نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

فدایی خلق را با سلطنت طلب و مشروطه خواه چه کار؟



ورشکستگان به تقصیر
ا. م. شیری
http://eb1384.wordpress.com/2012/03/1
0/
۲۱ اسفند ۱۳۹۰

فدایی خلق را با سلطنت طلب و مشروطه خواه چه کار؟ فدائی، آنهم فدائی خلق ایران چه نسبتی و چه قرابتی با امپریالیسم جهانی می تواند داشته باشد؟ کدام اهداف و آرمانها فدایی را در کنار مأموران سیاسی و امنیتی سرمایه داری می نشاند؟ کدام اصول و پرنسیپ مشترک می تواند فدایی را با ضد انقلاب ایرانی و جهانی پیوند دهد؟ چه رابطه ای حسنه ای بین قاتل و مقتول، بین حاکم و محکوم می تواند برقرار شود و آنها چه خواست مشترکی می توانند داشته باشند؟ وجه مشخصه فدایی چیست و نقطه اشتراک آن با ضدانقلاب کدام است؟ شاید دموکراسی و حقوق بشر و یا جمهوریخواهی!

در ماهها و هفته های اخیر بحثهای نسبتا گسترده ای پیرامون روابط و مناسبات نزدیک و همنیشنی برخی چهره های شناخته شده و ناشناخته «سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)» با عوامل امنیتی و سیاسی رژیم ساقط شده پهلوی و جمهوری اسلامی حاکم و همچنین، با مقامها و نهادهای امپریالیستی درگرفته است. البته هر یک از تحلیلگران و مفسران بر نکات بسیار دقیق و درستی انگشت گذاشته و گوشه هایی از علل و عوامل را معرفی کرده اند. برغم همه اینها، بنظر می رسد یک نکته بسیار مهم دیگر هنوز از نظرها پنهان مانده و آن اینکه، عامل و علت همه این کجرویها و کج اندیشی ها این آقایان «فدائی» در ورشکستگی سیاسی، قطع پیوندهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی عاطفی با جامعه ای که پیشتر متعلق به آن بودند، نهفته است. در اثر همین محدودیت ها و قطع رابطه ها، این آقایان مثل یک اسیر در هم شکسته در زیر شکجه، نجات خود را در همنوایی با شکنجه گر و تسلیم می بیند و با تمسک به هر وسیله ای می خواهند آن حفره های ناشی از قطع پیوندها را پر کنند.

این باور کردنی نیست که آقایان بهزاد کریمی، مهدی فتاپور، فرخ نگهدار(مستعفی)، جمشید طاهری پور و دیگر هممسلکان آنها، در حوالی هفتاد سالگی نمی فهمند دموکراسی و حقوق بشر مفاهیم طبقاتی هستند و نظام سرمایه داری، آنهم در اوج مرحله امپریالیستی خود، هیچ قرابت و هیچ نسبتی با دموکراسی و حقوق بشر ندارد و نمی تواند هم داشته باشد و یا اینکه نمی فهمند در نظام سرمایه داری هیچ اصل دیگری بجز استثمار و کسب سودهای نامشروع مقدس نیست و دموکراسی و حقوق بشر ادعایی امپریالیستهای آمریکا و اروپا بدون نظامیگری و موشکهای کروز، بدون بمبهای آغشته به اورانیوم رقیق شده و چند تنی، بدون تاهاماکها، پهپادها، جنگهای اشغالگرانه و راه انداختن مناقشات قومی- قبیله ای، دینی- مذهبی، بدون ایجاد آشوب، نا امنی و بی ثباتی در کشورهای مختلف، معنی و مفهومی ندارد. پس آن علل و یا عواملی که بهزاد کریمی ها را به نشستن در کنار شهریار آهی، مهدی فتاپورها را در کنار پرویز ثابتی، فریدون احمدیها را به همنشینی و حضور منظم در تجمع سلطنت طلبان وامی دارد، چیست؟ چرا آن «فدایی» دون پایه که حتی شایسته نام بردن هم نیست، «رضا شاه دوم را آدم خاکی، مثل خودمون» می خواند و آبجو خوری با وی را به رخ دیگران می کشد(۱) و یا آن خانم «فدائی» به همنشینی با «شهبانو» فرح مباهات می کند و آقای فرخ نگهدار به مفسر رسانه های امپریالیستی تبدیل می شود؟...

