۱۳۹۵ آبان ۲۷, پنجشنبه
مصاحبه ای با محمدعلی امانی قائم مقام دبیرکل حزب موتلفه اسلامی
.
فرموديد كه شهيد لاجوردي تلاش زيادي كرد تا دستگير شدههاي سازمان منافقين را در درون زندان اصلاح كند و سازمان نيز از همين موضوع خيلي عصباني بود، اما بالاخره آن بيرون هم افرادي بودند كه خط سازمان را پيش بردند و مزاحم فعاليت شهيد لاجوردي شوند، در اين خصوص بيشتر توضيح دهيد؟
منافقين بعد از ترور شهيد لاجوردي گروهي را فرستاده بودند كه جنازه ايشان را ببرند آلمان و برنامهريزي كرده بودندكه در مقابل تلويزيون بگويند كه ما جسد لاجوردي را هم آورديم! ما همان شب اطلاع يافتيم و آنها را دستگير كرديم، ميخواستم بگويم اينقدر كينه داشتند كه به جسدش هم نميخواستند رحم كنند!
پيام آقاي لاجوردي مبارزه با جريانات نفاق بود. به عنوان يك عنصر انقلابي ارزشگرا و ديدهبان قوي از ابتداي سال 1354 منافقين را ميشناخت، او بعدها نسبت به جريان منافقين انقلاب اسلامي هم ايدههايي داشت و ميگفت اينها در همان راستاي منافقين هستند و تحليلهايشان يكي است. در قصه سعادتي آقاي بهزاد نبوي خيلي مايل بود لحظات آخر سعادتي را ملاقات كند! آقاي لاجوردي و مرحوم رجايي خيلي به هم علاقه داشتند و ارادت ويژه داشتند. آقاي رجايي زنگ زده بود كه من دوستم [بهزاد نبوي] اينجاست و ملاقاتي ميخواهد، با توجه به اينكه حكم اعدام سعادتي صادر شده بود و اعدامش هم قطعي بود شهيد لاجوردي دستور دادند اعدام را زودتر انجام بدهند و بعد به آقاي رجايي پاسخ داد كه دير گفتيد. اگر زودتر ميگفتيد من كار را انجام ميدادم و آقاي لاجوردي بر اساس تحليل نگذاشت كه اين ملاقات انجام شود. تحليلش اين بود كه اينها با هم همدستند و اينها در حال برنامهريزي براي آينده هستند، البته بعدها ديديم كه همين اتفاق هم افتاد.
آنچه كه در فاصله زماني بعد از رفتن شهيد لاجوردي از زندان يعني در سال 1363 تا سال67 اتفاق افتاد، حاصل فعاليت شبكه اي در داخل كشور بود كه در واقع تعبير همان حرف شهيد لاجوردي محسوب ميشد.
اشارت شما كه مبارزات سال 57 تا 60 رو ديدهايد، جريانات نفاق آن زمان را ديدهايد و فعاليت عوامل منافقين را در خيابانهاي تهران از نزديك مشاهده كردهايد، در اغتشاشات فتنه سال 88 چه چيزي وجود داشت و چه نشانههايي بود كه حضور دوباره سازمان منافقين را درك كرديد؟
ببينيد اساساً حركت انقلاب پس از مبارزه با رژيم شاه و عواملش با جريانات معاندي روبرو شد كه همگي آنها در پس پرده به نوعي هم دست يكديگر بودند. جريانات حزب توده، حزب فداييان خلق، منافقين و... بعد جريان شوم سال 78 كه جريان بسته اي بود كه رونمايي هم شد و براي براندازي نظام اقدام كرد و بعد هم جريان سال 88، ايناه در امتداد يكديگر بودند.
بعد از اتفاقات سال 60، دولت انقلاب كه بر سر كار آمد در درون خود افرادي داشتكه تفكرات التقاطي داشتند مثلا در قصه مجلس دوم و عدم رأي اعتماد به نخست وزير وقتع نود و نه نفر بودند كه رأي ندادند و متهم شدند به ضد امام و...! نگرانيهايي بود كه ما ميدانستيم اگر رشد بكند، روزي در مقابل انقلاب قد علم ميكند و جالب اينجاست كه در همان قصههاي سال 60 حلقههاي اتصال آنها رونمايي ميشد.
