نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

در گفتگوی روزبه میرابراهیمی با عباس امیر انتظام :ناگفته های انقلاب ۵۷ (۲) رضا اغنمی


چاپ اول بهار ۱٣٨۷ - ۲۰۰٨ انتشارات خاوران- پاریس


اینکه امیرانتظام میگوید "شاید ازنظرخودشان صادقانه هم انتقاد کردند" اصلا درست نیست. کسی که به مفهوم صداقت باوروایمان نداشت چگونه میتواند "صادقانه" سخن بگوید، مگراین که مدعای آن باشد به تزویر وریا، برحسب فضا و آب و هوای روز که شیوه‍ی سیاستمداران است. این پیر سنگدل کینه توز در قبای روحانی، یک سیاسمدار مستبد بدوی بود که با بیرحمی تمام هزاران زن و مرد ایرانی رادرزندان های مخوف حلق آویز کرد. بازیگر ماهری که در کسوت امام سرسجاده می نشست. به موقع اشگ میریخت. با محاسن یک دست سفید دل های پرتآلم را به درد میآورد ازچشم های همیشه گریان مردم اشگ میگرفت.با شورحسینی افکار مهارشده‍ی مردم را به خود جذب میکرد. وقتی هم که فریاد کشید «من میزنم توی دهن این دولت، خودم دولت تعیین میکنم.»، ازآنسوی چهره‍ی سیاسی ، تیکه ای از خشونت و کینه‍ی خود را به نمایش میگذاشت. در رهگذر حوادث هولناک، ملت ایران با همه بدبختی ها شانس آورد که ایشان زود به لقاءالله پیوستند. آمده بود خاک ایران را به توبره بکشد و ناکامیهای توحش عرب بدوی را درخاندان مجوسان به کمال برساند. اینکه خیل دست پروردگان او دختران و زنان مسلمان ایران را دربازار برده فروشان عرب دبی و قطر و ... به اجنبی ها وامیگذارند بخشی از آمال و آرزوهای نهفته شان بود که وارثان برحقش به اجرا درآورده اند. امیرانتظام که آسیب پذیریِ این معضل فرهنگی را به درستی درک کرده میگوید: «مسئله‍ی فرهنگ، مسئله ای نیست که بتوان یک یا دوساله و حتا با گذشت یک نسل حلش کرد. بلکه مسئله این است که نسل ها طول میکشد. به شرطی که رژیم واداره کننده‍ی مملکت درکارهای خود صادق باشد.» ص ۱۵۶ انتقاد ازرژِیم قبلی درسخنان امیرانتظام، آمیخته ای با دیدگاه های مذهبی ایشان است. ولی انگیزه‍ی مخالفتش با رژیم اسلامی را، ازنظرسلب قدرت ازایشان وگروهِ همفکرانش دیدن خطاست. اساس مخالفت از آنجا شروع شده که باتصمیم آقای خمینی، دین وارد سیاست شد ودینمداران درمسندامورکشورداری تکیه زدند. - چیزی که آقای بازرگان، درطول سال ها مبارزه اش، ازرژِیم و دولت ها میخواستند.- ابتکارلایحه‍ی انحلال مجلس خبرگان، علل مخالفت امیرانتظام با رژِیم اسلامی را توضیح میدهد. به ویژه عدم قاطعیت آقای بازرگان وتوهٌم انفعالی که به حکومت اسلامی داشتند، درهمان ماههای نخست دولت موقت، برای سنتگرایان روشن شد. تردید و تزلزل های بعدی دولت، رقبارا هشیارتروجریتر کرد. حادثه‍ی گروگانگیری فرصت مناسبی شد برای آقای خمینی که مهندس بازرگان را هم کناربزند. رهائی ازشر وچنگال مزاحمین، از مدتی پیش شروع شده بود. دررهگذر این تحولات، اتهام جاسوسی امیرانتظام شکل گرفت. سازمان ها، مخصوصاً ملی مذهبیها نخستین "خودی ها" بودند