نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

و موضع گيری های رسوای برخی از نیروهای «اپوزيسيون»!

نگاهی به تبلیغات جنگی اخیر
و موضع گيری های رسوای برخی از نیروهای «اپوزيسيون»!

سرمقاله پیام فدایی
پیام فدایی
در هفته ای اخیر، نشانه های آغاز دور جدیدی از بحران سازی در روابط بین جمهوری اسلامی با قدرت  های امپریالیستی پدیدار شد.  رویدادهایی نظیر اعلام "کشف" توطئه "ترور" سفیر عربستان توسط دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی در آمریکا و رجوع این پرونده به سازمان ملل، انتشار قطعنامه شورای حکام سازمان انرژی اتمی دال بر احتمال وجود جنبه های نظامی در پروژه هسته ای رژيم   ،  از آن جمله بود که منجر به آغاز دور جدیدی از تبلیغات و تهدیدات آمریکا و دولت های غربی بر علیه جمهوری اسلامی شده است. در چارچوب همین تبلیغات است که ما شاهد تشدید "تحریم های اقتصادی" جمهوری اسلامی توسط قدرت های غربی و تاکید دوباره برخی از محافل امپریالیستی بر وجود "گزینه نظامی" بر علیه این رژیم  می باشیم.

رویدادهای جاری ضمن آن که نگرانی بحق توده های محروم ما از خطر تشدید بحران و احتمال جنگ را برانگیخته، بطور طبیعی باعث بروز هر چه آشکار تر دو گرایش انحرافی در میان نیروهای اپوزیسیون در هنگام تحلیل و موضع گیری در قبال این بحران گشته است. در بررسی این گرایشات انحرافی می توان دید که دسته ای از آن ها از خط تشدید بحران و عربده کشی های جنگی محافل امپریالیستی در آمریکا و غرب در ایران حمایت نموده و   بطور مستقیم و غیر مستقیم از تشدید تحریم و حتی اقدام نظامی بر علیه ایران زیر نام "کمک بشر دوستانه" و برکناری جمهوری اسلامی پشتیبانی می کنند. گروه دیگری از افراد ونیروهای سیاسی هستند که با "مستقل" و یا "ضد امپریالیست" جا زدن رژیم جمهوری اسلامیِ تا مغز استخوان وابسته به قدرت های امپریالیستی، کمر به پاسداری از موجودیت نظام حاکم و دفاع از حاکمیت رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی در مقابل امپریالیست های تجاوزگر بسته اند و با حرارت تمام با تبلیغات جلادان کارگران و خلقهای تحت ستم ما هم صدا شده اند. این قبیل نیروها در این موضع گیری تا جایی پیش می روند که حتی بیشرمانه خیزش انقلابی میلیونی توده ها در سال 88 بر علیه جمهوری اسلامی را کار "سیا" جا می زنند!

بدون شک در هیچ یک از این مواضع رسوا کمترین عنصر مترقی و قابل دفاعی برای تمامی انسان های آزادیخواه و نیروهای مردمی وجود ندارد. چرا که در موضع گیری های فوق، نقطه عزیمت نه منافع کارگران و توده های تحت ستم ما، بلکه حرکت از ادعاها و منافع  راهزنان بزرگ و کوچک یعنی قدرت های امپریالیستی از یک سو و وابستگان شان یعنی رژیم وابسته جمهوری اسلامی از سوی دیگر می باشد.

تا آن جا که به لحظه مشخص کنونی بازمی گردد، در بحران جاری، هنوز  شواهد معتبری دال بر برپایی یک جنگ قریب الوقوع بر علیه جمهوری اسلامی وجود ندارد. اما تاکيد مداوم برخی مقامات آمریکایی و اروپایی و اسرائیلی ، بر احتمال استفاده از "گزينه نظامی" و عربده کشی های متقابل مقامات جمهوری اسلامی بر علیه اسرائیل و آمریکا واقعیاتی می باشند که به بحران و فضای جنگی در رسانه های تبلیغاتی دامن زده اند. تا جائی که گاه حتی برخی ها به دست داشتن قدرت های غرب و اسرائيل در  انفجارهای مشکوک در پادگان نظامی حکومت در اطراف تهران اشاره می کنند.  با در نظر گرفتن این فضا، از آن جا که هدف نه گمانه زنی و شرط بندی بر سر حمله نظامی به ایران بلکه تلاش بر سر اتخاذ یک موضع صحیح و انقلابی و بر اين اساس تعيين وظایف نیروهای انقلابی در شرایط بحرانی کنونی می باشد پس بايد برای رسيدن به اين هدف سير رويدادها و روندهای واقعی و تاريخی که پشت سر اين تبليغات وجود دارد را مد نظر گرفت.

