نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-1 -
كاوشي در استراتژي هاي ارتباطات عمومي بنگاه هاي بزرگ
تلويزيون آمريكا را چه كساني مي پردازند؟ « خبرگان » اجر زحمات
روزنامه نگار ،(Sebastian Jones) نوشته سباستين جونز
نيويورك، به تاريخ اول مارس ٢٠١٠ به ،(The Nation) واگويه اي از اين مقاله را هفته نامه آمريكائي ملت
چاپ رسانيد.
چنانچه جنگ يا بحراني درگيرد و يا رفرم هائي (اصلاحاتي) در پيش باشد ، ساده ترين (و با
است. اين حضرات موج وار به صحنه « متخصصان » صرفه ترين ) گزينه تلويزيون ها، فراخواندن
گفتگوهاي تلويزيوني مي ريزند تا تحليل ها و توصيه هاي خويش ر ا عالمانه بر مغز خلايق فرو
كوبند. هرچند كه اينها به ظاهر مستقل اند و از قيد علايق آزاد، اما در واقع اغلب مقرري
بگيران شركت هاي بزرگ اند كه در دفاع از پسند كارفرمايانشان به جان و دل مي كوشند.
در ايالت پنسيلوانيا به ديدار كارگران (Allentown) آقاي باراك اوباما در روز ۴ دسامبر ٢٠٠٩ هنگام بازديد از شهر آلن تاون
فرماندار پيشين (Tom Ridge) رفت و بحث و گفتگوئي را در باره بحران اقتصادي با آنان به راه انداخت. همان شب، آقاي تام ريج
« شاخ به شاخ با كريس ماتيوز » آن ايالت، از فرصت پخش اخبار سفر رئيس جمهور بهره جست تا از طرح اقتصادي خويش در برنامه
گام هاي » است پرده بردارد. آقاي ريج، از ميان «Fox News» و «CNN» كه رقيب «MSNBC» ١] در شبكه خبر رساني دائم ]
كه كاخ سفي د به قصد راه اندازي مجدد اقتصاد كشور مي تواند بردارد ، كاهش ماليات و اعطاي وام هاي سخاوتمندانه تر به « كوچكي
شركت هاي كوچك را سفارش مي كرد. وي آنگاه بر پيشنهادي نوبرتر از آن اصرار ورزيد و خواست كه رئيس جمهور اقدامات
كه « بديع » بپردازد. به گفته وي طرحي چنان « نيروگاه هاي هسته » و به ساختن « به زباله دان اندازد » خويش براي حفظ زيست بوم را
را رونق خواهد بخشيد. « اشتغال و صادرات » اين نيروگاه ها را با استخراج ذعال سنگ و بهره برداري از گاز طبيعي درآميزد، به يقين
فرماندار پيشين در حيني كه نصايح مشفقانه خويش را مي پراكند ، همه ظواهر يك مفسر بي طرف را به خود گرفته بود . اما آنچه
بينندگان، به علت كوتاهي مجري برنامه گفتگو ي تلويزيوني از هشدار به آنها ، نمي دانستند آن بود كه آقاي ريج مبلغ ۵٣٠ هزار و
مهم ترين شركت توليد نيروي هسته اي كشور را به جيب ،(Exelon) ۶۵٩ دلار حق الزحمه عضو يت در شوراي اداري اكسلون
ريخته بود.
«NBC رايزن نظامي شبكه » ژنرال بازنشسته اي كه ،(Barry McCaffrey) درست چند دقيقه پيش از آن، باري مك كاف ري
و نيز صرف « كوشش اضافي سه تا ده سا له » است بر روي همان شبكه، به تأكيد و تكرار مي گفت كه جنگ در افغانستان مستلزم
يكي از مهم ،(DynCorp) است. آنجا هم بينندگان ر ا آگاه نساخته بودند كه اين مت خصص، در واقع به د اين ك ورپ « وجوه فراواني »
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-2 -
ترين شركت هاي خصوصي نظامي كشور وابسته است كه تنها در سال ٢٠٠٩ مبلغ ١٨٢ هزار و ٣٠٩ دلار به حسابش واريز كرده
بود. در لحظه اي كه ژنرال يادشده به طرفداري از گسترش جنگ داد سخن مي داد ، چندي نگذشته بود كه كارفرماي وي برنده
مناقصه هنگفتي براي مساعدت به ارتش آمريكا در افغانستان شده و به قراردادي پنچ ساله دست يافته بود كه ارزش كل آنرا تا
۵ ميليارد دلار برآورد كرده اند. /٩
دعوت شده بودند كه منافع شخصي آنها با آنچه از آن دفاع MSNBC به يرنامه هاي شبكه « متخصصي » به فاصله يك ساعت، دو
همانوقت هم The Nation مي كردند همسوئي آشكاري داشت. آيا اين امر تصادفي بود؟ نه به راستي. در سال ٢٠٠٣ هفته نامه
از رشته هاي تنگاتنگي كه ژنرال مك كاف ري را به پيمانكاران نظامي مي پيوست پرده برداشته بود كه وي بر روي چندين شبكه
روزنامه نگار ، (David Barstow) پخش تلويزيوني از راه كابل گرمي بازار آنها را رواج مي داد. در سال ٢٠٠٨ ديويد بارستو ي
سلسله مقالاتي در روزنا مه نيويورك تايمز منتشر ساخت كه نشان مي داد چگونه پنتاگون [وزارت دفاع آمريكا ] افسران خويش را به
كار مي گمارد تا سخنان فريبنده اي بپراكنند. اين نوشتارها افتخار جايزه ادبي پوليتزر را نصيب وي ساخت . در سال ٢٠٠٩ نيز
روزنامه نويس پيشين نيوزويك برداشتند كه برنامه تلويزيو ني (Richard Wolffe) وبلاگ نويسان پرده از راز آقاي ريچارد ولف
به كار گمارده بود و آشكار ساختند كه وي MSNNBC در شبكه «"Keith Olbermann" شماره معكوس با كيت اولبرمان »
كار مي كرده است. « استراتژي هاي ارتباط جمعي شركت ها » همزمان براي يك بنگاه روابط عمومي خبره در
لابيگرايان در استتار
از بررسي ها چنين برمي آيد كه اينگونه همسوئي منافع در سپهر رسانه هائي رواج فراوان دار د كه بيش از پيش به يورش هاي رخنه
گرانه محافل بازرگاني راه مي گشايند . از سال ٢٠٠٧ ، دست كم هفت اد و پنج تن ار لابيگراياني كه نماينده يا مدير شركت ها بوده و
،MSNBC در دفاع از سيما و همچنين منافع مالي و سياسي كارفرمايان خويش پاداش گرفته اند، يكايك به نوبت بر شبكه هاي
و شبكه بازرگاني فاكس [ ٢] ظاهر گرديده اند ، بي آنكه هرگز سخني درباره فعاليت هاي سودآو ر آنها CNBC ،CNN ، فاكس نيوز
پخش شود . اينها غالبا همزمان اين شبكه به آن شبكه را دور مي زنند و بر رو يهم ده ها و حتي صدها بار در پرنفوذ ترين رسانه هاي
[ديدار يا شنيداري] ايالات متحده حضور مي يابند.
به زعم اين وابستگان مطبوعاتي شركت ها ي چند مليتي، مطرح كردن خو يش در تلويزيون نه فقط اثرگذاري بر گروه گسترده اي از
مردم را ميسر مي سازد بلكه همچنين لطف و عنايت مسئولان سياسي، چه دموكرات و چه جمهوريخواه را به سوي آنان مي كشاند. از
دغدغه شبكه هائي كه از طريق كابل برنامه پخش مي كنند هم بگوئيم كه مترصدند زمان پخش برنامه خ ود را پر كنند و نخبگان را
نرنجانند و اين چنين بي گزندخاطر منشور اخلاق و آداب حرفه اي خويش را زير پا مي گذارند.
درست است كه سخنگويان كارفرمايان صاحب سرمايه همواره شيداي ميكرفن ها بوده اند ، اما راه اندازي شبكه هاي فاكس نيوز و
در تمام « تحليل هاي سياسي » در سال ١٩٩۶ سكو و چهارچوبي فراهم آورد كه كار اينان را رونق بخشيد. از وقتي سيل MSNBC
طول شبانه روز جاري است ، ظهور متخصصان گمارده بخش خصوصي بر روي شبكه هاي پخش از راه كابل با ضرباهنگ دلهره آوري
فزوني گرفته. همينقدر بس كه ارشادهاي تلويزيوني آنها در باره بحران اقتصا دي و اصلاحات نظام درماني ، دو حوزه اي كه در دوسال
گذشته به فراواني بدآنها پرداخته اند را بسنجيم تا حقيقت اين گفته را دريابيم.
در پايان سال ٢٠٠٨ هنگامي كه موج ركود و كسادي كشور را در مي نورديد و به غرقاب خويش فرو مي كشيد و دولت [آمريك ا]
در تدارك تعهد ميليارد ها دلار بود تا بانك ها را از ورشكستگي برهاند، دار و دسته اي از كارگزاران ارتباطات عمومي و لابيگراني به
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-3 -
پرده كوچك تلويزيون ها يورش آوردند كه خود را به سيماي مفسرا ني بي طرف آراسته بودند . از ميان آ نها برنارد و يتمن
٣] را مي توان نام برد. بنگاه وي خدماتي را به مشتريان خود ] « بينش هاي راهبردي ويتمن » رئيس بنگاه ،(Bernard Whitman)
راهنماي لابيگري مؤثر و كارآ و هادي كارزارهاي ارتباط جمعي و اطلاع رساني [آنان] به سوي اهدا في گزيده » عرضه مي دارد تا
هستند كه خود سفارش هاي بسياري از «Ogilvy & Mather» مشتريان اين بنگاه، دفاتر لابيگري و روابط عمومي مانند .« باشد
شركت هاي چند مليتي، مشخصا به قصد سمت و س و دادن به سياست هاي فراگير دولت فدرال را بر آورده مي سازند . با اينهمه
هربار كه آقاي ويتمن ، يكي ار كهنه كاران عصر كلينتون ، نظراتش را در تلويز يون عرضه مي دارد، وي را صرفا نويسنده اي متخصص
معرفي مي كنند، چه باك كه بيش از دهسال از زمان آخرين چاپ كتاب هايش گذشته باشد.
،(AIG) آمده، اين بنگاه ياور گروه بين المللي آمريكائي « بينش هاي راهبردي ويتمن » بنا بر معرفي نامه اي كه در صفحه اينترنتي
و ،« انگ و نشان خويش را به منظور جلب عامه مردم بپروراند، بيازمايد، به راه اندازد و بهبود بخشد » شركت غول آساي بيمه است تا
(YouTube) اين بنگاه صدها ويدئو براي دسترسي مستقيم كاربران را بر روي شبكه يوتيوب .« خود را با تحولات بازار همساز كند »
نهاده كه بهترين اجراهاي تلويزيوني ارباب خود را در آنها به تصوير كشيد ه است . ديدار آنها تائيدي است بر اينكه آقاي ويتمن چه
خوانده بود ند تا پاسخي « فاكس نيوز » دلبستگي زيادي به مصالح و منافع مشتريان خويش دارد . روز ١٨ سپتامبر ٢٠٠٨ كه او را به
بدهد، تند و برافروخته به پر و پاي آقاي جان مك كين نا مزد جمهوريخواهان پيچيد ، كه (Sara Palin) [ به خانم سارا پيلين [ ۴
چيزي از اقتصاد جهاني شده امروزي سر » بيمه از پا درآيد و از اينرو « بگذارد گروه بين المللي آمريكائي » جرمش آن بود كه خواسته
«. در نمي آورد
به مديران خويش ] داده بود به روي ] AIG روز ٢۵ مارس ٢٠٠٩ همين آقاي ويتمن ، اينبار به مناسبت رسوائي پاداش هائي كه
در حالي كه به لطف پول ماليات دهندگان آمريكائي تازه از گرداب ورشكستگي AIG بازآمد . شركت بيمه « فاكس نيوز » شبكه
رهيده، دستخوشي معادل ۴۵٠ ميليون دلار به مديران خود بخشيده بود . مأموريت – ظري ف – مفسر اينك آن بود كه اذهان
اما حال كه » .« مردم آمريكا خشمگين اند، امري كه مي توان آنرا فهميد » برآشوبيده را اندكي بر سر عقل آورد. او تصديق مي كرد كه
اين ر ا گفتيم ، مي بايد از واكنش هاي خشم اگين، دلسردكننده و جنون انگيخته گذر كنيم و بكوشيم تا قواعد و قوانين اقتصاد را
گروه بين المللي » در جوار اين اندرز ها ] هيچگاه كسي به تصريح اين نكته برنيامد كه آقاي ويتمن خود براي همان ] .« دريابيم
بيمه كار مي كند. « آمريكائي
نامي نيز هست. از سال ٢٠٠۶ تا ماه سپتامبر ٢٠٠٨ كه (Ron Christie) در ميان خدمتگزاران اين كمپاني بيمه، ران كريستي
كار مي كرد (كه DC Navigators ايشان در بنگاهي متمايل به حزب جمهوريخواه در امور رايزني مديريت و روابط عمومي به نام
به ثبت رسيده بود. در همين فاصله شركت AIG ناميده مي شود)، همزمان نامش به عنوان لابيگر Navigators Global امروز
پرداخته بود. به دستمايه چنين موفقيتي آقاي كريستي پس از DC Navigators بيمه مزبور رويهم مبلغ ۵٩٠ هزار دلار به بنگاه
آن دفتر مشاوره خود را پديد آورد.
پيدا MSNBC شبكه « شاخ به شاخ » از اينرو نه چندان جاي شگفتي بود كه در روز ١٨ سپتامبر ٢٠٠٨ سر و كله وي در برنامه
« پژوهنده اي جمهوري خواه » مجري برنامه نخست آقاي كريستي را با عنوان (Chris Matthews) شود. آقاي كريس ماتيوز
معرفي كرد . آنگاه در حالي كه با لحني ريشخندآميز از كنفرانس مطبوعاتي در باره بح ران مالي ياد مي كرد كه آقاي جورج دبليو
حق داشته است دست به دامان يكي از » بوش تازه از آن درآمده بود ، ميهمان برنامه به ميان حرفش پريد تا بگويد كه آقاي بوش
