نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه

روشنگری. افغانستان  سال گذشته نیز بزرگ ترین تولید کننده تریاک جهان بود و به تنهایی ۷۵ درصد کل مصرف تریاک جهان را تولید کرد. در واقع میزان تولید مواد مخدر در افغانستان هر سال بر سال پیش فزونی میگیرد و سازمان ملل پیش بینی میکند امسال افغنستان ۹۰ در صد تریاک جهان را تولید کند. با اینکه در سال ۲۰۱۲ دولت به کمک سازمان ملل  ۹۶۷۲ هکتار مزارع خشخاش را پاکسازی کرد که نسبت به پاکسازی سال قبل ۱۵۴ درصد افزایش داشت، اما در همین سال زمین های زیر کشت نسبت به سال قبل از آن بیش از ۱۸ درصد افزایش پیدا کرد وبه طور متوسط به رقمی در حدود ۱۵۴۰۰۰ هکتار رسید . هرگاه تولید تریاک هم در این سال ها کاهش یافته است تنها به علت بدی آب و هوا در آن سال و آفت زدگی محصول بوده است .
ویرانگری بمب ها و تانک ها و هواپیماهای بدون سرنشین، علیرغم فجایع تکان دهنده شان  ، در مقایسه با عواقب دیرپای جنگ شاید چندان بزرگ نباشد. اقتصاد افغانستان در اثر  جنگ ویران شده است و « صنعت » قاچاق در طول سال های بعد از ۲۰۰۰  برابر نیمی از اقتصاد رسمی آن بوده است. برای درک معنای این رقم مقایسه با کلمبیا روشنگراست. در این کشور که جنگ مواد مخدر آن از جنبه های مختلف شهره جهان است، صنعت تولید کوکائین هرگز از ۵ در صد اقتصاد رسمی فراتر نرفته است. در افغانستان از هر ده افغانی، یک نفر از راه کشت و قاچاق تریاک تامین معاش میکند.
واقعیاتی که به رونق تولید و تجارت مواد مخدر در افغانستان دامن زده است، از ارقامی که سازمان ملل در این رابطه منتشر کرده است، کمتر هولناک نیست. ۲۰ سال جنگ که بر زمینه رقابت ابرقدرت ها و اشغال و لشگرکشی های مستقیم و غیر مستقیم هردو « ابرقدرت» بر پاشد، فاکت هایی بوجود آورده که یکی از دیگری هولناک تر است. از جمله:
برخلاف تصور عموم، این فقر نیست که عامل اصلی رونق تولید و قاچاق مواد مخدر در افغانستان است، بلکه قیمت بالای تریاک و سود حاصل از آن است. بنا برگزارش سازمان ملل بهای بالای تریاک در سال های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به ترتیب ۷۷ و ۷۱ درصد علت شیوع کشت خشخاش در روستاها را تشکیل میداد. در حالیکه فقر و تامین سرپناه و غذا و لباس در سال های مزبور به ترتیب به نسبت  ۱۸ و ۱۳ درصد  عامل افزایش کشت در مزارع به شمار می آمد.
وقتی که سود بالاست، طبقات بالا رونق تجارت را بر عهده میگیرند. . در این رابطه دست هیچیک از طرفین صاحب نفوذ در افغانستان پاک نیست، اگر چه همه همدیگر را متهم کرده و سرخود را پنهان میکنند. در مورد طالبان ها، تردیدی نیست که اکنون تولید و تجارت مواد مخدر بخش اصلی مالیه طالبان ها را تامین میکند و علاوه بر مالیه، این تجارت خانه خراب کن برای طالبان ها به وسیله ای برای به دست آوردن نیرو و حفظ کنترل هم تبدیل شده است. این در حالی است که طالبان ها وقتی در قدرت بودند به شدت و با اعمال خشونت بسیار جلوی تولید مواد مخدر را میگرفتند. اینهم نمونه ای دیگر از ریاکاری و منفعت جویی مذهب در خدمت قدرت.
اما سهم طالبان ها  – و سایر جنگ سالاران و فرقه ها و مجاهدین، نباید بر واقعیت دیگری پرده بیندازد: سهم دولت در رونق تجارت مواد مخدر. در حقیقت بسیاری معتقدند  در این رابطه نقش و سهم طالبان ها درمقابل نقش دولت بکلی رنگ می بازد. بازیگران  بسیار متنوع هستند از آنها که دور حلقه مرکزی قدرت هستند مثل برادر حامد کرزای، احمد ولی کرزای تا فرمانداران محلی. در سال ۲۰۰۵ سربازان ناتو در مقر فرماندار ایالت هلمند، آخوندزاده، چندین تن هروئین کشف کردند.
اما مقامات ناتو و دولت های غربی هم در این زمینه دست شان پاک نیست. تولید مواد مخدر، و در واقع چشم پوشی بر کشت خشخاش و تولید تریاک و هروئین برای این مقامات، یکی از راه های مهم یارگیری دو ائتلاف ر همه سطوح بوده است. به عبارت دیگر در این زمینه آنها با طالبان ها و القاعده رقابت کرده اند.
طنز تاریخ اینکه ، آنهایی که با اشغال افغانستان و تحمیل جنگ بر آن، آنهم  به نام عدالت یا آزادی، این بلا را بر سر مردم افغانستن آورده و مواد مخدرو طالبان ها و اسلام گرایان را به جان مردم انداختند، خود از عواقب آن مصون نماندند. نه غربی ها و نه شرقی ها. هروئین افغانستان فقط به غرب نمیرود، گزارش سازمان ملل نشان میدهد تعداد روس هایی که هرساله از هروئین افغانی میمیرند بیش از تعداد سربازانی است که در جنگ  و اشغال افغانستان جان خود را از دست دادند.
گزارش سازمان ملل را اینجا بخوانید:
http://www.unodc.org/documents/crop-monitoring/Afghanistan/ORAS_report_2012.pdf
روشنگری: سونامی ابعادی جهانی داشت، و فاجعه چنان همدردی جهانی ایجاد کرد که مقادیر عظیمی کمک جلب شد و حالا حتی بین کشورها رقابت سرسختانه ای در گرفته که کدام یک مرکز سازمان دادن کمک ها باشند. یک رقابت جهانی هم برای بازسازی شروع شده و شرکت های بین المللی و مقاطعه کارها برای این که قراردادها را به خود اختصاص دهند فعالیت شدیدی را شروع کرده اند. بازسازی مراکز توریستی در اولویت است. البته این منبع درآمد عمده ای برای بیشتر کشورهای فقیر سونامی زده است و باید سریعا بازسازی شود.
sex-130_368
در این میان یک مشکل کوچک در رابطه با مردم محلی هم پیدا شده، البته زیاد مهم نیست. می توان آن را مثل بسیاری چیزهای دیگر – مثلا این که چرا شمارش قربانیان در این نوع کشورها تقریبا غیر ممکن است – نادیده گرفت،به خصوص که مردم فقیرند و نیازمند و می توان مشکلاتی را که به وجود می آید با پول و فواید آن در برآوردن نیازهای مردم حل کرد. اما به هر حال خبرش شنیدنی است.
مشکل این است که بسیاری از مردم محلی که اغلب بی سواد و فقیرند، برای توجیه فاجعه به خرافات متوسل شده اند و داستان های تخیلی ساخته اند. از جمله این که می گویند آب دیو دارد، از دریا و آب می ترسند، نه تنها حاضر نیستند در آن شنا کنند بلکه حتی حاضر نیستند به ساحل ها نزدیک شوند و به آب نگاه کنند. بعضی ها هم بازسازی محل های توریستی را انگیزه همان دیوی می دانند که درون آب خانه کرده است.
مقاطعه کاران و شرکت ها البته مردم تحصیل کرده ای هستند و می دانند این ها خرافات است. بعلاوه می دانند اکثر دیوها دوست دارند خانه شان راروی زمین سفت بنا کنند نه روی آب. از آب فقط برای شناکردن و لذت بردن استفاده می کنند و بین جزایرش با قایق و کشتی سفر می کنند و از مواهب طبیعت بهره می گیرند.
سونامی فقط حقایقی در مورد فعالیت انسان ها را رو نکرد – مثلا درمورد تخریب این طبیعت زیبا و محیط زیست بشر و نتایج آن بر زندگی انسان ها و یا در مورد فقر گسترده کشورهای این بخش آسیا که باعث شده آدم ها حتی ارزش داشتن یک عدد و شماره در کشور خود را نداشته باشند- بلکه اخبار بعضی از این دیوها راهم به رسانه ها کشاند.
هنوز چند روز از زلزله نگذشته بود و اجساد قربانیان سوئد که بیش از سایر کشورهای اروپایی در سونامی قربانی داد به کشور برنگشته بود که خبر محاکمه یک گروه از مردان متشخص پخش شد که بیشتر زندگی خود را در خانه های لوکس در تایلند و در برخی از نقاطی که توسط سونامی ویران شد سر می کردند. آن ها تجارتی به راه انداخته بودند که چند ویژگی مدرن – و حتی پست مدرن – داشت. از این قرار:
* گلوبال بود، یعنی از استونی تا سوئد تا تایلند کشیده شده بود.
* هوشمندانه جذاب ترین و سود آورترین کالای بازار گلوبال دو دهه اخیر، یعنی کالای تن، آن هم تن زن، را در معرض مبادله می گذاشت.
* جدید ترین و مدرن تری مفهوم عدالت را، که همه مفاهیم تاکنون شناخته شده را منسوخ کرده است[*]، به اجرا می گذاشت. یعنی prochoice بود، کالاهای متنوع عرضه میشد و خریدار هر چه را که می خواست می توانست انتخاب کنند: تایی یا تالینی، سوئدی یا مالزیایی، هر چند که ” اتفاق بر قضا “! کالای تن از کشورهایی مثل جمهوری های اروپایی شرقی و تایلند فراوان تر عرضه می شود تا کشورهای اروپایی . گویا زنان این کشورها بیش از زنان اروپایی این بازار را ” انتخاب ” می کنند!

به علاوه فعالیت اقتصادی آقایان “فضا و شرایط را فراهم می کرد تا همه بتوانند بنیه و استعدادهای خداد خود را رشد دهند و از نتایج آن بهره مند گردند.”در این تجارت همه آزاد بودند بخرندو بفروشند،لذت عرضه کنند و لذت ببرند، آزادانه از این سر جهان تا آن سر جهان بروند و هر جا که می خواهند ” کار” و ” زندگی” کنند، البته هرکس به اندازه ای که بنیه و استعدادش را رشد داده و آن ها هم که بنیه و استعداد زیاد نداشتند و کارآیی شان ته می کشید، بنا بر قانون مفید و هوشمندانه بازار ” حذف ” می شوند.
اگر دولت ها هم ” عقلانی ” عمل کنند و همانطور که اخیرا در کنفرانس ها و مقالات متعددی در اروپا مطرح شده و در کشور ما هم به نوعی به اجرا در آمده، این تجارت مدرن را تحت عناوینی شرعی و قانونی کنند، با اخذ مالیات کمی هم به حل مشکل کسر بودجه دولتی که حالا به یک مشکل عمومی در جهان تبدیل شده کمک می کنند.البته باید سیستم مالیاتشان را مثل کشورهای پیشرفته سرو سامان بدهند.

در دادگاه مدارک فراوان بود، بخشی از استراق سمع تلفنی توسط پلیس سوئد به دست آمده بود. یکی از مردان از تایلند به رفیقش در سوئد می گفت:
عجله کن. این جا کلی معامله هست که باید به آن سرو سامان داد. باید هر چه سریع تر به مالزی برویم. آن جا وضع بازار معرکه است.

عکس هم فراوان بود، این ها را خودشان گرفته بودند. عکس ها قبل از سونامی گرفته شده بود، مثل عکس این صفحه که از پاتایای تایلند است.
شاهد زنده بود: از جمله زنی که از استونی آمده بود. او تعریف کرد دختران از طریق شبکه بین المللی تجارت زنان به مرکز در استکهلم آورده می شوند. او گفت بعضی از آن ها کمتر از ۱۸ سال دارند و مجبور به تن فروشی می شوند.
زن های دیگر هم در دادگاه شهادت دادند. آن ها گفتند باید نیمی از درآمد خود را به این ۴ دلال می دادند. پول ها به بانک کشاورزی تایی در بانکوک یا پاتایا ریخته می شد. با پول چند زنی که شهادت دادند ویلاهای بنگالو، ماشین بی ام وی، قایق برای سفر بین جزیره ها و تعداد دوربین خریده شده بود. معلوم می شود بنیه و استعداد این آقایان به شدت برای رشد مساعد بود.
ریتا زنی که در تالین به دنیا آمده و بزرگ شده گفت مادرش ۱۱ سال پیش خانواده را ترک کرد، بعد پدر ناپدید شد.
دوسال پیش دلالان او را به یک کلاس استریپ تیز فرستادند تا بعد از آموختن آن به اروپا برای رقاصی اعزام شود. در استکهلم به جای آن به مرکز تن فروشی فرستاده شد.

زنان سوئدی بیشتر از زنان کشورهای دیگر به حقوق خود دست یافته اند و بخش سوئدی شبکه بین المللی تجارت زن لابد اندکی زیر فشار است. اما در آن جا که فقر بی داد می کند و حقوق زن زیر پا به این یا آن شکل لگد مال می شود، در تایلند و فیلیپین، استونی و اوکرائین، ایران و بوسنی دیوها هر روز آزادتر می شوند و “عدالت ” خود را به اجرا می گذارند.



