فرخ قهرمانی:مشاطه گران ائتلاف با سرمایه جهانی: سرگردانی سیاسی یا شانتاژ سیاسی سازماندهی شده؟ (بخش سوم و پایانی)
در قسمت های پیشین
نوشتم که یکی از بحثهایی که در چند سال اخیر، همواره با سانسور و سکوت
روبرو شده است، سرانجام با تلاش فعالین مستقل چپ، جان بدربردگان از
کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، به ویژه زندانیان سیاسی جان بدربرده از
کشتارهای تابستان شصت و هفت، به موضوع گفتمان نیروهای اپوزیسیون و مشخصاً
طیف نیروهای چپ در هفته های اخیر تبدیل شده است.
برخلاف
روزهای نخست گسترش بحثها، دیگر سکوت، سانسور، کتمان حقیقت و نپذیرفتن
فاکتهای غیرقابل انکار از سوی مدافعین همکاری با نیروهای محافظه کار و
نئولیبرال، ناممکن است و آنان از یک شاخه به شاخه دیگر می پرند تا به اصل
موضوع پاسخ ندهند. تلاش می کنند، از احساسات به حق مردم، خانواده های
جانفشانان و جانباختگان برعلیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، سپر دفاعی
ای فراهم سازند تا هرگونه انتقاد همکاری با نیروهای سرمایه جهانی را به پشت
صحنه برانند. از آن میان نمونه های مختلفی را می توان برای بررسی برگزید،
اما زیگزاگ زدن مکرر سایت گزارشگران و نیز بهروز سورن، نگرانی مرا برانگیخت
و دلیلی شد برای نوشتن این مطلب تا نوسانات مواضع او را به عنوان نمونه ای
از سرگردانی نظری و سیاسی تعدادی از فعالین مستقل چپ، بیشتر مورد بررسی
قرار دهم.
در
بخش دوم این نوشته، به دومین فتوای خطرناک بهروز سورن در مورد همتراز قرار
دادن همبستگی با جنبشهای کارگری، زنان و دانشجویی با سیاست گذاری مالی
وزارتخانه های دولتهای سرمایه داری و مسئله اتکاء به منابع مالی سرمایه
جهانی پرداختم.
اما
سومین فتوای بهروز سورن این است که شما (همکاران گردهمائی سراسری درباره
کشتار زندانیان سیاسی در ایران) بدنبال بلندگوهای بنگاه های خبری دولت ها
بوده اید بنا بر این به استفاده از بلندگوهای بنگاه های خبری دولت ها از
طرف تریبونال نمی توانید انتقاد داشته باشید.
طرح
چنین موضوعی و بقول خود بهروز سورن بخیه زدن آن به خصوص به گفتگوهای زندان
حکایت دیگری است که در خوشبینانه ترین وجه اش پریشان حالی بیش از حد او
ازیک انتقاد (به جا یا بی جا) توسط همایون ایوانی را نشان میدهد چرا که اگر
فرض را بر این بگذاریم که بهروز سورن هیچ یک ازمواضع مکتوب گفتگوهای زندان
دررابطه با این موضوع را نخوانده باشد مطمئناً در عمل اجتماعی و برنامه
هائی که گفتگوهای زندان مستقیماً و یا غیر مستقیم در آن دست داشته است شاهد
آن بوده است چرا که این بهروز سورن است که پس از پایان گردهمائی چهارم
مینویسد: "سایتهای
متعلق به اصلاح طلبان, سازمان اکثریت و حزب توده از جمله اخبار روز, پیک
نت, گویا نیوز, بی بی سی و دویچه وله با سانسور تبلیغاتی این گردهمائی آن
را بعنوان اهرم فشار آگاهانه و موثر برای تعدیل مواضع برگزارکنندگان
استفاده می کنند و کردند."
بی جا بودن یا به جا بودن انتقاد همایون ایوانی را با مراجعه به آدرس زیربه خوانندگان وا میگذارم.
در این نوشته دیروز بهروز و این فتوای امروزش تناقضی به اندازه ی صد و هشتاد درجه وجود دارد مگر آنکه بهروز سورن مدعی باشد که برگزار کنندگان گردهمائی سعی در تماس و آویزان شدن به مثلاً بی
بی سی داشته اند و این بی بی سی بوده است که آنها را تحویل نگرفته است. با
هر دیدی که به این مسئله نگاه کنیم با یک پیام مشخص روبروهستیم و آن این
است که برنامه های گردهمائی های سراسری و برگزارکنندگان آن درچهارچوب
سیاستهای بی بی سی جائی ندارند و این آن چیزی است که بهروز سورن به درستی
در نوشته های دیروزش میگوید.
