نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

دکتر خانعلی که بود؟




هاله صفر زاده
12 اردی بهشت هر سال به عنوان روز معلم جشن گرفته می شودبسیاری بر این باورندکه مناسبت این روز ،(فقط ) ترور آقای مرتضی مطهری ، استاد الهیات دانشگاه تهران در سال 59 است .اما به واقع تاریخچه روز معلم به اردیبهشت سال 40 بر می گردد ، در این سال در چنین روزی ، دکتر خانعلی در جریان اعتصاب و تجمع معلمان در مقابل مجلس کشته شد . ابوالحسن خانعلی هنگام مرگ 29 سال داشت . وی فارغ التحصیل رشته معقول از دانشکده ی معقول و منقول دانشگاه تهران بود . در سال 35 در وزارت فرهنگ با سمت دبیری دبیرستان استخدام شد . در دبیرستان جامی ، فقه و عربی تدریس می کرد . هم زمان با تدریس ، در دوره ی دکترای معقول و منقول ، مشغول به تحصیل بود.
شاید امروز نام دکتر خانعلی برای بسیاری از معلمان و دبیران ، دانش آموزان و والدین شان نام نا آشنایی باشد ، اما در سال 40 یکی از پر آوازه ترین نام ها بود . هر چند بی اعتنایی مقامات در سالهای بعد از انقلاب به یاد و نام دکتر خانعلی و تاریخ مبارزات معلمان قابل درک نیست ، اما خون به نا حق ریخته ی او رسواگر جهل و بی منطقی است و به همین خاطر نام وی برای همیشه در تاریخ ایران ثبت شده است . به روزنامه های آن دوره مراجعه می کنیم . مروری کوتاه و گذرا به رویدادهای اردیبهشت سال 40 و سیر حوادث آن سال و اعتصابات معلمان می تواند بسیار آموزنده باشد .
در زمستان سال 39 انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا برگزار شد . جان . اف . کندی به عنوان رئیس جمهور آمریکا از حزب دموکرات پیروز شد . کندی اصلاحات سیاسی و اقتصادی در کشورهای جهان سوم را تجویز می کرد و معتقد بود که این اصلاحات مانع پیش روی کمونیست ها خواهد شد . نیروهای سیاسی مخالف شاه به خصوص احزاب جبهه ملی در انتظار باز شدن فضای سیاسی و شروع مجدد فعالیت های خود بودند .
در 18 بهمن 39 باشگاه مهرگان که در واقع سازمان صنفی معلمان بود ، قطع نامه ای در مورد افزایش حقوق معلمان تصویب کرد . در روزهای بعد تا اردیبهشت 40 معلمان سراسر کشور با امضای طومارهایی پشتیبانی خود را از این طرح اعلام می کردند . در مقاله ای که در اسفند 39 در روزنامه ی کیهان به چاپ رسیده چنین نوشته شده است :
" معلمین می گویند حقوق یک دبیر سابقه دار لیسانسه کم تر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کم تر از حقوق یک راننده دولتی و به مراتب کم تر از یک راننده تاکسی است . "
" ... یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی 400 تومان می گیرد ، ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر 2500 تومان در یافت می کند . .." هستند کسانی که " ... بعد از 8 سال خدمت 273 تومان حقوق می گیرند ..."
در حالی که در همین زمان پرتقال دانه ای سه و نیم تا 12 ریال ، موز دانه ای 4 تا هفت و نیم ریال ، گندم کیلویی 205 تا 220 ریال ، شکر روسی هر کیلو 20 ریال ، قند کله ورامین 21 ریال ، ... در کیهان 23 اسفند 39 در خبری چنین آمده است : " بنا به تصویب هیات دولت حقوق معلمین ترمیم شد . حقوق کلیه ی معلمینی که کم تر از 600 تومان می گیرند به 600 تومان می رسد " محل تامین بخشی از این اضافه حقوق معلمان این گونه انتخاب شد :
کیهان 25 اسفند 39 : " از سال آینده دبیرستانهای دولتی شهریه می گیرند . کلیه ی دبستان ها به شهرداری ها واگذار می شود و هزینه آن را شهرداری های هر محل تامین خواهند کرد .
کیهان 27 اسفند 39 : " در سال آینده از دانش آموزان 100 تا 400 ریال شهریه گرفته می شود ."
در روزهای آغازین اردیبهشت ماه ، طومارهای معلمان در حمایت از طرح باشگاه مهرگان بیش تر و بیش تر می شود .از جمله می توان طومار کلیه ی آموزگاران مشهد ، دامغان ، رشت ، کرند ، بابل ، مراغه ، برازجان ، گرمسار ، شهسوار ، نیریز و ... را در کیهان دوم و چهارم اردیبشت مطالعه کرد.
