ایرج مصداقی: آقای واحدی، بشارتی نه «خدا ترس است و نه با شرف»
مجتبی واحدی در مقالهی «یک "جو" شرافت؛ گوهر نایاب در جمهوری اسلامی» در مورد علیمحمد بشارتی یکی از جنایتکاران علیه بشریت نوشته است:
«البته
او یکی از مقاومترین زندانیان سیاسی حکومت شاه هم بود به طوری که
میگویند علاوه بر اعمال سختترین شکنجهها، او را بیش از دوسال از ملاقات
با خانواده خود محروم کرده بودند. اینها را نوشتم تا کمی با شخصیت او آشنا
شوید.»
به منظور آشنایی با این فرد که مجتبی واحدی، «خدا
ترسی و شرف» او را میستاید و از «ندای وجدان و شرافت» او سخن میگوید و
وی را «یکی از مقاومترین زندانیان سیاسی حکومت شاه» معرفی میکند و مدعی
میشود وی علاوه بر تحمل «سختترین شکنجهها»، «بیش از دو سال» نیز «از
ملاقات خانوادهی خود محروم» بوده»، بایستی بگویم:
علیمحمد
بشارتی جهرمی متولد ۱۳۲۳ به خاطر همشهری بودن با اعضای جهرمی سازمان
مجاهدین از جمله تراب حق شناس، عبدالنبی معظمی، حسن ابراری و ابراهیم آوخ
با مجاهدین آشنا شد. اما هیچگاه به عضویت این سازمان در نیامد و به هواداری
از آن نیز نپرداخت. وی در اردیبهشت سال ۵۳
همراه سه تن از دوستان دانشجویش به نامهای وحید صفاری، حمید صفاری و
بهروز قناعت پیشه در شهر قم دستگیر و به دو سال حبس محکوم شد. علت دستگیری
او از سوی ساواک، رسیدن به محمد حسن ابراری یکی از اعضای فعال مجاهدین بود
که در سال ۵۴ با همکاری وحید افراخته دستگیر و سال بعد اعدام شد. ابراری روابطی نیز با بشارتی که همشهریاش بود، داشت.
بشارتی برخلاف ادعای مجتبی واحدی در مرداد سال ۵۵ با ابراز ندامت و تعهد همکاری با ساواک
از زندان آزاد شد و به خاطر ارتباطاتی که با ساواک داشت در دورهی اول
مجلس شورای اسلامی، اعتبارنامهاش مورد اعتراض قرار گرفت اما با بسیج
نمایندگان حزب جمهوری اسلامی و دیگر باندهای رژیم از تصویب مجلس گذشت.
او
پس از آزادی از زندان نیز ارتباطاش با ساواک را حفظ کرد. طبق اسناد منتشر
شدهی ساواک، «او با اظهار ندامت نسبت به اعمال گذشته خود ظاهراً تغییر
عقیده داده و با مشاهدهی پیشرفتهایی که به رهبری خردمندانه اعلیحضرت
همایون شاهنشاه آریامهر نصیب ایران گردیده آمادگی خود را جهت همکاری و خدمت
صادقانه اعلام» مینماید.
یکی
از انگیزههای وی برای همکاری با دستگاه امنیتی منظور داشتن سنوات خدمتاش
در آموزش و پرورش و اجازهی بازگشت به ادارهی مزبور و رفع تبعات ناشی از
محکومیت دوسالهاش بود. او که در سال ۴۴ به استخدام دولت درآمده بود
حیفاش میآمد سابقه خدمتیاش در دستگاه دولتی را از دست بدهد.
مأمور
ساواک در ملاقات با بشارتی میگوید برای انجام چنین کاری او بایستی
«شایستگی و صداقت خود را به ثبوت برساند تا بتوان در زمینهی تقاضای وی
تصمیمات لازم اتخاذ نمود» و بشارتی برای نشان دادن حسننیتاش در ملاقات
اظهار میدارد که «امکاناتی به منظور نفوذ در گروههای خرابکار و تروریست
دارد» و وعده میدهد «عدهای از دوستان خود را نیز بدین منظور آماده نموده و
قادر خواهد بود ضمن شناسایی از چگونگی فعالیت عناصر گروههای مذکور حاصل
نماید» او همچنین به مأمور ساواک تأکید میکند که اجرای این ... خظرات
زیادی برای وی خواهد داشت لیکن بنا به انگیزهی دینی و وظیفهی ملی در این
راه فعالیت خواهد کرد»
طبق
اسناد ساواک بشارتی در تاریخ مهر ۱۳۵۶ مذاکرات تلفنی با بخش ۲۰ ه ۱۲ ساواک
داشته و برای انجام مأموریت به تهران سفر میکند و قرار ملاقاتهایی هم از
طریق تلفن ۶۵۵۳۵۳ با آقای عامری میگذارد.
