نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱

پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)



گفت‌وگو با سعید آرمان


سه شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۷ مه ۲۰۱۱
مجید خوشدل
www.goftogoo.net


انسانهای بی شماری در فرار از جهنم ج . اسلامی سختی ها دیده و رنج ها کشیده اند. با این حال کم نبوده اند، ایرانیایی که جهنم ج . اسلامی را در شهر و کشور محل اقامت شان برپا داشتند و ویرانی ها برجای گذاشتند.


مقوله پناهندگی در جامعه ایرانی دیربازی ست، نیاز به یک بازبینی اساسی در داده ها و پیشداوری های موجود دارد. پوپولیسم در این عرصه حرف اول و آخر را می زند. محیط های اجتماعی جامعه پناهندگی ایرانی، نحوه زندگی آنان، الویت های پناهجویان، رفتارها و نیز بازتولید شدن این مجموعه به عنوان پدیده ای فرهنگی- اجتماعی برای بخش بزرگی از جامعه ایرانی مفهومی گنگ و اتوپیایی پیدا کرده است. پیشداوری ها و داده های مجعول در این پیوند- حتا اگر با نیت خیر همراه باشد- اقدامی ست ضدانسانی و غیرقابل دفاع.


اینجا مکانی ست که نه «تحلیل» ها در آن به پاسخ می رسند؛ نه اعلامیه ها کارآیی دارند و نه اغلب صادر کنندگان اش شهامت حضور در آن. اینجا پس کوچه های مناطق دورافتاده و کارگرنشین لندن، لیدز، گلاسکو، بیرمنگهام، نیوکاسل... است؛ کمپ ها، اسکواتها، خانه های سرد و نمور، و البته عمارتهای مجلل، و برخی از مراکز کسب و کار «ایرانیان شریفی»ست که در آن انسانیت به سخره گرفته می شود و حقوق انسانها از چند سوی مورد هجوم قرار گرفته می شود. اینجا نزدیک به نود درصد از پناهجویان ایرانی فاقد تکه کاغذی هستند که «هویت» آنان را به رسمیت بشناسد. نظام سرمایه متهم ردیف اول است. اما اشتباه فاحش است، اگر گمان بریم با داده های سطحی و کلاسیک می توان نظاره گر منصف این جامعه استبدادزده بود.


در اینجا پناهجو و پناهنده است که پوست پناهنده و پناهجوی «قانونی» و «غیرقانونی» را غلفتی می کند. اینجا آدمها پوست می اندازند و در جوانی پیر و پژمرده می شوند. در این محیط اجتماعی باید حضور داشت تا طعم «خارجی» بودن و مزه زن بودن را چشید. از پشت میز نمی شود این جامعه مودار و زمخت را مشاهده کرد. جامعه ای که اغلب «مردان» اش ده سالی می شود، خود را «حاج آقا» صدا می زنند و زنان را «حاج خانوم». اینجا جایی ست که قانون جنگل در آن حاکم است. اینجا جهنم ج . اسلامی ست.


خوانندگانی که متن بالا را یک سویه ارزیابی می کنند، آنان را به مطالعه مصاحبه های دیگرم، از جمله گفتگو با علی شیرازی تحت عنوان «پناهجویان موج سوم» جلب می نمایم.


* * *
کار روشنگری و آگاهی رسانی نمی تواند آلوده به پیشداوری، اغراق، اغراض، تعصب و منافع فرقه ای- تشکیلاتی باشد. پدیده های اجتماعی را باید به صورتی ارگانیک و علمی شناخت تا از افراط و تفریط در امان ماند. یازده سال است که با جامعه پناهندگی ایرانی زندگی می کنم و بخش اعظم امکانات مالی و اجتماعی ام را در این راه صرف کرده ام. جامعه ای که من در کوچه پس کوچه ها شناخته ام اش، جامعه ای نیست که با داده های ذهنی نیروهای سیاسی و اجتماعی قرابتی داشته باشد.




پنج هفته اخیر را به فعالیت میدانی در پیوند با جامعه پناهندگی ایرانی اختصاص داده ام. در این مدت با تعدادی از زنان و مردان پناهجو و پناهنده به گفت وگو نشستم و گفتگو با تعدادی دیگر را به آینده موکول کرده ام. این مصاحبه ها به ترتیب انتشار خواهند یافت.


در گفتگوی زیر سعید آرمان، دبیر سازمان پناهندگی «بی مرز» به پرسش های من پاسخ می دهد.




بخش اعظم پرسش های این مصاحبه در پیوند با عباس الف طرح شده است. فردی که به دروغ برای او سابقه مبارزاتی فراهم کردند تا پناهجوی دیگری را بلای جان بخشی از جامعه ایرانی مقیم خارج کنند. درنظر داشتم، دو نمونه دیگر را نیز در این مجموعه به پرسش بگیرم. خواهید دید، روند مصاحبه این فرصت را به من نداده است.


گفتگو زیر بر روی نوار ضبط شده است.


* سعید آرمان، دبیر سازمان پناهندگی «بی مرز» خوش آمدید به این گفتکو.


- مرسی، خیلی ممنون.


* اغلب مفاهیم و مقولات اجتماعی در بخش بزرگی از جامعه ایرانی مقیم خارج، مفاهیمی شده اند شعاری یا مطلق، با برداشتهایی سطحی، احساسی و ظاهراً اخلاقی شده. نتیجه این نگاه و رویکرد فرهنگی به مفاهیم و مقولات اجتماعی چیزی نبوده جز اغتشاش فکری، و ترک برداشتن حس اعتماد در بین ایرانیان مقیم خارج، و البته پرت افتادن نیروها و جریانات سیاسی و اجتماعی از بطن جامعه.


چون وقت گفتگوی ما محدود است، از بین مفاهیم و ترم های موجود «مقوله پناهندگی» را مورد توجه قرار می دهم و موضع گیری ها و برداشتهای رایج در این پیوند را.
شما در پیوند با مقوله پناهندگی در جامعه ایرانی خارج کشور کجا ایستاده ای؛ چه دیدگاه و موضعی داری؟


- من به عنوان یک کمونیست در این عرصه فعالیت می کنم. آن «ترک برداشتن [حس اعتماد و دوستی در بین ایرانیان خارج]‌» را من در یک کاسه نمی کنم. ایرانیان مقیم خارج گرایشات مختلف دارند؛ الویتها و مشغله های مختلفی دارند. یکی دنبال پول است، یکی دنبال سیاست است، یکی چپ است و دیگری راست است. من مسئله را اینگونه می بینم.




* به پرسش ام جواب ندادید؛ در رابطه با مقوله پناهندگی چه دیدگاه و موضعی دارید؟




- بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی، ج . اسلامی سر کار آمد. ج . اسلامی در اسرع وقت خفقان مطلقی را بر جامعه ایران مستولی کرد. با مستولی شدن این خفقان طیف وسیعی از ایرانیان معترض به ج . اسلامی یا دستگیر شدند، یا به دار آویخته شدند، و بخشی از آن جامعه توانستند فرار کنند. البته یک بخشی [از جامعه] به طور واقعی سیاست مسئله اش نبود و...




* وقت گفتگوی ما بسیار محدود است. این توضیحات مربوط به موج اول پناهندگی ایرانیان است و به پرسش من ارتباطی ندارد. تمرکز من روی موج سوم پناهجویان ایرانی است که عمری حدوداً یازده ساله دارد. در این باره اظهارنظرتان را می شنوم.


- من اگر در یک کلمه بطور خلاصه بگویم، این است که من انسانها را محق می دانم، برای انتخاب محل زندگی شان؛ برای گریز از جایی که نمی خواهند در آن زندگی کنند. هر دلیلی داشته باشند، من انسانها را محق می دانم – چون یکبار زندگی می کنند- جایی که می خواهند زندگی کنند، انتخاب کنند.


* به زبانی می گویید، کیس همه پناهجویان ایرانی باید پذیرفته شود و آنها آزادند، هر کجا می خواهند بروند؟


- از نظر من عمدتاً، بله.


