نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه



MONDAY, FEBRUARY 18, 2013

محبوبه حاجعلی





اواخر سال 1361 بود که از بند 3 زندان قزلحصار به بند 7 که در آن زمان بند تنبیهی بود منتقل
و درهمان دوران بود که با محبوبه حاجعلی آشنا شدم. محبوبه متولد سال 1341 بود و ازمن حدود سه سالی بزرگتر بود.دختری بود زیبا ومهربان که در سال 60 دستگیرشده بود و پس طی دوران بازجویی به5 سال حبس محکوم شده بود وبرای گذراندن دوران محکومیت به قزلحصار منتقل شده بود. حاج داوود رحمانی رییس زندان قزلحصار تصورمی کردکه با تعویض ماهانه سلولهایمان می تواند مانع ایجادعلاقه احساس وعاطفه بین بچه هاشود وازطرفی مارا که به خاطرهمسلولی بودن بیشتربهم عادت کرده بودیم را آزار دهد. غافل از اینکه با اینکار مابیشتروبهترباهم آشناشده و حلقه وابستگی و دوستیهایمان بزرگتر و محکمتر می شد. خلاصه در یکی از این تغییرات سلولی بودکه من و محبوبه به علت هم سلولی شدن بیشتر باهم آشنا شدیم وچون دارای روحیه ای مشابه بودیم رشته دوستیمان هرروز محکمترمی شد. دوران حاجی دورانی بود سیاه و تنها دلخوشی ما بودن درکنار دوستانمان بود دوستانی که حالادیگر تبدیل به خواهرهای همدیگر شده بودیم. محبوبه دارای چهره ای سفید با چشمانی آبی مایل به خاکستری و گونه هایی گلی رنگ بود به همین خاطر من او را گلچهره صدا می کردم به طوری که بسیاری از بچه هایی که تازه به بند می آمدند فکر می کردند اسم اصلی او گلچهره می باشد. مدتی بود که پرده گوش من پاره شده بود و به علت عفونت زیاد میزان شنواییم کم شده بود به همین علت محبوبه نقش مترجم من را داشت یک روز هنگامی که داشتم توی هواخوری قدم می زدم دیدم محبوبه با عجله صدایم می زند که " "بدو تلویزیون داره برنامه ات رانشان می دهد ومن با تعجب دویدم و گفتم برنامه ام چیه؟ که دیدم تلویزیون داره اخبار ناشنوایان را پخش می کند و شروع کردم دنبال محبوبه دویدن که اینکار تامدتی باعث خنده و تفریح بچه ها شده بود. آن سالهای سیاه ادامه داشت تا اینکه هیأت بررسی زندانها تحت نظر آیت الله منتظری بساط حاجی را جمع کرد وآن سالها به ظاهر تمام شد.

مدتی بعد یعنی در سال 63 بندهای تنبیهی را جمع کردند ومارابه بندهای دیگر فرستادند من به بند3منتقل شدم و محبوبه به بند 4.

اواخرسال 63یااوایل سال64 بودکه باادغام بندهای 3و4 که بعلت کم شدن تعدادمان صورت گرفته بود من و محبوبه دوباره با هم هم بند شدیم و درنهایت سال 65با فاصله چندماه ,اول محبوبه وبعد من که هر دوحکممان تمام شده بود آزاد شدیم. در بیرون باز هم همدیگررامی دیدیم تا یک روز محبوبه به خانه ما آمد وگفت که بالاخره توانسته است با سازمان ارتباط برقرار کند و فردا قراره از طریق پیکی که به دنبال او و چند نفر دیگه آمده از ایران خارج شود. بعد از گذاشتن قرارومدارها دررابطه باکدشناسایی من واینکه من فردا به خانواده اش تلفن کرده و خبر خروج او را از کشور بدهم و به این امید که دیدار بعدیمان در اشرف باشد باهم خداحافظی کردیم غافل از اینکه چند ماه بعد دوباره در بند 325باهم هم اتاق خواهیم بود. محبوبه وتعدادی دیگر ازبچه ها همان روز هنگامیکه ازطریق ترمینال جنوب به قصد خروج از مرزبه سمت کرمان درحرکت بودند بعداز عوارضی جاده قم- تهران توسط بازرسیهایی که آن زمان جهت کنترل جاده ها ومرزهاتوسط رژیم برقرار بود ازاتوبوس پیاده می شوند و به قول خودش "دراز به دراز کنار جاده می خوابانندشان" . بعد هم به کمیته مشترک واقع در میدان توپخانه که حالا به نام موزه عبرت نامیده می شود منتقل و تحت بازجویی بازجویی به نام77 (بازجوها ی کمیته مشترک با کد همدیگر را صدا می زدند) قرار می گیردو پس از انتقال به اوین با رفتن به دادگاه به چهار سال حبس محکوم می شود. من هم چندماه بعد توسط گشتهای مستقر در فرودگاه ,درفرودگاه چابهاردستگیرشدم و پس ازطی دوران بازجویی به بند 325 که در آن زمان محبوبه هم در آنجا بود منتقل شدم وما دوباره تا زمان اعدامها ی 67 با هم هم سلول بودیم. بعدها همیشه بایادآوری خاطره روزدستگیریش می خندیدیم و محبوبه می گفت بی انصافها نگذاشتند اقلا پیراشکیی که موقع سوار شدن به اتوبوس خریده بودیم را بخوریم با گازاول ازحلقوممان درش آوردند. در این دوران تعدادمجدد دستگیریها نسبتا زیاد بود و ما که تقریبا دوران مشابهی را پشت سر گذاشته بودیم به طور سمبلیک تشکیل یک خانواده دادیم من , محبوبه , پروین پوراقبال و"الف" خواهر بودیم ."ف" مادرمان و زهرا فلاحتی مادر بزرگمان بود. خانواده ای که با بودن در کنار یکدیگر سختیهای زندان را به خوشی تبدیل کرده بودیم. تا اینکه دژخیمان این خوشی را تاب نیاوردند ومحبوبه و زهرا را از ما گرفتند اما یادشان را هرگز.