برای چرچیلیستهای(۲) سازمان... (اکثریت) تحت رهبری هیئت سیاسی - اجرائی آن مهم این است که خود را مطرح سازند، همواره نامشان بر سر زبانها باشند و از قلمها نیافتند. مهم نیست به نیکی یا به پلیدی! به همین سبب، حالا که پلیدی در جهان ترک تازی می کند و نیکی را به زیر مهمیز گرفته، آنها نیز به «حبل پلیدی» چنگ انداخته و در شکل آشکاری تجاهل می کنند که خود این امر، هیچ جای تعجب هم ندارد. چرا که این ورشکستگان به تقصیر، سرکوب بردگان بوسیله برده داران، تارومارکردن رعایا بواسطه اربابان و استثمار، غارت و کشتار کارگران و زحمتکشان از سوی سرمایه داران را شکست، و شکست را نیز عدم حقانیت معنی می کنند و چون خود را در صف شکست خوردگان می بینند و از این درس بزرگ: «دگران کاشتند و ما خوردیم ، ما بکاریم و دیگر بخورند» نیز چیزی نیاموخته اند، سعی می کنند با پیوستن به جبهه «پیروزمند»، در زمان حیات خود به جاه و مقامی برسند و جبران مافات نمایند.

هئیت سیاسی - اجرائی سازمان...(اکثریت) ورشکستگی خود را ورشکستگی تکامل تاریخی حساب می کنند و در نتیجه از دست دادن امید و اعتقاد خود به پیروزی تاریخی ستمدیدگان، به چنین ناشایستی ها تن درمی دهد و عملا، با پیروی از نظریه ملا مصطفی بارزانی، بخاطر منافع شخصی خود با شیطان هم دست می دهد. و گرنه هیچ انسان عاقلی، هیچ عملی را که مجری آن ناتو و کشورهای عربستان سعودی، قطر، مراکش و سازمان تروریستی القاعده باشد، تأئید نمی کند.

جای تعجب نیست که حتی یکی از این آقایان نامه گروهی از کنشکران سیاسی به دبیر کل سازمان ملل متحد را که طی آن، مسئولیت قانونی دبیر کل این سازمان بین المللی به وی یادآوری شده بود، امضاء نکرد، اما، در حالیکه هیچ انسان صاحب خردی حاضر نمی شود امضای خود را پای هر نوشته ای- فرقی نمی کند به چه مناسبتی- در کنار امضای علیرضا نوری زاده، محسن سازگارا، عبدالله مهتدی، احمد رفعت، مصطفی هجری، مسعود بهنود، شهریار آهی و بدتر از اینها، در کنار امضای اکبر عطری، علی افشاری، ماشاءالله سلیمی، منوچهر مقصودنیا، احمد باطبی و همتایان آنها بگذارد، با خیال راحت با آنها نامه ها و بیانیه های مشترک امضاء می کنند؛ با مقامات و مزدوران امپریالیسم جهانی و صهیونیسم نشست و برخاست می کنند؛ بدعوت مرکز اولاف پالمه در کنفرانس مخفی شرکت می جویند؛ پیروزی تروریستهای القاعده و ناتو در لیبی را «شادباش» می گویند؛ از اخوان المسلمین سوریه «تقدیر» می کنند و چون خیلی هم خوب می فهمند که جمله این کارها با شخصیت و هویت فدائیان خلق ایران منافات دارند، صرفا بحساب فدایی هزینه می کنند.
تأسف آور است که هیئت سیاسی- اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) بعنوان یک مجموعه فاقد پشتوانه اعتقادی مدون، عنوانی را یدک می کشد که نه با کمیت آن سازگار است و نه با کیفیت آن. امروز دیگر جای سؤال باقی نمانده است که این چرچیلیستهای معاصر نه در «اکثریت» اند و نه فدایی. دلیل روشن آن اینکه، تعداد آنها فقط به شمار همین «هئیت» و چند نفر در اطراف آن خلاصه می شود و از آماج و آرمانها، از سنن مبارزاتی فدائیان خلق ایران در راه عدالت اجتماعی، در دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان، در نفی سرمایه داری، از زمین تا کهکشان فاصله دارند.