* بنابراین طبق ادعایی که کردید، تمام پناهجویان ایرانی باید آزاد باشند، وارد تشکیلات شما شوند، بدون اینکه کسی از آنها پرسشی کند.


- نه نه، این دو چیز متفاوت است...


* مگر تشکیلات شما بخشی از این جامعه نیست؟


- ولی ما الزاماً عضوگیری نمی کنیم. ما سازمانی هستیم که بعضی جاها کمپین راه می اندازیم؛ بعضی جاها عضو هم می گیریم؛ فعالیت اجتماعی می کنیم. این طور نیست که هر چی ایرانی از ایران بیاید، الزاماً وارد سازمان ما بشود؛ یا همه آنها را بپذیریم.


* چرا می خواهید عینیت را از بحث و «استدلال»تان بگیرید؛ چرا می خواهید بحث تان را اتوپیایی و فضایی کنید؟ خانه شما، محل کارتان، تشکیلات شما جزئی از جامعه ای ست که در آن زندگی می کنید. چطور امکان دارد از «بی مرز» بودن انسان دفاع کنید، اما وقتی به یک تشکیلات سیاسی یا پناهندگی می رسید، دورش سیم خاردار می کشید و برای اش نگهبان می گذارید؟ آیا این تناقض نیست؟




- من نگفتم سیم خاردار می گذاریم...
* شما روی واژه ها مکث نکنید و به مفهوم پرسش ام توجه کنید.
 باشد. من بحث ام بر سر این است که تشکیلات ما وارد عرصه عضوگیری نمی شود. ما در سپتامبر ۲۰۰۴ در یک سری از کشورها عضوگیری کردیم؛ بدون اینکه نقدی به آن داشته باشیم – و الزاماً نداریم- ولی اصولاً ما کار کمپینی می کنیم. برای نمونه [همین الان] شش پناهجو در همین لندنی که من زندگی می کنم، لبان شان را دوخته اند؛ هفت نفر در شهر وان [ترکیه] لبان شان را دوخته اند و اعتصاب غذا کرده اند؛ ۵۴ نفر در یوتبری [گوتنبرگ]. همه اینها موضوع کار ماست؛ با آنها در تماس ایم و نامه های لازم و رهنمودهای معینی را به آنها می دهیم. یعنی موقعیت آنها را قوی می کنیم...


* کارنامه نیروهای سیاسی و اجتماعی ایرانی در پیوند با مقوله پناهندگی منفی تر از این حرفهاست؛ خصوصاً از زاویه دادن اطلاعات غلط و غیرواقعی از آنها به افکار عمومی.


در این مورد نمونه های زیادی دارم که به تعدادی از آنها اشاره می کنم. نمونه اول: تشکیلات شما؛ حزب کمونیست کارگری ایران (پیش از آنکه از آن جدا شوید) در سال ۲۰۰۳ میلادی کیس پناهندگی عباس الف را به مطبوعات ایرانی و انگلیسی می کشاند. در اواخر ماه می ۲۰۰۳ مصاحبه ای با رفیق تشکیلاتی شما- رضا مرادی- انجام دادم که توجه شما را به بخش کوتاهی از آن مصاحبه جلب می کنم. رضا مرادی در جواب به پرسش من راجع عباس الف می گوید: « او از سنین نوجوانی شروع به مبارزه با ج . اسلامی کرد. از پانزده سالگی پیشمرگ «کومله» بود. آن زمان دستگیر شد و مدت زیادی در زندان بود. بعد از آن عضو «حزب کمونیست ایران» شد. او مجموعاً شش سال در زندان بود و یازده ماه در زندان انفرادی به سر برد. »


از ایشان سوأل کردم: اینها مواردی ست که صحت آن برای شما مشخص است؟ رضا مرادی می گوید: بله.


بعد از هشت سال همان پرسشی که با رضا مرادی در میان گذاشتم را با شما در میان می گذارم: آیا اطلاعاتی که در مورد عباس الف به رسانه ها دادید، نسبت به آن اطمینان داشتید؟




* به نظر من اصل بر برائت است. من نمی گویم الزاماً مواردی که در مورد عباس الف گفتیم، مو به مو درست بوده. اما بحث من این است: یک آدم زندانی بوده...


* و هنوز می گویید عباس الف زندانی سیاسی بوده؟!




- به خاطر چی زندانی بوده، من وارد آن نمی شوم. ولی کسی که دهان و چشم اش را دوخته؛ آن چیزی که من در آن لحظه می بینم، [به این نتیجه می رسم] که آن فرد حق حیات دارد و باید از او دفاع کرد. زندانی سیاسی بودن او ادعای او بوده. مسئله ما به عنوان یک سازمان پناهندگی این نیست که برویم در این ادعا کنکاش کنیم؛ برویم از چند سازمان و حزبی که او مدعی بوده، عضوشان بوده، تحقیقات کنیم...


* اگر یک آدم فاسد؛ یک آدم امنیتی بیاید و چشم و دهان اش را بدوزد، آیا شما از او دفاع می کنید؛ خواهید گفت که او یک زندانی سیاسی بوده و با رژیم اسلامی مبارزه می کرده؛ آیا این، آن کاری ست که شما می کنید؟


- الزاماً نه. این کسانی که من پیش شان رفته بودم و دهان شان را دوخته بودند، به آنها گفتم: من موافق دهان دوختن تان نیستم...


* موضوع بحث را لطفاً عوض نکنید و به پرسش ام جواب دهید: آیا برای فردی که مشکوک است، مثلاً عامل وزارت اطلاعات است؛ امنیتی است، پرونده مبارزاتی درست می کنید؟


- الزاماً نه. ما اگر بدانیم کسی در نیروی مسلح و سرکوب ج . اسلامی و شاه بوده، مورد حمایت ما قرار نمی گیرد. این در اساسنامه ماست.


* من در سه- چهار هفته گذشته روی کیس عباس الف و تعدادی از پناهندگان ایرانی مقیم بریتانیا کار میدانی کرده ام. اطلاعات شما در رابطه با عباس الف از اساس اشتباه بوده. عباس الف هیچگاه فعالیت سیاسی نداشته که بخواهد برای آن زندانی شده باشد، و اصولاً او درکی از فعالیت سیاسی ندارد. آیا شما خودتان را در این مورد مسئول می دانید؛ در اطلاعات غلط دادن به افکار عمومی؟


- من گفتم که حق بر برائت است. آن موقع این شخص چی گفته [به ما ربطی ندارد]، ما این را می بینیم که دارد اجحافی از طرف یک دولت به او می شود. خارج از اینکه من هزار و یک ملاحظه راجع به این فردی که شما می گویید، داشته باشم. من دولتها را مقصر می دانم که آدمها را به این موقعیت پست هل می دهند که به هر خس و خاشاکی متوسل شوند؛ یا هر دروغی را سر همبندی بکنند. من می دانم شما چه می گویی. [مثلاً] من یک ساعت با فردی صحبت کردم و در جایی می گوید: باور کنید این یکی راست است. متوجه هستم...


* فکر نمی کنم متوجه باشید [منظوز من را]. ضمن اینکه نحوه اظهارنظرتان باعث شده، من پرسش هایم را چند باره تکرار کنم: اگر یک آدم امنیتی، یک چاقوکش، یک ضدزن، یک آدم فاسد که در ایران پدر مردم را درآورده، بیاید چشم و دهان اش را بدوزد، شما برای او پرونده مبارزاتی درست می‌ کنید؟ آیا برای اینکه کیس او را تقویت کنید، او را به عنوان زندانی سیاسی به دیگران قالب می کنید؟




- اگر ما بدانیم که این فرد مشخصاتی که شما می گویید داشته، بطور قطع از او حمایت نمی کنیم. ضمن اینکه ما چنین امکانی نداریم در مورد افراد تحقیق کنیم...


* یعنی هر کس هر چه بگوید، شما قبول می کنید؟




- اگر خلاف اش بر ما ثابت شود، آن موقع عکس العمل نشان می دهیم.


