هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰
ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم!
ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست!
سلام به شهدای خلق!
سلام به آزادی!
تقریبا سه میلیون نفر از مردم سوریه به دلیل جنگ داخلی در این کشور به خارج از مرزها گریخته اند. گستردگی این مهاجرت چنان بوده که آن را به یکی از بزرگترین مهاجرت های اجباری بعد از جنگ دوم جهانی تبدیل کرده است.
آمار سازمان ملل از آوارگان ثبت نام شده سوری نشان می دهد که موج فرار آنان از اوایل ۲۰۱۲ آغاز شده و در اواخر سال گذشته میلادی به اوج خود رسیده است. در آن هنگام، ادعاهایی مبنی بر استفاده حکومت سوریه از سلاح های شیمیایی مطرح شده بود. در ماه جاری میلادی انتخابات ریاست جمهوری سوریه در حالی برگزار شد که ادامه خشونت ها در این کشور، همچنان مردم را به خروج از آن وادار می کند.
توضیح: اطلاعات بالا مربوط به زمانی هایی است که از آوارگان سوری ثبت نام به عمل می آید که گاهی ممکن است چندین روزها یا هفته ها بعد از فرار از کشور باشد. این آمار که از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل گرفته شده تا پایان ماه میلادی آوریل را پوشش می دهد. این ارقام به طور مرتب بازبینی می شوند. آمار شامل افراد ثبت نام شده است نه همه کسانی که از سوریه می گریزند. به نظر می رسد که آمار واقعی بیشتر از اینهاست.
تاثیر موج آوارگان بر منطقه
تعجب آور نیست که اطلاعات سازمان ملل حاکی از آن است که بیشترین مهاجرت به چهار کشور که مقصد اصلی مهاجران سوری بوده، از استان هایی بوده که درگیری در آنها شدید بوده است. درعا - نقظه آغاز قیام در سوریه - حمص و حلب بیشترین مهاجر را به کشورهای دیگر فرستادند. این آمار منطقه به منطقه، تنها شامل تعداد افرادی است که به لبنان، اردن، عراق و مصر رفته اند. آمار منطقه ای برای سایر کشورها در دسترس نبوده است.
توضیح درباره آمار: کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل مبداء مهاجرت سوری هایی را که در لبنان، اردن، عراق و مصر کمک دریافت می کنند، ثبت می کند. اطلاعات قابل مقایسه برای ترکیه در دسترس نیست. در ترکیه، آمار به طور جداگانه و توسط دولت آن کشور گرفته می شود. آمار این صفحه نشان دهنده ثبت نام شده هاست نه همه کسانی که از سوریه گریخته اند.
عامل قومیت
آمار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نشان می دهد که بیشترین مهاجران از مناطقی آمده اند که عملیات نیروهای ضدحکومتی در آنها در جریان بوده و شمار مهاجران سوری از استان های محل اقامت قومیت های حامی دولت، اندک بوده است. با اینحال، این آمار تعداد آوارگان در ترکیه را نشان نمی دهد که این خود شاید دلیل کم بودن این دسته از مهاجران باشد.
نویسنده، طراح و تهیه کننده: لوسی راجرز، جری فلچر و استیون کانر. تحلیل از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، الیسون بیلی، تحلیلگر خاورمیانه در "آکسفورد آنالیتیکا"، عکس ها از آسوشیتتدپرس و گتی
درگیری فیزیکی مردم با گشت ارشاد در میدان درکه تهران
[1]
شب گذشته، میدان درکه در شمال تهران، شاهد درگیری و زد و خورد نیروهای پلیس گشت ارشاد و گروهی از مردم و جوانان بود.
، حدود ساعت ۱۲ شب چهارشنبه (۱۸ مرداد)، پس از آنکه برخورد گشت ارشاد با دختری به بهانهی بدحجابی، با اعتراض و مقاومت او و برادرش روبهرو شد، ماموران سعی کردند که این دختر را به زور از ماشین بیرون بکشند که این موضوع منجر به مداخلهی مردم حاضر در محل و درگیری میان آنان و نیروهای پلیس شد.
یک شاهد عینی که در محل درگیری حضور داشت، به بامدادخبر گفت: «جمعیتی نزدیک به ۵۰۰ نفر در حالی که فریاد میزدند با مامورها درگیر شدند و به شدت آنها را کتک زدند.. مردم شیشه ماشین پلیس را شکستند. پلیس مجبور به تیراندازی هوایی شد اما مردم پراکنده نشدند و در نهایت ماموران، تعداد زیادی از دخترانی را که به جرم بدحجابی پیش از این دستگیر کرده بودند از ماشین ون تخلیه کردند و در میان هو کردنهای مردم با صورتهایی زخمی درکه را ترک نمودند.» به گفتهی وی، بعد از حدود نیم ساعت، تعداد زیادی از نیروهای پلیس ضد شورش به منطقهی درکه وارد شدند، عدهای را دستگیر و پس از بستن تمامی رستورانها و مجموعههای پذیرایی، محل را ترک کردند.
احسان شریعتی، استاد دانشگاه و فرزند دکتر علی شریعتی، در یادداشتی کوتاه در صفحه فیسبوک خود به روایت تجربه یک برخورد با گشت ارشاد پرداخت.
احسان شریعتی استاد فلسفه دانشگاه در صفحه فیسبوک خود نوشت: از یک ایرانی پرسیدند: یک جملهٔ عربی بگو؛ گفت: «استعمال دخانیات ممنوع!»؛ اما اگر از همین هموطن بپرسید: «داعش» چیست؟ وحشت میکند؛ حال آنکه داعش چیزی نیست مگر مخففِ «دولت اسلامی عراق و شام» (نام قدیم سوریهٔ بزرگ)؛ فرمولی آشنا و فارسیِ فارسی! درست است که در قمارخانهٔ ارتجاع مذهبی این گروه «آسِ» توحش را زمین زده و روی دست همهٔ همقطاران برخاسته، به گونهای که میگویند دادِ «القاعده» هم از تندرویهای ایشان درآمده است، اما برغم همهٔ دهشتآفرینیها و خیانتها به امر قدسی، «بنیادگرایان» این خدمت را به همقماشان خود میکنند که چون آینهای ذاتِ زشتِ این بینش-و-منش را به سایر همقطاران نشان میدهند، و موجب شرمساریشان میشوند. هنگامیکه انسان اوضاع همسایگان را میبیند خدا را شکر میکند که در ایرانِ ما خوشبختانه از این خبرها نیست. این خوشحالی نسبی اما متاسفانه دیری نمیپاید، وقتی که حال شما از رفتارهای غیراصولی بنام اصولگرایی گرفته میشود: کش دادنِ سیاستِ انسداد و انحصار و حصر و حبس و اعدام و اختلال (در تجمعات) و …از همه کوچکتر، مردمآزاری به بهانهٔ «امنیتِ اخلاقی»، با گرم شدن هوا و نزدیک شدن ماه مبارک رمضان! امروز دختربچهٔ دانشآموز پانزده سالهای (شاگرد اول مدرسه از خانوادهای متدین و ملی) که همکلاس و میهمان دختر ما بود (و با هم برای خرید از خانه به سر کوچه رفته بودند) را گشت موسوم به «ارشاد»، به بهانهٔ «بدحجابی» (به اندازهٔ کافی؟ بلند نبودن روپوش!) گرفته و برده بود به خیابان «وزرا»؛ و اینجانب نصف روز وقت گذاشتم که میهمان را آزاد کنم! دخترک گریان تعریف میکرد که مرد مأموری در «ون» نوامیس مردم را زیر نظر داشته و به خواهران مأمورش دستور میداده که متخطیان را بگیرند. «صبحها آدم حسابیها مثل شما را میگیریم، عصرها دخترهای خراب را!» …بعد هم فرم پُر کردن، و عکسبرداری، و سوءسابقه قضایی و… شوک روانی به یک کودک و یک خانواده و …خاطرهای شوم که عمری برایش میماند. دیگر جوش آوردم و به مأموران (مذکر-و-مؤنث) قول یک افشاگری مطبوعاتی مبسوط را دادم (که فعلا به همین یادداشت بسنده میکنم تا در فرصتی مناسب جزئیات بیشتر این زشتکاریها را توصیف کنم). خانمی «بدحجاب» که بدنبال خرید یا قرض کردن یک شلوار «شرعی» میگشت (این کلانتری کل که در عینحال مرکز رسیدگی به تخلفات ترافیکی هم بود، تبدیل به سالن پروو و رد-و-بدل لباس زنانه شده بود)، نزدیک آمد و نصیحت میکرد که: «آقا، با اینها کلکل نکنید، بدتر میکنند، خواهش و التماس کنید! مگر نمیدانید اینها چه جانورانی هستند؟» پاسخ دادم: «خانم جان، هنوز نفهمیدهاید که همین رفتار شما این بلا را سر اینها آورده؟» این حادثهٔ کوچک موجب نوعی احساس شرمندگی ملی-و-مذهبی برای همهٔ ما ( بویژه آقایان) است و «خوش رقصی» (برخی از) مأموران یادآور این آموزهٔ (سارتر) که «سوءنیت» (توجیه «مأمورم و معذور!»)، نوعی خودفریبی برای گریز از آزادی (و شرمساری ناشی از آن) است… آقایان شرم بر شما!
"دلبر" ماده یوزپلنگ آسیایی که در پارک ملی توران نگهداری می شود و "کوشکی" یوزپلنگ نر که هم اکنون در میاندشت زندگی می کند شهریورماه امسال در تهران زندگی مشترک خود را شروع می کنند.
هومن جوکار به ایرنای سمنان گفت:" تکثیر نسل یوزپلنگ آسیایی در اسارت کمی دشوار است به طوری که یوزپلنگ در طول سال تنها در هفت روز آماده جفت گیری می شود اما تمهیدات لازم برای انتقال این دو یوز پلنگ به تهران تا چند ماه دیگر فراهم می شود."
به گفته او " یوز های حاصل از این پروژه (زندگی مشترک دلبر و کوشکی) در صورت موفقیت پس از چند سال به زیستگاه اصلی این گونه در مجموعه حفاظتی خار توران باز خواهند گشت."
