نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

حسین رونقی از زندان اوین: آقای احمدی‌نژاد برای توبه هیچ‌گاه دیر نیست



یکشنبه , ۲۳ بهمن , ۱۳۹۰ @ ۴:۱۸ ب.ظ

حسین رونقی
به نام حق
یا اهل الکتب لم تلبسون الحق بالبطل تکتمون الحق و انتم تعلمون (ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل مشتبه می‌کنید و آگاهانه حقیقت را پنهان می‌دارید؟)
جناب آقاى محمود احمدى‌نژاد
اینجانب سید حسین رونقى ملکى به دلیل اعتراض به نقض حقوق بشر، دفاع از آزادى بیان و انتقاد از حاکمیت در شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب به ١۵ سال حبس تعزیرى محکوم شده‌ام و اکنون با شرایط جسمى بد، بیش از ٢ سال است که در زندان به سر می‌برم. امروز نمى خواهم از درد خودم، زندانیان سیاسى و خانواده‌هایشان سخن بگویم؛ از اینکه بر خلاف قوانین جارى کشور، ما و خانواده‌هایمان هتک حرمت شدیم، سیلى خوردیم، زجر کشیدیم، ناسزا شنیدیم و تحقیرمان کردند. ملاقات حضورى با خانواده‌هایمان برایمان رویا شده و مرخصى آرزو؛ بگذریم که چه ظلمى بر ما به واسطه تهدید، بازداشت و شکنجه روا داشته شد و در ‌‌نهایت در اتاقى شبیه دادگاه، حکمى ناعادلانه و ظالمانه به ما تعلق گرفت؛ یا اینکه خانواده‌هایمان به خاطر اتهامات واهى که به ما نسبت داده شده است، تحت فشار هستند و تهدید و بازداشت مى شوند؛ نه، از آن‌ها هم سخنى به میان نمى آورم. حرف من از درد مشترک همه هم میهنانم است و از ظلم و ستمى که بر آن‌ها روا داشته مى شود.
آقاى احمدى‌نژاد
آیت الله خمینى گفته‌اند: «اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است. مملکتى که آزادى ندارد تمدن ندارد. مملکت متمدن آن است که آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد. مردم آزاد باشند در اظهار عقاید و رایشان؛ و الان هیچ کس آزادى ندارد.»
امروز استاد دانشگاه به خاطر آموزش و بازگویى حقایق، معلم به خاطر تربیت درست کودکان، دانشجو به خاطر نپذیرفتن ذلت، کارگردان به خاطر ارایه تصاویر واقعى از جامه، بازیگر به خاطر بازسازى درد‌ها و تصویر نقش دردمندان و ستمدیده‌ها، کارگر به خاطر درست کار کردن ه اعتراض و اعتصاب، پزشک به خاطر درمان دردهاى جامعه، پرستار به خاطر مرهم گذاشتن بر زخم‌هاى جامعه، وکیل به خاطر دفاع از حق، روزنامه نگار به خاطر اطلاع رسانى دقیق و اخبار صحیح، شاعر براى اشعار گزنده و تلخش، هنرمند براى هنرش، منتقد به خاطر انتقادش، نویسنده به خاطر نوشته‌هایش، زن به خاطر زن بودنش، دختران به نام هرزگى و پسران به نام اوباش گرى، تهدید، تعلیق، بازداشت و شکنجه مى شوند. و الان هیچ کس آزادى ندارد.
جناب آقاى محمود احمدى‌نژاد
