نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

سکسِ وزیر عُلوم با رییس موزه ملی ایران در آسانسور:

سکسِ وزیر عُلوم با رییس موزه ملی ایران در آسانسور:

چندی پیش فیلمی بَر روی اینترنت قرار گرفت که دَر آن کامران دانشجو، وزیر علوم حکومت اسلامی را در حالِ بغل کردن، لَمس نمودن و بوسیدن خانم آزاده اردکانی که رییس موزه ملی ایران است، نشان می دهد؛ این فیلم به صورت مخفیانه و از طریق دوربین های نصب شده در آسانسورِ ساختمان کارگزینی وزارتِ علوم ضبط و منتشر شده است.
اینکه آیا واقعن آن مرد وزیر علوم و آن خانم رییس موزه ملی ایران است، هنوز کاملن مشخص نیست اما مسئله چیز دیگری است؛ چگونه است که در حکومت اسلامیِ امام زمانی سزایِ دوستی دختران و پسرانِ جوانِ ایرانی با یکدیگر توهین، تحقیر، زندان و شکنجه است و در هَر کوی و بَرزنی گشت های ارشادِ اسلامی دَر روابط خصوصی و انسانی شهروندان ایران زمین سَرک می کشند تا مبادا، خدایی ناکرده، فعلِ حرامی! صورت گیرد و آبروی مسلمانانِ جهان خدشه دار شود اما اداره جات و سازمان های دولتی مملکت به فاحشه خانه ها و صیغه خانه ها تبدیل شده اند؟

فرتور خانم آزاده اردکانی، رییس موزه ملی ایران که در آسانسور مشغول ایفای نقش در کنار آقای وزیر بودند را نشان می دهد! به راستی که ایشان سمبل یک بانوی کامل مسلمان هستند که با استفاده از حجاب اسلامی خواستار تطهیر ماهیت راستین خویشند.
چرا یک دختر و پسر جوان ایرانی که به یکدیگر علاقه مندند اجازه ندارند تا آزادانه در اجتماع ظاهر شده، عشق بازی کرده و به یکدیگر ابراز محبت کنند و باید تمامی کارهایِ مربوط به رابطه شان همراه با تَرس و خفقان و تاریکی باشد اما وَزیر علوم کشور یا هر فَرد مسئول دیگری با هَر پُست دولتی – سیاسی به سادگی و بدونِ کمترین تَرس و هَراسی به بوسیدن و دست مالی کردن و تجاوز به زنان و دخترانِ مجرد و متأهل زیر دستش در محل کار خود مشغول است؟

- سکسِ چهره های سیاسی در آسانسور و حَریم خصوصی ایشان:

پَس از انتشار آن ویدیو عده ای اپوزوسیونِ ایرانی را که بدین مسئله پرداختند را متحجر و عقب مانده خواندند و همچون همیشه بَرخی از هم میهنان مان، کاتولیک تَر از پاپ گشتند و به دفاعِ غلط از حقوق انسانی آقای دانشجو و خانمِ اردکانی پرداختند؛ پاسخ نگارنده بدان دوستان این است که گرامیان، روابط خصوصی آن اَفراد کاملن به خودشان مربوط است اما به دو دلیل زیر، پرداختن رسانه ها بدین موضوع، نقض حریم خصوصی ایشان نیست:
یک: در مملکتی که داشتنِ هرگونه رابطه دوستانه و انسانی میان دُختر و پسر قَبل از ازدواج رَسمی شان به سبکِ محمد بن عبدالله و طبق سنت شَرم آور وی جُرم خوانده می شود و افرادی که تابو شکنی کرده و با تمامی این سَختی ها و قوانین عقب افتاده با جنس مخالف خود رابطه برقرار می کنند، با پیگرد و مجازات قانونی رو به رو می شوند؛ یک مسئول دولتی که به اصل نظام معتقد است و خود بارها و بارها روابط انسانی میان دختران و پسران را کوبیده و هرگونه ارتباطی میانِ آنان را حرام می داند، نمی تواند با خانمی در آسانسورِ اداره محل کارش، عشق بازی کند!
اینگونه افرادی (مانند آقای دانشجو) که دیگران را از انجام کارهایی مَنع می کنند اما خودشان مشغول انجامِ آن اعمالند را ریاکار خوانده و کردارِ زشت شان را به زبانِ عامیانه “جا نماز آب کشیدن” می نامند؛ دانشجو و امثالِ وی که از مدافعان طرحِ تفکیک جنسیتی دانشگاه ها بوده و خواهانِ جدایی هر چه بیشتر دختران و پسران از یکدیگر و پیچیده شدن بانوان ایرانی در میان چادرِ سیاهِ تازیان اَند اما خودشان مشغول سکس با منشی دفاتر محل کار و سایر زنان اطراف شان هستند، مصداق بارز افرادِ دو رو و ریاکار می باشند و پرداختنِ رسانه ها به ماجراهای جنسی ایشان، به هیچ وجه شکستن حریم خصوصی شان نیست.
در این ویدیو بوسیدن و دست مالی کردن خانم اردکانی توسط وزیر علوم حکومت اسلامی در آسانسور اداره محل کارشان را مشاهده می کنید.
دو: اصولن چهره های مشهور و سیاسی که شخصیت هایی عمومی هستند و مردم آنان را با رویِ چهره های شان شناسایی می کنند، زَمانی که در خیابان ها و در کنار سایر شهروندان قدم می زنند و یا هنگامی که در محل کارشان و یا یک سفر خارجی دولتی حضور دارند، چیزی به نام زندگی خصوصی ندارند؛ هَر آنچه هست به دلیل اینکه در پیشگاهِ دید مردمان جامعه است، عمومی است و جنبه خصوصی ندارد.
بَرای مثال زَمانی که رییس جمهور یک کشور در طیِ یک سخنرانی، انگشت در بینی خود می کند، با اینکه این یک عَمل شخصی است (هر چَند جلوه خوبی ندارد) اما رسانه ها بین کار خواهند پرداخت و تیتر بَرخی از روزنامه ها و مجلات خواهد شد! این در حالی است که امکان دارد رییس جمهور نام بُرده تمام وقتی که در خانه خود حضور دارد را انگشت به بینی! سَر کند و این موضوع شخصی وی است و پرداختن به آن، شکستن حریم خصوصی او می باشد.
حال کدام منطقی می پذیرد که دَست مالی و بوسیدن خانم آزاده اردکانی توسط آقایِ دانشجو در آسانسور محل کارشان، آن هَم در یک کشور اسلامی همانند ایران که هر گونه رابطه میان زَن و مَرد در صورت عدمِ ازدواج شان با یکدیگر، حَرام و غیر قانونی است! جنبه خصوصی دارد و پرداختن رسانه ها بدین مسئله، نقض حریم خصوصی افراد است؟ تَصمیم گیری با شما خواننده گرامی است.

- حجابِ اسلامی خانمِ اَردکانی سَببِ سکسِ بی دَردسَر آقای وَزیر:

همانطور که در ویدیو مشاهده کردید، خانم اَردکانی از یک حجابِ اسلامی تمام عَیار برخوردارند و از دیدِ روحانیون مسلمان و رَهبر حکومت اسلامی، وی یک بانویِ کامل و پاک مسلمان است! نخست اینکه این ویدیو خود ثابت می کند که داشتنِ حجاب اسلامی به مَعنای داشتنِ حیا و عفت و نجابت نیست! هَر زَنی دَرمانده ای که تَن به قوانین نکبت بارِ اسلامی داده و بَرایِ لقمه ای نان و یا خواسته های شَخصی دیگری همچون ثَواب بُردن! صیغه این و آن می شَود نیز چادر به سَر دارد و حجاب اسلامی را رعایت می کند!

فرتور کامران دانشجو، وزیر علوم رژیم اسلامی را نشان می دهد که اخیرن خواستارِ ممنوعیت ورود جوانان آزادی خواهی که در سال ۸۸ در جنبش مردمی ایران شرکت داشتند، به دانشگاه ها شده بود. به راستی پاسخ این آدمک ریاکار را چه باید داد؟!
نکته دیگر اینکه این ویدیو به روشنی ثابت می کند که “حجاب مصونیت نمی آورد” و چشم های ناپاک مردمانی همچون آقای دانشجو، بانوانِ غرق در حجابی همچون خانم اردکانی را نیز از زاویه جنسی بَرانداز کرده و سَرانجام زنان محجبه اسلامی را به بستر های چرکین شان می کشند! حجاب داشتن به مَعنای شرافت و انسانیت داشتن نیست و اصولن حجاب اجباری و زشت زنان مسلمان، با آزادگی و خردگرایی رابطه عَکس دارد؛ هَر چفدر یک زَن با حجاب تَر است، وی بیشتر به اسارتِ دین دَرآمده و توان کمتری بَرای بهره بردن از خرد و منطقش دارد.
نکته آخر اینکه حجاب به شدت اسلامیِ سرکار خانم اردکانی، کام گرفتن را بَرای آقای وزیر بسیار ساده تَر کرده است؛ چرا که وَقتی اشخاصِ دیگری واردِ آسانسور می شوند، آن بانویِ مسلمان حجابش را سِفت تر می گیرد و نقابِ پاکی و عفت به صورت می زند و فکر اینکه خانمِ رییس و آقای وزیر در حال عشق بازی بوده اند، به ذهن هیچ کسی خطور نمی کند.
در یک جمله می توان گفت که حجاب اسلامی خانم رییس تَنها نقابی است که هَرزگی را به بَندگی تبدیل می کند؛ هَر زمان که وی با آقای وَزیر تنهاست نقاب بَر افتاده و وی خودش می شود و کام دل می گیرد اما به محض ورود شخص ثالثی، چادر سیاه رنگی که به سَر دارد را مُحکم بغل گرفته و خود را پاک و مطهر و نجیب نشان می دهد! این یکی از مزایایِ حجاب اسلامی است که هَر زَن بی اخلاق و پست و دون مایه ای را قدیسی آسمانی نشان می دهد!

