نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

درگيری و تظاهرات در تهران


*منطقه تجريش و زعفرانيه شلوغ است و مردم را از روی پشت بام ها به تير بسته اند. اعتراضات مردم در پارک ملت, ميدان وليعصر, ونک ادامه داشت..
* اين احتمال وجود دارد که کوبيدن مجدد مهر تاييد بر مصادره آرای مردم و تاييد صحت انتخابات از سوی شورای نگهبان شعله های خشم مردم را بار ديگر شعله ور کند.
روشنگری:امروز هم مثل روز گذشته تهران روزی پر آشوب را گذراند. خبرهای اوليه تنها از تجمع وسيع نيروهای ضد شورش, بسيجی و سپاهی در مناطق مرکزی و شمال تهران خبر می داد. روز جاری قرار بود زنجيره های انسانی در مرکز تهران تشکيل شود و به تدريج حوالی ساعت 6 تا 7 عصر زنجيره های انسانی در امتداد خيابان ولی عصر به راه افتادند. در ميدان تجريش گروه وسيعی از مردم در حالی که دست هم را گرفته بودند به حرکت درآمدند. جمعيت در پارک ملت, پيج شميران, ميدان ونک و ميدان ولی عصر موج می زد. نيروهای لباس شخصی و گارد ضد شورش و بسيجی ها مشهود بود و به منظور ايجاد رعب و وحشت مانور می دادند.
به دنبال آن خبرهايی از درگيری ميان مردم و نيروهای سرکوب انتشار يافت. بالگردهای نظامی بر فراز مناطق مرکزی به پرواز درآمدند, نيروهای انتظامی به حالت آماده باش در کوچه های فرعی ميدان ولی عصر مستقر شدند.
به دنبال آن ويدئو کليپ وحشتناکی در يوتيوب انتشار يافت که حاکی از آن بود که به سوی جمعيت معترض در حوالی ميدان انقلاب تيراندازی شده است. جوانی گلوله خورده بر زمين افتاد و جمعيت گرد او حلقه زدند.
خبرهای جديدتر حاکی از درگيری های وسيع و تيراندازی بسيج و سپاه به سمت معترضان است. براساس اين خبرها منطقه تجريش و زعفرانيه شلوغ است و مردم را از روی پشت بام ها به تير بسته اند. مردم در پارک ملت, ميدان وليعصر, ونک به اعتراض ادامه می دهند.
جوانان شعار مرگ بر ديکتاتور می دهند.

تاييد مجدد صحت انتخابات از سوی شورای نگهبان
مانوری که بلافاصله پس از شروع اعتراضات در صبح روز بعد از مصادره آرای مردم از سوی دستگاه ولايی با وعده "راهکارهای قانونی" و "بررسی" نتايج انتخابات و غيره برای آرام کردن مردم و واداشتن نامزدهای معترض به تمکين شروع شده بود, ساعت 9 امشب با اعلام تاييد مجدد صحت "انتخابات" از سوی شورای نگهبان به پايان رسيد. پس از راهپيمايی اعتراضی ميليونی در تهران که کودتاچيان را برای تفرقه انداختن ميان خيابان و جناح درونی در حال تصفيه و معترض به نتيجه انتخابات به صرافت تمديد پنج روزه مهلت بررسی شکايات نامزدهای معترض و بعد تشکيل هيات تحقيق و سرانجام نمايش بازشماری 10 درصد آرا در تلويزيون انداخت تا ساعت 9 شب که شورای نگهبان دوباره بر همان کودتا صحه نهاد کاملا روشن بود که هدف از همه اين اقدامات خريد فرصت, ايجاد شکاف و اختلاف در ميان جناح معترض و جنبش پرتحرک اعتراضی در خيابان و به تمکين کشاندن يکی و سرکوب شديد ديگری بوده است. زيرا خامنه ای از همان ابتدا بر صحت انتخابات تاکيد کرده بود. او در نماز جمعه با خيره سری و خودخواهی خاص ديکتاتورها اعلام کرده بود که زير باز "بدعت" تازه يعنی ابطال انتخابات نخواهد رفت. و گفته بود که بازشمای کل آرا را هم نمی پذيرد. شورای نگهبان هم تماما مطابق ميل و سليقه خامنه ای عمل کرد. يعنی به جای شمارش کل آرا فقط 10 درصد آرا را مورد شمارش قرار داد و آن هم هنگامی که صندوق ها را کاملا خودشان با فرصت کافی پر کرده بود. و نتيجه انتخابات را هم مطابق سليقه خامنه ای دوباره تاييد کرد. با اين وضع روشن بود که مانورهای شورای نگهبان و پيش کشيدن بحث "راهکار قانونی" از سوی کودتاچيان به هر چه بيانجامد به ابطال انتخابات نخواهد انجاميد.

با تاييد مجدد کودتا از سوی شورای نگهبان, اکنون دستگاه ولايی مجرای چانه زنی های پشت پرده برای به تمکين کشاندن نامزدهای معترض را بسته است و اين راه در حالی بسته شده است که بيش از 500 تن از ياران و همفکران دو نامزد معترض انتحابات هم اکنون در سياه چال های امنيتی ها زير سرکوب و شکنجه هستند.

هيچ کس نمی داند که سير حوادث چگونه پيش خواهد رفت, اما اين احتمال را نمی توان ناديده گرفت که کوبيدن مجدد مهر تاييد بر مصادره آرای مردم و تاييد مجدد کودتا, شعله های خشم مردم را که از 22 خرداد به اين سو دائما با مسالمت اعتراض کرده و در مقابل با تحقير بيشتر و سرکوب وحشيانه تر روبرو شده اند بار ديگر شعله ور کند.

برخی از گزارش های غيررسمی از تهران که امشب انتشار يافته حاکی از آن است که به دنبال اعلام تاييد مجدد صحت انتخابات از سوی شورای نگهبان جوانان به صورت خودجوش برای اعتراض به خيابان ها آمده اند.

عکس از ورود يگان ويژه به خانه مردم

http://i44.tinypic.com/dpxv5u.jpg

سه شنبه ۹م تیر ۱۳۸۸


بخشی دیگر از شکنجه های تکان دهنده دانشجویان در ساختمان وزارت کشور

خبرنامه امیرکبیر:
دانشجویانی که در شب واقعه کوی دانشگاه تهران بازداشت شده و پس از چند روز آزاد شدند، ابعاد تکان دهنده ای از مشاهدات خود در طبقه ی منفی چهار وزارت کشور را بازگو کرده اند. بخشی از این مشاهدات در برخی سایت ها طی روزهای گذشته منتشر و فاش شد.

یکی دیگیر از دانشجویان آزاد شده در مصاحبه با خبرنامه امیرکبیر، گوشه های دیگری از اقدامات غیرانسانی نیروهای لباس شخصی را در ساختمان وزارت کشور روایت کرد. این دانشجوی آزاد شده مشاهدات خود را اینگونه بیان کرد:

در همان شب نیروهای انصار و بسیج پس از آنکه عده زیادی از دانشجویان را محاصره کردند، در محوطه کوی با ضرب و شتم آنها را زمین نشاندند. این در حالی بود که بسیاری از دانشجویان در همان حین جراحت ها و خونریزی شدیدی از ناحیه دست، سر و پا داشتند و با وضعیت وخیم جسمی دستگیر شدند. سپس دانشجویان را با برخوردهای تحقیر آمیز به سمت ون ها و اتومبیل هائی که پیش تر جلوی درب اصلی کوی قرار گرفته بود هدایت کردند.

در طول مسیر به تحقیر آمیز ترین شیوه با دانشجویان بازداشتی برخورد کردند. در کنار همه ضرب و شتم های جسمی دیگری که در طول راه انجام می شد، آنها اقدام به گذاشتن جعبه های آهنی بر سر دانشجویان نمودند و با باتوم های خود بطور متوالی بر سر هر کدام از دانشجویان می کوبیدند! این در حالی بود که یکی از بازداشت شدگانی که جعبه آهنی بر سر وی گذاشته شد، خونریزی شدیدی از ناحیه سر داشت و سه نقطه سر این دانشجو شکسته شده بود.

اتومبیل های حامل دانشجویان بازداشتی به نقاط مختلفی اعزام می شدند. برخی دانشجویان همان شب به بازداشتگاه های مختلف انتقال داده شدند و برخی دیگر نیز به طبقه منفی چهار وزارت کشور منتقل شدند. در آنجا با وحشیانه ترین و غیرانسانی ترین شیوه با دانشجویان رفتار شد.

پس از ۱۲ ساعت ندادن آب به بازداشتی ها، فردی پارچ آب کوچکی برای تعداد زیاد دانشجویان تشنه و مجروح شده آورد. وی پارچ آب را بالا گرفت و آنرا بر روی زمین سرازیر کرد و در همین حین همه دانشجویان را مجبور کردند که به همان محل آمده و از ابی که در حال ریخته شدن بود، بخورند و به این شیوه به دانشجویان آب می دادند. این مسئله تصویر بسیار تکان دهنده ای بود.

در یک حرکت نمایشی، یکی از بازجویان، خواست که به دانشجویان بهتر آب داده شود. در این هنگام یک شلنگ آوردند و از دانشجویان خواستند که از این شلنگ آب بخورند اما هنگامی که دانشجویان از آن آب خوردند متوجه شدند که آب داغ است!

آنها پس از مدت های طولانی ضرب و شتم و شکنجه های وحشیانه دانشجویان، در هنگام غذا دادن، غذا را در کف دستان دانشجویان می ریختند. غذای ماکارانی را در کف دستان دانشجویان ریختند و به آنها گفته شد که اگر کوچکتری ذره ی غذا بر زمین ریخته شود ضرب و شتم خواهند شد و در چند مورد این اتفاق افتاد و دانشجویان به طرز وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.

در هنگام صبحانه نیز به دانشجویان مقدار بسیار اندکی نان خشک به همراه پنیر داده شد و از آنان خواسته شد که این مقدار نان را با دیگران قسمت کنند و هم چنین به انها گفته شد که اگر ذره ای نان بر روی زمین بریزد، کتک خواهند خورد. این مسئله نیز بدلیل خشک بودن نان رخ داد و برخی بازداشت شدگان شدیدا ضرب و شتم شدند.

مدتی بعد نیز به همه دانشجویان لباس های نو داده شد تا لباس های خود را که آغشته به خون بود تعویض کنند.

همچنین بنابر گزارش دانشجویان کوی دانشگاه، به هنگامی که نیروهای بسیج و انصار به خوابگاه دانشجویان دکترا حمله بردند، پس از تخریب اتاق ها و ضرب و شتم دانشجویان، آنها را مجبور ساختند که به مدت طولانی «کلاغ پر» بروند.

در همان شب نیروی انتظامی با هماهنگی کامل برای جلوگیری از مطلع شدن مردم خیابان امیرآباد از وقایع کوی دانشگاه طول خیابان آمیراباد را با ماشین و نیروهای گارد ویژه پر کردند به طوری که ارتباط سمت راست و چپ خیابان قطع بشود و مردم خانه های اطراف جزئیات جنایات نیروهای لباس شخصی را نبینند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، ابعاد ضرب و شتم و تحقیر دانشجویان به حدی گسترده بوده است که اکنون دیگر امکان کتمان آن برای مسئولین وجود ندارد.

هر چند طی روزهای گذشته نمایندگان مجلس مدعی شدند که قضیه کوی دانشگاه را پیگیری خواهند کرد اما بعید به نظر می رسد که نمایندگان مجلس حاضر باشند تمامی ابعاد اعمال نیروهای سازمان دهی شده و آزار و اذیت دانشجویان در وزرات کشور را روشن سازند.

۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه


توده ايها به دکتر مراجعه کنند!
جمهورى اسلامى بايد به شماها افتخار کند!
سياوش دانشور

بازنشستگان توده اى متشکل در "راه توده و سايت پيک نت" که عمرى را در دفاع از جمهورى اسلامى سپرى کرده اند٬ اينروزها به هزيان گوئى محض رو آورده اند. قريب ١٠٠٠ نفر زن و جوان و حتى کودکان و افرادى که روى صندلى چرخ دار بودند٬ در مقابل سفارت جمهورى اسلامى بدون وقفه فرياد ميزدند "مرگ بر جمهورى اسلامى و اين لانه جاسوسى بايد بسته شود" اعتراض کردند و جسورانه در پاسخ به لمپنيزم سفارتيها يک خواست ديرينه جنبش انقلابى را قدمى جلو بردند. تابلوى سفارت را پائين کشيدند و با ورود به داخل محوطه با دست خالى اوباشان مسلح به چاقو و چماق و کابل و اسلحه را گوشمالى دادند. اين خبر مثل بمب در دنيا منفجر شد و پيامش اين بود که داخل و خارج يک جبهه واحد است و همه ميگويند رژيم قاتلين نميخواهيم و بايد برود.

راه توده بى آبرو٬ که دوستان هم سازمانى شان ميگويند ساخته و پرداخته دست اطلاعات رژيم هستند٬ اعلام کرده؛ "عوامل ج. اسلامی سفارت ایران در سوئد را اشغال کردند"!!! فرمودند که "عاملين شريعتمدارى و سعيد امامى" اينکار را کردند و سفارت هم در اين زمينه "همکارى" کرده است. اين جماعت به وضعى افتاده اند که دائى جان ناپلئون در قياس با آنها چرچيل محسوب ميشود. اين بقاياى ارتجاع اسلامى و اپوزيسيون زورکى٬ که در شکار انقلابيون در انقلاب ۵٧ وسيعا با اطلاعات جمهورى اسلامى همکارى کردند و هنوز ميکنند٬ معضل واقعى شان اينست که فضا نبايد در خارج راديکال شود. نبايد مردم بيشتر از حمايت از موسوى و رفسنجانى و خاتمى و خمينى و خامنه اى بيشتر جلو بروند. از نظر اينها يا مردم بايد در "انتخابات" شرکت کنند و يا براى "اعتراض به تقلب در انتخابات"! اگر کسى گفت مرگ بر همه تان و جمهورى اسلامى قاتلين نميخواهيم٬ از نظر اينها حتما "عامل جمهورى اسلامى" است! اين هجويات البته جديد نيستند. در دوره خاتمى نيز هر اعتراضى به کل حکومت از نظر اينها توسط شريعتمدارى و خامنه اى "سازماندهى" ميشد!

مردم انقلابى و پرشورى که دراين تظاهرات وسيعا شرکت داشتند به اين جماعت تف هم نمى اندازند. در پاسخ به اين جماعت اعلام ميکنيم که همه سفارتخانه هاى حکومت تان را در خارج جمع ميکنيم. نمى گذاريم امثال شما جامعه را پشت مشتى قاتل و جنايتکار بخط کند. نمى گذاريم٬ مطمئن باشيد. شما يا کور و کر هستيد و نميبينيد و نميشنويد و يا مامور و معذور. "جنبش اعتراضى ايرانيان در خارج" طرفدار رژيم اسلامى نيست٬ عليه جمهورى اسلامى است. حقيقت اينست که معترضين روز جمعه که سفارت رژيم را اشغال کردند و چماقداران را گوشمالى دادند٬ شريفترين انسانهاى آزاديخواه بودند و شما که اين حقايق روشن را وارونه جلوه ميدهيد حتما از امثال همين سفارتيها سفارش و خط ميگيريد. آخر اين شما هستيد که سينه چاک به اين سفارت ميرويد٬ به جمهورى اسلامى راى ميدهيد. اين شما هستيد که با سران رژيم در اين کشور و آن کشور جلسه ميگذاريد و سفر سياسى ميکنيد. اين شما هستيد که هر تلاش جمهورى اسلامى را با تحليل هاى پوک و ارتجاعى بزک ميکنيد. اين شما هستيد که هنوز از نظام جمهورى اسلامى به شمول خامنه اى و شريعتمداريها و ديگران دفاع ميکنيد.

اگر جرات داريد از لانه هايتان بيرون بيائيد و در اجتماعات هزاران نفره هر روزه در سوئد و کشورهاى ديگر بيائيد پشت تريبون همين حرفها را بزنيد. باور کنيد همين مردم با لنگه کفش و اردنگى بيرونتان مى اندازند. خجالت بکشيد٬ شرم کنيد٬ دست از اين پرووکاسيون اسلامى برداريد!

