نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

اهميت سال 2011 و استراتژی های چالشگران ضد نظام سرمايه در سال های آينده

اهميت سال 2011 و استراتژی های چالشگران ضد نظام سرمايه در سال های آينده
يونس پارسابناب




درآمد
به جهات گوناگون سال پر تلاطم 2011 سالی پر از شگفتی ها و موهبت برای نيروهای چپ و ديگر چالشگران ضد نظام محسوب ميشود. در اين نوشتار بعد از بررسی چرائی اهميت سال تاريخساز 2011 به چند و چون استراتژی های چپ جهانی در قبال جنب و جوش کارگران و خلق های جهان (که عليه صاحبان ثروت و قدرت در سال 2011 بپا خاستند) در سال های 2012 و ... می پردازيم.
چرائی اهميت سال 2012
 در طول نزديک به پنجاه سال گذشته تنها سالی که از نظر جنب و جوش و خيزش های نيروهای مردمی در سطح جهان شباهت های قابل مقايسه با سال تاريخی 2011 داشت، سال پر از تلاطم 1968 بود که در فيلم خاطره انگيز "لاشينوا" توسط ژان لوک گودار کارگردان معروف فرانسوي، به نحو زيبا و خاطره انگيزی ترسيم شده است. بدون ترديد علت اصلی که سال 2011 را تاريخساز برای مفسرين و پر از موهبت برای چپ جهانی در اکناف جهان می سازد عروج امواج خروشان کارگران و خلق های جهان عليه مظالم و سياست های فقرزائی صاحبان ثروت و قدرت بود. در اين سال پديده بيکاری مزمن و بلای بی خانمانی که نزديک به سه دهه (از آغاز دهه 1970) به اين سو، جهانی گشته بود سرتاسری و جهانی تر گشته و پی آمدهای خانمانسوز آن ها روزانه تشديد يافت.

 مضافا در اين سال اکثريت قابل ملاحظه ای از دولت ها چه در کشورهای توسعه يافته مسلط مرکز (شمال) و چه در کشورهای توسعه نيافته در بند پيرامونی (جنوب) که مقروض اوليگوپولی های انحصاری مالی بودند بيش از هر زمانی در گذشته در باتلاق قرض های اضافی فرو رفتند. عکس العمل اين دولت ها که امروزه بيش از پيش به فرمان اوليگوپولی ها عمل می کنند، برای برون رفت از بحران قرض ها اعلام جنگ عليه کارگران، زحمتکشان و تهيدستان شهر و روستا در سراسر جهان بود: بسط و گسترش خصوصی سازی ها و کالا سازی ها از يک سو واعمال سياست های "رياضت کشی" و باز پس گرفتن امتيازات و رايانه های معيشتی از کارگران و ديگر زحمتکشان و تهيدستان دراين کشورها.

 نتيجه ی اين سياست ها قيام جهاني، از "بهار عربی" در آفريقای شمالی و خاور ميانه تا "جنبش تسخير" در شهرهای آمريکا، عليه "يک درصديها" بود. اين قيام ها و خيزش ها که عليه شکاف عميق روزافزون ثروت و فقر، فساد و ارتشاء و... اوليگارشی های "چند حزبی"، "دو حزبی"، "تک حزبی" و "بدون حزبی" بودند، از وجود همبستگی ها و هم دلی های بين المللی برخوردار گشتند که در نوع خود واقعه ای کم نظير در تاريخ بود.

 نبايد تصور کرد که اين خيزش ها و قيام های سال 2011 ("بهار عربی"، "جنبش تسخير"، "جنبش اينديگنادو"، "بهار نوين آفريقايی" و ...) به همه ی خواسته های خود دست يافته اند. در اين ارتباط ذکر دو نکته ی مهم تاريخی و ايدئولوژيکی حائذ اهميت هستند. نخست اين نکته ی تاريخی است که هر خيزش و قيامی الزامأ به دگرديسی و انقلاب اجتماعی و سياسی منجر نمی شود ر حاليکه دگرديسی ها و انقلابات در تاريخ عمومأ و اکثرأاز قيام ها و خيزش ها سرچشمه می گيرد. نکته ی دوم، موفقيت روشن و آشکار در انتقال گفتمان رايج و مسلط تودها بويژه جوانان از حوزه ی ايدئولوژيکی و ميدان کارزار "يک درصديها" ("بازار آزاد" نئو ليبراليسم) به حوزه ی ايدئولوژيکی و ميدان کارزار نيروهای کار و زحمت (نابرابري، بيکاری و رهائی از محور نظام سرمايه) می باشد. عموم مردم در کوچه و بازار به بحث درباره ی ماهيت فاسد و استثماری مناسبات اجتماعی و اقتصادی پرداخته و ديگر حاضر به پذيرش مقررات حاکم بر "بازار آزاد" و تقسيم و استثمار مجدد کشورهای سه قاره بين اوليگوپولی های حاکم بر نظام سرمايه نيستند.

 حال سئوال اصلی برای چپ های جهان به ويژه آنهائيکه خود را راديکال محسوب ميدارند اينست که آنها چگونه همراه با ديگر چالشگران جدی ضد نظام عمل کرده و اين پيروزی در گفتمان را به يک دگرديسی سياسی تاريخساز منجر خواهند ساخت. در پاسخ بايد گفت که شکاف هر چند عظيم صرفأ اقتصادی بين صاحبان اصلی ثروت و قدرت ("يک درصديها") و توده های ميلياردی مردم ("99 درصديها") ضرورتأ به معنای شکاف عظيم سياسی می باشد. ه نظر نگارنده، هنوز بخش قابل توجهی از جمعيت جهان تحت نفوذ سياسی نيروهای راست بين المللی و ملی – کشوری هستند.

 بدون ترديد جنب و جوش عظيم توده های مردم در سال 2011 برعليه بی عدالتی ها و نابرابريهای معيشتی و اقتصادی (منبعث ز نظام سرمايه) پر از موهبت و پيروزی برای چپ های چالشگر بود. اما اين چالشگران عليرغم پيروزيهايشان هنوز نتوانسته اند آنطور که بايد و شايد تودههای قابل توجهی از مردم را از دام های گوناگون "توهمات خانوادگی" (بنيادگرايی های دينی و مذهبی از يک سو و انديشه های پانيستی و تبارپرستی "تلاقی تمدن ها" از سوی ديگر) رها سازند. در نبود يک "چپ متحد" اين بخش از توده های "در دام مانده" و متوهم دائمأ ميتوانند بطور عينی در خدمت پروژه های فلاکت بار نظام جهانی قرار گيرند.

 چپ های جهان برای اينکه اين بخش از توده ها را از دام های گوناگون توهمات رها سازند بايد متحدانه به مبارزات خود عليه جهانی گرائی (گلوباليزيسيون) در کشورهای مرکز از يک سو و به نفع جنبش های گسست از محور نظام در کشورهای پيرامونی دامن بزنند. اگر بپذيريم که رهائی توده های " در دام مانده "، پيروزی های حتی مقطعی و محلی در کارزار عليه جهانی گرائی (عمدتا در کشورهای مرکز) و مبارزات رهايئبخش در جهت گسست از محور نظام جهانی (عمدتا در کشورهای پيرامونی) قدم های ضروری و اوليه در جهت تغيير اين جهان و استقرار "جهانی بهتر" است آن وقت متوجه خواهيم گشت که چپ های جهان در جهت تغيير اين جهان بيش از پيش به يک اتحاد سياسی استراتژيکی نياز دارند که در حال حاضر فاقد آن هستند.