* من قبلاً به شما گفتم، مورد عباس الف یکی از بخش های مصاحبه ما خواهد بود و راجع به او تحقیق کنید. نتیجه فعالیت میدانی من این بوده: این آقا در هفت سال گذشته آسیبی نبوده که به بخشی از جامعه ایرانی وارد نکرده باشد؛ حتا به اقوام و دوستان نزدیک خودش. این خلاصه اطلاعات من از این فرد. نتیجه تحقیقات شما چه بوده؛ از فردی که با کمک تشکیلات شما پناهندگی سیاسی اش را گرفته؟
- ارزیابی من از نحوه زندگی این فرد منفی است. ولی بحث ام بر سر این نیست که ما به کسی کمک نکنیم، چون ممکن است در آینده چه از آب درمی آید. ما فالگیر نیستیم؛ داریم فعالیت سیاسی می کنیم...


* از شما سوأل کردم، نتیجه تحقیق تان راجع به این فرد چه بوده؟




- من تحقیق نکردم راجع به او که بعد از گرفتن پناهندگی اش چه شده.


* بگذارید سوأل کنم، شما به عنوان کسی که کار پناهندگی می کنید، چند بار به قلب جامعه پناهندگی ایرانی رفته اید و با این جامعه از نزدیک آشنا شده اید؟


- قلب این جامعه کجاست؟



* جایی که جامعه پناهجو و پناهندگی در آن زندگی می کند؛ جایی که عباس الف ها را در آنجا بسیار می بینید و زنان پناهجو را، که تلفات این جامعه اند. قلب جامعه پناهندگی جایی ست که من در یازده سال گذشته هیچ فعال سیاسی و پناهندگی ایرانی را در آن ندیده ام.


- من انواع و اقسام آدمها را [در این جامعه] دیده ام. هم فعال کارگری را دیده ام، هم کمونیست و هم فعال دانشجویی. تا زنی که «ترافیکینگ» کرده به خاطر تجارت سکس، تا مادری که بچه اش را او گرفته اند.


* با شناختی که در سالهای گذشته از شما دارم، توقع ندارم خودتان را سانسور کنی. اما توقع دارم پاسخ های شما به پرسش ام صریح باشد...


* مطمئن باشید که دیپلماتیک به آنها جواب نمی دهم.


- با پرسش قبلی ام می خواستم شما را دعوت کنم که مقوله پناهندگی در جامعه ایرانی را یکبار هم که شده در شکل واقعی اش ببینید تا از منظر مجموعه ای از شعارهای اتوپیایی. این هم پرسش مشخص ام: آیا اطلاع دارید، چه تعداد پناهجوی ایرانی در بریتانیا زندگی می کنند که «اقامت قانونی» ندارند؛ آیا از نحوه زندگی آنها باخبرید؟


* از تعداد آنها الزاماً نه. من دبیر سازمان سراسری ای هستم برای کشورهای دیگر. بیشتر با ترکیه و کشورهای دیگر در تماس ام که اینجا [بریتانیا] هم بخشی از آن است. ولی می دانم حداقل بالغ بر پنج- شش هزار نفر باید باشند.


* طبق دو کار آماری ام این تعداد حداقل پانزده هزار نفر باید باشد. در جامعه ای که من می شناسم، افراد بسیار زیادی شبیه عباس الف هستند که زندگی اجتماعی را به بچه ها تنگ کرده اند. بگذارید دریچه دیگری را برای تان باز کنم: در یکی از روزهای مذهبی در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ رژیم اسلامی ایران مراسمی را در دو مرکز اسلامی اش در شهر لندن برگزار می کند که چند هزار ایرانی در آن شرکت کردند. حداقل یک سوم شرکت کنندگان در این مراسم از «پناهندگان سیاسی» و پناهجویان ایرانی بودند. من برای این فعالیت میدانی وقت و انرژی زیادی گذاشتم.


راجع به این آمار و ارقام چه نظری دارید؟


- شله زرد خوری و کاسه لیسی وجود دارد؛ این که این طیف سیاسی نیستند و صرفاً مفری برای بیرون آمدن پیدا کرده است. آنها از این باورها و سنّت ها نبریده اند. اینها شرایط و موقعیت زندگی شان همیشه در این بوده که راهی را باز نگه دارند و پل ها را خراب نکنند. انواع و اقسام [پناهجو] هست؛ ج . اسلامی هم در میان آنها دارد کار خودش را می کند و از وجودشان تغذیه می کند. متأسفانه این یک پدیده ای ست که هست؛ فرهنگی که ج . اسلامی در طول ۳۲ سال در جامعه اعمال کرده، در بخشی از جامعه نفوذ کرده. مثلاً پناهجویی از ایران آمده بود و من با او صحبت می کردم، به «مجاهدین» می گفت «منافقین». البته شما می دانید که من با مجاهدین هیچ سنخیتی ندارم و این را برای نمونه گفتم. این که می گویید، واقعی ست. فرهنگ ج . اسلامی تأثیرگذار بوده و اثر خودش را در اخلاقیات و رفتار مردم گذاشته...


* آیا می توانید حدس بزنید، تبعات اجتماعی ای که این بخش نه چندان کوچک از جامعه پناهندگی به کل جامعه ایرانی مقیم خارج گذاشته و می گذارد؛ از نظر روابط انسانی؛ از نقطه نظر مسائل سیاسی، امنیتی و هر نظر دیگر؟


- بدون تردید [می دانم]. یک مانعی ست. حداقل آن بخش خودش را از نظر اجتماعی دارد ضعیف و بی ثبات می کند؛ سست عنصرش می کند. قطعاً مؤثر است. حتا در میان اپوزسیون و تمرکز فعالیت سیاسی در میان پناهندگان [مؤثر است]؛ بی تردید از نظر سیاسی عوارض منفی دارد...


* بنابراین مجبورم همان سوأل آغازین مصاحبه را دوباره طرح کنم: به عنوان یک سازمان سیاسی و یک سازمان پناهندگی چرا با پیشداوری کیس پناهجویان را دنبال می کنید؛ چرا راجع به آنها اطلاعات غلط به جامعه ایرانی می دهید؟


- مثلاً؟


* از ابتدا داریم راجع به یک نمونه صحبت می کنیم. عباس الف با کمک تشکیلات شما پناهنده سیاسی شد. با اطلاعات غلطی که از او به جامعه دادید؛ برای او پرونده مبارزاتی درست کردید؛ او را زندانی سیاسی معرفی کردید.


- ببینید، یک آدمی دهان و چشم اش را دوخته؛ ادعایی کرده و ما بر اساس ادعای او نعل به نعل [از او پشتیبانی کردیم]. من می توانم صدها نمونه به شما بگویم که شایسته بهترین زندگی در این جامعه اند. چرا از این نمونه ها نمی آورید؟ چرا این نمونه را باید پیراهن عثمان کرد؟ گیرم اینطور باشد که شما می گویی. اما بحث بر سر برائت است. دهها نفر از هواپیما پیاده شده اند؛ دانشجو بودند و مبارزه کردند...


* من در بین پناهجویان ایرانی ظرف سالهای اخیر کیس های واقعی هم دیده ام. اما من وقتی شما را به گفتگو دعوت کردم، گفتم: کار من به عنوان گفتگوگر تمرکز بر قسمت خالی لیوان است (هر چند این بخش، آنقدرها هم خالی نیست). شما باید خوب بدانی که سالهاست با بخشی از این جامعه زندگی می کنم و شناخت من از بچه های پناهجو بر اساس ادعای آنها نمی تواند باشد. بنابراین اگر انتقادی هست، این انتقاد به استدلال شماست...


* ببینید، ما این کیس را به جامعه تعمیم نمی دهیم. جایی ممکن است... در این مورد گفتم: ما آن لحظه ی او را می بینیم؛ قصاص قبل از جنایت نمی کنیم که ببینم در ده سال آینده این آدم چی از آب درمی آید. من آدمهایی را می شناسم، قبل از اینکه [پناهندگی شان] قبول شود، خوش و بش می کردند و بعد پشت سر خودشان را نگاه نکردند...


