نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

آخرین اظهارنظرها پیرامون توافقات ژنو

تونی بلر: باید کاملا هوشیار باشیم
به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از روزنامه ديلي ميل ؛ توني بلر نخست وزیر سابق انگلیس از توافق هسته ای ژنو حمايت کرد و گفت: بدون دستيابي به این توافق، جنگ مي شد.
ديلي ميل به نقل از توني بلر نوشت: کشورهای منطقه مي دانند که در صورت نرسيدن به توافق، تنها گزينه براي پيشگيري رژیم تهران از دستيابي به توانايي ساخت سلاح هاي هسته اي، اقدام نظامي خواهد بود.
نخست وزیر سابق انگلیس افزود: ما بايد به حفاظت جدي از اجرای توافقنامه بپردازيم و کاملا هشيار باشيم.

هشدار سنای آمریکا به رژیم تهران
سناتور دموکرات کارل لوين، رئيس کميته نيروهای مسلح سنای آمريکا گفت، اگر رژيم تهران به توافقنامه ای که تضمين می کند به سلاح اتمی دست نيابد، تن ندهد، اجماع گسترده ای در کنگره آمريکا برای اعمال تحريمهای سخت تر وجود دارد.
توقف زيرساختهای اتمی رژيم تهران
روزنامه واشنگتن پست نوشت توافق با رژيم تهران در ژنو، توسعه زير ساختهای هسته ای اين رژيم را متوقف و زمان مورد نياز برای ساختن بمب را نیز طولانی تر خواهد کرد.
این روزنامه نوشت، با حمله شديد روز چهارشنبه خامنه ای به آمريکا و اسراييل بايد اين توهم را کنار گذاشت که رژيم تهران و غرب در حال پيشروی بسوی يک آشتی گسترده تر هستند.
فرانسه: لغو فقط 5 درصد تحریمها
وزير امور خارجه فرانسه در مصاحبه با دو رسانه این کشور در خصوص توافق اخیر ژنو اظهار نظر کرد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از خبرگزاري فرانسه، لوران فابيوس وزير امور خارجه فرانسه سه شنبه در گفتگو با راديو فرهنگ فرانسه و روزنامه لوموند گفت:« توافق با رژیم تهران، توافقي موقتی است. بايد همه مسايل را در هفته ‌های آينده کنترل کرد. ما بايد درباره اجراي تعهدات از سوي رژیم تهران هوشيار باشيم.
وزير امور خارجه فرانسه تصريح کرد : نخستين بخش از تحريم ها قرار است به محض آنکه کنترل آژانس بين المللي انرژي اتمي آغاز شود برداشته شود.
وي افزود: براي آنکه تقريبا حجم کار مشخص شود، مي‌توانيم بگوييم لغو تحريم‌‌ها در مرحله اول کمي حدود پنج درصد کل تحريم‌ها عليه رژیم ايران است.»

کارشناس هسته ای: باخت کامل برای رژیم
یک کارشناس تسليحات اتمی در باره توافق ژنو به سی ان ان گفت: هر چقدر بیشتر توافقنامه ژنو را مطالعه کنید، بيشتر متوجه خواهید شد که رژيم تهران تا چه ميزان از دست داده است.
جوزف سيرينسيونه گفت: اين توافق روند برنامه اتمی رژيم تهران را منجمد می کند و بخشهای کليدی اين برنامه را عقب می راند.

نظر سناتورها و اعضای کنگره آمریکا
سناتور جمهوريخواه باب کورکر عضو سنای آمريکا گفت: نگرانی عمده من از توافق با رژيم تهران تکرار سناريوی کره شمالی است. کره شمالی در حال حاضر بمب اتمی دارد. من نمی خواهم شاهد تکرار آن در ايران باشم.
اليوت انگل عضو ارشد کميته روابط خارجی کنگره آمريکا از حزب دموکرات نیز گفت: ما بايد در مورد رژيم تهران بسيار هوشيار باشيم. من به آنها اعتماد ندارم، من فکر نمی کنم ما بايد به آنها اعتماد کنيم. تحريمها بايد همواره باشند زيرا اين تحريمها بودند که رژيم تهران را پای ميز مذاکره آورد
سناتور جموريخواه مارکو روبيو عضو سنای آمريکا نیز گفت: اکنون ضروری تر است که کنگره تحريمها عليه رژيم تهران را افزايش دهد تا اين رژيم به طور کامل از غنی سازی اورانيوم و تجديد توانمنديهای خود دست بکشد.
