نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

کودتاهای ویرانگر؛ شکستی سه گانه منوچهر تقوی بیات

کودتاهای ویرانگر؛ شکستی سه گانه
منوچهر تقوی بیات

درآمد ـ کودتا (Coup d´Ètat)؛ در زبان فرانسه Coup ( کو) یعنی بریدن یا قطع کردن است و Ètat (اِتا) یعنی دولت و یا به معنای دولت برآمده از قانون است، در آن میان(´ d) هم حرف اضافه است. در لغت نامه ی فرانسوی "روبر" در معنای کودتا نوشته شده است؛ "کودتا، گرفتن حکومت بر خلاف قانون اساسی است". قانون اساسی را نمایندگان مردم بر اساس حقوق اولیه و اساسی مردم، می نویسند و برای اداره ی کشور، تصویب می کنند و دولتی که نماینده ی مردم است، آن را اجرا می کند. آموزش و پرورش و اقتصاد، برپایه ی فرهنگ ملی و مردمی، برنامه ریزی و اجرا می شود. اما در کشور ما از دیر باز آزادی و استقلال از میان رفته است و بیگانگان با زور و نیروی ارتشی، با کودتا و پشتیبانی از مزدوران بومی، آخوندها و "آیت الله" ها، رأی و اراده ی مردم را زیر پا می گذارند و برای مردم ما، شاه و ولی فقیه و رئیس جمهور و دولت های برآمده از لوله ی تفنگ می سازند. برنامه های اقتصادی و فرهنگی استعماری می ریزند و تا می توانند مردم را در ژرفای چاه نادانیِ جمکران فرو می برند. کسانی را هم که بیدار و یا آگاه بشوند به زنجیر می کِشندشان و زنجیروار و پی در پی، آن ها را در زندان، در خیابان و بیابان و کوه و دره، به بهانه های گوناگون، می کُشند.
کودکستان و دبستان و دانشگاه، تلویزیون و همه ی دستگاه های اندیشه ساز را امروز با زور به دست نادانان و دشمنان مردم سپرده اند تا "دانشمندان" و "فیلسوفان" و "رهبرانی" چون خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و دکتر سروش و دکترهای فطیر و بی مایه و دروغی برای مان فراهم کنند.
در این انبوه بر آمده از شگردهای استعماری، نه تنها توده ها را به هرکجا و همه جا می کشند، بلکه به درس خوانده ها و دانشگاه دیده ها هم مصدق را به گونه ای می شناسانند که گویی بُت است و باید آن را شکست و آن بی سوادِ سوادکوهیِ هرزه درا و بد دهن را منشأ خدمات ایران نوین می نامند. در این تغابن که خرمهره به جای لعل و گوهر، بازاری گرم و جهانی دارد، روشنفکران ما دکتر مصدق را با خمینی و رضاخان و پسرش، در یک ترازو می گذارند. اگر ما هم آزادی و آزادگی و استقلال داشتیم، ما هم دانشگاه های مستقل می داشتیم و دانشجویان و دانشوران ایرانی، درباره ی اندیشه های بزرگان ما به پژوهش می پرداختند، آنگاه در سایه ی پژوهش های روش مند روشن می شد که ما هم می توانیم بزرگانی بزرگ تر از چرچیل و ابراهام لینکلن و شکسپیر داشته باشیم. فرزندانمان  نیز با روش های متدیک و دانشگاهی می آموختند آنجا که کسی با دست خالی و به کمک مردمی کم سواد و استعمارزده به جنگ سرمایه داری جهانی  به سرکردگی چرچیل و ژنرال آیزنهاور رفته، چه جایگاهی در جهان دارا است، در سایه ی پژوهش های دانشگاهی اندیشمند و حکیمی مانند فردوسی که فرهنگ و ادبیاتی به گستردگی فرهنگ و ادب پارسی در درازای هزار سال در پهنای سرزمین هایی از هند و افغانستان تا بوسنی و قسطنطنیه و مصر پدید آورده است (که همچنان پویا و زنده است ) را ارج می نهادند، با ژرف اندیشی و خرد ورزی به آن می پرداختند تا آخوندی بیگانه پرست نتواند فردوسی را "مردی زیانکار" بخواند و دانشگاهیان ما، او را تا پایه ی یک حماسه سرا و نقال پایین نمی آوردند:«جای آن است که خون موج زند در دل لعل ـ زین تغابن که خزف می شکند بازارش/ حافظ».