روز 12 اردیبهشت با اعلام اعتصاب ، کلیه ی مدارس تهران تعطیل شد . معلمان از اوایل صبح دسته به دسته به میدان بهارستان آمده و جلوی مجلس جمع شدند . جمعیت هر لحظه افزوده می شد . اطلاعات حوادث این روز را این گونه گزارش کرده است :
" ساعت 8،5 معلمین به میدان بهارستان رسیدند و چون جلوی خیابان اکباتان قبلا توسط ماموران نیروی انتظامی بسته شد، در خیابان شاه آباد و اول بهارستان بر روی زمین نشستند . ماموران از ماشین آب پاش برای متفرق کردن استفاده کردند . معلمان علی رغم این که خیس شده بودند از جای خود بلند نمی شدند ... پس از مدتی اولین برخورد صورت گرفت . عده ای به طرف ماشین ها رفتند تا سر لوله های آب را به سمت دیگر بازگردانند ..."
" ... قرار بود که هیاتی از معلمان با رئیس مجلس ملاقات کنند . اما سیر حوادث به گونه دیگری خورد . معلمان فریاد می زدند و شعار می دادند . ماموران پلیس تیر هوایی شلیک می کردند و و با باتوم معلمان را می زدند . صدای تیر اندازی و شعارهای معلمان در صحن علنی مجلس شنیده می شد . مجلس در حال بررسی لایحه اشل حقوق معلمان بود که یکی از نمایندگان مخالف از جای خود برخاست و خطاب به رئیس مجلس گفت : در بیرون معلمان را می کشند و ما اینجا لایحه حقوق معلمان را بررسی می کنیم . جلسه متشنج شد ... "
پس از مدتی ف معلمان با پیکر خونین سه معلم روبرو شدند .دو نفر توسط چاغو زخمی شده بودند و یک نفر از ناحیه سر مورد اصاب گلوله قرار گرفته بود. سرگرد شهرستانی، رییس کلانتری با اسلحه کمری خود به سر دکتر خانعلی شلیک کرده بود . پیکر دکتر خانعلی بر روی دست معلمان با شعار " کشتند یک معلم را " به بیمارستان بازرگان منتقل شد و متاسفانه اقدامات پزشکان موثر واقع نشد و دکتر خانعلی کشته شد . موج اعتراضات و انزجار از این حادثه سراسر کشور رافراگرفت . مدارس تعطیل شد . تشییع جنازه با شکوهی برای وی برگزارشد : " جسد دکتر خانعلی از بیمارستان بازرگانان به مسجدی در خیابان اسکندری منتقل شد . روز چهارشنبه 13 اردی بهشت ، هزاران معلم در خیابان اسکندری تجمع کردند . تابوت معلم شهید بر دوش معلمان از مسیر خیابان شاه ( جمهوری ) به سمت میدان بهارستان توسط هزاران معلم و دانشجو و قشرهای دیگر مردم تشییع شد . معلمان اشک می ریختند و با فریاد خواستار استعفای شریف امامی و محاکمه قاتل دیو صفت معلم دانشمند بودند . گزارش این راهپیمایی و اعتصاب نامحدود معلمان در مطبوعات منعکس شد . مردم به هیجان آمدند ، احزاب سیاسی ، گروه های صنفی و سندیکای کارگری با صدور اطلاعیه حمایت خود را از معلمان اعلام کردند . تهران بعد از کودتای 28 مرداد چنین راهپیمایی با شکوهی ندیده بود . جمعیت سوگوار تابوت را در میدان بهارستان بر زمین گذاشتند . ساعتی بعد پیکر بی جان خانعلی با آمبولانس به گورستان ابن بابویه در شهرری منتقل و به خاک سپرده شد . روزهای بعد ده ها مجلس یادبود در مساجد تهران و شهرستان ها به یاد وی برگزا ر شد .
خواسته های معلمان دیگر تنها اضافه حقوق نبود . آنان خواستار برکناری دولت ، تعقیب قاتل دکتر خانعلی ، و عذر خواهی از معلمان بود ند .
در کیهان 14 اردیبهشت در مقاله ای با عنوان " معلمند نه اخلالگر " چنین آمده است : " در مملکتی که روغن یک من 60 تومان ، گوشت سی یا سی و سه تومان است ، چگونه یک عایله می تواند با ماهی 200 تومان زندگی کند . آن هم خانواده ای که فهم دارد . شعور داردو وضع دیگران را می بیند..."
در ادامه در خصوص تفاوت حقوق معلمان با مدیران رده بالا چنین می نویسد :
" می گویند بیش از ده هزار و سیصد تومان نمی گیریم . البته این منهای ماشین ، شوفر و مزایای دیگر است ... با این همه تبعیض البته صدا در می آید ، اعتصاب می شود ، بچه های مردم در خیابان ها ولو می شوند . امتحانات متوقف می شود . طبقه ای که روح ملت و مملکت در دست اوست باید راضی شود . باید محترم باشد و بیش از همه باید خون او محترم باشد .کسانی که روی مغز معلم تیر خالی کرده باید پیدا شود ... مامور دولت باید بین طبقه ی معلم و دزد و راهزن فرق بگذارد ..."