که زهرِتمامخواهیِ سنتگرایان را چشیدند. اگر مردم، همراه با دیگرسازمان های چپ اندیش و مجاهدین به خیابانها ریختند وبا سرهای پرشور، گرفتاردر جادوی مذهب، روحانیت را برگزیدند و با سرنگونی رژِیم امروزه ازهرطرف آماج تهمت های ناروا هستند، میتوان گفت که درک درست از اسلام نداشتند. ماهیتِ دین را نمیشناختند. معرفت به اسلام درحد آموزش های خانوادگی و نهایتا اجتماعی بود. آیا درک و باورآقای بازرگان و همفکران اسلامی شان از اسلام به ویژه از "شیعه" به اندازه‍ی مردم عامی بود؟ به راستی مسبب اصلی این فریب تاریخی کیست؟ امروزه، از آل احمد و علی شریعتی و مهندس بازرگان و تکنوکرات های اسلامی که در پا منبری علمای دین مبین و باورمندان "شق القمر"، سینه زدند و رجعت به گذشته را تبلیغ کردند گرفته تا چپ سنتی و غیره که درمخالفت با اصلاحات (ولو بفرموده) مردم را درچنبره‍ی سلطنت فقها گرفتارکردند، چه پاسخ منطقی به این غفلت خانمانسوز خود دارند؟ امیرانتظام همکاری غرب و ملاقات امریکائیان با آقای خمینی درپاریس را در بخش ۷ با عنوان"ناگفته های از انقلاب ۵۷ " میگشاید.بذر شک و تردید را دردل ها میپاشد. خواننده درماهیتِ شکل گیری و اصالت انقلاب وانگیزه‍ی تظاهرات میلیونی مردم دچارشک و تردید میشود. آمریکائی بودن انقلاب ایران و برافراشتن حکومت جمهوری اسلامی با کمک غرب، در ذهن خواننده سایه میاندازد. و ننگ آورتر، ازتحقیرِ فریبی که خورده! نارضائی انگلیسی ها ازحکومت شاه، قابل درک بود. همچنین حمایت شان ازملایان بنا به سابقه‍ی تاریخی با آن بگومگوهای دیرپا بین مردم وعنایتِ ویژه‍ی و سنتیِ انگلیس به علمای دین مبین. اهمیت دادن مستمر BBC با آن سروصداهای نمایشی غیرعادی که تا برافتادن سلطنت و برآمدن فقها ادامه داشت. نارضائیهای دولت بریتانیا را نمیتوان انکار کرد. ورود تمام عیار سنتگرایان به صحنه تظاهرات، درزمینه‍ی جلوس سران مذهب و تشکیل حکومت دینی، همخوان باسیاست های دیرینه‍ی آن دولت بود. خبرآمدن فقها ازسال پیش به صورت شایعه از سمت و سوی انگلیسی ها به گوش میرسید. ولی دشمنی آمریکا با شاه، قابل تآمل به نظرمیرسد. اینگونه که امیرانتظام میگوید غرب درانقلاب ایران و برچیدن سلطنت پهلوی ها وتشکیل حکومت اسلامی نقش اساسی داشتند و به خصوص امریکائی ها. «شمامیدانید که BBC تمام اخبار خودرا اختصاص داد به اقامت ایشان مصاحبه هایی که ایشان درنوفل لوشاتو کردند. باوجود تذکرکتبی که شهربانی خود کشورفرانسه به ایشان داده بودند که شما حق سخنرانی، حق نوار پرکردن، حق نمازجماعت، حق منبررفتن ندارید و آقایان هم قبول کرده بودند و به همین دلیل هم ازپاریس به نوفل لوشاتو رفتند. یک مرتبه روزنامه فیگارو فردای آن روز نزد خمینی میرود و با ایشان مصاحبه ای انجام میدهد. و بعد سایر رادیوها و تلویزیون ها ... ... چندین ملاقات ازطرف آمریکائی ها انجام شد و دوملاقات آن توسط ریچاردکاتم به اتفاق رئیس دیوان عالی کشور امریکا ... ... ... ... ولی مهمترین ملاقات که به نظر من برای ملت ایران سرنوشت ساز بود ملاقات نماینده‍ی آقای ژیسگاردستن" برای دادن پیام آقای کارتر به خمینی است. ... ... ... سولیوان به کارترپیشنهاد می کند که به آقای خمینی توصیه شود که شما به روحانیت تهران بگوئید که با ارتش تماس بگیرند باهم صحبت کنند. آقای کارتر به آقای ژیسگاردستن تلفن میکند و تلفنی ازاو خواهش میکند که نماینده ای را بفرستد تا با آقای خمینی صحبت کند. و این پیشنهاد مرا به ایشان برساند. ایشان رئیس دفتر خودش را به دیدن آقای خمینی میفرستد. ایشان درآن ملاقات بعد ازتعارفات اولیه پیشنهاد میکند و آقای خمینی میپذیرد ومیگوید من هم برای آقای کارتر پیشنهادی دارم ... ... و آن اینکه شاه را ببرید. چون به نفع شماست. بعد هم ازکودتای ارتش جلوگیری کنید.. این هم به نفع شماست. ژیسگاردستن به کارتر تلفن میکند ومطالب را میگوید. کارتر می پذیرد. پیشنهاد آخرش این بوده که این توافق ها شفاهی مامحرمانه بماند. آقای خمینی هم می پذیرد. بلافاصله هیئت دولت امریکا تشکیل جلسه میدهد وتصویب میکند که شاه باید ایران را ترک کند ... ... ۵- ۱۲۱» میرابراهیمی میپرسد: منبع شما کجاست؟ پاسخ امیرانتظام: کتاب تاریخ ۲۵ ساله‍ی غلامرضا نجاتی است. آمدن هایزر درلباس باربرها به ایران و مذاکراتش با سران ارتش تا خروج شاه از ایران مطالبی ست که امیرانتظام شرح میدهد. هایزر و سولیوان به دیدن شاه میروند. «روز ۲۶ دی ۱٣۵۷ به اتفاق سولیوان به کاخ نیاوران میروند. در اتاق شاه را باز می کنند. بدون هیچ گونه تشریفاتی دررا باز میکنند و داخل می روند. طبق نوشته‍ی خود هایزر که مینویسد؛ وقتی خود من وارد اتاق شدم، شاه دراتاق بود. به او گفتم که بلند شو ازایران برو بیرون.» ص ۱۲۷ باورکردن خبربه این شکل مشکل است. تشریفات دربار تا آخرین روز ترک شاه، سرجایش بود و اجرا میشد. برخورد هایزرهم اغراق آمیز به نظر میرسد. اگرچنین برخورد لمپن واری داشته بطور قطع لایق همان لباسی بوده که تنش کرده و با آن لباس وارد فرودگاه تهران شده بود. پیوست یک: مصاحبه ای است که مصاحبه گر با آقای محسن سازگارا انجام داده است. سازگارا که به قول خودش ازنویسندگان اساسنامه‍ی سپاه پاسداران بوده وازفعالان حکومت اسلامی، که بعدها، در اعتراض به قانون شکنی های فاحش فقها جزومعترضان اصلی درمیآید و رهسپار زندان می شود. او که به علت نا پرهیزیهای سیاسی، درزندان مورد شکنجه و آزار قرار گرفته میگوید: «من واقعا وقتی آقای خاتمی گفت مراد ما ازجامغه‍ی مدنی، مدینه النبی است، آرد خودم را بیختم و الکم را آویختم و یقین کردم که ایشان نه جامعه مدنی را می شناسند و نه درکی از مدینه‍ی پیامبر دارد.» ص ۱۷۵ «الان از هر ۱۰۰ جوان ۹۰ نفرشان [بدون اغراق میگویند] اگربتوانند ازاین کشور بروند میروند ... ... ... من یکی ازکادرهای انقلاب اسلامی بوده ام. این دسته گلی که شما الحمدالله می بینید دراین کشور سبز شده من یکی