برای اطلاح از مفهوم مدرن عدالت مراجعه کنید به سخنان “دانشمند” محترم دکتر محمد طبیبیان – رییس موسسه عالى بانکدارى و اقتصاددان – در گفت‌وگو با خبرنگار اقتصادى خبرگزارى دانشجویان ایران(ایسنا)دوشنبه ۱۲ دی. این هم بخشی از آن:
دکتر طبیبیان مفهوم عدالت در جهان امروز را چنین تعریف کرد: «عدالت در دنیاى امروز مفهومى است متعلق به فلسفه اخلاق؛ در پارادایم اقتصاد آزاد یکى از مهم‌ترین مولفه‌هاى عدالت، بحث آزادى فردى است. نقض حقوق انسانى و آزادى فردى افراد، اولین قدم براى نقض عدالت است. اولین مبحث عدالت، محروم نکردن مردم از بنیه‌ها و استعدادهاى خدادادى از طریق مهیا کردن فضا و شرایط رشد آنهاست. در همه انقلاب‌ها، بحث از اغنیا بگیرید و به مستمندان بدهید مطرح بوده است؛ ولى با گذشت زمان این دیدگاه کمرنگ‌ شده است.
مدیرعامل شرکت ملی گاز در حالی خبر از ورشکستگی و مشکلات شدید مالی این شرکت مادر تخصصی وزارت نفت می‌دهد که شرکت گاز در شرایط تحریم با کسب سالانه ۶ میلیارد دلار درآمد از اختصاص اعتبارات دولتی کاملا بی نیاز بوده و حتی با ادامه ساز و کار فعلی پرداخت یارانه‌ها هم مشکل مالی نخواهد داشت.
حمیدرضا عراقی مدیرعامل شرکت ملی گاز ایران در گفتگو با مهر ورشکستگی این مجموعه عظیم گازی را تائید کرده و می گوید: برای سال آینده باید با یک معماری، ساز و کار جدیدی برای تامین منابع مالی شرکت ملی گاز ایران دیده شود و خواستار حمایت بیشتر مجلس شد.
معاون وزیر نفت در امور گاز همچنین در گفتگوی دیگری خواستار افزایش درآمدهای شرکت ملی گاز برای سال ۹۳ شده است و تاکید می کند: برای سال آینده به منظور اجرای طرح‌ها و پروژه‌های صنعت گاز به حدود ۶ میلیارد دلار منابع مالی و اعتباری نیاز است.
ترازنامه شرکت گاز: سودده هستیم
با این وجود تراز نامه مالی منتشر شده شرکت ملی گاز که اسفند ماه سال ۱۳۹۱ منتشر شده حاکی از آن است که سود انباشت این شرکت مادر تخصصی وزارت نفت بیش از ۱۶٫۳ هزار میلیارد تومان بوده است.
از سوی دیگر در حالی مدیرعامل و سایر مسئولان شرکت ملی گاز این روزها با انتقاد از ساز و کار اجرای فاز اول قانون هدفمندی یارانه‌ها و مشکلات شدید مالی به شدن انتقاد می‌کنند و به نوعی سعی در مخدوش کردن برخی از دستاوردهای این طرح عظیم نظام اقتصادی کشور را دارند که کارشناسان مشکلات مالی این مجموعه را به دلیل عدم پیگیری وصول مطالبات عنوان می‌کنند.
درآمد ۱٫۵ میلیارد دلاری صادرات گاز به ترکیه
به گزارش مهر، آمارهای رسمی حاکی از آن است که از ابتدای سالجاری تاکنون به طور متوسط روزانه ۲۸ میلیون مترمکعب گاز به ترکیه صادر و ۱۵ تا ۱۷ میلیون مترمکعب گاز از ترکمنستان وارد شده است.
از این رو با آمار و ارقام موجود قیمت گاز صادراتی و وارداتی، شرکت ملی گاز حدود یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار درآمد از محل صادرات گاز دارد که حتی این درآمد به شرکت ملی نفت به عنوان تولیدکننده گاز هم اختصاص نمی یابد.
این در حالی است که از سال آینده با آغاز صادرات گاز به عراق و بدون احتساب قرارداد پاکستان، از این محل هم سالانه یک میلیارد تا ۱٫۲ میلیارد دلار درآمد کسب می کند.
درآمد یک میلیارد دلاری فروش گاز به پتروشیمی
یکی دیگر از منابع درآمدهای شرکت ملی گاز از محل فروش قیمت خوراک به مجتمع‌های پتروشیمی حاصل می‌شود به طوری‌که پس از مصوبات دولت و افزایش قیمت گاز پتروشیمی‌ها، شرکت ملی گاز می‌تواند سالانه بین ۸۰۰ میلیون تا یک میلیارد دلار درآمد مازاد در این بخش داشته باشد.
در حال حاضر به طور متوسط روزانه بین ۳۲ تا ۳۵ میلیون مترمکعب گاز به پتروشیمی‌ها تحویل می‌شود که با مصوبات جدید دولت بابت هر مترمکعب گاز به عنوان خوراک پتروشیمی (معادل ۱۶ تا ۱۸ میلیون مترمکعب در روز) معادل ۱۳ سنت درآمد کسب کند.
مطالبات گازی نیروگاه‌ها روی زمین ماند
هم اکنون حجم مطالبات از وزارت نیرو بابت گازرسانی به نیروگاه‌ها معادل یکهزار میلیارد تومان برآورد می‌شود که با وجود تلاش مسئولان وقت شرکت گاز در دولت دهم مبنی بر قسط بندی دریافت این مطالبات، از حدود ۱۰۰ روز گذشته تاکنون اقدامی برای وصول این مطالبات انجام نشده است.
درآمد ۹۰۰ میلیون دلاری صدور گوگرد و گازمایع
یکی دیگر از درآمدهای شرکت ملی گاز از محل فروش و صادرات گوگرد و گازمایع حاصل می شود و از این محل هم به طور متوسط سالانه ۸۰۰ تا ۹۰۰ میلیون دلار برای این مجموعه به صورت سالانه محاسبه شده است.
درآمد ۱۶۰۰ میلیارد تومانی عوارض گاز
در همین حال سالجاری با حمایت مجلس شورای اسلامی مصوب شده است که به ازای هر مترمکعب گاز مصرفی توسط مشترکان ۱۰ تومان به عنوان عوارض دریافت شود که به گفته سخنگوی شرکت ملی گاز از این محل هم سالانه حدود یکهزار و ۶۰۰ میلیارد توملان درآمد اضافی نصیب کشور می‌شود.
شرکت گاز مستقل از اعتبارت دولت
یکی از مسئولان سابق شرکت ملی گاز با انتقاد از مواضع مدیریتی شرکت گاز در دولت تدبیر و امید با تاکید بر اینکه سیاه نمایی به هیچ عنوان نمی‌تواند گره گشای مشکلات صنعت گاز کشور شود، به مهر، گفت: از مجموع ۴۳ شرکت زیر مجموعه شرکت گاز شامل شرکت‌های پالایشی، انتقال گاز، ذخیره‌سازی، مهندسی، بازرگانی و شرکت‌های گاز استانی حتی یک شرکت زیان ده و با تراز منفی مالی تا زمان تحویل دولت دهم به یازدهم وجود نداشته است.
در مجموع هم اکنون شرکت ملی گاز بدون نیاز به یک ریال اعتبارات دولتی و یا بودجه اضافی صرفا از محل صادرات گاز، گوگرد، گاز مایع، ما به تفاوت قیمت فروش خوراک گاز به پتروشیمی‌ها، عوارض فروش گاز، مطالبات معوق صنایع عمده و نیروگاه‌ها به طور متوسط سالانه ۵ تا ۶ میلیارد دلار درآمد داشته باشد.
این در حالی است که اگر کل درآمدهای حاصل از فروش گاز و وصول قبوضش به خزانه برود و ریالی از این درآمدها به شرکت ملی گاز تزریق نشود این مجموعه در شرایط تحریم دست کم چهار میلیارد دلار درآمد دست به نقد در اختیار دارد
بابک زنجانی راننده سابق بانک مرکزی؛ فقط ۱۰ میلیارد دلار بدهکارم! 

بابک زنجانی میلیاردر [به دلار $] بسیار جوان ایرانی و از اعضای معروف مافیای آخوندی اخیرا گفت‌وگوئی با نشریه آسمان داشته.

این اقا با این سن و سال، دو سال را در زندان گذرانده، دو سال سربازی بوده، چند سال هم گرفتار کار پرونده های مختلف دزدی در دادگاههای نمایشی اسلامی بسر برده ... و فرض میکنیم چند کلاس هم درس خوانده ... مدتی هم که راننده بوده ... معلوم نیست این میلیاردها از کجا و چطور در حسابهای ایشان و در کشورهای مختلف سر در آورده.
Picture
Picture
این اقا بخشی از "دارایی‌های خود" را این‌گونه لیست می‌کند:

شرکت هواپیمایی قشم، هلدینگ سورینت، باشگاه فوتبال راه‌آهن، بانک اسلامی (در کشور مالزی)، بانک «ارزش» تاجیکستان، موسسه‌ مالی اعتباری در امارات، سهامدار شرکت هواپیمایی «انور» در ترکیه و ... در مجموع، بیش ۲۵ هزار میلیارد تومان سرمایه.

او درباره بدهی‌های خود هم می‌گوید:
وزیر نفت گفته است من بیش از ۲ میلیارد دلار بدهی دارم اما بدهی من به این وزارتخانه یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون یورو بیشتر نیست. در کل حدود ۱۰ میلیارد دلار بدهکارم!

زنجانی جزئیات مذاکرات خود با سعید مرتضوی را توضیح می‌دهد و ادعا می‌کند: با یک جعبه شیرینی به خانه مرتضوی رفتم و فردای آن روز در سازمان تامین اجتماعی مذاکره کردیم.

او با بیان اینکه «سرباز بانک مرکزی بودم و راننده رئیس کل اسبق بانک مرکزی»، می‌گوید که «کارم را با صادرات پوست گوسفند شروع کردم» و «اولین کارمزدم از فروش ارز ۱۷ میلیون تومان بود». بخشی از جملات او در این گفت‌گو به این شرح است:
.در طول دو سال زندانی شدن، سوپر مارکت زندان را اداره می‌کردم - هرگز به دفتر مشایی نرفتم اما ایشان را در جاهای مختلف دیده‌ام.
- از یک نفر ۲۰ میلیارد چک داشتم که کم‌کم پاس شد.
- دویست میلیون دلار در تاجیکستان سرمایه‌گذاری کرده‌ام.
- هفده و نیم میلیارد یورو از پول ایران را به حساب‌های کشور منتقل کرده‌ام.
- در بانک مرکزی با وزرای سابق نفت و تجارت و همچنین آقای بهمنی جلسه داشتم.
- هنوز ازدواج نکرده‌ام.

"عاليجناب‌ گنجی" و "توجيه سياسیِ جنايت"، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
دليل دايره‌وارگیِ چرخه‌ی دگرديسی امثال اکبر گنجی چيست؟ چه‌ عواملی سبب شده‌اند منتقد عاليجناب‌های حکومتی خود به ملقمه‌ای از آن عاليجناب‌ها بَدَل شود؟ چرا اکبر گنجی که دگرانديش‌کُشی‌ رژيم کشتار را مصداق "جنايت‌ عليه بشريت" می‌خواند، توجيه سياسی جنايت‌پيشه کرده است؟ چرا اکبر گنجی با تعريفی که خودِ او و آيت‌الله خمينی بنيانگذار نظام و رژيم کشتار از اين نظام و رژيم داده‌اند، در افتاده است؟