مدیر پروژه ملی یوزپلنگ آسیایی اضافه کرده است که "خوشبختانه پارک ملی توران از مهمترین زیستگاه های یوزپلنگ در ایران است و در سال جاری 13 قلاده یوز در این منطقه در دسته های چهار و پنج قلاده ای رویت شده اند که این نشانگر، امنیت بالا و وجود طعمه های مناسب در پارک ملی توران و وضعیت مطلوب زیستگاه برای حفظ و بقای این گونه نادر است."
هومن جوکار همچنین گفت:"مشاهده این تعداد یوزپلنگ در دو ماه اول امسال نشان دهنده شرایط مطلوب این گونه نادر در این منطقه است.سال گذشته 17 مورد یوزپلنگ در گله های دو، چهار و پنج قلاده ای در این منطقه مشاهده شده بود و مشاهده 13 مورد در سال 93 بیانگر شرایط مطلوب زیستگاهی از نظر تغذیه و محیط مناسب است."
آمار دقیقی از جمعیت یوزپلنگ در ایران به علت خجالتی بودن و کمتر در معرض دید قرار داشتن یوز وجود ندارد اما بر اساس آمارهای ارائه شده توسط نهادهای بین المللی بین 100 تا 120 قلاده در استانهای مختلف ایران وجود دارد
خانواده ي ندا آقا سلطان اعلام كرده اند كه روز 30خرداد(جمعه) ساعت 1630 در قطعه 257 بر سر مزار ندا خواهند بود و آرامگاهش را گلباران ميكنند. آنها از همه دوستان خواسته اند كه در اين روز بر سر مزار او آمده و ياد او را گرامي بدارند. آدرس مزار ندا در بهشت زهرا : قطعه 257 رديف 41 شماره 32 است.
خبرگزاری هرانا – بامداد سه شنبه شش زندانی متهم به قتل و با مداد شنبه ۲۴ خرداد چهار زندانی متهم به قتل در زندان ارومیه از طریق چوبه دار اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در طی دو روز گذشته ۱۲ زندانی برای اجرای حکم به سلول انفرادی منتقل شدند و تنها دو نفر از این زندانیان موفق به جلب رضایت اولیای دم شده و از اعدام نجات یافتند.
خبرگزاری ایسنا در گزارشی تنها به بخشش دو متهم به قتل اشاره کرده است و هیچ اطلاع رسانی در مورد اجرای حکم اعدام ۱۰ تن دیگر نداده است.
پس از روی کار آمدن دولت روحانی و تا پایان اسفند ماه ۴۷۰ نفر در ایران اعدام شدند، افزایش بیرویه اعدامها و اعلام آن در رسانههای دولتی و مستقل موجی از نگرانی را بدنبال داشته است، اما در طی ماههای اخیر اکثر خبرگزاریهای وابسته به دولت در رویهای جدید تنها به بخشش محکومان به اعدام پرداخته و از اطلاع رسانی در خصوص اجرای حکم اعدام سرباز می زنند.
دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و عوامل این تغیرات بنیادین از منظر جامعه شناسی . کاظم رنجبر
- سه اشتباه تحلیلی مارکس از منظر : رالف گوستاو دهراندورف - Ralf Gustave Dahrendorf
در رابطه با مبارزات طبقاتی .
1- قبل از هر چیز مارکس تمام مبارزات اجتماعی را ، مخصوصا مبارزات مهم اجتماعی ثبت شده در تاریخ را ، مبارزات طبقاتی قید کرده است . از منظر داهراندورف اشتباه مارکس در این نکته است که مارکس این مبارزات را با یک نگاه ساده اندیشی و خارج از قاعده میداند . برای دهراندورف طبقه اجتماعی ، یک گروه بیشتر از مجموع گروهای متشکل جامعه با منافع مخصوص طبقه و مشخص خود نیست .یک طبقه برای دفاع از منافع طبقه خود مبارزه میکند .مبارزات طبقاتی در واقع مبارزات برای دفاع از منافع طبقاتی است که جامعه را به گروهای متعدد تقسیم کرده است . بعلاوه تمام مبارزات اجتماعی الزاما به مبارزات طبقاتی منتهی نمی شوند .
2- مارکس بر این عقیده بود که مبارزات طبقاتی در نهایت الزاما به انقلاب منتهی می شود . برای مارکس انقلاب تنها راه رهائی مبارزات طبقاتی بود . در صورتیکه میتوان با تجربیات تاریخی نشان داد که مبارزات طبقاتی در نهایت میتواند به نتایج دیگری به غیر از انقلاب نیز منتهی شود . در تحلیل مارکس انقلاب تنها راه فعال و آینده ساز حرکت تاریخ است و تنها قدرت واقعی برای تحول بنیادین جامعه می باشد .
این نوع تحلیل از تاریخ در بعضی شرایط مخصوص مسلما قابل قبول می باشد ولی بدون انقلاب نیز در راستای تحولات بنیادین راههای دیگری در جامعه وجود دارد .
3- سومین انتقادی که دهراندورف از تحلیل مارکس می کند این است ، که مارکس ریشه طبقات اجتماعی و مبارزات طبقاتی را ،مالکیت وسیله تولید ،میداند . این اشتباه تحلیلی مارکس اصل و منشاء اش « باور های خیالی و پغمبر انه » و پیش گوئی های او در رابطه با «ظهور جامعه بدون طبقات و از بین بردن اصل مالکیت » می باشد .
دست آورد دهراندروف از این تحلیل تغیر و تحولات جامعه ناشی از مبارزات اجتماعی برای جامعه شناسان معاصر از اهمیت بالائی بر خوردار است . این تحلیل ازاین منظر دارای اهمیت است که نکات مثبتی به : جامعه شناسی پویا و مفاهیم علمی و روند تحولی مفاهیم جامعه شناسی را در طول زمان غنی میسازد . در عین حال این نکته را نیز میتوان اضافه کرد که نکات ضعف این تفسیر در نهایت راه را برای تحلیل و تفسیر اندیشمندان متخصص جامعه شناسی سیاسی را باز می کند .
نکات مثبت دست آورد های تحلیلی دوهراندورف .
دوهراندرف بیش از هر جامعه شناسی نظریه های خود در رابطه با : مبارزات اجتماعی از منظر جامعه شناسی را بر مبنای نظریه های عمیق و غنی تکیه داده و آنها را تحلیل می کند . قدرت تحلیلی نظریه های دوهراندروف در راستای تفسیر نحوه روند وحدت اجتماعی و در عین حال بیانگر عامل مبارزات اجتماعی می باشند .
Mc Clelland- مک کللاند ( متولد 1917 – مرگ 1998 –روانشناس آمریکائی ) بر روی ارزشهای اجتماعی و باورهای اجتماعی چون باورهای دینی تکیه میکند . او بر تلاشهای انسان در راستای رسیدن به موفقیت ها اجتماعی تاکید می کند . و بر این باور است : فرد وقتی رفتار و افکار خود را عوض میکند که مطمئن باشد با این اعمال به موفقیت های اجتماعی خواهد رسید. لازمه این موفقیت های اجتماعی داشتن استعداد مدیریت ، و مدیریت موسسات اداری و تولیدی است . از مجموع این موفقیت های فردی است که یک جامعه از یک مرحله عقب ماندگی به مراحل پیشرفت های اجتماعی – اقتصادی قدم می گذارد .
Talcott Parsons- تالکوت پارسونس (جامعه شناس آمریکائی متولد 1902- مرگ 1972 در اثر خود با عنوان : روند دخالت عوامل خارجی در بهبود شرایط اجتماعی ، اساس و شروع این توسعه و روند تغیرات بنیادین جامعه را از دایره ارزشهای حاکم و اصول و آداب رسوم می داند .رسیدن به تحولات و بهبود بخشیدن و آماده بودن بر این تحولات و تغیرات شروع می شود . برای تغیرات اجتماعی 4 شرط باید در جامعه وجود داشته باشند .
1- حفظ ارزشها .2- جذب در بدنه جامعه 3- نظام سیاسی حاکم 4 – نظام اقتصادی حاکم . به عبارت دیگر تا نظم حکومتی در جامعه همراه با نظم اقتصادی همراه با ارزشهای اجتماعی حاکم نباشد تحولات بنیادین اجتماعی امکان پذیر نیست . گذر از مرحله ابتدائی به مرحله مدرن زبان و فرهنگ مرحله مدرن را لازم دارد .
Max Weber -ماکس وبر ، اقتصاد دان و جامعه شناس آلمانی متولد 1864 – مرگ 1920
در تحلیل و تفسیر های خود سعی بر آن دارد که نشان بدهد : چگونه باور های فرد ، رفتاری های اجتماعی فرد را تحت شعاع قرار می دهد. وبر در این تحلیل و تفسیر ، رابطه عامل فرهنگی و اجتماعی را عامل زیر بنائی جامعه را با عامل فرهنگی در ارتباط قرار میدهد . ماکس وبر بر این عقیده است که عامل فرهنگی به تنهائی در روند جامعه تاثیر گذار نمی باشد ، بلکه یکی از عوامل موثر در تحولات جامعه می باشد . ارزش های چون مذهبی ، اخلاقی میتوانند عامل تغیرات اقتصادی باشند . عوامل فرهنگی بیشتر از عوامل زیر بنائی جامعه نمیتوانند به تنهائی عامل دگر گونی اجتماعی محسوب بشوند. عوامل فرهنگی همراه باسایر عوامل در دگرگونی جامعه نقش دارند . بر عکس ماکس وبر بر این عقیده است که شرایط اقتصادی میتوانند بر روی باورهای دینی تاثیر گذار باشند
(بهترین نمونه این نظریه درجامعه ایران امروز در پایان هزاره دوم ، عصر خرد گرائی در کشورهای پیشرفته علمی دنیا ، حاکمیت باورهای خرافی بر گرفته از جامعه عشیره ای 1400 سال پیش عربستان توسط یک عده روحانی و بخشی از تحصیل کرده های ایرانی زیر عنوان : اسلام ناب محمدی در ایران امروز است !!!)