افتخارات گندیده در رژیم گندیده



 

 

افتخارات گندیده در رژیم گندیده

ایرج شکری
در آن سال(1358) در چنین روزهایی غوغایی بود جلوی سفارت آمریکا در تهران که  دیگر اسمش شده بو «لانه جاسوسی آمریکا»، از وقتی که عده یی که اسم خودشان را بعد از بالا رفتن از دیوار سفارت در قبل از ظهر روز 13 آبان58، گذاشته بودند،دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. ظاهرا دانشجویان از توطئه های آمریکا علیه انقلاب اسلامی و حضور شاه در آمریکا خشمگین بودند و درخواست برای بازگرداند او به ایران از جمله در خواستهای آن زمان بود. شاه بیمار بود و 30 مهر 58 آمریکا موافقت کرده بود که شاه که در مکزیک بود و بیمارش شدت یافته بود، برای معالجه به آن کشور برود. اما بهانه دیگری هم در کار بود و آن دیدار مهندس بازرگان با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور آمریکا بود، در الجزایر در سفری که بازرگان به همراه ابراهیم یزدی وزیرخارجه وقت به مناسبت بیستمین و پنجمین سالگرد استقلال الجزایر به آن کشور کرده بود. در واقع هدف اصلی از اقدام به اشغال سفارت آمریکا، بی اعتبار کردن مهندس بازرگان در مقام نخست وزیر به عنوان مقام و طرف گفتگو و تصمیم گیری در سیاست خارجی بود و قرار دادن او در شرایطی بود که ناچار به کناره گیری در آن مقطع زمانی بشود که قانون اساسی ولایت فقیه برای رسمیت یافتن آماده می شد. قانونی که بازرگان با آن موافق نبود. بعدها بهزاد نبودی در یکی از سالگردهای اشغال سفارت آمریکا، بزرگترین دستاورد آن اقدام را «حذف لیبرالها» ذکر کرد. 
اشغال برنامه ریزی شده سفارت، برای قانونی کردن ولایت فقیه
در فاصله  اول تا سیزده آبان، یکی دو راهپیمایی بزرگ، از سوی آخوند هایی که اهرم اصلی قدرت در دست آنها بود ( به قول بازرگان آنها تیغه چاقو را داشتند و دولت موقت دسته چاقو را) و در حزب جمهوری اسلامی گرد آمده بودند،برگزار شد ولی در قطعنامه این راهپیماییها هیچ درخواستی  مبنی بر قطع رابطه با آمریکا نبود. مثلا در راهپیمایی بزرگ عید قربان(پنجشنبه 10 آبان 58) که طبق برنامه قرار بود از پایانه اتوبوسهای مسافربری بین شهری در خزانه تا مقابل سفارت آمریکا انجام شود ولی گردانندگانش(حزب جمهوی اسلامی)، آن را در میدان شوش پایان دادند، قطعنامه ای صادر شد که فقط دو نکته در رابطه با آمریکا در آن وجود داشت که هیچکدام طلب قطع رابطه نبود( این هم ناگفته نماند که در ماجرای گروگانگیری، این کارتر بود در 19 فروردین 59 قطع رابطه دیپلماتیک با رژیم را اعلام کرد)  بقیه قطعنامه به حمایت از خمینی و مجلس خبرگان و اصل در حال تدوین ولایت فقیه و نبز حمله به گروههای سیاسی دگراندیش اختصاص داشت. روز نهم آبان 58 مهندس بازرگان نخست وزیر و ابراهیم یزدی وزیرخارجه برای شرکت در جشن بیست و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب و استقلال الجزایر، به آن کشور سفر کردند و در آن جا با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا ملاقت کردند. همین ملاقات بهانه به دست آخوندها داد تا فشار و حمله به بازرگان را که در مورد قانون اساسی در حال تدوین در مجلس خبرگان با آنها اختلاف داشت، بیشتر کنند. بازرگان در روز 16 آبان در پیامی در توضیح استعفای خود، در مورد دیدار با برژینسکی یاد آور شد که در خواست این دیدار توسط کاردار آمریکا در ایران در تهران از او به عمل آمده بود و روز قبل از سفر، به اطلاع خمینی رسیده بود. او یاد آور شد که از دکتریزدی خواسته بود که «از حضور امام بپرسد روابط در چه محوری باشد و ایشان چه فرمایشاتی دارند» و افزود:« به هیچ وجه ایشان نگفتند که به برژینسکی ملاقات نکن». این اظهارات بازرگان هیچوقت از سوی خمینی تکذیب نشد. چند ماه قبل اشغال سفارت آمریکا یعنی سه روز بعد از سرنگونی رژیم شاه، روز 25 بهمن 57 سفارت آمریکا به اشغال گروهی از مردم در آمده بود که گفته می شد گروههای چپ کمونیستی در هدایت آن نقش داشتند. اما این اقدام با رفتن ابراهیم یزدی (که در آن زمان معاون نخست وزیر در امور انقلاب بود) و  چمران به سفارت آمریکا به همراه نفراتی برای بیرون راندن اشغال کنندگان سفارت، خیلی زود پایان یافت و از آن پس عده یی مامور مسلح از سوی رژیم به حفاظت سفارت پرداختند.  روزنامه اطلاعات 6 تیر 58 در مطلبی به نقل از لس آنجلس تایمز، تعداد نفرات مسلح گمارده شده از سوی رژیم در داخل سفارت را(که طبعا با موافقت بالاترین مسئول وقت سفارت صورت گرفته بود) بعد از آن ماجرا 50 نفر ذکر کرده بود. زمانی که رژیم مساله دستگیری محمد رضا سعادتی از اعضای مجاهدین خلق و حماد شیبانی از اعضای چریکهای فدایی خلق را- که در اوائل اردیبهشت 58 صورت گرفته بود، علنی کرد(رژیم مدتی آن را علنی نکرد)، در افشاگریهایی که در واکنش به این دستگیریها صورت گرفت معلوم شد که دستگیری محمد رضا سعادتی توسط کمیته ای که در سفارت آمریکا مستقر است و ریاست و فرماندهی آن با لمپنی به اسم ماشاالله قصاب است و باهدایت افرادی از سفارت آمریکا که طبعا از ماموران سیا بودند صورت گرفته است. جزوه مربوط به دستگیری و بازجویی این دو را سازمان مجاهدین انقلاب که اکنون تنی چند از اعضای برجسته آن از جمله بهزاد نبوی از مهره های کار آمد نظام اسلامی در آغاز برتخت جبّاریت نشستن خمینی منتشر کرد که روزنامه جمهوری اسلامی که میرحسین موسوی از اولین شماره سردبیر آن بود چند صفحه را به درج آن اختصاص داد. گویا سعادتی قرار بود پرونده مربوط به سرلشکر مقرّبی را که در زمان شاه به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شد، با لیستی از اسامی عوامل سیا در ایران، مبادله کند. او در قرار تبادل این اطلاعات با دبیر اول سفارت شوروی (ولادیمیر فیسینکو ) دستگیر شده بود. روشن است که در آن روزهای اول انقلات(اردیبهشت 58) رژیم فاقد تشکیلاتی بود که بتواند چنان ردگیری و تعقیب و مراقبتی را در مورد دیپلماتهای شوروی و یا سازمان مجاهدین انجام دهد و به احتمال زیاد آن دستگیری از طریق نظارت بر کار سفارت شوروی توسط سازمانهای جاسوسی غربی و با برخورداری از سازمان کار آمد و ماموران ورزیده و با تجربه و در کار جاسوسی در دوران جنگ سرد، نطیر سازمان سیا امکان پذیرشد و در این ماجرا هدایت با سیا بود و ماشاالله قصاب و کمیته چی ها تحت امرش سگانی بودند که شکار را احاطه کردند. چند ماه بعد از دستگیری سعادتی افشاگریهایی از سوی «بازپرسان و قضات تحقیق سابق دادسرای انقلاب اسلامی» در مورد کمیته مستقر در سفارت آمریکا در کیهان 14 بهمن 58 منتشر شد، که باعکسهایی ماشاالله قصاب در کنار یک مرد یک آمریکایی که چارلز ناس مسئول سیا در سفارت آمریکا معرفی شده بود،منتشرشد همراه بود.* وجود آن کمیته هم هیچ جا اعلام نشده بود. ماشاالله قصاب بعدا خدمت به نظام ولایت فقیه را به عنوان شکنجه گر در کنار لاجوردی در زندان اوین گویا ادامه داد و من از کسی شنیدم که یکی از روشهای شکنجه او این بود که گردن زندانی را در پنجه قوی خود می گرفت و می فشرد و آنقدر زندانی را در همان حال نگه می داشت تا خون از بینی او جاری شود. و نیز شنیدم که بعدا از این خدمات، در بنیاد مستضعفان با نام حاج آقا فیضی، رئیس ترابری بنیاد مستغضفان شده بود.
