نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

مصـــــدّق؛ تنهاترین تنهای چند قرن اخیر ایران تابه امروز بخش نهم محمد حسیبی


۱۳۹۱/۰۸/۱۹یازدهم آبانماه 1391 یا اول نوامبر 2012
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از یک ورق پاره ویلیام "کنوت دارسی" امروز یک قدرت مالی فوق العاده مهم ویک نفوذ سیاسی باورنکردنی تولید شده.
در این سلسله مقاله ها که اکنون بخش نهم آن به علاقمندان تقدیم می گردد قصد این بوده و خواهد بود که در میان اوراق و اسناد تاریخی راه رهائی کشورمان را بیابیم و اگر یافتیم رها نکنیم تا خود را ازچرخه سلطه استعمار که تاکنون مستبدان را با حیله ها و شیوه های مختلفی یکی پس از دیگری بر سرمان سوار کرده برهانیم.
ضروری ترین موضوع برای یکایک مبارزان مترقی و روشنفکران ما به ویژه در برونمرز که از نعمت نوشتن و گفتن آزاد هنوز برخوردارند این است که با پافشاری و تلاش دائم به دنبال یافتن پاسخی عقلانی و دقیق در برابر چنین پرسشی باشند که:
چـرا انقلاب شکوهمنـد ملت ایـران به بیغـوله جهـل و جنـون نظـام
"ولایت مطلقه فقیه" افتاد و دلیل اصلی و بنیادی این
انحراف چـــه بـــود؟
دریغا که در میان جمعیت ایرانیان برونمرزی ساکن کشورهای اروپائی و امریکا که گویا سر به پنج میلیون می زند حتا به شمار انگشتان یک دست هم نمی توان روشنفکرانی را یافت که دست کم گهگاه به این مهم بپردازند، افسوس. مشکل ما از اینهم فزون تر است، زیرا رادیو و تلویزیون های فارسی زبان 24 ساعته در امریکا که جای تلویزیونهای آزاد درونمرزی را با پخش از طریق ماهواره به درون ایران پر کرده اند دائم به تکرار اشتباه بزرگی می پردازند که ملت ایران در انقلاب بهمن 57 مرتکب شدند! اشتباه بزرگ این بود که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران سرنگونی نظام فاسد شاهنشاهی یا آریامهری را بدون داشتن بدیل و جانشین طلب می کردند!
اکنون نیز دائم بر لزوم سرنگونی نظام"ولایت مطلقه فقیه" بدون بدیل و جانشینی که از تعقل و تفحص روشنفکران مترقی و پیشرو برآید پافشاری می کنند، این همان است که نظام هژمون طلب غرب به سرکردگی سیاستمداران امریکائی خواستار آن است.
بیش از یک قرن پیش چنانکه می دانیم مردم ترقی خواه ایران برای رها شدن از ظلم و زور شاهان قاجار و نبود قانونی که تمامی مردم از شاه تا گدا در برابر آن یکسان باشند انقلاب بزرگ مشروطیت را برپا نمودند و ایران را به اولین کشوری که در منطقه دارای قانون اساسی شد مبدل ساختند. امروز پس از اینهمه سال بسیاری از کشورهای خاورمیانه از داشتن قانون اساسی مترقی نظیر قانون اساسی ما در سال 1906 میلادی با تمام کمبودهائی که داشت بی بهره هستند.
در تاریخ آمده است که، اولین مجلس قانونگذاری در کشور ما متشکل از کاسبکارانی نظیر تخته گیوه کش، بقال، قصاب و نجار و دیگر کسبه ای بود که آنها بدون داشتن صندلی، بر روی زمین چارزانو زدند و شروع به نوشتن قوانین مترقی زمان خود را نمودند، بطوریکه یکی از نمایندگان مجلس اعلای انگلیس پس از بازدید از چگونگی اولین گردهمائی و قانونگذاری نمایندگان مردم در ایران نتوانست در بازگشت به کشورش در گزارشی که در جلسه رسمی به همقطاران خود می داد مراتب رشک و حسد خود را نسبت به راه و روش قانونگذاری در ایران پنهان کند. پس از چند سال به محض اینکه علائم جهش و پیشرفت ایران به طور وضوح ظاهر شد، سیاستمداران انگلیس رویاروئی و تقابل با قانون اساسی مشروطه را در سرآمد سیاست های خارجی خود قرار داده و برای نابودی حکومت مردم بر مردم در ایران، رضاخان قزاق را قدم به قدم حمایت و پشتیبانی کردند تا او در امور سیاسی ایران وارد شود، سردار سپاه گردد و در گام نهائی به مقام سلطان مستبد و خودکامه ایران مبدل گردد، زیرا قصدشان چپاول و غارت منابع نفت و گاز کشور ما بود و این میسّر نمی شد مگر آنکه اختیار تمامی کشور همانند دوران قاجارها به دست یک تن باشد نه در اختیار نمایندگان مردم. این وضعیت به غیر از 28 ماهی که زنده یاد دکتر محمد مصدق زمامدار امور ایران بود همچنان در کشور ما پابرجا مانده است.
   تاریخچه امتیازنامه های ننگین دوران قاجار که شاهان این قبیله صرفا برای تأمین هزینه خوش گذرانی های فسادآلود خود به بیگانگان منفرد و دولتی اعطا نموده اند بسی مفصل و طولانی است. امتیازنامه های اعطائی از سوی شاهان قاجار به بیگانگان با چنان مکر و حیله هایی از سوی بیگانگان در آمیخته بود که توجه بدان ها برای درک درست تاریخچه سیاهروزی ملت مظلوم و ستمدیده ما نیز ضرورت دارد. به این لحاظ است که طی چند مقاله پیشین به درج بخش هائی از کتاب بسیار کمیاب « طلای سیاه یا بلای ایران» اثر زنده یاد ابوالفضل لسانی را در رابطه با آن امتیازنامه های ننگین پرداختیم. بدون داشتن اطلاع از چنین گذشته ای نمی توان در راه دستیابی به کلید قفل عقب ماندگی ایران و دیگر کشورهای مشابه، یکباره به دلایل انحراف انقلاب بهمن 57 دست یافت. اتفاقاتی از این قبیل به مثابه یک حلقه از حلقه های بی شماری از یک زنجیر بلند است که نمی توان آن را نادیده انگاشت. در این سلسله مقاله ها قصد این بوده و خواهد بود که به حلقه های پیشین این زنجیر دست یابیم:
در بخش هشتم شرح حال ویلیام ناکس دارسی و امتیازنامه معروفی که با دستخط ناصرالدین شاه به او داده شده بود ناتمام ماند. اکنون در زیر دنباله این داستان شگفت انگیز را از آخرین پاراگراف در صفحه 52 را پی می گیریم:
         «دارسی تصمیم گرفت که فرمان ناصرالدین شاه را عاطل و باطل گذارد و در صورت لزوم نابودش کند. چون دیگر بود و نبود این سرمایه های فوق العاده زیادی که صرافان و ماجراجویان را به کشتن همدیگر تحریک می کنند، برای شخص او یکسان بود. دارسی پیر شده دیگر به این موضوعهای مادی توجهی ندارد بطوری که در آخرین ملاقاتش با ناصرالدین، نه از نفت و نه از راه آهن سخنی به میان آورد. فقط از خدا و دین صحبت می داشت و بیشتر در این اشتیاق می سوخت که ایران را روزی عیسوی مذهب ببیند.
       مختصر، از هر طرف تحت فشار بود و جاسوسان او را رها نمی کردند و پنهان و آشکار با او بودند. بهر جائی که می رفت فورا˝ شخص مقابل حرف را به نفت و فرمان شاه می کشاند.
           از اشخاص مختلف آن قدر پیش دارسی آمدند که بالاخره او را عصبانی و ناراحت کردند. هرشب، هر دقبیقه، هر ثانیه، از نفت می گفتند . لیره برای او می آوردند. فرمان شاه را مطالبه می کردند. این وضع تا بجائی کشید که پیر مرد استرالیائی مجبور به فرار گردید. شبانه، با یک کشتی به طرف اتازونی رفت. در کشتی، نفس راحتی کشی. چون در آنجا کسی را نمی شناخت و این عدم شناسائی به او اجازه می داد که با فراغت بال، به درگاه خدا مناجات کنه و به او مشغول باشد.
           دارسی به مسافریت طبقه یکم کشتی توجهی نداشت. باب صحبت را بروی همه بسته بود. طرح آشنائی با کسی نمی ریخت. روز و شب یا عبادت می کرد و یا یادداشتهای مسیونرها را می خواند و از این انزوای بازیافته لذت می برد. به جز او، در کشتی، یک کشیش منزوی دیگری هم گاه بیگاه، دیده می شد. کشیش مزبور از افریقا می آمد و مثل دارسی با هیچ کس صحبت نمی داشت و از همه کناره می گرفت.
       این وضع و حالت، برای دارسی خوش آیند بود. فورا˝ در خود حس رغبتی کرده و با او آشنا شد. دارسی صحبت های گوناگون را شروع کرد. یعنی در حقیقت، برای رفیق دینی خود به درد دل پرداخت. از ایران و مردم و اخلاق آنها صحبت کرد. در ضمن، از اظهار اشتیاق باطنی خود که آرزو می کند روزی ایران و ایرانی را عیسوی مذهب ببیند، خودداری ننمود.
         در روز قبل از رسیدن به نیویورک، دارسی در اثر این رفاقت چند روزه و مهارتی که رفیقش در گوش دادن به حرفهای او از خود نشان داده بود، تحریک شده به شرح جزئیات زندگی و مسافرتهائی که در شرق، بخصوص در ایران نموده بود، پرداخت.
         چیزهای نگفتنی را به رفیق تازه خود گفت. در تمام طول صحبت، از قیافه کشیش اینطور بر می آمد که شنیدن این حکایات برای او بی تفاوت است و در آن نفعی ندارد. اما در آخر صحبت، مثل کسی که نقشه مهمی به نظرش رسیده باشد، به دارسی گفت: برای چه چنین سند گرانبهائی را در اختیار کلیسا نمی گذاری؟ چرا حاضر نمی شود که خود را برای همیشه از شر این صرافان و بورسیه های «علیهما علیه» آزاد کرده عملی را که دارای صواب اخروی است، انجام دهی؟ تا به امروز، شاهنشاه ایران اجازه ورود به هیچیک از میسیونرهای انگلیسی نداده و بعدها هم ممکن است که مبلغین عیسوی این سرزمین کفر را به عقاید پاک عیسوی آشنا سازد. در این صورت، گمان می کنم اگر این فرمان شما به دست میسیونرها بیفتد، صد در صد اوضاع تغییر کند. مگر در این فرمان صحبت از مودت و روابط دوستانه نشده ؟ پس میسیونرها می توانند، بعنوان دوستان دارسی، به سرزمین ایران داخل شده، آزادانه بکار خود مشغول شوند.
     قبل از این که کشتی به نیویورک برسد، دارسی از تمام حقوقی که به موجب فرمان ناصرالدین شاه در اراضی ایران داشت به نفع کلیسا صرف نظر کرد. فرمان از دارسی به کشیش از کشیش به انتلیجنت سرویس انگلیس انتقال یافت. چون این کشیش یکی از اعضای مبرز و قابل دستگاه عظیم جاسوسی بود که برای عظمت و اقتدار امپراطوری انگلیس دائما ˝ فعالیت می کرد.
       کشیش مزبور همان «سیدنی رایلی»، جاسوس جوان و زیرک انگلیسی است که با این شاهکار تاریخی پایه و اساس آینده خود را محکم ساخت. ریلی مژاد کلیمی است و چون صورت حق به جانبی داشت و بعلاوه زیرک و دانا بود، بعد از واقعه کشتی، با اسم مبدل (روزن بلوم)، رئیس هیأت جاسوسی انگلیس در روسیه شد. کمی بعد با کمک کاپیتن (هیل) کلیه کارهای جاسوسی روسیه را مادامی که متفقین در آنجا دخالت داشتند، اداره می کرد. به این ترتیب، جزو معتمدین و نزدیکان چرچیل در آمد و کم کم، بر اثر کفایت شخصی، برای امپراطوری انگلیس، شخص برجسته و کاردانی شد. ولی در سال 1926، بطرز مرموزی، یعنی تقریبا˝ به شکل عجیبی که در عهد دارسی ظاهر شده بود، ناگهان ناپدید می شود!!
       بهر صورت، بعد از ویلیام دارسی، ریلی مالک آن فرمان بود. او نیز عین آن را به رؤسای خود تحویل داد. در این صورت، می بینید آنچه را دارسی در قبال 6 میلیون لیره استرلینگ واگذار نمی کرد، یک جاسوس محیل با چند جمله ساده بی سر و ته بدست آورد.
       هنوز فرمان ناصر الدین شاه درست به دست رؤسای انتلیجنت سرویس بود که کمپانی (برمه اویل) پرده از روی رخسار برداشت . کلیه اراضی، تشکیلات، سازمانهای خود را به شرکت نوینی به نام (شرکت نفت انگلیس و ایران) با سرمایه دو میلیون لیره سپرد . کسی از حقیقت موضوع و این که چه شخصی عامل اصلی این همه تغییر و تبدیل بوده اطلاع کافی ندارد. زیرا تمام کارهائی که انجام گرفته در پشت پرده ضخیم تاریک پنهان است.