مايک راجرز نماينده جمهوريخواه که رياست کميته اطلاعات مجلس نمايندگان آمريکا را نیز به عهده دارد گفت: نبايد به رژيم تهران يعنی اصلی ترين حامی تروريسم در جهان کمک کرد. اگر اين کار را بکنيم به رفتاری بسيار بد و خطرناک پاداش داده ايم.

اعتراض گروگانهای سابق آمریکايی
برخی از گروگان‌های سابق آمریکا در تهران، توافق با رژیم ایران را "احمقانه" و نادرست خوانده‌ و گفته اند، مقامات حکومت ایران قابل اعتماد نیستند.
خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارشی که از واکنش گروگان‌های سابق منتشر کرده می‌نویسد که از نظر برخی از این دیپلمات‌ها اعتماد کردن به رژیم ایران در شرایط فعلی "اشتباهی تاریخی" است.
کلیر کورتلند، مامور بازنشسته‌ی سازمان "سیا" به آسوشیتدپرس گفته است:«این توافق مثل سیاست‌های دوران ریاست‌جمهوری جیمی کارتر است.»
این مامور امنیتی سابق معتقد است که مذاکرات دوران جیمی کارتر با جمهوری اسلامی ایران بر سر آزادسازی گروگان‌ها هم همین‌قدر سست و بی‌مبنا و خوش‌بینانه بود.
کلنل توماس شافر، افسر بازنشته‌ی نیروی دریایی آمریکا که در جریان گروگان‌گیری ۴۴۴ روزه‌ در سفارت آمریکا بود، توافق با ایران و کاهش تحریم‌ها را "احمقانه" دانسته است. او معتقد است:« به نظر من هیچ یک از رهبران حکومت ایران قابل اعتماد نیستند.»
این گروگان سابق پیش از تاسیس جمهوری اسلامی یکی از مقامات نظامی آمریکایی حاضر در ایران بود. او با تکیه بر تجربه‌ی شخصی خود گفته است:«هیچ‌کدام مسئولان رژیم ایران قابل اعتماد نیستند. چرا باید با افرادی که غیرقابل‌اعتمادند توافق کرد؟»
به گزارش رادیو آلمان، راکی زیگمن، افسر سابق نیروی دریایی آمریکا هم که یکی از گروگان‌ها بود، از این توافق احساس خوبی ندارد.
او گفته است:« دردناک است. برای ۴۴۴ روز با رژیم ایران بر سر ازادی ما هزاران مذاکره‌ی بی‌حاصل انجام دادند. حالا باز دوباره به عصر مذاکرات بی‌نتیجه و بی‌فایده برمی‌گردیم.»
یا آقای ظریف متن را درست ترجمه کردند؟

کاملا مشخص است که مترجمین وزارت که از تبحر کافی برخوردارند، سعی داشته‌اند با ترجمه غلط این‌گونه بگویند 1+5 صلح آمیز بودن برنامه هسته‌ای ایران را پذیرفته است و خواستار تضمین‌هایی برای «باقی ماندن» این برنامه در همین چارچوب صلح‌آمیزش هستند. در حالی‌که ترجمه دقیق می‌گوید که 1+5 این تضمین‌ها را از ایران می‌خواهد تا ایران به آن‌ها ثابت کند که برنامه‌اش صلح آمیز خواهد بود! و الزاما این به معنای این نیست که اکنون این برنامه صلح آمیز است! *********
به نظر می‌رسد وزارت خارجه باید سریع‌تر نسبت به انتقاداتی که نسبت به متن ترجمه شده توافقنامه منتشر کرده است، اصلاحات لازم را به عمل آورد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا پس از این‌که جمهوری اسلامی ایران و 1+5 بعد از 4 روز مذاکرات فشرده به یک توافق که رسانه‌های حامی دولت اصرار دارند آن را «توافق بزرگ» بنامند، دست یافتند، متن رسمی و ترجمه شده این توافقنامه حکم طلا را پیدا کرد.
اگرچه خبرگزاری‌های مختلفی این متن را خود ترجمه و منتشر کردند اما همه نگاه‌ها به یک جای خاص بود تا او ترجمه دقیق و حقوقی خود را منتشر سازد. و این اتفاق افتاد؛ وزارت امور خارجه ایران ترجمه توافقنامه را منتشر کرد. اما باز هم این متن نتوانست حرف آخر را بزند. برخی افراد و رسانه‌ها مستقیم و غیرمستقیم، انتقاداتی را به ترجمه وزارت خارجه وارد کردند؛ چه از منظر صحت و و دقیق بودن آن و چه از منظر کامل نبودن آن.
