سال ها است که مجسمه «فردوسی» در میدان بزرگ تهران، «شاهنامه» به دست ایستاده و دلالان دلار به دست که با تلفن های خود رقم ها را جا به جا می کنند، را به نظاره نشسته است.
فروش دلار توسط دلالان ارز در میدان فردوسی -شرق پارسی
فروش دلار توسط دلالان ارز در میدان فردوسی -شرق پارسی
فروش دلار، یورو و پوند تنها محدود به صراف های این منطقه نمی شود. اگر از چهار راه استامبول به سمت میدان فردوسی قدم بزنید، جمعیت زیادی را می بینید که یا روی موتورها نشسته اند و یا در گوشه خیابان و میدان ایستاده اند، برخی از آن ها دسته های اسکناس در دست دارند و برخی دیگر دست در جیب هستند، این افراد بنا به شرایط گاهی فریاد می زنند «دلار، یورو، پوند» و گاهی زمزمه کنان با دیدن عابری سرگردان می گویند «دلار، یورو، پوند».
زمانی که نوسانات بازار ارز و سکه شدت می یابد، مرکز بازار غیر رسمی ارز ایران خود را مبرا از همه شایعات و خطرات می کند. صراف ها تابلوهایی را که نمایشگر قیمت ارز است، بر می دارند و به لاک خود فرو می روند تا آب ها از آسیاب بیافتد. مردمی که سفری در پیش دارند، یا نیاز ضروری به خرید ارز دارند، در این زمان نیازمندتر از همیشه به بازار سیاه ارز می شوند. دلالان که نفع و سود خود را نمی توانند نادیده بگیرند، برای کمک و رفع نیاز این مشتری های نیازمند تا جایی که توان دارند، قیمت را بالا می برند و بازار سیاه را سیاه تر از قبل می کنند.
صرافی در خیابان فردوسی -شرق پارسی
صرافی در خیابان فردوسی -شرق پارسی
رسانه ها فعال تر از قبل درباره بازار ارز می نویسند، خبرها از داخل ایران فراتر می رود و توجه رسانه های بین المللی را به خود جلب می کند. نیروهای حکومتی و امنیتی ایران که اوضاع را آشفته می بینند، دست به دستگیری عده ای دلال ارز و یا صراف هایی که قانون را رعایت نکرده اند، می زنندد. خبر دستگیری این افراد در رسانه ها پخش می شود. اما هیچ گاه خبر دقیقی از چگونگی تخلف های و مجازاتشان شنیده نمی شود. با دستگیری این افراد بازار ارز تکان زیادی نمی خورد و بار دیگر منتظر رویداد و شایعه سیاسی دیگر می شود تا بر حسب نوع رویداد بالا و پایین شود.
به تازگی، دلار ۳۷۰۰ تومانی زمان دولت محمود احمدی نژاد به نرخ حدود ۳۰۰۰ تومان رسیده است. پس از صحبت های حسن روحانی در سازمان ملل، دیدار با مقامات و روسای جمهوری کشور های جهان، مصاحبه های خبری با رسانه های مطرح کشور های غربی و در آخر تماس تلفنی ۲۰ دقیقه ای با باراک حسن اوباما رئیس جمهوری آمریکا همگان را امیدوار کرد که نرخ دلار آمریکا تا ۲۵۰۰ تومان کاهش می یابد، امری که محقق نشد و در همان مقطع زمانی رئیس کل بانک مرکزی ایران را وادار کرد تا در این زمینه صراحتا بگوید نرخ ۳۰۰۰ تومانی قیمت کف است و از این بیشتر با کاهش مواجه نخواهیم شد.
فروش پوند بریتانیا در میدان فردوسی تهران-شرق پارسی
فروش پوند بریتانیا در میدان فردوسی تهران-شرق پارسی
تابلوی نمایش قیمت ارز در صرافی میدان فردوسی - عکس از شرق پارسی
تابلوی نمایش قیمت ارز در صرافی میدان فردوسی – عکس از شرق پارسی
فروش دلار در بازار غیر رسمی ایران - شرق پارسی
فروش دلار در بازار غیر رسمی ایران – شرق پارسی
دلارهای چیده شده در ویترین صرافی های میدان فردوسی- عکس از شرق پارسی
دلارهای چیده شده در ویترین صرافی های میدان فردوسی- عکس از شرق پارسی

مراسم خاک سپاری محمد جمالی فرمانده کشته شده در سوریه

15 آبان 1392
​​

مضرات موسیقی!


بیداد و ستم با نام دین


Sahar-M-2-1 ۱۳۹۲/۰۸/۱۵- م.سحر( محمد جلالی چیمه): 
در نقابِ اهل دین، ای خودپرست
بهرِ جشنِ خون به خنجر بُرده دست
 
از چه بیداد و ستم با نام دین
می کنی بر مردم این سرزمین؟
 
کیست آن دَد کاین فرادستیت داد؟
وز شرابِ خون ما، مستیت داد؟
 
کیست آن دَد کز سر بد گوهری
برسرت بنهاد، تاج سروری؟
 
از چه نسل ما اسیر چنگِ توست؟
جان و تنمان برخی ی نیرنگ توست؟
 
از چه می باید تومان یغما کنی
چکمهٔ قهرِ مغول در پا کنی؟
 
از چه باید دین، ترا بر دیگری
ناجوانمردانه بخشد سروری؟
 
ای که جز تاریکی ات کردار نیست 
روز ما تاریکِ دینت بهر چیست؟
 
دین تو ارزانی ی نان تو باد
رونق بازار و دکان تو باد!
 
از چه می باید تو مان قیّم شوی 
جانشین حضرتِ قائم شوی؟
 
دین مردم را کنی ابزارِ زور
تا فراهم گرددت اسبابِ سور؟
 
از چه با رُعبت که در ایران به پاست
جهل بر ایرانیان فرمانرواست؟
 
ما گنهکاریم اگر آزاده ایم؟
یا در این کشور ز مادر زاده ایم؟
 
از چه باید شیخمان ویران کند 
خانه بر ما گوشهٔ زندان کند؟
 
باد تا زین خاک زخم تیشه ات
بی محابا برکند از ریشه ات!
 
باد تا گورت ز ایران گُم شود
خوابگاهت لانهٔ کژدم شود!
 
م.سحر
6/11/2013

خوزستان طعم دود و شوری دارد


شهر اهواز برای دومین بار از سوی سازمان بهداشت جهانی به عنوان آلوده ترین شهر جهان شناخته شده است
در هفته اخیر بیش از شش هزار نفر از ساکنان اهواز و شهرهای دیگر استان خوزستان به دلیل تنگی نفس و مشکلات تنفسی به بیمارستان‌های این استان مراجعه کرده‌اند.
مسئولان وزارت بهداشت گفته‌اند در حال بررسی مسئله هستند، اما ساکنان محلی می‌گویند سالها است که با مشکل تنگی نفس در این مناطق روبرو هستند و مقامی پیگیر وضعیت آنها نیست.