تظاهرات معلمان و کشته شدن دکتر خانعلی فضای سیاسی ایران را از رکود خارج کرد. شاه که بار دیگر پایه های تخت خود را لرزان می دید ، دست به دامن علی امینی سیاست مدار استخوان دار و قدیمی شد که شخصیتی اصلاح طلب و در عین حال ضد کمونیست بود .
روز 15 اردیبهشت ماه : شریف امامی در حالی که برخی نمایندگان مجلس در صدد استیضاح او بودند به حالت قهر مجلس را ترک کرد و بعد از ظهر همان روز استعفا نامه ی خود را به دربار فرستاد . شاه با استعفای او موافقت کرد و فردای آن روز علی امینی را مامور تشکیل کابینه کرد .
16 اردیبهشت : امینی نخست وزیر شد . برخی روی کار آمدن امینی را به اشاره کندی و او را مهره ی مورد اعتماد دموکرا ت ها می دانستند . در مدت 11 روز اعتصاب معلمان فضای بسته جامعه به سرعت متحول شد و دوره ی جدید ی از حیات سیاسی ایرانیان آغاز گردید . معلمان به عنوان یک قشر مرجع و مورد اعتماد جامعه در کانون اعتراضات سیاسی ملت قرار گرفتند . در اجتماع بزرگ معلمان در 18 اردیبهشت ماه ، معلمان با صدور قطعنامه ای روز 12 اردیبهشت ماه را به یادبود اعتصاب موفقیت آمیز معلمان و شهادت معلم دانشمند مرحوم دکتر خانعلی روز معلم اعلام کردند و مقرر شد که در این روز همه ساله کلیه ی مدارس و موسسات فرهنگی در سراسر کشور تعطیل شوند و مراسم خاصی توسط معلمان اجرا شود . باشگاه مهرگان از چنان اعتباری برخوردار شد که علی امینی روز 19 اردیبهشت در جمع معلمان اعتصابی حاضر شد و خواستار پایان اعتصاب شد . 19 اردیبهشت روزنامه اطلاعات از قول امینی چنین نوشت : " وضعیت کشور اسفناک است . اگر همه چیز را بگویم تولید وحشت و اضطراب می کند . قول شرف می دهم که برای ترمیم حقوق معلمین اقدام کنم ولی به من مهلت و فرصت دهید . با افزایش حقوق مخالف نیستم ولی اگر بدون مطالعه اقدام شود دور تسلسل به جایی می رسد که سقوط حتمی است ...."
علی امینی به دلجویی از معلمان پرداخت . سرگرد ناصر شهرستانی از کار برکنار و پرونده او را برای رسیدگی به دادگاه فرستاد و باب گفتگو با باشگاه مهرگان گشوده شد . محمد درخشش پذیرش هر پیشنهادی را موکول به طرح و تصویب در مجمع عمومی معلمان کرد و مجمع عمومی معلمان ، هزاران معلمی بودند که هر روز در باشگاه و بیرون باشگاه اجتماع می کردند . روز 19 اردیبهشت برای معلمان روزی فراموش نشدنی بود . معلمان یک صدا با پیشنهاد نخست وزیر مخالفت کردند و خواستار تصویب طرح باشگاه مهرگان برای ترمیم حقوق معلمان شدند و اعلام کردند که هیچ کس را به جز محمد درخشش به عنوان وزیر فرهنگ قبول نمی کنند . امینی چاره ای جز قبول پیشنهاد های معلمان نداشت . به این ترتیب روز بعد جدول حقوقی جدید معلمان به تصویب هیات دولت رسید .
کیهان چنین نوشت : " حقوق معلمین برابر حقوق مهندسین شد . به احتمال زیاد اعتصاب معلمین پایان می یابد و مدارس تا هفته ی آینده باز می شود ."
حداقل حقوق کمک آموزگاران و آموزگاران 500 و دبیران 600 تومان و حداکثر حقوق از 1050 تومان تا 2220 تومان برای دبیران اعلام شد . و روز 23 اردیبهشت معلمان به اعتصاب طولانی خود پایان دادند . معلمان د ر اطلاعیه ای پایان اعتصاب خود را اعلام کردند : " همکاران گرامی ، دبیران ، آموزگاران و فرهنگیان ایران
شما در مبارزه ی خود برای تامین حقوق صنفی خود پیروز شدید . اکنون نوبت کار و کوشش صمیمانه در راه سعادت دانش آموزان فرا رسیده است ....
درود بر روان جاویدان برادر شهید و ناکام ما دکتر خانعلی که با خون خود افتخار جاودانی برای طبقه معلم و جنبش آزادی برای ملت ایران تامین کرد .
درود بر ملت حق شناس و دلاور که مربیان و فرزندان خود را در تنگنای حوادث نگذاشت .
درود بر دانشجویان عزیز که به احترام علم و به خاطر حق و عدالت به یاری مربیان خود شتافتند .
