نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

بيانيه کانون نويسندگان ايران در اعتراض به قتل ستار بهشتی

بيانيه کانون نويسندگان ايران
در اعتراض به قتل ستار بهشتی

يکی از سرفصل های سرکوب، قتل متهمين در زندان و در حين بازجويی است. اگر چه مردم ايران با اين پديده آشنا هستند و شرايط زندان های چند دهه اخير را از ياد نبرده اند.
اکبر محمدي، زهرا کاظمي، زهرا بنی يعقوب، هدی صابر، اميد رضا مير صيافی و . . . و تازه ترين مورد ستار بهشتی کارگر وبلاگ  نويسی که جز بيان نظراتش هيچ "جرمی" نداشت. پليس فتا او را دستگير و بازداشت کرد و پس از چند روز خبر مرگ او را به خانواده اش اطلاع داد! در هنگام خاک      سپاری او نيز فقط يک نفر از اعضای خانواده اش اجازه حضوريافت. اين واقعيت دردناک تبلور فضايی است که اکنون مردم در آن نفس می کشند: بهای سخن گفتن و معترض بودن مرگ است.
نام هايی که برشمرديم فقط بخشی از فهرست برملا شده ی مرگ هايی است که قتل های زنجيره ای را به ياد می آورد و با همان جديت بايد به افشا و مقابله با آن پرداخت.
کانون نويسندگان ايران دستگيري، بازداشت و به طريق اولی قتل جوان وبلاگ نويس، ستار بهشتي، را محکوم می کند و خواهان روشن شدن کامل زوايای اين واقعه و دستگيری و محاکمه آمران و عاملان اين جنايت است.
تنها در صورتی می توان به چنين فجايعی پايان داد که "آزادی انديشه و بيان بی هيچ حصر و استثنا برای همگان" قانون جاری جامعه شود.