بشود، مردي بسيار هوشمند كه كاركرد بازارها و نقدينگي ها را (Goldman Sachs) « گلدمن ساكس » صاحب منصبان پيشين
وزير خزانه داري دولت بوش و رئيس هيئت (Henry Paulson) اشاره آقاي كريستي به آقاي هانري پولسون .« نيك مي شناسد
كه ورشكستگي اش مي AIG مديره و مدير عامل پيشين بانك گلدمن ساكس بود كه همان تازگي ها سهم به سزائي در طرح نجات
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-4 -
دليل مي آورد كه AIG به بار آورد ، ادا كرده بود (°). لابيگر شركت بيمه « گلدمن ساكس » توانست نتايج بسيار ناخوشايندي براي
.« درست آدم مناسبي را براي مديريت بحران برگزيده است » بلكه رئيس جمهور « شگرد سياسي نيست » ورود آقاي پولسون به دولت
گشوده است . در پايان سال ٢٠٠٨ اندكي پس از آنكه اين AIG آغوش پرمهر بازيگرا ن پرنفوذ تري در محافل سياسي هم به روي
Berson-) « برسون مارستلر » اداره موضوعات حساس را به » ، كمپاني بيمه نخستين دستپخت تنور خزانه داري را بلعيد
Dana ) پرمراجعه ترين دفتر روابط عمومي واگذار كرد. در ماه آوريل ٢٠٠٩ اين دفتر نيز به خانم دانا پرينو ،(Marsteller
وابسته مطبوعاتي پيشين كاخ سفيد در دوران زمامداري دولت بوش روي آورد . يك ماه بعد اين آشناي ديرين صحنه هاي ،(Prino
تلويزيوني به دسته همكاران فاكس نيوز پيوست و ديري نپائيد كه خويشتن را وقف موضوعاتي به راستي حساس ساخت.
۵]، برنامه بامدادي شبكه بازرگاني فاكس جلوس ] « پول براي صبحانه » چنين بود كه در ماه ژوئيه ٢٠٠٩ خانم پرينو بر اريكه برنامه
را از AIG ياد ك رد، اما مناسباتش با كمپاني بيمه « برسون– مارستلر » كرد. مجري برنامه به اختصار از وابستگي وي به دفتر مشاوره
بر اين غول بيمه پيش « قواعد و موازين نظارتي تنگاتنگ » قلم انداخت . هنگامي كه يك ي از م يهمانان برنامه در پشتيباني از فرمانروائي
از بحران سخن مي گفت ، خانم پرينو گفته وي را از هوا بل گرفت تا بگويد كه عزم بارز مديريت كنوني براي اصلاح نظام مالي مي
عضو ،(Gary Kalman) را آشكار سازد. اما وقتي آقاي گاري كلمن « گرايش واشينگتن به واكنش بيش از حد در برابر بحران » تواند
گفت كه به نطر وي قواعد و مقررات تنظيم كننده [فعاليت شركت ها ] در ،(US PRIG) انجمن حمايت از مصرف كنندگان آمريكا
«.(•) گمان نمي كنم كه بارزگانان زيادي باشند كه نظر شما را بپذيرند » واقع چندين دهه به قهقرا رفته است، مفسر ما برآشفت كه
هيچ سخني در باره كار و بار ميهمانان به ميان نمي آيد
هنگام بحث و گفتگو در باره اصلاح نظام درماني، باز از نو در هم آميزي روزنامه نگاري با لابيگري چهره نمود . آقاي تري هولت
رئيس گروه جمهوريخواهان در ،(Boehner) يكي از سخنگويان حزب جمهوريخواه كه سخنگوئي آقاي جان بونر ،(Terry Holt)
AHIP « طرح هاي بيمه درماني آمريكا » مجلس نمايندگان را نيز بر عهده داشته ، از سال ٢٠٠٣ در كسوت نماينده گروه بيمه گران
۶] شهرتي به هم زده است . هنگامي كه وي در سال ٢٠٠٧ همراه با سه شريك جمهوريخواه ، دفتر لابيگر ي و ارتباطات جمعي ]
نيز جزو نخستين مشتريان دفتر وي باشد. AHIP را بنياد نهاد، طبيعي بود كه گروه بيمه گران HDMK
ظاهر شد . اين نما ينده بيمه گر ان خصوصي در گفتگو با ديويد MSNBC روز ۵ مارس ٢٠٠٩ آقاي هولت بر صحنه تلويزيوني شبكه
معرفي كرده بود، دولت اوباما را متهم كرد كه مي خواهد « جمهوريخواه » كه وي را با برچسب ساده (David Shuster) شوستر
را از چنگ حدود يازده مليون [Medicre] پوشش بيمه در ماني دولتي به سود سالمنداني كه از هرگونه منبع درآمدي محروم اند »
شيوه اي كه كمتر ين وصف آن ، تلخيص اصلاحات – « شهروند سالخورده درآورد تا اصلاحات عظيم درماني خود را به راه اندازد
به كارزار تبليغاتي تند و تيزي در مطبوعات چندين AHIP يادشده به طريقي گمراه كننده است . هفت ماه بعد گروه بيمه گرهاي
آيا انصاف است كه از ده ميليون سالخورده اين كشور كه از بيمه درماني » ايالت دست زد كه مضم ون آن اين پيام بود كه
«؟ برخوردارند خواست كه بيش از آنچه به دست مي آورند بپردازند
برخوردار شد كه بر خلاف رسم معمول ، چندين بار به وابستگي وي CNN در چهار چوب كارزار ضد اوباما ، آقاي هولت از احترامات
چند روز .« اتاق وضعيت » با بيمه گران اشاره كرد ، مگر در روز ١۴ سپتامبر ٢٠٠٩ ، هنگام معرفي وي در برنامه گفتگوي تلويزيوني
(Greg Sargent) « گرگ سارجنت » پس از آن، پاي اين شبكه پخش دائم اخبار در رسوائي كوچكي لغزيد. ماجرا آن بود كه
ستون نويس مطبوعات كه سر و كله اش مدام در (Allex Castellanos) وبلاگ نويس، آشكار ساخت كه الكس كاسته لانوس
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-5 -
ياري رسانده و از جمله در تدوين پيام تبليغاتي با هدف AHIP پيداست، به كارزار مطبوعاتي شركت بيمه CNN صحنه برنامه هاي
سهمي داشته؛ هرچند هربار كه كاسته لانوس اصلاح نظام درماني را به باد انتقاد مي گرفت، با شناسه « ده ميليون سالخورده » ترساندن
بر روي صفحه تلويزيون ظاهر مي شد. « ناظر جمهوريخواه »
AHIP تنها يكبار از يادآوري تعلق وي به گروه بيمه گران CNN وقتي از آقاي هولت در اينباره پرسيديم، چنين جلوه مي داد كه
كوتاهي ورزيده است . گويا پس از آن يك توليد كننده [برنامه] با وي تماس گرفته بوده است تا در باره كار و بار وي نزد بيمه گر
ظاهر شدن هاي وي بر روي شبكه هاي پخش تلويزيوني بر روي كابل « چنانچه » گفتگو كند . آقاي هولت از ته دل قسم مي خورد كه
وقتي خطاب به مردم سخن مي گوئيد ، كاملا حق » وي خاطر نشا ن مي كرد كه .« با بيشترين ميزان شفافيت همراه باشند كاراترند »
آنهاست كه بدانند چه كسي هستيد و به كجا تعلق داريد . من وظيفه خودم مي دانم كه رسانه ها ي ميزبانم را از شرح حال خويش
«. آگاه سازم و آنگاه بگذارم پيش وجدان خود داوري كنند
به ندرت سختگيري و وسواس [حرفه اي ] چشم گيري را به منصه ظهور رسا نيده اند . بسياري از « داوران » حقيقت آنست كه اين
لابيگران [حزب] دموكرات و مشاوران رنگارنگ، بدون كوچكترين اشاره اي به حاميان و كارفرمايان خود كه يا شركت هاي بيمه اند و
يا صاحبان صنايع دارو سازي ، پياپي بر پرده تلويزيون ظاهر گشته اند . به ويژه دو مورد بسيار گويا كه پاي آقايان ريچارد گب هارت
در ميان بوده، به اعتبار اهميت عمده اي كه اين دو چهره (Thomas Daschle) و توماس داشل (Richard Gephardt)
سرشناس در سياست آمريكا داشته اند سزاوار يادآوري است. فرد نخست كه رئيس گروه پارلماني دموكرات ها در مجلس نمايندگان
است، هنگام انتخابات رياست جمهوري سال ١٩٨٨ نامزد حزب خويش براي احراز آن مقام بود و در طول حيات حرفه اي خويش
از پشتيباني هاي پرشور اتحاديه ها برخودار بوده . نفر دوم رئيس گروه پارلماني دموكرات ها در مجلس سناست. هر دو كه هم نزد
مردم بسيار نام آو رند و هم عموما به جناح چپ حزب خويش وابسته، هنگامي كه به پشتيباني از شركت هاي عظيم رانده مي شوند ،
موضع گيري آنها ناگزير آثار مضاعفي بر جاي ميگذارد.
بود . او فكر ايجاد يك بيمه MSNBC بر روي شبكه « ملاقات بامدادي » روز ٢۴ سپتامبر ٢٠٠٩ آقاي گب هارت از ميهمانان برنامه
توصيف « غير ضروري » گر دولتي (موسوم به گزينه دولتي) كه بيشتر نمايندگان دموكرات با جنگ و دندان از آن دفاع مي كنند را
كرد. مجري برنامه صراحت داشت كه اين مخالف طرح اصلاح [بيمه درماني ] كه در سال ١٩٩٣ خود شاهد انصراف آ قاي ويليام
كلينتون از تحميل طرح مشابه اي بوده است از زبان عضو پيشين كنگره آمريكا سخن مي گويد. كلامي درباره سمت هاي مشورتي كه
امور دولتي گب » وي نزد كمپاني هاي بيمه و آزمايشگاه هاي داروسازي بر عهده دارد به ميان نيامد كه وي از طريق شركتي به نام
NBC Universal ٧] كه به خود او تعلق دارد به انجام مي رساند. هيچ اشاره اي هم به مشغله لابيگر ي وي براي گروه ] « هارت
نشد.
اطلاعاتي با هزينه اندك
به همين قرار آقاي داشل هم سه بار پياپي در ظرف چهار ماه در برنامه هاي تلويزيوني ظاهر گرديد كه همگي به اصلاح نظام درماني
ديدار با » در برنامه NBC و روز ١۶ اوت بر روي MSNBC اختصاص يافته بود ند –روز ١٢ مه و ٢ ژوئيه ٢٠٠٩ به روي شبكه
اين سناتور پيشين دموكرات در هر فرصتي با سماجت و يكدندگي به جان طرح اصلاح درماني مي افتاد، بي آنكه مردم .« مطبوعات
شركت لابيگري درآمده كه از سوي بيمه هاي ،(Alston & Bird) « آلستون و برد » بوئي از اين نكته جزئي برند كه وي به استخدام
دكتر » ٨] مأ موريت يافته است . مي بايستي تا ٨ دسامبر ٢٠٠٩ ، روز د عوت وي به برنامه ] « گروه متحد براي تندرستي » عضود
صبر پيشه مي كرديم تا آقاي داشل با حزم و احتياطي بيحد با كسوت دوگانه خويش در مقام MSNBC بر روي شبكه « نانسي
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-6 -
حرفي نيست كه من به نحوه اي كه شما مرا مي بينيد حساسم، از اينرو بسيار » سياستمدار و لابيگر روبرو شود . وي اعلام داشت كه
اما دلنگراني وي از [داوري ديگران] ديري نپائيد: يك ماه پس از آن وقتي باز از نو با وي در همان شبكه مصاحبه .« محتاط خواهم بود
مي كردند، سخنگوي پيشين گرو ه اكثريت دموكرات در مجلس سنا توانست هر زشتي و عيبي كه درباره اصلاح نظام درماني از
ذهنش مي گذشت از زبانش بيرون ريزد، بي آنكه كوچكترين خطر افشاگري و پرده دري در باره وظايف كنونيش متوجه وي باشد.
به يقين سخنان ناسزا و نيشدار كسي چون داشل را نمي توان توضيحي بر گذار پر زجر و آزاري دانست كه پيش از تصويب اصلاح
نظام درماني بر آن روا داشتند . به همين گونه بن بستي كه طرح ايجاد يك بنگاه فدرال براي حمايت از مصرف كنندگاه در برابر
يورش زورمندان آفاق معاملات مالي بدان گرفتار است را نبايد به پاي دانا پرينو نامي نوشت. اما اين نكته همچنان باقي است كه
روزنامه نگاران و شهروندان دشوار بتوانند از آسيب ها ي حضور رسانه اي بي منازع مشتي لابيگر كه كسي از هويت آنها خبر ندارد
خاطر نشان ساخته « زبدگان در سايه » متخصص مردم شناسي و نويسنده كتاب (Janine Wedel) بركنار مانند. چنانكه جنين ودا
هنگامي كه فوجي از پيام آوران رسانه اي همان گفتمان را ه مزمان بر مغز مردم مي كوبند، اثرات بر هم انباشتني پديد مي » است
«.(▫) آورد و افكار عمومي را به حيطه اي كه راه دست آنهاست مي كشاند
اما تعدد دفعاتي كه وابستگان مطبوعاتي بر پرده تلويزيون ظاهر مي شوند و حتي زير كي آنان در بهره جوئي از اين رسانه به سود
كارفرمايان خويش ، چندان اهميتي ندارند: هرچه باشد اينها سياست شبكه هائي را تعيين نمي كنند كه به سويشان مي شتابند. و بيشتر
آنها گاه فرمانبري خويش از شركت هاي چند مليتي را نيز پنهان نمي دارند.
ناگزير مسئوليت سردرگمي مي ان اقسام منافع و مصالح و وظائف و آميزش آنها به يكديگر بر عهده برنامه هائي است كه لابيگر ان را
كه پس از (Aaron Brown) نزد خويش مي خوانند بي آنكه هويت آنان را چنانكه هستند به مردم بشناسانند. آقاي آرون براون
اين شبكه وي را در سال ٢٠٠۵ بيرون راند، امروز در دانشگاه آريزونا رشته ،CNN ٩] در ] « شب [همراه با] اخبار » چهار سال اجراي