مثلا در آن زمان در دادسراي انقلاب مشغول تحقيق در يك موضوع خاص بوديم كه ميديديم خانم زهرا رهنورد در دانشگاه تهران جلسهاي داشت و همزمان با اين جلسه قرار بود مسعود رجوي در يك سالن ديگر سخنراني كند، در آنجا ديديم كه خانم رهنورد گفت: «به جهت اينكه برادر ارزشمند و انقلابيام(!) «مسعود» در يكي از سالن هاي دانشگاه تهران سخنراني دارد من اين جلسه را انجام نميدهم و به اتفاق هم در آن جلسه شركت ميكنيم.
يعني حلقه اتصالات اينطوري بود، ولي تحليل ما اين بوده و هست كه استكبار هميشه نيروي خودش را يكباره رو نميكند.
بالاخره وقتي آمريكا ميگويد من قصد دارم زانوي انقلاب را بشكنم، در هر مقطعي يك عنصرش را رو ميكند. يه وقت امراء ارتش را رو ميكند، بعد كه نتيجه نگرفت بختيار را رو ميكند، باز هم كه نتيجه نميگيرد، از دولت موقت استفاده ميكند، بعد بني صدر، بعد منافقين، اين روند همينطور ادامه دارد، حتي نميتوان فتنه 88 را پايان آن دانست، تا زماني كه جريان اصيل انقلاب وجود داشته باشد، جريان مقابل آن هم وجود خواهد داشت.
دشمن يك روز در لباس فدايي خلق است، يك روز در لباس منافق خلق است و يك روز هم در لباس فتنه78، يك روز در لباس فتنه 88 و همينطور ادامه دارد. ميخواهم عرض كنم كه ما بايد حواسمان جمع باشد و از گذشته درس عبرت بگيريم و بفهميم كه كساني كه در مقابله هستند در مقاطع مختلف با چهرههاي مختلف حاضر ميشوند، امروز ديگر چهره منافقين تمام شده و آنها تبديل به يك گروه مزدور شدهاند و از آنها كاري ساخته نيست. در بزنگاهها است كه همه اينها در كنار هم قرار ميگيرند. مثلاً در سال 88 ديديم كه اول اصل انتخابات را زير سئوال بردند، بعد يك راهپيمايي آرام با ظاهري آراسته راه انداختند كه تودههاي مردم را دور خود جمع كنند. در اينجا بود كه تدبير هوشمندانه مقام معظم رهبري كه در فيلم «قلادههاي طلا» هم نشان داده شد، به كار آمد. آقا در روز شروع فتنه دستوري كليدي دادند و فرمودند: نيروي انتظامي بدون سلاح وارد شود، كتك بخورد، كشته شود، ولي رو به مردم اقدامي نداشته باشد. بعد شما ميبينيد فلان كس كشته ميشود، بعد برايت سئوال مطرح ميشود كه اين در كجاكشته شده است؟ سلاح متعلق به چه كسي بود؟ چطوري كشته شد؟ اصلاً قرار نبود كشته شود...!
اينها ياران خودشان بودند، ما ديديم كه در سال 88 عقبه جريان نفاق همه با هم آمدند كمك به اين جريان كه اگر خدايي ناكرده اتفاقي هم افتاد ادعا كنند ما هم شريك بودهايم. البته اين حركت استمرار دارد و در آينده هم اين اتفاق خواهد افتادو اينگونه نيست كه اين جريان و همدستي به پايان رسيده باشد. در آينده هم اگه خداي ناكرده براي نظام اتفاقي بيفتد باز همه اينها خواهند آمد و هر كس مأموريت خودش را انجام ميدهد. يعني يك خونخوار، يك جنايتكار ميآيد اسلحه به دست ميگيرد و آدم ميكشد. زيرا دشمن ميداند كه نميتواند فرضاً يك جواني را كه رفته رأي داده و به وي گفتهاند كه تقلب شده را مجبور كند اسلحه به دست بگيرد و آدم بكشد. ولي نيروي مزدور ميآيد و آن دختر خانم(ندا آقا سلطان) را ميكشد بعد هم بر روي آن تبليغ ميكند.