بعلاوه فراموش نباید کرد در یک جامعه دین در طبقات و صفوف مختلف جامعه نقش آفرین می باشد .
: آلن تورنAlain Touraine .-جامعه شناس فرانسوی متولد 1925- نقش ایده ئولوژی را در روابط اجتماعی مورد توجه و مطالعه قرار می دهد و بر این عقیده است : در جامعه مدافعان یک ایده ئولوژی به عنوان مدافعان طبقه مخصوص وارد صحنه مبارزات سیاسی می شوند . بعلاوه ایده ئولوژی از منطر آلن تورن عامل تقویت و همبستگی یک گروه اجتماعی می باشد . و اضافه می کند و می گوید : مبارزات ایکه باعث ظهور ایده ئولوژی های مختلف می شود در نهایت به سلطه یکی از ایده ئولوژی ها در جامعه شده و باعث دگرگونی جامعه می گردد. تجربه تاریخی حز ب بلشویک به رهبری لنین در روسیه ، و به قدرت رسیدن این حزب و استقرار نظام دیکتاتوری زیر پوشش :« جمهوری کمو نیستی شوروی »، و یا استقرار نظام دیکتاتوری دینی در ایران زیر پوشش :« جمهوری اسلام ناب محمدی خمینی » نمونه های تاریخی این تجربیات سلطه ایده ئولوژی های انحصاری می باشند .
تغیرات اجتماعی حاصل نیروی مبارزات متقابل گروهای های اجتماعی می باشند که در نهایت به ظهور طبقه جدید منتهی می شود . نظریه پردازان « متخصص در توسعه اجتماعی » به آداب و رسوم حاکم در جامعه را به عنوان عامل مقاومت در تقابل با تغیرات اجتماعی جامعه سنتی یا در راستای تغیرات آن نقش مهم دارند و مورد توجه قرار می دهند . به عنوان مثال ، در قبال اصلاحات ارضی و اجتماعی محمد رضا شاه ، قشر آخوند جامعه ایران ، با یک گروه از تحصیل کرده گان دانشگاهی ، بظاهر «روشنفکران اسلامی » با تبلیغ و چاپ و انتشار کتاب های متعدد با عنوان های چون : غرب زدگی از جلال آل احمد ، آلیه ناسیون ( از خود بیگانگی ) از علی مزینانی معروف به علی شریعتی ، اقتصاد اسلامی ، از آقای ابوالحسن بنی صدر تحصیل کرده دانشکده معقول و منقول تهران
، خود را در مقابل اصلاحات اجتماعی و فرهنگی نظام محمد رضا شاه قرار دادند ، و راه را برای حاکمیت استبداد دینی برای آخوند ها ، با باور و ارزشهای اجتماعی دوران جاهلیت اعراب 1400 سال پیش عربستان را در ایران هموار کردند .
Gaston Bachelard گاستون باشلار : فیلسوف فیزیک دان و ریاضی دان ;و جامعه شناس فرانسوی متولد 1884 – مرگ1962 ، در اثر معروف خود با عنوان : جامعه شناسی شناخت به «رفتار اجتماعی » جامعه اهمیت قابل توجه قائل است باشلار عقیده دارد : «...» یک چهار چوب مستند (مظور چهارچوب رفتاری و ارزشهای حاکم در جامعه . مثلا ارزش های باورهای دینی در جامعه ایران ) قبل از آنکه از طریق تجربه ارزش های واقعی خود را ارائه بدهند دلائل متعددی را برای تائید وجودی خود ارائه مید هند . مثلا در جوامع اسلامی با قوانین اسلامی حاکم ، دست دزد را طبق قوانین اسلام 1400 سال پیش ، قطع می کنند ، وزنی را که زنا کرده است سنگسار می کنند . این اعمال را قبل از آنکه نتیجه مثبت و یا منفی آن از منظر منطق عقلی و علمی مورد مطالعه قرار بگیرد ، یک عده از اعضای جامعه آنرا بر مبنای احساسات و سطح شعور فردی و اجتماعی تائید می کنند و بر این باور هستند که با قطع دست دزد ، دزدی در جامعه ریشه کن می شود !!!. در صورتیکه باقطع دست دزد و یا سنگسار کردن زن زانی ، این مسائل اجتماعی از بین نمیرود .
ماکس وبر در اثر معروف خود با عنوان : اخلاق پرتستان : Ethique protestans ، بطور روشن و آشکاراز عمل قرض دادن با بهره دفاع می کند و آن را قانونی می شناسد و ثروت اندوختن را یکی از الطاف خداوندی میداند . ماکس وبر نظام سرمایه داری را نظام ایده ال اقتصادی میشناسد . واین نظام را ناشی از عمل کرد گروهی موسسات تولیدی در جستجوی حد اکثر منافع ، ناشی از سازماندهی عقلانی و نیروی کار موسسه میداند که مسئولین موسسه به دنبال حد اکثر سود ، موسسه تولیدی را سازمان دهی می کنند . نباید فراموش کرد که در چنین نظام تولیدی هر نوع تحولات و تغیرات باید از طریق نیروهای خارج از موسسات تولیدی نظام حکومتی سرمایه داری ، نقش آفرینان تغیرات اجتماعی هستند .
دو جامعه شناس فر انسوی : B-Rosier و P-Dokès بر این عقیده هستند چنین رابطه یعنی رابطه سرمایه داری در راستای ثروت اندوزی ، زمانی امکان پذیر است که جامعه از منظر فرهنگی با اندیشه های دوران قرون وسطائی ، یعنی مخلوطی از فلسفه دین ، بهره و ربح ، مشروع و قانونی شناخته شود چونکه خود عمل قرض دادن ، یک عمل توام با خطر احتمال عدم پرداخت قرض توسط قرض گیرنده است . این دو جامعه شناس بر این عقیده هستند : ارزش های حاکم در جامعه عامل تغیرات اجتماعی هستند و درجه اهمیت و تاثیر گذاری آن بستگی به اعتقادات توده مردم به این ارزش ها می باشد .
نقش ایده ئو لوژی ها در جامعه .
با معنی و مفهوم ایده ئولوژی شروع بکنیم . ایده ئولوژی یک سیستم اندیشه با معیارهای واضح اساسا تنظیم شده که برای شرح و توضیح و تفسیر و اثبات و موقعیت یک گروه یا یک طبقه اجتماعی بکار گرفته می شود . ایده ئولوژی دارای بار ارزشی است و در راستای دادن طیف مشخص برای حرکت های اجتماعی این ارزش ها بکار گرفته می شوند . ار منظر :Léon Dion - این سیستم اندیشه هدف اش توضیح و تفسیر موقعیت اجتماعی در راستای دادن طیف و گرایش های مشخص برای مبارزات اجتماعی و تاریخی است . از این منظر ایده ئولوژی برای جامعه شناسان ، یک پدیده استراتژیک بوده و به جامعه شناسان امکان درک واقعیت های درونی و تاریخی جامعه را در اختیار آنان می گذارد . در واقع ایده ئولوژی در سطح و تاریخ جامعه قرار دارند . به عنوان مثال ، تمام ادیان ، در بر گیرنده یک ایده ئولوژی از منظر ارزشی و روابط اجتماعی هستند . انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 ، با یک ایده ئولوژی کاملا ارتجاعی و با ارزش های جامعه سنتی عربسان 1400 سال پیش بر جامعه ایران حاکم شد . از منظر ذاتی ، ایده ئولوژی یک شاهد یک عمل اجتماعی جامعه بر گرفته از منظز و ارزش های تاریخی آن جامعه است . ایده ئولوژی ها در عین حال که بار تشریحی و وصفی دارند در عین حال دارای دو خصوصیت هستند : 1- خصوصیت تصویری ، یعنی بیان واقعیت های اجتماعی جامعه 2- خصوصیات مبارزات طبقاتی جامعه .
در یک مرحله مشخص ایده ئولوژی به بعضی از طبقات جامعه امکان تغیرات اجتماعی میدهد . مثلا قبل از انقلاب اسلامی ، اغلب روحا نیون در ایران از طریق روضه خوانی زندگی فقیرانه را می گذراندند . امروز همین روحانیون و فرزندان آنان ، اقتصاد ایران را کاملا در اختیار دارند و در سرمایه گذاری های داخل ایران و خارج از ایران با سرمایه های کلان شرکت می کنند .
بنا به اندیشه های ولادیمیر ایلیچ لنین :( متولد 1870- مرگ 1924 – تئوریسین و رهبر انقلاب کمونیستی روسیه و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی ) ، و لوئی آلتوسر :( 1918- 1990 فیلسوف فرانسوی عضور حزب کمونیست فرانسه ، یکی از روشنفکران معتبر کمونیست ، که برای تجدید و نوآوری اندیشه های کارل مارکس در سالهای 1960 نظریه های نوینی را با تکیه بر اندیشه های سایر فلاسفه غیر کمو نیست به جامعه روشنفکری فرانسه ارائه داد . )
ولادیمیر ایلیچ لنین و لوئی آلتوسر عقیده دارند که : ایده ئولوژی ها سلاح لازم برای مبارزات طبقاتی می باشند . آلن تورن:Alain Tourain ، بر این عقیده است که ایده ئولوژی ، طبقات اجتماعی را در تضاد و تقابل مبارزاتی قرار می دهد وبین این طبقات زمینه مبارزات طبقاتی را فراهم می سازد . و ادامه می دهد : نقش آفرینان مبارزات طبقاتی با مشخص کردن روند جامعه وارزش های طبقاتی جامعه و منافع و اصول هر طبقه ، علیه رقبای طبقاتی و ارزش های آن مبارزه می کنند . با این واقعیت ها آیا باید ایده ئولوژی را عامل ابتدائی تغیرات جامعه دانست ؟ چنین برداشت از مبارزات طبقاتی را باید در چهار چوب زیر بنای جامعه تجزیه و تحلیل کرد
نیو دیل:به انگلیسی : New Deal برنامه نوین اقتصادی و اجتماعی فرانکلن روزولت رئیس جمهور آمریکا ،بعد از بروز رکود بزرگ اقتصادی در سال 1929اطلاق میشود. نیودیل چیزی نبود جز دخالت دولت دراقتصاد برای خروج ا زبحران وخیم سرمایه داری ودمیدن جان تاره به زیرساختهای این نظام. به همین دلیل بلافاصله پس از پیروزی روزولت در انتخابات سال 1932، دولت فدرال برنامههای اصلاحی خود را آغاز کرد که به تحولات عظیم اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایالات متحده آمریکاانجامید.وی با استفاده از پشتوانه عظیم مالی دولت، به سرمایه گذاری در امور عمرانی و زیربنایی پرداخت تا از این طریق با بیکاری مبارزه نماید و با تزریق پول به طبقه کارگر، امکان خرید محصولات انبار شده در کارخانجات را فراهم کند. رکود اقتصادی سال1929 به این دلیل بروز کرد که قدرت خرید پائین کارگران و طبقه متوسط زمینه فروش محصولات وصنعتی و کشاورزی را از بین برده بود. بنابراین روزولت و مشاور اقتصادی وی،( جان مینارد کنز متولد 1883- مرگ 1946 – John Maynard Keynes )
یکی از اقتصاد دانان برجسته قرن بیستم میلادی ،ایجاد رونق اقتصادی را از طریق پرداخت کمکهای مالی دولت فدرال و سرمایه گذاری در اموری که بخش خصوصی رغبتی به سرمایه گذاری در آن نشان نمیدادند، در صدر برنامههای خود قرار دادند.