از ستم هایی که بر مردم ما رفته و از شکست هایی که ملت ایران با آن روبرو شده است، یکی هم کودتای انگلیسی یا به عبارتی دیگر، کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. کودتای ۲۸ مرداد حلقه ی واسط کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای خمینی است. تنها هم دستانِ خمینی و یا به اصطلاح، اصلاح طلبان هستند که بخوبی معنای کودتای خمینی را درک می کنند.[ البته کودتای خزنده و آرامی نیز خامنه ای علیه اصلاح طلبان انجام داد که از این مقوله بیرون است.] ماهیت و عملکرد این کودتاها یکی  بود و یک هدف را دنبال می کرد و آن نابود ساختن اراده ی مردم و غارت کشور ما بود و هست. هنوز هم این غارت ادامه دارد. ما نمی توانیم این سه حادثه ی بزرگ ویرانگر را در ارتباط با هم ندانیم.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی (۱۹۲۰ میلادی ) برای اجرای کامل قرارداد ۱۹۱۹ انجام گرفت تا کلیه ی امور لشکری و کشوری در اختیار انگلستان قرار گیرد. دکتر مصدق با این قرارداد به مخالفت پرداخت و به سوئیس رفت و افکار جهانیان را نسبت به مفاد این قرارداد استعماری آگاه ساخت.
ناگهان با از میان رفتن روسیه ی تزاری قرارداد ۱۹۱۹ راه یک کودتا را در پیش گرفت. پس از انقلاب اکتبردر روسیه،  شوروی  فرماندهی نیروی قزاق در ایران را رها کرد. ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیس در ایران (قزوین)، نیروی قزاق را در اختیار گرفت. با همکاری هرمن نورمن و به کمک پادوهایی مانند اردشیر ریپورتر و سید ضیاء الدین طباطبایی، جاسوسان انگلیس در ایران، ژنرال آیرونساید، زیر فرماندهی چرچیل( که در آن روزگار، بی اعتنا به پارلمان و دولت ناتوان انگلیس، خودسرانه عمل می کرد)، در اجرای کودتای ۱۲۹۹ دخالت کرد و رضاخان را که فرمانده آتریاد تهران بود به قدرت رساند. رضا خان پس از رسیدن به سلطنت، بدستور بیگانگان اصلاحاتی برای استقرار یک اقتصاد وابسته به دست یک حکومت وابسته انجام داد. حکومت وابسته و اقتصاد وارداتی و دلال در طول نود سال گذشته صنعت و کشاورزی بومی و ملی ما را نابود کرده است. جامعه ای که همه چیزش وابسته و وارداتی باشد اندیشه و دانش و عادات و فرهنگش نیز خود بخود غیر ملی و وابسته می شود.
رشد سرمایه داری دلال و واسطه گی، فرهنگ وابستگی را در ایران توسعه داده و اندیشه ی ملی و اقتصاد و فرهنگ ملی ما را نابود ساخته است. نبود یک اقتصاد ملی سبب شد تا طبقه شهر نشین صنعتگر و صنایع ملی در ایران پیشرفت نکند. فقدان یک زیر ساخت اقتصادی ملی، موجب ناتوانی طبقات و قشرهای اجتماعی شهرنشین و ملی گردید. دکتر مصدق در چنین شرائطی کوشید تا یک حکومت ملی در ایران بوجود آورد. حکومتی بدون وجود یک بورژوازی ملی توانمند. دولت ملی دکتر مصدق، پشتیبانی اقتصادی و سیاسی ملی پیشرفته و توانمندی نداشت و برای تقویت اقتصاد ملی ناچار شد قرضه ملی بفروشد و از پس انداز ضعیف پیرزنان و شهرنشینان فقیر کمک بخواهد.
فرانسه در مقطع انقلاب کبیر دارای اقتصاد و صنعت ملی بسیار قدرتمندی بود. بازرگانان از غارت مستعمرات ثروت های افسانه ای به دست آورده بودند. بانکداران و صاحبان صنایع بزرگ اقتصاد را در اختیار داشتند و کارگران هم به عنوان ارتشی توان مند در اختیار انقلاب بودند. بر خلاف دولت ملی دکتر مصدق، جهانخواران و استعمارگران انگلیس و آمریکا هم در کار انقلاب و دولت ملی فرانسه دخالت نمی کردند. می توان به درستی گفت که حکومت ملی دکتر مصدق علاوه بر دشمنان خارجی و داخلی در ایران،علاوه بر دشمنی زمین داران و آخوندها، با فقدان سرمایه داری ملی نیرومند روبرو بود که نقطه ضعف تاریخی یا اقتصادی ـ سیاسی بزرگی به شمار می رفت و سبب شکست او دربرابر سرمایه داری جهانی و سرمایه داری دلال و وابسته گردید. 
در ایران در سال ۱۳۳۰ نه سرمایه داری ملی بود، نه بازرگانی و بانکداری رشد کرده بود که مالک همه ی دارایی های کشور باشد، نه صنعت ملی رشد کرده بود و نه کارگر آگاه و پیشرفته وجود داشت. تا آن هنگامی که صنعت و اقتصاد ملی رشد نکند اندیشه ی ملی و شهروند ملی به معنای مصدقی آن هم پدید نخواهد آمد. نمایندگان ملی در مجلس شانزدهم از شمار انگشتان دو دست هم کمتر بودند.  دکتر مصدق رهبر حکومت ملی بدون سرمایه داری ملی و ارتش ملی، بیشتر به معجزه گر شباهت دارد تا به نخست وزیر یک دولت ملی. دولت ملی با کمک جانفشانی بی دریغ مردم در روز سی ام تیر ۱۳۳۱ فرمانده ارتشی شد که نطفه اش را ژنرال آیرون ساید انگلیسی و رضا خان قزاق ریخته بودند. تمام ارکان و رگ و پی ارتش شاه، ساخته و پرداخته ی خارجی ها بود.