در
حاشیهی سند فوق خطاب به پرویز ثابتی مدیر کل ادارهی سوم ساواک نوشته شده
است: «محترماً به استحضار میرساند در این مدت به تصویب رئیس دایرهی یک و
رهبر عملیات مجاهدین پس از تماس این شخص با وی مذاکره و وی را توجیه و
دسترسی وی هدف مربوطه مشخص و نتیجه به استحضار میرسد تا در مورد مشارالیه
تصمیم مقتضی اتخاذ گردد.» امضاء ۶ مهرماه ۲۵۳۶ مطابق با ۱۳۵۶
اسناد را میتوانید در صفحات ۷ و ۸ نشریه مجاهد شمارهی ۱۱۶ پنج شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ ملاحظه کنید:
بشارتی در خاطرات خود با زرنگی موضوع همکاری با ساواک را دور زده و به رفع اتهام از خود میپردازد و میگوید:
«موضوع سوم سیاست ساواک در تشدید شکنجه برای همکاری مبارزانی بود که در آستانهی آزادی از زندان بودند. ساواک همواره میکوشید از عناصری از مبارزین علیه مبارزین و مبارزه استفاده
کند. از جمله میکوشید در داخل زندانیان عناصری تعبیه کند تا اخبار داخل
زندان را به ساواک منعکس نمایند. یا افرادی که میخواستند آزاد شوند را دعوت به همکاری میکرد. خداوند سبحان را سپاسگزارم که در این امتحان بزرگ نیز مرا یاری کرد، زیرا به استناد مدارک موجود در ساواک سابق، هرگز شکنجهگران نتوانستند در این مورد هم در من اثر بگذارند.»
علاوه
بر اسناد فوق، در سال ۱۳۵۸ ، در شبنامهای که بطور گسترده در تهران پخش
شد، سندی نیز انتشار یافت که نشان میداد بشارتی دارای کد ویژه ساواک هم
بوده است.
بشارتی
در کتاب «عبور از شط شب» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی انتشار یافته
دلیل آزادی خود از زندان را اعلام فضای باز سیاسی از سوی شاه و بهبود
شرایط زندانها اعلام میکند که آنهم دروغی بیش نیست.
وی در کتاب مزبور میگوید:
«در انتهای مباحث مربوط به خاطرات زندان، لازم میدانم به تبیین بازتاب مسالهی ایجاد فضای باز سیاسی در زندان بپردازم؛ چیزی که با مطرح شدن آن خیل عظیمی از زندانیان آزاد شدند و من نیز یکی از آنها بودم که در مردادماه ۱۳۵۵ آزاد شدم.»
فضای باز سیاسی در کشور و بهبود شرایط زندانها متعاقب انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا در دیماه ۵۵ به وجود آمد. در حالی که بشارتی ۵ ماه قبل از ریاست جمهوری کارتر و در دوران حضور جرالد فورد در کاخ سفید از زندان آزاد شده بود.
تعدادی از زندانیانی که در مراسم شاهنشاه سپاه بهمن ۵۵
شرکت داشتند و از زندان آزاد شدند نیز دوستان و همراهان بشارتی از جمله
عسگراولادی، حاجحیدری، مهدی کروبی، قدرت علیخانی، مهدی عراقی، محیالدین
انواری و .... بودند.
در
آن زمان نیز هنوز نسیم فضای باز سیاسی به کشور نرسیده بود و این افراد
برای مبارزه با نیروهای انقلابی و مترقی بعد از تقاضای عفو از شاه، توسط
ساواک آزاد شدند. متعاقب این سیاست در مرداد ۵۶ نیز تعداد دیگری از عناصر
وابسته به مؤتلفه مانند لاجوردی، بادامچیان، کچویی، احمد احمد و ... از
زندان آزاد شدند.