آتش در نیستان و تنگی نفس
این در حالی است که شهر اهواز برای دومین بار از سوی سازمان بهداشت جهانی به عنوان کلیکآلوده ترین شهر جهان شناخته شده است. البته پس از اهواز، سنندج و کرمانشاه هم میان ۱۰ شهر اول آلوده دنیا جای گرفته‌اند.
دبیر یکی از مدارس اهواز با اشاره به اینکه آلودگی در اهواز و مشکلات تنفسی در این شهر و روستاهای اطراف موضوع تازه‌ای نیست، می‌گوید: "سوختن نیشکر معمولا در روزها بود اما با اعتراض مردم سوختن نیشکر هنگام شب ها انجام می شود، صبح حیاط مدرسه چند سانتی متر از خاکستر پوشیده می شود. من آسم دارم، این بار بیماری‌ام حادتر شده است."
براساس آمار رسمی بیش از ۴۱ درصد از زمین‌های کشاورزی استان خوزستان زیر کشت نیشکر است.
گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(ایرنا)، تنها در سال گذشته (۱۳۹۱) کلیکنشان می‌دهد که ۱۶ هزار هکتار از زمینهای کشاورزی استان خوزستان زیر کشت نیشکر بوده است.
نیشکر به طور عمده در شهرهای اهواز، شوشتر، شادگان و شوش کشت می‌شود و فصل کشت آن از مردادماه تا نیمه دوم مهرماه است.
یکی از کارمندان توسعه نیشکر با اشاره به اینکه سوزاندن نیشکر راحت‌ترین راه برداشت محصول است، می‌گوید: "دود حاصل از سوزاندن مزارع نی شکر دودی سنگین حاوی قند و الکل است که به دلیل سنگینی به بالا صعود نمی‌کند و همین مسئله سبب تنگی نفس و حساسیت پوستی می‌شود."
در همین حال برخی از کارشناسان امور دام و کشاورزی بلا استفاده ماندن "باگاس" (تفاله نیشکر) دیگر عوامل آلودگی و آتش سوزی‌های این منطقه عنوان می‌کنند.
به گفته این کارشناسان کارخانه‌ها به دامداران اجازه استفاده از تفاله نیشکر را که حاوی الکل، فیبر و مواد قندی نمی‌دهند، در نتیجه گرمای هوا تفاله‌های نیشکر را مشتعل و مشکلات را چندین برابر می‌کند.
براساس آمار رسمی بیش از ۴۱ درصد از زمین‌های کشاورزی در استان خوزستان زیر کشت نیشکر است
دو روز پس از تنگی نفس شش هزار نفر از ساکنان اهواز، احمدرضا لاهیجان‌زاده، مدیرکل حفاظت محیط زیست خوزستان دلیل این ماجرا را سکون هوا و نبود باد عنوان کرد. به گفته او این وضعیت موجب کلیکتجمع آلاینده‌های هواشده و بارندگی نیز آلاینده‌ها را به سطح زمین منتقل کرده است.
به گزارش حفاظت محیط زیست خوزستان، آنالیز نمونه‌ آب باران در روز دوم بارندگی نشان داده میزان "نیترات" بالا بوده است که احتمال باران اسیدی را قوت می‌دهد.
هرچند هر نوع فعالیت نفتی ممکن است نیترات تولید کند اما آتش زدن مزارع هم می‌تواند "نیترات" تولید کند.
در همین حال گرد و غبار ناشی از کشورهای عربستان و عراق، آلودگی محیطی ناشی از کارخانه‌ها و پالایشگاه‌ها از دیگر دلایل آلودگی اهواز و شهرهای اطراف آن است. براساس گزارش‌های موجود این آلودگی‌ها سبب افزایش بیماری‌هایی نظیر سرطان شده است.
یکی از کارمندان یکی از بیمارستان‌های اهواز در همین خصوص می‌گوید: "ده سال پیش ، ٤٠ تخت این بیمارستان اکثرا خالی بود ولی هم کنون بدلیل شیوع گسترده بیماری های سرطانی در اهواز و شهرهای استان علاوه بر پر شدن تمامی تخت ها عده زیادی بیمار سرطانی برای طی مراحل شیمی درمانی در لیست انتظار قرار دارند و همچنین عده زیادی به شهرهای دیگر جهت معالجه مراجعه می‌کنند."
بر طبق آخرین تحقیقات سازمان بهداشت جهانی آلودگی هوا دلیل اصلی سرطان و مرگ و میر ناشی از آن در جهان است و سالانه حدود ۲۵۰ هزار نفر در جهان از سرطان ریه مرتبط با آلودگی هوا می میرند.
خشک شدن تالاب هور العظیم، از دیگر عوامل افزایش ریزگردها در این منطقه است.
احمدرضا لاهیجان زاده، مدیرکل حفاظت محیط زیست خوزستان با اشاره به اینکه یک سوم این تالاب مرزی در ایران و دوسوم آن در عراق قرار گرفته، گفته است: "صدام حسین رئیس جمهور سابق عراق، در دهه ۹۰ برای مقابله با معارضان شیعه قسمت عراقی این تالاب را خشک کرد. در ایران نیز با آبگیری سد کرخه به عنوان بزرگترین سد مخزنی با گنجایش پنج میلیارد مترمکعب اجازه ندادند آب به 'هور' برسد.
خروجی این سد ۹۰ مترمکعب بر ثانیه و فقط برای مصارف شرب و کشاورزی تعریف شده بود و تالاب سهمی از این آب نداشت. بنابراین با از بین رفتن حق آبه، هورالعظیم به تدریج خشک شد. این امر باعث شد 'هور' به خودسوزی افتد. به طوری که در یک نوبت ۱۰۰ هزار هکتار دچار خودسوزی شد."