     فقط یکبار در سال 1914، این پرده ضخیم تاریک پس رفت و مقدار کمی از نهفته های درونی آن معلوم شد و همه فهمیدند که 65 درصد سرمایه (شرکت نفت انگلیس و ایران ) در دست وزارت دریاداری انگلیس و انتلیجنت سرویس، یعنی عامل اصلی و پیدا کننده فرمان شاه، قرار دارد.
     انتلیجنت سرویس مإسسه ایست قائم به ذات. هیچ ارتباطی با وزارت خارجه و پارلمان ندارد. نه تنها از لحاظ سیاست با آنها مختلف است، بلکه از لحاظ مالی نیز از خود دارای سرمایه و بودجه جداگانه ایست. اداره جاسوسی و اراضی و املاک اختصاصی دارد. در بانکها، صاحب حساب و رقمهای کلانی است. اعمالی را که از لحاظ مالی و اقتصادی، مثل خرید و فروش انجام می دهد، بدون مراجعه به مقامات دولتی است. هرگاه یکی از مأمورینش امتیاز مهمی را بدست آورد، همینطور رایگان در دسترس وزارت دریاداری و یا ستاد ارتش انگلیس نمی گذارد با آنها معامله می کند. یعنی آن را می فروشد و از این راه سرمایه و بودجه خود را تأمین می کند. بهتر بگویم مثل یک تاجر ثروتمند و با اعتبار تجارتهای عمده دارد. در فصول بعد وقتی از بودجه ارتش و وزارت دریاداری انگلیس صحبت می شود، آنجا، شما چند رقم از پولی که فقط صرف کارهای جاسوسی این دو وزارت خانه انگلیس می شود را مفصلا خواهید دید.
       وزارت دریاداری برای تأمین سوخت کشتی های جنگی که به اصرار دو نفر از رؤسای زبده یکی بنام امیر البحر لرد فیشر مشهور به (جنون نفت) و دیگری وینستون چرچیل در شرف اتمام بود، احتیاج مبرمی به نفت و مازوت داشت. ولی برای جستجوی آن باید طوری وارد اقدام گردید که سوء ظن آلمان و روسیه را جلب ننمود. به این علت، در پنهان، دست بکار شدند. یعنی ریلی و یارانش مأموریت یافته و به بهترین وجهی طرح مزبور را انجام دادند. در تعقیب آن، چندین میلیون لیره استرلینگ در شرکت (انگلیس و ایران ) و (برمه اویل) گذاشتند بدون این که رسما ˝ و صریحا˝ چیزی اظهار کنند و یا هیاهو به راه بیندازند، دست خود را روی منابع ثروت بی حد و حصر ایران گذاشته، برای همیشه مالک شدند. تعجب در این است که پارلمان انگلیس هم کاملا ˝ بی اطلاع بود و روحش از این وقایعی که در پشت پرده انجام می گرفت، خبر نداشت.
     در مه 1914، که جنگ بین المللی حتمی الوقوع بنظر می رسید، در آن موقع بحرانی، وینستون چرچیل ماسک را از روی صورت وزارت دریاداری انگلیس برداشت و موضوع خرید سهام شرکت (انگلیس و ایران) را به تصویب مجلس انگلستان رساند و بلافاصله مستر (استراث کوما) و لرد (انشاب) و امیر البحر (اسلاد) از طرف وزارت دریا داری در شرکت نفت، نمایندگی یافتند. وزارت دریاداری بریتانیا از همان موقع در رأس بزرگ ترین دارندگان نفت دنیا قرار گرفت و با کمک مستقیم (سرجان کادمن) و (دتردیناک ) و (مارکوس) مالک بی منازع ایران و کمی بعد، صاحب نصف جهان شد و امیدوار است در آینده نزدیکی بقیه جهان را برای خویش فتح کند.
       از یک ورقه پاره ویلیام کنوت دارسی، امروز، یک قدرت مالی فوق العاده مهم و یک نفوذ سیاسی باور نکردنی تولید شده. »
ازهم میهنانی که به این مطالب تاکنون توجه داشته اند استدعا می شود باردیگر صفحه فوق(صفحه 56کتاب) را با دقت مطالعه کنند تا به حیله و نیرنگ هائی که مانند آن فقط در پاورقی های سریالهای تخیلی/ پلیسی/جنائی می توان یافت پی ببرند. آخرین جمله را از نبریم که نویسنده نوشت:
از یک ورق پاره ویلیام "کنوت دارسی" امروز یک قدرت مالی فوق العاده مهم ویک نفوذ سیاسی باورنکردنی تولید شده.
و این در واقع آغاز سیاهروزی ایران بود که همچنان تا امروز ادامه دارد.
حال به صفحه های بعد مراجعه می کنیم:
       «در سال 1900، نفت ایران فقط 18000 فرانک به تهران منافع داد و در موقع امضای فرمان ناصرالدین شاه نیز 100000 فرانک به شاه پرداخت گردیده بود. در صورتی که عایدی خالص شرکت نفت انگلیس و ایران، تنها در سال 1929، از اراضی امتیازی خود که بیش از دو برابر وسعت فرانسه است، در حدود 580000000 میلیون فرانک بوده و در ظرف بیست سال، 2 میلیون سرمایه شرکت به 13.5 میلیون ترقی نموده است و 80 هزار تن نفت خام محصول 1913 در سال 1930 به 5 میلیون تن رسید.
         شرکت انگلیس و ایران برای بکار انداختن سرمایه های خود، شرکتهای کوچک تابع در نقاط مختلف دنیا تأسیس نموده و طبیعی است که این شرکت ها با وجودی که از نفت ایران مصرف می کنند، معهذا آن 16 درصد منافع را که باید طبق امتیاز نامه به دولت مرکزی تهران بدهند، پرداخت نمی کنند. از طرفی چون شرکتهای مزبور معنا˝ تحت اوامر حکومت انگلستان هستند، نه تنها منافع مالی سرشار دارند، بلکه بهترین و قوی ترین نقاط اتکای سیاسی بریتانیای کبیر بشمار می روند.
       بالاخره، آرزوی دارسی پیر مرد کهن سال عملی گردید و سومین حکومت نفت دنیا به این ترتیب بوجود آمد. یک دستخط کوچک ناصرالدین شاه به انضمام یک عملیات یک مرد سمج مالیخولیائی و ظهور یک جاسوس کلیمی در لباس کشیش ساده ... اما این سومین حکومت بمراتب از دو رقیب خود، روس و امریکا، قوی و وسیع تر شد.
     محققا˝ خوانندگان ما خواهند پرسید که من از چه راهی به هویت سیدنی ریلی و دارسی دست یافته و به چه ترتیب موضوع تاریخی این فصل را فراهم آوردم.