جمال امامی که برای نشان دادن ناتوانی مصدق در قبول مسئولیت، خودش در مجلس پیشنهاد نخست وزیری را به دکتر مصدق داده بود، از فردای به حکومت رسیدن دکتر مصدق، با او به دشمنی و ستیز دائمی پرداخت. اصلاحات دکتر مصدق روز به روز بر دشمنان داخلی او می افزود. حزب توده، هم که روشنفکران و کارگران بی سواد و ناآگاه شهرنشین را در اختیار داشت، دشمن داخلی بزرگی برای حکومت ملی به شمار می رفت.
دکتر مصدق از درون مجلس با رأی اکثریت قاطع نمایندگان مجلس به نخست وزیری رسید و شاه مجبور شد پیشنهاد مجلس را درباره ی نخست وزیری دکترمصدق بپذیرد.
کودتای ۲۸ مرداد در ۲۵ مردادماه آغاز نشده بود. از روزی که دکتر مصدق در هشتم اردیبهشت ماه قبول مسئولیت کرد، این کودتا توسط جاسوسان ریز و درشت انگلیس مانند شاپور ریپورتر و سید ضیاء و وودهاوس با کارگردانی جرج کندی یانگ، مسئول عملیات سازمان جاسوسی انگلیس در خاورمیانه، رو به تکامل گذاشت. آنتونی کاوندیش دوست و همکار جرج کندی یانگ در کتاب " جاسوسی از درون"  یا "از درون سازمان جاسوسی"( اینساید اینتلیجنس) می نویسد: « که او (جرج کندی) در سال ۱۹۴۹ رئیس بخش اقتصادی سازمان جاسوسی انگلیس بود. در سال ۱۹۵۱ رئیس بخش عملیات جاسوسی انگلیس در خاورمیانه شد. . . در سال ۱۹۵۳ (یعنی زمان کودتا) به لندن فرا خوانده شد. . . آخرین سمت او معاونت سازمان جاسوسی انگلیس بود . . . » کاوندیش می نویسد که یانگ از دوستان شاه بود.[Inside Intelligence. Cavendish. Anthony (Amazon.co.uk: 1990) ]
عملیاتی که امروز همه آن را با نام آمریکایی اش عملیات ت. پ آژاکس می شناسند [ Toodeh Party AJAX ] ( که ادامه ی همان عملیات چکمه است) از اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۲ در نیکوزیا آغاز شد. در این تاریخ و در نیکوزیا بود که کرمیت روزولت و دکتر ویلبر، به دستور ایزنهاور، همکاری خود را با سازمان جاسوسی انگلیس آغاز کردند.
در اواخر خرداد رئیس پایگاه جاسوسی انگلیس در تهران پیشنهاد کرد یک طرح دیگری به عنوان جایگزین این عملیات ( عملیات چکمه) در نظر گرفته شود. شنبه بعد از ظهر آخرین جلسه تشکیل شد و روز بعد یعنی ۲۴ خرداد افراد گروه با طرحی که در دست داشتند هر یک به سویی رفتند. روز ۲۵خرداد روزولت و دکتر ویلبر حضور خودشان را به دفتر مرکزی سازمان جاسوسی انگلیس در شماره ۵۴ برادوی، اعلام کردند. آن ها طرح بیروت را( که جاسوسان انگلیس تدارک دیده بودند) کاملن دگرگون ساختند. در جلسه ی لندن، رئیس سازمان جاسوسی؛ موریس. ام. فیرت، نورمن دربی شایر رئیس بخش ایران در اینتلیجنس سرویس که از نیکوزیا می آمد ، مثل همیشه حضور داشت. نورمن دربی شایر سر راه خود در ژنو ایشان ( اشرف پهلوی ) را پیش از آن که به تهران بازگردد، ملاقات کرده بود. سرگرد ( پدی) ج. کین که گویا افسر اداری برای بعضی کشورهای خاورمیانه بود هم در این جلسه حضور داشت. کریستفر مون تاگ وود هاوس ( رئیس سابق  سازمان جاسوسی انگلیس در ایران) که افسر عالی رتبه ای بود، نیز شرکت داشت. برنامه های وودهاوس را پس از او، رابین زینر در تهران دنبال کرد. سازمان جاسوسی انگلیس دست آمریکایی ها را در این جلسه باز گذاشته بودند و گفتند مدتی طول می کشد تا مقامات بالاتر نظرشان را در این باره ابراز کنند و گفته شد که [. . .(زاهدی)] هم در تهران از دستورات سیا پیروی می کند. [http://www.rugreview.com/11-5- ]
رابرت فیسک در سایت ایندپندنت می نویسد؛ پس از بیش از چهل سال کریستفر مون تاگ وودهاوس معاون اسبق سازمان جاسوسی انگلیس در نزد من احساس گناه خود را چنین به زبان آورد: « من زمانی گفته ام که مسئول گشودن در به روی آیت الله ـ خمینی و بقیه ـ من بودم. خیلی جالب است که بین " عملیات چکمه" و سقوط شاه، یک ربع قرن سپری شد. در پایان این خمینی بود که پس از این سال ها به بالا صعود کرد. من گمان می کنم که از این سال های سپری شده می شد استفاده ی بهتری کرد.».