آب شور برای آشامیدن

یک لیوان آب لوله کشی اهواز در کنار یک لیوان آب معدنی
مشکل دیگری که به غیر از آلودگی هوا باعث بیماری مردم در خوزستان به ویژه اهواز شده است، آب آشامیدنی ناسالم است. هر چند کارشناسان و مردم محلی بارها از آلودگی آب انتقاد کرده‌اند، اما مسئولان کشور این مسئله را تاکنون تائید نکرده‌اند.
یکی از ساکنان اهواز با اشاره به اینکه آب داخل لوله‌ها غیر قابل آشامیدن است، می‌گوید: "حتی وقتی می‌خواهیم حمام کنیم نیز مدتی آب را باز می‌گذاریم تا آب قهوه‌ای رنگ و بد بو برود و بعد استحمام می‌کنیم، هر چند بعد از تمام شدن حمام همچنان ته بویی از لجن به بدن می‌ماند."
برخی از کارشناسان معتقدند به دلیل آلودگی آب، بیماری‌های انگلی و مشکلات کلیوی و گوارشی در میان اهالی این منطقه بیشتر شده است.
یکی دیگر از اهالی اهواز می‌گوید: "آنهایی که دستشان به دهنشان برسد، می توانند آب معدنی بخرند، اما اکثر مردم توانایی مالی ندارند، پس آب لوله را در کتری ریخته می جوشانند و وقتی سرد شد از آن استفاده می‌کنند، هر چند باز هم شور و قهوه‌ای رنگ است، اما راه چاره‌ای نیست؛ هم خاکستر و دود تنفس می‌کنیم ، هم آب شور می خوریم."

اعدام‌های ۱۰۰ روز اول



سرزمين ويران شده ما، بدست آخوندها

پاسخ مجاهدین به مقاله‌ی فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی اوین» ایرج مصداقی

پاسخ مجاهدین به مقاله‌ی فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی اوین» 
ایرج مصداقی

 
در مهرماه ۱۳۹۲ مقاله‌ی «فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی» را که در زیر می‌آید نوشتم. مجاهدین که از پاسخ به محتوای نوشته‌ی من عاجز مانده بودند و قادر به تکذیب آن نبودند به زعم خود در دو نوشته و در یک روز به آن پاسخ دادند.
اولی به قلم اسماعیل هاشم‌زاده ثابت که نام مستعار یکی از اعضای «اورسورواز» نشین‌‌‌شان است، در سایت آفتابکاران انتشار یافت و دومی به «قلم» زهره رستگار در سایت همبستگی ملی به چاپ رسید. صحنه‌گردانان و سناریو‌نویسان از حداقل هوش و ذکاوت هم برخوردار نیستند که لااقل با فاصله مطالب را انتشار بدهند که دم خروس به فرموده دست به قلم شدن‌ نویسندگان مشخص نشود. این نوع واکنش‌های سراسیمه و هماهنگ و ادبیات به کار گرفته شده در آن‌ها نشان از درماندگی و استیصال دارد.
 
فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی اوین» 
مقدمه:
لازم می‌بینم به منظور تنویر افکار عمومی در مورد سوابق کسانی که این روزها در هیئت هواداران «اشرف‌نشان» مجاهدین، از سوی این سازمان به خدمت گرفته شده‌اند، توضیح کوتاهی ارائه دهم تا هواداران این سازمان متوجه شوند چه کسانی به عنوان «مبارز» و «زندانی از بند رسته» و «مقاوم» به آن‌ها قالب می‌شوند و چه تفسیر وارونه‌ای از زندان و مقاومت ارائه می‌گردد.  پیش تر در مورد علیرضا یعقوبی یکی از همین «اشرف‌نشان»‌ها که امروز «تحلیلگر» مجاهدین شده و جای «دوست» و «دشمن» نشان می‌دهد روشنگری کردم.
 
فریبا هادیخانلو یکی از عوامل به خدمت گرفته شده از سوی مجاهدین، «شاهد» محمد حسین توتونچیان دیگر مأمور این سازمان برای تولید دورغ‌های عجیب و غریب علیه من است. او به فرموده‌ی رهبری مجاهدین، همراه با محمدحسین توتونچیان مدعی شد شهید به خون خفته، فاطمه‌ی کزازی «نامزد» و «معشوق»‌ من بوده است و از آن بدتر این دو با تزویر و پرونده‌سازی آشکار، مدعی شدند که من برای فرار از مجازات اعدام، جلال و فاطمه کزازی را لو داده بودم. در حالی که جلال دو هفته قبل از من و فاطمه دو سال بعد از من دستگیر شده بودند و من در دوران یاد شده در زندان گوهردشت مشغول تحمل دوران زندانم بودم.
پیش از انتشار مقاله‌ی توتونچیان، مهدی ابریشم‌چی که هدایت پروژه را در دست داشت، در کال کنفرانس‌های برگزار شده برای هواداران مجاهدین در آمریکا و ... خبر از انتشار قریب‌الوقوع مقاله‌ی توتونچیان داده و از همه‌‌ی نیروهایشان خواسته بود که در پخش گسترده‌ی این جعلیات بکوشند. ابوالقاسم رضایی نیز توجیه سوژه‌ها را به عهده داشت و پروژه‌ را هدایت می‌کرد. چنانچه در فیس‌بوک و مقالات متعددی که از سوی هواداران و مسئولان این سازمان انتشار ‌یافت به جعلیات این دو و تیمی که پشت سر داشتند بارها اشاره ‌شد و همچنان به این کار زشت و غیرانسانی ادامه می‌دهند. نکته‌ی حیرت‌آور آن که برای سرهم‌کردن این جعلیات با تزویر و فریب خواننده را به کتاب خاطراتم از دوران ده‌ساله‌ی زندان «نه زیستن نه مرگ»، هم رجوع می‌دهند!
 
 
همسرم راضیه‌ی متینی در مقاله‌ای تحت عنوان «آیا با دروغ‌ و تهمت‌ می‌توان از پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری گریخت؟»
 
 
و همبندی سابقم حمید آقاغدیر اصفهانی در مقاله‌ای با عنوان «آقای توتونچیان هنوز شاهدان زنده‌اند»
 
 
جواب‌های لازم را به مهدی ابریشم‌چی و ابوالقاسم رضایی گردانندگان این پروژه‌ی غیرانسانی و توتونچیان و هادیخانلو به عنوان عاملان اجرایی آن دادند؛ هرچند همچنان مجاهدین برای آن که خود را از تک و تاب نیاندازند در سایت همبستگی ملی و سایت‌های تابعه، با چشم‌بستن بر وجدان و اخلاق، جعلیات مزبور را تکرار می‌کنند و بیش از پیش بر طبل رسوایی خود می‌کوبند.   
محمد حسین توتونچیان در مقاله‌ی مزبور فریبا هادیخانلو «شاهد» و «مطلع» خود را که سناریوی غیرانسانی و زشت مجاهدین بر اساس به اصطلاح شهادت او بنا شده این گونه معرفی می‌کند:‌
«در بین کسانی‌ که به من زنگ زدند فریبا هادیخانلو زندانی سیاسی دهه ی ۱۳۶۰ بود ، کهپدر ۶۲ ساله اش جز شهدای قتل عام ۱۳۶۷ است . »
 