۱
سراب
من هنگامی که اکبر گنجی به روزنامه نگاری جوينده‌ی حق بَدَل شد، در باره اش نظرعوض کردم ومدافع او در مبارزه اش با حُکام و حُکامک های اسلامی ، و نيزعلاقه مند به پاره‌ای از نوشته ها و نظرهای‌اش در رابطه با برخی مسائل سياسی و اجتماعی شدم. روشنگری های او درباره ی" قتل‌های زنجيره‌ای" را جسورانه، و نشانه ای از تمايل او به آزاد انديشی، آزاديخواهی و حقيقت جوئی و حق گوئی پنداشتم. در نگاه من اکبر گنجی به مانند بسياری از کوشندگان سياسی با پی‌بردن به خطاهای خويش به نقد و تصحيح روی آورده بود. علير‌غم بوداری و سؤال برانگيزبودن انتشار مقاله‌ها ونوشته ها وعکس های اعتصاب غذای‌اش ازدرون زندان و پخش شان به اقصی نقاط جهان، تحت تاثير شجاعت و ذهن جويا و پُر تحرک‌اش قرارگرفتم. برای آزادی او فعاليت کردم، و تا حدخود صدای اوعليه ولی فقيه وتمامی مظاهرگند آلود فقاهتی شدم. در ذهن خود ازگنجی تصوير روزنامه نگاری نقش زدم که در داخل ايران در برابر جنايت های حکومت اسلامی قدعَلَم کرده است. او را شايسته ترين نماينده و سخنگوی آنچه "روشنفکری دينی" خوانده می شد، تصور کردم ، درحمايت از اين دوره ی زندگی و کار او مطالبی نوشتم وحتی در برخی ازکتاب ها و مقاله‌هايم پاره‌هائی از افکارو کردار وی را مورد ستايش قرار دادم (۱).
گنجی آزاد شد، وخوشحالی ناشی از اين آزادی سبب شد که چشمان من همچون چشمان بسيارانی ديگربرخروج آزادنه‌اش، به مانندِ نشرو پخش ملی و بين المللی نوشته ها وعکس‌های اش از درون زندان، بسته شود. مهم به گمان من اين بود که او در خارج از کشور درادامه مبارزات و فعاليت های اش عليه حکومت اسلامی چه خواهد آموخت، وچه خواهد کرد. روزهای نخست ورودش به غرب بساط استقبال و شادی پهن شد، همان بساطی که در رابطه با يکی دو نويسنده و روزنامه نگاری که به خارج از کشورمهاجرت کرده بودند، شاهد بوديم. با دسته ها و حلقه های گُل سراغ اش رفتند و با اين وآن فيلسوف ورجل سياسی و فرهنگی ايرانی وغيرايرانی همنشين اش کردند، وعکس‌ها و مصاحبه ها و سخنرانی های ريز و درشت برای‌اش دست و پا شد. گنجی به عنوان مبارزی انقلابی- و به نوعی" انتحاری"- درمخالفت با ولی‌فقيه و عاليجناب ها دورو برش، مورد استقبال و حمايت بخش بزرگی از اپوزيسيون، واز همين طريق مورد استقبال و پشتيبانی تعدادی ازشخصيت های فلسفی و سياسی و محافل بين المللی قرار گرفت.
۲
آغاز دايره‌وارگیِ چرخش
حمايت های گسترده ازاکبرگنجی، و تريبون سازی ها و کرسی ساختن‌های مرسوم درخارج از کشور با سرعت ودرچنان فضای هيجانی‌ای طی طريق کرد که اکبر گنجیِ گيج شده فرصت هضم نيافت و نتوانست علائم بروز توهم رهبريت فکری وعملی، درگفتار و رفتار بپوشاند. حاميان دانشگاهی او با براه انداختن ديدارهای نمايشی با اين و آن بزرگ فلسفه و سياست و هنر، وبا تلنبار کردن امضاء در پای حرف های او، و سپس ترآوازه گری هائی همچون "اتاق فکر"سازی، آنهم برای هدايت جنبش آزاديخواهانه درداخل کشور، اندک اندک اسباب تعجب به ادوات مزاح و خنده بدل می کردند. (ومنِ خوشبين نيز صدای خرد شدن ذهنيت ام در باره ی گنجیِ روزنامه نگار را می شنيدم).
دُم خروس اما خيلی زود آغاز چرخش دايره وار اعلام کرد. " شو"ی اعتصاب غذای نيويورک صحنه‌ی نمايش دُم خروس از زير شال سبزِ چند متری شد. در اين "شو" انحصارطلبی و حزب فقط حزب الله و نشانه‌های "پاسداريت" اکبر گنجی عود کرد. "لابيست های حکومتی – دانشگاهی" در امريکا و جماعتی که با اين نوع شوها بودجه سازی کرده ومی کنند، وگروهی فيلسوف و اساتيد دانشگاهی و چهره‌ها ی سياسی و فرهنگی و هنریِ جّوگير شده ، زير پای گنجی شانه دادند و چنان "داريه دنبک" دموکراسی خواهی راه انداختند که ديدنی و شنيدنی بود. انتقادها و اعتراض ها نيززير ضرب آهنگ ها و بی اعتنائی های متفرعنانه خفه شد. هنوز بساط" شو" جمع نکرده بودند که نوشتم :
"...... گنجی با پيشه کردن روشی فرقه گرايانه وغير دموکراتيک در اعتصاب غذا ی نيويورک به موقعيت سياسی خود لطمه زد، و در حد خويش نيزبر تفرقه وتشتت ميان نيروهای اپوزيسيون افزود .
در اين اعتصاب غذا جزبه رنگ سبز و حمايل شنل واره های سبز برگرده ی حاميان اين اعتصاب غذا به هيچ نماد و رنگ ديگری اجازه حضور داده نشد. گنجی حتی از نصب پرچم های سه رنگ، با و يا بدون شير خورشيد، در محدوده و جايگاه اعتصاب غذا پرهيز کرد، پرچمی که نه فقط سلطنت طلبان و مجاهدين خلق ايران که بسياری از ايرانيان مستقل و وطن پرست حامل آن بوده و هستند، پرچمی که نماد های هزاران سال تمدن بر آن نقش بسته است. گنجی حتی در اتخاذ و طرح شعارها نيز ايجاد محدوديت کرد، و شعار هايی که اين روزها از سوی دلاوران آزدايخواه در خيابان ها ی ميهنمان فرياد می شوند، دراين اعتصاب غذا راه نيافتند .
گنجی بارها کاربرد اينگونه روش ها غير دموکراتيک و فرقه گرايانه ی حزب الهی ها و گروه های فشارحکومت اسلامی را در گفتار ونوشتار مورد نقد و نفی قرار داده بود : "..... اينان افراد جامعه را به درون گروه و برون گروه تقسيم می کنند و برون گروه ها را دشمن تلقّی می کنند... ". (۲) گنجی مدعی است که از زمانی که در تاييد آزادی به کلمات قصار خمينی استناد می کرد فاصله گرفته است(۳) , به همين دلايل وجود چنين رفتاری از سوی او غيرمنتظره و تعجب آوراست.
گنجی حضور پرچم سلطنت طلبان و شعار های آنان را شايد به اين خاطر که" رژيم سلطنتی به دوران ما قبل مدرن تعلق دارد " (۴)- بر نتابيد، اما روشن نيست چرا در برخوردی غير روشنفکرانه وبرای بهره برداری تبليغاتی و ابزاری تا آنجا پيش رفت که خواننده ی سلطنت طلبی چون خانم گوگوش را برای حمايت از اعتصاب غذا دعوت کرد، خواننده ای که در بسياری از کنسرت های اش با بر روی شانه انداختن پرچم نماد " دوران ما قبل مدرن" به روی صحنه رفته است . شوی اعتصاب غذا در نيويورک زنگ آغاز چرخش اکبر گنجی روزنامه نگار بود ....." (۵)
۳
رذيلت سکوت در برابر کشتارها
بعد از" شو"ی اعتصاب غذای نيويورک اکبر گنجی به سراغ کشتارها و دادخواهی از قربانيان و محاکمه آمران و عاملان کشتارهای رژيم کشتار رفت، و به " کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل " نامه ای نوشت . در اين نامه گنجی ضمن بر شمردن جنايت های حکومت اسلامی، به ويژه کشتارهای دهه ۶۰، خواستار رسيدگی به جنايت های حکومت اسلامی شد. وی برای اينکه نشان بدهد که چقدر دقيق وعميق فکر می کند و می نويسد با انتشار چهار مقاله (۶) مبانی، زمينه ها، شواهد و اهداف " نامه " اش را هم شکافت. امضا کننده ها هم برای محکم کاری زيرنامه امضا ريختند.
گنجی در نامه خطاب به " کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل "، فهرست وار به برخی از جنايت هايی که حکومت اسلامی تا آن موقع مرتکب شده بود ، اشاره داشت:
".....رفتارهای اين رژيم در سرکوب مردم ايران، مصداق جنايت عليه بشريت است. اين رژيم در ايران تبعيض جنسی و مذهبی و قومی برقرار کرده است، رژيمی است که با انديشه، شادی و زيبايی مخالفت بنيادی دارد، رژيمی است که دهها روشنفکر معترض را در داخل و خارج از ايران ترور کرده است، رژيمی است که بسياری از مخالفان و دگرانديشان را اعدام کرده است. ...." . و به اين دليل که :" ..... کارنامه ی زمامداران سياسی ايران مصداق روشن جنايت عليه بشريت " است (۷)، مجازات سران جنايتکار اين رژيم، ازجمله يکی از تدارکات چيان اين جنايت ها، محمود احمدی نژاد در خواست شده است. گنجی در مقاله های مو شکافانه و در"نامه" ، رهبران اين حکومت ازخمينی ی بنيانگذاراش گرفته تا خامنه ای رهبرو ولی فقيه واحمدی نژاد رياست جمهور را بدرستی " مصداق روشن جنايت عليه بشريت " معرفی کرده است، به سخن ديگر رژيم و نظام دينی، رژيم و نظامی ضد بشر، فاسد و جنايتکار معرفی و مجازات اش درخواست شده بود. نگاه گنجی، ( و برخی ديگر از امضا کنندگان اين نامه)، در اينکه رهبران نظام دينی و حکومت اسلامی " مصداق روشن جنايت عليه بشريت " هستند، نگاه و شناختی تازه است، به ويژه گنجی ای که پيش تر با تاسف بر زبان آورده بود: " ...... شکست اصلاحات عين شکست نظام است ....آنها که خود را برای شرکت در مراسم تحريم اصلاحات و خواندن فاتحه آماده کرده اند بايد بدانند اگر چنين سودايی عملی شود آن مجلس، مجلس ترحيم همه ما خواهد بود و...."(۸) .....
بدون ترديد برای بسيج ايرانيان بيان نکته ها ی واضح و مبرهن از سوی گنجی، که: " سکوت در برابر جنايت، مشارکت در جنايت است" و يا " ....فاجعه ی بزرگ تر آن است که بسياری از افراد اين جنايات را می بينند و سکوت می کنند. ....سکوت در برابر شکنجه و جنايت، و حالت عدم اطلاع به خود گرفتن، بخش مهمی از رذيلتی است که متأسفانه ميان ما فراگير شده است. بهانه تراشی برای سکوت و بی تفاوتی، کار چندان دشواری نيست. .........."(۹)، قابل فهم، موثر و کارآ خواهد بود اما نه به آن اندازه که به باور پايبندی پيشتاز اين دست اقدام ها به دموکراسی و آزادی رسيده باشند......"(۱۰)
۴
توجيه سياسی جنايت
گمانه زدن اين که اکبر گنجی، نويسنده نقد "توجيه ايدئولوژيک جنايت "(۱۱) خود روزگاری در نقش عاليجنابی ظاهر شود که "توجيه سياسی جنايت" کند، لااقل برای من ساده نبود. گمان نمی بردم " اژه ای " وار جنايت هائی که به نوشته و گفته ی خودش" مصداق جنايت عليه بشريت" هستند واز نگاه او " سکوت در برابر جنايت ها مشارکت در جنايت" تلقی می شود را توجيه سياسی کند. گنجی جنايت ها و کشتارهای نظام کشتار را واکنش اين نظام دربرابر واکنش خشونت آميز مخالفان نظام اعلام کرده است. درواقع او با ذبح شرعی حقيقت، جنايت ها و کشتارهائی که حکومت اسلامی مرتکب شده را به گردن دگرانديشان و روشنفکران و مخالفان انداخته و حکومت اسلامی را رژيمی که دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت تحمل می کند جا می زند. (۱۲)
اکبرگنجی برای اثبات مدعيات اش به روال مرسوم پس از آسمان و ريسمان کردن چرتکه به دست با شمارش وجمع زدن تعداد قربانيان بر آن می شود اثبات کند که حکومت اسلامی نظام و رژيم کشتار نيست، و از دل چنين حکمی نظام اسلامی را به نوعی تعريف کند، در حالی که او اين نظام را پيش تر تعريف و معنا کرده بود :
".....رفتارهای اين رژيم در سرکوب مردم ايران، مصداق جنايت عليه بشريت است. اين رژيم در ايران تبعيض جنسی و مذهبی و قومی برقرار کرده است، رژيمی است که با انديشه، شادی و زيبايی مخالفت بنيادی دارد، رژيمی است که دهها روشنفکر معترض را در داخل و خارج از ايران ترور کرده است، رژيمی است که بسياری از مخالفان و دگرانديشان را اعدام کرده است. ...." است (۱۳).
و اصرار در تجديد نظر در تعريف درحالی ست که بنيانگذار نظام اسلامی ، يعنی کسی که اين نظام حادث کردنيز نه فقط در حرف، که درعمل رژيم و نظام اسلامی اش را تعريف کرده است :