یعنی او پشیمان است که چرا از این سال های از دست رفته بهره برداری استعماری بهتری نشده است. شاید این گفته ی وودهاوس بر می گردد به برنامه و انتشار کتاب "حکومت اسلامی" که در تیرماه ۱۳۳۲ از طرف فداییان اسلام در تهران منتشر شد و من خودم آن را در تابستان سال ۱۳۵۷ از دست فروش های روبروی دانشگاه خریدم که با همان تاریخ انتشار تیرماه ۱۳۳۲ تجدید چاپ شده بود. در کتاب نامبرده وظائف وزارت دربار زیر نظر ولی فقیه نیز شرح داده شده بود. البته خمینی در کتاب کشف الاسرار که در سال ۱۳۲۳ منتشر کرده است، حکومت خونین آینده ی خود را، طرح کرده بود.   
خمینی خودش با روشنی؛ دشمنی اش را با دکتر مصدق، حکومت ملی، ملی ها، ملی شدن نفت، در سخن پراکنی هایش که در صحیفه ی نور، گردآوری شده، بیان داشته است. او خودش با زبان خودش حضورش را در خدمت علمای کودتاچی بر زبان آورده است. در صحیفه نور جلد ۱۵ چنین آمده است:« آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم. زمان آن (مصدق) بود که این‎ها فخر می‎کنند به‎وجود او، شنیدم سگی را عینک زدند و به اسم آیت‎الله توی خیابان‎‎ها می‎گردانند. . . عرض کردم این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد . . .».
دکتر مصدق هم در بیست و هشت مرداد از این علما سیلی خورد و هم در کودتای ۱۳۵۷، خمینی او و ملی ها را مرتد نامید. مرتد نیز کافر است و تکلیف کافر در اسلام همان است که دهخدا از قول قدما گفته است: «در سالی پنجاه هزار کم و بیش از برده ی کافر و کافرزاده از دیار کفر به بلاد اسلام می آورند. (کلیله و دمنه )».
از آغاز نخست وزیری دکتر مصدق تحریکات و جنگ روانی با حکومت ملی آغاز شد. از آغاز این عملیات که سازمان جاسوسی انگلیس ام آی ۶ آن را "عملیات چکمه" می نامد جرج کندی یانگ که از سال ۱۹۵۱ رئیس عملیات جاسوسی ام آی ۶ در خاورمیانه بود و کریستفر مونتاگ وودهاوس که افسر اطلاعاتی سفارت انگلیس بود نقشی اساسی و مداوم داشتند و این وودهاوس بود که در سال ۱۹۵۲ برای جلب همکاری آمریکایی ها به واشنگتن سفر کرد. او در هنگام کودتا در کره بود و از رادیو اخبار کودتا را دنبال می کرد. [http://www.rugreview.com/11-5- ]
در طول بیست و هشت ماهی که دکتر مصدق اداره میهن ما را در دست داشت، روزی نبود که خودش و دولتش در معرض هجوم بیگانگان نبوده باشد. مهم ترین حوادثی که در طول دوران نخست وزیری دکتر مصدق برای نابودی وی و حکومت ملی صورت گرفته است را در زیر می آورم:
ـ ۲۲ اردیبهشت؛ ۱۵ روز پس از رأی اعتماد مجلس دکتر مصدق در جلسه علنی مجلس شورای ملی گفت توطئه ای برای کشتن من چیده شده است بنابراین من درمجلس اقامت خواهم کرد.
ـ  ۲۳ تیر ۱۳۳۰؛ به بهانه سالروز اعتصاب کارگران نفت و اعتراض به ورود اورل هریمن نماینده دولت آمریکا، طرفداران حزب توده تظاهرات و اغتشاش بر پا کردند که بیست نفر در تیراندازی های مأموران شهربانی کشته و شمار بسیاری زخمی شدند. پدر من نیز که رهگذر بود در این روز بسختی زخمی و در بیمارستان سرپایی زخم بندی و به خانه روانه گردید. دکتر مصدق سرلشگر حسن بقایی رئیس شهربانی را که دستور تیراندازی داده بود برکنار کرد و سرلشکر زاهدی نیز از وزارت کشور کناره گیری کرد.
ـ سی ام تیر؛ دکتر مصدق از شاه خواست تا اختیار ارتش را به دولت واگذار کند و شاه نپذیرفت. دکتر مصدق ، روز ۲۵ تیر، از نخست وزیری استعفا کرد و قوام السلطنه جانشین دکتر مصدق شد. احمد قوام در اعلامیه ای شدید و غلیظ نوشت: « کشتیبان را سیاستی دگر آمد». مردم در روز سی ام تیر، در سراسر کشور قیام و اعتراض کردند و شماری کشته و زخمی شدند. "کشتیبان" این بار هم شکست خورد. 
۲۱ مهر؛ سخنگوی دولت فاش ساخت که سرلشکر عبدالحسین حجازی و سرلشکر زاهدی و برادران رشیدیان و چند تن دیگر که مصونیت پارلمانی دارند، به نفع یک سفارت خارجی مشغول تحریک و توطئه علیه دولت بوده اند. سخنگوی دولت افزود: « آن هایی که مصونیت پارلمانی نداشتند امروزصبح از طرف فرمانداری نظامی بازداشت و تحویل زندان گردیدند.»( فصلنامه آزادی، یادواره ی مصدق، دوره ی دوم، شماره ی ۲۶ و ۲۷ تابستان و پاییز ۱۳۸۰ . ص. ۵۳ )