درود بر دانش آموزان حق شناس و مهربان که با پشتیبانی معصومانه خویش پیوند دیرین و جاودانی میان معلم و شاگرد را استوار ساختند ... "
اطلاعات 23 اردیبهشت اولین روز آغاز به کار مدارس را چنین توصیف کرد : " معلم و شاگرد در آغوش هم اشک ریختند . خانم ها با لباس سیاه و آقایان با کروات سیاه سر کلاس ها حاضر شدند . در تمام مدارس به احترام شهادت دکتر خانعلی یک دقیقه سکوت شد . امروز شاگردان معلمین خود را گل باران کردند ... امروز کلیه معلمین در کلاس ها برای شاگردان خود اعلام کردند که حاضرند یک یا دو ساعت بعد از ظهر اضافه بر وقت تدریس کنند تا جبران این مدت که تعطیل بوده است بشود .26 اردیبهشت : درخشش وزیر فرهنگ شد .
28 اردیبهشت : نام دبیرستان جامی به دبیرستان دکتر خانعلی تغییر کرد.
در روزهای بعد سخنرانی ها و مصاحبه های آقای درخشش وزیر فرهنگ در روزنامه ها به چاپ می رسد . او دیگر به سیاستمداری مطرح تبدیل شده بود .
اما خبری از دستگیری سرگرد شهرستانی ، قاتل دکتر خانعلی نیست . به نظر می رسد دولت با مسلط شدن بر اوضاع ، پس از پایان یافتن اعتصاب معلمان در حال سرو سامان دادن قوای خود است .

کانون صنفی معلمان ایران


همکاران محترم؛
بی­تردید سال 86 یکی از تیره­­ترین سال­هایی بود که جامعه معلمان ایران تجربه کرده است. بعد از تجمعات با شکوه معلمان در اسفندماه 85 که با دستگیری تعداد زیادی از فعالان صنفی و ضرب و شتم شمار زیادی از فرهنگیان شریف پایان یافت، به دلیل سانسور شدیدی که به واسطه­ی بخشنامه شورای عالی امنیت ملی بر رسانه­ها حاکم شد چنین به نظر رسید که تشکل­های صنفی سکوت پیشه کرده­اند و یا از وحشت، در لاکِ خویش فرو رفته­اند و یا همکاران خود را فراموش کرده­اند.
در چنین شرایطی جا داشت مسئولان کشور به ویژه نهادهای امنیتی که هر حرکت اعتراضی را مخلِّ امنیت جامعه قلمداد می­کنند و همواره مدّعی هستند که آنچه در جهت بهبود وضع معیشتی معلمان تا کنون انجام گرفته حاصل تلاش مسئولان بوده و تشکل­های صنفی و اعتراضات معلمان هیچگونه تأثیری در پاسخگوئی به مشکلات فرهنگیان نداشته است فرصت را غنیمت شمرده و در عمل این ادعای خود را به اثبات می­رساندند و با حلّ تدریجی مشکلات فرهنگیان ضرورت برگزاری تجمعات، تحصن­ها و انجام حرکت­های اعتراضی را به کلّی نفی و انکار می­کردند.
اما همانگونه که شاهد هستیم، آنگونه عمل کردند که حتی صدای اعتراض برخی از همکاران بی­تفاوت نیز به هوا برخاست و اکثریت معلمان هرگونه تردید نسبت به این جمله که « تا نگرید طفل کی نوشد لبن » را در باور خود از بین بردند. با این وصف مسئولان مربوطه نه تنها به انتظارات بر حق معلمان پاسخی ندادند بلکه با سوء استفاده از فضای موجود به کلّی همه وعده­های داده شده را از یاد بردند. به طوریکه حتی حقوق اندک معلمان حق­التدریس نیز بیش از 6 ماه به تأخیر افتاد و در عوض با توزیع توهین­آمیز بن­های نخود و عدس و ... به تحقیر بیشتر فرهنگیان پرداختند.
همکاران گرامی
طی یک سال گذشته ما و شما خار در چشم و استخوان در گلو به انتظار نشستیم تا شاید عقلای قوم به خود آیند و در روش­های مذکور تغییری ایجاد نمایند. اما نامه­ها، گلایه­ها، طومارها و زمزمه­های معلمان در دفاتر مدارس تا کنون به گوش هیچکس نرسید و احدی خود را موظف به پاسخگویی به این قشر فرهیخته ندید و مسئولان کشور با این عمل خویش به معلمان آموختند که تنها راه رسیدن به حقوق حقّه فرهنگیان، اتحاد، همدلی و همراهی است. آنگونه که در اسفندماه 85 شاهد آن بودیم.
