نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

آراهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»


آراهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو» 1 بحث ضرورت آفرينش يک آلترناتيو، يا بديل، در برابر «حکومت اسلامی»، هيچ تازه نيست. بخاطر دارم که بيست سال پيش، هنگام زندگی در لندن، عصری را ميهمان هادی خرسندی بوديم و او، به رسم معمول اينگونه ميهمانی ها، يکی از آخرين کارهايش را برای ميهمانان خواند که با اين مصراع آغاز می شد: «چيست اين آلترناتيو، مالترناتيو؟» او، با ذوق خاص خود در آفرينش اينگونه قافيه های غافلگير کننده، غزلی آفريده بود که، در عين طنازی، از دردی عميق ما آوارگان زمين حکايت می کرد: فقدان جانشينی مطلوب برای حکومت اسلامی، آن هم با وجود صدها گروه و حزب و فرقهء سياسی. واقعيت هم آن است که، بی شک، در سراسر سه دههء اخير، يکی از گره های کور عالم سياست ما به فقدان «آلترناتيو» بر می گردد؛ موجودی که هميشه از آن سخن می گوئيم اما نه نشانی اش را می دانيم و نه مشخصاتش را. مثل آدمی که به پليس مراجعه کند و شرح گم شدن عزيزی را بدهد اما، در برابر پرسش های مأمور مربوطه، نه نشانی از قيافه و شمايل گمشده اش داشته باشد و نه بداند که ليلی اش مرد بوده يا زن. اما، اين روزها، يک سالی گذشته از پيدايش جنبش اميدوار کنندهء سبز، و نيز خاموشی تدريجی آن به مدد بی کفايتی رهبران داخل کشور و سرکوب بی رحمانهء حکومت که نتايج آن بی کفايتی را صد چندان کرده، بازار «آلترناتيو سازی» از هميشه داغ تر شده است. هر کجا سرک می کشی سخن از لزوم گرد هم آمدن و همبستگی و اتحاد و اتفاق می شنوی و اينکه بايد «هرچه زودتر» دست بکار شد و برای حکومت اسلامی شاخی و بديلی در هيئت «آلترناتيو» تراشيد. دربارهء امکانات تحقق اش هم حرف و سخن بسيار است؛ از استغنای تام در برابر «کمک بيگانه» گرفته تا حساب باز کردن تمام بر روی همين گزينه. آن سان که اگرچه من راهرو های وزارت خارجهء آمريکا يا انگليس را نديده ام اما مطمئنم که اگر اجازه رخصت ديدار از آنجاها را داشته باشيد، حتماً برخی از «چلبی» های ايرانی را خواهيد ديد که در آنجا نيز مشغول «تفهيم» اين «واقعيت» به مأموران دست سوم «بيگانه» اند که آلترناتيوی جز آنها وجود ندارد که بتواند ـ در صورت تزريق آمپول های تقويتی، البته ـ حکومت اسلامی را فرو بپاشد و خود جانشين آن شود. باری، شوخی و جدی، گريزی از اين واقعيت نيست که حکومت اسلامی را فقدان يک بديل امروزی و متمدن و آراسته به احترام حقوق بشر تا کنون سر پا نگه داشته است؛ بديلی که دنبال جاه و مقام و سلطنت و رياست جمهوری و نخست وزيری برای اعضاء خود و پست های ديگر برای ياران آنها نباشد و سوخت موتور فکر و ذکر و حرف و عمل اش را از احساس تعلق و وظيفه نسبت به وطنش بگيرد. منظورم از اين «بديل» آدمی معين و اسم و رسم دار نيست؛ اما به اين واقعيت نظر دارم که حکومت اسلامی، در افلاس کامل و وامانده از همه جا، منتظر همين بديل است که آخرين ضربه را به او بزند و به درک واصلش کند؛ اما حريفی قدر از راه نمی رسد و دشمنانش او را رها کرده و به اختلاف بين خود مشغولند. در واقع، در پی پيدايش جنبش سبز، با نشانه های روشن سکولارش، و خاموشی دردناک و سريع شهاب ثاقب گونه اش، حکومت اسلامی شده است همان هيکل سليمان نبی، که مدت ها ـ ايستاده و تکيه داده به عصا ـ مرده بود اما کسی پيدا نمی شد که جلو برود، نفس اش را امتحان کند، نبضش را بگيرد و خبر مرگش را اعلام کند. تا اينکه موريانه ها به خوردن عصايش مشغول شدند و چون عصا از درونه تهی شد فرو شکست و «هيکل» نيز همراه آن نقش زمين شد. و آيا هيچ فکر کرده ايد که معنای نمادين اين داستان، و بخصوص عصا و موريانه، چيست؟ تا موريانه بيايد و ستون های حکومتی را از درون تهی کند ممکن است سی سال ديگر هم بگذرد و ستونی هم که خالی می شود ممکن است حيات و ممات کشور و ملت ما باشد. پس از در و ديوار اسباب نگرانی فراهم است. 2 بحث «حاشيه ای» هم داريم که، همچنان، بر حول محور مخالفت برخی هائی می گردد که اصولاً و کلاً «خارج کشور» را شايسته ورود به اين مدخل نمی دانند. يعنی آنها که اصلاً با دخالت «خارج کشوری ها» در امور سياسی «داخل» مخالفند و تنها عمل مشروع ما را فرمانبرداری و اطاعت از «داخل کشور» می دانند؛ يا آنها که به حبل المتين آقا و خانم موسوی آويخته اند و می خواهند اصول مغفولهء قانون اساسی خونريز اسلامی را کارا سازند؛ و نيز آنها که به نعل و به ميخ می زنند و مدعی اند که راه حل را يافته اند و می کوشند تا حکومت اراذل و اوباش را با «تاکتيک های مصلحتی و تدريجی و شديداً بدون خشونت» خود منحل کنند. اما من در اين مقاله چندان کاری با آنها ندارم و فکر می کنم که بهر حال روزی خواهد رسيد که آنها هم ـ اگر ذره ای حسن نيت و دلسوزی برای ميهن شان داشته باشند ـ به همين چهار راهی خواهند رسيد که من و شما در آن معطل قدم بعدی مانده ايم. خوش خيالی است؟ باشد. ماليات که ندارد! بگذاريد، عطف به اين حقيت مسلم که اکثريت مردم بجان آمدهء ايران (حتی برای نجات دين خود از چنگال حکومتی ايدئولوژيک) خواستار حکومتی غير مذهبی شده اند، ما هم در اين خيال غوطه زنيم که تصلب سياسی در داخل کشور زمينه های ايجاد يک بديل «غير مذهبی» (سکولار) و دموکرات را در ايران ما بکلی از بين برده و اين «وظيفه» کلاً به خارج کشور مهاجرت کرده است. بخصوص که اگرچه ما سکولارها هنوز کار چندانی در اين راستا نکرده ايم، اما می بينيد که، بجای ما، «اصلاح طلبان خواستار فعال کردن مواد مغفوله» شتابان خود را از ايران به همين «خارج کشور» رسانده اند و در اينجا است که پشت سرهم سايت اينترنتی و تلويزيون ماهواره ای می زنند و ويدئوکليپ رهبرانه صادر می کنند و اطاق فکر راه می اندازند و ماهيت جنبش سبز و شرايط عضويت در آن را تعريف می کنند. پس، آيا اين پرسشی مجاز و موجه نيست که «وقتی سبزهای مذهبی و سيدی بساط آلترناتيو سازی خود را به خارج کشور منتقل کرده اند، ما خارج کشوری های "اصيل" (به معنی آنچه خواجه حافظ فرمود که بايد "در کوزه بماند اربعينی") چرا نبايد بفکر وطن از دست رفته مان باشيم و نخواهيم که، با جدا کردن حساب هامان از آن دسته از شرکای سابق حکومت اسلامی، که اکنون آزاديخواه و حق طلب (البته در حد شرعی آزادی و حق!) شده اند اما برای گفتن واژهء «سکولاريسم» ده بار دهان شان را آب می کشند، در يک جوال نرويم و بکوشيم تا شايد، با يک آزمون و تلاش ديگر، به همدلی لازم برای ايجاد يک «بديل سکولار ـ دموکرات» در خارج کشور برسيم؟ 3 بر متن اين زمينه است که من اين روزها به شرکت در جلسات گوناگونی دعوت شده ام که گردانندگان شان همگی در پی يافتن راهکارهائی برای ايجاد چتری فراگير اند؛ به قصد گردآوری بيشترين تعداد آدم های سياسی که بتوانند نوعی تشکل کلی را سامان داده و زمينه را برای برقراری يک ـ بگيريم ـ «کنگرهء ملی» فراهم کنند و از دل آن يک آلترناتيو کارا و زنده و خوندار بيرون کشند. و حاصلی که من به دست آورده ام آن است که می بينم هرکس در «حجره» ی کوچک خويش چنان نشسته که حجره اش، همچون ميخ ملانصرالدين، همان مرکز زمين (و شايد زمان) است و همه بايد خود را به زير سقف آن برسانند تا از قافله عقب نمانند. و در اين «سودای پوچ» چه نيروها و انرژی ها و توانمندی ها که به هرز می رود. يعنی، مشکل ما تعصبات کودکانه مان نسبت به حجره هائی است که داريم، بی آنکه به ياد آوريم که از قديم الايام از کنار هم قرار گرفتن حجره ها بوده که بازارهائی پديد می آمده که رونق را به خانه های مردم می رسانده اند. و اکنون هم چرا نکوشيم تا راه حلی برای حفظ حجره ها و ايجاد بازار پيدا کنيم؟ باری، در جلساتی که شرکت داشته ام يکی از مفقوده های بحث را برشمردن «حداقل های اشتراک و همفکری» يافته ام و به اين نتيجه رسيده ام که اگر اين اين حداقل ها معين شوند (آنگونه که هر آدم و تشکل مدعی سکولار / دموکرات بودن را ـ اعم از مذهبی ها و دگر انديشان ـ در بر بگيرند)، و اگر نوک پيکان اين حداقل ها بسوی ايجاد بديل سياسی در برابر حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک مسلط بر کشورمان نشانه رفته باشد، آنگاه همهء شعارها و گفتمان های حداکثری ما می توانند مبدل به «برنامه های کار» شوند و در راستای رساندن پيکان به هدف مورد استفاده قرار گيرند. يعنی، اگرچه نمی توان کوه خاک را بی سرند از نخاله تهی کرد اما می توان سوراخ های سرند را آنقدر تنگ نگرفت که هيچ مشت خاکی از آن رد نشود و آنچه هم که بدست می آيد صرفاً گرده ای باشد بی رمق که بيشتر به درد تهيهء سرخاب و سفيداب برای بزک کردن مردهء سليمان بخورد. 4 اما، در مورد مشکل اول، که عبارت باشد از «پيدا کردن مشترکات حداقل» نکات چندی به نظرم می رسد که مختصراً در اينجا مطرح شان می کنم. بنظر من، «تنها وجه اشتراک لازم و کافی» مابين نيروهای سکولار / دموکراتی که می توانند زير سقف همايشی راهگشا بنشينند اعتقاد بلاترديد آنها به «ضرورت آفرينش يک آلترناتيو سکولار و ملتزم به حقوق بشر» برای حکومت فعلی است، که از يکسو بعنوان وسيله ای برای شناسائی همدلان و، از سوی ديگر، بعنوان غربال درشت روزنی برای حساب باز نکردن روی مخالفان، عمل می کند. يعنی، هر کس قبول نداشته باشد که يک چنين بديلی بايد آفريده شود، و هرکس که فکر کند اين بديل هم اکنون وجود دارد، و هرکس که خود را به کوچهء علی چپ زده و آفرينش اين بديل را در شرايط کنونی به «مصلحت» نداند، و..