او در همین مقاله‌ی چهره‌ی یک زندانی مقاوم و قهرمان از هادیخانلو ارائه می‌دهد.
چرا مجاهدین تنها در مورد پدر فریبا هادیخانلو صحبت کرده‌اند و در مورد همسرش چیزی نگفته‌اند که او نیز در زمره‌ی «شهدای قتل‌عام ۱۳۶۷ است» سؤالی است که بایستی به آن پاسخ دهند. آیا بهتر نبود برای اشک گرفتن از چشم خوانندگان از او هم یادی می‌کردند تا ذکر مصیبت‌شان دردناکتر شود و پای «شاهد»‌شان سفت‌تر؟
 
مصطفی ایگه‌ای همسر سانسور شده‌ی هادیخانلو
 
 
فریبا هادیخانلو پس از آزادی از زندان با مصطفی ایگه‌ای که او نیز به تازگی از زندان ‌آزاد شده بود ازدواج کرد. ازدواجی که مصطفی به خاطر سوابق همسرش از سوی تعدادی از زندانیان مجاهد «از بند رسته» مورد انتقاد نیز قرار گرفت.
از قرار معلوم تیغ «انقلاب ایدئولوژیک» و «طلاق‌های اجباری» دامان این شهید را پس از مرگ گرفته است و از او حتی در جایی که لازم است هم به فرموده‌ی مجاهدین ذکری به میان نمی‌آید.‌
وقتی فریبا هادیخانلو برای من به دروغ نامزد می‌تراشد و سپس با چشم بستن بر روی وجدان و شرافت مرا عامل لو دادن وی معرفی می‌کند بهتر نبود راجع به همسر خودش توضیح می‌داد؟
هیج عکسی از مصطفی همسر فریبا هادیخانلو که در کشتار ۶۷ جاودانه شد در فیس‌بوکش نیز وجود ندارد. تاکنون کوچکترین یادی از وی نکرده است! چرا، نمی‌دانم. حتماً مجاهدین و توتونچیان و هادیخانلو توضیح قانع‌کننده‌ای برای خوانندگان دارند.
 
چگونگی آشنایی من و مصطفی ایگه‌ای
من ساعت ۱۰ صبح ۲۹ دیماه ۱۳۶۰ دستگیر شدم و مصطفی نیز غروب همان روز در مغازه‌ی شیشه‌فروشی که در شرق تهران داشت با لباس کار دستگیر و به یکی از ستادهای فرعی کمیته‌‌ی نازی آباد آورده شد. من که تازه از زیر شکنجه درآمده بودم با او که از روحیه‌ی شوخ و بذله‌گویی هم برخوردار بود هم‌سلول شدم. در آن سلول دو تواب معروف زندان اوین به نام‌های مجید بسط چی و شاهرضا بابادی هم حضور داشتند که برای دستگیری چند سوژه به آن‌جا منتقل شده بودند.
به این ترتیب آشنایی من و مصطفی در موقعیتی خطیر شکل گرفت. روز بعد با هم توسط اکبر خوش‌‌کوش به زندان اوین منتقل و به شعبات بازجویی متفاوت تحویل داده شدیم. او پس از بازجویی مقدماتی، همان روز به بند منتقل شد ولی من روزها در شعبه‌ی بازجویی و دادسرا و زیر بازجویی ماندم که شرحش را در جلد اول خاطراتم داده‌ام.
مصطفی پرونده‌ی سبکی داشت و از آن‌جایی که برادرش محمد در زمان شاه هنگام حمل بمب دست ساز کشته شده بود خانواده‌اش به مجاهدین گرایش داشتند. برادر کوچکترش نیز در بند ۲ واحد ۱ زندان قزلحصار تواب بود و مصطفی در سال‌های بعد از این بابت رنج می‌کشید. 
در سال‌های گذشته من با پیگیری زیاد عکس قبر مصطفی را در بهشت‌زهرا پیدا کردم و در کتاب «رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر» صفحه‌ی ۱۷۰ انتشار دادم.
 
(عکس قبر مصطفی ایگه‌ای فرزند سید‌اسدالله متولد ۱۳۳۷ در قطعه‌ی ۸۷ ردیف ۷۶ شماره‌ی ۴۶ رژیم تاریخ اعدام او را به دروغ ۸ آبان ۱۳۶۷ اعلام کرده است. )
برحسب وظیفه تلاش زیادی هم کردم تا بلکه عکس قبر هوشنگ هادیخانلو را به دست آورم اما از آن‌جایی که ظاهراً رژیم هنوز آدرس قبر وی را نداده است کوشش‌هایم به ثمر نرسید.  
آیا همین که من برای مستند کردن جنایت رژیم می‌کوشم و حضرات مدعی، به شکلی پیمارگونه حتی نامی از شهید بخون خفته نمی‌آورند گویای بسیاری از حقایق نیست؟
 