ـ ۱۹ بهمن؛ آخوند شمس قنات آبادی و دشمنان دکتر مصدق و اقتصاد ملی؛ "قانون منع تهیه و خرید و فروش و مصرف نوشابه های الکی و مشتقات آن" را در مجلس با ارعاب و هوچی گری به تصویب رساندند.
ـ ۲۵ بهمن؛ ۱۳۳۰؛ سوء قصد و تیراندازی به دکتر حسین فاطمی معاون نخست وزیر و سخن گوی دولت.
 ـ ۹ اسفند ؛۱۳۳۱؛ روزی که دکتر مصدق از مرگ حتمی جان سالم بدر برد. بنا به خواست و تمایل شاه که ظاهراَ می خواست جهت معالجه و درمان نازایی همسرش ملکه ثریا بدون سر و صدا از راه زمین به خارج سفرکند. . . قرار بود هنگام خروج مصدق از کاخ اختصاصی شاه،  او را به هلاکت برسانند، مصدق از راه دیگری تصادفاَّ با کمک راننده ی دربار محوطه ی کاخ را ترک کرد. (همانجا. ص . ۵۹ )
ـ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۲؛ فرمانداری نظامی اعلام کرد که رئیس شهربانی( سرتیپ افشارطوس) را چند نفر از افسران بازنشسته و مخالفان دولت ربوده و به قتل رسانده اند. دکتر مظفربقایی و سرلشکر زاهدی در این جنایت سهیم بودند. . . و سرتیپ نصرالله زاهدی. . . بنابر نوشته ها و اعتراف های بعدی یِ عوامل جاسوسی (ام آی ۶)، در طراحی این توطئه پیش قدم بودند. (همانجا. ص . ۶۱)
ـ ۷  تیر۱۳۳۲؛ ستاد ارتش اطلاعیه ای درباره ی نحوه ی تسلیم ابوالقاسم بختیاری و عقیم ماندن کوشش عوامل انگلیس جهت ناامن کردن مناطق نفت خیز منتشر کرد.
. . . زاهدی میدلتون را ملاقات کرد و از او تقاضای کمک کرد. . .میدلتون این موضوع را به لندن گزارش کرد و به او گفته شد تا با زاهدی همکاری کند. ام آی ۶ برای بختیاری سلاح تهیه کرد. . .( از مقاله ی کودتای ۱۹۵۳ در ایران نوشته ی گاسیوروسکی دانشگاه لوییزیانا)
http://iran.sa.utoronto.ca/coup/web_files/markcoup.html   The 1953 Coup D'etat in Iran. Mark J. Gasiorowski. Department of Political Science. Louisiana State University
ـ ۳ مرداد؛ اشرف پهلوی که به دستور مصدق در اروپا اقامت داشت، بدون روادید با پیامی از طرف سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا(سیا) و اینتلیجنس سرویس انگلستان به تهران باز گشت ( ملاقات با نورمن دربی شایر در ژنو که در بالا به آن اشاره شد) و مجدداَّ روز ۶ مرداد از ایران خارج شد. ( همانجا. ص. ۶۴).
ـ ۱۱ مرداد؛ ژنرال نورمن شوارتسکف رئیس پیشین مستشاران نظامی آمریکا در ژاندارمری ایران به بهانه ی جهانگردی و دیدار دوستان وارد ایران شد. با شاه ملاقات کرد. او حامل چمدان های دلار و پیام سیا با ابلاغ پشتیبانی آمریکا و انگلستان بود. ( همانجا. ص .)
ـ ۲۴ و ۲۵ مرداد ۱۳۳۲؛ گارد سلطنتی شبانگاه دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه، مهندس جهانگیر حق شناس وزیر راه و مهندس احمد زیرک زاده نماینده ی مجلس و از رهبران حزب ایران را با ضرب و شتم در نیمه ی شب در منزلشان بازداشت و به لشکر گارد منتقل کردند.
دکتر مصدق می نویسد: « چرا ساعت یک بعد از نصف شب ۲۵ مرداد که عده ای از سعدآباد با تانک و افراد مسلح برای دستگیری من و همکارانم حرکت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداری نظامی تهران ممانعت ننمود. . . » آن شب سرهنگ نصیری که برای بر کناری دکتر مصدق آمده بود، دستگیر می شود. در ساعت هفت صبح خبر کودتای شکست خورده از رادیو پخش شد و از هیئت دولت برای تشکیل جلسه دعوت به عمل آمد. ( کتاب خاطرات و تألمات نوشته ی دکتر محمد مصدق ص .۲۷۱).
ـ ۲۷ مرداد ۱۳۳۲؛ دکتر مصدق نوشته است : « هندرسن سفیر آمریکا که برای ترسیم نقشه های گوناگون سقوط دولت من به خارج رفته بود، ۲۶ مرداد مراجعت کرد و عصر روز  ۲۷ مرداد از این نظر که برساند[ او] داخل در توطئه نیست از من دیدن نمود.» ( همانجا. ص. ۱۹۵)
سازمان سیا که از شکست ۲۵ مرداد دلسرد شده بود در ۲۷ مرداد پیامی به کرمیت روزولت در تهران می فرستد که دستور عملیات کودتا بر ضد مصدق متوقف شود.