محبوبه دیپلم یکی ازرشته های انسانی را داشت و چیزی از شیمی بلد نبود برای همین هم من به اوشیمی یاد می دادم و بهش می گفتم باید به عنوان تمرین مثالی از توی همین زندگی خودمان پیدا کنی که با واقعیتهای اینجا هماهنگ باشد.و او مثال می زد پیکها (اشخاصی که از کشور خارج شده ولی هنوز به اشرف منتقل نشده بودند و درپایگاههای سازمان در پاکستان به سر می بردند.برای وصل کردن کسانی که در کشور بودند و قصد خروج و وصل به سازمان راداشتند به کشور می آمدند. به این اشخاص اصطلاحا پیک گفته می شد.) عناصرواسطه , منفعلها (کسانی که درزندان بریده بودند ولی با رژیم هم همکاری نمی کردند) عناصر خنثی و بعضیهایشان آمفوتر و ما که هنوز به سازمان وفاداریم به علت میل ترکیبی بسیار جزو آهنها و عناصر ستونهای اول و دوم جدول مندلیف هستیم توابین هم از بعضی جهات ,مشابه عناصر رادیو اکتیو هستند.
به خاطر شیطنت هایمان و اینکه نسبتا از بچه های دیگر کم سن تر بودیم به درحال رشدان مشهور بودیم و گاهی موقع خوردن ساعت دهی ( در ساعت 10 هر سلول هرچیزی که داشت مثل غذای شب قبل اگر زیاد آمده بود ویا اگر چیزی از فروشگاه خریده بودیم را بعنوان ته بندی تاهنگام نهار می خوردیم که به ساعت دهی مشهور بود) از جلو هر سلولی که رد می شدیم بچه ها صدایمان می زدندکه:" در حال رشدیها بیایید با ما یک چیزی بخورید" و بعضی وقتها می شد که آنقدر توی این سلول آن سلول غذا خوده بودیم که از شدت دلدرد دیگر نمی توانستیم نهار بخوریم .

نمی دانم چه حس غریبی بود که همگی ازابتدای سال 67 داشتیم مرتب می گفتیم سالی که نکوست از بهارش پیداست. برای تعطیلات عید به همه توابین ومنفعلان و تعدادی از بچه هایی که زندانبانها رویشان حساسیت خاصی نداشتند مرخصی داده بودندو بچه های کوچکی را که مادرانشان به مرخصی نرفته بودند به درون بندآورده بودندوبند حال و هوای خاصی پیداکرده بود . اون سال یکی از بهترین عیدهایی بود که در زندان داشتیم وخیلی بهمون خوش گذشت همه به هم عیدی می دادندوشبها همه باهم برای عید دیدنی به سلول همدیگر می رفتیم بخصوص که تعدادمون هم بخاطرمرخصی بقیه کم شده بود. اون سال محبوبه برای عیدی به من یک گلدوزی زیبا داد که این شعر مولوی راروی آن دوخته بود

ای خوش آن روز که پروازکنم تا بردوست
به هوای سرکویش پروبالی بزنم
من به خودنامدم اینجا که به خودبازروم
آنکه آوردمرابازبرد دروطنم
انگار که خودش می دانست که داره ازبین ما می رود.
بعدازظهرسوم مرداد بود ورادیوبندشروع به پخش اخبارساعت2کرده بود من ومحبوبه با هم مشغول خواندن کتابی بودیم که خبرشروع عملیات فروغ جاویدان را شنیدیم یک نگاه بهم کردیم و محبوبه گفت: " " زودباش کتابمون را تموم کنیم که معلوم نیست چه می شودوبا خوشحالی وسرعت به خوندن ادامه دادیم. دوران جدیدی برایمان شروع شده بود وآینده ای نامعلوم. دقیقا یادم نیست اما تقریبا اواسط مردادبودکه اسامی تعداد حدودا 15 نفر ازجمله من و محبوبه رااز طریق بلندگوی بند خواندند که برای بازجویی به دفتر بند برویم ما تاآن موقع نمی دانستیم بچه هایی که قبلا برای بازجویی رفته اند کجا هستند ,فقط فکرمی کردیم شاید به جایی مثل واحدمسکونی رفته باشندبرای همین هم خودمان را برای هرچیزی آماده کرده بودیم بجز اعدام. به همین دلیل محبوبه یک تیغ که نمی دانم از کجا آورده بود را درآورد آنرا به چند تکه تقسیم کردوآنرا توی لباسمان جاسازی کردیم که اگرشرایط خیلی بد بود و لازم شد ازش استفاده کنیم بعد بلافاصله من ومحبوبه که موهایمان بلند بود همانطورکه از پشت بسته بودیم با یک قیچی آنها را کوتاه کردیم چون فکرمی کردیم شایدجایی که می رویم امکان حمام نداشته باشیم . آن روزما رابه بند 209 که در آن زمان خالی بود بردند و توی راهرو نشاندند راهرو209 پربود از بچه های حکمداری که به خاطرهواداری از مجاهدین دستگیرشده بودیم.از یکی از برادرانی که در کنارم توی راهرونشسته بود پرسیدم اینجا چه خبراست او گفت دارند هممون را دادگاهی می کنند اما او هم از این بیشترچیزی نمی دانست. صدای مجتبی حلوایی در حالی که با عصبانیت می گفت"امروز مهران فرداتهران ی نشونتون بدیم. می فرستیمتون جایی که عرب نی انداخت" توی راهرو می پیچید اما ما هنوز هم نفهمیده بودیم که چه خیالی توی سراونهاست . چند ساعت همونجور اونجامنتظرنشسته بودیم امابعلت شلوغی وتعدادزیادی که به یکباره صدا کرده بودند قادر به دادگاهی کردنمان نشدندبرای همین مارادوباره به بند برگرداند. تازه بعداز آن تاریخ بود که فهمیدیم که دادگاهی در کاراست و یک سری سوالات کلیشه ای مثل "جرمت چیه؟ " ,"مصاحبه میکنی ؟" .توی این مدت تاقبل از اینکه مجددا به دادگاه برویم مرتب در مورداینکه چه پاسخی باید به سوالهایشان داد حرف می زدیم. چند روزبعد فکر کنم 23 مرداد بود که من را برای دادگاه صداکردندوبعدازدادگاه به سلول انفرادی آسایشگاه بردند دیگه از محبوبه خبرنداشتم تا شهریورماه توسط مورس از یکی از بچه ها که در سلول کناریم بود شنیدم که روز سوم شهریور محبوبه را به دادگاه برده اند یک ماه بعد بود که از طریق خانواده ها فهمیدیم که کسانی که در بین ما نیستند اعدام شده اند و آن زمان بود که دریافتم که او و دیگران را دیگرهرگز نخواهم دید.