آشنایی من با خانواده‌ هادیخانلو و یوسفلی
 
من در سال ۶۱ و ۶۲ در سالن ۱۹ گوهردشت و بند ۶ مجرد قزلحصار رابطه‌ی بسیار نزدیکی با چنگیز هادیخانلو برادر فریبا داشتم که در جلد اول خاطراتم به آن اشاره کرده‌ام. چنگیز در سال ۶۴ أزاد شد و به مجاهدین پیوست. وی در یکی از کمین‌های مزدوران رژیم در عراق همراه با تعدادی دیگر از مجاهدین در سال ۹۷ کشته شد. محمد حسین توتونچیان و فریبا هادیخانلو در مورد چنگیز هم حرفی نزده‌اند! البته چنگیز در اشرف مدتی تحت برخورد قرار داشت.
حیدر یوسفلی که امروز در لیبرتی است نیز پس از آزادی از زندان با فریندخت، خواهر بزرگتر فریبا هادیخانلو ازدواج کرد.
در حمله‌ای که نیروهای رژیم در بهار ۶۶ به منزل مسکونی یوسفلی در شرق تهران داشتند، علی فرزند کوچکتر خانواده، هدف رگبار مسلسل قرار گرفت و درجا کشته شد و حیدر و مصطفی همراه با یکی از پیک‌های مجاهدین که اگر اشتباه نکنم رشید نام داشت و تعدادی دیگر در این رابطه دستگیر شدند. چنگیز که عازم خانه‌ی یوسفلی بود سر کوچه از طریق همسایه‌ها در جریان حمله قرار گرفت و از همان‌جا فراری شد.
حیدر در سال ۶۷ در زندان گوهردشت در برخورد با مسئولان زندان از آن‌جایی که از جریان کشتار مطلع شده بود با پذیرش شروط آن‌ها نزد هیئت مرگ برده نشد و در دهه‌ی هفتاد از زندان آزاد و در دهه‌ی هشتاد به مجاهدین پیوست. همسرش فریندخت هم با او دستگیر شد اما بعد از یکی دو ماه از زندان آزاد شد. او باردار بود و نام پسرش را هم به یاد برادر همسرش علی گذاشتند. (وی با همان سابقه‌ی یکی دو ماهه زندان به عنوان زندانی سیاسی از بند رسته علیه من بیانیه امضا کرده است. البته مجاهدین تا دلتان بخواهد از این دست سیاه‌کاری‌ها کرده‌اند.)
در زندان گوهردشت، شعری به یاد «علی یوسفلی» به نام «برای درک مرگ» سروده شد که من آن را از حفظ کردم و در مجموعه سروده‌های زندان «برساقه تابیده کنف» انتشار دادم. در صفحه‌ی ۲۸۳ این کتاب دلیل سروده شدن آن را به شرح زیر توضیح دادم:
«این شعر در وصف علی یوسفلی سروده شده است. تاریخ سروده شدن آن در پاییز ۶۷ است ولی علی در سال ۶۶ به شهادت رسیده بود. پاسداران هنگام حمله به محل زندگی علی، وی را که کنار پنجره نشسته بود، از روی دیوار به رگبار می‌بندند. در یک لحظه، برادر و دوستش که در اتاق حضور داشتند با صدای رگبار گلوله متوجه می‌شوند که سر علی به پایین خم شد و پیراهنش غرق خون. آن‌جا که شاعر می‌سراید: «برای درک مرگ ، رگبار پشت پنجره کافی‌ست ، اگر چه آسمان آبی‌ست» در واقع اشاره به این موضوع دارد.»
«برای درک مرگ یک پنجره کافی‌ست
با حوصله‌ی دریا
با هوش دشت
با حس کوه‌‌های دور
آرام و پرغرور
به آن ترنم دیوار بی پنجره گوش کنیم
با قافله‌ی عشاق
با دستی به نرمی نسیم
و با سینه‌ای لبریز شقایق شوق
بر دیوارهای تاریک
پنجره‌ای باریک رسم کنیم
قصه آغاز کنیم
سینه به سینه‌ی آفتاب بگیریم
با روحی چو رؤیای آب
گردن‌آویزمان
رگبار عقیق باشد
و پیراهنی از پولک سرخ ستاره به تن کنیم
تا ابر باران‌زای دور
با ما رفیق باشد
برای درک مرگ
رگبار پشت پنجره کافی‌ست
اگرچه، آسمان آبی‌ست»
«برساقه‌ی تابیده‌ی کنف»، مجموعه سروده‌های زندان، به کوشش ایرج مصداقی، انتشارات آلفابت ماکزیما، سوئد ۱۳۸۴
 
فریبا هادیخانلو و «نشیب و فرازهایش»
 
 
مجاهدین و توتونچیان که به خوبی در جریان گذشته‌ی فریبا هادیخانلو هستند می‌نویسند:‌
 
«فریبا بعد از نشیب‌ و فراز‌هایی که در زندگیش داشته سر انجام ، چند سال پیش درنروژ مستقر میشه»
 
 
البته مجاهدین مانند دیگر موارد مشابه، صلاح نمی‌بینند راجع به «نشیب و فراز‌هایی» که وی «در زندگیش داشته» توضیحی دهند. همین «نشیب‌ و فرازها»ست که افراد را به آلت دست مجاهدین تبدیل می‌کند و به موقع از آن‌ها به عنوان وسیله‌ای برای باج‌خواهی استفاده می‌کنند. اتفاقاً کسانی که امروز بییش از همه در سایت‌های این سازمان و فیس بوک به «جوش و خروش» مشغولند از این «نشیب و فرازها» در زندگی‌شان زیاد دارند.
پس از حمله‌ی نیروهای رژیم به منزل یوسفلی در خیابان دردشت، فریبا هادیخانلو در چا‌بهار توسط رژیم دستگیر اما به سرعت آزاد شد که چگونگی آزادی وی با توجه به سابقه‌‌ی زندان وی و ... بر من روشن نیست.
فریبا هادیخانلو سپس به عراق رفت و به مجاهدین پیوست و در مناسبات این سازمان به خاطر چاپلوسی که از آن به عنوان «حل‌شدگی» و «ذوب شدن در رهبری» یاد می‌شود رشد کرد. او هنگامی که در مناسبات مجاهدین «افتضاحی» را نیز به بار آورد با توسل به همین ویژگی از سر گذراند و پس از مدتی ترفیع هم گرفت. چنانچه وی مایل باشد می‌توانم «افتضاح» مربوطه را با جزئیات و با شهادت شهود شرح بدهم.
او بعدها به صورت مأموریتی به اروپا اعزام شد اما به اعتمادی که مجاهدین به او کرده بودند «خیانت» کرده و مناسبات این سازمان را رها کرد و پس از مدتی با ترک آلمان به خانه‌‌ی علی فراستی در فرانسه پناه آورد. علی فراستی هم در سال ۷۶ کاندیدای ریاست جمهوری در ایران شد و با سلام و صلوات به «ام‌القرا» بازگشت و در روزنامه کیهان شریعتمداری مشغول کار شد.
 
 
فریبا هادیخانلو و همسرش در نروژ
 
فریبا هادیخانلو حتماً به خاطر دارد که واسطه‌ی ازدواج او با همسرش بهروز قربانی یکی از اعضای سابق مجاهدین که از این سازمان جدا شده بود، علی‌ فراستی بود و مراسم ازدواج این دو در منزل او برگزار شد. این دو بعدها از فرانسه به نروژ رفتند و به زندگی در آن‌جا مشغول شدند. آیا فریبا هادیخانلو بهتر نبود در مورد این دوران از زندگی خود توضیح می‌داد؟ 
 
فریبا هادیخانلو و «اتاق آزادی» اوین
 
 
 