] http://partners.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-coup-timeline.html[
گویا این پیام که از طریق نیکوزیا مخابره شده بود، توسط انگلیس ها توقیف می شود و بعد از کودتای ۲۸ مرداد به دست کرمیت روزولت می رسد.
ـ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲؛ سقوط دولت ملی دکتر مصدق با دسیسه های انگلیس و همکاری و پشتبانی آمریکا.
بدامن (BEDAMN ) یک برنامه ی اقدام تبلیغاتی و سیاسی بود ( که در سال ۱۹۴۹ بر ضد حزب توده و شوروی راه اندازی شد.)  با بودجه ی یک میلیون دلار در سال  که از طریق شبکه ای به رهبری دو برادر ایرانی که نام رمز آن ها؛ نِرِن و سیلی بود اداره می شد. . .  براساس آنچه تاکنون فاش شده است، نِرِن و سیلی، جمعیت بزرگی را اجیر کردند که روز دوشنبه ۲۶ مرداد با پلاکاردهایی علیه شاه، شعارهای حزب توده را فریاد نموده و به طرف مرکز تهران راه پیمایی کنند. این جمعیت که از طرف حزب توده نبود، به قیمت پنجاه هزار دلار اجیر شده بودند که این مبلغ را شب پیش یک مأمور سیا به نِرِن و سیلی داده بود. این کار برای آن طراحی شده بود تا ترس از حزب توده را برانگیزد و به این ترتیب پشیبانی تازه ای برای زاهدی به شمار می آمد. افراد حزب توده که به آن ها اطلاع داده نشده بود که این کار از تحریکات سیا است، بزودی به جمعیت پیوستند. این ترکیب دو جمعیت به آرامگاه رضا شاه حمله کردند و مجسمه های شاه و پدرش را پایین کشیدند. . .  
دو مأمور سیا صبح روز چهارشنبه ۲۸ مرداد با احمد آرامش ملاقات کردند و به او ده هزار دلار دادند تا به کاشانی بدهد. کاشانی ظاهرن یک راه پیمایی بر ضد مصدق از بازار به سمت مرکز شهر راه می اندازد. جمعیت مشابهی مستقلن احتمالن توسط برادران رشیدیان و نِرِن و سیلی از طریق آیت الله بهبهانی و شعبان بی مخ، سازمان داده می شود. . .  ( لینک زیر که یک تحقیق دانشگاهی است اطلاعات سودمندی در بر دارد.)
http://iran.sa.utoronto.ca/coup/web_files/markcoup.html   The 1953 Coup D'etat in Iran. Mark J. Gasiorowski. Department of Political Science. Louisiana State University
دکتر مصدق در دادگاه نظامی از پول هایی که دولت های بیگانه برای کودتا خرج کرده اند بارها سخن می راند و در کتاب خاطرات و تألمات می نویسد: « . . . ادوارد دونالی (رئیس حسابداری اصل چهار) چکی بمبلغ ۳۹۰ هزار دلار صادر و تسلیم بانک برنامه کرده بود و بانک مزبور هم آن را به ریال تسعیر نموده و به شماره ۵۳۱۴۵ و تاریخ مؤخر[یعنی تاریخ دروغی] ۳۱ مرداد ۳۲ بمبلغ سی و دو میلیون و ششصد و چهل و سه هزار ریال بعهده ی بانک ملی در وجه خود ادوارد دونالی صادر کرده بود که به مصرف کودتای روز ۲۸ مرداد رسید . . . [ این سند را نیز دکتر مصدق در دادگاه نظامی مطرح کرد.] ( خاطرات و تألمات مصدق. ص. ۱۹۳)
دکتر مصدق در درازای زمان و زندگی پربارش هرگز به مردم بی مهری نکرد و همیشه مردم را ولینعمت خود می دانست. در دادگاه نظامی نیز تنها بیگانگان را سرزنش کرد و گفت: « . . . آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را از این مملکت برچیده ام و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان های استعماری و جاسوسی و بین‌المللی درافکنده ام . . . حیات و عرض و مال و موجودی من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیون‌ها ایرانی و نسل‌های متوالی این ملت کوچک‌ترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آورده‌اند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام داده ام.من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت‌هایی که امروز گریبان همه را گرفته است به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر و یا زود به پایان می‌رسد. ولی . . . » ( بزرگمهر. جلیل. مصدق در محکمه نظامی. جلد دوم. صص. ۷۷۸ و ۷۷۹ )
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ امرداد ماه خورشیدی۱۳۹۲ برابر با اوت ۲۰۱۳ میلادی          