" ....نظام اسلامی ، نظامی ست که امت اش بايد مثل پيغمبر شمشير داشته باشند تا آدم بکشند، ائمه‌اش همه جندی( نظامی ) باشند، همگی جنگی باشند، شمشير بکشند. آدم بکشند.... خليفه می خواهد که دست ببرد، حد بزند، رجم کند، و بداند با چند سال زندان کارها درست نمی شوند. در اين نظام بايد عواطف کودکانه را کنار گذاشت ...برای حفظ کيان‌اين نظام چه بکُشی و چه کشته شوی، به بهشت خواهی رفت....تعلل برای بر پا کردن داربرسرچهارراه ها، برای دار زدن روزنامه نگاران ، پذيرفتنی نيست وبرای چنين تعللی بايد توبه کرد، قطع دست و پا در ملاء عام و در آوردن چشم و سنگسار و شکنجه و اعدام عملی درمانی و آموزشی و نوعی جراحی شفا بخش است و...." (۱۴) تعريفی که هم در رابطه با اين سی و اندی سال و هم عمر۱۴۰۰ ساله اسلام وريشه ها و زمينه های حضور خشونت به عنوان همزاد اسلام ( به ويژه در تشيع) حق مطلب ادا کرده است. اکبر گنجی عليرغم دو تعريف به دست داده شده در کلام و در عمل باز اصرار دارد با مصادره ی به مطلوبِ فاکت ها و "مدعيات" تعريف ديگری قالب کند و عنصر اصلی تعريف حکومت اسلامی ، يعنی خشونت و کشتاررا فرافکنانه به گردن ديگران بياندازد
"..... الف- جنگ کردستان: داستان درست از فردای پيروزی انقلاب(۲۳ بهمن) با حمله به شهربانی مهاباد و خلع سلاح آن آغاز شد. چند روز بعد- در ۳۰ بهمن- مهاجمين پادگان مهاباد را خلع سلاح کرده و تجهيزات و مهمات آن را با خود بردند. جنگی که آغاز شد، به کشته شدن هزاران تن از طرفين انجاميد.
ب- جنگ گنبد: درگيرهای گنبد در اسفند ماه ۵۷ آغاز شد و در فروردين ماه ۱۳۵۸ جنگ اول ترکمن صحرا شکل گرفت. بعد هم نوبت به جنگ دوم گنبد رسيد. در اين دو جنگ نيز تعداد زيادی از طرفين کشته شدند(به عنوان نمونه به مقاله "جستاری در چريک های فدايی" که به فعاليت های آنان فقط در يک شهر پرداخته توجه کنيد.)
پ - "قيام آمل" توسط گروه مارکسيست/لنينيستی/مائوئيستی اتحاديه کمونيست های ايران(سربداران)، يک نمونه کوچک از خشونت های دهه شصت را به نمايش می گذارد. قيام آمل در بهمن ۱۳۶۰ ، به نوشته منابع همين گروه، منجر به کشته شدن بيش از ۲۰۰ تن از نيروهای طرفدار رژيم و زخمی شدن بيش از ۵۰۰ تن از آنان شد. در اين واقعه فقط ۴۴ تن از نيروهای اتحاديه کمونيست های ايران کشته شدند( پرنده نوپرداز، ص ۱۳۲).......
ت- فاز نظامی سازمان مجاهدين خلق: سازمان مجاهدين خلق در خرداد ۱۳۶۰ طی بيانيه ای آغاز فاز نظامی را اعلام کرد. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تير ۶۰، انفجار دفتر نخست وزيری در ۸ شهريور ۶۰، انفجار دفتر دادستانی، و...شماری ديگر از ترورها که هدف همه آنها- به گفته مسعود رجوی و ديگر رهبران سازمان- نابودی تمامی رهبران رژيم و "بی آينده کردن" آن بود، به کشته شدن تعداد زيادی از رهبران جمهوری اسلامی منتهی شد."……(۱۵)
و می بينيد حّد وميزان" حقيقت" جوئی وگوئیِ روزنامه نگار مسلمانی را که تا قبل ازجا افتادن در فرنگ در تقبيح جنايت های رژيم سينه چاک می داد؟
من قصد ندارم دررابطه با قلبِ واقعيت و حقيقت توسط گنجی نمونه و فاکت بدهم، فجايع هنوزميليون ها شاهد زنده دارد. و وجدانی اگر در کار باشد آن چه در روزهای پيش از انقلاب، و روزها و هفته های آغازين انقلاب در جامعه ما رخ داد برآن حک شده است : روزهای آخر دی ماه و اوائل بهمن ماه سال ۵۷ ، روز های حمله گروه های فشار و ياران گنجی درسرتاسر ايران به تجمع های استادان دانشگاه ها و اهل قلم و زنان، به سينماها ( گفتن ندارد که منظورم آدم سوزان سينما رکس آبادان نيست! که در آن فاجعه بيش از۴۰۰ زن و مرد و کودک در آتش سوزانده شدند ) ومراکز فرهنگی و هنری و رستوران ها با شعارها و شعائر اسلامی ، روز های حمله به شهرنو و سوزاندن تن فروشان، به دار آويختن دسته جمعی معتادان در ملاء عام، روزهای حاکم شرع خمينی حجت الاسلام والمسلمين صادق خلخالی ، روزهای حمله به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها ، و روزها و شب های کشتار ددمنشانه ی اسيران وابسته به رژيم پهلوی از روی پشت بام مدرسه علوی ، درست از ۲۶ بهمن ماه سال ۵۷ و....
اکبر گنجی در مورد مجاهدين خلق ديگر با طيب خاطر " حقيقت کُشی" می کند .او از خودش نمی پرسد که چرا مجاهدين فاز نظامی شان را سال ۶۰ آغاز کردند، مگر سال ۵۸ و ۵۹ را از آن ها گرفته بودند؟ روزنامه نگارحقيقت جو نبايد يادش رفته باشد که رهبری سازمان مجاهدين خلق ايران سال اولِ بعد انقلاب حامی حکومت اسلامی و حتی نگران سلامت "امام خمينی" و بيماری قلب اين "پدر بزرگوارشان " بودند ، آنهم درست درهنگامه ای که هواداران نوجوان اين سازمان و ساير جريان های سياسی به گناه فروش نشريه سازمان در خيابان ها مورد ضرب و شتم، ضربه چماق ونيش چاقو وقمه قرارمی گرفتند ، و افراد گروه های حزب الهی حتی دختران نوجوان هوادار اين سازمان و جريان‌های سياسی ديگر را مورد تعدی جنسی قرار می دادند.
اکبرگنجی که آن روزها، يعنی روزها ی آغازين ِ بعد از انقلاب، دستی در کميته و سپاه داشت، نمی بايد سخنرانی‌۲۷ مرداد ماه ۱۳۵۸ خمينی را که در حمايت از حمله حزب الله به دفاتر روزنامه ها بود، فراموش کرده باشد:
"..... اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل کرده بوديم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بوديم و رؤسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بوديم و چوب های دار در ميدان های بزرگ برپا کرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو کرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمی آمد. من توبه می کنم از اين اشتباهی که کرده ايم..."
راستی جناب گنجی! کنش روزنامه نگاران چگونه کُنشی بود که واکنش وتاوان‌اش دار زدن بر سر چهارراه ها می بايد باشد؟
خمينی درروز ميلاد پيامبراسلام در سال ۱۳۶۱، دررابطه با موج دوم کشتار جمعی مخالفان و دگرانديشان، برای چندمين بار نشان داد که ريشه خشونت ها و کشتارها" نظام و رژيم کشتار" از کجا آب می خورند:
".....شما آقايان علما، چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می رويد؟ چرا هی آيات رحمت را در قران می خوانيد و آيات قتال را نمی خوانيد؟ قران می گويد بکشيد، حبس کنيد.... پيغمبر شمشير دارد تا آدم بکشد. ائمه همه جندی( نظامی ) بودند. همگی جنگی بودند. شمشير می کشيدند. آدم می کشتند.... خليفه می خواهيم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. اين عواطف کودکانه را کنار بگذاريد...."
اکبر گنجی درادامه کشفيات حيرت انگيزی که طهارت حکومت اسلامی را هدف گرفته است توجيه اسير کُشی تابستان سال۱۳۶۷ را نيز به ساير فرافکنی ها اضافه می کند.اومی نويسد:
"......به گزارش تعداد زيادی از زندانيان آن دوران، نيروهای سازمان( مجاهدين) از قبل در جريان قرار داشته و خود را برای اين امر آماده کرده بودند. آنان که خود را پيروز فرض می کردند، در زندان های سراسر کشور ديگر اتهام خود را "منافقين" اعلام نمی کردند، بلکه قهرمانانه می گفتند:"مجاهدين". حتی نقشه جغرافيايی تهيه کرده و مسيرهای پيروزی را گام به گام تعقيب می کردند. .." .....و به عنوان نمونه از يکی از مشابهين اش نقل قول می آورد تا بهانه و توجيه خمينی در باره‌ی کشتار تابستان ۶۷ در فتوی جنون آميز را توجيه کرده باشد.(۱۶)،
خمينی درفتوی کشتار سال ۶۷ چنين حکمی صادر کرده بود: ".......از آنجا که منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روی حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسيک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاريهای حزب بعث عراق و نيز جاسوسی آنان برای صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکيل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و ميکنند محارب و محکوم به اعدام ميباشند ....".
و بازمی بينيد شباهت های ناگزيز مدعيات گنجی را با فتوی جنون آميزِ خمينی؟. اين که اسرای "رژيم کشتار" از آنچه در بيرون اززندان می گذشت اطلاع داشتند امری غيرمترقبه و نشانه ی ارتباط آنان با مجاهدين ساکن در عراق نبود. آنان از طريق ملاقاتی های خود و حتی اطلاع رسانی های با برنامه در زندان ها توسط خود رژيم از آنچه در بيرون می گذشت مطلع می شدند. اينکه خبر فعاليت های سازمان مجاهدين، مجاهد های اسيررا خوشحال و تحريک و تهييج می کرد هم امری بديهی بود، سؤال اما اين است که پاسخ اين اطلاع داشتن ها و شادی کردن ها در پشت ديوارهای زندانِ رژيم کشتار قتل عام هزاران مجاهد و غير مجاهد و ضد مجاهد اسير، آنهم به شيوه و روش سبعانه ای که پيش رفت، بود؟. کشتار افراد گروه هائی که اگر مرتکب خشونتی هم شده بودند، خشونت از نوع حکومتی و در کنار رژيم کشتار و عليه مخالفان رژيم و دگرانديشان و روشنفکران بود را چگونه می توان توجيه کرد؟
گنجی درپاره‌ای ديگراز مقاله اش چنان تصويری ازفضای دگرانديشی و روشنفکری ميهنمان، و برخورد حکومت اسلامی با دگرانديشان وروشنفکران و مقوله های آزادی انديشه و بيان و قلم و نشر و سانسور می دهد که بی شک اگر همان فيلسوفان و سياستمدارانی که او افتخار حضور در محضرشان يافته است ، و يا سازمان هائی مثل سازمان «حقوق و دمکراسی» و... از ديدگاه گنجیِ واقعی اطلاع پيدا کنند نخستين سؤال شان از ايشان اين خواهد بود که :" عاليجناب! پس چرا معطليد؟ چرا هنوزسر بردامان غرب امپرياليسی و مزايای‌اش خوابانده‌ايد، چرا به بهشتِ تحمل دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت بر نمی گرديد؟ بهشتی که امريکای پناه داده به جنابعالی به گَردپای‌اش هم نمی رسد ؟".
و اين ها تصاوير و تفاسير گنجی از عملکرد رژيمی ست که تا قبل از جا خوش کردن عاليجناب درامريکا رهبران‌اش را جانی و رفتارشان را مصداق جنايت عليه بشريت، معرفی می کرد:
".......صدها روشنفکر دگرانديش در داخل ايران در حال ابراز وجودند. آثارشان در رسانه ها و از طريق کتاب منتشر شده و می شود. آيا همه افرادی که در داخل ايران ابراز وجود می کنند، ابراز وجودشان(مخالفتشان) "از حد ستيزه های جناحی دستگاه فراتر" نمی رود؟ روشنفکر برجسته و سکولار- خشايار ديهيمی- يکی از زندانيان سياسی دهه شصت ، حدود ۱۵۰ کتاب به فارسی برگردانده و منتشر کرده است. تمامی آثار او، بديل جمهوری اسلامی و ولايت فقيه هستند. چرا "منطق رژيم کشتار" در مورد او به کار نمی افتد و همچنان زنده است؟......آرش نراقی بيانيه های زيادی عليه جمهوری اسلامی امضا کرده است. عليه ولايت فقيه در دانشگاه سخنرانی و منتشر کرده است. بيانيه مرگ جمهوری اسلامی را نوشته و امضا کرده است. در اعتصاب غذای مقابل سازمان ملل هم شرکت داشته و سخنرانی کرده است. از بهائيان هميشه دفاع کرده و در کنفرانس آنها شرکت کرده است. همجنس گرايی را نه تنها اخلاقا قابل دفاع دانسته که آن را با قران هم سازگار کرده است. همه اين فعاليت ها هم علنی بوده و "نظام کشتار" از آنها با خبر است. با اين همه، در دوران پس از جنبش سبز و دوران احمدی نژاد، چهار کتاب آينه جان(چاپ اول زمستان ۸۸)،درباره عشق، شامل "در فضيلت عشق اروتيک" (چاپ اول ۱۳۹۰)، حديث حاضر و غايب(چاپ اول ۱۳۹۰) و اخلاق حقوق بشر(چاپ اول ۱۳۸۸) را در جمهوری اسلامی منتشر کرده است. نکته جالب درباره کتاب آخر اين است که حاوی مقاله هايی در دفاع از دخالت بشردوستانه است. مجله های داخل کشور نيز دائما مقاله های او را منتشر کرده و يا با او مصاحبه می کنند. عکس اش را هم روی جلد مجله کار می کنند. آرش نراقی فقط يک نمونه است......آيت الله خامنه ای به شدت مخالف "ليبرال دموکراسی" بوده و صدها بار آن را نقد و رد کرده است. با اين همه، آثار اکثر متفکران بزرگ ليبرال به فارسی ترجمه و انتشار يافته است: کارل پوپر(جامعه باز و دشمنانش، و....)، فون هايک (راه بردگی، قانون قانون گذاری و...)، جان راولز(نظريه عدالت، عدالت انصافی، قانون مردمان،و...) ، آيزيا برلين(چهار مقاله درباره آزادی، آزادی و خيانت به آزادی، ريشه های رومانتيسم، مجوس شمال، کارل مارکس، سرشت تلخ آدمی، و...)، آمارتياسن(اخلاق و اقتصاد، برابری و آزادی، توسعه يعنی آزادی، انديشه عدالت، هويت و خشونت، و...)،ريچارد رورتی، مارتا نسبام، هيلری پاتنام، جان لاک، ميلتون فريدمن، و ده ها ليبرال ديگر......فقط ليبرال ها نيستند، بسياری از آثار مارکسيست ها(از مارکس و انگلس و پولانزاس و آلتوسر و هابسبام گرفته تا بقيه) ترجمه و منتشر شده و می شوند. آثار الحادی بسياری در اين ۳۴ سال با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با کاغذ و فيلم و زينک دولتی منتشر شده و می شود. رمان ها را در نظر بگيريد، آنها "جهان های بديل" جمهوری اسلامی خلق می کنند. آيا آنها دگرانديشانه نيستند؟..."(۱۷)
و البته گنجی شکسته نفسی کرده است که نمونه ی خودش را به عنوان نمونه‌ی درخشان حضورتحمل دگرانديشی و روشنفکری وبارقه های دموکراسی در حکومت اسلامی ذکر نکرده است، نمونه ای که ساير نمونه های برشمرده در مقايسه با آن ناچيزند. گنجی افتادگی نشان داده است که نگفته است حکومت اسلامی او را که روزانه عليه رهبران اش مطلب می نوشت و جنايت های شان را افشا می کرد تحمل کرد و علاوه بر انتشار مقاله های اش رخصت داد تا از آن مقاله ها نيز کتاب سازی کند و در تيراژهای بالا به فروش برساند- آنهم در شرايطی که حکومت اسلامی درگير و گرفتار به قتل رساندن دگرانديشان وروشنفکران سياسی و فرهنگی ای همچون حاجی زاده و دوانی و شريف و فروهرها و مختاری و پوينده و...... بود-، گنجی فروتنی کرده است که نگفته است رژيم کشتار آن قدراهل تحمل و مدارا بود( و لابد هست ) که پس از اينکه ايشان را به زندان انداخت شرايط نوشتن مانيفست های قطورو مّطول عليه همين حکومت را در زندان برای‌اش فراهم آورد و اسباب نشر و پخش ملی و بين المللی شان نيز مهيا ساخت، پژوهش ها و رهنمود ها و اندرزهائی که منابع شان می بايد کتابخانه ی عظيمی در اوين شکل داده باشند. گنجی آقائی کرده است که به عنوان يک نمونه درخشان دموکرات بودن خامنه ای نگفته است که عکس های رنگی و با کيفيت ايشان برتخت اعتصاب غذا از زندان به اقصی نقاط جهان فرستاده می شد در حاليکه فريادش عليه ولی فقيه که " خامنه ای بايد برود" زير نويس عکس ها بود. اکبرگنجی افتادگی کرده است که نگفته است همسر ايشان گزارش احوالات و مبارزات شان عليه حکومت، آنهم درزندان همين حکومت را در سطح جامعه و درمطبوعات و کتب کثيرالانتشار منتشرمی کرد، و بالاخره فروتنانه نگفته است " جانيان عليه بشريت " با سلام و صلوات لوازم سفرها و شرکت درسيمنارها وبالاخره مهاجرت ايشان فراهم آوردند.
به راستی کجای جهان اين حد تحمل و مدارای با دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت سراغ داريد؟
اکبر گنجی برای اينکه محکم کاری کرده باشد، پرسش هم طرح می کند، و می پرسد چرا "منطق کشتار" در مورد آن صدها روشنفکری که درداخل ايران به نوعی عليه حکومت می نويسند و فعاليت می کنند، اعمال نمی شود؟ پرسشی که گنجی خودش پاسخ ‌اش را به گونه‌ای استادانه ، آنهم با ارائه تصاوير و تفاسيری که از رژيم کشتار نقش زد، داده است. اما برای اينکه حمل بر بی ادبی نشود من هم به پرسش ايشان پاسخ می دهم : به چندين دليل "رژيم های کشتار" منطق کشتار را در مورد همه ی روشنفکران اعمال نمی کنند که من فقط به يک موردش اشاره می کنم و آن استفاده ابزاری اين نوع رژيم ها از برخی روشنفکران و شبه روشنفکران است. ژيم کشتار نياز دارد گاه عوامفريبانه وانمود کند که رژيمی اهل تحمل دگرانديشان و روشنفکران است و برای اثبات ادعای‌اش احتياج به ارائه نمونه و " اشانتيون " دارد ، و گاه نيز از دهان و نگاه برخی از روشنفکران هم جنس اش تفاسير و تصاوير تطهير کننده ی جنايت های اش بيرون بکشد. که ملاحظه فرموديد اکبر گنجی چه استادانه در اين زمينه عمل کرد و نظام کشتار را به عنوان رژيمی که تحمل دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت دارد، نماياند و قتل ده ها هزار دگرانديش و روشنفکر و مخالف ، که جنايت هائی در حد جنايت عليه بشريت بوده اند را ماهرانه توجيه کرد. الحق کدام دهان‌ و نگاه به زيبائی کلام و تصاوير گنجی می توانست بيان کننده و نشان دهند ويژگی های نوعی دموکراتيسم در رژيم اسلامی باشد، و تفسير و تعبيرکند که رژيم اسلامی رژيم تحمل دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت است و اگر دگرانديش و روشنفکر ی در اين سرزمين مثله شده، خفه شده، و يا به شکل های مختلف به قتل رسيده ربطی به مخالفت رژيم اسلامی با انديشه و بيان و قلم انان، و مسائلی مثل اختناق و سانسور نداشته و ندارد، يعنی که مثله و خفه و دشنه آجين شدن ها علاوه بر خشونت طلبی ناشی از "خلاف شرع" کردن هم بودند: سعيدی سيرجانی " لواط" کار بود و در کارِ مصرف و تجارت ترياک و جاسوسی، ميرعلائی عرق اندازبود و شرب نوشابه ی مسکر می کرد ، مختاری و پوينده قاچاق کوپن مواد غذائی می کردند، و الباقی هم دزدو زناکار بودند آنهم دزدانی مسلح و زنا کارانی محصنه کارو .........
پديده‌ی "عاليجناب گنجی" برای مسلمان زاده هائی چون من که فرهنگ و اخلاق گنجی ها می شناسد، اگر چه تلخ اما غيرمترقبه نبوده و نخواهد بود. دريغا که گنجی نه فقط به خودش که به اپوزيسيونی که زمانی حامی‌اش بود ظلم روا داشته است. حق دارند فيلسوفان و بزرگانی که با او نشست و برخاست کرده اند و يا محافلی که به او به عنوان " تعهدش به آزادی بيان و مخالفت دموکراتيک" جوايزی داده اند با پی بردن به ماهيت ارزيابی ها و هياهوهای اش، به بخشی از اپوزيسيون حکومت اسلامی و شناخت‌اش از آدم ها و پديده ها ديگراعتماد نکنند.
۵
کلام آخر
نگاه تازه ی اکبر گنجی به کشتارهائی که حکومت اسلامی مرتکب شده، و نيز تلاش او برای ارائه تعريف جديد همراه با تطهير" رژيم کشتار"، در کنار پاره ای ديگر از ارزيابی ها و عملکردهای ‌اش به نظر من حکايت اين دارند که: شخصيت اکبر گنجی ظرف مناسب برای مظروف هائی که در خارج از کشور برايش دست و پا شد، نبود. برنامه ها و جلسه‌های سياسی وحقوق بشری، حضورگسترده دررسانه‌های غيرايرانی و ايرانی، انتشارمقاله ها و کتاب ها به زبان های زنده دنيا، نشست و برخاست با بزرگان فلسفه و سياست ، و مهم ترازآنچه‌ها که برشمرده شد خيرات و برکات دلاری‌، در گنجايش موجود نمی گنجيد،و نگنجيد. برخی از انسان های غرقه در دين مثل حکومت‌های مغروقِ در دين، اين اصل که هيچ چيزانسانی و اجتماعی ماهيت و ذات ثابت ندارد را زيرسؤال برده اند و سخت اسباب زحمت مخالفان ذات گرائی پديد آورده‌اند. همين بی‌ظرفيتی و ناتوانی در دگرگونی و تغيير بنيادين کار به آنجا می کشاند که به قولِ فرويد:" توهم پرده ی ريا و دروغ از روی ماهيت " کنار می زند، و دايره وارگی چرخش دگرديسی آشکار می کند، و"حقيقت کُشی به جای حقيقت جوئی و حقيقت گوئی می نشيند".
البته اکبرگنجی حق دارد که خيال کندکه هدف فعاليت های قلمی و قدمی اش کشف حقيقت بوده است. و به ويژه برای اين کشف آخرش کلاه از سر بردارد، اما اگرهنوز اندکی انصاف و ظرفيت درکار باشد ايشان می بايد يک تشکر- حتی خشک و خالی – از مخالفان حکومت اسلامی بکند. چرا؟ برای اينکه اگر مقتولانِ خشونت طلبِ قتل های زنجيره ای نبودند اکبر گنجی به عنوان يک روزنامه نگار مبارز مطرح نمی شد. و يا اگر نامه پراکنی ها و سخنرانی هاو بازاريابی ها در باب کشتارهای دهه ۶۰ نمی بود، افتخارها وجوايز و دلارها نصيب اش نمی شد و..... بجای اهانت و بد گوئی به مخالفان حکومت اسلامی جا دارد اقلا" به خاطر مال و مکنت و شهرتی که عملکرد همين مخالفان در به دست آوردن شان نقش داشته است، سپاسگزارشان باشد.
می گويند يک بارحاج ميرزا آقاسی می رود از مادر چاهِ قنات تازه ای که می کندند، بازديدی بکند. کنار چاه که می رسد گفت و گوی مقنی و وردستش را که ته چاه پشت سرحاجی صفحه گذاشته بودند ، می شنود. آن دو بهم می گفتند: يارو چه موجود احمقی است ، با اين که اين چاه به آب نمی رسد می گويد شما بکَنيد به آب رسيدنش بامن . حاج ميرزا آقاسی سرش را می کند توی چاه و می گويد: نمک به حرام ها! گيريم اين چاه برای من آب نشود، برای شما که نان که می شود.
مسعود نقره‌کار
ـــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
۱-نگاه کنيد به مجموعه ی ۵ جلدیِ " بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران" و نيز کتاب " مقدمه‌ای بر کشتار دگرانديشان در ايران" و نيز مقاله های:
اکبر گنجی و پيشتازی روشنفکری دينی.
http://asre-nou.net/1385/tir/22/m-noghrekar.html
در تدارک تدفين جنازه
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/06/123102.php
يکسان سازی انسان ها و عدم تحمل دگرانديشی،
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/08/092625.php
۲-اکبر گنجی, تلقی فاشيستی از دين و حکومت, نشر طرح نو , سال ۱۳۷۹, ص ۲۱۳
۳- منبع فوق , ص ۴۹
۴- منبع فوق , ص ۱۸۰
۵-مسعود نقره کار: اکبر گنجی و" يک بام و دو هوا"
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/08/091857.php
۶- http://www.peiknet.com/1388/08mor/10/PAGE/35GOZARESH.htm
۷- اکبر گنجی : چهار مقاله :
الف - خامنه ای و احمدی نژاد، جنايت عليه بشريت، با اين رژيم چه بايد کرد، گويا و اخبار روز، ۵ مرداد
ب - راه قانونی بر خورد با سرکوبگران حاکم , گويا و اخبار روز ۷ مرداد
ج - با اين رژيم چه بايد کرد ؟ گويا و اخبار روز ۹ مرداد
د - با اين رژيم چه بايد کرد؟، دادگاه اسراييلی عليه علی حامنه ای , ۱۲ مرداد
۸- اکبر گنجی، اصلاح گری معمارانه، نشر طرح نو , سال ۱۳۷۹ , ص۲۳۸
۹- نامه به" کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل "
۱۰- منبع شماره ۷ - نامه به" کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل " - منبع شماره ۶
۱۱- اکبر گنجی، توجيه ايدئولوژيک جنايت،تاريک خانه ی اشباح... جلد ششم ،صص۳۵-۳۲
۱۲- اکبر گنجی ، جمهوری اسلامی "رژيم کشتار؟"
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/170162.php
۱۳- منبع شماره ۷
۱۴- نگاه کنيد به "صحيفه های نور" خمينی که سرشار از بياناتی ست که به نمونه هائی اشاره کردم.
۱۵، ۱۶، ۱۷ - منبع شماره ۱۳