آزادى زندانیان سیاسى پس از چندین سال شکنجه، رنج و محرومیت از حقوق اولیه، آن هم به نام عفو و بخشش، آزادى از زندانى کوچک است به زندانى بزرگ‌تر! به ما مى گویند طلب عفو و بخشش کنید و اظهار ندامت. مگر ما چه گفته‌ایم و چه کرده‌ایم که ما را در بند کردند؟ ما حرفمان این است آقا به قانون اساسى عمل کنید؛ مطبوعات آزادند، قلم آزاد است، بگذارید بنویسند مطالب را، اگر دین دارید به دین عمل کنید. ما از اقتصاد از دست رفته، فرهنگ از بین رفته، سیاست رو به زوال، اختناق همن جانبه و گسترده در کشور، انباشته شدن زندان‌ها از مردم آزاده، فقدان وسایل اولیه زندگى، چپاول رفتن مخازن کشور، وقایع کهریزک و کهریزک‌ها، غارت بیت المال، قتل‌ها ى زنجیره اى، برخوردهاى قهر آمیز، نقض حقوق شهروندى توسط نیروهاى انتظامى و امنیتى، اعمال خودسرانه و فراقانونى برخى اشخاص و نهاد‌ها، تمکین نکردن از قوانین و از نقض حقوق بشر و آزادى بیان، فقر و فحشا و فساد سخن به میان آوردیم؛ در جواب تهدید، تبعید، شکنجه و حبس کردند و گفتند بترسید! از چه چیز باید بترسیم؟ آیا مرگ از زندگى ذلت بار بهتر نیست؟
جناب آقاى احمدى‌نژاد
امروز که به روزنامه رسمى دولت هجوم برده مى شود، نزدیکان و اطرافیان دولت به نام جریان انحرافى بازداشت مى شوند، مشاور جنابعالى به اتهام توهین به رهبرى به حبس محکوم مى شود، انتقاد یک فرمانده سپاه از شاه سابق را توهین به رهبرى قلمداد مى کنند و بسیارى به خاطر ابراز عقیده در زندان به سر مى برند؛ به عنوان یک خس و خاشاک از شما مى پرسم چه کسى باید از حق مردم ظلم دیده و ستم کشیده که گرسنگى مى خورند و سرکوب مى شوند دفاع کند؟ و در مقابل این همه ظلم و ستم و بیداد سکوت نکند؟ حتى اگر در دولت و کابینه شما هم باشد. که اگر کسى ببیند ظالمى را که ظلم و ستم مى کند و سکوت کند، اگر کسى یک کلمه بگوید که ترویج ظلم و حمایت از ظالم باشد جایش جاى ظالم بوده و خودش هم ظالم است. همه مى دانیم براى توبه و دفاع از مردم مظلوم و ستم دیده هیچ‌گاه دیر نیست. اما یادمان نرود هر که در این بزم مقرب‌تر است جام بلا بیشترش مى دهند.
آقاى احمدى‌نژاد
اینجانب به شما راى نداده‌ام و هیچ‌گاه راى نخواهم داد اما با توجه به سمتى که در نظام حاکم جمهورى اسلامى ایران دارید براى طرح مسائل و مشکلات عدیده و اتمام حجت خواهان ملاقات حضورى جنابعالى هستم و مى دانم اگر شما بخواهید این کار صورت خواهد پذیرفت. با یادآورى این نکته که ایرانى‌ها هرگز تن به ننگ و ذلت نمى دهند نصیحتى از آیت الله خمینى براى حسن ختام بازگو مى کنم: شما باید نصیحت مرا گوش کنید؛ همانطورى که من به این اشخاصى که مى آمدند گفتم این مطلب را، که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با این همه امور، بردى نکردید؛ دیدید که ملت عصبانى مى شود؛ نمى شود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدرى تغییر بدهید؛ تجربه کنید. آخر شما اشخاصى هستید که ادعاى عقل مى کنید، تجربه کنید، آخر یک دفعه هم آن ورق را پیش بیاورید؛ تلطیف کنید به مردم؛ تواضع کنید به مردم؛ آقا دولت مال مردم است؛ بودجه مملکت از جیب مردم است. شما نوکر مردم هستید. دولت‌ها خدمتگزار مردمند، هى لفظا نگویید من خدمتگزار، و عملا تو سر مردم بزنید.
سید حسین رونقی ملکی
زندان اوین