روزولت همچنین در نظام پولی و مالی مداخله کرد و نظارت دقیقی را بر عملکرد بانکهای خصوصی و بازارهای سهام به مرحله اجرا در آورد. وی انحصار بخش خصوصی را در اینگونه فعالیتها شکست و به تنظیم بازار پرداخت. بدین ترتیب اقتصاد کنیزی جای اقتصاد آدام اسمیترا که در آن دست بازار نیروی اقتصادی شناخته میشد، کنار گذاشت. دموکراتها نظریه دولت رفاهی را ارائه کردند. موفقیت این برنامه، حمایت وسیع تودههای آسیب دیده از بحران اقتصادی را برای حزب دموکرات و شخص روزولت به همراه آورد و به همین دلیل وی توانست در انتخابات سال 1936 با کسب ۶۰ درصد آراء مردمی و 523 رای مجمع انتخاباتی در قبال رقیب جمهوریخواه خود به پیروزی دست یابد. تا آن هنگام چنین پیروزی قاطعی برای هیچ یک از روسای جمهوری ایالات متحده حاصل نشده بود و این بیانگر رضایت عمومی از برنامههای اجتماعی و رفاهی این حزب در نزد افکار عمومی بود.(ماخذ2)
برای شناخت ماهیت و طبقه بندی ایده ئولوژی ها ، لازم است به شرایط اجتماعی ظهور و رشد ایده ئولوژی توجه کرد . چه بسا در یک شرایط مشخص ، ایده ئولوژی های دروغین (جامعه بدون طبقات لنین و استالین ، جامعه اسلام ناب محمدی روح الله خمینی رشد میکنند و توده ملت را به گمراهی می کشند )دقیق شد . ظهور ایده ئولوژی یک پدیده ساده نیست در ست برعکس یک پدیده بسیار پیچیده می باشد.
ایده ئولوژی ها را حد اقل از چهار طریق میتوان شناخت .
1- رهبران حرکت های اجتماعی ، ایدهئولوژی های خود را به کدام طبقه اجتماعی ارائه می دهند ؟ لنین خود را رهبر کارگران به دنیا معرفی می کرد ، آیت الله خمینی خود را رهبر مستضعفان به ملت قالب می کرد .
2- رابطه ایده ئولوژی با قدرت حاکمیت .
3- وسیله استقرار ایده ئولوژی توسط قدرت حاکم . (درروسیه کمونیستی و ایران اسلامی ، اعدام ، زندان ، شکنجه ، محرومیت از حقوق شهروندی )
4- محتوی ایده ئولوژی قدرت حاکم .
در واقع ایده ئولوژی یک واقعیت ساده بیش نیست . با یک تحلیل کامل از پدیده قدرت حاکم جدا از تبلیغات مردم فریبانه همین قدرت حاکم می توان حقیقت و ماهیت قدرت حکومتی را را شناخت .
پایان .
پاریس .14 ژوئن 2014 .
اقتباس بطور کامل و یا مختصر ، با ذکر نام نویسنده و ماخذ کاملا آزاد است .
حوالی شش سال پیش از هجرت پیغمبر اسلام در اوایل ماه محرم، به دلایل سیاسی و عقیدتی، با پیروانش به «شعب» یا «شکاف ابوطالب» پناه بردند.در این شکاف، هم رنج فراوان بردند و هم حفاظت شدند.به همین علت نام شعب یا شکاف ابوطالب در تاریخ ماندگار شد.
هزار و چهارصد و چند سال بعد،یکسال پس از سی خرداد سال هزار و سیصد و شصت هجری خورشیدی «بخشی از پیروان محمد یعنی مجاهدین»، به دلیل شروع جنگ مسلحانه با رژیمی که دو سال و چند ماه از بر پائی اش میگذشت و رهبرش در میان بخش قابل توجهی از مردم جانشین پیغمبر بود، ولاجرم «کشتارهای یکی دیگر از پیروان محمد، یعنی خمینی و پیروانش»، مجبور به ترک میهن و مردم ومهاجرت و شکاف نشینی شدند و استراتژی مبارک و میمون شکاف نشینی پایه گذاری شد
راهبر خود یکسال قبل از آن هجرت نموده بود.
یکم:شعب اول،شعب و شکاف میان اروپا و امریکا
اولین شعب «شعب میان اروپا و امریکا» بود. بنده هم در زمره مهاجرین گروه اول بودم و بعد از مدتی به «شعب پاریس» رسیدم و در آنجا با همین دو گوش مبارک شنیدم که فرمودند:
فرصت اندک است و عجالتا ما میان شکاف اروپا و امریکا زندگی میکنیم و باید بجنبیم که فرصت زیاد نیست
دوم:شعب انقلاب درونی
دو سالی گذشت.شعب اول ما را از دسترس خمینی و پیروان حفاظت میکرد ولی زمان میگذشت و برای نجات از تردیدها و چیزهائی که در اذهان پیروان شکل میگرفت یک شکاف دیگر لازم بود تا به آن پناه برده شود. این «شکاف معنوی- مادی – ایدئولوژیک- سیاسی» با همت رهبر شکاف شناس ایجاد شد و ما، کلهم اجمعین با سر به داخل این شعب پناه بردیم و سر و صداهای درون اندیشه عجالتا خوابید.
سوم: شعب میان ایران و عراق
دو سالی گذشت و وضعیت شعب میان اروپا و آمریکا !خراب شد. گفتند که رهبر را میخواهند تحویل بدهند! ولی الحمدلله جنگ میان عراق و ایران ادامه داشت و میان این دوطبعا شعبی هم وجود داشت. رفتیم به عراق! البته از قبل هم بودیم.در این شعب خیمه زدیم.سال شصت وهفت جنگ تمام شد.ولی الحمدلله شکاف وجود داشت ماندیم.ولی دوباره سر و صداهای درون اذهان بلند شد.چاره باز هم شعب بود. شعب یا شعبهای معنوی و ایدئولوژیک. رهبر با فراست شکاف شناس در این زمینه تبحر کافی داشت.
چهارم و...:شعبهای متواتر ایدئولوژیک وشکاف در شکاف
نشستها شروع شد. شعب های بند الف تا خدا. شعب مسئول اول شدن فلان خواهر، شعب حل مساله زن و شوهر،شعب دیگ. شعب صلیب. شعبهای فردیت و جنسیت. شعبهای غسل. شعبهای الخ.....
اینک ما در «شکافهای درون» سیر و سیاحت میکردیم. و مانند سیمرغ در سفر سیمرغ از «این شکاف به آن شکاف» می رفتیم، و آنقدر رفتیم و رفتیم که در شکافها گم و گور شدیم و ذوب شدیم و حل شدیم، بخصوص که بحث شیرین شکاف در این مرحله واقعا به اصل اصل قضیه رسید یعنی تیز و عریان بحث رسید به «شکاف الاشکفین» یعنی خود جناب شکاف که داستانش دراز است. سالها گذشت.یعنی دهسال تقریبا.
پنجم: شعب تضاد میان آمریکا و اسرائیل و عربستان و رژیم
آمریکا حمله کرد.صدام رفت. رژیم دیگری آمد که با ملاها زد و بند داشت.باید به دنبال شکاف گشت.
گفته اند که عاقبت جوینده یابنده بود. استاد شکاف شناس جست و یافت. عجالتا شکاف میان آخوندها باامریکا و اسرائیل و عربستان. تیز کردن دیپلماسی.تبلیغات و... هر چیزی که بتواند در «امداد شکاف رسانی» یاری برساند راه نجات است.الحق و الانصاف که رهبر خوب عمل کرد و بدین ترتیب دهسال دیگر هم گذشت.
گاهی رژیم حمله میکرد تعدادی مجاهد را میکشت. دردناک بود ولی بقول معروف نانش را میخوردند. نانی البته داغ و سرخ و خیس.اطلاعیه ها صادر میشد. نان تبلیغاتی برشته میشد.هر کس کار خودش را میکرد و الحمدلله شکر خدا زمان به خیر و خوبی میگذشت. خب خدا را شکر. صد هزار مرتبه بلکه بیشتر شکر. شهدا رستگار و جاودانه میشدند زنده ها در انتظار شهادت و جاودانگی نانش را میخوردند و البته رهبران خط پیش میبردند. بهتر از این میشود؟ هرگز! زیرا خون و خاطره شهیدان خود شکافی است مقدس، برترین شکاف که میتوان در آن هم زیست و هم دهانها را کوبید و زبانها را بست.