، خود بخود، از شرکت در اين همايش معاف خواهد بود، چرا که، خوب اگر فکرش را بکنيد، چنين کسی بيشتر به جبههء مخالف تعلق دارد و نه به جبههء «ما»، و انصاف هم نيست که از او توقع پيوستن به اين «گردهمآئی بديل آفرين» را داشته باشيم، مگر بخواهيم که زير مکان گردهمائی بمب ساعت شمار کار بگذاريم! توجه کنيد که پذيرش «ضرورت آفرينش يک آلترناتيو سکولار و ملتزم به حقوق بشر» می تواند بلافاصله به «همايش نيروهای موافق با آن» راستا و جهت و هدف هم دهد. چرا که، برای يک نيروی سکولار، داشتن هيچ شعار ديگری نمی تواند مانع پيوستن اش به اين جمع باشد. بعنوان مثال، پادشاهی خواهان مدعی سکولار بودن به همان ميزان در اين همايش سهم دارند که دينداران معتقد به سکولاريسم و ضرورت انحلال حکومت اسلامی. آقای بنی صدر، که مدعی است منظورش از «انقلاب اسلامی» عبارت بوده از «انقلاب در اسلام» آن هم برای جدا کردن ارادهء معطوف به قدرت از ساحت دين، همانقدر می تواند در اين همايش شرکت کند که آن سوسياليست موافق اعلاميهء جهانی حقوق بشر، که به بند 17 آن (مبنی بر پذيرش مالکيت خصوصی) گير نمی دهد و، لذا، قصد مصادرهء اموال و املاک، و براندازی دين و مذهب مردم را ندارند. نيز می دانيم که مدت ها است جمعی از نيروهای سياسی سکولار در خارج کشور به اين نتيجه رسيده اند که مهمترين شعار و برنامه، برای گرد هم آوردن نيروهای سياسی مخالف حکومت اسلامی، خواستاری انجام «انتخابات آزاد» است و می پندارند که همهء نيرو شان بايد صرف وادار کردن حکومت به انجام چنين انتخاباتی باشد. و من هم در مخالفت با اين فکر چند مقاله نوشته ام. اما آشکار است که، به محض نشستن در زير چنان سقفی، اينگونه اختلاف نظر ها از يک سطح گفتمانی ـ ايدئولوژيک، و حتی استراتژيک، به يک سطح برنامه ای ـ تاکتيکی تقليل پيدا می کنند. بهر حال، مگر نه اين است که خواستاران انجام انتخابات آزاد (از مشروطه طلب گرفته تا جمهوری خواه) بايد در آن «روز تصوری» که اين انتخابات در آن انجام می شود دارای تشکلی برای شرکت در ميدان رقابت باشند؟ در اين صورت «آلترناتيو» ی که آفريدهء همهء ما است در آن روز می تواند بعنوان يک بديل سکولار ـ دموکرات در خدمت اهداف آنان نيز قرار گيرد. بدينسان، اختلاف نظرهای فعلی که مانع گرد هم آمدن نيرو ها شده اند، با کاهش يابی به سطح تاکتيک ها و برنامه هائی که «آلترناتيو آفريده شده« مجری و تعقيب کنندهء آنان است، بجای پنجر کردن چرخ ماشين اتحاد، به تنوع و تضارب مناظر در چشم انداز سفری که به سوی مقصدی معين در پيش داريم تغيير ماهيت می دهد. 5 و اما مشکل دوم، گفتم که، به خواستاری برافراشته شدن خيمه و خرگاه اپوزيسيون در حيات خلوت حجرهء هر يک از «ما» مربوط می شود. اجازه دهيد صورت مسئله را اينگونه تعريف کنم که من نوعی، بگيريم بعنوان يک صاحب حجره، می خواهد برود سراغ، مثلاً، آقای بنی صدر و بگويد که «دوستان شما معتقدند که ملت ايران، عليرغم گذشت سی سال، هنوز چشم براه بازگشت شما است و اگر شما هم تشريف بياوريد و در حجرهء ما نزول اجلال کنيد، بقول آن لغز قديمی، ما جملگی صد می شويم». آيا طبيعی نخواهد بود که ايشان به من بگويند که «تو کيستی که می خواهی مرا به حجرهء خودت ببری، در حالی که حجرهء من کاخ اولين رئيس جمهور ايران است؟» و يا، نه، فکر کنيد که بخواهيم سراغ اعضاء جبههء ملی برويم و دعوت کنيم که به «ما» بپيوندند. آيا به تريج قبای آنها بر نخواهد خورد که «ما نيمقرن سابقه را ـ همراه با استورهء مصدق و شهدای 30 تير 1330 و سند ملی شدن صنعت نفت ايران ـ بگذاريم و به شما بپيونديم؟» می بينيد که اين هم نمی شود. پس چطور است برويم سراغ آقای رضا پهلوی در حومهء پايتخت آمريکا تا شايد ايشان بخواهد برای «نجات ايران» به ما بپيوندد؟ اما شما اگر جای ايشان بوديد جواب نمی داديد که «آقا جان، من سال ها است اعلام کرده ام که حاضرم رهبری اپوزيسيون را بر عهده بگيرم، حالا شما از من می خواهيد بيايم سر ميز مذاکره ای که شما ترتيب می دهيد بنشينم؟» می بينيد که مجبوريم ايشان را هم رها کنيم و، با اميدواری، سراغ تشکل های جوان و جديدالأسيس برويم. مگر همين دو هفته پيش «سکولارهای دموکرات آمريکای شمالی» در نيويورک دور هم جمع نشده و اعلام موجوديت نکرده اند؟ برويم و بگوئيم که «خانم ها، آقايان! شما سکولار هستيد و ما نيز، شما دموکرات هستيد و ما نيز، شما به اعلاميهء جهانی حقوق بشر معتقد و ملتزميد و ما نيز. پس چرا دو تشکيلات جدا داشته باشيم و ديوار بين حجره هامان را در هم نکوبيم و فضا را گل و گشادتر نکنيم؟» فکر می کنيد پاسخ ما چه خواهد بود؟: «اتحاد بين نيروهای سکولار خيلی خوب و پسنديده است. شما هم برويد انجمنی در آمريکای شمالی تشکيل دهيد و فرم تقاضای عضويت ما را پر کنيد تا جواب تان را بدهيم». اما، اين وسط، حتماً يکی هم پيدا می شود که به ما بگوئيد: «حضرات! شما خودتان کی هستيد که از همه انتظار داريد به شما "بپيوندند"؟ شما هم که توی حجرهء خودتان تپيده و هل من مبارز می طلبید!» و کلاه مان را که قاضی می کنيم می بينيم که حق با اين آدم منصف است که معلوم نيست از کجا پابرهنه وسط اقدامات ما پريده و جلوی صورتمان آينه ای گرفته است تا ما نيز صورت خود را در آن «به صد گونه تماشا» بنشينيم. پس چاره چيست؟ اين همه نيرو به اين نتيجه رسيده اند که تا وقتی آلترناتيوی غيرمذهبی برای اين حکومت مذهبی پيدا نشود اميدی به تغيير اوضاع نيست و حداکثر مطالبهء مردم هم ـ عملاً ـ نمی تواند از «رأی مرا پس بگير، يا پس بده» بيشتر شود و منتهای پيروزی هم همين خواهد بود که احمدی نژاد و کابينهء اوباشش بروند و موسوی، با کابينه ای از دانشمندان و سياستمداران اسلامی و دست به تفأل زدن با قرآن، جای او را بگيرند و خانم رهنوردشان هم مشغول تعليم فن «عاشق حجاب شدن» شود و کاری کند که، در همان چهار سال اول رياست جمهوری ِ «ميرحسين»، همهء زنان ايران چادرها و روسری هاشان را عاشقانه به سر کنند و حداکثر جريمهء بد حجابی هم چيزی حدود جريمهء خلاف رانندگی باشد. براستی چاره چيست، اگر يقين داريم که حل مسئلهء کشور ما در ايجاد يک آلترناتيو غيرمذهبی و ملتزم به اعلاميهء حقوق بشر است که هم آزادی را تأمين کند، هم انتخابات آزاد را سامان دهد، هم زندان سياسی را از ميان بر دارد و، هم در راستای الغای تبعيض های جنسيتی و قومی و فرهنگی بکوشد؟ براستی چاره چيست، اگر اين همه نيرو نمی توانند خودروهای خود را در حياط يکديگر پارک کنند و زعيم و بزرگ تری هم ندارند که در محله شان ميهمانی بدهد و همه را به صرف چای و شيرينی دعوت کند؟ 6 حال از اين بگويم که در اين ميانه من ـ لابد به شيوهء آن «گنگ خواب ديده» ی حافظ ـ به اين نتيجه رسيده ام که چارهء کار چيزی نيست جز ايجاد يک «کميتهء غيرسياسی تدارکات»، متشکل از نمايندگانی آمده از همهء گروه ها و دستجات و شخصيت های سياسی، که کارش بايد فقط انجام تدارکات لازم برای برگزاری يک همايش گسترده بوده و حق دخالت در بحث های سياسی را نداشته باشد! من فکر می کنم که چنين کميتهء بی طرفی می تواند آن دعوت کنندهء مفقودی باشد که زير چتر آن جمع شدن برای هيچ کس نمی تواند کوچکی و سرشکستگی بياورد؛ البته اگر اهداف اين کميته هيچ نباشد جز فراهم آوردن امکانات يک گردهمآئی بزرگ، يک همايش ملی، نخست برای رای زنی و ايجاد تفاهم، و سپس برای توافق بر سر تشکلی که می تواند همان آلترناتيو مطلوب همگان باشد. البته ممکن است که اين همايش هم بجائی نرسد و جز تفرقه حاصلی ببار نياورد. اما، با تشکيل آن، همهء ما از بن بست فعلی خارج شده و، برای چند روزی لااقل، زير يک سقف دور هم نشسته ايم؛ سقفی که سقف حجرهء هيچ کسی نيست و به همگان تعلق دارد و تن زدن از نشستن در زير آن از يکسو نشانه ای جز بی تکليفی و وظيفه گريزی نيست و، از سوی ديگر، مآلاً به بسته شدن پروندهء شخص ممتنع خواهد انجاميد و خيال همگان را از او آسوده خواهد کرد که «فلانی يا اين کاره نيست و يا خود را بازنشسته کرده است». می دانم که می پرسيد بانی چنين کميتهء تدارکاتی چه کس می تواند باشد؟ و من می گويم که، اگر «خود اين فکر دو جانبه» پذيرفته شود، پيدا کردن آدم هاي انجام دهندهء کار مشکل نيست، چرا که عضويت در آن نمی تواند واجد هيچ انگ و دنگی باشد. حد اکثرش داشتن دستک و دفتری است، و تلفن و فکسی، و کامپيوتر و ای ميلی، برای تماس گرفتن با اشخاص و گروه ها و پيشنهاد و تقاضای اعزام نماينده از يکسو، و تهيه امکانات مالی و اجرائی کار، از سوی ديگر. باری، در اين دم آخری، ياد سعدی شيراز شاد بادا که در گلستان اش نوشت: «شبی، در بیابان مکه، از بی خوابی، پای رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: "دست از من بدار!" گفت: "ای برادر، حرم در پیش است و حرامی در پس، اگر رفتی بـُردی و گر خفتی مـُردی». با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نور علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
New