کانون نويسندگان ايران
23/آبان/1391

24 آبان 1391 

چرا از عضويت در «شوراي موقت سوسياليست‌هاي چپ ايران» استعفا داديم؟

محمود راسخ افشار-  ناصر چگيني- ارسلان رحماني
چند روز پیش، سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۱ برابر با ۶ نوامبر ۲۰۱۲، نوشته‌ای با عنوان «فراخوان...» با امضای سه سازمانِ اتحاد فدائیان خلق ایران، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران (اكثریت) و شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران انتشار یافت.
از آن جا كه ما، ناصر چگینی، محمود راسخ افشار و ارسلان رحمانی با تصمیم مجمع عمومی «شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران» كه در نشست آن در روزهای ۲۹ و ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۲ برابر با نهم و دهم مهر ۱۳۹۱، مبنی بر ادامه‌ی همكاری با سازمان «اكثریت» و انتشار «فراخوان» گرفته شد به طور جدی مخالفیم و به این دلیل از عضویت در «شورای موقت...» استعفا داده‌ایم، ضروری می‌دانیم به منظور رفع هر گونه سوءتفاهم و پیش‌گیری از سوءاستفاده‌ها‌ی احتمالیِ افراد «با حسن نیت» و شایعه سازی‌های احتمالی از این امر و همچنین توضیح دلایل خود در اقدام به چنین عملی، نكاتی چند را برای افكار عمومی توضیح دهیم.
تقریباً حدود پنج سال پیش رفقائی از سازمان اتحاد فدائی در جهت اجرای مصوبه‌ی كنگره‌شان برای غلبه بر پراكندگی چپ و در صورت امكان وحدت سازمانی میان آن‌ها، از طریق مسئولان «شورای موقت» با این سازمان تماس برقرار كردند. طبیعی بود كه «شورای موقت» از این پیشنهاد استقبال كند. چون اساساً علت و هدف بوجود آمدن این سازمان (شورای موقت) كوشش و فعالیت برای غلبه بر پراكندگی چپ و تبدیل آن به یك نیروی سیاسی بزرگ سوسیالیستی در صحنه‌ی سیاسی ایران بود و این موضوع در بیانیه‌ی شورا كه در ماه دی ۱۳۷۵ برابر با ژانویه ۱۹۹۷ انتشار یافت این گونه بیان شده بود:
«... بنابراین، جای یك جریان سوسیالیستی چپ كه از تجارب مثبت و منفی گذشته‌ی جنبش سوسیالیستی در سطح جهانی بهره جسته بتواند نیروی بزرگ ولی پراكنده‌ی چپ را به تشكلی گسترده تبدیل كند، كماكان خالی است. ما جمعی از سوسیالیست‌های چپ ایران، در ادامه‌ی تلاش‌های فراوان فردی و جمعی خود برای پایان دادن به پراكندگی موجود و تبدیل جنبش چپ به نیروی اجتماعیِ بالفعل و مؤثری در صحنه‌ی سیاسی ایران ... از همه‌ی فعالان و مبارزان چپِ مترقی و آزادیخواه و از همه‌ی علاقمندان به سرنوشت جنبش سوسیالیستی چپ ایران برای اقدام مشترك جهت بسرانجام رساندن و موفقیت این كوشش دعوت می‌كنیم.»
و به همین دلیل برای این تشكل نام «شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران» برگزیده شد.
و اما بعد. پس از رایزنی‌هائی چند، رفقای اتحاد فدائی گزارش دادند كه نتیجه‌ی تماس‌ها و گفتگوهای‌شان با دیگران این است كه تنها سه جریان نامزد شروع این كارند: سازمان اتحاد فدائی، سازمان چریك‌های فدائی خلق (اكثریت) و شورای موقت سوسیالیست‌ها....
وقتی در «شورای موقت» موضوع حضور اكثریت در این برنامه مطرح شد، با توجه به سابقه‌ی سیاسی درخشان! این سازمان در پشتیبانی از ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و دفاع از سیاست زندان و سركوب و اعدام و كشتار مخالفان به دست نظام اسلامی و مسائل دیگر، كه معرف حضور همگان است، تعداد قابل ملاحظه‌ای از اعضای شورا (شاید اكثریت بزرگ آن) با حضور «اكثریت» در این برنامه مخالفت كردند. البته در ارزیابی از ماهیت «اكثریت» میان اعضای شورا اتفاق نظر وجود داشت.
از آن طرف سازمان «اكثریت» نیز با حضور شورا در این برنامه موافق نبود. بلكه خواهان وحدت دو جانبه میان «اكثریت» و سازمان اتحاد فدائی بود، كه گویا كنگره‌‌ی آن‌ها «اكثریت» در این مورد مصوبه‌ای هم داشت. ولی از آن جا كه بخش بزرگی از اتحاد فدائی با وحدت دو جانبه موافق نبود در نتیجه اتحاد فدائی به هر دو طرف، «اكثریت» و «شورای موقت» ، فشار می‌آورد و اصرار می‌ورزید كه با حضور یك دیگر در این امر موافقت كنند و این دو جریان نیز به طوری كه شرح مختصر آن در زیر خواهد آمد، در نهایت با این موضوع موافقت كردند.
در ابتدای امر، به ویژه از طرف برخی از رفقای اتحاد فدائی، صحبت از وحدت سه سازمان می‌شد. طبیعی بود كه وحدت سازمانی با «اكثریت» برای شورا به هیچ وجه امكان‌پذیر نبود. «شورای موقت» نیز بنا بر هدفی كه در بیانیه‌ی آن با صراحت بیان شده بود پروژه‌ی ایجاد سازمانی جدید را آن هم پس از گذار از دوره‌ای از بحث و گفتگو در سطح همگانیِ جنبش چپ روی مسایل نظری، سیاسی و ساختاری، مطرح می‌كرد. سرانجام چیزی ذوحیاتین كه هم گاهی در آن واژه وحدت حضور داشت و هم مفهوم پروژه مورد استفاده قرار می‌گرفت، جاافتاد.
توافق روی ایجاد سازمانی جدید این امكان را فراهم آورد كه محمود راسخ- كه از ابتدا تا زمان استعفایش از عضویت در «شورا»، همواره عضو هیات نمایندگی آن در این مذاكرات بود- برای قانع كردن آن افرادی از شورا كه مخالف با حضور «اكثریت» در این برنامه و همكاری با آن سازمان تحت هر عنوانی بودند این گونه استدلال كند كه:
اگر هدف وحدت اين سه سازمان با هم نباشد، امري كه از نظر تمامي اعضاي «شورا موقت» غير ممكن بود، بلكه هدف ايجاد سازماني جديد باشد، آن هم پس از گذار از يك دوره از بحث و گفتگو در زمينه‌ي مسايل نظري، برنامه‌ي سياسي و ساختاري و اگر اين پروژه بتواند نظر افراد زيادي را از چپ‌هاي علاقمند به شركت در آن جلب نمايد و  به درون كشور نيز انتقال يابد و بر جنبش چپ تاثير گذارد، مي‌شود وسيله‌ي رسيدن به اين هدف بزرگ را، يعني حضور «اكثريت» در اين پروژه و همكاري با آن و بدنامي و سرزنشي كه اين امر بي شك براي ما ميان بسياري از اجزاي چپ مترقي به دنبال خواهد داشت، توجيه كرد.
باری. سرانجام اكثریت «شورای موقت» با انجام مذاكرات با دو سازمان دیگر موافقت كرد. ولی به رغم این موافقت در هر نشست مجمع عمومی شورا، زمانی كه هیات نمایندگی گزارش كار خود را در این مورد به شورا می‌داد اعضای معینی نارضایتی خود را از این امر مطرح می‌كردند و بارها پیش می‌‌آمد كه در رابطه با حوادثی كه در ایران یا در خارج رخ می‌داد و موضع‌گیری‌های «اكثریت» در رابطه با آن حوادث (به ویژه در جریان جنبش اعتراضی به نتایح انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و مواضع اكثریتی‌ها در قبال جنبش سبز و نقش آقایان كروبی و موسوی به عنوان رهبران آن جنبش) خواهان قطع حضور شورا در این پروژه می‌شدند. اغلب، چه در نشست‌های مجمع عمومی شورا و چه در جلسه‌های پالتاكی، مخالفان همكاری با «اكثریت»، كه در اغلب موارد همان اعضای معین بودند، دلایل قدیمی و نوی خود را مطرح می‌كردند و هر بار محمود راسخ و موافقان دیگر موفق می‌شدند با تكرار دلایلی كه پیش‌تر ذكر آن‌ها رفت، با تصویب اكثریت اعضای حاضر در نشست مجمع عمومی، كار را ادامه دهند.
سرانجام پس از توقف‌ها و از سرگرفتن‌های متعدد، متنی تحت نام «فراخوان...» تهیه شد و به تصویب ارگان‌های تصمیم گیرنده‌ی هر سه سازمان رسید. ولی به دلایل گوناگون همواره انتشار آن به تاخیر می‌افتاد.
در اين ميان كنفرانسي توسط سه سازمان در شهر كلن- آلمان سازمان داده شد. در سايت‌هاي گوناگون خبر برگزاري، موضوع و هدف آن- معرفي پروژه- با چاپ پوستر و غيره منتشر شد. اين كنفرانس آزموني بود عملي براي سنجش اين امر كه اقدام اين سه سازمان تا چه اندازه مورد استقبال سازمان‌ها، گروه‌ها و عناصر منفرد چپ در خارج از كشور قرار خواهد گرفت و چه انعكاسي در درون كشور خواهد داشت. متاسفانه استقبالي كه انتظار آن مي‌رفت حتا در كم‌ترين حد آن برآورده نشد. اكثريت قريب باتفاق شركت كنندگان را اعضاي سه سازمانِ برگزار كننده تشكيل مي‌دادند. تازه از اين سه سازمان، به ويژه از سازمان «اكثريت»، تعداد نه چندان كمي از اعضايشان نيز حضور نداشتند. از منفردان تعداد بسيار كمي حضور داشتند. تازه اينان نيز به طور عمده از دوستان و آشنايان نزديك اعضاي همان سه سازمان‌ بودند.
وقتي با منفردان براي شركت در كنفرانس، يا موارد ديگر، تماس گرفته مي‌شد تقريباً در تمام موارد پرسش آنان از ما با لحني سرزنش‌آميز اين بود كه: شماها چرا با «اكثريتي‌‌ها» رفته‌ايد؟. اين پرسشي بود كه در سراسر اين دوران و هر بار كه موضوع اين «پروژه» با نيروها و افراد نامزد شركت در آن مطرح مي‌شد از ما مي‌كردند.
در سراسر اين دوران پنج ساله‌ي گفتگوها و نشست و برخاست‌ها، محمود راسخ به عنوان يكي از اعضاي هيات نمايندگي «شوراي موقت» در تمام گفتگوها پيرامون اين پروژه و نشست‌هاي هيات‌هاي نمايندگي، به جز يك نشست شركت داشت. يكي ديگر از اعضاي شورا نيز (چون اجازه نداريم از بردن نام‌اش معذوريم) در سراسر اين دوران عضو هيات نمايندگي بود و جز يك بار در تمام نشست‌ها و گفتگوها حضور داشت. در مراحل مختلف افراد ديگري نيز از شورا مانند ناصر چگيني (از بردن نام ديگران به همان دليل پيشين معذوريم) عضو هيات نمايندگي بودند.
باري. گزارش ويديوئي كنفرانس كلن كه دستكم در سايت اخبار روز و عصرنو براي مدت نسبتاً درازي به نمايش گذاشته شده بود هيچ گونه عكس‌العملي را، نه مثبت و نه منفي، نه در ايران و نه در خارج از كشور، برنيانگيخت. نه مقاله‌اي يا نوشته‌اي در جائي ديده يا شنيده شد و نه حتا اظهار نظري در زير ويديوها. دريغ از يك خط. حتا اگر شده در نكوهش اين كار!
چندي بعد آقاي نادر عصاره مقاله‌اي درباره‌ي مسايل و مشكلات مربوط به «پروژه» منتشر كرد. نوشته‌ي ايشان نيز به همان سرنوشت گزارش كنفرانس مبتلا شد. دريغ از يك خط اظهار نظر!
اين نشانه‌ها براي ما كافي بود تا در برداشت مثبت‌مان نسبت به وجود زمينه‌اي در احتمال موفقيت اين پروژه در تركيب كنوني آن، يعني با حضور سازمان «اكثريت»، كه با سوابقي كه دارد و با شيوه و سياستي كه اعضاي به نام آن در حال حاضر در پيش گرفته‌اند، مانند نوشتن اندرزنامه به خامنه‌اي جلاد و سازمان دادن و شركت در نشست‌هائي مانند نشست‌هاي استكهلم، بلژيك، واشنگتن و غيره با حضور آمريكائي‌هاي منسوب به سيا و نئوكان‌ها، كه معلوم نيست خرج آن‌ نشست‌ها چگونه تأمين مي‌شود، و دادن رهنمود به جمهوريخواهان براي ائتلاف با رضا پهلوي و سلطنت طلبان- مقاله‌ي خردمندانه‌ي انديشمند بزرگ و سوسياليست و جمهوريخواه ناب و بي‌همتا آقاي فريدون احمدي از اعضاي به نام و فعال «اكثريت» كه گويا از رهبران جناح چپ!؟ آن سازمان نيز مي‌باشند- بيش‌تر دفع كننده است تا جذب كننده، ترديد و تجديد نظر كنيم.