با اشغال سفارت آمریکا و شور هیجان و غرور کاذبی که خمینی با استفاده از آن  رویداد در امت همیشه در صحنه دمید، همه مسائل تحت الشعاع  آن و انعکاس بین المللی گسترده اخبار مربوط به آن قرار گرفت و خمینی و یارانش موفق شدند حدود یکماه بعد از اشغال سفارت، در حالی که هر صدای اعتراض و انتقادی در شور و غوغای اشغال سفارت آمریکا محو می شد و نمی توانست شنیده شود، قانون اساسی ولایت فقیه را به رفراندم گذاشته و از تایید امت همیشه در صحنه بگذرانند و به این ترییب ولایت خمینی بر امتی که آنها را صغیر می دانست جنبه «قانونی» هم یافت. اما مساله آزادی گروگانها حالا دیگر به راحتی برای رژیم امکان نداشت. در آن روزها وعده محاکمه آنها داده شده بود و به قول دوستی اشغال سفارت برای رژیم مثل سوار ببر شدن بود که پایین آمدن از آن کاری مشکل تر شده بود. چندی بعد از اشغال سفارت کارتر اعلام کرد که آمریکا دیگر از ایران نفت نخواهد خرید. بنی صدر وزیر دارایی وقت در مقابل اعلام کرد که دارائیهای خود را از بانکهای آمریکا بیرون خواهد کشید و یاد آور شد که بخش اعظم این دارائیها در شعبات اروپائی و بانکهای آمریکایی هستند و نه در آمریکا. بعد کارتر دستور داد که دارائیهای ایران در بانکهای آمریکایی و شعبات آن در اروپا بلوکه شود. بعد بنی صدر گفت که هنوز برما روشن نیست که آمریکا می تواند دارائیهای ایران در شعبات اروپایی را بانکهای آمریکایی را بلوکه کند. این گونه بود که ماجرای بلوکه شدن دارائیهای ایران توسط آمریکا به وقوع پیوست و بعدا طبق قراردادی که بهزاد نبوی از سوی رژیم و وارن کریستفر معاون وزارت خارجه آمریکا طی گفتگوهایی که در الجزایر صورت گرفت برای آزادی گروگانها امضا کردند، بخشی زیادی از آن صرف پرداخت جبران خسارتها  و طلبهای مطرح شده در دیوان لاهه از سوی آمریکا و آمریکائیان شد که در آن میان کسانی از عناصر رژیم شاه که تابعیت آمریکایی داشتند و اموالشان در ایران مصادره شده بود، موفق به دریافت مبالغ کلنی خسارت از رژیم شدند.
دانشجویان پیرو خط امام، چماق اتهام و ارعاب
   چندی بعد از ماجرای اشغال سفارت، اقدامی که خمینی اسمش را «انقلاب دوم وانقلابی بزگتر از انقلاب اول» گذاشت، «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» شروع کردند به انتشار اسناد سفارت آمریکا. اسنادی که گویا آمریکایی ها به قصد از بین بردن آن ها را در دستگاه «کاغذ خرد کن» ریخته بودند و رشته  رشته شده بود و اینها با کنار هم گذاشتن آن رشته ها توانسته بودند دوباره صفحات اسناد را بازسازی کنند. اینها در «اسنادی» که منتشر می کردند، به خیلی از شخصیت های سیاسی از ملی گراها و از همراهان و همکاران بازرگان اتهام وابستگی به آمریکا می زدند.  دانشجویان مسلمان پیرو خط امام  به چماقی علیه گروههای دیگر تبدیل شدند و هر صدایی که در انتقاد و اعتراض به تعرض به حقوق مردم یا بی اعتنایی به خواستهای مردم بلند می شد  اینها در برابرش موضع می گرفتند و اطلاعیه صادر می کردند.  این نقش بعد از آزادی گروگانها هم تا زمان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفت تیر 60 و آغاز دستگیری و کشتارهای گسترده دگراندیشان خیلی برجسته و مهم بود. بعد از آن دیگر اوباش پاسدار و بسیجی خود چون پیک مرگ بودند که در خیابانهای شهرها پرسه می زدند و مرگ از لوله سلاح پاسداران و کمیته چی های حرامزاده برای درو کردن زندگی هر کسی به آن «مشکوک» می شدند، به پرواز در می آمد. آنها نیازی به «مجوز قضایی» برای ریختن به خانه ها، دستگیری های خیابانی، شلیک کردن به سوی هر خودرویی که مشکوک تشخیصش داده بودند نداشتند. یکبار دادستان کل انقلاب وقت حسین موسوی تبریزی که بعدها وارد گله 2 خردادیها شد، به صراحت در تلویزیون گفت اگر چهار تا پاسدار یا بسیجی شهادت بدهد که کسی را در راه پیمایی دیده و آن شخص در راه پیمایی بود(راه پیمایی هایی که مجاهدین به صورت پراکنده و ناگهانی به راه می انداختند) ، همانجا در پیاده رو خیابان می توانند او را اعدام کنند نیاز به دادگاه ندارد. خمینی تنها با دو سال منتظر فرصت نشستن، فرصتی پیدا کرد که آن پشیمانی از تاخیر در «برپا کردن چوبه های دار در میدانها بزرگ» و «درو کردن» سران احزاب و گروهها و دست اندرکاران نشریات مستقل را، که در سخنان 26 مرداد **58 برزبان رانده بود و از آن توبه کرده بود، جبران کند. آن اراده یی که در تابستان 67 در کشتار زندانیان سیاسی به شکل بی تزلزل و در نهایت بی رحمی و شقاوت باز هم به نمایش گذاشت.
بهره برداری از ماجرای اشغال سفارت آمریکا و پیامدهای بعدی
در مورد بهره برداری خمینی از ماجرای اشغال سفارت آمریکا( که به تنش طولانی به روابط آمریکا با رژیم تبدیل شد) برای تحکیم موقعیت خود و رژیمش همین بس که به یاد بیاوریم که خمینی در آن روزها در بهره برداری شیّادانه از آن ماجرا برای منحرف کردن اذهان مردم از بی کفایتها و زورگوئیهای گردانندگان نظام اسلامی و از خواستهای به حقی که داشتند، برگرداندن آن به سوی دشمن خارجی می گفت :«هرچه فریاد دارید برسر شیطان بزرگ آمریکا بکشید».  گروگانگیران پیرو خط امام که با اطلاعیه های خود به مقابله با هر اظهار نارضایتی و اعتراضی می رفتند و به عاملی برای ارعاب تبدیل شده بودند، اطلاعیه های خود را با جمله یی از خمینی شروع می کردند. این کار آنان به شکل روشی در آمد که مثل نصب عکس خمینی در اینجا و آنجا بود و به فضای سیاسی آن روزها تحمیل شده بود. البته زائده و شاخکهای نظام منفور در قالب انجمنهای اسلامی که مثل قارچ همه جا روییده بودند، از آن روش سود می بردند و با خرسندی آنرا به کار می بستند. واکنش از سوی بخش آگاه جامعه به این شارلاتانیسم و چماق کشی تبلیغاتی این بود که این بساط را مورد تمسخر قرار بدهند. مردم با درست کردن جملاتی و نسبت دادن به خمینی، خمینی و دانشجویان مسلمان پیروش را مسخره می کردند و نشان می دادند که آنان را چگونه می بینند وارزیابی می کنند؛ جمله این بود:« اتوبوس از مینی بوس بزگتر است-امام خمینی» یا «وقی باران می آید زمین خیس می شود – امام خمینی» حالا دیگر سالهاست که آن دوران سپری شده است. در آن دوران آغاز «ظهور» خمینی جنایتکار که می خواست همه چیز را در کشور «اسلامی» بکند، استناد به جملات «امام خمینی» و استناد روایات و احادیث و کتابهایی مثل «اصول کافی» محمد بن یعقوب کلینی و «بحار الانوار » ملا محمد بافر مجلسی  در اظهارات مقامات ریز و درشت رژیم خیلی رایج بود. حتی برای توسعه امر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، گماشتگان خمینی، «طب امام جعفر صادق» را منبعی برای حل مسائل موجود در این زمینه می دانستند. حالا دیگر نقل «کلمات قصار» از امام و استناد به به کتابهایی که نام برده شد «دِمده» شده و حالا کارگزاران رژیم برای آنکه نشان بدهند چیزی سرشان می شود، تمایل زیادی به استفاده از واژه ها و اصطلاحات غربی که در علوم سیاسی و جامعه شناسی به کار می رود نشان می دهند و به جای ملا محمد باقر مجلسی و یعقوب کلینی، از ماکس وبر و کانت و هابر ماس و... نقل قول می کنند(اگر چه مهملات مذهبی و خرافات در برنامه های تلویزیونی و در سایتهای مختلف اینترنتی به فراوانی دیده می شود). روزگاری آن مردک پر حرف بیهوده گو که معرکه گیر و «سخنور» درجه اول رژیم خمینی بود، در معرکه گیری برای ستایش از اشغال تحریریه کیهان توسط حزب اللهی ها، مطلبی نوشت و در آن تاکید کرد که:« در اسلام ابوذر صحرا نشین از افلاطون آگاه تر است و ابن مسعود بزچران ازکانت و دکارت و نیجه و هگل...»( پرولتاریا در کیهان - فحرالدین حجازی- کیهان 6 خرداد 58 تصویر مقاله در لینک زیر


