نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

نرخ دلار در ۳۴ سال +جدول

آفتاب: در شرایطی که ۳۹ روز از زمان قانونی دولت برای ارائه لایحه بودجه سال ۹۲ کل کشور می‌گذرد همچنان خبری از ارائه این لایحه به مجلس نیست.

به گزارش نامه،اما فارغ از بحث تاخیر دولت در ارائه لایحه بودجه، جزئیات این لایحه در مقایسه با سال های گذشته از اهمیت بالاتری برخوردار است چرا که شرایط اقتصادی کشور هم اکنون با مشکلاتی رو به رو شده است و بر همین

اساس قیمت دلار در بازار در مقایسه با نرخ ارز مرجع که در بودجه سال ۹۱ آمده بود تفاوت فراوانی دارد و همچنین این که سال آینده انتخابات ریاست جمهوری برگزار می شود و مجلسی ها کار سختی را برای تصویب لایحه بودجه دارند.

یکی از مسائل مورد توجه در لایحه بودجه تعیین نرخ ارز با توجه به نوسانات بازار است و بر همین اساس طی هفته های گذشته اظهارنظرهای مختلفی در این زمینه مطرح شده است.

با نگاهی به گذشته بازار ارز خواهیم دید که طی سالهای ۵۷ تا ۵۹ نرخ دلار در بازار رسمی ۷ تومان و در سالهای ۶۰ تا ۶۲ حدود ۸ تومان فروخته می شد، در سال ۶۳ نرخ دلار به ۹ تومان رسید، اما در سال پس از آن یعنی ۶۴ مجددا با روندی کاهشی ۸ تومان تعیین شد.

بانک مرکزی نرخ رسمی دلار را در سال ۶۵ مجددا کاهش داد و به ۷ تومان رساند که این نرخ سال ۶۶ هم تثبیت شد، در سال ۶۷ نرخ دلار به روندی کاهشی خود در بازار رسمی ادامه داد، به طوریکه هر دلار حدود ۶ تومان بفروش می رسید، اما در سال ۶۸ دوباره یک تومان افزایش یافت و به حدود ۷ تومان رسید.

نرخ دلار در بازار رسمی طی سالهای ۶۹ دوباره کاهش یافت و به ۶ تومان رسید که این نرخ در سال ۷۰ ثابت بود، اما در سال ۷۱ به یکباره نرخ تعیین شده برای دلار توسط بانک مرکزی افزایش بسیار چشمگیری یافت و به ۱۴۵ تومان رسید.

در سال ۷۲ نرخ دلار ۲۰ تومان نسبت به سال قبل از خود افزایش یافت و به ۱۶۵ تومان رسید، در سال ۷۳ نرخ دلار روند افزایشی را ادامه داد و به ۱۷۵ تومان رسید و این نرخ تا ۷ سال پس از آن یعنی سال ۸۰ ثابت بود، در حالیکه نرخ دلار در بازار آزاد هر روز یک قیمت را تجربه می کرد و تفاوت قیمت بسیار زیادی بین نرخ دلار رسمی و غیر رسمی وجود داشت.

در سال ۸۱ به یکباره نرخ دلار رسمی به شدت افزایش قیمت پیدا کرد یعنی از نرخ ۱۷۵ تومان سال ۸۰ به ۷۹۵ تومان سال ۸۱ رسید، در سال ۸۲ قیمت دلار روند صعودی را طی کرد و ۸۲۸ تومان فروخته شد.

بانک مرکزی قیمت دلار رسمی را دوباره در سال ۸۳ افزایش داد و ۸۷۱ تومان تعیین کرد همچنین بر این اساس بانک مرکزی نرخ دلار رسمی را در سال ۸۴ حدود ۸۰۲ تومان، در سال ۸۵، ۹۱۹ تومان، در سال ۸۶ حدود ۹۲۸ تومان و در سال ۸۷ حدود ۹۵۷ تومان تعیین کرد.

قیمت دلار در بازار رسمی در پایان سال ۸۸ حدود ۹۸۳ تومان و در پایان سال ۸۹ حدود ۱۰۳۶ تومان، سال ۹۰، ۱۰۵۰ و در سال ۹۱ نیز ۱۲۲۶ تومان بوده است.

با نگاهی به آمار خواهیم یافت که نرخ دلار رسمی همه ساله روند افزایشی داشته و این روند در سال ۸۱ به اوج خود رسید و از ۱۷۵ تومان به ۷۹۵ تومان افزایش یافت.

هم اکنون با توجه به نوسانات ارزی ماه های اخیر در بازار کارشناسان اقتصادی و نمایندگان مجلس در اظهارنظرهای مختلف نرخ های متفاوتی را برای ارز در بودجه پیش بینی کرده اند. یحیی آل اسحاق رییس اتاق بازرگانی تهران می گوید رقمی بین ۱۶۰۰ تومان تا ۲۰۰۰ تومان برای نرخ دلار در بودجه سال آینده مطرح است.

بر همین اساس رحیم ممبینی معاون بودجه معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور در تشریح جزئیات لایحه بودجه سال آینده کشور می گوید بعضی از قیمت‌های ارز قیمت‌های واقعی نیست، ضمن اینکه به طور قطع قیمت‌گذاری ارز در لایحه بودجه سال آینده کمتر از قیمت ارز در مرکز مبادلات ارزی خواهد بود.

همچنین غلامرضا مصباحی مقدم رئیس کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس می گوید که رقم دلار می‌تواند تا نرخ ۲۵۰۰ تومانی مرکز مبادلات نیز افزایش یابد؛ اگر دلار را ۲۰۰۰ تومان در نظر بگیریم معنایش این است که بودجه را خیلی انقباضی بسته‌ایم و اگر ۲۵۰۰ تومان را مد نظر داشته باشیم؛ یعنی بودجه ۲۵ درصد انبساطی می‌شود.

در شرایطی که لایحه بودجه سال آینده به مجلس ارائه نشده است باید دید افزایش نرخ رسمی دلار رکورد سال ۸۱ را خواهد شکست و رکوردی جدید برای دولت ثبت می شود یا این افزایش قیمت کمتر از ۶۲۰ تومان است.

۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

* بدون هیچ دلیلی *...
مینا اسدی

 زندگی دراز  هم خوب است ...و هم بد . خوبست برای آنکه میمانی ...جهان  بزرگ  را با دو چشم کوچک می بینی...  آدمها را  می شناسی ...عاشق می شوی ...نگران می شوی ...دلواپس می شوی ...می خندی...می رقصی ... و....بد است  برای آنکه با مرور زمان  با تلخی هایی آشنا می شوی که اگر  از سلامت عقل بر خوردار باشی شاخهای زیادی روی سرت می روید... می لرزی ...دچار ترس و حشت می شوی ......حالت به هم می خورد ...عق می زنی و در نهایت دق می کنی.
دوست، شبانه غیب می شود ...در اول راه نگران می شوی ...به آشنایان زنگ می زنی...به بیمارستان ها و  کلانتری ها ...و دلواپس و گریان در انتظار خبری، دیده به در می دوزی. از خواهر و مادرت به تو نزدیک تر...و  همه ی زندگی ات روی داریه ای ست که او برای روز مبادایش جمع می کند... و بعد می فهمی که طرف، نردبان ترا گرفته است که از آن بالا برود  به سوی هر کسی ...فرق نمی کند ...هر آدمی حتمن برای خودش دلایلی  برای رسیدن به پشت بام  دارد . اما تجربه ی  سالهای من  به من آموخته است  که هستند کسانی که وجدانشان کمی (به فهمی...نفهمی) قلقلک شان می دهد. و  برای حفظ  ظاهر هم که شده می گویند خدا پدرش را بیامرزد که این نان را به دامنم انداخت.... خیلی بد است که آنقدر زنده بمانی که نردبان را بر سرت خراب کنند.
این در زندگی کسی مثل من که راه خودم را می روم و عضو هیچ حزب و دسته ای هم نیستم  تاثیری ندارد.. و مرا خانه نشین نمی کند. امابرای کسانی که به هر دلیلی راهی را برای مبارزه‌ی جمعی برگزیده اند و حالا به هر علتی که خودشان می دانند میخواهند در راهی دیگر و جایی دیگر نیرو و توان بگذارند سخت و جانفرسا ست. امضاهای زیر بیانیه ها را که می خوانم از عالم و آدم بیزار می شوم ...یعنی من  هر روز که از خواب بیدار می شوم  در مطلبی بخوانم که این یا آن بخاطر نقد به نظری یا  کتابی ...یا نگاهی ، جاسوس  و خود فروش است . حقوقدانی  مثل محمدرضا روحانی که همه ی اسباب بزرگی  از کودکی  برایش فراهم بوده است چه مرض و غرضی دارد که در این سن و سال جاسوس بشود و یا جراحی برجسته مثل قصیم به دنبال چه نیازی  به *وزارت اطلاعات* یک رژیم جنایتکار در حال سرنگونی، چراغ سبز نشان بدهد.؟ هرکدام از این مبارزان اگر می خواستند اینجا و در تبعید نبودند . حیفم میاید که انسانی مثل هزار خانی  که دگراندیش و روشنفکر زمان جوانی من بود بر خیانت دوستانش صحه می‌گذارد.
وقتی فاطی روحانی زنگ زد ، من داشتم تظاهرات  مردم را  در خیابان های ایران تماشا می‌کردم  و به شعارهایشان  گوش می‌دادم او بغض در گلو  داشت و شکوه می کرد از دوستان دیروز و  امضا کنندگان امروز... و می پرسید آخر به چه دلیلی  این تهمت ها را به رضا می‌زنند... این ها دوستان صمیمی ما بودند.....همزمان که او حرف میزد من صدای مردمی را می شنیدم که شعار می دادند:                                  
  * بدون هیچ دلیلی            خاک بر سر جلیلی!*