روزنامه نگاري تدريس مي كند . به چشم وي [پخش نظرات كساني كه ] منافع همسو [با شركت ها دارند ] از قصد و نيت سنجيده
توليد كنندگان برنامه ها برنمي خيزد بلكه از شرايط و اوضاعي سرچشمه مي گيرد كه در آن به انجام حرفه خويش بر مي آيند . وي
اينها غالبا افراد جوان كم تجربه اي ، دستخوش همه گونه فشارها هستند كه از آگاهي يافتن درست درباره [هويت ] » مي گويد
«. ميهمانانشان غفلت مي ورزند
به عقيده آقاي براون وادادن [در برابر ترفند لابيگران] نشان از آفت عمومي تر ي دارد ك ه در خصلت و سرشت وقايع نگاري
و مفسران تا با هزينه اي اندك زمان اختصاص يافته به اخبار را « كارشناسان » تلويزيوني نهفته است: وسواس سپردن خويش به دست
چنين روشي از فرستادن خبرنگاري به افغانستان هزينه كمتري در بر دارد. اما با اينهمه نبايد پند اشت كه با » پر كنند . به نظر وي
برنامه اخبار رو به مرگي سر و كار د اريم كه در پي جايگزين ارزان براي روزنامه نگاري است. شبكه هائي كه ما از آنها سخن مي
گوئيم بنگاه هاي سود آوري هستند كه پول فراواني براي شركت هاي چند مليتي فراهم مي آورند كه آنها را در داما ن خويش
«. پروانيده اند
به شناسائي صاحبان صنايعي دست زده است CNN با اينهمه از چند ماه پيش چنين مي نمايد كه تحولي در حال تكوين است . شبكه
نيز گهگاه اما نه همواره رضايت مي دهد كه به كارفرماياني اشاره كند ك ه « فاكس نيوز » . كه با برخي از تحليلگرا نش در ارتباط اند
ميهمانان برنامه هايش را استخدام كرده اند، اما با اين وجود از تصريح نوع مشترياني كه اين شركت ها نماينده آنانند روي بر مي تابد
.(▪)
باقي است كه پذيرا تر از ديگران به روي بلندگويان شركت هاي چند MSNBC مورد شبكه پخش برنامه هاي تلويزيوني از راه كابل
مليتي آغوش گشوده . در ماه ژانويه ٢٠١٠ كه با اين شبكه تماس گرفتيم ، مديريت آن عزم راسخ خويش را براي چاره جوئي اين
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-7 -
و نظارت NBC News عهده دار ميانداري بحث ها در (David McCormick) مسئله نشان مي داد. آقاي ديويد مك كورميك
دو شبكه اي كه به يك گروه تعلق د ارند و به همان شرح وظائف پايندند ، ما را ،MSNBC در « اخلاق و هنجار حرفه اي » بر رعايت
اعتماد به يكديگر عنصري » مطمئن ساخت كه ديري است كه مسئله همسوئي منافع دغدغه خاطر وي شده . وي مي گويد گرچه
اما قول مي دهد كه شبكه به زودي با خدمت رسانان خود تماس بگيرد تا باز قواعد شفافيت خويش را به « حياتي در نظام ماست
وي .« ما را ار منافع مشترك محتملي كه با شركت ها دارند آگاه سازند » آنان گوشزد كند ، گيريم كه بر عهده خود ميهمانان است تا
سال ها ست كه مكررا به همكاران خود گوشزد مي كنيم كه چه اندازه شفا فيت اهميت دارد و هيچ گوشه اي از شرح » مي افزايد كه
حال ميهمانان خويش را نمي بايد از مردم پنهان داشت، فرقي نمي كند كه ا ينها كساني باشند كه سهم دائمي در برنامه هاي ما دارند
«. يا خبرگاني كه به رايگان نظر مي دهند. با اينهمه آيا ما بي عيبم و گرد سرزنشي به دامانمان نمي نشيند؟ چنين نيست
در واقع اينك بيش از دهسال است كه اين گروه وانمود مي سازد كه مراقب و گوش به زنگ اين مسئله است . از همان اكتبر سال
مقرر داشته « ميهمانان – تحليلگران – خبرگان – وكيلان » چهار چوبي براي ،NBC ١٩٩٨ بود كه فصلي كامل از اساسنامه داخلي
ضروري است كه بينندگ ان تلويزيون بر زمينه و منظر فراگيري وقوف يابند كه ميهماناني (...) » : بود كه برگرفته اي از آن چنين است
كه در برنامه هاي ما ظاهر مي شوند در آن جاي دارند . (...) تماشاگران ما مي بايد همه اطلاعات ضروري در اختيارشان باشد تا به
نتايج مستقل خويش در باره م وضوعاتي كه ما بدآنها مي پردازيم برسند. بس نيست بگوئيم: "جان داو از بنياد فلان." به همان سياق
هويت كسان را مي توان شفاها اعلام كرد يا به معرض ديد گذاشت ، ".NBC لزوما كافي نيست كه مشخص كنيم: "جين داو، رايزن
«. اما به هر حال همواره به شيوه اي روشن و آشكار
با » با دغدغه رازداري ناسازگار نيست . هرچند آقاي مك كورميك مي پذيرد كه منافع مالي « شفافيت و روشني » ظاهرا ضرورت
دارند، باز معتقد اس ت كه نهادن شرح حال ميهمانان بر روي صفحه اينترنتي « باورهاي عقيدتي و سياسي خميره و خصلت يكساني
شبكه كافي است تا هرگونه بيم توهم و گمراهي را از ميان بردارد.
« شفافيت » بار ديگر نشان داد كه چه اندازه به MSNBC روز ٢٢ ژانويه، چند روز پس از مصاحبه ما با مياندار گفتگوها، شبكه
بود و به درشتگوئي و تندخوئي به خرده گيري Morning Joe نامي كه ميهمان برنامه (Mark Penn) دلبستگي دارد. مارك پن
مسئول پيشين نظرخواهي در دوران زمامداري رئيس جمهور » و « سياست گذار دموكرات » از اصلاح نظام درماني مي پرداخت، را
معرفي كردند . اما دريغ از يك كلمه كه اشاره اي باشد بر اينكه اين مرد كاردان همچنين رئيس هيئت مديره و مدير عامل « كلينتون
يكي از بزرگترين بنگاه هاي لابيگر كشور است . همين بنگاه يك بخش بزرگ دارد كه وقف مسائل بهداشت و ،« برسون – مارستلر »
چنان » ياري دهد تا (Eli Lilly) « الي ليلي » يا (Pfizer) « فيزر » درمان شده است تا به شركت هاي غول آساي دارو سازي نظير
«. سيمائي از خويش ارائه دهند و آنرا چنان حفظ كنند كه ضامن بازده سودمندشان باشد
سرانجام، همه چيز چنان گذران دارند كه گوئي تردستي لابيگران هرچند به يقين پديده اي تأسف بار است اما گزيري از آن نتوان
داشت، خسارت جانبي يك نظام سي اسي و رسانه اي است كه در آن مرز ميان مصالح عمومي و منافع فردي ديگر جائي براي بودن
ندارد. به عيان پيداست كه فشارهائي كه بر شبكه ها اعمال شده است تا به رخنه پذيري خويش در برابر منافع شرك ت ها پايان
رئيس كميسون اخلاق جامعه روزنامه نگاران ،(Andi Schots) دهند، تا كنون دگرگوني چنداني در پي نياورده. آقاي اندي شوتز
بهت آور است كه ببينم مسئله اي به اين وخاحت، توجه كساني را به سوي خود نمي كشاند كه پيش از » حرفه اي، با تأسف مي گويد
.«[ ديگران در معرض گزندهاي آنند، انگار اين مسئله حفره سياه اسرارآميزي است [كه كسي جرأت نزديك شدن به آن را ندارد
منقد ،(Jay Rosen) به هر تقدير همسوئي منافع [لابيگران با صاحبان سرمايه] فقط بخش پيداي مسئله است . آقاي جي راسن
گفتيد شفافيت، البته كه من هم با آن موافقم. اما چرا اين » : رسانه ها و استاد روزنامه نگاري در دانشگاه نيويورك رويكرد ديگري دارد
«. آدم ها را به تلويزيون دعوت مي كنند؟ اين ها قادرند كه عقايد مردم را در باره هر مطلبي دستكاري كنند
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-8 -
Hardball with Chris Mathews -١
Fox Business Network -٢
Whitman Insight Strategies -٣
۴- نامزد جمهوريخواهان براي احراز مقام معاونت رياست جمهوري در انتخابات پيشين ايالات متحده.
Money for Breakfast -۵
America's Health Insurance Plans -۶
Gephardt Government Affairs -٧
United Health Group -٨
News Night -٩
پي نوشت ها
Wall Street Bear Stearns نخواست كه به نجات بنگاه هاي (Paulson) ° - در همان زمان آقاي پالسون
بشتابد. AIG رقيبان اصلي (Merril Lunch) و مريل لينچ
كه (Dana Perino) و دانا پرينو (Ron Christie) ران كريستي ،(Bernard Whitman) • - برنارد ويتمن
نگارنده اين مقاله با آنها تماس گرفت از اظهار نظرات خويش خودداري ورزيدند.
نخبگان در سايه، چگونه دلالان تازه قدرت جهان دموكراسي، دولت و ،(Janine R. Wedel) جانين ودل - ▫
. نيويورك، ٢٠٠٩ ،Basic Books بازار آزاد را به چيزي نمي گيرند، انتشارات
گرفت ، اين رسانه ها از پاسخ دادن به اين پرسش ها امنتاع « فاكس نيوز » و CNN در تماس ي كه نگارنده با - ▪
كردند.
درفرانسه نيز وضع همين است
كم پيش نمي آيد كه خبرگان اقتصادي كه رسانه هاي فرانسوي به سراغ شان مي روند تا نظرات بيطرفانه آنها
را جويا شوند، حقوق بگير نهادهاي مالي مهم خصوصي باشند. چند نمونه بياوريم.
استاد دانشگاه و رئيس شوراي تحليل ،(Christian de Boissieu) آقاي كريستيان دو بوآسيو
و يا روزنامه Europe 1 ،LCI در دفتر نخست وزير، مرتبا به شبكه هاي راديور- تلويزيوني (CAE) اقتصادي
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-9 -
لوموند دعوت مي شود ( ١). او سياست هاي اقتصادي را تفسير مي كند بدون آنكه از فعاليت هاي ديگ ر وي ياد
Neuflize شود: رئيس كميسيون كنترل فعاليت هاي مالي شاهزاده نشين موناكو، عضو شوراي نظارت بانك
HDF رايزن اقتصادي صندوق بورس بازي ،Ernst & Young France عضو شوراي راهبردي ،OBC
و نيز رايزن اقتصادي كميته مؤسسات اعتبار و بنگاه هاي Crédit agricole رايزن اقتصادي بانك ،Finance
.(Cecei) سرمايه گذاري
به طور ،(CAE) استاد دانشگاه و عضو شوراي تحليل اقتصادي ،(Daniel Cohen) آقاي دانيل كوهن
تحليل مي كند، اما اين ايستگاه France Inter راديوي ،« صبحگاهي » مرتب خبرهاي اقتصادي را در برنامه
نيز هست. Lazard راديوئي دولتي تقريبا هيچگاه مشخص نمي كند كه ميهمان وي همچنين مشاور ارشد بانك
استاد دانشگاه و عضو شوراي تحليل اقتصادي ،(Jean-Paul Betbèse) آقاي ژان – پل ب ه تز
با طيب خاطر مي پذيرد كه نظر خويش را در باره اخبار معاملات مالي براي راديوي فرانسه، راديو - ،(CAE)
بازگو كند ... در باقيمانده وقتش همين (Les Echos) و نشريات فيگارو يا له زكو ،LCI ، تلويزيون لوكزامبورگ
در ميان مي گذارد كه مديريت بخش تحليل اقتصادي آن به دست Crédit agricole SA نظرات را با بانك
وي سپرده شده است.
به كرات اخبار ،(CAE) عضو شوراي تحليل اقتصادي ،(Jacques Mistral) آقاي ژاك ميسترال
اقتصادي ايالات متحده و مشخصا بحران مالي و بانكي را براي شبكه هاي دولتي تلويزيون فرانسه ، راديوي
BNP Paribas فرانسه و لوموند تفسير مي كند. همو ضروري نمي پندارد كه شرح دهد كه از مدير ان بانك
هم هست.
استاد دانشگاه و عضو شوراي تحليل اقتصادي ،(Jean-Hervé Lorenzi) آقاي ژان – اروه لورنزي
وي را فرامي خوانند تا معضلات و داوهاي Europe و 1 Public Sénat ،LCI ،TF هنگامي كه 1 ،(CAE)
اقتصادي معاصر را برشكافد، از ياد مي برد كه تصريح كند كه بر شوراي نظارت شركاي سهام خصوصي ادموند
رياست دارد، كه در هركدام از (Edmond de Rothschild Private Equity Partners) روتشيلد
و بنياد ريسك (Compagnie financière Saint - Honoré) شوراهاي نظارتي كمپاني مالي سنت اونوره
GFI ،Eramat و بانك سوسيته ژنرال پديد آورده اند) و شوراهاي اداري ،Groupama ،AXA ،AGF (كه
و انجمن فرانسوي عاملان Wanadoo ،Page Jaunes ،BNP Paribas Assurance ،Informatique
COE- خدمات تلفن همراه يك كرسي در اختيار دارد، و باز فراموش مي كند بگويد كه در شوراي علمي
حضور مي يابد. Crédit foncier و كميته حسابرسي Rexecode
ژوئيه ٢٠١٠
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
-10 -
را در شماره ماه نوامبر ٢٠٠٩ لوموند « هم از توبره هم از آخور » ،(Pierre Rimbert) ١- مقاله پير رمبر
ديپلوماتيك مطالعه فرمائيد.