آموزش و پرورش یا آموزش خرافات اسلامی!؟
بهرام رحمانی

بهرام رحماني

مقدمه

حکومت اسلامی، عرصه آموزشی کشور را هم چون عرصه های دیگر جامعه، به میدان تاخت و تاز افکار ارتجاعی و امنیتی خود تبدیل کرده است. معلمان سراسر کشور، همواره تحت فشارهای مالی و امنیتی به سر می برند. اعتراض و اعتصاب بر حق آن ها، شدیدا سرکوب می گردد.

تغيير نظام آموزشی كشور، طرح تاسيس مدارس هيات امنايی و خصوصی سازی مدارس، واگذاری مدارس به حوزه‌ های علميه، اعزام 4 هزار مدرس تربیت سیاسی به مدارس، برپایی کلاس های قرآن، مستقز کردن آخوندی در مدارس، ترغيب ازدواج دانش ‌آموزان دختر، محرم‌ سازی كلاس ‌های درس برای دانش ‌آموزان دختر، تفكيك كتاب ‌های درسی دختران و پسران، آموزش آمادگی دفاعی دانش ‌آموزان دختر، كسری ‌های مكرر اعتباری، عدم توجه به امر پرورش، بالا بودن آمار افت تحصيلی، حذف پادشاهان از كتب درسی، عملكرد ضعيف عمرانی و... همگی جز كاستی ‌ها و سياست ‌های ارتجاعی است كه نه تنها در حال حاضر، بلکه سه دهه است که حکومت اسلامی ایران در اولویت های آموزشی خود قرار داده است.

دولت در بودجه های سالانه خود، کم ترین رقم را به عرصه آموزش و پرورش، آموزش عالی و بهداشت و درمان و هم چنین اشتغال اختصاص می دهد. در حالی که میلیاردها دلار از بودجه کشور را به ارگان های تبلیغی خرافات دینی، پلیسی، امنیتی و به ویژه برای دست یابی به سلاح های اتمی کشتار جمعی، اختصاص می دهد. و البته دزدی و چپاول اموال عمومی و درآمدهای کشور به خصوص از منبع فروش نفت توسط سران و مقامات سیاسی و نظامی و اجرایی و نزدیکان آن ها به یغما برده می شود.

این در حالی است که بیش تر کشورهای جهان، بیش ترین بودجه سالانه خود را به عرصه آموزشی اختصاص می دهند. در واقع آموزش و پرورش را كليد توسعه پايدار و مبنای رشد هر جامعه ‌ای است. در حالی که در بررسی عملكرد بودجه سه دهه گذشته حکومت اسلامی، همواره به دليل كثرت نيروی انسانی و گستره وسيع دامنه فعالیت های آن، بودجه آموزش و پرورش با كسری ‌های جدی و کلانی مواجه بوده است. تخقیات و بررسی ها نشان می دهد که تاكنون سهم آموزش و پرورش در بودجه ملی، همواره سير نزولی داشته است؛ به گونه ‌ای كه در سال 84 با كسری شديد 3 هزار و 300 ميليارد تومانی مواجه شده و هر سال نیز به آن افزوده شده است.

در کشور ایران، بزرگ ترین وزارتخانه ای که در عرصه آموزش و تربیت نیروی انسانی فعالیت دارد، وزارت آموزش و پرورش است که نزدیک به یک‌ چهارم جمعیت ایران را تحت پوشش خود قرار داده است. تعداد دانش آموزان در سال تحصیلی گذشته ۱۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر بود که بنابر آمار جدید یک میلیون نفر کاهش یافته است. بنابر آمار جدید، در سال جاری ۵ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر در مدارس ابتدایی، سه میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در مدارس راهنمایی و سه میلیون و ۹۰۰ هزار نفر در مدارس متوسط به تحصیل مشغول هستند. گفته می شود اين رقم در سال 1404 جمعيت دانش ‌آموزی به 20 ميليون نفر افزايش می ‌يابد. هم چنین ایران در عرصه آموزش و پرورش، يك ميليون و 100 هزار پرسنل دارد.

مشکلات کیفی آموزش در ایران، در کنار کمبودهایی کمی و کیفی، وجود ۳۲ هزار مدرسه تخریبی و خطرآفرین و ۲۶ هزار و ۶۱۰ مدرسه غیرمقاوم و هزینه‌ های آموزشی و شهریه‌ های سرسام‌ آور و نیز وجود آسیب های فزاینده اجتماعی از جمله اعتیاد، خودکشی، خشونت، فقر و سوء تغذیه و… است که جوا‌ن ‌ترین قشر جامعه ایران در معرض آن ها قرار دارند.

از سوی دیگر، تورم و گرانی و بی کاری سبب شده است که میلیون ها دانش آموز به دلیل فقر خانواده هایشان از تحصیل محروم بمانند. بسیاری از آنان، برای کمک به خانواده های خود، حتا به کارهای سخت و خطرناک با دست مزد بسیار پایین وادار می شوند. به دلیل این که در دهه گذشته مجلس شورای اسلامی کارگاه های زیر پنج نفر و سپس 10 نفر کارگر را از شمول قانون کار خارج کرده است هیچ نظارت دولتی بر این کارگاه ها وجود ندارد. در حالی که بیش ترین کارگران این کارگاه ها را کودکان و دختران و پسران نوجوان تشکیل می دهند. از سوی دیگر، کارفرمایان نیز فجایعی که بر سر کودکان کار می آوردند همواره از دید جامعه مخفی نگه می دارند تا ابعاد هولناک کودکان کار و ضربات جسمی و روحی که در این کارگاه ها بر آن ها وارد می شود در جامعه دیده نشود. بسیاری از فرش های نفیس ایرانی با دستان ظریف و کوچک کودکان دختر و پسر بافته می شود. آن ها نیروی کار ارزان و خاموش سرمایه داری ایران و حکومت اسلامی حامی سرمایه هستند. بسیاری از آن ها به انواع بیماری های مسری به خصوص سل مبتلا یم شوند و هنوز به 20 سالگی نرسیده دچار پیری زودرس می شوند. در حالی که دولت موظف است که زیست و زندگی کودکان و تحصیل آن ها را بدون توجه به موقعیت مالی والدین آن ها تامین کند.

در حالی که معلمان خواسته های بی شماری دارند و هر اقدام اعتراضی آن ها توسط نیروهای سرکوبگر حکومت، شدیدا سرکوب می گردد؛ در حالی که میلیون ها کودک به دلیل فقر خانواده هایشان از ادامه تحصیل باز مانده اند مشغله سران و مقامات و مسئولین حکومت اسلامی را باز هم اسلامی کردن سیستم آموزشی گرفته است؟! سیستمی که در سی و یک سال اسلامی نشده قطعا بعد از این که حکومت اسلامی در مسیر سراشیبی سقوط قرار گرفته و اکثریت مردم از آن نفرت دارند، هرگز اسلامی نخواهد شد.

بررسی ها و شواهد نشان می دهد که سیستم آموزشی حکومت اسلامی ایران چون عرصه های دیگر آن، در بحران عمیقی به سر می برد. در واقع جنایات حکومت اسلامی، تنها به سرکوب اعتراضات مردمی، شکنجه و اعدام و سنگسار محدود نمی گردد، بلکه این حکومت، در سیستم آموزشی خود افکار میلیون ها کودک و جوان را به خرافات مذهبی و آپارتاید جنسی و غیره اسلامی آلوده می کند.