اسخ به دو سئوال و وقتی ته قضیه بالا می‌آید

اسخ به دو سئوال و وقتی ته قضیه بالا می‌آید
اسماعیل وفا یغمایی

شمار زیادی از دوستان و خوانندگان منصف! که از هواداران شورا و مجاهدین هستند ، با میل یا یاداشت در زیرمقالات وب پرسیده اند که:
فرض کنید موفق شدید شورا و مجاهدین را از بین ببرید! بعد چه؟ رژیم میماند و مردم بی پناه.
و نیز این راه را پیش پا گذاشته اند که:
بروید خودتان سازمان خودتان را راه بیاندازید و رهبری را به دست بگیرید!
من از زبان خود و با مسامحه از زبان امثال خود توضیحی کوتاه میدهم.
من و امثال من منتقد و مخالفیم و نه چیز دیگر. قبل از این نیز(کسانی چون من) منتقد و مخالف بوده ایم و نه چیز دیگر.
انتقاد کردن و مخالف بودن با برخی یا تمام خطوط شورا و مجاهدین حق من و ماست. کسانی که میخواهند مسئله از بین بردن شورا و مجاهدین را پیش رو بگذارند ، گذشته از حل و فصل موقت مسائل ذهنی برخی اطرافیانشان با محمل علم کردن دشمن و دشمنسازی، خود بهتر از همه میدانند نابود کردن یک سازمان سیاسی کار یک تن و چند تن نیست و سازمان سیاسی یک پل یا یک ساختمان نیست که بتوان با یک یا چند انفجار آن را از بین برد . آنچه نهایتا یک سازمان سیاسی را از بین میبرد ضعفها و تناقضات و بحرانها ومشکلات اساسی درونی آنست و تازه در اینصورت هم اگر محبوبیت و سودی واقعی داشته باشد و عناصری از حیات سیاسی و سلامت در آن باشد زنده میماند و در شرایطی مناسب سر میکشد. نمونه اش خود سازمان مجاهدین است. در بحران سال پنجاه و چهار تقریبا متلاشی شد ولی در سالهای بعد سر بر آورد.
با این توضیح لطف نموده اشکالات موجود را بر گردن ما نیانداخته و در معالجه و مداوای بیمار بکوشید و تکرار میکنم مخالفت و انتقاد را به وادی دیگر که مورد نظرتان است نکشید و تحمیل نفرمائید.
نکته دوم در باره این که خودتان بروید و سازمانتان را بسازید و رهبری را به دست گیرید باید بگویم این نیز نوعی دهن کجی کودکانه است. مقوله سر بر کشیدن یک سازمان و پیدایش رهبران حاصل یک کنش و واکنش نیرومند سیاسی، اجتماعی و تاریخی است که امثال گاندی، مصدق، نهرو، لنین، مائو، هوشی مین و یا در بخش منفی هیتلر و پل پت و خمینی و امثالهم... را بر می آورد. من به زعم دوستان! ادعای رهبری!! نداشته ام، لطفا قضیه را کاریکاتوریزه نکنید. اگر میخواهید کارکرد و خوب و بد و روشن و تاریک مرا برآورد کنید میتوانید بعنوان یک شاعر و نویسنده که نیروی خود را در حد امکانات شناختی خود در مسیر آزادی و ضد استبداد و ارتجاع ( هر نوع استبداد و ارتجاعی)به کار گرفته بر آورد کنید و بجای انداختن این سنگ بزرگ در دامان امثال من، رفته و کارکرد کسانی را که ادعای رهبری داشته ونزدیک به چهار دهه است در جایگاه رهبری بوده اند بر آورد بفرمائید. بجز این مطمئن باشید تاریخ و جامعه کنونی ایران از پس موجها و تلاطمها آنچه را باید پدید خواهد آورد و مادر روزگار عقیم نخواهد بود. بقول نعمت آزرم فردوسی سخنی از مرگ زال و رودابه و سیمرغ در شاهنامه نگفته تا زنده باشند و نجاتگران ایران را بیافرینند این سه در درون ملت بزرگ ایران و با آنانند. نگران نباشید. پدیدار خواهند شد و خواهند زاد و شاعران ایران نیز ناجیان راستین ایران را با افتخار خواهند سرود بدون اینکه ادعای رهبری داشته باشند و ایرانزمینی که نزدیک به بیست و شش قرن است هویت تاریخی و جغرافیائی خود را بر زمین مهر کوبیده از ننگ و رنج حکومت ملایان رها خواهد شد.
نکته دیگر اگر چه بطور مستقیم به من مربوط نیست مسئله استعفای آقایان قصیم و روحانی است که پس از گذشت روزها باز هم بجای اینکه به دلائل استعفا پرداخته شود یا اینکه با برخوردی خوشایند با این دوستان و اعضای سابق شورائی بدرودی شایسته گفته شود و برای آنها طلب سلامت و موفقیت در زندگی غیر شورائی شان بشود باز هم کوشش این است که این استعفا را که می تواند دلائل شخصی، سیاسی، فکری و فلسفی یا هر چیز دیگر داشته باشد در هاله ای از ابهام و توطئه و امثالهم به نمایش گذاشته شود. راستی در این میان چه چیز دارد دنبال میشود و چه مشکلی وجود دارد؟ آیا ته قضیه دارد بالا می آید و یک ماهیت شگفت دارد خود را نشان میدهد؟
میتوان باز هم پرسید، چه خبر است؟ چه اتفاق افتاده؟ دو عضو یک حزب یا تشکیلات نخواسته اند ادامه دهند. اصلا خسته شده اند، آیا این عجیب است. نمیشد یک اطلاعیه داده شود و پس از تشکر از زحمات سی ساله اشان با احترام از آنها خداحافظی کرد و دسته گلی نیز به درب خانه شان فرستاد و جوانمردی و بزرگمنشی خود را حتی در صورتی که اشتباهی از سوی اعضا رخ داده نشان داد و شرمنده اشان نمود. آیا هر کس بیرون میرود باید از وادی منتقد به وادی دشمن هل داده شود تا تصفیه حساب با او آسانتر باشد. آیا برخورد یک تشکیلات عریض و طویل و پر امکان که رهبرانش گویا تالی تلوی در تاریخ ایران ندارند با دو عضو خود باید این چنین باشد؟ هر روز مقاله ای در پی مقاله و نوشته ای در پی نوشته که این استعفا چنین است و چنان و فلان ملا خوشحال شده و بهمان شکنجه گر شاد گشته است. آیا این تشکیلات اگر اعتماد به نفس کافی و سلامت سیاسی لازم را دارا باشد باید بجز این رفتار کند. حرف زیادست و قضایا روشن و بیش از این توضیح لازم نیست فقط میخواهم بگویم نظاره این صحنه های تکراری که بجای توضیح، سلاح تهمت و توطئه و خیالبافی های سیاسی بمیدان می آید ( و در رابطه با خود من نیز اینجا و آنجا با نوشتن مقالات مضحک هنوز ادامه دارد) راه بجائی نخواهد برد، غم انگیز بودن صحنه در همان پرده اول:
که یک تشکیلات پر سابقه بمصاف سیاسی یک یا چند عضو سابق خود می آید خود را نشان میدهد. نتیجه نیز روشن است. بجائی نخواهید رسید. شاید افراد خسته شوند و فشار زیادی را تحمل کنند ولی بازنده نخواهند بود زیرا آنها در این استعفا به دنبال هیچ بردی نبوده اند . مهم تر از همه فراتر ازمن و ما و شما حقیقت روی میز است و خود را نشان خواهد داد.این را من مطمئن هستم .