احضار و بازجویی دوباره ۱۲ زندانی سیاسی از بند٣۵٠ اوین


شنبه , ۲۲ بهمن , ۱۳۹۰ @ ۳:۵۴ ب.ظ
خانه حقوق بشر ایران در آستانه انتخابات مجلس نهم عده‌ای از زندانیان سیاسی بند ٣۵٠ اوین به انحاء مختلف به دادسرای اوین یا بند امنیتی ٢٠٩ این زندان احضار و بازخواست شدند.
تارنمای کلمه گزارش داده است که علیرضا رجایی عضو شورای ملی مذهبی‌ها، امیرخسرو دلیرثانی از اعضای جنبش مسلمانان مبارز و محمدرضا معتمدنیا نماینده ویژه میرحسین در دوران نخست وزیری به دادسرای شهیدمقدسی زندان اوین احضار شدند و در مورد بیانیه‌های انتخاباتی و اعتراض به حصر موسوی و کروبی و رهنورد مورد سوال قرار گرفتند.
این احضار‌ها در پی نامه وزارت اطلاعات به شعب مختلف این دادسرا مبنی بر رسیدگی به آنچه «اقدامات غیرقانونی» این زندانیان خوانده شد، صورت گرفته است. در این نامه‌ها از شعب بازپرسی خواسته شده است تا با این زندانیان برخورد قضایی صورت گیرد.
پرونده سازی‌های جدید برای زندانیان سیاسی که نیمی از حبس خود را گذرانده و یا در آستانه آزادی قرار دارند به یک سنت در روش برخورد با معترضان تبدیل شده است.
همچنین هفته گذشته ابوالفضل عابدینی و شاهین زینعلی به بند ٢٠٩ اطلاعات احضار و در مورد بیانیه‌های ضدجنگ، حمایت از مردم بحرین و طرح پرسش از سید محمد خاتمی مورد بازخواست قرار گرفتند.
تهدید شاهین زینعلی به تبعید تنها چند روز پس از این تهدید عملی شد و وی در میان همدلی سایر زندانیان برای گذراندن حبس خود در تبعید (زندان رجایی شهر) بدرقه گردید.
حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی بیمار و وبلاگ نویس منتقد در زندان اوین نیز به دادسرا احضار شد و نسبت به مصاحبه‌های پدرش و همچنین نامه به سید محمد خاتمی و بیانیه حمایت از نسرین ستوده مورد بازخواست و تهدید قرار گرفت.
اعضای جبهه ملی همچون دکتر علی رشیدی و حمیدرضا خادم نیز از دیگر زندانیانی بودند که هفته گذشته به بند ٢٠٩ منتقل و مورد بازجویی قرار گرفتند.
بهمن احمدی امویی نیز هفته گذشته به بند ٢٠٩ برده و درمورد بیانیه موسوم به ٣٩ نفر در اعتراض به ادامه حصر موسوی و کروبی مورد بازجویی قرار گرفت.
سما نورانی، عارف درویش و مهدی خدایی نیز از فعالان حقوق بشری بودند که در خصوص بیانیه حمایت ازنسرین ستوده و طرح پرسش از خاتمی به دادسرای مقدسی احضار و مورد بازجویی قرار گرفتند.
همچنین پیش از آن ابوالفضل قدیانی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که تنها چند روز به آزادی‌اش درآبانماه سال جاری باقی بود، به دادسرا احضار و با اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق انتشار نامه به رهبری مواجه شد. اتهامی که مانع از آزادی این زندانی بیمار و سالخورده شد.
پیش‌تر نیز محسن میردامادی دبیرکل زندانی جبهه مشارکت و فیض الله عرب سرخی از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از سوی مامورین ٢الف سپاه احضار و در خصوص بیانیه ٣٩ زندانی سیاسی پیرامون انتخابات مورد بازجویی و فشار قرار گرفتند.