سال 88، با اوج بحران سیاسی و اعتراضات مردمی در کشور، وزارت آموزش و پرورش نیز در اين سال 2 وزير و 1 سرپرست به خود ديد و بيش از 30 تغيير مديريتی در حوزه‌ های ستادی صورت گرفت.

با نگاهی گذرا به کسری بودجه، رويدادها و سياست ‌های آموزش و پرورش در سال 88 و در سال جاری می ‌توان دريافت كه اين وزارت خانه حساس عمیقا در بحران است.

سهم آموزش و پرورش از بودجه سال 1389 کل کشور و فرسودگی مدارس

يك عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس از افزايش 5/15 درصدی بودجه وزارت آموزش و پرورش در لايحه پيش ‌بينی شده دولت در سال 89 خبر داده و گفته بود كه طبق پيش ‌بينی دولت در لايحه بودجه 89 كل اعتبار وزارت آموزش و پرورش حدود 11 هزار و 800 ميليارد تومان است.

حجت‌الاسلام عليرضا سليمی، نماينده محلات و دليجان و عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شورای اسلامی كه در خصوص جزئيات بودجه وزارت آموزش و پرورش در لايحه بودجه 89 با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس گفتگو می كرد، متذكر شد: «وزارت آموزش و پرورش 939 هزار نفر شاغل دارد كه از اين ميزان 854 هزار نفر كارمند رسمی و پيمانی، 49 هزار نفر حق ‌التدريس و 36 هزار نفر در كادر خدماتی مشغول به كار هستند. به گفته وی آموزش و پرورش حدود 14 ميليون دانش ‌آموز، 140 هزار آموزشگاه و 620 هزار كلاس دارد كه اعتبارات آ‌ن با توجه به شرايطی كه بيان شد در لايحه بودجه 89 كل كشور حدود 11 هزار و 800 ميليارد تومان از سوی دولت پيش ‌بينی شده كه از اين ميزان 2/9 درصد يعني نزديك به 10 درصد از كل بودجه پيش ‌بينی شده دولت به آموزش و پرورش اختصاص يافته است.

آخوند سليمی، در عین حال اقرار می کند: «متاسفانه اعتبارات مراكز تحقيقاتی در آموزش و پرورش در سال 89 نسبت به سال 88 حدود 16 درصد كاهش دارد و ارزش خدماتی سلامتی برای دانش ‌آموزان در مجموع اعتبارات هزينه ‌ای آموزش و پرورش متاسفانه سهم يك درصدی دارد...» به گفته این نماينده مجلس، متاسفانه اعتبارات هزينه ‌ای تربيت معلم نيز 3/24 درصد در لايحه بودجه سال 89 كاهش داشته و هزينه‌ های حمايتی امور بازنشستگان نيز سهم 8/4 درصدی از بودجه آموزش و پرورش است.

به گزارش شبكه خبر، حميدرضا حاجی بابايی، وزیر آموزش و پرورش، اخیرا پس از جلسه هيات دولت گفته است: «اين يك كار فوق برنامه و كانون فرهنگی محله است يعنی هم دانش آموزان و هم اهالی محله می توانند در اين كلاس های قرآنی شركت كنند.»

وزير آموزش و پرورش درباره مصوبه جديد هيات دولت مبنی بر اين كه دولت از اين پس پولی به بازنشستگان پيش از موعد دستگاه ها پرداخت نمی كند اظهار داشت: «معنا و مفهوم اين مصوبه اين است كه آموزش و پرورش هيچ وقت پول به اندازه كافی ندارد و هيچ پول زيادی هم ندارد تا بتواند اين كار را انجام دهد.»

حاجی بابايی درباره شرايط قانون جديد افزود: «كسی كه مي خواهد بازنشسته پيش از موعد شود بايد مازاد اعلام شود يعنی ديگر نمی توان به جای آن فرد جوانی استخدام كرد.»

وزير آموزش و پرورش، برای این که خیال خود و دولتش را راحت کند و به معلمان چنگ و دندان نشان دهد، تاکید کرده است: «شرمنده فرهنگيان هستیم... ممكن است بعضی هم اين را بگويند كه ما بازنشسته می شويم اما امسال پاداش نمی خواهيم و پاداش ما را سال بعد بدهيد كه قانون اجازه اين را هم نمی دهد.»

آموزش و پرورش در هر کشورى از اهمیت و حساسیت ویژه ای برخوردار است، در حالی که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، علاوه بر کیفیت بسیار پایین سیستم آموزشی، مدیریت عقب مانده و ارتجاعی، کسر بودجه و بحران اقتصادی نیز آموزش و پرورش را زمین گیر کرده است. جامعه ایران، همواره به دلیل کثرت نیروى انسانى و گستره وسیع دامنه فعالیت آن، بودجه آموزش و پرورش با کسری مواجه است.

بررسی ها نشان می دهد که در سال ۸۴ آخرین سال ریاست جمهوری محمد خاتمی، این وزارت خانه با کسرى شدید ۳۳۰۰ میلیارد تومانى مواجه بود و بودجه سال ۸۵ با وجود افزایش تعداد دانش آموزان و هم چنین افزایش نیازها تنها ۱۷۰۰ میلیارد تومان از کسری ۳۳۰۰ تومان را تامین کرد. کسری اعتبار آموزش ‌و پرورش در سال ۸۷ حدود ۵۷۰۰ میلیارد تومان بوده ‌است که در اصلاح بودجه مجلس‌ شورای اسلامی، حدود ۲۱۰۰ میلیارد تومان آن تامین شد. این در حالی است که بودجه برخی از نهادهای مذهبی در ایران در طی سال ‌های گذشته بیش از ۲۰۰ درصد افزایش یافته است.

معاون عمرانی وزارت آموزش و پرورش و رییس سازمان نوسازی توسعه و تجهیز مدارس کشور در سال ۸۷ در حالی از وضعیت نابسامان مدارس سراسر کشور خبر داد که علی ‌رضا علی ‌احمدی، وزیر آموزش پروش حکومت اسلامی بود. معاون عمرانى و رییس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور در آخرین سخنان خود ضمن اعلام خبر فوق اضافه کرد که: «۱۶ درصد مدارس کشور تا حدى با استانداردها فاصله دارند و نیازمند مقاوم‌ سازى و ۲۴ درصد مابقى نیازمند تخریب و بازسازى هستند.» وی به وجود مدارس کپری اشاره کرده و گفته است این نوع مدارس در بسیاری از استان ‌هاى کشور شناسایى شده و تعدادی از آن‌ ها با کلاس ‌هاى جدید جایگزین شده ‌اند.

در یک سال گذشته، روزی علی احمدی وزير سابق آموزش و پرورش به بزرگ بودن بدنه آموزش و پرورش اشاره می ‌كرد و می گفت بايد جلوی استخدام نيروها را بگيريم و بازنشستگی پيش از موعد را اجرا كنيم و امروز حاجی بابايی می ‌گويد كه 60 هزار معلم جديد استخدام می ‌كنيم و بازنشستگی پيش از موعد افت آموزش و پرورش است. همه اين مسائل به علاوه تغييرات مديريتی پی در پی در آموزش و پرورش، باعث گیجی مسولین و عمیق شدن بجران آموزشی منجر شده است.

سازمان نوسازی توسعه و تجهيز مدارس كشور در سال 88 در حالی با «افتخار» به ارائه آمارهای کاذبی از توسعه مدارس كشور خبر می داد كه در حقیقت كاهش بيش از 350 ميليارد تومانی اعتبارات بازسازی و مقاوم سازی مدارس و هم چنین تحصيل بيش از40 درصد دانش آموزان زير سقف مدارس ناايمن و عدم اختصاص بودجه 7 ميليارد دلا‌ری از سوی دولت، مخفی و پوشانده شده است. برای مثال، مرتضی ریيسی با اشاره به كاهش بيش از 350 ميليارد تومانی اعتبارات بازسازی و مقاوم سازی معاونت عمرانی وزارت آموزش و پرورش از 517 ميليارد تومان رقم پيشنهادی در سال 89 به 158 ميليارد تومان، به ایلنا، گفته است: «متاسفانه با توجه به اهميت پروژه های تخريب، بازسازی و مقاوم سازی اعتبار بسيار کمی در اين خصوص در نظر گرفته شده است که حتا اين اعتبار نسبت به سال گذشته کاهش يافته است كه با توجه به کاهش اين اعتبار روند اجراي پروژه های مقاوم سازی، تخريب و بازسازی و بهسازی لرزه ‌ای مدارس به كندی پيش می ‌رود.»

یك عضو كمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس به روزنامه همشهری گفته است: «بودجه آموزش و پرورش در حد روزمرگی است و با آن تنها می توان كارهای معمولی و پیش پا افتاده را انجام داد...»

باین ترتیب، آموزش و پرورش پس از انقلاب 57 و با قدرت گیری گرایش اترجاعی اسلامی با مشكلات و بحران های عدیده ‌ای چون اسلامیزه کردن ممحیط های آموزشی، آپارتاید جنسی، پاک سازی مدوام معلمان سکولار و آزادی خواه، فضای سنگین امنیتی و جاسوسی در مدارس، دیون معوقه معلمان، اضافه كاری، پاداش فرهنگیان، مدارس استیجاری و غیره مواجه بوده است.

تلاش های گسترده برای اسلامی کردن محیط های آموزشی

حکومت اسلامی ایران، پس از سی و یک سال حاکمیت ارتجاعی خود، می گوید که «آموزش و پرورش ما مذهبی» نیست پس باید برای مذهبی کردن آن تعجیل به خرج داد. وزارت آموزش و پرورش حکومت اسلامی ایران، تصمیم گرفته است تا در هر یک از مدارس کشور، یک روحانی مسقر کند تا در کنار برگزاری نماز جماعت به «سئوالات و شبهات» دانش آموزان پاسخ دهند.

وزیر آموزش و پرورش حکومت اسلامی، دوشنبه 25 مرداد 1389 برابر با 16 اوت 2010، پس از جلسه هیات دولت گفت: «تا آغاز سال تحصيلی جديد نخستين بار ده هزار مدرسه قرآن كريم در نوبت بعد از ظهر مدارس تشكيل می شود.»