اکبر پریزانی
اکبر پریزانی یکی از هواداران مجاهدین در سوئد که از قضا نامه‌ «زندانیان سیاسی از بندرسته» علیه من را نیز امضا کرده است پس از مشاهده‌ی فریبا هادیخانلو به عنوان یکی از مسئولان مجاهدین، بارها به صورت کتبی و شفاهی به مجاهدین اعتراض و نسبت به سابقه‌ی وی افشاگری کرده و مدت‌ها به همین خاطر مسئله دار بود. اکبر پریزانی در موقعیت‌های مختلف چندین بار موضوعی را که در پی می‌آید با خشم برای من تعریف کرد.
پریزانی مدعی بود که فعالیت‌‌هایش در ارتباط با مجاهدین پس از سی خرداد ۶۰ لو نرفته و در شرف آزادی از زندان بود که در آخرین لحظه در «اتاق آزادی» اوین از طرف فریبا هادیخانلو که در آن جا به همکاری با بازجویان مشغول بود مورد شناسایی قرار گرفت و دوباره به زیر شکنجه برده شد.
در سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ اکثر کسانی که قرار بود آزاد شوند به «اتاق آزادی» برده می‌شدند و در آن‌جا به توابین مورد اعتماد بخش‌های مختلف مجاهدین که در عمل صداقت خود را اثبات کرده بودند نشان داده می‌شدند تا مبادا فردی که در شرف آزادی بود فعالیت‌ها و عملیات‌هایش ناگفته باقی بماند و آزاد شود.
پریزانی مدعی بود که مسائل ناگفته‌ی وی راجع به تظاهرات «۵ مهر» ۱۳۶۰ و ماشین حمل سلاحی که هدایتش با او بود توسط فریبا هادیخانلو لو رفت و بخاطر همین تحت فشار و شکنجه قرار گرفت. او می‌گفت بالاخره با اعمال نفوذ یکی از بازجویان اوین که با برادرش همسایه بود و همچنین به واسطه‌ی آن که خودش در استخر زندان اوین غریق نجات بود و به پاسداران شنا می‌آموخت بعد از چند سال از مهلکه گریخت و آزاد شد. امیدوارم اکبر پریزانی که بارها این واقعه را برای من تعریف کرده در مورد حادثه‌ی یاد شده و شناختش از فریبا هادیخانلو شخصاً توضیح دهد. در هر صورت پریزانی از افراد مورد اعتماد مجاهدین است.
 
 
اکبر پریزانی سمت چپ در مراسم خاکسپاری خانم مرضیه
 
همچنین فریبا هادیخانلو صحبتی از تاریخ دستگیری خودش نکرده است که می‌تواند به تاریخ دستگیری فاطمه کزازی در آبان ۶۲ نزدیک باشد و این احتمال هست که وی شخصاً در دستگیری و یا شناسایی فاطمه دخیل بوده باشد و به این ترتیب تلاش می‌کند مسئولیت آن را به دوشن من بیاندازد که روحم نیز از ماجرا بی خبر بود و در دوران یاد شده در سلول انفرادی زندان گوهردشت بودم و دوسال از دستگیری‌ام می‌گذشت.  
چرا که این دو در دبیرستان «آذر» هم‌مدرسه‌ای بودند. برعکس ادعای وی، مادر کزازی همیشه از دختری که باعث دستگیری فاطمه شده بود با نفرین یاد می‌کرد.
فریبا هادیخانلو در رابطه با روبرو شدنش با فاطمه کزازی می‌گوید:‌
«وارد بند که شدم ، پاهام ، باند پیچی‌ بود . فاطمه ، را از دور دیدم ، او هم مرا دید ، ولی صورتش را بر گرداند. نمی دانم چرا ، بعد از مدتی‌ ، هر دو ، رفتیم دستشویی ، که از چشم توابها ، دور بمانیم . فاطمه ، داستان دستگیریش ، را برایم گفت ، او گفت : ایرج ، همه مان را لو داد ، تا بتواند ، حکم سبکتری ، بگیرد . این ، در حالی‌ بود ، که من ، مدت‌ها بود در بخش دیگری کار می‌‌کردم و ایرج به راحتی‌ ، می‌‌توانست ،” اسم من و مخفی‌ گاهم را ندهد ” . ما ، ” اعدامی هستیم ” . اما او ، ” زنده می‌‌ماند ” . ایرج ، برای زنده ماندنش خیلی‌‌ها را به اوین آورده . »
 
 
بر اساس اعتراف فریبا هادیخانلو وی در دوران مزبور در زیر بازجویی و در اوین بوده در حالی که من برخلاف ادعای او در دیماه ۶۰ یعنی بیست و دوماه قبل از فاطمه کزازی دستگیر شدم و هنگام دستگیری فاطمه ۱۳ ماه از دریافت حکمم که «ده‌سال قطعی» بود می‌گذشت.
 
 
و البته در اسفند ۶۲ چهارماه پس از دستگیری فاطمه کزازی و سال ۶۳ و ۶۴ دوباره بازجویی و شکنجه شدم و در سال ۶۴ با پرونده و کیفرخواست جدید تجدید محاکمه شدم. 
فریبا هادیخانلو پس از انتشار مقاله‌ی من در مورد فاطمه‌ کزازی و انتشار عکس و وصیت‌نامه‌ی او با دستکاری یکی از عکس‌هایی که همسرم با زحمت زیاد در فتو شاپ درست کرده بود و حذف عبارت «پژواک ایران» از روی آن
 
 
و با استفاده از نام مستعار «فاطی» که «ناهید» ‌بود با نام «ناهید کزازی» پا به صحنه‌ی فیس بوک گذاشت.
 
عکس اصلی فاطمه در سایت پژواک ایران
 
باید دید چه چیز باعث شده است که او هیچ نامی و یادی از همسر شهیدش نمی‌کند و به جای آن عکس دیگری را دستکاری کرده و با آن سوءاستفاده می کند؟ آیا انگیزه‌ی او گرامی‌داشتن یاد شهداست؟!
 
 
 
عکس فاطمه دست‌کاری‌شده توسط هادیخانلو
 
هادیخانلو و توتونچیان و مجاهدین توضیحی نمی‌دهند که چه شد «قهرمان»‌ آن‌ها پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شد اما فاطمه کزازی به جوخه‌ی اعدام سپرده شد؟ خوب است این «قهرمان»‌ شکنجه‌شده توضیح دهد که چند سال در زندان بوده و چه چیز باعث تخفیف در مجازاتش شده است.
هادیخانلو که خود از سابقه‌ی مشعشعی برخوردار است یکی از کسانی است که پس از انتشار مقاله روشنگرانه‌‌ی من تحت عنوان «علیرضا یعقوبی «اشرفی» امروز و همکار سعید امامی و فلاحیان دیروز» به دفاع از وی برخاسته است . 
 
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54735.html 
 
البته تعجب‌آور نیست کسی با این سابقه‌ی «درخشان» امروز به میدان آمده و پلیدی و زشتی خود را به دیگران نسبت می‌دهد. 
 
در جامعه‌ای که بنا به گزارش های رژیم با اندکی پول می‌توان «شاهد» استخدام کرد و از آن‌ها علیه افراد استفاده کرد؛
 
 
برای مجاهدین سخت نیست که «شاهدینی» از نوع علیرضا یعقوبی و فریبا هادیخانلو و محمد حسین توتونچیان و ... «استخدام». وجدان و اخلاق یک جامعه به تاراج رفته است و این ها محصولات آن جامعه هستند. 
 
 ایرج مصداقی مهر ۱۳۹۲
 
 
 
 
بعد از انتشار:
 
فریبا هادیخانلو و همسرش بهروز قربانی که هر دو از کوره‌‌ی «انقلاب ایدئولوژیک» مجاهدین گذشته بودند و شاهد برکات این «انقلاب» بودند، پس از عزیمت به نروژ ، دست از اسلام شستند و مسیحی شدند. فریبا هادیخانلو در زمره‌ی پیک‌های «انقلاب ایدئولوژیک» خواهر مریم به خارج اعزام  شده بود تا یخ‌های اروپا را ذوب کند و «انقلاب مریم» را در پهنه‌ی  گیتی بگستراند.
 