٢٧ ژوئن ٢٠٠٩

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

مراسم سوگواری شهید کیانوش آسا در دانشگاه علم و صنعت

یکشنبه ۷م تیر ۱۳۸۸


خبرنامه امیرکبیر:
همانطور که پیش تر اعلام شده بود مراسم سوگواری شهید کیانوش آسا دانشجوی کارشناسی ارشد رشته شیمی، از شهدای دانشجوی اخیر ایران، امروز از ساعت ۱۲ در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد.

با وجود تهدیدهای فراوان و تماسهای مکرر وزارت اطلاعات و حراست دانشگاه با فعالین دانشجویی دانشگاه علم و صنعت و خانواده هایشان، مراسم یاد بود شهید کیانوش آسا و راهپیماییی اعتراضی در دانشگاه علم و صنعت با استقبال گسترده دانشجویان دانشگاه نیمه تعطیل علم و صنعت برگزار شد.

دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ابتدا در برابر دانشکده شیمی تحصیل شهید کیانوش آسا حضور یافتند سپس با راهپیمایی به سمت مسجد دانشگاه رفته و پس از تکرار شعارهای “الله اکبر”، “برادر شهیدم حقتو پس می گیرم”، “حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست”، “دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد”، “عزا عزاست امروز روز عزاست امروز، دانشجوی ایرانی صاحب عزاست امروز”، “مرگ بر دیکتاتور”، “کشتی جوانان وطن الله اکبر، کردی هزاران در کفن الله اکبر”، و با قرائت آیاتی از قرآن به سوگواری در روبروی مسجد دانشگاه پرداختند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر این مراسم امروز در حالی توسط دانشجویان برگزار شد که مدیریت دانشگاه قصد برگزاری مراسمی نمایشی در داخل مسجد دانشگاه داشت، که دانشجویان به تحریم این برنامه پرداخته و بیرون از مسجد به سوگواری پرداختند.

دانشجویان پس از شعار دادن در مقابل مسجد، در صحن دانشگاه به راهپیمایی کرده و در مقابل درب اصبلی دانشگاه حضور یافته و شعارهایی در آنجا سر دادند.

در پایان نیز دانشجویان با ادامه راهپیمایی در صحن علنی دانشگاه مجددا به سمت دانشکده شیمی رفتند و در آنجا بیانیه های گروه های مختلف دانشجویی قرائت شد. دوستان و همدانشکده ای های شهید آسا اعلام نمودند که تا پایان هفته هر روز از ساعت ۸ تا ۱۷ به مانند دو روز گذشته در برابر دانشکده شیمی به تحصن نشسته و با روشن کردن شمع در کنار عکس شهید آسا و پخش قرآن به سوگواری و زنده نگه داشتن نام و یاد شهید گلگون کفنشان خواهند پرداخت.

همچنین تعدادی از دانشجویان و از جمله دوستان کیانوش اعلام نمودند در اعتراض به شهادت مظلومانه شهید کیانوش آسا و به خصوص بی مسئولیتی حاکمان در قبال اینگونه جنایت تا اطلاع ثانوی در جلسات امتحان حاضر نخواهند شد. پیشتر نیز تعدادی از امتحانات دانشکده مهندسی شیمی به دلیل عدم حضور دانشجویان لغو شد. لازم به ذکر است در پی اعتراضات هفته های پیش، برنامه امتحانی دو هفته اول در دانشگاه علم و صنعت لغو و به تاریخ بعد از ۲۰ تیر موکول شده بود.

دانشجویان امروز به نشان سوگواری پیراهن مشکی و همچنین دستبندهای سیاه بر دست داشتند.

همچنین قرار است در شب های آتی مراسم سوگواری برای شهید آسا در صحن عمومی دانشگاه و خوابگاه ها ادامه داشته باشد.

asa3

asa4

asa5

asa6

asa7

- کاریکاتورهایی از ایران امروز در نشریات گوناگون جهان

-










چرا از ما می ترسند !؟

بازداشت بیش از ۲۰ نفردر راهپیمایی آرام مادران عزادار

يکشنبه ۷ تير ۱۳۸۸ - ۲۸ ژوين ۲۰۰۹

آزاده حاجی زاده

zanan-dar-jonbesh.jpg
عکس: از تظاهرات در تهران/ عصر نو


زنی با چادر مشکی اعتراض می کرد که بگو حکومت نظامی است تا من بروم . چنان دشنام های رکیک به زن داد که مادری دیگر طاقت نیاورد و گفت ما شما را با لباس شخصی ها فرق می گذاریم شما نباید اینطور صحبت کنید شما نیروی انتظامی هستید و باید قانونی صحبت کنید در جواب ، مامور نیروی انتظامی حرف زشت تری به آن مادر زد که همه حرکت کردند به سمت دیگر پارک .
برنامه نشستن و راه رفتن با سکوت را ساعت ۷ بعدازظهر اعلام کرده بودند ولی از ساعت ۵ بعدازظهر زنان که اغلب میانسال به بالا بودند همه نیمکت ها را مخصوصا سری دوم یعنی پشت نیمکت های اول را اشغال کرده بودند و همین طور به جمعیت اضافه می شد که دیگر از ورود زنان بخصوص زنان سیاهپوش به پارک جلوگیری کردند . و اتوموبیل های پلیس را به داخل پارک آوردند . یک نفر از ماموران شروع به فیلمبرداری از چهره زنان کرد که همه یکصدا اعتراض کردند و ماموران همه را به یک فرعی هدایت کردند و مورد ضرب و شتم قرار دادند و عده ای را دستگیر و تجمع را متفرق کردند . تعداد زنان دستگیر شده که به بازداشتگاه موقت شاپور منتقل شده اند بیش از ۲۰ نفر است البته شاید تعدادی را هم به بازداشتگاه وزرا منتقل کرده اند خبری از بازداشتگاههای دیگر نداریم . در بین بازداشت شدگان رهگذرانی که هیچ اطلاعی از این حرکت مادران نداشتند دیده می شدند.
بهر حال به نظر من حرکتی بود خودجوش که می تواند هر هفته تکرار شود به شرطی که نیروهای پلیس با عقلانیت بیشتری به موضوع نگاه کنند چرا که : نه راه بندانی ایجاد شد ، نه شعاری داده شده نه اعلامیه ای پخش شد. هیچ! فقط تعدادی مادر نگران و داغدار با فاصله از هم نشسته بودند و می خواستند با سکوتشان فریاد بزنند.
باورنکردنی است که در کشوری که رئیس جمهور آن می گوید در کشور ما آزادی نزدیک به مطلق وجود دارد ازحضور چند مادرآنهم چند مادر داغدار و نگران ، آقایان چنان به هراس می افتند که گویی خدای ناکرده آمریکا یا اسرائیل حمله کرده و طوری نیرو پیاده می کنند و نمایش های رزمی می دهند .و پارک را محاصره می کنند که رعب و وحشت عجیبی در بین مردم هم ایجاد بشود تا مبادا دست از پا خطا کنند.
شرمنده ام نمی دانم چرا . نمی توانم به چشمان این مادران نگاه کنم ولی صداهایشان در گوشم زنگ می زند :
چرا از ما می ترسند ؟ اشتباه می کنند باید بگذارند ما مراسم مان را انجام دهیم و کمی آرام بگیریم .
اونقدر می آییم تا ذله شان کنیم مگر ما حقی نداریم ؟ همه حق ها مال زورگویانه ؟
بابا این تاج و تخت به کسی وفا نکرده به این ها هم وفا نخواهد کرد باید احترام خودشان را حفظ کنند
بچه های ما چه گناهی کرده اند که عدالت را باور کرده اند .
تقصیر خود ماست سی سال پیش اگر نمی رفتیم تو خیانونها الان بچه هامون راحت تر بودند .
پسرم کنکور داشت گفتند برای کنکور آزادش می کنن یک هفته دویدم ولی به قول شان عمل نکردند یکسال درس خونده بود برای کنکور ولی جا موند .
صدا و سیما میگوید ندا را اغتشاشگران کشته اند ؟ منظورش مردمه آخه کی باور می کنه ؟
اگر اغتشاشگران کشته اند چرا اجازه مراسم ختم نمی دهند ؟
از صدا و سیما نگویید که اصلن ملی نیست من یک نسخه فراخوان را برای صدا و سیما ایمیل کردم . اگر ملی بود امروز می آمد اینجا و یک گزارش خوب تهیه می کرد اونوقت می گن چرا به صداهای بیگانه گوش می دهید.
پلیس های زن هم آورده اند . واقعن این مامور ها چی فکر می کنن. زندگی راحتی دارند ؟ بدبختی ها را نمی بینند ؟ جوانهای خودشون به این راهپیمایی ها نمی روند ؟ چرا اینقدر سعی دارند سرکوب کنند .واقعن از سن و سال ما خجالت نمی کشند ؟ آ

آزاده حاجی زاده 7/4/88

گزارش بازداشت صدها دانشجو طی ۲ هفته گذشته



یکشنبه ۷م تیر ۱۳۸۸


خبرنامه اميركبير: پس از اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوري و اعتراضات مردم تهران و شهرهاي ديگر كشور، بیش از ۵۰۰ تن از فعالين مدني، فعالان حقوق بشر و زنان و نيز جمع كثيري از روزنامه نگاران و فعالان سياسي بازداشت شدند.

فعالان دانشجویی و نيز دانشجويان دانشگاه هاي كشور نيز از جمله اقشاري بودند كه از اين امواج سركوب بي نصيب نماندند. بگونه اي كه با اعلام نتايج انتخابات، اعتراضات گسترده دانشجويان دانشگاه هاي مختلف بطور مسالمت آميز آغاز شد. اما اين اعتراضات از سوي نيروي هاي لباس شخصي و انصار حزب الله كه مستقيماً توسط نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي كشور حمايت مي شدند، و از خشونت آميز ترين سلاح هاي گرم و سرد بهره مي بردند، به وحشيانه ترين شكل ممكن سركوب گرديد.

حمله وحشيانه نيروهاي انصار حزب الله و بسیج به همراهی نیروی ضدشورش به خوابگاه كوي دانشگاه تهران در يكشنبه شب، ۲۴ خرداد ماه، حمله نیروهای انتظامی به كوي دانشگاه اصفهان و وادار کردن دانشجویان به انجام اعمال تحقیرآمیز، حمله به كوي دانشگاه شيراز، حمله به خوابگاه هاي دانشگاه كرمانشاه، حمله وحشيانه به دانشجويان دانشگاه بابل، سمنان، قزوين و نيز دهها دانشگاه ديگر كشور از جمله ابعاد وحشيانه سركوبي دانشگاه هاي كشور، تنها پس از اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوري بود. در تهاجم به دانشگاه هاي كشور و طی ۲ هفته گذشته، جمعا صدها دانشجو با سلاح گرم مجروح، صدها دانشجوي ديگر ربوده و بازداشت و چندین دانشجو نيز به شهادت رسیدند.

مطابق با خبرهاي دريافتي، ناصر اميرن‍ژاد دانشجوي رشته هوا و فضاي دانشگاه تهران، دانشجوئي است كه در اثر واقعه حمله نيروهاي انصار به كوي دانشگاه تهران به شهادت رسيد و هفته گذشته پيكر وي در ياسوج تشييع شد. به گزارش خبرنامه امیرکبیر کیانوش آسا دانشجوی کارشناسی ارشد شیمی از دانشگاه علم و صنعت اهل کرمانشاه یکی دیگر از دانشجویان است که در روز ۲۵ خرداد ماه به شهادت رسید. هم چنين مصطفي غنيان دانشجوي ديگري است كه خارج از دانشگاه و در منزل به ضرب گلوله نيروهاي لباس شخصي به شهادت رسيد. دانشجوي ديگري نيز در خوابگاه دانشگاه اصفهان بر اثر اصابت گلوله به گردن در دم جان سپرد. ندا آقاسلطان دانشجوی رشته فلسفه نیز دیگر دانشجویی است که فیلم شهادت وی دنیا را تکان داد.

هم چنين در اثر اين حملات وحشيانه حال بسياري از دانشجويان بستري شده در بيمارستانها نيز نا مساعد گزارش شده است. دهها دانشجوي دانشگاه تهران در بيمارستان شريعتي بستري هستند و برخي از آنان بدليل اصابت گلوله به سر و گردن دچار جراحت هاي شديد و جبران ناپذيري شده اند. چند دانشجو نيز بر اثر اصابت گلوله ي نيروهاي بسيج بينائي خود را از دست خواهند داد.

هم چنين اشكان ذهابيان دانشجوي دانشگاه بابل نيز بر اثر يورش وحشيانه نيروهاي انصار حزب الله در بيمارستان در حالت اغما بسر مي برد.

هم چنين در اين رابطه، اعتراضات اساتيد دانشگاه نيز در خورد توجه است. اساتيد دانشگاه هاي مختلف دانشگاه هاي تهران، پس از رخ داد فاجعه كوي دانشگاه تهران، با تحصن در مقابل مسجد دانشگاه به اين وحشيگري آشكار اعتراض كردند. در اين رابطه اساتيد بسياري در قالب امضاي بيانيه هاي مختلف و طومارهاي اعتراضي، مراتب انزجار خود را از خشونت ها و نيز نتايج نادرست انتخابات اعلام كردند. از سوي ديگر نيروهاي امينتي نيز در مقابل اقدام به تهديد شديد و ارعاب اساتيد و حتي بازداشت شمار قابل توجهي از آنان نمودند. بازداشت اساتيد دانشگاه هاي همدان و دانشگاه بين المللي قزوين از جمله اين موارد است. هم چنين طي چند روز گذشته ۷۰ تن از اساتيدي كه براي ديدار با ميرحسين موسوي رفته بودند بطور دسته جمعي بازداشت شدند اما اکثر آنها پس از ساعتی آزاد شدند.

گرچه بنابر گزارش ها در طی ۲ هفته گذشته حداقل ۴۰۰ دانشجو بازداشت شدند اما به دلیل گستردگی سرکوب دانشجویان و شرایط پیش آمده و قطع ارتباطات آمار و مشخصات بسیاری از حملات صورت گرفته علیه دانشجویان تاکنون مشخص نشده است. در شب حمله به کوی دانشگاه تهران و دانشگاه های شیراز و اصفهان صدها دانشجو بازداشت شدند که پس از یک شب آزاد شدند. با احتساب شمار بازداشت دانشجويان در آن وقایع، شمار دانشجویان بازداشت شده طی ۲ هفته گذشته به بیش از هزار نفر خواهد رسید.

اسامي زير به تفكيك دانشگاه ها، تنها نام كساني است كه اخبار بازداشت آنها منتشر شده است.