خبرگزاری حکومتی فارس نیز سه شنبه 26 مرداد 1389 - 17 اوت 2010، نوشت: «ریيس سازمان مدارس غيردولتی و توسعه مشاركت ‌های مردمی آموزش و پرورش گفت: آموزش موسيقی در مدارس دولتی و غيردولتی به دليل مغايرت آن با اهداف مقدس نظام تعليم و تربيت، غيرقانونی است.»

علی باقرزاده، اظهار داشت: «متاسفانه بعضی از مدارس غيردولتی برای جذب دانش ‌آموزان در اين مدارس از تبليغاتی مانند آموزش انواع موسيقی استفاده می كنند كه ممنوع است.»

ریيس سازمان مدارس غيردولتی و توسعه مشاركت ‌های مردمی آموزش و پرورش با بيان اين كه بحث آموزش موسيقی جزء برنامه مصوب و فوق برنامه ‌های مدارس نيست، افزود: «مدارسی كه در تبليغات خود از آموزش موسيقی استفاده می كنند، متخلف هستند و برابر قانون با آن ها برخورد می شود.»

این یورش حکومت در جهت بر اسلامی تر کردن مداری مدارس، در حالی صورت می گیرد که عموما به میلیون ها کودکی که به دلیل فقر خانواده شان از تحصیل محروم می مانند هیچ توجهی نمی شود.

مذهب شيعه در ايران، به ویژه پس از تسلط و گسترش اسلامی، همواره به قدرت و نفوذ خود تداوم بخشیده، يا خود در حاکمیت بوده و يا در حاکميت سهیم بوده است. همه شاهان ایارن در تاریخ، مرتجع و عقب مانده و مذهبی و جنون آدم کشی داشتند و حکومت اسلامی نیز دست پخت آن هاست. در سلسله مراتب اسلام و به ويژه تشيع، روحانیون هميشه خواهان دخالت دين در حکومت و اداره جامعه بوده ­اند. علاوه بر آن، روشنفکرانی هم­ چون ال­ احمد و شریعتی ها، بازرگان ­ها، یزدی ­ها، پیمان­ ها، سحابی ­ها، سروش ­ها و... نیز در تبلیغ و ترویج مذهب، دست کمی از آیت ­الله نداشتند. جلال آل­احمد، در کتاب غرب زدگی خود، با قاطعيت مدعی می­ شود هر آن­چه معاهده و قرارداد ننگين در يک قرن اخير بسته شده توسط قشر روشنفکر فکلی بوده و حتا يک قرارداد از سوی روحانيون منعقد نشده است؟ شریعتی آزادی زنان در غرب را به مسخره می گیرد.

امروز هم کم نیستند روشنفکرانی که در خارج کشور زندگی می ­کنند اما حتا به صراحت بر جدایی دین از دولت و آموزش و پرورش و دستگاه قضایی تاکید نمی­ کنند و یا از یک جناح حکومت اسلامی در مقابل جناح دیگر دفاع می کنند در حالی که خود را لائیک و سکولار و یا چپ معرفی می کنند. یک توجیه این دست از سازمان ها و روشنفکران، این است که باید به باورهای توده ­ها احترام گذاشت؟ به عبارت دیگر هنوز بیش از سی سال و یک حاکمیت ضدانسانی حکومت اسلامی، این بخش از سازمان ها و روشنفکران باز هم با صراحت علیه کلیت حکومت اسلامی موضع گیری نمی ­کنند و مبلغ و مروج موسوی و خاتمی و کروبی و غیره هستند.

هر کس سری به سایت های اینترنتی طیف توده ای - اکثریتی، ملی - مذهبی ها، لائیک ها و سکولارها، انواع جمهوری خواهان، و یا به سایت های اینترنتی بی بی سی و رایو فردا و... بکشد به سادگی متوجه می شود که همگی آن ها آرایش صفحات خود را به رنگ سبز اسلامی آراسته کرده و همواره نگرانند حکومت اسلامی با مبارزه و انقلاب مستقیم کارگران، زنان، دانش جویان، روشنفکران متعهد و مردم آزادی خواه و عدالت جو سرنگون نگردد. چون که منافع طبقاتی شان در این کشور به خطر می افتد. از این ­رو، نه تنها تحصیل کرده ­های مذهبی، بلکه حتا برخی از روشنفکران ظاهرا لائیک و سکولار نیز در تولید و بازتولید خرافات مذهبی آگاهانه و ناآگاهانه و مستقیم و غیرمستقیم نقش دارند. در حالی که روشنفکر سکولار، چپ و سوسیالیست وظیفه دارد حکومت اسلامی و همه سیاست­ ها و قوانین ارتجاعی و خرافی آن را عمیقا نقد کند و با روشنگری های مداوم به عقب راندن مذهب به حوزه کاملا خصوصی تاثیرگذار باشد.

هدف اصلی سران و مقامات اسلامی، این است که کودکان با روش و منش خرافی اسلامی و قوانین و سیاست های ارتجاعی حکومت اسلامی تربيت شوند و همه آن ­ها در خدمت منافع و مصالح حکومت قرار گیرند. حکومت اسلامی، حتا در راستای اهداف ارتجاعی و عیرانسانی خود، جوانان را به نام نویسی برای عملیات انتحاری نیز تشویق می کنند. در یک مراسم مذهبی که خامنه ­ای، رهبر حکومت اسلامی نیز در آن ­جا حضور داشت بسیاری از عناصر بسیج و سپاه که عمدتا جوان نیز بودند راهی را که خامنه ­ای طی کرده بود می ­بوسیدند. دیدن این تصویر چندش ­آور هر انسان آگاهی را حیرت­ زده می ­کند که این ها جامعه ایران و نسل جوانان را به چه روزگار حفت باری دچار کرده ­اند؟!

تحقیر و فرودستی زن در کتاب های درسی

مطالب کتاب­ های درسی ادبی، تاريخی و اجتماعی که نقش مهمی در روند شکل گیری افکار کودکان و جوانان دارند، با ايدئولوژی اسلامی و با استفاده از دیدگاه مذهبی شیعی نوشته شده ­اند که برای کودکان و نوجونان و جوانان بسیار مخرب و برای آینده آن ها نیز خطرناک هستند. اولین اثر مخرب آن تاکید مکرر بر تفاوت بین پسر و دختر و تقویت افکار ارتجاعی مردسالاری و تبعیض بین آن هاست.

درست است که زن در نزد همه مذاهب از موقعیت فرودستی برخوردار است و اساسا به عنوان انسان کامل و مستقل به رسمیت شناخته نمی ­شود اما قوانین حکومت اسلامی و هم چنین سیاست هایش ضدزن است. در قرآن، کتاب مقدس مسلمانان به صراحت آمده است، زنانی که از مقررات اسلامی و حتا از شوهر خود تبعیت نمی­ کنند به طور هولناک و تکان ­دهنده ای تهدید شده ­اند. در سیستم آموزشی ايران در کتاب ­های درسی، جايگاه زن از موضع خرافات مذهبی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، به همين دليل در کتاب­ های درسی، آپارتاید جنسی به شکل مشمئزکننده ­ای موج می زند. زن در کتاب های درسی به عنوان انسان کامل به رسمیت شناخته نمی شود. مردسالاری، توسط دولت و جامعه و خانواده بازتولید می ­شود و عمده قربانیان آن نیز دختران و زنان هستند.

بنا به گزارش سایت آفتاب، رییس سازمان پژوهش و برنامه‌ ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش از «بهسازی کتاب‌ های درسی در بحث حجاب و عفاف در قالب برنامه درس ملی» خبر داده است.

حجت الاسلام محی‌الدین بهرام محمدیان، با اعلام این خبر افزوده است: «تاکنون به مساله حجاب و عفاف در کتاب ‌های درسی توجه لازم شده است اما نیاز به یک بازبینی دارد که با تصویب برنامه درس ملی سرفصل ‌ها و عناوین مربوط به این موضوع نیز بازنگری می ‌شوند.»

پیش از این نیز مدیرکل امور زنان وزارت آموزش و پرورش، عنوان کرده بود که یکی از وظایف بیست و چندگانه آموزش و پرورش در بحث حجاب و عفاف، گنجاندن این موضوع از دیدگاه آیات و روایات همراه با تبیین ضرورت و فلسفه آن در کتاب ‌های درسی برای دانش ‌آموزان است.»

معاون پژوهشی وزیر آموزش و پرورش در ادامه درباره نحوه ورود مساله حجاب و عفاف در کتاب ‌های درسی نیز گفته است: «سازمان پژوهش تولیدات مختلف آموزشی از جمله مجلات رشد برای سنین مختلف، نرم‌افزارهای آموزشی و کتاب ‌های کمک درسی دارد که می ‌تواند به موضوعات فرهنگی مختلف هم چون حجاب و عفاف بپردازد.»

محمود احمدی ‌نژاد نیز در نشست اعضای شورای عالی آموزش و پرورش با تاکید بر اهمیت تدوین «نظام معیار اسلامی در مقابل نظام لیبرال»، بر تعمیق خرافات اسلامی در مدارس کشور تاکید داشته و گفته است: «در دنیای سکولار هدف از تعلیم و تربیت، ساختن انسان ها متناسب با آرمان های این نظام است و نظام آموزشی آن ها هم بر همین اساس شکل گرفته است، در مقابل نظام معیار اسلامی به دنبال تربیت انسان ‌هایی متعالی و کمال یافته است و چنین نظامی است که می تواند مدینه فاضله را برای جامعه انسانی به ارمغان آورد. او، با اشاره به نقش مهم آموزش و پرورش در تدوین نظام معیار اسلامی گفت: آموزش و پرورش می تواند به کمک حوزه و دانشگاه و با تکیه بر مبانی اسلامی، ابعاد این نظام را تعریف کند و مجتهدان و متفکران دینی و دانشگاهی هم می توانند جزئیات آن را تدوین کنند.»