ترور جنسیتی همسر یک زندانی سیاسی در دادگاه کرج؛ روایت سعیده اسلامی همسر یک زندانی


سعیده اسلامی همسر سعید نعیمی
«حقوق زن حقوق بشر خوانده می شود و رعایت حقوق زنان از شاخصه های توسعه کشورها به شمار می رود….. »
بعد از مدتی بالا – پایین رفتن از پله های ساختمان سه طبقه دادگاه انقلاب کرج تازه به این نتیجه رسیدم که باید چادر مشکی سرم باشد. با عجله خودم را به خانه رساندم. بعد از سر کردن چادر، این بار با ایست بازرسی دادگاه مواجه شدم. افراد زیادی در صف ایستاده بودند و هر یک پس از بیان دلیل مراجعه شان یکی یکی داخل ساختمان دادگاه می شدند تا نوبت به من رسید. تقریبا متوجه شدم که اکثرا برای مواد مخدر و قاچاق، دعواهای خیابانی، و سرقت آمده اند، چند نفری هم سراغ دادگاه خانواده را می گرفتند. در میان مراجعان، زنان و کودکان دست فروشی که برای تهیه لقمه ای نان به اتهام سد معبر با دستبند آورده می شدند نظرم را به خود جلب می کردند و باز هم علامت سوال بزرگی در ذهنم تداعی می گشت که اگر دست فروشی نکنند چه کنند؟…
مامور ایست بازرسی پس از بررسی کارت شناسایی ام پرسید که قصد رفتن به دادگاه خانواده را داری ؟! توضیح دادم که صبح زود با یورش ماموران، امنیتی همسرم (سعید نعیمی )و وسایل شخصی زندگی ام از خانه ربوده شدند و پس از گذشت سه روز هیچ اطلاعی از او ندارم. بدون آنکه پاسخی دهد، مکثی کرد و خواست به گوشه ای روم و منتظر بمانم. همچنان مردم در رفت و آمد بودند، افراد گوناگون وارد می شدند و من در گوشه ای نظاره گر بودم. حوصله ام سر رفت و پس از کلی جر و بحث وارد دادگاه شدم. از اتاق رایانه به بایگان ، …. ریاست شعب …. بازپرسی به اتاق دادستان و …..
بالاخره موفق شدم دادستان را ببینم و مشکلم را بیان کنم. گفتم که اطلاعی از مکان و نحوه نگهداری همسرم ندارم و با آن خشونتی که موقع دستگیری اش نشان دادند حتی نمی دانم که الان زنده است یا مرده؟ دادستان محترم در کمال متانت و خونسردی فرمودند: «برای جستجوی اجساد باید به پزشکی قانونی و سردخانه ها سر بزنی نه اینکه وقت دادستانی را بگیری ….».
با خودم فکر کردم مگر نه این است که امثال همسر من رفته اند تا زندگی را شوری بخشند و جامعه را از مردگی نجات دهند. احساس مسئولیت و بی خبری از وضعیت همسرم آزارم می داد و گرنه از همان ابتدا می دانستم که کسی پاسخگو نخواهد بود. در همان وضعیت بهت و حیرت از پاسخ دادستان، مراجعان دیگر پاسخ گرفته و راهنمایی شده و از اتاق دادستان خارج می شدند، اما من به دلیل سیاسی بودن همسرم و اینکه بلد نبودم چادر اجباری را خوب جمع و جور کنم، مستحق تحمل توپ و تشر مسئولان و بعضا هم نگاه های …. آنان بودم.
متوجه شدم که در رویه قضایی ما ارزش و منزلت یک سارق یا فروشنده مواد از امثال همسرم که برای تعالی جامعه سعی در نشان دادن زشتی های جامعه در راستای ارتقا آن دارند به مراتب بیشتر است.
با یک بار مراجعه به دادگاه ها می توان به وضوح نقض حقوق افراد و نیز تبعیض جنسیتی را مشاهده کرد، به هر بخش از دادگاه که مراجعه می کردم در جوابم سوالهای نامربوطی از من پرسیده می شد که فقط مایه تاسف و اشمئزاز است : چند سال داری ؟ نامزدی یا ازدواج کردی؟ بچه داری؟ حجابت که بد نیست، ایست بازرسی اجبار کرد چادر سر کنی؟ خانه ات کجاست؟ با کی زندگی می کنی؟ آزار دهنده تر از همه اینها نگاههای سنگین و هرزه ای بود که سراپایت را ورانداز می کرد و تصویر قربانی بودن در ذهنت پر رنگ تر می شد و اینجا بود که معنی واقعی ترور جنسیتی را درک و لمس می کردم. آیا در جامعه ی ما نشان و دورنمایی از رشد و پیشرفت حقوق بشر (حقوق زن) به چشم می خورد؟ نمی دانم اگر جای من با همسرم عوض می شد او هم مخاطب سوالهای بالا قرار می گرفت؟ مسلما نه چون او یک مرد است.
منبع: کانون زنان ایرانی