و شعب وشکافی دیگر!شکاف میان انقلابیون و عشایر دلیر!! و مالکی
بعد از صدام ، وقایع زیادی اتفاق افتاد . مصر و لیبی و تونس به هم ریخت . عده ای فرار کردند و عده ای آمدند. اسلام عزیز و تمام انتگریستها و فاندامانتالیستها ی مومیائی شده فش فش کنان و چنبره زده و در حالیکه از دندانهایشان زهر ناب میچکید و بر سرشان شعشعه تقدس و الوهیت حلقه زده و میدرخشیداز تابوتهای کهن خارج شدند واز سوراخ و سمبه های نهان تاریخ و از برکات اسلام عزیز انواع و اقسام مومنین و مسلمین وآلترناتیوها ی ریشدار و مقنعه دار پیدا شدند.
همه مسلمان!
همه مومن! و قرآن خوان! و حافظ حدیث
همه عالی! همه نماز خوان و روزه گیر!
بقول آقای روحانی همه با نمره بیست
همه قیافه ها نورانی و عالی شبیه رسولان و خلفا!
همه ختنه شده! و نوره کشیده! همه معتقد!به خدا و رسول و کتاب و روز بازپسین!
همه ریشها بلند!
همه سبیلها زده و قیچی شده که الشارب بالشارب کالشارب!
همه نماز خوان و روزه گیر!
همه احیا کننده سنتهای اولین!
همه قاطع و تیغ به کف!
همه انقلابی وشیردل!
همه مرگ آور و مرگ بر کف!
همه در راه اسلام و انقلاب و خلق در برابرشان انسان و خیار تفاوتی ندارد!
همه گردن میزنند که خود قربانی حظ میکند و احسنت و مرحبا میکند!! همه سر را چنان میبرند که باعث خجالت قصابان است!
همه چنان به رگبار میبندند که رگبار بهاری به آن حسادت میکند!! همه دست را چنان میبرند که دست دیگر کف میزند!! همه قلب را با چنگ چنان از سینه بیرون میکشند که زبان از توصیف عاجز است. همه سرهای بریده را چنان در دیگ میپزند که کله پزان احسنت میگویند.
و خلاصه همه چیز تمام!
در سوریه کار بالا گرفت به یمن جنایات اسد اینها روئیدند و در معرکه یک دویست هزار نفری جان باختند. کم کم رو به عراق آوردند و با مسلمین انقلابی!! و عشایر غیور!! همگام شدند و ریختند به عراق. شکافی دیگر پیداشد.
شکاف میان انقلابیون وعشایر دلیر!! با مالکی و رژیم بی همه چیزوآخوندهایخونخوار. این شکاف از آن شکافهاست. فعلا بنده نمی توانم بفهمم که این انقلابیون شیعه کش که یکی از رهبرانشان «شیخ عدنان ابو عرعور»که اسمش هم بسیار جالب است! به خون شیعه تشنه است، و سپاهیان مختلف این جنبش!خصوصیتشان نفرت از شیعه جماعت و رافضی کشی است آیا شکافی به «رائد شکاف شناس شکاف دوست» خواهند داد یا نه؟
البته رهبر و عیال و شماری از بزرگان که البته همه گوهران بی بدیلند و در «شرف» و «انسانیت» و «طهارت و صداقت» و خلاصه «همه چیز» نمره شان بیست بلکه بیشتر است در جای امن هستند و هر اتفاقی بیفتد می مانند تا انقلاب را جلو ببرند.می ماند آن سه هزار تن که باید با روشن شدن وضعیت تکلیفشان روشن شود و یا به رستگاری و جاودانگی برسند و یا یک شکافی پیدا شود و ادامه دهند.
سخن آخرو فرض ها
فرض اول این است که:
رهبر و رائد گویا در جستجوی آنست که انقلابیون و عشایر ببرند، مالکی ببازد، آخوندها بور شوند و طبعا توسط رفقای لاحق و سابق ایندفعه هزار اشرف در آن جهنم بر پا کند.
آیا این شدنی است؟
آیا اگر شدنی هم باشد با یک یا هزار اشرف که یکی از آنها خوب خوب تجربه شده کاری میشود انجام داد؟ باید رفت و دید که جامعه بزرگ ایران با رهبری که بعد از دوهفته، آخرین پیامش را دو هزار نفر فقط تماشا کرده اند چه خواهد کرد
شق دوم این است که مالکی و ملایان حامی اش ببرند:
و این یعنی اگر مالکی ببرد واویلا! دشمن خونخواری که قبل از این در شرایط آرامتر بین المللی در جلادی چیزی کم نگذاشته بفرض برد دیگر هیچ مرزی را برسمیت نخواهد شناخت ودر آن دریای خونین کشتارها هر چه می خواهد خواهد کرد.
سومین شق این است که مالکی ببازد:
اگر مالکی ببازد باید دید داعشیون یا بزبان مقاله نویسان سایت محترم و وزین همبستگی و آفتابکاران و امثالهم«عشایر انقلابی» و «مردم برشوریده بر ظلم» با سه هزار مجاهد اسیر لیبرتی چه خواهند کرد؟ و در این واویلای جنایت و خونریزی اگر هم بخواهند ببازند ایا رژیم آخوندها فرصت را برای تصفیه حساب با ان اسیران مظلوم غنیمت نخواهد شمرد.وصدالبته گناهش به گردن روحانی و مصداقی و قصیم و اقبال وبنده و شماری دیگر بعنوان زمینه سازان بار نخواهد شد؟ میخواهم فریاد بر اورم
آهای رهبر! آهای با شرف !که در شرفت اصلا اصلا نمیشود تردید کرد.
آیا خدا را باور داری؟
آهای ای نوک پیکان تکامل!
ای که میگوئی بخدا رسیده ای
ای توصیف ناپذیر!!!
ای رهبر نبریده وانداده خادم غیر اطلاعاتی غیر مزدورباشرف!
ای که فاصله ات از چون من یعنی: شاعر بریده! واداده !خائن !اطلاعاتی! مزدور! تواب ! وبیشرف الخ ....میلیونها سال نوری بلکه بیشتر است!
به این فکر کرده ای؟
انچه که من می فهمم این است که رهبر خوب میداند چه میکند. بر سر میز بازی، واپسین کارتها روی میز است.اگر لیبرتی جابجا شده بود میتوانست طور دیگری بازی کند. لیبرتی جابجا نشده پس:
- یا باید عشایر انقلابی ببرند تا شاید ، شاید شکافی دیگر رخ بنماید و از این ستون به آن ستونی دیگر.
- یابه صد هزار شهید دو سه هزار نفر دیگر اضافه خواهند شد. گفته شده:
صد هزار داده ایم سه هزار تا هم رویش!
در اینصورت وزن و بار و سنگینی احتمالی سیاسی، اقتصادی، جابجائی، بریدگی، وادادگی، خیانت و امثالهم دیگر وجود نخواهد داشت. شهیدان از پر سبکترند! نشان به آن نشان اینکه رهبر وزن صد هزارش را راحت تحمل میکند و خم به ابرو نمی آوردو نیز در سایه فاجعه ای این چنین میتوان برای مدتی، بنظر من بسیار کوتاه، باز هم ترهات بافت و مزخرفات سر هم کردو طبل و شیپور زد.
با ناتوانی و درد از صمیم دل میخواهم خدا کند که خدای ایرانزمین و انسانیت مظلومان لیبرتی را حفظ کند که بجز این چشمها را باز کنید و ببینید:
همه و همه الحمدلله با پشتکارو به کوری چشم آخوندها البته و تمام خائنان و بریدگان والخ...در کار برپائی یازدهمین سالگرد آزادی مهر تابانند و نیز دلسوزاندن برای اعدامیان داخل کشور ! انگار لیبرتی را هیچ خطری تهدید نمیکند.هیچ خطری! هیچ.... ونگرانی نگرانان جائی ندارد که اینان یعنی نیروئی که دارد بسوی بغداد میتازد انقلابی اند و عشایر شورشی، و این سرها را هم معلوم نیست کی میبرد؟ و این جنایات را هم معلوم نیست کی انجام میدهد. هیچ معلوم نیست.....
خاطرات خانه زندگان (۴۷) با کشتن «طِیّب»، دوره امثال او به سر رسید
در قسمت پیش ضمن اشاره به دیدگاههای موافق و مخالف آیتالله خمینی در زندان شاه، به وقایعنگاری، پیشزمینهها و پیامدهای واقعه پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ پرداخته، یادآور شدم (منهای مقلدین و مریدان آیتالله خمینی) نظر عمومی در زندان شاه این بود که روحانیون (جدا از امثال آیتالله طالقانی) از موضع ارتجاعی با رژیم و اصلاحات شاه درافتادند.
در جامعهای که آخوندها با مشکل چندانی روبرو نبودند اما راه هر تشکل و شورا و سندیکای مردمی بسته بود، کانونهای ضد قدرت (حتی اگر روحانیون واپسگرا بودند) به عرش اعلا میرفتند و اینگونه بود که شریعت شیخانه، استبداد شاهانه را پس زد و جایش نشست.
در بحث ۱۵ خرداد سال ۴۲ باید به دو مسئله دیگر هم اشاره بشود. یکی ماجرای طِیّب و دیگری کاپیتالاسیون.
ضرورت طرح این دو مقوله برای این است که مسائل را آنگونه که هست بشناسیم نه آنطور که دوست داریم باشد.
گذشته چراغ راه آینده است آری، اما به شرطی که آن چراغ را وارونه نگیریم و به قول «رابیندرانات تاگور» فانوسمان را پشت سر نیآویزیم چون در اینصورت جز سایههای خودمان چیزی پیش پایمان نمیافتد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید محمد باقر شفتیمعروف به «حجّهالاسلام»
پیش از داستان طِیّب میخواهم به یک روحانی که مورخ ارجمند عباس اقبال آشتیانی (در مجله یادگار، سال پنجم، شماره دهم) وی را به درستی قسیالقلب و سنگدل خواندهاست، اشاره کنم.
نام وی سید محمد باقر شفتی است. حجّهالاسلام «با جلال و شکوه»ی که ثروت و مکنتش حد و حساب نداشت و زمان محمد شاه قاجار میزیست. مسجد سیّد اصفهان (در محله بید آباد) به همت وی بنا شدهاست.