ساعدی سناريست، مهستی شاهرخی

غلامحسين ساعدی
غلامحسين ساعدی در طول عمر کوتاه و پربارش که به پنجاه هم نرسيد راه‌ها و حرفه‌های متفاوتی را به صورت موازی پيمود و خلاقيت‌ها و استعداد خود را زمينه‌های مختلف هنری نشان داد که فيلم‌نامه نويسی يکی از آن‌هاست
به مناسبت سالگرد غيبت غلامحسين ساعدی از صحنه

غلامحسين ساعدی بيست و چهارم دی ماه هزار و سيصد و چهارده در تبريز متولد شد. در ويکيپديا روز تولدش را غلط نوشته اند؛ همچنين بسياری از حرفها و مصاحبه های او را به صورت تکه شده و حذف شده روی سايت های اينترنتی قرار داده اند. غلامحسين ساعدی در طول عمر کوتاه و پربارش که به پنجاه هم نرسيد راه ها و حرفه های متفاوتی را به صورت موازی پيمود و خلاقيت ها و استعداد خود را زمينه های مختلف هنری نشان داد که فيلمنامه نويسی يکی از آنهاست.
سناريو نويسی ساعدی به دهه چهل بر می گردد. آغاز سينمای مولف در ايران بر اساس آثار نويسندگان ايرانی در دهه چهل است. در دهه سی و چهل، برخی از نويسندگان ايرانی جذب سينما شدند و به جای دنيای پر از سانسور و خفقان آوری که بر کلمات تحميل می شد زبانِ تصاوير و سينما را برگزيدند. ابراهيم گلستان و بهرام بيضايی و غلامحسين ساعدی و ناصر تقوايی و پرويز صياد و علی حاتمی و نادر ابراهيمی و فروغ فرخ زاد و ... خيلی های ديگر از اين جمله اند.
ساعدی به عنوان سناريست، داستان های خود را برای سينما آماده کرد و از نو نوشت. اولين فيلمنامه ساعدی "فصلِ گستاخی" است که در سال ۱۳۴۸ توسط نشر نيل به چاپ رسيد ولی هرگز تبديل به فيلم نشد. "عافيتگاه" بر اساس داستانی به همين نام؛ از مجموعه داستانِ "دنديل" دومين فيلمنامه غلامحسين ساعدی است که آن هم تبديل به فيلم نشد.
فيلم "گاو" بر اساس چهارمين داستانِ مجموعه "عزاداران بيل" ابتدای همکاری او با داريوش مهرجويی است و فيلمش در سال ۱۳۴۸ ساخته شد. "گاو" داستان يک روستايی است که پس از مرگ گاوش ديوانه می شود و خود را گاو می پندارد و سرانجام مانند گاوش به قتل می رسد. فيلم "گاو" به شکلی نجات بخش سينمای ايران شد چرا که تصادفاً آيت الله خمينی اين فيلم را ديده بود و پسنديده بود و به همين دليل بارها و بارها در تلويزيون جمهوری اسلامی به نمايش گذاشته شد. فيلم «گاو» به صورت کامل بر روی يوتيوب موجود است.
دومين همکاری سينمايی ساعدی به عنوان فيلمنامه نويس، با ناصر تقوايی است. ناصر تقوايی فعاليت سينمايی خود را به عنوان کارگردان با فيلم "آرامش در حضور ديگران" بر اساس داستانی از ساعدی به همين نام از مجموعه داستان "واهمه های بی نام و نشان"، در سال ۱۳۴۹ آغاز می کند ولی اين فيلمنامه تاکنون به صورت مستقل به چاپ نرسيده است.
نوشتنِ سناريوی "دايره مينا" بر اساس داستانِ "آشغالدونی"، يکی از سه داستانِ مجموعه "گور و گهواره"، نيز دومين همکاری مشترک ساعدی و مهرجويی است و در سال ۱۳۵۳ ساخته شد. "آشغالدونی" سرگذشت علی، پسر فقيری است که بعدها از مقامات بالای ساواک شد. ساعدی در "آشغالدونی" جامعه سرمايه داری را چون خون آشامی که خونِ فقرا را می مکد تصوير کرده است. داستانِ "آشغالدونی" يکی از عوامل دستگيری ساعدی در سال ۱۳۵۳ بود. ساعدی قريب يک سال در زندان به سختی شکنجه شد تا شخصيت اش تخريب شود و از نوشتن دست بردارد.
در دورانِ تبعيد، ساعدی با همکاری داريوش مهرجويی چند سناريو نوشت که فيلم در مرحله تهيه و تدارک متوقف می شود و به دليلِ مشکلات بسيار به تحقق نمی پيوندد: "رنسانس" و "دکتر اکبر" (پس از مرگ ساعدی، "سنگ روی سنگ" که روايتی از سناريوی "دکتر اکبر" است در نامه کانون، دفترهای کانون نويسندگان ايران در تبعيد، نوامبر ۱۹۸۹ در پاريس منتشر شده است.) و "مولوس کورپوس" بر اساس داستانِ "خانه بايد تميز باشد" از مجموعه داستانِ "آشفته حالان بيدار بخت"("آشفته حالان بيداربخت" (مجموعه ده داستان)، به نگار، تهران ۱۳۷۷) و "مولوس کورپوس" در سال ۱۳۷۸ توسط نشر قطره در ايران منتشر شد. آثار ساعدی در ايران هنوز چاپ می شود اما از ميزانِ حذف و دخالت ارشاد در انتشار کتابهای چاپ شده در ايران بی خبريم.

* سرتیم حفاظت سفارت ایران در بیروت کشته شد + عکس
* "دادگاه محمود احمدی‌نژاد باید غیرعلنی باشد"

سرتیم حفاظت سفارت ایران در بیروت کشته شد
به گزارش پارسینه، حاج رضوان فارس از پیشکسوتان جنبش حزب‌الله لبنان و سرتیم حفاظت از سفارت ایران در لبنان، از کشته شدگان امروز انفجار سفارت ایران در بیروت بود.
دادگاه محمود احمدی‌نژاد باید غیرعلنی باشد

رییس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران گفت: دادگاه محمود احمدی‌نژاد باید غیرعلنی باشد؛ زیرا در مرحله تحقیقات است.

سیامک مدیرخراسانی در گفت‌وگو با ایسنا، درباره علنی بودن دادگاه محمود احمدی‌نژاد در پنجم آذرماه، گفت: هنوز در این مورد تصمیم‌گیری نشده است، چون در حال حاضر با هیات قضایی صحبتی نشده است.

رییس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران اظهار کرد: در روزهای آتی در مورد برگزاری این دادگاه به صورت علنی یا غیرعلنی تصمیم‌گیری می‌شود.


























پنجه و منقار کرکس عاقبت افشا نمود رازهای ماورای پرده و انبان خون افشا شده حمید! نه فقط خون کارون و تو خون بی‌گناه صدها انسان دیگه و…..
پنجه و منقار کرکس عاقبت افشا نمود رازهای ماورای پرده 


و انبان خون

افشا شده حمید! نه فقط خون کارون و تو خون بی‌گناه 

صدها انسان دیگه و…..




حرام باد اگر تن دهم به مرگ قفس               منی که پرچم آزادگی، کفن دارم
می‌گویند انسان به همه چیز عادت می‌کند. چرا عادت نمی‌کنم ؛چرا تمام نمی‌شود این داغ، از پی این همه سال؟
همین چندی پیش در بخش جستجوی گوگل «حاجی‌زاده» را تایپ کردم؛ پیش از آن که نام دیگری اضافه کنم دو هیکل غرق به خون کارون و حمید صفحه‌ی مانیتور را پر کرد. رو برگرداندم اما در فاصله‌ی چشم بر هم‌زدنی، در فاصله‌ی لرزش دستی که دکمه‌ی خاموش را فشار می‌داد دیدم؛ آنچه را که ۱۴ سال از دیدنش وحشت داشتم و حرف ارس را باور کردم که از نخستین روزِ فاجعه گاه گاه می‌گفت «عمه‌جان خیلی بد بود، خوب شد ندیدین. دندونای بابامُ شکسته‌بودن، فکر کنم با چوب. استخونای انگشتاش معلوم بود، انگشتای دست راستشُ قطع کرده بودن، بدنش سوراخ سوراخ بود. طناب انداخته بودن دور گردنش، از طناب رخت خونه‌ی خودمان بریده بودن. غیر استکان بابام سه تا استکان نلبکی توی سینی بود. به نظرتون اینا کی بودن عمه جان؟ وقتی رسیدیم بابام هنوز زنده بود، سینه‌ش اومد بالا، گلوش صدا داد، بعد بدنش شل شد. به پزشک قانونی گفتم. «دستشُ گذاشت رو سرم گفت «پسرم بابات زمانُ از دست داده» بابام چرا زمانُ از دست داد؟»
ارس نگاهم می‌کند و ادامه می‌دهد «کارون خیلی بد بود عمه جان! خیلی بد. بیچاره اروند! خوب شد ندیدن. چشمای کارون راست و ایستاده بود. دهنشُ جر داده بودن. وسط سینه‌ش، پایین قلبش یه چیز سفیدی بود. رفتم جلو تکه‌ی چربی بود خواستم ورش دارم نتونستم. بیچاره اروند! دلم براش می‌سوزه. دیوونه شده بود. پرید تو کوچه، مشت مشت خاکای بنایی رو می‌ریخت رو سرش، با آجر می‌کوبید به در خونه‌های همسایه. اروند که جیغ کشید و دوید پشت سرش بودم. در باز بود. خودم در و بسته بودم! اونا در و باز کرده بودن. مطئنم. وقتی رسیدیم اونا هنوز تو خونه‌مون بودن لابد داشتن می‌رفتن؛ برقُ خاموش کرده بودن. شما که می‌دونین بابام همیشه با چراغ روشن می‌خوابید؛ زنگ زدیم صدا نمی‌اومد هر چه در زدیم در باز نشد، اروند از دیوار پرید. برق کوچه روشن بود. اروند اول در منُ باز کرد بعد برقُ روشن کرد بابام خوابونده، روشُ کشیده بودن. کیفشُ شکسته بودن. اتاق پر کاغذا و نوشته‌های بابام بود. دنبال چی می‌گشتن عمه جان! همه‌جا خون بود. به در و دیوار خون پاشیده بودن. شیر آب حیاط خونی بود؛ حتماٌ دستاشونُ شسته بودن. چقدر راحت بودن. اینا کی بودن عمه جان! خوب شد ندیدین. کاش منُ و اروند نرفته بودیم عروسی! اونا می‌دونستن ما رفتم رفسنجون. اروند که دوید تو کوچه کارونُ دیدم. اروند اولش کارونُ ندیده بود. کارونُ که دیدم، دویدم طرف اتاق. فکر کردم مامانم کشتن. تکونش دادم. جیغ زدم پاشو، بابامُ گشتن. پرید. آوردمش سر نعش بابام. دست گذاشت رو پا بابام گفت «سکته کرده، هنوز داغه زود زنگ بزن به اورژانس» زنگ نزدم…
ارس همین‌طور حرف می‌زد. می‌لرزیدم. جیغ می‌کشیدم «بسه ارس!» و های های گریه می‌کردم. ارس می‌گفت «ناراحت نباشین به خدا بابام ناراحت نبود. خیلی راحت خوابیده بود. خیلی. انگار می‌کردی لب پایینشُ گاز گرفته، ولی کارون بدشانسی آورد. مامانم و کارون بافت بودن کی اومده بودن؟ سنگدل شدم، چرا نمی‌تونم گریه کنم؟ چرا پس همه‌تون گریه می‌کنین؟»
ارس راست می‌گفت حمید. آروم خوابیده بودی. این آرامش از کجا آمده بود؟ از وجدان آرومت؛ ولی آن لب به افسوس گزیده چی؟ افسوس چی رو می‌خوردی حمید؟ افسوس باورایی که فرو ریخت؟ افسوس خونایی که ردش توی شعرات بود؟ یا افسوس قربانی‌شدن کارون بی‌گناه و زیبا رو؟ می‌گن زمان حلاله. راست می‌گن حمید! هی منُ توی خودش حل می‌کنه. اون شب برابر مانیتور مثل خیلی از شبای دیگه لرزیدم، موهای سرم سیخ شد. پریدم تو رختخواب، لحافُ کشیدم تا زیر گلوم. مغز استخونام می‌لرزید. چشمامُ که می‌بستم خطی از خونُ می‌دیدم که از فرق سرت راه می‌افته، از روی سبیلات رد می‌شه، از کنار لب گاز گرفته‌ت می‌گذره و می‌ریزه رو زبون سرخت و کارون بچه گنجشکی می‌شه که توی خون غلت می‌زنه. می‌دیدم کارون توی حوضچه‌یی از خون دست و پا می‌زنه و تو فریاد می‌زنی «هر شب از وسوسه‌ها خواب تبر می‌بینم»
حمید شب سیاهی که محله‌ی گلدشت با خون تو و کارون خوندشت شد ارس ۱۳ ساله و اروند ۱۵-۱۶ساله بود؛ اونا حالا دو جوون رشیدن. ارس از بهت اومده بیرون، از شما که حرف می‌زنه بغضش می‌ترگه. دیگه غم گریه نکردن نداره ولی اون و اروند مثل خیلی از بچه‌های دیگه غم قتل عزیزی رو دارن درد قتل برادر و پدرشون راحت‌شون نمی‌ذاره؛ هر چند می‌دونن که خون نمی‌خوابه. خیلی چیزا افشا شده به قول خودت:
پنجه و منقار کرکس عاقبت افشا نمود               رازهای ماورای پرده و انبان خون
افشا شده حمید! نه فقط خون کارون و تو خون بی‌گناه صدها انسان دیگه و…
من باور دارم خون کارون و تو و مادرا و باباها و بچه‌های دیگه نمی‌خوابه همین‌طور که از روز اول فاجعه‌ی هولناک قتل‌تون باور داشتم که دست پلید چه کسانی سینه‌ی کارون و تو رو شکافته و همین بود که جلوی برادرا، دوستا و فامیلا سینه سپر کردم و راه بر ماموران آگاهی بستم و گفتم «آقایون همه چی از دور داره جار می‌زنه، شیوه‌ی این کشتار مشخصه؛ دست ور دارین. آشناها رو نفرستین دم تیغ. چرا اجازه می‌دین کاسه کوزه رو بشکنن سر افغانیا؟ چرا اجازه می‌دین ما رو درگیر جنگ فامیلی و قبیله‌یی کنن؟ چرا…؟»
- شعرها از حمید حاجی‌زاده (سحر) است.
این مطلب در «اندیشه‌آزاد»، خبرنامه‌ی داخلی کانون نویسندگان ایران، شماره ۵، دی‌ماه ۱۳۹۱ به چاپ رسیده است.