       این کتاب شامل یک مشت مطالب و حقایقی است که انجام یافته و به همین جهت مجبورم منابعی را که از آنها کسب اخبار نموده و حقایق و عملیات مأمورین انگلیسی را بدست آورده ام، بیان کنم تا این که نوشته های من صورت رمانهای پاورقی و تاریخ های مبتذل را پیدا نکند. برعکس تصور می کنم گفتن حقایق و علت وقوع حوادث، موقعیت بسیاری از اشخاص را روشن خواهد کرد. »
و بازهم باید توجه کنیم به این نوشته در صفحه بالا که:
بالاخره آرزوی دارسی پیرمرد کهنسال عملی گردید و سومین حکومت نفت دنیا باین ترتیب بوجود آمد. یک دستخط کوچک ناصرالدین شاه بانضمام عملیات یک مرد سمج مالیخولیائی و ظهور یک جاسوس کلیمی در لباس کشیش ساده . . . .اما این سومین حکومت نفت بمراتب از دو رقیب دیگر خود روس و امریکا قوی و وسیع تر شد.
هم میهنانی که می خواهند به دلایل انحراف انقلاب بهمن 57 پی ببرند ضروری است که آن ورق پاره ناصرالدین شاه و آن آرزوی دارسی پیرمرد کهنسال را از یاد نبرند.
محال است بتوان با استفاده از واژه ها اهمیت مطلبی را که نویسنده کتاب « طلای سیاه یا بلای ایران» آورده و در اینجا در کادر بالا بازنویسی شده نشان داد و یا به دیگران انتقال داد. شرح حال دارسی، آن ورق پاره، آن کشیش مسیحی که در حقیقت یک یهودی بود و در کشتی به او نزدیک شد، در اینجا خاتمه نمی یابد.
   چنان که دیدیم نویسنده کتاب، که گویا از عالم غیب خبر داشته در آن زمان با نوشتن این جمله که « سومین حکومت نفت بمراتب از دو رقیب دیگر خود روس و امریکا قوی و وسیع تر شد.» ما را از چند و چون قضایا پیشاپیش باخبر کرده بود. همین سومین حکومت امروزه نه تنها گریبانگیر ما در ایران، و نه تنها در ایران، بلکه در خاورمیانه، و نه تنها در خاورمیانه، بلکه در آفریقا و دیگر کشورها شده است. باید بگوئیم که همان سومین حکومت هم اکنون گریبان بشریت را گرفته است، چنان که برای اندوختن ثروت، حکومت های اول و دوم، یعنی امریکا و روسیه را نیز به خدمت خود در آورده است. هیچ حکومتی در هیچ کشوری بدون نفوذ و حتا بدون گزینش او روی کار نمی آید. این روزها انتخابات نمایشی در امریکا جریان دارد، اما کیست که نداند نفوذ و تبلیغات عریض و طویل همان سومین حکومت است که در امریکا زمام امور را برای حفظ و حراست از آن سومین حکومت در دست یکی از دو خدمتگزار یعنی آقای باراک اوباما یا میت رامنی قرار می دهد. لعنت بر آن جاسوس یهودی که در لباس کشیش مسیحی در کشتی به دارسی نزدیک شد.
حال از صفحه 57 کتاب عبور می کنیم و مطلب را در صفحه بعدی آن به شرح زیر پی می گیریم تا به میزان حیله و نیرنگ ها بر سر آن ورق پاره در همین حدی که بدان اشاره شده پی ببریم:
     « در دفتر کار کپانی استاندار اویل در نیویورک، واقع در خیابان (برادوی 26)، دو جوان امریکائی، یکی از نژاد سفید و بنام (شارل استمپ) و دیگری از نژاد سیاه بنام (ویلیام وینکفیلد) پیشخدمت بودند. یکی از این دو نفر خویش معاون شرکت استاندار (جان ارکبولد) بود. این دو رئیس به این دو پیشخدمت اطمینان کامل داشتند.
     این دو پیشخدمت با این که فوق العاده کاری و باهوش بودند، معذلک ماهیانه ناچیزی از اربابان خود دریافت می کردند و بهمین علت از عهده مخارج روزمره خود بر نمی آمدند. روزی، بر سبیل تصادف، متوجه شدند که کشوهای میز کار معاون کمپانی قفل نشده و در هر قسمتی از آن، تلی از کاغد انباشته است. این دو رفیق فکر کردند که قاعدتا˝ در متن این کاغذها باید مطالب مهمی نوشته شده باشد. در این صورت، می توان با فروش آن ضعف اقتصادی خود را برطرف نمود. استمپ بدون اتلاف وقت، به دبیر خانه روزنامه آمریکن دو نیویورک، از انتشارات مطبوعاتی هرتز رفته کاغذها را ارائه داد. در ظرف چند ساعت قرار داد بسته شد.
         شبها، پس از خاتمه کار و رفتن کارمندان، این دو رفیق در شرکت مانده و در تمام طول شب، نوشته هائی را به نظرشان جالب می آمد، در پاکت ریخته و همراه می بردند. و پس از عکس برداری از قسمتهای مهم آن، فردا صبح، عین نامه ها را به جای اولیه خود می گذاشتند. مختصر، هیچکس از این رفت و آمد و از این دزدی شبانه چیزی نفهمید تا این که انتخابات سال 1908 فرارسید . در آن موقع، روزنامه هرتز شروع کرد به انتشار یک عده کاغذ هائی که آرکبولد بعنوان بعضی از سناتورهای امریکائی نوشته بود. این اسناد کتبی غیر قابل انکار ثابت می کرد که استاندارداویل لااقل سه سناتور همیشه در دست دارد و با همین اشخاص می تواند ، احتمالا ˝، می تواند قوانین مخالف منافع تروست را نقض کرده و بجایش، قوانین تازه ای پیشنهاد کند. یعنی در حقیقت، آلکبولد، بنا به دستور و اوامر راکفلر، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی امریکا دخالت داشت.»
   چنانکه می بینیم کار آن ورق پاره تا اینجا به چنین نمایشنامه پر شر و شور و مخاطره انجامید و به انتخابات سال 1908 در امریکا و شرکت عظیم استاندارد اویل و سه سناتوری که همیشه در داست داشت وصل شد. از آنجا بود که نوشتن قوانین تازه در امریکا که قانون مهم Anti Trust Law یا بنا به نوشته ای که در بالا می بینیم قوانین مخالف تروست را نقض می کرد آغاز شد و آن ورق پاره سرنوشت ما و مردم ما را به چاه ظلمت سرمایه داران و سود پرست ها در افکند.
ادامه دارد