* استدلال شما، که از طرف یک فعال سیاسی ست، جای مناقشه دارد: آفتاب را باید دید تا دلیل آفتاب باشد...


- منظورتان این است که می بایستی در این مورد پیش قضاوت می کردیم؟


* چرا متوجه نیستید؟ من اگر بخواهم کیسی را دنبال کنم و آنرا به رسانه های ایرانی و غیرایرانی معرفی کنم، از آدمی که در تمام زندگی اش فعالیت سیاسی نداشته، نمی آیم برای اش پرونده مبارزاتی درست کنم؛ برای او شش سال سابقه زندان بتراشم. شما با این کارتان «اعتماد» را در جامعه سست می کنید.


- من مسئول گفتار رضا مرادی (فردی که من در سال ۲۰۰۳ میلادی با وی مصاحبه کردم) نیستم. همان موقع هم من از عباس الف دفاع نکردم و گفتم او آدمی ست که در شرایط خیلی پستی قرار گرفته و باید از او دفاع کرد. الان هم حق حیات او را به رسمیت می شناسم.


* کسی نمی گوید که از حق حیات انسانها نباید دفاع کرد. برای چندمین بار می گویم که ما اجازه نداریم در رابطه با مقاصد معینی برای آدمها پرونده سازی کنیم.


بگذارید گفتگو را به جمع بندی سوق دهیم: طبق تجربه ام- به طور مشخص در ده سال گذشته بخش بزرگی از جامعه پناهندگی ایرانی وقتی پاسخ پناهندگی اش را گرفت، به تمام مواردی که آنها مدعی اش بوده اند، پشت پا زده اند و زندگی ای را شروع کرده اند که برای جامعه ایرانی- و برای خودشان- زیان بار بوده. منظور من این نیست که آنها فعالیت سیاسی کنند، بلکه نحوه زندگی اغلب آنها مدّ نظرم است.




به نظر شما چگونه می شود از حق انسانها برای زندگی انسانی آنها دفاع عملی کرد، اما همزمان ناهنجاری ها را دید و نسبت به آن روشنگری کرد؟


- من همیشه سعی و توصیه ام به پناهجویان این بوده که در جامعه ای که زندگی می کنند، برای آن جامعه مفید واقع شوند. از عوارض منفی زندگی در ج . اسلامی فاصله بگیرند تا در اینجا بتوانند به همنوع های خودشان کمک کنند. آنها هم همیشه می گویند: امیدواریم جبران کنیم. و من به آنها گفته ام، من جبران شخصی نمی خواهم...


* تجربه تان در همین زمینه چه بوده؟


- منفی بوده. تجربه ام نسبت به اکثریت این جامعه اگر نگویم، نسبت به بخش زیادی منفی بوده. علی رغم این، یک ذره در اراده ام در دفاع از پناهجوی ایرانی؛ برای اینکه در کجا می خواهد زندگی کند، خللی وارد نکرده. برای اینکه باید این مرز را امن نگه دارم تا در سال اگر ده نفر آدم واقعاً محق وارد این کشور شود، بتواند حق اش را بگیرد.


* اگر در سال صد نفر «آدم غیر محق» وارد این جامعه شوند و تشکیلاتی مثل شما پشت آن باشد، چطور؟




- من این غربال را دستم نمی گیرم...


* من چیزی را دارم می گویم که خودتان به آن اشاره کردی.


- هزاران نفر[!؟] مدیون تشکیلات ماست که به آنها کمک کرده و زندگی شان را در اینجا تأمین کرده. حتا کیس کسی که ما مستقیماً بررسی نکردیم، مدیون مبارزه ما و همنوعان و هم سنخهای ما در اروپا بوده اند...


* این بخش مثبت تلاش های شما و همنوعان شما. به پرسشی که طرح کردم هم توجه کنید.

- من بخش منفی نمی بینم. حتا آنجایی که از فرد معینی دفاع کرده ایم، چون برای ما خلاف اش ثابت نشده، حق را بر برائت می دانیم. این مسئله از نظر اخلاقی و از نظر سیاسی برای من مهم است.


* پوشه را با این پرسش مشخص می خواهم ببندم. اگر افرادی به عنوان پناهجو وارد این جامعه شوند و تشکیلات شما هم پشتِ کیس آنها باشد، اما بعد مشخص شود، تعدادی از آنها از نهادهای امنیتی حکومت اسلامی هستند؛ یا تعدادی دیگری هستند که به جامعه ایرانی مقیم خارج ضرر و زیان جبران ناپذیری وارد کرده اند، چه احساسی از عملکردتان دارید؟


- قطعاً اگر کسی از این غربال بگذرد و اطلاعات ما در مورد او کافی نبوده باشد، بدون تردید نه اینکه خودمان را محکوم کنیم، ولی می گوییم متأسفیم که از او دفاع کردیم. ولی خودمان را سرزنش نمی کنیم.

 
* آیا از نحوه دفاع کردن تان از پناهجویان تجدیدنظر نمی کنید؟



- کماکان نه. فکر می کنم، ما اصولاً تا حالا روش درستی را بکار برده ایم. چون اگر وارد این [چک کردن] ‌ذره بینی و کنکاش شخصی بشویم؛ تک به تک و مورد به مورد، در توان تشکیلات ما نیست و امکان آنرا نداریم. ولی این را بگویم، اگر کسی محرز باشد که وابستگی امنیتی دارد، نه تنها از او حمایت نمی کنیم، بلکه او را افشاء می کنیم.


* اگر کسی وابستگی امنیتی داشته باشد، آیا در پیشانی اش نوشته؟ شما که گفتید، مکانیسم کنترل ندارید. چگونه وابستگی امنیتی فردی می تواند برای شما محرز شود؟


- من موقعی که در تشکیلات مسلح کردستان بودم، این امکان را داشتیم. ولی اینجا الزاماً امکان ندارد که وارد این تحقیقات شویم. البته ما دفاع از کیس ضعیف را در الویت قرار نمی دهیم. چون نمی توانیم آن کیس را ببریم. ما از کیس های قوی و قابل دفاع و مطمئن دفاع می کنیم و بعداً کیس های ضعیف تر را که می توانیم راجع به اش تحقیق کنیم، دنبال اش را می گیریم.


* و ظاهراً وقتی با «کیس ضعیف» روبرو می شوید، برای آن کیس پرونده سازی می کنید؛ مثل عباس الف.
- بحث بر سر کمپین است. من می توانم بگویم، صدها نامه حمایتی نوشته ام. مثلاً فردی عضو حزب کومله بوده؛ یا عضو حزب کمونیست کارگری بوده؛ یا فردی که دیروز می خواستند سوار هواپیمایش کنند و عضو کومله- زحمتکشان بوده که من منتقدشان هستم، ولی تشکیلات ما و سازمانهای دیگر از او دفاع کردند و نگذاشتند او دیپورت شود. مواردی که محرز است، معلوم است که ما مایه بیشتری می گذاریم.


* سعید آرمان، از شرکت ات در این گفتگو یکبار دیگر تشکر می کنم.


- مرسی، خیلی ممنون.

تاریخ انجام مصاحبه: ۱۰ می ۲۰۱۱


تاریخ انتشار مصاحبه: ۱۶ می ۲۰۱۱

به همسرم !همراهم وهمسفرم! دراين سالهای غربت

رئیس سازمان زندان‌های کشور با بیان اینکه ۷۰ درصد جامعه آماری زندانیان جزو خانواده‌های فقیر و مسکین هستند،





رئیس سازمان زندان‌های کشور با بیان اینکه ۷۰ درصد جامعه آماری زندانیان جزو خانواده‌های فقیر و مسکین هستند، گفت: اگر خانواده زندانیان حمایت نشوند فردا آنها هم به جرگه بدهکاران اضافه می‌شوند.