یکی از مواردی که سهوا یا عمدا از سوی مترجمین وزارت خارجه به گونه دیگری ترجمه شده است، متن زیر می‌باشد:
در متن لاتین توافقنامه آمده است:
the goal for these negotiations is to reach a mutually-agreed long-term comprehensive solution that would ensure Iran's nuclear program will beexclusively peaceful
آن‌چه که وزارت خارجه به عنوان ترجمه متن فوق منتشر کرده این‌گونه است:
هدف این مذاکرات رسیدن به یک راه حل جامع مورد توافق و بلند مدت است به نحوی که تضمین کند برنامه هسته‌ای ایران کاملاً صلح آمیز باقی خواهد ماند.
اما کمی دقت به متن لاتین نشان می‌دهد که ترجمه وزارت خارجه غلط است. مترجمین وزارت «will be» را «خواهد ماند» ترجمه کرده‌اند در حالی‌که معنای دقیق آن «خواهد بود»می‌باشد. لذا ترجمه اصلی این‌گونه است:
هدف این مذاکرات رسیدن به یک راه حل جامع مورد توافق و بلند مدت است به نحوی که تضمین کند برنامه هسته‌ای ایران کاملاً صلح آمیز خواهد بود.
کاملا مشخص است که مترجمین وزارت که از تبحر کافی برخوردارند، سعی داشته‌اند با ترجمه غلط این‌گونه بگویند 1+5 صلح آمیز بودن برنامه هسته‌ای ایران را پذیرفته است و خواستار تضمین‌هایی برای «باقی ماندن» این برنامه در همین چارچوب صلح‌آمیزش هستند. در حالی‌که ترجمه دقیق می‌گوید که 1+5 این تضمین‌ها را از ایران می‌خواهد تا ایران به آن‌ها ثابت کند که برنامه‌اش صلح آمیز خواهد بود! و الزاما این به معنای این نیست که اکنون این برنامه صلح آمیز است!
به نظر می‌رسد وزارت خارجه باید سریع‌تر نسبت به انتقاداتی که نسبت به متن ترجمه شده توافقنامه منتشر کرده است، اصلاحات لازم را به عمل آورد.
حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۲)
عباس منصوران

 
در ایران به ویژه، در شمار مفهوم ها، مفهوم حافظه ی تاریخی نیز همانند بسیاری از مفهوم های دیگر، در یک جابجایی آگاهی ستیزانه، در برابر آگاهی تاریخی، به واژگون نشانیده شده است. هدف این نوشتار، بازنگری مفهوم‌های حافظه تاریخی و آگاهی تاریخی و طبقاتی است. در این فراموشی جدا از حکومتگران صاحب منافع، دو  وجه دیگر جامه، یعنی چالشگران سیاسی و فرهنگی و توده‌های تن سپار،  ایفاگران اصلی‌‌اند.
هویت انسان در دین و ایدئولوژی زیر نام ناس و امت و هویت گروهی گم می‌‌‌ماند. بشر گمگشته در خودبیگانگی فرو می‌کاهد. ایدئولوژی، قبیله، دین، ملت، نژ‌اد، وطن، رنگ و ‌جنسیت را به جای هویت انسان می‌نشاند. هویت انسان با هویت پرولتاریا، محقق می شود. پرولتاریای آگاه، آن انسان دگرگون ساز آگاه و تنها پدیده‌ای که گذر از دیالکتیک تز و آنتی‌‌تز در مبارزه با بورژوازی است که با نفی مناسبات حاکم را می‌تواند و معنی می‌یابد. پرولتاریا که با نفی و رفع مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، به نفی دیالکتیکی و فلسفه‌ی خویش گام بر می‌دارد، به جامعه انسانی هویت انسانی می‌بخشد و طبقات را نیز نفی می‌کند تا فلسفه‌‌‌ی زندگی، برای انسان نوین و مناسبات انسانی، آفریده شود. پرولتاریا به آینده روی دارد و انسان با انقلاب پرولتری، با گذر از این فرایند، در آینده هویت می‌یابد. بورژوازی و تمامی زوائد و ضمایم دینی و ایدئولوژیکی مناسبات ضد انسانی حاکم در گذشته هویت دارد.