فیلم دوربین مخفی از خلافهای پلیس ایران

هیئت اجرائی راه کارگر: نجات کشور تنها بدست خود مردم ایران امکان پذیر است

هیئت اجرائی راه کارگر: نجات کشور تنها بدست خود مردم ایران امکان پذیر است



اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
به مناسبت سی و سومین سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷

سی و سه سال پیش مردم ایران، توده ای ترین انقلاب قرن را رقم زدند. آنها  برای رهائی از استبداد ستم شاهی، در آن ماه های پرشکوه انقلابی، مشت بر آسمان می کوبیدند. حضور میلیونی مردم در خیابان ها، اعتصابات گسترده در ادارات و کارخانه ها و بستن شیرهای نفت توسط نفتگران قهرمان، بساط حکومت ستم شاهی پهلوی را در هم پیچید. قدرت انقلابی مردم چنان گسترده و همه جانبه بود، که قوی ترین ارتش خاورمیانه و یکی از  بیرحم ترین سازمان های امنیتی که از حمایت کشورهای امپریالیستی جهان نیز برخوردار بود، نتوانست حکومت شاه را حفظ کند. این انقلاب بخوبی نشان داد که مردم ایران وقتی که تنهای تنها بودند و هیچ متحدی نداشتند  و شاه همه کشورهای امپریالیستی را در کنار خودداشت، و هیچ دشمن بین المللی نداشت، توانستند حکومت مستبد شاه را درهم بشکنند. این درس مهمی است. درسی که امروز باید به آن بیش از همیشه توجه داشت.  انقلاب بهمن نشان داد که انقلاب کار توده هاست.  این درسی است که هیچوقت نباید آن را فراموش کرد.

اگر انقلاب بهمن بر متن شرایط عینی انقلابی شکل گرفت و به پیش رفت، اما در عرصه ی آگاهی و نیروی هدایتگر با مشکلات جدی روبرو بود. سرکوب خشن تمامی آزادیخواهان، دگراندیشان، نیروهای ملی، دمکرات و کمونیست ها  از سوی دستگاه های امنیتی رژیم شاه، راه را برای گسترش شبکه های وابسته به روحانیت شیعه هموار کرد. دین به عنوان دم دست ترین ایدئولوژی توده های مردم،  با کمک هزاران شبکه ی فعالان دینی که درمساجد، حسینیه ها، تکایا و هیئت های مذهبی حضور داشتند، زمینه ساز قدرت گیری روحانیت شد. عروج بی منازع خمینی به عنوان بخشی از روحانیونی که از حاکمیت دین بر دولت دفاع می کردند، او را به سکانداری انقلاب مردم کشاند. تسلط روحانیون به رهبری خمینی بر انقلاب مردمی بهمن ۱۳۵۷ زمینه ساز شکست سهمگین این انقلاب درست در زمان پیروزی آن شد.  از این رو انقلاب بهمن در اوج پیروزی اش، از درون شکست خورد.

