۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه
گوهر عشقی؛ مادری در جستجوی حقیقت
چکیده
گوهر عشقی مادر ستار بهشتی است. پسرش کارگر و وبلاگنویسی بود که به دلیل نوشتههایش بازداشت شد اما در بازداشت زیر شکنجه پلیس کشته شد. این اتفاق فصل جدیدی را در زندگی گوهر عشقی گشود. مادری که تمام امید و آرزویش ستار بود، وقتی او را از دست داد تمام زندگیش را وقف خونخواهی فرزندش کرد. او که زنی سالمند و بیسواد است تصویر فرزندش را به دست گرفت و در پی احقاق حق خود و روشن ساختن حقیقت به این سو و آن سو رفت و با رسانههای مختلف در داخل و خارج ایران گفتگو کرد تا فریاد مظلومیت فرزندش باشد. در این مسیر گوهر عشقی با مادران دیگری آشنا شد که فرزندان آنها هم در اعتراضات سیاسی جان باخته بودند و غمخوار و همراه آنها شد. خانه کوچک او در این مدت پذیرای کنشگران سیاسی و مدنی معترضی بوده است که برای ابراز همدردی به دیدارش میروند. دستگاه قضایی ایران برخلاف شواهد متعدد مرگ ستار بهشتی را قتل عمد تشخیص نداد و چندی قبل بازجوی خاطی به دلیل سهلانگاری به تنها سه سال حبس محکوم شد در حالیکه در همان ایران روزنامهنگاران، دانشجویان و فعالان حقوق بشر حتی احکامی بیش از ده سال حبس برای فعالیتهای مدنی و مسالمت آمیز خود دریافت میکنند.
پیشینه
داستان زندگی برخی خیلی زود شروع میشود و قصه عدهای دیگر دیرهنگام. داستان گوهر عشقی اما خیلی دیر شروع شد. درست همان روزی که خبر کشته شدن ستار بهشتی پسر گوهر را به او دادند. ستار که یک هفته قبل بازداشت شده بود، هیچ وقت به خانه برنگشت. پایان قصه ستار اما شروع داستان زندگی مادری بود که عشق مادری را با حقخواهی و مبارزه با ظلم پیوند زد و آنچنان ایستادگی کرد که نامش آوازهای بلند در ایران یافت.
گوهر عشقی متولد ۱۳۲۵ در شهر نیشابور است. آنگونه که آشنایان گوهر میگویند او حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارد. سالها پیش همسر دوم مردی به نام «سردار بهشتی» شد که حالا از او جدا شده است. حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای علی اصغر، ستار، رحیم و سحر بود. ستار بهشتی فرزند دوم گوهر عشقی و سردار بهشتی بود. گوهر بیشتر عمر خود را مثل بسیاری از زنان هم نسل خود خانهدار بوده است اما اوضاع نامناسب اقتصادی سبب شده تا او گاهی برای کارگری به خانههای مردم برود؛ او حتی مدتی هم در غسالخانه کار کرده است. [۱] شاید همین سختیها بود که سبب شد از دامان او پسری آزاده چون ستار رشد کند و خودش هم در لحظه خاص زندگی خود با وجود بیسوادی و سن بالا چنان ایستادگی کند که نماد مبارزه با ظلم شود.
قصه ستار بهشتی تمام میشود
ستار بهشتی فرزند دوم گوهر عشقی متولد ۱۳۵۶ [۲] کارگری بود که کار ساختمانی میکرد. [۳] او وبلاگی هم داشت که گاهی در آن از دغدغههای سیاسی و اجتماعی خود به زبانی ساده مینوشت. [۴] او در این وبلاگ خود را «ستار آزادی» میخواند و بالای صفحه نوشته بود: «انتقاد. زنده وپاینده ایرانی وایران. جانم فدای ایران. دراین وبلاگ مطالب و نقدهای سیاسی نوشته میشود و انتقادات از هرگروه و جناح را با دل وجان پذیرا میباشم. ممنونم.» [۵] مروری بر مطالب این وبلاگ نشان از زبان صریح و سر ظلم ستیز ستار دارد. او تحصیلات چندانی نداشت و حتی گاهی غلطهای املایی هم در نوشتههایش داشت ولی با این حال حرف دلش را بی پروا و به زبان سادهای مینوشت.
دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۱، ستار آخرین مطلب خود را در وبلاگش نوشت و خبر داد که او را تهدید کردهاند: «دیروز بنده را تهدید میکنند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمیبندی. میگویم کاری انجام نمیدهم که لازم به بستن دهانم باشد. میگویند وراجی زیاد میکنی. میگویم چیزی که میبینم و میشنوم را مینویسم. میگویند هرکاری بخواهیم میکنیم هررفتاری را انجام میدهیم شما باید خفه شوید و اطلاعرسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان!» [۶] یک روز بعد این تهدید عملی شد و پلیس فتا [۷]ستار را بازداشت کرد. بازداشتی که همراه با شکنجه و بازجوییهای طاقت فرسا بود [۸] و سرانجام با مرگ زودهنگام ستار پایان یافت.
داستان گوهر عشقی آغاز میشود
قصه گوهر عشقی صبح روز سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۱ آغاز شد. همان وقتی که ماموران پلیس امنیت به داماد خانم عشقی خبر دادند که برادرزن ۳۵ سالهاش در زندان جان باخته و باید برای دریافت پیکر بیجان او مراجعه کنند. خواهر ستار بهشتی در اینباره به سایت کلمه گفت: «شوهرم را خواستند و به او گفتند برو مادرش را آماده کن. قبر بخر. فردا بیا جنازه را تحویل بگیر. همین. هیچ چیز دیگری نمیدانیم. نمیدانیم چرا کشتند. اصلا چی شد. نمیدانیم چی شد. داداشم سالم از خونه رفت. با پای خودش رفت. همه دیدند که سالم بود. برادرم حتی قرص سردرد نمی خورد. سالم سالم بود.» [۹] چندی بعد ۴۱زندانی سیاسی هم با انتشار نامهای شهادت دادند که ستار یک شب در بند ۳۵۰ اوین در کنار آنها بوده و آثار شکنجههای او را دیدهاند: «زمانی که ستار به بند ۳۵۰ آورده شد آثار شکنجه در تمام قسمتهای مختلف بدنش مشهود بود و وی در شرایط کاملا دردناک و مجروحی قرار داشت... صورت وی زخمی، سر او متورم، مچ دست او کبود شده بود و آثار آویزان شدنش از سقف روی مچهای او به چشم میخورد. در بخشهایی از بدن وی از جمله دور گردن، شکم و کمر وی آثار ضربه و کبودی دیده میشد.» [۱۰]
شاید بسیاری تصور میکردند گوهر عشقی که سوادی ندارد و اوضاع مالی نامناسبی دارد پس در برابر تهدیدها و تطمیعهای احتمالی ماموران حکومتی سکوت پیشه میکند و خون ستار به فراموشی سپرده میشود. مادر ستار اما همه را غافلگیر کرد. از همان روز این زن تبدیل به صدای مظلومیت ستار شد؛ تصویری از پسرش را در دست گرفت و هرجا رسید دست به افشاگری زد. از هیچ تهدیدی نهراسید و تصویر خودش با قاب عکس پسرش در دست، تبدیل به نماد مردم بیپناهی شد که مورد ظلم واقع میشوند اما سکوت نمیکنند.
مدتی از کشته شدن ستار در زیر شکنجه گذشته بود که گوهر عشقی را با نشان دادن حکم بازداشت دخترش تهدید و وادار به امضای رضایتنامه کردند. اما او بلافاصله در این زمینه اطلاعرسانی کرد و در گفتگو با دویچهوله گفت: «حکم بازداشت دخترم را داشتند، گفتند یا امضا کن یا او را بازداشت میکنیم. من هم مجبور شدم. نمیخواستم داغ دیگری روی سینهام بماند. مجبور شدم و امضا کردم. نمیخواستم دخترم را بازداشت کنند و ببرند. من با تهدید امضا کردم. مدام من را تهدید کردند و من مجبور شدم امضا کنم.» [۱۱]
خون فرزندم فروشی نیست
گوهر عشقی با وجود این رضایت اجباری از پای ننشست و به پیگیری پرونده پسرش ادامه داد. آزار و اذیت ماموران امنیتی هم ادامه داشت. پس از مراسم چهلم ستار، [۱۲] ماموران خانواده او از جمله خانم عشقی را مورد ضرب و شتم قرار دادند طوری که مادر ستار از ناحیه پا، کتف و سر دچار آسیب دیدگی شد و او را به بیمارستان بردند. [۱۳] چندی بعد گوهر عشقی در گفتگویی با سایت سحام نیوز از تهدید مداوم خود پرده برداشت و اعلام کرد: «خون فرزند من فروشی نیست و اگر به خواسته ما توجه نکنند؛ من مقابل دادگاه خودم را خواهم کشت.» [۱۴] او همچنین از سازمان ملل و تمام نهادهای حقوق بشری خواست تا در مورد پرونده فرزندش اعمال نظر کنند تا مبادا ستار دیگری در دست برخی از ماموران و مسئولان سهل انگار از دست برود.