پلاک ١٠٩، خیابان کاخ/ اثاث‌البيت اين خانه چندان چشمگير نبود

پلاک ١٠٩، خیابان کاخ/ اثاث‌البيت اين خانه چندان چشمگير نبود

 

Khiaban Kakh 109 ١٣٩٢/٠٦/٠٨- خانه‌هاي تاريخ‌ساز زيادي در تهران داريم. خانه‌هايي که به وقايعي جريان‌ساز تبديل شدند و حتي سيري جديد در تاريخ معاصر ايجاد کردند. مثلاٌ، خانه سدان انگليسي، گريبايدوف روسي، خانه قوام، خانه امين‌السلطان و پارک اتابک و خانه مصدق در خيابان کاخ.  
 
خانه مصدق جزو خانه‌هايي است که دوران جديدي از سلطنت محمدرضا پهلوي را نمايان کرد. پس از حمله کودتاچيان به اين خانه دوره دوم حکومت محمدرضا پهلوي شروع شد. چهره جديدي که با 12 سال حکومت قبلي وي فرق داشت و چهره جديد، چهره‌اي کاملاَ خودکامه و ديکتاتور مسلک بود. و اين چهره‌اي بود که به سقوط وي در زمستان 57 منتهي شد.
 
دکتر مصدق سالهاي نخست‌وزيريش را تا سال 1332 در خانه خود واقع در خيابان کاخ نزديک تقاطع پاستور گذرانيد. هم مقر نخست‌وزيريش بود هم محل کار و زندگي. خانه‌اي حدوداً 2500 متري و متشکل از دو ساختمان مجزا. چنانکه نوه‌اش دکتر محمود مصدق مي‌گويد:
 
ايشان دو ساختمان داشتند که يک قسمت اندروني بود و بيرون آن به سبک قديم ساخته شده بود که اطاق ايشان حد فاصل اين دو ساختمان به هم متصل مي‌شد، يک در به طرف بيرون و يک در هم به طرف داخل.
 
ايشان تمام دوران نخست‌وزيري را همانجا بودند. بعداً هم در 28 مرداد آنجا تخريب شد و آتشش زدند که اکنون چنين ساختماني وجود ندارد. چند بار هم بعد از انقلاب آمدند و گفتند که ما ساختمان را پيدا کرديم در صورتي که چنين ساختماني وجود ندارد. تخريب شده بود و به جايش يک ساختمان چند طبقه آپارتماني ساخته شده است با آجرهاي سه سانتي واقع در خيابان کاخ، خيابان فلسطين.
 
 …پلاکش هست. اما آن ساختمان نيست، آن منزل ديگر تخريب شده، 28 مرداد که آنجا را آتش زدند و خراب کردند، مرحوم عموي من مهندس احمد مصدق آنجا را تعمير کرد. پدربزرگم نيز آنجا را به ايشان داد که او نيز پس از تعمير و بازسازي آنجا را به هنرستان موسيقي اجاره داد. چند سال آنجا هنرستان موسيقي بود که بعداز فوت عموي من، از آنجا که ايشان فرزندي نداشت به مرحوم برادر من فروخته شد و ساختمان جديدي جايش ساختند که اکنون وجود ندارد ولي پلاکش فکر کنم همان 109 باشد. البته دو تا ساختمان کنار هم بود. من 2 سال در آن ساختمانها زندگي کردم. مرحوم مادر من، خانم زهرا امامي دختر امام‌ جمعه بودند که آنجا زندگي مي‌کردند.
 
اين خانه ساده که محل پذيرايي دکتر مصدق بود همه ويژگيهاي يک دفتر را داشت: تلفنخانه، اطاق‌ پذيرايي، آبدارخانه، اطاق ‌نگهباني. اطاق ‌خواب دکتر مصدق هم در همان‌جا بود که وي در حال بيماري معمولاَ با همان لباس خانه و روي تخت از مدعوين در هر رتبه‌اي که بودند پذيرايي مي‌کرد. عکسهاي زيادي از اين حالت، يعني حالت پذيرايي بر روي تخت منتشر شده است. اثاث‌البيت اين خانه چندان چشمگير نبود. چنانکه دکتر نصرالله خازني رئيس ‌دفتر مصدق مي‌گويد:
 