بشارتی که با تعهد به ساواک و همکاری با دستگاه امنیتی از زندان آزاد شده بود با بیشرمی در مورد زندانیان چپ ایران که بسیاری از آنها شریفترین فرزندان میهن و اسطورههای مقاومت و ایستادگی در زندان شاه بودند، میگوید:
«کلیه کمونیستها اعتقادشان بر این بود که باید با ساواک بجنگند تا جایی که دستگیر نشوند. به مجردی که دستگیر شدند، دیگر باید سازش کنند تا فشاری روی جسمشان نیاید! این چیزی بود که ما بیرون نخوانده بودیم و در زندان آن را درک کردیم!»
البته از جنایتکارانی چون
بشارتی که هست و نیست ملتی را به نابودی کشاندهاند غیر از دروغگویی و
پشتهماندازی انتظاری نمیرود. اما کیست که زندان بوده باشد و نداند که همایون کتیرایی را با زنجیر و دست و پای بسته شکنجه میکردند؛ مقاومت حماسی مسعود احمدزاده و بهروز دهقانی و ...را از یاد برده باشد؛ گلسرخی و دانشیان را فراموش کرده باشد. مگر میشود نامهی شورانگیز احمد خرمآبادی خطاب به مادرش را فراموش کرد یا از روی دفاعات خسرو روزبه گذشت و یا وارطان را انکار کرد. چگونه میشود دفاعیات قهرمانانه بیژن جزنی و شکرالله پاکنژاد و ... را از خاطر برد.
این است گوشهای از «ندای وجدان و شرافت» علیمحمد بشارتی که آقای واحدی روی آن دست میگذارند.
بشارتی
که در دروغگویی ید طولایی دارد در دیدار با گالیندوپل نماینده ویژهی
سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، دوسال زندان خود را
به پنج سال تبدیل کرده و میگوید: «پنج سال در دوران شاه زندانی شده، یک
سال این مدت را در حبس انفرادی به سر برده و تحت شکنجههای وحشیانه قرار
گرفته بود.» (گزارش دوم ژانویهی ۱۹۹۲ رینالدو گالیندوپل)
چنانچه
ذکر شد و در کتاب «عبور از شط» وی و اسناد ساواک نیز آمده است، بشارتی در
اردیبهشت ۵۳ دستگیر و در مرداد ۵۵ پس از گذشت دو سال و سه ماه از زندان
آزاد شد. آیا چنین شخصی «ندای وجدان» و «شرف» و ... سرش میشود؟
بشارتی در مورد بازجویی از تهرانی شکنجهگر و بازجوی ساواک میگوید:
«مرحوم
ربانی شیرازی به من گفت آقای بشارتی شما که مدتها زندانی بودهاید بیایید و
این بازجوییها را انجام دهید. من در اتاقم نشسته بودم که دکتر تهرانی را
آوردند یک شکنجهگر خونخوار. بلند شدم زدم روی شانهاش و به او گفتم آقای
دکتر شما من را میشناسید ؟ شما هزار شلاق بیشتر به من زدید...»
بشارتی
در مورد شکنجه شدن توسط تهرانی و خوردن بیش از هزار شلاق از او نیز دروغ
میگوید. در ساواک و هنگام بازجویی، زندانیان بر اساس مذهبی بودن یا
غیرمذهبی بودن و وابستگی به گروه مسلح یا غیرمسلح و ... دستهبندی شده و به
بازجویان ویژه سپرده میشدند. تهرانی مسئول بازجویی از زندانیان چپ و
همچنین تهیه بولتنهای ساواک بود و کاری به زندانیان مذهبی نداشت. هم اکنون
نیز در اوین و وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و ... همین تقسیمبندیها
رعایت میشود.
از
این که بگذریم برای شناخت این عنصر با «وجدان» و با «شرف» و «خدا ترس»
نظام بایستی اضافه کنم او یکی از بنیانگذاران سیاهترین دستگاههای
اطلاعات و امنیت رژیم یعنی واحد اطلاعات سپاه پاسداران است.
این
واحد به عنوان یکی از قدیمیترین نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، از
مهمترین بخشهای تشکیل دهنده سپاه پاسداران از بدو تأسیساش بود. این نهاد
بلافاصله پس از تشکیل هستهی اولیه سپاه شکل گرفت و به سرعت گسترش یافت. از
آنجایی که مراکز ساواک، در تهران و شهرستانها مقر و ستادهای گوناگون
سپاه پاسداران شده بود، سپاه و به ویژه بخش اطلاعات و امنیت آن به
دستاوردها و تجربیات ساواک در زمینههای مختلف اطلاعاتی و امنیتی دست یافت.
