نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

احکام اعدام زانیار و لقمان مرادی در اجرای احکام / تصویر اسناد

 د
Loghman Zaniyar 120217خبرگزاری هرانا – دیوان عالی کشور احکام اعدام صادره برای زانیار و لقمان مرادی را بدون ابلاغ کتبی به ایشان به اجرای احکام زندان رجایی شهر کرج ارجاع داده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا،  بر اساس احکام صادره از سوی دیوان عالی کشور که هنوز به روئیت این دو متهم نیز نرسیده است و «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» بدان دست یافته است این احکام در کمتر از شش ماه پس از صدور حکم دادگاه بدوی تائید و یک روز بعد نیز به اجرای احکام زندان اوین (دادسرای موسوم به شهید مقدس) ارسال شده است و در تاریخ ۲۷ تیر ماه سالجاری به ریاست زندان رجایی شهر ابلاع شده است.
این در حالی است که حکم صادره دیوان عالی کشور اخیرا و در تاریخ ۱۷ بهمن ماه سال ۹۰ به صورت رسمی از سوی قاضی عمرانی رئیس اداره دفتر دیوان عالی کشور در رسانه ها اعلام شد.
بر اساس سند شماره یک زندانی سیاسی لقمان مرادی فرزند عثمان متولد سال ۶۲ که در تاریخ ۱۳ مرداد ۸۸ بازداشت و در تاریخ یک دی ماه از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده بود، در تاریخ ۱۸ تیر ماه سال ۹۰ از سوی دیوان عالی کشور به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق محاربه، ترور و مشارکت در وارد کردن یک قبضه سلاح از عراق به اعدام در محل ترور (شهر مریوان) محکوم شده است.
حکم صادره در تاریخ ۱۹/۴/۹۰ به امضای قاضی اجرای احکام رسیده و نسخه ای از آن نیز به ریاست زندان رجایی شهر کرج ابلاغ شده است.
بر اساس سند شماره دو زندانی سیاسی لقمان مرادی از تاریخ ۱۹ بهمن ماه سال ۸۹ از حق ملاقات و تماس تلفنی تا اطلاع ثانوی محروم است.
بر اساس سند شماره سه زندانی سیاسی زانیار مرادی فرزند اقبال ۲۱ ساله که در تاریخ ۱۳ مرداد ۸۸ بازداشت و در تاریخ یک دی ماه از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده بود، در تاریخ ۱۸ تیر ماه سال ۹۰ از سوی دیوان عالی کشور به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق محاربه، ترور و مشارکت در وارد کردن یک قبضه سلاح از عراق به اعدام در محل ترور (شهر مریوان) محکوم شده است.
حکم صادره در تاریخ ۱۹/۴/۹۰ به امضای قاضی اجرای احکام رسیده و نسخه ای از آن نیز به ریاست زندان رجایی شهر کرج ابلاغ شده است.
بر اساس سند شماره چهار زندانی سیاسی زانیار مرادی از تاریخ ۱۹ بهمن ماه سال ۸۹ از حق ملاقات و تماس تلفنی تا اطلاع ثانوی محروم است.

Logman1 120217
Logman2 120217
Zaniyar1 120217
Zaniyar2 120217

خسرو شاکری (زند): آوتیس سلطان زاده (میکائیلیان) - گرده ای از سرگذشت

خسرو شاکری (زند): آوتیس سلطان زاده (میکائیلیان) - گرده ای از سرگذشت


 
درآمد. در اوایل ماه ژانویه 2012 یکی از کارمندان بی بی سی فارسی در عین تقاضای مصاحبه ای پیرامون تاریخ چپ ایران خواهان مقاله ای پیرامون سرگذشت سلطانزاده شد. به علت کمبود وقت، متنی آماده به انگلیسی برای وی ارسال شد تا خودشان ترجمه کنند و برای ویرایش پس بفرستند. این کار شد، اما، پس از قصد بی بی سی برای «ویرایش» مصاحبه و نیز مقاله ای پیرامون پایه گذاری حزب توده – که ترجمه ایست از مقاله ای که در سال 1999در فصلنامه ای آکادمیک متنشر کرده بود – اجازه ی نشر آن ها را ندادم و خود مستقلاً آن ها در تارنماهای متعددی درج کردم. در عین حال، به بی بی سی اجازه دادم که مقاله ی زیر را درج کنند، اما بی بی سی از روی لجاجت تصمیم به نشر آن نگرفت. با توجه به اهمیت سلطانزاده و کوششی که برای این مقاله شده است، دریغ دانستم که این نوشته پخش نشود.