امروزکسانیکه
با ابتکار مشترک زندانیان سیاسی در گفتگوهای زندان آشنا هستند ، می دانند
که خطر عدم حضور رسانه یا رسانه های آلترناتیو برای رساندن صدای توده های
مردم و مبارزاتشان همواره مورد اشاره ما بوده است. گفتگوهای زندان در متن
کوتاهی که از آغاز فعالیت خود تحت عنوان «درباره ما» انتشار داده است،
مینویسد: "هر
تجربه، هر دیدگاه، هر زاویه نگاه جدید به سرکوبگری، موضوع کار مشترک همه
مبارزین است و گفتگوهای زندان به طور تخصصی به چنین موضوعاتی
میپردازد.......
در
عین حال در شرایطی که سانسور و اختناق مانعی برای دسترسی آزاد به اخبار و
اطلاعات است و زرادخانههای تبلیعاتی رسانههای حاکم به مسموم سازی فضای
فکری جامعه مشغول هستند، گفتگوهای زندان سعی بر این دارد که امکانات خود را
در اختیار انتشار بحث ها و مطالب کلیه کمونیستها، انقلابیون و انسانهای
پیشرو قرار داده تا به سهم خود به عنوان یک رسانه آلترناتیو، گامهایی
عملی در جهت گسترش شبکه رسانههای آلترناتیو بردارد."
سابقه
تلاش مستمر گفتگوهای زندان برای مقابله با رسانه های حاکم موضوعی نیست که
امروز و یا در رابطه با تریبونال و بطور خلق الساعه شکل گرفته باشد. مقابله
با رسانه های حاکم از بدو شکل گیری گفتگوهای زندان تاکنون در دستور کار آن
قرار داشته است، برای نمونه در سال 1998 طی نامه سرگشاده ای تحت عنوان
«نشریه مشترک چپ: کمی جمعی تر، کمی کیفی تر، کمی رادیکال تر!» کلیات طرحی
را برای شکل دهی به یک رسانه مشترک چپ به فعالین جنبش ارائه داد. در آنجا
تاکید شد که:
"موضوع
چندان جدید نیست. سالهاست كه تلاشهایی برای كاهش پراكندگی و خردهكاری
نشریات چپ انجام میشود. حضور نشریات مستقل چپ، نوزایی جنبشی است كه از
تكاپوی انتقادی برای شناخت و دگرگونی جهان امروز بازنمیماند. این نشریات،
توشه انبوهی از تجربیات جنبش انقلابی ایران را به مخاطبین خود میرسانند،
اما بدون كاستی نیز نیستند. پراكندگی به اجبار، خردهكاری و دوباره كاری را
تحمیل میكند. بخشی از این "خردهكاری" اجتنابناپذیر است، اما به نظر ما،
تا حدود زیادی میتوان از خردهكاری پرهیز كرد...
...با
صراحت باید گفت تمام تلاش خلاقه، آفرینشگر و انتقادی فعالین نشریات مستقل و
كوچك چپ، در طی یك دوره با این مخاطره روبروست كه در دام سكتاریسم "نوین" و
یا دگماتیسم "نوین" گرفتار شوند. از سوی دیگر، عدم توان پاسخگویی این
نشریات به مجموعه نیازهای مخاطبین، جهان یك بعدی و غیرواقعی ویژهای را در
اطراف چنین جمعهایی شكل میبخشد. ما به عنوان فعالین چنین نشریاتی، بر
كاستیهای آنها، در كنار دستآوردهای امیدبخش و خلاقه این نشریات دست
میگذاریم و چنین نگرش انتقادی نسبت به خود را، بخشی از دستاوردهایمان
بهشمار میآوریم.
...ما
موضع انتقادی به مناسبات سنتی چپ را، حاصل تلاش اندیشه رادیكال و مستقل
میدانیم. مناسباتی كه عوارضی منفی همچون بیاطمینانی، مناسبات بوروكراتیك
و سبكفكری دگماتیك را بهبار آورده است. با این حال، نمیتوانیم بپذیریم
كه توسعهنیافتگی جامعه ایران را به توسعهنیافتگی اندیشه چپ سرایت دهیم.
اندیشه توسعه نیافته، حاصل جامعهای نامتوازن و توسعه نیافته است كه مجال
رشد و باروری فكری را از شهروندانش دریغ میكند...
...نشریه
مشترك چپ، حضور گرایشات فكری مختلف را نه فقط میپذیرد، بلكه از آن
استقبال میكند. باروری فكری جنبش جدید، با پذیرش كثرت فكری فعالینش معنی
مییابد. به همین دلیل، حداقل وجوه مشترك فعالین نشریه چپ امروز ایران از
نظر ما، پذیرش دورنمای سوسیالیستی و نیز سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است..."