 … تمام اثاثيه منزل دکتر مصدق سي هزار تومان نمي‌ارزيد! فرشهاي خيلي معمولي داشت که آن هم يکي در اتاقش و يکي در اتاق کارش بود که در ‌آن تاريخ حدود 1500 تومان نمي‌ارزيد. فرش هم در اتاق هئيت دولت بود که اتاق پذيرايي آقاي دکتر مصدق هم بود که خيلي معمولي بود. حتي اتاق ملک اسماعيلي که معاون پارلماني بود فرش نداشت. زندگي او واقعاَ ساده بود: مبلهاي او عبارت بود از چوبهاي معمولي که هميشه ديده‌ايد، فقط دو تا دستگيره داشت، دو تا هم تشک داشت که باز مي‌کردند و مي‌نشستند و سرجايش مي‌گذاشتند. نه خيال کنيد ساخت هانس بود، ابداَ. منزل آقاي دکتر مصدق، چه اندرون و چه بيرون ساده‌ترين خانه‌ها بود، يک دانه آنتيک که قيمت حسابي داشته باشد، اصلاَ نبود، خيلي ساده زندگي مي‌کرد.
 
ساعت کار در اين ساختمان مشخص نبود. هر وقت کار بود افراد مشغول کار بودند چون مصدق هم محل کارش و هم محل زندگيش بود هميشه حضور داشت. دکتر خازني در خصوص اين امر مي‌گويد:
 
از 6 صبح تا هر وقت که کار تمام شود [‌کار روزانه بود]. اغلب به بعد از نصف شب مي‌رسيد. بعضي وقتها خانم ضياء‌السلطنه [همسر مصدق] به داد من مي‌رسيد، مي‌گفت بچه مردم را مي‌خواهي بکشي؟ ايشان از شميران مي‌آمد، گاهي نصف شب گذشته بود: فرض کن مي‌ديد چراغ اتاق من روشن است و چراغ اتاق آقاي دکتر مصدق روشن است، از پشت در مي‌آمد يواشکي داد و بيداد راه مي‌انداخت که خودت و بچه‌هاي مردم را مي‌خواهي بکشي؟ براي ما وقت محدود نبود، جمعه نداشتيم، عاشورا، تاسوعا، ابداَ تعطيل نبود. منتهي در روزهاي تعطيل فقط من بودم، خود آقاي دکتر مصدق و مش‌مهدي پيشخدمت قديمي؟ خانم ضياء‌السلطنه هم به منزل پسرش در شميران مي‌رفت.
 
اين داستانها ادامه داشت که وقايع مهمي بين روزهاي اوّل نخست‌وزيري مصدق تا کودتاي 28 مرداد پيش آمد. درگيريهاي مجلس، احزاب مختلف، سي‌تير، اختلافات بين نيروهاي خود دکتر مصدق و آخرين آن کودتاي 28 مرداد. چون بحث فقط حول محور اين خانه مي‌گردد، به روز آخرين آن مي‌پردازيم.
 
روز آخر يعني بعداز ظهر روز کودتا افراد متعددي در اين خانه حضور داشتند. افرادي چون، غلامحسين صديقي، کاظم حسيبي، علي شايگان، احمد رضوي، حسين فاطمي، سعيد فاطمي، زيرک‌زاده، دکتر نريمان، مهندس سيف‌الله معظمي، سرهنگ علي دفتري، سروان داورپناه، گماشته مصدق مشهدي مهدي و دکتر خازني رئيس ‌دفتر.
 
از ساعت 4 بعدازظهر که صداي شليک گلوله‌هاي تفنگ و چندين تير تانک شنيده شد اوضاع به هم ريخت و همه فهميدند که کار از کار گذشته است. خصوصاَ اينکه چندين تن از محافظان که به فرماندهي سرهنگ عزت‌الله ممتاز مقاومت مي‌کردند کشته و زخمي شدند.
 
Eshghal Manzel Mosadegh- Shaban Jafariتعدادي از افراد حاضر همان ساعت به طرق مختلف از منزل خارج شدند و دکتر مصدق و چندين تن ديگر با استفاده از نردبان و عبور از پشت‌بام به چندين خانه آن طرف‌تر منتقل شدند. اين امر مصادف با اين شد که نزديک غروب اراذل و اوباش به خانه ريختند و مايملک خانه را غارت کردند و خانه و اتومبيل شخصي مصدق را سوزاندند. اين صحنه از خانه‌اي که مصدق در آن پناه گرفته بود به خوبي نمايان بود. و اين آخرين روز حکومت دکتر مصدق بود.
 
فرداي آن روز مصدق و تعدادي از يارانش خود را به حکومت نظامي معرفي کردند و دستگير شدند و سالهاي زندان و تبعيد مصدق تا آخر عمرش آغاز شد.
 
عکسهاي پيش‌رو عکسهايي است از روزهاي فعاليت و تلاش کارکنان دفتر و خانه مصدق پيش از کودتا و حضور برخي از اراذل و اوباش هوچيگر ضد مصدق در کنار در خانه‌اش. عکسهايي که ديدني است.