دانشگاه تهران:

احمد احمديان، اسکندري، امين افضلي، وحيد اناري، محمد بلوردي، حسين حامدي، محسن حبيبي مظاهري، نويد حقدادي، محمدرضا حکمي ، کاظم رحيمي، مرتضي رضاخاني، ميثم زارعي، امين سميعي، بهرام شعباني، عليرضا شيخي، ابراهيم عزيزي، سياوش فياض، سيد حسين ميرزاده، حسين نوبخت، جواد يزدانفر، حبيب خدنگي، سهراب احديان، رضا ارکوازي، کريم امامي، محمد حسين امامي، الهه ايمانيان، روح الله باقري، فرهاد بينازاده، ايمان پورطهماسب، عزت تربتي، سميه توحيدلو،ياسر جعفري، ميلاد چگيني، محمدرضا حدآبادي،سيد جواد حسيني، فرشيد حيدري زمين، بهنام خدابنده لو، محمد خوانساري، محمد داوديان، محمود دلبري، علي راعي، اميد رضايي، علي رفاهي، سيف الله رمضاني، ابراهيم زاهديان، ناصر زماني، مجيد سپهوند، حنيف سليمي، محمد باقر شعبان پور، حامد شيخ عليشاهي، ايمان شيدايي، فرهاد شيراحمد، سامان صاحب جلالي،فرحان صادق پور، فرشاد طاهري،غمديده، حمزه فراتي راد، اسماعيل قرباني، محمد کريمي، عرفان محمدي، محسن آزموده، پيام پورنگ، مرتضي جانبازي، حاجي پور، آدرین جلالی، سهراب احمدي، رضا زينلي، صمد مهرعلي تبار

دانشگاه اميركبير:

پدرام رفعتی، هادی پلاور، مجتبی علیجانی، بيتا صميمي زاد، امیرحسین استیری، آدرين جلالي، ميترا عالي، احمد جابری

دانشجويان محروم از تحصيل:

ضياء نبوي (دبير شوراي دفاع از حق تحصيل)، علیرضا خوشبخت (دانشجوي محروم از تحصيل)، زهرا توحیدی (دانشجوي محروم از تحصيل)، پيمان عارف (دانشجوي محروم از تحصيل)، شيوا نظر آهاري
دانشگاه آزاد:

امیر کلهر (دانشجوی دانشگاه آزاد کرج)، حسام نصیری (دانشگاه آزاد تهران مركز)، علي بيكس (دانشجوي دكتراي رشته تاريخ دانشگاه آزاد)، مجتبی محمدیان (دانشگاه آزاد بابل)

دانشگاه مازندران و دانشگاه صنعتي نوشيرواني بابل:

سیاوش سلیمی نژاد، محسن برزگر، ایمان صدیقی، حسام الدین باقری، علیرضا کیانی، میلاد حسینی کشتان، علی نظری، اشکان ذهابیان، علی دنیاری، رحمان یعقوبی، مازیار یزدانی، علی عباسی، شوانه مریخی، محسن برزگر، محمد علمی، نيما نحوي، حمیدرضا جهان تیغ، مرجان فیاضی و سوگند علیخواه،

دانشگاه كرمانشاه:

سیامند غیاثی و محمد جعفری و بازداشت چندين فعال دانشجوئي ديگر

دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين:

پیام حیدر قزوینی، نسیم ریاحی، مجتبی رحیمی، عطا رشیدی،
اساتید دانشگاه : حسین رئیسیان، فضلی، درویش، ایمانی، البرزی

دانشگاه بوعلي همدان:

سياوش حاتم، حجت بختياري، مهدي مسافر، پوريا شريفيان، رضا جعفريان، مصطفي مهدي زاده و امين نظري (عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت)، محمد صيادي

دانشگاه تربیت معلم:

سجاد بازوند، ناصح فریدی (فارغ التحصیل)

دانشگاه سمنان:

بازداشت ۲۵ دانشجوي اين دانشگاه پس از تجمع اعتراضي

دانشگاه فردوسي مشهد:

رضا لطفي

دانشگاه هرمزگان:

علی شجاعی

دانشگاه شيراز:

اسماعیل جلیلوند، حمدالله نامجو
دانشگاه علامه طباطبائي:

مجيد دري

دانشگاه نفت اهواز:

حسین رحیمی و امین نیک زاده

۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

حداقل ۵۰۰ نفر از فعالان در شهرهای مختلف ایران بازداشت شده اند




جمعه ۵م تیر ۱۳۸۸

کمیته پی‌گیری بازداشت‌های خودسرانه در ایران که متشکل از نمایندگان بیش از ۱۰ گروه و تشکل سیاسی و حقوق بشری اصلاح طلب و تحول خواه است و فعالیت خود را از سال ۸۶ آغاز کرده است، در اعتراض به بازداشت‌های گسترده اخیر در جریان تحولات پس از انتخابات ریاست جمهوری، با اعلام اینکه سه تن از اعضای‌اش بازداشت شده‌اند‌ با انتشار نامه‌ای خطاب به سه نهاد بین المللی یعنی “شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد”، “کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد” و “کارگروه بازداشتهای خودسرانه سازمان ملل متحد” توقیف و بازداشت تعداد زیادی از شهروندان ایرانی را طی دو هفته گذشته مصداق بازداشت ‌خودسرانه دانسته است و خواستار رسیدگی این نهادها به وضعیت کنونی حقوق بشر در ایران و نیز تعیین نماینده و گزارشگر ویژه‌ای در مورد ایران شده است.

متن کامل نامه این کمیته بدین شرح است:

شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
کمیساریای عالی حقوق بشر
کارگروه بازداشتهای خودسرانه

همچنانکه اطلاع دارید، ایران پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری صحنه اعتراضات برخی از گروه‌های سیاسی و نیز تعداد بسیار زیادی از شهروندان به این نتایج بوده است که البته با خشونت بی سابقه‌ای از سوی ماموران انتظامی و امنیتی مواجه شده است.

در ایران به ویژه در چهار سال گذشته، یعنی دوره اول دولت آقای احمدی نژاد، معضل بازداشت‌های خودسرانه و نقض حقوق دادرسی عادلانه شهروندان شدت گرفته و موارد نقض این حقوق به منظور سرکوب فعالان سیاسی، اجتماعی، دانشجویی و … به رویه‌ای روزمره بدل گشته است. در این مدت، نهادهای امنیتی تحت نظر دولت و شخص رییس جمهور حتی با اعمال نفوذ در دستگاه مستقل قضایی، اقدام به بازداشت منتقدان کرده و در برخی موارد گزارش‌هایی از شکنجه و بدرفتاری آنها با بازداشت شدگان منتشر شده است.

این رویه ناقض حقوق بشر که در بیشتر موارد حتی قوانین ناقص جزایی ایران که برخی از استانداردهای حداقلی دادرسی عادلانه را به رسمیت شناخته است، نادیده می‌گرفت؛ پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری که احزاب و گروه‌های سیاسی طرفدار دموکراسی و حقوق بشر آن را به دلیل تخلفات دولت آقای احمدی نژاد نامشروع خوانده‌اند، در ابعادی گسترده و به شکلی سیستماتیک در حق شمار زیادی از دولتمردان سابق، فعالان سیاسی، فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران اعمال شده است.


در جریان بازداشت این افراد که دستکم ۵۰۰ نفر از فعالان در شهرهای مختلف ایران می‌باشند، موارد زیر به عنوان نقاط مشترک نقض حقوق دادرسی عادلانه قابل ذکر است:

۱- پیش از اقدام به بازداشت هیچگونه احضاریه‌ای از سوی مراجع قضایی ارسال نشده است.

۲- در هنگام بازداشت هیچگونه حکمی از سوی مراجع قضایی ارائه نشده است.

۳- بازداشت‌ها غالبا در ساعات پایانی شب و بامداد صورت گرفته و توام با ضرب و شتم و اعمال رفتارهای خشن و تحقیرآمیز درحق بازداشت شدگان و خانواده‌های آنان بوده است.

۴- پس از بازداشت هیچ مرجع قضایی در مورد محل نگهداری توضیحی به خانواده آنها نداده است و بازداشت شدگان تاکنون امکان تماس تلفنی با خانواده‌های خود نیز نداشته اند.

۵- همگی آنها از دسترسی به وکیل محروم بوده اند.

۶- برخی از بازداشت شدگان بیمار بوده و در یک مورد یکی از آنان در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بازداشت شده است.

۷- در حالی که وکلا هیچگونه دسترسی به پرونده بازداشت شدگان ندارند برخی از گزارش‌ها حاکی از اعمال فشار و شکنجه به تعدادی از فعالان سیاسی است تا بر علیه خود به ارتکاب جرم اقرار کنند.

۸- علیرغم گستردگی این بازداشت‌ها و اعلام خبر آن از سوی مقامات انتظامی و امنیتی در رسانه‌های عمومی تاکنون هیچ توضیحی در مورد موارد اتهامی بازداشت شدگان و نیز مستندات اتهامات احتمالی در اختیار افکار عمومی قرار نگرفته است.

علاوه بر این متذکر می‌شود در جریان تجمعات و راهپیمایی‌های اعتراض آمیز مردمی در شهرهای مختلف ایران گمان می‌رود که حدود ۲۰۰۰ نفر از شهروندان بدون دسترسی به حقوق شهروندی خود، بازداشت شده باشند که در مورد ضرب و شتم آنها حین دستگیری و نیز در زمان بازداشت موقت گزارش‌های متعددی منتشر شده است. همچنین درحالی که هنوز هیچ دادگاهی حکم قطعی در مورد آنها صادر نکرده است، اعترافات برخی از آنان علیه خودشان در تلویزیون دولتی پخش شده است که طی آن به همکاری با گروه‌های تروریستی و دولتهای بیگانه اقرار کرده‌اند.

بر این اساس، کمیته پی گیری بازداشت‌های خودسرانه با اعلام این که سه تن از اعضای این کمیته نیز در جریان این موج بازداشت‌ها دستگیر شده اند، درخواستهای خود را به این شرح تقدیم می‌دارد:

۱- شورای حقوق بشر هرچه سریعتر موضع خود را در مورد نقض فاحش موازين جهانی حقوق بشر در ایران طی روزهای گذشته ابراز دارد.

۲- گزارشگر ویژه‌ای در مورد موارد نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر و خصوصا نقض حقوق دادرسی عادلانه تعیین شود.

۳- از کارگروه بازداشتهای خودسرانه سازمان ملل متحد می‌خواهیم با توجه به التزام جمهوری اسلامی ایران به مفاد میثاق حقوق مدنی - سیاسی و نیز گستردگی بازداشتهای اخیر که مصداق بارز بازداشت خودسرانه می‌باشند هرچه سریعتر وضعیت ایران را مورد رسیدگی قرار داده و نسبت به اخذ توضیحات لازم از دولت جمهوری اسلامی اقدام نماید.