24 ژوئن 2013-06-23
اسماعیل وفا یغمائی

کارخانه «مزدور» سازی سازمان مجاهدین خلق چگونه عمل می کند؟

کارخانه «مزدور» سازی سازمان مجاهدین خلق چگونه عمل می کند؟
حنیف حیدرنژاد

اسکار لافونتین[1] از رهبران سیاسی آلمان از سال 1995 تا 1999 رهبر حزب سوسیال دمکرات بود. تحت رهبری او بود که این حزب توانست به دوره 16 ساله ی صدراعظمی هلموت کهل پایان دهد. در این سال این حزب با کسب 40.9 درصد از کل آراء برنده انتخابات سراسری در آلمان شد و پس از ائتلاف با حزب سبزها، دولت جدید را تشکیل داد. لافونتین همزمان با رهبری حزب به عنوان وزیر دارائی نیز تعیین شد. اما کوتاه زمانی پس از این پیروزی، به دلیل اختلاف در برنامه ها و روش های سیاسی، با گرهارد شرودر صدراعظم، از سمت وزیر دارائی و نیز رهبری حزب سوسیال دمکرات استعفاء داد. استعفای او شوک و ضربه بزرگی به حزب سوسیال دمکرات آلمان وارد آورد. پس از برنامه های ریاضت اقتصادی که شرودر در آلمان به اجرا گذاشت بخش بزرگی از بدنه ی تشکیلاتی این حزب، از آن جدا شدند. بخشی از سیاست دوری گرفته و منفعل شدند، برخی به احزاب دیگر پیوستند و بخش بزرگتری به تاسیس یک حزب سیاسی جدید اقدام کردند. لافونتین چند سال از فعالیت های سیاسی دوری گرفت. سپس به حزبی که جدا شدگان از حزب سوسیال دمکرات تاسیس کرده بودند، یعنی حزب و آ اس گ[2] پیوست و  پس از یک دوره همکاری سیاسی بین این حزب در غرب آلمان و  حزب پ د اس[3] در شرق آلمان، این دو حزب درسال 2007 با هم متحد شده و حزب جدیدی بنام حزب چپ[4] را تاسیس کردند. از عواقب برنامه های ریاضت اقتصادی شرودر و جدائی لافونتین از حزب سوسیال دمکرات این بود که این حزب برای یک دوره  دچار بحران سخت هویتی و بحران تشکیلاتی شد که هنوز هم کاملا پایان نیافته است. تعداد زیادی از این حزب جدا شدند. محبوبیت این حزب کاهش پیدا کرد به نحوی که در انتخابات سراسری در آلمان درسال  2009 تنها 23 درصد آراء را کسب نمود. به لافونتین از سوی مطبوعات، مردم عادی، اعضاء حزب سوسیال دمکرات و رهبران آن و نیز از سوی جداشدگان این حزب به دلایل مختلف انتقادات زیادی وارد شد، ولی او خائن و بریده و مزدور خطاب نشد. رفتار او شناعت و خیانت نام نگرفت و مورد توهین و فحاشی و اتهامات رنگارنگ قرار نگرفت.
نمونه های بیشتر دیگری در آلمان از رهبران و اعضاء احزاب سیاسی که از حزب خود جدا شده و به احزاب دیگر پیوسته و یا حزب جدیدی تشکیل داده اند وجود دارد. آنها نیز به خیانت و مزدوری متهم نشدند.
***
به ایران برگردیم و سازمان مجاهدین خلق ایران
آیا تاکنون شنیده اید که سازمان مجاهدین خلق ایران (سازمان مجاهدین/ سازمان) به خروج یا جدائی اعضاء خود یا شورای ملی مقاومت با احترام برخورد کند؟  "محترمانه" ترین برخورد، سکوت وعدم اطلاع رسانی در مورد این افراد بوده است. اما اگر کسی خودش مسئله جدائی و خروج از این سازمان یا شورای مجاهدین را علنی کرده باشد، بویژه هر چه آن فرد شناخته تر باشد، حمله مستقیم و غیر مستقیم به او شدیدتر می شود. در تمام این حملات، علاوه بر فحاشی و استفاده از جملات تحقیر کننده، اتهام اصلی «مزدوری برای وزارت اطلاعات» می باشد.
چرا افرادی با سوابق مختلف چندین ساله یا چندین ده ساله، که داوطلبانه به مبارزه وارد شده و به دلیل همکاری با این سازمان خطر دستگیری و زندان و شکنجه و کشته شدن را به جان خریده اند، از این سازمان جدا می شوند؟
چرا جدا شدگان از این سازمان اکثرا سکوت پیشه کرده و در مورد آنچه در درون این تشکیلات تجربه کرده و در مورد دلایل جدائی خود حرفی نمی زنند؟
چرا سازمان مجاهدین خلق به جداشدگان از خود یا شورای ملی مقاومت که انتقادات خود را علنی مطرح کنند، اتهام می زند؟
سازمان مجاهدین با حمله و فحاشی و اتهام زدن به جداشدگان چه هدفی را دنبال می کند؟
چرا و چگونه افرادی که ده ها بار (و در مواردی بدون اغراق صدها بار) در معرض دستگیری و شکنجه و کشته شدن قرار داشته اند، یک شبه «مزدور» وزارت اطلاعات می شوند؟ نقش سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن در«مزدور» پروری این افراد چیست؟ وقتی در طول بیش از سه دهه هزاران نفر از این سازمان جدا شده اند، به نحوی که تعداد جدا شدگان بیش از اعضاء حاضر در عراق است، آیا این واقعیت نمی تواند نشان از وجود یک «سیستم» باشد، که در درون این سازمان، «مبارز» را به «مزدور» تبدیل می کند؟ برنامه ریزی این سیستم و ماشین «مزدور» ساز با چه کسی می باشد؟
رهبر سازمان مجاهدین خلق معتقد است که او «نوک پیکان تکامل» است. همه چیز یا با اوست با بر ضد اوست. او خود را "خصم تاریخی و ایدئولوژیک خمینی" می خواند. در این دستگاه منطقی، او خود را یک سرِ طیف،  و خمینی و رژیمش را سر دیگر طیف می بیند و نتیجه گیری می کند که هر کس که از "رجوی" جدا شود به صورت "اتودینامیک" به دامن "خمینی" پرتاب می شود.
اگر این استدلال را بپذیریم، اولا باید تا کنون همه جداشدگان از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت به "دامن" رژیم خمینی پرتاب شده باشند. آیا این چنین است؟ جداشدگان از سازمان مجاهدین و خانواده های آنها و دوستان و آشنایان این افراد که آنها را می شناسند، به خوبی می دانند که این افراد چگونه زندگی می کنند و بخوبی می دانند که مواضع سیاسی آنها در مورد رژیم چگونه است. آیا آنها این استدلال را از آقای رجوی می پذیرند؟
دوما، بر اساس این تئوری مسعود رجوی اگر قرار باشد هر کسی که از این سر طیف جدا شده به آن سر طیف پرتاب شود، قائدتا به صورت معکوس هر کسی هم که از آن سر طیف، یعنی رژیم خمینی جدا شده است، باید به این سر طیف، یعنی به دامن مسعود رجوی پرتاب شده باشد. آیا شناخته ترین افرد جدا شده از رژیم مثل اکبر گنجی یا نوری زاد و اشکوری و سروش و عطاالله مهاجرانی ... اینک با سازمان مجاهدین خلق هستند؟ چطور است که این "تئوری پرتاب اتودینامیک" ناقص عمل می کند؟ اگر یک سر این طیف "حق" است و یک سر دیگر "باطل"، اتفاقا باید پرتاب  شدنِ "بریدگان" جبهه ی باطل، به سمت جبهه "حق" بیشترهم باشد. آیا نمونه ای در این مورد وجود دارد؟
جدا شدن افراد از سازمان مجاهدین می تواند دلایل و انگیزه های مختلف داشته باشد: ترس از مرگ، دلتنگی برای خانواده، تحمل نکردن روابط و مناسبات سخت و خشک تشکیلاتی و ارتش، انتقادات به روابط و مناسبات تشکیلاتی درونی مجاهدین، انتقاد یا مسئله دار شدن نسبت به مسائل ایدئولوژیک درونی مجاهدین بویژه انقلاب ایدئولوژیک و بندها و مراحل مختلف آن، انتقاد به روش برخورد با افراد و تنبیهاتی که در مورد افراد منتقد یا مسئله دار اعمال می شود، انتقاد به مناسبات غیردمکراتیک، انتقاد به استراتژی یا تاکتیک های سیاسی و نظامی و یا تشکیلاتی، انتقاد نسبت به رهبری سازمان مجاهدین و سوء استفاده او از اعتماد اعضاء و غیرپاسخگو بودن در مقابل دیگرانو .... دلیل جدائی هرچه که باشد، یک چیز مشخص است: باید به انتخاب آزاد افراد در پیوستن به مبارزه یا جدائی آنها احترام گذاشت.