هنگام بررسی گرایشات انحرافی رشد یافته در میان اپوزیسیون، بايد توجه داشت که علیرغم تفاوت های ظاهرا چشمگیر موجود در مواضع گروه های سیاسی طرفدار تشدید فشار و سیاست های جنگی آمریکا با مواضع نیروهایی که یا در اثر وابستگی به طبقه حاکم در ایران و یا بدلایل دیگر، در حمایت از رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و تداوم حاکمیت آن بر جان و مال کارگران و خلق های تحت ستم ایران عزم جزم کرده اند و علیرغم تحلیل این نیروهای ظاهرا متخاصم، اتفاقا برخی زمینه های اساسی مشترک در تفکرات آن ها وجود دارد.  بطور مثال آن ها هنگام اتخاذ موضع در این بحران، اساسا ادعاها و تبلیغات دولت های آمریکا و جمهوری اسلامی را بنیان تحلیل خود قرار داده اند و به این ترتیب از جایی شروع کرده اند که تبلیغات امپریالیستی و جمهوری اسلامی تمام کرده است. در صورتی که همه می دانند تبلیغات جنگی دولت های غربی و در راس آن ها آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی تازگی ندارد. ما در زمان رياست جمهوری بوش پسر هم – و اتفاقا در ابعادی وسیعتر از امروز - شاهد فراز و فرود موجی از تبلیغات جنگی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی بودیم، در آن زمان در محافل امپریالیستی در آمریکا با حرارت و به طور مشخص از سیاست "تعویض رژیم" در ایران صحبت می شد، بدون اینکه عملا اتفاقی برای این حکومت بیفتد. بر عکس در اوج این تبلیغات، دولت بوش در راستای پیشبرد استراتژی جنگی امپرياليسم آمریکا در منطقه، دو رژیم دیگر مزدور، یعنی طالبان و بعث را در افغانستان و عراق از سر کار برداشت و در این مسیر از کمک ها و مساعدت های بي دريغ جمهوری اسلامی برخوردار بود. در عوض امپریالیسم آمریکا در تمام مقاطع بحرانی گریبان گیر جمهوری اسلامی و به طور کاملاً مشخص در برخورد با جنبش انقلابی مردم ما، عملا با پیشبرد سیاست "دیالوگ" و "گفتگو" (بخوان حمایت از بقای این رژیم تبهکار) موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه را مستحکم تر هم نمود. با در نظر گرفتن این پیشینه، امروز هم ما شاهدیم که به برکت گسترش سیاست بحران سازی و تشنج آفرینی و تشدید فضای جنگی حاصل از آن ، در عمل، این زراد خانه های جنگی تمامی دولت های منطقه هستند که با دستاویز پیشگیری از خطر "جنگ" و "اتمی" شدن جمهوری اسلامی، از میلیاردها دلار سلاح های مرگبارِ ساختِ امپریالیست ها انباشته گشته و به برکت پیشبرد این سیاست های امپریالیستی و نقشی که در رابطه با تحقق آن سیاست ها به جمهوری اسلامی داده شده، این منطقه هر چه بیشتر به یک انبار باروت بر علیه کارگران و خلقهای تحت ستم بدل شده است.

در نتیجه برای اتخاذ یک موضع صحیح در بحران کنونی- که چشم انداز وقوع جنگ یکی از وجوه آن است-  بجای مسابقه برای دفاع و تبلیغ از ادعا های امپریالیسم و تشویق آن برای حمله به ایران و یا برعکس بجای فریبکارانه انگشت گذاشتن روی "عِرقِ ملی" و در عمل سینه چاک دادن برای حفظ و پشتیبانی از یک رژیم وابسته به امپریالیسم و ضد خلقی، لازم است که نخست ادعا ها را کنار گذارد و کوشید تا سیاست ها و منافعی که از ورای این تبلیغات جنگی پیگیری می شود را دریافت و با شناخت ماهیت این سیاست ها و مدیران و مجریان آن ها، واقعیت آن چه که می گذرد را برای توده های تحت ستم توضیح داد، توده هائی که نیروی عمده و تعیین کننده در بحران کنونی هستند. در این راستا به عنوان یک تجربه نباید فراموش کرد که چطور جبهه گيری نادرست بخشی از اپوزيسيون در دوران جنگ ايران و عراق و حمايت آن ها از به اصطلاح "ميهن" و در واقع جمهوری اسلامی در پراتیک اجتماعی، به رسوائی تاریخی بزرگ و فجایع دردناکی برای خود این نیروها انجاميد.