ارفعالینش بوده ام. البته ۱۰ – ۱۲سالی است هم هست که گذاشنه ام زمین چون واقعا ازیک جایی احساس کردم که فایده ای ندار و کاری نمی شود کرد.» ص ۱٨۵ یک حکومت ... ... مثل افغانستان چه به شکل طالبان وچه به شکل دولت کرزای، آب هیرمند رابه روی ما بسته است. قرارداد ۱٣۵۱ افغانستان هویدا – شفق را زیر پا گذاشته، به تعهدش عمل نمیکند. و این دولت (...) ما و حکومت (...) جرآت نمی کند بگوید دولت افغانستان تعهدش را عمل کند . نسبت به سرنوشت ۵۰۰ هزار شهروند ایرانی بی تفاوت می ماند. ... ... ... و بعد درمجلس ما صحبت از ۵۰۰ میلیون دلار کمک به افغانستان است» سازگارا که دل خونی ازتسامح وغفلت حاکمان ایران درمقابل رفتار وتجاوز دولت روس، درباره‍ی تقسیم دریای خزر دارد اضافه میکند: «من نزدیک سه شب خوابم نبرد. وقتی دیدم آقای پوتین ازکنفرانسی آمده بود بیرون که ... ... ... ۲۴ ساعت بعد درداغستان مصاحبه کرده اند گفته اند من نمیتوانم معطل این جور چیزها بشوم. ۲۰ سال ممکن است طول بکشد. با قراردادهای دوجانبه دریا را قسمت می کنیم. یک مانور نظامی هم الان میگذاریم ... یعنی چه؟ با چه خفتی برای ما ایرانی ها هست . یکی قشونش را به رخ ما میکشد و بعد دریایمان را بر میدارد و میرود صدا هم ازکسی درنیامد.» ص ۱۹۰ متاسفانه آقای سازگارا درپایان این مصاحبه، با تاییدهای روائی امام (ره) وآقای مطهری به استقلال فکری خود لطمه میزند. اندیشه درگرو، ازپس ایدئولوژی بیرون میزند. ایشان، با تاکید سخنان عوامانه‍ی آن دو، با توصیه‍ی "توی دهانشان بزنند"، دردام شعارعوامفریبانه گرفتارمیشود. درواقع همان راه وروش آقای خمینی را برمیگزیند. ولی، به تجربه ثابت شد آنکه مشت بردهانش نشست وخون جاری شده اش سراسر کشور را گرفتارخشونت و بدبختی کرد، ایران و ملت ساده دل ش بود. با همان مشت بود که سوداگران وآقازادگان چپاول بیت المال را شروع کردند. رفسنجانیِ بساز بفروش و فرزندانش به ثروتهای بادآورده رسیدند. کشتارهای بدون محاکمه، قتل عام زندانیان سیاسی، رشد سرسام آور خشونتِ سبعانه، رواج بیسابقه‍ی فحشا و اعتیاد، بدتر ازهمه بی آبروئی ملت ایران درانظار جهانیان، وده ها فلاکت جبران ناپذیر امروزی برآمده از همان مشتی ست که رهبر کینه توز انقلاب در بهشت زهرا حواله دولت بختیار کرد! اندکی بعد همان مشت را حواله بازرگان کرد. بنی صدر، ازدستش فراری شد. قطب زاده، سرش بردار رفت. با همان مشت رهبر بود که عفو، بخشش، گذشت و اغماض و آن همه توصیه های قرآنی، از فرهنگ اسلامی، درحکومت فقهای شیعه رنگ باخت و تباه شد. دروغ و خشونتِ عریان اخلاق مردم را به گند کشید. در پیوست دوم،امیرانتظام اشاره ای دارد به ملاقاتهای سفرا که دردفتر ایشان انجام میگرفت. ایشان به عنوان مترجم درتمام جلسه ها حضورداشتند. «ملاقات دیگری انجام شد که درآن ملاقات آیت الله اردبیلی، آقای سولیوان وآقای اسمپل و من بودیم. این ملاقات در منزل آقای دکتر بیژن سحابی انجام شد.» ص ۱۹۶ علاقه‍ی