عزیزان
در شرایطی که اخبار معلمان را در رسانه­ها منعکس نمی­کنند و وزیر و سایر مسئولان کشور از گفت و گو با تشکل­های صنفی و نمایندگان معلمان خودداری و راه مذاکره را به کلی مسدود کرده­اند، در شرایطی که صندوق ذخیره فرهنگیان را که سهامداران اصلی آن خود فرهنگیان هستند به دست نااهلانی که عداوت برخی از آنان با فرهنگیان کاملاً محرز است سپرده­اند. در شرایطی که علی­رغم وعده­های داده شده ضعیف­ترین افراد به بالاترین پست­های این وزارتخانه گمارده می­شوند، در شرایطی که اکثریت نمایندگان مجلس در برابر خواست فرهنگیان می­ایستند و از وزیری که منفور معلمان بوده است حمایت می­کنند و پس از برکناری وی توسط رئیس جمهور فرد نالایق دیگری را که مجلس برای وزارت تعاون صلاحیتش را تأئید نکرده بود برای وزارت بر نهادی به گستردگی جمعیت کل کشور تأئید می­کنند، در شرایطی که با وجود تورمِ کمرشکن کنونی که به طور مضحکی صدای اعتراض خود مسئولان را نیز درآورده است برای سال 87 فقط 6 درصد افزایش حقوق در نظر گرفته می­شود، در شرایطی که با وجود وعده­های داده شده و مصوبه مجلس، شخص رئیس جمهوری در اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری تعلل می­کند، در شرایطی که حقوق ناچیز فرهنگیان حتی نیمی از اجاره مسکن آنان را پوشش نمی­دهد و معلمان با مشغول شدن به کارهای دوم و سوم و بعضاً تحقیرآمیز کارآمدی خود را از دست می­دهند و زندگی فلاکت­باری را می­گذرانند، در شرایطی که فعالان صنفی در سراسر کشور تنها به این جرم که پرسیده­اند چرا قوانین مصوب خود را اجرا نمی­کنید و چرا افراد نالایق را کنار نمی­گذارید با احکامی چون زندان، تبعید، انفصال از خدمت، تنزل گروه و ... مواجه می­شوند. به راستی چه باید کرد؟ آیا معلمان در برابر همکاران و سایر اقشار جامعه به ویژه دانش­آموزانی که چهره­هایشان هر روز زردتر از روز قبل می­گردد هیچ مسئولیتی ندارند؟ آیا نباید پرسید که چرا از آمدن پول نفت که قیمت آن به شکل سرسام­آوری افزایش یافته است بر سرِ سفره ملت ایران خبری نیست؟
بر این اساس و با توجه به اینکه کانون صنفی معلمان سالگرد حادثة تلخ اسفند 85 را به دلیل شرایط خاص کشور (انتخابات مجلس) به سکوت برگزار کرده است، حقِ خود و جامعه بزرگ فرهنگیان می­دانیم که همچون سایر اقشارِ جامعه از جمله کارگران مراسم خاصی را برای این هفته معلم تدوین و اجرا نماییم. امیدواریم همه همکاران فرهنگی از زن و مرد، پیر و جوان، شاغل و بازنشسته، رسمی و حق­التدریس در مدارس دولتی و غیرانتفاعی با هر دیدگاه و تفکری، تنها و تنها به نیتِ دفاع از شرافت معلمی خویش و در پاسخ به بی­مهری­ها، توهین­ها و تحقیرهایی که صورت گرفته و می­گیرد، همدلی، همزبانی و همراهی خود را یکبار دیگر به مردم و مسئولان بنمایانند تا بعد از این احدی به خود اجازه ندهد که این قشر فرهیخته، زنده و پویا را نادیده بگیرد و یا نسبت به نمایندگان آنان بی­حرمتی روا دارد.
برنامه­های کانون صنفی معلمان ایران در هفته معلم:
1- پنج­شنبه 12 اردیبهشت از ساعت 15 الی 17 حضور همزمان و با شکوه فرهنگیان تهرانی در شهرری، ابن­بابویه، مزار مرحوم دکتر خانعلی و همکاران قمی بر مزار استاد مطهری به منظور تجدید عهد با همکاران برای آغازی دوباره.
2- روز دوشنبه 16 اردیبهشت حضور در مقابل سازمان آموزش و پرورش تهران واقع در میدان فلسطین، خیابان برادران مظفر از ساعت 30/13 الی 30/15 .
3- از تمامی همکاران فرهنگی تقاضا می­کنیم که از فرصتِ هفته گرامیداشت مقام معلم استفاده کرده و به جای برگزاری مراسم رسمی و تکراری و تحقیرآمیز، در طول هفته معلم، بخشی از وقت کلاس را به تبیین و توضیح مشکلات آموزش و پرورش، معلمان و دانش­آموزان، مشکلات فضاهای آموزشی و سایر مسائل دیگر که به دلیل بی­تدبیری مسئولان دامنگیر آموزش و پرورش شده است بپردازند تا در غیاب رسانه­های مستقل، به وظیفة معلمی خود آنگونه که می­بایست عمل نماییم.
( در خاتمه به مسئولان مربوطه اعلام می­کنیم چنانچه تا روز دوشنبه 16/2/87 حداقل به دو خواسته معلمان و تشکل­های صنفی: 1- پرداخت مطالبات معلمان بویژه حق­التدریس همکاران که بیش از 6 ماه به تأخیر افتاده است 2- لغو تمامی احکام هیئت­های تخلفات اداری که جزء اختیارات وزیر است اقدام نکنند، در تجمع روز دوشنبه حرکت اعتراضی بعدی را در جمعِ همکاران به اطلاع آنان خواهیم رساند. )
امید است همکاران گرامی با درک شرایط حساس کنونی و با توجه به سانسور شدید مطبوعات، در توزیع گسترده این بیانیه واطلاع­رسانی به موقع به سایر همکاران از هر طریق ممکن آن­گونه که شایسته است همت گمارند.