گذشت یک سال و نیم از حبس شبنم مددزاده و برادرش؛ کسی صدایشان را نمی شنود

شبنم مددزاده، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم تهران و نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت، از صبح روز دوشنبه ۱۱ مرداد ماه به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

به گزارش دانشجونیوز، شبنم مددزاده در حالی به زندان رجایی شهر منتقل شده است که بیش از یک سال و نیم از بازداشت وی می گذرد و تاکنون حق استفاده از مرخصی نداشته است.

نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت سال گذشته در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی مقیسه به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد. وی همچنین مدت سه ماه از در انفرادی محبوس بوده است.

بهروز علوی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم در گفتگو با دانشجونیوز درباره شیوه و دوران بازداشت شبنم مددزاده می گوید: وی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم و نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت بود که در یکم اسفند ماه هشتاد و هفت و به نامتعارفت ترین شکل ممکن و شیوه ای کاملا غیرقانونی بازداشت شدند. نامتعارف و غیرقانونی از این جهت که ایشان را به اتهام شرکت در یک میهمانی و بدون حکم جلب و ارائه کارت شناسایی در خیابان ربودند! اما کار همین جا تمام نمی شود و در روند رسیدگی به پرونده خانم مددزاده موارد بیشماری از نقض فاحش حقوق اساسی ایشان به چشم می خورد. بعد از انتقال خانم مددزاده و برادرشان به اوین اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ایشان تفهیم می شود. بعد از گذراندن سه ماه حبس انفرادی و تحمل شدیدترین فشارهای روحی و فیزیکی به خصوص این که چندین بار برادر شبنم، فرزاد را در مقابل چشمانش به شدت مضروب کرده اند، ایشان را به سلول های چند نفره بند ٢٠٩ منتقل می کنند و تا بیش از هفت ماه در شرایط سخت این بند نگهداری می شوند. در اواسط مهرماه شبنم را به بند نسوان منتقل می کنند که تا صبح روز دوشنبه ١١ مرداد ماه به همراه سایر زندانیان سیاسی همچون خانم هدایت، نظرآهاری، گلرو و … نگهداری می شد.

وی ادامه می دهد: پس از اتمام مراحل بازپرسی در خرداد ماه ۸۸ پرونده جهت دادرسی به شعبه ٢۸ به ریاست قاضی مقیسه ارجاع شد. دادگاه پس از شش بار تعویق نهایتا در بهمن ماه با حضور بازجوهای پرونده تشکیل شد و متعاقبا پس از یک سال بازداشت موقت شبنم و برادرش هر یک به پنج سال حبس تعزیری توام با تیعید به زندان رجایی شهر محکوم شدند. اتهامی که در مراحل دادگاه مطرح شد محاربه و تبلیغ علیه نظام بود. در کمال ناباوری حکم صادره نیز براساس اتهام محاربه از طریق ارتباط با منافقین مطرح شده است. اتهامی که شبنم و برادرش تا به امروز هم آن را نپذیرفته اند. جالب اینجاست که طرق اثبات محاربه در قانون مشخص است. در صورتی که دو شاهد به محارب بودن متهم شهادت ندهند متهم باید یک بار بدون این که تحت کوچک ترین فشاری باشد نزد قاضی اعتراف کند. شبنم مددزاده اگرچه هرگز در شرایط عادی نبود اما باز هم هرگز زیر بار چنین اتهامی نرفت و با شناختی که بنده و سایر دوستانمان از خانم مددزاده داریم هرگز چنین انگ و تهمت هایی نه تنها به خانم مددزاده بلکه به انجمن اسلامی تربیت معلم و دفتر تحکیم وحدت نمی چسبد. در جلسات دادگاه هم ظاهرا به تنها چیزی که اهمیت داده نمی شد دفاعیات آقای اولیایی فرد وکیل متهمین و این خواهر و برادر بود. لازم به ذکر است که آقای مقیسه پیش از صدور حکم و حتی ماه ها پیش از برگزاری جلسه دادگاه خانم مددزاده را منافق خطاب می کردند.

علوی درباره شرایط جسمی و روحی مددزاده پس از انتقال به زندان رجایی شهر می گوید: بنده با خانم مددزاده هم پیش از انتقال و هم بعد از آن صحبت کردم. با خانواده شان هم همین طور. اما لازم می دانم نکته ای را در خصوص حکم تبعید ایشان عرض کنم و آن این است که این انتقال به شیوه ای کاملا غیرقانونی و خودسرانه صورت گرفته است. گذشته از ماهیت حکم و ایرادات فراوان حقوقی ای که به رای دادگاه وارد است، چه کسی مسئولیت این انتقال را به عهده می گیرد؟ مگر نه اینکه اجرای حکم به عهده واحد اجرای احکام است؟ این حکم چگونه بدون ابلاغ به متهمین یا وکیل ایشان، که در حال حاضر خانم ستوده هستند به اجرای احکام رسیده؟ مگر می شود رای دادگاه را بدون اطلاع متهم یا وکیلش حواله اجرای احکام کرد؟ آن هم حکم تبعید به زندانی همچون رجایی شهر.

وی می افزاید: خانواده ایشان متاسفانه بعد از این انتقال از نظر روحی شرایط بسیار ناگواری دارند. گذشته از آن پیش از این هم پدر خانم مددزاده در طول دوران بازداشت و در جریان رسیدگی به وضعیت فرزندانش به خاطر فشارهای زیادی که متحمل می شد و البته هنوز هم می شود بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و مادر ایشان هم دچار ناراحتی حاد قلبی شده است. سایر اعضای خانواده هم به ویژه بعد از مسئله ی انتقال خانم مددزاده به رجایی شهر به شدت از نظر روحی تحت فشار هستند.

علوی با بیان این که “شبنم خوشبختانه همیشه سعی در حفظ روحیه خودش دارد” می گوید: اگرچه بارها دچار ناراحتی های شدید جسمی از جمله ناراحتی گوارشی و ناراحتی قلبی شد اما همیشه روحیه اش را حداقل در ظاهر و بیشتر به خاطر شرایط پدر و مادرش حفظ می کرد. اما امروز مقداری نگران انتقال به رجایی شهر بود. بعد از انتقال هم که ظاهرا به بند ٢١ زندان رجایی شهر کرج منتقل شده و توانسته تماس کوتاهی با خانواده اش بگیرد که متاسفانه اصلا وضعیت مناسبی نداشت. به ویژه اینکه در زمان انتقال برادرش فرزاد را با پابند و به شیوه ای بسیار تحقیرآمیز آورده اند و همین طور خانم دیگری که همراهشان منتقل شده، خانم ضیایی، حدود شصت سال سن دارد و مبتلا به بیماری ام اس است. از طرف دیگر شرایط بند را اسفناک خوانده و گفته است به سلولی چهار نفره منتقل شده است که تنها فضای آن به اندازه یکی از سلولهای انفرادی بند ٢٠٩ اوین هم نیست. از طرف دیگر این انتقال ناگهانی مقداری ایشان را در شوک هم قرار داده اند.

وی در خصوص امکان اعطای مرخصی به مددزاده می گوید: بارها و بارها خانواده ایشان به شعبه ٢۸ مراجعه کرده اند اما ظاهرا آقای مقیسه به طور کلی با قشر دانشجو خصومت دارند. چرا که پیش از این هم به خانم هدایت در دادگاه گفته بودند که اگر تو را آزاد کنم چه کسی باید در زندان باشد. خانواده مددزاده در طول یک سال و نیم گذشته به هرجا که توانسته اند نامه نوشته اند و دادخواهی کرده اند اما متاسفانه صدایشان را کسی نمی شنود. پدر خانم مددزاده با هفتاد و سه سال سن، بدون معلومات حقوقی و سواد، هر هفته باید از تبریز به تهران بیاید برای دیدن فرزندانش. بیشترین تلاش ها و رفت آمد ها البته به پیش از عید نوروز بازمی گردد. زمانی که آقای آوایی ریاست محترم دادگستری اعلام کردند که تمامی زندانیان اعم از امنیتی و غیر امنیتی می توانند به مرخصی عید بروند. عده ی زیادی هم رفتند اما شعبه ٢۸ با مرخصی موافقت نکرد. کما اینکه تا به امروز به آقای اسدی و خانم هدایت هم مرخصی داده نشده است.

این عضو انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم در ادامه توضیح می دهد: اما آنچه در اینجا بیش از هرچیز سوال برانگیز است برخورد متناقض مقامات قضایی در خصوص این پرونده است. در خردادماه هشتاد و هشت و پیش از وقایع انتخابات بازپرس شعبه سه دادسرای انقلاب مقدمات آزادی خانم مددزاده را با سبک ترین قرار ممکن، قرار کفالت مهیا کردند اما امروز شعبه دادرسی حتی حاضر نیست با لحنی که مایه رنجش خانواده مددزاده نشود با آنها صحبت کند. لازم به ذکر است که شبنم حدود یک سوم دوران محکومیتش را گذرانده، بسیاری در این مرحله حتی مشمول عفو می شوند حال چه شده که حتی با یک مرخصی ساده هم موافقت نمی کنند. شبنم مددزاده مگر چه کرده؟ زمانی آقای اولیایی از دادگاه خواست که تا استعلامی از وضعیت انضباطی این دانشجو از دانشگاه بگیرند و یا در خصوص ایشان یک تحقیق مختصری در محل زندگی و تحصیل خانم مددزاده بع عمل آورند دادگاه کوچک ترین وقعی ننهاد. به ویژه برادر ایشان، فرزاد که به جد مظلوم واقع شده. شخصی که ابدا سیاسی نیست، یک راننده تاکسی. به راستی این خواهر برادر ٢۴ و ٢٢ ساله چه خطری برای امنیت این مملکت می توانند داشته باشند که چنین با مرخصی آنها مخالفت می شود؟

وی در آخر یادآور می شود: شبنم معتقد است رخدادهای پیش آمده برای او بسیار کمتر از آنچه است که برای بسیاری از همبندی های گمنامش همچون کبری زاغه دوست و زهرا جباری پیش آمده است. همیشه اول آرزوی آزادی دوستانش را دارد و بعد خودش. یادم هست اولین باری که توانست از بند نسوان تماسی با ما بگیرد نه تنها از من بلکه از تک تک بچه ها تنها حال سایر دانشجویان را می پرسید. از آزادی عباس حکیم زاده بی نهایت خوشحال شد. گویی خودش آزاد شده و وقتی شیوا نظر آهاری را برای بار دوم بازداشت کردند گویی خودش را دوباره به بند کشیده بودند. و همان طور که گفتم مسئله خانواده شان هم هست. صدایشان به جایی نمی رسد و تحت شدیدترین فشارها هستند. به هرحال ما آرزویی نداریم جز آزادی دوستانمان شبنم مددزاده و برادرش فرزاد، بهاره هدایت، میلاد اسدی، مجید توکلی، مهدیه گلرو، ضیا نبوی، مجید دری، محمد پورعبدالله، محبوبه کرمی، یاسر گلی که در کرمان است، روناک صفار زاده در سنندج و همه آنهایی که تنها گناهشان تعهد به قانون و قانون مداری بوده است.