من
توصیه می کنم بهروز سورن یک بار به دقت متنی که در لینک بالا آورده ام را
بخواند و ببیند آیا او هم با چنین مشکلاتی در پیگیری کارهای صفحه گزارشگران
روبرو بوده است؟ چنین موضوعاتی را سالهاست درگیریم و بایستی سنجیده و
آگاهانه بر چنین پراکندگی ای فایق آئیم. در ادامه چنین بحثی در «دومین نشست
اتحاد انقلابی نیروهای کمونیست و چپ» در مارس 2002 از سوی یکی از رفقای ما پیشنهاد «رسانه آلترناتیو» طرح شد که در بیانیه پایانی این نشست به صورت جمعی خطوط اساسی خواسته های آن تصویب شد.
کار
و روشنگری در این زمینه تاکنون نیزادامه داشته است و از جمله در بحثهای
همایون ایوانی در مورد سازماندهی شبکه ای و رسانه آلترناتیو در ماههای اخیر
مجددا به گوشه های دیگر بحث رسانه آلترناتیو در کتاب پرداخته است. در فصل هفتم با عنوان «سازماندهی و زیرساختهای ارتباطی»
همایون
ایوانی، یکی از همکاران گفتگوهای زندان در مورد رسانه های حاکم خواننده را
با طرح پرسشهای زیر به بازاندیشی دعوت می کند: «پرسش درباره این که «چه
کسی یا طبقهای قدرت را در دست دارد؟» به پرسش دیگری وصل میشود که «چه
کسی یا طبقه ای رسانه ها و ارتباطات را در دست دارد؟» یا این که چه کسانی
ابزارها، اطلاعات و دانش ضروری استفاده از این رسانهها را در اختیار
دارند؟»
بدون
توجه به این موضع گیری های روشن و آشکاری که از سوی گفتگوهای زندان و یا
فعالینش وجود دارد، بهروز سورن پیشداوریهایش را می خواهد به ما و خواننده
مطالبش حقنه کند. تلاش برای افشاء و طرد سیاست رسانه های حاکم، نظیر بی بی
سی، صدای اسرائیل، صدای امریکا، شبکه های لس آنجلسی که پولشان از سلطنت
طلبان یا طرفداران رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی تهیه و تامین می شود، وظیفه
روزمره همگی ماست. اعتراض بهروز سورن نیز به حضور حسن بهزاد (نماینده
سازمان فدائیان اقلیت) در کنار ابن الوقت شناخته شده ای که امروز یکی از
منفورترین چهره های سیاسی درمیان اپوزیسیون چپ میباشد یعنی فرخ نگهدار و آن
هم در بی بی سی فارسی که برنامه گذاران آن، تحمل یک نظر انتقادی جدی و چپ
را ندارند، درست است و آن را می فهمم، ولی ربط دادن حضور نماینده سازمان
فدائیان اقلیت به بحثهای گردهمایی سراسری واقعا سرآمد بی توجهی در یک بحث
جدی است.
بهروز
عزیز، اگر انتقاد دارید، جهت اطلاع می گویم، سازمان فدائیان اقلیت، از
تریبونال حمایت می کند و نه تنها بخشی از نیروهایش در سلک سخنگویان
تریبونال ظاهر شده اند بلکه چهار حسابی را که تریبونال در کشورهای مختلف
دارد نیز ظاهراً به نام اعضای این سازمان میباشد.
همین
جا لازم است توضیح بدهم که آنچه را که اینان به عنوان استارت برنامه
تریبونال از آن یاد میکنند یعنی میهمانی سوئد در پنچ سال پیش باید به عرض
برسانم که این میهمانی یک میهمانی کاملاً خصوصی از اعضا ، هواداران، و
تمامی کسانی بوده که سابقه ی همکاری با اقلیت را داشته اند و محض اطلاع
بهروز باید بگویم که حتی یکنفر هم از رفقای گفتگوهای زندان در آن میهمانی
حضور نداشتند. لطفا انتقادات خود را به گردانندگان تریبونال بفرست و نه ما
که در تلاش شکل دادن به رسانه های مستقل در مقابل رسانه های رژیمی، ارتجاعی
و یا امپریالیستی هستیم. مصاحبه های پیام اخوان را با صدای آمریکا و یا
رسانه های نزدیک به سازمان مجاهدین خلق بررسی کن. کار خوبیست، بررسی کن ولی
آخرش پیکان
حملات خود را به سوی بچه های سرموضعی زندان که منتقدین چنین ائتلافی بین
نئولیبرالها، محافظه کاران و نیروهای مبارز هستند، برنگردان!