با سپاس
کانون صنفی معلمان ایران

از ابو غریب تا بوکا

ترجمه: بایز افروزی

زندان بوکا ، که برخی از منابع اطلاع رسانی از آن با عنوان گوانتانامویی دیگر نام می برند، در ام القصر (60 کیلومتری غرب بصره) ساخته شده است.
این زندان که منابع رسمی از آن با عنوان کمپ بوکا (Camp Bucca) نام می برند. از 32 بخش تشکیل شده که هر بخش شامل چهار بلوک و چندین کابین (قفس) است و در هر بلوک بیش از 1000 زندانی نگهداری می شوند.
بوکا نام خود را از نام یکی از ماموران آتش نشانی آمریکایی گرفته که در جریان حادثه 11 سپتامبر 2001 جان خود را از دست داد.
اداره این زندان از بدو تاسیس تا سال 2007 از طرف سازمان سیا و مرکز اطلاعات نظامی ارتش آمریکا انجام می گرفت.
اما بواسطه اختلافات این دو نهاد در خصوص چگونگی اداره آن ، به ارتش سپرده شد.
زندانیان بوکا چه کسانی هستند؟
تقریباً همه ی گزارشاتی که از طرف مراکز گوناگون اطلاع رسانی درباره زندانهای عراق ، از جمله زندان بوکا منتشر شده اند در این نکته اطفاق نظر دارند که بیش از 80 درصد زندانیان عراقی اهل تسنن، 16 درصد شیعه و 4 درصد بقیه غیر عراقی هستند.
این درصدها تحلیل ها و اظهار نظرهای متفاوتی را دامن زده است، تحلیل گران اهل تسنن و طرفداران این مذهب بر این باورند که در عراق توطئه برنامه ریزی شده ای برای امحاء و یا تضعیف پیروان این مذهب در دست انجام است .
طرف مقابل نیز، بر این نکته تاکید می ورزند که بیشتر تندرویها و اعمال تروریستی از جانب سنی ها صورت می گیرد و به همین دلیل اکثریت زندانیان عراقی سنی مذهب می باشند.
عده ای از کردها نیز در بوکا زندانی هستند که در میان رهبران (تکفیریها) از شهرت و اعتبار زیادی برخوردارند.
برخی از منابع مطلع شمار زندانیان غیر عراقی کمپ بوکا را تا 300 نفر تخمین می زنند که تقریباً همگی عرب زبان می باشند.
همچنین تعداد 620 زندانی زیر 18 سال در این زندان نگهداری می شوند که یک کودک 10 ساله نیز درمیان آنان به چشم میخورد . این کودک به اتهام سنگ پرانی به یک ماشین آمریکایی. به زندان افتاده است.
نزدیک به 200 جوان 19 ساله نیز در بوکا زندانی هستند و روزانه به طور متوسط تا 30 نفر با اتهامات مختلف به بوکا آورده می شوند.
هر 6 ماه یکبار نتیجه بازجوییها و پرونده زندانیان به دادگاه فرستاده می شود که از این پرونده ها تنها 10 درصدشان به دادگاه های عراقی ارجاع داده می شود (بقیه در دادگاه های نظامی ارتش آمریکا مورد رسیدگی قرار می گیرند).
مدت بازداشت افراد در این زندان، غالباً از 330 روز کمتر نیست.
علاوه بر تروریست ها و جنگجویان (مخالف اشغال عراق) تعدادی از متهمان دیگر نیز به این زندان انتقال داده می شوند. از جمله می توان به یک روزنامه نگار کرد ساکن شهر موصل به نام (عبدالامیر یونس حسین ـ متولد 1979) اشاره نمود که برای شبکه تلوزیونی (CBSNews) کار می کرد و به زندان بوکا انتقال داده شد. شماره زندانی وی (17203391) بود.
همچنین تعدادی از خبرنگاران ایرانی (IRIB) بیش از چهار ماه در بوکا بازداشت بودند.
یکی از آنان پس از آزادی از بوکا اظهار داشت:
در مدت چهارماه بازداشتمان در بوکا، حدود 30 کیلو از وزنمان را از دست دادیم. بعد از آزاد شدنمان هم هیچکدام از وسایلمان را به ما بازنگرداندند و حتی علت بازداشت را نیز با ما نگفتند.
این خبرنگار ایرانی همچنین گفت: در مواقعی که کسی ناپدید می شد. (فرار می کرد یا به قتل می رسید) همه ی زندانیان بوکا را وادار می کردند که به صورت کاملا برهنه در میدان مرکزی زندان و در مقابل نورافکنها، تا صبح سرپا بایستند.
در داخل زندان بوکا کی حکومت می کند؟
تا آن لخظه ای که (محمد عامر جبوری) اهل کرکوک در برنامه (صناعه الموت) شبکه تلوزیونی العربیه ظاهر نشده بود، مردم از وقایع وحشتناک داخل این زندان هیچ اطلاعی نداشتند.