با تشکر

کمیته پی‌گیری بازداشت‌های خودسرانه
تیرماه یکهزاروسیصدوهشتادوهشت خورشیدی

rahbar

taghavi2

عكس محسن مخملباف و همسرش و همين طور حنا و ميثم

رويای فناناپذير جهانی بهتربرگردان بهروز عارفي

آلنرش
جمعه ۵ تير ۱۳۸۸ - ۲۶ ژوين ۲۰۰۹


ژرفای افق سرخ بود (۱). به مدت بيست سال، چنين بر می آمد که توفانی نظم استعماری کهن را، از کوهستان های امريکای لاتين تا جبال آفريقای شمالی، تا شاليزارهای آسيا می روبد. در سال ۱۹۵۶، جمال عبدالناصر، رئيس جمهوری مصر با خنده رعشه داري* شرکت کانال سوئز را ملی اعلام کرد. بوميان منطقه کوهستانی اورس (الجزيره) برای پايان بخشيدن به وضعيت“استان فرانسوی“ که به الجزاير تحميل شده بود، برمی خاستند. ارنستو چه گوارا „چريک قهرمان“، پس از پيروز ی در هاوانا برای پيکارهای ضد امپرياليستی نوين، راهی سرزمين های ديگر از کنگو تا بوليوی می شد. در هندوچين، خلق ويتنام در برابر بمباران های گسترده „دژ جهان آزاد“ مقاومت می کرد. در کوهستان های دورافتاده ظفار در شبه جزيره عربستان، شورشيان زير پرچم مارکسيسم-لنينيسم قبيله ها و زنان را از يوغ ستم هزاره رها می ساختند.
در قلب اروپا و ايالات متحده نيز دانشجويان و کارگران تحت لوای سوسياليسم نوعليه جهان کهن شورش می کردند. رهبران کشورهای غير متعهد در سال ۱۹۷۳ در الجزاير گرد هم آمدند تا اراده خود را برای ايجاد „نظم نوين اقتصادی بين المللی“ اعلام کنند که می بايست بر دستيابی بر ثروت طبيعی اين کشورها استوار باشد. کشورهای توليد کننده نفت، با ملی کردن طلای سياه در اين زمينه پيشقدم شدند. باب ديلان ميخواند: „زمان درحال تغيير است“...
انتخابات، به معنای ابزار سلطه
اين جنبش ها ضمن اتکا به کمک های اتحاد شوروی، بسيار متفاوت بودند. آنان بوروکراسی قدرت در مسکو، رزم جوئی اندک آن کشور، „همزيستی مسالمت آميز“ آنان با آمريکا را که مترادف با دفاع ازحفظ وضع موجود تلقی می شد، نکوهش می کردند. باوجود اين، به رغم گونه گونی، همه اين جنبش ها طرفدار انقلاب بودند. آنان می خواستند با استفاده از کليه وسيله ها از جمله خشونت مسلحانه يا کودتا، نظم اجتماعی کهن، چه داخلی و چه بين المللی را براندازند. آن ها „دموکراسی های بورژوائی“ را پست شمرده و انتخابات را ابزارتسلط ستمگران می پنداشتند.
هيچکس بهتر از ژان پل سارتر چکيده اين دوران را بيان نکرده است. در مقدمه مشهوری که برای کتاب فرانتس فانون „دوزخيان روی زمين“ در سال ۱۹۶۲ (۲) نوشته است، او می گفت که خشونت مستعمره شدگان „نه توفان بيهوده ايست و نه رستاخيز غريزه وحشيانه، و نه حتی اثر رنجش: اين همان انسان است که خود را می آفريند. (...) مستعمره شدگان با راندن استعمار به زور اسلحه در اثر روان رنجوری استعماری ايست که درمان می يابد“. و سارتر می افزايد „اين فرزندان خشونت“ „در هر لحظه انسانيت خويش را“ از آن می گيرند چرا که „ما از دولت سر او انسان بوديم، او به خرج ما انسان می شود. انسانی ديگر با کيفيتی بهتر“.
بيست سی سال بعد، اين گفتار قابل پذيرش نبود، کوچکترين اميد تغييرنظم اجتماعی که به اراده اقتدارگرا تقليل يابد، ايده آل برابری که معرفش شبه جزيره گولاک است.آن گاه، در همه جا شاهد پيروزی پول و فردگرائی بوديم. پيرو الگوی فرانسوآ فوره (فيلسوف)، ما „ محکوم بوديم تا در جهانی که هستيم زندگی کنيم“، و ديگر رويای „ فرداهای شکوفان“ را نداشته باشيم. و اگر ما درعذاب روحی که زائيده فقر دائمی بود بسر می برديم، می توانستيم در کنار قهرمانان نيکوکاری به فعاليت بپردازيم که آماده بودند تا قربانيان فاجعه ها، جنگ ها، ديکتاتوری ها را تسکين بدهند. درست مانند بانوان اربابان در گذشته، که در ضمن دور نگهداشتن فقرا از تبليغات „سرخ ها“، از آنان دلجوئی می کردند. دکترهای فرانسوي** جای بريگادهای بين المللی را می گرفتند، و صدقه جايگزين همبستگی می شد. اما، خشونت را بکلی بی اعتبار کردند و آن را با تروريسم مترادف ساختند. فقط، خشونت دولتی غرب همچنان مشروعيت خود را حفظ کرد.
چگونه چنين انقلابی – شايد بهتر است آنرا ضدانقلاب ناميد؟ - در زمانی چنين کوتاه ميسر شد؟ چند عامل در آن نقش داشت. ايالات متحده، بدون اين که برای هميشه از شکست در جنگ هندوچين ضعيف بيرون آمده باشد، توانست بصورت چشمگيری قد راست کرده و بويژه که اتحاد شوروی بصورت پايان ناپذيری از منظر سياسی، فرهنگی و ايدئولوژيکی درجا می زد. شاهد اين ادعا، در هم کوبيدن „بهار پراگ“ در سال ۱۹۶۸ و اميد „سوسياليسمی با چهره انسانی“ بود. واشينگتن با نبرد در همه جبهه ها موفق شد نظم اقتصادی تحميل کند که نهاد های مالی جهانی تقويتش می کردند و در اين رهگذر „مدل سوسياليستی“ را از اعتبار انداخته و شوروی را در نبردهای مشکوک در افغانستان يا مسابقه تسليحاتی از نفس انداختند و نيز از همکاری نخبگان جديدی که محصول مبارزات ضد استعماری بودند، برخوردار شدند.
چرا که اين ضدانقلاب نيز از سرخوردگی زاده شد که با انتظار منجی گرايانه تولد „انسانی نوين“ که سارتر آرزو کرده بود، خوانائی داشت. به يقين، فانون هشدارهايی داده بود که از جمله آنان هشياری در مقابل خطر مصادره انقلاب بود و افرادی را نکوهش کرده بود که بر روی پوست سياه شان نقابی سفيد کشيده بودند. اما، واقعيت، اين کابوس های ناجور را پشت سر گذاشت. نخبگانی که نسبت به „سوسياليم علمی“ تعلق خاطر نشان می دادند، از اتيوپی تا آنگولا و کنگو برازاويل، بدون هيچ عذاب وجدانی در صفوف نظم ليبرال و سرمايه داری قرار گرفتند. در همه جا، طبقات جديدی پاگرفتند که گاهی به همان اندازه طمع کار بودند که مستعمره چی های قديمی.
در زمينه سياسی، بی اعتباری „دموکراسی بورژوائی“ به دموکراسی انجاميد که فقط در حرف مردمی بود وديکتاتور مآبی مسلم متحدان غرب از اندونزی تا زئير، يگانه „توجيه“ اش بود. مبارزه مسلحانه طولانی فقط به شکست دشمن و متحدان متعددش در جرگه لايه های استعماری فرهيخته اش منجر نشده بود. اين مبارزه همچنين هر صدای مخالفی را نيز خفه کرده بود. هر انتقادی را بمنزله خيانت در دوران جنگ تلقی می کردند.
جبهه آزادی بخش ملی (اف ال ان) در الجزاير نه فقط نيروهای خارجی را نابود می کرد، بلکه همچنين مخالفان درون سازمانی را نيز از بين می برد.
اين روش های اقتدارگرايانه تا پس از استقلال نيز ادامه داشت. در آمريکای لاتين، استقرار ديکتاتوری های نظامی وحشی در سال های ۱۹۷۰ نشان داد که „دموکراسی بورژوائی“، „آزادی های صوری“ نيز مزايائی داشتند و اين همان چيزی بود که درآن زمان،مردم اروپای شرقی حدس می زدند.
فروپاشی شوروی و „اردوگاه سوسياليستی“، پيروزی ليبراليسم، تسلط بلا متنازع شمال بر نظم بين المللی، انتخابات کم و بيش آزاد در اروپای شرقی، آمريکای لاتين و آفريقا ظاهرا فصل نوينی را می گشود. هدف های هزاره برای توسعه که سازمان ملل در سال ۲۰۰۰ تدوين کرد، ترجمان وعده ای بود برای کاهش فقر، توسعه دسترسی به آموزش و بهداشت و برابری بين زن و مرد.
نيروهای انقلابی ناگزير شدند تا در وضعيت جديد، گفتمان، استراتژی و عملکرد خود را تغيير دهند. بويژه که افسانه مبارزه مسلحانه از رومانتيسم مبهمی پيروی می کرد (چه گوارا می گفت که „دو، سه... چند ويتنام به راه اندازيم“). حزب کارگران ويتنام بدنبال بحث های متعدد درونی در هانوی، در اواخر سال ۱۹۶۳ تصميم گرفت که به آمريکا در جنوب ويتنام پاسخی مسلحانه بدهد و طبيعتا به بهائی که ملتش می پرداخت آگاه بود. (۳)
نلسون ماندلا با تعمق در مورد تجربه گذشته پذيرفت که با قدرت در آفريقای جنوبی به گفتگو پرداخته و مصالحه ای را پذيرفت که حقوق سفيدپوستان را بيشتر می کرد تا از مهاجرت آنان نظير آن چه در انگولا، موزامبيک و همچنين در شرايطی متفاوت در الجزاير پيش آمد،جلوگيری کند. البته اين تصميم، خواسته های قدرت های غرب را نيز در مد نظر داشت که در اوائل سال های دهه ۱۹۹۰، صحنه اقتصادی کشور را کاملا در اختيار داشتند. اين توافق بهائی نيز داشت. مبارزه با نابرابری های ژرف اجتماعی را که در وهله نخست سياهان را هدف می گرفت، در رديف دوم اهميت قرار داد.
فرمانده مارکوس در چياپاس مکزيک، ستايش از „خشونت انقلابی“ را که در سال های دهه ۱۹۷۰ غالب بود، مورد انتقاد قرار داد: „ما تمايل نداريم راه حل خود را به زور تحميل کنيم، ما ميخواهيم فضای دموراتيکی ايجاد کنيم. ما به مبازره مسلحانه در جهت کلاسيک چريکی گذشته نگاه نمی کنيم، يعنی به عنوان تنها راه و حقيقت مطلق قدر قدرت که بايد همه چيز را حول آن سازماندهی کرد. آن چه در يک جنگ تعيين کننده است، نه روياروئی نظامی بلکه سياستی است که بر اين درگيری ها حاکم است. ما برای کشتن يا کشته شدن وارد جنگ نشديم. ما وارد جنگ شديم که به حرف ما گوش بدهند (۴)“. اما، انقلاب زاپاتيستی بيشتر در مرحله آمادگی ماند تا واقعيت.
در نقاط ديگر، با پايان جنگ سرد، مبارزه مسلحانه نيز به خاموشی گرائيد. چه در آمريکای مرکزی يا در ايرلند شمالی. حتی در فلسطين، بنظر می آمد که قراردادهای اسلو در ۱۹۹۳ راه صلح را باز می کند. چند نمونه کوچک در سريلانکا يا منطقه باسک اسپانيا بافی ماند که توجه بيشتر نيروهای انقلابی را به خود جلب نکرده است.
باوجود اين، همه توهمات در باره „پايان تاريخ“، خاموشی بی عدالتی ها و فقر، نظم نوين جهانی در مقابل شکست سياست های ليبرالی و استراتژی های ماجراجويانه ايالات متحده زدوده شدند. تثبيت چين و هندوستان در صحنه بين المللی احتمالا زمينه ترفند را به روی کشورهای جنوب باز خواهد کرد. دوباره، مسئله „تغيير“ نظم اجتماعی داخلی و نظم سياسی بين المللی مطرح می شود، اگر چه اين بار بنام „سوسياليسم علمی“ نيست، بلکه معجونی شگفت آور از اميدهای منجی طلبانه، تثبيت نوعی ملی گرائی فرهنگی و سياسی، مساوات خواهی متکی بر سنت های بومی يا مذهبی است.
هنگامی که خشونت مسلحانه بی اعتبار می شود
آمريکای لاتين که مدت های دراز، „پزشکی“ليبرالی را تحمل کرده، دوران جديدی را افتتاح می کند. به قدرت رسيدن جنبش هائی که مصمم به تحول ژرف شرايط بوده و ميخواهند به فقيران و رانده شدگان نان بدهند و در درجه نخست به سرخ پوستان. روياروئی مستقيم با صاحبان قدرت در چارچوب احترام به صندوق های رای صورت می گيرد. خشونت مسلحانه در دستور کار نيست.
در خاورميانه، نظم اجتماعی کمتر مورد اعتراض است. بيشتر به مداخله نظامی خارجی و در درجه نخست امريکا اعتراض می شود. مبازره مسلحانه نيز که غالبا به نام اسلام صورت می گيرد چه در مورد حماس و چه حزب الله، با موفقيت همراه است. افکار عمومی حمايت گسترده ای از اين مبارزه می کنند. برعکس، محبوبيت کاملا نسبی القاعده که شبکه ای فرامليتی و بدون پايگاه محلی است، بخاطر توانائی آن جريان در „ضربه زدن“ به ايالات متحده است. سرانجام در آسيا، اعتراض به نابرابری ها گاهی بصورت های متضاد ظاهر می شود. اين اعتراض به ظرفيت و توان حکومت ها در بسيج افکار عمومی کشور حول دفاع از حاکميتی است که مدت ها زير پا گذاشته شده يا برای به زير سوال کشيدن نظم جهانی است.
فراتراز گوناگونی اوضاع، دوران „ثبات“ سال های دهه ۱۹۹۰ و اوايل سال های دهه ۲۰۰۰، به پايان می رسد. پيش بينی اين که به سوی چه تحولی گام بر می داريم، دشوار است. با وجود اين، رويای جهانی بهتر، رويائی به کهن سالی بشريت، که نشيب و فراز آن با سال های دهه ۱۹۶۰ تفاوت دارد، بازگشته است...

------------
عنوان اصلی مقاله:

Alain GRESH, Le Monde-Diplomatique, Mai ۲۰۰۹
* در متن خنده هومری آمده که هومر در ادبيات خود بکار برده و به خنده فاتحانه، پر سر و صدا، ديوانه وار و غير قابل کنترل گفته می شود. م
** منظور نخستين سازمان های غير دولتی (ان جی او) هاست که معروف ترين آن ها „پزشکان بدون مرز“ فرانسوی است و بدين رو، در کشورهای جهان سوم، ان ها را „دکترهای فرانسوی“ French Doctors می گويند.معروف ترين آنها برنارد کوشنر سوسياليست سابق و همدست کنونی سارکوزی است م
پاورقی ها:

۳ – به کتاب زير مراجعه کنيد:

۴ - www.mediatheque-noisylesec.org/femme-chiapas/Z۴.htm
Indestructible rêve d’un monde meilleur ۱- اشاره به فيلم مستند چهار ساعته „ژرفای افق سرخ است“، اثر کريس مارکر، محصول ۱۹۷۷
۲ – ژان پل سارتر اين نقل قول را در کتاب زير آورده است: Situations V Colonialisme et néo-colonialisme, Gallimard, Paris, ۱۹۶۴
William J.Dulker, Ho Chi Minh, A Life, Hyperion, New York, ۲۰۰۱, p ۵۳۴