 بررسی اسناد و مدارک فوروم های جهاني، اتحاديه ها و احزاب و سازمان های متعلق به چپ های راديکال و ديگر چالشگران ضد نظام (و منابع نوشتاری دست دوم درباره آنها) نشان ميدهد که يک رشته اختلافات عميق سياسی و ايدئولوژيک در حيطه های اهداف درازمدت و استراتژی ها و تاکتيک های درازمدت و حتی کوتاه مدت در بين چالشگران وجود دارند. اين اختلافات نه تنها بين آن ها به بحث گذاشته می شوند بلکه بعضی مواقع اين تبادل نظرها به جدل های "بلند پروازانه" بين شرکت کنندگان نيز منجر می گردند. ولی عموما اين بحث ها و گفتارها کمترين کمکی به پيشبرد امر اتحاد استراتژيکی و زدودن اختلافات و پراکندگی های منتج از آنها نمی کنند. در صورتی که اوضاع متلاطم جهان منبعث از بسط پی آمدهای بحران عميق ساختاری نظام سرمايه از يک سو و عروج امواج خروشان بيداری ها و رهائی ها در اکناف جهان از سوی ديگر به روشنی نشان می دهند که حل و رفع اين اختلافات (که مهم و ضروری هم هستند) به اندازه امر ايجاد اتحاد استراتژيکی سياسی هم در سطح ملی – کشوری و هم در سطح بين المللی و جهانی تاريخساز و تعيين کننده نيستند. نيم نگاهی به اوضاع متلاطم جهان حقانيت اين امر را تصديق می کند.

 بررسی اوضاع روبه رشد تلاطمات در سرتاسر جهان که عمدتا به شکل های گوناگون جنب و جوش ها و قيام های مردمی در کشورهای سه قاره پيرامونی و اعتصابات عظيم کارگری در کشورهای مرکز (آمريکا، انگلستان، اسپانيا، يونان و ...) هر روز گسترش می يابند، گويای اين واقعيت هستند که اين جنبش های عظيم ضد جهانی گرائی و به نفع گسست از محور نظام به طور آشکار در جهت ايجاد همکاري، همبستگی و همدلی بين کارگران و ديگر زحمتکشان کشورهای مرکز و خلق های زحمتکش و ستمديده کشورهای پيرامونی به پيش می روند. آنچه که آشکار است اين فاکت است که خواست همدلی و همبستگی عموما خود به خودی بوده و چالشگران در ترويج و تبليغ آن عمدتا نقشی ندارند.

 توده های وسيعی از مردم در کشورهای آمريکا و اروپا (که تحت نام "اکثريت آرام" در دهه های "شکوفائی" بازار َآزاد نئوليبرالی معروف شده بودند) از موضع انفعالی و پاسيو خود بيرون آمده و بطور جدی عليه سياست های خصوصی سازي، کالا سازي، جنگ و رياضت کشی بپا خاسته اند. به همان نسبت توده های وسيعی از مردم در کشورهای سه قاره ديگر حاضر نيستند که به تقسيم و استعمار مجدد جهان توسط قدرت های سه سره نظام امپرياليستی "دسته جمعی" (آمريکا، ژاپن، و اتحاديه اروپا) و شرکايشان تن در دهند.

 در پرتو اين جنب و جوش های مردمی و اعتصابات عظيم کارگری عليه نظام جهانی (نظامی که عليه کارگران و ديگر زحمتکشان در کشورهای خودی و خلق های کشورهای پيرامونی عملا اعلام جنگ کرده است) چالشگران ضد نظام، به نظر می رسد وظيفه دارند که نوک تيز مبارزات خود را نه بر حل و فصل اختلافات درون خود بلکه متوجه جهانی زدائی سرمايه در کشورهای مرکز و پيشبرد تضعيف و ناکامی راس راس در جنگ های ساخت آمريکا و به نفع جنبش های گسست از يوغ نظام جهانی سرمايه در کشورهای پيراموني، سازند.

زمينه ها و استراتژی های "اتحاد چپ"
به نظر اين نگارنده نيز ادغام و همبستگی روندهای گسست در کشورهای پيرامونی جنوب با روندهای جهانی زدائی سرمايه در کشورهای مرکز شمال شرايط را البته در درازمدت برای استقرار جوامعی با چشم اندازهای سوسياليستی فراهم خواهد ساخت. حرکت در جهت ادغام و همبستگی دو جنبش گسست و جهانی زدائی بايد همراه با دو استراتژی (که لازمه يپيروزی اش اتحاد استراتژيکی سياسی بين چپ های راديکال و ديگر گرايش های درون چالشگران ضد نظام است) به پيش برده شود.

استراتژی اول بر اين اصل است که حاميان استقرار همدلی و همبستگی و بالاخره ادغام بين ضد کمپ متعلق به جنبش گسست در جنوب و کمپ متعلق به جنبش ضد گلوباليزاسيون در شمال بايد پروسه دموکراسی زائی را هم در کشورهای شمال و هم در کشورهای جنوب دامن زده و رواج دهند. زيرا برپائی جوامعی بر اساس ساختمان سوسياليسم بدون رواج و تعميق آزادی های دموکراتيک نمی توانند عملی گردد. به کلامی ديگر تلاش برای دموکراسی زائی و تلاش برای پائی ساختمان سوسياليسم دو روی يک سکه بوده و در پيروزی و بقای گسست در کشورهای جنوب و پيروزی عليه جهانی گرائی نقش لازم و ملزوم و مکمل هم ايفاء خواهند کرد.

 در اين تلاش ها و مبارزات طولانی و پر پيچ و خم برای جهانی زدائی در کشورهای شمال و گسست از محور نظام در کشورهای جنوب چالشگران ضد نظام حاکم جهانی بايد متفقاُ با پيوستن به تودههای عظيم بپا خاسته در اکناف جهان و بسيج آنان عليه پروژه ی فلاکت بار ميليتاريزاسيون (نظامی سازی) حرکت جهانی سرمايه نيز دست و پنجه نرم کنند. بدون ترديد مبارزه بين المللی مشترک کارگران کشورهای شمال و خلق های کشورهای جنوب عليه پروژه نظامی سازی نه تنها روند همبستگی ها، همدلی ها و هم زبانی ها بين چالشگران ضد نظام را تشديد خواهد ساخت، بلکه هر پيروزی در ناکام ساختن راس نظام (آمريکا) در جنگ های مرئی و نامرئی اش قربانيان نظام سرمايه را يک قدم در راه رهائی از يوغ نظام و استقرار "جهانی بهتر" به سر منزل مقصود نزديکتر خواهد ساخت.

 پروژه نظامی سازی حرکت سرمايه معلول پديده ميليتاريسم است که در ده سال گذشته بيش از پيش در تارو پود نظام جهانی تنيده شده و تحقيقا َبه بخش لاينفک متابوليسم نظام تبديل گشته است. اين دگرگونی و تحول در شکل و شمايل نظاميگری در سياست های نظامی راس نظام در سراسر جهان به طور نمايان و روشنی منعکس است. در طول 12 سال گذشته (از آغاز دهه اول قرن 21 م تا کنون 2012) آمريکا توانسته با حضور قوی نظامی در مناطق استراتژيکی جهان (مجموعا در 144 کشور) البته از طريق جنگ های مرئی و نامرئی و گسترش پايگاه های نظامي، سلطه نظامی – مالی خود را تامين و بسط دهد. اهمّ اين مناطق و کشورها عبارتند از:

1. کشورهای عضو "ناتو" (مجموعا 35 کشور در اروپا) منجمله بعضی از کشورهای متعلق به شوروی سابق (مثل اوکراين) و يا متعلق به بلوک شرقی (مثل لهستان، مجارستان و ....).
2. کشورهای جنوب غربی آسيا (خاورميانه) به غير از ايران و سوريه.
3. کشورهای آسيای مرکزی و منطقه قفقاز.
4. کشورهای آسيای جنوبی (منجمله سريلانکا).
5. کشورهای آمريکای مرکزی (مکزيک، پاناما و..) و آمريکای جنوبی (کلمبيا، پرو و ....).
6. کشورهای اقيانوسيه (استراليا، زلاند جديد و ...).
7. کشورهای آسيای شرقی (ژاپن و کره جنوبی) و آسيای جنوب شرقی (فليپين، سنگاپور و ...).
8. استقرار مقر فرماندهی ستاد نظامی آمريکا در آفريقا (آفريکوم).