در فروردین ۱۳۹۲، مادر ستار رنجنامهای خطاب به ملت ایران منتشر کرد. او در این نامه تاکید کرد که به دلیل پیگیریهایش انواع تهدیدها و تهمتها نصیب او شده است. او از این گفت که میداند خانوادههای داغدار قبلی همچون قربانیان فاجعه کهریزک تاکنون سهمی از عدالت نبردهاند، اما اعلام کرد که تا آخر ایستاده است: «من به عنوان یک مادر، از آن مهمتر، به عنوان مادر ستار بهشتی، عزم خود را جزم نموده تا به همه دست اندرکاران نظامی که ادعای مردمی بودن دارند نشان دهم که از هیچ اتفاقی گریزان نیستم و برای آنچه که از آن به آزادگی و عدالت حسین معتقدم، تا رسیدگی کامل و عادلانه به پرونده فرزندم، از پای نخواهم نشست. یقینا هستند اجیر شدگانی که به اندک اشاره، این مادر داغدیده را نیز از پای در آوردند و چه گواراست وصال به فرزند دلبندم.» [۱۵]
در یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ که معادل با اول ماه مه میلادی و روز جهانی کارگر است، گوهر عشقی با یاد ستار که کارگری گمنام بود این روز را به همه کارگران تبریک گفت: «هرچند ستار در کنار من نیست، اما اردیبهشت برای من یادآور خاطره "کارگر زحمتکشی" است که جوانی خود را به پای وطنش و مادرش گذاشت. روز مادر و روز کارگر امسال برایم رنگ دیگری به همراه دارد. رنگ حسرت شنیدن صدای ستار. حسرت بودنش و حسرت پرستاریش.
افتخار میکنم که فرزندم از قشری بود که ستونهای جامعهاند. انسانهای نیکی که علیرغم همه مصائب تنها سرمایهشان داشتن نام یک روز در تقویم است. به عنوان مادر ستار و مادر یک کارگر زحمتکش، این روز را به همه کارگران سرزمینم تبریک می گویم. و نیز به عنوان یک مادر، برای تک تک مادران کشورم شادی و سربلندی را آرزو دارم؛ خصوصا مادرانی که داغدار و یا چشم به راه فرزندند.»[۱۶]
افتخار میکنم که فرزندم از قشری بود که ستونهای جامعهاند. انسانهای نیکی که علیرغم همه مصائب تنها سرمایهشان داشتن نام یک روز در تقویم است. به عنوان مادر ستار و مادر یک کارگر زحمتکش، این روز را به همه کارگران سرزمینم تبریک می گویم. و نیز به عنوان یک مادر، برای تک تک مادران کشورم شادی و سربلندی را آرزو دارم؛ خصوصا مادرانی که داغدار و یا چشم به راه فرزندند.»[۱۶]
من مادر ستار هستم از هیچ چیز نمیترسم
مسئولان قضایی تلاش داشتند تا مرگ ستار را یک مرگ طبیعی یا بیربط به اتفاقات رخ داده در زندان نشان دهند. چند ماه پس از کشته شدن ستار، «دکتر احمد شجاعی»، رییس سازمان پزشکی قانونی، مدعی شد ضربات وارد شده به ستار بهشتی کشنده نبوده و نمیتواند منجر به مرگ شده باشد و مرگ او غیرطبیعی نیست. [۱۷] مادر ستار اما در پاسخ به این ادعا روند بررسی پرونده را نادرست دانست و درباره دیدار خود با بازجوی ستار گفت: «من تنها سوالی که ازش کردم این بود که ستار چه کار میکرد زیر شکنجه؟ زیر شکنجههای تو چه میگفت؟ متهم گفت من ستار را میزدم و ستار میخندید؛ آنقدر عصبی شدم که بیش از حد کتکش زدم و کشته شد! وقتی یک متهم اینطوری در حضور بازپرس اعتراف میکند دیگر چه چیزی برای آقای بازپرس هنوز مشخص نشده؟ آیا آقای بازپرس در صدد تبرئه کردن متهم هستند یا که در حال زمان خریدن هستند؟» [۱۸]