لطف کن یکبار دیگر مطالب منتشره از سوی ما را به دور از پیش داوری و با دقت بخوان. اگر همایون ایوانی می نویسد:
"کارکرد
پیچیده خنثی سازی و سرکوب مبارزه طبقاتی را نبایستی فقط به شکل سرکوب
شدید فیزیکی کاهش داد. در واقع سرکوب فیزیکی، آخرین شکل از سرکوب عریان
است و طبقات حاکم، در مبارزه طبقاتی روزمره، از آن به عنوان آخرین ابزار
استفاده می کنند. بسی فراتر از سرکوب مستقیم، یکی از کارآمدترین ابزار مسخ
توده ها برای سرکوب طبقاتی، زبان و فرهنگ است که از طریق رسانه های حاکم
به سوی مخاطبین به صورت مداوم شلیک می شود. مسخ اذهان مخاطبین و خیل عظیم
خوانندگان و بینندگان چنین رسانه هایی، به صورت پیوسته و دائمی صورت می
پذیرد و هیچ خللی نباید در آن ایجاد شود. سرمایه داری، تولید فرهنگ را
همچون سایر حوزه ها، به تولید انبوه کالایی تبدیل کرده است و کارخانه
تولید فرهنگ سلطه، رسانه های همگانی هستند." (سازماندهی و زیرساختهای ارتباطی) www.dialogt.net/fileadmin/user_upload/07a_Network_20110208_Rassaneh_A.pdf
چه
چیزی را میخواهد بیان کند؟ آخر نمی شود که ما هم منتقد چنین رسانه هایی
باشیم و هم نوشته هایی نظیر نوشته خودت را بخوانیم که نقاط ضعف جدی
طرفداران استفاده از رسانه های سرمایه جهانی را به آدرس اشتباه حواله می
دهی و خواننده گانی را که مواضع گفتگوهای زندان را در مورد دفاع از رسانه
های مستقل و چپ نمیدانند، دچار سردرگمی می کنی!
بهروزعزیز،
آیا براستی این مطالب را نخوانده ای؛ و یا می دانی و آگاهانه چنین
افتراهایی به نیروهایی می زنی که حد اقل دو سوم ازعمرشان صرف مبارزه با
رژیم های سرکوبگر نظیر شاه و یا رژیم جمهوری اسلامی گردیده است؟
بهروز سورن:یک دقیقه سکوت برای قربانیان و یک دقیقه تعمق - چه کسانی باید پاسخگوی اعمالشان باشند بخش سوم!
اگر
تا امروز من یا سایررفقا در گفتگوهای زندان و یا کمیته ی برگزارکننده
گردهمائی ها نسبت به تهمت هائی که به ما روا شده است، سکوت کرده ایم ازعدم
توانائی در پاسخگوئی نیست بلکه نشان از این دارد که انتظار دیگری ازاتهام
زنندگان نداشته ایم به عبارت دیگرنوشته های آنان را شایسته ی جواب دادن
ندانسته ایم همانگونه که تو خود هم نوشته های آنان را نقد نمیدانی و آنها
را از رده خارج می انگاری " آنان
که در شمارش نقد ها جا نمیگیرند شامل افرادی هستند که عاشقانه خود می
پرستند و اظهار وجود به هر طریق را اصل قرار میدهند. این افراد شناخته شده
های پالتاکی هستند که به هر طریق ممکن تلاش دارند زمان برگزاری این جلسات
را اشغال و یا بکشند همانطور که در گردهمائی ها "
اما این به آن معنا نیست که بهروز سورنی که انتقاد کنندگان را پنج دسته
کرده و خود را از دسته پنجمی ها میداند به ناگهان از همان ملات آنهائی که
اصلاً به حسابشان نمی آورد برداشته و دقیقاً همان تهمت ها را به ما بزند و
انتظار داشته باشد که پاسخ هم نگیرد.علیرغم
اینکه بهروز سورن سعی دارد پاسخ من به اتهامات او را به مسائل دیگری به
چسباند اما فکر میکنم خوانندگان به خوبی درخواهند یافت که مسئله چیست برای
اینکه خوانندگان را کمی بیشترروشن کنم تیتروار مسائل را کنار هم قرار
میدهم.