از آنجا که گذار از ضرورت به آزادی، فرایندی تاریخی است و آگاهی در این فرایند، درک ضرورت، برپایه‌ی دیالکتیک است، تنها پرولتاریا نیروی مادی این دگرگونی و دارنده فلسفه این تغییر انقلابی می‌باشد. مفهوم جنبش تنها در مورد پدیده‌ای می‌توان که از آنتاگونیسم تز و آنتی تز گذر کرده و به سنتز،‌ یعنی دگرگونی انقلابی مناسبات کهنه دست ‌یابد. با حاکمیت سرمایه‌‌داریِ در ذاتِ خود مستبد، جنبش را می‌توان برای تنها طبقه‌ی دگرگون سازِ مناسبات یعنی پرولتاریا به کار برد.
هاینریش هاینه،‌شاملوی آلمان، دوست مارکس و انگلس می‌شود و مفهوم و جایگاه نیروی سرکوب بورژوازی حاکم، از آزمون این مبارزه طبقاتی آفریده می شود. چکامه‌ی بافندگان سلزی با سه لعنت بر خدا،‌ شاه، میهن ساختار می‌یابد.
                        حتی سرشکی در چشمان بی نور نیست،
در پس دستگاه بافندگی، با دندان فشرده نشسته اند:
آلمان، ما کفن ترا می بافیم ،
و همراه آن نیز سه بار لعنت -
                                              می بافیم ، می بافیم!
یک لعنت به خداوند ، که به درگاهش نماز بردیم
در سرمای زمستان و در نیاز گرسنگی ،
بیهوده امید ورزیدیم ، بیهُده پا فشردیم ،
او ما را به سُخره گفت، خوار داشت و زبون ساخت -
                                              می بافیم ، می بافیم !
یک لعنت به شاه، شاه ثروتمندان ،
که نتوانست مصیبت ما را درمان بخشد، بلکه واپسین پشیز را نیز از ما ستاند ،
و فرمان داد چون سگان به سوی ما شلیک کنند -
                                              می بافیم، می بافیم !
یک لعنت به میهن دروغین
آنجا که تنها ننگ و عار شکفته می شود ،
آنجا که هر گلی در بهاران می پژمرد،
آنجا که فساد و تباهی پرورشگاه کرمهاست
                                              می بافیم ، می بافیم !
ماکو در جنبش، دستگاه در ولوله ،
پرکار ، شب و روز گرمِ بافتنیم .
آلمان پیر !
این کفن توست که می بافیمش
و به همراه آن نیز سه بار لعنت:
                                              می بافیم ، می بافیم [1]
با باور دینی، آشکار است که مفهوم ها و چالش‌هایی در شمار جمهوریت، آزادی، حقوق زنان، حقوق کودکان، حتا حقوق بشر اسیر فئودالیسم ووو در دنیای واقعی، به سان طغیان در برابر خدا به شمار می‌آیند و پرسشگران، محارب و به محاکمه گرفته می‌شوند. شرع اسلام، اینک، قانون الله، قانون طبقه حاکم و حکومت طبقاتی سرمایه می‌باشد.
روسیه تزاری با ارتدکس مسیحی‌اش و راسپوتین ها استمرار می یابد. نوتزاریسم با انتخاب دوم پوتین، ورود به دروازه‌های طلا اندود کاخ کرملین، میان خیل سرسپردگان، تزار وار، زیر نور پروژکترها، یادآور حافظه تاریخی امپراتوری روم و مسیحیت ارتدکس می‌شود. به‌آموزش الکساندر دوگین، مدرس سران سپاه مشاور سیاسی و پوتین، روسیه نوتزاری بابیرق اوراسیائیسم، رسالت نجات جهانی و آخرالزمانی به رهبری تزار نو را به دوش می‌کشد و نه پرولتاریا و فلسفه. مهدی شیعیان در اینجا طفیلی عیسای ارتدوکس روسی می‌شود و به همراه یوحنای سریانی از دمشق به مسکو می‌رود.
مسیحیت تا این اواخر و هنوز در برخی مناظق، مظلومیت و مصلوب شدن عیسی و رنج و تاج خار خیزران و میخ بردست و پاها بر تپه‌‌های جلیله (گالیلا) را سده‌ها، مرثیه می‌سازد تا کرملین، و واتیکان برپا بمانند. مِسمار بر دست‌ها و پاهای عیسی، و صلیب بر دوش پسر خدا و مریم باکره، ستون های کاخ برده داران و حکومت فئودالیسم و اکنون سرمایه داران می شود.