آفتاب: غلامحسین اسماعیلی

” خانواده زندانیان نیازمند مصداق عینی مساکین هستند چون مسکین از نظر نیاز عقب‌تر از نیازمند است. اگر سرپرست خانوار زندان نمی‌رفت آنها فقیر بودند حال که سرپرست به زندان رفته از فقیر هم فقیرتر شده و مسکین هستند. “

عصر سه‌شنبه در مجمع عمومی سالیانه انجمن حمایت از خانواده زندانیان مرکز با بیان اینکه در جامعه ما به کودکان و افرادی که پدر یا پدر و مادر ندارند یتیم می‌گویند، گفت: کسی پدر دارد ولی بی‌خاصیت است و یا فرزند دسترسی به پدر ندارد و نمی‌تواند از مهر پدری و مساعدت او بهره‌مند شود یتیم نیست حال آنکه خانواده زندانیان نیازمند ما پدر ندارند.
وی افزود: من ادعا می‌کنم خانواده زندانیان نیازمند مصداق عینی مساکین هستند چون مسکین از نظر نیاز عقب‌تر از نیازمند است. اگر سرپرست خانوار زندان نمی‌رفت آنها فقیر بودند حال که سرپرست به زندان رفته از فقیر هم فقیرتر شده و مسکین هستند.

اسماعیلی گفت: زندانی که در جرایم مواد مخدر و سرقت به زندان افتاده بدون شک از قشر نیازمند است. به طوری که آمارها نشان می‌دهد حداقل ۷۰ درصد جامعه آماری زندانیان جزو خانواده‌های فقیر و مسکین هستند. در حالی که دین ما گفته باید به مساکین توجه کنیم و اگر کسی

” اگر خانواده زندانیان حمایت نشوند فردا آنها هم به جرگه بدهکاران اضافه شده و شاید خودشان اموال ما را سرقت کنند. “


و مسلمانی به مساکین توجه نکند باید در دینداری‌اش شک کرد.


رئیس سازمان زندان‌ها تصریح کرد: اگر خانواده زندانیان حمایت نشوند فردا آنها هم به جرگه بدهکاران اضافه شده و شاید خودشان اموال ما را سرقت کنند.

وی با اشاره به اینکه انجمن حمایت از خانواده زندانیان ۵ هزار خانواده را زیر پوشش خود قرار داده است، گفت: همه ما می‌دانیم که تحت پوشش قرار دادن ۵ هزار خانواده زندانی در تهران بسیار کم است زیرا ما چندین برابر بیشتر از این رقم خانواده زندانی نیازمند داریم که باید به آن کمک شود.

مادر افشاگر کهریزک و قبرهای بهشت زهرا در مصاحبه با روز: شکنجه کردند؛ درمان نکردند




روز آنلاین



مهدی محمودیان، عضو کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت است؛ او هم زمان عضو انجمن دفاع از حقوق زندانیان هم بوده اما آنگونه که مادرش در مصاحبه با روز می گوید در دوران بازجویی و زندان از حداقل حقوق قانونی خود به عنوان یک زندانی محروم بوده است. محمودیان روز ۲۵ شهریور سال ۱۳۸۸ بازداشت شد و ماه ها در سلول انفرادی تحت شکنجه های جسمی و روانی بود. بر اثر این شکنجه ها بخشی از ریه او از کار افتاده است.




محمودیان در دادگاه به ۵ سال حبس تعزیزی محکوم شده و هم اکنون در زندان رجایی شهر دوران حبس خود را می گذراند.






مهدی محمودیان نخستین کسی بود که در سال ۱۳۸۶ از وجود بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک و شکنجه های فجیع اعمال شده در این زندان علیه متهمان پرده برداشت؛ کاری که پس از انتخابات جنجالی دوره دهم ریاست جمهوری هم تکرار شد. او همچنین نخستین گزارش ها را درباره وجود قبرهای بی نام و نشان در بهشت زهرای تهران که پیکر کشته شدگان حوادث بعد از انتخابات در آنها دفن شده بود منتشر کرد.




این عضو جبهه مشارکت و انجمن دفاع از حقوق زندانیان در نامه ای که پس از انتقال به زندان رجایی شهر خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشت و اخیرا منتشر شد، از تجاوزهای جنسی، انتقال آزادانه مواد مخدر و ناهنجاری های دیگر در زندان های ایران خبر داد.


پس از انتشار این نامه، مسئولان زندان او را به سلول انفرادی منتقل کردند و محمودیان هم در اعتراض به این مسئله دست به اعتصاب غذای خشک زد.


مادر این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر در مصاحبه با روز می گوید پس از سه روز اعتصاب غذای خشک و بحرانی شدن حال فرزندش و درشرایطی که او کماکان از پذیرفتن سرم دارویی خودداری می کرده، مسئولان زندان او را به بند عمومی باز می گردانند.


این مصاحبه به علت گریه مادر مهدی محمودیان ناتمام ماند ...




از آخرین وضعیت پسرتان چه خبری دارید؟


امروز صبح به ما زنگ زدند و گفتند بعد از اینکه حال مهدی بر اثر سه روز اعتصاب غذای خشک بهم خورده، پرسنل درمانگاه زندان خواستند بهش سرم بزنند اما پسرم اجازه نداده سرم را بهش وصل کنند. بعد رئیس زندان اومده و دیده حال مهدی خیلی وخیمه، دستور داده مهدی رو به بند عمومی منتقل کنند.


چه کسی با شما تماس گرفت؟




یکی از دوستانش.


یعنی مهدی دیگر در سلول انفرادی نیست؟


نه؛ وقتی قرار شد به بند عمومی منتقل بشه، قبول کرده تا سرم را بهش وصل کنند. اعتصاب غذای مهدی به این خاطر بوده که انتقال خودش به زندان انفرادی را غیرقانونی می دانسته. بیشتر از این دیگه خبری از پسرم ندارم.


اخبار زیادی درباره وضعیت نامناسب جسمی فرزند شما منتشر شده؛ از جمله اینکه بر اثر شکنجه های صورت گرفته، بخشی از ریه اش را از دست داده. خبری از وضعیت درمانی مهدی دارید؟


نه هیچ خبری ندارم. نصف ریه مهدی بر اثر شکنجه های صورت گرفته از بین رفته. درمانی هم در کار نبوده. از شکنجه های فراوانی که روی پسرم صورت گرفته همه خبر دارند و من نمی خواهم درباره آنها صحبت کنم. . فقط بعد از کلی رفت و آمد و خواهش و تمنا قبول کردند یک نوع دارو به پسرم برسونیم که معلوم هم نیست موثره یا نه. هر چقدر خواستند شکنجه کردند اما خبری از درمان نبود. اگر درمان می شد که بیماری ها و زخم هاش اینقدر پیشرفت نمی کرد.
آخرین ملاقاتی که با فرزندتان داشتید کی بود؟


پنجشنبه دو هفته قبل، پنجشنبه قبل پدرش رفته بوده ببیندش که گفتند ملاقات نداره. الان نزدیک ۱۵ روزه که با پسرم ملاقات نداشتم. تو این مدت ممنوع الملاقات بوده، بعدش هم که بردنش انفرادی.


در آخرین ملاقات، وضعیت ظاهری او چطور بود؟


پیشش که نیستم بدونم حالش واقعا چطوره.اما توی آخرین ملاقات خدا رو شکر روحیه و وضعیت ظاهری مهدی خیلی خوب بود. ولی ما واقعا نگران سلامتیش هستیم، هیچ کاری هم نمی تونیم بکنیم.