در مرداد ۱۳۹۲، «گیتی پورفاضل» وکیل ستار به اداره اطلاعات احضار شد و از او تعهد گرفتند با هیچ رسانهای مصاحبه نکند. گوهر عشقی به این موضوع واکنش نشان داد و گفت: «خانم پور فاضل یک قهرمان است، یک شیر زن است، شهامت دارد، از یک جوان بیگناه دفاع کرد. حالا تعهد از ایشان گرفتند که با هیچ جایی مصاحبه نکند! بر فرض صدای ایشان را خواباندند، صدای یک مادر داغدیده را میخواهند چه کار کنند؟ من مادر ستار هستم و از هیچ چیزی نمیترسم!» او همچنین گفت که «حسین رونقی» ملکی یکی از زندانیان سیاسی حاضر است شهادت بدهد که وقتی ستار را به بند ۳۵۰ اوین بردند بسیار شکنجه شده بود و بازجویش گفته بود که او را خواهد کشت. [۱۹]
نامههای مادر ستار
گوهر عشقی برای پیگیری مسئله قتل ستار به مقامات مسئول هم نامه نوشت. او در نامهای به «ناطق نوری»، بازرس ویژه دفتر رهبری آورده است: «چنان بیپناه و دردمندم، که هر صبح و شام نفرین روا میکنم آنانی را که مسبب داغداری ما شدند و به یاد می آورم خانواده هایی را که فرزندانشان را در "ام القرای جهان اسلام" از دست داده اند و نیست فریادرسی که صدای مظلومانهشان را لبیک گوید.» [۲۰]او در نامهای دیگر خطاب به حسن روحانی که تازه رییس جمهور شده بود گفت که از او میخواهد بر سوگند ریاست جمهوری خود محکم بایستد و با رایزنی با ریاست قوه قضاییه خواهان تسریع محاکمه قاتل ستار شود. [۲۱]
مادر ستار در آستانه سفر حسن روحانی به سازمان ملل حتی دبیرکل سازمان ملل متحد، «بان کی مون»، را هم خطاب قرار داد و گفت: «به خدای یکتا قسم میخورم در این یک سال که از کشته شدن فرزند مظلومم میگذرد، با مسئولین مختلف و عالی نظام جمهوری اسلامی ایران مکاتبه کرده و ساعتهای متمادی، مصاحبههای مختلفی با رسانههای مختلف جهت احقاق حق خویش انجام دادهام. اما حاصل تمامی این تلاشها، پروندهسازی غیر واقعی برای متهم این پرونده و فرار او از چنگال عدالت بوده است.
نیک میدانم پس از انجام این مکاتبه، به صورت فزایندهای تحت فشار مراجع امنیتی و قضایی در ایران قرار خواهم گرفت و چه بسا در شرایط ناگواری قرار بگیرم اما سوگند به خون فرزند مظلومم، برای احقاق حق او و خانوادهام از هیچ تلاشی فروگذار نخواهم کرد، مگر آنکه حکومت جمهوری اسلامی محکمه عادلانهای را برای برپایی عدالت برگزار نماید.» [۲۲]
نیک میدانم پس از انجام این مکاتبه، به صورت فزایندهای تحت فشار مراجع امنیتی و قضایی در ایران قرار خواهم گرفت و چه بسا در شرایط ناگواری قرار بگیرم اما سوگند به خون فرزند مظلومم، برای احقاق حق او و خانوادهام از هیچ تلاشی فروگذار نخواهم کرد، مگر آنکه حکومت جمهوری اسلامی محکمه عادلانهای را برای برپایی عدالت برگزار نماید.» [۲۲]
دیدار با کاترین اشتون
گوهر عشقی با ایستادگی بر عدالتخواهی خود آنچنان پرونده ستار بهشتی را در افکار عمومی ایران و دنیا پررنگ کرد که حتی کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در سفر خود به تهران در اسفند ۱۳۹۲ به دیدار او و تعدادی دیگر از زنان ایرانی رفت. [۲۳] مادر ستار درباره این دیدار گفت: « دیدار در فضایی عاطفی و دوستانه انجام شد. خانم اشتون بسیار دوستانه و محترمانه با من برخورد کرد و گفت که با مسئولین صحبت و سوال خواهد کرد. من هم گفتم که ستار را زیر شکنجه کشتند. گفتم که نهم آبان بردند و ۱۳ آبان ستار را کشته بودند. کل قضایا و ماجراهایی که پیش آمده بود را گفتم. تهدیداتی که میشدیم و بازجوی ستار که میگفت ستار را میزدم و میخندید. گفتم که قتل شبه عمد زدند ولی ما و وکیل ما براساس صحبتی که خود بازجو کرده بود که «ستار را میزدم و میخندید و ستار زیر دست من رفت»، آن را قتل عمد میدانیم.» [۲۴]