به این ترتیب واحد
اطلاعات سپاه بر پایه منابع آموزشی و جزوات برجای ماندهی ساواک به تشکیل
و آموزش کادرهای خود پرداخت. این بخش در سالهای بعد علاوه بر در اختیار
داشتن زندان توحید «کمیته مشترک»، مسئولیت بخش ۲۰۹ اوین و بازداشتگاه پادگان عشرت آباد را نیز بهعهده میگیرد و نقش عمدهای در سرکوبی مخالفان رژیم به عهده میگیرد.
علیمحمد بشارتی اولین فرمانده واحد اطلاعات و تحقیقات سپاه پاسداران بود. پس از وی محسن رضایی و ... فرماندهی این بخش را به عهده گرفتند و مرتکب جنایات زیادی در کشور شدند.
بشارتی در مورد اقدامات خود پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی میگوید:
«اقدام مهمی که بلافاصله پس از ۲۲
بهمن توسط انقلابیون صورت گرفت، دستگیری و اعدام سران حکومت، خصوصاً
فرماندهان نظامی بود. ما میخواستیم این ها هرچه سریعتر به حسابشان رسیده
شود؛ چون عناصر خائن، وطن فروش و خونخواری بودند که دستشان تا مرفق به خون
این ملت عزیز و سربلند آغشته بود. این ها نیاز به محاکمه نداشتند. محاکمه برای اثبات جرم است و جرم این ها آشکار بود و نیازی به اثبات نداشت. ....
من، خود، در جریان بعضی از محاکمات و اعدام ها بودم. بعدها دستوری هم از امام خمینی در این خصوص دریافت کردم.
مفهوم دستورالعمل این بود که با توجه به این که سالها زندان بودم[دو سال
زندان] و تجربهی زیادی در بازجویی داشتم اینک به این امر مبادرت کنم. لذا
شروع به بازجویی از عناصر خونخوار رژیم یا زندانبانان و بعضی از بازجوها
کردم. در خیابان پاسداران محلی بود که بعضی از متهمین بازداشت موقت
میشدند. آنها پس از بازجویی و تکمیل پرونده به زندان قصر منتقل
میشدند....
پس
از اعدام اینها (رحیمی، خسروداد، ناجی، نصیری) بعضیها سرو صدا راه
انداختند. بخصوص منافقین زیاد نوحه سرایی میکردند با این بهانه که چرا
اینها زود اعدام شدند و تخلیه اطلاعاتی نگردیدند! من معتقدم که این رسوبات
برای دوره روشنفکری است. ... بهترین موقع همان بود که اینها زود سر به
نیست شوند. بعداً هم مشخص شد کسانی که با تأخیر اعدام محاکمه و اعدام شدند،
اطلاعاتی به ما ندادند و ضرر تأخیر در اعدام آنها بیش از فایدهاش بود. »
یک
جا میگوید ربانی شیرازی او را به پست بازجویی گمارده و در جای دیگر مدعی
میشود که دستوری از خمینی در این باره دریافت کرده است و در گفتگو با سایت
جماران موضوع را فراموش کرده و میگوید:
«من یک بار به امام عرض کردم که اولین بازجویی ها در بعد از انقلاب را من انجام دادهام.»
بشارتی در مورد چگونگی راه اندازی واحد اطلاعات سپاه پاسداران میگوید:
«انگیزهی ما این بود که هرچه زودتر به حساب سران طاغوت
رسیدگی شود و به همین دلیل، در همان روزهای اول پس از پیروزی انقلاب،
تعدادی از سران نظامی حکومت در مدرسهی رفاه اعدام شدند. مرحوم آیتالله
ربانی شیرازی مخالف این گونه اقدامات بود و شکایت ما را به امام خمینی (ره)
کردند و من از مدرسهی علوی بیرون آمدم. به این صورت که امام خمینی (ره)
با نهایت ملاطفت و محبت گفتند: «شما بروید امنیت را در کشور برقرار کنید.» ... من در چارچوب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هرکاری از دستم بر میآمد انجام دادم که از جملهی مهمترین آنها بازجویی بود؛ چون قبلاً هم کار بازجویی انجام داده بود و هم رشتهی حقوق خوانده بودم. من علاوه بر عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران، مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات آن را نیز پذیرفتم.