واقعیت این است که سیاست بحران سازی و تشنج آفرینی و ایجاد شرایط جنگی در حالی که زندگی ده ها میلیون تن از کارگران و توده های تحت ستم خاورمیانه را هر چه بیشتر دچار نا امنی می کند، سیاستی ست که منافع مادی حاصل از آن تنها و تنها به جیب قدرت های امپریالیستی و بویژه جناح های هار تر و جنگ طلب تر آن میرود که منافعشان با سودهای ناشی از کارکرد بخش نظامی و کارخانه ها و صنایع اسلحه سازی گره خورده است. بویژه آن که امروز بر بستر تشدید بی سابقه بحران اقتصادی گریبان گیر نظام امپریالیستی و رکود مرگ باری که در بخش های مختلف اقتصادی چنبره انداخته، این صنایع نظامی و ماشین جنگی امپریالیست ها ست که بی وقفه در حال تحرک و تولید و فروش و مصرف و صدور تولیدات نظامی در سراسر دنیا و بخصوص در مناطق بحرانی نظیر خاورمیانه می باشد. ایجاد تشنج و بحران آفرینی در این منطقه به دلیل سودهای سرشار آن، سیاست دلخواه انحصارات و کمپانی های نظامی امپریالیستی ست و جمهوری اسلامی، با "پروژه اتمی" اش، با پیش قراولی اش در "نقض حقوق بشر"  و با "بنیاد گرایی و تروریسم اسلامی" اش، در پاسخ به این نیاز، یکی از ابزارهای بسیار مناسب پیشبرد این سیاست بوده و عمل کردهای این رژیم به گسترش بی سابقه بازار تسلیحات و صنایع و خدمات مرتبط با آن، در میان دولت های وابسته و ارتجاعی منطقه دامن زده است. این امر در کوتاه مدت صد ها میلیارد دلار سود به جیب انحصارات نظامی امپریالیست ها و در راس آن ها امپریالیسم آمریکا ریخته و در دراز مدت زمینه را هر چه بیشتر برای تشدید تهاجم به جنبش انقلابی و ضد امپریالیستی توده ها و سرکوب و به انحراف بردن انقلاب کارگران و زحمتکشان منطقه آماده کرده است.     

در نتیجه شناخت سیاست های امپریالیستی ای که از ورای بحران جاری تعقیب می شود و توضیح آن برای توده های تحت ستم (به خصوص با تکيه بر تجربه دخالت امپرياليسم درافغانستان و عراق)، کلید اتخاذ یک موضع گیری انقلابی در مورد بحران جاری و تبلیغات جنگی بر علیه جمهوری اسلامی ست.  

با درک این سیاست و عدم تسلیم به تبلیغات جاری ست که این حقیقت روشن می گردد که در بحران جاری، دو طرف معادله یعنی امپریالیسم آمریکا و رژیم دست پرورده آن یعنی جمهوری اسلامی، نیروهای ضد خلقی و ارتجاعی هستند و هرگونه حمایت، تایید، اخذ کمک، همکاری در ترویج تبلیغات ارتجاعی هر یک از دوطرف و .... به هر شیوه و شکلی، جز بازیچه شدن در بساط امپریالیست ها، جز مشاطه گری برای ارتجاع و برای دشمنان مردم ما و جز تیز کردن دشنه آن ها برای دریدن گلوی مردم رنجدیده ما و توده های تحت ستم منطقه نمی باشد.