در طول سی و یک سال حکومت اسلامی ایران، زنان مبارز و برابری ­طلب هرگز مرعوب این حکومت و سیاست های آپارتاید جنسی آن نشده ­اند. دانش آموزان و دانش جویان دختر، از هر فرصتی برای بیان مخالفت خود با حجاب و جدایی دختر و پسر استفاده می کنند. امروز با همه محدودیت ­ها زنان توانسته ­اند در عرصه دانشگاهی جلو بیافتند و در برخی از رشته ­ها بیش از 63 درصد زنان تحصیل می ­کنند. اما با این وجود، اکثریت زنان از هیچ­ گونه حق و حقوق انسانی خود برخوردار نیستند. در حالی که بیش از 80 درصد معلمان کشور زن هستند، اما در کتاب ­های درسی القاب و واژه­ های تبعیض ­آمیز و ضدزن موج می ­زند و معلمان مجبورند آن ها را تدریس کنند. با وجود این که حدود 63 درصدی از دختران در رشته­ های مختلف دانشگاه چون رشته­ های ادبی، فنی و پزشکی و... تحصیل می ­کنند باز هم عموما زنان را به عنوان خانه ­دار و مادر معرفی می­ کنند.

پژوهشی که در دهه گذشته بر تصاویر کتاب ­های درسی دوره ابتدایی توسط سعید صداقت و زهرا زاهد انجام شده است نمایانگر حضور پررنگ تبعیض جنسیتی در این کتاب ­ها را نشان می دهد.

در این تحقیق، نشان داده شده است که در مقابل 88 درصد تصاویر مردان در محیط کار، 22 درصد تصاویر زنان در پنج پایه ابتدایی و در کتب اجتماعی، دینی، فارسی، علوم و ریاضی دیده می ­شود.

در این کتاب ­ها، هم چنین سهمی 55 درصدی از تصاویر مربوط به حضور زنان در خانه است در مقابل مردان که حضورشان در خانه به 45 درصد موارد محدود گشته است. و این در حالی است که تفاوت به نسبت اندک میان 55درصد و 45 درصد نه از روی رعایت برابری بین زن و مرد به صورتی ناقص که به علت کم بودن تصاویر کلی زنان نسبت به مردان است.

براساس بررسی و تحقیقات انجام شده در کتب فارسی دوره راهنمایی، 9/90 درصد از موارد صفات برتر انسانی مانند آزادگی، مردانگی، همت و صلاحیت به مردان نسبت داده شده و در 1/9 درصدی که به ویژگی­ های زنان پرداخته شده تنها به ویژگی­ های ظاهری آنان مثل لطافت و زیبایی اشاره شده است.

هم چنین در کتاب ­های درسی، نقش ­های اجتماعی دو جنس به طور صریح از یکدیگر تفکیک شده ­اند و زنان بیش ­تر به امور خانه ­داری و فعالیت ­های تربیتی مشغولند، در حالی که مردان به فعالیت ­های حرفه ­ای، سیاسی و اجتماعی. در تصاویر اکثر کتاب ­های درسی، مردان مدیر، سازمان ­ده و هدایت گرند، در حالی که عموما زنان دارای نقش ­های مطیع و دست دوم هستند.

در تصاویر کتاب­ ها، مثلا زن مشغول رسیدگی به امور خانه و آشپزی است در حالی که مرد نشسته و روزنامه می ­خواهند.

این در حالی است که معلمی شغلی زنانه در ایران است، اما هیچ حق و حقوقی برای آن­ ها به رسمیت شناخته نمی شود. اکنون که 600 هزار معلم زن در وزارت آموزش و پرورش مشغول فعالیت هستند، براساس نقل قول یکی از مسئولان این سازمان بیش ­ترین حق­التدریسی ­ها از میان آنان انتخاب می ­شوند و هم­ چنین از بین 700 ریيس منطقه آموزش و پرورش تنها 6 نفر از آنان از بین معلمان زن بوده ­اند.

امان الله قرین مقدم، یک کارشناس امور آموزشی مشکل معلمان زن در ایران و نبود فرهنگ اعتراض در میان آنان را به مشکل فرهنگی در کشور و نبود آموزش­های لازم ارزیابی می کند. به گفته این کارشناس، با استناد به تحقیقی که بر روی 250 کتاب قصه کودکان انجام شده است، 95 درصد از مطالب کتاب­ ها به برتری جسمی و فکری پسران نسبت به دختران و انتخاب رفتار صحیح از سوی آنان مربوط بوده است.

در کتاب ­های درسی حکومت اسلامی، تاریخ تکامل بشر و موجودیت انسان تحریف می ­شود. جنگ، جهالت و شهادت، همواره بازتولید می ­شود. همه این عوامل در زندگی و آینده جوانان تاثیر مخربی ایجاد می­ کند.

یک مساله مهم دیگر در رابطه با آزادی زن، مساله حجاب اجباری اسلامی است که به ویژه برای زنانی کارگر و کارمند بسیار دست و پا گیر است. در واقع یکی از ابتدایی ­ترین وجوه آزادی زنان و آزادی فردی آنان، انتخاب نوع و رنگ و مدل لباس شان است که حکومت اسلامی آن را اجباری کرده­ است و مامورین خود را در خیابان­ ها نیز به جان دختران و زنانی می ­اندازد که قدری روسری­ شان بالا رفته است. حجاب حکم بندگی و بردگی برای زنان است. بنابراین، حجاب اسلامی، یک پوشش معمولی نیست، بلکه سنبل اسارت زن و تحقیر آن است.

وضعیت دروس وزرشی دانش آموزان

دروس ورزشی در سالم سازی جسم و روان دانش آموزان تاثیر به سزایی دارد. بنا به اقرار معاون امور اجرایی و توسعه منابع اداره کل تربیت بدنی مدارس کشور: «وزارت آموزش و پرورش ایران با کمبود ۱۲ هزار معلم ورزش روبرو است و این کمبود در صورت افرایش ساعات درس ورزش در مدارس به ۳ ساعت در هفته، به بیش از ۳۰ هزار نفر خواهد رسید. اما هنوز تکلیف اعتبار ۳۰ میلیارد تومانی برای یکسان‌سازی تجهیزات و امکانات ورزشی مورد نیاز مدارس کشور تامین نشده است و آن ‌گونه که آمار و ارقام رسمی و غیر‌رسمی سخن می‌ گویند کل اعتبارات ستادی ۱۲ میلیارد تومان نیز کفاف تامین بودجه‌ مذکور را در سال جاری نخواهد کرد و بنا‌بر اعلام رسمی مدیرکل تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش در حال حاضر سرانه ورزش دانش ‌آموزی به ازای هر دانش ‌آموز یک هزار تومان است.»

بر اساس استانداردهای جهانی، اختصاص روزی ۲ ساعت به ورزش در مدارس ضروری است بنابراین، ورزش مدارس دانش آموزان ایران با استانداردهای جهانی فاصله بسیار زیادی دارد و دانش آموزان ایران، فقط هفته ای دو ساعت درس ورزش دارند.

ترک تحصیل و سوء تغدیه دانش آموزان

سی و یک سال پس از حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی و در حالی ‌که بسیاری از کارشناسان آموزشی شکل‌ گیری یک نظام آموزشی نوین در قرت بیست و یکم را منوط به روابط نوین تولیدی و اجتماعی عنوان می ‌کنند، وضعیت استاندارد مدارس کشور و فضای آموزش و پرورش ان فاجعه بار است. موج انفجار جمعیتی در دهه ۶۰ که جمعیت ایران را به دو برابر رساند و حاکمیت ارتجاعی سیستم آموزشی ایران ر ابه طور کلی فلج کرد.

مقایسه تعداد دانش آموزان سال ۸۷ و ۸۸ در ایران حاکی از کاهش ۱۰ درصدی دانش آموزان است. مقایسه این آمار با تعداد دانش آموزان سال گذشته نشان می‌ دهد که تغییری در تعداد دانش ‌آموزان مدارس ابتدایی حاصل نشده اما تعداد دانش ‌آموزان مدارس راهنمایی و دبیرستان کاهش یافته است. میانگین کاهش هر مقطع تحصیلی در دوره‌ های راهنمایی و دبیرستان حدود یک‌ صد هزار نفر است. ییک از دلایل آشکار این کاهش، فقر فزاینده و تروم و گرانی در جامعه است. دانش آموزانی که ترک تحصیل می کنند عمدتا فرزندان خانواده های مزدبگیر و فقیری هستند که از تامین نیازهای تحصیلی فرزندان خود عاجزند. بعلاوه دانش آموزان ترک تحصیل کرده، اجبارا وارد بازار کار می شوند تا کمکی به خانواده های خود داشته باشند.

آمارها به طور نسبی نشان می دهد که حدود یک میلیون دانش ‌آموز در یک سال اخیر تحصیل و مدرسه را رها کرده ‌اند.

وضعیت تغذیه دانش آموزان خانواده های فقیر نیز بسیار تکان دهنده است. لیلا عیوض زاده، عضو انجمن تغذیه ایران چندی پیش در گفتگو با مهر اعلام کرده بود که بیش از ۵۰ درصد دانش آموزان کشور صبحانه نخورده مدرسه می‌ روند و فقط نزدیک به ۳۶ درصد کودکان از همه گروه‌ های غذایی مصرف می ‌کنند. به گزارش ایسنا، هر دختر و پسر ۷ تا ۱۸ ساله ایرانی باید در ماه ۳ کیلوگرم گوشت در سبد غذایی ماهانه خود داشته باشند تا ضمن تامین استاندارد نیازهای غذایی خود، بتوانند به رشد مطلوب دست یابند. هم‌ چنین بایستی ماهانه ۱۰ لیتر شیر و 5/4 کیلوگرم ماست، ۳ کیلوگرم گوشت در جیره غذایی ماهانه دانش آموزان دختر ایرانی یافت شود. سوء تغذیه در ایران و بلاخص در میان دانش آموزان برخی از بیماری‌ ها را به مرحله بحران رسانده است.

برای نمونه تحقیقات نشان می ‌دهد ۹۰ درصد خانواده ‌های ایرانی به دلیل تغذیه نامناسب و مصرف پایین لبنیات در ایران به پوکی استخوان مبتلا هستند. سن ابتلا به این بیماری در بین زنان ایرانی به شدت کاهش یافته و به ۳۵ سالگی رسیده است؛ در حالی که میانگین سن ابتلا به این بیماری در جهان ۷۵ سالگی است. بسیاری از کارشناسان تغذیه در ایران دلایل شیوع پوکی استخوان را سرانه پایین مصرف شیر و مواد لبنی و ورزش و نور خورشید می ‌دانند. که متاسفانه این سه عنصر در میان دانش ‌آموزان به ویژه دختران با محدودیت‌ هایی روبرو است. حجاب اجباری برای کودکان دختر از سنین ۷ سال و محصور بودن در محیط ‌های سر پوشیده و تغذیه نامناسب و هم‌چنین ورزش زنان که با محدودیت‌های جدی مواجه است آنان را در برابر بسیاری از بیماری‌ها آسیب‌پذیر کرده است.