ما به اين نتيجه رسيده‌ايم كه ديگر آن وسيله‌ي كذائي يعني حضور «اكثريت» در اين پروژه و همكاري با آن، هدفي را كه داده‌هاي كنوني و تجربه‌ي عملي، كنفرانس كلن و نوشته‌ي آقاي عصاره، تحقق آن را غير ممكن نشان مي‌دهد، توجيه نمي‌كند و به اين دليل به گرو گذاشتن حيثيت، آبرو و اصول سياسي‌مان نمي‌ارزد.
با توجه با این داده‌های عینی، محمود راسخ در نشست مجمع عمومی شورا در ماه مه ۰۱۲â۲- اردیبهشت ۱۳۹۱- با برشمردن دلایل خود این نظر را مطرح كرد و توضیح داد كه دیگر به صلاح شورا نیست كه این راه را ادامه دهد و لازم است این تصمیم را به اطلاع دو سازمان دیگر برساند و به همكاری خود در این تركیب پایان دهد.
چون بار دیگر انتشار فراخوان به دلایلی به تعویق افتاده بود و كنگره‌ی اتحاد فدائی نیز در پیش بود و ما اطلاع داشتیم كه تعداد قابل ملاحظه‌ای از اعضای اتحاد فدائی نیز با حضور «اكثریت» در این پروژه مخالفند، از این رو تا روشن شدن نتیجه‌ی كنگره‌ی آن سازمان، تصمیم در این مورد به بعد موكول شد.
در آخرین نشست مجمع عمومی شورا در روزهای ۲۹ و ۰â۳ ماه سپتامبر ۱۲â۲۰ (نهم و دهم مهر ۱۳۹۱) كه در آن تعدادی از رفقای اتحاد فدائی نیز به عنوان مهمان حضور داشتند، محمود راسخ در بحث خود در باره‌ی «پروژه»، بار دیگر دلایل خویش را مبنی بر لزوم پایان دادن به حضور شورا در این «پروژه» با تفصیل بیان كرد. در نشست روز بعد، بدون حضور مهمانان، بحث‌های روز پیش ادامه یافت و در پایانِ بحث‌ها، محمود راسخ پیشنهاد قطع همكاری با «اكثریت» را به جلسه ارایه داد. به این پیشنهاد از تعداد اعضای حاضر در جلسه، ۱۵ نفر، ۵ نفر رأی موافق دادند. برای تعیین تعداد مخالف و ممتنع، رأی‌گیری نشد.
موضوع آموزنده، شگفت‌انگیز و طنز تلخ زندگی در این رأی‌گیری این بود كه اغلب كسانی كه به پیشنهاد قطع همكاری با اكثریت رأی موافق ندادند همان كسانی بودند كه در سراسر دوران پنج ساله و تقریباً در هر نشست مجمع عمومی یا جلسه‌ی پالتاكی از مخالفان سرسخت ادامه‌ی همكاری با «اكثریت» بودند و در انتقادهای خود به درستی جای سالمی برای آن سازمان باقی نمی‌گذاشتند و هر بار خواهان پایان دادن به این همكاری می‌شدند! ولی اكنون به ناگهان ۱۸۰ درجه تغییر موضع داده و صفت و سخت خواهان انتشار «فراخوان» و ادامه‌ی همكاری با اكثریت شده بودند، و سرسخت‌ترین مخالف همیشگی اكنون پرچمدار ادامه‌ی همكاری شده بود!
باري. با رد پيشنهاد محمود راسخ، از آن جا كه ما ديگر حاضر نبوديم بدنامييِ همكاري با سازماني چون «اكثريت» را با آن سابقه‌ي درخشان!؟ و با روش‌ها و سياست‌هاي كنوني‌اش، براي هدفي كه تجربه‌ي عملي، يعني كنفرانس كلن و نامه‌ي آقاي عصاره، موهوم، خيالي و دستنيافتني بودن آن را در پراتيك نشان داده است بيش از اين تحمل كنيم و به عضويت خود در سازماني كه حاضر است به اين بدنامي تن دردهد ادامه دهيم، از عضويت در «شوراي موقت سوسياليست‌هاي چپ ايران» استعفا داده‌ايم و اكنون اين امر را به اطلاع عموم مي‌رسانيم. يكي ديگر از رفقا نيز در همين رابطه استعفا داده است ولي مايل نيست نام‌اش در اين نوشته بيايد.
البته گفتني در باره‌ي رويدادها، درگيري‌ها و فراز و نشيب‌هاي اين پنچ سال بسيار است كه در صورت لزوم و ايجاب موقعيت، افكار عمومي را در جريان آن‌ها خواهيم گذاشت.
براي ما كوشش و فعاليت در جهت تحقق پروژه‌ي ايجاد حزبي بزرگ و نيرومند از سوسياليست‌ها (كمونيست‌ها) كماكان به قوت خود باقي است. چون اين امر نياز و ضرورتي است اجتماعي براي جامعه‌ي ايران. ولي بر اين نظريم كه اين امر از طريق معامله و بده بستان ميان تني چند از كادرها و فعالان سازمان‌ها آن هم با سازمان‌هايي مانند «اكثريت» با آن گذشته و حال درخشان كه با نظرات و مواضع و اقداماتي كه نه در حرف و روي كاغذ بلكه در عمل انجام مي‌دهد بايد به شدت در چپ و سوسياليستي بودن و حتا مترقي بودن آن نيز شك و ترديد داشت، راه به جائي نخواهد برد. تنها ارمغاني كه چنين اقدامي مي‌تواند براي جنبش چپ آزاديخواه و مترقي در انبان داشته باشد ضايع و بدنام كردن يك ايده‌ي خوب است.
بلكه براي پاسخ دادن به چنين نيازي لازم است ابتدا فضايي نظري- سياسي در سطحي گسترده با طرح موضوع‌هاي نظري و مسايل و مشكلات جنبش سوسياليستي‌ (كمونيستي‌) و دامن زدن به بحث و گفتگو ميان نيروها و عناصر علاقمند بوجود آورد. البته و با تاكيد بر اين امر كه اين كار بايد به دست نيروها و عناصري در جنبش چپ ايران انجام پذيرد كه صلاحيت دست زدن به چنين امر خطيري را دارند. به عبارت ديگر كار را بايد از پايه يعني از پائين شروع كرد و نه از بالا و با نيروها، جريان‌ها و عناصري در جنبش چپ كه تا كنون امتحان عدم صلاحيت خود را بارها به ثبوت رسانيده‌اند. و چنين باد!
ناصر چگيني- محمود راسخ افشار- ارسلان رحماني
۲۰ آبان ۱۳۹۱- ۹ نوامبر ۲۰۱۲

گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب گر پدر مُرد تفنگ پدری هست هنوز

رابطه موقعيت صاحبان ثروت و قدرت با پديده جهان نابرابر

رابطه موقعيت صاحبان ثروت و قدرت با پديده جهان نابرابر
يونس پارسابناب

درآمد
1 – از زمانی که پی آمدهای حرکت سرمايه در فاز فعلی گلوباليزاسيون ( بازار آزاد نئوليبراليسم ) از دهه 1980 به بعد بوقوع پيوستند خيلی از تحليلگران و پژوهشگران ضد نظام منجمله مارکسيست ها به اين نکته مهم تاکيد داشتند که " در آينده نه چندان دور " موضوع نابرابری روبه رشد در درآمد و ثروت در جوامع هم پيرامونی جنوب و هم مرکز شمال به يک گفتمان مسلط و جاری در خواهد آمد . ولی خيلی از تحليلگران و پژوهشگران منجمله خود اين نگارنده تصور نميکردند که آينده نه چندان دور به اين زودی فرا خواهد رسيد . عروج امواج خروشان بيداری و رهائی از " بهار عربی " در شمال آفريقا و خاورميانه ، جنبش های تسخير وال استريت در آمريکا و " اينديگناتو " و " برعليه " در کشورهای اروپا در طول سال تاريخساز 2011 و گسترش آن ها در " بهار نوين آفريقا " در حال حاضر ( زمستان 2012 ) به روشنی و قاطعانه مسئله نابرابری را با شعار چشمگير " ما 99 در صديها هستيم " در صدر گفتمان ها قرار داده است . با اينکه بعضی از افراد نسبتا ثروتمند در داخل اين 99 درصديها قراردارند ولی تمرکز و نقطه تيز حمله بر " يک در صديها " ( صاحبان ثروت و قدرت ) را که در قله قدر قدرتی اقتصادی امپرياليسم دسته جمعی سه سره قرار دارند بيش از هر زمانی درگذشته برملا و آشکار ميسازد .

2 – امروز توده های وسيعی از مردم بيش از هر زمانی در گذشته اين يک درصدی ها را مسئول عواقب فلاکت بار بحران عميق ساختار نظام سرمايه داری که در دسامبر 2007 برملا ، رسانه ای تر و رسمی گشت ، می دانند . در ضمن اين يک در صدی ها ( صاحبان اوليگوپولی های مالی تر شده ) در حال حاضر بيش از هر زمانی در گذشته تقريبا تمام دولت ها و دولتمردان را در سطح جهانی مطيع منقاد خود قرار داده و آنها را در خدمت ثروتمندان قرار داده اند .

3 – در پرتو اهميتی که به حق چالشگران درون جنبش های فتح و تسخير و " بهاران " عربی و آفريقايی به پديده نابرابری ميدهند مناسب و بجا ست که به " علت العلل " آن بپردازيم . کافی نيست که به يک عده ارقام و فا کت ها ( هر چه قدر هم که چشمگير تر و تعجب انگيز تر باشند ) نظری افکنده و بگوييم که اوضاع " وخيم " است و تنها راه اين است که پول و اموال را از ثروتمندان گرفته و به ندارها منتقل سازيم . بايد به بررسی علل نابرابری و رشد آن بپردازيم تا با کسب يک رهنمود استراتژيکی سياسی ، نيروها و عواملی که باعث بروز و رشد نابرابری ميگردند را ، از بين ببريم .
در اين نوشتار به نکات مهم علل اصلی وجود پديده نابرابری و افزايش آن در عصر سرمايه داری انحصاری مالی تر و جهانی تر شده پرداخته و سپس بار ديگر به وظيفه چالشگران ضد نظام بويژه نيروهای راديکال ( کمونيست ها و سوسياليست ها ) اشاره ميکنيم .