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

کودتای سیاه اسلامی، انقلاب سبز اسلامی - آذر درخشان



– 2 تیر 1388
حضور هزاران دختر و پسر جسور در نبردهای شبانه روزی هفته های اخیر پس از اعلام نتایج تقلبی انتخابات ریاست جمهوریدهم، آن چنان سیلی محکمی به گوش کودتاچیان سپاه پاسداران بود که سرمستی پیروزی را از سرشان پراند. پیگیری و خشم این جوانان در مبارزات چند روزه رهبران "انقلاب سبز" را نیز در مخمصه و دو راهی قرار داده است. چه کنند که هم "مصلحت نظام" را حفظ کنند و هم این موج خشمگین را مهار کنند، زیرا اگر این خشم و غیظ که کل نظام جمهوری را آماج قرار داده است، ادامه یابد، نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان!
خشم و نفرت مردم از اعلام کودتای انتخاباتی خامنه ای - احمدی نژاد، فقط به این دلیل نیست که بار دیگر نظام جمهوری اسلامی نشان داد که آرا مردم برایش پشیزی ارزش ندارد بلکه تقلب و کودتای انتخاباتی چکاننده شعله های خشم و نفرت سی ساله مردم علیه تحقیر و بی حقوقی شان بود. گسل و شکاف درون نظام اسلامی هوایی را ایجاد کرد که آتش زیر خاکستر شعله کشید. تنفر و بغض سی سال تحقیر حجاب اجباری و قوانین و روابط اجتماعی زن ستیزانه زبانه کشید! جوانان به ستوه آمده از گشت های ارشادی که بر خصوصی ترین ابعاد زندگی آنان کنترل اعمال می کنند، دانشجویان عاصی از سیستم سرکوبگرانه ای که دانشگاه را تبدیل به پادگان و مسجد کرده اند، روشنفکران و هنرمندانی که در فضای مسموم استبدادی سی سال گذشته موجودیت شان زیر سئوال رفته، کارگران و زحمتکشان که طی سی سال گذشته دولت مستضعف پرور آنان را به فلاکت و بدبختی رسانده است، و برای درخواست پایه ای ترین حق خود یعنی داشتن تشکل شلاق می خورند، و چند میلیون جوان که نظام جمهوری اسلامی آینده ای جز اعتیاد و مواد مخدر و تن فروشی برای آنان در چنته ندارد، منفجر شدند و انفجارهای پی در پی شان در راه است.
تقلب و کودتای انتخاباتی 22 خرداد امسال بار دیگر نشان داد که این این نظام چیزی نیست جز جمهوری چپاول، خرافات و تحجر، استبداد مذهبی، سرکوب و کشتار، جمهوری طبقات استثمارگر و ستمگر از نوع اسلامی.
بی دلیل نیست که با گذشت چند روز از شروع اعتراضات، خواسته های مردم از درخواست های سه کاندید بازنده ریاست جمهوری بسیار پیشی گرفت. در واقع این سه کاندید (میر حسین موسوی، مهدی کروبی، محسن رضایی) به عدم دمکراسی در میان طبقه حاکمه جمهوری اسلامی اعتراض دارند. اما مردم به موجودیت ارتجاعی نظام جمهوری اسلامی معترضند. نظامی که طی سه دهه حاکمانش از موسوی گرفته تا کروبی و رفسنجانی و خامنه ای و احمدی نژاد بر پایه سرکوب و استثمار اکثریت مردم اقتدار خود را حفظ کرده اند. این خشم و نفرت با انتخابات ریاست جمهوری و بازنده شدن موسوی و کروبی شروع نشده است، هرچند که جناح بازنده ی انتخابات بر آن پرده سبز خفقان آور خود را پهن کرده است.
دو نبرد از دو جنس متفاوت
1 - دو جناح رقیب حاکمان نظام اسلامی که در انقلاب 1357 ثمره انقلاب مردم را دزدیدند، در سال 1388 رای یکدیگر را دزدیدند.
برای اولین بار دو جناح پر قدرت هیئت حاکمه جمهوری اسلامی نبرد خود را از حجره ها و پستوهای حوزه علمیه قم و اندرونی های ولی فقیه و آیات عظام به سطح جامعه کشانده اند. اینان هرگز در سی سال گذشته بی گدار به آب نزده و دعواهای خانوادگی و باندی خود را به این عریانی به درون مردم نکشیده بودند. چرا که می دانستند مردم می دانند "سگ زرد ، برادر شغال است" و برای جنگ های درونی آنان ناخن می سابند. روند کشاندن دعواهای خانگی هیئت حاکمه اسلامی به درون مردم از اواخر دهه هفتاد آغاز شد و در هفته های اخیر به نقطه عطف بی سابقه خود رسید. اشتباه نکنیم، دسته بندی ها و باندها ثابت نیست. عطش چپاول و غارت مردم، عطش قدرت، و جو سرکوب و خشونت برای حفظ اقتدار، هر دم فرد و گروهی را از یک باند به باند دیگر این حکومت منتقل می کند.
امروز دو جناح از حاکمان اسلامی ایران، در یکسو احمدی نژاد و سپاه پاسداران با حمایت ولی فقیه و در سوی دیگر هاشمی رفسنجانی همان عالیجناب خاکستری پشت پرده در ائتلاف با جناح اصلاح طلب محمد خاتمی و حزبش، میرحسین موسوی از جریان اصولگرایان اصلاح طلب شده و مهدی کروبی در مقابل یک دیگر صف آرایی کرده اند. سر کردگان هر دو جناح بقدر کافی رسوا و منفور مردم هستند که با قامت منحوس خود بطور علنی وارد جنگ نشوند که خود آن را به خیابانها و صندوق های رای انتخاباتی کشانده اند، اما از بخت بد چهره های وجیه المله شان هم کارنامه ای بهتر از متولیان خود ندارند. از احمدی نژاد گرفته که طی چهار سال ریاست جمهوری تلاش کرد در سرکوب زنان و جوانان گوی سبقت از 8 سال دوره وحشت و کشتار نخست وزیری میر حسین موسوی برباید؛ از کسی که طی دوران حکومتش به نخست وزیرکشتار ملقب شد. (1)
تشدید جنگ بین جناح رفسنجانی و خامنه ای تا به حدی که در مناظره های تلویزیونی، کاندیداهای جنایت و چپاول یکدیگر را افشا کنند بیان از یک شکاف و ترک جدی در کل نظام جمهوری اسلامی است. عوامل گوناگونی موجب این شکاف و ترک شده اند. مهمترین فاکتور در عرصه داخلی گسترش جنبش های اعتراضی زنان، دانشجویان و جوانان، کارگران در سال های اخیر است. در حیطه بین المللی جمهوری اسلامی با مسائل مهمی روبرو است. مسئله خاورمیانه و نقش ایران در ارتباط با جنبش های اسلامی منطقه مسائل پر مشاجره روابط خارجی ایران با جهان امپریالیستی است. صف آرایی این دو جناح کاملا تحت تاثیر این دو فاکتور مهم است.
در این جنگ و خصومت هر دو جناح بطور جدی در مقابل هم صف آرایی کرده اند. هر دو می خواهند با کشاندن مردم به خیابانها نمایش قدرت دهند. هر دو می خواهند نارضایتی و خشم مردم را به نفع خود و علیه جناح رقیب به کار گیرند. احمدی نژاد با ژستی پوپولیستی توده های تحتانی و فقیر شهر و روستا را مخاطب قرار داده و موسوی با برنامه اسلامی معتدل اقشار میانی، زنان و جوانان را مخاطب خود قرار داده است.
دراینجا ضروری است به نقش نیروهای سیاسی معینی که طی سی سال گذشته مرتبا در تلاش ساختن پل بین مردم و حاکمین جمهوری اسلامی بوده اند، اشاره کنیم، بویژه که آنان در انتخابات اخیر برای اصلاح طلبان سنگ تمام گذاشتند. اغلب، از آنان بعنوان طرفداران اصلاحات از درون یاد می شود. اینان بازتاب منافع لایه هایی از طبقات میانی مرفه هستند که در حسرت ادغام در نظام استثمار و ستم لحظه شماری می کنند، همواره حاضر به یراق هستند تا خوش خدمتی خود را به نظم موجود اثبات کنند. پیگیری شان در جستجوی امکان"اصلاحات از درون نظام" از همین اشتیاق و حسرتشان سرچشمه می گیرد. منظورشان از"امکان اصلاحات از درون نظام" این است که نظام حاکم پتانسیل آن را دارد که اینان را در خود ادغام می کند و از این رهگذر بر کارآیی خود بیافزاید.(2) طیف های رنگارنگ این جریانات نه فقط نقش مهمی در کشاندن برخی جوانان و روشنفکران به پای صندوق های رای داشتند بلکه این بار از شادی در پوست نمی گنجیدند و فریاد می زدند دیگر نیازی به انقلاب نیست. در هفته های قبل از انتخابات شیپور می زدند چه نشسته اید که این انتخابات نشان می دهد که تغییرات جدی بدون اینکه از دماغ کسی خون بیاید در راه است. باری باز هم حسابشان غلط از آب در آمد. با این حال تا کنون طاقه های پارچه سبز بزازی ها را خالی کرده اند تا همبستگی شان با "مردم" را به سبز آذین کنند شاید این بار گره از حسرت شان باز شود.
2 - این شورش آغاز ضیافت انقلابی من است، انقلابی که با دم کوتاه نیست
باز گردیم به نبرد واقعی، نبردی که نیروی محرکه اش اشتیاق به آینده نو و آزاد و برابر است. نبرد از جنسی کاملا متفاوت که در کنار تشدید جنگ و خصومت در میان هیئت حاکمه جمهوری اسلامی در جریان است. جهان غرب در سطح رسانه های بزرگ بین المللی تا جریانات و نیروهای سیاسی لیبرال و سازشکار وشخصیت های ریز و درشت آنان تلاش دارند این نبرد را در دنیای رسانه ای به زائده جنگ خانگی جمهوری اسلامی تبدیل کنند. نبرد مردم با حاکمان اسلامی از زمان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و دزدیدن ثمره انقلاب آنان توسط روحانیت به سرکردگی خمینی آغاز شد. مبارزه مردم ایران برای کسب حقوق اولیه و پایه ای خود طی سی سال گذشته با شدت و حدت متناوب جاری بوده و در دوره های مختلف شکل های متفاوتی بخود گرفته است. در دهه 60 نسل جوانان برآمده از انقلاب نبرد خونینی را برای باز پس گرفتن ثمره انقلاب ضد سلطنتی ضد امپریالیستی به پیش بردند. این نبرد طی دهه 60 با کشتار هزاران زن و مرد در میدان های نبرد و یا در سیاهچال های جمهوری اسلامی به خاک و خون کشیده شد. از قضا سردمداران این کشتارها همین چهره های اصلاح طلبی هستند که امروز وعده برخی حقوق ناچیز را به مردم می دهند.(3)
مهمترین نیروی این نبرد، جوانانی هستند که فضای اختناق را شکستند و بی باکانه با اوباشان زره پوش و حزب الهی و نیروهای نظامی درافتاده اند. جنس نبرد اینان با کودتاچیان متفاوت از جنس مخالفت و نارضایتی کاندیداهای گروه باصطلاح اصلاح طلب است. بی تردید هزاران دختر و پسر جوانی که با موج سبز هواداری از میرحسین موسوی پای صندوق های رای رفتند، با امید به تغییرات جدی بود. آنان که از همه قید و بندهای شریعت بر دست و پای شان بیزارند، آنان که از تبعیض جنسیتی در همه حیطه ها علیه زنان عاصی شده اند، آنان که از درگیری روزمره با گشت های ارشادی "منکرات" و قوانین سرکوبگرانه در مورد پایه ای ترین حقوق خود یعنی حق پوشش، حق معاشرت با یکدیگر، حق تجمع، آزادی بیان، آزادی فکر، حق اعتراض به ستوه آمده اند، راهی جز ساختن آینده خود بر ویرانه های متحجران و غارتگران حاکم ندارند .
هرقدر مبارزات جاری از مرزهای نظام حاکم فراتر می رود جریانات و نیروهای سیاسی فرصت طلب در سطح داخلی و بین المللی تلاش می کنند با استفاده از امکانات تبلیغاتی و برخوردار بودن از نفوذ در ساختارهای حکومتی غلظت اسلامی بیشتری را به این جنبش تزریق کنند. هرجا احساس می کنند رنگ سبز "انقلاب " شان در حال کمرنگ شدن است هراسان شده و شاهدان عینی و ذهنی فرا می خوانند تا نشان دهند این انقلاب از نوع اسلام ناب محمدی است. آنان این روزها بر "دوز" اسلام در بنگاههای خبرپراکنی خود افزوده اند تا جایی که گاه به گاه صدای دختران و پسران جوانی را از این رادیوها می شنویم که به سختی فارسی حرف می زنند و می گویند «ما نظام و حکومت خود را دوست داریم فقط به نتایج انتخابات اعتراض داریم.» (رادیو فردا ، صدای آمریکا و. ..)
برای بسیاری سئوال این است که چرا جناح احمدی - ولی فقیه دست به چنین تقلب آشکاری زد. در واقع آنان از مدتها پیش قصد داشتند جناح رقیب را کاملا از صحنه حذف کنند. جناح رقیب هم کسی جز رفسنجانی نیست که می خواست با کارت خاتمی و اصلاح طلبان وارد رقابت های انتخاباتی شود. البته پس از مذاکرات طرفین، بالاخره ولی فقیه و شورای نگهبان با کارت میرحسین موسوی توافق کردند. درجه ذوب میرحسین موسوی در ولایت و هم چنین کارنامه سیاه او در دوران نخست وزیر اش در دهه 60 دلایل کافی برای وفاداری بی قید و شرط او به نظام اسلامی است. بی جهت نبود که میرحسین موسوی در برنامه انتخاباتی خود وفاداری به ارکان نظام اسلامی، ولایت فقیه و قانون اساسی را تاکید چند باره کردد. اما محاسبات باند احمدی نژاد- خامنه ای در مورد حذف میرحسین موسوی از طریق کودتای انتخاباتی غلط از آب در آمد. ارزیابی آنان از وفاداری عمیق موسوی به نظام جمهوری اسلامی و اینکه گمان می کردند او از ترس خدشه دار شدن استحکام جمهوری اسلامی اعتراضی به این کودتا نخواهد کرد، غلط نبود.بلکه ارزیابی شان از جامعه در حال انفجار غلط بود. آنان تصور می کردند می توانند براحتی هر لحظه که اراده کنند، مردم را آشکارا و وقیحانه دست بیاندازند. انفجار مبارزات مردم، جناح میرحسین موسوی را به مسیری ناخواسته سوق داد، آنان حساب کردند که هرچند اعتراضشان به کودتا ممکنست چارچوبه های نظام را سست کند، اما اگر هم اعتراض نکنند انرژی عظیم توده های خشمگین بدون قیم و آقا بالاسر در خیابان ها سرازیر شده و حتما ساختمان جمهوری اسلامی را با ضربات کاری پائین می کشد. بنابراین بازهم با امید به حفظ نظام موجود وارد مقابله با باند کودتاچیان شدند و تصمیم گرفتند توفانی را که از سوی مردم خشمگین آغاز شده به بادبان سبز خود بیندازند.