بعد از محاصره هرات توسط نیروهای ایران و اولتیماتوم انگلیس، از او نامهای در دست است که به «سر جان مکنیل» وزیر مختار انگلیس نوشته و از محمد شاه قاجار جانبداری کرده و لشکرکشی به هرات را توجیه کرده است.
...
سید محمد باقر شفتی متولد یکی از روستاهای طارم زنجان به نام «چزره» بود و از جمله آثارش «الزهره البارقه» و «رساله فی اقامه الحدود فی عصرالغیبه» (ضرورت اجرای حدود در عصر غیبت) است.
چون در کودکی بههمراه پدر، مادر و قوم و خویش خودش در شفت (از شهرستانهای استان گیلان) ساکن شده بود، شفتی لقب گرفت.
وی تأکید داشت «اقامه حدود شرعی در زمان غیبت امام زمان بر مجتهدین واجب است»، از همین رو احکام را خود صادرکرده، اجرا هم مینمود.
حدودی که به دست خودش اجرا شده، بیش از ۱۰۰ مورد است. نویسنده «قصص العلماء» (میرزا محمد مجتهد تنکابنی) شرح میدهد که روزی سید محمد باقر شفتی از یک شاگرد نانوایی میشنود که خلافی کردهاست. وقتی از شاگرد نانوا سه مرتبه مسئله فوق را میشنود میرود خانه و با شمشیر آختهاش برمیگردد و درجا «حدود الاهی» را در مورد آن شاگرد نانوا اجرا کرده به سزای اعمالش میرساند.
این موضوع در صفحه ۱۳۷ کتاب «قصص العلما» آمده است. در صفحه ۱۰۱ کتاب «روضات الجنات فی احوال العلما و السادات» اثر «میرزا محمد باقر موسوی خوانساری» اشاره شده که حضرت حجه الاسلام (سید محمد باقر شفتی) ۹۰ تا ۱۲۰ نفر را با کشتن، هدایت فرمودهاند. محمد علی مدرس تبریزی نیز در صفحه ۲۸ کتاب «ریحانهالادب» به همین موضوع اشاره کردهاست.
...
متاسفانه اینها که میگویم جوک یا شایعه نیست. واقعی است و کتب مزبور هم مورد تأیید آقایان علما است. در خلال بحث یکبار دیگر از ایشان صحبت خواهم کرد. یادآوری کنم استاد عباس اقبال آشتیانی که ایشان را در مجله یادگار سنگدل و قسیالقلب خوانده از مورخین نامی و بنیانگذار مقالهنویسی به معنی فنی آن در ایران است.
او بعد از محمد قزوینی در شمار معدود پژوهشگرانی است که شیوهٔ جدید تحقیق علمی را در تاریخنویسی و تصحیح متون رواج دادند. عباس اقبال آشتیانی در انجمن نشر آثار ایران متون کهن فارسی را منتشر میکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب درباغی بگیر و بزن بهادرتهران بود
تا به همآوازی طِیّب با واقعه ۱۵ خرداد برسیم. خوب است کمی از زندگی او که دوستان و همدورهایهایش اینجا و آنجا گفتهاند، تعریف کنم.
در گذشته، محلّههای تهران دست قدارهبندها و یکهبزنها بود و در هر ناحیهای یکی دو نفر از آنان معروف بودند. بعضی از آنان هم در کّل تهران، اسم و رسم داشتند. مانند «اصغر بنایی» (اصغر شاطر)، «شعبان جعفری» (شعبان بی مخ) و «طِیّب حاج رضایی» (طِیّب خان)
...
طِیّب در محله صابون پز خانه تهران به دنیا آمده بود و از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقه داشت. وقتی سربازی (که به آن نظام وظیفه اجباری میگفتند) رفت و برگشت نامش بر سر زبانها افتاد. لات یا بهتر بگویم جاهل میدان منطقه انبار گندم، خیابان ری، صفاری و حوالی آن محسوب میشد و وقتی نوچههایش در کنار او قرار میگرفتند برای هر عابر ناآشنایی تصویری رعبآور داشت.
طِیّب گاه صبح عرق میخورد و میزد توی خیابون شهباز همه شیشهها را خورد میکرد، عصر شیشهبُر میآورد همه شیشهها را میانداخت. صبح لاتگری میکرد، یعد از ظهر مشدیگری.
او در بازار امین السلطان مغازه بارفروشی داشت. قهوه خانه میدان هم دستش بود. میدان امینالسلطان، برای مدتهای طولانی بزرگترین و مهمترین بارانداز میوه و سبزیجات و تره بار در سطح شهر تهران بود.
بازار امین السلطان چهار تا دروازه داشت و چند نفر زیر نظر ارباب زین العابدین که همه کاره میدان بود از مردم عوارض میگرفتند.
یک در طِیّب میایستاد. یک در رمضان خواهرزادهاش، یک در رضا گچ کار (که بعدها پیشکار طِیّب شد) و یک در حاج قدم.
حاج قدم ورزشکار باستانی بود. سلاخی و قصاب خانه هم داشت.
...
طِیّب در باغی و به اصطلاح حق العمل میگرفت. درباغی واژهای مربوط به همان سالهاست به این معنا که چند «گندهلات» با جمع کردن تعدادی «نوچه» در مقابل هر یک از دروازههای میدان ایستاده و هر بار میوهای که وارد و یا خارج میشد، از آن باج میگرفتند و اسمش را حق العمل و حق و حساب میگذاشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جاهلهایی مثل طِیّب خاطرخواه چاقو بودند
طِیّب از قدیم خلافکار بود. برای مثال اگر در جایی عروسی بپا میشد و او را دعوت میکردند، به احتمال زیاد آن مجلس عروسی به هم میریخت.
تیپ شرّی بود. در دعوایی که توی شهر کرمانشاه اتفاق افتاد، ژاندارمها را زد و ژاندارمها هم او را با سر نیزه زدند. در میان عکسهایی که از طِیّب مانده، جای زخم سرنیزه که ژاندارمها توی کرمانشاه به او زدهاند، مشخص است.
...
از اواخر دوره قاجاریه و اوایل سلطنت رضاشاه، که شخصی به اسم «نجف حمال»چاقوی ضامن دار را بر سر زبانها انداخت، چاقوکشی در تهران باب شد. جاهلهایی مثل طِیّب خاطرخواه و کشته مُرده چاقو بودند. چرا؟ چون بر خلاف قمه و چوب و چماق و زنجیر توی جیب جا میشد.
به روایت همدورهها و دوستان طِیّب، از جمله «نصرالله حاتمی»، لاتی به نام مصطفی دیوونه در پاچنار قمه کشیده و رفته بود کلانتری و نوشته شیر و خورشید را پائین کشیده و داد زده بود: «باید یه عکس شیر اینجا باشه و اون هم منم...»
طِیّب با او و امثال او بارها گلاویز شد و چند بار به زندان افتاد.
...
سال ۱۳۱۶ طِیّب دوباره گیر افتاد و به دو سال حبس انفرادی و پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم شد.
او سر جریان «محمد پُر رو» هم به سه سال حبس محکوم شد. فردی به نام «ابرام خرکچی»، محمد پُررو را میزند، اما درواقع خود محمد پر رو خودزنی میکند و میمیرد. اما قتلش به گردن طِیّب افتاد و چون پای چاقوکشی در میان بود، به بندرعباس تبعید شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب به جرم چاقوکشی و...به بندر عباس تبعید شد
علاوه بر طِیّب، حکومت وقت دوازده سیزده نفر مثل او را سال ۱۳۲۲، ۱۳۲۳ به جرم لاتبازی و چاقوکشی و...به بندر عباس تبعید کرد.
حسین رمضان یخی، ناصر فرهاد، حسن کوکومه، عبدل لب شکری، قاسم درشتی، کاظم مو زرد، حسین چوچو، مصطفی زاغی، حسین فتحعلی، محمود سلطان علی، حسین کلاغ، حسن ورامینی...
(افرادی که اسم بردم زمان طِیّب شهره آفاق بودند)
این توضیحات در مورد طِیّب برای این است که قدم به قدم با شخصیت و عملکرد وی آشنا شویم. بالاخره هروقت اسم ۱۵ خرداد به میون میآد، نام طِیّب هم برده میشه.
طِیّب غروب که میشد در قهوهخانه دم باغ فردوس مینشست و همدورهایهایش (رضا قالیباف، حسین رمضان یخی، رضا گچ کار، علیشاه، قاسم احمدرضا علی و حاجی سردار و...) دورش جمع میشدند و گرم میگرفتند. این عده گاه با هم نزاع و درگیری هم داشتند، اما سر یک سفره مینشستند. توی جیب همه شون چاقوی ضامن دار آماده بود. امروز دعوا میکردند، فردا آشتیشان میدادند. برای آشتیکنان ارباب زین العابدین، حاج اسماعیل قربانی و خود طِیّب پیشقدم میشدند.
یکبار هم توی چهارراه مولوی سپهبد تیمور بختیار، حسین رمضان یخی را با طِیّب آشتی داد.
...
در شرایطی که امثال مرتضی کیوان، عبدالحسن نوشین، دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان با بگیر و ببند روبرو میشدند حکومت هوای طِیّب و دوستانش و آنها هوای حکومت را داشتند هرچند گاه گداری زندان هم میافتادند.
حکومت که جای خود دارد. یکی از بزرگترین روحانیون دوره قاجار که زمان محمد شاه میزیست (سید محمد باقر شفتی که در آغاز از او گفتم) صدها لات و لوت را در اختیار داشت و به کمک آنان به اصطلاح «حدود الهی» را اجرا میکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب دهه اول محرم دسته راه میانداخت
دوستان طِیّب روایت کردهاند که او خیلی حبس رفته بود. از همه بیشتر دعوا کرده... از همه بیشتر سفره انداخته... از همه بیشتر دست توی جیبش کرده... از همه بیشتر پول میز حساب کرده...
کافهای در بهارستان بوده به نام فیض که جاهلها آنجا مینشستند و آخر شب طِیّب میز همه را حساب میکرد. یک بار یک بنده خدایی میرود پول میزش را حساب کند. صاحب آنجا بهش میگوید: «اگر در دکان من را میخواهی ببندی، پول میزت را بده، آنوقت خودت هم زنده بیرون نمیروی...»