رابطه ثروت و قدرت با نابرابری
1 – در تاريخ جوامع طبقاتی هميشه رابطه تنگاتنگی بين ثروت و قدرت سياسی وجود داشته و امروز نيز اين رابطه به قوت خود باقی است . در جوامع پيش از سرمايه داری قدرت ( و عمدتا حاکميت سياسی ) منشاء و منبع ثروت بود . ولی در جوامع سرمايه داری ثروت عمدتا در روند قدرت گيری نقش عمده ای ايفاء ميکند . به عبارت ديگر آنهائی که ثروتمند هستند صاحب امتيازاتی هستند که آنها را ثروتمند نگه داشته و ثروتمند تر می سازد . در صورتی که توده های وسيع زحمتکش که هر آن بر تعدادشان افزوده گشته و پيوسته فقير تر و ندارتر می گردند از فقدان يک سری امتيازات زجر ميکشند که آنها را عموما فقير نگه ميدارند . در اين راستا مناسباتی بين فقرا و ثروتمندان بوجود می آيد که در آن ثروتمندان ، قدرت ( مجموعه امتيازات ) خود را بر فقرا اعمال ساخته و اين مناسبات را که در ماهيت اقتصادی سرمايه داری " بهينه " و نهادينه گشته دائما باز توليد ميکنند . قدرت سياسی صاحبان ثروت مناسبات موجود در گستره روابط اجتماعی – توليدی را به نفع خود ( امروز يک درصدی ها ) و به ضرر " 99 درصدی ها " در جوامع تامين ميسازند . اين امر به نوبه خود قدرت سياسی آنها ( يک در صدی ها ) را تقويت می سازد . در يک کلام ، در سرمايه داری واقعاً موجود ( امپرياليسم = نظام جهانی سرمايه ) رابطه ارگانيک ثروت سرمايه داران کلان ( يک در صدی ها ) با قدرت سياسی ( دولت ) به هيچ نحو و شکلی يک رابطه عامل و معلول نبوده بلکه رابطه ای مکمل و لازم و ملزوم هم بوده و با فرود و انهدام يکی عمر آن ديگری نيز به پايان خود می رسد . بدون ترديد اين رابطه مکمل ارتباطی ارگانيک با انگاشت و عملکرد پديده نابرابری دارد .

2 – در جهان امروز ما دارای نابرابری های متعددی در جوامع هستيم که بيش از هر زمانی در گذشته توسط کارگران ، دهقانان و ديگر تهيدستان شهر و روستا در سراسر جهان لمس و درک گشته و مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته اند . جامعه شناسان سياسی عموما انواع و اقسام نابرابری ها را به دو بخش بزرگ تقسيم می کنند : نابرابری های افقی و نابرابری های عمودی . تعدادی از مهمترين انواع نابرابری های افقی عبارتند از : نابرابری های نژادی و ملی ، نابرابری جنسی ، نابرابری دينی و مذهبی و نابرابری عليه همجنس گرائی . مهمترين نابرابری عمودی همانا نابرابری در درآمد و ثروت است . اين نابرابری عمودی نه تنها جهانی است بلکه عامل و باز توليد کننده انواع و اقسام نابرابری های افقی در جوامع هستند . نابرابری های افقی اگر هم منطقه ای و يا حتی نيمه قاره ای هم باشند جهانی نبوده و نوع و ماهيت و خصلت آنها از کشوری به کشوری ديگر و از منطقه ای به منطقه ای ديگر تفاوت می کنند .

3 – برخلاف نابرابری های افقی که کثرت گرا ، متعدد و متنوع هستند . نابرابری های عمودی فقط مربوط به نابرابری های درآمد ثروت هستند . اين نابرابری ها نه تنها جهانی هستند بلکه عامل و باز توليد کننده انواع و اقسام نابرابری های افقی در جوامع مختلف جهان در طول اعصار تاريخی بوده اند . درآمدها هميشه در نظام سرمايه داری که امروز اکثريت به اتفاق کشورهای جهان را در بر ميگيرد هميشه بطور نا همگون و نابرابر تقسيم می گردد . نابرابری درآمد ها در سی سال گذشته ( 2012 – 1981 ) يعنی در فاز فعلی گلوباليزاسيون سرمايه ( گسترش بازار آزاد نئوليبرالی ) سالانه در اکثريت قريب به اتفاق کشورهای جهان ( به استثنای کشورهای آمريکای لاتين عضو " سازمان آلبا " ) قوس صعودی پيمود و با تشديد بحران عميق ساختاری به افزايش خود سرعت بخشيده است . بطور مثال ، در سال 2010 ، بيست در صد ثروتمند ترين خانواده ها دارای 50 درصد کل درآمد کشور آمريکا را کسب کردند . در حالی که 20 در صد فقيرترين خانواده ها فقط 3 در صد درآمد آمريکا را داشتند . به قول گزارش نشريه " آتلانتيک " نابرابری درآمد ها در آمريکا که در راس نظام جهانی قرار دارد . شديدتر و وخيم تر از تقريبا تمامی کشورهای آفريقای غربی ، شمال آفريقا ، اروپا و آسيا است . ( رجوع کنيد به : نشريه " آتلانتيک " 19 سپتامبر 2011 ) . در سال های اخير ، بعضی از اقتصاددانان تخمين زده اند که ميزان نابرابری درآمدها در امپراطوری روم در سال 150 بعد از ميلاد کمتر از در صد نابرابری در سال 2008 در آمريکا بوده ( رجوع کنيد به : والتر شی دل و استفن فرايزن ، " ميزان اقتصاد و توزيع درآمد در امپراطوری روم " ، در " ژورنال مطالعاتی رومی " شماره 99 ( 2009 ) صفحات 91 – 61 ) . بگذاريد به چندين فا کت چشمگير ديگر که ماهيت فلاکت بار قوس صعودی و نجومی نابرابری درآمد ها را در آمريکا ( مدير عامل مالی و راس نظام جهانی است ) فاش و برملا می سازد ، اشاره کنيم :