بنا به گزارش واشنگتن پست،[2] درآمد سالانه‌ی کلیساهای امریکا در سال گذشته ٨٢.٥ میلیارد دلار بوده است.
کدامین شرکت جهانی بازرگانی را می‌توان یافت که هشتاد و دو میلیارد و ۵ پانصد میلیون دلار سود خالص داشته باشد! کلیسا، امام زاده ها و مساجد و اوقاف و قبور امامان، و دیگر  نهادهای دینی در همه ادیان، بنگاه‌هایی اند برای فریب بندگان و مراکزی‌اند برای اسارت و  فراموشی. این رقم  را با سود خالص شرکت کمپانی عظیم ماکروسافت یعنی نزدیک به٢١ میلیارد دلار در سال، سود خالص سالانه کمپانی گوگل ١٠ میلیارد در سال، بودجه  ١٥٣ کشور جهان از جمله کشورهایی چون ایرلند، تایوان، تایلند، مالزی، جمهوری چک، مصر، اوکراین، فیلیپین، مراکش و ...کمتر از سود خالص سالانه  کلیساهای تنها یک کشور امریکا گزارش شده است. این رقم را تنها با بخشی از تصاحب ۹۵ میلیارد دلاری آیت الله خامنه‌ای[3]، ولی فقیه که پیش از به قدرت رسیدن برای یک منبر و کشتن شهدای کربلا بالای منبر ‌می‌رفت و فرود می‌آمد، و رقمی کمتراز یک دلار در آمد داشت‌، ‌می توان مقایسه کرد.
مرثیه کربلا، رونوشت افراطی و شیعه‌ی ایرانی-عراقی، سوگواری عیسی است. مظلومان و ستمبران این جهان، خویش را در شهدای کربلا و عیسای مریم، مصلوب می‌بینند، آنان نه برای حسین نوه ی محمد و عیسای ناصری، بل‌که برای ستمکشی، کربلا و نینوای خویش مویه می‌کنند. این- همانیِ ستمبری، نه با شورش  و خیزش در برابر ستمکاران، که با واگذاری به دست قهار الله و دنیایی دیگر حواله می شود و ستم و فرمانروایی طبقاتی همچنان دوام می‌یابد. در این مدار بردگی، تاریخ در  چرخه‌ای دَوَرانی، پایان ناپذیر تکرار می شود تا آگاهی تاریخی و طبقاتی در مغزها ننشینند و به بار نیایند. و اینگونه است که، شریعتمداران در قم و نجف، جنوب لبنان و دمشق به نام پاسداری از حرم زینب کبرا، و کربلا، بر بستر مناسبات بهره‌کشی از دسترنج دیگران، خون گلوی   کودکان برده و کار و خیابان را 14 سده نوشیده و همچنان می‌نوشند. اینان با سهم امام (خمس و...) از دسترنج کار می ربایند و همچنان به سفره تهی دستان دستبرد می‌زنند. اتحاد مهدویون و آخرالزمانی‌ها، بین ‌مسکو- دمشق – تهران، اتحاد سرمایه داران علیه آگاهی  و سازمان یابی طبقاتی کارگران است.
شیعیان، نعش ها را  در عاشورا های افزون بر 14 سده به دوش می‌کشند، تا ستمهای وارده بر دوش خود را از حودبیگانه انگارند، غیرخود را مقدس شمارند و در برابر کاریسماهایی مانند حسین و  ابوالفضل، خویش را هیچ شمارند. آنان شام غریبان حسین و دیگر همراهان وی را غریبانه قرن‌هاست که تکرار می‌کنند تا شام غریبان هرروزه‌ی خویش را فراموش کنند. و همچنان این دایره‌ی شوم  را تیره تر و غریبانه تر از پیش به دوش می‌کشند.
 دعا، ندبه و زاری و حاجت نه برای ظهور موعود، بل که کاسبی است. داد و ستد بازاری است، در برابر اشک. با خوار شماری خویش و به گِل و لای و خاکستر بر سر و روی مالیدن، سینه زن و سینه زنان و امت، در پایان اشک ریزان و بر سر وسینه زنان و خود آزار، خونین و خسته، تعارف را کنار گذاشته از حسین و خدای او، درخواست و مطالبه  دارند.