کاریکلماتور ی - صفایی


کاریکلماتور
ی - صفایی
 
                       
برای حفظ نظام دستمالهای سرخ و سبز به دستمال یزدی گره خوردند.
***
در جاده سازی برای حفظ نظام همۀتابلوها " گردش براست " شدند.
***
از زیر دامن بحران اتحاد، سیاست حفظ نظام بیرون زد.
***
وقتی جام شربت جایگزین جام زهر می شود، سهم  سرآشپز محفوظ  است.
***
آزادی وقتی فهمید " اتحاد " آلت دست قرار گرفته، پاسپورت پناهندگی اش را تمدید کرد.
***
چپ، مابین تابلوهای گردش براست، خود را گم کرده است.
***
وقتی برای حفظ نظام تئورسین های خارج نشین نسخه می پیچند، دارویش  را بیت رهبری مجانی عرضه می کند.
***
جام شربت به جام زهر گفت:تو شرفیاب شو، من در خدمت مردم خواهم بود.
***
نظام وقتی فهمید اپوزیسیون پیر شده، ترسش ریخت.
***
بحران اتحاد شیشۀ عمر نظام را بیمه کرد.
***
قرص حفظ نظام برای درمان بحران اتحاد به بازار اپوزسیون عرضه شد.
***
مراقب باشید جانشین " مدحی " فیلم تان نکند.
***
هشدار دلار به ریال؛ از من نترس، از جمشید بسم الله بترس!
 
ی. صفایی
چهارم نوامبر 2012
 
 