واقعيت اين است که در بحران جاری، تمام نیروهایی ارتجاعی ای که زیر نام "اپوزیسیون"، در لبیک به "پیشنهاد" کمک مقامات آمریکایی برای سرنگونی جمهوری اسلامی بر طبل تبلیغات جنگی امپریالیست های جنایتکار می کوبند و با بیشرمی تمام از دخالت نظامی آمریکا در ایران پشتیبانی می کنند، با بيشرمی تمام فراموش می کنند که همان طور که جمهوری اسلامی در 32 سال گذشته با زندان و شکنجه و اعدام حقوق مردم ما را پايمال نموده و هر صدای اعتراض را در گلو خفه نموده، تغيير آن به وسيله قدرت های امپرياليستی نیز دستاوردی جز تداوم آن جنایات در ابعادی هرچه گسترده تر به ارمغان نخواهد آورد. تغییر جمهوری اسلامی – چه با اقدام نظامی و چه بدون اقدام نظامی _ از بالا توسط قدرت های امپریالیستی، نه تنها کمکی به تحقق مطالبات بر حق مردم ما نمی کند بلکه آن ها را کت بسته در اسارت جنايتکارانی قرار می دهد که شاهکار هايشان را در افغانستان و عراق شاهد بوده و هستيم. بنابراين چنين کسانی با جاده صاف کردن برای دخالت های تجاوزکارانه امپریالیستی، در واقع کاری جز خیانت به جنبش مردم ایران از طریق بازی در بساط سیاست های ضد خلقی امپریالیسم بر علیه خلقهای تحت ستم ما نمی کنند.

از طرف دیگر تمامی نیروهایی که در بحران جاری به نحوی از رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و نظام حاکم دفاع میکنند و کمر به دفاع و سیادت از حکومت جلادان کارگران و زحمتکشان ما در مقابل خطر حمله احتمالی آمریکا و شرکا بسته اند، کارشان کمترین ربطی به دمکراسی طلبی  و آزادی خواهی مردم محروم ما ندارد.

واقعیت این است که دشمن اصلی توده های ستمدیده ایران نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در هر شکل و شمایلی ست. برای رسیدن به آزادی و دمکراسی نابودی رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی با تمام دار ودسته هایش و نابودی نظام سرمایه داری وابسته که عامل بقای سلطه امپریالیست ها بر جان و مال و حیات کارگران و خلقهای تحت ستم ماست شرط اساسی ست. به همین دلیل هم هست که چنین هدفی با چشم دوختن به حمایت امپریالیست های غارتگر و انتظار دخالت های نظامی و سیاسی آن ها در معاضدت قرار دارد.

تاریخ مبارزات آزادیبخش تمامی ملت های در بند امپریالیسم نشان داده که حتی هار ترین دیکتاتور های جیره خوار امپریالیسم و سرمایه جهانی نیز تاریخ مصرفی دارند، اما تغییر این دیکتاتورها از بالا و با کمک اربابانشان هیچگاه به آزادی و دمکراسی برای توده های تحت ستم منجر نمی گردد.  در اين زمينه به خصوص بايد توجه داشت که حمله نظامی به اين رژيم ها، از سوی آمریکا و متحدینش، همان گونه که تجربه و سرنوشت طالبان در افغانستان و رژيم بعث در عراق نشان داد، هیچ گونه ماهیت مترقی و مستقلی به آن ها نمی دهد.

امروز هم که بازار تبليفات جنگی امپریالیست ها بر عليه جمهوری اسلامی دو باره گرم شده است، در هیاهوی جاری باید به واقعیت ها توجه کرد. از یک طرف نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی خود حاصل سیاست های نو استعماری امپریالیسم در ایران است که حدود 33 سال پیش بدنبال کنفرانس گوادلوپ با توافق امپریالیست ها برای سرکوب انقلاب ضد امپریالیستی توده ها بر علیه رژیم وابسته شاه روی کار آمد و از طرف دیگر باید توجه داشت که هر زمان که منافع امپریالیست ها حکم کند می تواند از سر کار برداشته شود. بنابراین اگر جمهوری اسلامی بر اساس منافع امپریالیست ها روی کار آمد، در بحران جاری نیز همان منافع، تعیین کننده سرنوشت این رژیم می باشد. چرا که امپریالیست ها با هیچ یک از رژیم های مزدور  و خدمتگزار خود پیمان عقد دائمی نبسته اند. آن ها همان طور که در جریان پیشبرد سیاست های استراتژیک شان در دوره اخیر در عراق، افغانستان، تونس، مصر و بالاخره لیبی نشان داده اند، هیچ گاه سرنوشتشان را با سرنوشت سگان زنجیریشان پیوند نمی زنند. در تحلیل نهایی برای امپریالیست ها جزء ، تابع کل است. جمهوری اسلامی تنها جزئی از مجموعه سیستم امپریالیستی ست که هر لحظه منافع این سیستم ایجاب کند، امپریالیست ها لحظه ای در فدا کردنش برای پیشبرد سیاست های کلان خود دریغ نمی ورزند. در نتیجه، حمله نظامی و حتی تغییر این رژیم وابسته که در تمام طول حاکمیتش به خدمتگزاری برای سرمایه داران جهانی و قدرت های امپریالیستی مشغول بوده، هویت مستقل و ملی ای به تبهکاران گرداننده رژیم حاکم نمی بخشد.   