 اما حالا دیگر مقامات نظام برای به دست آوردن مدرک و دیپلم دانشگاهی، به ویژه از دانشگاههای خارج کشور از تقلب هم رویگردان نیستند، چنان که دست یکی از اینان از گماشتگان محمود احمدی نژاد(کردان وزیر کشور) در تقلب مدرک دانشگاهی رو شد و او هم چندی بعد از آن ظاهرا به خاطر یک بیماری خونی، مرد.
اهمیت اقتصاد و خریّت حضرت امام
در آن روزها «امام خمینی» حضور سنگینی در صحنه داشت و با فرمایشات خود امت امام را گاه به هرهر خنده می انداخت و گاه به هق هق گریه و آنها را مسخ و مسحور می کرد و ذهنشان را با تعصب و نفرت به دگر اندیشان می انباشت و از آنان سپاه ویرانگری می ساخت و به هر جهتی که می خواست روانه می کرد. از جمله  در برابر بحث گروههای چپ که اقتصاد را زیر بنا و فرهنگ را رو بنا و برآمده از مناسبات تولید می دانستند و مساله مالکیت وسائل تولید و ارزش کار را مطرح می کردند و چگونگی ساماندهی اقتصاد را عامل اصلی تاثیر گذار در زندگی مردم می دانستند و بر اهمیت درجه اول تقسیم ثروت به عنوان راه دستیابی به عدالت اجتماعی و برداشته شدن فشار محرومیتها مختلف از روی بخش عظیم جمعیت کشور تاکید داشتند، خمینی دائما روی اسلام خواهی مردم و این که مردم برای اسلام «خون داده اند» تاکید داشت. او در یک سخنرانی در دیدار با گروهی از امت امام که آن روزها مرتبا برایش ترتیب داده می شد، اصل قرار دادن اقتصاد را مورد ریشخند و تمسخر قرار داد و اقتصاد را «مال الاغ» دانست. این سخنان امام در همان زمان هم آنقدر مهمل بود که این جملاتش در کیهان درز گرفته شد، اما در اطلاعات درج شده بود. بخشی از جملات خمینی پلید در مورد مربوط  به الاغ بودن مساله اقتصاد که در اطلاعات 18 شهریور 58 درج شده این است:« معقول نیست که کسی جوانهایش رابه کشتن بدهد که نان ارزان گیرش بیاید[...] آنها که  دم از اقتصاد می زنند و و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، نمی دانند انسان چیست.خیال می کنند که انسان هم یک حیوانی است که کارش خورد خوراک است منتهی حیوانی که خورد و خوراکش با حیوان های دیگر فرق دارد. مثلا این حیوان چلوکباب می خورد، آن حیوان کاه. بنابر این کسانی که زیر بنای همه چیز را اقتصاد می دانند، انسان را حیوان می دانند. چون، حیوان است که همه چیزش فدای اقتصاد می شود و زیر بنای همه چیزش اقتصاد است. الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصاد است. این گونه افراد انسان را نشناخته اند که چیست. ما باید باورمان بیاید که کشور ما همه چیزش را می خواست فدای اسلام بکند». اما حالا این مشکلات اقتصادی و عدم توانایی در سر وسامان دادن به آن است که رژیم را در وضع خر در گِل مانده قرار داده است و دست اندرکاران رژیم را به هراس انداخته و آنها گاه در مقصر قرار دادن یکدیگر به روی هم چنگ می کشند، اگرچه فشار استخوان شکن گرانی و کمبود ها به روی شانه های مردم است و روح آنان را می فرساید. در این میان پاسدار محسن رضایی هم مثل احمدی نژاد و کسان دیگری از اوباش کارگزار رژیم، یک مدرک دانشگاهی برای خودش دست و پا کرده و این یکی که «دکترای اقتصاد» دارد و گمان می کند راه حل همه مشکلات را مثل مدرکی که گرفته، در جیبش دارد. و این در حالی است که اقتصاد دادن برجسته و مدافع طبقه کارگر و محرومان مثل فریبرز رئیس دانا ، به خاطر انتقاداتی که در مورد اهداف یارانه هدفمند محمود احمدی نژاد و مسائلی از این دست کرده بود، در زندان جمهوری اسلامی در اوین است.
بی اهمیتی بیانیه سپاه در میان اخبار
13 آبان امسال در شرایطی فرا رسید که رژیم در بحران عمیق سیاسی و اقتصادی فرو رفته و علاوه بر آن اختلافاتش با غرب بر سر مساله غنی سازی اورانیوم به مرحله بسیار حادی رسیده و غرب عزم جزم کرده که فشارتحریم های اقتصادی روی رژیم را به طور روز افزون و خرد کننده یی افزایش دهد. احتمال  در گرفتن جنگی (با آتش افروزی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل) در ارزیابیهای مقامات سپاه چنان بالا بوده است که این اواخر از گریز ناپذیری جنگ و احتمال وقوع آن حرف زدند. اما آن چه به وضوح می توان دید این است که دیگر آن کباده کشی ها برای آمریکا، و آن شعارهای «انقلابی» و آن آمادگی برای «خون دادن به خاطر اسلام»، خریداری ندارد و حتی  بعضی محافل و بخشی هایی از زائده های رژیم سعی می کنند خودشان را از این مسائل دور نگهدارند. بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که پرچمدار «ارزشهای انقلاب اسلامی و ایثار و شهادت» است و نگهدارنده نظام ولایت فقیه، در برخی از سایت های اینترنتی رژیم، مثل آفتاب وابسته به مجمع تشیخص مصلحت و خبرگزاری ایلنا وابسته به نهاد حکومتی خانه کارگر، درج نشد، خبرگزاری ولایتمدار مهر با روتیتر«در بیانیه ای عنوان شد» و با «فاکتور گرفتن» اسم سپاه پاسداران در تیتر و به عنوان خبری غیر مهم، اطلاعیه سپاه را در اخبار حاشیه صفحه اصلی قرار داده بود. تجمع و مراسم مربوط به سالگرد اشغال سفارت آمریکا هم خیلی بی اهمیت و به صورت چند خط و خلاصه در ایلنا و آفتاب گزارش شد. خبرگزاری وابسته به سپاه  فارس البته  بیانیه سپاه را که دو روز قبل از سیزده آبان صادر شده بود و سخنان مهمل پاسدار نقدی و قطعنامه بلند چون «روده سگ» مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا را درج کرد و انعکاس داد. در قسمت پایانی بیانیه سپاه جملاتی گنجانده شده که نشان دهنده این است که مبارزه با «شیطان بزرگ» همیشگی نیست و راه برای امکان برقراری رابطه عادی باز است. در این قسمت آمده است بی تردید مبارزه بی امان و بیداری بخش ملت ایران با نظام شرور، زورگو و سلطه گر آمریکا تا هنگامی که با تغییر رویکرد و رفتار آنها منتهی به استیفای حقوق و مطالبات مسلم ایران اسلامی نشود تداوم خواهد داشت و در این مسیر مقدس تنها مواضع و دیدگاههای حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای( مدظله العالی) فصل الخطاب و قطب نمای حرکت ملت مصمم، مقتدر و ولایتمدار ایران خواهد بود». مفهوم این جملات این است که «نظام شرور زور گو و سلطه گر آمریکا» می تواند با «تغییر رویکرد» با نظام اللهی و ولایی رابطه عادی یا دوستانه برقرار کند و سپاه پیشاپیش، تشخیص و تصمیم در این زمینه را در صلاحیت و اختیار خامنه ای می دادند. نکته ای هم در بیانیه سپاه بود که به نظر می رسد نویسنده یا نویسندگان بیانیه به طور ناخودگاه برداشتشان از واقعیتهای موجود و تاثیری که این واقعیتها بر ذهنشان گذاشته و نگاهشان به آینده رژیم را، بیان کرده اند و خودشان متوجه نشده اند که آن بیانیه جای بیان چنان حقیقتی نبود، بلکه باید خلاف آن را بیان می کردند. آن جمله در پارگراف چهارم متن درج شده در خبرگزاری فارس در جمله ای که است که در لیست کردن و « تبیین دستاوردهای حیرت انگیز مصاف تمام عیار ملت ایران و دولت آمریکا» ،از« استحکام ناپذیری نظام اسلامی»*** به عنوان یکی از این دستاوردها اسم برده است. این، البته اعتراف ناخواسته به این حقیقت است که نظامی اسلامی که با توحش و درنده خویی به قلع و قمع دگراندیشان و منتقدان پرداخت و هنوز هم به درنده خویی ادامه می دهد تا به رژیم استحکام ببخشد، در عمل استحکام پذیر نیست و هر روز شکافهای تازه تری در آن پیدا می شود، چنانکه هنوز چیزی از سرکوبی «فتنه 88» به نفع رئیس جمهور شدن کاندیدای ولایتمداران اصولگرا نگذشته، «جریان انحرافی» در اطرافیان رئیس جمهور «برگزیده»، سر برآورد. اعتراف ناخودآگاه به استحکام ناپذیری رژیم باعث انبساط خاطر شد.
* تصویر صفحه یی از کیهان14 بهمن 58 که افشاگری بازپرسان و قضات تحقیق دادسرای انقلاب اسلامی و عکس ماشاء الله قصاب را درج کرده است، دربالای صفحه
سخنان خمینی در وعده به برپا کردن چوبه های دار در میدانهای بزرگ:
بیانیه سپاه مندرج در خبرگزاری فارس:
 16 آبان1391 -  6 نوامبر

بنی صدر: سفارت ایران در آمریکا درباره اقدام قریب الوقوع کارتر برای توقیف پولهای ایران، 2 بار هشدار داده بود.