اما بعد از يكسال معلوم ميشود كه اصلاً نيروهاي نظام هيچ كدام سلاح نداشتند كه بخواهند بكشند و اين براي مردم روشن ميشود و مردم حقيقت را درك ميكنند.
من در همين جا يك خاطره بگويم، اگر يادتان باشد در جريان پيروزي انقلاب ساواك سينما ركس آبادان را در سال 56 آتش زد و بعد از يكسال فيلمي ساختند و در آن فيلم سعي كردند بگويند كه نيروهاي جوان انقلابي اين كار را انجام دادهاند! آنقدر رسوا بود كه وقتي مردم در سينماهاي تهران اين فيلم را ميديدند، همه هو ميكردند. يك مدت ساواك سعي كرد كساني كه هو ميكنند را دستگير كند اما چراغهاي خاموش سينما و اينكه اين حركت تقريباً از سوي همه بينندگان صورت ميگرفت اين تصميم ساواك را غيرممكن ساخت تا جايي كه رژيم تصميم گرفت ديگر اين فيلم را اكران نكند.
ولي در فيلم قلادههاي طلا مردم با دقت ميبينند و رمزهاي كليدياش را پيدا ميكنند. وقتي در آن فيلم يكي از فرماندهان نيروي انتظامي ميگويد «تا كي ما را بكشند؟ چرا دستور نميدهند؟ اگه نقطه ضعفي دارند بگويند ما نياييم به خيابان! چرا ما بايدكشته بشويم؟ بعد در جواب ميگويند اين يك دستور است و تو بايد دستور را انجام بدهي، مردم نيز ميبينند كه نظام بر اساس يك تدبير فتنه 88 را جلو برده است.
فرموديد كه شهيد لاجوردي تلاش زيادي كرد تا دستگير شدههاي سازمان منافقين را در درون زندان اصلاح كند و سازمان نيز از همين موضوع خيلي عصباني بود، اما بالاخره آن بيرون هم افرادي بودند كه خط سازمان را پيش بردند و مزاحم فعاليت شهيد لاجوردي شوند، در اين خصوص بيشتر توضيح دهيد؟
منافقين بعد از ترور شهيد لاجوردي گروهي را فرستاده بودند كه جنازه ايشان را ببرند آلمان و برنامهريزي كرده بودندكه در مقابل تلويزيون بگويند كه ما جسد لاجوردي را هم آورديم! ما همان شب اطلاع يافتيم و آنها را دستگير كرديم، ميخواستم بگويم اينقدر كينه داشتند كه به جسدش هم نميخواستند رحم كنند!
پيام آقاي لاجوردي مبارزه با جريانات نفاق بود. به عنوان يك عنصر انقلابي ارزشگرا و ديدهبان قوي از ابتداي سال 1354 منافقين را ميشناخت، او بعدها نسبت به جريان منافقين انقلاب اسلامي هم ايدههايي داشت و ميگفت اينها در همان راستاي منافقين هستند و تحليلهايشان يكي است. در قصه سعادتي آقاي بهزاد نبوي خيلي مايل بود لحظات آخر سعادتي را ملاقات كند! آقاي لاجوردي و مرحوم رجايي خيلي به هم علاقه داشتند و ارادت ويژه داشتند. آقاي رجايي زنگ زده بود كه من دوستم [بهزاد نبوي] اينجاست و ملاقاتي ميخواهد، با توجه به اينكه حكم اعدام سعادتي صادر شده بود و اعدامش هم قطعي بود شهيد لاجوردي دستور دادند اعدام را زودتر انجام بدهند و بعد به آقاي رجايي پاسخ داد كه دير گفتيد. اگر زودتر ميگفتيد من كار را انجام ميدادم و آقاي لاجوردي بر اساس تحليل نگذاشت كه اين ملاقات انجام شود. تحليلش اين بود كه اينها با هم همدستند و اينها در حال برنامهريزي براي آينده هستند، البته بعدها ديديم كه همين اتفاق هم افتاد.