خلاصه کنیم شناخت ماهیت بحران جاری و اتخاذ یک موضع صحیح در قبال آن تنها با شناخت سیاست های هدایت کننده این بحران یعنی سیاست های امپریالیستی امکان پذیر می باشد. و در اين زمينه بايد توحه داشت که در سال های گذشته همواره سياست امپرياليست ها در رابطه با جمهوری اسلامی با کوبيدن بر طبل مخالفت با اين رژيم به عنوان "محور شر" و بحران سازی های کاذب جهت پشبرد سياست های خود در ايران و منطقه بوده است. با توجه به این واقعیت اگر حتی بحران جاری در شرایطی هم به شرایط جنگی فرا روید، نیروهای پیشرو و انقلابی جامعه به هيچ وجه نبايد به طرفداری از يک طرف بر عليه طرف ديگر برخیزند بلکه باید با تمام قوا در جهت سازماندهی مستقل توده ها و تجهیز و مسلح کردن آن ها برای پیشبرد جنبشی انقلابی که بر علیه امپریالیسم و تمامی وابستگان به آن می جنگد، کوشش کنند.
این تنها موضع انقلابی در رابطه با بحران جاری ست.  
منبع: پیام فدایی، شماره 149، آبان 1390

علی صدارت- پرده‌ای از نمایش کمک از قدرت خارجی در امور ایران در آئینۀ عراق

۲۵,۰۹,۱۳۹۰

sedarat_ali_111018
در برخورد با مردمی که در امریکا زندگی می‌کنند ولی اصلا، از مناطق خاورمیانه و کشورهای عربی هستند، گاهی کسانی را می‌بینم که از آقای احمدی‌نژاد به عنوان یک قهرمان و به عنوان یک مسلمانی که در مقابل اسرائیل ایستاده است یاد می‌کنند. اما متاسفانه اکثرا، حتی توضیح مبسوط در مورد جنایاتی که رژیم جمهوری اسلامی در مورد ایرانیان روا می‌دارد، برای این افراد قانع کننده نیست. از این محاورات، نصیب آن غیر ایرانی، ناباوری و سوء ظن و تحفه این ایرانی، برچسبی ناچسب می‌گردد.
متاسفانه از بعضی از هموطنان، می‌شنویم که عراق و افغانستان، در اثر تجاوز قشون خارجی به آن کشورها، امروزه وضعیت بهتری را شاهد هستند! این در حالی است که خود این شهروندان، عکس این نظر را دارند.
از شروع تجاوز ارتش خارجی به عراق، پیوسته خبرهایی از  سرنوشت تلخی که عراقیها و بخصوص، غیرنظامیان عراقی متحمل شده‌اند را شنیده و دیده‌ایم. نقض حقوق بشر در تجاوز به عراق، به زندان ابوغریب، منحصر نمی‌گردد. حتی در همین روزهائی که عملیات نظامی امریکا در عراق پایان می‌پذیرد، پرونده‌های جنایات نیروهای بیگانه در تجاوز به عراق، یک به یک هویدا می‌گردند. امروز طبق مراسمی رسمی با شرکت لئون پانه‌تا، وزیر جنگ امریکا، این کشور به حضور گستردۀ نظامی خود در عراق پایان داد. بعد از نزدیک به نه سال جنگ و خشونت‌گستری، با اعلام رسمی بیش از هزار میلیار دلار هزینۀ مالی، بیش از پانصد پایگاه امریکائی در عراق بسته شدند. در اعلامیه‌های رسمی، گفته شده است که  حدودا ۴۵۰۰ نظامی امریکائی، کشته شده‌اند. این آمار شامل کشته شدگان غیرنظامی خارجی نمیشود. البتیه در مطبوعات غربی، جان غیرامریکائی ارزشی ندارد که از آمار کشته شدگان آنها سخنی به میان آید. افکار عمومی عراق آنقدر نسبت به تجاوز به وطنشان و پی‌آمدهای آن منفی و توام با تنفر است که علیرغم دعوت از دولتمردان بلندپایۀ عراقی برای شرکت در این مراسم،  هیچ یک از آنها در آن مراسم حاضر نشدند.
در همین روزهائی که بیشتر ارتش امریکا از عراق خارج می‌شود، پروندۀ جدیدی از نامۀ اعمال ارتش امریکا، توسط  نیویورک تایمز، برملا گردید.