ویژه‍ی امریکائیها به دگرگونی های ایران، هماهنگی کامل بابرخی دولتهای غربی درفراهم ساختن ابزار و سیاست های فروپاشی سلطنت پهلوی، تا جلوس فقها برمسند قدرت قابل تآمل است. به این گفته‍ی امیرانتظام توجه شود: «... سفارت امریکا سه بار اشغال شد، نه یکبار. دفعه‍ی اول در۲۵ دسامبر که میشود۵ دی ماه ۱٣۵۷. این روز، روزتولد و روز معراج حضرت عیسی است و جنبه‍ی مذهبی دارد. آنهایی که آن جا را گرفتند افراد سازمان چریک های فدائی خلق بودند ... ... دفعه‍ی دوم دردهه دوم بهمن بود که روز سن والنتین است؛ یک روز مذهبی. درآن روز چریک های فدائی آنجا را گرفتند و به مسلسل بستند . من اسناد ومدارک مربوط به این اشغال را درکتابم ارائه کرده ام که اینها برنامه های قبلی امریکا بود. ... ... آنها برای مملکت سفارت امریکا را گرفتند، درحالیکه سفارت امریکا اراین موضوع به سودخویش بهره برداری کرد. حتا در مورد وقایع ۱٣ ابان سال بعد شما را به روزنامه‍ی اطلاعات سیزدهم خرداد ماه سال ۱٣۵٨ ارجاع میدهم. درآنجا آقای جان کلی معاون وقت وزارت امور خارجه‍ی امریکا درنیویورک سخنرانی کرد و گفت که برنامه های قبلی اشغال سفارت امریکا مال خود ما بوده و برنامه مجدد سفارت امریکا هم برنامه خودمان است تا ازآن بهره برداری سیاسی بکنیم.» صص ٣- ۲۰۲ امیرانتظام معتقد است که : «... سفارت امریکا دراین نسخه ها دست برده ومطالبی را به آنها اضافه کرده بود. مثلا دراسنادی که در سفارت امریکا به دست امد ذکرشده که امیرانتظام انقلاب را قبول ندارد. خدا را قبول ندارد، قرآن را قبول ندارد، مردم را قبول ندارد و اسلام را قبول ندارد. ...» ص ۲۰٣ مشاوران امریکائی باید خیلی نادان باشند که درآن اسناد دست ببرند. میدانند که کپی آن درنخست وزیری موجود است. عجبا که امیرانتظام اعتقاد دارد آمریکائیها برای بدنام کردن او، درانتظار صدور حکم تکفیراز دادستانی انقلاب هستند. درادامه صحبت با اشاره و تآکید به مسلمان و شیعه بودن خود بازهم اصرار میورزد که : « بنا براین نمیشود اینهارا کنارگذاشت واتهامات و اظهارات مسخره‍ی سفارت امریکا را پذیرفت که من مذهبی و مسلمان نیستم. ... » ۲۱٣ تکفیر و اینگونه تقلبات بیشتربرازنده‍ی آموزش دیده های حوزه و اصحاب سنت است که بعدها درابعاد گسترده به نمایش گذاشتند و امروزه جهان ناظر ترفندهای گوناگون آنهاست. امیرانتظام که اعتراف میکند «این دیپلماسی امریکا بود که توانست اتحاد جماهیر شوروی رابه زانو دربیاورد و آن را متلاشی کند نه جنگ نظامی.» ص ۲۱۵. باوردارد که درگروگانگیری اعضای سفارت ش دست داشته و این عمل تروریستی را هدایت کرده است. باورکردن این قضیه غیرمحتمل نیست.