۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه
~~~~~~~l~~~~~~~~l~~~~~~~~~~~~~~~~~~~l~ بخش دهم ازسیلی سرهنگ سیاحتگر،تا "جشن خون" –پرویزثابتی قسمت اول
پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here
~~~~~~~l~~~~~~~~l~~~~~~~~~~~~~~~~~~~l~
بخش دهم
ازسیلی سرهنگ سیاحتگر،تا "جشن خون" –پرویزثابتی
قسمت اول
هرنان کورتس اسپانیولی: Hernando Cortes سرداراسپانیولی میگوید
1-آن کس که در جستوجوی آگاهی نیست ،نادان است ،حماقتش راه حقایق را ،به رویش بسته و او را فردی شرور،خودسر و،خطری بر سر راه همنوعان ،خویش میسازد.
2-حمایت از حقوق دیگران شرافتمندانه ترین و زیباترین عمل انسان است.اگر بقای من ،کشتن دیگران را از من طلب کند،آن وقت مرگ برایم افتخارآمیزتر است
(هرنان کورتس اسپانیولی: Hernando Cortesسردار اسپانیایی، فاتح امپراتوری آزتک قاره آمریکادر سال ۱۵۲۱ است.دیوید اس. لندز استاد دانشگاه هاروارد در کتاب خود "ثروت و فقر ملل" می نویسد سران آزتک اشتهای سیری نا پذیری برای آدم خواری داشته اند. آزتکها به بر پا کردن "جشن خون" و سلاخی آییتی دسته جمعی و آدم خواری سیاه و گسترده شهره بوده ان)
ساواك در طول حيات خود چهار نوع مديريت را تجربه كرد.نخستين سرتيپ تیموربختیار بود كه در اذهان مردم هويتي نامحبوب و مخوف داشت . پس از او ، سرلشگرپاكروان هدايت ساواك رابرعهده گرفت.پاکروان با شيوههاي قهرآميز وروشهاي خشن و غير انساني دربرخورد با اقشار و گروههاي مختلف سياسي و اجتماعي فرهنگی , مخالف و گرايش جوانها به مسائل سياسي، راطبيعي وبطوراصولی به مشكلات مملكتي از افق وسيعتري نگاه میکرد . پس ازترور حسنعلي منصور ،پاکروان برکنار وارتشبد نعمت الله نصيري به جاي او نشست. نصیری شايستگی اداره يك سيستم اطلاعاتي ـ امنيتي رانداشت.
ثابتی میگوید :هنگامیکه ارتشبد نعمت الله نصیری دربهمن ماه 1343 بریاست ساواک برگزیده شد،پرسنلی تغییرنکرد، آدمها وپرسنل همان بودند ،اما سیاست کاری تغییرکرد(157) .دردوران ارتشبد نصیری ،خشونتهای زهرآگين و شكنجه های وحشتناكِ اداره كل امنيت داخلي ، و آزاررساني ثابتی به مردم كشور، هيچگونه قيدوبندي نداشت وگاه تا قتل و نابودي مردم عادی هم پيش ميرفت. فاجعهاي دردناك قتل فردي توسط محافظ همسر پرويز ثابتي، در مغازة كفش فروشي شارل ژوردن، انعكاس وسيعي در كشور پيدا کرد (632)و در جامعه آن روزگار ، حس تنفر شديدي را در مردم بر انگيخت و واژههاي ساواك و ساواكي ومنسوبان به ساواك در اعداد منفورترين موجودات تلقی میشد.
دردولت جمشیدآموزگار وباتندشدن آهنگ انقلاب ، سپهبد ناصر مقدم بر اين جايگاه تكيه زد.مقدم برای ترمیم ذهنیت جامعه ازچهره خشن ساواك ، خانهتكاني در ساواك راآغاز و چندی از مقامات ارشد ، از جمله پرويز ثابتي را كنار گذاشت.
واقعیت اینست که ساواك درفرمانروائی هیچیک ازروسا ، هرگز نتوانست ريشههاي بحران سياسي را مورد توجه جدي قرار دهد. و به جاي توجه منطقي به ريشههاي گسترش بحران ، بر طبل خشونت و سركوبگري كوبيد. ودر حيطه برخورد با مخالفان سياسي از روشهاي معقول و منطقيتري جزرعب و وحشت ،ايجاد فضاي بدبيني و خبرچيني راه دیگری برنگزید.
ترس از ساواك در جامعه ايراني همهگير بود ، زیرا علاوه بر مخالفان سياسي، كه دائماً در معرض تعقيب، مراقبت و آزار رسانيهاي اداره امنیت داخلی ساواك قرار داشتند، ساير مردم هم هيچگاه از آسيب رسانيها و وحشتآفرينيهاي بازیگران آن خلاصي نميافتند.
مداخلات مكارانه ومشكلسازيهاي دائمي اداره سوم ساواک ، حتي برای رجال و كارگزاران ريز و درشت حكومت كه در وفاداري آنان به رژيم ترديدي وجود نداشت، تمام ناشدني بود. حضور مقام امنیتی وکارگزارانش ، جو مسموم آزاردهنده ای را حكمفرما ونام ساواك با زندان، شكنجه و مرگ همراه بود. و هر چه زمان بيشتري سپري ميشد فضاي بياعتمادي و اختناق بر شكلگيري فزونتر مخالفان و ناراضيان از حكومت دامن ميزد.
ارتشبدفردوست عالیمقام ترین ارزیاب فعالیتهای سازمانهای اطلاعاتی وامنیتی ، وانتظامی آنروزگاران میگوید :" ساواک در کشف فعالیتهای پنهانی توفیقی نداشت" و بیشتر هَم خود را مصروف فعالیتهای علنی و نیمه علنی مینمود. ودرصفحات( 451 – 450) جلد دوم كتاب "ظهور و سقوط سلطنت پهلوي" ، پرویز ثابتي را فردي مقام پرست که هميشه دروغ و راست را به هم ميبافت تا ميزان فعاليت و موفقيت خود را دو سه برابر جلوه دهد. معرفی می کند!
شاهزاده رضا پهلوی درفصل دوم کتاب "زمان انتخاب " میگوید :"متا سفانه اعمال ساواک بسیار فراتر از حوزه وظایف خود رفته بود و میدانم که پدرم در بسیاری موارد در کار آنها مداخلات مفیدی میکرد." وجود شکنجه نیز اثبات شده است و کسی نمیتواند منکر آن شود" . http://khorshidneshan.blogspot.fr
عرفان قانعی فرد، ویراستارنویس باتکیه بر مطالعه تنها 240 جلد کتا بهای منتشرشده از 60 میلیون برگ اسنادساواک(http://www.ibna.ir/vdchvkn) وبا تیزهوشی ، منتقدان وتحلیلگران حکومت فعلی را جانشین اسنادساواک می کند ومی گوید:" می گویند که خالق مجاهدین خلق وچریکهای فدائی خلق وعامل رشد آنها خود پرویز ثابتی بوده "( 293).
وباز مستند به همان اسنادساواک، ادامه می دهدکه :"برخی معتقدند کاستها ونوارها واطلاعیه های خمینی ، ازنجف و...به ایران می آمد ، ساواک عامل گسترش آن بود ، وبعضی می گویند ساواک مطلقاً خبرنداشت ویا اطلاع داشت وچیزی نمی گفت !"(331)
وسرانجام از"مقام امنیتی" می پرسد: "آیا میتوان این موضوع رااذعان کرد که ساواک برای کنترل آقای خمینی نقش موفقی نداشته ؟"(صفحه 169کتاب دردامگه حادثه).
ثابتی پاسخ میدهد :"پاسخ درهرسه حالت منفی است " شاه ول کرد و ملت هم دست به خودکشی زد» (صفحه ۵۳۰ و ۵۳۲ و...) ، اما اونمی گوید چرا شاه ول کرد وچرا ملت دست به خودکشی زد؟.
منهم پاسخ منفی"مقام امنیتی"درسه قسمت راتأئید میکنم . اما با تفاوتی درحد " اززمین تاآسمان".
راستگويي تأمينكنندة سلامت و بهداشت روان است و به انسان شجاعت و شهامت ميبخشد فضيلتهاي انساني از صداقت و راستي سرچشمه می گیرد.اما همانطورکه شاه ، گفتار ونوشتارپرویزثابتی راتراوشات "مغزعلیل "می دانست (495) ، متاسفانه مسیر راه ترقی وسربلندی ایران، با "راه میانبُر" مقام امنیتیِ فاقد سلامت وبهداشت روان گره خورده بود.
پرویزثابتی ازاین نکته غافل است که تاریخ عرصه كلیگویی و شعار دادن وبزرگنمایی خود وبیان روایات مبتنی بر منافع شخصی وجعل واقعیتها نیست. اوتصورمی کند که همچنان قادراست متكلم وحده باشد .ونمی تواند باورداشته باشد که حتی اگر گفته ها ونوشته ها یش در كوتاه مدت بازتابی بیاید، دیری نخواهد پائید كه با روایت دیگران تلاقی میكند و واقعیتها روشن خواهد شد. خوانندگان کتاب دردامگه حادثه ،باید از نگاه سطحی، شتابزده و توأم با افراط و تفریط و سادهبینی، و بازخوانی ادعاهای تكراری و مطالب كلیشهای او پرهیز کنند.
من نه ملک وکارخانه ای ونه اندوخته ونه ثروتی داشته ام که مصادره شده باشد ، اما شرف وهویت ملی ام مصادره شده.من نه به تحصیلاتم اعتنائی دارم ونه بدرجه ام اما بشرف انسانی و نظامیم پابند وپُراعتنا . واین غزل حافظ رابرای زینت بخشیدن کلماتم ، به عاریت میگیرم:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامهی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیشبد است کار بد مصلحت آن است که مُطلق نکنیم
رقم مَغلطه بر دفتر دانش نزنیم سِرّ حق بر ورق شعبده مُلحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش بِرانیم جهان در نظر راهرُوان فکر اسبِ سیه و زین مُغَرَّق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند تکیه آن به که بر این بحرِ معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ! ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت، جدل با سخن حق نکنیم
اداره دوم رونددادگاههای متهمین امنیتی ساواک رازیرنظرداشت
درسالهای مسئولیتم درمدیریت تحقیق اداره دوم ، درجهت ارتقای دانش وتجربه عملی افسران شاغل حقوقدان وآنانیکه دارای مدارک تحصیلی دریکی ازرشته های علوم انسانی بودند ودردایره تحقیق وقضاوت اداره دوم خدمت می کردند ، گزارشی تسلیم سپهبدناصرمقدم کردم وطی آن پیشنهاد نمودم که افسران آن دایره به نوبت دردادگاههای امنیتی دادرسی ارتش شرکت واز جریان دادگاهها، یادداشت برداری و نظریات تحلیلی خودرا درمورد اتهامات مطروحه دردادگاهها، ونحوه دفاعیات متهمین ووکلای مدافع وادعانامه های دادستانها ، موردتحلیل قراردهندودرجلسات هفتگی که بمنظوربحث ومجادله ومناظره بین پرسنل دایره تحقیق برقرارمی گردید ، گزارشی تهیه نمایند.این پیشنهادمورداستقبال مقدم وسپهبد فخرمدرس رئیس دارسی ارتش قرارگرفت ومدرس مقررداشته بود،مسئولین دفتر تنظیم کننده جلسات دادگاهها ، تاریخ برگزاری دادگاههای امنیتی را به اداره دوم اعلام وبدینترتیب ،افسرمنتخب درجلسات حضورمی یافت.