پرونده‌ای که مربوط به کشتارهای منطقۀ "انبار" در عراق است توسط دادگاه نظامی امریکا، به طور خیلی سری، بررسی می‌گردید. در حدود ۴۰۰ صفحه پروندۀ  بازجوئیهای مربوط به این ماجرا، قرار بود که بعد از بسته شدن یکی از پایگاههای امریکا در عراق، از بین برده شود. ولی این اسناد سری و مقدار دیگری از اسرار نظامی امریکا در هجوم به عراق، سر از  مغازۀ یک ارواق‌چی در خارج بغداد درآوردند، در حالی که کارکنان آن مغازه، با  کاغذهای این پرونده‌ها،  به عنوان سوخت مشغول  پختن غذا بودند! اینها مدارکی بودند از یک بازپرسی داخلی ارتش در مورد کشتارهائی که در "حدیثه" اتفاق افتاد که تنها ضمن یکی از این کشتارها ۲۴ عراقی از جمله پیرمردی ۷۶ سالۀ علیل برروی صندلی چرخدار، زنان و کودکانی در سنین ۳ تا ۱۵ سالگی بودند. نتیجۀ این تحقیقات و بازجوئیها به هیچ کجا نرسیده است و تا به حال حتی یک نفر از نظامیان امریکائی بخاطرش محکوم نشده‌اند. این قتل عام در روز ۱۹ نوامبر ۲۰۰۵ و فقط در عرض چند ساعت،  به اجرا گذاشته شد. به بسیاری از این قربانیان، در خانه‌هایشان حمله ور شدند و در همانجا آنها را قتل عام کردند.
از جمله نتایجی که این تحقیقات ببار آورده است، یکی اینست که ، برای این منظور که نظامیان امریکائی بتوانند این اعمال دهشتناک را به اجرا در آورند، آنها در موقعیتی قرار داده می‌شدند که به عراقیها به عنوان انسان نگاه نمیکردند و آنها را آدم نمیدانستند تا که مبادا در کشتن آنها احساس شک و تردید و بعدها احساس گناه کنند. تا جائی که بعد از مدتی، حتی بعضی از نظامیان دوربینهای عکاسی را به دست هم قطاران خود میدادند که از آنها وقتی که به مردم تیراندازی می‌کنند و آنها را قتل عام می‌کنند، عکس یادگاری بگیرند. توحش و درجۀ حیوانیت نظامیان امریکائی در گزاشهای دیگر به این شکل آمده بود که در افغانستان، بعد از کشتن مردم بیگناه آن کشور، قسمتهائی از بدن مقتولین را، قطع و به عنوان یادگاری نگاه میداشتند. این سربازان در اعترافات خود گفته‌اند که، بعد از "کشتن تفریحی" غیر نظامیان، کنار آنها اسلحه قرار می‌دادند که آنها را نظامی "تروریست" جلوه دهند. "عکسهای یادگاری" که نظامیان خارجی، از اجساد کشته شده‌ها و بدنهای تکه پاره شدۀ آنها گرفته بودند را در اینترنت دیده‌ایم.
طبق این مدارک اخیر، کشتن غیر نظامیان بی‌دفاع و غیر مسلح، حتی در حریم خانۀ خودشان، امری عادی و معمولی بوده است. کلنل کاریکر، یکی از فرمانهان نظامی منطقۀ  "انبار" در عراق گفته است: ".....آیا به خاطر کارهای ما و یا دیگران؟.....  بیست جسد اینور با گردنهای بریده شده..... بیست جسد آنور با سرهای از بدن جدا شده.... بیست تا ایجا و بیست اونجا...." صحبت کردن دربارۀ این تعداد گوسفند و گاو کشته شده هم اینقدر که این شخص از کشتن انسانهای بیگناه سخن می‌گوید، راحت و آسان نیست.