«اطلاعات» برای حفاظت، حراست و امنیت مملکت بود و تحقیقات هم برای پرسنلی
بود که قصد عضویت در سپاه را داشتند و میبایست از کانال ما عبور کنند تا
بتوانند استخدام شوند. »
بشارتی در مورد فعالیتهای مهم خود از جمله به نقشاش در دستگیری مجتبی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی اشاره کرده و میگوید به عنوان مسئول اطلاعات و تحقیقات سپاه از محمد غرضی مسئول عملیات سپاه خواسته است مجتبی طالقانی را که از سفارت فلسطین بیرون آمده بود، دستگیر کنند.
اقدام
واحد اطلاعات سپاه پاسداران و واکنش سریع آیتالله طالقانی موجب بروز
بحرانی گسترده در کشور شد و شورای انقلاب مجبور به محکوم کردن این توطئه
شد. در جو ایجاد شده متعاقباً محمد غرضی که بعدها استاندار خوزستان و
وزیر نفت و مخابرات رژیم شد دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفت. توطئهی
مزبور را بشارتی، غرضی، رفیق دوست و اصغر صباغیان برنامهریزی و اجرا کرده
بودند. آیتالله طالقانی تا زنده بود علیرغم تقاضاهای مکرر حاضر به دیدار و
گفتگو با آنها نشد.
بشارتی همچنین از مشارکت خود در دستگیری محمدرضا سعادتی میگوید:
«من به عنوان مسئول اطلاعات دستور دادم که سعادتی را دستگیر کنند. او را با همان بلیزری که امام خمینی را از فرودگاه به بهشت زهرا بردند، دستگیر کردند و آوردند؛
چون این ماشین شناخته شده بود آن را تعقیب کرده و فهمیده بودند که مربوط
به کجاست. آمدند داد و فریاد راه انداختند، راهپیمایی برگزار کردند،
اعلامیه های متعدد دادند و سپاه را محکوم نمودند. ...
آقای
دانش منفرد که آن موقع فرمانده سپاه بود، مذاکراتی انجام داد که با وساطت
دولت، سعادتی با پنج میلیون تومان ضمانت آزاد شد، [شود] به شرطی که از
حوزهی قضاییه تهران خارج نشود و هر وقت هم احضار شد، برگدد. آقای دانش
منفرد خودش این را امضا کرده و آورده بود تا ما هم آن را در شورا تصویب
کنیم. اولین کسی که با آن مخالفت کرد من بودم. »
بشارتی در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از جهرم به مجلس راه یافت و در آذر ۵۹ به حکم خمینی یکی از اعضای «هیئت رسیدگی به شایعه شکنجه و وضع زندانیان» شد. این هیأت چنان که از اسمش پیداست در ۲۹ فروردین ۶۰ طی گزارشی وجود شکنجه در زندانهای کشور را رد کرد و آن را «شایعه» خواند.
بشارتی در گزارش ۲۲ فروردین خود به مجلس شورای اسلامی در این مورد گفت:
«هیات بررسی شکنجه تاکنون از زندانهای قصر، قزلحصار، قزلقلعه، آگاهی، دژبان و ... دیدن کرده، ما از روز اول
خیال میکردیم که مسائله مورد بحث و بررسی قرا میگیرد ولی چیزی که از آن
صحبت نشد مسالهی شکنجه بود. مسائلی که در زندانها جریان دارد، افتخار
جمهوری اسلامی است . یک و نیم درصد از زندانیان اعضای یکی از گروهها هستند
و ۹۰ درصد شکایات نیز از همینهاست. ما آنها را میشناسیم. کار هیئت در
تهران نزدیک به اتمام است .ما برای اعتبار جمهوری اسلامی ایران این کار را
انجام دادیم و به ملت ایران میگوئیم که در ایران شکنجه نیست و اگر هم بوده مربوط به ۶ ماه قبل است.»