****

آوتیس سلطانوویچ میکائیلیان، که بنام سلطان زاده شناخته می شود (1889 – 1938 میلادی)، از نظریه پردازان حزب کمونیست ایران است. او در مراغه (در استان آذربایجان شرقی) و در خانواده ای فقیر، که حاصل ازدواج یک مسلمان و یک مسیحی بود، بدنیا آمد. پدرش، سلطان، یک نجار مسلمان، و مادرش، مریم، رختشویی مسیحی بود. آنها آنان زمان زیادی با هم زندگی نکردند. زمانی که آوتیس به سن مدرسه رفتن رسید پدر و مادرش از هم جدا شده بودند.

اوپس از آن به یک مدرسه ی ارمنی محلی رفت. از آنجا که مادرش توان تأمین هزینه تحصیل او را نداشت، او پس از پنج سال تحصیل در شهراش، به مدرسه ی ارمنیان در جماران فرستاده شد که وابسته به مرکزیت کلیساهای ارمنیان به نام اچمیادزین است و در نزدیکی ایروان قرار دارد. او در پرسش نامه ای که برای حزب کمونیست شوروی پر کرد، خود را یک "انقلابی حرفه ای" و "پسر یک رختشوی" معرفی کرد.

او بعد از فارغ التحصیلی از آن مدرسه علوم دینی در ارمنستان به جنبش کارگری قفقاز پیوست و عضو شاخه ی بلشویکی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه شد. برخی منابع تاریخ عضویت او را 1909، و برخی دیگر 1912 ذکر می کنند. او از سال 1917 در فعالیت های اتحادیه های کارگری حضورداشت. زمانی که در سن پترز بورگ بود، در انقلاب روسیه شرکت جست.

پس از انقلاب اکتبر، در دولت شوروی مشغول بکار شد. در سال 1919، مانند حیدر عمو اوغلی، برای تشویق کارگران ایرانی چون عضو حزب عدالت (که بعدها به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد) به آسیای مرکزی رفت. او در آنجا از میان مهاجران ایرانی عده ای را به عضویت در ارتش سرخ جلب کرد، و سپس کنفرانس عدالت (آوریل 1920) در تاشکند و کنگره ی حزب کمونیست ایران در بندر انزلی (ژوئن 1920) را سازماندهی کرد.

آثار نظری و سیاسی او تا زمان کناره گیری اجباریش از حزب در سال 1922 خط فکری و عملی اصلی حزب را تشکیل می داد. او شاخه ی «تندروی» حزب را رهبری می کرد و خواستار اجرای فوری اصلاحات ارضی در استان گیلان چون نخستین گام برای عملی شدن "انقلاب اجتماعی" در ایران شد. او با کسانی که با میرزا کوچک خان همکاری می کردند مخالف بود.

او رقیب سرسخت حیدر عمو اوغلی در حزب کمونیست ایران قلمداد می شد. حیدر عمو اوغلی او را بخاطر نداشتن پیشینه ی مسلمانی برای رهبری حزب مناسب نمی دانست. او یک نظریه پرداز انقلابی بود، بر عکس حیدر عمو اوغلی که بیشتر به جنبه های عملی انقلاب می پرداخت.

دستگاه تحت رهبری استالین او را از رده های بالای حزب کمونیست ایران کنار گذاشت و در بین الملل کمونیست هم سمتی به او داده نشد. او تا سال 1927 اقتصاددان برای نظام بانکی اتحاد شوروی کار می کرد. در این هنگام چرخش تند مواضع در کمینترن زمینه ی بازگشت او به حزب کمونیست ایران را فراهم آورد. او این حزب را از نو سازمان داد و تا زمان انحلال حزب به دست شوروی ها در سال 1932 رهبری آن را بر عهده داشت.