با انتشار مقاله‌ی خودم و همچنین پاسخ‌ این دو، خوانندگان فهمیم را به داوری می‌خوانم.
 
اسماعیل هاشم‌زاده ثابت: موش مرده ی » خائن و«اشرف نشانهای» پرافتخار
 
تواب خائن ایرج مصداقی درادامه سلسله «انزجارنامه» های بی پایانش که از سال شصت وهفت ودرملاقات وتوافقهای «فراموش» شده اش در«راهرومرگ» وبرسرمیزمذاکره با جلادان تا امروز ادامه داشته اقدام به یک فقره تعرض ازنوع تعرضات لاجوردی به هواداران مقاومت نموده وبه روش پاسدار اطلاعاتی که هویت امروزین اورا مشخص مینماید به«اشرف نشینان» اهانت کرده، تواب خائن که ازکتاب نویسی وکسب کاروارتزاق ازخون شهیدان شروع کرده بود تا خود را لانسه کند درادامه به اطراف واکناف مجاهدین در«تیف» وسوئد وهرجا که تفاله ای ازمدارمقاومت به بیرون پرتاب شده بود ویا اخراج میشد پرداخت، مجاهدین هم به پیروی ازسنت همیشگی خود اورا تا «مرز سرخ» خیانت به حال خود گذاشته بودند تا دردنیای متوهم خویش بچرد، اما اونیز مانند تمام خائنین درطول تاریخ که درست در بزنگاهها به خط میشوند، دربزنگاه خروج نام سازمان مجاهدین ازلیست سیاه ایالات متحده ، از انبان وزارت اطلاعات به صف جلوارسال شد، وبرپایه توهم روان پریشانه ومالیخولیایی از خودش که همه کسانیکه حشر ونشری با این تواب خائن داشته ودارند درآن متفق القولند«خودسوزی شد»! وانزجارنامه دویست وسی صفحه ای«هشت روزه» را «منتشر شد»!
 
موش مرده خائن که بازهم طرفی نبسته بود وانتشار «انزجارنامه» سرگشاده با موج نفرت مجاهدین ازبند رسته وهواداران مقاومت درسراسر جهان وایران روبروشد، مدتی به موش مردگی وننه من غریبم بازی به شیوه ای که درآن از سال شصت ودرمقابل بازجویان آشنایی کامل دارد روی آورد ولی این شیوه نیز علاج وکاربرد ومطاعی برای پوشاندن خیانت اوبه خلق وآرمانهای آزادیخواهانه ومجاهدین جان برکف آن نداشت، حتی لانسه شدن ازسوی رسانه های استعماری هم افاقه نکرد، بیچاره رژیم ومزدورانش که سعی نافرجام درمصاف با شجره طیبه مقاومتی دارند که ریشه در تار وپود تاریخ معاصر ایران دارد و پشتوانه نیم قرن مبارزه بدون آتش بس درمیان آتش وخون وخیانت را با افتخار بر دوش میکشد.
 
مصداقی خائن درآخرین انزجارنامه اش به«اشرف نشانها» نیش وزهرنشان داده واز روش بسیار کهنه شده اطلاعاتی امنیتی رژیم وتمام دستگاههای اطلاعاتی امنیتی مشابه درپاشیدن بذر بی اعتمادی درمیان اشرف نشینان درنقل قولهای اطلاعاتیش علیه این وآن واز زبان این وآن«تک نویسی» کرده، چرا که او ید طولایی در«تک نویسی» و«اضافه حرف زدن» دارد، درست مثل هنگامیکه درماشین پاسدارها ودرمیان مزدوران اطلاعاتی به شکار مجاهدین میرفته، او از سر استیصال و درادامه پروژه ناموفق قتل عام مجاهدین در«حماسه اشرف» به قول خانم «زهره رستگار» زندانی از بند رسته درمطلب ارزشمندشان اینک« به خط خطی کردن مشق آنها اقدام کرده»، تواب خائن که طرف حساب خود را مانند بازجوها وبسیجی های بی سروپا فرض نموده ویا عمد دارد که برای عده ای که گویا نمیدانند اصل ماجراچیست عکسهای گوناگون ازهواداران و«اشرف نشانها»را هم چاشنی«تک نویسی» علیه آنها نموده وقصد آن داشته که«فی» خیانت خود را با جانی دالر بازی با این عکسها ونام ونشان برخی ازآنها بالاببرد وچنین وانمود کند که «اطلاعات» دارد، غافل از اینکه عکسها وانتشاراسامی مدتهاست که برای کسی اطلاعات محسوب نمیشود، مردک خیانتکار سقف خیانت درانزجارنامه دویست وسی صفحه ای وزمینه سازی کشتار مجاهدین در«حماسه اشرف»زده شد، امری که موش مرده خائن وشرکا بخوبی به آن اشراف دارند و از «قضا» تقلاها وجست وخیزها ی آنها بدلیل سرعت تمام سوز شدنشان است، از آن به بعد هراکت اطلاعاتی هم که اوسعی کند برای بالا بردن «فی» بکار ببرد مادون ارزش است وعزم «اشرف نشانها» را درمبارزه با خائنینی چون او تقویت میکند.
 
چه کسی وکدام مجاهد ومبارز وهوادارانشان ازیک سو وایضاً رژیم ومماشاتگران نمیدانند که درمعادله سرنوشت مردم ایران بر سرآزادی، دربحبوحه مذاکرات رژیم با غرب ودراعتصاب غذای «اشرفیان» وحامیان آنها درسراسر جهان ودراسارت گروگانهای اشرف درچنگال ارتجاع که هر لحظه درمعرض شهادت وگلوله وخمپاره قراردارند، نیش وزهرنشان دادن به«اشرف نشانها» مستقیم ازمرکز«مدیریت نفاق» ودستگاه اطلاعاتی آن وخائنین به مردم ایران ساطع وصادر میشود، مصداقی نیز این را بخوبی میداند، او مامور این کار است اوبه خون مجاهدین ورهبر آنها درست مثل رژیم تشنه است وباز هم درست مثل خمینی واسلاف واخلاف خمینی آرزوی از هم گسستن مجاهدین را به گور میبرد، رژیم با همه عرض وطول وامکانات وامدادهای علنی وغیبی وکشتارها وقتل عامهایش دراین امر ناکام ماند، موش مرده خائنی چون مصداقی که جای خود دارد و همچون گذشته «اشرف نشانها» این داغ وآرزو را بر دل سیاه آنان خوهند گذاشت و برچهره این خائنین واکتهای اطلاعاتی امنیتی آنها تف خواهند کرد،«اشرف نشانها» او وامثال اوراعبرت تاریخ خواهند نمود. پس به اومیگوییم هرچه درانبان وزارت اطلاعات داری بیرون بریز ، مردم وتاریخ ایران هرگز این خیانتها را نخواهند بخشید، « اشرف نشانها» کاری با توخواهند کرد که هرجا نامی ازمبارزه وسلحشوری وایستادگی ومجاهدت واشرف وشهدای آن به میان آید وبه نیکی از آنها یاد شود نام تو به خیانت ونکبت وحقارت برده شود پس همانطور که در دهه ها به رژیم گفته ایم باز هم خطاب به تو و ارباب وصاحب تو تکرار میکنیم بجنگ تا بجنگیم.
 