4 – در سال 2007 درآمد سه مدير عامل ( صاحبان ) کمپانی های مالی پرچين بند = سلف فروش در آمريکا ( جيمس سيمون ، جان پالس و جورج سوروز ) مجموعا 9 ميليارد دلار بود . در همان سال درآمد مدير عامل کمپانی مالی پرچين بند شهر پيترسبرگ ، ديويد تپر 4 ميليارد دلار بود . اگر کسی در هر روز زندگی اش 10 هزار دلار خرج کند . برای او 100 هزار روز ( نزديک به 274 سال ) طول خواهد کشيد که يک ميليارد دلار خرج کند . با درآمدی که ديويد تپر دارد اگر او و اخلافش روزانه 10 هزار دلار خرج کنند برای آنها هزار و نود و شش سال طول خواهد کشيد که آن درآمد يک ساله را خرج کنند . تصور کنيد در سال 2009 آقای تپر 2000 ساعت در 50 هفته = 40 ساعت هر هفته ، کار کرد . او برای هر ساعت کار دو ميليون دلار و برای هر دقيقه کار سی هزار دلار دريافت کرده است . با اين حساب تپر کل ماليات بيمه اجتماعی يک ساله خود را با پرداخت درآمد چهار دقيقه از کل کارش تامين می سازد .

5 – امروز در آمريکا افراد ثروتمند زيادی وجود دارند که طبيعتاً ميزان درآمد شان به اندازه تپر نيست ولی ميليون ها دلار در سال درآمد داشته و از زندگی پر از رفاه و امنی برخوردارند . اما ميليون ها انسان در اقيانوسی از فقر ، بی امنی و بی آيند گی روزانه دست و پا می زنند . در سال 2010 ، درآمد بيش از هفت ميليون نفر در آمريکا 50 در صد زير خط فقر ( که از سوی دولت تعيين می شود ) بود : 11 هزار و 245 دلار در سال يعنی پنج دلار; نيم در ساعت ( 2000 ساعت در سال ) . با اين حساب يک کارگر بايد نزديک به سه سال کار کند تا درآمدش مساوی با درآمدی باشد که تپر در يک دقيقه در می آورد .

6 – پديده نابرابری درآمدها که روزانه به شکرانه مقررات حاکم بر فاز فعلی گلوباليزاسيون ( بازار آزاد نئوليبرالی ) بطور سرسام آوری در سراسر جهان تشديد می يابد رابطه تنگاتنگ با نابرابری ثروت ها دارد که حائز اهميت است . ثروت ارزش پولی دارائی هائيست که انسان صاحبش است . ثروت شامل خانه ، مغازه ، ماشين ، سهام و... می شود که صاحبان آنها می توانند هر وقت خواستند آنها را به پول تبديل سازند . ثروت به دلايل زيادی مهم است . بعضی ثروت ها مثل سهام و قرضه های دولتی و... درآمد توليد می کنند . بخش مهمی از درآمد افرادی مثل ديويد تپر که پس انداز می شوند ، به ثروت تبديل می گردند که به نوبه خود درآمد های نامحدود و هميشگی باز توليد می کنند . اگر در جامعه درآمدها بطور نابرابر و ناهمگون توزيع و تقسيم شوند و اگر افراد ثروتمند بخش بزرگتری از درآمد خود را بر خلاف فقرا پس انداز کنند در نتيجه ثروت دائما بطور نابرابرتری توزيع می گردد . امروز در کشورهای مسلط مرکز بويژه آمريکا توزيع ثروت بين مردم به مقدار قابل توجهی از توزيع درآمد نابرابرتر است . همانطور که در اول اين نوشتار اشاره شد در جامعه سرمايه داری قدرت ( حاکميت سياسی = دولت ) به نسبت و بر اساس مقدار ثروت بين افراد تقسيم و توزيع ميشود .

7 – مطابق پژوهش های سيلويا الی گره تو در آمريکا در سال 2009 يک درصد خانواده ها صاحب 35 در صد ثروت خالص و 43 درصد کل دارائی های مالی ( مثل سهام اوراق قرضه ، پس اندازهای بانکی و... ) بودند . در صورتی که در همان سال 90 درصد مردم آمريکا فقط صاحب 25 درصد ثروت خالص و 17 درصد ثروت های مالی بودند . يک بررسی قياسی نشان ميدهد که در حالی که ثروت يک درصديها در سی سال گذشته بطور دائم و بدون انقطاع افزايش يافته ، ثروت 80 تا 90 درصد جمعيت 320 ميليون نفری آمريکا شديدا کاهش يافته است . مضافا الی گره تو در گزارش خود نشان می دهد که 20 درصد خانواده ها مقدار دارائی شان کمتر از مقدار قرض هايشان می باشد و شکاف بين دارائی و قرض ها روزانه افزايش می يابد .

نتيجه گيری ها
1 – حرکت سرمايه در فاز فعلی گلوباليزاسيون با تشديد نابرابری بيش از پيش در سطح جهانی ( شکاف عظيم بين کشورهای مرکز مسلط و کشوری پيرامونی در بند ) از يک سو و نابرابری بيش از پيش در درون اکثريت قريب به اتفاق کشورها از سوی ديگر عامل ثروت زائی صاحبان اوليگوپولی های انحصاری – مالی و نتيجتا ازدياد قدرت آنها گشته است . امروز نزديک به سی سال است که صاحبان ثروت و قدرت جنگ خود را عليه بشريت زحمتکش کار تشديد کرده اند تا بدينوسيله با جلوگيری از کاهش درصد سود و ا نباشت سرمايه ( که مضمون اصلی بحران ساختاری نظام سرمايه است ) به زندگی " زالوار پر از نعمت و رفاه " در اقيانوسی از نابرابری ، فقر و فلاکت ميلياردها انسان ادامه دهند .