حاکمیت روحانیت تاریک اندیش بر یکی از بزرگترین انقلابات قرن بیستم و ایجاد نیروی ضربتی که با سازماندهی بخش بسیار کوچکی از تهیدستان شهری متوهم  بعنوان فدائی امام و سپس نیروهای مزدور ایجاد کرد، سرکوب انقلاب را در دستور کار خود قرار داد. از آنجا که حضور مردمی بسیار گسترده بود، و نیروی آگاه جامعه در برابر تاریک اندیشی ایستاده بود،  جمهوری اسلامی برای عقب راندن توده های مردم قتل عام کادرهای آگاه را در دستور کار خود قرار داد. این حکومت کمر به کشتن   هر عنصر روشنائی بست . کادرکشی یکی از اساسی ترین شیوه های حکومت  اسلامی است که در تمامی سی و سه سال حاکمیت این رژیم جریان داشته است. کشتارهای دهه شصت، بیانگر این سیاست بسیار رذیلانه است. در شرایطی که سازماندهی مقاومت توده ای برای دفاع از انقلاب در برابر سلطه جوئی دستگاه روحانیت تاریک اندیش یک ضرروت تاریخی بود، سازمان های بزرگ و توده ای آن زمان هر یک به گونه ای بر این مقاومت، ضربات جبران ناپذیری وارد ساختند. سقوط سازمان فدائی در دامان سازشکاری های مصلحت جویانه ی حزب توده ایران و در پیش گرفتن سیاست کرنش در برابر روحانیت حاکم، کمر جنبش مقاومت در برابر تهاجم همه جانبه استبداد دینی را شکست. از سوی دیگر سازمان مجاهدین نیز با در پیش گرفتن سیاست ماجراجویانه ی خود بهترین شرایط و بهانه را برای شمشیر آخته روحانیت حاکم فراهم آورد. جنایات حاکمان جمهوری اسلامی در سالهای دهه شصت، نشان از حجم و گستردگی سرکوب گری های استبداد دینی داشت.

سیاست سرکوبگرانه ی استبداد دینی حاکم بر کشور، تنها محدود به دهه ی خونین شصت نبود. در تمامی سال های حاکمیت جمهوری اسلامی سرکوب جنبش های اجتماعی، مدنی، عرفی ، ملی، مذهبی و فرهنگی با قدرت و شدت ادامه داشته است. در جمهوری اسلامی که نتیجه حاکمیت روحانیت بر انقلاب مردمی بهمن بود، بی حقی مردم در کلیت خود در قانون اساسی نیز تثبیت شد. حاکمیت مطلقه ولی فقیه بیان بی حقی مردم و صغیر شمردن آن ها بود. بی حقی زنان طبق قوانین شرعی از دیگر نتایج فاجعه بار حاکمیت دین بر دولت بود.  تسلط دین بر دولت، زمینه ساز قدرت گیری جریاناتی شد که مدام برای تثبیت قدرت خود مجبورند به تصفیه های درونی نیز دست بزنند. در تمامی سال های حاکمیت اسلامی شاهد نبرد همیشگی باندهای قدرت و ثروت بوده ایم. سیاست یک دست سازی و یک پارچه کردن  قدرت در دستان ولی فقیه به تنش های دائمی میان دستگاه روحانیت و دستگاه قدرت ولی فقیه دامن زده است. دستگاه ولایت برای تثبیت قدرت خود مجبور شده است بسیاری از یاران و حامیان دیرین خود را نیز از دایره قدرت و ثروت دور سازد. امروز شاهد آن هستیم که روند دائمی تصفیه های درونی قدرت و سیاست تمرکزگرائی دیکتاتور منشانه، دستگاه ولایت را حتی در میان طرفدارن قانون اساسی رژیم و حاکمیت دین بر دولت نیز در انزوای شدیدی قرار داده است. شکست دین از زندگی عرفی و شورش مردم علیه ولایت و شریعت،  تردید در میان یاران و حامیان ولایت را گسترش داده است. حالا دیگر تردید ها به اندرونی های حکومتیان نیر راه یافته است. گریز از ولایت وشریعت،  دستگاه ولایت ومتحدانش را بشدت ترسانده است. از آنجا که مردم قلعه ولایت را به محاصره خود درآورده اند و تردید در میان حامیان شریعت و ولایت در حال رشد است، دستگاه ولایت چاره ای جز ادامه ی تصفیه درونی  و تشدید  سرکوب ندارد. 