گلزار:موضوع امروز راجع به گروگانگیری است، یکی از مسایل بسیار مهمی که در تاریخ ایران انجام گرفته است و در 13 آبان 1358 عده ای تحت نام به اصطلاح دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا در ایران به سرکردگی آقای موسوی خویینی ها حمله کردند و مدت 444 روز هم کارکنان سفارت را در گروگان خود داشتند. شما در همین رابطه و بعد از اینکه علیه شما کودتا شد و به خارج از کشور آمدید، افشاگری های فراوانی کردید. از جمله مطالبی که در این رابطه در خارج از کشور انتشار دادید، 3 جلد کتاب تحت عنوان "سیر تحول سیاست آمریکا در ایران" به ترتیب با نامهای "آمریکا و انقلاب ایران"، "گروگانگیری" و "ایران گیت" بود. خاطرم هست، وقتی که گروگانگیری شد در مقاله ای عنوان کردید که با گروگانگیری ایران به گروگان آمریکا در می آید و نه بالعکس. در حقیقت گروگانگیری به تندروها فضایی داد که بتوانند نیروهایشان را بسیج کنند و از آنسو فضایی را از استقلال طلبان و آزادی خواهان گرفت. آن صحبت و پیش بینی که شما آن موقع انجام دادید، تا چه حد به وقوع پیوست؟ آیا بیشتر از آنچه که تصور می کردید اتفاق افتاد یا حقیقت آن چیزی است که نظام حاکم بر ایران در این باره عنوان می کند؟
بنی صدر:اینکه ایران به گروگان آمریکا در آمده است را در سفارت آمریکا خطاب به گروگانگیرها گفتم. آن سرمقاله انقلاب اسلامی را بعد از گروگانگیری و صحبت آقای خمینی که گفت: "گروگانگیری انقلاب دوم است!"، در نقد گروگانگیری نوشتم و گفتم که اشغال سفارت(گروگانگیری نه) جهات مثبت دارد که اعتراض به سلطه ی آمریکا در ایران است و جهات منفی دارد. یکی از این جهات منفی که واقع شد، استعفای حکومت بازرگان بود. من از آقای مهندس بازرگان خواستم که استعفا نکند.
گلزار:دو روز بعد از گروگانگیری ایشان استعفا دادند.
بنی صدر:بله، برای اینکه نمی خواستم، چنین سنتی بوجود بیاید که متاسفانه ایجاد شد و آمریکا محور سیاست داخلی و خارجی ایران شد، بدین جهت گروگانگیری مخالف اصل استقلال بود. متاسفانه تا امروز هم آمریکا محور سیاست داخلی و خارجی ایران است، چنانکه اکنون از یکسو در محاصره ی اقتصادی، بحران اتمی و تهدید به جنگ و .... هستیم و از سوی دیگر، اگر در درون کشور پرنده ای بپرد که باب طبع حاکمان نباشد، می گویند این پرنده به دستور آمریکا پریده است! آمریکا خیلی بیش از آنچه که در دوره ی شاه در ایران حضور داشت، روزمره حضور دارد و عمل می کند، بنابراین آنچه در سفارت گفتم و آنچه در آن سرمقاله نوشتم و آنچه بعد از آن در نوشته ها و سخنرانی ها و مصاحبه ها به طور مستمر بازگو کردم، متاسفانه واقع شد، ریگان رییس جمهوری آمریکا شد، ریگانیسم حاکم شد. به مساله ی مهمی توجه کنید، مثلا در یک دوره ای استالینیسم، نازیسم، فاشیسم، فرانکیسم در یک سوی و کمالیسم، پهلویسم در طرف ما پدیدار می شوند، اینطور نیست که که پدیده ای روی بدهد و با سایر پدیده ها در نقاط مختلف جهان بی ربط باشد، خمینیسم، ریگانیسم و تاچریسم هم همزمان پدید آمدند، این هم از راه اتفاق نیست. گروگانگیری یک نقش مهم در استقرار ریگانیسم در آمریکا بازی کرد و محافظه کاران جدید که امروز مبالغان جنگ در سطح جهانند، فراورده های آن گروگانگیری هستند و تا امروز هم مردم ما و هم مردم آمریکا گرفتار این گروگانگیری هستند و مساله ی روز است، چنانچه به تازگی صحبتهای آقای قدیریان را انتشار دادند که گفته است: "گروگانگیری طرح آمریکایی بوده، توسط موسوی خویینی ها در ایران به اجرا گذاشته شده است." قبل از او هم سردار مشفق این حرف را زده بود. در یکی از اسنادی که ویکیلیکس اخیرا انتشار داده است نیز آمده است: "بارشل(صدراعظم استان شمالی آلمان) که جسدش در سوییس یافته شد، را اسراییل کشته بود. بارشل چون بی اعتبار شده بود، تهدید کرده بود که تمام سیر تا پیاز روابط پنهانی و فروش پنهانی اسلحه به ایران را خواهد گفت. بدین جهت او را ترور کردند."

گلزار:غیر از ضررهای سیاسی، یکی ضررهایی که ایران بواسطه گروگانگیری متحمل شد، پولهایی بود که در آمریکا گذاشته شده بود، این ضررهای مادی چه میزان بودند؟
بنی صدر:ضررهای اقتصادی یکی، دو تا نیستند. اولا، در همین دوره ایران محاصره اقتصادی شد و سبب شد که ما واردات را 25 درصد گرانتر وارد کنیم. دوما، رژیم شاه خریدهای نظامی و غیر نظامی از آمریکامی کرده بود و یک تنخواه گردان در آمریکا داشت، آن زمان می گفتند دارایی ما در آمریکا حدود 12 میلیارد دلار است که توقیف شد و همچنان در توقیف می باشد.
در سال اول بعد از انقلاب با افزایش درآمد نفت، کاهش واردات و کاهش بودجه، ذخیره ارزی را بالا بردیم و در سیستم بانکی خارجی، حدود 16 میلیارد دلار داشتیم که 13 میلیاردش در بانکهای آمریکایی یا شعب آنها در خارج از آمریکا بودند. وقتی انقلاب شد مرتب هشدار می دادم که طرف این انقلاب، آمریکاست، مردم ایران انقلاب کردند که در ضمن از سلطه ی آمریکا رها بشوند و آمریکا به سادگی ایران را رها نمی کند، معنی ندارد پولهایی که در بانکهای آمریکا داریم، در آنجا بماند و آنها را می بایست به سیستم بانکی ای منتقل کرد که در کنترل آمریکا نباشد، کسی گوش شنوا نداشت، این صحبت را در سخنرانی در بانک مرکزی و دیگر سخنرانی ها گفتم، در شورای انقلاب هم طرح کردم، هیچ کس اعتنایی نکرد و آن پولها هم توقیف شد. یک مساله مهمی هم هست؛ بعد از اینکه آمریکا روی خط توقیف پولهای ایران رفت، در نماز جمعه گفتم که ما نسبت به پرداخت قرضه های خصوصی که اشخاصی در رژیم سابق گرفته بودند، تعهدی نداریم، ملاتاریا و برخی اشخاص که به آن هشدارها توجه نکرده بودند، گفتند: "چون بنی صدر گفت که ما قرضه ها را نمی پردازیم، پولهای ما توقیف شده اند." در واقع وقتی که سرپرست وزارت امور خارجه شدم، در "پرونده رابطه با آمریکا" دو یادداشت یافتم که از سوی سفارت ایران دو هشدار داده شده بود که در حال آماده سازی اوراق و اسناد لازم هستند تا ریاست جمهوری آمریکا امضا کند و پولهای ایران را توقیف کنند و این دو هشدار بدون اقدام مانده بود پس آنها را در شورای انقلاب طرح کردم و قرار شد بانک مرکزی بطور محرمانه آن پولها را از دستگاه بانکی آمریکا خارج کند و به بانکهای دیگر منتقل کند. متاسفانه آقای باهنر از شورای انقلاب بیرون رفت و این مطلب را گفت. تا بانک مرکزی اقدام کند کارتر در ساعت 8 صبح امضا کرده بود پس در واقع گوینده باهنر بود، من بعد از امضای کارتر و در مقام واکنش درباره قرضه های خصوصی آن حرف را زدم. از آن پولها 3 میلیارد به ایران بازگشته است و بقیه اش(13 میلیارد دلار) خورده شد، به قول آقای کارتر که گفته بود: "ایرانی ها را چنان نقره داغ کردم که هرگز فراموش نکنند."
سوما، از آن زمان تا امروز در خلیج فارس، همسایه های عرب در استخراج نفت و گاز از منابع مشترک دست بالا را دارند، می خورند و می برند و این رژیم نه خود توانایی دارد که از این منابع بهره برداری کند و نه توانایی را دارد که به اینها بگوید که خوردن و بردن اندازه دارد.