یاد و خاطره اوودیگر یاران عزیزم که تمامی معنای زندگی برایم بودند همواره دروجودم زنده است.
این شعرهمیشه برایم یادآورچشمهای آبی زیبا و دستهای گرم محبوبه ود یگر عزیزانم است

ای که بی تو خودم تک و تنها می بینم
هرجا که پا میذارم تو رو اونجا می بینمیادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصه غربت تو قد صد تا قصه بود
یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سردگونه های خیس مو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاست اون دوتا دستای خوب
چرا بیصدا شده لبه قصه های خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشتیک پنجره مردآسمون سنگی شدهخدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده
یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میز

دخالتهای روزافزون سپاه در امور داخلي (دولت و ملت):


824 1 1نهاد سپاه پاسداران از بدو تأسيس، کارش «پاسداری از انقلاب» در برابر خطر کودتای ارتش و سرکوب گروه های مسلح «معاند». بمحض تشکیل، اختیارش را از حکومت موقت بازرگان گرفتندمدتی شهید لاهوتی سرپرست آن بوداما زود تحت مدیریت شورای انقلاب، در واقع، حزب جمهوری اسلامی، قرار گرفتجواد منصوری، عضو این حزب، فرمانده آن شدبعد هاشمی رفسنجانی و خامنه ای سرپرستهای آن شدندتحت نظر خمینی (در واقع احمد خمینی)، شروع کرد به مداخله در اموربعنوان ضابط «دادگاه انقلاب» در سرکوبها، بعنوان بازوی اجرائی خمینی، وسیله مداخله در دستگاه های اداری و نیز در سرکوب روحانیت شد:
1 -  بعنوان ضابط «دادگاه انقلاب» و در همان حال، در مقام جانشین ساواک، در سركوب گروههاي سياسي و چهره هاي ملي و روحانیان منتقد سياست هاي استبدادي خميني، نقش اول را پیدا کردحمله به گروههاي ملي و ملی -مذهبي (نهضت آزادي و سازمانهای سیاسی که بعدها جریان ملی – مذهبی را پدید آوردندو سازمان مجاهدين خلق و سازمان چريكهاي فدايي خلق و حزب توده و سازمان پيكار و راه كارگر و دفتر تحكيم وحدت (بعدهاو انجمن اسلامي دانشجويان و جنبش مسلمانان مبارز و حزب مشاركت و حزب سازندگي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و...
2 - حملات وحشيانه افراد اين نهاد از همان ابتداي تاسيس به گونه اي بود كه در گزارشات از شكنجه و قتل مبارزان و مصادره اموال بسيار گفته و نوشته شدندبني صدر در همين رابطه مي گويد: «وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشدآنچه از این فهرست به یادم مانده، 250 مورد شکنجه ، 31 مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود، با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردماما هیچ جوابی نداد.» 
3 - بعد از بني صدر، منتظري در نامه اي به خميني و مير حسين موسوي همين نكات را در مورد شكنجه و تجاوز در زندانها مطرح كرد و در سال88 نيز، موسوي و كروبي با در اختيار داشتن اسناد و مدارك شكنجه و تجاوز و قتل زنان و مردان را توسط نيروهاي وابسته به اين نهاد افشا كردنداما گوش شنوايي در ميان مسئولان پيدا نشد و اين سرکوبگری همچنان ادامه دارد.
4 - شركت در حمله به مراجع و حصر و دستگيري هواداران آنها از بدو انقلاب تا كنوناز جمله حمله به خانه ها و حصر آيات عظام قمي و شريعتمداري و روحاني و منتظري و...