جبوری علاوه بر بریده شدن هر دو دست و پا و تکه ای از زبانش، چشم هایش نیز از کاسه بیرون آورده شده بود. این قربانی زندان بوکا اظهار داشت « در میدان مرکزی بوکا، در روز روشن مورد هجوم قرار گرفتم و به این روزم انداختند، هنگامی که نگهبانان آمریکایی رسیدند کار از کار گذشته بود».
به منظور پیگیری این فاجعه مراکز اطلاعاتی با شتاب شروع به تحقیق کردند. مهمترین پرسشی که از مسئولین زندان می شد این بود که کی و چرا؟
برای پاسخ به این پرسش، در شهر سلیمانیه با یکی از زندانیان سابق بوکا دیداری دو ساعته انجام دادیم .
این زندانی اظهار داشت: من در یکی از مساجد بغداد که متعلق به اهل تسنن بود بازداشت شدم. مسجد مذکور از طرف (جلال الدین صغیر) پارلمانتار شیعه و نفر سوم حزب الدعوه، دچار مشکل شد و میخواست مسجد را از کنترل سنی ها خارج و به شیعه ها تحویل دهد، ما مقاومت کردیم و من در این ماجرا از طرف نیروهای آمریکایی بازداشت شدم.
25 روز در فرودگاه بغداد در یک سلول انفرادی که عبارت از یک توالت قدیمی بود نگهداری شدم و جیره غذایی روزانه ام فقط یک بیسکویت بود.
بعد از آن 6 ماه در زندان ابوغریب بودم و سپس به بوکا انتقال داده شدم.
این زندانی سابق درباره رابطه ی شیعه ها و سنی ها در داخل زندان میگوید: تا سال 2005 زندانیان شیعه و سنی با هم رابطه خوبی داشتند، اما بعد از آن روابط پیروان این دو مذهب تا آن اندازه تیره شد که اگر کسی از آنان در بندهای پیروان طرف مقابل جای داده می شد حتماً او را به قتل می رساندند. به ویژه گروه (تکفیریها) در اشاعه نفرت مذهبی کوشش بسیار می نمودند، از آن پس به ناچار محل نگهداری پیروان این دو مذهب را از هم تفکیک نمودند.
درگیریهای دامنه دار و قتل های داخل زندانها، به ویژه در زندان بوکا مراکز و نهادهای اطلاعاتی و مسئولین زندانها را حیرت زده نموده است.
زندانی سابق بوکا در این باره میگوید" هنگامی که بلوک 2 زندان بوکا مورد بازرسی سربازان آمریکایی قرار گرفت، بیش از 150 شمشیر و قمه و چاقوی بزرگ کشف گردید که از طرف تکفیریهای امارت اسلامی، مورد استفاده قرار می گرفت.
بعدها آمریکایی ها در داخل زندان نمایشگاهی از این آلات برپا کردند.
در جواب این سوال که این شمشیرها و قمه ها چگونه به داخل زندان انتقال داده می شد؟
وی اظهار داشت: از آهن های بکار رفته در کابین ها (قفس ها) و کاندیشن ها و پایه کولرها ساخته شده بودند. تکه آهن ها را آنقدر به سیمان کف بندها می مالیدند تا حسابی برنده شود.
این زندانی سابق درباره چگونگی انجام اعمال خشونت آمیز بر علیه زندانیان می گوید: در هر بلوک داخل زندان ، امیر و هیئت فتوا و عده ای مجاهد وجود دارد که اغلب تحت نظر عربهای غیر عراقی فعالیت می نمایند و بر ضد هر کسی فتوا بدهند، دچار انواع مجازات می شود. اجراء این مجازاتها مخفیانه انجام میگیرد.
آنها شبکه اطلاع رسانی بسیار فعالی دارند و برای انتقال دستورات و اوامر خویش به بلوک ها و کابین های دیگر، از تیر کمان و فلاخن استفاده می کنند. همچنین از ساعات هواخوری و رفتن به درمانگاه نیز سود می برند.
تا چند سال پیش یک هیئت 60 نفره بر سرتاسر کمپ، که بیش از 23000 (بیست وسه هزار ) زندانی در آن نگهداری می شود، مسلط بودند.
آن 60 نفر خود را (عصابه) می نامیدند و شهادت طلب بودند و هراسی از عواقب کارهایشان نداشتند. آمریکایی ها هم اقدامات آنها را نادیده می گرفتند و به صورت جدی مانع آنها نمی شدند.
این زندانی سابق میگوید: به نظر من زندان بوکا برای آمریکایی ها یک آزمایشگاه انسانی است و به صورت کاملاً هدفمندی اداره می شود. به همین دلیل ( با موافقت ضمنی و در مقابل چشمان آنان) نخستین هسته های تشکیلات امارات اسلامی و تکفیریها در این زندان شکل گرفتند و بعدها که رهبرانشان از زندان آزاد گردیدند، به بیرون انتقال داده شدند.