حکایت ایران تریبونال و راه آهن های بورژوائی استالین


حکایت ایران تریبونال و راه آهن های بورژوائی استالین

هدایت سلطانزاده
بعد از انقلاب اکتبر در ۱۹۱۷ ، عده ای از مارکسیست های روسیه می گفتند که راه آهن های ما بورژوائی است و ما باید همه آنها را خراب کرده و بجای آنها راه آهن های تازه سوسیالیستی بسازیم!این عده مورد تمسخر خود استالین  در آن زمان بودند.معلوم نیست اگر مارکس بجای استالین ،  چنین آدم هائی را می دید ، چه می گفت.
متاسفانه ، قریب یکصد سال بعد از آن دور و زمان ، آدم های مشابهی در بین جریانات چپ پیدا شده اند که مغزشان درحد همان آدم های عجیب الخلقه مورد اشاره استالین است، که خود را امروزمارکسیست می نامند و منطق استدلا یشان فراتر از آنها نمی رود .
بعد از راه افتادن ایران تریبونال برای افشای جنایات جمهوری اسلامی در دهه ۱۳۶۰، که نتیجه چندین سال تلاش و بهمت کسانی بود که خود و یا خانواده های آنان قربانیان جمهوری اسلامی بودند و حقوق دانان برجسته ایرانی و بین المللی با آنان در راه انداختن چنین دادگاه سمبلیکی همکاری کردند،  جریان بیکار راه کارگر «هیات اجرائی» ، ناگهان برای خود مضمون شغلی پیدا کرد وامام جمعه آنها  در خطبه های هفتگی خود و نیز مداحان پامنبری بی مایه آنها ، شروع به محکوم کردن این افشاگری های ایران تریبونال کردند.
ایران تریبونال ، بزرگترین و موفق ترین افشاگری علیه جنایات جمهوری اسلامی در دهه خونین  ۱۳۶۰ بود که هزاران شهروند ایرانی را در کوچه ها  و خیابان ها به رگبار گلوله بست ، هزاران انسان بی گناه را یا زیر شکنجه های بد تر از نازی ها ، و یا در زندان های بدون محاکمه و در خفا به چوبه ها ی دار و جرثقیل ها به دار آویخت تا پایه های رژیمی را تثبیت کند که امروز ، دست آوردهای آنرا همه می بینیم . حکومتی که برای بقای ویرانگر خود ، مردم کشوری را به گروگان  گرفته  و کشوری را تا آستانه ویرانی تمام عیار سوق داده است .اوضاع فلاکت بار کنونی ، محصول چنین کشتارهائی است که دامنه آن تا امروز نیز  ادامه دارد . جمهوری اسلامی ، در این سی و چند سال گذشته تمام تلاش خود را بکار برده است که نه تنها افکار عمومی جهانیان ، بلکه نسلی که بعد از انقلاب ارتجاعی اسلامی بدنیا آمده است ، از بلای رفته بر هزاران  زن و مرد و نوجوان در آنزمان ، بی خبر بماند و پرده تاریکی بین نسل امروز و دیروز بکشد .
درست از زمان آغاز کار ایران تریبونال ، راه کارگر «هیات اجرائی»نیز  تلاش کرده است که  به بهانه « ضد امپریالیسم» ،نقش یک پرده حایل در برابر افشای جنایات جمهوری اسلامی را بازی کند. تنها بعد از شهادت های قربانیان و خانواده های آنان بود که جمهوری اسلامی برای اولین بارناگزیر  ازاعتراف به ارتکاب چنین جنایاتی شد و باز با وقاحت تمام به دفاع از آن پرداخت که معنی ضمنی آن این بود که اگر لازم باشد ، باز از ارتکاب چنین جنایاتی روی بر نخواهد تافت ، همانگونه که شکنجه و قتل دختران و پسران  در جریان جنبش سبز و وجود کهریزک ها ، ادعای آنها را نیز تایید می کند. این جریان آواره که نه پاسخی بر مسائل کشور خود دارد و نه ظرفیت و شعور انجام کاری را دارد ، خود را به شیپورچی ها و همصدایان تازه جمهوری اسلامی در محکومیت ایران تریبونال تبدیل کرده است و با همان روح و کلمات ضد امپریالیسم حزب الله ، به محکوم کردن اقدامات ایران تربیونال پرداخته است. راه کارگر «هیات اجرائی»  در رابطه با افشاگری های ایران تریبونال ، دقیقا  همان خط فکری را پیش میبرد که  رسانه های جمهوری اسلامی در واکنش علیه آن و در مورد اعدام های دهه ۱۳۶۰ از خود نشان داده و فتوا برای کشتار را رهائی بخش نامیده است . [1] آنها فکر می کنند که هرچه هتاک تر و بی پرنسیب تر باشند ، رادیکال ترند و هرچه بر جهت گیری غلط و نا انسانی خود اصرار بورزند ، اورتودوکس ترند و انقلابی تر ! ضد امپریالیسم آنها از جنس همان ضد امپریالسیمی است که چپ را بر زمین زد و آنها تازه به کشف آن نائل شده اند ، و امروز بهانه ای است برای لاپوشانی جریانی سترون که منفی بافی تنها هویت آنست. خمینی برای بیان ضد امپریالیسم خود ، سلمان رشدی را کشف کرده بود و اینها ایران تربیونال را.می فرمایند که این دادگاه ها را فاتحین راه می اندازند. اولا قدرت فاتحی نبوده است ، ثانیا دادگاه سمبولیک ایران تریبونال ، یک افشا گری و پیروزی اخلاقی قربانیان جنایات جمهوری اسلامی در دهه ۱۳۶۰ بود و معلوم نیست اگر رهبران این جنایات روزی بطور واقعی مورد محاکمه قرار بگیرند ،  شما ها چه خواهید کرد! باید گفت که سازمان ملل را نیز قدرت های فاتح راه انداختند و نه ملت های مغلوب در جنگ ، و شرایط و اصول آنرا نیز همان قدرت های فاتح تعیین کردند. با منطق فکری راه کارگر« هیات اجرائی» ، نه فقط ایران تریبونال ،بلکه سازمان ملل و بندهای مربوط حقوق بشر در منشور سازمان ، و بسیاری از نهاد ها و مقاوله های بین المللی ، نظیر «کنوانسیون ژنو» را نیز باید محکوم کرد ، زیرا تمام اصول و مواد آنرا  نیزحقوق دانان بورژوا و به نمایندگی از طرف قدرت های «امپریالیسم » نوشته اند و نه « انقلابیونی » مثل این حضرات ، که همه ماها و از آنجمله  خود « امام جمعه » ، از دست « امام خمینی »  و با استناد به مفاد آنها به کشورهای غربی پنا هنده شده ایم .بهمین ترتیب است دادگاه نورنبرگ و محاکمه نازی ها  ، زیرا اکثریت غالب محاکمه کنندگان در آن محاکمات ، بنا به منطق همین جریان ، فاتحین بوده اند و دادگاه،  دادگاه فاتحین و متعلق به جرگه «امپریالیسم» و یا   محاکمه کلاوس باربی ، رئیس گشتاپو و سرکوب کننده و قاتل هزاران  زن و مرد فرانسوی و یا اعضاي نهضت مقاومت فرانسه،  و یا محاکمه آدولف آیشمن ، سمبل اردوگاه مرگ آشوویتس ! شاید جای تعجب نباشد که یکی از افراد همان جریان ، چند سال قبل در کنفرانس « جمهوریخواهان لائیک » در پاریس علنا گفته بود که به حقوق بشر اعتقادی ندارد. بنابراین ، چنین شیرین کاری هائی از طرف آنان نیز نباید غیر منتظره باشد.عناصر پشت پرده این هیاهو که که برایشان اینک یک هویتی شده است ، حتی شهامت اخلاقی آنرا نیز ندارند که هتاکی های خود را بنام خود بنویسند ، بلکه مثل همیشه و طبق عادت رایج خود ، خود را در پشت سایت های علم کرده  و نام های مجعول پنهان کرده اند.آنها نیهلیسم  ارتجاعی   و همصدائی خود با قاتلین را در لفافه یک ضد امپریالیسم توخالی ولی همنوائی عملی  با جمهوری اسلامی پوشانده اند.
ایران تریبونال تنها می توانست گوشه ای جنایات حکومت اسلامی را افشا کند ، حکومتی که چیزی جز یک سندیکای جنایت نیست که منابع و ثروت کشور را در ابعاد وسیع و صد ها میلیاردی غارت کرده است ، سرکوب و خفقان و فقر و فلاکت هولناکی را در طی سی و سه سال حاکمیت خود بر کشور تحمیل کرده ، جوانان را به اعتیاد و بخش قابل توجهی از زنان را به فحشا کشانده است . مخالفت با جنگ و حمله نظامی و تحریم ها ، چه تناقضی با افشای جنایات رژیم دارد که شما ها به بهانه آن سنگ را بسته وسگ را رها کرده اید ؟ شما ها در رابطه با ایران تریبونال ، آشکارا در کنار جمهوری اسلامی ایستاده اید!
جریان راه کارگر « هیات اجرائی» امروز دربرابر دادخواهی قربانیان دهه خونین و وجدان انسانی ایستاده است. جمهوری اسلامی با همان منطق ضد امپریالسیم  خود ، دهه خونینی در تاریخ ایران را بوجود آورد و این کج اندیشان، با تفکری مشابه اینک به یاری جنایتکاران در محکوم کردن ایران تربیونال شتافته اند.بقول معروف ، کسی را بخیر شما امیدی نیست ، شرمرسان!
میخائیل شولوخوف ، در یکی از رمان های خود ، چهره مردمضحکی بنام «بابا شچوکا» را ترسیم می کند که یک تفنگ ساچمه ای زنگ زده ای  داشت و در هر فرصتی با تفنگ خود به جان گربه ها در ده می افتاد  که گربه ها استثمار گر هستند و موش ها رامیخورند! نتیجه آن شده بود که موش ها از سر وکول مردم ده بالا بروند. بابا شچوکاهای «هیات اجرائی» نیز ، تفنگ ساچمه ایشان را عوضی علیه ایران تریبونال نشانه رفته اند و رفتارشان همانقدر عقلانی است که نشانه روی بابا شچوکا علیه گربه های استثمارگر!
هدایت سلطان زاده