با پستی و دون انسانی نگاه کردن نظامیان امریکائی به عراقیها، تا حدی است که در این اسناد سری، از  "بیست تا کشته اینجا و اونجا...." به عنوان "غیر قابل اهمیت برای صحبت کردن و ذکر کردن...." نام برده میشود. سران ارتش هم از کنار این جنایات، به عنوان اعمالی معمولی و "روتین" می‌گذشتند. و باید توجه داشت که منظور از این کشته‌ها، افراد غیر نظامی، و حتی زنان و بچه‌ها و خردسالان، هستند. این فجایع انحصارا در "انبار" نبوده و به گفتۀ ژنرال جانسن، در تمام عراق اتفاق می‌افتاده است. این ژنرال، رسیدگی به پروندۀ کشتار منطقۀ "انبار" را غیرضروری می‌دیده، زیرا "...این یک گوشه‌ای از روند کلی کشتارهای غیر نظامیان در تمام عراق بوده است" وی اظهار داشته است که  "این وقایع، در تمام مدت جنگ و در همه جای عراق، اتفاق می‌افتاده است و نه فقط در یک منطقۀ محدود."
فرماندۀ نیروهای امریکا در منطقۀ "انبار" ژنرال استیو جانسون بود. وی از این قتل عامها به عنوان "ریخت و پاش‌ها و مخارج انجام کارش" یاد نمود. این کشتارهای مردم عادی عراق و یا به قول وی "هزینۀ انجام کار" فقط به کشتارهای اتفاقی و یا غیر عمدی، خلاصه نمیشده است. بلکه به علت فشار و ترسی که جوانان ارتشی امریکائی متحمل می‌شدند، این کشتارها به صورت عقده خالی کردن و نیز حتی به صورت تفریح و تفنن هم بوده است. در این مورد سخنگوی ارتش امریکا در عراق، کلنل باری جانسون، به خبرنگاران حاضر به پاسخگوئی نشد و اعلام کرد که "گرچه این مدارک را آنطور که قرار بوده است از بین نبرده‌اند و الآن در اختیار مطبوعات قرار گرفته است، ولی از نظر ما هنوز مدارکی سری هستند و نمیتوانیم راجع به آنها با شما صحبتی بکنیم!" وی ادامه داد که "این مدارک مربوط به بازپرسی ژنرال براگول در مورد کشتارهای "حدیثه" است که به این نتیجه رسیده است که فرماندهان نظامی امریکا در مورد رسیدگی به این کشتارهای غیرنظامیان عراقی، با "قصور تعمدی" برخورد کرده‌اند و نیز اینکه "...تمایل فرماندهان به تحمل کشتارها، بسیار بیش از حد و حساب بوده است!"
"بعضی" از این نظامیان از ترس، "اول خشونت بکار می‌بردند و بعد [در مورد اینکه آن مقتول گناهی داشته است یا نه] سوال می‌کردند" و یا اینکه "اگر از ساختمانی به آنها تیراندازی می‌شد، تمام آن ساختمان را با خاک یکسان میکردند!"
یکی از فرماندهان، ادوارد ساکس اظهار کرد که "نمیتواند بفهمد که چرا عراقیها در ایستها و بازرسی متوقف نمیشدند" وی ادامه داد که "چشم آنها نمی‌بیند و یا بیسواد هستند!" و در نتیجه نظامیان امریکائی به آنها تیراندازی میکردند و غیر نظامیان و زنان و بچه‌ها را می‌کشتند. او در بازجوئی گفت که "اگر به سربازانی که از کشتار بچه‌ها احساس گناه می‌کرد برمیخورد، به وی تسلی میداد تا که بار این گناه را تا آخر عمر مجبور نشود بر دوش بکشند". در مورد عراقیها، کلنل جان لدوکس در همین راستا گفت که "آخه آنها عینک و اینطور چیزها را که ندارند!"
آن شخص عراقی که گفته است چندین دوجین از کتابها و پرونده‌ها را سوزانده است ابراز نمود که "اینها برای ما ارزشی ندارد. ولی می‌دانیم که اینها بسیار با اهمیت هستند و بهتر است که آنها را بسوزانیم که امریکائیها محافظت شوند!"