در سپتامبر سال
2011 چهارمین گردهائی سراسری زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ سوئد برگزار
میشود. پس از پایان برنامه تهمت هائی به برگزارکنندگان توسط چند نفر پخش
میشود در آن دوران بهروز سورن طی مقالاتی حمایت کامل خود را از گردهمائی،
برگزارکنندگان، و کل برنامه ابراز میدارد. نزدیک به یک سال بعد تریبونالی
در لندن برگزار میشود که مورد نقد تعدادی از جریانات سیاسی و تعدادی از
زندانیان سیاسی و جان بدر برده از کشتارهای دهه ی شصت صورت میگیرد،
سخنگویان و حامیان تریبونال به جای پاسخی منطقی به انتقادات اول سعی میکنند
با پرتاب توپ به زمین دیگری یعنی گردهمائی چهارم مسئله را منحرف نمایند
ضمن اینکه اظهار می کنند که چرا قبل از برگزاری این تریبونال کسی صحبتی از
وابستگیهای مالی و... نکرده است تا اینجای کار نه ما به بهروز سورن به
عنوان کسی که به هر منظوری در تریبونال شرکت کرده اعتراضی کرده ایم و نه
بهروز سورن با گردهمائی چهارم مشکلی داشته است اما بلافاصله، پس ازمصاحبه
ای که سایت گزارشگران با بهرام رحمانی انجام میدهد؛ همایون ایوانی انتقادی
را متوجه بهروز سورن مسئول سایت گزارشگران به عنوان پرسشگر مینماید مبنی بر
اینکه از سه سال پیش ما بحث کمک های مالی و وابستگی ها به امپریالستها را
کرده ایم و حال شما با این همه مدارک منتشر شده مسئله را به حد یک خرده
گیری تنزل می دهید. از همین جاست که بهروز سورن برآشفته می شود و به جای
پاسخ منطقی به همایون ایوانی گردهمائی چهارم و تمام دست اندر کارانش را
مورد حمله قرار میدهد. تریبونال لندن را با گردهمائی چهارم مقایسه کرده و
فتواهای تاریخی خود مبنی بر اینکه ما هیچ گونه حقی در رابطه با انتقاد از
تریبونال نداریم را صادر میکند و جالب تر این که وقتی من در دو بخش پیش
مستدل و با فاکت تهمت های بی پایه و مقایسه ی بی پایه تر گردهمائی چهارم با
تریبونال او را رد میکنم در یک مقاله ی دو بخشی (همه چیز از آنجا شروع شد
که...) دست پیش را میگیرد و میخواهد به خواننده مقاله اش اینگونه وانمود
کند که این ما هستیم که نمی خواهیم بحثهای«متین و منطقی و منسجم» او را
تحمل کنیم. سردرگمی بهروز در این مقالات بخوبی آشکار است چرا که او فکر
میکند بحث من از
زیگزاگهای
او در رابطه با شرکتش در تریبونال و یا چاپ مقالات گوناگون در سایت
گزارشگران و یا زبانم لال زیگزاگ سیاسی از طیف انقلاب به طیف ضدانقلاب است و
همین اشتباه در برداشت او باعث میشود دقیقاً شبیه بچه های کوچک بگوید که
شما خودتان هم در گردهمائی ها زیگزاگ زده اید "اما سوال باقیمانده این است
که چرا طیف مطلوب فرخ قهرمانی زیگزاگ میزند؟ چرا از ماوراء چپ (گردهمائی
اول) به ساحل سبزها غش می کند (گردهمائی چهارم)"در صورتی که بهروز سورن فراموش میکند که چند ماه پیش همین گفتار را در مقاله ای دیگررد کرده است " اولی ها نقد می کنند که چرا گردهمائی چهارم در
امتداد و همرنگ تجمع های اول و دوم آن نبوده است و جای برخی از سخنرانان
آندو همایش خالی بود و به تعبیری پرچم سرخی در محل به اهتزاز در نیامد و
سخنرانی ها در امتداد تبلیغات گروهی آنان انجام نپذیرفت. از تبلیغ گرایشی
خاص, اصیل و اسطوره ساز خبری نبود و یا کم بود و در نتیجه تبلیغات گروهی
شان انجام نپذیرفت. "
اتفاقاً
آنچه را که ایشان و بعضی های دیگر ماوراء چپ میدانند گردهمائی دوم است و
باید به ایشان یادآوری کنم که در این گردهمائی هم آقای فرامرز پویا از حزب
چپ سوئد شرکت داشت و پیام حزب مطبوعش به گردهمائی را قرائت کرد و ضمناً در
گرد همائی سوم هم نماینده ی حزب سوسیال دموکرات سوئد حضور داشت و پیامی را
قرائت کرد و همان نماینده در گردهمائی چهارم هم شرکت داشت و پیام حزبش را
قرائت کرد. و این خود نشان از استمرار برنامه های ما است و اگر امروز بهروز
سورن معتقد است که ما به دامان سبزها افتاده ایم چرا بطور روشن و صریح و
با فاکت آنرا نمی نویسد و پناه به کلی گوئی میبرد؟
به
بهروز سورن عزیزپیشنهاد میکنم اولاً لطفی کند و نوشته های من و ما را کمی
با حوصله ودقت بیشتری بخواند ، حداقل اگر میخواهد پاسخی به آنها بدهد .