این گزارشات که درمراحل اولیه هیچ انگیزه اطلاعاتی برآنها متصورنبود، بتدریج موردتوجه سپهبدمقدم واقع شد.روزی درزیریکی ازگزارشات نوشته بود: " حضوری مذاکره شود".
هنگامیکه بدفتراورفتم گفت : " این رویه را من مثبت ارزیابی میکنم ، بهتراست هریکماه آنهارابصورت بولتنی درآورید تا مطالب مهم آن بعرض شاهنشاه برسد ".دستورتهیه بولتن ، ترغیب وکنجکاوی وحساسیت بیشترِ افسران شرکت کننده دردادگاههارا همراه داشت.مقدم ،اولین بولتن تهیه شده را مطالعه وآنرابرای استحضارپادشاه مناسب تشخیص داد.دراین بولتنها ، قسمتهای مهم دفاعیات متهمین ساواک ووکلای آنان برجسته ودرمواردی که اعمال خشونت ساواک ازطرف دادگاهها نادیده گرفته میشد،چگونگی دربولتنهای اداره دوم منعکس بود.بتدریج اختلافات مندرج دربولتنهای اداره دوم وگزارشات ساواک برای پادشاه مشهودگردید زیرا مندرجات بولتنها با محتوبات مستند واظهارات مدّعی ومُتهم پرونده های دادگاهها همخوانی داشت ، اماگزارشات ساواک مغایربا واقعیات بود.
ازآنجا که بولتنهای تقدیمی مربوط به روند دادگاهها به پادشاه ،نسبت به گزارشات ساواک تقدم تاریخی داشت ، پادشاه درچندین مورد مغایرت گزارشات ساواک رابه ارتشبدنصیری یادآوروبدون اشاره به بولتنهای اداره دوم می گفتند: " دردادگاهها خلاف آنچه شما می گوئیدمطرح بوده است".
نصیری که امیری کم سواد وتسلیم کلاه گزاریهای پرویزثابتی بود، تصورمیکرد که دادرسی ارتش، منشاء اطلاعات پادشاه است وبهمین جهت ازرئیس دادرسی ارتش گله مندبود.ازطرف دیگرسپهبدفخرمدرس درمقایسه با سرلشگرفرسیوکه اجازه سَرک کشیدن ساواک رادرحریم دادرسی ارتش نمی داد ، شخصیتی ترسو وتسلیم ساواک بودودرعین حال ازاداره دوم که جریان دریافت پاداشهای ساواک رابرملا کرده بودوحشت داشت. وچون خودمن موضوع دریافت پاداشها راتعقیب کرده بودم ،ملتمسانه ازمن می خواست درتنظیم بولتنها از "مرکب کمرنگ تری " استفاده کنم.اما ، اوکه بارها درصحنه تحقیقات من ازامرای ارتش حضورداشت، می دانست که من درانتخاب "بی رحمی قانون " و"روابط عاطفی متظاهرانه او" ، اولی راترجیح می دهم.
دربولتنهای قضائی-امنیتی اداره دوم ارتش : شكل مبارزات: به فردي - گروهي ، شیوه مبارزه :آشكار و سياسي - مخفيانه و مسلحانه ، مبنای فكري :ريشه اسلامي - ريشه ماترياليزم ، تبلیغات مبارزاتي مذهبیون: پوشش فرهنگی- تأکید برجهاد و شهادت ، متوسط سن میارزان: بيست سال و اكثراً دانشآموز، دانشجو و فارغالتحصيل دانشگاهها ،دسته بندی شده بودند. اکثریت اعضای گروهها به خانواده مذهبي وحتی بخانواده های مرفه و سرشناس تعلق داشتندو غالباً فاقد سابقه فعاليت سياسي بودند.
یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری یک گروه و یا یک حزب، هم فکری و همسویی در اهداف است، تا زمانی که این عامل استمرار داشته باشد، حزب یا گروه موفق خواهد بود، اما همه این احزاب وگروهها به مرور زمان به دلیل اختلاف های فکری و سلیقه ای انشعاب و اتصال پیدا می کردند و گاهی گروه های منشعب، از پایه و اساس، گروه های اصلی را زیر سؤال میبردند.
در بسياري از دادگاهها ،متهمین به رنج شدیدمردم از فقر و بيكاري و بيماري، بيعدالتي و تبعيض وتبليغات فريبندهاي مطبوعات و راديو تلويزيون اشاره میکردند.وتداومِ این فضا وبی توجهی دولتمردان راناشی ازحفظ مقام وتداوم سُلطه آنها برجامعه می انگاشتند.
این مقدمه راازآنجهت آوردم که روش اداره دوم به وقوف وآگاهی از مشخصات متهمین ساواک ونوع اتهامی آنان را توجیه کرده باشم.
گروه ها و احزاب مختلفی برای مبارزه با رژیم پادشاهی شکل گرفتندو
عملکرد امنیت داخلی ساواک دربرابر موضع گیری مخالفین با رژیم پادشاهی
1-حزب توده ایران سازمان اصلی چپ در تاریخ معاصر ایران
2-جبهه ملی ،(جبهه یعنی اتحاد چند حزب حول محور یک خواست یا ایده مشترک)
3-نهضت آزادی ایران یک تشکل سیاسی بود که در سال ۱۳۴۰ با جدایی برخی از اعضای مذهبی جبهه ملی و با تاکید بر هویت ایرانی و اسلامی تأسیس شد.
4-جمعیت مؤتلفه اسلامی که در شکل گیری و هدایت آشوبهای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نقش داشت ، از ائتلاف ۳ هیات مذهبی بازاریِ پیرو خمینی زائیده شد
5- سازمان مجاهدین خلق - عده ای از فعالان جوان مسلمان جبهه ملی دوم ، هوادار نهضت آزادی بودند که پس از دستگیری، محاکمه و محکومیت رهبران نهضت ( مهدی بازرگان، یدالله سحابی و محمود طالقانی) ، مبارزات مسالمت آمیزرا، پاسخهای معقول و راهگشا به حساب نمیآوردند ودر سال ۱۳۴۴ توسط محمد حنیفنژاد ، دانشجوی مهندسی کشاورزی دانشگاه تهران اهل تبریز پایهگذاری شد.
6-سازمان چریکهای فدایی خلق ایران چپگرا واز سال ۱۳۴۹ با عملیات سیاهکل ، مبارزات مسلحانه خود را آغاز کردند. بعضی از افرادِ گروه آنها سابقه حضور در جبهه ملی را داشتند .
7-کنفدراسیون دانشجوئی درخارج از کشور - که با رخنه کادرهای انقلابی جداشده ازسازمان حزب توده وجوانان جبهه ملی درسازمان دانشجویان ایرانی خارج از کشور که ابتداتوسط سفارت خانه های ایران برای کمک کارهای صنفی دانشجویان از طرف خوددولت ایران تشکیل شده بود سازماندهی شده بود.
8-انجمنهای اسلامی دانشجویان - انجمنهای اسلامی داخل کشور دانشجویان مذهبی دانشگاهها بودند که دوره فعالیتشان کوتاه وازمحدوده دوران دانشجوئی آنان تجاوزنمیکرد و چهره شاخصی نداشتند.امادر سال 1339 مصطفی چمران اولین انجمن اسلامی خارج از کشور را برای دانشجویان ساکن کالیفرنیا تاسیس کرد.چهرهای معروف انجمنهای اسلامی خارج از کشور حسن حبیبی، صادق قطبزاده و بنیصدر بودند.
9-گروههای مبارز انقلابی سالهای آخرین رژیم سلطنتی
بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین، هفت گروه مسلح مسلمان بودند که طی سالهای 54 و 55 شکل گرفتند این هفت گروه عبارت بودند از:گروه امت واحده ، گروه توحیدی بدر، گروه توحیدی صف ، گروه فلاح ، گروه منصورون ،گروه موحدین ، گروه فلق . فعالیتاین گروهها عمدتا در زندانها بود .
10-روحانیون
حوزه علمیه نامی است که به مراکز آموزشی دینی در جهان اسلام داده میشود. دانشآموختگان این مراکز روحانی و شاغلین به تحصیل طلبه نامیده میشوند. طلاب پس از گذراندن دوره آموزشی سطح و خارج ، مجتهد میشوند. مجتهدین تراز اول که مورد رجوع شیعیان برای شناخت احکام شرعی باشند مرجع تقلید نام دارند.
سعیدجلیلی دبیر شورای امنیت ملی کنونی جمهوری اسلامی میگوید: زرادخانه قدرت جمهوری اسلامی ایران در نطنز و دستگاه های سانتریفیوژ نیست بلکه قدرت ما در حوزه های علمیه است . 1389/12/6- www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=182051
خمینی معتقد بود كه مسجد، رسانهاي مردمي، فراگير و تاثيرگذار است و ميتواند اساس و موتور محرك مردماني از جنس اسلام باشد. او پيروزي درانقلاب را وامدار مساجدو ايدئولوژي و مديريت انقلابي را از مسجد و با محوريت ائمه جماعات می دانست . و همواره معتقد بود كه "مساجد سنگر هستند و سنگرها را بايد پر كرد".
11-ناراضیان غیرسیاسی داخلی آنهائی بودندکه تسلیم چرخ فساد نمی شدندو از ساختارحکومت و حاکمیت "رفاقت سالاری و گروه سالاری" ونادیده گرفتن "شایسته سالاری و فن سالاری "و همچنین از باندهاي مافياي اقتصادي و ماليِ " عاشق سودومعدن ثروت" بیزاربودند.
1-عملکرد امنیت داخلی ساواک وحزب توده :
حزب توده ايران را، يكي از پرسابقهترين، منسجمترين و متشكلترين احزاب تاريخ معاصر ايران میدانند كه با موافقت و رهنمود دولت شوروي ویصورت یک هدف استراتژی پنهان روسها در ايران تأسيس ومخارج آن از طرف دولت شوروی تأمین میشد . انتخاب نام توده براي این تشکل ازآنجهت بود که جبهه وسيعي از طیفهای گوناگون مردم رادربرگیرد و فقط به كمونيستها محدود نشود. حزب توده ، از همان ابتداي فعاليت به تشكيل اتحاديههاي كارگري ،اتحاديه دهقانان و تشكيلات زنان پرداخت و سازمان جوانان راتأسيس کرد.ولی به رغم تلاشش،در جذب طبقه متوسط مرفه وبازاریان و، بازرگانان، صاحبان صنایع و روحانیون ، ناموفق بود ، اما برای ایجاد سپر امنيتي تشکیلاتی خود ، سازمان نظامي يا سازمان افسري حزب توده رابنیانگذاری کرد. سرهنگ عزت الله سيامك و سروان خسرو روزبه مهمترین نقش رادرتاسیس سازمان افسري داشتند. رهبری حزب توده از طريق افسران تودهاي ميتوانست در مراكز مهم نظامي از بسياري مسايل مطلع و خود را حفظ كند. درسال1333 شبکه سازمان افسران كشف و متلاشي و عدهاي محكوم به اعدام، و بقيه به زندانهاي طويل المدت محكوم شدند. همسویی حزب با شوروی ، موجب خروج بسیاری ازاعضای آن از صفوف حزب شد وهنگامیکه پادشاه ایران در بهمن ماه ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران مورد سو قصد قرار گرفت ، دولت حزب توده را منحل وبخشی دیگر از رهبران حزب به خارج گریختند. در پى تشدید اختلاف احزاب كمونیست چین و شوروى ، عدهاى از اعضاى حزب توده در اروپاى غربى به دیدگاههاى مائوتسه تونگ (رهبر چین) متمایل، ودر 1342 از حزب توده ایران انشعاب كردند و "سازمان انقلابى حزب توده ایران" در خارج از كشور را تشكیل دادند . كیانورى درخاطرات خود ، انشعاب مائوئیستها ی چینی رابزرگترین انشعاب در تاریخ حزب توده میداند.