2 – عليرغم وجود اين جنگ عليه نيروهای کار و زحمت و وقوع بلاهای منبعث از آن ( تشديد استثمار و گسترش نابرابری ها ، ويرانی و بی امنی و رواج جو احساس بی آيندگی ) ما شاهد عروج امواج خروشان بيداری و رهائی و ادامه آنها در سراسر جهان عليه هيولای نظامی هستيم که فرتوتی ، گنديدگی و بی ربطی آن در سال های اخير ( از آغاز 2008 به اين سو ) برای توده های وسيعی از مردم بويژه کارگران ، دهقانان ، تهی دستان شهری و روستائی ، بی خانمان ها و ساکنين ميليونی گتوها ، زاغه ها و کوخ ها در کشورهای مختلف و متعدد جهان برملاء و فاش گشته اند .

3 – بررسی اوضاع روبه رشد در کشورهای جهان ( از کشورهای شمالی آفريقا ، جنوب اروپا و خاورميانه تا آمريکای شمالی ، آمريکای لاتين و... ) نشان ميدهد که توده های مردم ديگر حاضر نيستند که در تقسيم و مستعمره سازی مجدد جهان " گوشت دم توپ " صاحبان ثروت و قدرت قرار گيرند .

4 – بر چالشگران ضد نظام بويژه نيروهای راديکال درون آنان ( کمونيست ها و سوسياليست ها ) است که با زدن " نشان سرخ دليری " به يقه خود و توسل به جسارت تاريخی که بالقوه دارا می باشند . به اين امواج خروشان به پيوندند . زيرا همانطور که هوشی مينه نزديک به 62 سال پيش ( 1940 ) و ايوومورالس سه سال پيش ( 2009 ) خاطر نشان ساختند توده های مردم قادرند با کسب حق تعيين سرنوشت خود به " نجات مام موطن " اقدام کنند مشروط بر اينکه چالشگران ضد نظام روحيه همبستگی ( مکمل يکديگر بودن ) ، همزبانی و همدلی را در دل ميلياردها انسان عليه نظام فلاکت بار انحصارات مالی دوباره زنده سازند .

5 – وانگهی شايان توجه است که امروز حضور فعال دويست ميليون کارگر در چين که 20 درصد آنها بقايای کارگران زنده مانده عهد مائو بوده و دارای آگاهی های طبقاتی و تجارب برآمده از زندگی معيشتی پرامن و امانی در جامعه سوسياليستی هستند ، حکايت از اين امر دارد که امروز توده های مردم بپا خاسته و چالشگران ضد نظام در کنار طبقه' قرار دارند که از نظر کمی و کيفی بزرگترين طبقه کارگر در تاريخ پانصد ساله محسوب می شود .

6 – به استنباط اين نگارنده جنب و جوش توده های مردمی عظيم در سراسر جهان ( از بهار عربی و بهار نوين آفريقايی گرفته تا جنبش فتح و تسخير در قاره آمريکا ) بايد و ضروری است که با فعاليت های مبارزاتی و روزانه طبقه کارگر چين که بلايای نابرابری عمودی ( نابرابری های درآمد و ثروت ) را بيش از همه در جهان با پوست و گوشت خود لمس می کند ، پيوند خورده و ادغام گردد . وقوع اين امر تاريخساز که احتمالش قوی است بطور قابل ملاحظه ای بسته به اين است که چگونه چالشگران راديکال و سرنگون ساز ضد نظام ، در آينده با اتخاذ اتحاد عملی خود " چپ گلوبال " در اين مسير حرکت کنند . حرکت در مسير اين پيوند مبارزاتی نشان خواهد داد که چقدر و چگونه استقرار يک " جهانی بهتر " با چشم اندازهای سوسياليستی دوباره امکان پذير است .

منابع و مآخذ
1 – مايکل د يی تز ، " نابرابری بزرگ " ، در مجله " مانتلی ريويو " ، سال 63 ، شماره 10 ( مارس 2012 ) .
2 – ريچ مورين ، " تعداد روزافزونی از آمريکاييها تلاقی بين فقر و ثروترا می بينند ، " مرکز پژوهشی پيو " ، 11 ژانويه 2012 .
3 – مکزفيشر ، " مقام اول آمريکا در نابرابری درآمد " ، در نشريه " آتلانتيک " ، 19 سپتامبر 2011 .
4 – والتر شی دل و استفن جی فرايزن " ، " ميزان اقتصاد و توزيع درآمد در امپراطوری روم " ، در " ژرنال مطالعاتی رومی " ، شماره 99 ( سال 2009 ) .
5 – " سهم يک در صدی ها در درآمد خالص ملی " ، در سايت " نيويورک تايمز " ، 25 اکتبر 2011 .
6 – ايوومورالس ، " سياره زمين را از سرمايه داری نجات دهيد " ، به نقل از مجله مانتلی ريويو ، سال 60 ، شماره 10 ( مارس 2009 ) .
7 – يونس پارسا بناب ، " جهان در عصر تشديد جهانی شدن سرمايه : 2009 – 1991 " ، از انتشارات آمازون دات کام ، 2010 .
8 – برنارد بی فال گردآورنده " منتخبی از آثار هوشی مينه " ، نيويورک 1967 ، صفحات 141 – 131 .
23 آبان 1391