بخشی از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران


( به مناسبت ١۴ مرداد امسال ( ١٣٨٩
من اگر جسارت کرده و بکنم معذورم، زيرا که ايران وطن من است، اعتبارات من در اين
مملکت است، خدمت من به اسلام در اين محل است، عزت و احترام من بسته به اين دولت
است، می بينم اين مملکت بدست اجانب می افتد و تمام شئونات و اعتبار من می رود، پس تا
نفس دارم در اعتبارات اين مملکت کوشش می کنم و در صورت لزوم جان را در اين راه
خواھم گذارد.
آنچه در کادر بالا آمده بخشی از نامه شجاعانه زنده ياد آيت لله سيد محمد طباطبائی است که به عين الدوله
برای تعجيل در تأسيس عدالتخانه (مجلس) نوشته بود. مناسبت نوشتن اين نامه و عين متن کامل آن برای
علاقمندان به تاريخچه انقلاب مشروطيت در پايان آمده است.
ھيچ ايرانی فراموش نمی کند که وقتی خبرنگاری از خمينی پرسيده بود پس از اينھمه سال دوری از ايران
با خواندن جمله ھای .« ھيچ » اکنون که وارد ايران می شويد چه احساسی دارد و او جواب داده بود
بالا که نشان از علاقه و احترام شادروان سيد محمد طباطبائی به وطن است به اھداف سياسی خمينی که به
نظر می رسد از ھمان روزھای انقلاب ١٣۵٧ چيزی به غير از به نابودی کشاندن ايران نبوده بيش از
پيش پی می بريم. چھره حقيقی و اھداف نھانی دينداران سياسی به ويژه رھبران اسلامی/سياسی در کشور
چھره » ما ھيچگاه در زمان حياتشان و حتا سال ھا پس از آن برملا نشده است. يک نمونه بسيار روشن
است که پس از اينھمه سال، اکنون طی چند دھه اخير برھمگان آشکار « حقيقی سيدجمال الدين اسدآبادی
زير عنوان "اخوان المسلمين و حاميان « چه بايد کرد » می شود. (نگاه کنيد به مقاله ( ٩٨۴ ) در سايت
غربی آنھا". امروزه می دانيم که خمينی، بی شک کم ترين ارزشی برای ايران و مردم ايران قائل نبوده،
بلکه اھداف ديگری را با حيله ای با عنوان نجات ميھن ما از دست استبداد آريامھری و اربابان استعماری
وی تعقيب ميکرده است. بنابراين به احتمال زياد چھره راستين و اھداف خيانتکارانه او ھنوز چنانکه بايد
بر ما آشکار نشده است. حتا می توان به علاقمندبودن او نسبت به اسلام نيز شک داشت، زيرا چھره ای
که او و ھمکاران و ھمدستان مسلمانش از اسلام به نمايش گذاشتند حاصلی به غير از گريز ايرانيان و غير
ايرانيان از اسلام نداشته است!.
،٣٢٠ ،٣١٩ ،٣١٨ ، مطالعه مطلب زير به نقل از کتاب تاريخ مشروطيت ايران، کتاب دوم صفحات ٣١٧
و ٣٢٢ تأليف زنده ياد دکتر مھدی ملک زاده را به مناسبت ١۴ مرداد امسال ( ١٣٨٩ ) به ويژه به آقای
ميرحسين موسوی که وعده بازگشت به دوران سال ھای اول انقلاب زير سلطه مستقيم خمينی را می دھند
توصيه می کنم، تا ملاحظه فرمايند حتا يک رگ از رگ ھای شادروان سيد محمد طباطبائی ھم در تن
خمينی نبود:
محمد حسيبی
چھاردھم مردادماه ١٣٨٩ - امريکا
نقل از يادداشتھای روز ٢٣ محرم ملک المتکلمين در اتحاديه طلاب که تازه
آقا شيخ محمد تشکيل شده بود و بيش از دوھزار نفر طلاب علوم دينيه در
علی تھرانی آن عضويت داشتند، منبر رفت و در حضور ھزارھا نفر،
خطابه بليغی در تحت عنوان وفای به عھد ايراد نمود و گفت
شخص پادشاه مثل محورثابتی است که تمام دستگاه مملکت در گرد او حرکت می کنند
وفقط اعتماد و ايمان مردم به شاه است که اين محورمملکت را ثابت ومحکم نگاه
می دارد وھرگاه اين اعتماد متزلزل شود، ديگرسنگی درروی سنگ قرارنخواھد گرفت
و اوضاع مملکت آشفته و دچار بحران و خرابی خواھد شد و اين اعتقاد وقتی پابرجا و
ثابت خواھد بود که پادشاه قولی را که به ملت خود می دھد و تعھدی را که به عھده
می گيرد اجرا نمايد و دستخط خود را محترم بشمارد.
اينک زمانی است که از انتشار فرمان تأسيس عدالتخانه می گذرد و دولت
کوچکترين قدمی در اين راه بر نداشته است و بيم آن می رود که اگر کار به اين منوال
بگذرد و پادشاه که مورد اعتماد و اطمينان عموم است در قول خود ترديدی پيدا کند
رشته امور پاره وشيرازه کار ازھم بپاشد و ھرج و مرج در کليه امورکشورپديدار گردد
و اصلاح امور به مشکلاتی که فائق آمدن بر آن مشکل است، برخورد و چاره از دست
بيرون برود. و نيز در ھمان روزھا يک شبنامه آتشين ازطرف کميته آزاديخواھان به قلم
سيد محمدرضای مساوات در تھران به اين مضمون منتشر شد.
ای آقايان روحانی که جزمنفعت خود چيزی نمی خواھيد و »
جزدرراه مصالح شخصی خود قدمی برنمی داريد وای مردم
متن شبنامه جاھل که گوش شنوا برای حرفھای حق نداريد، ما در
حضرت عبدالعظيم فرياد کرديم که به دستخط اين شاه و آن
وزير نمی شود اعتماد کرد و جز اغفال ملت و بيرون آوردن ما از تحصن منظوری ندارند
و برای اطمينان اجرای دستخط شاه و قول صدر اعظم گفتيم که بايد آن قولھا و قرارداد
تضمين بشود و شما حرف ما را نپذيرفتيد و گفتيد ممکن نيست يک پادشاھی قول خودش
را زير پابگذارد و امضای خودش را بی اعتبار کند، حال از شما سوآل می کنم که چرا قول
«. و قرارداد انجام نشد و به دستخط شاھانه ترتيب اثر داده نشد
ھرشب در تھران شبنامه ای منتشر می شد و تأسيس عدالتخانه را می خواستند و از
فساد دستگاه دولت تذکراتی می دادند.
علما ھم در مجالسی که داشتند از بی اعتنائی دولت به وعده ای که داده بود و
تأخير تأسيس عدالتخانه اظھار نگرانی می کردند و به وسايل ممکنه به عين الدوله فشار می
آوردند.
عين الدوله برای اغفال مردم و وقت گذراندن بخلاف تعھدی
تشکيل جلسه در دربار که با سران مليون کرده بود که مجلسی از آنان و جمعی از
رجال دولت برای تھيه نظامنامه عدالتخانه تشکيل بدھد،
مجلسی در دربار تشکيل داد که فقط جمعی از رجال دولت و
درباريان که با خود او ھمفکر بودند، برای مذاکره در اطراف عدالتخانه ای که مورد
توجه و طلب عموم مردم بود، دعوت نمود و پس از انعقاد جلسه چنين گفت: بطوری
که ھمه مسبوق ھستيد اعليحضرت شاه در فرمانی که صادر فرموده اند امر به تأسيس
عدالتخانه فرمودند و منھم بواسطه فشاری که مردم و ملاھا می آورند و ھر روز
به وسايل مختلف تقاضای عدالتخانه می کنند تھيه نظامنامه آن را دستور دادم ولی
از نظر صلاح تا حال تأسيس آنرا بطفره گذراندم و اجرای آنرا به تعويق انداختم ولی
مردم دست بر نمی دارند و اجرای امر مبارک شاه را می خواھند. اين است که من برای
تصميم در اين کار از شما دعوت کردم که نظريات خودتان را اظھار کنيد و اگر صلاح
نمی دانيد عدالتخانه تأسيس بشود، بگوييد تا من تا من يکدفعه آب پاکی روی دست آنان
بريزم و از اين سروصداھا که راه انداخته اند، جلوگيری کنم و اگر تأسيس عدالتخانه را
صلاح می دانيد بطور صريح بگوييد، تا اقدام شود.
احتشام السلطنه که صراحت لھجه و سر نترسی داشت و مدتی در فرنگستان زيست
کرده بود و مفتون ترقيات کشورھای متمدن بود و طبع آزادمنش داشت، بدون
واھمه در جواب عين الدوله گفت به عقيده من بايد قولی که شاه داده است محترم
شمرد و دستخط پادشاه را بی اعتبار نکرد و بدون ترديد برای تأسيس عدالتخانه که
در نفع دولت و مملکت است و مردم ھمه خواستار آن ھستند اقدام نمود.
اميربھادر وزير دربار که در استبداد رأی سرسلسله مستبدين بود، جواب داد
صلاح در اين است که از خيال تأسيس عدالتخانه منصرف بشويد و شاه را ھم از اين
خيال منصرف کنيد، زيرا اگر عدالتخانه در ايران درست بشود ديگر چه تفاوتی ميان پسر
پادشاه با يکنفر بقال خواھد بود و ديگر اعتبار و احترامی برای شاھزادگان نمی ماند و
ديگر آنکه اگر عدالتخانه در ايران درست بشو، راه استفاده حکام و مأمورين دولت
بسته می شود وھمه رجال مملکت فقير و پريشانحال خواھند شد و دستگاه مملکت
بکلی از کار می افتد.
احتشام السلطنه با حال عصبانی جواب داد آقای وزير دربار ديگر بس است دخل تا
کی، استفاده تا چند، مردم از دست رفتند و ھمه فقير و بدبخت شدند، ديگر کسی
اختيار جان و مال خودش را ندارد و خوب است به حال رعيت رحم کنيد و مردم و علما
را از شاه مأيوس نکنيد.
حاجب الدوله گفت اگر عدالتخانه تأسيس بشود، سلطنت منقرض خواھد شد
و مقصود يکمشت بی دين فتنه جو ھم ھمين است.
اميربھادر با درشتی به احتشام السلطنه گفت شما که از خانواده قاجاريه ھستيد
نبايد بخواھيد سلطنت منقرض بشود.
احتشام السلطنه جواب داد به خدا اشتباه می کنيد دوام سلطنت بسته به عدالت
و جلب رضايت مردم است و امروز که می شود بوسيله عدالتخانه ميان مردم و دولت يک
اتحاد حقيقی فراھم کرد، چرا مخالفت می کنيد.
اميربھادر رو به عين الدوله کرد و گفت احتشام السلطنه می خواھد اقتدارات دولت
را از ميان ببرد و شاه را کوچک و خفيف کند.
احتشام السلطنه با حال عصبانی گفت آقای اميربھادر من می خواھم پادشاه و
ولينعمت من در مقام امپراطورھای بزرگ دنيا قرار بگيرد و شما می خواھيد او مقام امير
ترکستان را داشته باشد.
اميربھادر گفت من تا جان در بدن دارم نمی گذارم عذالتخانه در ايران تأسيس
شود و از قدرت ولينعمت خودم کاسته شود، شما برويد در مملکت آلمان عدالتخانه
درست کنيد، آقای من نوکری مثل شما نياز ندارد.
ناصرالملک با اينکه يکی از رجال دانشمند و تجددخواه شناخته شده بود،
اظھارات اميربھادر را برخلاف انتظار تصديق کرد و گفت فعلا دست زدن به اينگونه
کارھا صلاح نيست.
عين الدوله که با تشکيل اين جلسه به منظوری که داشت و آن رد کردن تأسيس
عدالتخانه از طرف وزرا و رجال دولت بود، نايل شده بود گفت من اين نظريات را
به عرض شاه می رسانم و بعد ھرطور که امر فرمودند، عمل می کنم و جلسه را بھم زد.
نگارنده تاريخ بيداری ايرانيان که مذاکرات اين جلسه تاريخی را بتفصيل
نگاشته، می نويسد که ناصرالملک با تأسيس عدالتخانه مخالفت کرد و گفت صلاح
نيست و گفته ھای حشام السلطنه را رد کرد.
نگارنده اين تاريخ با اينکه ناصرالملک را يک مرد محافظه کار و فوق العاده
ترسو و محتاط می دانستم و در زمان نيابت سلطنتش کشمکشھا با او کردم و صدماتی
ديدم امروز که دستش از دنيا دور است، انصاف نيست که گفته شود که حقيقتا
ناصرالملک مخالف تأسيس عدالتخانه بوده است و با عدالت که يکی از پايه ھای دين
اسلام است موافق نبوده من تصور می کنم چون ناصرالملک استنباط کرده بود که
عين الدوله و ساير رجال دولت که در آن جلسه حضور داشتند، جداٌ مخالف بودند
بواسطه طبع محتاطی که داشته، از عقيده اکثريت پيروی کرده است؛ ولی اين حقيقت را
ناگفته نمی گذارم در موقعی که کشمکش برای تأسيس حکومت مشروطه ميان مليون
و دولت درايران بود، ناصرالملک بطورصريح با مشروطيت مخالف بود و می گفت چون
مردم جاھل و بيسواد ھستند، مشروطيت برای آنھا مناسب نيست و بھتر است اول
به توسعه معارف بپردازيم و پس از آنکه مردم مستعد برای مشروطيت شدند رژيم را
تغيير بدھيم.
سه روز بعد از اين جلسه برای اينکه احتشام السلطنه در تھران نباشد او را در حقيقت
بسزای حرفھايی که در آن جلسه تاريخی زده بود، تبعيدش کردند.
ملاقات روسای روزبروز فشار مردم، مخصوصا طبقه روشنفکر و آزاديخواه،
روحانی با عين الدوله به روحانيون، مخصوصا به طباطبائی و بھبھانی، برای تأسيس
عدالتخانه زيادتر می شد و با آنھا ملاقات می کردند که از
عين الدوله فريب خورده و در نتيجه مردم را اغفال کرده اند، آقايان ناچار شدند در
مقابل فشار ملت به ملاقات عين الدوله رفته که تکليف را با او يکسره کنند.
پنج نفر از علمای طبقه اول تھران به خانه عين الدوله رفتند و اجرای تعھدی را
که شاه و دولت کرده بودند، با سختی خواستار شدند. طباطبائی برای اينکه عين الدوله
را متقاعد کند به او گفته بود که تأسيس عدالتخانه دکان ما علما را می بندد و به ضرر ما
تمام می شود و بنفع دولت است، چنانچه شما ھميشه شکايت داشتيد که ملاھا در
کارھا دخالت می کنند و نمی گذارند دولت به امور خود برسد حال بايد از خدا بخواھيد
که در دکان ملاھا از راه تأسيس عدالتخانه بسته می شود، سپس آنچه که می دانست و
می توانست در منافع عدالتخانه و نتايج سودمندی که برای دولت و ملت در بر دارد شرح
داد و چنين نتيجه گرفت که اگر صدر اعظم اقدام به اين امر نمايند و تأسيس عدالتخانه را از
خود به يادگار گذارد، ملل دنيا او را يک مرد ملت دوست و عدالت پرور خواھند
خواند، ولی متأسفانه آھن سرد کوبيدن بود و کمترين تأثيری در روح مستبد اين مرد
سرسخت نکرد و عاقبت مجلس با سردی و تلخی بدون نتيجه به پايان رسيد.
فشار مردم به روحانيون روزبروز شدت می يافت و آنھا را
فشار به روحانيون مخالفت با دستگاه استبداد تحريک وتشجيع می کردند و
گاھی ھم آنھا را متھم می نمودند که رشوه گرفته اند و به ساز
عين الدوله می رقصند و مردم را بازی می دھند.
حقيقتا روحانيون در آن زمان موقعيت مشکلی پيدا کرده بودند و در کار خود
حيران و سرگردان بودند، زيرا ازيکطرف مردم مخصوصا آزاديخواھان به آنھا سوء ظن
پيدا کرده بودند و در شبنامه ھا می نوشتند که ھرگاه يک سازش باطنی و در زير
پرده ميان دولتيھا و روحانيون نيست پس چرا بدست آوردن عدالتخانه که به آنھا وعده
صريح داده شده و شاه تعھد کرده، مقاومت و ايستادگی نمی کنند و اگر در
زير اين کاسه نيم کاسه ای نيست، به چه علت ملت را که برای بدست آوردن حق مشروع
خود حاضر و مستعد ھمه گونه جانفشانی است، دعوت به سکوت و بردباری و اجتناب از
تعطيل عمومی و انقلاب می نمايند.
فشار مردم به روحانيون به جائی رسيد که طباطبائی مجبور شد که برای آخرين
دفعه يک نامه شخصی به عين الدوله بنويسد و چون اين نامه از نظر تاريخ مشروطيت
حايز اھميت بسيار است و معرف عقايد آن روحانی آزادمرد می باشد، ما عين آن را در
اينجا نقل می کنيم.
« کو آنھمه راز و عھد و پيمان »
مسلم است از خرابی اين مملکت و استيصال مردم و خطراتی که اين صفحه را احاطه
نموده است خوب مطلعيد و بخوبی می دانيد که اصلاح تمام اينھا منحصر است به تأسيس
مجلس و اتحاد ملت و دولت و رجال دولت با علما، عجب در اين است که مرض را
نشناخته و راه علاج ھم معلوم، اقدام نمی فرماييد.
اين اصلاحات عمّاً قريب واقع خواھد شد وليکن ما می خواھيم به دست شاه
و اتابک خودمان باشد نه به دست روس و انگليس و عثمانی، ما نمی خواھيم در صفحات
تاريخ بنويسند دولت ايران در زمان سلطنت مظفرالدينشاه منقرض شد ايران در
عھد اين پادشاه برباد رفت، خطر نزديک و وقت مضيق وحال ايران، حال مريض مشرف
به موت است و تسامح در علاج اين مريض آيا رواست و به تأخير انداختن آيا سزاوار
است؟ به خدای متعال و به انبيا و اوليا قسم است، به اندک مسامحه و تأخير ايران می
رود. الحمدلله حضرت والا مسلمان و به خلاف سابقين معتقد به شرع و روز جزا ھستيد،
ملاحظه فرماييد اينطور که شد، جوابی برای امير مومنان عليه السلام داريد؛
بفرماييد دولت شيعه منحصر به ايران بود، ايران را چرا به باد داده و دولت شيعه را
منقرض کرديد؟ من اگر جسارت کرده و بکنم معذورم، زيرا که ايران وطن من است،
اعتبارات من در اين مملکت است، خدمت من به اسلام در اين محل است، عزت و
احترام من بسته به اين دولت است، می بينم اين مملکت بدست اجانب می افتد و تمام
شئونات و اعتبار من می رود، پس تا نفس دارم در اعتبارات اين مملکت کوشش
می کنم و در صورت لزوم جان را در اين راه خواھم گذارد.
سيدالشھدا برای شيعيان جان و اولاد خودش را داد، اگر شھادت آن بزرگوار
نبود، از شيعه در عالم اسمی نبود.
سزاوار است ما اين مملکت را به رايگان به چنگ اجانب بيندازيم و يکمشت شيعه را
ذليل و خوار نماييم. امروز بايد اغراض شخصی را کنار گذارد و محض خدا و بقای اين
مذھب جان نثاری کرد و خيال نکرد چرا اين کار به اسم فلان و فلان انجام می گيرد.
وقت تنگ و مطلب مھم است، وقت اين خيالات نيست. من حاضرم در اين راه ازھمه چيز
بگذرم شأن و اعتبار را کنار گذارده انجام اين کار را اگر موقوف شد، در دولت منزل
حضرت والا کفش برداری و دربانی کنم، حاضرم برای ملت و رفع ظلم، حضرت والا را
به خدا و رسول قسم بدھم، بريزند آنچه در دامان است و اين مملکت و مردم را اسير
روس و انگليس و عثمانی نکنيد.
چه شد قرآن، چه شد؟ عھد و پيمان ما برای اين کار يعنی تأسيس مجلس بود والا
مابه الاشتراک نداشتيم.
مختصرا، اقدام به اين کار فرموديد ماھم حاضريم و ھمراھيم، اقدام نفرموديد
يک تنه اقدام خواھم کرد، با انجام مقصود يا مردن، از ھيچ پروا ندارم زيرا اول از جان
گذشتم بعد اقدام نمودم.
از عمر من زياد باقی نمانده و از چيزی محظوظ نمی شوم. پس حظم اقدام به اين
کار و تنھا آمالم انجام اين کار است؛ با جان دادن در اين راه که مايه آمرزش و افتخار
خود و اخلافم است، اينکار را با بلند اسمی از خود در صفحه روزگار باقی می گذارم.
اين کاراگر صورت نگيرد بر ما لعن خواھند کرد، چنانچه به اسلافمان خوب نمی گوييم.
باز عاجزانه التماس می کنم ھرچه زودتر اين کار را انجام دھيد، تأخير اين کار ولو يک
روز ھم باشد اثر سمّ قاتل دارد، فعلا دفع شر عثمانی نمی شود مگر به يمن مجلس و
اتحاد ملت و علما و نتايج حسنه ديگر نه محتاج به بيان است. فعلا بيش از اين
مصدع نمی شوم. والسلام.