درود بر اشرف نشانها در سراسرجهان، ننگ و نکبت برخائنین به مبارزه مردم ایران در راه آزادی.
 
 
زهره رستگار: ماندگاري اشرف و اشرف نشانان
 
دزدي در خانه اي چيزي پيدا نکرد عصباني شد مشقهاي بچه را خط خطي کرد.
 
اين جمله را بخاطر داشته باشيد و با هم نگاهي به ياوه هاي جديد ايرج مصداقي در مورد اشرف نشانان بياندازيم. مصداقي اخيرا در سايتش نوشته (اشرف نشانان يا تواب اتاق آزادي اوين) نوشتن اينگونه مقالات و مطالب و تکرار ياوه هاي ساليان سال دشمن ضد بشري، درمان درد بريدگي و واماندگي نيست. شفابخش بيمارگونه خودخواهيها و منيتها نيست. چرا که عنصر مقاومت و مبارزه درپس همه لجن پراکنيهاي دشمن در طول تاريخ مبارزه ،خورشيد رهايي و اميد را دردلها تابانده است. پس بقول مسعود رهبر مقاومت هرچه ميخواهيد به کمينش بنشينيد ولي خورشيد در اسارت هم خورشيد است. مقاومت ، کلمه سرخ فام، ازسي خرداد تا حماسه اشرف و مبارزه، تنها راه نبرد با جهل و جنايت و شقاوت است. راهي خونين در پيش روي همه مبارزين، مجاهدين و همه خلقهاي تحت ستم جهان است آنان اين راه را انتخاب کردند و از فرداي سي خرداد تا اشرف و ليبرتي و اشرف نشانان در سراسر ميهن در خون تپيده ميدانند که بر چه ايستاده اند. و ميدانند که چه ميخواهند، بنابر اين يکبار ديگر به مصداقي ميگويم که مبارزه و مقاومت بها ميخواهد و صداقت که هيچکدام در تو پيدا نميشود. با مطرح کردن جزئيات بازجويي از پرونده ديگران و يا گفته هاي ديگران در محافل مخرب گذشته که صرفا بر اساس اعتماد به تو بوده، ناجوانمردانه و فرصت طلبانه به اعتماد آنروز آنان خيانت کردي که البته اين امري است اخلاقي و براي تو و همپالكيهايت امروز ديگر مفهومي ندارد، چون کسي که برخون اينهمه رنج، پا ميگذارد قبل از آن بايد شرافت اخلاقيش را مفت فروخته باشد. اما نکته اساسي که براي من مهم است و مرا وادار به نوشتن کرد اينست که جمع آوري اطلاعات به سبک بازجويان و پرونده سازي عليه آنان امري است امنيتي که درحوزه حسين بازجو و سعيد حجاريان ميباشد.و تو به تواب اتاق فکر آنها تبديل شده اي. اينگونه موارد دال بر حلقه ارتباطي با اتاق فکر دستگاه امنيتي است که از زير قباي تو امروز بيرون آمده است. و امروز سعي ميکني براساس  بريدگي از مبارزه همه را به سياق خود همسطح و همرديف خود بداني و توجيه وادادگيهاي خود در دوران زندان قلمداد کني. بياد ميآورم که بازجويان هميشه ميگفتند که ما نميگذاريم کسي از اينجا قهرمان بيرون برود وتلاش ميکردند، مفهوم زندان سياسي را به لجن بکشانند، که تو امروز با فرافکنيهايت همانها را تئوريزه ميکني.و با رژه روشنفکري بر رنج و شکنج زندانيان از جنس آنان شده اي. تو در راستاي اهداف دشمن شاد کن قصد زدن سرمقاومت و تشکيلات قدرتمند را داشتي که همچون سگان هار سپاه قدس و وزارت اطلاعات سه دهه سرشان به سنگ خورد و درمقابل البرزسرافرازبه زانو در آمدند و آنها آرش وار ايستادند  ومقاومت يک خلق را درحماسه خونين اشرف به اثبات رساندند، و جهان را به شگفتي وا داشتند، وشرف و افتخار را نصيب خلق خود کردند. حال که  کفگيرت به ته ديگ خورده و براساس ماهيت وجوديت کم آوردي، به بدنه اجتماعي مقاومت که همان اشرف نشانان هستند، پرداخته اي و بخيال خود آنها را افشا ميکني و چون به اهداف خائنانه ات نرسيدي مشق بچه ها را خط خطي ميکني. غافل ازاين هستي که اين دفترصفحه هاي خونيني دارد که برگهاي زرين تاريخ مقاومت ايران است و در قدوقامت تونيست که از ديوار حماسه سازان زندان بگذري و دربازار سياست مماشات و سازش ،ارتجاع واستعماربه چهره مقاومت چنگ اندازي کني و برچشم مردم بجان آمده ايران خاک بپاشي، اما بايد بداني که  قبل از تو لاجوردي و حاج داوود رحماني تمام توطئه هاي رذيلانه را براي درهم شکستن زندانيان انجام دادند از خانه هاي مسکوني قبرها و واحد يک که تو فقط اسمي از آنها شنيده اي وبا دزدي خاطرات ديگران صفحات کتابت را پرکردي، تو هرگز گذرت به آنجا نيافتاد، چرا که تو در آنزمان پاي ميز مذاکره با بازجويت بودي. حالا هرچه ميخواهي درباتلاقي که درست کرده اي دست و پا بزن ، اطلاعات و بازجوييهاي زندان را که فقط در اختيار دستگاه امنيتي وزارت اطلاعات است و امروز حتما دسترسي به آنان براي تو راحت شده  جمع آوري بکن، اما سنت تاريخ اينست که مقاومت کنندگان خواهند ماند. واشرف و اشرف نشانان، ماندگاران تاريخ ما خواهند بود.
 
http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=45321:2013-11-03-19-05-17&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=333#sthash.YUlH6NlU.dpuf