با توجه به اینکه فرزند شما تاکنون به مرخصی نیامده، آیا خبری از اعطای مرخصی به مهدی هست؟ شما چند نامه درباره وضعیت فرزندتان و از جمله درباره حق مرخصی مهدی به مقاماتی مانند رئیس قوه قضائیه و دادستان تهران نوشتید آیا از این نامه ها پاسخی هم گرفتید؟
هیچ، هیچ جوابی نگرفتیم. حتی یک خط یا یک کلمه هم به ما جواب ندادند.
احساس شما به عنوان یک مادر درباره اتهاماتی که فرزندتان به خاطر آنها در زندان است، چیست؟ وقتی به مهدی و به اتهامات او نگاه می کنید، فکر می کنید او چقدر سزاوار این وضعیت بود؟


خدا شاهده بچه من بی گناهه. آخه جرم مهدی چی بوده؟ درسته با آقایان هم عقیده نیست اما هیچ گناهی به جز این نداره. الان هم داره به خاطر عقیده اش مجازات میشه ولی بی گناهه. به خدا بی گناهه. از مسئولان هم انتظار دارم سلامتی و حقوق قانونی بچه ام رو رعایت کنند و آزادش کنند. خودشون می دونند حق قانونی یه شهروند، یه زندانی چیه. همون رو اجرا کنند. مگه امام خمینی نگفت قانون اساسی؟ ما فقط می خواهیم همین قانون کنونی رو اجرا کنند. می خواهیم عدالت رو برقرار کنند. می نشینند حرفهای قشنگ می زنند که چرا با مردم بحرین ولیبی اینجوری می کنند، خب چرا برای مردم خودشون همین حرفها رو رعایت نمی کنند ....
حمایت جبهه مشارکت از محمودیان


جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز روز گذشته در بیانیه ای افشاگری های محمودیان را "گواهی بر راستی و درستی خبرنگاران و روزنامه نگاران دربند" دانست.


در این بیانیه آمده است:


مهدی محمودیان، آزادۀ دربند در زندان رجائی شهر کرج به حکم شرف حرفۀ خبرنگاری، فجایعی را که خود در آن زندان شاهد بوده است بر قلم رانده و ملت ومسئولین را از آن آگاه کرده است. مسئولان وی را بخاطر این ذنب لا یغفر به سلول انفرادی منتقل کرده و ملاقات هفتگی اش با خانواده را برای مدت سه ماه ممنوع کرده اند. آنها با این کار صورت مسأله را پاک و خیال خام خود را آسوده کرده اند. گویا این است نتیجه مدیریت مجتهدی به زعم آقایان جوان و پر انرژی، بر دستگاه قضا ، که قرار بوده است ویرانه ای را که از اسلاف ویرانگر خود تحویل گرفته است آباد کند. متأسفانه چندیست این سنت در دستگاه قضائی کشور ثابت است که هر که تازه می آید بر ویرانگی گذشته، لابد بقدر فضیلت(!) خود، می افزاید.


اگر درد دین و مردم در مسئولین قضائی وجود می داشت جا داشت حداقل یک نفر یافت شود که از خواندن گزارش محمودیان احتمال صحت بدهد و لحظه ای به خود آمده و بر خود بلرزد. آنگاه چه بسا سر و ریش می تراشید و با لباس مبدل شبی را در آن زندان به صبح می رساند و اگر حقیقت را آنگونه که محمودیان بازگو کرده نمی یافت آنگاه دستور می داد او را شمع آجین کنند.


قرار نبود که حاصل انقلاب اسلامی و مردمی سال ۵۷ در زندانها این باشد که امروز هست. قرار بود زندانها دانشگاه باشند و قرار نبود آینه های حقیقت نما شکسته شوند و مجیز گویان وارونه نما قدر ببینند و در صدر نشینند. قرار بود شهروند یک لا قبا جرأت کند به حاکم خود بگوید که اگر کج بروی با همین شمشیر کج تو را راست می کنم.




مهدی محمودیان که به جرم افشای زندان مخوف کهریزک و شناسائی مدفن پنهان شهدای جنبش سبز در بهشت زهرا و به جرم انتشار اخبار جنبش که به اقتضای حرفۀ شریف خبرنگاری خود انجام داده است در حال گذراندن دوران محکومیت خویش است نتوانست چشم بر فجایع تلخی که در زندان رجائی شهر، که نمونه ای از زندانهای کشور آن هم در نزدیکی پایتخت است، می گذرد ببندد و با آگاهی از اینکه او را بخاطر این فاش گویی عذاب و از حقوق متعارف یک زندانی محروم خواهند کرد از بیان حقیقت صرف نظر نکرد تا گواهی باشد بر راستی و درستی خبرنگاران و روزنامه نگاران دربند و اسطوره های حق گو و حق طلبی که بخاطر پاسداری از شرف قلم اکنون در زندانهای کشور روزگار می گذرانند.


ما به وجود این عزیزان و بخصوص محمودیان عزیز که عضو سرفراز جبهۀ مشارکت ایران اسلامی است افتخار می کنیم و همین ایستادگی ها و پایمردی هاست که ما را به آینده جنبش و پیروزی آن امیدوار می سازد.


ما نگران سلامتی عزیزان دربند از جمله محمودیان عزیز که در اعتراض به رفتار مسئولان زندان در اعتصاب غذای خشک بسر می برد هستیم و از او که اکنون پیام خویش را رسانده است مصرانه می خواهیم که سلامتی خویش را بیش از این به خطر نیاندازد. چرا که ملت و کشور به آزادگانی چون او سخت نیازمندند.


خانوادۀ شریف و مقاوم محمودیان، که پیام رسانان شایسته ای برای آزادۀ دربندشان بوده اند، بدانند که ملت، قدرشناس همۀ سختی هایی ست که مهدی و آنان و بخصوص فرزند خردسالش متحمل می شوند. دور نباشد روزی که این سختی ها میوۀ شیرین پیروزی را برای ملت و کشور به ارمغان بیاورد. به امید آن روز!

محمد رضا یزدان پناه

محبوبه کرمی: خوشحالم برای هدفم که برابری برای زنان سرزمینم است به زندان میروم + عکس

محبوبه کرمی: خوشحالم برای هدفم که برابری برای زنان سرزمینم است به زندان میروم + عکس
تغییر برای برابری - محبوبه کرمی، از فعالین حقوق زنان و حقوق بشر، به رغم افسردگی حاد، به رغم داشتن پدری آلزایمری و سالخورده، برای اجرای حکم زندان احضار شد. تصور می کردیم به خاطر وضعیت جسمی و روحی خودش و پدرش زمان اجرای حکم را به تاخیر اندازند اما چنین نشد. صبح روز 25 اردیبهشت ماه خودش را به زندان اوین معرفی کرد و انتظار ما برای بازگشت او بیهوده بود. پیش از خداحافظی خطاب به دوستانش که به شدت ناراحت و نگران وضعیت سلامت محبوبه در زندان بودند، گفت: خوشحالم برای هدفم که برابری برای زنان سرزمینم است به زندان میروم و از راهی که انتخاب کردم پشیمان نیستم. باید در اهدافمان پایدار باشیم و مصائب را تحمل کنیم.
پیش از این پای درد دل محبوبه نشستیم و از وضعیت سلامتش و پدر بیمارش که محبوبه تنها پرستار اوست، پرسوجو کردیم.
از وضعیت بیماری اش گفت : «زمان زیادی است که دچار افسردگی حاد هستم. این بیماری برایم استرس، اضطراب، دل آشوب دائمی به همراه دارد. داروهایی با دوز بالا مصرف می کنم . از جمله آنها کلونازپام است.»
با توجه به تجربیات قبلی ام در زندان، شرایط بهداشتی و تغذیه زندانیان اصلا مناسب نیست. پتوها، ملافه ها و موکت ها هم تمیز نبودند. غالبا در اوین آب گرم نداشتیم. اما آنچه نگرانترم می کند احتمال انتقال خودم و دیگر زندانیان زن به زندان قرچک است. این زندان به شدت غیراستاندارد است و شرایط بسیار نامطلوبتری دارد.
این فعال زنان در باب وضعیت رسیدگی به سلامت زندانیان زن گفت: با توجه به تجربیات پیشینم از زندان،. احتمال زیادی می دهم که به نسخه پزشکم اهمیتی ندهند و داروهایم را در اختیارم نگذارند و به جای آن داروهای مشابه تجویز کنند که این تغییر دارویی به صلاح شرایط روحی ام نیست. متاسفانه بارهای قبل نیز پزشک بهداری به شکل ظاهری بیماری را رسیدگی میکرد. »