وضعیت جدا شدگان پس از جدائی
جدا شدگان از سازمان مجاهدین خلق، بسته به انگیزه ی اولیه شان در وصل شدن به این سازمان و بسته به دلائیل گسست و جدائیشان، پس از جدائی به چند جهت مختلف گرایش پیدا کرده و سرنوشت های متفاوتی پیدا می کنند. شاید بتوان به طور عام چهار دسته را مشخص نمود:
اول: دسته ای که تا عمق وجودشان با گذشته سازمانی و تشکیلاتی زندگی می کنند. آنها اغلب به دلیل تلقینات طولانی که در درون سازمان در معرض آن قرار داشته اند با نوعی "عذاب وجدان" درونی درگیر بوده و خود را پیوسته سرزنش کرده و ناتوان از مبارزه می دانند و معنی خروج خود را "خیانت به خون شهدا و آرمان های سازمان" قلمداد می کنند. با سازمان رابطه تشکیلاتی فعال نداشته ولی ارتباط خود را حفظ می کنند. این دسته به لحاظ روحی و شخصیتی "درب و داغان" شده و باورشان شده که "مشکل" در خودِ آنهاست. آنها سازمان را پاک و خود را ناتوان وضعیف دیده و حتی خود را "گناهکار" می دانند و پیوسته خود را در مقابل سازمان "شرمنده" احساس کرده و از بیان هر سخنی که سازمان را خوش نیاید پرهیز می کنند.
دوم: دسته بزرگی که سکوت پیشه کرده و حتی مایل به صحبت کردن در مورد گذشته خود نیستند. این دسته اکثرا سعی می کنند با خانواده و کار خود را مشغول کنند. آنها در موارد بسیاری نسبت به سیاست ها ی سازمان سوال یا انتقاد دارند، اما معتقدند تا زمانی که رژیم سرنگون نشده باید از طرح انتقادات بطور علنی خود داری کرد. آنها کماکان اسیر این استدلال و تلقینات سازمان هستند که هرنوع انتقادی "آب به آسیاب دشمن" می ریزد.
سوم: دسته ای که از همکاری با احزاب سیاسی خود داری کرده و به این لحاظ سیاست گریز شده و به فعالیت های اجتماعی و فرهنگی مستقل یا حقوق بشری مشغول شده و یا حتی به مذهب دیگر و فعالیت برای مذهب جدید خود علاقمند می باشند. در بین این دسته، افرادی پیدا می شوند که به تدریج از شوک سخت و طولانی خروج از سازمان بیدار شده و خود را باز می یابند. به بازبینی و بازنگری گذشته خود پرداخته، خود و سازمان و رهبری آن را مورد نقد قرار داده و به تعریف جدیدی از خود رسیده و با اعتماد به نفس، دیوار و سدهای ذهنی درون خود را شکسته و به تدریج انتقادات خود به سازمان و رهبری را علنی می کنند. این دسته به باورها و انگیزه های اولیه شان که آنها را به مبارزه کشاند فکر می کنند. برای این عده سازمان نه هدف، بلکه یک وسیله بوده است. وسیله ای برای رسیدن به آزادی و تامین رفاه و عدالت اجتماعی و دمکراسی برای مردم و کشور. از زمانی که آنها متوجه شده اند که آرمان هایشان  دیگر توسط این سازمان قابل تحقق نیست از آن جدا می شوند. پیوند های عاطفی و نیز درگیر بودن در مبارزه، جدائی آنها را سخت و طولانی می کند، اما بالاخره با تمام درد و غم و اندوهی که با آن درگیر هستند آن را عملی می کنند. این دسته، سازمان یا رهبری آن را مقدس نمی دانند و آرمان های والای انسانی را برتر از همه چیز می دانند. منتقدان جدی سازمان به این دسته تعلق دارند. این دسته جنگ یا دشمنی با رهبری مجاهدین ندارد. آنها از حقیقت دفاع کرده و روشنگری می کنند. این دسته نه در نفی کسی یا چیزی، بلکه در دفاع از آزادی و ارزش های انسانی است که حرف زده و یا می نویسند و نظر می دهند. همان آرمان هائی که بخاطر آنها وارد مبارزه شده بودند.
چهارم: افرادی که به دلایل مختلف به این نتیجه رسیده اند که توسط رهبری سازمان مورد سوء استفاده قرار گرفته اند. احساس می کنند "بازی خورده" و بسیاری چیزها را از دست داده اند و به انتقام جوئی از سازمان و رهبری آن فکر می کنند. با این وجود حتی این دسته را هم نمی توان "مزدور" دانست. فرهنگ عمید مزدور را اینگونه تعریف می کند: "کسی که برای دیگری کار می کند و مزد می گیرد." با این تعریف، نمی توان حتی این دسته از جدا شدگان را هم "مزدور" خطاب کرد. زیرا این رژیم نیست که آنها را خریده و به خدمت در آورده است، بلکه آنها با اختیار خود همکاری با رژیم را با هدف ضدیت و ضربه زدن به رهبری مجاهدین برگزیده اند. در واقع این افراد برای رسیدن به هدفشان رژیم را به خدمت خود در آورده و از امکانات مالی که رژیم در اختیارشان قرار می دهد برای رسیدن به اهدافشان استفاده می کنند. با این حال اگر بتوان با مسامحه این دسته را "مزدور" نامید، با اطمینان باید گفت که سه دسته اول شامل این تعریف نمی شوند.
حال چگونه است که سازمان تحت رهبری مسعود رجوی که روزی بر "حفظ حرمت کلمه" تاکید می کرد، این چنین واژه ای را با اتهام سنگین نهفته در آن به سادگی در مورد طیف بزرگی از انسان های جداشده از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت به کار می گیرد؟
اتهام "مزدوری" بیش از آنکه به منتقدین سازمان مجاهدین ضربه بزند، به اعتبار این سازمان ضربه می زند. طرح چنین اتهامی نشان می دهد که رهبری سازمان مجاهدین ظرفیت تحمل انتقاد از درون یا بیرون از این تشکیلات را ندارد، به آزادی بیان دگراندیشان احترام نمی گذارد، به انتخاب آزاد مبارزان برای بودن با تشکیلات یا جدا شدن از تشکیلات باور نداشته و آنرا بر نمی تابد و برای فرار از پاسخگوئی به دیگران که پس چرا این همه مبارز از این تشکیلات جدا می شوند، به آنها اتهام می زند. تا از ریزش بیشتر نیرو ها جلوگیری کرده و بر بحرانن های درونی سرپوش بگذارد. آیا این همان روش هائی نیست که "سر دیگر طیف"، یعنی رژیم از آن استفاده میکند. در این حالت باید پرسید پس اصلا تفاوت محتوائی این دو سرِ طیف در چه می باشد؟
رهبری مجاهدین با اتهام زنی بی پایه و اساس موضوعی را دامن می زند که بیش از هرچیز باعث سرافکندگی خود او خواهد بود. مسعود رجوی زمانی با کشیدن تابلوی "تولید انبوه"، آزمایشگاهی را ترسیم می کرد که از درون آن با پیوند خوردن عنصر اجتماعی و چتر حمایتی آن، یعنی "عنصر موحد مجاهد خلق"، قرار بر این بود به صورت انبوه مبارزانی تولید شده تا دیوار اختناق را بشکنند. حال او باید پاسخ دهد چگونه از دل آن لوله آزمایشگاه، ماشینی سر برآورده که به طور انبوه "بریده و مزدور" تولید می کند؟
اگر چه این خودِ هر فرد است که در درجه ی اول مسئول اعمال و رفتار هایش می باشد، اما در سیستم های بسته و غیر دمکراتیک که بر تقدس رهبر تکیه می کنند و "پائین" مشارکتی در تعیین سیاست ها نداشته و بطور سیستماتیک و پیوسته در معرض آموزش ایدئولوژیک قرار داشته تا "خوب و بد" را همانگونه ببیند که رهبر می خواهد، در چنین سیستمی، دیگر این رهبر و دستگاه رهبری است که نقش تعیین کننده در شکل دهی اعمال و رفتار انسان ها دارد. به این ترتیب می توان ادعا کرد که در اساس این سیاست های غلط رهبر سازمان مجاهدین، بویژه انقلاب ایدئولوژیک ساخته و پرداخته او بوده که باعث شده تا بسیاری از مبارزان، برخلاف میل باطنیشان از سازمان مجاهدین جدا شده و از آن فاصله بگیرند. اتهامات بی پایه و اساس به جداشدگان نمی تواند بر این واقعیت سرپوش بگذارد.
حنیف حیدرنژاد
25.06.2013