گلزار:گویا بخشی از این پولها در یکی از بانکهای راکفلر به نام "چیس منهتن" بوده است و او بیش ازحد به دولت کارتر فشار آورده است که بتوانند شاه را به آمریکا بیاورند که مستمسکی برای حمله به سفارت بشود و آنها بتوانند پولها را بلوکه بکنند. گویا شما نوشته اید که طرح حمله به سفارت را آمریکایی ها چیدند، دانشجویان آن را عملی کردند، چگونه؟
بنی صدر:من آنرا ننوشته ام، تحقیقات در آمریکا اینرا معلوم کرده است. درباره اکتبر سورپرایز در آمریکا غیر از فیلم های مستند، مقاله های فراوان و تحقیق کنگره، چندین کتاب انتشار یافته است که مهمترین کتابها توسط باربارا هونگر، گری سیک و روبرت پاری نوشته شده است. اولین تحقیق درباره اینکه "طرح گروگانگیری کار چه کسی بوده است" در کتابی بعنوان اینترلوک در سال 1982 یا 1983 در آمریکا منتشر شده است، او در تحقیقش به این نتیجه رسید که این طرح آمریکایی است، بدین ترتیب که مقامات "چیس منهتن بانک" ابتدا یک هیات به ایران می فرستند، طرح اولشان این بوده است که بگویند چون در ایران دولتی روی کار نیست پس آن بانک اجازه دارد بابت مطالباتش از ایران، پولهای ایران را توقیف کند، حقوقدانهایشان گفتند که با این طرح نمی شود پولهای ایران را توقیف کرد، بعد طرح گروگانگیری را تهیه کردند. با بردن شاه به آمریکا که کسینجر، راکفلر و اشرف پهلوی عامل اصلی آن بوده اند و اینکه بخاطر آن در اینطرف(ایران) بایستی واکنش ایجاد شود، تحت این عنوان که بردن شاه به آمریکا توطئه هست و قرار است، آمریکا دوباره شاه را به شاهی بشناسد یا اینکه او استعفا بدهد و پسرش را جانشینش کنند و دوباره قضیه 28 مرداد تکرار شود و با این دستاویزها تحریکاتی انجام بگیرد، سفارت اشغال شود و دستگیری اعضای سفارت اسبابی فراهم کند که در آمریکا، حالت روانی بعد از شکست در جنگ ویتنام به یک روانشناسی تهاجمی تبدیل شود و مقدمات روی کار آمدن ریگان بشود.
تحقیق بعدی را روبرت پاری بصورت دقیقتری انجام داده است، اینکه اشرف پهلوی چه زمانی به خانه ی راکفلر رفته است و در آنجا در حضور کسینجر صحبت از این می کند که برادر من در وضعیتی است که باید به آمریکا بیاید و معالجه شود و ... بعد آقای راکفلر و کسینجر با هم به گفتگو می نشینند و طرح را آماده می کنند بعد هم به کارتر فشار می آورند که محمدرضا شاه باید برای درمان سرطان به نیویورک بیاید. غیر از این تحقیق که آقای روبرت پاری انجام داده است دلایلی هم هست که اینرا تایید می کند به لحاظ اینکه آن پزشک متخصصی که می توانست بیماری شاه را معالجه کند، در کانادا بوده است پس اگر قرار بود شاه را معالجه کنند باید او را به کانادا می بردند نه به نیویورک. تحقیق روبرت پاری می گوید که طرح با موفقیت انجام گرفت، به ایران منتقل شد و انتقال به سطح دانشجویان به ترتیبی انجام گرفت که دانشجویان آنرا به عنوان یک طرح انقلابی تصور کنند و به اجرا بگذارند.
البته در ایران هم همانطور که گفتم، سردار مشفق و قدیریان گفته اند: "گروگانگیری طرح آمریکایی بوده، توسط موسوی خویینی ها در ایران به اجرا گذاشته شده است." اما سندی که حکایت کند موسوی خوئینی ها عامل آمریکا بوده است را تا به حال انتشار ندادند. هر دو ادعا کرده اند که اسناد را در اختیار داریم و دومی یعنی قدیریان گفته است که اسناد را خرد خرد آن را منتشر می کنیم اما تاکنون چیزی منتشر نشده است، غیر از اینکه آقای جعفری در کتابی که راجع به گروگانگیری نوشته است، از قول یکی از زندانیان(نامش را بخاطر ندارم و باید به کتاب رجوع کرد) نقل می کند که طرح گروگانگیری دو ماه قبل از گروگانگیری در حزب جمهوری اسلامی مطرح بوده است. شهید سرتیپ فکوری نیر به من گفت: "وقتی که ما در زمان شاه، برای دوره دیدن در آمریکا بودیم، یکی از درسهایی که آنجا به ما می دادند، این بود که اگر در یک کشوری، اعضای سفارت کشور دیگری به گروگان در بیاید، چه روشی را باید در پیش گرفت." به هر حال نتیجه ی عملی گروگانگیری روی کار آمدن ریگان و روانشناسی تهاجمی است و قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980 مرتب نسبت به این امر هشدار دادم چون از سازش پنهانی که انجام شده بود، آگاه بودم. 2 روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هشدار دادم که ترتیب گروگانها جوری داده شده است که ریگان به ریاست جمهوری برسد و پیامدهایش برای مردم دنیا چه خواهد بود.

گلزار:در حقیقت هنگامی که ریگان می خواست در برابر مردم آمریکا سوگند یاد کند، گروگانها آزاد شدند و این مساله مطرح هست که چرا باید گروگانها در همان لحظه آزاد شوند؟
بنی صدر:هواپیمای گروگانها را در فرودگاه نگه داشته بودند تا در لحظه سوگند یاد کردن، اجازه ی پرواز داده شود.
گلزار:البته گروگانها ابتدا به پادگان نظامی فرانکفورت آمدند و پس از آن به آمریکا رفتند.
بنی صدر:بله، آقای کارتر رئیس جمهور قبلی در فرودگاه فرانکفورت به استقبالشان آمد و در آنجا بود که گفت: "ایرانیها را چنان نقره داغ کردم که هرگز فراموش نکنند!"
گلزار:البته سیاست آمریکا نتیجه ی خودش را داد و ریگانیسم در آمریکا حاکم شد، در ایران چه تحولی انجام شد؟
بنی صدر:در ایران هم خمینیسم حاکم شد، بمعنای ولایت مطلقه و این استبداد ویرانگری که تا امروز ادامه دارد، ادامه ی جنگ هشت ساله، سپس ایران در حلقه ی آتش و این وضعیتی که مردم ایران دارند از اعدام ها بگیرید و اینکه یک نسل ایرانی در جنگ نفله شد، اینها همه پیامدهای گروگانگیری است والا چگونه ممکن بود، ملتی که انقلاب کرده بود تا از استبداد بیرون بیاید به استبداد ولایت مطلقه ی فقیه تن بدهد.
گلزار:متاسفانه هشدار شما و افرادی که در خط استقلال و آزادی فکر می کردند نتیجه نداد، البته ذهنیت خشونت طلبی در جامعه آن موقع بود، مخصوصا در گروههای سیاسی که زمینه ساز گروگانگیری شدند.
بنی صدر:اصل قضیه آقای خمینی بود که گفت گروگانگیری انقلاب دوم است، زمینه اش در جامعه نبود، دلیل روشن آن هم اینستکه در اولین انتخابات ریاست جمهوری کسانیکه رای آوردند، موافق گروگانگیری نبودند، حتی آقای حبیبی که نامزد حزب جمهوری اسلامی بود موافق گروگانگیری نبود که گویای این بود که جامعه وجدان عمومی روشنی دارد و می دانست که با توجه به تجربه ی تاریخ، پای قدرت خارجی را نباید به امور داخلی کشاند، اگر کشاندیم تا هست، باید بها بپردازیم.
گلزار:متاسفانه هنوز هم این سیاست را در کشورهایی مثل تونس یا مصر سعی می کنند، انجام بدهند و جهت حرکت مردم و انقلابها را به بیراهه ببرند
بنی صدر:هر قدرتی سعی می کند، مهار از دست داده را دوباره بدست آورد، هر سلطه گری اینکار را می کند، امر واقعی است که متاسفانه انجام می شود. ملت ها باید هشیار باشند و نگذارند قدرت خارجی سرنوشت شان را تعیین کند.
گفتگو با تلویزیون سپیده استقلال و آزادی در 11 آبان 1391
گفتگوهای تلویزیون سپیده استقلال و آزادی با آقای بنی صدر، ساعت 21:00 الی 21:30 (بوقت ایران) پنجشنبه و تکرار آن، ساعت 09:00 الی 09:30 جمعه پخش خواهد شد. فرکانس تلویزیون برای ایران، اروپا، آمریکا و کانادا:
منبع: انقلاب اسلامی در هجرت