آنچه كه در فاصله زماني بعد از رفتن شهيد لاجوردي از زندان يعني در سال 1363 تا سال67 اتفاق افتاد، حاصل فعاليت شبكه اي در داخل كشور بود كه در واقع تعبير همان حرف شهيد لاجوردي محسوب ميشد.
اشارت شما كه مبارزات سال 57 تا 60 رو ديدهايد، جريانات نفاق آن زمان را ديدهايد و فعاليت عوامل منافقين را در خيابانهاي تهران از نزديك مشاهده كردهايد، در اغتشاشات فتنه سال 88 چه چيزي وجود داشت و چه نشانههايي بود كه حضور دوباره سازمان منافقين را درك كرديد؟
ببينيد اساساً حركت انقلاب پس از مبارزه با رژيم شاه و عواملش با جريانات معاندي روبرو شد كه همگي آنها در پس پرده به نوعي هم دست يكديگر بودند. جريانات حزب توده، حزب فداييان خلق، منافقين و... بعد جريان شوم سال 78 كه جريان بسته اي بود كه رونمايي هم شد و براي براندازي نظام اقدام كرد و بعد هم جريان سال 88، ايناه در امتداد يكديگر بودند.
بعد از اتفاقات سال 60، دولت انقلاب كه بر سر كار آمد در درون خود افرادي داشتكه تفكرات التقاطي داشتند مثلا در قصه مجلس دوم و عدم رأي اعتماد به نخست وزير وقتع نود و نه نفر بودند كه رأي ندادند و متهم شدند به ضد امام و...! نگرانيهايي بود كه ما ميدانستيم اگر رشد بكند، روزي در مقابل انقلاب قد علم ميكند و جالب اينجاست كه در همان قصههاي سال 60 حلقههاي اتصال آنها رونمايي ميشد.
مثلا در آن زمان در دادسراي انقلاب مشغول تحقيق در يك موضوع خاص بوديم كه ميديديم خانم زهرا رهنورد در دانشگاه تهران جلسهاي داشت و همزمان با اين جلسه قرار بود مسعود رجوي در يك سالن ديگر سخنراني كند، در آنجا ديديم كه خانم رهنورد گفت: «به جهت اينكه برادر ارزشمند و انقلابيام(!) «مسعود» در يكي از سالن هاي دانشگاه تهران سخنراني دارد من اين جلسه را انجام نميدهم و به اتفاق هم در آن جلسه شركت ميكنيم.
يعني حلقه اتصالات اينطوري بود، ولي تحليل ما اين بوده و هست كه استكبار هميشه نيروي خودش را يكباره رو نميكند.
بالاخره وقتي آمريكا ميگويد من قصد دارم زانوي انقلاب را بشكنم، در هر مقطعي يك عنصرش را رو ميكند. يه وقت امراء ارتش را رو ميكند، بعد كه نتيجه نگرفت بختيار را رو ميكند، باز هم كه نتيجه نميگيرد، از دولت موقت استفاده ميكند، بعد بني صدر، بعد منافقين، اين روند همينطور ادامه دارد، حتي نميتوان فتنه 88 را پايان آن دانست، تا زماني كه جريان اصيل انقلاب وجود داشته باشد، جريان مقابل آن هم وجود خواهد داشت.