در میدان سیاست میتوان تحققِ هرناممکن را از ممکنات به حساب آورد. در جریان حمله‍ی شوروی به افغانستان و ظهورطالبان و بن لادن و بعدها، جنگ امریکا و متفقین با عراق، که به اشغال تمام عیارعراق انجامید. همچنین حوادث خونین درافغانستان وعراق و بالا گرفتن موج خشونت در پاکستان، موید این دیدگاه است. آبشخوراصلی وسرچشمه‍ی ویرانی کشور افعانستان، ظهور بنیادگرائی اسلامی مانند طالبان درآن منطقه‍ی عقب مانده به دست، و پشتیبانی کامل آمریکا وعربستان سعودی غیرقابل کتمان است. حوادث خانمانسوزی که به این زودی ها شعله های آتش ویرانگرش خاموش نخواهد شد. ادامه‍ی جنایت ها در افغانستان که در این اواخر به پاکستان نیز کم و بیش راه پیدا کرده، ازآن طرح نابخردانه‍ی "نابودی کمونیسم به هر قیمت" با "تقویت افکارواندیشه های اسلام وهابی" متآثر شده، که موردپشتیبانی گسترده‍ی امریکا وعربستان سعودی ست. جنایت بزرگ و سازمان یافته ای که بدون تردید، ازمنظروجدان بشری به ملت ضعیف و محروم افغان تحمیل کرده اند. امیرانتظام، درباره‍ی اتهاماتش میگوید: «ما درزمان مذاکره با هیئت مستشاری آمریکا یک میلیارد و سیصدمیلیون دلار پول نقد درحساب داشتیم. من ازطرف نخست وزیر با هیئت نظامی امریکایی صحبت کردم و توافق کردیم که سلاح هایی که ما خریده ایم مثل هواپیماها، زیردریائی ها، کشتی ها و سایرسلاح ها را پس بگیرند و به جای این ها به ما کارخانه های مختلفی که دولت لیست شان راآماده میکرد بدهد. ... به خاطراین مذاکرات که برای پس گرفتن یک میلیارد و سیصد میلیون دلار ازامریکا دادستانی انقلاب به من لقب خیانتکار کبیررا داد.» ص ۲۲۵ امیرانتظام، درباره طرح انحلال مجلس خبرگان، مطلب جالبی را عرضه کرده که به نظر میرسد علتِ شکل گیری و ریشه‍ی اصلیِ اتهامات و گرفتاری های بعدی او را توضیح میدهد. بنا به اظهار ایشان باموافقت مهندس بازرگان طرح انحلال مجلس خبرگان را آماده کرده و ۱٨نفر ازوزرای کابینه آن را امضا میکنند به جز، «آنها عبارت بودند از دکتر ابراهیم یزدی، مهندس هاشم صباغیان، دکتر میناچی و مهندس معین فر. این آقایان به دلایل تربیت سنگین مذهبی که داشتند فکر کردند این کار ضد دین ومذهب و ضد حرکت است.» ص ۲۲۷ امیرانتظام روشن نکرده است که آیا آقای بازرگان طرح پیشنهادی فوق را امضاء کرده اند یانه؟ به ظن قوی امضاء نکرده اند و به طورشفاهی پشتیبانی خودرا یادآورشده است. مذهب نیزمثل مشربهای سیاسی گرفتاریها و پایبندیهای عدیده‍ی خودرا دارد. با این تفاوت که دردومی به علتِ زمینی بودن موضوع، هرنوع تغییرات آزادانه صورت میپذیرد ولی دراولی، یعنی درمذهب، که منزلت وحی الهی و آسمانی دارد، احکام، ابدی و لایتغیرمیماند تا قیام قیامت. خشک اندیشی و انجماد فکری دینداران، آفت بزرگ بشری ست به ویژه در جامعه های درحال توسعه. دربین پیروان بن لادن و طالبان دکترومهندس ازهمان قماش که درکابینه‍ی مهندس بازرگان بودند کم نیستند! عقبمانده وسیه فکرانی به ظاهر انتلکتوئل، درراه رسیدن به دروازه بهشت خیالی، به جهل توده ها کمک میرسانند. دایره‍ی قدرت سوداگران وچپاولگران را گسترش میدهند! بذرِ نیدیشیدن و فلاکتِ تاریخی ما درچنین بستری به بار نشسته است. امیرانتظام، دراین مصاحبه صحنه های هولناکی از