آن چه که به سیستم آموزشی حکومت اسلامی مربوط است علاوه بر خرافی و ارتجاعی بودن آن، این حکومت کم ترین توجهی به زیست و زندگی و تحصیل کودکان خانواده های فقیر و بی بضاعت ندارد. در نتیجه هر سال تعداد بیش تری از کودکان و نوجونان در حال تحصیل از چرخه آموزشی به دلیل فقر خارج می شوند. این مساله سبب شده است که نیروی کار بسیار ارزان و ساکت نیز منبع سودآوری به سرمایه داران باشد و یا به آمار کودکان خیابانی افزوده شود. کودکانی که بسیاری از آن ها به دام باندهای مافیایی بیافتند که عموما سرنخ این باندها به عوامل حکومتی وصل است.

در سرشماری سال 1385، از 5/3 میلیون کودک خارج از تحصیل خبر داده و نهضت سوادآموزی در آمار متناقض دیگری، از بازماندگی یک میلیون و 800 هزار کودک و نوجوان 6 تا 16 ساله خبر می­ دهد. برای مثال، روز یک ­شنبه 3 آبان 1388، مرتضی شکوهی، معاون مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری ابتدایی وزارت آموزش و پرورش ضمن تکذیب چنین اعداد و ارقامی، در عین حال بی شرمانه عنوان کرد که: «جمع ­آوری آمار کودکان بازمانده از تحصیل، وظیفه آموزش و پرورش نیست.» مرتضی شکوهی، در گفتگو با خبرنگار «مهر» با بیان این مطلب، افزود: «البته سازمان ثبت احوال هر ساله آماری را از کودکان در سن تحصیل در اختیار ما قرار می ­دهد که ما نیز بر همان اساس، آن­ ها را تحت پوشش تحصیلی قرار می ­دهیم.»

معاون مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، با تاکید بر این که رویکرد این وزارتخانه پوشش صددرصدی کودکان لازم ­التعلیم است، در اظهاراتی متناقض گفت: «ما از پوشش تحصیلی در استان­ ها با خبر هستیم و از کودکان بازمانده از تحصیل خبر نداریم و اصولا هم وظیفه­ ای در این زمینه نداریم.»

مرتضی شکوهی، در پاسخ به این سئوال خبرگزاری حکومتی مهر، که شما به عنوان ارگان رسمی آموزشی چگونه برنامه ­ریزی سالانه و بلندمدت خود را دنبال می ­کنید در حالی که آمار دقیقی از کودکان بازمانده از تحصیل یا ترک تحصیل ندارید، بر سخنان قبلی خود پافشاری کرده و گفت: «آموزش و پرورش در این زمینه کوتاهی نکرده و پوشش تحصیلی ما هم ­اکنون بیش از 99 درصد است و در برخی از استان ­ها هم­ چون یزد به صددرصد رسیده است.»

اما جاوید سبحانی، «عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان» درباره آمار کودکان بازمانده از تحصیل، می­گوید: «آمارهای مربوط به وضعیت کودکان بازمانده از تحصیل، نظام جامعی نداشته و خلاء جدی دارند. وقتی براساس آمارهای موجود، 10 تا 12 میلیون جمعیت زیر خط فقر در کشور وجود دارد و در این میان متوسط جمعیت زیر 18 سال و لازم­التحصیل نیز 30 درصد است، به این ترتیب درصد بالایی از کودکان در معرض خط فقر مطلق در کشور وجود دارد.»

او در پاسخ به این سئوال که «چه تعداد از کودک و نوجوان در سال تحصیلی جدید از تحصیل دور می ­مانند»، می­ گوید: «آن چه از سوی برخی از سازمان ­ها و مراجع غیردولتی و حتا برخی مسئولان مربوطه اعلام می ­شود و بر اساس سرشماری سال 85، سه میلیون و 500 هزار کودک در سنین واجد تحصیل در کشور وجود دارد که از چرخه تحصیل خارج شده ­اند که مشکل آمار در این بخش تبدیل به یک مشکل عمومی شده است. البته آمار مربوط به سرشماری سال 1385 قدیمی است و قطعا تعداد کودکان بازمانده از تحصیل طی این سال ها افزایش یافته است.» اما با این وجود معاون مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری وزارت آموزش و پرورش، با تکذیب سخنان معاون آموزشی نهضت سوادآموزی مبنی بر وجود یک میلیون و 800 هزار کودک بازمانده از تحصیل و آمار سه میلیون و 500 هزار سرشماری ایران، هم چنان پافشاری دارد که آماری ندهد و می گوید: «آمار دقیق این دانش ­آموزان را ندارم ولی مطمئنم که رقم آن ناچیز است چرا که در دوره ابتدایی ترک تحصیل مطرح نیست.»

این سخنان ضد و نقیض از سوی مسئولان آموزش و پرورش کشور را وقتی در کنار سخنان تحلیلگران مستقل نظام آموزشی ایران قرار می ­دهید، تناقضات بیش ­تری را در حوزه «آمار کودکان بازمانده از تحصیل» دیده می شود. سعید مدنی، کارشناس اجتماعی با اشاره به تناقضات فاحش در آمارهای کودکان بازمانده از تحصیل و نسبت مستقیم کودکان محروم از تحصیل و کودکان کار، می ­گوید: «30 درصد جمعیت ایران را کودکان تشکیل می­ دهند که از این میان طبق آمار سرشماری سال 85 ، حدود 5/3 میلیون کودک بازمانده از تحصیل در ایران وجود دارد. از سوی دیگر وزارت کار که متولی اصلی نظارت بر کار است نه تنها هیچ گزارش مستندی از وضعیت کودکان کار ندارد بلکه بازرسان این وزارتخانه تنها برای نظارت بر وضعیت گروه­ های بزرگ سال متمرکز شده و بر شرایط کار کودکان نظارتی ندارند به طوری که کارفرمایان هم مسائل و شرایط کودکان را از این بازرسان مخفی نگه می ­دارند.»

مدنی، بر ناکارآمدی وزارت آموزش و پرورش در قبال این کودکان بازمانده از تحصیل، تاکید دارد و می ­گوید: «در حال حاضر بزرگ ­ترین وزارتخانه در کشور وزارت آموزش و پرورش است و در این میان نهضت سوادآموزی نیز که کارهای زمین مانده وزارت آموزش و پرورش را انجام می ­دهد نیز در کنار این نظام آموزشی فعال است اما وجود 5/3 میلیون کودک خارج از تحصیل نشان ­دهنده ناکارآمدی سیستم وزارت آموزش و پرورش است که اولویت­ بندی دقیقی از مباحث آموزشی نداشته و بخش عمده درآمد خود را صرف اقدامات نه چندان مهم و بدون اولویت می ­کند.»

سرکوب مداوم مبارزات بر حق معلمان

معلمان، بخش زحمت کش و آگاه طبقه کارگر را تشکیل می دهند. اما متاسفانه بیش ترین زحمتی که امروز معلمان ایران می ‌کشند به لحاظ اقتصادی تحت فشار دایمی قرار دارند و به لحاظ فرهنگی نیز حاصل تلاش شان به کیسه ارتجاع اسلامی ریخته می شود. بنابراین، از هر طرف به موقعیت معلمان ایران نگاه کنیم با فشارهای مالی و امنیتی روبرو می شویم. معلمانی که اغلب با حقوق خود قادر به تامین یک زندگی متوسط نیستند به ناچار وقتی را که باید صرف بالابردن سطح دانش خود کنند به اضافه کاری یا به شغل دوم اختصاص می‌ دهند.

امروز وزارت آموزش و پرورش با یک میلیون و ۲۱ هزار و ۶۳۰ نفر بزرگ ترین بخش کارمندان دولت را در خود جای داده است. در این میان معلمان که بخش اعظم این تعداد را شامل می‌ شوند در کنار بازنشستگان و کارگران جزو کم‌ درآمدترین شهروندان کشور محسوب می‌ شوند.

معلمان در سال های اخیر، بارها با تجمع و تحصن مقابل وزارت آموزش و پرورش، نهاد ریاست جمهوری، مجلس خواستار و اعتصاب در مدارس، حقوق عقب افتاده و افزایش دریافتی های خود شده‌ اند. اما نه تنها هیچ نتیجه ای نگرفته اند، بلکه به طور مداوم نیز سرکوب می شوند. اضافه کاری و شغل دوم در بین معلمان به یکی از راه های تامین زندگی بدل شده است. برخلاف کشورهای پیشرفته ای که در آن معلمان ساعت های کم تری کار می ‌کنند تا وقت و فرصت کافی برای مطالعه و تازه کردن دانش خود داشته باشند معلمان در ایران مجبورند برای تامین مایحتاج روزمره‌ خود در اوقات فراغت نیز به دنبال درآوردن لقمه نانی بدوند.

برای مثال، هم اکنون نیز دو عضو شورای مرکزی کانون صنفی معلمان کرمانشاه، به نام های «محمد توکلی و علی صادقی» از سوی دادگاه حکومت اسلامی در کرمانشاه احضار شدند.

در این احضاریه از این دو عضو کانون معلمان خواسته شده است تا در تاریخ اول شهریور ماه خود را به این به دادگاه معرفی کنند. از سال 1382 تاکنون پرونده اعضای شورای مرکزی کانون صنفی معلمان در استان همواره مفتوح بوده است و در این رابطه محمد توکلی و علی صادقی بارها بازداشت گردیدند و آخرین بار با قرار وثیقه 30 میلیون تومانی از زندان آزاد شدند.

حکومت اسلامی در این سال ها همواره مبارزات بر حق معلمان را به وحشیانه ترین شکلی سرکوب کرده اند. فرزاد کمانگر، معلم محبوب شاگردانش را اعدام و ده ها معلم را زندانی و یا به مناطق بد و آب هوای کشور تبعید کرده اند.