"ایرانیانی" هستند که از بیگانه دعوت میکنند که به مام وطن تجاوز کند و از "حملۀ بشر دوستانه!" دم میزنند.  بعضی ایرانیان، فقط خواستار "حملۀ محدود" و "جنگ هوشمند" هستند که ایرانی را از شر رژیم جمهوری اسلامی نجات دهند. ولی آیا اینها نمیفهمند که اگر دعوت از ارتش خارجی و حمله به ایران با این اشخاص باشد، رفتن قشون خارجی از میهن از قدرت اینها خارج خواهد بود. آیا این کسانی که در امنیت خارج از کشور زندگی می‌کنند، و مانند ولی مطلقۀ فقیه، از قدرت خارجی کمک میخواهند، نمی‌دانند حنای ولایتشان برای این قدرتها برای خروج از ایران، رنگی نخواهد داشت؟ آیا درک این مطلب خیلی مشکل است که اگر عده‌ای به قول خانم کلینتون از امریکا بخواهند، برای نجات ایرانیان!، به ایران حمله کند، بعد از شروع جنگ، دیگر اگر همۀ مردم هم با صدای بلند بخواهند، آنوقت دیگر کنترل میزان خشونت و مدت تجاوز، در دست این "ایرانیان وطن‌پرست" نخواهد بود.
گفته شد که "ضد خارجی بودن، در این دوره و زمانه، فقط یک برخورد احساسی است"  و نیز اینکه "باید مطلقها را کنار گذاشت. این مطلق را که هیچوقت از خارجی نباید کمک گرفت را باید کنار گذاشت!"  با شناختی که از گویندگان این احکام دارم، آنها را حقوق‌بگیر خارجی نمی‌دانم. بلکه برعکس این را فریادی از قلب مملو از درد وطنشان می‌بینم که با غباری از عدم اعتماد به نفس و عدم باور به ایرانی، کدر شده است. بدون شک، کسانی که با خلوص نیت، خواهان دخالت قدرت خارجی به ایران هستند، بعد از دخیل کردن قدرت خارجی در امور مملکت، اگر حاضر نشوند که منویات این قدرت را به اجرا بگذارند، خود از اولین قربانیان این خشونت خواهند بود.
از منظری دیگر، آیا این یک پیش‌بینی صددرصد محتوم است که با اولین موشکی که از ماورای مرزها به داخل ایران شلیک شود، رژیم متلاشی می‌شود؟ آیا نمی‌بینیم که رژیم جمهوری اسلامی برای ادامۀ بقای خود، چه احتیاج مبرمی به بحران دارد و اینکه این جنگ را هم نعمتی بالاتر از انقلاب و حملۀ عراق خواهد خواند و از آن برای خفقان و سرکوب، حداکثر استفاده را نخواهد برد؟ آیا امکان این را نمیدهیم که بسیاری از فعالین سیاسی به خاطر شرایط جنگی رو به انفعال و انزوا بگذارند؟ آیا این احتمال را نمیدهیم که بسیار از مخالفین رژیم برای دفاع از وطن به کمک جمهوری اسلامی برخیزند؟ آیا بیاد نداریم که در حملۀ عراق به ایران، ارتشیانی که از شکنجه‌ها و زندانها نجات داده میشدند، به دفع متجاوز به وطن می‌پرداختند؟
آیا این احتمال را نمیدهیم که به بهانۀ حملۀ به کشور،  مانند سال ۱۳۶۷، رژیم سفاک دست به کشتار جمعی مخالفین در زندانها و قتلهای زنجیره‌ای در خارج زندانها بزند؟
انتخابهای مکرر بین بدها و بدترها، احمدی‌نژادها را نصیب مملکت ما کرده است. در نتیجه، سرکوب و خفقان و تجاوز و شکنجه و کشتار روزانه افزون گشته است. در دنیائی که رژیمهای دیکتاتوری، یکی بعد از دیگری، چون حبابی می‌ترکند، در کشور ما عدم اعتماد به نفس ملی و سراب اصلاحات رژیم غیر منعطف و اصلاح‌ناپذیر، جنبش خودجوش میلیونی مردم ایران را خانه‌نشین کرده است.
آیا رواست که، با عدم اعتماد به توانائی‌های خویش، خود را و سرنوشت وطن خود را و نسلهای بعدی را، در زندان خود ساختۀ انتخاب بین بد و بدتر محبوس کنیم؟ نسلهای بعد، این سرشکستگی‌ها بر ما نخواهند بخشید.
علی صدارت
SedaratMD [at] gmail.com
جمعه بیست و پنج آذر ۱۳۹۰
برابر با شانزدهم دسامبر

17 12 Al Zabadani Damascus أوغاريت الزبداني ريف دمشق , الشهيد البطل حسام...

Traitor or a hero? Court hearing for WikiLeaks Whistleblower

شام - حمص - الخالدية - مسائية الجامعة العربية تقتلنا

گزارش از زندان مرکزی تبریز ۴