منب

برنامه ده ماده‌ا‌ی «تنها آلترناتیو دموکراتیک»؛ ادعایی واقعی یا توهم؟

برنامه ده ماده‌ا‌ی «تنها آلترناتیو دموکراتیک»؛ ادعایی واقعی یا توهم؟
ناصر اسدی
مریم رجوی در سخنرانی اخیر خود در جمع «۶۰۰» تن از ما بهتران گردآمده از «۴۷ کشور و پنج قاره» درويلپنت پاريس، از برنامه‌ی ده‌ ماده‌ای «تنها آلترناتیو دموکراتیک ایران» برای چندمین بار رونمایی کرده و تأکید داشته است: «حرف ما اين نيست كه آخوندها بروند تا ما جايگزين آنها شويم، حرف ما اين است كه رأي و انتخاب و نظر مردم ايران حاكميت پيدا كند.» چه خوب! ( اما این میان تکلیف شعار «تنها آلترناتیو دموکراتیک ایران» چه می‌شود؟)*
 
یکی از ویژگی‌های جهان مدرن، جا افتادن مفهوم‌ دموکراسی و حقوق بشر و مقبولیت آن در نزد همگان است، بگونه‌ای که حتا دیکتاتورهای کوچک و بزرگ نیز در حرف و ادعا، نه تنها از مقابله با آن و چند و چون آوردن در آن پرهیز می‌کنند، بلکه ظاهراً خود را به رعایت اصول آن متعهد دانسته و چنان به آن شیفتگی نشان می‌دهند که مرحوم ولتر هم انگشت به دهان می‌ماند!  
روح‌الله خمینی وقتی که در پاریس زیر درخت سیب نشسته بود، به یکی از خبرنگارانی که از وی درباره‌ی حکومت مورد نظر ایشان پرسیده بود، پاسخ داده بود: حکومتی مثل همین فرانسه! (نقل به مضمون).
 
از همین روی، بایستی به مریم رجوی و «تنها آلترناتیو دموکراتیک» یادآوری کرد:
سنجش و داوری درباره‌ی پایبندی شما و مریدان‌تان به اصول دمکراسی، نه بر پایه‌ی حرف‌ها، ادعاها و سوگندهاتان بلکه بر پایه‌ی نقد دیدگاه‌ها و رفتارها و برخوردهای امروزتان است. برای اثبات پایبندی‌تان به ادعاهایی که می‌کنید، بایستی به پرسش‌های منتقدان و خبرنگاران، در رسانه‌های همگانی پاسخ داده و با شفاف‌سازی، از نظر، برنامه و سیاست‌ها و رفتارهای خود دفاع کنید و توانایی و شایستگی‌های خود را به جامعه نشان دهید. در دنیای مدرن و جامعه‌های دموکراتیک، یکی از ابزارهای سنجش ادعاها و شعارهای رهبران و شخصیت‌های سیاسی و این که حرف‌ و عمل‌شان تا چه درجه با هم همخوانی دارد، کشاندن ایشان به گفت‌وگو و مناظره‌ در رسانه‌های همگانی و درخواست پاسخگویی از ایشان است. احزاب مدرن از شرکت در این برنامه‌ها استقبال کرده و آن را فرصت خوبی برای طرح و بیان اهداف و برنامه‌شان می‌دانند که از طریق آن می‌توانند اعتماد عمومی را به سود خود تغییر دهند.
متأسفانه شما نه تنها به این کار تن نداده و نمی‌دهید، بلکه با خشونتی کم‌نظیر بر علیه منتقدان خود موضع گرفته‌ و رفتاری با ایشان کرده‌اید که دیگران را از پرسیدن و انتقاد کردن نیز منصرف کنید و با این روش‌ها تا آن‌جا پیش رفته‌اید که حتا رسانه‌های گروهی را نیز بایکوت می‌کنید. دلیل‌اش ساده است: «تنها آلترناتیو دموکراتیک ایران» یک جریان سیاسی مدرن و دموکراتیک نیست و از همین روی نمی‌تواند به اصول و ارکان دموکراسی پایبند و وفادار بماند و قواعد آن را رعایت کند. **
بایستی از مریم رجوی و «تنها آلترناتیو دموکراتیک» پرسید:
هنگامی که شما از استعفاء دادن دوستانه و محترمانه‌ی دو تن از قدیمی‌ترین و بالاترین اعضای شورای ملی مقاومت با بیش از بیست سال شکیبایی و بردباری و سابقه خدمت، برآشفته شده و نمی‌توانید آن را بپذیرد و درجا «نشست فوق العاده شورا... به منظوررسیدگی» برگزار کرده و با صدور حکم «شناعت، شقاوت و خیانت»،  به «جمع آوری پانصد امضاء ظرف 24 ساعت ازسراسرجهان» بر علیه ایشان اقدام می‌کنید، چگونه چنین ادعاهای گزافی می‌کنید که «ما خواهان ايجاد يك نظام قضايی مدرن، مبتنی بر احترام به ‌اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاكمه علنی و استقلال كامل قضات هستيم.»؟
کسی که نتواند در خانواده و جمع کوچک خود، آزادی بیان و ابراز عقیده و حق انتخاب (و صد البته استعفاء!) را در پیوند با اعضای آن رعایت کرده و آن را محترم بشمارد، چگونه می‌تواند چنین ادعایی را در پیوند با یک جامعه‌ی هفتاد و چند میلیونی بیان کند؟
شما که رهبر عقیدتی‌تان به سادگی، شخصی‌ترین و خصوصی‌ترین مسائل منتقد و مخالف نظری خود را به زشت‌ترین شیوه‌ی ممکن در رسانه‌ها بیان می‌کند و خط و نشان می‌کشد که بیشتر از این هم می‌تواند پرده‌دری کند، چگونه چنین ادعایی می‌کنید که «ما به كليه آزاديهای فردی احترام می‌گذاريم»؟ آیا چنین ادعاهایی نشانه‌ی توهم نیست؟
شما که ساده‌ترین پرسش‌ها و نقدهای محترمانه را  برنتافته و با منتقدان خود، برخوردی به غایت غیر انسانی کرده و به سادگی به ایشان هزار و یک تهمت و افترا زده و آن‌ها را ترور شخصیت کرده و مریدان و مقلدان را می‌شورانید که بر ایشان «لعن و نفرین» گفته و بر علیه‌‌شان امضاء جمع‌‌آوری و منتشر کنند؛ شما که دوستان دیروز و منتقدان‌تان را بدون هیچگونه پاسخی به پرسش‌ها و اعتراضات‌شان، در دادگاه‌های بی‌نیاز از سند و مدرک و دلیل، متهم کرده و بی‌رحمانه محکوم می‌کنید، چگونه مدعی می‌شوید که «ما خواهان ايجاد يك نظام قضايی مدرن، مبتنی بر احترام به ‌اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاكمه علنی و استقلال كامل قضات هستيم.»؟ ادعای شما مبنی بر «ايجاد يك نظام قضايی مدرن... » در ایرا ن فراد، متأسفانه تنها می‌تواند یک شوخی باشد.
ادبیات خشن و زشت و پر از دشنام و تهمتی که بر علیه منتقدان به کار می‌برید، ادعای دموکرات‌منشی و روامداری شما با منتقدان نظری‌تان را می‌تواند به روشنی اثبات کند! و برای همین است که از دیدن این همه فحش و اصطلاحات زشت در مطالبی که در سایت‌هایتان منتشر می‌شود، به وحشت نمی‌افتید... (حمید اشتری در مقاله‌ی «سقوط گفتار» فقط یک صفحه از این فحش‌ها و تهمت‌ها را برای نمونه، از مطالب شما بیرون کشیده و لیست کرده و به نمایش گذاشته است:
اصطلاحات درون سازمانی شما، نشان‌دهنده‌ی درجه‌ی «مدرنیت» شماست و برای همین است که بوی تحجر و کهنگی اصطلاحاتی همچون «حوض»، «دیگ» و «صفر صفر جنسی» مشام شما را نمی آزارد...
شعار به تمامی ضددموکراتیک «ایران رجوی، رجوی ایران» که سراپا توهین به شعور انسان عصر مدرن است، کجا و این ادعا که «ما خواهان يك نظام كثرتگرا و آزادی احزاب و اجتماعات هستيم» کجا...
 