محمد نوری درگذشت


خبرگزاری فارس: محمد نوري خواننده پيشكسوت موسيقی ايران ساعاتی پيش در بيمارستان جم دار فانی را وداع گفت.


به گزارش خبرنگار موسيقی فارس، محمد نوری خواننده قطعات ماندگار موسيقی ايران و چهره توانمند اين هنر ساعاتی پيش به علت بيماری در بيمارستان جم تهران درگذشت.
او كه مدتی در بستر بيماری بود صبح امروز برای چندمين بار به بيمارستان جم منتقل شد و حدود دو ساعت پيش در همين بيمارستان دار فانی را وداع گفت.
قطعه ايران از جمله آثار ماندگار اين هنرمند است.
درگذشت اين هنرمند كشورمان را به خانواده محترم ايشان و ديگر علاقه‌مندان وی تسليت می‌گويد


گل مريم


وای گل سرخ و سپیدم کی می‌آیی
بنفشه برگ بیدم کی می‌آیی
تو گفتی گل درآید من می‌آیم
وای گل عالم تموم شد کی می‌آیی


جان مريم چشماتو واكن منو صدا كن
چون هوا سفيد در اومد خورشيد
وقت اون رسيد كه بريم به صحرا آی نازنين مريم


جان مريم چشماتو واكن منو صدا كن
بشيم روونه بريم از خونه
شونه به شونه به ياد اون روزها واي نازنين مريم


باز دوباره صبح شد من هنوز بيدارم
ای كاش می‌خوابيدم تورو خواب می‌ديدم
خوشه غم توي دلم زده جوونه دونه بدونه
دل نمی‌دونه چه كنه با اين همه غم
وای نازنين مريم


بيا رسيد وقت درو مال مني از پيشم نرو
بيا سر كارمون بريم درو كنيم گندمارو
بيا رسيد وقت درو مال مني از پيشم نرو
بيا سر كارمون بريم بیا بیا نازنین مریم نازنین مریم


واای
وااای
مریم
مریم
وای نازنين مريم


باز دوباره صبح شد من هنوز بيدارم
ای كاش می‌خوابيدم تورو خواب می‌ديدم
خوشه غم توي دلم زده جوونه دونه بدونه
دل نمي دونه چه كنه با اين همه غم
وای نازنين مريم وای نازنین مریم


وای نازنين مريم

خاکسپاری محمد نوری



پیكر محمد نوری درحالیكه جمعیت زیادی از دوستدارانش احاطه‌اش كرده‌ بودند، رهسپار دیار خاك شد. آنها كه از نزدیك او را می‌شناختند از محاسنش گفتند و دیگران ترانه‌های او را زمزمه كردند. حاضران با چشمان گریان می‌خواندند «ما برای آن‌که ایران خانه‌ خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم».

ایلنا: پیكر محمد نوری در میان جمعیت زیادی از علاقمندان وی درحالی به جایگاه ابدی‌اش بدرقه شد كه حاضران با چشمان گریان می‌خواندند «ما برای آن‌که ایران خانه‌ خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم».

به گزارش خبرنگار ایلنا‏، این مراسم كه صبح امروز(11 مرداد) ساعت 9:30 در مقابل تالار وحدت برگزار شد و در آن چهره‌هایی مانند شهرام ناظری، فریدون شهبازیان، احمد ابراهیمی، امین‌الله رشیدی، نیما مسیحا، مجید اخشابی، بیژن بیژنی، جواد مجابی، هادی منتظری، منوچهر آذری، علی‌ مراد‌خانی، اردشیر رستمی، میلاد عمرانلو، علی ترابی، امیرنیا، ایمانی‌خوشخو، محمدعلی خبری و حمید شاه‌آبادی دركنار جمعیت پرشماری از علاقمندان به آوازهای محمد نوری حضور داشتند.

این مراسم در ابتدا با پخش پیام محمد سریر(مدیرعامل خانه موسیقی) اینگونه آغاز شد: این روزها حسرت از دست‌دادن هنرمندان بر دوشمان می‌نشیند و ما را داغدار كرده است.

فقدان محمد نوری كه پیش از پنج دهه طنین صدایش در قلب ما جای گرفته است؛ اندوهی عمیق‌تر و ماندگار‌تر است و برای من كه تجربه‌ی همكاری با او را داشتم، تحمل این درد دشوار است. آواز‌های او از رایحه‌ی فرهنگ دیرین مردم برخوردار است و خاطره‌های او برای ما جاویدان خواهد ماند.

در ادامه داریوش پیرنیاكان(سخنگوی خانه موسیقی) گفت: من افتخار این را داشتم كه سال‌ها در بسیاری از شوراهای موسیقی و جشنواره‌ها به عنوان داور دركنار محمد نوری باشم. بودن با او، باوجود این‌كه از كودكی به صدای او علاقه داشتم؛ علاقه‌ام را به او صد‌چندان كرده‌ بود. زندگی و سلوك محمد نوری بسیار برتر از صدای او بود چراكه ما معمولا تقوا را در مسائل عرفی و دینی به كار می‌بریم، ولی باید گفت محمد نوری به معنای واقعی تقوای هنری داشت.

این مدرس و ردیف‌دان با تاكید بر این موضوع كه نوری هیچ‌وقت از كسی متوقع نبود، خاطرنشان كرد: محمد نوری درباره‌ مسائل مادی حرف نمی‌زد. او هیچ‌گاه به مسائل حاشیه‌ای موسیقی كه در كشور ما زیاد است؛ نپرداخت.

سیمون آیوازیان؛ دیگر سخنران این برنامه بود كه وی نیز مانند همه از خلق و خوی حسنه نوری گفت: محمد نوری در هنر بسیار متواضع و بی‌ادعا بود و هیچ‌گاه درپی پول و مقام نرفت. هنرش دلنشین بود و بی‌شك برای همیشه ماندگار خواهد بود. محمد نوری یك خادم حق‌شناس و خیراندیش بود و نمی‌توانم باور كنم كه دیگر در كنارمان نیست.

در ادامه داوود گنجه‌ای گفت: خوشحالم كه یك عمر با این مرد بزرگ زندگی كرده‌ام و از طرف خانه موسیقی این مصیبت بزرگ را به هنرمندان تسیلیت می‌گویم. امروز در این مراسم شاهد جمعیت هستیم كه همه با عشق آمدند و این رفتار فقط برای كسانی پیش می‌آید كه عاشق زندگی همنوعانشان هست.

گنجه‌ای گفت: همسر نوری هیچ‌گاه نگذاشت كه كسی برای هزینه‌های بیمارستان او خرجی كند و می‌گفت ما پول داریم و خودمان باید خرج كنیم. بعداز مرگ محمد نوری؛ تمام پرسنل بیمارستان «جم» برای تشییع او آمدند كه از همه‌ آنها تشكر می‌كنم.

وی تاكید كرد: محمد نوری معلمی بود كه هیچ‌گاه در تدریس خساست نمی‌كرد و دروغ نمی‌گفت و شعار نمی‌داد. او مردی ادیب و وطن‌پرست بود و ما باید قدردان او باشیم.

در پایان این مراسم ترانه‌ «سفر برای وطن» از نادر ابراهیمی كه محمد نوری آن را خوانده است، پخش شد و شاگردان او روی سن آمدند و با این قطعه هم‌خوانی كردند:

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده‌ایم
چه سفرها کرده‌ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها
چه خطرها کرده‌ایم
چه خطرها کرده‌ایم
ما برای آن‌که ایران خانه‌ی خوبان شود
رنج دوران برده‌ایم
رنج دوران برده‌ایم
ما برای آن‌که ایران گوهری تابان شود
خون دل‌ها خورده‌ایم
خون دل‌ها خورده‌ایم

***

ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده‌ایم
چه سفرها کرده‌ایم
ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر
چه خطرها کرده‌ایم
چه خطرها کرده‌ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
رنج دوران برده‌ایم
رنج دوران برده‌ایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
خون دل‌ها خورده‌ایم
خون دل‌ها خورده‌ایم.




حاشیه‌های تلخ و شیرین مراسم تشییع محمد نوری

حاشیه های تلخ و شیرین مراسم با شکوه تشییع پیکر محمد نوری خواننده محبوب ایرانیان همچون متن این مراسم به یاد ماندنی خواندنی است.

به گزارش خبرنگار مهر در مراسم تشییع پیکر محمد نوری موج جمعیت همه چیز را تحت شعاع قرارداده بود به طوری که در همان آغاز مسئولان مراسم تصمیم گرفتند محل جایگاه را تغییر بدهند.