این دیدار اما موجب جنجال در تهران شد و واکنش مقامات جمهوری اسلامی را در پی داشت. سردار سپاه «مسعود جزایری»، معاون ستاد کل نیروهای مسلح، در واکنش به این دیدار گفت: «ملاقات اشتون با برخی افراد معلومالحال، به منزله نقض قوانین دیپلماسی و مقدمهسازی برای دخالتهای بعدی است... تحت هیچ بهانهای اجازه دخالت غرب در امور داخلی ایران را نمیدهیم و مسئولین مربوط باید مراقبت کنند که طرفهای مذاکرهکننده از محدودههای تعیین شده عبور نکنند.» [۲۵] «مرضیه افخم»، سخنگوی وزارت خارجه، همچنین دیدارهایی را موجب افزایش سوءظن مردم ایران به غرب دانست و گفت که این برنامه با وزارت امور خارجه هماهنگ نشده بود. [۲۶]
روزنامه جوان نزدیک به سپاه پاسداران در گزارشی درباره این دیدار با نام «دیدار با فتنهگران دخالت در مسائل داخلی ایران است» عکس دیدار را دستکاری کرد و تصویر مادر ستار را از آن حذف کرد. در تصویر اصلی خانم عشقی در حالی که چادر به سر دارد، ایستاده در حال دیدار با کاترین اشتون است. او عکس فرزندش را هم در دست دارد. [۲۷] سانسور تصویر گوهر عشقی در فضای رسانهای ایران نشانه ترس حکومت از مطرح شدن چهره این مادر داغدیده در افکار عمومی تلقی شد. تصویری که شاید به نوعی یادآور نماد «مادر شهید» است که حکومت سالها روی آن تبلیغ کرده است.
مادری دلسوز همه
مادر ستار آرام آرام تبدیل به مادری میشد که دلسوز همه مادران داغداری بود که فرزند خود را سالهای قبل به دلایل سیاسی از دست داده بودند. در نوروز ۱۳۹۲، ویدیویی از گوهر عشقی منتشر شد که به مردم ایران عید نوروز را تبریک میگفت: «اینجانب مادر ستار بهشتی به مردم ایران عید نوروز را تبریک میگویم. این اولین عیدی است که عزادار ستار هستم و مشکی پوشیدهام. از روزی که ستار کشته شد مردم پشتیبان من بودهاند و از آنها ممنونم. اما هیچ مسئولی تا به حال پیش من نیامده است. من یک مادر داغدیده و رنج کشیده هستم که ستار پرستار و نانآورم بود و او را بیگناه کشتند. گناه فرزند من چه بود که چهار روزه او را کشتند؟ من روزها کنار قبر ستارم و شبها با عکس او زندگی میکنم. خواسته من دادگاهی مردمی، علنی و عادلانه است. اگر فرزند من گناهکار بوده است من مادر همین بچهام و من هم گناهکارم پس من را هم به رگبار ببندید. ستار را در راه ایران دادم و حاضرم فرزند دیگرم را هم در این راه بدهم اما از خون ستار نمیگذرم. من آرزو دارم جوانانی که در زندان داریم آزاد شوند. باید مملکت آزاد شود و زندانی نداشته باشیم. نباید جوانان زیر شکنجه باشند.» [۲۸] این ویدیو نشان میدهد که در و دیوار خانه کوچک و فقیرانه مادر ستار پر است از عکسهای پسر کشته شدهاش و همینطورتصاویری از دیگر جانباختگان مبارزات سیاسی سالهای اخیر مانند «سهراب اعرابی» و «بهنود رمضانی».