در آن تاریخ اساساً زندان قزلقلعه
وجود خارجی نداشت و سالها قبل تخریب شده بود. و بشارتی شهادت زندانیان
سیاسی را که مورد شکنجه واقع شده بودند معتبر نمیدانست چرا که از اعضای
گروههای سیاسی بودند. در حالی که بر اساس گزارشهای رسیده به ریاست جمهوری
بنیصدر و بر اساس فشار و روشنگری او و گروههای سیاسی، خمینی مجبور به
تعیین این هیئت شده بود.
چند
ماهی از انتشار این گزارش و تکذیب شکنجه نگذشته و هنوز مرکب آن خشک نشده
بود که در تابستان سال ۶۰ بشارتی به همراه عبدالحسین آیتاللهی امام
جمعهی جهرم و تنی چند از جنایتکاران جهرمی گروه «قنات» را در این شهر
تشکیل دادند. این
گروه دهها نفر از وابستگان گروههای سیاسی به ویژه مجاهدین را پس از
دستگیری و ربایش تا حد مرگ شکنجه کرده، بدنهای تکه تکه شدهی آنها را در
قناتهای اطراف شهر میانداختند. اعضای این گروه هیچ ابایی نداشتند که
مجروح را از روی تخت بیمارستان ربوده و به فجیعترین شکل به قتل برسانند و
یا قربانی را در خیابان به پشت اتوموبیل ببندند و در مقابل چشمان حیرت زده
مردم روی زمین بکشانند.
برای
آشنا شدن با شمهای از جنایات صورت گرفته توسط این گروه میتوانید به
گفتگوی منیره برادران با سه نفر از شاهدان این جنایات در«سایت بیداران»
مراجعه کنید.
بشارتی
تا سال ۶۳ در مجلس شورای اسلامی بود و پس از پایان اولین دوره مجلس در سال
۶۳ در حالی که به هیچ زبان خارجی مسلط نبود به عنوان قائم مقام علیاکبر
ولایتی در وزارت خارجه معرفی شد و تا سال ۷۲ به مدت یک دهه در این مقام
بود.
سپردن
یکی از بالاترین مقامات سیاسی و دیپلماتیک کشور به کسی که در بازجویی و
اعدام دست داشته و مسئولیت اطلاعات کشور را به دوش میکشیده، نشانگر ماهیت
سرکوبگرانهی رژیم جمهوری اسلامی است. وگرنه در کجای دنیا مرسوم است که یکی
از بلندپایهترین مقامات سیاسی و دیپلماتیک کشوری دارای چنین سابقهای
باشد.
بشارتی
که در عرصههای گوناگون کارایی خود را نشان داده بود، پس از حضور دهساله
در پست قائم مقامی وزیر خارجه، در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی پست حساس
وزارت کشور را عهده دار شد و در این پست نیز به عنوان وزیر کشور مسئولیت
سرکوب تظاهرات مردم به جان آمدهی اسلام شهر و دیگر نقاط کشور را به عهده
داشت.
بشارتی در حالی که وزیر کشور بود از سوی خامنهای با «اختیارات کامل» به عنوان جانشين فرمانده كل قوا در نيروی انتظامی انتخاب شد. وی هماکنون نیز به خاطر سوابقی که دارد مشاور امنیتی هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام است .
واحدی
در همین مقاله، در مورد حبیبالله عسگراولادی و بیدار شدن «حس خداترسی و
شرافت» در او نیز سخن گفته است. به نظرم چهره و سابقهی حبیبالله
عسگراولادی و نقش او در سرکوب دههی ۶۰ از طریق هدایت جریان مؤتلفه که
اعضای آن گردانندهی دادستانی انقلاب و زندانهای رژیم بودند و همراهی او
با غارتگران اموال عمومی از طریق هدایت بازار و وزارت بازرگانی آنقدر برای
مردم ایران روشن است که فکر
نمیکنم با هزار من سریش هم بتوان «حس خداترسی و شرافت» را به او چسباند و
در این رابطه آقای واحدی تلاش بیهودهای به خرج میدهند.
آیا
حق نسلی که بهترینهایش توسط جنایتکارانی چون بشارتی و عوامل عسگراولادی
پرپر شدند نیست که از این همه جفا به درد آید و فریاد کند؟
آیا
انتظار زیادی است اگر یک بار دیگر بخواهم، لااقل در خارج از کشور اجازه
ندهیم لباس عافیت به تن «جنایتکاران علیه بشریت» پوشانده شود؟
ایرج مصداقی ژانویه ۲۰۱۳