 مسئولیت فراموش شده در مصاحبه بنی صد

در مورد بلوکه شدن ذخائر ارزی ایران توسط آمریکا

ایرج شکری
در ستون گزارش و گفتگو در پژواک ایران مصاحبه ای با آقای  بنی صدر که از کارگزاران (وزیر خارجه و وزیر دارایی) و مبلغان جمهوری اسلامی در آغاز به قدرت رسیدن خمینی بود و به مقام اولین ریاست جمهوری اسلامی هم دست یافت، درج شده است که ایشان در پاسخ به سوالی در مورد چگونگی بلوکه شدن داراییهای ایران مطالبی بیان داشته که در آن در مورد کوتاهی و تقصیر در بلوکه شدن دارا ئیهای ایران از خود سلب مسئولیت کرده است. او با اشاره به این که«در سال اول بعد از انقلاب با افزایش درآمد نفت، کاهش واردات و کاهش بودجه، ذخیره ارزی را بالا بردیم و در سیستم بانکی خارجی، حدود 16 میلیارد دلار داشتیم که 13 میلیاردش در بانکهای آمریکایی یا شعب آنها در خارج از آمریکا بودند»، یاد آور می شود که از اول انقلاب تاکید داشته است پولهای ایران نباید در بانکهای آمریکا بماند اما کسی توجه نکرد. بکار گرفتن ضمیر «ما» کمی تردید ایجاد می کند که اقدامات مربوط به افزایش ذخیره ارزی حاصل ابتکارات ایشان به عنوان معاون وزیر و بعد وزیر دارایی بود یا تصمیمات مربوط به شورای انقلاب. ناگفته نماند که در آن زمان ایشان که یکی از سه چهار نفر مبلغ و «سخنور» و کارگزار رده اول از اطرافیان خمینی(در کنار کسانی چون و صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی و جلال الدین فارسی) بود، مبشر «اقتصاد توحیدی» هم بود و در این زمینه دیگر یاران «امام» چیزی بارشان نبود. اگر چه در آن روزها در نقد کتاب «اقتصاد توحیدی» ایشان یک اهل قلم از روشنفکران لائیک که نظرات مطرح شده در کتاب اقتصاد توحیدی را بی سرو ته یافته بود مفهوم کلی نظرات مطرح شده را به طنز«سرمایه دارای بدون سود» نامید.  آقای بنی صدر در مصاحبه یاد شده، به سرپرست وزارت خارجه شدن در زمان گرونگیری و نیز سخنانی که در نماز جمعه زده بود، اشاره می کند و این که «ملاتاریا» و برخی اشخاص که به هشدار های او توجه نکرده بودند تلاش کردند در بلوکه شدن پولهای ایران در آمریکا او را مقصر جلوه بدهند به خاطر این که در نماز جمعه گفته بود که نسبت به پرداخت قرضه های خصوصی اشخاصی که در رژیم سابق گرفته بودند، تعهدی نداریم.غرض از این یادداشت یاد آوری این موضوع است که ابوالحسن بنی صدر در زمان گروگانگیری، در مقام وزیری دارایی اظهارات و موضعگیری هایی در مورد خارج کردن پولهای ایران از بانکهای آمریکایی داشت که در روزنامه اطلاعات 24 و 26 آبان 58 درج شد.ایشان با حفظ سمت وزارت دارایی سرپرست وزارت خارجه شده بود. یک هفته بعد از اشغال سفارت آمریکا جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا دستور داد واردات نفت آمریکا از ایران قطع شود. سه روز بعد از آن(24 آبان)  بنی صدر وزیر دارایی در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد که دولت ایران تصمیم گرفته  است ذخیره ارزی خود را از بانکهای آمریکایی خارج کند و همانجا تاکید کرد که هیچ گونه نگرانی از جهت مسدود شدن این حسابها توسط دولت آمریکا وجود ندارد زیرا بیشتر این سپرده ها در شعبات بانکهای آمریکایی در اروپا هستند. او مجموع دارائیهای ایران در بانکهای اروپا و آمریکا را 12 میلیارد دلار اعلام کرد. بعد از این رویداد، کارتر دستور داد که حسابهای ایران در بانکهای آمریکا و شعبات آنها در اروپا مسدود شود و بعد از اقدام آمریکا، آقای بنی صدر در مقام وزیر دارایی اطلاعیه یی انتشار داد که در آن ابتدا تصریح شده بود که تصمیم آمریکا اقدامی است در واکنش به اظهار نظر «دولت جمهوری اسلامی» برای خارج کردن ذخائر ارزی خود از بانکهای آمریکایی. بعد وزیردارایی جمهوری اسلامی برای تخفیف و تلاش برای کم کردن اثرات منفی ضربه دریافت شده از اقدام کارتر، بر افکار عمومی، با تاکید بر این که تنها 9 درصد از ذخایر ارزی ایران در آمریکاست، یاد آور شده بود:« هنوز برای دولت ایران روشن نیست که آمریکا تا چه حد می تواند در مورد داراییهای که در بانکهای آمریکایی مقیم خارج از آمریکا قرار دارد و اصولا تحت قوانین آمریکا نیست تصمیم بگیرد». این اطلاعیه وزیر دارایی- وقت ابوالحسن بنی صدر- در اطلاعات 26 آبان درج شد. بنابر این ملاحظه می کنیم که در اعلام تصمیم به خارج کردن ذخیره ارزی ایران از بانکهای آمریکایی، دو اشتباه و اقدام غلط صورت گرفته است. یکی این که تصمیم قبل از عملی شدن اعلام شده و به خاطر همین، سبب پیشدستی طرف مقابل و خنثی کردن تاکتیک وزیر دارایی که تصمیم گیرنده این امر از سوی دولت جمهوری اسلامی بود، شده است. دیگر این که آن اعلام به خارج کردن ذخیره ارزی اگر تنها با هدف تبلیغات صورت گرفته بود و قصد عمل در بین نبود، بازهم اقدامی نسنجیده بود که بدون تحقیق در مورد جوانب آن و ارزیابی آثار و طبعات آن در عمل، اعلام شده بود. این را هم خوب است یاد آوری کنم که به رغم این تنبیهات اقتصادی از سوی کارتر، خمینی اعلام قطع رابطه با آمریکا نکرد. بلکه برعکس در مصاحبه یی که خبرنگاران شبکه های تلویزیونی بی بی سی و سی بی اس باو داشتند و گرازش آن در اطلاعات 28 آبان58 به چاپ رسید، در مورد رابطه با آمریکا گفته بود:« اگر این محل لانه جاسوسی، سفارتخانه یی صحیح باشد و دولت صلاح ببیند که بعضی روابط محفوظ باشد؛ این مانع ندارد» و البته همانطور که همگان می دانند تصمیم به قطع رابطه را هم کارتر در 19 فرودین 59 گرفت. آنهایی که در آن روزها صاحب پست و مقامی شدند، هرچه داشتند از خمینی بود. خمینی هم کسی بود که معتقد بود«اقتصاد مال خر است»(اطلاعات 18 شهریور 58)، اومی گفت که مردم برای این انقلاب نکرده اند که کشورشان مثل سوییس بشود، مردم اسلام را می خواهند و در تعریف اسلام هم تاکید داشت که «اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست. اسلام که در کتاب نیست. کتابش را هم از بین می برند... آخوند یعنی اسلام ؛ روحانیین با اسلام در هم مدغم اند. آن که با آخوند مخالف است آن دشمن شماست. او آزادی را ممکن است برای شما تامین کند، استقلال هم ممکن است برای شما تامین کند، اما استقلالی که در آن امام زمان نیست، آزادی که در آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست»(کیهان 5 خرداد 58).
همچنان که همگان به روشنی می توانند دریابند که امروز در ایران نه «قحط الرجال» است و نه «قحط النساء» که امثال حاج محمود احمدی نژاد رئیس جمهور بشود و برادران مهمل لاریجانی در راس قوه قانونگذاری و دستگاه قضایی کشور قرار بگیرند، آن روزها که جناب بنی صدر وزیر دارایی و سرپرست وزارت خارجه شد( و بعد هم به مقام ریاست جمهوری رسید)، مردان و زنان دارای دانش  و تحصیلات و تجربه کاری برای اداره امور کشور در بیرون از اردوی پیروان و مقلدان «امام خمینی» کم نبودند. دانش و تجربه آنها بسیار بالاتر از گماشتگان خمینی بود که تخصصشان بیشتر از هرچیز از برکردن آیه و حدیث و روایت بود و خوردن مخ دیگران با نقل آنها. چنان که جناب دکتر ابراهیم یزدی هم که از کارگزاران بلند پایه آغاز دوران ظهور امام خمینی است، وقتی وزیر خارجه بود، برای دیپلماتها و مدیران وزارت خارجه جلسات تفسیر قرآن برگزار می کرد و آیات قرآن را برای آنها تفسیر می کرد و به آنها آموزش قرآن می داد.
برای بسیاری از ما که در آن روزها شاهد رویداها بودند و می دیدند که خمینی چگونه دارد انقلاب مردم را به گندابی از اندیشه و آمال ارتجاعی و ضد مردمی و عفن خود منحرف می کند و از جهل و تعصب مذهبی توده های محروم و نا آگاه سوء استفاده می کند تا قدرت را به انحصار خود در آورد، امروزِ این رژیم با دیروز آن یکی است. شخصا هیچ تغییری نه در منش و بینش دست اندرکاران این رژیم می بینم و نه در روشهایی که برای انحصار قدرت و پایمال کردن حق مردم پیش گرفتند. عقب نشینی های تاکتیکی رژیم در این یا آن مورد از روی ناچاری و به خاطر  اعتراضات روز افزون مردم، به ویژه نارضایتی و نافرمانیهای نسل جوانی که بعد از انقلاب به دنیا آمده بوده است و این امر گاه به تضادهای شدید در بین بالایی های رژیم منجر شده که نمونه های متعدی دارد. وگرنه همه شاهدیم که امروز تمام پستهای کلیدی در دست همان دسته اشراری است که از آغاز پیدایش این رژیم  قدرت را به انحصار خود در آوردند و برای حفظ آن جنایتها کرده اند و می کنند و خونها ریخته اند و میریزند و  خواهند ریخت و هر انتخاباتی که برگزار می شود، با ممنوعیت شرکت دگر اندیشان در آن برگزار می شود و حتی خودی های مصلحت اندیش و دلسوز نظام مثل میرحسین موسوی و کروبی هم،که خواهان بکار گرفتن تاکتیک هایی جهت کاهش خشم و نا امیدی مردم از اوضاع - که خطر بالقوه ای است برای بقای نظام- بودند، تحمل نمی شوند و بلایی بسرشان می آید که دیدیم.
******
 بخشی از اظهارات بنی صدر در مصاحبه مورد بحث که مربوط است به بلوکه شدن ذخائر ارزی ایران توسط آمریکا. لینک مطلب هم در زیر آمده است.
  «یک مساله مهمی هم هست؛ بعد از اینکه آمریکا روی خط توقیف پولهای ایران رفت، در نماز جمعه گفتم که ما نسبت به پرداخت قرضه های خصوصی که اشخاصی در رژیم سابق گرفته بودند، تعهدی نداریم، ملاتاریا و برخی اشخاص که به آن هشدارها توجه نکرده بودند، گفتند: "چون بنی صدر گفت که ما قرضه ها را نمی پردازیم، پولهای ما توقیف شده اند." در واقع وقتی که سرپرست وزارت امور خارجه شدم، در "پرونده رابطه با آمریکا" دو یادداشت یافتم که از سوی سفارت ایران دو هشدار داده شده بود که در حال آماده سازی اوراق و اسناد لازم هستند تا ریاست جمهوری آمریکا امضا کند و پولهای ایران را توقیف کنند و این دو هشدار بدون اقدام مانده بود پس آنها را در شورای انقلاب طرح کردم و قرار شد بانک مرکزی بطور محرمانه آن پولها را از دستگاه بانکی آمریکا خارج کند و به بانکهای دیگر منتقل کند. متاسفانه آقای باهنر از شورای انقلاب بیرون رفت و این مطلب را گفت. تا بانک مرکزی اقدام کند کارتر در ساعت 8 صبح امضا کرده بود پس در واقع گوینده باهنر بود، من بعد از امضای کارتر و در مقام واکنش درباره قرضه های خصوصی آن حرف را زدم. از آن پولها 3 میلیارد به ایران بازگشته است و بقیه اش(13 میلیارد دلار) خورده شد، به قول آقای کارتر که گفته بود: "ایرانی ها را چنان نقره داغ کردم که هرگز فراموش نکنند».
دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱ - ۳ دسامبر ۲۰۱۲