انقلاب سبز بستری برای مخدوش کردن صفوف مردم و طبقات حاکمه
چشم انداز انقلاب سبز دو محور مختصات دارد. دو محور سیاسی و ایدئولوژیک که قرار است مبارزات مردم را در چارچوب همین نظام جمهوری اسلامی ترمز بزند. متولیان انقلاب سبز با پشتوانه ساختارهای حکومتی که در دست دارند و به یاری رسانه های بین المللی در حال تحمیل گفتمان خود به جنبش میلیونی مردم علیه نظامی هستند که جوهر و ماهیت آن نمی تواند چیزی جز سرکوب، فقر، بی حقوقی آحاد جامعه باشد.
یک محور این چشم انداز شعارهای سیاسی آن است از شعار "موسوی، رای منو پس بگیر" و یا "مرگ بر دیکتاتور" که منظور خامنه ای و احمدی نژاد است یا "مرگ بر سلطنت اسلامی" . کارکرد این شعارها اساسا در چارچوب پس زدن یک باند به نفع باند و جناح دیگر و قدرتمند تر کردن پایه های جمهوری اسلامی است. این نکات را میر حسین موسوی در بیانیه شماره 5 خود به صراحت اعلام کرده است.(4) نیروهای هوشمند خیزش های چند روز اخیر آگاهانه شعار "مرگ بر سلطنت اسلامی" و "مرگ بر جمهوری اسلامی" را سر می دهند تا نشان دهند حکومت اسلامی، چه از نوع سلطنتی و چه از نوع جمهوری اش هر دو حکومت چپاول و غارت و سرکوب مردم با وساطت احکام مذهبی هستند.
محور دیگر انقلاب سبز، تبلیغات ایدئولوژیک است که در رنگ سبز و شعار الله اکبر فشرده شده است. رنگ سبز سیدی رنگ شیعه دوازده امامی است. این رنگ و این شعار 30 سال توسط جمهوری اسلامی استفاده شد. در جبهه های جنگ، در تیرباران مخالفین در خیابانها و زندان های جمهوری اسلامی و بالاخره در مراسم سنگسار زنان و مردان در شهرهای مختلف ایران. این رنگ و این شعار مظهر نظام جمهوری اسلامی و مظهر حزب اله در کل خاورمیانه است. البته در 30 سال پیش این رنگ و این شعار قرار بود ماهیت و واقعیت نظامی را که خمینی وعده می داد پنهان کند. اما امروز همانگونه که موسوی در بیانیه شماره 5 خود تاکید کرده این بار رنگ سبز و شعار الل اکبر نه برای پنهان کردن واقعیت نظام، بلکه برای تداوم این نظام و تر و تازه کردن آن است. «آمده بودم تا بار ديگر به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد، دعوت كنم».
انقلاب سبز علاوه بر عرض اندام جریان موسوی رفسنجانی به هزینه مردم در مقابل جناح رقیب، از درون تهی کردن جنبش های مستقل مردمی که در سال های اخیر در مقابل نظام جمهوری اسلامی قد علم کرده اند، را نیز نشانه رفته است. اینکه آقای موسوی می خواهد پرچم و هویت اعتراضات مردمی را با تکیه کردن بر خمینی دوباره اسلامی کند، در واقع دهن کجی به جامعه ای است که 30 سال آن را تجربه کرده و برای خلاصی از شر آن در حال مبارزه است. وی در بیانیه شماره 5 خود که عمدتا رقبا را مخاطب قرار داده می گوید «نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم می‌شد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به "نصر من الله و فتح قريب" و "یاحسین"و نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجره طیبه هرگاه که به بار می‌نشيند میوه‌هایش شبیه به هم است.» البته وی می گوید این بار نامش "معجزه انقلاب اسلامی" است.
حیرت اینکه کسانی که مرتبا نیروهای چپ را متهم به ایدئولوژیک بودن می کردند این روزها بیشتر از مذهبی ها پرچم سبز را روی دوش خود به اینطرف و آنطرف می کشند و هرکسی را که بخواهد با رنگ و هویت دیگری غیر از پرچم سبز اعتراض خود را نشان دهد به شکستن "وحدت کلمه" و ایدئولوژیک برخورد کردن متهم می کنند!
آینده این مبارزه
انتخابات اخیر برای هزارمین بار نشان داد که نمی توان برای خلاصی از این نظام پوسیده به منجی از درون این رژیم امید بست، حتی اگر دمکراتیک ترین انسان های دنیا، رئیس جمهور این نظام شوند نمی توانند در جهت منافع مردم کاری از پیش برند؛ چرا که از کوزه همان تراود که در اوست. از درون این نظام بیشتر از خاتمی و موسوی و کروبی بیرون نخواهد آمد همه وفادار به نظام پوسیده اسلامی و ارکان آن چون ولایت فقیه . آقای میر حسین موسوی اگر هم با اکثریت آرا به ریاست جمهوری برسد همانگونه که خود بارها اعلام کرده است وفادار به قانون اساسی نظام اسلامی و مجری آن خواهد بود. اگر توهم در مورد خاتمی تراژدی بود، در مورد میرحسین موسوی کمدی است. بنابراین آینده این مبارزه تا آنجایی که به ما اکثریت مردم ایران ربط دارد با ابطال آرا و یا رئیس جمهور شدن میرحسین موسوی و خلاصه توازن قوا بین باندهای حاکم جمهوری اسلامی رقم نخواهد خورد.
آینده این مبارزه به چگونگی پیشرفت دو تضاد مهمی که اوضاع کنونی را شکل داده، رقم خواهد خورد: تضاد اکثریت مردم با نظام جمهوری اسلامی و تضاد درون باندها و جناح های مختلف حاکم. آینده مبارزه ما بستگی به این دارد که قادر خواهیم شد در سطح ذهنیت عمومی جامعه خط فاصلی میان این دو بکشیم و نگذاریم صفوف این دو جنگ در زیر یک سقف با هم همزیستی کنند. درهم آمیختگی این دو تضاد، حتی برخی از نیروهای مترقی و انقلابی را در گیجی و ابهام فرو برده است. آیا این نبرد ماست؟ آری! بخشی از این نبرد از آن ماست و بخشی دیگر از آن ما نیست.
نبرد ماست، ما که جامعه ای دمکراتیک، عاری از هرگونه ستمگری و استثمارگری می خواهیم. ما که برچیدن دست مذهب از زندگی مان را می خواهیم. ما که قصدمان کمرنگ کردن سایه سیاه استبداد و دیکتاتوری مذهبی بر زندگی مان نیست بلکه می خواهیم نقطه پایان بر آن نهیم.
نبرد ما نیست: جنگ میان خاندان های مختلف جمهوری اسلامی نمی تواند نبرد ما باشد. همان گونه که حسین موسوی در بیانیه های مختلف قبل و بعد از انتخابات خود گفته است برای نجات و حفظ نظام جمهوری اسلامی آمده است. او در پی احیای "فضای روح انگیز و نورانی" خمینی است. آیا کسی از این حرفها پس از آن همه کشتار توسط خمینی و دولت میرحسین موسوی در دهه 60 لرزه بر اندامش نمی افتد. موسوی در بیانیه شماره 5 ادعا می کند که توانسته نسل جوان را مرید خمینی کرده و خیزش دوباره مردم را ادامه راه خمینی و معجزه انقلاب اسلامی کند. او سعی دارد با مایه گذاشتن از جانفشانی های نسل جوان در مبارزات روزهای اخیر نرخ خود را نزد باند سرکوبگر خامنه ای احمدی نژاد بالا برد، درعین حال به جناح رقیب بفهماند که بر جسد مرده جان دمیده است چرا که قادر شده نسل جوانی را الله اکبرگو کند؛ که طی سال های اخیر از طریق مبارزات مختلف بیزاری اش از سایه دین بر زندگی روزمره خود را نشان داده است. جناح موسوی برای پیروزی در جنگ خود با رقبا از هر وسیله ای سود می جوید.
امروز برای تک تک ما آگاهی از این صحنه سیاسی حیاتی است. امروز هرچه بیشتر نیاز به آگاهی علمی داریم تا نگذاریم ثمره فداکاری مان را طبقات ارتجاعی به کام زنند. امروز تک تک ما در روشنی افکندن بر این صحنه سیاسی مه آلود مسئولیت داریم. صحنه نبرد مانند زمین بازی فوتبال نیست که هر تیمی با رنگ و شماره خود مشخص شود. امروز عطااله مهاجرانی کسی که در باب ضرورت فتوای قتل کفار و مرتدان در نظام جمهوری اسلامی کتاب نوشت، تا زهرا رهنورد که تنها زنی بود که پس از مطهری چند جلد کتاب در باب حجاب زن مسلمان نوشت، تا محسن سازگارا و حجاریان و دهها شکنجه گر و امنیتی دیگر، پرچم سبز موسوی را وسیله ای برای پاک کردن گذشته خود و نفوذ در صفوف مردم، یافته اند. چگونه می توانیم صفوف خود را از اینان روشن و متمایز کنیم؟
می توانیم با طرح شعارها و خواسته های خود این تمایز را روشن کنیم ، شعار "سرنگونی جمهوری اسلامی"، «لغو حجاب اجباری»، «برچیدن کلیه قوانین زن ستیز و مجازات های اسلامی علیه زنان»، «آزادی کلیه زندانیان سیاسی» را جایگزین"موسوی رای مرا پس بگیر"کنیم. می توانیم افق و آرزوهای بلند خود را که ورای چارچوب های نظام حاکم است، با روشنی و شفافیت به صحنه آوریم و نبرد عمومی مان را که با بهانه ریاست جمهوری میر حسین موسوی آغاز شد، با عنوان واقعی خود نبردعلیه کل این نظام برسانیم. مبارزات ما در این مرحله نه به پایان خود بلکه به آغاز سازمان یابی خویش رسیده است.
پیکار شورانگیز هزاران هزار زن و مرد جوان که با اشتیاق دست یافتن به جامعه ای نو، عاری از هرگونه سرکوب و چپاول مذهبی و غیر مذهبی جان خود را مایه گذاشته اند بار دیگر مسئولیت تاریخی ما را هشدار می دهند: این جانهای شیفته آزادی و برابری که طی هفته های گذشته بر زمین فرو افتادند، مرواریدهای گرانبهای جامعه ما هستند که نباید بگذاریم پشتوانه تداوم نظام پوسیده اسلامی شوند. ما مردم در همین روزها هیبت جمهوری اسلامی را شکستیم، پس می توانیم و باید دارودسته حاکمان اسلامی را که با انقلاب 57 از فراموشخانه تاریخ بیرون جهیدند دوباره به جای خود بازگردانیم. آینده نبرد ما بستگی به این دارد که آیا دولتمردان نظام جمهوری اسلامی موفق می شوند این بار هم شکاف های خود را با فداکاری و مبارزات ما پر کنند و یا اینکه این بار ما قادر خواهیم شد نظام جمهوری اسلامی را در شکافهای جامعه دفن کنیم.
Azar_darakhshan@yahoo.fr
توضیحات
1 – دردوران نخست وزیری میرحسین موسوی در تابستان 1367 هزاران زندانیان سیاسی طی فرمان خمینی به قتل رسیدند. طی "انقلاب فرهنگی" در بهار 1359 با همدستی میرحسین موسوی، هزاران دانشجو و استاد دانشگاه پاکسازی، دستگیر و زندانی شدند و بسیاری از آنان در زندانها به قتل رسیدند، هم زمان که زهرا رهنورد همسر میرحسین موسوی پس از انقلاب ، در وصف "زیبایی" های حجاب در مجله "پیام زینب" قلم می زد تا اوباشان حزب الهی را الهام بخشد تا به صورت زنان اسید بپاشند و تیغ کشند؛ موسوی نیز بعنوان سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی در وصف انقلاب اسلامی قلم می زد تا حزب الهی های اوباش را به جان نیروهای سیاسی چپ و انقلابی بیاندازد.
2 - می توان گفت که در دوهه گذشته بار این حسرت را عمدتا طیف جریانات توده ای اکثریتی به دوش کشیده است. البته در سال های اخیر بخشی از چپی های سابق امروز نادم نیز به آنان پیوسته اند.
3 - سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی بعنوان عامل سیاسی اجرایی"انقلاب فرهنگی" به رهبری عبدالکریم سروش در بهار 1359 به دانشگاهها یورش بردند. در طی چند روز مراکز سیاسی احزاب و گروههای چپ را قلع و قمع کرده، هزاران دانشجو و استاد چپ، لائیک و مترقی را دستگیر، زندانی و بسیاری از آنان را به جرم "ملحد" بودن به قتل رساندند. اکثر کادرهای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی مانند مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، سعیدحجاریان، هاشم آغاجری، جلایی پورهم اکنون در حزب مشارکت(حزب محمد خاتمی) فعال هستند. مثلا سعید حجاریان بنیانگذار دستگاه مخوف وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی، ظاهرا این روزها در نقش زندانی و نه بازجو در زندان اوین بسر می برد. اینان نیروهایی هستند که در ائتلاف با هاشمی رفسنجانی، در پشت میرحسین موسوی قرار گرفته اند.