آنگاه نگاهی هم به تاریخ نوشته های خود و نوشته ی همایون ایوانی بیاندازد
در این صورت شاید کمی از سردرگمی درآید بهروز سورن میخواهد سردرگمی خود را
با خوانندگانش تقسیم کرده و به آنها الغاء کند که یقیناً پشت پرده ی انتقاد
همایون ایوانی که علتش کاملاً روشن وعیان است و نوشتار من که چیزی جز
انتقاد به تریبونال و پاسخ به تهمت های بی اساس بهروزسورن دررابطه با
گردهمائی چهارم و مقایسه ی کاملاً بی ربطش با تریبونال است، چیزهائی قرار
دارند که فقط دائی جان ناپلئون از آن باخبر است. همین جا باید اضافه کنم
آنچه را که من در مطالب پیشین در مورد قدرت دادستان در یک دادگاه و نقش او
در کانالیزه کردن گواهی شهود و... اشاره کردم امروز خود را درگزارش دوم
کمیته ی منحل شده تریبونال در نروژ به خوبی نشان میدهد و در آینده ای نه
چندان دور بیشتر برای همگان روشن خواهد شد.
چنین
مقایسه هائی را از جانب بهرام رحمانی و ایرج مصداقی به خوبی میتوان
انتظارداشت و به سادگی میتوان متوجه شد که چرا سعی درجا انداختن چنین
مقایسه ای دارند اما مسئله ی بهروز سورن با توجه به نوشته های دیروزش و با
توجه به اینکه ظاهراً تریبونال لندن را وصله ی ناجور میداند که به هیچ
عنوان به او نمی چسبد "
اگر چه هم شاهد میتوانستم باشم و هم از خانواده های داغدار... اما بعلت
ناروشنی های این نشست که ناشی از کمبودهای اطلاعاتی ام بود, تنها برای تهیه
گزارش و خبر ساعاتی را در میان این قربانیان و مادران و برادران و خواهران
داغدار حضور یافتم" " مرا
به جریانی منتصب میکند و نمک خور جریانی میداند که اصلا ربطی به آن ندارم و
آنها هم ارتباطی با من ندارند..... اما همایون ایوانی اصرار دارد که مرا
به ایران تریبونال و دادگاه لندن بخیه بزند"
کمی
پیچیده تربنظر میرسد بهروز سورن سعی میکند برخورد همایون ایوانی به او را
که در ارتباط با حمایتش از تریبونال از طریق ناچیز و بی ارزش جلوه دادن
مسائل مالی و شرکت کسانی مثل پیام اخوان که یکی از گردانندگان اصلی
تریبونال بوده است را به برآشفتگی همایون ایوانی از انتقادات او به
گردهمائی چهارم نسبت داده تا از این طریق بتواند اذهان را از تریبونال به
گردهمائی چهارم منحرف نماید "اما
دعوای ایشان و بر آشفتگی و شوریدگی او نسبت به من و گزارشگران دلایل دیگری
دارد. دلایلی که سابقه در برگزاری چهارمین گردهمائی بخشی از زندانیان
سیاسی در گوتنبرگ سوئد و نقدهای علنی ام به آن دارد"
این
درحالی است که آنچه بهروز سورن قبل از برگزاری تریبونال درباره گردهمائی
چهارم نگاشته است جز تعریف و تمجید از گردهمائی چهارم چیز دیگری نبوده است.
(رجوع شود به مقالات بهروز سورن که درپائین به آنها اشاره شده است) از
طرفی ساده انگاری است اگر فکر کنیم که بهروز سورن به خاطر عدم معرفی کتابش
در گردهمائی چهارم دست به چنین تحریفاتی زده و سعی در زدن ریشه ی گردهمائی
ها را دارد. من این بحث را در همین جا خاتمه میدهم و در پایان بخشی ازنوشته
های دیروز بهروز سورن یعنی قبل از برگزاری تریبونال در مورد گردهمائی و
بخشی ازنوشته های امروزاو یعنی بعد از تریبونال را به عنوان ضمیمه به این
مطلب اضافه میکنم تا شاید خوانندگان با دیدن آنها و مراجعه به رفرنس های
اشاره شده در این سه بخش متوجه شده و مرا هم یاری رسانند که دلیل اصلی چنین
چرخش یکصد و هشتاد درجه ای در مورد گردهمائی چهارم چه میتواند باشد ما که
سردرنیاوردیم شاید خوانندگان سردربیاورند.