 استقرار پايگاههای نظامي، گسترش جنگ های مرئی و نامرئي، بسط حضور قوی نظامی – امنيتی در پنج قاره جهان توسط آمريکا سه علت دارد که بايد مورد بررسی توسط چالشگران ضد نظام قرار گيرند. اين سه علت (و يا زمينه) عبارتند از:

1. در سی سال گذشته ريزش و نابودی و در بعضی کشورها "اخته شدن" جنبش های رهائيبخش ملی و دولت های برآمده از آنها در کشورهای آسيا، آفريقا و آمريکای لاتين و سپس فروپاشی و تجزيه شوروی و تبديل چين توده ای به يک کشور سرمايه داری يک خلاء سياسی و نظامی در جهان بوجود آورد که آمريکا به عنوان راس نظام سرمايه و تنها "ابرقدرت" توانست حضور و کنترل نظامی خود را در سراسر جهان بدون ممانعت جدی گسترش دهد.
2. دومين علت گسترش نظاميگری آمريکا در پنج قاره جهان همانا ادامه و گسترش بسط و تامين هژمونی نفتی آمريکا در سراسر جهان است. بطور مثال کشورهای غنا در آفريقای غربی و چاد در آفريقای مرکزی که اخيرا منابع نفتی عظيم در آنها کشف گشته همراه و مجموعا با کشورهای نقداَ صاحب نفت مثل نيجريه، آنگولا، ليبي، الجزاير، سودان، گابون و .... در محاسبات استراتژيکی جهانی امپرياليسم دسته جمعی سه سره اهميت مهمی اتخاذ کرده اند. تصميم راس نظام در تسخير ليبی و سپس انتقال مقر "آفريکوم" از جيبوتی به ليبی در آينده نزديک بخشی از استراتژی نظاميگری نظام جهانی در ارتباط با تامين هژمونی نفتی را نشان می دهد.
3. علت (و يا زمينه) سوم گسترش نظاميگری های راس نظام در پنج قاره جهان دقيقا منبعث از اين امر بزرگ تاريخی است که راس نظام امپرياليستی (آمريکا) در سراشيب افول کامل موقعيت هژمونيکی خود قرار گرفته و تنها اهرم و محملی که توسط آن می تواند به بقای خود به عنوان "سرهيولا" ادامه دهد گسترش نظاميگری است. به کلامی ديگر آمريکا فقط از طريق نظامی سازی روند گلوباليزاسيون و وابسته ساختن روز افزون کشورهای پنج قاره به شبکه نظامی – مالی نظام می تواند به حيات زالووار خود ادامه دهد.

نتيجه گيری
 تجزيه و تحليل مولفه های اصلی حرکت سرمايه در فاز کنونی (عمومی تر، درهم تنيده تر و ميليتاريزه گشتن انحصارات اوليگوپوليستی صاحبان ثروت و قدرت) نشان می دهد که اگر اوضاع به همين منوال به پيش رود و راه حل واحد و جهانی به عنوان يک آلترناتيو به وجود نيايد در آن صورت جهان به سوی آشوب در جهت توحش سوق داده خواهد شد.

 مردم در سراسر جهان در جنب و جوش ها و خيزش های خود در سال تاريخ ساز 2011 نشان دادند که نه تنها به عواقب نظاميگری ها، خصوصی سازی ها، کالا سازی های صاحبان ثروت و قدرت آگاه گشته و از دست آنها به تنگ آمده اند بلکه نياز خود به ايجاد يک همبستگی بين المللی در جهت مقاومت و مبارزه عليه اوضاع رو به آشوب را بطور قاطعانه خواهانند.

 ابراز و بيان اين آگاهی و خواسته ها که در سال 2011 جهانی تر و عميق تر گشتند 'در سال 2012 نيز ادامه يافتند. وقايع يونان در فوريه 2012 و حمايت و همبستگی قربانيان نظام از مردم زحمتکش يونان بخوبی نشان می دهند که شکلگيری و گسترش همبستگی ها در سطح جهانی بين مردم هر روز فزون تر می گردد. در 12 فوريه 2012، برنامه رياضت کشی اقتصادی از سوی پارلمان يونان (تحت فشار اتحاديه اروپا) بر مردم يونان اعمال گرديد. اعمال قانون رياضت کشي، دستمزد حداقل کارگران را 22 در صد کاهش داده، هر نوع مذاکره دسته جمعی برای دستمزدها را غير قانونی ساخته و شرايط را برای ازدياد بيکاری بويژه بين جوانان به 30 در صد رساند. عکس العمل کارگران و ديگر زحمتکشان يونان در مقابل اين قانون توسل به قيام و خيزش تاريخی بود که هنوز تحت نام "اوکسی = برعليه" ادامه دارد. اعلام همبستگی توده های مردم در سراسر جهان با کارگران و ديگر زحمتکشان يونان تحت شعار زيبای "حالا همه ما يونانی هستيم" بی سابقه و بی اندازه درخشان بود. بررسی اعلاميه همبستگی "حالا ما همه يونانی هستيم" از سوی حاميان "جنبش تسخير در آمريکا"، "بهار عربی" و "بهار نويد آفريقا" در کشورهای خاورميانه و آفريقا گواه بر اين امر است که توده های وسيعی از مردم در جهت ايجاد همبستگی و همدلی بين المللی به حرکت در آمده اند. چپ های جهان بايد تا دير نشده به اين خواسته تاريخی جواب مثبت دهند.

 در تحت اين شرايط چپ های جهان و چالشگران ضد نظام در هر کجا که هستند بايد اول عليه نظاميگری ها و جنگ های راس نظام بپا خاسته و با ناکام ساختن "سر هيولا" و ديگر اعضاء سه سره امپرياليستی در اين جنگ ها آنها را وادار سازند که پايگاههای نظامی خود را ترک کنند. ولی ناکامی راس نظام در جنگ های ساخت آمريکا و پيروزی چالشگران ضد نظام عليه نظاميگری های نظام زمانی فرايند خواهد داشت که چالشگران در مسير بسيج توده های مردم عليه جهانی سازی سرمايه (از طريق گسترش جنبش های جهانی زدائی) در کشورهای مسلط مرکز از يک سو و به نفع جنبش های گسست از محور نظام در کشورهای دربند پيرامونی از سوی ديگر اقدام به ايجاد ساختمان "انترناسيونال کارگران و خلق های جهان" کنند.

 انتخاب راه ضد جهانی گرائی سرمايه و راه رهائيبخش گسست از نظام (که بشريت زحمتکش جهان را به سوی استقرار "جهانی بهتر" با چشم اندازهای سوسياليستی خواهند برد)، به هيچ عنوان راه های هموار، آرام و آسان و کوتاه نخواهند بود. ولی بايد پيوسته بياد داشته باشيم که بديل چيزی غير از امپراطوری آشوب و نظام توحش و استقرار "آپارتايد جهانی" نخواهد بود.

منابع و مآخذ
1. يادداشت های سردبيران در مجله "مانتلی ريويو"، سال 63، شماره 11 (آوريل 2012).
2. امانوئل والرشتاين،" چپ جهانی بعد از سال 2012 "در سايت comment@binghamton.deu 'اول ژانويه 2012.
3. ايما بايني،" سميرامين: يک انديشمند راديکال"، نشريه" پامبازوکا "سال دهم شماره 46 (سپتامبر 2011).
4. گارالپرويتس، "آمريکا در فراسوی سرمايه داری"، نيويورک 2008 و "بديل اقتصادی سرمايه داری" در سايت truthout.com 12 فوريه 2012.
5. يونس پارسا بناب، "ميليتاريسم و منابع طبيعی کشورهای جنوب" در نشريه اينترنتی اخبار روز، 29 ژانويه 2011.