کاريکاتور













۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

عبدالله شهبازی؛ حامی دیروز احمدی نژاد، دوست امروز موسوی


پارسا نیک جو


براستی روزگار عجیبی است! یکی از عجایب این روزگار مواضع سیاسی عبدالله شهبازی و اعلام کناره گیری ایشان از ادامه ی همکاری با صدا و سیمای حکومت اسلامی است. عبدالله شهبازی نامی نا شناخته نیست. وی از توده ای هایی بوده که در زندان های حکومت اسلامی تواب شد و با پیوستن به پژوهش گران وزارت اطلاعات به یکی از تولید کننده گان و طراحان صنعت تهاجم فرهنگی و کاشفان توطئه های رنگارنگ کانون های قدرت صهیونیستی و امپریالیستی و بهائی های مخفی و علنی تبدیل شد. عبدالله شهبازی در سال هشت و چهار از رأی دهنده گان و مبلغان احمدی نژاد بود ، امروز اما ایشان در اعتراض به کودتای انتخاباتی احمدی نژاد و هم چنین در دفاع از رأی خود به موسوی به یکی از مخالفان احمدی نژاد تبدیل شده است. من در این مقاله می کوشم با مرور مواضع سیاسی ایشان در چهار سال گذشته، گزارش و تصویری از اندیشه و ادبیات سیاسی وی ارائه دهم. آن چه می خوانید بر گرفته از وبگاه ایشان به نام یادداشت های پراکنده http://www.shahbazi.org/blog/index.htm است. به باور من کم ترین چیزی که می توان درباره ی اندیشه و ادبیات سیاسی عبدالله شهبازی گفت، این است که اندیشه و ادبیات وی، پیوندی وثیق با اندیشه و ادبیات سیاسی احمدی نژاد ها دارد، حتا اکنون که معترض عمل کرد احمدی نژاد است.
عبدالله شهبازی در شنبه 4 تير 1384/ 25 ژوئن 2005، ساعت 2:30 صبح در وبگاه خویش در استقبال از پیروزی احمدی نژاد نوشت: « سرانجام احمدي‌نژاد پيروز شد و جامعه ايراني مرحله جديدي از تطور خود را آغاز کرد. من اين تحول را به فال نيک مي‌گيرم. اين تحول انتقال قدرت از يک نسل به نسل ديگر است و داراي پيامدهايي چنان عميق که مي‌توان آن را گونه‌اي از «انقلاب» شمرد. تحولي ناگزير که مي‌توانست خونين شود و مصائبي عظيم براي جامعه به ارمغان آورد.» وی در ادامه ی همین یادداشت می نویسد: « به من مي‌گويند که احمدي‌نژاد «هيولا»يي است که با حمايت «کانون‌هاي توطئه‌گر» آمده تا تحجر را بر ايران حاکم کند. به اين باور ندارم زيرا بسياري از حرف‌هايي را که درباره پيشينه و کارنامه احمدي‌نژاد، و فرايند برکشيده شدن او در ميان مردم، ساخته‌اند به يقين مي‌دانم که دروغ است.»
ایشان در یادداشت دوشنبه 30 خرداد 1384/ 20 ژوئن 2005، ساعت 4:15 صبح، با عنوان سونامی در کاست قدرت درباره ی آرا و پیام انتخابات سال هشت و چهار نوشته بود: « آراء بالاي احمدي‌نژاد، و حتي آراء قابل‌توجه کروبي، بيانگر رويکرد عميق بخش مهمي از جامعه ايراني به سياست‌هاي مُلهم از عدالت اجتماعي است. بيزاري مردم از تعميق فاصله طبقاتي، گسترش بي‌عدالتي، سوء مديريت و فساد دستگاه اداري و سيطره «طبقه جديد» (بورژوازي بوروکراتيک نوخاسته) مهم‌ترين پيام انتخابات اخير بود و به همين دليل بخش مهمي از مردم احمدي‌نژاد را برگزيدند. »
پس از گذشت چهار ماه ایشان در یادداشت سه‌شنبه 17 آبان 1384/ 8 نوامبر 2005، ساعت 2 صبح، از بیم و امید خود نسبت به دولت سوم تیر چنین نوشت: « اميد مي‌رفت که «پيام سوّم تير» به درستي شناخته شود و حرکتي نو در مسيري نو آغاز شود. ولي امروز، با چهره‌اي از «دولت سوّم تير» مواجهيم که نمي‌تواند مقبول رأي‌دهندگان به احمدي‌نژاد باشد؛ همانان که، با اميد به «تحول»، فردي کمتر شناخته شده يا ناشناخته را به حلقه حکومتگران و مديران تحميل کردند؛ حلقه‌اي که به سرعت به سمت تصلب و کاست‌گونه شدن پيش مي‌رفت. زمزمه‌هاي اين ناخشنودي ديري است که شنيده مي‌شود و اينک با انتشار نامه جمعي از فعالين ستادهاي انتخاباتي احمدي‌نژاد شکلي جدّي‌تر مي‌يابد.» ایشان در ادامه در همین یادداشت می نویسد: « احمدي‌نژاد مي‌توانست، و هنوز نيز مي‌تواند، جسورانه راه اعمال نفوذ لابي‌هاي شناخته شده قدرت را سد کند و «پيام سوّم تير» را در انتقال اهرم‌هاي دولتي از اين و آن لابي به لابي‌هاي رقيب تقليل ندهد. اگر چنين کند، او مي‌تواند همچنان نماد و پرچمدار تحولي ژرف و راستين باشد که نظام برخاسته از انقلاب شکوهمند اسلامي سخت نيازمند آن است.»
عبدالله شهبازی که از یهود ستیزان شهره ی ایرانی است، از اعلام تردید احمدی نژاد درباره ی جنایت و فاجعه ی هولوکاست بسیار شاد شد. وی در یادداشتی در تاریخ پنجشنبه اوّل دي 1384/ 22 دسامبر 2005، ساعت 2:15 صبح، با عنوان آزمون هولوکاست و تراژدي دمکراسي در جهان امروز ، نوشت: « خانم دبورا ليپشتات، مورخ سرشناس آمريکايي مبلغ هولوکاست، در وبلاگش مواضع دکتر احمدي‌نژاد در زمينه هولوکاست را پيگيرانه دنبال مي‌کند. اين خانم مورخ در يادداشت‌هاي 16 دسامبر 2005 مي‌نويسد: « بعضي مردم بمب‌هايي پرتاب مي‌کنند که خسارات عظيمي براي ديگران به بار مي‌آورد و ديگران کلماتي پرتاب مي‌کنند که سبب مي‌شود ديگران بمب بياندازند. اين است خطر اظهاراتي مانند سخنان احمدي‌نژاد». سخناني زشت‌تر از اين را از زبان يک مورخ نمي‌توان شنيد. اگر مقامات رسمي دولت اسرائيل يا ايالات متحده آمريکا يا بريتانيا چنين سخناني گفته بودند، که مي‌گويند، قابل هضم بود... خانم ليپشتات آزاد است که هر چه مي‌خواهد بنويسد ولي منتقدين از چنين آزادي برخوردار نيستند. و حتي اگر رئيس يک دولت، مانند دکتر احمدي‌نژاد، در اين زمينه ترديد کند، همين مورخ، در کنار نظاميان و سياستمداران افراطي جنگ‌طلب، خود را محق مي‌داند که کشور او را به «بمباران» تهديد کند. اين است تراژدي دمکراسي در جهان امروز.»
ایشان در پی پیروزی حماس در یادداشتی به تاریخ جمعه 7 بهمن 1384/ 27 ژانويه 2006، ساعت 3:45 صبح، با عنوان پیروزی حماس، رستاخیز خاورمیانه نوشت: « تحولات ماه‌هاي اخير در منطقه خاورميانه شگفتي‌برانگيز است. موفقيت دکتر احمدي‌نژاد در انتخابات رياست‌ جمهوري ايران، نتايج انتخابات عراق به سود شيعيان، و اينک پيروزي حماس. اين حوادث نامنتظر پيکره‌هاي تحولي عظيم را شکل مي‌دهد: رستاخيز خاورميانه- رستاخيزي که بر بنياد «بيداري اسلامي» استوار است.» وی در یادداشتی دیگر درباره ی پیروزی حزب الله لبنان نیز این گونه اظهار نظر می کند: « من، مانند ميليون‌ها ايراني ديگر، لحظه به لحظه ناظر تحولات شگرف لبنانم و براي پيروزي حزب‌الله و رهبر ارجمند آن، سيد حسن نصرالله عزيز، دعا مي‌کنم. امشب نيز، مانند هزاران تن ديگر، براي پيروزي ايشان سوره فتح را خواندم.»
عبدالله شهبازی در یادداشتی به تاریخ پنج‌شنبه 21 ارديبهشت 1385/ 11 مه 2006، يک بعد از ظهر، در نوشته ای با عنوان نامه ی احمدی نژاد به جرج بوش، نوشت: « نامه احمدي‌نژاد به جرج بوش اقدامي هوشمندانه بود که داراي پيامدهاي بزرگ است... لحن نامه ساده، مؤدبانه و بي‌تکلف است. از موضع هماردطلبي و ستيزه‌جويي سخن نمي‌گويد. خشن و دافعه‌برانگيز نيست. به عکس، رايحه صلح‌طلبي، دلسوزي براي بشريت و معنويت و خداجويي به شکلي صادقانه در آن موج مي‌زند. بنابراين، نامه مي‌تواند، و توانست، در محافل و انجمن‌هاي ضدجنگ و مسيحي تأثيرات ژرف بر جاي نهد... نامه احمدي‌نژاد به بوش تا حدود زيادي تبليغات نئوکان‌ها را خنثي کرده و تأمّل جدي را در قبال سياست‌هاي دولت بوش سبب شده است.»
عبدالله شهبازی در نوشته ای با عنوان نئوکان ها و تهاجم نظامی به ایران، در تاریخ سه‌شنبه 12 ارديبهشت 1385/ 2 مه 2006، ساعت 6 صبح، با تکیه به پژوهش ها و کشفیات خود درباره ی کوشش کانون های توطئه در تضعیف دولت احمدی نژاد می نویسد: « بخش ديگري از عمليات پنهان براي شروع حمله نظامي به ايران بايد در داخل ايران رقم خورد. مطلعيني مانند سيمور هرش از اوائل سال 2005 درباره شروع عمليات پنهان آمريکا در درون ايران سخن گفته‌‌اند. به گمان من، آمريکائيان در ايران داراي شبکه پنهان قابل‌اعتنايي نيستند. اين انگليسي‌ها و اسرائيلي‌ها هستند که، درست مانند سال‌هاي نهضت ملّي شدن صنعت نفت و کودتاي 28 مرداد 1332، در کسوت «پيمانکاران اطلاعاتي» شبکه‌ها و عوامل خود در داخل ايران را در اختيار آمريکائيان قرار داده‌اند؛ از اين طريق هم سود خود را مي‌برند و هم آمريکائيان را به دنبال خود مي‌کشند... در ماه‌هاي اخير چه حوادث مهم تشنج‌آميزي در درون کشور رخ داده است؟ در پشت اين حوادث ردپاي «عمليات پنهان» به روشني قابل رؤيت است. چرا در محرم امسال، يعني در اوّلين محرم دوران رياست‌جمهوري دکتر احمدي‌نژاد، به‌ناگاه قمه‌زني در مناطقي که در طول تاريخ خود فاقد چنين سنتي بودند به شکلي گسترده و سازمان‌يافته به راه مي‌افتد؟ چرا به‌ناگاه برخي تعرضات صورت مي‌گيرد که يکي از پيامدهاي مهم آن تضعيف پايگاه نظام در نواحي مرزي کردستان و لرستان است؟ شيوع «پديده بدحجابي» مسئله جديدي نيست. چرا درست در اين برهه حساس از تاريخ ايران اعتراض به آن به شکلي سازمان‌يافته اوج مي‌گيرد و تقابل ميان برخي از علما با رئيس‌جمهور را پديد مي‌آورد؟ چرا سخنان مشاور هنري رئيس‌جمهور، با هدف تشديد تعارض ميان تعدادي از علما با رئيس‌جمهور، به شکلي تحريک‌آميز نقل مي‌شود؟ آيا زمزمه جمع‌آوري قليان از اماکن عمومي تقابل بخش مهمي از جوانان و نوجوانان با نيروي انتظامي و نارضايتي آنان از دولت احمدي‌نژاد را در پي نخواهد داشت؟» شهبازی در تاریخ پنجشنبه 17 آبان 1385/ 9 نوامبر 2006، ساعت 11:30 بعد از ظهر، در یادداشتی با عنوان: « اقدام دکتر احمدي‌نژاد در بهم‌ريزي ساختار متصلب سازمان مديريت و برنامه‌ريزي قابل ستايش است» می نویسد: « اين اقدام به جسارت فوق‌العاده نياز داشت و احمدي‌نژاد نشان داد که از اين جسارت برخوردار است. اميد که با دقت و کار کارشناسي جدّي ساختاري جديد جايگزين ساختار گذشته شود... احمدي‌نژاد اوّلين رئيس دولت پس از انقلاب است که جسارت درافتادن با اين هيولاي ايران برباد ده را داشت و اين اقدام او قابل ستايش است. عبدالله شهبازی درباره ی بحران بازداشت ملوانان انگلیسی در یادداشتی به تاریخ شنبه 25 فروردين 1386/ 14 آوريل 2007، ساعت 1:30 بعد از ظهر، چنین نوشته است: « اين روزها، در ميان بخشي از نخبگان سياسي و فرهنگي، «گير دادن» به اقدامات دکتر احمدي‌نژاد، به هر بهانه‌اي، مُد روز شده است. آزادي 15 عضو نيروي دريايي انگليس از اين دست است... اقدام دکتر احمدي‌نژاد در آزادي ملوانان بازداشت شده بريتانيايي به موقع و هوشمندانه بود. احمدي‌نژاد نشان داد که با درايت و جسارتي فراتر از دو سلف خود، خاتمي و هاشمي، امواج تحميل شده را مهار مي‌کند؛ امواجي که گاه کيان مملکت را در معرض مخاطرات جدّي قرار مي‌دهد.»
ایشان در یادداشتی با عنوان: « برکناري پورمحمدي و آغاز تحولات ساختاري در سراسر کشور» در تاریخ جمعه 23 فروردين 1387/ 11 آوريل 2008، ساعت 2:30 بعد از ظهر، می نویسد: « سرانجام، برکناري مصطفي پورمحمدي از وزارت کشور قطعي و اعلام شد. اين حادثه‌اي ميمون در دولت دکتر احمدي‌نژاد است که بايد به فال نيک گرفت... در زمان انتخاب کابينه، احمدي‌نژاد با فشار شديد از سوي «کانون‌هاي قدرت» مواجه شد؛ کانون‌هايي که خواستار تداوم «وضع موجود» بودند؛ وضعي که با خواست عدالت‌طلبانه «جنبش سه تير» در تعارض فاحش بود. اين فشارها به‌ويژه بر وزارتخانه‌هاي «کليدي» تمرکز يافت که کانون‌هاي فوق، خواستار حفظ کنترل خود بر آن، چون گذشته، بودند. احمدي‌نژاد در برابر دو گزينه قرار گرفت: گزينه اوّل، مقاومت در برابر «کانون‌هاي قدرتمند قدرت» و خواست آن‌ها بود. اين گزينه مي‌توانست وي را در نخستين روزهاي دولتش با چالش‌هاي جدّي مواجه کند. دوّمين گزينه، تمکين موقت بود؛ راهي که مي‌توانست فرصت کافي را براي تثبيت «دولت سه تير» فراروي او قرار دهد. بدينسان، مصطفي پورمحمدي و محمدباقر ذوالقدر تصدي يکي از مهم‌ترين وزارتخانه‌هاي دولت را به دست گرفتند... بهرروي، پورمحمدي با رأي اعتماد ناچيز به وزارت کشور رسيد و در سه سال اخير توانست موانع جدّي در تحقق آرمان‌هاي «جنبش عدالت‌خواهانه» ايجاد کند... در سه سال اخير، به دليل تداوم روند گذشته در وزارت کشور، برخي استانداران، و به تبع ايشان مقامات محلي، به قدرت رسيدند که نه تنها با دولت احمدي‌نژاد هماهنگ نبودند بلکه گاه در مسير گسترش جنبش عدالت‌خواهي کارشکني‌هاي جدّي مي‌کردند. اينک زمان آن فرارسيده که نيروهايي توانمند، آگاه و جوان، چنان‌که شعار احمدي‌نژاد در انتخابات رياست‌جمهوري بود، پيام «جنبش سه تير» را به سراسر ايران منتقل کنند و راه را براي تحولات بنيادين عدالت‌خواهانه هموار نمايند. اين وظيفه‌اي دشوار است فراروي وزير کشور جديد.»
در تاریخ شنبه، 18 خرداد 1387/ 7 ژوئن 2008، ساعت 9:15 بعد از ظهر، ایشان در یادداشتی با عنوان جنبشی که ناگزیر بود، درباره ی افشا گری های عباس پالیزدار می نویسد: « دکتر عباس پاليزدار، دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضائیه، در هفته‌هاي اخیر سیر و سفری تاریخی را آغاز کرده و سخنراني‌هاي افشا گرانه مهمی در مجامع دانشجويی برخی شهرها، از جمله تبریز و همدان و شیراز و اصفهان، ایراد نموده است. فیلم سخنرانی او در تالار دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه شیراز را ساعتي پیش دیدم. صادقانه سخن مي‌گفت و آگاهانه نوعی از شهادت یا «انتحار» را برگزیده بود. راهي را آغاز کرده که مي‌تواند سرآغاز حرکتی بزرگ باشد... برخلاف گفته مدعیان همدانی، ارتقاء جنبش عدالت‌خواهي به مرحله مقابله صريح و بي مجامله با کانون‌هاي فاسد و زراندوز قدرت ضرورت رشد و اعتلای انقلاب اسلامی و شرط بقا و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران است. اين جنبشي است ناگزير که بايد بسيار زودتر از اين آغاز مي‌شد. دير آغاز شد ولي بهرروي آغاز شد. زماني آغاز شد که دلسوختگان انقلاب و آرمان‌هاي خميني ديگر تاب شان به پايان رسيده بود. اینک، «صاحبان انقلاب»، طبق تعریفی که رهبری به دست داده‌اند، بر سر دو راهي سرنوشت سازي قرار دارند: حفظ و تداوم «وضع موجود» (status quo)، که لاجرم به تبدیل ایران به «جمهوري اسلامي پاکستان دوّم» خواهد انجاميد، يا «نوسازي جمهوري اسلامي». راهي جز انتخاب ميان اين دو گزينه نيست: مماشات با فساد نهادينه شده و فاسدان قدرتمند به بهانه «مصلحت نظام» يا مبارزه براي ريشه کن کردن آن و تحقق ارزش‌هاي انقلاب و آرمان‌هاي امام خميني (ره). به‌گفته شکسپير، «بودن يا نبودن؛ مسئله اين است. » اگر از شباهت این یادداشت، با گفته های احمدی نژاد در مناظره با موسوی شگفت زده شده اید، قدری تا قسمتی حق دارید.
در یادداشتی با عنوان تأملی در ماجرای کُردان، به تاریخ جمعه، 17 آبان 1387/ 7 نوامبر 2008، ساعت 10:30 بعد از ظهر، نوشته اند: « کساني که ساليان سال کردان را در مناصب عالي جاي داده بودند در جايگاه «قاضي بي‌طرف» نشستند و ذره‌اي به روي خود نياوردند که در پيامد «معامله» با احمدي‌نژاد، کردان را، به عنوان گزينه مورد قبول مجلس، به او تحميل کرده‌اند. در آن مقطع، گزينه مطلوب احمدي‌نژاد سردار سيد مهدي هاشمي (سرپرست پيشين وزارت کشور، فردي سليم‌النفس و کارآمد) بود نه کردان. آيا کساني که کردان را به احمدي‌نژاد تحميل کردند از ابتدا فرجام کار را مي‌ديدند؟ آيا معرفي يا اصرار بر وزارت کردان نقشه نبود؟ مهمات اين جنگ بزرگ تبليغاتي را چه کساني فراهم آوردند؟... ترديد ندارم که در پس «ماجراي کردان» دسيسه براي از ميان بردن بقاياي اقتدار و اعتبار احمدي‌نژاد، و پايان دادن به جنبش اصالت‌گرايانه و عدالت‌خواهانه‌اي که با صعود احمدي‌نژاد در 3 تير 1384 اوج گرفت، نهفته بود. اين جنبش اگر به ناکامي بينجامد، و گفتماني که احمدي‌نژاد سخنگوي آن شد ناکارآمد و فاقد برنامه و توان اداره کشور جلوه کند، تا مدت‌ها حاکميت اليگارشي را بر ايران تثبيت خواهد کرد. اين بار معلوم نيست واکنش مردم به حاکميت متصلب اليگارشيک چگونه خواهد بود: نوميدانه و مخرب يا آرمان‌گرايانه و سازنده؟... در واقع، آن کانون سياسي که آغازگر و آتش‌بيار «معرکه کردان» بود، تا از آب گل آلود ماهي بگيرد، تسخير مجدد سنگر از دست رفته وزارت کشور را جستجو مي‌کرد... سرانجام، سه روز پس از استيضاح و عزل کردان، روشن شد که در مسئله تعيين وزير کشور تعارض آراء فراوان است و کانوني که کردان را برکشيد و برانداخت نمي‌تواند به سادگي نامزد مطلوب خود را به کرسي نشاند. نه حيدر مصلحي، که صادق محصولي به عنوان سرپرست وزارت کشور و گزينه احتمالي براي معرفي به مجلس برگزيده شد... اگر اين تلاش به فرجام مطلوب نرسيد و صادق محصولي، يا فرد ديگري که برگزيده يا مطلوب کانون فوق نيست، در کسوت روحانيت يا غيرآن، از سوي احمدي‌نژاد به مجلس معرفي شد، بي‌ترديد، تخريب‌هاي شديد آغاز خواهد شد. سابقه تهاجم گسترده به محصولي در زمان معرفي او به عنوان وزير نفت، که به کناره‌گيري او و حفظ ساختار پيشين وزارت نفت انجاميد، مؤيد اين پيش‌بيني است... احمدي‌نژاد اگر بار ديگر وزارت کشور را به دست کساني بسپرد که با آرمان‌هاي جنبش اصالت‌گرايانه و عدالت‌خواهانه بيگانه‌اند، و حتي عليه آن مي‌کوشند، يکي از فاحش‌ترين خطاهاي سياسي دوران رياست‌جمهوري خود را مرتکب شده است. در انتخاب آخرين وزير کشور دولت احمدي‌نژاد بيش از هر زمان ديگر به درايت نياز است.» خوشبختانه صادق محصولی توانست به کرسی وزارت کشور تکیه زند . احمدی نژاد هم مرتکب فاحش ترین خطای سیاسی خود نشد، و به برکت درایت خود و رهنمود های شهبازی، توانست به کمک همین صادق محصولی دوباره رئیس جمهور شود.