با آغاز برنامه اصلاحاتارضى در حكومت پهلوى در دهه 1340، حزب توده ایران آن را آغازی برای پایان فئودالیسم در ایران ارزیابى نمود واین در حالی بود که شورویها دیگر سالها بود ، رژیم شاه را تثبیت شده میدانستند و در پی گسترش روابط دیپلماتیک و اقتصادی خود با ایران بودند وپادشاه ایران هم مصمم بود که در مناسبات خود با دو بلوک شرق و غرب توازن برقرار کند.اماخودسریهای ماجراجویانه پرویزثابتی وگره خوردن اوبافردماجراجوی دیگری بنام عباس شهریاری ، موجب راه اندازی تشكیلات تهران شد ، وخیرهسریهای هردو نه تنها دستاوردی برای بهروزی وپیروزی به دنبال نداشت بلکه منجر به عذاب و شکنجه واعدام بسیاری از هموطنان خودشان که طعمه نادانی آنها شده بودند،گردیدند.وسرانجام عباسعلی شهریاری عامل نفوذی ساواک در تشکلهای داخل ایران موردشناسائی اعضای فدائیان خلق قرارگرفت ودر اسفند ۱۳۵۳ توسط آنان در تهران کشته شد.دوبرادر حسین وفریدون یزدی (پسران دكتر مرتضي يزدي) عامل نفوذی ساواک در تشکلهای خارج ایران نیزکه از حزب توده جدا و در خدمت ساواک درآمده بودند ، در طرح دستبرد به اسناد و مدارک موجود در گاوصندوق دکتر رضارادمنش، موردشناسائی پلیس آلمان غربی قرارگرفتند وپس ازمحاکمه با محکومیتهای ۱۶ سال (حسین یزدی) و هشت سال (فریدون یزدی) مواجه شدند.
(دكترمرتضی يزدي، كوچكترين شركتي در فعاليت سياسي گروه نداشته دستگير ميشود. او در زندان نيز كمترين علاقهاي به بحث سياسي نداشته و از قول او حكايت ميكنند كه پيش از محاكمه ميگفته: «من حتماً آزاد خواهم شد؛ اگر آزاد شدم كه خداحافظ، اگر محكوم شدم به من بگوئيد كمونيسم چيست»!. دكتر يزدي در زندان، پس از تسليم به رژيم شاه، پسرش حسين يزدي را ـ كه براي تحصيل به آلمان رفته بود به ساواك مربوط ساخت.. حسين و فريدون يزدي پسرعموهاي خانم رادمنش بودند وبه خانه رادمنش رفت وآمدداشتند.دستبرد زده و از گاوصندوق دكتر رادمنش اسناد حزبي و حدود 7ـ 8 هزار دلار پول را برده بودند.- کتاب خاطرات کیانوری صفحه393)
رضا رادمنش ، ایرج اسکندری و فریدون کشاورز که هرسه از خاك به افلاك رفته اند ،از رهبران جنبش کمونیستی ایران بودند .در بهمن ماه ۱۳۲۷ پس از حادثه تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران که به اعلام انحلال حزب توده منجر شد بخارج از کشورگریختند. در سال ۱۳۴۴ هرسه از طرف دادستانی فرماندار نظامی تهران احضار و در دادگاه نظامی غیاباً به مرگ محکوم شدند (رضا رادمنش دارای درجه دکترای دولتی فیزیک ازدانشگاه سوربن. ایرج اسکندری تحصیلکرده حقوق درفرانسه ، وزیر بازرگانی و پیشه و هنر در کابینه قوام. فریدون کشاورز دکترطب کودکان از دانشگاه تولوز فرانسه ونخستین کسی که اسرار حزب توده را فاش وکتاب من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را نوشت.)
حزب توده ایران در دوران انقلاب ایران از رهبری روحالله خمینی پشتیبانی نمود و تا جایی پیش رفت که حتی صادق خلخالی را به عنوان نامزد خود در انتخابات مجلس معرفی کرد.اواخر سال ۱۳۶۱ و سال ۱۳۶۲، بسیاری از رهبران، اعضا و هواداران حزب به بهانه طرح کودتا دستگیر شدند. کیانوری، دریک برنامه تلویزیونی اظهار داشت که حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تابه حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بودهاست.
حضور افراد کلاش وکلاهبرداروماجراجو درمیان منابع خبری همه سازمانهای اطلاعاتی دنیا معمولست .من خود بانمونه ای ازاین شیادان جاسوسی چندجانبه کرمانشاهی روبروبوده ام که عامل چهارسازمان اطلاعتی ساواک واداره دوم واطلاعات ژاندارمری ایران واستخبارات عراق بود.امابهره دهی او درجهت تامین نیازمندیهای اطلاعاتی کشورعراق سنگینی داشت.درتحقیقات ازاین فردمشخص شد که وی سه سازمان اطلاعاتی ایران رابه بازی گرفته وازآنها کلاهبرداری میکند. وی معترف بود که هیچگاه نظامی نبوده ولی درملاقاتهای خودباافسران عملیاتی ازمسموعات خودباافسران سازمانهای مختلف ایرانی ، اصطلاحات نظامی را( که خودمفهوم آنهارانمیدانست چیست!! )،شنیده وبا ساختن داستانهای واهی عجیب وغریب ، مطالب دروغین رابه خوردسازمان دیگر می داده .اما برعکس استخبارات عراق راازنیازمندیهای اطلاعاتی ایران مطلع می کرده است.درتحقیقات ازاین شخص مشخص شد که هیچیک ازسازمانهای اطلاعاتی ایران از تأهل وداشتن 9 فرزندوی دربغداد وعضویت داماداو دراستخبارات عراق مطلع نبوده اند).
2-عملکرد امنیت داخلی ساواک وجبهه ملی (جبهه یعنی اتحاد چند حزب حول محور یک خواست یا ایده مشترک) ، سازمان سیاسی ملیگرای فعال در ایران ، در جریان نهضت ملی شدن نفت تاسیس ، و هیات مؤسس آن محمد مصدق وهمراهان وهمفکران اوبودند. بعدها با پیوستن حزب ایران و حزب پان ایرانیست و حزب ملت ایران به صورت یک سازمان سیاسی ملیگرای مطرح در آمد.اماپس از وقایع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دستگیری رهبران وفادار به دکتر مصدق، فعالیت این جبهه متوقف ، وبرخی از فعالان آن در نهضت مقاومت ملی به مبارزه با حکومت ادامه دادند.بنا برگفته ثابتی : از1342-1343به بعد هیچکس ازجبهه ملی زندانی نشد بجزداریوش فروهر که بعلت صدوراعلامیه علیه استقلال بحرین (338) که آنهم بعلت داشتن نسبت فامیلی باجابرانصاری وزیرآبادانی ومسکن هویدا، وسفارش مخصوص نخست وزیر13ساله ، مقام امنیتی مقدمات آزادی اورافراهم وحتی بااتومبیل خودش وی را به منزلش رسانده(336)
خود دکتر مصدق معروفترین چهره این جریان سیاسی بود که حتی در زمان تبعید هم با اعضای جبهه در ارتباط بود. در جبهه ملی همگی حول حمایت از مصدق ،دور هم جمع شده بودند و گروه متنوعی ،از آیت الله طالقانی مفسر قرآن تا حسن نزیه "بیعلاقه به مذهب" را شامل میشد. در دوره نخست وزیری اسدالله علم ،رهبران و اعضای جبهه ملی دوباره فعالیت سیاسی را از سر گرفتند و دومین کنگره جبهه ملی در تیر 1341 برگزار شد. در مرداد 1343 مهندس بازرگان و دوستانش قصد برگزاری کنگره سوم را داشتند که پیش از برگزاری مراسم، دستگیر شدند. این آخرین فعالیت علنی جبهه ملی بود.
در 22خرداد 1356 یک نامه سه امضایی با امضای شاپور بختیار، کریم سنجابی و داریوش فروهر خطاب به شاه نوشته و از شاه خواسته شده بود که قانون اساسی رامرعی وبه سلطنت بسنده ودخالت درحکومت را خاتمه بدهد.
با باز شدن فضای سیاسی ، اعضای جبهه ملی در آبان 1357 چهارمین کنگره خود را تشکیل دادند و شاپور بختیار به عنوان رییس تشکیلات این جبهه انتخاب شد. امادو ماه بعد که بختیار، نخست وزیری شاه را قبول کرد بلافاصله از جبهه ملی اخراج شد.بعدازانقلاب تعدادی از اعضای جبهه ملی مثل کریم سنجابی در کابینه مهندس بازرگان حضور داشتند، اما خود جبهه ملی با ریزشهای متعددی مواجه شد.آخرین برگ تاریخ جبهه ملی در خرداد 1360 ورق خورد که در آن جبهه ملی بادعوت مردم به راهپیمایی علیه قانون قصاص ، وخمینی حرکت جبهه را مخالفت با نص اسلام و مساوی با ارتداد اعلام کرد. و با خروج رهبران جبهه ملی به خارج از کشور، این جریان از هم پاشید.
یکی از مقررات مسلم حاکم بر عملکرد یک دستگاه اطلاعاتی وامنیتی ، ناشناخته ماندن اعضای آن وتاکید برپنهان کاریهای پوششی است .شناخت یک عامل اطلاعاتی علاوه بر نقض آئین نامه ها ودستورالعملهای آندستگاه که مستوجب تنبیهات سازمانیست ، مخاطرات عدیده ای را برای همکاران او وشناخت دیگراعضای سازمان دربردارد.اما بسیاری ازکارگزاران امنیت داخلی ، بانمایشات وخودنمائیهای ابلهانه ، خود درمعرفی خویش پیشقدم بودند.این پدیده درماههای واپسین رژیم گذشته ، سهولت شناسائی اغلب کارمندان ساواک رافراهم وآنان را درمعرض جلادان رژیم حاکم قرارداد. مخالفین رژیم باعلامت گذاری ونوشتن معکوس نام ساواک (کاواس وگاهی کاووس ) بر درب منازل مسکونی شاغلین درساواک ، سرعت دردستگیری آنان رادرروزهای اولیه ویرانگری میسرساختند.به دونمونه ازگفتارخودثابتی اشاره میکنم :
او درصفحه (501) کتاب "دردامگه حادثه" ، میگوید : دریک مورد که شاپوربختیاررادرخیابان قدیم شمیران ، تعقیب میکردیم ،بعلت برف شدید،اتوموبیل بختیار متوقف تاراننده وی چرخهاراببندد ،راننده بختیارپس ازبستن زنجیر به چرخهای اتوموبیل خود ، بازنجیراضافی نزدماآمد وگفت "آقافرمودند به این آقایان هم زنجیربدهیدکه بتوانند ماراتعقیب کنند!".
درصفحه (337) هم میگوید :"یکبار ، یکی ازتیمها ،سرچهارراه بااتومبیل دیگری که فروهر وعبدالحمن برومند درآن بودند ،کنارهم قرارمی گیرند.مامورین که فروهررانمی شناختند،ظاهراً به اومتلکی می گویندواوبشدت باآنها برخوردمیکند که مامورین درصددبرمیایند اورادستگیر کنند .فروهربه آنها می گوید :شما وابسته بکجا هستید؟ ، من الان به ثابتی تلفن وتکلیف شماراروشن میکنم" ، مامورین هم اورارها کرده ودورمیشوند .