فارغ از همه اینها، مواضع آقایان «اکثریتی» را در دفاع از سیاستهای امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین الملل، بعبارت صریحتر در همآوایی با دشمنان صلح و امنیت جهانی، آزادی و استقلال، توسعه و ترقی کشورها و خلقهای ایران و جهان و یا حتی در مخالفت با آنها نباید جدی گرفت. زیرا، این ورشکستگان به تقصیر از بیش از دو دهه پیش، از زمانیکه آقای نگهدار- رئیس وقت آنها- در مخالفت با کار برای همه در جامعه اتحاد شوروی در تاشکند گفت: «اینها (دولت شوروی) همه را مجبور به کار کرده اند و هیچ راه دیگری غیر از کار کردن برای تأمین زندگی در پیش پای مردم باقی نگذاشته اند...»، آردشان را بیخته، الک شان را آویختند. البته اگر ایشان همان وقت و یا بعدها منظور خودشان را از «هیچ راه دیگری غیر از کار کردن»، روشن می کردند، امروز دیگر نیازی به این گمانه زنی ها و بحثها و اظهارنظرها احساس نمی شد.

_______
(۱)- قربانعلی وقتی به خانه رسید، از شادی در پوست نمی گنجید. چون عیال سبب شادمانی مرد را پرسید، او گفت:
ــ ببین عیال! امروز فهمیدم که خان بزرگ خیلی به من لطف دارد.
ــ چطور فهمیدی؟
ــ در راه از درشکه سر بیرون آورد و به من گفت: «پیر خر، برو کنار»!
(از حکایت «بـرّه»، نوشته جلیل محمدقلی زاده).
(۲)- چرچیلیست معمولا به کسانی اطلاق می شود که در جوانی سوسیالیست، در میانسالی دموکرات و در دوره پیری سرمایه دار می شوند.

آفتاب آمد دلیل آفتاب

  آفتاب آمد دلیل آفتاب
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
 
 

هنوز از بهت و شوک ناشی از «پیام شادباش» دسته تحت «رهبری» بهروز خلیق به سازمانهای تروریستی ناتو و القاعده و اخوان المسلمین که وجدان بشریت آگاه را آزار می داد، بیرون نیامده بودیم که در یک اقدام گستاخانه دیگر، در پاسخ به دعوت «مرکز اولوف پالمه» با اعزام بهزاد کریمی، فریدون احمدی و چند دون پایه دیگر به «کنفرانس اتحاد برای دموکراسی در ایران» در کنار ماموران امنیتی رژیم مزدور پهلوی و سازماندهان دستگاه امنیتیِ مخوف رژیم جمهوری اسلامیِ با دستجات سلطنت طلب، سوداگران سیاسی و امنیتی مثل محسن سازگارا، احمد رفعت، علیرضا نوری زاده، شهریار آهی، مشاور امنیتی و یاور همیشگی پرویز ثابتی قرار گرفتند.

آفتاب آمد دلیل آفتاب
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)

زمانیکه در تاریخ دهم شهریور۱۳۹۰ کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق(اکثریت)، علیرغم تمامی مشکلات و معضلات موجود، به رنسانس جدیدی دست زد و متعاقب آن، کلیه حاملان افکار و اندیشه های منحط بورژوایی و بیگانه پرستی را از ارگانهای رهبری سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) اخراج کرد، این رویکرد با مخالفت بخشی از رفقای سازمان و اغلب با بی توجهی برخی نحله های فکری چپ مواجه گردید. اما ایستادگی و تأکید کمیته مرکزی بر آمالها و آرمانهای بنیانگذاران سازمان فدائی و تلاشهایش برای اعاده حیثت و اعتبار فدائی در طول همین دوره کوتاه گذشته، کمترین تردیدی در حقانیت و صحت این گام جدی باقی نگذاشت.