5 - شركت در اشغال سفارت امريكا و گروگانگیری كه از  13 آبان 1358 تا كنون، موجب خسران فراواني گشته است و ایرانیان دارند بهای آن را می پردازندطرح گروگانگیری که در امریکا، توسط کیسینجر و راکفلر و همه آنهائی تهیه شده بود که قصد کودتا بر ضد انقلاب ایران از سوئی و ایجاد روحیه تهاجمی در امریکائیان بعد از شکست ویتنام و روی کار آوردن ریگان و ریگانیسم را داشتند و اجرای آن در ایران، توسط کسانی که دستیار آنان بودند و «دانشجویان خط امام » را آلت فعل کرده بودند، هم امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی ایران کرد و هم زمینه حضور زمينه حضور گسترده روسيه و چين و ... در سیاست و اقتصاد ایران را فراهم آوردضربه از درون به انقلاب ایران، عوامل و اسباب حمله از بیرون را فراهم کردانگلستان و امریکا اسباب شروع و ادامه جنگ را فراهم کردندعراق به ايران حمله کرد و بعد از یک جنگ هشت ساله، او خطاب به سفیر وقت امریکا در بغداد، گفتما طوفان انقلاب ایران را از منطقه دفع کردیم، چرا به وعده ها عمل نمی شود؟ همراه با جنگ، تحريم و انزواي ايران در امور بين المللي و... بودتصرف سفارت امريكا زيان فراواني براي كشور به بار آورد به گونه اي كه در نهايت با سرافكندگي قرارداد الجزاير توسط خميني و دستیاران او، به ضرر ايران، بسته شدهمراه با آن، سازشهای پنهانی با گروه ریگان و بوش انجام گرفتند که دو افتضاح بین المللی اکتبر سورپرایز و ایران گیت را ببار آوردند
6 - سپاه از عوامل ایجاد و ادامه جنگ بودايجاد تنش با عراق كه بهانه لازم را برای تجاوز ارتش صدام به ایران فراهم آوردهمزمان با حمله قوای عراق به ایران، در پشت جبهه، سپاه از سوئی، جبهه جنگ داخلی (مبارزه با «گروهکها») را گشود و از سوی دیگر، در خرداد 60، در واپسین مرحله کودتای خزنده، نقش تعیین کننده ای را از راه شرکت در سرکوب خونین جنبش اعتراض به کودتا، بازی کردادامه دادن به جنگ، هم برای تبدیل کردن سپاه به نیروی مسلح اول و حزب سیاسی مسلح و هم برای استوار کردن پایه استبداد ولایت مطلقه فقیه، ضرور بوداین شد که جنگی که در خرداد 60، با پیروزی ایران می باید پایان می یافت، بمدت سال دیگر ادامه یافت و در شکست پایان یافتایران در جنگ شکست خوردمردم ایران نتوانستند هدف انقلاب خویش را متحقق کننداستبداد برقرار شد و سپاه برای تصرف دولت و اقتصاد کشور کام گشودامروز، کار مداخله سپاه در امور کشور به جائی رسیده است که احمدی نژاد، کسی که خود دولت را به تصرف سپاه داده است، از دخالت سپاه در انتخابات نظام پزشکی، شکایت می کندالبته دادرسی نیز نمی یابد.
      سپاه كه در ابتداي جنگ تنها یک تیپ پیاده به نام 17قم و یک لشگر به نام محمد رسول‌الله را در اختيار داشت در انتهاي جنگ به ارتشی شامل نيروي هوايي و دريايي و زميني و بسيج و سپاه قدس با دهها لشكر و تيپ و... تبديل شد كه همواره بر كليه امور نظامي و امنيتي و اطلاعاتي و فرهنگي و سياسي و اقتصادي و ورزشي و ... كشور حكم  می راند.
    محسن رضايي در رابطه با حضور اين نيرو در جنگ و سود و فايده آن مي گويد: «اگر جنگ را ادامه نمی‌دادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمی‌شد.آن‌هایی که می‌گویند شش سال از سال جنگ بیهوده بود و سال‌های جنگ را وتوصیف می‌کنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان می‌دادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود». 
      محسن رضايي همانند برخي ديگر از بنایان استبداد جنایت و فساد و خیانت گستر، از دید دو هدف بالا، در باره ادامه جنگ، آن می گوید که واقع شده استمی گفتند جنگ نعمت استاز دید استبدادیان جنگ نعمت بودزیرا با ادامه دادن به آن، نسل انقلاب را از سر راه برداشتند و مخالفتي را  با سبعانه ترین روشها سرکوب کردنددولت استبدادیان و حزب مسلح سیاسی حاکم بر دولت را بوجود آوردندبهائی را که اندازه نمی شناسد، به مردم ایران تحمیل کردنددر باره «جنگ نعمت است»، در جمله های زیر تأمل کنیم:
خامنه‌ای: "جنگ نعمتى الهى بود." 
-رجایی: «جنگ نعمت استدر سایه آن مسائل حل می شوند».   