دُرافشانی های "مقام امنیتی " خود زبان گویا و تصویری روشن ازمرتبت " لات ولوتهای اداره سوم ساواک " ،درمتلک گوئی و تهی بودن از شعورودانش اطلاعاتی "تسخیرشدگان "او رابه نمایش میگذارد . مامورین تعقیب وگشت او مشغول مسخره کردن سبیل فروهربودند ، درمقابل عوامل منضیط وباهوش تعقیب ومراقبت چریکهای مسلح ، ازمحل میهمانی علم وزیردربارتا محل اقامت سفیرامریکا ، اورا تعقیب ودرخیابان عباس آباد هم می خواستنداوراربربایند(265).
آیا مورد داریوش فروهر که خودثابتی معترفست : "مامورین درصددبرمیایند اورادستگیر کنند " بیانگر این نیست که مامورین شریف کمیته واوین: اگر بقالی به آنها نسیه نمیداد، تعمیرکاری اتومبیل آنها رارایگان تعمیرنمیکرد، پمپ بنزینی ، بنزین مجانی نمیداد ومبل فروشی وسایل تزئینی راهدیه نمیکرد ، اولی بعنوان رفتن به مسجد، ودومی تحت عنوان تعمیراتومبیل خرابکاران، وسومی به بهانه فروش بنزین به موتورسواران مسلح ، وچهارمی به اتهام فروش صندلی به حسینیه ارشاد ، خصم رژیم معرفی و بدون مجوز قانونی برای استراحت موقت ویادائمی در"منزلگاه اوین وکمیته" هدایت نمیشدند؟
آیا به اظهارات سپهبد صدری رئیس پیشین شهربانی کل کشور که دردادگاه انقلاب گفته است : " بوسیله سرهنگ مخفی، افسر اطلاعات شهربانی و کمک تلفن چی شهربانی، از داخل دیوار، سیمی به تلفن ثابتی کشیدیم و از مکالماتش نوار برداشتیم. در آن نوار ثابتی از مردم، زمین و پول و فرش میخواست. "( روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۳۵۷).نمیتوان باورداشت؟
من نوشته های روزنامه اطلاعات را "قلم دردست دشمن " تلّقی میکنم وبدینجهت به آنچه درجریان مواجهه ارتشبدنصیری وسپهبد جعفرقلی صدری درپادگان جمشیدیه گذشت اشاره میکنم :
درمواجهه ارتشبدنصیری وسپهبد جعفرقلی صدری چه گذشت ؟
سپهبدجعفرقلی صدری ،زاده اصفهان و در سال 1348 بدرجه سپهبدی نائل گردیده بود. وی از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ به مدت دو سال ریاست شهربانی و همزمان باتشکیل کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک و شهربانی ریاست آنرا عهده دار وچارت تشکيلاتي ومشاغل سازماني ونیازمندیهای لجستیکی ومخابراتی کمیته ، بوسیله او تهیه و پرویز ثابتی بعنوان مرئوس وی عنوان رئیس ستاد کمیته مشترک راداشت، صدری در سال ۱۳۵۲ بازنشسته ودرآبانماه1357 دردولت ارتشبد ازهاری توسط فرمانداری نظامی بازداشت گردیده بود.
باسپهبد صدری دردفترکارم درپادگان جمشیدیه ، دوبارگفتگو داشتم .باراول کوتاه وبیش ازیکساعت نبود.دلیل ملاقاتم گزارش سرگردحمیدایمانزاده مسئول داخلی زندان جمشیدیه بود.افسرمذکور گزارش داده بود " تیمسارصدری درساعات هواخوری تمایلی به خروج ازسلولش ندارد " .من ازافسرمسئول خواستم وی رابدفترم هدایت کند.هنگام ورودش به اوادای احترام کردم وازاینکه درنزدیکی درب ورودی به استقبال اورفته بودم ازادب وچهره جوان آنروزهای من متعجب بود وبالهجه شیرین اصفهانی گفت : " من تصورمیکردم که مسئول تحقیقم آدمی اخموبا مرامی کمونیستی وسبیلی بناگوشی باشد " . گفتم : " تیمسار همانطورکه میبینید سبیل ندارم ، اخم وقیافه برای دیگران هم صفت افرادعقده ای است ، مرام کمونیستی هم ندارم وافسرارتش هستم وازاینکه درشرایط بازداشت باشما آشنا می شوم متاسفم !".هنگامیکه علت امتناع اورا از"هواخوری" پرسیدم ، اوگفت : " حقیقتش اینست که ازقیافه نصیری وولیان (عبدالعظیم ولیان وزیرسابق تعاون و امور روستاها وبعدها نیابت تولیت آستان قدس رضوی و استانداری خراسان) وتعدادی دیگرکه ایران رابربادداده اند متنفرم ونمی خواهم باآنها روبروشوم " .صدری فردی شیک پوش ومعطربود ومن برای تغییر حالت غیظ آلودش ، به آراستگی اواشاره کردم . وی ازانتخاب اعلیحضرت درانتصاب ارتشبدنصیری دررأس ساواک گله مندبود.
سپهبدصدری میگفت :" من مبتکر تاسیس کمیته مشترک هستم وهنگامیکه طرح مربوطه تهیه می شد ، اضافه کردن پسوند (ضد خرابکاری) رابمنظورایجاد ترمزبرای خرابکاریها و زیاده رویهای خودساواک بکاربردم " .صدری را آرام و به اوپیشنهادکردم که می تواند بااعضای خانواده اش ارتباط تلفنی داشته باشد وقول "شرافتمندانه " من را درعدم ضبط مکالماتش بپذیرد.
درجلسه بعدی که بابرگزاری " مواجهه او باارتشبد نصیری " همراه بود ، وی درگفتارش حالت تهاجمی لفظی داشت وبشدت درمقابل اظهارات نصیری و با اشاره به حوادث وتاریخ رخدادهای گوناگون امنیتی وفساد خودنصیری وپرویزثابتی ،اشاراتی بی پروا وگاهاً اهانت آمیزبه ارتشبدداشت.من به اوتذکردادم که درسخن گفتن محدوده ادب وآرامش رامرعی بدارد.صدری گفت : " من موقع خداحافظی ازارتش تمامی ناهنجاریهای اداره سوم ساواک را کتباً به عرض شاهنشاه رسانده ام امروزهم دربرابرخودتیمسارنصیری می گویم که ایشان هم دزدبودند وهم بی لیاقت " .
ارتشبدنصیری مرعوب وازصراحت لهجه وافشاگریهای صدری هراسناک بود.صدری درسخنگوئی ترمزش پاره وخطاب به من گفت : " جلسه قبل ازمن سئوال کردید که چرا به هواخوری نمی روم ، من ازشانه به شانه راه رفتن با این آقا شرم دارم چون نه دزدم ونه خیانتکار".سپس خطاب به نصیری گفت : " بدبخت اگرسال 51 بجای جوان حمالی مثل ثابتی که همقطارانش درسفرانگلستان ، ازپاره گی وسوراخ کفشش درمیهمانی انگلیسها خجلت زده وروزبعدبرایش کفش خریده بودند ، افسری فهمیده دیگری که درساواک کم نبودند ، انتخاب کرده بودی ، امروزتوومن درسلول نبودیم!".
نصیری خطاب به من گفت :" این جلسه مواجهه است یامحاکمه؟ " .من گفتم :" مواجهه " ، اوگفت :" من نه دزدی کرده ام نه خیانت ". من گفتم :" تیمسار شما دارائی های خودتان را نوشته اید، آیا تصور میکنید اندوخته نقدی 13میلیون تومانی ، وموجودی ارزی 4تا5 میلیون دلا ری دربانکهای خارجی واموال غیرمنقول 90 میلیون تومانی را ازراه مشروع گردآوری کرده اید؟" . نصیری گفت :" شروع ثروت من زمینهائی بودکه اعلیحضرت مرحمت فرمودند ، بعد بافروش آنها کم کم من املاکی خریده وفروخته ام!".
صدری خطاب به من گفت : " آقا آدم اجاره کردن برای آدم کشی ودسته دسته جوانهارا جلوی گلوله گذاشتن ودائماً اعلیحضرت راترساندن وبانکهارا بوسیله تیم تخریب ساواک منفجرکردن وتروریست قلابی درست کردن وهزارکوفت وزهرمار دیگر ، اگرخیانت نیست ، پس چیست ؟ " .نصیری جواب داد :" آدم اجاره ای یعنی چه ؟" .صدری گفت : " اجاره ای یعنی آلوده کردن افسران مامورشهربانی وژاندارمری وارتشِ مأموربه کمیته وپرداخت پاداشتهای اضافی غیراستحقاقی پنهانی !".نصیری گفت ثابتی درمصرف هزینه سری اداره خودش تصمیم می گرفت وجوابگوی قسمت مالی بود نه من!".
چون سپهبدصدری برآشفته وعصبی شده بودومن احتمال تهاجم فیزیکی اورامی دادم ، ازمسئول مربوطه خواستم اورابه جایگاهش راهنمائی وازسپهبدصدری خواستم برمبنای شرافت اخلاقی ودرفضای آرامش تنهائی خود،آنچه درموردساواک میداند برروی کاغذبیاورد.
صدری درسلولش به نوشتن مشغول ودائماً ازمسئول درونی زندان درخواست کاغذاضافی میکرد.هنگام خاموشی زندان تقاضاکرده بوددردفترزندان به نوشتن ادامه دهد ولی نگهبان مربوطه ازپذیرش درخواست اوخودداری کرده بود.
صبح روزبعد من به سرگردایمانزاده گفتم نوشته های صدری رااخذوبیاورد.هنگامیکه ایمانزاده پیغام مرابه صدری داده بود ، وی گفته بود : " به آقای بازپرس بگوئید اگردرنظرست سروته قضیه را هم بیاورید من دریک جمله می نویسم ( من ارتشبدنعمت الله نصیری رامی شناسم!" .خودبه نزدصدری رفتم وچون به حجم نوشته ها وضخامت اوراق نگاه کردم به اوگفتم : " تیمسارمن فعلاً به اطلاعات شما درمورد ساواک نیازدارم ، البته درموردشخصیتهای دیگرازدانسته های شما استفاده خواهم کرد ولی مطمئن باشیدنه سروته پرونده تیمسارنصیری ونه سروته پرونده خودشما بهم خواهدآمد".
صدری ازمن دوساعت فرصت خواست تادراوراق جداگانه ، مطالب مربوط به ساواک رابازنویس وتحویل دهد.اودرنوشته هایش ،ضمن اشاره به موارد مربوط به احوال شخصی ارتشبدنصیری ، ودرتوجیه انگیزه کناره گیری ازمشاغل نظامی ودرخواست بازنشستگی خود " ناهنجاریهای وسیع ساواک وتطمیع وآلوده کردن افسران شهربانی به خبرچینی درشهربانی " عنوان ودرمورد شخص پرویزثابتی مواردبیشماری رایادآورونکات زیررابرجسته کرده بود:
1- ثابتی دردوران مسئولیتش درستادکمیته مشترک ،ابتدا افسران شهربانی مأموربه کمیته را بطورانفرادی دردفترش احضارو افزون بر فوق العاده مقررماهیانه ، مبالغی بعنوان پاداش پرداخت ، وباارزیابی روحیه آنان وبا قول "انتقال قطعی بساواک" ،آنان را رواناً ازشهربانی منفک ومدتها آنهاراتحت عنوان "دوران آزمایشی" به جاسوسی ازافسران شهربانی وادارمیکرد. وی اضافه کرده بودهمین روش درموردافسران ارتش وژاندارمری معمول بود.