مراجعه  شود به خبرگزاری فارس: «پشت پرده  دادگاه نمایشی ایران تریبونال چیست؟»
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910511000033[1

اسناد حیف و میل میلیاردها تومان از اموال عمومی تحت عنوان ترویج فرهنگ عفاف و حجاب

 
 داستان پولشویی دولتی و نیز مکش بودجه و سرمایه های دولتی به بسترهای شخصی و یا سیاسی جناحی (به خصوص برای مصارف انتخاباتی) در سالیان اخیر شتاب روز افزونی گرفته است.
برخی اقتصاددانان دولت احمدی نژاد را فاسد ترین دولت تاریخ بعد از انقلاب می دانند.
مکش های کوچک و بزرگی از اموال عمومی در این دوران (از زمان تصدی شهرداری تهران توسط محمود احمدی‌نژاد تا کنون) صورت گرفته که گاه با ارقام نجومی نیز همراه بوده است.
اما نکته مهم‌تر پوشش‌ها و عناوینی است که در آن قالب این مکش‌های بی‌حد و حصر، بی‌کنترل و بی‌حساب و کتاب صورت می‌گیرد.
یکی از این پوشش‌ها و عناوین مسئله عفاف و حجاب است.
به گزارش سایت ملی – مذهبی بنا به یک شنیده مستند در طی سه قرارداد با مضمون ترویج فرهنگ عفاف و حجاب مبلغی در حدود ۳ میلیارد (و به طور دقیق تر ۲٫۸ میلیارد) تومان از اموال عمومی و حساب بیت‌المال به موسساتی خاص پرداخت شده است.
طبق قراردادهایی که تصویر صفحه اول برخی از آن‌ها در پایین همین مطلب آمده است آقای علیرضا افشار (ریاست سابق بسیج و معاونت امور اجتماعی و فرهنگی وقت در وزارت کشور که برگزار کننده انتخابات مجلس بوده و دوره‌ای نیز معاونت سیاسی وزرات کشور را برعهده داشته است) با دور زدن قوانین متداول مبنی بر برگزاری مناقصه برای واگذاری پروژه های دولتی، دستور پرداخت مبالغ کلانی را به سه شرکت (موسسه فرهنگی یاران سبز موعود – موسسه فرهنگی اسوه نخبگان – موسسه فرهنگی کوثر نورعلوی) صادر می کند.
نکته قابل توجه اینکه وزیر کشور نیز در هماهنگی کامل با این دستورات، بر اجرای این قراردادها و در واقع دور زدن قوانین رسمی کشور در پایین آنها صحه گذاشته و خطاب به معاونت برنامه ریز و اقتصاد آن وزارتخانه اتعقاد این قراردادها را تایید کرده و در واقع دستور پرداخت آن مبالع کلان را صادر می کند.
همان گونه که در اسناد پایین مشاهده می شود مصطفی محمد نجار وزیر کشور دور زدن قانون در این قراردادها را با عنوان کلیشه ای و ثابت «با تشخیص و مسئولیت اینجانب و رعایت صرفه و صلاح کشور» امضا کرده و به همین سادگی سرمایه‌های ملی را به سمت کانال‌های خاص سرازیر می‌کند.
همه این پرداخت ها نیز از بودجه مصوب تحت عنوان گنگ و کشداری هم چون «ستاد صیانت از حریم امنیت عمومی و حقوق شهروندان» صورت می گیرد. اما به وضوح روشن است که با چه استدلال های شگفت و ویژه ای بحث عفاف و حجاب به مسئله «صیانت از حریم امنیت عمومی» و مضحک تر از آن «حقوق شهروندان» متصل می شود. به عبارت روشن تر تحت عنوان دیگری از درآمد ملی کسب بودجه می شود و بعد با یک تفسیر محیرالعقول این بودجه به سمتی خاص منحصر و در واقع منحرف می شود.
نکته جالب دیگر آن که بنا به همین شنیده یکی از این شرکت ها حتی برای رعایت ظاهری ضوابط قراردادهای رسمی هم که شده نمی تواند مفاصا حساب بیمه بیاورد چون اصلا شماره بیمه ندارد!! و این خود نشانه دیگری از بی پروایی در دست درازی به اموال عمومی از سوی قماش آدم هایی است که اینک بر سرنوشت کشور حاکم شده اند.
باز طبق همین شنیده برخی از همین حاتم بخشی های علیرضا افشاری باعث می شود که وزارت خانه در سال بعد به او بودجه ای ندهد . گفته می شود وزیر کشور دلیل این کار را وارد کردن بسیاری از افراد غیر وزارتی به این حوزه تحت عنوان مشاور می داند که به جز معدودی همگی از سپاهیان و بسیچیان بوده اند.
همین شنیده حاکی است بنا به عملکرد علیرضا افشار، اختلافاتی نیز بین این حوزه معاونت (اجتماعی و فرهنگی) و معاونت برنامه ریزی و اقتصادی (محمود زاده) پیش می آید.
گفته می شود عملکرد با فراغ بال علیرضا افشاری در این وزارت خانه آن چنان باعث اختلاف و درگیری می شود که در اردیبهشت ماه سال جاری از ورود برخی مشاوران ونیروهای قراردادی که از سوی افشاری به کار گرفته شده اند، از سوی حراست فیزیکی به داخل وزارت کشور جلوگیری می شود!
این همه در حالی است که بنا به سوء رهبری و مدیریت کشور و نیز به واسطه تحریم های اقتصادی اقشار وسیعی از مردم در شرایط دشواری زندگی می کنند و حسرت اندکی از این درآمدهای سرشار را برای رتق و فتق امور روزمره شان دارند.