    در دوران جنگ و از آن پس تا كنون، همه دستگاهاي تبليغاتي دستگاه تبلیغاتی رﮊیم ولايت فقیه که در اختیار سپاه است، سعي می کند با زبان عامه فریب، القاء کند كه اگر سپاه نبود ارتش توان حفظ كشور را نداشت در حاليكه در ابتداي جنگ كه ارتش عراق با تمام توان به ايران حمله کرد، تنها ارتش متلاشی بود که تحت فرماندهی بنی صدر تجدید سازمان کرد و با آنکه تحت فشار دستگاههاي امنيتي – اطلاعاتي بود و هر روز، به این و آن بهانه، افسرانش در معرض دستگیری بودند، برابر عراق ايستاد و پيش روي آنها را متوقف ساختابتکار عملیات را از آن خود کرد و اسناد محرمانه ای که امروز منتشر می شوند، حاکی از آنند که در چهارمین ماه جنگ، عراق شکست خود را پذیرفته بوده استارتش، در عمليات  مهمي چون طریق‌القدس (آزاد سازی بستان و تنگه چزابه)، بیت‌المقدس (فتح خرمشهر)، شکستن حصر آبادان و فتح‌المبین(آزادسازی شوش دانیال، دزفول، دشت عباسو... به پيروزي دست يافت كه تا آن زمان سپاه آنچنان نيرويي نبود و اين در حالي بود كه به هنگام حمله ارتش عراق به ايران وضعيت ارتش ايران به اين گونه بود كه در زير مي آيدارتش به گفته تیمسار فلاحی تنها روز می‌‌توانست در برابر هجوم دشمن ایستادگی کندلشكر زرهي خوزستان كه مجهزترين لشگر زرهي ارتش ايران قبل از انقلاب بود و نقش تدافعي درحمله احتمالي ارتش عراق به ايران جزو مسئوليت هاي سازماني آن لشگر مجهز بود، به هنگام حمله ارتش عراق به ايران از 385 تانك سازماني‌اش، تنها 28تانك آمادگی عملیات داشتندتمامی فرماندهان آن لشگر تا رده فرماندهان گردان و گروهان در زندان بودند.  
    به راستي چرا همه در زندان بودند آيا به جز آن بود كه ريشهري كودتای نوﮊه را دست آویز کرد و محمد غرضي استاندار آن زمان خوزستان فرمان حمله و دستگيري ارتشيان را صادر نمود و علي شمخاني مسئوليت اجرای دستور را بر عهده داشت؟ آن زمان سپاهي نبود و اگر هم بود تنها به فرمان سياسيون در اموري دخالت مي كرد كه به زيان انقلاب تمام شدشركت در كودتا بر ضد رئيس جمهوری، در واقع، ولایت جمهور مردم و انقلاب مردم، و سركوب و كشتار جوانان از آن امور بودبعد از كودتا بر ضد رئيس جمهوری، سپاه براي كسب قدرت و نشان دادن اينكه اگر بني صدر و ارتش نبودند ما كار صدام را يكسره مي كرديم دست به نابودي جوانان كم سن و سال زددر اين مورد به خاطره زير توجه فرماييد:سرتیپ دوم بیرالوند به مناسبت هفته دفاع مقدس در روزنامه اطلاعات نوشت: «خبر دادند گردان عاشقان حسین (عبرای پاکسازی میدان مین در راهندتا به آن روز نام این گردان را نشنیده بودم و با نحوه کار آشنا نبودمساعتی نگذشت که دو ماشین ریو که پر از بسیجی‌ها بود وارد منطقه شدندهنوز برادران بسیجی از ماشین پیاده‌ نشده بودند که یکدیگر را در آغوش گرفتند و همدیگر را بوسیدندصحنه عجیبی بود.از شدت گریه جوانان بسیجی، همه رزمندگان به گریه افتاده بودندهنوز نمی‌دانستیم کار آن بچه‌ها چیست
    خداحافظی بچه‌های بسیج که تمام شد، در کنار میدان مین به خط ایستادند و در حالی که چهره‌های همه‌شان پر از اشک بود به میدان مین نگاه می‌کردندمنطقه در سکوت فرو رفته بود و همه رزمندگان با هیجان و نگرانی چشم به بسیجی‌ها دوخته بودندجوان بسیجی که تقریبا حدود 20 سال سن داشت رو به برادران بسیجی کرد و گفت:" فدای بدن پاره پاره آقا اباعبدالله، تمام جانهای ماآقا منتظرندبیشتر از این آقا را معطل نگذارید." یا حسین گفت و به میدان مین زدصدای انفجارهای پشت سر هم جهنمی از آتش را در مقابل دیدگاه همه به وجود آوردصدای یا حسین بچه‌های بسیجی در صدای انفجارها گم شده بود...» 
    مطابق آماری که بعدها از سوی مدیرکل آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی اعلام شد، 44 درصد شهدای جنگ، معادل 96 هزار نفر را نوجوانان و جوانان 16 تا 20 سال تشکیل دادندجنایتکاری چون علی اکبر پرورش، وزیر آموزش و پرورش بود و در مجلس گفت: 150 هزار دانش آموز را روانه میدانهای جنگ کرده استشرح ستایش آمیز از رفتار جنایتکارانه که پاک سازی میدان مین با نوجوانان باشد، گویای طرز فکر جنایتکارانه ایست که بانیان این استبداد تبهکار در سر دارند.
    عامل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، همگرائی در هدف بودانگلستان و غرب (بنا بر قول وزیر دفاع انگلستان در حکومت تاچر و سفیر وقتش در بغدادسود خود را در ادامه جنگ می دیدند زیرا طوفان انقلابی که گل را بر گلوله پیروز کرده بود، اینک، در آتش و خون، فرو می خوابید و ایران فرصت رشد و توانمند شدن را از دست می داداین هدف، با دو هدف، یکی استقرار دولت ولایت مطلقه فقیه و دیگری تبدیل سپاه به ستون فقرات این دولت و ایجاد ستون پایه های دیگر این استبداد، هم سو و بسا، تحقق هر یک در گرو تحقق دیگری بود.  