...
طِیّب سال ۱۳۲۶ یا ۱۳۲۷ به قول خودش به پابوس امام حسین رفت و کربلایی شد، پس از آن، تکیه و حسینیه بست و همیشه دهه اول محّرم دسته راه میانداخت که دو شب پیش از عاشورا راه میافتاد. اول دسته، جلوی رادیو در میدان ارک و آخر آن هنوز از میدان شاه (قیام فعلی) بیرون نیامده بود.
تکیه طِیّب روبروی خیابان صفاری انتهای خیابان انبار گندم بود.
گفتهاند که دستههای سینهزنی زیادی را اداره میکرد. عده زیادی از کارگران کوره پزخانه هم برای سینه زنی به هیئت او میآمدند و او به همه شام و نهار میداد.
رقبای او برایش درآورده بودند که عزاداران سینه میزدند و میگفتند:
سینه برن سه ضربه
آبگوشت طِیّب چربه
او ماه محرم چهل، پنجاه تا دیگ و بسا بیشتر و بیشتر میگذاشت روی آتش. سفره دار بود و به مردم کمک میکرد.
...
همیشه انگشتر طلا دستش میکرد و رویش نوشته شده بود طِیّب حاج رضائی. یک مریمی طلا هم روی سینهاش بود که یک «یا علی» بزرگ روی آن کنده کاری شده بود. عاشق این شعر پوریای ولی بود و بارها با لهجه جاهلی خودش تکرار میکرد.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر کی عزیزش بَمیره شونه وِه سر نمیزنه
بیشتر وقتها مشکی میپوشید. یا کت و شلوار مشکی یا پالتوی مشکی، کلاه شاپویش هم مشکی بود.
زمان طِیّب مُد بود شلوارهای پاچه گشاد میپوشیدند و کفش ورنی (که نوک آن تیز بود) و کلاه شاپو.
تیپ جاهلهای قدیم این طور بود. طِیّب در ایام محرم به مریدانش نصیحت میکرد حتماً لباس مشکی بپوشند و روزهای عزاداری با این لباس بیرون بیایند.
او در این ایام اجازه نمیداد بر و بچههای دور و برش به دنبال عیاشی و الواطی بروند. همه میدانستند که به احترام امام حسین در این ایام نباید لب به مشروب بزنند. هر کس این کار را میکرد طِیّب برای همیشه او را میراند. او و مریدانش در دهه اول محرم حتی موهای خودشان را شونه نمیکردند.
هر کی عزیزش بَمیره شونه وِه سر نمیزنه
...
در عزاداریهاخودش جلوی دسته حرکت میکرد و به سر و سینه میزد و جالبتر از همه ظهر عاشورا بود که طِیّب و نوچههایش به احترام امام حسین کلاههای شاپو را از سرشان برمیداشتند و مردم با دیدن این منظره گریان شده و برخی به سر و روی خود میزدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب در برابر هیچ گردن کلفتی سر خم نمیکرد
دوستانش که او را طِیّب خان صدا میزدند گفتهاند «لوتی باسیاست»ی بود و در برابر هیچ گردن کلفتی سر خم نمیکرد. سخاوتمند و خودمانی بود و بهمین خاطر مردم دوستش داشتند. ضعیفکُش نبود.
تعریف میکنند یکبار محمد لطفیپور که در تهران صاحب باسکول و قپاندار بود و خیلی برو و بیا داشت، زده بود توی گوش یک آدم ضعیف (یک راننده زحمتکش کامیون) و او بلند بلند گریسته بود. طِیّب که اینگونه بیصفتیها را تاب نمیآورد صاحب باسکول را سر جای خودش نشاند.
به «جواد دوچرخه» که رانندهاش بود. میگوید جواد برو و ماشین را روی باسکول نگه دار. چیزی نگذشت که ماشینهای پر از بار هندوانه و خربزه و سبزی که از ورامین و اطراف و اکناف برای تخلیه بار به طرف میدان آمده بودند، صف کشیدند. راه بند اومده بود و پشت سر هم رانندهها بوق میزدند.
مگر کسی میتوانست روی حرف طِیّب حرفی بزند؟ ماشین او روی باسکول بود و کسی جرأت نداشت به سمت ماشین برود چه رسد به این که بخواهد آن را حرکت دهد و راه را باز کند. ماشینهای بار پشت سر هم تا میدان خراسان و ...ایستادند و منتظر تا گشایشی شود. خبر به رئیس راهنمایی میرسد که کامیونها راه را روی مردم بستهاند ولی کسی جرأت نکرد بیاید و با طِیّب صحبت کند. کتش را انداخته بود روی دوشش و دستمال ابریشمی هم دور دستهایش پیچیده بود و هیچ حرکتی نمیکرد. انگار دنبال شر میگشت.
عدهای میروند دست به دامن ارباب زینالعابدین و حاجخان (حاجی خداداد) میشوند که از دوستان صمیمی طِیّب بودند. آنان را واسطه میکنند. ارباب زینالعابدین و حاجی خداداد هم روی معرفت با طِیّب تماس میگیرند، ولی طِیّب میگوید: «احترام شما واجب است اما محال است ماشین را بردارم. آن آدم نامرد یک مظلوم را زده. من چطور حق او را نادیده بگیرم. این مظلومکُشی است...»
البته این وسط طِیّب کار خودش را پیش میبرد و عاقبت در مالکیت باسکول شریک و قپاندار شد.
توجیه کرد به خاطر این با او شریک شدم که یادش بماند دیگر توی گوش مظلوم نزند. اگر مرد است توی گوش ظالم بزند. کسی که میخواهد گردن کلفتی کند باید با گردنکلفتتر از خودش طرف شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب برای زندانیان آزادشده، گلریزان میگرفت
موقعی که یک زندانی آزاد میشد یا برای کسی مشکلی پیش میآمد، طِیّب بانی خیر میشد. مثلاً یک زندانی که بعد از پنج سال و ده سال به خانه برمیگشت، دستش تنگ بود و کار و باری نداشت. طِیّب گلریزان میکرد. میرفت و دوستان و حاجی بازاریها و میدانیها را دعوت میکرد و هرکدام به فراخور وضع مالیشان کمک میکردند.
گلریزان یکی از مراسم اصیل ایرانی است که لوتیها و مشدیها بانی آن میشدند و مضمونش کمک به نیازمندان بود. گلریزان معمولاً توی زورخانهها برگزار میشد. زورخانه انبار گندم اصغر شاطر، زورخانه حاج اسماعیل قربانی، زورخانه شعبان جعفری، زورخانه پهلوان اکبر جگرکی در خیابان سیروس و زورخانههای دیگر.
طِیّب باستانی کار هم بود و میل و کباده میزد. یکی از تنها عکسهایی که از او در حالت میل گرفتن وجود دارد، متعلق به مراسم گلریزانی است که در زورخانه صام پزخونه (محله خود طِیّب) برای یک زندانی آزادشده به نام «احمد مجید» برپا شد تا زندگیاش سر و سامان بگیرد. وی پنج سال حبس کشیده و وقت آزادی دستش خالی بود. طِیّب برایش گلریزان گرفت و احمد مجید دکان بزازی باز کرد و کاسب شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«مصطفی زاغی» خیلی تعب طِیّب را کشید
از جمله مریدان طِیّب، «مصطفی زاغی» بود که میگویند خیلی تعب طِیّب را کشید. مصطفی زاغی باستانی کار قدَری بود و از شاگردهای مصطفی طوسی پهلوان پایتخت محسوب میشد.
او طِیّب را خیلی دوست داشت.
سال ۱۳۱۹ در شاه آباد، جلوی رستوران جمشید، فردی به نام «کریم درویش»، طِیّب را از عقب با چاقو میزند و فرار میکند.
کریم درویش خیلی گردن کلفت بود و خرش میرفت. از کافهدارهای چهارراه استانبول هم باج میگرفت. بعد از آنکه به طِیّب چاقو میزند و در میرود، مصطفی زاغی دنبالش میکند و کریم درویش را جلوی خانهاش میکشد و به همین خاطر دوازده سال حبس میگیرد. گویا قرار بوده اعدام شود اما با پادرمیانی مصطفی طوسی پهلوان پایتخت که بازوبند طلا داشت به او تخفیف میدهند.
...
از این دعوا و مرافعه ها زمان طِیّب زیاد بود. حدود سال ۱۳۳۲، دم باغ فردوس، حسین اسماعیلیپور معروف به حسین رمضان یخی (با برادرش تقی) ریختند سر طِیّب و او را زخمی کردند. حسین رمضان یخی با چاقو زد و چاقو توی کمر طِیّب شکست. هفت کچلون هم آنجا بودند.
هفت کچلون به برادران حاج عباسی اشاره دارد که از جاهلها و به اصطلاح از گنده لاتهای جنوب شهر تهران (محلهٔ باغ فردوس، خیابان مولوی) به شمار میآمدند.
آنها هشت برادر به اسامی: عباس، محمّد، غلامعلی، صفر، شعبان، احمد، محمود و امیر حاج عباسی بودند، که گرچه هشت نفر بودند و هیچ کدامشان هم کچل نبود، امّا خود را به همین نام میخواندند و ابایی از اطلاق عنوان هفت کچلون به خود نداشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکس طِیّب و اعلیحضرت در مجله عاشورا
دهم اسفند ۱۳۳۱ در دوران زمامداری دکتر مصدق، طِیّب به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری (شعبان بیمخ) بازداشت شد. هردو در نامهای به فرماندار نظامی تهران نوشتند:
«اینجانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب توقیف و بازداشت نمودهاند.»
...
در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رژیم شاه با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم به رشد و رونق امامزادهها کمک شایانی کرد. آنوقت را نمیدانم اما حول و حوش انقلاب حدود ۲ هزار امامزاده در ایران بود که مشخص بود همه واقعی نبودند. این تعداد حالا از ۱۱ هزار هم گذشته اشت... بگذریم.
...
رژیم شاه در سالهای پس از کودتا مجلهای هم به نام عاشورا منتشر کرد و یکی از کارهای آن، چاپ عکس افرادی مانند طِیّب در پشت جلد آن بود. آن مجله عکسی هم از طِیّب با شاه چاپ کرده بود که من دیدهام.