منبع: سایت ملی مذهبی

تصویر شکایتنامه ستار بهشتی از شکنجه در زندان


تصویر شکایتنامه ستار بهشتی از شکنجه در زندان


در حالی که نهادهای ذی ربط از جمله پلیس، دادستانی و پزشکی قانونی، هیچ یک درباره سرنوشت ستار بهشتی پاسخگو نبوده اند و حتی دستگاه امنیتی و قضایی درباره مرگ و زندگی وی نیز سکوت پیشه کرده اند، کلمه سندی از داخل زندان اوین را منتشر کرده است که نشان می دهد ستار بهشتی با دستخط خود از بازجویانش به خاطر شکنجه، شکایت کرده است. این شکایت در همان یک روزی انجام شده که وی در بند ۳۵۰ اوین به سر برده است؛ یعنی در یازدهم آبان ماه. به گزارش کلمه، این سند شکایتی است که ستار بهشتی در اعتراض به روند بازجویی ها و شکنجه نوشته است. ستار بهشتی وبلاگ نویسی است که هفته گذشته با اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه های اجتماعی فیس بوک توسط پلیس فتا بازداشت شده است. کلمه نوشته است که خبرهای رسیده و اظهارات زندانیان بند ۳۵۰ اوین، حاکی از شدت شکنجه و ضرب و شتم وی در حین بازجویی بوده است. به گفته شاهدان، آثار ضرب و شتم بر بدن و صورت این جوان کارگر دیده شده بود. ستار بهشتی از بازجویان خود به علت این رفتارهای غیرانسانی شکایت کرده و در سندی که در زیر می بینید، تصریح کرده است که هر اتفاقی برای او بیفتد، پلیس فتا مقصر است.
 
موضوع درخواست: شکایت علیه بازجوی خود به: آقای اعلائی مسئول اندرزگاه ۳۵۰ اینجانب ستار بهشتی درتاریخ ۹۱/۸/۹ از طرف پلیس فتا در منزل بدون حکم بازداشت شدم و اینجانب در مدت دو روز بازجویی مورد انواع تهدید و ضرب و شتم قرار گرفتم از فحش های ناموسی که به مادر بنده می گفتند و به خودم مانند [...]، مادرت سالم نیست و بسیار توهینهای دیگر و انواع ضرب و شتم با مشت و لگد و بستن به میز و لگد زدن به سر بنده و اکنون در تاریخ ۹۱/۸/۱۱ بنده را پلیس فتا باز احضار کرده و با خود می برد و بنده عواقب هر اتفاقی که برایم پیش آید مقصر پلیس فتا می دانم و همینطور اگر اعترافی از بنده گرفته شود تحت شکنجه بوده در مدت ۱۲ ساعت ماندن در بند ۳۵۰ اتاق دو، اعضاء اتاق شاهد آثار ضرب و شتم روی بدن بنده بوده اند. و ۲ بار به پزشک مراجعه کردم در نهایت گزارش خود را تقدیم به شما می کنم و خواستار پیگیری این امر هستم. با تشکر ستار بهشتی

ستار بهشتی بهشتی شد

ستار بهشتی بهشتی شد

همه چیزش ساده بود، نگاهش ساده بود، ایستادنش ساده بود، لباسهایش ساده بود، زندگی اش ساده بود…… برای انسانیت جنگید برای آزادی ایستادگی کرد و برای وطنش ایران مرد. اما نه…….
ستار نه اینکه مرده باشد نه، ستار ستاره شد، ستار بهشتی بهشتی شد

اعدام 15 نفر در یکروز در تهران و شیراز و کرمان


اعدام 15 نفر در یکروز در تهران و شیراز و کرمان

رادیو فرانسه: مقامات مختلف قضایی جمهوری اسلامی، امروز خبر از اعدام ١٥ نفر به جرم حمل و قاچاق مواد مخدر دادند؛ این خبر همزمان شد با خبر اعدام قریب الوقوع ٩ نفر دیگر در همین ارتباط.
خبرگزاری ایسنا، در این رابطه نوشت: اعدام ١٠ نفر از قاچاقچیان عمده مواد مخدر، سحرگاه روز چهارشنبه ١٧ آبان به اجرا گذارده شد.
نکته قابل توجه آنکه، مقامات قضایی جمهوری اسلامی این بار نام افراد اعدام شده را به صورت کامل منتشر کردند. بنا بر این گزارش دادسرای عمومی و انقلاب تهران اسامی این محکومان را به این شرح اعلام کرد: احمد تجری- فرزند علی اکبر، شهرام یداللهی- فرزند علی، یوسف کریم خانی زرنقی- فرزند محمود، قادر ملکی- فرزند محرم، سگر فرجی نیری- فرزند سلمان، عبدالقادر هادی تاجیک- فرزند عبدالله (عبدل)، سید جلال حسینی- فرزند عنایت الله، حمید غلامی- فرزند یارولی، قهرمان قاسمی کرم جوان- فرزند اصغر و ابراهیم برآهویی- فرزند سیاه خان.
این در حالی است که، امروز یک اعدام با همین اتهام در در زرند- کرمان، رخ داده و احکام اعدام ١٣ نفر از قاچاقچیان مواد مخدر در شیراز نیزصادر شده که از این تعداد احکام چهار نفر از این قاچاقچیان، صبح امروز چهارشنبه، در میدان کوزه گری- شیراز، اجرا و طبق اعلام رسمی مقامات جمهوری اسلامی حکم ٩ نفر دیگر نیز تا چند روز آینده اجرا خواهد شد.
افزایش میزان اعدام‌ها به اتهام مواد مخدر در حالی است که جامعه بین‌المللی، جمهوری اسلامی را به شدت در این رابطه تحت فشار و انتقاد قرار داده است.
در حالی که بسیاری از فعالان حقوق بشر معتقدند، دادگاه‌های افراد متهم به قاچاق مواد مخدر به شدت از نرم ها و استانداردهای قضایی حتی در داخل ایران نیز فاصله دارد، دادستانی جمهوری اسلامی در مورد اعدام این ده نفر در تهران مدعی شد: «پرونده اتهامی این محکومان، پس از تکمیل تحقیقات با صدور کیفرخواست به دادگاه انقلاب اسلامی تهران ارسال شده بود که شعبات دادگاه‌های رسیدگی کننده با حضور نمایندگان دادستان و وکلای محکومان به اتهامات آنان رسیدگی و با توجه به جرایم ارتکابی، آنان را به اعدام محکوم کرد که رأی صادره از سوی دادستانی کل کشور هم مورد تأیید و ابرام قرار گرفت.»
لازم به ذکر است، چندی پیش نیز خبر اعدام ١٠ نفر از متهمین مواد مخدر به شدت در عرصه رسانه‌ای جنجالی شد، خانواده این ١٠ نفر متهم به قاچاق مواد مخدر، طی چندین بار تجمع در برابر بیت آقای خامنه‌ای خواستار بازنگری در روند بررسی پرونده این افراد شده بودند و از سوی دیگر اعضای خانواده برخی از این متهمین، طی گفتگو با رسانه‌های بین‌المللی اساساً دخالت اقوام خود را در هرگونه قاچاق و حمل مواد مخدر تکذیب کرده بودند.
منبع: رادیو فرانسه