بعد از مراسم تشییع پیکر زنده یاد پرویز مشکاتیان این مراسم یکی از شلوغترین و پرجمعیت ترین مراسم تشییع پیکر یک هنرمند بود که به همین دلیل نیز حاشیه های بیشتری داشت در اینجا به برخی از این حواشی می پردازیم.

- علیرغم اینکه اعلام شده بود مراسم از ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح آغاز می شود اما جمعیت قابل توجهی از ساعت ۸ صبح در مقابل تالار وحدت گرد آمده بودند.

- دفتر موسیقی ارشاد دراین برنامه همکاری خوبی با خانه موسیقی (برگزارکننده مراسم) داشت و از ارائه هرگونه امکانات دریغ نورزیده بود.

- صداوسیما با چاپ بنر و پلاکارد و...اصرار به دیده شدن داشتند به طوری که در طول این مراسم از تالار وحدت تا بهشت زهرا برخی ازاین عوامل با جدیت عزاداران را کنار زده و سعی داشتند در جوار مجری و در مقابل دوربین عکاسان قرار بگیرند.

- هنگام پخش قطعه جان مریم با صدای محمد نوری جمعیت حاضر به شدت تحت تاثیر قرار گرفتند و صدای هق هق گریه بلند بود.

- عباس سجادی مجری این مراسم که با تسلط و اشراف خوبی برنامه را به پایان برد بیش از چند ساعتی نبود که از سفر چین بازگشته وعلیرغم خستگی راه خودش را به این مراسم رسانده بود.

- درتمامی مراحل برگزاری این مراسم همسر و خواهر محمد نوری (از بازماندگان درجه یک استاد) که سن بالایی دارند حضور داشتند.

- درغیاب مدیرعامل خانه موسیقی داود گنجه ای زحمات فراوان برای برگزاری این مراسم کشید اما در این میان علیرضا حیدری درانجام بهتر تشریفات همت بسیار به خرج داد.

در سوگ ِ «محمّد نوری» هنرمند ِ بزرگ ِ میهن مان



دهم امرداد ۱۳۸۹


در سوگ ِ «محمّد نوری»
هنرمند ِ بزرگ ِ میهن مان


یکم دی ماه ۸∙۱۳- دهم امرداد ۱۳۸۹


▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄


دریغا و دردا!







ایران! ایران!


سبزی ی ِ صد چمن
سرخی ی خون ِ من
سپیدی ی ِ طلوع ِ سحر
به پرچمت نشسته ای ایران!
ایران!

جان ِمریم

خبر، کوتاه و دردانگیز بود!

محمّد نوری
خواننده ی ترانه‌های توده و نغمه های پرشور ِ میهنی،
محبوب ِ میلیون ها ایرانی و
پُل ِ پیوند ِ میان ِ موزیک ِ سنّتی و موزیک ِ پویای نسل ِ جوان
از خواندن بازماند!
نوری دیگر از رنج و شکنج ِ زنان و مردان ِ کار ِ میهن مان
و مهرورزی و دلدادگی شان، نغمه سرنخواهد داد!
*
به راستی دردا و دریغا!
به ویژه در هنگامی که من ِ ایرانی‌ی ِ "شهربَند" ِ غربتی جان‌کاه،
حتّا نمی توانم سوگ پیام ِ غریبانه ی ِ خود در اندوه ِ مرگ ِ او را
آزادانه و همراه با تصویرهای او و گل و شمع و پرچم میهنم،
به میانجی‌ی ِ این رسانه‌ی ِ الکترونیک
برای دوستداران داغ‌دار و سوگوار ِ
آن هنرمند بی همتا بفرستم
و آن "در وطن ِ خویش غریبان!"
نخواهند توانست بدون بازداری، تصویرها را بنگرند!
*
به راستی، این نغمه ی دردمندانه‌ی ِ اوست
که "در اندرون ِ من ِ خسته دل، در فغان و در غوغاست!":

"خوشه‌ی ِ غم توی ِ دلم،
زده جوونه، دونه به دونه!
دل نمی‌دونه
چه کنه با این غم؟!..."

صدور حکم دستگيري "مجاهدين خلق" در عراق به "اتهام جنايت عليه بشريت"، از سوي "عبد الصاحب" قاضي دادگاه عالي عراق!/*-

"کمان حادثه را عاقبت بود قوسي"

احمد رناسی

می توان به دادافرهی، از سوی غيب باور داشت و يا نه، اما با اندک نگرشی به تاريخ، اين نيم بيت سروده ی فرزانه ای از فرزانگان ادب فارسی را نمی توان ناديده گرفت که زبان تاريخ است و از گذشته مي گويد برای آينده و حال، و گوياي نبردي است براي بودگي، هر چند "براين نامه" عمرها بگذرد، مورد خواندن و ديدنش فرا مي رسد، براي " هر که دارد خرد" و رهنمودي است به اينکه "تجربه را" بايست " تجربه گرفت" و دل بستن به امید را نبايد از دست داد!

انگيزه روي آوردن به نوشتن اين فرازها ، خواندن "صدور حکم دستگيري مريم و مسعود رجوي" از سوي "دادگاه عالي عراق"، همراه با " 39 تن" از ديگر مجاهدين خلق، زير نام "جنايت عليه بشريت" و در رابطه با کشتار "صد تا صد و هشتاد هزار شيعه و کرد" در عراق و "دو ميليون آواره" به دستور "صدام حسين" و با همکاری "مجاهدين خلق" که پيشاپيش آنان "مريم و مسعود رجوی" از سوي "عبد الصاحب عراقي" تأکيد بر اين حکم دارد!

نيزنوشته ي "مارک گاسيوروسکي" در شماره ي 34 مجله بين المللي مطالعات خاورميانه، که "استاد علوم سياسي در دانشگاه ايالتي لوئيز يانا" و پيش از آن هم نوشته اي پژوهشي چاپ و پخش شد در مورد کودتاي 28 مرداد و چهره دري آن کودتا و نيز اکنون روی آوری به فراگشايي کودتاي نوژه و سپس تر روي آوري به شاپور بختيار به برانگيزي صدام حسين در يورش به ايران و تسخير خرمشهر زير نام قادسيه دوم، که آسيبهاي ناشي از آن کودتا صدها افسر ارتش و شهرباني و شهری کشته شدن، و سپس در رابطه با رويداد جنگ ايران و عراق که بيش از يک ميليون نفر از باشندگان دو کشور کشته و چند بار بيشتر زخمي و فلج و ميلياردها آسيبي، که از رهگذر آن شوم ببار آوری با خود داشت!

هر که دست خويش مطلق ديد دل به عالم کژ کند،

که زبان رسيدن به قدرت را بنابر روان تاريخ، کليله و دمنه اينگونه مي آموزاند و آنچه را است که بردگان رسيدن به قدرت و بيچاره ي من فردي و گروهي خودبودگان، دنبال داشته اند و جز شومي و زخم نشاني بر پيکره ی ارزشهای "مليمردمي" کاری ديگر انجام نداده، که چنين ميباشد، وجغد ويرانه سخن مي دارد، و بيانگر کاررفتاری اينان است!

براي ارزيابی درست، بايست با روان تاريخ و زمان آغاز و پيش آمد و، کنش و واکنش ها را زير چشم داشت تا دريافت که چرا رخدادی شوم و يا رويدادی ارزشمند بهره ی جامعه و ملتی شده و ميگردد و، دانست زرهی که مي سپارم، من فردی و گروهی و ملتی، زشتی و زيبايی برآيند دارد و لذا از خود اندازه بايد گرفت، و ما ايرانيان تا به جايی نرسيم که تجربه را تجربه نگيريم هيچ دست آورد مثبتی نخواهيم داشت و بگونه ای آب در هاون کوبيدن است کار ما!

کوتاه نمونه ای از پي قيام 22 بهمن و چرايی روی به شکست و ندانستن علتهاي اين شکست و باز پاشنه ي در بر روي آدم کشي و چپاول گردش گرفتن، چند ده بار زيان بار تر از دوران دو پهلوی و اينکه از سوی چه کساني بود، که همواره بر روی دستمان بلندشان می کنيم و برای آنها هورا می کشيم!؟

گشتی در گذشته، چه از پي مشروطيت و چيرگي ی خودکامگي ديگر و يا در پي شهريور 1320 و سپس رخداد شوم 28 مرداد و... تا قيام 22 بهمن و به کژراهه ی استبداد چند بار وحشي و خونبار و چپاول گرتر اسلامی، که روزگار ميهن ما را به سياهي کشانيده، تا به جايي که بسيارند باشندگان ايرانی مبارز در دوران سامانه ی پيشين، که برای محمد رضا شاه، نور به گورش ببارد نيايش مي کنند و آرزوی رضا شاه ديگري دارند و از طلا شدن پشيمان شده و گويايند که مرحمت شود، و به مس بازگردانده شوند!؟

گشتی در گذشته، بي توجهي ما را به تجربه را تجربه گرفتن آشکار مي نماياند، هنگامی که برای مير حسين موسوی هورا کشيده مي شود، الله اکبر گفته مي شود و صلوات گويی، همانگونه که برای آيت الله خميني بکاربرده مي شد، براي اويی که گزيده ی آيت الله خميني بود براي نخست وزيري و اجراگر خواسته ی کشتار او، با وزيراني که دستور کشتن را صادر مي کردند و يا بنابر سخنان مهندس سحابي ملي-مذهبي و از همراهان او، به اينکه در کابينه ی او صد و پنج ميليارد دلار گم می شود! اويی که نه تنها گزين شده از سوی آيت الله خميني بود، که مورد حمايت آيت الله خامنه ای رياست جمهور آن دوره و فقيه و جانشين آيت الله خميني، در اين دوره می باشد!

يا فراموش کردن رخداد آبروريزي در مکه را براي زواران ايراني که زير نظر آقای کروبي به آنجا برده شده بودند و همينطور اين آقا همراه با آيت الله صانعي نماينده ی آيت الله خامنه اي فقيه زمان بودند، به گرفتن اموال مصارده شده از مردم و چپاول های ديگری که رخ داد، آنچه همواره ادامه دارد.

تا به کي در فراموشي بسر بردن و نديدن کشتار و جنايتي که در دوره ی آقای خاتمي رخ داد، اويي که از مقربين درگاه آيت الله خميني بود و در دوره ی رياست جمهوری آيت الله خامنه اي و نخست وزيري ميرحسين موسوي در جايگاه بلندي جاي داشت و در اين سامانه ي ويرانه ساز، که جغدان شوم، به ويراني ايران زمين روي آوردند و بر اين بام ويرانه شده، نشسته و سخن ميدارند، اگر چه ميان اين ويرانه گران، براي رسيدن به قدرت، بر سر هم زني را بکار گرفته اند، چرا که مدتي است از اين گردونه ي خون ريز بيرون ريخته شده اند!؟

گشتی در گذشته و بررسي ی کنش و واکنش ها و مورد فراگشايي رويدادهاي تاريخي، به ما مينماياند، براي نمونه قانون کاپيتولاسيون دوران محمد رضا شاه به سود آمريکا، و سپس سخنراني آيت الله خميني و زندان و سپس تر تبعيد او از ايران، سبب ساز گرديد که دور از خطر، زشتکاريهای آن دوران را هويدا سازد و به جای اينکه در ايران بماند و مردم از نزديک يه ديدگاه واپس گرايی و ضد مردمی او پی برند، توانست در دست گيرنده ی پرچم همبستگی ملی گردد!

در پي قيام 22 بهمن و کوتای نوژه و کشته شدن ارتشيان و پليس و مردم ضد ولايت فقيه و سرانجام برانگيری صدام حسين و مزدور او شدن و تسخير خرمشهر و کشتار بي شمار باشندگان ايران زمين و خسارت های چند ميليارد دلاری بر پيکره ی ملت ايران، بار ديگر در دست گيري نبرد ميهني را به دست او دادند و سبب ساز استواری گرفتن استبداد اسلامي، و بر آنها امکان داده شد تا زير نام جنگ ميهني، هر اعتراض کننده ای را، در زندان و بيرون از زندان، دارنده ی هر مرتبه ی اجتماعی- سياسی را با روشی فاشيستی از ميان بردارند و آزديهای آن دوران، به جوی خشونت بار و خفه ساز بدل گردد!

زمينه های به کژ راهه روی قيام پيروز 22 بهمن را مي توان از همان آغاز جا به جايي سامانه ی سياسی شاهي به جمهوري دانست و سکوت در برابر کشتار، چه با وابستگان رژيم پيشين و چه ديگران و از هر لايه ي اجتماعي و هر دارنده دين و بر آمده از هر تيره ی ايرانی، و بويژه مورد تأييد و يا توجيه کساني که در دولت موقت هم بودند و گرداننده ی آن نمايش تلويزيونی تهوع آوري که به زيان ارزشهای مردمي بپا کرده بودند!

بيا آورده شود رفتار زشت ابراهيم يزدي و صادق طباطبايي را در آن نمايش تلويزيوني و يا پاسخ بي شرمانه ي معاون وزارت امور خارجه را پس از کناره گيري زنده ياد کريم سنجابي که در پي پرسش در باره ي اعدام ها، بگويد "اين کشتار ناشي از غضب الهي می باشد و پاسخ پرسش ديگری که آيا بازرگان نخست وزير از آن اعدام ها با خيبر است يا نه؟! به اين باشد، که " آقاي نخست وزير آنقدر کار دارد که به اين کارهاي جزيي نمي رسد"!؟

يا در پي ترور مهندس بحريني در اصفهان، که فرد ياد شده ی بالا، نمايده ی مجلس شورای اسلامي، از اصفهان شده بود، راه چاره ي باز داري ترور و خشونت در اصفهان را به هم پيوستن «دو رودخانه اي» دانست که بباور اين به غلط آمده آيت الله خادمي و طاهري باشند؟!