ضمیمه دیروز و امروز مواضع بهروز سورن
توضیح اینکه : دیروز مطالب بهروز سورن بعد از برگزاری گردهمائی چهارم و قبل از برگزاری تریبونال لندن ، و امروز مطالب بهروز سورن بعد از بزگزاری تریبونال میباشد
دیروز
سوزنی
در یکدست و جوالدوزی در دست دیگر میگیرم. یکی برای خودم و دیگری برای دست
اندرکاران زحمتکش گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی. تردید لحظه ای از ذهنم
بیرون نمیرود. کدام برای کی؟ برای خودم سوزن که دردش را حس کنم زمانی که
جوالدوز را بر گردانندگان روا میدارم یا که وارونه!؟ از نوشتن این سطور
بلحاظی شرمنده ام. مگر میشود زحمات آنان را نادیده گرفت و قلم را در نقدشان
حرکت داد؟ مگر میتوان حاصل ماهها تدارک و برنامه ریزی و عرق ریختن برای
این سه روز را فراموش کرد, قوت ها را ندید و ضعف ها را شمرد؟ از خود آغاز
میکنم.
سوزنی به خودم:
آنچه
من کردم که ننگم باد! شرمم باد! آرزو دارم سنگ شوم و دیگر صدائی از من در
نیاید این بود که هشداری دادم که مبادا در فکر برگزاری گردهمائی پنجم در
شهر وین باشید..........
بنابر این:
هشداری زود رس دادم که مبادا بفکر بیفتید در شهر وین گردهمائی پنجم را برگزار کنید!
مبادا
به ذهنتان خطور کرده باشد که وین هم شهری است و این شهر زیبا و تاریخی اما
نفرین شده میهمان دهها و صدها رها شده و ( تاریخ زنده ) از مسلخ جانیان اسلامی باشد و سر آخر هم صدائی ناشناخته و مبهم از آن در دادخواهی آن عزیزان درآید.
مبادا به دام انحصارطلبان و اصلاح طلبان فرصت جوی این دیار و این گوشه غربت بیفتید که هر آنچه تا کنون حاصل کرده اید، پرورده اید و ساخته اید، بر باد خواهد رفت.
امروز
از
همینرو نیروهای غیر خودی! بخوانید سبزها و اصلاح طلبان به محاسبه می آیند و
برای پر کردن جای کسری ها در این گردهمائی به مشارکت دعوت می شوند. هزینه ها را بخشا تقبل می کنند و شرط و شروط ها را برای برگزارکنندگان مشخص می کنند.(1)
دیروز
بهر
حال کاری بزرگ پس از مدتهای طولانی توسط تلاش گروهی به انجام رسید و جای
تبریک و قدردانی از همه دست اندرکاران صدیق, پرشور و متعهد آن دارد. کار و
تلاش شبانه روزی این دوستان برهمه علاقه مندان و وجدان های حساس به تاریخچه
خونین سه دهه حاکمیت رژیم و کشتار زندانیان سیاسی بخوبی روشن بوده است.
این واقعه برگی از تاریخ زنده ای بود که پنجره ای دیگر به ناگفته ها و
ناروشنائی های آن دهه خونین باز کرد. حضور گسترده فرهیختگان و اهل قلم و
هنر در این همایش دال بر تدارک و همیاری عمومی بود. کوششی همگانی و بین
المللی از جانب افرادی که رنج راه و محنت سفرهای طولانی را بجان خریدند تا
در کنار یکدیگر بر ظلم و ستم حاکمیت استبداد بخروشند و با فراموشی و خاموشی
مبارزه کنند.
دستمریزاد به همه دست اندرکاران و شرکت کنندگان در این تجمع و خاطره ماندگار.
نه می بخشیم و فراموش هم نمی کنیم بعنوان
شعاری شناخته شده و هدفمند بلحاظ سیاسی و شاید بزودی قضائی درمیان
اپوزیسیون سازش ناپذیر با رژیم و حواشی آن مطرح است. بدرستی میتوان گفت که
تلاشهای برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در 4 دوره گردهمائی زندانیان سیاسی
بیشترین نقش در تپبیت و طرح این شعار داشته است.
امید
که گردهمائی پنجم با شکوه هر چه بیشتر برگزار گردد و سایت گزارشگران
مفتخرا همچنان در کنار و بعنوان جزئی از هواداران و مبلغان آن برقرار
بماند.
امروز
دوما بلندگوی دادخواهی از قربانیان دهه شصت به نمایندگان این نهادها , سبزهای شناخته شده و هواداران موسوی و کروبی را اعطا نکرده اند(1)
دیروز.
بدانید
که اگر چه هربار چند صد نفر در کنار یکدیگر هستید اما هزاران چشم انتظار
دارید و خیل انسانهای باوجدان و پر حافظه با یاد عزیزانشان گامهای شما را
میشمارند و دنبال می کنند. مسئولیت
شما تنها برگزاری تجمعات دوساله نیست. شما عزیزان نمایندگی دارید.