2-ثابتی بدستورنصیری ازبودجه بی حساب وکتاب ساواک ،باپرداخت پاداشهای 30-40هزارتومانی به امرای شهربانی که درگذشته خدمتیِ نصیری درشهربانی موردتوجه اوبودند ، آنهارانیزآلوده کرده بود.
3- ثابتی باپرداخت پاداشها ازکیسه ساواک ، بامرعوب کردن وزراواستانداران مقام پرست وروسای شرکتهای دولتی که دارای ضعفهای شخصی وخانوادگی بودند ، کیسه خودرا ازبودجه سری وزارتخانه وشرکتها پُرمیکرد.
4-اوبه شنودهای پنهانی اطلاعات شهربانی ازمکالمات پرویزثابتی اشاره وآنرا باهماهنگی قبلی وموافقت ارتشبدفردوست عنوان میکرد. من ادعای اورا دراخاذی فرش و زمین و پول از مردم ، که وی دراعترافاتش دردادگاه انقلاب ،عنوان کرده مردودمیدانم امااحتمال میدهم صدری بادستوریابدون دستوراز فردوست نامی نبرده وهمانطورکه جوانمردانه دولتمردان وزیرواستاندارراازچنگال جلادی چون خلخالی رهانیده، بطورناجوانمردانه مرتبت "شتردزدی " ثابتی را به "تخم مرغ دزدی" تقلیل داده است.
5- اودقیقاً مورد بمب گذاریها ی عمدی ساواک دربانکها وفروشگاههای پُررفت وآمدرا که دراعترافات دادگاه انقلاب مطرح کرده ، درنوشته های زندان جمشیدیه آورده بود.
( احتمال اینکه صدری همراه نوشته هایش دستگیرشده باشد زیاداست).
6- صدری برمبنای گزارش یکی ازافسران شهربانی مأموردرکمیته ، مدعی بود یکی ازپزشکان مستقر درآنجا که ازپانسمان زخمهای ناشی ازشکنجه های رایج ،خوددچاربیماری اعصاب وروان گردیده بود، تقاضای استعفا یش پذیرفته نمی شود، وچون بردرخواست خود اصرارمی ورزیده ، قبل ازترک کمیته ترورشده است.اوسوابق امررا بایگانی شده دردفترویژه فردوست می دانست.ارتشبدنصیری خودرا ازچگونگی این حادثه بی اطلاع وارتشبدفردوست نیزدرجواب درخواست پرونده گفت : " این نوع حوادث بسیار وثابتی هم دررفته است.عمل ثابتی هم مسئولیتهای نصیری احمق رانه کم میکند نه زیاد ".
صدری پس از سقوط پادگان و زندان جمشیدیه توسط مردم بازداشت و به مدرسۀ رفاه اعزام شدو سرانجام وي پس از محاكمه در دادگاه انقلاب محاكمه و اعدام گردید.
داريوش فروهر متولد 1307درشهر اصفهان در سال 1327 وارد دانشكده حقوق شد و در سال 1328 مصدق را در راه بنيانگذاري جبهه ملي ايران ياري داد.از سال 1332 ، 1353 به عنوان يكي از چهره هاي مبارز عليه حاکمیت پادشاهی چندین بار بعلت مخالفت با طرح پيشنهادي شاه با انقلاب سفيد و همه پرسي ششم بهمن محکوم کردن جداسازي بحرين از ايران بازداشت وروانه زندان ودرسالهاس1343-44 با مصطفي خميني هم سلول ميشود. http://aftabnews.ir/vdcjyhevvuqetoz.fsfu.html.
در نهم آبان ۱۳۵۷ و پس از آزادی آیتالله طالقانی از زندان، فروهراز مردم می خواهدتا دستور حکومت نظامی را بشکنند. در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ و همزمان با خروج شاه از ایران، برای ملاقات با آیتالله خمینی عازم پاریس می شود و ۱۶ روز بعد همراه آیتالله خمینی به کشور بازمی گردد. پس از انقلاب، درکابینه دولت موقت مهدی بازرگان “وزیرکار”می شود.درحکومت ملایان در پاییز سال ۶۰ به زندان میرود و پنج ماه زندان را نیز در کارنامه سیاسی پس از انقلاب خود بر جای می گذارد. در پاییز ۱۳۷۷ همزمان باهمسرش پروانه فروهر ، در خانه خود به قتل رسیدند.
من خود شهامت وبی پروائی ووطن دوستی داریوش فروهر را درمصاحبات قبل ازمرگش بارسانه های خارجی ارج و دروطن دوستی اوکمترین تردیدی ندارم.اما روابط خصوصی وصمیمیت فردی که باتمام وجود درپی سرنگونی حاکمیت گذشته بوده بافردی همچون ثابتی که بعنوان مدیرامنیت داخلی ، سنگرنگاهبانی همان رژیم بوده است، شک برانگیزمی دانم.
درنوشتاربعدی عملکرد اداره سوم ساواک را درمورد :نهضت آزادی ایران -جمعیت مؤتلفه اسلامی سازمان مجاهدین خلق - سازمان چریکهای فدایی خلق ایران -کنفدراسیون دانشجوئی و انجمنهای اسلامی دانشجویان درخارج از کشور - ناراضیان غیرسیاسی داخلی غیرمذهبی و آنهائی که تسلیم چرخ فساد نمی شدندوسرانجام چگونه پرویزثابتی سياست را به متن حوزه هاي علميه برد تقدیم خواهم کرد.
پرویزانصاری-افسرسابق ارتش شاهنشاهی
Ansari_parviz16@yahoo.com
وان: بررسي نامه تاريخي مهندس بازرگان و آيتالله مطهري در باب دکتر شريعتي
وان: بررسي نامه تاريخي مهندس بازرگان و آيتالله مطهري در باب دکتر شريعتي
بررسي نامه تاريخي مهندس بازرگان و آيتالله مطهري در باب دکتر شريعتي و بازخواني حواشي آن
ماجرا از خانهی دکتر کاظم یزدی شروع میشود. در آنجا در حین جلسهای که تشکیل شده بود، مهندس بازرگان رو میکند به مطهری و میگوید؛ «شایعاتی هست که شما با مرحوم شریعتی اختلافاتی داشتید. من میدانم که اختلافی نداشتهاید. بیایید من و شما چیزی بنویسیم دربارهی دکتر شریعتی که ریشه این شایعات زده شود.»
شهید مطهری میگوید؛ «باشد من حاضرم.». بازرگان اضافه میکند؛ «یک چیزی شما بنویسید. یک چیزی هم من مینویسم. بعد این دو را با هم تلفیق میکنیم.» بازرگان میگوید؛ «من یک چیزی در تجلیل از شریعتی نوشتم. بعد که خواندم ایشان نپسندید. آقای مطهری هم مطلبی را که نوشته بود خواند. من نپسندیدم. همهاش در رد و نقد دکتر شریعتی بود. اعضای انجمن اسلامی پزشکان که در خانه دکتر یزدی بودند، خیلی اصرار کردند که به خاطر از بین رفتن شایعات، حتما چیز مشترکی بنویسیم.
چون میدانستیم که هیچ دو نفری نیستند که صددرصد، در همهی مطالب با هم توافق داشته باشند. من حرفهای مطهری را پذیرفتم. نوشتهی مطهری را گرفتم و خصوصا در مقدمه نظراتم را عنوان کردم. از جمله نوشتم «ما شهادت میدهیم که شریعتی در مسئلهی توحید، عدل، نبوت، معاد و امامت، هیچ مشکلی ندارد و به این اصول اعتقاد دارد.» مابقی مطلب را شهید مطهری نوشته بود. از جمله نوشته بود «ایشان به علت اطلاع کمی که از معارف اسلامی داشت ...» که دیدم این حرف صددرصد درست نیست، ولی چون به توافق رسیدیم آن را امضا کردم.»
متن اطلاعیه بازرگان و مطهری در سال ۵۶
«نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به اینکه بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقتطلباند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.
آنچه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایشهایش و یا استنباطها و اظهارنظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشتههای او منعکس است. اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.
ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که : ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.
از اینرو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بیغرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پردهپوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد میطلبیم و از همه افرادی که بیغرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.
والسلام علی من اتبع الهدی - مهدی بازرگان، مرتضی مطهری»
روایت از زبان محمد مهدی جعفری
محمد مهدی جعفری میگوید؛ «نوشته که منتشر شد دیدیم در جامعه اثر منفی دارد، خصوصا آن قسمتی که نوشته بود ایشان اطلاعات کمی از معارف اسلامی داشته است. من و دکتر پیمان و مهندس موسوی و بستهنگار و دکتر فریدون سحابی اعلامیه را برداشتیم و رفتیم منزل بازرگان. گفتیم این چیست که شما نوشتید ؟
مهندس بازرگان گفت؛ من مثل شاگرد مدرسه ناآگاهی بودم. وقتی معلم در کلاس نشسته، شاگرد پیش خودش میگوید من این حرف را میزنم و نمرهی بیست میگیرم. وقتی اعلامیه امضا شد، من پیش خودم فکر کردم که به پیروزی بزرگی دست پیدا کردهام که آقای مطهری را وادار کردهام که این حرفها را بزند و اعتراف کند که اعتقادات دکتر هیچ اشکالی ندارد.
بازرگان گفت: اعلامیه را آوردم پیش دکتر سحابی. ایشان آن را نگاه کرد و گفت «این چیه امضا کردی؟» اولین ضربه را دکتر سحابی بر من وارد آورد و مرا متوجه کرد که متن نامه آن چیزی نیست که من در آغاز فکر میکردم. گفتم حالا شما چه میگویید. من حرفهای شما را قبول دارم.
من (جعفری) گفتم؛ «در جامعه اثر منفی دارد.»
بازرگان گفت؛ «چه کار کنم ؟»
گفتم باید توضیحی بدهید که اثر اعلامیه از بین برود.
بازرگان گفت؛ «قرار نبود به این زودی منتشر شود. یک نسخه دست من بود. یک نسخه هم دست مطهری. چطوری این متن منتشر شده من نمیدانم. نسخهای که پیش من بود فقط به دکتر سحابی نشان دادم.
بعدها معلوم شد آقای مطهری وقتی از منزل دکتر کاظم یزدی بیرون میرود، اعلامیه را میدهد به کسی تا آن را بخواند. آقای مطهری به آن فرد میگوید این را بخوان اما منتشر نکن. آن فرد چون میبیند که نوشته به نفع مطهری و علیه شریعتی است، بلافاصله آنرا منتشر میکند.
مهندس بازرگان وقتی با عکس العمل دکتر سحابی روبرو میشود، به آقای مطهری تلفن میکند و میگوید؛ «خواهش میکنم این متن را منتشر نکن. ما از خیرش گذشتیم.» مطهری هم میگوید؛ «من فقط یک نسخه دادم به کسی. چشم. منتشر نمیکنم.»