توجه به همین چیزهای به ظاهر جزئی در رفتارها و برخوردهاتان،  نشان می‌دهد که این برنامه‌ی ده‌ ماده‌ای فقط در حد یک ادعای خیالبافانه است و «تنها آلترناتیو دموکراتیک» توانایی و شایستگی‌ها لازم برای انجام آن را ندارد.
 
به یک برنامه‌ی مدرن که بر پایه‌ی اصول دموکراسی و حقوق بشر تدوین شده است، تنها افراد، سازمان‌ها، احزاب و گروه‌هایی می‌توانند پایبند باشند و آن را اجرا کنند که دارای دیدگاه‌ها و ساختارهای تشکیلاتی مدرن و دموکراتیک باشند. نه شما و «تنها آلترناتیو دموکراتیک»‌ی که تشکیلاتی سنتی داشته و روابط حاکم بر آن، غیردموکراتیک و بر پایه‌ی مراد و مریدی است؛ نه سازمان و جریانی که در رأس آن یک رهبر عقیدتی نشسته است که خود را به هیچ کسی پاسخگو نمی‌داند اما همه باید به او پاسخگو باشند. سازمانی که نقد را برنتابد مدرن نیست. سازمانی که در بررسی و تحلیل واقعبینانه‌ی شکست‌های‌اش عاجز باشد، مدرن نیست. یک سازمان و تشکیلات مدرن و دموکراتیک، اعضا و رهبران‌اش دارای دیدگاه‌ها و رفتار و اخلاق مدرن و دموکراتیک‌اند؛ دارای استقلال اندیشه و رأی‌اند نه مقلد و مرید. یک سازمان و تشکیلات مدرن و دموکراتیک پیوسته در جذب سرمایه‌های انسانی و فرهنگی و علمی جامعه‌اش می‌کوشد و تلاش می‌کند که روابط خود با دیگر گروه‌های اجتماعی  را گسترش دهد؛ پیوسته درباره‌ی برنامه و سیاست‌ها و عمل‌کردهای‌اش به جامعه گزارش داده و شفاف‌سازی می‌کند و برای‌اش مهم است که اندیشمندان و فرهیختگان جامعه‌ا‌ش درباره‌ی آن چه نظری دارند و چگونه داوری می‌کنند؛ یک سازمان و تشکیلات مدرن و دموکراتیک  بردبار است و برای نقد و پرسشگری ارزش قائل است و پیوسته از آن استقبال می‌کند. «تنها آلترناتیو دموکراتیک» یک تشکیلات مدرن و دموکراتیک نیست و از همین روی، مسیری را که در پیش گرفته‌اند، نه به دموکراسی، بلکه تنها می‌تواند به دیکتاتوری و حکومتی تمامیت‌خواه بیانجامد.
ناصر اسدی
 

پانویس‌:
* شگفتا که در این نشست بزرگ و مهم که از قرار، به سرنوشت و آینده‌ی ایران و ایرانیان پرداخته است، شخصیت‌ها و روشنفکران و نمایندگان گروه‌ها و احزاب و رسانه‌های ایرانی حضور ندارند!  معمولا پس از انجام نشست‌‌های مهم و بزرگ، دست‌اندرکاران کنفرانس‌ مطبوعاتی برگزار می‌کنند و به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ می‌دهند و از آن برای تبلیغ نظر و برنامه‌ی خود سود می‌جویند و می‌کوشند با اعتمادسازی و شفافیت، راه همکاری با دیگر گروه‌ها و قشرهای جامعه را نیز هموار ‌کنند. اما «تنها آلترناتیو دموکراتیک» گویا نیازی به جذب افکار عمومی مردمان جامعه‌ی خودش و کسب اعتماد از ایشان، ندارد...

** «گزارش ۹۲، نامه سرگشاده به مسعود رجوی» نوشته‌ی ایرج مصداقی، یکی از جامع‌ترین نقدهایی بود که تا کنون درباره‌ی سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت آن، نوشته شده است. اما شما بجای جدی گرفتن آن و مطالعه و بررسی مسائل و فاکت‌های مطرح شده در آن؛ و بجای هرگونه پاسخگویی و شفاف‌سازی، نویسنده‌ی آن را مورد زشت‌ترین دشنام‌ها و اتهامات و پرونده‌سازی‌ها قرار دادید. و این در حالی است که در تمامی این نقد ۲۳۰ صفحه‌ای شما نمی‌توانید حتا یک دشنام و بی‌احترامی بیابید. در مقاله‌ها و نوشته‌های همنشین بهار، اسماعیل وفا یغمایی، حنیف حیدرنژاد و دیگرانی که در این دو ماه اخیر، دیدگاه، برنامه و سیاست‌ها و رفتارها و روابط شما را مورد نقد و بررسی قرار داده و درخواست پاسخگویی داشته‌اند نیز، همین رعایت ادب و شیکبایی را می‌توان دید. اما پاسخ شما به ایشان و همچنین به نقد و پرسش‌های مطرح شده در متن استعفاء نامه‌ی دوستانه‌ی محمدرضا روحانی و کریم قصیم نیز، متأسفانه چیزی جز دشنام و اتهام‌زنی نبوده است.