عبدالله شهبازی برای نخستین بار در تاریخ دوشنبه 28 بهمن 1387/ 16 فوريه 2009، ساعت 8:30 بعد از ظهر، با نوشتن یادداشتی با عنوان میر حسین موسوی آن گونه که من شناختم، از علاقه و دوستی دیرین خود با موسوی سخن گفت. وی در بخشی از یادداشت خود نوشت: « به گمانم مهندس وارد صحنه انتخابات خواهد شد. از اين بابت نگرانم. نه از اين‌که مهندس رأي خواهد آورد يا نه. او به تکليف خود عمل مي‌کند. يقين دارم پيروزي يا شکست برايش مهم نيست. نگرانم از دو چيز: اوّل، از برخي کسان که از هم‌اکنون مي‌کوشند ميرحسين موسوي را به سود خود "مصادره" کنند؛ سنگ مهندس را به سينه مي‌زنند و با اعلام حمايت از ميرحسين طيفي گسترده از نسل جوان اصول‌گرا را از او دور مي‌کنند. اينان در پيرامون تمامي نامزدهاي اصلي رياست‌جمهوري گرد آمده‎ اند. اصل يکي است. پوشش‌ها فرق مي‌کند. در يک جا اصول‌گرايند در جاي ديگر اصلاح‌طلب. ولي معتقدم، شايد کساني پس از پيروزي فريب خورند و اين گونه افراد را برکشند ولي درايت و تجربه ميرحسين بيش از اينهاست. مهندس فريب نخواهد خورد. او، اگر پيروز شود، مي‌تواند با اتکا به نيروي عظيم مولود انقلاب بهترين کابينه‌ها را، چون زمان جنگ تحميلي، سامان دهد و مديريت کند. و نيز نگرانم از تخريب‌ها که از هم‌اکنون زمزمه آن آغاز شده و اگر ميرحسين رسماً وارد صحنه انتخابات شود اوج خواهد گرفت. مي‌توان نقد اصولي کرد ولي تخريب مهندس موسوي، اگر رخ دهد، يکي از نازيباترين پديده‌هاست. اگر سه تن را يادگار امام راحل بدانيم، قطعاً يکي ميرحسين موسوي است. اولي، مقام معظم رهبري است و دومي آيت الله هاشمي رفسنجاني. مهندس موسوي مورد علاقه و عنايت ويژه امام بود. هنوز فراموش نشده دوراني که امام با صراحت و قاطعيتي کم‌نظير از او حمايت مي‌کرد. و اگر قرار باشد به مديران پس از انقلاب نمره دهيم، من بالاترين نمره را به مهندس خواهم داد.»
شهبازی در تاریخ جمعه، 8 خرداد 1388/ 29 مه 2009، ساعت 9:30 بعد از ظهر، در یادداشتی با عنوان: تأملی درباره ی روش های نادرست در انتخابات، می نویسد: « با نزديک شدن به زمان انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهوري، شاهد تشديد رقابت‌ها و در اين ميان تلاش کساني براي تبديل «رقابت انتخاباتي» به «تعارض» و «ستيز» و «خصومت» هستيم. گاه سخناني شنيده مي‌شود که به شدت ناهنجار است. متأسفانه، برخي کسان فضاي انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهوري را با جنگ‌هاي حق و باطل در صدر اسلام اشتباه گرفته‌اند؛ در يکسو حق مطلق است و در سوي ديگر کفر مطلق. تشبيه رقباي انتخاباتي به طلحه و زبير و بالاتر از آن به «يزيد» از اين‌گونه است. اين افراد توجه نمي‌کنند که شوراي نگهبان از ميان داوطلبان کثير رياست‌جمهوري تنها چهار تن را «واجد شرايط» تشخيص داده است. به عبارت ديگر، اين چهار تن عصاره نخبگان سياسي جمهوري اسلامي ايران يا برترين آن‌ها، در ميان کساني که داوطلب رياست‌جمهوري بوده‌اند، تلقي شده‌اند. فرض کنيم در حادثه‌اي شوم و غيرقابل پيش‌بيني يکي از اين چهار تن، که رئيس‌جمهور بعدي است، ناگهان از ميان برود. چه کسي بايد جايگزين او شود؟ دو قطبي کردن جامعه و بالاتر از آن تلاش براي تبديل «رقابت سياسي» به «ستيز» داراي پيامدهاي خطرناک است و قطعاً به مصلحت انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران نيست. کساني که در اين راه کوشيده و مي‌کوشند، در بهترين ارزيابي، ارزش‌هاي بنيادين انقلاب و سيره امام راحل و رهبري معظم انقلاب را به‌کلي از ياد برده‌اند. » این یادداشت را می توان سرآغاز فاصله گرفتن وی از احمدی نژاد تلقی کرد. البته هنوز احمدی نژاد را یکی از چهار عصاره ی نخبه گان سیاسی جمهوری اسلامی می پندارد که اگر گرفتار حادثه ای شوم شود جایگزینی برای آن یافت نمی شود.
عبدالله شهبازی در یادداشتی که به تاریخ پنجشنبه 14 خرداد 1388/ 4 ژوئن 2009، ساعت 4 صبح، با عنوان، احمدي‌نژاد: کودتاي انتخاباتي يا انتحار سياسي؟ نوشت، به طور کامل از صف حامیان احمدی نژاد بُرید و به صف حامیان موسوی پیوست. وی در بخشی از یادداشت خود نوشته است: « احمدي‌نژاد با هدف و تاکتيک‌هاي به دقت طراحي شده وارد مناظره شده بود. منتزع کردن شخصيت مهندس موسوي، با تأکيدهاي مکرر، و البته تحقيرآميز، دال بر اين‌که «من به شما علاقه دارم»، و جلوه دادن مهندس به عنوان «آلت دست» شبکه‌اي که هاشمي رفسنجاني اداره مي‌کند، ترجيع‌بندي بود که احمدي‌نژاد تکرار مي‌کرد. احمدي‌نژاد عصبي نبود؛ آگاهانه به دنبال ايجاد «موج» بود. او براي نخستين بار، تهديدي را که در چهار سال اخير بارها تکرار کرده بود، عملي کرد و از فساد مالي فرزندان هاشمي رفسنجاني و پرونده «استات اويل» و زمين‌خواري‌هاي کلان مديران بلندپايه دولت‌هاي هاشمي و خاتمي و حتي فساد ناطق نوري، رئيس بازرسي دفتر رهبري، سخن گفت؛ سخناني که همگان را مبهوت کرد. مهندس، در مقابل، متين بود. او، که در تبيين تناقضات رفتار حکومتي احمدي‌نژاد، و فاصله ژرف «شعار» تا «عمل» او، تسلط خود را بر جزئيات نشان داد، مثلاً در مورد انتصاب کساني چون علي کردان و اسفنديار رحيم مشايي و صادق محصولي، توانست اين موج سنگين تهاجمي را دفع کند و بيننده بپذيرد که عملکرد يا فساد مديران دولت‌هاي هاشمي يا خاتمي به ميرحسين موسوي ربطي ندارد... تصوّر مي‌کنم، احمدي‌نژاد مي‌دانست بازنده انتخابات است و به «قمار مرگ و زندگي» دست زد. او در انتخابات پيشين، با مطرح کردن مفاسدي که مردم مي‌ديدند و از آن رنج مي‌بردند، و با تأکيد بر حاکميت اليگارشيک مديران عالي‌رتبه و اقتدار کانون‌هاي «مافيايي» قدرت، توانست آراء مردم را جلب کند. رقيب او، آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، نماد اين کانون‌ها شناخته مي‌شد. ولي، احمدي‌نژاد در چهار سال گذشته هيچگاه نخواست با برنامه و انديشه به مبارزه با اين کانون‌ها دست زند. در چهار سال اخير بسياري از مردم دريافتند که احمدي‌نژاد به دنبال تحقق وعده‌هاي انتخاباتي خود نيست و سخنان او فقط «شعار» است. انتخاب تعدادي نه چندان اندک از وزيران و مديران بي‌کفايت، و حتي آلوده و بدنام، محبوبيت او را به شدت کاهش داد... احمدي‌نژاد آگاهانه، و با سازماندهي و برنامه‌ريزي، به عرصه مناظره مرگ و زندگي وارد شد؛ او با اين هدف به ميدان آمد که از طريق «افشاگري» به «کودتاي تبليغاتي- انتخاباتي» دست زند؛ با اين تصوّر که «مردم» در حمايتش به خيابان‌ها خواهند ريخت و براي دوّمين بار، و اين بار با اقتدار کامل، رئيس‌جمهور آينده ايران خواهد بود. اين تقريباً مشابه با همان روشي است که هيتلر، و حزب ناسيونال سوسياليست آلمان، در دهه 1930 ميلادي قدرت را به دست گرفت. کساني که از چندي پيش انتخابات دهم را با جنگ‌هاي صدر اسلام و رقباي احمدي‌نژاد را با طلحه و زبير و حتي يزيد مقايسه مي‌کردند، مقدمات اين برنامه را فراهم مي‌آوردند. اين سناريو نمي‌تواند از سوي برخي محافل مشکوک هدايت و پشتيباني نشده باشد؛ کانون‌هايي که سال‌هاست، با بهره‌گيري از نيروهاي افراطي جوان و آرمان‌گرا، سناريوي تشديد تعارضات سياسي و ايجاد جنگ داخلي و از اين طريق فروپاشيدن نظام جمهوري اسلامي ايران را دنبال مي‌کنند. ولي احمدي‌نژاد، و محافل پشتيبان او، در محاسبه خود اشتباهي بزرگ و تاريخي مرتکب شدند. پرخاشگري غيراخلاقي، و آشنايي قاطبه مردم با سوء‌مديريت چهار ساله دولت احمدي‌نژاد و بي‌اعتمادي به شعارهاي «پوپوليستي» او، در مصاف با متانت و صداقت و سلامت ميرحسين موسوي، و خاطره نوستالژيک مديريت توانمند او در دوران هشت ساله جنگ، «انتحار سياسي» را براي احمدي‌نژاد، و حاميان او، رقم خواهد زد. به گمان من، احمدي‌نژاد، حتي اگر در کسب آراء مردم موفق شود، رئيس‌جمهور نخواهد ماند. بسيار بعيد مي‌دانم نهادهاي عالي و نظارتي جمهوري اسلامي ايران تداوم حضور او را بپذيرند. از امروز در سراسر ايران غوغايي به پا خواهد شد. احمدي‌نژاد آغازگر موجي عجيب شد که فرجام و هزينه آن مبهم است. او، به گونه‌اي ناگهاني و غيرقابل انتظار، تعارضات سياسي درون نظام جمهوري اسلامي ايران را به رويارويي مستقيم و «ستيز» (آنتاگونيسم) بدل کرد.» باز بگویید روزگار غریبی نیست، روزگاری که پژوهش گر تاریخ آن از یاد می برد که خود به احمدی نژاد رهنمود می داد که مرحله مقابله صريح و بي مجامله با کانون‌هاي فاسد و زر اندوز قدرت، فرا رسیده است. نویسنده ای که از عباس پالیزدار ستایش می کرد که آگاهانه نوعي از شهادت يا «انتحار» را برگزيده است. نویسنده ای که تحمیل کُردان را به احمدی نژاد افشا می کرد، و از برگزیدن صادق محصولی به عنوان گزینه ی مناسب وزیر کشور شادمان بود و نگران حمله به وی بود. حالا همین نویسنده به تمام رهنمودهای خود پشت می کند.
ایشان در نوشته ای با عنوان چرا به میر حسین موسوی رأی می دهم؟ چرا به احمدی نژاد رأی نمی دهم؟ نوشته است: « به ميرحسين موسوي رأي مي‌دهم زيرا او را شايسته‌ترين دولتمرد تاريخ سي ساله جمهوري اسلامي ايران، دولتمرد محبوب و مورد حمايت و علاقه خاص امام خميني (ره) و مدير توانمند کشور در دوران جنگ هشت ساله تحميلي، مي‌دانم. به ميرحسين موسوي رأي مي‌دهم زيرا او را تنها کسي مي‌دانم که مي‌تواند به وضع اسفناک کنوني پايان دهد. ميرحسين موسوي، اکنون، بيست سال پس از پايان دوره هشت ساله صدارتش (1360- 1368)، انبوهي دانش و تجربه اندوخته که او را در مقامي بس فراتر از آن زمان جاي مي‌دهد.»
شهبازی در یادداشتی با عنوان کناره‌گيري احمدي‌نژاد تنها گزينه‌اي است که مي‌تواند مانع از تشديد تنش‌ها شود!، در تاریخ چهارشنبه 20 خرداد 1388/ 10 ژوئن 2009، ساعت 3:30 بعد از ظهر، نوشته است: « احمدي‌نژاد به شکلي مدهش سقوط کرد. او نه تنها خود نابود شد بلکه اين خدمت را به جامعه ايراني کرد که به همراه خود برخي چهره‌هاي اصلي يکي از مرموزترين و مقتدرترين کانون‌هاي سياسي پنهان، و به شدت مؤثر در حوادث سي ساله اخير، را نيز ساقط کند. اين افراد سرنوشت خود را با سرنوشت احمدي‌نژاد پيوند زده و در چشم‌انداز حکومت اقتدارگرايانه خويش را مي‌ديدند که نهاد رهبري تابعي از آنان خواهد بود. اين کانون اينک از مقابله با «انقلاب مخملي» سخن مي‌گويد و با آخرين تير ترکش خود مي‌کوشد رهبري انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب را به عرصه منازعاتي که خود آفريده، به سود خود، وارد کند.» بی شک حالا پژوهش گر نکته سنج ما باید پس از شنیدن سخنان رهبر و موضع گیری سپاه و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی متوجه شده باشد که بازی گردان این صحنه همین عوامل بوده اند. در ضمن فراموش نکنید که ایشان دوازده روز پیش از این بر این باور بود که احمدی نژاد یکی از عصاره های نخبه گان اسلامی است، که با از دست دادن وی نمی توان برای ایشان جایگزینی یافت.
عبدالله شهبازی در آخرین یادداشت منتشر شده ی خود به تاریخ پنجشنبه 28 خرداد 1388، 18 ژوئن 2009، ساعت 4:30 بعد از ظهر، با عنوان نامه به برادرم آقای حداد عادل، شیاطین همه جا هستند! نوشته است: « برادرم، آقاي حداد! ... شما خوب مي‌دانيد که مهندس اصول‌گرايي واقعي است و سخت پايبند به اصول و ارزش‌هاي امام راحل و انقلاب؛... خوب مي‌دانيد که مهندس در مسائل توسعه داخلي و سياست خارجي بسيار اصول‌گرا است؛ بدان معنا که اصيل و بومي و اسلامي و ايراني مي‌انديشد و شايد تنها تمايزش با برخي اصول‌گرايان راستين اعتقادش به تضارب آراء و تکثر سياسي و فرهنگي، و در يک کلام پلوراليسم، باشد... هرروي، «بزرگان آن قوم» به مهندس اهانت‌ها کردند. منظورم همان کسان است که در دوره هشت ساله رياست‌جمهوري آقاي خاتمي در سياست و مطبوعات و اقتصاد يکه‌تاز بودند و هيچگاه به مهندس نظر خوش نداشتند. مهندس آن زمان نيز، چون امروز، پايبند به اصول و به اين دليل مظلوم بود. زماني که کار از کار گذشت و آقاي خاتمي، به دليل اعلام ورود غيرمنتظره مهندس، انصراف داد، به‌ناچار هجوم آوردند و مهندس را در محاصره گرفتند. من با نگراني اين تحول را رصد مي‌کردم. مي‌ديدم که چگونه سايت‌هاي حامي مهندس موسوي به سرعت ايجاد مي‌شود و يا به دست اينان مي‌افتد. با نگراني مي‌ديدم که چگونه، به سان بيلبوردهاي تبليغاتي، نام‌هاي خود را بر سايت‌هاي هوادار مهندس حک مي‌کنند. نگران بودم که مهندس را به سود خود مصادره کنند و نگراني‌ام را در مصاحبه با وبگاه «تدبير» منعکس کردم. کار ديگري از دستم ساخته نبود. متأسفانه، شاهد بودم که در حلقه اصلي ستاد مهندس آن شم سياسي و اطلاعاتي قوي وجود ندارد که به ترکيب و آرايش سياسي هواداران مهندس سامان دهد و تعادلي ميان جناح‌هاي مختلف ايجاد کند. اين حلقه بايد تبليغات را به گونه‌اي هدايت مي‌کرد که مهندس به نماد يک محفل معين و شناخته شده بدل نشود... متاسفانه، آن‌چه نگرانش بودم رخ داد. مي‌خواستند انتخابات را دوقطبي کنند که کردند. با حضور فعال خود در سايت‌ها و رسانه‌هاي حامي مهندس موسوي نگراني را در شما، و امثال شما، دامن زدند... بيش از ده سال است، از زمان حادثه شوم «قتل‌هاي زنجيره‌اي» در آذر 1377 و فاجعه کوي دانشگاه در تير 1378، با دقت تحولات را دنبال مي‌کنم. در اين ده ساله شاهد تکوين سناريويي هستم که دو قطبي کردن جامعه ايران و از اين طريق فروپاشيدن نظام و حتي تجزيه کشور را هدف گرفته است. ده سال است با رنج نظاره‌گر چينش گام به‌گام مهره‌ها و محاصره اطلاعاتي در اين روي سکه هستم. مي‌بينم و هشدار مي‌دهم. سال‌هاست درباره شبکه «يهوديان مخفي» و «بهائيان مخفي» مي‌نويسم و مي‌گويم. کسي توجه نمي‌کند.... به دستگيري‌هاي اخير توجه و در آن تعمق کنيد. برخي «آقايان» را «دوستان‌شان» دستگير مي‌کنند و سپس همان بي. بي. سي.، که به عملکرد آن، به درستي، بسيار حساس هستيد، اخبار اين دستگيري‌ها را بزرگ مي‌کند. به اين ترتيب، «ليدر»هاي آينده را مي‌سازند. چرا به اين ترفندها توجه نمي‌کنيد؟ بعيد است از شما!... من شهادت مي‌دهم که «کودتاي انتخاباتي» شد. اگر صداقت و سلامت مرا قبول داريد بپذيريد. تمامي کارنامه علمي و پژوهشي و سياسي خود را در گرو اين داوري مي‌گذارم... به خداوندي خدا، ميرحسين موسوي رئيس‌جمهوري بهتر براي اين نظام است؛ پاسداري امين‌تر براي ميراث امام راحل و قانون اساسي است. احمدي‌نژاد قابل اعتماد نيست. او معلوم نيست فردا با قانون اساسي و ايران اسلامي چه مي‌کند. اگر امروز آيت‌الله هاشمي رفسنجاني و مهندس ميرحسين موسوي را از ميدان به در کند، فردا معلوم نيست با ديگران چه خواهد کرد. من تاريخ خوانده‌ام و شما نيز خوانده‌ايد. به تاريخ آلمان دهه 1930 رجوع کنيد و ببينيد گام به گام چه رخ داد... از سال 1372، در نوشتار و مصاحبه‌هايم منتقد جدّي سياست‌هاي توسعه آقاي هاشمي رفسنجاني بوده ‎ام. مي‌دانم اين سياست‌ها مورد قبول ميرحسين موسوي نيز نبود. من، مانند بسياري از مردم، به شايعات گسترده درباره «فساد خاندان هاشمي» باور کردم. اکنون به اين نتيجه رسيده‌ام، که به فرض صحت اين شايعات، فساد مالي در همه جا مي‌تواند باشد ولي مخاطرات و زيان‌هاي آن براي جامعه ايران بسيار کمتر از وضع کنوني است. ايران به شخصيت سياسي چون هاشمي نياز دارد و من متأسفم از کساني که جايگاه برجسته هاشمي، به عنوان عامل تعادل‌بخش سياست ايران امروز، را ناديده گرفتند و با روش‌هاي غيراخلاقي و از مجاري غيرقانوني در راه تخريب او کوشيدند.» من نمی دانم که واکنش برادر ایشان، حداد عادل به این مقاله ی پژوهشی- کاربردی چه بوده است. ولی من به عنوان یک خواننده فهمیدم که این بار کار کار انگلیسی ها نیست، بل به گفته ی ایشان کار کار صهیونیست های مخفی و بهایی های مخفی است. هم چنین فهمیدم که مهندس موسوی را نیز مشارکتی ها و ملی- مذهبی ها و مجاهدین انقلاب اسلامی و کارگزاران دوره کرده اند، اما ایشان فریب آن ها را نخواهد خورد. در ضمن دوره کننده گان موسوی هی خودشان را به زندان می اندازند و هی آزاد می کنند، تا رهبر شوند. فاسد بودن رفسنجانی و خانوده اش هم شایعه بوده، تازه اگر شایعه هم نباشد ایشان حتا با فرض فاسد بودن عامل تعادل بخش سیاست امروز ایران هستند. من به سهم خود از روشنگری ها ی ایشان بسیار سپاس گزارم.
http://payanekar.blogspot.com/
parsanikjoo@gmail.com