بازرگان برای اینکه اثر آن اعلامیه را خنثی کند، برداشت و توضیحی نوشت. متن دوم را داد به من (جعفری) تا منتشر کنم. دیدم این توضیح خودش باعث ایجاد شک و شبهه در اصل موضوع است. متن خیلی رفع سو تفاهم نمیکرد. از اینرو آن را منتشر نکردم اما به دوستانم نشان دادم. این نامه منتشر نشد اما شایعهی آن در بین مردم پخش شد که بازرگان امضایش را پس گرفته است.»(1)
و از زبان همسر دکتر شریعتی
پوران شریعت رضوی، همسر دکتر شریعتی روایت میکند؛ «استاد شریعتی خطاب به آقای عبدالعلی بازرگان اظهار تاسف فراوان میکردند از نوشتن این اطلاعیه و میگفتند آقای مهندس بازرگان که جز حسن نیت نظر دیگری نسبت به علی نداشت، چرا پای چنین متنی را امضا کردند.»(2)
فرصت طلبی ساواک
ساواک نیز با انتشار گستردهی نامهی اول به اختلاف میان طرفداران شریعتی و مطهری و بازرگان و دودستگی میان مبارزان دامن زد؛ مراتب به عرض رسیده و تیمسار ساواک پینوشت فرمودند؛ «یک نسخه از این نامه را بهدست آورید و اگر ندارید فتوکپی شود و به حد زیاد در داخل و خارج بین دانشجویان پخش شود.»
در اجرای اوامر صادره اقدام و از طریق اداره کل پنجم، ۴ هزار برگ از روی نامه مذکور تهیه شد که ترتیب توزیع آن در داخل و خارج کشور داده شده است.(3)
تفاوت نامه اولیه با نامه منتشر شده
بعد از بازگشت پوران شریعت رضوی به ایران، مهندس بازرگان، او و استاد شریعتی را دعوت میکنند تا به منزلشان بروند. شریعت رضوی میگوید؛ «ایشان (بازرگان) تا ساعت ۱۲ شب به شرح و توضیح چگونگی نوشتن آن اطلاعیه پرداختند و کمال تاسف و اندوه خود را از انجام چنین عملی ابراز داشتند. ایشان گفتند؛ «من علی را بیشتر از بسیاری از همرزمانم قبول دارم و در این اطلاعیه قصد نقد اندیشههای اسلامی دکتر را نداشتم. هنگامی که با آقای مطهری مشغول نگارش این مطلب بودیم صحبت از "اشتباهات اصولی و فراوان" نبود. این کلمات بعدا و بدون اطلاع بنده در متن اضافه شده است.
دکتر سحابی بلافاصله بعد از اینکه اعلامیه را خواندند، بیدرنگ با من تماس گرفتند و گفتند آیا این حقیقت دارد ؟ شما چنین مطلبی نوشتهاید ؟ امضای خودتان است ؟ من گفتم بله. نگرانی شما از چیست ؟ گفتند: خودتان بعد از انتشار اعلامیه آن را خواندهاید ؟ گفتم نه! پرسیدند پس این تعبیر اشتباهات اصولی و فراوان یعنی چه ؟ من هم که در جریان اضافه شدن کلمات در اطلاعیه نبودم، اظهار بیاطلاعی کردم و تصریح کردم، حتما خود آقای مطهری این کلمات را پس از نوشته شدن متن اصلی اضافه کردهاند.
دکتر سحابی با تاسف و غمی که از صدایشان پیدا بود گفتند؛ شما بهتر است مجددا مطالبی بر رد نامه از قول خودتان بنویسید و منتشر کنید. چون پخش این نامه موجب رنجش خاطر دانشجویان داخل و خارج کشور میشود و نظرشان را نسبت به شما تغییر میدهد و بیاعتماد میگردند.»
اطلاعیه جدید مهندس بازرگان در رفع سوء تفاهمات اطلاعیه اول
«تهران به تاریخ دوم بهمن ۱۳۵۶
توضیحی برای دوستان عزیز و برای آشنایان و طرفداران مرحوم دکتر علی شریعتی ؛
مشروحه ای به تاریخ ۲۳/۹/۵۶ با امضای مشترک جناب آقای مرتضی مطهری و اینجانب به دست اشخاص رسیده است که با تعجب و تاسف تمام مشاهده شد، بر خلاف آنچه منظور و نظر بوده است تا وسیله خیری برای رهایی از سردرگمی و بازگشت وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود، برداشتهای نادرست از آن مشروحه، خود موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها در مسائل اساسی و حیاتی و وسیلهی بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است. دو دسته مخالف و موافق با آن که دو نظر و دو نتیجهگیری متضاد داشتهاند، ولی از جهت عدم توجه به متن و منطوق آن نوشته و در اثر سوء تفاهم راه مشترکی را پیش گرفتهاند.
برای جلوگیری از هرگونه سوءاستفاده، رفع هرگونه سوءتفاهم و محو آثار نامطلوب، لازم شد بدین وسیله به ادای توضیحات مختصری بپردازم.
دسته اول یعنی کسانی که نویسندهء خدمتگزار آزادی و اسلام و تشیع را بیولایت و بیدین اعلام مینمودند و لقب اعدی عدو ...... اسلام به او میدادند، حق نداشتند مانند کسی که در کلمهء طیبه جزء الاالله را برداشته و به لااله می چسبد، شهادت ما را که مرحوم شریعتی در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیر اسلامی نداشته است ندیده بگیرند و به بهانهء اشارهای که به اشتباهات فراوان او شده بود، اثبات حق به جانبی خود را بنمایند و با وجود تصرحی که به احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام کرده بودیم، ما را تایید کننده اتهامات ظالمانه گذشته خود معرفی بنمایند.
در طرف مقابل شیفتگان فکر و قلم شریعتی و تشنگان انقلاب و حقطلبی را میبینیم که در نوشتههای آن مرحوم شعلههای سوزان عشق و جرعهی گوارای هدایت یافته، سرمست از ارادت و احیانا اسیر تعصب گردیدهاند و در مطالعه آن مشروحه بینصیب از بیدقتی و بیلطفی نشدهاند. افرادی از این دسته علاوه بر آنکه توجه به شهادتهای تطهیر و تجلیل ما ننموده بودند، چون توقع نداشتهاند که در چهرهنگاری معشوقشان کوچکترین خط ناموزون ببینند، ستایشی را که از کوشش زیاد او در فراگرفتن معارف اسلامی و از انصاف و حقیقت جویی او در اعتراف و علاقه به رفع اشتباهات به عمل آمده بود، یک نوع توهین تلقی کردهاند. سختتر از همه آنکه جمله در مسائل اسلامی حتی مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است، به اندوه و خشمشان انداخته است.
حتی آنجا که دلیل عدم فرصت و محل کافی برای مطالعه بیشتر در معارف اسلامی را، تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی او ذکر کرده بودیم، بهرهمندی از فرهنگ غربی را به معنای غربزدگی گرفتهاند در حالی که فراگرفتن تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی برای هر ایرانی مسلمان اروپا و آمریکا رفته، عیب که نیست وظیفه و امتیاز نیز هست. افتخار امثال دکتر شریعتی، کوشش در این راه و ارمغان آوردن دیدگاههای جدید و طرز تفکر تازه برای دریافت بهتر و بررسی وسیعتر معارف بیپایان و حقایق ناشناخته اسلام است.
اگر انتساب تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی مرحوم شریعتی، ایرادگیری به او تلقی شده باشد، باید اعتراف کنیم که خود نگارنده نیز در غالب گفتهها و نوشتههایم، مرتکب همین گناه در مواجههی علمی با استفاده از تحصیلات عالیهی ناچیز و فرهنگ غربی ضعیف شدهام. ضمن آنکه همیشه اعتراف به اطلاعات ناقص در معارف و متون اسلامی و احتیاج به استمداد از اساتید فن و علمای صاحب نظر داشتهام.
دچار اشتباه دانستن، مگر نفی کلی خدمات و رد نظریات و مکتب کسی را مینماید ؟ غرض از مسائل اصولی و اساسی نیز که در آنجا ذکر شده و وعده بحث و نشر آن را دادهایم، اصول دین و ضروریات مذهب نبود که قبلا تصریح به عدم گرایشهای انحرافی در آن زمینه به عمل آمده بود. چرا این مطلب میباید وحشت و یاس در جوانان دلبند ما ایجاد کرده باشد ؟ مگر خارج از وحی الهی و غیر از چهارده معصوم، هیچ بشری اگر چه همتراز با بزرگترین متفکرین جهان چون سقراط و ارسطو و دکارت و نیوتن یا صدرالمتالمین باشد، میتوان مصون از خطا و اشتباه تصور شود یا سزاوار است کسی را چنین بپنداریم ؟ در نزد انسان اشتباه کردن لازمه کار کردن است و اشتباه داشتن شریعتی، لازمه پر کاری و تراوشهای فراوان فکری اوست.
آیا شرط اصلاح افکار و عقاید و تکامل اجتماعات متحرک، بیغرضی و انتقاد نیست ؟ آنچه خلاف حق و صواب است، شخص پرستی، چه مثبت و چه منفی آن و تعصب و جمود فکری است و آنچه به سود جامعه و مورد نیاز مردم پوینده حق و حقیقت است، آزاداندیشی و سعه صدر است. اگر من که تحسین کننده نبوغ و مدافع حسن نیت و تاثیر عمیق افکار شریعتی عزیز بودم، حق نداشته باشم با روح علمی اسلامی و استمداد از آراء پاک علاقهمندان، نکتهسنجی در اندیشههای ارزنده و اصلاحجویی در یادگارهای با برکتش بنمایم و حداقل راه تفکر و تحقیق و تصحیح را باز نمایم، پس چه کسی چنین وظیفه دوستی و اجتماعی و خدایی را باید ایفا نماید ؟ اگر در اجتماع خود تمرین نماییم که هیچگاه شخصیتها را ملاک تشخیص حق و باطل قرار نداده، به دستور پیشوای بزرگان، اشخاص را بر حق عرضه کنیم، هم کمتر گرفتار ملالت و دشمنی و تفرقه خواهیم شد و هم افراد شایستهمان پاکتر و عزیزتر خواهند شد. در این دوران بحرانی، تاریخ مملکت از درگاه ذوالجلال، اصلاح و اعتلای ملت و هدایت و توفیق نسل مسلمان مجاهد را مسئلت می نمایم.
مهدی بازرگان»
واکنش دانشجویان مسلمان کالیفرنیا
انتشار نامهی دوم، تاثیر چندانی در زدودن ذهنیت دوستداران شریعتی نسبت به نویسندگان اطلاعیه اول ندارد. پیشبینی دکتر سحابی درست درمیآید و دانشجویان مسلمان کالیفرنیا، اطلاعیهای خطاب به مهندس بازرگان صادر میکنند.
«انتشار اعلامیه مشترک شما و آقای مطهری و اعلام توضیح منتشرهی بعد در محافل دانشجویی ما باعث ایجاد بحثهای متعددی شده که ما را بر آن داشت تا همچون دیگر برادران مسلمان، نظرات خود را که انشاالله بر پایهی امر به معروف و نهی از منکر است، به حضورتان عرضه بداریم.
حقیقت این است که وقتی نوار سخنرانی شما در مجلس چهلم دکتر در مشهد شنیده شد، عدهای از افراد ذیصلاحیت متاثر شدند از اینکه شما دکتر را "معما" و زندگی و نبوغ و مرگ او را همه معما خواندید. گفته میشود به کار بردن کلمهی معما، آن هم از طرف شخصی چون بازرگان، جای تعمق دارد. اما طبق معمول با یک سری توجیهات سیاسی، مسئله خاتمه پیدا کرد.