29 شهریور 1391

بخاك و خون كشيده شدن بيش از 16 زن و كودك بي دفاع را در ولسوالي

بخاك و خون كشيده شدن بيش از 16 زن و كودك بي دفاع را در ولسوالي


اعلاميه شماره 8

جنبش زنان تحت ستم افغانستان - فرياد

 http://faryadpage.blogfa.com/


بخاك و خون كشيده شدن بيش از 16 زن و كودك بي دفاع را در ولسوالي

الينگار ولايت لغمان، كه يكي از بزرگترين جنايات اشغالگران است بشدت تقبيح ميكنيم!




زنان و مردان تحت ستم افغانستان آرام ننشينيد و با اتحاد و همبستگي انقلابي به خونخواهي از زنان و كودكان ولسوالي الينگار ولايت لغمان و هزاران هموطن قرباني ديگر، در هر گوشه و كنار كه هستيد با استفاده از هرگونه توانائي تان سعي كنيد به متجاوزين و مزدورانشان ضربه بزنيد!

سحرگاه روز يكشنبه 26 سنبله 1391 برابر با 16 سپتامبر 2012 نيروهاي اشغالگر با حمله هوايي بيش از 16 تن از زنان و كودكان بي دفاع سرزمين ما را در ولسوالي الينگار ولايت لغمان بيرحمانه بخاك و خون كشيدند. و بار ديگر جنايت امپرياليستي شان را بيشرمانه به نمايش گذاشتند. اين جنايتكاران و متجاوزين و مزدوران مرتجع رنگارنگ شان در طي بيش از يك دهه كه سرزمين ما را به اشغال و تصرف خويش درآورده اند آن را با وجود هزاران ناپاك خويش چنان آلوده ساختند كه روزي نيست كه با دستان پليدشان خون هموطنان بيگناه و تحت ستم ما را بر زمين نريزند و خاك سرزمين ما را آغشته بخون نسازند.

زنان و كودكاني كه توسط حمله هوائي اين نيروهاي اشغالگر در ولسوالي الينگار كشته و زخمي شده اند از محروم ترين و بيگناه ترين انسانهاي تحت ستم بوده اند. زنان و كودكاني كه براي امرار معاش مجبورا سحرگاهان در هواي سرد كوهستاني در كوهها و دامنه هاي محل زيست شان به جمع آوري هيزم مشغول بوده اند.

اين محروم ترين انسانها، اين هيزم كشانِ اسير فقر و بينوائي با قساوت و بيرحمي بسيار توسط قدرتمنداني به خاك و خون كشيده شده اند كه آسمان و زمين سرزمين ما را به تصرف تجاوزكارانه و استعماري خويش درآورده اند، گوئي اينكه اين صاحبان زر و زور حتي تحمل چيدن هيزمي را هم توسط اين مردم كه صاحبان اصلي اين سرزمين هستند را ندارند.

جنبش زنان تحت ستم افغانستان – فرياد ضمن غم شريكي عميق خود با بازماندگان و وابستگان قربانيان ولسوالي الينگار ولايت لغمان و ديگر قربانيان خلقهاي تحت ستم كشور بار ديگر متعهد ميشود تا پيروزي كامل در بيرون ساختن اشغالگران از وطن و سرنگوني دولت دست نشانده و برقراري دولت مردمي نوين هرگز از پاي ننشيند.
 


مرگ بر اشغالگران

مرگ بر دولت دست نشانده

نابود باد نيروهاي ارتجاعي

زنده باد قيام مردمي

زنده باد انقلاب

برقرار باد جمهوري دموكراتيك نوين



جنبش زنان تحت ستم افغانستان - فرياد

29 سنبله 1391
girl 02م.سحر
این ترانه ها پس از دیدن تصویر آن  دخترک  زیبا و خردسال ایرانی سروده شد که پس از زلزله بر ویرانه های خانهء خود ایستاده بود  و  در لبخند شادمانه اش سرود  زندگی موج می زد.
ای کاش زمانه چون تو زیبا می بود
چون خندهء نوشین تو گویا می بود
چون می شد اگر عدالتی بود و به خاک
بهر تو به گوشهء دلش جا می بود؟


ای کاش زمان چو جانِ بالندهء تو
زینگونه به کین نبود با خندهء تو 
گر عدل در این جهان خدایی می داشت
می بود ز دیدنِ تو شرمندهء تو 


ای تازه گل ، از عالم خواب آمده ای ؟
کاینگونه چو ماه و آفتاب آمده ای ؟
لبخند تو صد بهار پنهان دارد 
دردا که به خانهء خراب آمده ای !


زیبایی تو به مرگ تسخر می زد
وز مرگ به زندگی میان بُر می زد
آنجا که تو ایستاده ای زیبایی
گویی به سر عدالت آجر می زد !


ای غنچهء نوشکفته در پنجهء باد
لبخند تو را  راه به ویرانه که داد؟
گر داد گذرکند ،  چه داند  گفتن
بر تل خرابه ها به آن خندهء شاد ؟


م.سحر

۱۴ اوت ۲۰۱۲

طلاعیه شورای نمایندگی "نشست نیروهای چپ و کمونیست" بمناسبت آغاز سال تحصیلی 1392 - 1391

اطلاعیه شورای نمایندگی "نشست نیروهای چپ و کمونیست" بمناسبت آغاز سال تحصیلی 1392 - 1391


اول مهر ماه، حدود ١٣ میلیون دانش آموز دختر و پسر مدارس ابتدائی، راهنمائی و دبیرستانی، که بخشی از نزدیک به ٢٠ میلیون کودک و نوجوان به اصطلاح لازم التحصیل هستند، به مدارس راه می یابند. بر اساس آمارهای رسمی، سه و نیم میلیون کودک از تحصیل محروم هستند و بیش از هفت میلیون دانشآموز در ایران ترک تحصیل کرده اند. بیش از ۲ میلیون از کودکان کار برای کمک به تأمین معیشت خانواده هایشان در کارگاهها و خیابان های سطح کشور پراکنده اند. کودکان و نوجوانان خانواده های مهاجر افغانستانی در موقعیت به مراتب دشوارتری قرار دارند. از طرف دیگر شمار مدارس خصوصی برای تحصیل  فرزندان سرمایه­داران و اقشار ثروتمند جامعه رو به افزایش رفته است  و آموزش و پرورش به نحو بسیار آشکارتری چهره طبقاتی به خود گرفته است.
رژیم حاکم که همواره از رشد آگاهی و تقابل نسل جوان با سیاست های ارتجاعی و سرکوبگرانه اش هراسان است به اشکال گوناگون کوشیده است که مراکز آموزشی را به محیط هایی امنیتی تبدیل کند. سران رژیم همچنین تمام تلاش خود را به کار می برند تا کودکان و نوجوانان را خرافە پرست بار آورده و برای نیل به این امر درسهای مالامال از خرافات، دروغ و تحریف در جهت مقدس تصویر کردن جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و برحق نشان دادن سرمایەداران تحت عنوان کارآفرینان را بر محصلین تحمیل می کنند.
در سال تحصیلی جدید در ادامه تشدید فشارهای رژیم جمهوری اسلامی به منظور جبران شکست سیاست اسلامی کردن محیط دانشگاهها در هزاران کلاس دانشگاهی طرح ارتجاعی و ضد انسانی  جداسازی جنسیتی صورت گرفته است. در نتیجه اجرای این سیاست، امسال در بیش از ٦٠ دانشگاه ایران در برخی از رشته ها داوطلبان به صورت تک جنسیتی پذیرش می شوند. کارگزاران جمهوری اسلامی از مدتها قبل اعلام کرده اند که  پذیرش دختران در ۷۷ رشته دانشگاهی و در ۳۶ دانشگاه متوقف خواهد شد. رژیم این سیاست مذبوحانه را با هدف مقابله با روند رشد فرهنگ پیشرو و مبارزه جویانه در محیط دانشگاهها به اجرا گذاشته است.
سال تحصیلی جدید در شرایطی آغاز می شود که معلمان کماکان به خاطر سطح پائین حقوق شان ناچارند برای تامین معیتشت خانواده شان به شعل دومی هم روی آورند. این در حالی است که و خواسته ها و مبارزات حق طلبانه آنها در سالیان گذشته سرکوب گشته، رهبران تشکل های صنفی آن ها دستگیر و زند انی شده و در شرایط حاضر نیز مطالبات آن ها از طرف اداره آموزش و پرورش رژیم بی پاسخ مانده است.  
علیرغم همه سیاست های سرکوبگرانه رژیم برای علیه محصلین و دانشجویان ، تجربه ٣٣ سال گذشته به حکومتگران ثابت کرده است که این نسل را نمی توان به تمکین واداشت. این نسل بخشی مهم از مبارزات ضد دیکتاتوری و عدالت خواهانه  و رادیکال جامعه است. دانشگاه علیرغم همه سرکوبگرهای بی رحمانه رژیم علیه فعالین دانشجویی زنده است. 
این نسل می تواند با  استفاده از تکنولوژی پیشرفته و درس گیری از تجارب گذشته دانش آموزان در ایران و جوانان مبارز در منطقه، خود را برای انجام وظایف انقلابی و مبارزاتی سنگین تری آماده کنند که سرنگونی  انقلابی حکومت اسلامی فقط یکی از حلقەهای آن است!