در سال 1927، با توجه به سیر رویدادها در ایران، و از همه مهمتر سقوط سلسله قاجار و بهبود روابط شوروی با حکومت پهلوی، و نیز با توجه به چشم انداز نه چندان امیدوار کننده ی انقلاب جهانی، او به "انقلابی دموکراتیک" متمایل شد و هدفش را تأسیس "حکومت دموکراتیک کارگران و دهقانان" قرار داد.

دستگاه ایدئولوژیک استالین در سال 1932 او را به "انحراف و ضدیت با لنین" متهم کرد و مورد توبیخ و سرزنش قرار داد. با این حال، او تا سال 1935 به مبارزه با کمینترن و دیوان سالاری شوروی ادامه داد. او در این سال ها کسانی را که در درون سیستم شوروی مسؤول امور ایران بودند مورد انتقاد و سرزنش قرار داد. او در 16 ژوئیه 1938 (25 تیر 1317) به "جاسوسی برای آلمان" متهم، و تیرباران شد، اما در دوران حکومت نیکیتا خروشچف از او اعاده حیثیت به عمل آمد.

او در دومین (1920)، سومین (1921) و ششمین (1928) کنگره های کمینترن به نمایندگی حزب کمونیست ایران شرکت داشت، و ضمن مشارکت در بحث ها، از رهبران کمینترن، از جمله لنین و بوخارین انتقاد کرد.

سلطان زاده مقالات و کتاب های متعددی پیرامون موضوعات مختلف نوشته است، اما به دلیل سرکوب و اختناق دوران استالین، آن آثار تا اواسط دهه 70 میلادی نسبتا ناشناخته مانده بود. آثار او درباره ی ایران و خاورزمین کارهای بدیعی بودند و امروزه نیز منابع ارزشمندی برای مطالعه اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در اوایل قرن بیستم بهش مار می روند. او به زبان های ارمنی، روسی، فارسی، آذری و آلمانی تسلط داشت.

در فهرست مراجع زیر نام منابع روسی قید نشده است، زیرا بآسانی در دسترس نیستند. برای دسترسی به نام این منابع، خوانندگان علاقمند می توانند به آثار زیر مراجعه کنند:

C. Chaqueri, "Sultanzade: "The Forgotten Revolutionary Theoretician of Iran: A Biographical Sketch," Iranian Studies 2-3, (1984). و همچنین

اسناد تاریحی: جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی، و کمونیستی ایران، 23 جلد، به کوشش خ. شاکری، فلورانس و تهران، 92-1969 که نایاب اند، اما برخی از جلدهای آن ها (از جمله آثار سلطانزاده، ج ج 4، 8، و20) را می توان در سایت زیر یافت:

آگاهی و"هوشياری" تنها سلاح ماست

بهروز سورن: نکاتی دیگر درباره کنفرانس مرموز مرکز اولاف پالمه

بهروز سورن: نکاتی دیگر درباره کنفرانس مرموز مرکز اولاف پالمه


پنهانکاری بعنوان یک امر روزمره در دنیای سیاست رواج دارد. دلیل و برهان شناخته شده آن در میان افکار عمومی همان هراس از واکنش سریع و گسترده افکار عمومی است. این نکته را میتوان بوفور در جوامع دیکتاتور زده مشاهده کرد. اما در تبعید و در میان نیروهائی که با شعار دمکراسی و حقوق بشر بر علیه نظامهای استبدادی میشورند و پلنومها و کنگره های سازمانی خود را نیز در محیطی علنی _ نیمه علنی بازتاب میدهند, شرکت در مجامع مخفی در این ابعاد بسیار نادر است. این عمل تنها میتواند از نهادهائی صورت پذیرد که به دمکراسی پایبند نیستند. شعار میدهند, از حقوق بشر بطور صوری دفاع میکنند اما چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند!
...........