اعلامیه حضرتعالی این سوال را ایجاد میکند که چهطور شخصی چون شما، آن هم در این گیر و داری که از هر طرف آگاهانه به جعل اکاذیب پرداختهاند، دکتر را متهم به داشتن اشکالات اصولی اسلامی میکنند. اگر ایشان دارای چنین اشکالاتی بود، چطور در مدت دو سال زندان ایشان به نوشتن و بررسی مطالب او نپرداختید و با خود او در میان نگذاشتید ؟ چرا در جلساتی که بعد از زندان داشتید و حضرتعالی و آقای مطهری هم گهگاهی شرکت میکردید، به طرح این اشکالات نپرداختید ؟ ما که صدای تکریم و تعظیم شما را در نوارها میشنویم.
فرمودهاید این به خاطر احساس مسئولیت شرعی است. اگر چنین است لطفا به ما جواب بدهید که چهطور شما در برابر دویست و چهل و هفت صفحه بیانیه منافقین که هم شما را به لوث نشانده و هم اسلام را و حتی آیات قرآن را تحریف کردند و عمل خائنانهی خود را به رختان کشیدند، نه از حیثیت خود و دیگر مجاهدان راستین که روزی افتخار شاگردی شما را داشتند دفاع کردید و نه آن مسئولیت شرعی، شما را و آقای مطهری سینه چاک اسلام را بر آن داشت که در مورد تحریف آیات قرآن لب از لب باز کنید.
در خاتمه به عرضتان برسانیم که نسل جوان مسلمان، به امثال آقای مطهری که مسائل مردم برایشان مسئله نیست و از جیب مردم ارتزاق میکنند و کشته شدن هزاران و بیخانمان شدن میلیونها مردم مسلمان و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بیتفاوت است، کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمانوار نشستهاند و دم از علی میزنند، جزء علمای راستین اسلام نمیدانیم که خود را مسئول شنیدن فتوایشان کنیم ...»(4)
ماجرای این نامهی تاریخی در اینجا به پایان میرسد اما مخالفت مطهری با شریعتی (که دیگر از سطح یک اختلاف فکری وعقیدتی تا سطح یک خصومت شخصی تنزل پیدا کرده است)، تمام نمیشود. با انتشار نامهی آیتالله مطهری به آیتالله خمینی و درخواست او مبنی بر جمع آثار دکتر شریعتی، اختلاف بالا میگیرد و با موضعگیری شدید طرفداران شریعتی علیه مطهری، این اختلاف وارد فاز جدیدی میشود. جهت آشنایی با دیگر ابعاد اختلاف مرحوم مطهری با مرحوم شریعتی، مطالعه مقاله «شریعتی و مطهری از نگاه یکدیگر»، به قلم همین نگارنده، توصیه میشود.
پینوشت
۱- بار دیگر شریعتی. محمد مهدی جعفری. ص ۱۲۳ تا ۱۲۷.
۲- طرحی از یک زندگی. نقدها و نظرها. پوران شریعت رضوی. ص ۳۰۷.
۳- شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۳۱.
۴- شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۴۲.
بررسي نامه تاريخي مهندس بازرگان و آيتالله مطهري در باب دکتر شريعتي و بازخواني حواشي آن
ماجرا از خانهی دکتر کاظم یزدی شروع میشود. در آنجا در حین جلسهای که تشکیل شده بود، مهندس بازرگان رو میکند به مطهری و میگوید؛ «شایعاتی هست که شما با مرحوم شریعتی اختلافاتی داشتید. من میدانم که اختلافی نداشتهاید. بیایید من و شما چیزی بنویسیم دربارهی دکتر شریعتی که ریشه این شایعات زده شود.»
شهید مطهری میگوید؛ «باشد من حاضرم.». بازرگان اضافه میکند؛ «یک چیزی شما بنویسید. یک چیزی هم من مینویسم. بعد این دو را با هم تلفیق میکنیم.» بازرگان میگوید؛ «من یک چیزی در تجلیل از شریعتی نوشتم. بعد که خواندم ایشان نپسندید. آقای مطهری هم مطلبی را که نوشته بود خواند. من نپسندیدم. همهاش در رد و نقد دکتر شریعتی بود. اعضای انجمن اسلامی پزشکان که در خانه دکتر یزدی بودند، خیلی اصرار کردند که به خاطر از بین رفتن شایعات، حتما چیز مشترکی بنویسیم.
چون میدانستیم که هیچ دو نفری نیستند که صددرصد، در همهی مطالب با هم توافق داشته باشند. من حرفهای مطهری را پذیرفتم. نوشتهی مطهری را گرفتم و خصوصا در مقدمه نظراتم را عنوان کردم. از جمله نوشتم «ما شهادت میدهیم که شریعتی در مسئلهی توحید، عدل، نبوت، معاد و امامت، هیچ مشکلی ندارد و به این اصول اعتقاد دارد.» مابقی مطلب را شهید مطهری نوشته بود. از جمله نوشته بود «ایشان به علت اطلاع کمی که از معارف اسلامی داشت ...» که دیدم این حرف صددرصد درست نیست، ولی چون به توافق رسیدیم آن را امضا کردم.»
متن اطلاعیه بازرگان و مطهری در سال ۵۶
«نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به اینکه بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقتطلباند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.
آنچه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایشهایش و یا استنباطها و اظهارنظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشتههای او منعکس است. اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.
ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که : ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.
از اینرو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بیغرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پردهپوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد میطلبیم و از همه افرادی که بیغرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.
والسلام علی من اتبع الهدی - مهدی بازرگان، مرتضی مطهری»
روایت از زبان محمد مهدی جعفری
محمد مهدی جعفری میگوید؛ «نوشته که منتشر شد دیدیم در جامعه اثر منفی دارد، خصوصا آن قسمتی که نوشته بود ایشان اطلاعات کمی از معارف اسلامی داشته است. من و دکتر پیمان و مهندس موسوی و بستهنگار و دکتر فریدون سحابی اعلامیه را برداشتیم و رفتیم منزل بازرگان. گفتیم این چیست که شما نوشتید ؟
مهندس بازرگان گفت؛ من مثل شاگرد مدرسه ناآگاهی بودم. وقتی معلم در کلاس نشسته، شاگرد پیش خودش میگوید من این حرف را میزنم و نمرهی بیست میگیرم. وقتی اعلامیه امضا شد، من پیش خودم فکر کردم که به پیروزی بزرگی دست پیدا کردهام که آقای مطهری را وادار کردهام که این حرفها را بزند و اعتراف کند که اعتقادات دکتر هیچ اشکالی ندارد.
بازرگان گفت: اعلامیه را آوردم پیش دکتر سحابی. ایشان آن را نگاه کرد و گفت «این چیه امضا کردی؟» اولین ضربه را دکتر سحابی بر من وارد آورد و مرا متوجه کرد که متن نامه آن چیزی نیست که من در آغاز فکر میکردم. گفتم حالا شما چه میگویید. من حرفهای شما را قبول دارم.
من (جعفری) گفتم؛ «در جامعه اثر منفی دارد.»
بازرگان گفت؛ «چه کار کنم ؟»
گفتم باید توضیحی بدهید که اثر اعلامیه از بین برود.
بازرگان گفت؛ «قرار نبود به این زودی منتشر شود. یک نسخه دست من بود. یک نسخه هم دست مطهری. چطوری این متن منتشر شده من نمیدانم. نسخهای که پیش من بود فقط به دکتر سحابی نشان دادم.
بعدها معلوم شد آقای مطهری وقتی از منزل دکتر کاظم یزدی بیرون میرود، اعلامیه را میدهد به کسی تا آن را بخواند. آقای مطهری به آن فرد میگوید این را بخوان اما منتشر نکن. آن فرد چون میبیند که نوشته به نفع مطهری و علیه شریعتی است، بلافاصله آنرا منتشر میکند.
مهندس بازرگان وقتی با عکس العمل دکتر سحابی روبرو میشود، به آقای مطهری تلفن میکند و میگوید؛ «خواهش میکنم این متن را منتشر نکن. ما از خیرش گذشتیم.» مطهری هم میگوید؛ «من فقط یک نسخه دادم به کسی. چشم. منتشر نمیکنم.»
بازرگان برای اینکه اثر آن اعلامیه را خنثی کند، برداشت و توضیحی نوشت. متن دوم را داد به من (جعفری) تا منتشر کنم. دیدم این توضیح خودش باعث ایجاد شک و شبهه در اصل موضوع است. متن خیلی رفع سو تفاهم نمیکرد. از اینرو آن را منتشر نکردم اما به دوستانم نشان دادم. این نامه منتشر نشد اما شایعهی آن در بین مردم پخش شد که بازرگان امضایش را پس گرفته است.»(1)
و از زبان همسر دکتر شریعتی
پوران شریعت رضوی، همسر دکتر شریعتی روایت میکند؛ «استاد شریعتی خطاب به آقای عبدالعلی بازرگان اظهار تاسف فراوان میکردند از نوشتن این اطلاعیه و میگفتند آقای مهندس بازرگان که جز حسن نیت نظر دیگری نسبت به علی نداشت، چرا پای چنین متنی را امضا کردند.»(2)
فرصت طلبی ساواک
ساواک نیز با انتشار گستردهی نامهی اول به اختلاف میان طرفداران شریعتی و مطهری و بازرگان و دودستگی میان مبارزان دامن زد؛ مراتب به عرض رسیده و تیمسار ساواک پینوشت فرمودند؛ «یک نسخه از این نامه را بهدست آورید و اگر ندارید فتوکپی شود و به حد زیاد در داخل و خارج بین دانشجویان پخش شود.»
در اجرای اوامر صادره اقدام و از طریق اداره کل پنجم، ۴ هزار برگ از روی نامه مذکور تهیه شد که ترتیب توزیع آن در داخل و خارج کشور داده شده است.(3)
تفاوت نامه اولیه با نامه منتشر شده
بعد از بازگشت پوران شریعت رضوی به ایران، مهندس بازرگان، او و استاد شریعتی را دعوت میکنند تا به منزلشان بروند. شریعت رضوی میگوید؛ «ایشان (بازرگان) تا ساعت ۱۲ شب به شرح و توضیح چگونگی نوشتن آن اطلاعیه پرداختند و کمال تاسف و اندوه خود را از انجام چنین عملی ابراز داشتند. ایشان گفتند؛ «من علی را بیشتر از بسیاری از همرزمانم قبول دارم و در این اطلاعیه قصد نقد اندیشههای اسلامی دکتر را نداشتم. هنگامی که با آقای مطهری مشغول نگارش این مطلب بودیم صحبت از "اشتباهات اصولی و فراوان" نبود. این کلمات بعدا و بدون اطلاع بنده در متن اضافه شده است.
دکتر سحابی بلافاصله بعد از اینکه اعلامیه را خواندند، بیدرنگ با من تماس گرفتند و گفتند آیا این حقیقت دارد ؟ شما چنین مطلبی نوشتهاید ؟ امضای خودتان است ؟ من گفتم بله. نگرانی شما از چیست ؟ گفتند: خودتان بعد از انتشار اعلامیه آن را خواندهاید ؟ گفتم نه! پرسیدند پس این تعبیر اشتباهات اصولی و فراوان یعنی چه ؟ من هم که در جریان اضافه شدن کلمات در اطلاعیه نبودم، اظهار بیاطلاعی کردم و تصریح کردم، حتما خود آقای مطهری این کلمات را پس از نوشته شدن متن اصلی اضافه کردهاند.