پیروز باد مبارزات انقلابی و رادیکال محصلین و دانشجویان!
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
زنده باد سوسیالیسم!

اسامی امضا کنندگان به ترتیب حروف الفبا:
اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران
اتحاد چپ ایرانیان در خارج کشور
اتحاد فدائیان کمونیست
پیوند در خدمت کمونیست های ایران
جمعی از چپ های کلن –  آلمان
حزب اتحاد کمونیسم کارگری
حزب رنجبران ایران
حزب کمونیست ایران
حزب کمونیست ایران . مارکسیست- لنینیست- مائوئیست
سازمان آزادی زن
سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) کمیته مرکزی
شبکه زنان
شورای پشتیبانی از مبارزات مردم در ایران- تورنتو، کانادا
شورای حمایت از مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران- استکهلم
شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران
کانون همبستگی با کارگران ایران- گوتنبرگ
کمیته بین المللی برای حمایت زندانیان سیاسی ایران
کمیته خارج کشور سازمان فدائیان . اقلیت
کمیته یادمان کشتار سیاسی دهه 60 در ایران - مونترال
نشست زنان چپ و کمونیست
نهاد همبستگی کارگری نورد راین وستفالن، آلمان
نهاد همبستگی با جنبش کارگری ایران- غرب آلمان
هسته اقلیت
همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران - پاریس
هیئت اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران . راه کارگر

یرعباس فخرآور : مبارز سیاسی یا عضو وزارت اطلاعات ؟

یرعباس فخرآور : مبارز سیاسی یا عضو وزارت اطلاعات ؟

 

امیرعباس فخرآور (سیاوش)، دبیر کل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و مدیر انستیتوی آزادی ایرانیان در واشینگتن میباشد. فخرآور همچنین در دانشگاه امنیت ملی و سیاست خارجی واشینگتن بعنوان استاد مهمان و پژوهشگر تدریس می کند. وی همچنین مدیر پروژه توسعه جامعه مدنی ایران در این دانشگاه انتخاب شد