معلمان ایران، به عنوان کارگران فرهنگی، از حقوق و مزایای بسیار پایینی برخوردار هستند. از این رو، آن ها برای گرفتن حق و حقوق خود مجبورند دست به اعتاصب و اعتراض بزنند. اما هر بار که آن ها دست به اعتراض زده اند با یورش نیروی های سرکوبگر حکومتی مواجه شده اند.

برای مثال، معلمان به دلیل برآورده نشدن خواسته ‌های خود در اجرای لایحه خدمات کشوری سوم اسفند 88، به‌ دعوت «کانون صنفی معلمان» در روزهای ۴ و ۵ اسفند، دست به اعتراض زدند. در این روز‌ها معلمان ضمن حضور در مدرسه و استقرار در راهروی مدارس دلایل تدریس نکردن خود را به اطلاع دانش آموزان و خانواده های آنان رساندند.

کسری مداوم اعتبارات وزارت آموزش و پرورش، از جمله مشکلات این وزارتخانه بوده است. کانون صنفی معلمان برای تحقق خواسته ‌های خود فقط همواره به دولت احمدی نژاد و وزارت آموزش و پرورش هشدار داده اند.

افزایش دست مزد ناچیز آموزگاران، اجرای قانون خدمات کشوری و ماده ۱۳ طرح تحول اقتصادی، اجرای قانون همترازی و طرح ارتقای شغلی و استخدام معلمان حق‌التدریسی از جمله خواسته‌ های مهم کانون صنفی معلمان به ‌شمار می ‌روند.

جمع بندی

بدین ترتیب، مسئولین حکومت همواره اقرار می کنند ­که هنوز مدارس و دانشگاه ­های کشور پس از سی و یک سال اسلامی نشده ­اند. بر این اساس، از یک سو یک مشت آخوند مرتجع را راهی مدارس کرده اند؛ در حال اسلامیزه کردن دروس مدارس هستند؛ بر سر رعایت حجاب اسلامی سخت گیری می کنند؛ به زور دانش آموزان وادار به نماز خواندن می کنند و از سوی دیگر، استادان و معلمان را اخراج و بازنشسته می کنند تا استادان و معلمان حزب الهی و بسیجی را جایگزین آن ها نمایند تا سیستم آموزشی کشور اسلامی گردد؟! به یک معنی آموزش و پرورش حکومت اسلامی ایران، یک نوع زندان با اعمال شاقه برای کادر آموزشی و دانش آموزان به حساب می آید. بنابراین، سیاست های ارتجاعی و پلیسی حکومت اسلامی سبب شده است که آرامش و ساعات فراغت و تفریجات سالم از مدارس و دانشگاه های ایران رخت بربندد و فشار روانی و نگرانی دایمی در فضای آن ها حاکم گردد. روشن است که در چنین فضایی یادگیری و یادهی علم و دانش و هنر جای خود را به فساد و بحران می دهد و بیمارگونه می شود.

اساسا آموزش و پرورش و هم چنین آموزش عالی حکومت اسلامی، فرسنگ ها با معیارهای آموزش مدرن و سکولار فاصله دارد و به همین دلیل ارتجاعی و عقب مانده و خرافی است. همه این معضلات و مشکلات مالی، آموزشی و فشارهای مداوم امنیتی سبب شده است که معلمان و اساتید دانشگاه ها همواره در نگرانی و تشویش به سر برند و سطح آموزش نیز همواره افت پیدا کند.

نیروهای سپاه پاسداران و مامورین وزارت اطلاعات و امنیت کشور دولت احمدی نژاد هر روز فشار بیش تری بر جامعه وارد ساخته و سیاست فاشیستی خود را بیش تر نمایان می سازد. یکی دیگر از مواردی که در دوران احمدی نژاد شاهد آن هستیم ارتباط دادن هر واقعه مخالف همانند اعتصاب کارگری، حرکت دانش جویی، جنبش زنان، جوانان و حتا آموزگاران به عوامل خیالی خارجی و بدین ترتیب مجازات راحت و به قولی محق آن هاست.

برخوردهای غیرانسانی و دشمنانه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور با حرکت های معلمین، آن ها را فرسوده و به تنگ آورده است. در واقع از رهبر حکومت اسلامی تا احمدی نژاد و دولت او و به طور کلی حکومت اسلامی، جنون سرکوب و آدم کشی دارند و از تجاوز و شکنجه و اعدام و سنگسار و غارت اموال عمومی و به خاک سیاه نشاندن هر چه بیش تر شهروندان لذت می برند. از این رو، آن ها دشمن آزادی و رفاه مردم هستند. حکومت اسلامی، مانع رشد و خلاقیت جامعه و به ویژه جوانان و کادر آموزشی کشور است.

معلمین، همواره پایه های آینده جامعه را می سازند و نسل های آینده را برای جامعه آماده می کنند. از این رو، معلمین که برای تربیت نسل های آینده جان فشانی می کنند مستحق بهترین ارزش گذاری ها و قدردانی ها هستند. در حالی که برخورد حکومت اسلامی ایران در سه دهه اخیر با فرهگیان و به ویژه از دورانی که احمدی نژاد به مسند قدرت نشسته، غیرانسانی و وحشیانه تر بوده است. هم چنین فشارهای مالی و امنیتی بر جامعه از جمله فرهنگیان روزبروز شدت بیش تری یافته است.

حکومت اسلامی تاکنون ضربات غیرقابل جبرانی به پیکر جامعه و رشد و آگاهی جوانان زده است اما با وجود این، بسیاری از نیروی جوان کشور خرافات مذهبی و سیاست­ ها و قوانین حکومت اسلامی را نه تنها قبول ندارند، بلکه برای لغو آن­ ها و به طور کلی برچیدن شدن بساط حکومت اسلامی نیز به مبارزه سختی روی آورده ­اند. اکثریت مردم ایران و در پیشاپیش همه دختران و پسران جوان جسور و آگاه در تظاهرات های میلیونی سال گذشته خود عملا به جهانیان نشان دادند که حکومت جهل و جنایت اسلامی را نمی خواهند.

در چنین شرایطی، مسلم است که در سال تحصیلی جدید یکی از خواست های دانش آموزان و معلمان در کنار دیگر خواست هایشان، تامین زندگی و تحصیل همه کودکان و نوجوانان و جوانانی است که به دلیل فقر خانواده هایشان از تحصیل باز مانده اند از سوی دولت است. و هم چنین دست کم خواست تغییر آن بخش از دروس درسی است که آشکارا تبعیض و نابرابری دختر و پسر و زن و مرد را می آموزد.

یکی دیگر از معضلات مهم سیستم آموزشی ایران که باید نسبت به آن توجه بیش تری شود و بر این خواست انسانی نیز همواره پافشاری گردد رفع ممنوعیت از زبان مادری چون زبان کردی، ترکی آذری، عربی، بلوچی و غیره است. آموزش به زبان مادری همراه با آموزش همگانی و سراسری زبان فارسی به عنوان زبان مشترک همه شهروندان ایرانی، یک راه حل اساسی انسانی، اجتماعی و سیاسی است که بسیاری از دشواری ها و معضلات نه تنها سیستم آموزشی، بلکه کل جامعه ایران را حل می کند. از سویی برخلاف ادعاهای حکومت ها و شوینیست ها، این راه حل نه به گرایشات تجزیه طلبی، بلکه برعکس هر چه بیش تر به همبستگی و نزدیکی شهروندان جامعه ایران که در همه عرصه ها به ویژه در عرصه آزادی زبان مادری از حقوق یکسان و برابری برخوردار باشند، منجر می گردد و رشد و شکوفایی خلاقیت های فرهنگی محلی و سراسری را تقویت می کند.

با این همه، سران و مسئولین حکومت اسلامی، تمایلی به درک ریشه ‌‌های اصلی بحران ‌‌های نظام آموزشی که خود عامل اصلی آن هستند، ندارند. از این رو، تنها چاره درد‌ نظام آموزشی ایران چون عرصه های دیگر، خلاصی کل جامعه ایران از شر حکومت اسلامی است.

دانش آموزان ایران که همواره با قوانین مذهبی و اختناق حکومت اسلامی در محیط مدرسه دست و پنجه نرم کرده اند. و در سطح جامعه نیز از ابتدائی ترین حقوق فردی و اجتماعی محرومند. اما با وجود همه بگیر و به بندها و سرکوب ها، زمینه های مناسبی برای سازمان دادن اعتراضات و اعتصاب عمومی در سطح مدارس با همکاری و هم فکری معلمان، دانش آموزان و خانواده های ان ها وجود دارد.

معلمان مبارز و آزادی خواه ایران طی سه دهه گذشته، همواره تحت فشارهای معیشتی و ارگان های امنیتی - پلیسی حکومت و در معرض پاکسازی های سیاسی و ایدئولوژیک بوده اند. معلمان که تاکنون در مبارزه برای تحقق خواست های خود تجارب با ارزشی اندوخته اند بی شک قادرند مبارزات خود را به مسیر درستی هدایت کنند. معلمان پیشرو نباید اجازه دهند تا مبارزه برحق شان در چهار چوب تنگ قوانین ارتجاعی حکومت اسلامی و جناح بندی های آن محصور بماند. معلمان ایران تنها با برپایی تشکل های مستقل طبقاتی خود می توانند در مبارزه خود پشتیبانی جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی را همراه داشته باشند و یا متقابلا مبارزه آن ها را تقویت کنند.

به امید این که سال تحصیلی جدید سال که یک ماه دیگر آغاز می شود همبستگی و اتحاد گسترده تر مبارزات دانش آموزان و معلمان با جنبش دانش جویی و دیگر جنبش های اجتماعی باشد. و به امید سالی پر از شور و شوق و مبارزه و موفقیت همه دانش آموزان و دانش جویان، معلمان و استادان آزاده ایران و خانواده آن ها علیه سانسور و اختناق حکومت اسلامی باشد!

بهرام رحمانی

bamdadapress@ownit.nu

بیست و نهم مرداد 1389 - بیستم اوت 2010

منبع: سايت ديدگاه