دشمن يك روز در لباس فدايي خلق است، يك روز در لباس منافق خلق است و يك روز هم در لباس فتنه78، يك روز در لباس فتنه 88 و همينطور ادامه دارد. ميخواهم عرض كنم كه ما بايد حواسمان جمع باشد و از گذشته درس عبرت بگيريم و بفهميم كه كساني كه در مقابله هستند در مقاطع مختلف با چهرههاي مختلف حاضر ميشوند، امروز ديگر چهره منافقين تمام شده و آنها تبديل به يك گروه مزدور شدهاند و از آنها كاري ساخته نيست. در بزنگاهها است كه همه اينها در كنار هم قرار ميگيرند. مثلاً در سال 88 ديديم كه اول اصل انتخابات را زير سئوال بردند، بعد يك راهپيمايي آرام با ظاهري آراسته راه انداختند كه تودههاي مردم را دور خود جمع كنند. در اينجا بود كه تدبير هوشمندانه مقام معظم رهبري كه در فيلم «قلادههاي طلا» هم نشان داده شد، به كار آمد. آقا در روز شروع فتنه دستوري كليدي دادند و فرمودند: نيروي انتظامي بدون سلاح وارد شود، كتك بخورد، كشته شود، ولي رو به مردم اقدامي نداشته باشد. بعد شما ميبينيد فلان كس كشته ميشود، بعد برايت سئوال مطرح ميشود كه اين در كجاكشته شده است؟ سلاح متعلق به چه كسي بود؟ چطوري كشته شد؟ اصلاً قرار نبود كشته شود...!
اينها ياران خودشان بودند، ما ديديم كه در سال 88 عقبه جريان نفاق همه با هم آمدند كمك به اين جريان كه اگر خدايي ناكرده اتفاقي هم افتاد ادعا كنند ما هم شريك بودهايم. البته اين حركت استمرار دارد و در آينده هم اين اتفاق خواهد افتادو اينگونه نيست كه اين جريان و همدستي به پايان رسيده باشد. در آينده هم اگه خداي ناكرده براي نظام اتفاقي بيفتد باز همه اينها خواهند آمد و هر كس مأموريت خودش را انجام ميدهد. يعني يك خونخوار، يك جنايتكار ميآيد اسلحه به دست ميگيرد و آدم ميكشد. زيرا دشمن ميداند كه نميتواند فرضاً يك جواني را كه رفته رأي داده و به وي گفتهاند كه تقلب شده را مجبور كند اسلحه به دست بگيرد و آدم بكشد. ولي نيروي مزدور ميآيد و آن دختر خانم(ندا آقا سلطان) را ميكشد بعد هم بر روي آن تبليغ ميكند.
اما بعد از يكسال معلوم ميشود كه اصلاً نيروهاي نظام هيچ كدام سلاح نداشتند كه بخواهند بكشند و اين براي مردم روشن ميشود و مردم حقيقت را درك ميكنند.
من در همين جا يك خاطره بگويم، اگر يادتان باشد در جريان پيروزي انقلاب ساواك سينما ركس آبادان را در سال 56 آتش زد و بعد از يكسال فيلمي ساختند و در آن فيلم سعي كردند بگويند كه نيروهاي جوان انقلابي اين كار را انجام دادهاند! آنقدر رسوا بود كه وقتي مردم در سينماهاي تهران اين فيلم را ميديدند، همه هو ميكردند. يك مدت ساواك سعي كرد كساني كه هو ميكنند را دستگير كند اما چراغهاي خاموش سينما و اينكه اين حركت تقريباً از سوي همه بينندگان صورت ميگرفت اين تصميم ساواك را غيرممكن ساخت تا جايي كه رژيم تصميم گرفت ديگر اين فيلم را اكران نكند.
ولي در فيلم قلادههاي طلا مردم با دقت ميبينند و رمزهاي كليدياش را پيدا ميكنند. وقتي در آن فيلم يكي از فرماندهان نيروي انتظامي ميگويد «تا كي ما را بكشند؟ چرا دستور نميدهند؟ اگه نقطه ضعفي دارند بگويند ما نياييم به خيابان! چرا ما بايدكشته بشويم؟ بعد در جواب ميگويند اين يك دستور است و تو بايد دستور را انجام بدهي، مردم نيز ميبينند كه نظام بر اساس يك تدبير فتنه 88 را جلو برده است.
نگرانی در مورد وضعیت سه زندانی پس از اعتصاب غذا
ارسال
بر اساس گزارشها مهدی و حسین رجبیان، دو هنرمند زندانی و علی
شریعتی، فعال مدنی زندانی، که دست به اعتصاب غذا زدهاند، وضعیت جسمی
مناسبی ندارند و در روزهای گذشته مهدی رجبیان و علی شریعتی به بهداری زندان
اوین منتقل شدهاند.
کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران به نقل از یک «منبع آگاه»
اعلام کرد که مهدی رجبیان ۱۲ آبان به بهداری زندان منتقل شده و پزشک
بهداری اعلام کرده که او «باید به بیمارستان منتقل شود اما مهدی به دلیل
اینکه در اعتصاب غذا است با رفتن به بیمارستان موافقت نمیکند».
|برای دریافت تازهترین خبرها به تلگــــرام رادیو فردا بپیوندید|
به گفته این «منبع آگاه»، انتقال چند ساعته مهدی رجبیان به
بیمارستان «مشکلی را حل نمیکند» و پس از معاینه «دوباره او را به زندان
برمیگردانند».
او اضافه کرد: «وضعیت مهدی رجبیان پس از پنج روز اعتصاب غذا
وخیم است و ما نگرانیم که اگر او به بیمارستان منتقل نشود خطر جسمی جبران
ناپذیری برایش پیش بیاید».
مهدی و حسین رجبیان، دو هنرمند زندانی، از روز هفتم آبان ماه
در اعتراض به «کوتاهی در رسیدگی درمانی و نداشتن حق مرخصی» اعتصاب غذا
کردهاند.
بر اساس گزارشها حسین رجبیان دچار عفونت ریه و مهدی رجبیان «مشکوک» به بیماری ام اس است.
مهدی رجبیان بنیانگذار سایت «برگ موزیک»، بود که از مشهورترین و فعالترین وبسایتهای موسیقی آلترناتیو در ایران به شمار میآید.
برادران رجبیان دو آهنگساز و نوازنده هستند که با حکم شعبه ۲۸
دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام «توهین به مقدسات» و «تبلیغ علیه
نظام» به شش سال زندان محکوم شدند.
این حکم در دادگاه تجدیدنظر به سه سال حبس تعزیری و سه سال
حبس تعلیقی تغییر کرد، و هر دو برادر در تاریخ ۱۶ خرداد خود را به زندان
اوین معرفی کردند.
بر اساس گزارشها همچنین علی شریعتی، فعال مدنی، دوشنبه ۱۰
آبان، هنگامی که برای انجام کارهای اداری به شهرداری پردیس مراجعه کرده
بود، توسط مأموران وزارت اطلاعات بازداشت شده و «از همان لحظه بازداشت دست
به اعتصاب غذا زده است».
شایستهالسادات شهیدی، مادر این زندانی سیاسی، به وبسایت
کلمه گفته است که پسرش «پس از بدحالیهای ناشی از اعتصاب غذا به بهداری
منتقل شده است».
او اضلفه کرده که پسرش، «تپش قلب داشته و دست و پای چپش بیحس شده است».
بر اساس این گزارش، علی شریعتی به دلیل تجمع در مقابل مجلس در
اعتراض به موضوع اسیدپاشیها در اصفهان به «اقدام علیه امنیت ملی» محکوم
شده و اعلام کرده که تا حذف این اتهام از پروندهاش به اعتصاب غذا ادامه
خواهد داد.
آقای شریعتی در روز ۲۹ بهمن ماه ۹۳ دستگیر و در شعبه ۱۵
دادگاه انقلاب به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به ۱۲ سال و ۹ ماه زندان
محکوم شده بود که این حکم در دادگاه تجدید نظر به پنج سال کاهش یافته است.
کمیته حقوق بشر مجمع عمومی ملل متحد روز ۲۵ آبان ماه، با ۸۵
رای موافق، قطعنامهای را به تصویب رساند که در آن نسبت به نقض شدید حقوق
بشر در ایران ابراز نگرانی جدی میشود.
در این قطعنامه از حکومت ایران خواسته میشود که به روند
تحدید آزادی بیان و اندیشه و اعتقادات مذهبی، بازداشتهای گسترده خودسرانه و
ربودن مخالفان متهم پایان دهد. ایران اما متن قطعنامه ارائهشده را رد
کرده و میگوید حامیان آن خود «ناقض حقوق بشر هستند».