خروج از کشور با پاسپورت رسمی و ویزا

ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟

ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟
اين روزها، در بحث های مربوط به مبارزه با حکومت اسلامی، مسئووليت اپوزيسيون انحلال طلب، ضرورت اتحاد نيروهای سکولار دموکرات، روند «آلترناتيو سازی» و ايجاد يک «رهبری» کار آمد، اغلب، و بويژه با اشاره به نقش آيت الله خمينی در متحد کردن نيروهای مخالف شاه و سرنگون ساختن رژيم سلطنتی، به نقش و اهميت «کاريزماتيک» بودن یک رهبر اشاره می شود و کسانی معتقدند که مشکل اپوزيسيون انحلال طلب محروم بودن از داشتن يک «رهبر کاريزماتيک» است. فکر کردم بد نباشد که جمعه گردی اين هفته را به چند و چون اين نوع رهبری اختصاص دهم.
واژهء «کاريزما» تاريخی چند هزار ساله دارد و، در طی اين دوران بلند، معناها و تعاريف مختلفی را بخود گرفته است که عنايت به آنها برای روشن بحث های کنونی خالی از فايده نيست.کاريزما (با تلفظ «خاريسما» χάρισμα  khárisma) واژه ای يونانی و بکار رفته در سده های پيش از ميلاد مسيح است که ريشه در واژهء «خاريس» يونانی دارد که می توان آن را به «لطف» ترجمه کرد. فرهنگ های واژگان فارسی واژهء «لطف» را چنين تعريف می کنند: «نرمی، مدارا، رفق (از رفاقت)، کرم، بذل، بخشش، و حُسن» و آن را در برابر «عنف و عتاب و قهر و زشتی ظاهری و باطنی» می گذارند. ما در فارسی از اين نام با دو فعل معين داشتن و کردن به افعالی ترکيبی می رسيم. ضمناً معتقديم که اين لطف می تواند از جانب هر کس و هر منشائی به ديگران اعطا شود.
اما سيصد سال قبل از ميلاد مسيح، هنگامی که قرار شد «تورات»، کتاب مقدس يهوديان، به يونانی ترجمه شود، مترجمان با واژهء «هن يا حن hen» روبرو شدند که همان معنای «لطف» فارسی را دارد اما تنها از جانب خداوند به برخی از آدميان اعطا می شود. مترجمين يونانی تورات، بدون توجه به عام بودن معنای «خاريس» و خاص بودن مفهوم «حن»، واژهء «خاريس» را در ترجمهء واژهء «حن» بکار برند و اين کار بتدريج سرنوشت اين واژه را کلاً از زمين بريده و به آسمان متصل کرد.
در اين روال است که وقتی به اوان مسيحيت می رسيم می بينيم که واژه خاريس و خاريسما (يا کاريزما) کلاً معنائی الهی يافته و منشاء صدور آن تنها خداوند محسوب می شود. آنگاه کليسا اين واژه را به استخدم خود در می آورد و «کاريزما» را تبديل به وديعه ای می کند که از جانب خداوند به برخی از انسان های برگزيده اعطا می شود و در آنان سرمنشاء خيرات و کراماتی غير عادی می شود که آنها را از آدميان عادی متفاوت کرده و به مقام قديسين می رساند.
توجه کنيم که در فارسی واژهء «لطف» به «معنای عام» واژهء يونانی نزديک تر است تا معنای خاص «حن» در زبان عبری توراتی. حافظ گاه در اشاره به دوست می گويد: «دلا طمع مبـُر از لطف بی نهايت دوست» و گاه آن دوست را خدا می بيند و می خواند که «دام سخت است، مگر يار شود "لطف خدا"». و در تورات فقط همين «لطف خدا» است که واقعيت و اهميت دارد.
البته در برخی از متون مربوط به تاريخ پيش از اسلام کوشش هائی بچشم می خورد که واژهء کهن «فره» (بيشتر در ترکيب «فره ايزدی») را برابر نهادی برای کاريزمای مسيحی بدانند و آن را پديده ای تلقی کنند که در استوره های کهن ايرانی از جانب اهوراهائی همچون ميترا و مزدا به شاهان راستين اعطا می شود و آنان را قادر به انجام کارهائی خارق العاده می کند. گاه نيز (همچون مورد مغرور شدن جمشيد شاه) ضرورتی پيش می آيد تا خدايان «فره ايزدی» را از شاه بازستانند و او را به سطح آدم عادی برگردانند. بر اين اساس برخی از محققان بجای واژهء «لطف» پيشنهاد کرده اند که واژهء «فره ايزدی» را در ترجمهء «کاريزما» بکار بريم. بهر حال، با وجود همهء تشابهات، واژهء «فره» و واژهء «کاريزما» دو منشاء و دو تاريخ مختلف دارند و در اين مختصر نظر تنها به معناها و تحولات واژهء کاريزما در فرهنگ غربی است.
می گويند مهمترين کتابی که در مورد واژهء کليسائی «کاريزما» نوشته شده نوشتهء تاريخنويس مسيحيت، رودلف سـُوم [به سکون واو] است که کتاب خود را در سال 1892 و با نام آلمانی Kirchenrecht منتشر کرده است. نيز گفته می شود که جامعه شناس بزرگ آلمانی، ماکس وبر (1920-1864)، اين واژه را در اين کتاب يافته و به مدت بيست سال با نويسندهء آن مباحث و مکاتبات بسياری داشته است. «وبر» خود اين واژه را نخست در کتاب مشهور خويش «اخلاق پروتستانتی و روح سرمايه داری» بکار برده و سپس آن را در «جامعه شناسی دين» خويش توسع داده و از آن برای توضيح انواع «اقتدار» (authority)، که موضوع اصلی مورد علاقهء او بوده سود برده است. او معتقد است (يا معتقد بود!) که اقتداری که در جوامع کهن منجر به ظهور «رهبری مورد پذيرش مردمان» می شده (و به لحاظ اين پذيرش با اقتدار ناشی از سلطه و زور فرق داشته) دارای دو سر منشاء بوده است: يا «سنت» های رايج در جوامع که تعيين «رهبر مقتدر» را آسان می ساخته اند و يا باور به نزول نامنتظر «کاريزما» از آسمان بر انسان هائی برگزيده که موجب رهبری آنان می شده است. از نظر او، تنها در دوران مدرن است که «رأی مردم» بعنوان منشاء اصلی گزينش و حقانيت رهبران و اعطای اقتدار به آنان مطرح شده و جانشين سنت و کاريزما گشته است. بعبارت ديگر، در نوشته های «وبر» همه جا «کاريزما» دارای منشاء آسمانی و الهی است.
البته بايد توجه داشت که ماکس وبر، بعنوان يک عالم و دانشمند، اعتقادی به وجود ماوراء طبيعت و الاهيات نداشت بلکه معتقد بود که آدميان به لحاظ ايمان و اعتقاد بوجود اين عوالم به رهبری کسی که می پندارند لطف خداوند شامل حال اش شده است گردن می نهاده اند. يعنی، در همهء اين احوال، منشاء اصلی اقتدار رهبری از آن مردم است و تا رضايت و موافقت آنها نباشد رهبران جامعه، جز با توسل به زور، نمی توانند اقتدار خود را اعمال کنند. اما اين رضايت و پذيرش را تصور وجود کاريزما و نيز اثر فرهنگی سنت در ذهن آدميان بوجود می آورده است. يعنی، همواره اين مردم اند که کاريزماتيک بودن (مثل رهبری پيامبران) و يا برآمدن از دل سنت (مثل پادشاهی موروثی و خونی) را در رهبران خود تصديق می کرده اند و تنها در دوران مدرن است که به نقش خود و اهميت رأی خود در گزينش رهبر و اعطای اقتدار رهبری به او واقف گشته اند.(1)
نوشته های پراکنده و نابسامان ماکس وبر طی سه دهه پس از مرگ او منظم شده و آنگاه متون سامان يافته به انگليسی ترجمه شدند. انتشار اين نوشته ها به زبان انگليسی يکباره فضای بحث های جامعه شناسی سياسی و دينی را تسخير نمود و وضعيتی پيش آمد که در آن واژهء کاريزما نقل مجلس اهل نظر شد. در اين مباحث در ابتدا نظر به معنای مذهبی «کاريزما» بود اما در اواخر دههء 1950 رفته رفته تمايل بر آن قرار گرفت که از معنای الهی واژهء کاريزما (لطف الهی) دور شده و کاربرد آن را به دوران يونان پيش از ترجمه تورات برگردانند. در اين معنا، «کاريزما» خاصيتی مرموز و وصف ناشدنی است که بعضی از مردمان را جذاب و مورد توجه ديگران می کند و موجب می شود که آنها در جامعه بالا آمده و قلوب مردم بسياری را تصاحب کنند. در اين کاربرد می توان ديد که چگونه واژهء کاريزما به واژهء مرموز و وصف نيافتنی «آن» در زبان فارسی و شعر حافظ نزديک می شود: «بندهء طلعت آنيم که آنی دارد!»
باری، بدينسان در دههء 1960 واژهء کاريزما ورد زبان کسانی می شود که می خواهند دلايل محبوبيت سياستمداران و هنرمندان را در يک کلمه توضيح دهند. از جيمز دين گرفته تا جان اف کندی، بيشمارانی لقب «کاريزماتيک» می گيرند. در اين کاربرد جديد می توان واژهء مزبور را به «جذابيت مرموز و وصف ناشدنی» معنا کرد.
اصطلاح «کاريزما» نخستين بار بيست سال پس از رايج شدن اش در مغرب زمين، و همراه با پيدايش آيت الله خمينی در نقش رهبر انقلاب 1357، در ادبيات سياسی ايران بکار رفت و از آن پس هم در موارد گوناگونی بکار می رود. يعنی هنوز هم برخی از اهل نظر آيت الله خمينی را يک «رهبر کاريزماتيک» می دانند و معتقدند که امروز نيز جای چنين رهبری در مبارزهء کنونی مردم با حکومت خالی است، رهبری که بتواند به کمک «کاريزما»ئی که دارد همگان را بهم نزديک و با هم متحد کند و در ظل اين اتحاد سرنگونی رژيم حاکم بر ايران را موجب شود.