     بعد از پايان جنگ كه اين نيروها از جبهه ها بازگشتند اكثرا به موقعيت ها و مقامات بالايي رسيدند و با در اختيار گرفتن پستهاي مهم يورش به كل نظام را در برنامه خود قرار دادندسازمانهای سیاسی مسلحی که سپاه را تشکیل داده بودند، اینک آن را به حزب سیاسی مسلح حاکم بر دولت، بدل کرده اند
چند ماه قبل از كودتاي سال شصت آقاي بني صدر در مراسم 14 اسفند در دانشگاه تهران سخنراني مي كرد كه نيروهاي وابسته به كميته هاي انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران ملبس به لباس شخصي و نظامي به آن سخنراني حمله كرده كه برخي از آنها توسط مردم دستگير شدند اما فرياد كودتاچيان آينده بلند شد كه حاميان رئيس جمهور مردم را كتك زدند اما بعد از آن جريان در كتاب غائله 14اسفند توسط مقامات قضايي اينچنين آمده بود.:"گروه عظیمی از حزب الله از صبح 14 اسفند در دانشگاه فعالانه حضور داشته، جهت یاری پاسداران یک مینی بوس از کمیته قزوین اعزام شده بودند.
 همین پاسداران بودند که در قطع سیم‌های بلندگو شرکت داشتند.
 شرکت حزب الله و پاسداران بر علیه بنی‌صدر طبیعی بود، سپاه بدون هیچ واهمه و ملاحظه‌ای مانند کوه در برابر بنی‌صدر می‌ایستداگر 14اسفند بدون حضور نهاد‌های انقلاب و پرخاش آنان و بدون نعره های حزب الله پایان می یافت، اکنون ما مسلما در این اوج گذرگاه انقلاب گام بر نمی‌داشتیم." اوج گذرگاه انقلاب همانند همين پيچ تاريخي اي است كه آقاي خامنه اي بعد از كودتاي انتخاباتي سال 88 از آن استفاده مي نمايد.
7 - بعد از اين عمليات افراد سپاه با كمك نيروهاي كميته و حزب الله بود كه چند روز قبل از انجام كودتا در سال 60،  هاشمي در خاطرات خود در تاريخ 28 خرداد ماه  سال 60، از آمدن افراد سپاه از جبهه هاي جنگ به تهران خبر مي دهد و مي نویسد: « اول شب، همراه ﺁقای بهشتی، به دیدن سپاهیان خوزستانی که از خوزستان ﺁمده بودند به پارک خرم رفتیم.» سپاهيان خوزستان كه مي بايست در جبهه هاي جنگ مي بودند، دو روز قبل از كودتا در تهران چه مي كردند؟  اين سپاهيان كه در سال 59، قبل از آغاز جنگ، لشگر خوزستان را به حال تلاشی در آورده بودند، آيا مي دانستند به چه منظور به تهران آورده شده اند؟ اين نيروها بدون اجازه فرمانده كل قوا و برای کودتا برضد او، چگونه به تهران آورده شدند؟ ديدار شبانه كودتاچياني چون هاشمي رفسنجاني و بهشتي با اين نيروها شبيه همان ديدارهاي شبانه كودتاچيان دوران مصدق با چماقداران مي باشدزیرا آن شب، برنامه واپسین مرحله کودتای خزنده، برنامه گذاری شد.
    همين نيرو را ملت در جريان كودتاي انتخاباتي سال 88 نيز به خوبي توانستند مشاهده نمايند كه چگونه مردم را در خيابانها به گلوله بستند و بر سر جنازه های شهیدان و خانواده های آنها چه آوردند؟ 
    در دوران اخير، مردم به خوبي با چهره خشن و جنايتكار بخش سرکوبگر سپاه، آشنا شده و آگاه گشتند كه اين نيرو براي حفظ قدرت خود حاضر به هر كاري بر ضد مردم استهنوز يادمان هست كه محمد غرضي استاندار خوزستان مي گفت حاضريم نيمي از خوزستان از دست برود اما بني صدر پيروز جنگ نشودمحمد غرضي شايد فراموش شده باشد اما او تنها نبود، حسین خمینی، همین سخن را از زبان رهبران حزب جمهوری اسلامی شنید و در مصاحبه باز گفت. پنداری وظیفه دائمی بخش سرکوبگر سپاه، انجام کودتاهای پی در پی استبعد از کودتای خرداد 60، کودتای فروردین 68 برضد منتظری (برکناری او از قائم مقامی رهبرو بعد از آن، کودتائی که خامنه ای «رهبر» کرد (ناکام کردن احمد خمینی و مجبور کردن مجلس خبرگان به رأی دادن به خامنه ای و از آن ایران گیتی ها شدن دولتو بعد از آن، کودتائی (تقلب بزرگ در«انتخابات» ریاست جمهوری سال 1384) که احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند و بعد از آن، کودتای خرداد 88 که حاصلش تجدید ریاست جمهوری احمدی نژاد و مقابله اش با خامنه ای شده استحاصل اینهمه، سلطه مافیاهای نظامی – مالی بر دولت و اقتصاد کشور استو اینک سپاه آماده مدیریت «انتخابات» خرداد 92 می شود.
8 - شركت و دخالت در انتخابات مختلفسپاه پاسداران از ابتداي انقلاب و به خصوص بعد از انتخابات اول رياست جمهوري كه منجر به انتخاب بني صدر به ریاست جمهوري شد و فرمان خميني براي تقلب در انتخابات مجلس صادر شد، در همه «انتخابات» مداخله کرده استدر«انتخابات» مجلس اول، با كمك حزب جمهوري اسلامي، سپاه افراد خود را وارد عمل کرد تا نخستین انتخابات ساختگی، برای آنکه مجلس به تصرف مخالفان رئیس جمهوری درآید، انجام بگیردافرادی از سپاه نیز «نماینده» مجلس شداسامي آنها در زیر خواهد آمد .در دوران خميني، بنابر منشی كه او داشت و نمی خواست هیچ مزاحمی برای قدرتش پیدا شود، افراد سپاه كمتر به سياست مي پرداختنددر حقیقت، درپرده به این کار می پرداختندنیروی لازم را هم نداشتندولي از زمانی که خامنه اي با زور سرنيزه سپاه، توانست حكم مرجعيت خود را از شوراي مدرسين حوزه علميه قم بگيرد، خامنه ای بر این شد که سپاه را در از سر راه برداشتن مزاحمهای ولایت مطلقه خویش، بکار بردناچار می باید به سپاه نیز میدان می داد و دادچشمش را بر جنايت ها و خيانت ها و جفاها و خطاهاي سرداران سپاه بستجز این نیز نمی توانست بکند زیرا خود و بیتش نیز همین کارها را می کردنددر عوض، سپاه هر كاري كه خامنه ای از او خواست، کرداز جمله به این دلیل که در راستای هدف سپاه که تبدیل شدن به یک حزب سیاسی مسلح و مسلط بر دولت است، نیز، بود و هست.