گوهر عشقی در فروردین ۱۳۹۳ نامهای به گروه «جیشالعدل» [۲۹] که پنج مرزبان ایرانی را گروگان گرفته بود، نوشت و از موضعی مادرانه و دلسوزانه خواهان آزادی گروگانها شد: «فرزندان بلوچم، و ای شماهایی که این سربازان را گروگان گرفتهاید، راضی نشوید مادران دیگری به داغ من و به داغ مادرانی مثل من دچار شوند. ستار مرا بیگناه بردند و زدند و کشتند و جگر مرا سوختند. اکنون این مادر ستار است که دست به دامان شما شده است. مادری که جگر لخته لختهاش را در دست گرفته و به شما التماس میکند. بیایید و به ما و به همه مردم جهان نشان بدهید که آنقدر در دل شماها روشنایی هست که التماس یک مادر را بشنوید. نشان بدهید که مردان بزرگ، از هر چه بگذرند، از سوز مادران نمیگذرند. پسران ما را که هموطنان بیگناه خود شما هستند آزاد کنید. ما هم قول میدهیم که برای آبادانی مناطق محروم و رفع محرومیتها در کنار شما باشیم. نشان بدهید که سوز ما را میفهمید. نشان بدهید که روی هرکس را زمین بیندازید، روی مادران را زمین نمیاندازید. چرا که همه شما مادر دارید و مادرانتان را دوست دارید.» [۳۰] چند روز بعد از این نامه، گروه جیشالعدل با وساطت علمای اهل سنت گروگانها را به جز یکی که پیش از این کشته بود، آزاد کرد. [۳۱]
گوهر عشقی در آینه دیگران
ایستادگی گوهر عشقی بر حق فرزند کشته شده خود باعث شد تا خانه او و مراسمهای عزاداری ستار بهشتی تبدیل به محلی برای حضور چهرههای سیاسی و اجتماعی منتقد بشود. «محمد نوری زاد»، کارگردان و روزنامهنگار منتقد ایرانی که خود هم سابقه چند بار بازداشت به دلیل فعالیتهایش داشته است، در مراسم نخستین سالگرد کشته شدن ستار بهشتی خطاب به مادر ستار چنین گفت: «اگر همه نقاشان جمع شوند تا چهره یک مستضعف را ترسیم کنند باید چهره شما را بکشند. شما تمثیلی از مستضعفی هستید که این انقلاب برپا شد برای جانبداری از شما. انقلاب کردیم و هزینه دادیم تا از امثال شما پاسداری کنیم. اما همه نمایندگان مجلس، همه قاضیان دستگاه قضا و بیت رهبری خون فرزند شما را دیدند و انکار کردند. ما اما امروز آمدهایم تا بگوییم خون فرزند شما را دیدیم و در کنار شما هستیم.» [۳۲]
«مرتضی کاظمیان»، روزنامه نگار ساکن فرانسه، هم در یادداشتی برای سایت روزآنلاین به بازخوانی اثری به نام «مادر» از «ماکسیم گورکی»، نویسنده روس، میپردازد و گوهر عشقی را با شخصیت اول این داستان به نام «پلاگی» مقایسه میکند. پلاگی مادری است که در پی فعالیتهای سیاسی و ممنوع فرزندش «پاول» به تدریج سیاسی میشود و به آگاهیبخشی دست میزند. کاظمیان مینویسد: « حدود ۱۱۰ سال پس از دست به قلم بردن گورکی، و نگارش "مادر"، حالا در ایران "مادر"ی سربرکشیده که یادآور پلاگی گورکی است. گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی با قاب عکسی از ستار، چنان صدایی سر داده که مسئول سیاسی خارجی اتحادیه اروپا را نیز به سوی خود فراخوانده است. او البته یگانه مادری نیست که در تاریخ سیاسی معاصر ایران، از حق خود و فرزندش دفاع میکند؛ اما به دلایل مختلف، گوهر عشقی، از شهرهترین مادران آزاده ایران محسوب میشود... گوهر عشقی کاری به روشنفکران و سیاسیهای پیرامونش ندارد. او در پیگیری خون فرزند و حق تضییع شده خویش، منطق و انگیزه و هدف خود را دارد. مادر ستار بهشتی حالا همان جایی ایستاده که بسیاری دیگر از قربانیان استبداد دینی.» [۳۳]