دکتر سحابی با تاسف و غمی که از صدایشان پیدا بود گفتند؛ شما بهتر است مجددا مطالبی بر رد نامه از قول خودتان بنویسید و منتشر کنید. چون پخش این نامه موجب رنجش خاطر دانشجویان داخل و خارج کشور میشود و نظرشان را نسبت به شما تغییر میدهد و بیاعتماد میگردند.»
اطلاعیه جدید مهندس بازرگان در رفع سوء تفاهمات اطلاعیه اول
«تهران به تاریخ دوم بهمن ۱۳۵۶
توضیحی برای دوستان عزیز و برای آشنایان و طرفداران مرحوم دکتر علی شریعتی ؛
مشروحه ای به تاریخ ۲۳/۹/۵۶ با امضای مشترک جناب آقای مرتضی مطهری و اینجانب به دست اشخاص رسیده است که با تعجب و تاسف تمام مشاهده شد، بر خلاف آنچه منظور و نظر بوده است تا وسیله خیری برای رهایی از سردرگمی و بازگشت وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود، برداشتهای نادرست از آن مشروحه، خود موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها در مسائل اساسی و حیاتی و وسیلهی بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است. دو دسته مخالف و موافق با آن که دو نظر و دو نتیجهگیری متضاد داشتهاند، ولی از جهت عدم توجه به متن و منطوق آن نوشته و در اثر سوء تفاهم راه مشترکی را پیش گرفتهاند.
برای جلوگیری از هرگونه سوءاستفاده، رفع هرگونه سوءتفاهم و محو آثار نامطلوب، لازم شد بدین وسیله به ادای توضیحات مختصری بپردازم.
دسته اول یعنی کسانی که نویسندهء خدمتگزار آزادی و اسلام و تشیع را بیولایت و بیدین اعلام مینمودند و لقب اعدی عدو ...... اسلام به او میدادند، حق نداشتند مانند کسی که در کلمهء طیبه جزء الاالله را برداشته و به لااله می چسبد، شهادت ما را که مرحوم شریعتی در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیر اسلامی نداشته است ندیده بگیرند و به بهانهء اشارهای که به اشتباهات فراوان او شده بود، اثبات حق به جانبی خود را بنمایند و با وجود تصرحی که به احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام کرده بودیم، ما را تایید کننده اتهامات ظالمانه گذشته خود معرفی بنمایند.
در طرف مقابل شیفتگان فکر و قلم شریعتی و تشنگان انقلاب و حقطلبی را میبینیم که در نوشتههای آن مرحوم شعلههای سوزان عشق و جرعهی گوارای هدایت یافته، سرمست از ارادت و احیانا اسیر تعصب گردیدهاند و در مطالعه آن مشروحه بینصیب از بیدقتی و بیلطفی نشدهاند. افرادی از این دسته علاوه بر آنکه توجه به شهادتهای تطهیر و تجلیل ما ننموده بودند، چون توقع نداشتهاند که در چهرهنگاری معشوقشان کوچکترین خط ناموزون ببینند، ستایشی را که از کوشش زیاد او در فراگرفتن معارف اسلامی و از انصاف و حقیقت جویی او در اعتراف و علاقه به رفع اشتباهات به عمل آمده بود، یک نوع توهین تلقی کردهاند. سختتر از همه آنکه جمله در مسائل اسلامی حتی مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است، به اندوه و خشمشان انداخته است.
حتی آنجا که دلیل عدم فرصت و محل کافی برای مطالعه بیشتر در معارف اسلامی را، تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی او ذکر کرده بودیم، بهرهمندی از فرهنگ غربی را به معنای غربزدگی گرفتهاند در حالی که فراگرفتن تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی برای هر ایرانی مسلمان اروپا و آمریکا رفته، عیب که نیست وظیفه و امتیاز نیز هست. افتخار امثال دکتر شریعتی، کوشش در این راه و ارمغان آوردن دیدگاههای جدید و طرز تفکر تازه برای دریافت بهتر و بررسی وسیعتر معارف بیپایان و حقایق ناشناخته اسلام است.
اگر انتساب تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی مرحوم شریعتی، ایرادگیری به او تلقی شده باشد، باید اعتراف کنیم که خود نگارنده نیز در غالب گفتهها و نوشتههایم، مرتکب همین گناه در مواجههی علمی با استفاده از تحصیلات عالیهی ناچیز و فرهنگ غربی ضعیف شدهام. ضمن آنکه همیشه اعتراف به اطلاعات ناقص در معارف و متون اسلامی و احتیاج به استمداد از اساتید فن و علمای صاحب نظر داشتهام.
دچار اشتباه دانستن، مگر نفی کلی خدمات و رد نظریات و مکتب کسی را مینماید ؟ غرض از مسائل اصولی و اساسی نیز که در آنجا ذکر شده و وعده بحث و نشر آن را دادهایم، اصول دین و ضروریات مذهب نبود که قبلا تصریح به عدم گرایشهای انحرافی در آن زمینه به عمل آمده بود. چرا این مطلب میباید وحشت و یاس در جوانان دلبند ما ایجاد کرده باشد ؟ مگر خارج از وحی الهی و غیر از چهارده معصوم، هیچ بشری اگر چه همتراز با بزرگترین متفکرین جهان چون سقراط و ارسطو و دکارت و نیوتن یا صدرالمتالمین باشد، میتوان مصون از خطا و اشتباه تصور شود یا سزاوار است کسی را چنین بپنداریم ؟ در نزد انسان اشتباه کردن لازمه کار کردن است و اشتباه داشتن شریعتی، لازمه پر کاری و تراوشهای فراوان فکری اوست.
آیا شرط اصلاح افکار و عقاید و تکامل اجتماعات متحرک، بیغرضی و انتقاد نیست ؟ آنچه خلاف حق و صواب است، شخص پرستی، چه مثبت و چه منفی آن و تعصب و جمود فکری است و آنچه به سود جامعه و مورد نیاز مردم پوینده حق و حقیقت است، آزاداندیشی و سعه صدر است. اگر من که تحسین کننده نبوغ و مدافع حسن نیت و تاثیر عمیق افکار شریعتی عزیز بودم، حق نداشته باشم با روح علمی اسلامی و استمداد از آراء پاک علاقهمندان، نکتهسنجی در اندیشههای ارزنده و اصلاحجویی در یادگارهای با برکتش بنمایم و حداقل راه تفکر و تحقیق و تصحیح را باز نمایم، پس چه کسی چنین وظیفه دوستی و اجتماعی و خدایی را باید ایفا نماید ؟ اگر در اجتماع خود تمرین نماییم که هیچگاه شخصیتها را ملاک تشخیص حق و باطل قرار نداده، به دستور پیشوای بزرگان، اشخاص را بر حق عرضه کنیم، هم کمتر گرفتار ملالت و دشمنی و تفرقه خواهیم شد و هم افراد شایستهمان پاکتر و عزیزتر خواهند شد. در این دوران بحرانی، تاریخ مملکت از درگاه ذوالجلال، اصلاح و اعتلای ملت و هدایت و توفیق نسل مسلمان مجاهد را مسئلت می نمایم.
مهدی بازرگان»
واکنش دانشجویان مسلمان کالیفرنیا
انتشار نامهی دوم، تاثیر چندانی در زدودن ذهنیت دوستداران شریعتی نسبت به نویسندگان اطلاعیه اول ندارد. پیشبینی دکتر سحابی درست درمیآید و دانشجویان مسلمان کالیفرنیا، اطلاعیهای خطاب به مهندس بازرگان صادر میکنند.
«انتشار اعلامیه مشترک شما و آقای مطهری و اعلام توضیح منتشرهی بعد در محافل دانشجویی ما باعث ایجاد بحثهای متعددی شده که ما را بر آن داشت تا همچون دیگر برادران مسلمان، نظرات خود را که انشاالله بر پایهی امر به معروف و نهی از منکر است، به حضورتان عرضه بداریم.
حقیقت این است که وقتی نوار سخنرانی شما در مجلس چهلم دکتر در مشهد شنیده شد، عدهای از افراد ذیصلاحیت متاثر شدند از اینکه شما دکتر را "معما" و زندگی و نبوغ و مرگ او را همه معما خواندید. گفته میشود به کار بردن کلمهی معما، آن هم از طرف شخصی چون بازرگان، جای تعمق دارد. اما طبق معمول با یک سری توجیهات سیاسی، مسئله خاتمه پیدا کرد.
اعلامیه حضرتعالی این سوال را ایجاد میکند که چهطور شخصی چون شما، آن هم در این گیر و داری که از هر طرف آگاهانه به جعل اکاذیب پرداختهاند، دکتر را متهم به داشتن اشکالات اصولی اسلامی میکنند. اگر ایشان دارای چنین اشکالاتی بود، چطور در مدت دو سال زندان ایشان به نوشتن و بررسی مطالب او نپرداختید و با خود او در میان نگذاشتید ؟ چرا در جلساتی که بعد از زندان داشتید و حضرتعالی و آقای مطهری هم گهگاهی شرکت میکردید، به طرح این اشکالات نپرداختید ؟ ما که صدای تکریم و تعظیم شما را در نوارها میشنویم.
فرمودهاید این به خاطر احساس مسئولیت شرعی است. اگر چنین است لطفا به ما جواب بدهید که چهطور شما در برابر دویست و چهل و هفت صفحه بیانیه منافقین که هم شما را به لوث نشانده و هم اسلام را و حتی آیات قرآن را تحریف کردند و عمل خائنانهی خود را به رختان کشیدند، نه از حیثیت خود و دیگر مجاهدان راستین که روزی افتخار شاگردی شما را داشتند دفاع کردید و نه آن مسئولیت شرعی، شما را و آقای مطهری سینه چاک اسلام را بر آن داشت که در مورد تحریف آیات قرآن لب از لب باز کنید.
در خاتمه به عرضتان برسانیم که نسل جوان مسلمان، به امثال آقای مطهری که مسائل مردم برایشان مسئله نیست و از جیب مردم ارتزاق میکنند و کشته شدن هزاران و بیخانمان شدن میلیونها مردم مسلمان و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بیتفاوت است، کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمانوار نشستهاند و دم از علی میزنند، جزء علمای راستین اسلام نمیدانیم که خود را مسئول شنیدن فتوایشان کنیم ...»(4)
ماجرای این نامهی تاریخی در اینجا به پایان میرسد اما مخالفت مطهری با شریعتی (که دیگر از سطح یک اختلاف فکری وعقیدتی تا سطح یک خصومت شخصی تنزل پیدا کرده است)، تمام نمیشود. با انتشار نامهی آیتالله مطهری به آیتالله خمینی و درخواست او مبنی بر جمع آثار دکتر شریعتی، اختلاف بالا میگیرد و با موضعگیری شدید طرفداران شریعتی علیه مطهری، این اختلاف وارد فاز جدیدی میشود. جهت آشنایی با دیگر ابعاد اختلاف مرحوم مطهری با مرحوم شریعتی، مطالعه مقاله «شریعتی و مطهری از نگاه یکدیگر»، به قلم همین نگارنده، توصیه میشود.
پینوشت
۱- بار دیگر شریعتی. محمد مهدی جعفری. ص ۱۲۳ تا ۱۲۷.
۲- طرحی از یک زندگی. نقدها و نظرها. پوران شریعت رضوی. ص ۳۰۷.
۳- شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۳۱.
۴- شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۴۲.
اشتراک در:
پستها (Atom)