● از انتخابات مرحله دوم مجلس پنجم بدین سو، به دستور سيد علي خامنه اي، افراد سپاه، بطور علنی در انتخابات دخالت کردند و با سازمان دادن به تقلب این کار را کرده انددر آن دوره، پیروزی تنی چند از کاندیداهای کارگزاران در انتخابات مرحله اول و راه یابی چند کاندیدای دیگر این جریان به مرحله دوم انتخابات، نگرانی جدی خامنه ای را برانگیختخامنه اي وارد ميدان شد و شروع به ناسزاگویی به لیبرالها کرداز خطر افتادن مجلس بدست آنها سخن گفتاو به سپاه دستور داد که فعالانه در انتخابات شرکت کند و مانع ورود "لیبرالهابه مجلس گرددبدنبال آن فرمانده کل سپاه، فرمان عملیات سیاسی را در مراسم صبحگاه لشکر ۷ حضرت رسول صادر کرد و گفتما در مرحله دوم باید به صحنه بیائیم و با رای خود نگذاریم لیبرالها ولو یک نفر اینها به مجلس بروند و بخواهند برای ملت و کشور مشکل درست کنند"( کیهان ۲۹ فروردین سال ۱٣۷۵).بعد از انتخابات، «حزب الله» با صدور بیانیه ای اعلام کرد: «ما با تمام قوا به صحنه آمدیم و جریان انتخابات را به مسیر صحیح هدایت کردیم». و فرمانده سپاه هم از اولین «عملیات سیاسی این نیروی پرافتخار که در کارنامه آن ثبت و حفظ شد»، صحبت کرد
     از آن پس، دخالت سپاه در انتخابات، علنی و رسمی شد:
● دخالت در مجلس هفتمبعد از مجلس ششم، دستگاه خامنه ای و سرداران سپاه، ملاحظه از خاتمی و حکومت او و مردم را کنار گذاشتند و در «انتخابات» مجلس هفتم، تقریبا همه اصلاح طلبان را از دور خارج ساختنددر برخی شهرها که نامزدهای آنها پیروز شده بودند با کمک شورای نگهبان و ابطال صندوق ها مانع از عضویت آنها در مجلس شدند.
    در انتخابات رياست جمهوري نهم به فرمان سيد علي خامنه اي و سيد مجتبي خامنه اي، سپاه وارد انتخابات شد تا احمدي نژاد، فرد برگزيده بيت را در برابر هاشمي در مرحله دوم به پيروزي برسانددر اين رابطه، سردار محمد باقر ذوالقدر مي گويد: «انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری در نوع خود بی نظیر بود و باید پیچیده عمل میشد و نیروهای اصولگرا بحمدالله با طراحی درست و چند لایه توانستند در یک رقابت واقعی و تنگاتنگ، حمایت اکثریت مردم را به خدمتگزاری بیشتر و موثرتر به آنها جلب کنند» (روزنامه ایران ۱٨ تیر سال ۱٣٨۴.) 
● انتخابات هشتمین دوره نمایندگی مجلسقبل از انتخابات دور هشتم مجلس، سرداران دست به کار دخالت شدند و فرمان از سوی خامنه ای صادر شد و دو تن از فرماندهان سپاه این گونه سخن راندندسخنان سرلشکر فیروز آبادی در مراسم صبحگاهی ستاد کل نیروهای مسلح در روز ۱٣ بهمنوی که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است در این سخنرانی خواستار جلوگیری از ورود: «متحصنین و مرعوب شدگان امریکا»به مجلس شد و گفت: «امریکا به عده ای مرعوب و فریفته غرب امید بسته استآنها که نامه نوشتند تا با بوش بسازند و به رهبری نوشتند با بوش بسازد و در مجلس تحصن کردند و در دانشگاهی که ۵۰ سال مظهر مبارزه با امریکاست و هنوز خون شهیدان مبارزه با استکبار در آن می جوشد، نفوذ کردند و به نفع امریکا شعار دادند که ملت ایران باید اینها را بشناسندمباد آنها که امریکا به آنان دل بسته، بتوانند به کرسی های مجلس شورای اسلامی دست یابند و باز آن کنند که کردند». (خبرگزاری فارس 
    حسن طائب جانشین فرمانده بسیج در همان روز، ضمن اشاره به طرح موسوم به "بصیرت"، گفته ‏است: «بسیج در جهت اجرای نقش محوری خود فعالیت‌هائی را با هدف حضور حداکثری و ارتقاء بصیرت سیاسی ‏و معرفت دینی مردم و آحاد بسیجیان برای انتخاب اصلح را صورت می‌دهد».‏ به گفته وی این اقدامات غیر از نقشی است که از سوی دولت «در‎ ‎زمینه کمک به تأمین امنیت انتخابات»، بر عهده ‏بسیج گذاشته شده استبنا به اظهارات طائب، سپاه: «برنامه‌هائی برای تبیین فضای سیاسی جهان، منطقه و کشور و ‏نقشی که انتخابات مجلس در تأمین اهداف انقلاب اسلامی و نظام دارد را دنبال خواهد کرد». ‏( خبرگزاری فارس 
● دخالت آشکار در «انتخابات» دهمين دوره ریاست جمهوریاین بار، تقلب بیش از اندازه بزرگ بودمردم برای اعتراض به آن، به جنبش درآمدند.جمهور مردم از کودتای انتخاباتی سال 88 و فرمان سرکوب و قتل و دستگیری و شکنجه و تجاوز معترضین از سوی خامنه ای به سپاه آگاهنددر موقع خود، این نشریه، جزئیات این کودتا را با خوانندگان خود در میان گذاشته است
● در «انتخابات» نهمين دوره مجلس مافیاها، سپاه تا جايي كه توانست تقلب کردتا می شد، بر شمار آرا افزود و نمايندگان مورد نظر را به مجلس فرستادبرخی از سرداران، حتي در انتخاب رييس مجلس هم از تمام توان خود استفاده كردنداما نتوانستند بر سرداري از سرداران خود، يعني علي لاريجاني پيروز شونددر نتيجه، رياست مجلس را به او سپردند تا به قول سردار رضا سراج خط فشار بر رهبري تا حدي شكل بگيرد.