وبسایت کلمه هم در مطلبی به قلم نویسندهای به نام «علی بردبار» مینویسد: «امروز مادر ستار دادش را میخواهد و صادق لاریجانی رئیس دستگاهی است که باید داد او بستاند. اما اینک به جای دادخواهی از مادر پیر و مستضعف ستار، دستگاههای قضایی و امنیتی که دست در دست قاتلان پسر بیگناه آن پیرزن دارند، او و سایر خانوادهاش را تحت فشارهای مختلف قرار میدهند. هرچند که این مادر با همه این نامهربانی ها به جای عصبیت و کینهتوزی، تجربه رنج جانکاه از دست دادن فرزند را با هدف نگاهبانی از جان چهار سرباز هموطن دیگرش به قلم میآورد تا شاید با زبان رافت و عطوفت مادرانهاش، آنها را از شر خشونت تعصب و کینهای دیگر نجات دهد. این مادر فرزند از دست داده و دادخواه، در امتداد همان شعارهای اصیل انقلاب ۵۷ است که قیام علیه دربار و هزار فامیل و طاغوت بود.»[۳۴]
حقیقت را میخواهم، قصاص نمیخواهم
در مرداد ۱۳۹۳، حکم نهایی «اکبر تقیزاده»، مامور پلیس فتا و متهم اصلی پرونده قتل ستار بهشتی منتشر و مشخص شد که مجازات او سه سال حبس، ۷۴ ضربه شلاق و البته دو سال اعزام به برازجان خواهد بود و از نظر دادگاه، مرگ ستار بهشتی قتل عمد نبوده و تنها گناه مامور خاطی سهلانگاری بوده است. [۳۵]
در پی صدور این حکم گزارشگر روزنامه شرق به منزل گوهر عشقی میرود تا نظر او را درباره حکم صادره بداند. مادر ستار باز هم تاکید میکند که موضوع از نظر او قتل عمد است و رای صادره را قبول ندارد و عادلانه نمیداند. او تاکید میکند که به دنبال قصاص قاتل نیست و تنها میخواهد حقیقت روشن شود: «ما که دلمان نمیآید یک مورچه را بکشیم. اگر از همان روز اول میآمدند و میگفتند عذر میخواهیم، مامور ما اشتباه کرده، حالا این شما و این مامور ما، به خدا ما اهل این نبودیم که بخواهیم کسی را اعدام کنیم.»
مادر ستار بهشتی از این نظر همان منش «پرستو فروهر»، دختر پروانه و داریوش فروهر(از رهبران جبهه ملی ایران که در سال ۱۳۷۷ کشته شدند) و دیگر خانوادههای قربانیان قتلهای زنجیره ای را دارد. آنها به دنبال حقیقتاند. به دنبال عذرخواهی نظام سیاسی از قتل شهروندان منتقد هستند. به دنبال اینکه در کشورشان کسی به خاطر مخالفت با حکومت به قتل نرسد و قانون، قاتل را بیمجازات رها نکند. گرچه به نظر بعید میرسد که آنها بتوانند در چارچوب نظام کنونی ایران به حقیقت دست یابند.
گوهر عشقی بعدها نیز به حضور در کنار خانوادههای زندانیان سیاسی و نیز فعالان سیاسی و مدنی ادامه داد. او در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ هنگامی که ماموران امنیتی برای بازداشت نرگس محمدی به منزل او رفتند در کنار او بود. خانم عشقی به ماموران عنوان کرد که اگر نرگس را به همراه خود ببرید، من نیز با نرگس خواهم آمد و او را تنها نخواهم گذاشت. ماموران برای جلب رضایت وی با این درخواست به صورت ظاهری موافقت کردند. سپس بر دستان خانم محمدی دستبند زده و وی را به سمت خودرو هدایت کردند. [۳۶] چندی بعد گوهر عشقی چند روزی به دلیل فشارهای عصبی ناشی از استرس و اضطراب در بیمارستان فاطمه زهرا شهرستان رباط کریم بستری شد.[۳۷]
فیلم کُشتن پناهجو در مرز اسپانیا و انتقال جنازه به آنطرف مرز توسط پلیس
در اطراف مرز سیم خاردار شهر ملیلا روزانه اتفاق میافتد: پناهجویان زخمی و به حد مرگ کتک زده توسط پلیس و جنازه های مُرده به بیمارستانهای اسپانیا منتقل نمیشوند.