بسیاری از کسانی که چگونگی تشکیل و گسترش گروهای اسلامی را مورد مطالعه قرار داده اند، بر این باورند که آمریکا با همکاری سرویس های اطلاعاتی بریتانیا و اسرائیل و ایران و برخی کشورهای اروپایی، در اشاعه برداشت های تندروانه و تروریستی از اسلام سهیم بوده و به تقویت گروهای اسلامی تندرو یاری رسانده است . زیرا حضور این گروها و اعمال خرابکارانه اشان بهانه خوبی است برای ادامه حضور نیروهای مسلح بیگانه در منطقه و صرف بودجه های کلان نظامی.
درباره اعضاء گروه تکفیریها در زندان بوکا، زندانی سابق می گوید:
جوانان، پلیس و نظامیان بعثی، اعضاء گارد ریاست جمهوری سابق عراق، روستائیان و بادیه نشینان اکثریت اعضاء تکفیریها را تشکیل می دادند.
وی در خصوص کشتن و نقص عضو کردن زندانیان از طرف گروه تکفیریها می گوید: ده ها نفر را دیدم که در حملات شبانه تکفیریها نقض عضو یا کشته شدند.
(حامد برقکار) که اهل فلوجه بود و در آن شهر همه ی مردم میشناختندش، هر چند مدتی با آنها همکاری میکرد، اما یک شب مورد حمله قرار گرفت و به قتل رسید.
گاهی با آن شمشیر و قمه های دست ساز کسی را چنان تکه تکه می کردند که بازشناختنش ناممکن می شد. یکی از افسران زندان با مشاهده یکی از این مقتولین در گزارش خود نوشته بود، انگار یک شیر درنده گرسنه تکه تکه اش کرده است.
من در مدت بازداشتم در بوکا ده ها نفر را دیدم که یک چشمش را درآورده بودند.
یک نفر را کشتند که دو ماه بعد آمریکایی ها به قتل او پی بردند، چون از چندجا سیم های حفاظ زندان را سوراخ کرده بودند و نگهبانان زندان تصور می کردند مقتول گریخته است.
زندانی سابق در پاسخ این سوال که واکنش آمریکایی ها در اینگونه موارد چگونه بود و چکار می کردند، گفت: بعد از اینکه یک نفر را در بلوک 10 به قتل رساندند همه ی زندانیان به مدت 3 روز از کشیدن سیگار و یک هفته از خوردن چایی محروم شدند، همین و بس.
به همین خاطر این زندانی سابق روی این نکته تاکید می کند که کمپ بوکا محلی است برای پراکتیزه کردن و اشاعه افکار تندروانه اسلامی و رضایت خاطر ناگفته آمریکایی ها را در این مورد می توان مشاهده کرد.
وی میگوید: گروه تکفیریها در زندان بوکا تشکیلات بسیار منسجم و قدرتمندی دارند که شامل سه هیئت (اللحنه اشرعیه) که فتاوی حلال و حرام و مجازات ها و پاسخ به شبهات را بر عهده دارد و از چند نفر تشکیل شده است.
(اللجنه المالیه) که امور مالی و درآمدهای ویژه را تامین می کند(اللجنه الفکریه) که هیئت ویژه اجراء شرع و دستورات هیئت اول است. این هیئت ها در همه ی بخش های زندان وجود داشتند و مخفیانه فعالیت می کردند.
در زندان بوکا، نوجوانانی را دیدم که از مبالغ 200000 دلار صحبت می کردند و چنان مبالغ هنگفتی از پول نقد دست به دست می شد که به خواب و خیال می مانست.
جوانانی حکم کشتن پیرمرد و آدم های بسیار مومن و نمازخوان را صادر می نمودند که انسان نسبت به همه چیز دچار شک و تردید می شد.
اسم کامل رهبران و اعضاء برجسته تکفیریها را کسی نمی دانست و همه آنان با القاب و کنیه خوانده می شدند. مانند (ابومصطفی) که یک کرد اهل اربیل بود، (ابوهاجر) نیز کرد بود و لهجه اش به اهالی سلیمانیه نزدیک بود.
(اسامه) یکی از رهبران بسیار خشن تکفیریها اهل کرکوک بود. همچنین (ابوهریره) که احتمالاً اهل هلبچه بود و به هنگام بازگشت از ایران در نزدیکی شهرک پنجوین دستگیر شده بود و ...
هنگام اجراء احکام هیئت فتوا، چندین نفر به اشتباه به قتل رسیده یا بدون هیچ خطایی دست و پایشان قطع گردید و چشمشان از کاسه بیرون آورده شد.
رهبران تکفیریها در اینگونه موارد تنها می گفتند « برای یکی از برادران مجاهدتان دعای خیر بکنید که به اشتباه یک وظیفه شرعی را به انجام رسانده است. بلکه خدا او را ببخشاید.

· زندانی سابق بوکا در تاریخ 13/10/2007 مورد عفو قرار گرفته و اکنون در شهر سلیمانیه کردستان عراق به سر می برد.

منبع: دو هفته نامه Lvin شماره 66
تاریخ انتشار: 1/4/
2008