محبوبه در پاسخ به این سوال که آیا با توجه به شرایط جسمی و روحی خود درخواستی برای کاهش مجازات داشته است گفت: « نظر پزشکی قانونی و پزشک خودم بر این است که زندان باعث تشدید بیماری افسردگی من خواهد شد اما این رای باعث کاهش مجازات کیفری ام نشد. هم به صورت غیررسمی و هم رسمی صحبت های پزشکم را به قاضی منتقل کردم و مدارک پزشکی قانونی هم در پرونده ام موجود است.»
*زمان زیادی است که دچار افسردگی حاد هستم. این بیماری برایم استرس، اضطراب، دل آشوب دائمی به همراه دارد. داروهایی با دوز بالا مصرف می کنم . از جمله آنها کلونازپام است.
او از مشکلات متعدد زنان در زندان میگوید. از جمله فقر فرهنگی، فقر اقتصادی، قوانین تبعیض آمیز بین مردان و زنان که عامل حضور آنها در زندان است. به طور کلی تمامی زندانیان حتی از حقوق قانونی خود محروم هستند و زنان زندانی حتی نسبت به مردان زندانی از یکسری امتیاز ها هم محرومند:
«خوشبختانه در بندی که می روم تفکیک جرائم صورت گرفته است اما با توجه به تجربیات قبلی ام در زندان، شرایط بهداشتی و تغذیه زندانیان اصلا مناسب نیست. پتوها، ملافه ها و موکت ها هم تمیز نبودند. غالبا در اوین آب گرم نداریم یا در تابستان کولر نداشتیم یا اگر هم بود قابل استفاده نبود. این بار هم نمی توانم دور نمای مناسبی را از دوران زندان ترسیم کنم. اما آنچه من را نگرانتر می کند احتمال انتقال خودم و دیگر زندانیان زن به زندان قرچک است. این زندان به شدت غیراستاندارد است و شرایط بسیار نامطلوبتری دارد. از زندان قرچک شرایط اسفناکی از نظر غذا، بهداشت،فضای عمومی،عدم تفکیک جرائم،آب و هوایی، و ...گزارش میشود.
«در حال حاضر نگرانی اصلیم وضعیت سلامت پدر سالمندم هست. او به شدت بیمار است . پزشک قانونی رفتم و وضعیت پدرم را شرح دادم ولی اهمیت ندادند. اعتراض هم زدم و به آنها گفتم که سرپرستی پدر 87 ساله ام به عهده من هست ولی ترتیب اثر نداند. پس از فوت مادرم تنها پرستار پدر، من هستم. در جریان بازداشت قبلیم مادر یک روزپس از آزادیم از زندان فوت کرد، و در اولین سالگردش نیز حضور نداشتم.»
محبوبه کرمی پیش از این احضاریه‌ای کتبی مبنی بر اجرایی شدن حکم 3 سال حبس در زندان اوین، دریافت کرد. بر اساس این احضاریه، وی می بایست ظرف سه روز خود را به دادسرای اوین معرفی کند.
کرمی در شعبه 54 تجدید نظر دادگاه انقلاب به ریاست قاضی موحد به سه سال حبس تعزیری محکوم شد. وی پیش از این در دادگاه بدوی در شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی، به تحمل چهار سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
اتهامات محبوبه کرمی "عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"، "فعالیت تبلیغی علیه نظام"، "اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور" و "نشر اکاذیب" عنوان شده بود.وی از اتهام "نشر اکاذیب" مبرا شده و برای عضویت در "مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران" به تحمل دو سال حبس و به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام"، "اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور" نیز به تحمل دو سال حبس تعزیری محکوم شده بود. محبوبه کرمی، عضو کمپین یک میلیون امضا، در روز 11 اسفند ماه 1388با هجوم ماموران امنیتی به منزلش بازداشت و پس از گذشت 170 روز، شامگاه چهارشنبه 27 مردادماه 1389 با تودیع وثیقه 500 میلیون تومانی آزاد شد.محبوبه کرمی پیش از این هم پنج بار بازداشت شده بود. بار اول و دوم در رابطه با درگیری های 18 تیر، بار سوم24 خرداد 1387 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی که پس از 70 روز آزاد شد. باردیگر، 6 فروردین 1388 به همراه 11 تن از اعضای کمپین و مادران صلح که قصد دیدار نوروزی با خانواده زهرا بنی یعقوب را داشتند به اتهام اخلال در نظم عمومی دستگیر و پس از 13 روز آزاد شد. در همه پرونده های فوق، حکم تبرئه برای وی صادر شده بود.















 

اسنادی تکان دهنده از یک پروژه میلیاردی

مطالعه روند واگذاری یک پروژه صدها میلیارد تومانی، پرده از موارد تکان دهنده ای برمی دارد.

به گزارش «الف»، بررسی جزییات یک قرارداد 450 میلیارد تومانی، نشان می دهد که آقای حمید بقایی، علاقه و تلاش خاصی برای واگذاری این پروژه به یک شرکت خصوصی داشته است.

بنا بر این گزارش، در پی انتشار مواردی درباره واگذاری پروژه «تالارهای بین المللی ایران» در کیش در سایت های خبری از جمله سایت خبری تابناک، الف جزییات این پروژه را روایت می کند.

بنا بر اسناد در اختیار الف، شرکت فیاک کیش بامدیریت خانواده فیضوی یوسفی (یحیی، رییس هیأت مدیره، پانته آ، نایب رییس هیأت مدیره) در تاریخ اول تیر 1389 به ثبت می رسد. دو روز پس از ثبت شرکت در تاریخ شوم تیر 89، قرارداد 450 میلیارد تومانی به این شرکت واگذار می شود و دو روز پس از آن، در تاریخ پنجم تیر ماه 89، مبلغ پنج میلیار تومان به حساب این شرکت واریز می شود.

در نامه یکی از مدیران سازمان منطقه آزاد کیش به بقایی گفته شده که با توجه به «دستور بقایی»، مبلغ پنج میلیارد تومان در وجه شرکت فیاک کیش واریز شده است.

در ادامه این نامه آمده است: این مبلغ در حالی واریز شده که «هنوز این پروژه مراحل قانونی از طریق ترک تشریفات را پشت سر نگذاشته». دلیل عجله بقایی و دستور وی برای واریز این مبلغ به حساب شرکت مذکور، بدون گذراندن مراحل قانونی مشخص نیست!

بنا بر یکی از نامه هایی که بقایی امضا کرده است، رییس جمهور با تقاضای بقایی برای ترک تشریفات مناقصه این پروژه موافقت کرده است، ولی به نوشته رسانه ها، به دلیل مخالفت یکی دیگر از معاونان رییس جمهور، ترک تشریفات تاکنون به سرانجام نرسیده و دلیل پافشاری بر ترک مناقصه هم مشخص نیست.

نامه بقایی به عزیزی
بقایی در نامه ای دیگر، از حسینی وزیر اقتصاد می خواهد، «با عنایت به موافقت مقام محترم ریاست جمهوری با تأسیس مجمتع تالارهای بین المللی ایران ـ کیش، خواهشمند است ضمن موافقت دستور فرمایید تأمین مالی پروژه تا سقف 450 میلیون یورو در فهرست فاینانس قرار گیرد».

نامه بقایی به حسینی
خبرنگار الف می افزاید: بنا بر بند «و» ماده 28 قانون برگزاری مناقصات، آقای احمدی نژاد به تنهایی، حق صدور دستور ترک تشریفات مناقصه را ندارد.

در این بند می خوانیم:
ترک تشریفات مناقصه «منوط به تأييد شوراي اقتصاد و پس از آن منوط به تأييد هيأتي مركب از رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور (دبير هيأت)، وزير امور اقتصادي و دارایي و بالاترين مقام مذكور در بند (ه) خواهد بود».