نماینده کانادا، ارائهکننده پیشنویس این قطعنامه، از وضعیت
حقوق بشر در ایران و نیز فقدان تلاشها در واکنش به انتقاداتی که تا کنون
مطرح شده، ابراز ناامیدی کرده است. کانادا میگوید این قطعنامه، نه با
اهداف سیاسی، که برای کمک به بهرهمند شدن ایرانیان از حقوق خود، ارائه
شدهاست.
بریتانیا، از جمله حامیان این قطعنامه، در عین حال از افزایش
اعدامها در ایران، نقض حقوق زنان و ضعف حکومت قانون «شدیدا ابراز نگرانی
کرد». نماینده ایالات متحده نیز نگرانی خود را در مورد وضعیت و حقوق
اقلیتها و نیز افراد زیر سن قانونی ابراز کردهاست.
ایران به دلیل شمار بالای اعدامها، و بهطور مشخص اعدام
افرادی که زیر سن قانون مرتکب جرم شدهاند، با انتقادهای گستردهای روبهرو
است. این انتقادها البته به تازگی در گفتمان مقامهای دولتی و قضایی ایران نیز بازتاب پیدا کردهاست
که از کارآمد نبودن شمار بالای اعدامها، بهویژه در مورد متهمان عرضه
مواد مخدر سخن گفتهاند. بنا بر گزارشها، عمده احکام اعدام در ایران، در
رابطه با جرایم مواد مخدر صادر میشود.
از دیگر کشورهایی که به قطعنامه ایران رای مثبت داد، عربستات
سعودی بود. عبدالله معلمی، نماینده این کشور در سازمان ملل، گفته بر خلاف
سنت همیشگی که از رای دادن به این قطعنامه خودداری میکند، این بار «به
خاطر مردم ایران» به آن رای مثبت میدهد.
ایران از سوی دیگر میگوید کشورش از مذاکرات در مورد این
موضوع کنار گذاشته شده و در پیشنویس ارائهشده نیز «صداقتی وجود ندارد».
هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل در عین حال میگوید عادلانه نیست که هدف
چنین قطعنامه یکطرفهای قرار گیرد و حامیان این قطعنامه خود از ناقضان
حقوق بشر هستند. به گفته نمایندگی ایران، ارائه این قطعنامه، با اهداف و
نیتهای سیاسی صورت گرفتهاست. از کشورهای دیگری که در حمایت از ایران،
سخنان مشابهی را مطرح کرده یا به قطعنامه رای منفی دادند، کره شمالی،
سوریه، کوبا یا پاکستان بودند.
در مجموع ۸۵ عضو کمیته به این قطعنامه رای موافق دادند، ۳۵ عضو با آن مخالفت کرده و ۶۳ عضو دیگر، از رای دادن خودداری کردند.
این نخستین بار نیست که دولت و سازوکار حکومتی و قضایی ایران، متهم به نقض حقوق بشر میشود.
حسن روحانی، رئیسجمهوری ایران، در زمان کارزار انتخاباتیاش
وعدههایی در زمینه بهبود حقوق بشر در ایران داده بود. ایران مذاکراتی
اولیه را نیز با نهادهایی مانند اتحادیه اروپا انجام دادهاست. علی مطهری، نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، به تازگی گفته برخی انتقادهای اروپاییها در مورد نقض حقوق بشر در ایران وارد است.
از سوی دیگر اما شمار اعدامها در ایران، کشوری که از این
منظر پس از چین در جایگاه دوم جهان قرار دارد، همچنان بالا است. وضعیت
آزادی اطلاعرسانی، شمار زندانیان عقیدتی و سیاسی، ادامه حصر معترضان به
انتخابات ۸۸، بازداشت و تهدید روزنامهنگاران یا سرکوب باورمندان مختلف،
نیز هر ساله با انتقادهای سازمانهای فرادولتی روبهرو است. در عین حال
روحانیون نزدیک به ساختار مرکزی حکومت ایران نیز، مخالفت شدید خود را با
مسائلی مانند بازگشایی دفتر اتحادیه اروپا در ایران ابراز کردهاند؛ موضوعی
که خود به گفته نایب رئیس مجلس ایران، ناشی از مسائل حقوق بشریست.
اشتراک در:
پستها (Atom)