اما حال که با سوابق و معنانی متحول واژهء «کاريزما» آشنا شديم، فرصت آن است که به خاصيت اساسی آن در جامعه شناسی ماک وبری نيز اشاره کنيم. در واقع، در کنار معرفی مفهوم «کاريزما» بعنوان يک اصطلاح کليدی جامعه شناسی، ماکس وبر يک بعد ديگر نيز برای مفهوم «رهبران کاريزماتيک» قائل بود که در کاربرد اين واژه در جامعه شناسی سياسی او واجد اهميت خاص است اما کمتر مورد توجه قرار می گيرد. ماکس وبر معتقد بود که «رهبران کاريزماتيک» (که در ذهن آدميان مشمول لطف الهی شده اند) اغلب در «مواقع بحرانی» ظهور می کنند و در واقع پاسخگوی نيازی اجتماعی اند که خود را بصورت «انتظار برای ظهور رهائی بخش» متجلی می سازد. به عبارت ديگر، در مواقع عادی مردمان کمتر انتظار ظهور رهبران کاريزماتيک را دارند و يا کمتر آماده اند که رهبران خود را «کاريزماتيک» يا «مشمول لطف الهی» بدانند.
اين تعريض در مفهوم کاريزما بيش از خود واژهء مزبور ما را در درک وضعيت اجتماعی سياسی جامعهء خودمان کمک می کند. يعنی، اگر از متصف کنندگان خمينی به صفت کاريزماتيک بپرسيم که «ويژگی های کاريزمای او چه بود؟» اغلب متوجه می شويم که اين صفت به هر دو معنای آسمانی و زمينی آن در مورد او بکار برده می شود. می گويند: «خمينی کاريزماتيک بود چرا که، از يکسو، لباس "مردان خدا" را بر تن داشت و، از سوی ديگر، صورت و رفتار و گفتارش بگونه ای بود که ديگران را مجذوب و مقهور خود می ساخت».  در واقع، آنان که به خدا و پيامبر و ائمه اعتقاد داشتند در او لطف الهی را مشاهده می کردند و آنانکه به اين عوالم اعتقادی نداشتند ظاهر و منش و کنش او را جذاب می يافتند.
اما مگر همين خمينی نبود که در سال 1342 عليه شاه سخنرانی کرد و جز چند متعصب مذهبی و اوباش ميدان ميوه کسی حرفش را تحويل نگرفت؟ و مگر او نبود که در آن سال فتنهء 15 خرداد را بپا کرد اما وقتی حکومت گوش او را گرفت و به خارج کشور تبعيدش کرد آب از آب تکان نخورد؟ مگر هنگامی که دکتر ابراهيم يزدی او را در هواپيما نشاند و به پاريس برد کسی هنوز از کاريزماتيک بودن او سخنی بر زبان می راند؟ پس اين «کاريزما» چگونه در ويلای دهکده «نوفل لو شاتو» بر او نازل شد و خمينی را از مقام آيت الهی به درجهء امامت رساند؟
پاسخ «وبری» به اين پرسش ها آن است که خمينی در لحظه ای بحرانی ظهور کرد و لباس و منش و کنش و چهره اش پاسخگوی انتظار مردمی شد که، بی هدف و مقصودی معين، اما بجان آمده از استبدادی تحقير کننده، به خيابان ريخته بودند و کسی را می خواستند که بر خشم کور آنان سوار شود و تشنگی روحی شان را برای تخريب و ويرانی تشفی دهد. او پاسخگوی مردمی شده بود که فرياد می زدند: «خمينی عزيزم / بگو که خون بريزم» و او الحق که در تمام آن هفت هشت سالهء باقی مانده از عمرش اينگونه «گفت» و ايران را به جنونکده ای تبديل کرد که هنوز مردمانش در گروه های صد نفره برای تفريح و سرگرمی به تماشای اعدام جوان و پير می روند.
او البته که گستاخ و بی پروا بود و  سخنانی را که مردان اطرافش جرأت نمی کردند بر زبان آورند مجدانه بيان می کرد. اما گستاخ بودن و بی پروائی و حتی شجاع بودن هيچ کدام ربط مستقيمی با کاريزماتيک بودن ندارند. به گمان من، آنچه از او چهره ای کاريزماتيک ساخت در نوع رابطهء بين او و بحران سياسی حاکم بر ايران قابل درک است. شاپور بختيار، آخرين نخست وزير رژيم مشروطه، بحرانی را در هيکل توفان می ديد و، خود را «مرغ طوفان» می خواند اما بزودی دريافت که توفان با خود «مرد بحران»ی را آورده است که او نمی تواند از پس اش برآيد.
شايد بتوانيم آنچه را که گفته آمد در اين فرمول خلاصه کنيم که «بحران از هر کس که بتواند سوارش شود در چشم منتظران ظهور نجات بخش يک شخصيت کاريزماتيک می سازد». يعنی، مهم توانائی سوار شدن بر بحران است و آن کس که چنين کند، هرآنکس که می خواهد باشد، يکشبه تبديل به شخصيتی کاريزماتيک می شود؛ و چون چنين شد آنگاه رفتار و گفتار و افکارش هم جذابيتی خارق العاده می يابند.
حال اندکی نيز به مداقه در سود و زيان ظهور رهبران کاريزماتيک در مواقع بحرانی بپردازيم. تجربهء تاريخی نشان از آن دارد که اين پديده نمی تواند چندان در خدمت آفرينش جامعهء متمدن و امروزی باشد و به تکثرگرائی و سکولاريسم و دموکراسی کمک کند. در واقع بسياری از اهل سياست معتقدند که ظهور شخصيت های کاريزماتيک موجب می شود که قطار جامعه از ريل مصلحت انديشی اجتماعی و نظم ناشی از آرامش خارج شود و، لذا، علاقمندند که با فکر ضروری شدگی ظهور رهبران کاريزماتيک در بين اپوزيسيون مبارزه کنند. اما، متأسفانه، اگر شرايطی پيش آيد که اين پديده از دل بحران زاده شود ديگر نمی توان اميد داشت که اين مبارزات بجائی برسند. يعنی، اگر جامعه به نقطهء بحرانی خود رسيده باشد و بحران توانسته باشد انتظار برای ظهور رهائی بخش را در دل افراد جامعه نهادينه کرده و وضع موجود را تبديل به وضعيتی غيرقابل تحمل نمايد، ظهور رهبر کاريزماتيک ديگر معجزه ای نامنتظر نخواهد بود.
رهبر کاريزماتيک از دل بحران زاده می شود، از وجود گستردهء بحران سود می جويد، درهء دهان گشوده بين رهبران سياسی و مردم عادی را از اين بحران پر می کند، و با همين بحران بر فراز دره پل می زند، ديگر رهبران اپوزيسيون را پشت سر می نهد و يا در رکاب خويش می کشد، و گله ای از آنان را به همراه خود سوار هواپيمای ارفرانس می کند و در فرودگاه کشوری که مرغ توفان فرمانش را در دست دارد می نشاند، در بهشت زهرايش توی دهن دولت می زند و بر اساس اعتمادی که مردم به او کرده اند دولت تعيين می کند... و سالی نگذشته همهء مظاهر عقلانيت و تمدن را زير پای استبداد تک ساحتی خويش له می کند.
آری، خمينی همان خمينی 15 سال پيش از انقلاب بود. در لحظه ای که بحرانی در کار نبود، او را از خانه اش در قم بيرون کشيدند، به زندان انداختند، و به ترکيه و عراق تبعيد کردند. و او پانزده سال تمام را در نجف، بين خانه و مرقد مطهر، به بطالت گذراند تا اينکه بحران از راه رسید و از او رهبری کاريزماتيک ساخت.
توجه کنيم که، بدينسان، کاريزما صفتی نهفته در آدميان نيست. چه بسا شخصيت های جذاب و خوش سخن و شيرين کرداری که توجهی را بخود جلب نمی کنند و چه بسا آدميانی ژوليده و جنون زده که می توانند جامعه ای را آلودهء جنون خويش کنند. نام آنچه چنين وضعيتی را ممکن می سازد «بحران» است و بحران زادهء وضعيتی است که آدمی در آن احساس عادی بودن اوضاع و آرامش زندگی را از دست می دهد، سيستم های اجتماعی در هم می ريزند و پاسخگوی نياز مردمان نيستند، و انتظار نام شب و روز مردمان می شود. در اين انتظار اصلاً مهم نيست که امام غايبی در کار باشد که بخواهد از عمق چاهی سر بيرون کشد. بحران و  انتظار  می تواند آخوندی پير و فرسوده و خونریز را «امام» کند و، بجای کمک به صعودش از دل چاه، از آسمان فرودش آورد.
حال می توان پرسيد که جامعهء ما ـ با وجود سه دهه کشتار و ايذاء و سخت گيری و سرکوب؛ وضعيتی که اکنون با بيکاری و فقر و گرسنگی و بيماری نيز همراه شده ـ آيا اکنون به لحظهء بحرانی تاريخ خود رسيده است؟ اگر رسيده باشد آنگاه بايد منتظر ظهور يک رهبر کاريزماتيک بود؛ اما اگر نرسيده باشد، و تا وقت باقی است، اپوزيسيون حکومت اسلامی بايد «آلترناتيو»ی را در برابر اين حکومت مسلط بر ايران بنشاند که بتواند از شکل گرفتن يک رهبری تک نفره و فراگروهی جلوگيری کند، و در اين کار هدفش را جلوگيری از بازتوليد استبداد در فردای فروپاشی رژيم اسلامی بگذارد.
ضرورت ايجاد آلترناتيوی در برابر حکومت اسلامی تنها در اين «وقت شناسی» است که معنا می گيرد.
________________________________________
1. من سی و چهار سال پيش معنای «کاريزما» در فرهنگ جامعه شناسی وبری را، بخصوص در رابطه با فرهنگ دين اسلام و مذهب تشيع، در کتاب «جامعه شناسی سياسی تشيع اثنی عشری» که در ماه های قبل از پيروزی انقلاب 57 منتشر شد، به تفصيل شرح داده ام. اين کتاب را می توانيد از پيوند زير بصورت رايگان تهيه و قرائت کنيد:
==============================