زندان های جمهوری اسلامی را مقابل چشم خوانندگان به نمایش میگذارد. ازعمق فاجعه خبرمیدهد. سند دیگری از جنایت های جمهوری اسلامی را مکتوب میکند. «یکی ازافراد زندانی رابادست های بسته به زیر دایو آویزان کرده بودند و رفته بودند دنبال تماشای تلویزیون وزندانی را فراموش کرده بودند، صبح که آمده بودند فرد زندانی از سرما خشک شده بود. ... ... ... راه رفتن روی شکم زن های حامله که باعث سقط جنین آنها میشد، ازدیگر رفتارهای وحشیانه با زندانی بود ... همخوابگی با دختران محکوم به اعدام و ده ها جنایت ها ... و اعدام های دستجمعی .» ۷۲ - ۲۷۱ امیرانتظام، درپرسش میرابراهیمی، درباره‍ی اسدالله لاجوردی جلاد نامی جمهوری اسلامی، از رئیس جمهور خاتمی ازاو "به عنوان یک قهرمان ملی یاد کردند"، تنها به گفتن این جمله اکتفا میکند: «ایشان درد آشنای ملت ایران نیستند و نسبت به این مسائلی که دردعمومی مردم ایران بوده کوچکترین آشنائی نداشته ...» ص ۲۷۴. سمبل کاری بهترازاین نمیشود. پایداری و استقامتِ امیرانتظام میرساند که ایشان به بیگناهی وحقانیتِ خود اطمینان کامل دارد. درسال ۱٣۷۱ آیت الله پزدی رئیس وقت قوه‍ی قضائیه توسط مهندس بازرگان پیام میفرستد که زندان را ترک کند با این شرط که ازتقاضای اعاده دادرسی صرفنظر نماید و ایشان نمی پذیرند. ص ٣۵۰. خودداری امیر انتظام ازآزادی، گواه محکمی ست که، به واهی بودن پرونده‍ی اتهامی خود به درستی آگاه است. رهبرپور رئیس وقت دادگاه انقلاب درپی این خودداری امیرانتظام مصاحبه ای کرده و میگوید «وی اگر درتقاضای تجدید محاکمه‍ی خود پافشاری نماید احتمالا به اعدام محکوم خواهد شد.» ص ٣۵۱ با این تهدید که بلوفی بیش نیست، بازهم امیرانتظام به پایداری وایستادگی ادامه میدهد. به سازمان ملل شکایت میکند. گالیندوپل نماینده‍ی آن سازمان در زندان به ملاقاتش میرود. از نظر دادستانی انقلاب، اقدامات اخیر امیر انتظام بارجرائم او را فزونتر و سنگین تر میکند. تهدیدها بالا میگیرد. همچنان لاف وگزاف های مقامات که در مکاتبات رسمی این دفتر فراوان است وچشمگیر. پرسش آزاردهنده اینکه: قوه‍ی قضائیه جمهوری اسلامی که با تهمتهای پیش پا افتاده تر ازاتهامات امیرانتظام، خیلی ها را دردادرسیهای ده دقیقه ای به مسلخ فرستاده، تعجب آورنیست که به یک متهم جاسوس آمریکا اجازه داده ۲۵ سال زنده بماند؟ وهر ازگاهی هم به مرخصی برود، باخبرنگاران مصاحبه کند وآبروی دستگاه قضائی فقهای اسلام را ببرد! آیا چنین شیوه و رفتارقضائی، ازعجایب فرمانروائی درجمهوری اسلامی نیست؟! استقامت ستایش انگیزامیرانتظام، بزرگترین لطمه ایست به دادگستری کشور و خاطره‍ی ننگینی از حکومت سیاه فقها در تاریخ ایران. کتاب را می بندم. با آرزوی توفیقِ مردی که با ایمان و پایداری خود، سوداگرانِ بهشت و جهنم را دردادگاه وجدان بشری بی آبرو کرده است. پایان از وبلاگ های زیردیدن کنید: www.ketabsanj.blogspot.com

www.ketabedastan.blogspot.com