به غلط آمده ايکه بسيار گفتني وجود دارد، ازناراست و نادرست و نا اهل بودن او،

چه در پيش از قيام پيروز 22 بهمن که از جمله بدون اجازه ي سنجابي ، بختيار ، فروهر زير نامه ي آنها را خودسرانه امضا کند و پخش کند!؟ نمونه ديگر در اين دوره، و به بهانه ی "بيماري مادر" ، راه بازگشت خود را بياري کانديد هاي انتخاباتي فراهم، و به ايران رفتن و پس از بازگشت پشت کردن به بني صدر که دست ياری او، او را نماينده مجلس اسلامي کرده بود، و با بي شرمي پوش خود را تغيير دادن و گفتن که بين بد و بدتر، بد را بر مي گزنيد و سپس ابراز داشتن که به رفسنجاني رأي خواهد داد، چرا که باور کرده بود که بياري اين سرکرده ي مافياي اسلامي مي تواند دوباره به آب و علوفه ي قدرت دست يابد!؟

اما هيچ يک از آنها، چون رفسنجاني، خاتمي، موسوي و کروبي که راه رسيدن به "قدرت" نيافتند، بمانند سخنگوي اين باند و در دفاع از سبز، بررسي کننده ي مسائل سياسي در راديو بي بي سي را يافته، اميد دارد که روزي به خواستش دست يابد!؟

زان چه گويم ، جز دروغ و جز دروغ

زين چه گويم، جز فريب و جز فريب

سروده ي زبان قدرت است که هر چند فشرده، با آوردن کاررفتاری پاره ای از دارندگان اين سرشت، و تکيه بر روان زمان و تاريخ چند دهه ی ايران و بيان چرايی رسيدن به اين روزگار سياه و چساني کاررفتاري نام بردگان و نبردگان، در مرتبه هاي گوناگون "قدرت" سامانه ي استبداد اسلامي بوده ها، است زبان باورمنديهای اجتماعي-سياسي آناني که مو به مو اجرا گر رهنمودهاي نيکولو ماکياول مي باشند، که در شاهزاده مي توان ديد، هر چند که او براي رهايي فلورانس از چنگال دشمن خارجي گفته است، و نه مزدور و اجير شده ي قدرتي بيگانه و برانگيزي آن قدرت، حمله به سرزمين خود تا در پرتو مزدوري، به آب و علوفه ي قدرت، دست يافتن باشد و يا آناني که کشتار و جنايت و چپاول را توجيه گرند، اما از حقوق بشر و ديگر واژه های مردم فريب سود مي جويند، تا شايد بر قدرت نشسته به زير آيد و خود به جای او نشينند و زشتکاريهای گذشته خود را دنبال، ناپسند ارزشهاي ملي مردمي که ، اگر نه زيان بار تر نبوده باشد، به يقين کمتری هم نداشته است، و نمايش کاررفتاری که آدمي را بياد کنگره حيوانات مي اندازد و همچون کفتار که مرده دزدي و يا بمانند گرگ که گوسفند دريدن را شماتت کند!؟

بچه را به نام حقيقي خود بناميم!

ضرب المثل آلماني، سرشت نشانه های نام بردگان بالا، گوياي "بچه خوانده" هاي حقيقي آنچه را است که ماکياوليسم خوانده اند که نيرنگ بازي وفريب براي رسيدن به قدرت را ناگزيرترين روشي ميشناسد و پيشنهاد دارد که آدمي بايست روباه باشد و بنابر پاره اي از خطيبان يونان پوست شير بر تن و هرگز پاي بندي به پيمان نداشتن و زماني که بايسته است، به دريدن روی آوری، تا راه هموار شود برای براريکه قدرت تکيه زدن!؟

بچه های حقيقی و پروريده شده های ماکياوليسم به هيچ وجه پاي بندي به اخلاق سياسي را لازم نمي شمرند و از آن رويگردانند و آشکارا مي نمايانند که پاي بندان به اخلاق و دارندگان نيک سرشتگي هاي ملي مردمي ناکامند، هرچند که بخواهند تکيه به قدرت، آن آرمانها را جامه ي عمل بپوشانند. اين بچه خوانده هاي ماکياول آموخته اند که بايست بر حسب اقتضا واژه و کلمات را نقاب حقايق کرد و هر واژه و کلمه ای، بگونه اي بکار رود که در زير آن مفهوم حقيقي آن پنهان بماند!؟

او رهنمود دارد به اين فرزند خوانده ها که ابتکار بايد چنان باشد که با مهارت به اجرا در آيد، که هيچ کس پي نبرد، و اگر هم پي بري شد، بايست بي درنگ معاذير حاضر و آماده ای در دست باشد که او ارائه گردد وبي درنگ پوشش شود!

او رهنمود دارد به اين فرزند خوانده ها که ابتکاربايد چنان باشد که با مهارت به اجرا در آيد که هيچ کس پي نبرد، و اگر هم بي بري شده، بايست بي درنگ بنابر آنچه و با گشتي در گذشته، ايا زير نام شورای ملی مقاومت پنهان شدن و پوش نهضت مقاومت ملی به تن کردن، و هم زمان مزدور صدام حسين بودن و در يورشي به ايران و کشتار کردها و ديگر زشتکاريها آنچه را نيست ماکياول رهنمود داده و اينان بکار بسته اند تا شايد به ياري اجير بيگانه اي، دست يابي به قدرت انجام گيرد!؟

زندگي نامه اين بد گهران آسيب رسان را نبايست از ياد برد که براي رسيدن به " قدرت" آنهم به ياري بيگانه و براي من فردي و گروهي خود و نه همانگونه که ماکياول به شاهزاده و در رابطه با ميهن خود فلورانس رهنمود مي دهد که باطينتي ناپسند روي به جنايتکاري چون صدام حسين روي آوردند و مزدوري او را به گردن گرفته و دنبال کننده ي ناپسند کارهايي چه يورش به ايران و تسخير خرمشهر و چه دستي آلوده به خون کردان و ...، و نيز آن بي شرمي که کشتار پس از قيام 22 بهمن را، از غضب الهي خواند و کشتار ياد شده را جزئی خواندن که مهدی بازرگان وقت نداشته به آنها برسد، چرا که شايد با کناره گيري سنجابي او را به وزارت خارجه بنشاند!؟

اويي که همه ي پرونده اش از ديرباز، مملوء از چند رويي بوده و هر زماني پادویی کسی را کردن تا به آب وعلوفه دست يابد، چه سيد علي صائب نمايده ي مجلس دوران شاه باشد و يا خوانساري سرپرست ساواک در اروپا و يا، "مسعود حجازي، محمد علي خنجي، بختيار، سنجابي و بني صدر" و کنون در پي ايران رفتن به اوردوي رفسنجاني، خاتمي، موسوی و... پيوستن.

کوشيدن به راستي و درستي زايش خورشيد را است از نفس، بر جاي ماني سيه رويي از دروغ و اين آنچه را است که تاريخ بازگويي دارد، اگر به آن گوش فرا داده شود و به راه ارزشهاي ملي مردمي روي آوري شود و پرهيز از رهنمودهاي زيان رسان ماکياول که در پهنه فردي و گروهي بکار برده مي شود!؟ همانند آنچه تبهکاراني چون مسعود رجوي بکار گرفتند و امروزه داد باخته شده مي باشند به اتهام جنايت عليه بشريت ويا آنچه را از زبان قلمي مارک گاسيوروسکي در باره ي کودتاي نوژه و کوششهاي بختيار در اينمورد و سپس برانگيزي صدام حسين حمله به ايران و گرفتن خرمشهر و بسيار ديگر بوده هاي شرم آور!

خامي و ساده دلي شيوه جانبازان نيست

زبان تاريخ، و چشم دوختن بر روان زمان و رخداده های مثبت و منفي تاريخي و تجربه را تجربه گرفتن، مي تواند ما را از بسيار بلاهايي در راه، رهايي بخشد، اگر آويزه ي گوش خود کنيم!؟ بنابر آنچه گفته آمد و آموزش از تاريخ و آزمودن تجربه و زبان برده ي قدرت شدگان، داستان کورش صغير فرزند داريوش دوم و برادر اردشير دوم که فرمانرواي آسياي صغير و جزاير پيرامون آنجا را داشت، که پس از مرگ پدر و براي دست يابي به تاج و تخت، که بنابر وصيت پدر به برادر بزرگ او اردشير سپرده شد، بنابر آيين زمان و سلسله ي پادشاهي! اين شاهزاده ي دارنده ي بسيار سجاياي نيک، آزمندي بر او چيره شده و به گرد آوري سپاهي از مزدوران يوناني و پارسي روي مي آورد و به بابل لشکر کشي مي کند براي تسخير پايتخت و دست يابي به تاج و تخت که سرانجام چنين خام باوري و فريب آزمندي شدن، عليرغم دليري و بسيار ديگر ارزشهاي داشته، شکست مي خورد و کشته مي شود! آن سپاهي که اين راه دراز تا پايتخت ايران را مي گذراند، متلاشي و سرداران مزدور يوناني حکم اعدام و کشته مي شوند!

اين رويداد شوم که در سال 401 پيش از ميلاد رخ مي دهد و به نبرد کوناکسا شهرت دارد، بما مي آموزاند فريب قدرت و آزمندي به آن، چه به بار آوري دارد، آگر چه نه تنها شاپور بختيار از هر نظر در هم سنجي کورش صغير به شمار نمي آيد، که صد البته مسعود رجوي تبهکارتر از بچه سقا افغانستان بوده اي که با ياري انگلستان به پادشها افغانستان امان الله خان چيرگي مي گيرد و آن روزگار سياه را بر جاي مي نهد با کشتار و چپاول بسيار، شيوه رفتاري که در پي قيام 22 بهمن، آيت الله خميني و بازمانده هاي بر سر قدرت و يا از قدرت پرت شدگان نمودند و مي نمايند!

نيز اينکه، شاهزاده ي هخامنشي، مزدور بيگانه نبود و توانسته بود بسياري از سرداران و بانامهاي "يوناني" همچون شاگردان سقراط و گورکياس را در زير چتر خود در آورد، که از جمله است گزنفون و يا فرمانده هايي چون لوساندر و کلهئارک و ...، هر چند خونريز و خشن بودند، ولي زير دست کورش و اجر اگر خواسته هاي او، چه در رابطه با شکست آتن و چه جز سپاه او تا پايتخت ايران، همچون خريده شدگان! اما، برده شدگان صدام حسين را نگريستن، که براي رسيدن به قدرت به مزدوري او در آمدند، اويي که زير نام قادسيه دوم به ايران حمله مي آورد و در اين يورش و پيش از آن، بسياري از افسران مهين پرست و باشندگان ميهن دوست ايران کشته شده و جاده صاف کن، تا او بتواند خرمشهر را تسخیر کند و شاید تمام خوزستان را طمع ورزد و به آزمندی اش رسد؟! با برانگیخته شدن از سوی بیگانگان، شاپور بختيار و برده هاي او، که مارک گاسيورسکي به زشتکاري هايشان پرداخته است و نام هايي را آورده که در اين شوم راه، همراه و همگام بختيار بوده اند، چه در کودتاي نوژه و چه در يورش صدام حسين به خوزستان و...!؟

از بختيار چند بار تبهکارتر مسعود رجوی، که پای به پای و به دستور ديکتاتور عراقي دستي آلوده مي سازند در کشتار کردها که در نهايت همه ی آنها از تيره ي ايراني به شمار مي ايند، و تمام مراکز نظامي ايران را، نشانه گذاري کردن، تا ارتش صدام حسين به بامباردمان و نابودي و فلج سازي نيروهاي نظامي ی ايران دست يابد و کار به زيان ايران و سود عراق پايان گيرد، تا شايد اين بچه سقا به قدرت رسد!؟

در اين راه شوم، هزاران جوان ايراني ی فريب خورده ي اين فريبکار کشته و زخمي و آواره شده اند و همواره مورد توهين در عراق هستند، از يک سوي و از ديگر سوي براي ادامه ي آزمندي خود، اين بار به سوي جان بولتون و ازنار نخست وزير پيشين اسپانيا، که همراه با بوش ارباب او صدام حسين را به خون نشانيدند و عراق را ويرانه و براي باشندگان آن فقر و کشتار و ... برآيند کارشان بوده است، دست دراز کرده است! رفتار تبهکارانه ي جديد، روي به سه تن ويران ساز عراق آوردن، چه براي دوستاران " صدام" و چه مخالفين او چه سني و چه شيعه و کرد، زشت و خيانت و جنايتکارانه شمرده مي شود و به يقين هم نفسي خواند داشت با اقدام عبدالصاحب قاضي عراقي به صدور حکم دستگيري مجاهدين و در پيشاپيش آنها، مسعود و مريم رجوي، هر چند که دست سامانه فاشيست اسلامي هم در کار باشد!؟

هم ميهن، نگارنده از همان سالهاي 1360 و در رابطه با تبهکاراني که در بالا از آنها سخن رفت، نوشته هايي نوشته و نمايانده است که اين رهزنان راه پي چاه زده و مي زنند، و در پيش خود، شبروي راهزن را به اين فاسق پارسا پيرهنان ترجيح مي دهد! همينطور برای سينه چاکان تيره بختي که پاي بند هوي هستند و از راستي و درستي يه دور افتاده اند و کژ راهه را در پيش گرفته اند، و همراه با سروده سراي دلسوخته براي ميهن خود که گفته است هم سوخته کاشانه هم باخته گنج هستيم، چه بيگانه خريدار و چه ايراني فروشنده بوده باشند!؟ چه پايوران استبداد اسلامي پيشيني و امروزي باشند، يا پادواهايي چون اويي که در پاريس کتاب فروش است و سخنگوي بي بي سي، يا هماننداني چون او، و چه مزدوران صدام حسين و پادوهايشان!؟

نيز بر اين باور که آنان، آنچه را مي دروند که کشت کرده اند، چه گندم و چه جو، چه نيک و چه بد و راستي آموزي را در زندگي سياسي، به زندگي در آوردن، مي خواهم!

غلام همت دردي کشان يک رنگم

نه آن گروه که ازرق لباس و دل سيهند!

احمد رناسي

26 تير ماه 1389

17 ژوئيه 2010