طشك، بختگان و پريشان خشك شدند

طشك، بختگان و پريشان خشك شدند

هفته‌يي كه گذشت، هفته خبرهاي مربوط به آلودگي هوا و هرآنچه به آن مربوط است، بود. از هشدارهاي سلامت ناشي از ريزگردها تا استاندارد يورو4 خودروهاي ورودي به بازار. با اينكه خبري از زمستان و سرماي هوا نيست، اما ريزگردها همچنان در شهرهاي ايران جولان مي‌دهند. آنقدر كه توانسته‌اند بيماري‌زايي‌‌شان را به همگان ثابت كنند.
به گزارش روزنامه اعتماد، كمال‌الدين پيرموذن ،عضو هيات رييسه فراكسيون محيط زيست، در پي هشداري درباره كاهش ميزان بودجه مقابله با گرد و غبار در سال جاري، گفته است: «امسال 55 ميليارد تومان براي مقابله با حل اين بحران در نظر گرفته شد كه البته اين ميزان نسبت به سال‌هاي گذشته كمتر است لذا با توجه به اينكه موضوع ريزگردها به معضلي فراگير در بسياري از استان‌هاي كشور تبديل شده و سلامت مردم را به خطر انداخته، مسوولان بايد توجه بيشتري به آن داشته باشند. مبلغي كه امسال تخصيص مي‌يابد، صرف هزينه‌هاي مقابله با ريزگردها و تجهيز دستگاه‌هاي هواشناسي خواهد شد و اين گونه نخواهد بود كه صرف امور ديگر شود.»
اما عضو كميسيون امنيت ملي هم دولت يازدهم را ملزم به اجراي مصوبات مربوط به آلودگي هوا كرد. محمدحسن اصغري با اعلام اينكه آلودگي هواي شهرهاي كشور موضوعي است كه در سال‌هاي اخير به دغدغه‌يي جدي تبديل شده، گفت: «در اين خصوص طرح‌هاي مختلفي مصوب شده كه اگر تاكنون اجرا مي‌شدند، اكنون وضعيت هوا به اينجا نمي‌رسيد. مهم‌ترين علت اجرا نشدن مصوبات آلودگي هوا اين است كه طرح‌هاي مذكور بيشتر جنبه تبليغاتي دارند و چون عملياتي شدن آنها چندان در‌نظر گرفته نمي‌شود، هيچ گونه ضمانت ‌اجرايي براي اجراي اين مصوبات وجود ندارد. به عنوان نمونه طرح استفاده نيروگاه‌ها از گاز طبيعي به جاي سوخت مازوت هرگز اجرايي نشد. متروي اراك نيز نمونه‌يي ديگر از همين موارد است كه به علت مخالفت سازمان حفاظت محيط زيست هرگز اجرايي نشد.»اما توقف شماره‌گذاري خودروهاي فاقد استاندارد يورو 4 توسط پليس به موجب اعلام سازمان محيط زيست از اول تيرماه اجرا شد.
سرهنگ احمد رستمي، معاون فني مهندسي پليس راهور از توقف شماره‌گذاري خودروهاي فاقد استاندارد يورو 4 خبر داد و گفت: «خودروهايي كه قبل از اول تيرماه توليد يا وارد كشور شده‌اند همچنان با شرايط قبلي شماره‌گذاري مي‌شوند.»اما قائم مقام سازمان محيط زيست با پافشاري بر توقف شماره‌گذاري خودروهاي فاقد استاندارد يورو4 در تاريخ ذكر شده، از عدم شماره‌گذاري خودروهايي مانند پژو، پرايد و وانت پيكان خبر مي‌دهد. خودروهايي كه پر تيراژترين خودروهاي كشور بوده و از همين رو به دليل نداشتن استانداردها آلاينده‌ترين خودروهاي كشور محسوب مي‌شوند. اما خودروسازان در اين ميان معتقدند از آنجايي كه تحريم هستيم، نمي‌توانيم قانون را اجرا كنيم.
احمد نعمت بخش دبير انجمن خودرو‌سازان مدعي است كه به علت عجله محيط زيست، شماره‌گذاري خودروها در ابتداي سال 92 متوقف شد. هرگاه بتوانيم سوخت با استاندارد يورو 4 را توليد كنيم، مي‌توانيم استاندارد يورو 4 را در خودروها اجرايي كنيم. وقتي سوخت مناسب نداشته باشيم موتور خودرو با استاندارد يورو 4 دچار مشكل مي‌شود.
اما تنها دو روز مانده به آخرين مهلت خودروسازان، عليرضا ضيغمي معاون وزير نفت با اشاره به توليد و عرضه بنزين يورو 4 تاكيد كرد: «روزانه 50 ميليون ليتر بنزين با كيفيت يورو 4 توليد مي‌شود و در 90 جايگاه تهران و كرج و اهواز نيز آغاز شده است. فكر نمي‌كنيم درباره تامين اين نوع بنزين با مشكل روبه‌رو شويم.»
اما آلودگي هوا تنها خبرهايي نبود كه در هفته گذشته از محيط زيست كشور به گوش رسيد، خشك شدن درياچه پريشان در پي برداشت بي‌رويه از آب درياچه‌هاي فارس هم خبر ناگوار ديگري بود كه از گوشه‌يي ديگر از سرزمين 4 فصل ايران شنيده شد.
درياچه پريشان به همراه ساير تالاب‌هاي استان فارس با شروع فصل گرما دوباره خشك شدند تا معضل برداشت بي‌رويه آب براي مصارف كشاورزي دست از گريبان اين اكوسيستم‌هاي آسيب ديده برندارد.
محسن جعفرنژاد معاون نظارت و پايش محيط زيست استان فارس در اين رابطه گفته بود: «طي چند روز گذشته با وجود اينكه درياچه پريشان به طور مناسبي آبگيري شده بود بار ديگر خشك شد. در حالي كه در درياچه پريشان شاهد حضور پرندگان بوديم و انتظار مي‌رفت كه اين درياچه تا پاييز آبدار باشد اما به طور غيرمنتظره‌يي پريشان خشك شد. البته درياچه بختگان و طشك نيز كه در اين مدت آبدار شده بودند و بعد از چند سال وضعيت آنها بهبود پيدا كرده بود ناگهان خشك شده و در حال حاضر به‌طور 100 درصد خشك شده‌اند.»

پنجشنبه ۶ تير ۱۳۹۲ / ۲۷ ژوئن ۲۰۱۳ سفر به پاریس، از جیب سازمان مجاهدین خلق؟

یکی از اتوبوس‌های مورد استفاده برای حمل و نقل شرکت‌کنندگان در میتینگ سیاسی
       
آلینا آلیمکووا، دختر دانشجوی قرقیز که مدتی را به عنوان خبرنگار آزاد با سرویس قرقیزی رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی همکاری کرده به تازگی سفری به پاریس داشته است. اما این سفر برای آلینا آن گونه که توصیف می‌کند سفری معمولی نبوده است.
آلینا می‌گوید که روزی اتفاقی با یک آگهی رو به رو شده که به گفته او کلیدی بود برای سفرش به پاریس. شهر رویاهای آلینا. آن هم با قیمتی باورنکردنی برای یک دختر دانشجو. بلیت رفت و برگشت، یک هفته اقامت در هتل چهار ستاره همراه با صبحانه:
«اساسا آنهایی که به این سفر آمده بودند بیشتر دانشجو بودند و همه شیفته قیمت پایین این سفر شده بودند. این که می‌شد حدود ۱۵۰ هزار تومان بدهی و مدتی را در پاریس بمانی. من آنجا  جوان‌هایی را از روسیه، جمهوری چک، اوکراین و آسیای میانه دیدم.»
آلینا مانند بسیاری از دانشجویان و جوانان دیگر ای‌میلی برای برگزارکننده تور فرستاد، اما خودش می‌گوید همان جا پی برده است که باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد. اما ترسی به دل راه نداد.
x
آلینا آلیمکولووا، راست، در میتینگ سیاسی در پاریس
آلینا آلیمکولووا، راست، در میتینگ سیاسی در پاریس
آلینا سپس ادامه می‌دهد که برگزارکننده تور برایش توضیح داده است که او باید در یک تظاهرات سیاسی در پاریس هم شرکت کند. پرچم در دست بگیرد و شعارهایی به زبان فارسی بدهد. برگزارکننده تور که خانم آلیمکووا تلاش دارد نام او محفوظ بماند به این دختر دانشجو اطمینان می‌دهد که این حرکت یک حرکت اعتراضی مسالمت‌آمیز و خالی از خشونت است و او پس از آن صحیح و سالم به خانه‌اش خواهد رسید.
آلینا آلیمکووا با این که خودش اذعان می‌کند که حتی یک کلمه فارسی هم نمی‌داند و چیز زیادی هم درباره مسائل مربوط به ایران نمی‌داند، اما تصمیم می‌گیرد با این پیشنهاد (به عقیده او) «خوب» به پاریس سفر کند.
۳۱ خردادماه ۱۳۹۲ ساعت ۹ شب در یک هوای سرد و بارانی آلینا همراه با یکی از هم‌دانشگاهیان قرقیزش قدم به ترمینال اتوبوس پراگ می‌گذارد. همه مسافرانی که قرار است سوار هشت دستگاه اتوبوسی شوند که از پراگ به پاریس می‌روند جوان‌اند و اغلب دانشجو و همه از طریق اینترنت به گفته او به نوعی استخدام شده‌اند. چنان که این دختر دانشجوی اهل قرقیزستان می‌گوید هیچ کس به درستی از هدف این سفر اطلاعی نداشته است.
یک دختر اهل روسیه به او می‌گوید که هدفش از این سفر دفاع از حقوق زنان ایرانی است. اما یکی از دوستان این دختر به میان حرف او می‌آید و می‌گوید چه کسی به زنان ایرانی اهمیت می‌دهد! حتی آلینا آلیمکووا به پسری از آلمان اشاره می‌کند که با اطمینان تصور می‌کرده در تظاهراتی برای حمایت از تحولات عراق شرکت کرده است.
در بدو ورود به پاریس مسافران متوجه می‌شوند که از هتل چهار ستاره وعده داده شده همراه با صبحانه گرم خبری نیست و این هتل ۶۰ کیلومتر با پاریس فاصله دارد. اول تیرماه مسافران را که به گفته این دختر دانشجو حالا قرار بود نقش معترضان به نظام حاکم در ایران را بازی کنند به جایی در نزدیکی فرودگاه شارل دوگل می‌برند. آنجا را که عده‌ای نگهبان شخصی محافظت می‌کردند با پرچم‌های زرد و بنفشی که به گفته خانم آلیمکووا اسم مریم رجوی بر آنها حک شده بود تزیین کرده بودند:
«آنجا همراه داشتن دوربین عکاسی و تلفن‌های هوشمند ممنوع بود و آنها همه وسایل ما را گرفتند.»
اما آلینا به رغم اخطارهای برگزارکننده تور با پرداختن مقداری پول به یکی از نگهبان‌ها دوربین خود را به داخل می‌برد. آلینا می‌گوید حدود ده هزار نفر داخل سالن حضور داشتند و به همه شرکت‌کنندگان کوپنی داده بودند که با آن می‌شد نوشیدنی و ساندویچ مجانی گرفت:
«من فکر می‌کنم سی درصد افرادی که آنجا دیدم از کشورهای دیگر آمده بودند و هفتاد درصد هم مخالفان حکومت ایران بودند.»
رادیوفردا گفته‌های این دختر جوان دانشجو را با سخنگوی سازمان مجاهدین خلق ایران در پاریس در میان گذاشت.
شاهین قبادی، سخنگوی این سازمان، طرح این گونه موضوعات را توطئه سازمان‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران دانست و گفت که آنها از هفته‌ها قبل برای بی‌اعتبار کردن این نشست سیاسی برنامه‌ریزی کرده بودند:

شاهین قبادی: این موضوع که شما گفتید فوق‌العاده مشکوک است. هیچ ربطی مطلقا به سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران ندارد. توجه کنید که ما در رابطه با رژیمی در ایران صحبت می‌کنیم که حرم امام رضا را می‌دهد بمب‌گذاری می‌کند، می‌اندازد گردن مخالفان و مدعی می‌شود این کار مجاهدین خلق بوده. تصریح می‌کنم که اینها سر سوزنی واقعیت ندارد و هدف خاص سیاسی و اغراض مشخص سیاسی بیان می‌شود و هیچ موردی هم سازمان مجاهدین نه چنین کاری کرده و نه چنین نیازی دارد و نه چنین چیزی را پذیرفته.
به‌رغم تکذیب این سازمان، بارها مسئله بسیج افراد خارجی توسط سازمان مجاهدین خلق ایران در دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مطرح و بحث‌انگیز شده است.
منبع:رادیو فردا

طوطی جون می خوام برات قصه بگم - عباس رحیمی با غم ها و طوطی اش

طوطی جون می خوام برات قصه بگم - عباس رحیمی با غم ها و طوطی اش
همنشین بهار

الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
بیا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندک و معنی بسیار
به مستوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مگو با نقش دیوار 
...
نخستین بار که او را دیدم انگار سالیان دراز می‌شناختم، خنده هایش غم داشت و غم هایش شادی.
در خاطرات خانه زندگان (آخر بخش بیست و دوم) از او یاد کرده ام.
نمادی از مظلومیت نسلی است که به هر دری کوبید و به هر چشمه ای سر زد شاید آزادی را در آغوش کشد...
...
سخنان امثال او «حدیث جان» است و از کرنش و چاپلوسی به دور. نامحرم نه آنرا می‌شنود و نه می‌فهمد.
نشنود این نغمه ها را گوش حس
کز ستم ها گوش حس باشد نجس
...
عباس (ابراهیم محمد رحیمی) از غم و شادی اش می‌گوید و آخر کار با «تاکسی» از میدون شوش و راه آهن و فرح زاد، راهی بیست و چهار اسفند می‌شود...

طوطی جون، می‌خوام برات قصه بگم
قصه از این دل پر غصه بگم
منم مثل تو، به دامی اسیرم...
طوطی جون نمیری الهی
دوباره پر بگیری الهی
طوطی جون، من تو رو آزاد می‌کنم
دل غمگین تو رو شاد می‌کنم
پر بزن، برو میون جنگلا
اونجا که نرسه دست آدما
طوطی جون نمیری الهی
دوباره پر بگیری الهی
ــــــــــــــــــــــــــ
...
سایت همنشین بهار
ایمیل

همه حاضران در مراسم تقدیر از فعالان ستاد انتخاباتی روحانی؛ از شهرام ناظری و پگاه آهنگرانی تا علی فلاحیان


Rouhani-Meeting-June20th-15 تقاطع: مراسم تقدیر از فعالان ستاد انتخاباتی حسن روحانی، رییس‌ آینده‌ی جمهوری اسلامی، صبح روز پنج‌شنبه (۳۰ خرداد-۲۰ جون) در سالن اجلاس سران در تهران برگزار شد.
در این مراسم، در کنار چهره‌های مطرح هنری هم‌چون شهرام ناظری، پگاه آهنگرانی، عبدالحسین مختاباد و سهیل محمودی، حضور چهره‌های امنیتی چون علی فلاحیان و علی یونسی، وزرای اطلاعات در دولت‌های هاشمی و خاتمی، و حسین فریدون روحانی (برادر حسن روحانی و معاون اسبق وزارت اطلاعات) بیش از سایر حاضران جلب توجه می‌کرد. از علی فلاحیان به عنوان شاه‌کلید و مسوول اصلی پروژه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای ده‌ها تن از روزنامه‌نگاران و روشنفکران در دهه‌ی هفتاد خورشیدی نام برده می‌شود.
به گزارش خبرگزاری‌های ایران، حسن روحانی، در سخنرانی خود در این مراسم گفت که پیروزی‌اش در انتخابات را «مدیون تدابیر» رهبر جمهوری اسلامی است: «مخصوصاً آنجایی که در لحظات آخر فرمودند که رای مردم امانت و حق‌الناس است. اگر تدابیر ایشان نبود، معلوم نبود شاهد چنین روزی برای ملت ایران توأم با این همه شادی بودیم یا نه.»
او هم‌چنین یک بار دیگر از هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، و محمدرضا عارف تشکر کرد.
در همایش روز پنج‌شنبه فعالان ستاد انتخاباتی روحانی، سهیل محمودی، شاعر، پگاه آهنگرانی، بازیگر سینما، و شهرام ناظری، خواننده‌ی سرشناس موسیقی سنتی ایران نیز به ایراد سخنرانی پرداختند. شهرام ناظری که چند بیتی از مثنوی معنوی را نیز با همراهی گروه موسیقی‌اش برای حاضران اجرا کرد، در سخنانی تنها دلیل حضورش در این همایش را «شرکت و پیروزی مردم» در انتخابات اخیر دانست و گفت: «اگر من در چنین مجلسی شرکت می‌کنم دلیلش خنده‌ای است که اکنون بر لب‌های شماست.»
او افزود: «اهل فرهنگ و هنر چشم امید به رییس‌جمهور محبوب‌شان، دکتر روحانی، دارند، همان‌طور که به خاتمی داشتند. این قشر از مردم در حال حاضر انتظار دارند به بخش فرهنگ و هنر توجه بیشتری شود.»
در پایان این مراسم، حسن روحانی از تمبر یادبود انتخابات روز ۲۴ خرداد با عنوان «ملت» که به تصویر یک «کلید»، به عنوان نماد انتخاباتی او منقش است، رونمایی کرد.
گفتنی است اجرای مراسم روز پنج‌شنبه بر عهده‌ی رضا رشیدپور، مجری سابق رادیو و تلویزیون دولتی ایران بود که در سال‌های اخیر ممنوع‌التصویر شده است.
هم‌چنین علی مطهری، هادی غفاری، زهرا اشراقی و فاطمه هاشمی رفسنجانی از جمله دیگر چهره‌های سیاسی حاضر در این مراسم بودند.
گزارش تصویری از این همایش را در ادامه ببینید. تصاویر از خبرگزاری‌های فارس و ایرنا انتخاب شده‌اند.

مطالب مرتبط