بهمن: ليست اسامی زندانيان سياسی تبعيدی بلوچ در زندانهای ولی فقيه

بهمن: ليست اسامی زندانيان سياسی تبعيدی بلوچ در زندانهای ولی فقيه
بنابه گزارشات رسيده به « فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران»ليست اسامی زندانيان سياسی هموطن بلوچ که در زندانهای مختلف ولی فقيه در تبعيد بسر می برند.
اکثر اين زندانيان به عنوان گروگان می باشند و برای وارد کردن فشار عليه خودشان و خانواده هايشان به نقاط گمنام و دور افتاده تبعيد شده اند. رژيم ولی فقيه برای مشروعيت بخشيدن به جنايتهايی خود به مبارزين راه آزادی و دمکراسی اتهاماتی مانند تروريست، تجزيه طلب و غيره می زند.
تمامی زندانيان سياسی بلوچ که در سطح استان دستگير می شوند به اداره اطلاعات زاهدان منتقل می شوند و گاها نزديک به ۲ سال در سلولهای انفرادی و تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار می گيرند وطی اين مدت ممنوع الملاقات و تلفن بوده و خانواده های آنها از عزيزانشان بی خبر می باشند.
زندانيان سياسی هموطن بلوچ پس از پرونده سازی و برای گرفتن اعترافات تلويزيونی تحت شکنجه های قرون وسطايی و طاقت فرسا توسط بازجويان وزارت اطلاعات و فردی بنام محمد مرزيه دادستان ولی فقيه در استان سيستان و بلوچستان قرار می گيرند. پرونده تمامی آنها به شعبه ۱ دادگاه انقلاب ارسال می شود و توسط فردی بنام مه گلی رئيس اين شعبه مورد محاکمه قرار می گيرند و به احکام ضد بشری و سنگين محکوم می شوند. احکام اعدام نيز توسط اين فرد جنايتکار عليه بشريت عليه زندانيان سياسی بلوچ صادر می شود.
ليست اسامی زندانيان سياسی هموطن بلوچ که در زندانهای مختلف ولی فقيه بسر می برند به قرار زير می باشد:
۱ـ حامد ريگی ۳۲ ساله، ۱۸ سال محکوميت دارد که۴ سال آنرا طی کرده است و در حال حاضردر زندان مسجد سليمان در تبعيد بسر می برد.
۲ـابراهيم ريگی ،سن ۳۲ سال ، محکوم به ۱۲ سال زندان می باشد و تا به حال ۴ سال زندان را تحمل کرده است او به زندان اهواز تبعيد شده است.
۳ـ عبدالقادرريگی ۳۰ ساله ،به ۱۸ سال زندان محکوم شده است و ۴ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان مسجد سليمان تبعيد شده است.
۴ـ صديق ريگی ۲۸ ساله به ۱۵ سال محکوم شده است و ۳ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان مسجد سليمان تبعيد شده است.
۵ـ منصور ريگی ۳۱ ساله به۱۲ سال زندان محکوم شده است و ۵ سال است که در زندان بسر می برد او در حال حاضر به زندان گچساران تبعيد شده است.
۶ـ اسحاق ريگی ۲۷ ساله، ۱۳ سال محکوميت داردو ۵ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان چناران تبعيد شده است.
۷-ـ عبدالرحمان ريگی ۳۳ ساله ، ۲۰ سال محکوميت دارد و ۲ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان قزوين تبعيد شده است
۸ـ يحيی سهراب زهی ،۳۰ ساله ،۱۷ سال محکوميت دارد ۷ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان قزوين تبعيد شده است.
۹ ـ عبدالباسط ريگی توتا زهی ۲۸ ساله، ۲۰ سال محکوميت دارد ۲.۵ سال محکوميت خود را طی کرده است. او به زندان قزوين تبعيد شده است
۱۰ ـ اسماعيل وفايی ، ۲۸ ساله ، ۲۰ سال محکوميت دارد و ۶ سال است که در زندان بسر می برد . او به زندان اهواز تبعيد شده است.
۱۱ ـ سخی ريگی ۲۴ ساله ،۲۰ سال محکوميت دارد و ۴ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان اهواز تبعيد شده است
۱۲ ـ عزيز شه بخش ، ۲۵ ساله، ۱۵ سال محکوميت دارد ، ۴ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان اردبيل تبعيد شده است .
۱۳ ـ صابر ملک رئيسی ۲۲ ساله، ۱۷ سال محکوميت دارد ۴ سال است که در زندان می باشد و به زندان اردبيل تبعيد شده است
۱۴ ـ شير احمد شيرانی ،۲۲ سال محکوميت دارد ، ۳.۵ سال است که در زندان می باشد او به زندان اردبيل تبعيد شده است.
۱۵ ـ نور احمد حسن زهی ، ۲۶ ساله، ۲۵ سال محکوميت دارد ،۳ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان اردبيل تبعيد شده است.
۱۶ ـ حنيف دامهی ۲۷ سال سن ،۶ سال محکوميت دارد ، ۲ سال در زندان بسر می برد او به زندان قائن تبعيد شده است
۱۷ ـ عبدالمالک قنبر زهی ،۲۴ ساله، ۳۲ سال محکوميت ،۲.۵ سال زندانی است او به زندان چناران تبعيد شده است.
۱۸ ـ گل محمد شاهو زهی ،۳۵ ساله، ۳۲ سال محکوميت دارد ، ۲ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان گچساران تبعيد شده است
۱۹ـ گل محمد شهبازی ، ۲۵ ساله، ۳۲ سال محکوميت دارد ، ۲.۵ سال است که در زندان بسر می برد وی به زندان گچساران تبعيد شده است.
۲۰ ـ کريم شه بخش ، ۳۶ ساله، ۱۵ سال محکوميت دارد ، ۴.۵ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان اردبيل تبعيد شده است.
۲۱ـ شهاب شه بخش ، ۲۹ ساله ، ۱۵ سال محکوميت دارد ، ۴،۵ سال است که در زندان بسر می برد او به زندان اروميه تبعيد شده است.
۲۲ـ علی پژگل ، ۲۱ ساله، ۱۶ سال محکوميت دارد ، ۲،۵ سال است که در زندان بسر می برد و به زندان اردبيل تبعيد شده است.
۲۳ـ علی نارويی ، ۲۵ ساله، ۱۵ سال محکوميت دارد، ۴،۵ سال است که در زندان بسر می برد وی به زندان خلخال تبعيد شده است.
۲۴ـ عابد بم پوری ۲۸ ساله، ۲۱ سال محکوميت دارد ، ۵ سال است که در زندان بسر می برد.
۲۵ـ احسان کلکلی ، ۳۰ ساله، ۲۱ سال محکوميت دارد، ۵ سال است که در زندان بسر می برد.
۲۶ـ سازمحمد بلوچی ، ۳۰ ساله ، ۲۱ سال محکوميت دارد، ۵ سال است که در زندان بسر می برد.
۲۷ـ عمادالدين ملازهی ، ۲۸ ساله ، ۱۰ سال محکوميت دارد، ۴ سال است که در زندان بسر می برد.
۲۸ـ حامد ملازاده ، ۲۳ ساله ، ۵ سال محکوميت دارد ، ۲ سال است که در زندان بسر می برد.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران، دستگيري،شکنجه های جسمی و روحی ، صدور احکام سنگين و تبعيد به نقاط دور به منظور ايجاد فشارهای غير انسانی و قرون وسطايی را محکوم می کند و از کميسر عالی و گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارجاع پرونده آخوند علی خامنه ای ولی فقيه رژيم و ساير آخوندهايی که مرتکب جنايت عليه بشريت در ايران شده اند را به دادگاه جنايی بين المللی ارجاع دهد.

فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران
۰۶ بهمن ۹۱ برابر با ۲۵ ژانويه ۲۰۱۳