با داریوش فروهر-بخش دوم: ناگواراست به ما پیروی بی شرفان

با داریوش فروهر- رفراندم مصدق-این نوشته کاتوزیان دروغ محض است

با داریوش فروهر- رفراندم مصدق-این نوشته کاتوزیان دروغ محض است


۱۳۹۲/۰۸/۲۹ - هرچقدر مرتضوی سعی می‌کند با طرح ادعاهای آمیخته با راست و دروغ و قسم کالله و بالله، خود را از نقش داشتن در ماجراهای تلخی که به او نسبت داده می‌شود، مبرا توصیف کند، باز جایی از ماجرا لنگ زده و لاجرم دم خروس هویدا می‌شود!
به گزارش «تابناک»، پس از آنکه سردار احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی مذاکراتی که را پیشتر با خانواده جان باختگان داشت، به صورت علنی مطرح کرد و سعید مرتضوی را مسبب اصلی رقم خوردن جنایت بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک خواند، اکنون به نظر می‌رسد که تمامی سناریوهای مطرح شده توسط دادستان سابق تهران مبنی بر نقش نداشتن در این جنایت رنگ باخته و شکایت‌های بررسی نشده از او در این باره وضعیت متفاوتی خواهد یافت.
بدین ترتیب ماه‌ها پس از برگزاری دادگاه کهریزک و صدور رای نهایی دادگاه که با اعتراض طرفین دعوی به دیوان عالی کشور ارجاع داده شده است، احمدی‌مقدم در گفت‌وگو با یک خبرگزاری درباره حوادث پس از انتخابات 88 گفت: « صبح روز جمعه جلسه ای پیرامون اتفاقات آن زمان برگزار شد و آقای مرتضوی اصرار داشت که افراد دستگیرشده به کهریزک منتقل شوند. من مخالفتم را به صراحت اعلام کردم و گفتم آنجا نه تنها جا نداریم، بلکه آن مکان جای خطرناکی است. اما مرتضوی اصرار داشت که این افراد دستگیر شده چاقو، قمه و زنجیر داشته‌اند و از همین حیث، اراذل و اوباش محسوب می‌شوند که من در آن جلسه عنوان کردم ضبط کنید و بنویسید که من مخالف هستم و مخالفت ناجا نیز ثبت شد.»
وی در ادامه با انتقاد تند به عملکرد مسئولان تحت امر خود که تاکیدات وی درباره بازداشت شدگان را به اجرا نرساندند و با تاکید بر این مهم که «اگر آن زمان [شرایط را] به من می‌گفتند، با مسئولیت خودم همه را رها می‌کردم؛ چراکه اینها جانی و قاتل نبودند»، «اتفاق خیلی بد» رخ داده در کهریزک را حادثه‌ای خواند که «اساسش به یک تصمیم غلط بازمی‌گشت.»
بدین ترتیب فرمانده ناجا هرچند با تاخیری طولانی که پدر مرحوم محمد کامرانی (از جان باختگان بازداشتگاه کهریزک) با تاسف از آن یاد می‌کند، نقطه اصلی دفاعیات مرتضوی، متهم اصلی پرونده را هدف گرفت؛ مهم‌ترین دفاع مرتضوی در رد اتهام دخالت خود در بازداشت غیرقانونی که در دادگاه کهریزک این گونه بیان کرده است: «اینجانب اساسا در آن روز و دو روز بعد از آن جهت دفاع از رساله دکترا که از چندین ماه قبل تاریخ آن تعیین گردیده بود، در مرخصی به سر می‌بردم و مسئول بازجویی و تحقیق از متهمان مذکور و صدور قرار بازداشت موقت و همچنین تایید‌کننده آن فرد دیگری بوده است؛ بنابراین اینجانب کوچک‌ترین دخالتی در عنصر مادی جرم نداشته‌ام تا مشمول عنوان اتهام شرکت در بازداشت غیرقانونی گردم.»!
سخنان فرمانده ناجا از پشت پرده تلخ ماجرای کهریزک از این رو جالب توجه است که نه تنها نقش دادستان سابق در این جنایت و دروغگویی وی را آشکار می‌کند، بلکه نشان می‌دهد چگونه فردی که در کسوت بالای قضایی مشغول به خدمت بوده، دروغهایی همچون اراذل و اوباش بودن و قمه و قداره داشتن را به جوانان دانش آموز و دانشجویی چون مرحوم محمد کامرانی و مرحوم محسن روح الامینی و بقیه نسبت داده و عالمانه ایشان را به سمت مرگی دردآور سوق داده است و عجیب اینکه حالا به مدد کوتاهی برخی، به بهانه‌هایی همچون حضور در شهرستان(!)، حتی از حضور در دادسرا استنکاف می‌کند!
این در حالی است که پدر مرحوم محمد کامرانی در واکنش به سخنان افشاگرانه فرمانده ناجا، با بیان اینکه «خدا را شاکریم که این موضوع مطرح شده» و با گلایه از طرح دیرهنگام این مسائل، به یک روزنامه می‌گوید: «خدا جای حق نشسته و بالاخره ایشان [فرمانده ناجا] خود این موضوع را مطرح کردند؛ آقای احمدی‌مقدم چند ماه بعد از حادثه که برای دلجویی به منزل ما آمدند، این صحبت‌ها را مطرح کردند و ما آنها را صورت‌جلسه و ضمیمه پرونده کردیم اما قرارمان این بود که رسانه‌ای نشود. بعد، وقتی همین‌ها را پیش رئیس قوه عنوان کردیم، گفتند که ای‌کاش اینها را ضبط کرده بودید که می‌توانستیم مستند داشته باشیم.»
اکنون اگر به یاد بیاوریم که مرتضوی در معدود گفت‌وگوهایی که در رفت و آمدهای متعدد به دادگاه کهریزک با اصحاب رسانه داشته، مکررا تاکید کرده که نه تنها نقشی در جنایت کهریزک نداشته، بلکه معتقد است جهاد مقدس کرده و شایسته تقدیر است، و یا اگر به یاد بیاوریم که همین شخص، در حاشیه حضور روزهای گذشته خود در دادسرا از باب اتهامات دیگری که به عملکرد وی در دوران خود خوانده «جهاد مقدس» به وی منتسب است، خواستار دریافت مدال افتخار و پاداش بابت عملکرد دوران حضور خود در دادستانی شده است، آن زمان انتظار برای شنیدن واکنش وی در قبال افشاگری‌های عالی‌ترین مقام انتظامی کشور سخت خواهد بود.
اینجاست که از فردی همچون او که حقوق خوانده و پس از سالها حضور در کسوت قضاوت و در مسند دادستان پایتخت، به تدریس این علم در دانشگاه مشغول است، انتظار می‌رود یا سخنان سردار احمدی‌مقدم را تکذیب کرده و در صدد پیگیری حقوقی جهت اعاده حیثیت برآید و یا با پذیرش واقعیت‌های بیان شده از زبان شاهدِ پشت پرده سبب سازی جنایت کهریزک، نقش خود را پذیرفته و با حضور مرتب و به موقع در مراحل رسیدگی به پرونده این جنایت، از فرافکنی و به ویژه دروغ پرهیز کند تا شاید در این رهگذار بتواند مشمول رأفت و گذشت شاکیان خود شده و از فرجام سنگینی که انتظارش را می‌کشد، خود را برهاند.
این در حالی است که مرتضوی در معدود مواردی که حضور در جمع خبرنگاران حاضر در پشت درهای دادگاه کهریزک را به فرار با شیوه‌های مختلف و به مدد محافظان پرشمارش ترجیح داد، تاکید داشت که آنچه برای او اهمیت بالاتری از رای دادگاه دارد، رای افکار عمومی است؛ یعنی نظر همان مردمی که با شنیدن سخنان فرمانده ناجا از دروغهای پر تکرار مرتضوی آگاه شده‌ و احتمالا این سوال ذهنشان را آزار می‌دهد که به راستی دلیل رسیدگی نشدن به تمامی اتهامات وارد شده به چنین فردی پس از سپری شدن چهار سال و اندی از وقوع رویداد دردناک کهریزک چیست؟!

پیام خانواده‌های فروهر، مختاری و پوینده در پانزدهمین سالگرد قتل های سیاسی پاییز ۱۳۷۷




Tue 19 11 2013 

در پانزدهمین سالگرد قتل‌های سیاسی پاییز هفتاد و هفت، یاد زنده‌ی قربانیان، داریوش فروهر، پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده گرامی باد.

ما بازماندگان قربانیان، تلاش دگراندیشان، روزنامه نگاران، رسانه های بین المللی، نهادهای مدافع حقوق بشر و به‌ویژه وکلایمان را که در افشاگری ابعاد و دادخواهی این جنایت ها از هیچ کوششی دریغ نکردند پاس می‌داریم و از همه ی هم میهنانی که در این دوران سخت ما را تنها نگذاشتند و هر ساله با بزرگداشت جان‌باختگان و یادآوری افکار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها، نام و یادشان را در حافظه‌ی تاریخی ایران زنده نگاه داشتند قدردانی می کنیم.

اگرچه در این پانزده سال، تلاش ما بازماندگان قربانیان در برپایی یک دادگاه عادلانه تحت نظارت افکار عمومی به نتیجه نرسید و هنوز آمران این قتل ها محاکمه نشده‌اند، در پی افشاگری های جمعی، بخشی از حقایق و نیز بستر فکری و سازمانی این جنایت های فجیع آشکار شد.

هم‌میهنان،
ما بار دیگر اعلام می‌کنیم که همچنان خواستار برپایی یک دادگاه صالح هستیم تا دستوردهندگان و بسترسازان قتل های سیاسی در پیشگاه ملت ایران، پاسخگوی جنایت‌های خود باشند.
ما با وجود دشواری ها و تهدیدها به تعهد خود در افشاگری و دادخواهی جنایتی که بر عزیزانمان روا شد وفادار هستیم و امیدواریم که همچنان از پشتیبانی و همدلی شما برخوردار باشیم.

خانواده فروهر, مختاری و پوینده
پاییز ١٣٩٢ 

کارشناس محیط زیست: شکستن سد کارون و فاجعه 

بهارنیوز: یک کارشناس ارشد محیط زیست گفت:‌ از آنجا که سد کارون مرتفع ترین سد کشور محسوب می‌شود، شکستن آن یک فاجعه اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی ایجاد خواهد کرد.
محمد درویش با تاکید بر ضعیف بودن احتمال شکست سد کارون، افزود: در صورت تخریب سد کارون، سه سد دیگر در پایین دست آن، شدت سیلاب را گرفته و باعث کاهش تخریب‌ها خواهند شد. وی ادامه داد: البته با شکستن این سد، توازن قوای دیگر سدهای پایین دست به هم خورده و بارگذاری نمک سد گتوند افزایش می‌یابد؛ که با حرکت نمک‌های نشت کرده در قسمت‌های تحتانی سد گتوند، کیفیت آب رودخانه کارون به مخاطره خواهد افتاد.
این کارشناس ارشد محیط زیست افزود: همچنین تمام تاسیسات اطراف سد کارون و پوشش گیاهی منطقه در صورت تخریب این سد تحت تاثیر قرار خواهند گرفت. درویش با بیان اینکه ممکن است در بسیاری از کشورها اتفاق افتاده که سدی بر اثر سیلاب‌های شدید تخریب شود، خاطرنشان کرد: در حال حاضر برای جلوگیری از شکستن سد کارون، مسئولین میزان آب پشت آن را طی یک هفته 15 متر کاهش داده‌اند که با این کار از افزایش بار هیدرولوژیکی پشت سد و شکستن دیواره آن جلوگیری خواهد شد. وی با بیان اینکه تا کنون مبالغ بسیار هنگفتی برای ساخت این سد هزینه شده است، افزود: از سویی 105 هزار اصله بلوط نیز برای ساخت این سد نابود شده که یکی از هزینه‌های زیست محیطی آن است.