من جدا و تو جدا چتوان کرد؟

ــه تــوان کــرد ... ؟
من جدا و تو جدا چتوان کرد؟
خفقان حلقهء ما چتوان کرد؟

زین اسارت گِله با کِتوان بُرد؟
دست بسته ست به پا، چتوان کرد؟

عقل بسته ست به دین ، چتوان گفت
گرگِ جهل است رها چتوان کرد؟

تخت بر منبر و منبر درکاخ
واعظان هرزه دُرا چتوان کرد؟

همه چون پنجره ها حنجره ها
بسته بر روی صدا ، چتوان کرد؟

کار در دستِ «امام» است و«ولی»ـ
نیست در دستِ خدا، چتوان کرد؟

نغمه ای نیست که درنایی نیست
مگر از غم به نوا ، چتوان کرد ؟

خرمنی نیست که در آتش نیست
هیزم از ما و شما ، چتوان کرد؟

وطن سوخته آئینهء ماست
درغم ِ سوخته ها چتوان کرد؟

به جز از چون و چرا کرد کسی؟
به جز از چون و چرا چتوان کرد؟

هرکه بر مرکب خویش است سوار
ره نداند به کجا ، چتوان کرد ؟

دسته ای بسته برآخور دل و دین
بسته را غیر چَرا چتوان کرد؟

جـَرگه ای سوده به دندان جگری
با جگرخوارِ جفا ، چتوان کرد؟

جمعی از دوست گریزد به عدو
وز ملالت به دغا ، چتوان کرد ؟

اینچنین است زمان ، چتوان بود ؟
وینچنین است فضا ، چتوان کرد؟

این میان هستی انسان هیچ است
سخن از شاه و گدا چتوان کرد؟

سخن از دین و زبان چتوان گفت ؟
جنگِ مُچ بند و قبا چتوان کرد ؟

صد و اندی شد و آزادی ما
نشد از بند رها ، چتوان کرد ؟

نشد از بند رها بندی ِ ما
بهر این بندی ِ ما چتوان کرد ؟

دشمنی شیوهء همراهی نیست
به جز این شیوه ترا چتوان کرد؟

ما فرو بستهء یک زنجیریم
بهر این زخم ِ به پا چتوان کرد؟

درد ، هربارفزونترمان کـُشت
نک به تدبیرِ دوا چتوان کرد ؟

چه توان دید ؟ کرا باید دید ؟
چه توان کرد؟ روا چتوان کرد؟

جان انسانیت از غم فرسود
بهر فرزندِ خدا چتوان کرد؟

بهر فرزند خدا کودک و پیر
به جز از ذِکر و دُعا ، چتوان کرد؟

ناسزاوار فراوان بوده ست !ـ
کاری اما به سزا چتوان کرد؟

وطن ازفردِ شما غمگین است
جمع گردید که تا چتوان کرد! ـ
......................م. سحر

دادستان مهدیشهر: تحقیقات تمام نشود اجازه اظهار نظر نداریم


دادستان مهدیشهر: تحقیقات تمام نشود اجازه اظهار نظر نداریم

دادستان مهدیشهر نیز در خصوص آخرین روند سیر تکاملی پرونده قضایی طرفین، خود را مجاز به مصاحبه با خبرنگار مهر ندانست.
حسین رجبی گفت: نباید انتظار داشته باشید که درباره موضوع محرمانه «ضرب و شتم در انظار عمومی» به شما پاسخگو باشم، حضور شما بعنوان خبرنگار نزد بنده اصلا صحیح نیست، تا تحقیقات تمام نشود، اجازه نداریم هیچگونه اظهار نظر و مصاحبه‌ای داشته باشیم، اما مطمئن باشید که موضوع در مرحله تحقیقات قرار دارد.
++++++++++++++++++++++++++++++
دو دختر جسور مفصلا از خجالت حاج آقا در امدند:
باز هم ضرب و شتم آمر به معروف و ناهی از منکر!

در روز سی و یکم مرداد ماه سال جاری بعد از تعطیلات دو روزه عید سعید فطر برای چندمین بار متوالی و این بار در شهر کوچکی مثل شهمیرزاد (توابع شهرستان مهدیشهر در استان سمنان) شاهد ضرب و شتم حجت الاسلام سید علی بهشتی، روحانی آمر به معرف و ناهی از منکر بودیم.
این پیش نماز مسجد جامع شهمیرزاد در خصوص چگونگی ضرب و شتم خود توسط دو دختر بد حجاب می‌گوید: خیلی قادر به راه رفتن نیستم اما از آنجایی که قصد داشتم بعد از ماه مبارک رمضان نیز درب مسجد به روی مومنان بسته نشود، برای اقامه نماز ظهر عازم مسجد شدم، دو دختر جوان در حال گذر بودند که یکی از آنها بد‌حجاب بود. محترمانه تذکر دادم: «خانم خودت را بپوش» که در جوابم گفت: «تو چشماهایت را ببند»، این حرف او برای من بسیار سنگین و ناراحت کننده تمام شد.
در آن لحظه متاسف شدم که بد‌حجاب‌ها خواسته باشند به افراد متدین امر کنند چشمهای‌تان را ببندید، دوباره تذکر دادم اما نه تنها خودش را نپوشاند، بلکه به من توهین هم کرد، از او خواستم دیگر توهین نکند اما شروع به فریاد زدن و تهدید کردن کرد، «من را هل داد و به زمین انداخت»، با کمر به زمین افتادم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، فقط ضربات لگد این دختر که به جانم افتاده بود و توهین می‌کرد را حس می‌کردم. باز هم ضرب و شتم آمر به معروف و ناهی از منکر!
در روز سی و یکم مرداد ماه سال جاری بعد از تعطیلات دو روزه عید سعید فطر برای چندمین بار متوالی و این بار در شهر کوچکی مثل شهمیرزاد (توابع شهرستان مهدیشهر در استان سمنان) شاهد ضرب و شتم حجت الاسلام سید علی بهشتی، روحانی آمر به معرف و ناهی از منکر بودیم.
این پیش نماز مسجد جامع شهمیرزاد در خصوص چگونگی ضرب و شتم خود توسط دو دختر بد حجاب می‌گوید: خیلی قادر به راه رفتن نیستم اما از آنجایی که قصد داشتم بعد از ماه مبارک رمضان نیز درب مسجد به روی مومنان بسته نشود، برای اقامه نماز ظهر عازم مسجد شدم، دو دختر جوان در حال گذر بودند که یکی از آنها بد‌حجاب بود. محترمانه تذکر دادم: «خانم خودت را بپوش» که در جوابم گفت: «تو چشماهایت را ببند»، این حرف او برای من بسیار سنگین و ناراحت کننده تمام شد.
در آن لحظه متاسف شدم که بد‌حجاب‌ها خواسته باشند به افراد متدین امر کنند چشمهای‌تان را ببندید، دوباره تذکر دادم اما نه تنها خودش را نپوشاند، بلکه به من توهین هم کرد، از او خواستم دیگر توهین نکند اما شروع به فریاد زدن و تهدید کردن کرد، «من را هل داد و به زمین انداخت»، با کمر به زمین افتادم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، فقط ضربات لگد این دختر که به جانم افتاده بود و توهین می‌کرد را حس می‌کردم. این آخرین ضرب و شتم آمران به معروف نیست
متاسفانه این چندمین باری است که قداست لباس روحانیت آن هم در قامت یک آمر به معروف وناهی از منکر، از بین رفته و شان روحانیت به راحتی مورد توهین قرار می‌گیرد، اتفاقاتی نظیر این حادثه که برای حجت الاسلام سید علی بهشتی در شهمیرزاد (استان سمنان) رخ داد؛ کم نیست، پیش از این حجت الاسلام سید محمود مصطفوی منتظری در خیابان 30 متری نیروی هوایی تهران، حجت الاسلام فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران در خیابان شریعتی پایتخت، یک روحانی در منطقه تهرانپارس و حاج آقا خیراندیش مسئول دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز و … همگی بخاطر انجام به تکلیف شرعی خود و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر کتک خورده و در برخی موارد دچار صدمات جبران ناپذیری شده‌اند.