سیاست های دولت دینی و تمرکز گرائی و تمامیت گرائی ذاتی اش،  حاکمیت اسلامی را به سوی هر چه بیشتر نظامی شدن و تکیه بر نیروهای سرکوب کشانده است. حضور گسترده نیروهای سرکوب در اقتصاد کشور نیز به ویرانی اقتصادی و از کار انداختن مکانیسم های آن دامن زده است. سیاست های ماجراجویانه و نمایشی حاکمان دینی در منطقه ای بشدت حساس و استراتژیک، زمینه ساز حضور تهدید آمیز بیگانگان در اطراف کشور شده  است.  این سیاست ها بهانه های خوبی در اختیار سلطه  جویان امپریالیستی قرار داده تا نقشه ها و طرح های خود برای تسلط بر منطقه خاورمیانه و خلیج فارس و دریای عمان را با تمرکز تحریم ها و تهدیدات نظامی علیه ایران به پیش برند. تغییر توازن قوا در منطقه حساس خاورمیانه که با دخالت آمریکا در عراق و افغانستان ایجاد شده و انفجار انقلاب عرب، از عواملی است که  تمرکز قدرت های امپریالیستی روی ایران را بیش از پیش برجسته ساخته اند. سیاست های حاکمان جمهوری اسلامی نیر در راستای تشدید این وضعیت بوده و هست. آن ها بیش از آن که از تهدیدات خارجی و فشارهای بین المللی نگران باشند، از شورش های مردمی و از انفجار نارضائی توده های به جان آمده هراسانند. تجدید آرایش نیروهای  سپاه، بسیج و دیگر ارگان ها و نهادهای سرکوب، گسترش  سرکوب ها و بگیر و ببندها،  تلاش برای کاهش نقش ماهواره ها ، بستن اینترنت و تمامی شبکه های ارتباطی، بیان این نگرانی حاکمیت است.

در سی و سومین سالگرد انقلاب مردمی بهمن ۵۷، ایران در شرایط بسیار حساسی قرار گرفته است. قدرت سرکوبگری استبداد دینی، مردم را هدف گرفته است. تحریم های بین المللی  نیز در هم فشردن گلوی مردم زحمتکش را نشانه رفته است. تهدیدات نظامی و جنگی نیز بر وخامت اوضاع افزوده است. در چنین شرایطی، که ابرهای تیره سراسر کشور را فراگرفته ، تنها و تنها  نیروی توده های مردم است که می تواند تمامی این معادلات شوم را بر هم بزند. مردمی که حاکمیت قدرقدرت شاه را علیرغم حامیان بین المللی اش، در هم شکستند، همچنان قدرت آن را دارند که در شرایط کنونی نیز حاکمیت استبداد دینی را در هم بشکنند و اجازه ندهند تهدیدات خارجی، از ایران ویرانه هائی چون عراق و افغانستان بر جای بگذارد. این درس بزرگ انقلاب بهمن را امروز بیش از همیشه باید به خاطر داشته باشیم که نجات کشور تنها بدست خود مردم ایران  امکان پذیر است. در چنین شرایطی تکیه بر نیروی مردمی به معنای آن است که در راه سازمانیابی توده های مردم، کارگران، زحمتکشان، تهیدستان و تمامی اقشار جامعه از هیچ کوششی دریغ نشود. آن ها که به جای کمک به سازمانیابی توده های مردم، به کمک های نیروهای دشمن و سلطه جویان بین المللی امید بسته اند و در بساط آن ها بازی می کنند، از پشت به مردم ایران خنجر می زنند. برای در هم شکستن قدرت جهنمی استبداد دینی و برای جلوگیری از تحقق نقشه های شوم سلطه جویان بین المللی، به میدان آمدن مردم ایران تنها راه است. تحریم گسترده انتخابات، سازماندهی اعتصابات و  اعتراضات صنفی و سیاسی،  تشکیل تجمعات و گردهم آئی های اعتراضی و نشان دادن حضور مردمی به هر شکل و شیوه ای، می تواند به نقش و حضور  مردم معنا بخشد و پیام روشنی به دشمنان داخلی و خارجی مردم بدهد.  این تنها راه است ، یعنی راه مردم ایران که می تواند نجات بخش باشد. تنها خود مردم هستند که می توانند تاریخ خود را تغییر دهند و حاکمیت خود را بر پا دارند. دمکراسی و حاکمیت مردمی بدون حضور خود مردم که فاعل و بناکننده این دمکراسی هستند، معنا ندارد.

زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
۲۲ بهمن ۱۳۹۰ـ ۱۱ فوریه