پس‌لرزه‌های رمزگشایی فرمانده «ناجا» رشته‌های مرتضوی پنبه شد

شرق: حکایت دادستان سابق تهران و پرونده جنایت «کهریزک» شبیه بوم‌رنگی شده که هرچقدر تلاش می‌کند از آن دور شود بار دیگر به سوی او باز می‌گردد. روز دوشنبه گذشته گفت‌وگویی از سردار «احمدی مقدم» فرمانده نیروی انتظامی در خروجی خبرگزاری «ایسنا» قرار گرفت که صفحه جدیدی از پرونده کهریزک را پیش‌روی قاضی این پرونده باز می‌کند. سخنان سردار احمدی‌مقدم نقطه اصلی دفاعیات «سعید مرتضوی» متهم اصلی پرونده را هدف گرفت. احمدی‌مقدم گفته در حوادث پس از انتخابات 88 «مرتضوی اصرار داشته که افراد دستگیرشده به کهریزک منتقل شوند.» در حالی که مرتضوی در دفاعیات خود در دادگاه هرگونه دخالت در این موضوع را رد کرده بود.
سعید مرتضوی در دفاعیات خود در دادگاه قضات کهریزک گفته بود: «اینجانب اساسا در آن روز و دو روز بعد از آن جهت دفاع از رساله دکترا که از چندین ماه قبل تاریخ آن تعیین گردیده بود در مرخصی به سر می‌بردم و مسوول بازجویی و تحقیق از متهمین مذکور و صدور قرار بازداشت موقت و تایید‌کننده آن فرد دیگری بوده است، بنابراین اینجانب کوچک‌ترین دخالتی در عنصر مادی آن نداشته‌ام تا مشمول عنوان اتهام شرکت در بازداشت غیرقانونی گردم.»
اما احمدی‌مقدم، مرتضوی را عامل اصلی انتقال بازداشت‌شدگان به کهریزک - باوجود تلاش خود برای منصرف‌کردن او از این اقدام - عنوان کرده و گفته است: «صبح روز جمعه جلسه‌ای پیرامون اتفاقات آن زمان برگزار شد و آقای مرتضوی اصرار داشت که افراد دستگیرشده به کهریزک منتقل شوند. من مخالفتم را به صراحت اعلام کردم و گفتم آنجا نه‌تنها جا نداریم، بلکه آن مکان جای خطرناکی است. اما مرتضوی اصرار داشت این افراد دستگیرشده چاقو، قمه و زنجیر داشته‌اند و از همین حیث اراذل و اوباش محسوب می‌شوند که من در آن جلسه عنوان کردم که ضبط کنید و بنویسید که من مخالف هستم و مخالفت ناجا نیز ثبت شد.»
پدر محمد کامرانی- یکی از سه جوان جانباخته در کهریزک- با بیان اینکه «خدا را شاکریم که این موضوع مطرح شده» به «شرق» گفت: «خدا جای حق نشسته است و بالاخره ایشان خود این موضوع را مطرح کردند.» او افزود: «آقای احمدی‌مقدم چند ماه بعد از حادثه که برای دلجویی به منزل ما آمدند این صحبت‌ها را مطرح کردند و ما آنها را صورت‌جلسه و ضمیمه پرونده کردیم اما قرارمان این بود که رسانه‌ای نشود، بعد، وقتی همین‌ها را پیش رییس قوه عنوان کردیم، گفتند که ای کاش اینها را ضبط کرده بودید که می‌توانستیم مستند داشته باشیم» پدر محمد کامرانی با ابراز تاسف نسبت به دیرهنگام مطرح‌شدن این موضوع از سوی احمدی‌مقدم گفت: «کاش ایشان قبل از اولین جلسه دادگاه یعنی هشتم اسفند 91 این موضوع را بیان می‌کردند.»
پدر مرحوم «امیر جوادی فر» - دیگر جوان جانباخته در کهریزک - که در آخرین جلسه دادگاه اعلام رضایت کرد، در واکنش به اظهارات سردار احمدی‌مقدم گفت: «از ایشان بپرسید چرا چهار سال پیش این حرف‌ها را نزدند.» او در پاسخ به اینکه آیا نسبت به این موضوع اقدام جدیدی در دادگاه یا دیوانعالی خواهید کرد؟ پاسخ داد: «اگر این موضوع صحت داشته باشد خود قاضی و دیوان می‌توانند اقدام کنند.»
جنایت کهریزک در پی جان‌باختن چندنفر از کسانی که در 18 تیر سال 88 به این بازداشتگاه منتقل شدند و تحت ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتند، رخ داد. در این جنایت بیش از 140 نفر از بازداشت‌شدگان را با وجود نبود ظرفیت و امکانات لازم و با علم مسوولان امر به اینکه این بازداشتگاه برای نگهداری اراذل و اوباش بوده است، زندانی کردند تا اینکه پرونده این جنایت به دادگاه رسید. دادگاه قضات کهریزک پس از 11 جلسه که آخرین آن در یکم خرداد 92 برگزار شد و سه قاضی متهم پرونده (سعید مرتضوی، حسن زارع دهنوی و علی‌اکبر حیدری‌‎فر) به اتهام بازداشت غیرقانونی به انفصال دایم از خدمات قضایی و پنج سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شدند. متهم ردیف اول پرونده (سعید مرتضوی) درخصوص اتهام «گزارش خلاف واقع» به پرداخت ۲۰۰هزارتومان جریمه نقدی نیز محکوم شد. اما پس از اعتراضات هم متهمان و هم شاکیان، پرونده به دیوانعالی کشور رسید و هم‌اکنون در نوبت رسیدگی قرار دارد. باید دید دیوانعالی نسبت به موضوعی که احمدی‌مقدم فرمانده کل نیروی انتظامی مطرح کرده چه واکنشی نشان خواهد داد، آیا اظهارات احمدی‌مقدم که ادله جدیدی در اختیار شاکیان پرونده قرار می‌دهد، در پرونده مورد توجه قرار خواهد گرفت و جلسه دادگاه دیگری در انتظار«سعید مرتضوی» خواهد بود یا نه؟


بیماران عقیدتی
اسماعیل وفا یغمایی

 
بسیار حیرت آور است.
مدتها  که این مسئله توجه مرا جلب کرده بودکه چرا:
به نحو بسیار پی در پی و بدون شکی و با تمام قوا و ایمان تام و تمام، فارغ از  عناصر فرصت طلب بی ایمان حول و حوش ،مهره ها و ستونهای اصلی دستگاه رهبری  عقیدتی و پیروان صدیق و وفادارش، تمام مخالفان و منتقدان خود را مزدور،  بریده، تواب، آستانبوس ولایت فقیه، جلاد، خائن و ...معرفی میکنند.
با حیرت میدیدم و میبینم این ذکر دائمی است.این ذکردر هر مقاله و نوشته و اطلاعیه ای دیده میشود.من بارها فکر کرده ام یعنی فکر میکردم:
اینها مطمئنا میدانند که امثال قصیم، روحانی، همنشین بهار، مصداقی، جمالی، یغمائی ،شکری، اقبال و...نه توابند نه از رژیم خوششان می آید،نه مزدورند و نه استانبوس ولایت فقیه، پس اینان که با  کمال راحتی و آرامش وجدان این چنین میگویند و مینویسند، آدمهای دروغگو و  قدرت طلب و فرصت طلب بی پرنسیبی هستند که میخواهند مخالفان خود را لجن مال  کنند ولی الان میخواهم با توضیح یک نکته روانشناسانه خاص بگویم که اشتباه کرده ام اینها واقعا آدمهای بدی  به معنای معمول کلمه نیستند  . تعجب نکنید. توضیح میدهم.
خوب دقت کنید.
باز هم تاکید میکنم خوب دقت کنید!  باید هم از دنیای صرف سیاست و کشاکشهای  سیاسی دور شده وبه دنیای روان و روانشاسی سری بزنیم. من خود سالها هم به  دلیل کار شعر و بخصوص رمان و نیز درک کارکردهای انقلاب ایدئولوزیک مقولات  روانشناسی برایم جالب بوده است اما نمیدانم که چرا دیر به این حقیقت رسیدم. دقت کنید و جدی بگیرید.
نیروئی که رهبرش در سال 1364 اعلام انقلاب درونی ورهبری عقیدتی کرد و از سال1364 تا سال 1392 یعنی بمدت بیست و هشت سال با اعلام یک ایدئولوژی نوین که  به روشنی در سالهای 1368 اعلام «جهانی بودن» آن در درون تشکیلات اعلام شد و  مقوله «رهبری فرا خطا» که باید همه در او به «مرحله ذوب» برسند  در دستور کار قرار گرفت و «بیست و هشت سال» شب و روزبا صدها و هزاران جلسه ریز و درشت برای جا انداختن این تئوری کوشش شد ،برخی افراد را بطور واقعی از نظر روانی و ایمانی بجائی رسانده که اساسا قدرت درک جهان  معمول و انسانها را از دست داده اند و در جهانی با معیارهای خاص خود سیر میکنند و جدال من و شما با آنها  جدال دو جهان بسیار متفاوت است. تمام مقولات درونی این تشکیلات و سازمان اعم از جلسات امام زمان، مقولات زنان و طلاقها،مقولات دیگ و حوض وکوره و...و نیز وضعیت کنونی اعتصابیون لیبرتی و  خونسردی کسانی که با خونسردی مرگ آنها را رستگاری میدانند بدون درک آنچه  گفتم قابل فهم نیست.ما از اینها حیرت میکنیم ولی در جهان آنان حیرت آور که  نیست بلکه بسیار عادی است.
مومنان این مکتب،  از انجا که خود را «حق مطلق» میدانند و «هیچگونه اشتباه و  خطائی» را در مورد «رهبر»  و لاجرم خود در شناخت و داوری مخالفان امکان پذیر نمی دانند،  در یک کنش و واکنش سریع و تاکید میکنم خطرناک روانی و شناختی، هر آنکسی را که مخالف و منتقد است، بلافاصله و برق آسا، بطور واقعی در پرده های ضمیر نوساخته خود، تواب، مزدور، بریده، آستانبوس ولایت میدانند. اینان صادقانه و بطور واقعی ما را  این چنین  میبینند و بین ما و پاسدارها و شکنجه گران رژیم تفاوتی قائل نیستند،معیار  این دستگاه چنین است و با همین فونکسیون ذهنی افرادی را که در درون رژیم و  یا مزدور بوده و اکنون سر اطاعت به آنان فرود آورده اند انقلابی و تکاملی  میبینند. این چنین است که مصداقی و قصیم به مرحله جلاد و مزدور نزول کرده و در مقابل امثال یعقوبی ها انقلابی میشوند.پاکیزگی اخلاقی در این دستگاه  وقتی معنا دارد که در خدمت این شناخت باشی حتی اگر گوی سبقت از دن ژوان  ربوده باشی و دهشاهی ارزش ندارد اگردر پاکی اخلاقی پوریای زمانه باشی و  بقول پوریا بندت به محرم و نامحرم ناگشوده باشد.و کلام روشن اخر اینکه  مومنان  و صادقان اینان را باید نه در کادریک انسان معمولی سیاسی، دروغگو و ناصادق فرصت طلب، بلکه در کادر یک بیمار،در حیطه اسکیزوفرنی سیاسی دید و بررسی کرد.
اینها وقتی ما و امثال ما  را مزدور و خائن خطاب میکنند دروغ نمیگویند! بلکه چون فی الواقع در کادر شناخت نورمال سیاسی صحبت نمی کنند این چنین میبینند، یعنی صادقانه ما را مزدور و تواب  و آستانبوس خامنه ای میدانند .
میدانیم بیماران اسکیزوفرن گاه بسیار خطرناکند یعنی در لحظه ناگهان ممکن است دچار این توهم شوند که ما میخواهیم آنها را از بین ببریم و پیشدستی کرده و به ما حمله کنند.
این واقعیت در مورد اسکیزوفرنهای سیاسی که در دستگاه شناختی و مکتبی خاص  عقیدتی در طول بیست و هشت سال ساخته شده اند نیز صادق است.
نفرت و خشم مجنونانه و مومنانه آنان، با نفرت یک عنصر سیاسی معمولی که از رقیب خود بیزار است بسیار فاصله دارد و به همین دلیل خشم و نفرتی که در نوشته مثلا آقای ثابت دیده میشود در این کادر قابل فهم است.
اینان ما را با نگاهی که کشیشان قرون وسطی نسبت به مرتدان دستگاه خود داشتند ، مرتد، ضد تکامل، شیطانی، مزدور و تواب،خائن، پلید و...میبینند. اینان بدون آنکه بتوانند دستگاه در حال پاشیدن ولایت فقیه و  حکومتی که مورد نفرت اکثریت مردم ایران است برای یک عنصر سیاسی حسابگر فرصت طلب هم کششی ندارد چه برسد برای افرادی چون ما که در برابر زور گوئی و  ناحقی برشوریده ایم ما را مزدور و خائن میبینند چون نمیتوانند جز این  بیندیشند. بیماران عقیدتی مشروعیت خود را نه از وجوه مثبت و ایجابی خود و دستگاهشان بلکه از  نقاط منفی و سلبی رژیم ملایان میگیرند . یعنی هرچه آخوندها بیشتر جنایت  کنند اینها خود را مشروعتر میابند و نقاط منفی خود را پوشیده تر میبینند به همین دلیل نمیشود با آنان در این جدل وارد شد که نقاط مثبت شما چیست زیرا  نقاط مثبت آنها ناشی از وجوه منفی ملایان است و به همین دلیل در رسانه  هاشان تا امکان داشته باشد وجوه منفی ملایان به تماشا گذاشته شده اما از یک بررسی و نقد کوچک در مورد خودشان خبری نیست.
باید گفت  در مورد این نوع افراد ، رهبر موفق به خلق انسان جدید! شده است.
اسکیزوفرنهای سیاسی در حالت فردی حداکثر خطر فردی ایجاد میکنند که توسط
 
پلیس و روانپزشکان حل و فصل میشود،و زیاد مهم نیست ، اما اگر سیستم چنین افرادی بر سر کار آید باید ملتی سالها و سالها بهای این بیماری سنگین را بپردازد.
آنهائی که وارد تونل اکثرا بی بازگشت اسکیزوفرنی سیاسی - عقیدتی شده اند قابل  معالجه نیستند تنها زمان و واقعیت بیرونی و کنش و واکنشهای سیاسی واقعی  وقتی دستگاه آنها را باطل و خرد شده اعلام کرد و به زباله دان ریخت شاید  بخود آیند. خطر اسکیزوفرنهای سیاسی را دست کم نگیریم و برای آنها آرزوی  بهبود بکنیم.
نوزده نوامبر 2013