آن علل و عواملی که کمیته مرکزی را به انتخاب چنین رویکردی واداشت، بی گمان بر کمتر کسی در جنبش انقلابی میهن مان ناشناخته است. سیاستها بیگانه پرستانه، برنامه و دیدگاههای بغایت ارتجاعی، ضد مردمی و ضد میهنی گروه کم شماری که با پرویی عجیبی خود را رهبری سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) می نامید و همچنین، تلاشهای بی وقفه آنها برای رسوخ دادن بینش و ایدئولوژی بورژوایی به بدنه سازمان، کوششهایش برای نزدیکی و همدستی با دولتهای امپریالیستی برعلیه کشورمان و قطع هر گونه دفاع از منافع و مصالح کارگران و زحمتکشان ایران، بعنوان وجه مشخصه این گروه، عامل محرک کمیته مرکزی در اتخاذ این تصمیم درست در شرایط سلطه جو شانتاژ، افترا و تهمت های ناروا بود.

زمانیکه کمیته مرکزی در این راه پر از سختی ها و دشواریها گام نهاد، یقین داشت که دیر یا زود باید پاسخگوی اقدامات خود در مقابل دادگاه تاریخ و جنبش انقلابی میهنمان باشد. نکته جالب اینکه، در مدت بسیار کوتاهی پس از آغاز این راه، «آفتاب آمد دلیل آفتاب» و این سرکردگان بی سپاه و «رهبران» همیشه رهبر، دلایل اثباتی انکار ناپذیری در تأئید درستی و حقانیت تصمیمات کمیته مرکزی و محکومیت قطعی خود بدست دادند.

اگر حتی بر طرفداری ضمنی و آشکار این جریان منحرف از اشغال یوگسلاوی، افغانستان و عراق و تقاضانامه هایش به جرج بوش، باراک اوباما، پارلمان اتحادیه امپریالیستی اروپا و دیگر مقامات و نهادهای امپریالیستی برای مداخله اقتصادی، سیاسی و نظامی در کشورمان با دیده اغماض نگریسته و فقط سیاستها و تبلیغات ضد انسانی و ضد انقلابی آن پس از برآمد دهم شهریور کمیته مرکزی مورد توجه قرار گیرد، باز هم حقانیت کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) در ترد پیروان نئولیبرالیسم سرمایه داری از صفوف سازمان به اثبات می رسد. قابل تأمل است که سیاه ترین صفحات کارنامه این گروه با «پیام شادباش هیئت سیاسی - اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) به مردم لیبی» بمناسبت پیروزی شورشیان القاعده بفرماندهی عبدالکریم بالحاج و مهاجمین ناتو برهبری آمریکا در این کشور باز شد و یکی بعد از دیگری ورق خورد.

هیئت سیاسی - اجرائی باصطلاح سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) «انقلابی» را به مردم ستمدیده لیبی «شادباش» گفت که نه آغازگران بلکه «پیروزمندان» آن تروریستهای القاعده، مسلمانان سلفی، اخوان المسلمین و دولتهای بشدت ارتجاعی عربستان سعودی، قطر، مصر و پیمان تجاوزکار ناتو برهبری آمریکا بودند و نتایج آن عبارت از ترور و کشتار دهها هزار لیبیائی، نابودی کامل زیرساختهای کشور، لغو کلیه امتیازات و تأمینات اجتماعی، بیکاری عمومی، از جمله اخراج و بیکار کردن یک میلیون نفر کارگر خارجی، جنگ همه برعلیه همه، آشوب و هرج و مرج، آدمخواری و تجاوز به عنف علنی بدنبال بمبارانها جنون آمیز ناتو است که در اولین سالگرد این جنایات هولناک، رسانه های جهانی از کشته شدن ۱۶۰ هزار نفر لیبیائی و تشکیل دهها حزب باصطلاح سیاسی و بیش از ۱۶۰ گروه و سازمان مسلح خبر می دهند که برای قبضه قدرت با هم می جنگند.