شاه در حال تعارف میوه به طِیّب است و وی میوه ای با پوست میخورد، به این تعبیر که شاه به طِیّب گفتهاست میوه را پوست بکن و طِیّب جواب داده که ما اینطوری میخوریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کودتای ۲۸ مرداد نقش طِیّب از شعبان بیمخ کمتر نبود
پسر طِیّب گفته آیتالله کاشانی پدرم را میخواهند و به او میگویند که: «اگر شاه نباشد، چپیها و ملیون کشور را به باد میدهند و اگر اینها مسلط شوند، نوامیس مردم هم به باد میرود. ما آمدهایم که نگذاریم این اتفاق پیش بیاید»
...
گفته میشود نقش طِیّب در جریان کودتا از شعبان جعفری بیشتر اگر نباشد، یقیناً کمتر نیست. سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود که بعدها تاجبخش خوانده شدند. وی مدال رستاخیز هم دریافت کرد و به عضویت جمعیت قیام رستاخیز ۲۸ مرداد درآمد.
مدال رستاخیز را راحت به کسی نمیدادند. بعضی از سربازجوهای کمیته مشترک ضد خذابکاری و امثال محمد علی شعبانی (حسینی شکنجه گر ساواک) هم، مدال رستاخیز داشتند.
...
از طرف دستگاه، اجازه واردات موز را فقط به طِیّب دادند و همین مسئله پر و بال زیادی به او داد.
گویا بعد از کودتا به خاطر مسائلی که حول و حوش منزل دکتر مصدق پیش آمد یا در رابطه انحصار هندوانه موسوم به قوروق که بعد از موز به او دادند، چند ماهی زندان میشود اما شاه میفهمد و آزادش میکنند.
(قوروق، روستایی است در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی ایران)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تولد ولیعهد و خودشیرنی طِیّب
۹ آبان ۱۳۳۹ طِیّب در قضیه تولد ولیعهد خودشیرنی کرد. تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش انداخت. طاقِ نصرت بست و چراغانی نمود
از سنخیت وی با حکومت وقت، نشانههای دیگری هم در دست است.
سال ۳۹ وقتی اعضای جبهه ملی در سر دروازه شمیران تهران خانه شماره ۱۴۳ را به عنوان مرکز خودشان گرفتند و باغ امین الدوله را پر کردند، طِیّب و اصغر سماور ساز و هفت کچلون ریختند و خیلیها را آنجا لت و پار کردند.
سالهای پیش از ۴۲ وزرای دولت مثل «مهدی پیراسته» وزیر کشور وقت، به تکیه او میآمدند به این طریق به او رسمیت میدادند. کمی مینشستند، چای میخوردند و میرفتند. سپهبد تیمور بختیار هم (به نمایندگی جکومت) صلاح میدید هوای امثال او را داشته باشد. طِیّب با وی دوست بود. به همین دلیل وقتی فراری و کشته شد، مسئله دار شد.
گفته شده پیش از محرم سال ۴۲ از سوی دربار و علم به طِیّب پیغام میدهند از صحبتهایی که در منبرها علیه شاه میشود، جلوگیری کند. گویا از او میخواهند تاسوعا و عاشورا در مراسم عزاداری مسجد حاج ابوالفتح شرکت کند اما در میان راه، جمعیت را به طرفداری از شاه، سوق دهد. طِیّب به حاج مهدی عراقی و...گفته بود ما به علما و بزرگان احترام میگذاریم ...
حسین رمضان یخی هم در آن مقطع همانند طِیّب رفتار میکند و رژیم به ناچار سراغ ناصر جگرکی رئیس صنف جگرکیها از اهالی چهارراه مولوی، رفته و او را دعوت به کار میکند. قرار میشود او و نوچههایش در به هم زدن مجلس به ساواک کمک کنند اما در عمل کاری از پیش نمیبرند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب در تظاهرات ۱۵ خرداد حضور نداشتهاست
یکبار طِیّب و دوستانش به آیتالله حاج آقا رضا زنجانی که وکیل شرعی آیتالله میلانی بود، مراجعه میکنند تا به ایشان سهم امام بدهند و به قول طیب مال شون را پاک کنند.
آقای زنجانی واقعه سال ۳۹ را در سر دروازه شمیران یادآوری کرده و با ملاطفت میگوید شما و دوستانت در باغ امین الدوله که سر بر خود به جان اعضاء جبهه ملی نیافتادید. دستور داشتید. بعد کمی به آنان نصیحت میکند و سهم امام را هم به آنان میبخشد که دلخور میشوند.
آقای زنجانی هم میگوید شما که میگویید سینهزنی دارید، خرج اباعبدالله بکنید.
...
خود طِیّب در تظاهرات ۱۵ خرداد حضور نداشتهاست اما گفته شده دار و دستهاش شرکت کرده و شعار «خمینی خمینی خدا نگهدار تو، مرگ بر دشمن خونخوار تو» دادهاند.
آنزمان روزنامهها نوشته بودند که یک جاسوس مصری به نام «القیسی» اعتراف کرده که قصد داشته یک چمدان پول وارد کشور کند، تا هنگام ورود به فرودگاه مهرآباد، آن را به مزدوران عبدالناصر از جمله طِیّب و حاج اسماعیل رضایی بدهد و آنها نیز این پول را به آقای خمینی بدهند تا ایشان با دادن پول به طرفدارانش، کشور را به آشوب بکشد. خبر دروغی که جا نیافتاد.
وقتی طِیّب را زندان بردند هرکاری کردند نپذیرفت که از جایی پول گرفتهاست.
دوستانش گفتهاند او را خیلی آزار دادند تا قبول کند که از آیتالله خمینی پول گرفته، اما زیر بار نرفت و دائم تکرار میکرد من از کسی که نمیشناسم چطور پول گرفتهام؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاضرم تمام زندگیام را در راه اعلیحضرت بدهم
در دادگاه تأکید کرد که فدایی شاه بوده و حاضرم تمام زندگیام را در راه اعلیحضرت بدهم. بعد پیراهن خودش را بالا زده و عکس رضاشاه را که روی شکم و سینهاش خالکوبی کرده بود نشان داد. پشتش هم عکسهای شاه و تاج سلطنت را خالکوبی کرده بود.
به او گفتند شما دسته راه میانداختید و روی علمها عکس آیتالله خمینی را میگذاشتید. پاسخ میدهد مراجع تقلید قابل احترام همه هستند. قبلاً هم عکس آیتالله بروجردی را میگذاشتم...
...
با تولد ولیعهد و جشن و چراغانی بزرگی که طِیّب بپا کرد او با نصیری (تیمسار نصیری بعد) حرفش شد. آنروز نصیری دستور داده بود ماشین طِیّب را جابجا کنند، و طِیّب به او فحش داده بود. این یکی از انگیزههای درافتادن طِیّب با حکومت بود و تغییر جهت او همهاش به «جذبات معنوی» و این مقولات مربوط نبود. شبیهسازی وی با «حّر بن یزید ریاحی» در داستان کربلا هم خطاست.
البته شعبان جعفری در کتاب خاطرات خودش مدعی شده وقتی انحصار واردات موز را از طِیّب گرفتند، وی به جرگه ناراضیان حکومت پهلوی پیوست.
...
القصه، با همه اقداماتی که طِیّب در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، او و حاج اسماعیل رضایی را اعدام کردند.
یادآوری کنم که حاج اسماعیل رضایی بر خلاف طِیّب، اهل قداره بندی و این کارها نبود. در یک هیئت هفتگی به اسم «انصار عباس الحسین» شرکت میکرد و در میدان به درستی و پاکی شهرت داشت. هر هفته عکس این دو نفر را در صفحه اول روزنامه ها چاپ میکردند تا وانمود کنند که قضیه ۱۵ خرداد صرفاً به این دو نفر (و بیشتر به طِیّب) مربوط میشود در حالیکه چنین نبود. من خبر دارم که دانشجویانی چون «حسن ضیاء ظریفی» که بعدها ساواک او را با بیژن جزنی و کاطم ذوالانوار و ۶ زندانی دیگر به رگبار بست هم، در تظاهرات ۱۵ خرداد حضور داشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب و حاج اسماعیل رضایی اعدام میشوند
طِیّب و حاج اسماعیل به حکم صادره از دادگاه ویژه شماره یک لشگر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر پس از ۱۳ جلسه محاکمه به دلیل فعالیت مجرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روز ۱۵ خرداد ماه ۴۲ به استناد قسمت اول ماده ۷۰ قانون مجازات عمومی به اعدام محکوم شدند و حدود پنج ماه پس از ۱۵ خرداد، یازده آبان سال ۴۲ هر دو را در میدان تیر حشمتیه تیرباران کردند.
...
عصر آن روز، روزنامه ها عکس آن دو نفر را در حالی که به جوخه اعدام بسته و در حال تیرباران هستند چاپ کردند. چند عکس دیگر نیز انداخته بودند که گروهبانی به آنان تیر خلاص میزند.
...
با کشتن طِیّب، دوره امثال او هم به سر رسید. دور و بریهایش یکی یکی در انزوا و بی خبری و تنگدستی کارشان تمام شد. اول انقلاب حسین رمضان یخی هم یک گوشه افتاد و مرد.
اسناد ساواک هم نشان میدهد که طِیّب خودش شخصاً در تظاهرات ۱۵ خرداد شرکت نکردهاست، اما ساواک برای اینکه به این دروغ را جا بیاندازد که معترضان از خارجیها پول گرفتهاند، اقدام به دستگیری او و حاج اسماعیل رضایی کرد.
دخالت طِیّب در ۱۵ خرداد سال ۴۲ فقط در این حد بود که از اعتراض و عصیان مردم جلوگیری نکرد که از او میخواستند و همین را دستگاه نمیبخشید.
میگویند با این که طِیّب قلندر شهر تهران بود و خوش هم میگذراند، ولی در درون خود حال غریبی داشت. انگار با وجود همه افرادی که کنارش بودند، تنها بود.