نمایندگی هزاران داغدیده و ستم کشیده که پمره بیش از سی سال حاکمیت استبداد
و سرکوب را همانند شما از نزدیک تجربه کرده اند. آنها که فراموش
نمی کنند و نمی بخشند. آنها که اولین گام دادخواهی از عزیزانشان را در حذف
حاکمیت جمهوری اسلامی همراه با تمامی جلادانش میدانند. آنها که آن روز
موعود را هر شب در رویاهایشان می بینند و یک لحظه آرام نخواهند گرفت.
زنده باشید و به راهتان ادامه دهید!.................
با این چند جمله میخواستم بگویم که
دوستتان دارم. میخواستم سپاسم را در زیباترین جملات بسته بندی کنم و در
زرورقی طلائی رنگ از قدردانی بپیچم. میخواستم سپس آنرا بشما تقدیم کنم.
میخواستم دستمال پاکیزه ای بدست گیرم و عرق پیشانی تان را پاک کنم. مپل علی دروازه غاری و با آنهمه صداقت صحن تجمع جان بدربردگان را تمیز کنم.
امروز
ششما در موج تابو شکنی کذائی برای درهم ریختگی صفوف سرنگونی طلبان و سازشکاران و گرد و خاک پاشیدن در چشم مردم نبوده اند (1).
دیروز
انحراف اول در برابر چپ سوسیالیست پذیرفته شد و پلاکارد زنده باد سوسیالیسم مرتبط با تمایلات این طیف در جلوی تریبون نصب شد. حال آنکه پدیده زندانی سیاسی را نمیتوان تنها با گرایشی ایدئولوژیک تعریف کرد. هر چند که طیف های راست و با نامهای سنتی چپ حمایتی از برگزاری آن نکردند
امروز
گردهمائی
چهارم دوستان خود را از میان آنها برگزید و بهمین دلیل سانسور در پیش گرفت
و سکان را بدست سبزهای شناخته شده در خارج از کشور داد(1)
دیروز
به
همین چند جمله بسنده میکنم که آبی به آسیابی نریزم و آتشی به خرمنی
نیاورم. جوهر کلام اما این است که هشیار باشیم که ناسازگاری با رژیم حاکم و
شرکای سابق اما مجرمش که هنوز هم سکوت میکنند و یا در راه امامشان رویاهای
طلائی می بینند, پایدار بماند و صلابت و سلامت گردهمائی بعدی همچنان که تا کنون حفظ شود
امروز
ولا اگر نقدی به ایران تریبونال روا باشد قطعا از سوی برگزارکنندگان و حامیان گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ نیست. از سوی کسانی مشروعیت دارد که در مقام دریافت امکانات از نهادهای دولتی کشورهای غربی تا کنون نبوده اند(1)
دیروز
سایتهای
متعلق به اصلاح طلبان, سازمان اکثریت و حزب توده از جمله اخبار روز, پیک
نت, گویا نیوز, بی بی سی و دویچه وله با سانسور تبلیغاتی این گردهمائی آن
را بعنوان اهرم فشار آگاهانه و موثر برای تعدیل مواضع برگزارکنندگان
استفاده می کنند و کردند. دقیقا به همین دلیل میبایستی مقاومتی همگانی در برابر این واکنش ها سازمان داد.
امروز
پنجما بدنبال بلندگوی بنگاه های خبری این دولت ها نبوده اند.(1)
دیروز
مجموعه ای از چپ گردهمائی ها را برگزار میکنند. نامها, شعارها و نوشتارها تمامی نشاندهنده این موضوع است.
خواندن و شنیدن نامهائی آشنا از قبیل امیر جواهری لنگرودی، فرخ قهرمانی،
همایون ایوانی وووو نشاندهنده اینست که سوسیالیست هایی معتمد و کوشنده
درراهند. راهی که قطعا و در هر زمینه ای سرانجام موفقیت آمیز و موپری خواهد
داشت. بخودی خود این یک نقطه قوت است. این نامها سوابقی بسیار روشن دارند و
حس اعتماد خواننده را بر می انگیزند.
امروز
ای
کاش افراد و شخصیت هائی که خیلی تند و تیز به دادگاه لندن ( ایران
تریبونال نقد می کنند و میتازند ) نظر خودشان را هم در مورد آ ب اف و
افرادی همانند رضا طالبی و سبزهای اصلاح طلب سخنران و سانسور گسترده
نمایشگاه در گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی نیز می نوشتند.قطعا سبز بودن
آنها اتهام آنها نیست. حمایت از بخش اصلاح طلب حکومتی که در حال حاضر خیز
برای گرفتن سکان جمهوری اسلامی را برداشته است مد نظر است. اینها اصل نظام
را در نظر دارند و خواب دوران طلائی امام شان را می بینند.
گردهمائی چهارم دوستان خود را از میان آنها برگزید و بهمین دلیل سانسور در
پیش گرفت و سکان را بدست سبزهای شناخته شده در خارج از کشور داد(1).