درست زمانیکه که انعکاس صدای این «پیام شادباش» به « مردم لیبی» وجدان بشریت آگاه را آزار می داد، بسیار گمان می رفت که هیئت سیاسی - اجرائی باصطلاح سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) پس از این رسوایی، جسارت آن را خواهد داشت که نام فدایی را از دفتر دستک خود پاک کرده و با اسم حقیقی خود، بنام دفتر تبلیغات سازمانهای تروریستی ناتو و القاعده یا اخوان المسلمین به فعالیتهای ضدانقلابی خود ادامه دهد.

اما بر خلاف این تصور، این گروه دنباله رو دولتهای امپریالیستی، همچنان به حاتم بخشی از کیسه فدائی اصرار نمود و اعتبار و حیثیت فدایی را وجه المصالحه با ضد انقلابیون مطیع امپریالیسم جهانی قرار داد. بطوریکه،
در چهل و یکمین سالگرد رستاخیز حماسی سیاهکل، از رجبعلی مزروعی، یکی از جنایتکارترین و منفورترین چهره های رژیم جمهوری اسلامی که در سرکوب و کشتار مخالفان رژیم در دهه ۶۰ نقش بی بدیلی بر عهده داشت، دعوت بعمل آورد و در بحث و گفتگو با وی بمناسبت این روز تاریخی، سعی کرد جاودانگی بنیانگذاران جنبش فدائی و مبارزه قهرمانانه آنان را تخطئه نماید.

کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) هنوز از بهت و شوک ناشی از سیاست بازیهای دار و دسته تحت «رهبری» بهروز خلیق به خود نیامده بود که این پاندولهای سیاسی سرگردان در میان دولتهای امپریالیستی، پا را باز هم فراتر گذاشته و در یک اقدام گستاخانه دیگر، در پاسخ به دعوت «مرکز اولوف پالمه» با اعزام بهزاد کریمی، فریدون احمدی و چند دون پایه دیگر به «کنفرانس اتحاد برای دموکراسی در ایران» که در روزهای ۴ و ۵ فوریه سال ۲۰۱۲ در حومه استکهلم، پایتخت سوئد برگزار گردید، در کنار ماموران امنیتی رژیم مزدور پهلوی و سازماندهان دستگاه امنیتیِ مخوف رژیم جمهوری اسلامیِ قرار گرفت که دست هر یک از آنها تا مرفق به خون انقلابیون ایران آلوده است و بدین ترتیب، به همکاری و همدستی عملی و علنی با دستجات سلطنت طلب، کارکنان تلویزیون «صدای آمریکا» و سوداگران سیاسی و امنیتی مثل محسن سازگارا، احمد رفعت، علیرضا نوری زاده، عبدالله مهتدی و گروهی دیگر به رهبری جناب شهریار آهی، مشاور امنیتی و یاور همیشگی پرویز ثابتی روی آورد.

همه اینها دلایل روشنی هستند برای اثبات حقانیت تصمیمات کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) در شکستن حوزه فکری گروه وفادار به ایده های نئولیبرالیسم بهروز خلیق و تشکیلات متبوعش در درون سازمان که حاصل ماندن در آن چهارچوب، چیزی جز انحطاط اخلاقی - سیاسی، نمی توانست باشد.

بی تردید، اخراج عده ای که خود را منتسب به فدائیان خلق اکثریت می دانستند، کمیته مرکزی را از آلوده شدن به انحطاط سیاسی و بخصوص، به انحطاط اخلاقی مزمن گروه آقای بهروز خلیق رهانید و در آخرین بحث مستقیم با شماری از رفقایمان بر این رنسانس پای فشردیم و اعلام کردیم و بدرستی هم اعلام کردیم، تاریخ نچندان دور حقانیت ما را ثابت خواهد کرد.

کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) بر این باور است که آن تاریخ نچندان دور از مدتها پیش فرارسیده و از همه اعضای سازمان و همچنین، تمام تشکلهای وابسته به جنبش چپ ایران انتظار دارد که موضع خود را در قبال این همه بی پرنسیپی ها و سیاست بازیهای میراث خواران جنبش فدائی بی «نشان از پدر»، روشن سازند.
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۱۸ اسفند۱۳۹۰