پناهجویان در هر وضعیتی که دستگیر شوند به آنطرف سیم خاردارهای مرز (مراکش) حمل میشوند. (بازگشت اجباری حتی زخمی ها) . سپس پشت سیم خاردار مرز مراکش و اسپانیا، جنازه ها مفقود میشوند. فیلمی که مشاهده میکنید از هجوم پناهجویان به سیم خاردار 6 متری اتحادیه ی اروپا و چگونگی گذشتن از مرز گرفته شده است. پناهجویان در بالا و روی این دیوار 6 متری توسط پلیس با باتوم مجبور به پایین آمدن میشوند. پس از دستگیری نیز به سختی کتک زده تا حد مرگ. پسر جوانی به نام دنی (24 ساله) از کشور کامرون که بطور مکرر سعی در عبور مرز را دارد (با پیراهن بنفش در فیلم) به حد مرگ به دست پلیس اتحادیه ی اروپا کتک میخورد. از طرف پلیس و حکومت مراکش نیز اطلاعاتی در مورد زنده بودن دنی، جوان کامرونی در دست نیست. اینکه پس از بازگشت اجباری جسد بی جانش به پشت سیم های خاردار مرز، چه بر سرش آمده است. دنی احتمالن بدلیل ضربات شدید پلیس کشته شده است. سنگباران و کتک زده پناهجویانی که قصد آمدن به اروپا را دارند، در ملا عام صورت میگیرد.افرادی که نزدیک این مرز زندگی میکنند هر روزه شاهد صحنه هایی هستند که در فیلم میبینیم. اما خبرنگاران اسپانیولی اجازه ی نزدیک شدن به مرز و فیلمبرداری را ندارند. آنان در صورت تهیه ی گزارش از صحنه های جاری محکوم به پرداخت جریمه و زندان میشوند از تابستان 2014 گروههای حامی پناهجویان خواستار پایان دادن به این وحشیگری و قتل پناهجویان در مرزشهرهای ملیلا و کویتا در اسپانیا هستند. جهان باید از فوق خشونت سیستماتیک پلیس مرزی اروپا مطلع شود.
پناهجویان در هر وضعیتی که دستگیر شوند به آنطرف سیم خاردارهای مرز (مراکش) حمل میشوند. (بازگشت اجباری حتی زخمی ها) . سپس پشت سیم خاردار مرز مراکش و اسپانیا، جنازه ها مفقود میشوند. فیلمی که مشاهده میکنید از هجوم پناهجویان به سیم خاردار 6 متری اتحادیه ی اروپا و چگونگی گذشتن از مرز گرفته شده است. پناهجویان در بالا و روی این دیوار 6 متری توسط پلیس با باتوم مجبور به پایین آمدن میشوند. پس از دستگیری نیز به سختی کتک زده تا حد مرگ. پسر جوانی به نام دنی (24 ساله) از کشور کامرون که بطور مکرر سعی در عبور مرز را دارد (با پیراهن بنفش در فیلم) به حد مرگ به دست پلیس اتحادیه ی اروپا کتک میخورد. از طرف پلیس و حکومت مراکش نیز اطلاعاتی در مورد زنده بودن دنی، جوان کامرونی در دست نیست. اینکه پس از بازگشت اجباری جسد بی جانش به پشت سیم های خاردار مرز، چه بر سرش آمده است. دنی احتمالن بدلیل ضربات شدید پلیس کشته شده است. سنگباران و کتک زده پناهجویانی که قصد آمدن به اروپا را دارند، در ملا عام صورت میگیرد.افرادی که نزدیک این مرز زندگی میکنند هر روزه شاهد صحنه هایی هستند که در فیلم میبینیم. اما خبرنگاران اسپانیولی اجازه ی نزدیک شدن به مرز و فیلمبرداری را ندارند. آنان در صورت تهیه ی گزارش از صحنه های جاری محکوم به پرداخت جریمه و زندان میشوند از تابستان 2014 گروههای حامی پناهجویان خواستار پایان دادن به این وحشیگری و قتل پناهجویان در مرزشهرهای ملیلا و کویتا در اسپانیا هستند. جهان باید از فوق خشونت سیستماتیک پلیس مرزی اروپا مطلع شود.
اشتراک در:
پستها (Atom)