گذشته از این مورد، بنا بر نامه شماره 167/128589 دبیر هیأت دولت به اعضای هیأت دولت و بنا بر دستور رییس جمهور، دستگاه های اجرایی موظف می شوند که در انعقاد قراردادها و انجام معاملات و واگذاری و پروژه ها، تشریفات قانونی مناقصات را دقیقا رعایت نموده و از انجام ترک تشریفات مناقصه خودداری نمایند:


البته در نامه ای دیگر به تاریخ 88.9.22، و با شماره 631/187216 به هیأت دولت گفته می شود که در ابلاغیه پیشین، عبارت به «استثنای موارد ضروری و بر اساس موازین قانونی» نیامده بود.

به این ترتیب، گذشته از آنکه رییس جمهور به تنهایی نمی تواند دستور ترک تشریفات مناقصه را بدهد، خود رییس جمهور نیز بر رعایت تشریفات قانون تأکید داشته است.

از سوی دیگر، پافشاری و ضرورت ترک تشریفات در پروژه ساخت این ساختمان ها مشخص نیست!

همچنین آقای جعفر آهنگران، به عنوان دبیر شورای هماهنگی مناطق آزاد تجاری، صنعتی ـ که بقایی دبیر آن است ـ در نامه ای به مدیر عامل سازمان منطقه آزاد کیش، خواستار تسریع در ترک تشریفات مناقصه پروژه می شود.

نامه نماینده دبیر شورا (بقایی) به مدیرعامل سازمان منطقه آزاد
یکی از اسناد دیگر پرونده، موارد جالبی از نقص در قرارداد را نشان می دهد که به دلیل مهر «خیلی محرمانه» صادر کننده سند، خطاب به شرکت خصوصی! الف آن را فعلا منتشر نمی کند و در انتظار پاسخ مقام صادرکننده برای خیلی محرمانه دانستن این نامه می ماند. در صورت قانع کننده نبودن پاسخ، الف آن را منتشر خواهد کرد.

نامه خیلی محرمانه سازمان دولتی به شرکت خصوصی!
(الف متن نامه را تا گزارش آتی و دریافت پاسخ صادرکننده منتشر نمی کند).
در رویداد دیگر و در نامه ای که آقای یحیی فیوضی به آقای اسفندیار رحیم مشایی می نویسد، با تشریح گزارش پیشرفت کار برای رییس دفتر رییس جمهور، خواستار تعیین تکلیف کار می شود.

حال پرسش هایی که مطرح می شود، این است: نفع آقای بقایی در تلاش فوق العاده برای واگذاری پروژه به شرکت مذکور و پیگیری های بعدی چیست؟ آقای رییس جمهور بر چه اساسی با تقاضای آقای بقایی موافقت کرده و ارتباط آقای مشایی با این پروژه و آقا یا خانم فیوضی یوسفی چیست؟

در پی انتشار جوابیه مرکز امور مناطق آزاد به این خبر سایت الف که در آن ادعا شده بود مدیر سابق منطقه آزاد کیش به دلیل تقاضای مردم این جزیره در سفر رئیس جمهور برکنار شده بود، محمد علی محبی، مدیر سابق منطقه آزاد کیش، با انتشار نامه ای به حمید بقایی، با مقایسه تاریخ سفر احمدی نژاد به کیش و نامه ای که خود بقایی، دال بر خداحافظی محبی از کیش نوشته بود، این ادعا را دروغ محض دانست.

وی در این نامه که آن را «کلی و سربسته» نامیده، با اشاره به نامه خود بقایی مبنی بر رفتن محبی از کیش به منطقه آزاد ماکو، خطاب به بقایی آورده است:

«بهتر است قبل از هر گونه ادعا به تاریخ صدور حکم اینجانب (10/11/89) جهت منطقه آزاد ماکو به امضای خودتان رجوع کنید که این مهم، حدود بیست روز قبل از سفر ریاست محترم جمهوری صورت گرفته بود».

حال این پرسش مطرح است که اگر در سفر رئیس جمهور در سی ام بهمن 89 مردم کیش خواستار عزل مدیرعامل شده بودند، چگونه بقایی بیست روز زودتر، طی نامه ای خواستار آن شده است که وی برای راه اندازی منطقه آزاد ماکو، از کیش برود؟ آیا تقویم مناطق آزاد سر و ته است؟

وانگهی، اگر محبی مدیری بود که آنقدر ضعف داشته که مردم جزیره خواستار برکناری اش شده اند، چرا بقایی چنین فردی را مسئول راه اندازی منطقه آزاد ماکو کرده بود؟

مدیر معزول سازمان منطقه آزاد کیش در ادامه به فشارهای بقایی برای استعفای خود، آن هم در ماه های نخست فعالیتش در جزیره اشاره کرده و نوشته است: فشارهای جنابعالی جهت استعفای اینجانب از اواخر مهر ماه گذشته که با و بدون واسطه انجام می شد را مجدداً در ذهنتان یادآوری می نمایم.

و افزوده است: فشارهای چند روز اخیر مسئولین آن مرکز را که با واسطه و از سوی جنابعالی جهت تکذیب خبر سایت های مختلف در خصوص تخلفات گسترده در ساخت تالارهای بین المللی کیش را از سوی این جانب که خوشبختانه زیر بار نرفتم را نیز یادآوری می نمایم.

محبی همچنین در اثبات این که ادعای برکناری به تقاضای مردم در سفر احمدی نژاد دروغ بوده، ادامه داده است: تاریخ تصویب هیأت دولت جهت عضویت آقای عامری را در هیأت مدیره کیش که با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته بود، نیز یادآوری می نمایم که بیش از یک ماه و اندی قبل از سفر رئیس جمهور بود.

وی همچنین از بقایی خواسته مصاحبه مدیر عامل کیش مبنی بر تسلط به امور کیش به دلیل «بررسی حدود چهار الی پنج ماه قبل از انتصاب» را نیز مطالعه کند تا برای خودش هم اثبات شود که برکناری محبی، برنامه ای از پیش تعیین شده بوده و اساساً ربطی به سفر رئیس جمهور به کیش ندارد.

محبی در پایان نامه خود، کنایه ای هم به بقایی زده و نوشته است: جناب بقایی! تخلفات و مباحث در خواستهای غیر قانونی شما و دوستان به اینجا ها ختم نشده و نمی شود، لذا اینجانب پیشنهاد میکنم جهت حفظ آرامش جامعه به فتوای اخیر رهبر معظم انقلاب ضمن اصلاح ادعایتان رعایت حقوق دیگران را بنمایید با بتوان دور از حاشیه ها به رتق و فتق امور کشور پرداخت.

گفتنی است، مباحث اخیر پیرامون جزیره کیش و مدیر پیشین آن، از زمانی آغاز شده که مشخص شد شرکتی به نام فیاک کیش، بدون گذراندن مراحل قانونی، پروژه ای چند صد میلیارد تومانی برای احداث ساختمان اجلاس سران غیرمتعهدها را عهده دار شده است و در این میان، مدیر سابق کیش به دلیل نپذیرفتن این مسأله و همراهی نکردن با تیم بقایی، در همان اولین سال حضورش در کیش، برکنار شد.

با این حال، مسئولان مناطق آزاد، مدعی شدند که برکناری محبی به دلیل خواسته های مردم بوده که سرانجام، وی با انتشار نامه فوق الذکر و با مقایسه تاریخ های سفر و سایر تحولات، این موضوع را دروغ پردازی کسانی دانست که در ماجرای صدها میلیارد تومانی فیاک، نتوانسته اند از جزیره به عنوان حیاط خلوت خویش استفاده کنند.

یادآور می شود، پیش از این نیز یکی از خطبای جمعه، علیه یکی از قراردادهای منطقه آزاد کیش در زمان مدیریت محبی سخنانی را در نماز جمعه مطرح و وی را متهم به زد و بند در این قرارداد کرده بود که مدیر وقت کیش، بلافاصله با انتشار متن کامل همه صفحات قرارداد در رسانه های جمعی، از همه حقوقدانان و بازرسان خواست اگر کوچکترین خطایی در قرارداد هست، اعلام کنند.