● اینک، سران سپاه پاسداران، در فاصله چند ماه مانده به «انتخابات» يازدهمين دوره رياست جمهوري، از حالا در پي مديريت و مهندسي كردن انتخابات ميباشند تا مگر فرد مورد نظر خود و «رهبر» را به ریاست برسانندتا که مبادا بار ديگر گرفتار سرداري همچون محمود احمدي نژاد از ياران ديرين خود گردند.
9 - دخالت در امور اقتصادي كشوراز دوراني كه هاشمي رفسنجاني نيروهاي سرباز گمنام را وارد دست بکار خوردن و بردن کرد و آنها اجازه یافتند شركت ها تشکیل دهند، تا زماني كه اين شركتها و موسسات توسط يونسي به تعطيلي كشانده شدند، سربازان گمنام در حق برخي از مديران و صاحبان شركتها جنایتها مرتکب شدندآنها مجبور به دادن باج به این سربازان شدندسپاه نیز وارد قلمرو اقتصاد شد و امروز بیشتر از70 درصد این قلمرو را تصاحب کرده است.
     از زمان به سر كار آمدن احمدي نژاد، نظام مديريت بر اقتصاد كشور تغيير يافت و برادران قاچاقچي بر سرنوشت اقتصاد كشور به گونه اي حاكم شده اند كه از كليه امكانات و بودجه كشور براي هر چه بيشتر پر كردن كيسه هاي خود استفاده مي کنندكار به جايي رسيده است كه هيچ قراردادي بدون حضور سپاه پاسداران منعقد نمي شودبزرگترين قراردادهاي نفتي و مخابراتي و گازي و خودروسازي و واردات از شير مرغ تا جان آدميزاد و تا گوشت فاسد و داروي قلابي و... ميان دولت و سپاه بسته شده است و سپاه به دليل ناتواني در اجرا، قراردادها را به شركتهاي مختلف داخلي و خارجي واگذار كرده و درصد یا باج خود را دريافت مي كند.
    اين دخالت در امور اقتصادي تا جايي گسترده شده كه به جرات مي توان گفت تقريبا در هر ده ريال پولي كه جابجا مي شود بيش از ريال آن از گذرگاههاي اين سپاه جابجا شده و سپاه حق السهم خود را در آن دريافت مي كندتشكيل  قرارگاههاي مختلف اقتصادي سپاه پاسداران و تشكيل بانكهاي مختلف و موسسات مالي و در اختيار گرفتن مخابرات و خطوط موبايل – خودرو سازي  و... منجر به سلطه سپاه بركليه موسسات و شركتها و كارخانجات و نهادهاي مالي كشور گشته استبه همين دليل اين نيرو، از بابت هزينه هاي سركوب، كوچكترين كمبودي را احساس نمي كند.
10 -  به چنگ آوردن بسياري از مقامات سياسي و اقتصادي و امنيتي و اطلاعاتي و...در وزارتخانه ها و سازمانها و موسسات و بنياد ها و ...مختلف از جمله صدا وسیما و وزارت ارشاد و وزارت کشور و واواک و وزارت امور خارجه و وزارت آموزش عالی و وزارت اطلاعات و فن آوری و وزارت آموزش و پرورش و وزارت نيرو و  وزارت جهاد كشاورزي و وزارت راه و ترابری و انواع بانكهاي دولتي و خصوصي و انواع موسسات مالي همانند انصار و مهر بسيجيان و كوثر و ثامن الائمه و... و ستاد امر به معروف و نهی از منکر و ستاد ائمه جمعه و جماعت و سازمان فرهنگ و ارتباطات و سازمان تبلیغات اسلامی و سازمان تربیت بدنی و اکثر فدراسیون ها و تیم های ورزشی و بنیاد مستضعفان و ستاد اموال امام و رهبری و ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و سازمان بنادر و كشتيراني و سازمان اوقاف و حج و زیارت و سازمان گمرکات سراسر کشور و نظام پزشکی و قوه قضائی بخصوص «دادگاه های انقلاب» و راهنمایی و رانندگی کل کشور و حوزه های دینی (تربیت نسلی از روحانیان در خدمت سپاه پاسداران).
شماره ۸۲۴ از ۶ تا ۲۰ فروردین ۱۳۹۲