 «این همه گریه کردیم، اکنون اجر مان را می‌‌خواهیم.» و پاسخ می‌شنوند «اجرت با سید الشهدا»! از او که خود اینگونه بی پناه به خاک و خون کشیده شد و برای فرزند شیرخواره روی دست‌اش، و بیماران روبه مرگ خیمه، ‌آب نتوانست بیابد و خانواده‌اش در زمان زنده بودن به اسارت رفت و به خواری نشانیده شد، او که به جنایت و وحشیگری، عزیزان خود را از دست داد و اجازه برگشت به مدینه و زندگی کنار قبر جد و پدر را نیافت...!
شبیه سازی حسین کربلا، اینک در ایران اسلامی، با فن‌آوری اسلامی همراه شده است. سال‌ها پیش، در اردکان یزد؛ مردی بر تابوت، در حالیکه پاها در چکمه های امام نما، تکان می‌خورد، نعش امامی را واگویه می‌کند تا حافظه تاریخی مذهبی را برجسته تر نمایند. این ترفند، سال بعد، کهنه می‌شود و سینه زنان محله‌ی دیگر، برای رونق بازار، با ترفندی تازه تر این بار، گردن گوسفندی از کفن جنازه همان امام نمای در تابوت بیرون زده، می‌‌دوزند، بر دوش بندگان می نهند و با چکمه ای که تکان می خورد و گردنی که از آن خون می‌چکد تا همچنان بر جامعه رنگ خون فشانند. فواره‌های خون، این- همانی خون کربلا، واگویه می‌شوند. در شیراز در دروازه قرآن، فواره خون، به تازه واردین به شهر حافظ و گل و بلبل، خونابه می‌باراند تا رنگ خون و ۸ سال جنگ خونین و خون‌های روان در خیابانها را همخوی دل‌ها گردانند و به همین سیاق در بهشت زهرای تهران، حوض خون سال‌ها برپا بود تا جنگ بیهوده را یاد آور و آبشخور حکومت و حکومتیان باشد. آشکار است که اگر دانشگاه قبرستان  می‌شود، فروبردن استخوان بر گلو و قلب آگاهی است و  ایجاد گودال حافظه تاریخی در دل‌ دانش.
 
بشر در چنبره‌ی حافظه تاریخی مذهبی، بشری اسیر است، ایستا، بی فرایند و ناجاری. انسان فراسوی  صلیب عیسی و  صحرای کربلا، انسان در فرایند است. انسان قدیم کربلا بین دجله و فرات میانرودان دجله و فرات در سرشاری آب باید، در صحرا و تشنه کام جلوه داده شود، تا با این همانی نمایی، درد و ستم طبقاتی کنونی را تحمل پذیر گردانند.  فرماندهی که به انگیزه حکومت اسلامی، بر پایه‌ی نامه کوفیان از  مکه به سوی بیعت‌ می شتابد، حج را نا تمام رها کرده  به سیاست و حاکمیت سیاسی- دینی روی می‌آورد. «شهید جاوید»[4]، به بیان شیخ نعمت الله نجف آبادی، بیان نزدیک به واقعیتی است در این رخداد.
 این ستیز درون حوزه قدرت، رقابت برای به چنگ آوری حکمرانی بر امپراتوری اسلامی، فاجعه پردازی در «صحرا» و تشنه کامی حسینیان جلوه داده می‌شود، تا حافظه‌ای تاریخی را با خون سیراب کنند. با این همانی نمایی، درد و ستم طبقاتی موجود را تحمل پذیر می‌گردانند.
حافظه تاریخی، ضد حقیقت می‌گردد، و عاشورا تکرار می‌شود تا واقعیت های کربلا ساز موجود به حقیقت راهی نجویند.
 تاریخ در این وادی، متوقف می‌شود و رویدادی  محلی، جهانی می شود. از حوزه جنگی برای قدرت سیاسی و اقتصادی، زدوده می‌شود و به حوزه تقدس فرابشری و فرا منطقه‌ای کشانیده می‌شود، لندن و پاریس و استکهلم و کانادا ووو، مسجد و زنجیر و کتل سینه زنان را در خیابانهای خود اسکورت می کنند تا بازار سرمایه در بلاد اسلام و داد و ستد و غارت تداوم یابد. در این وادی، ایرانی اسیر حافظه دینی و تاریخی، پروسه ندارد، جاری نیست؛ او غیر مولد است. مصرف پذیر است و نه تولیدگر. پویا نیست، زیست نباتی دارد. زیست دینی زیست دنیایی نیست. حتی به پیرو دلالان حاکم که کمپرادور می‌شوند، مونتاژ می‌کنند و مونتاژ می‌ستایند. این بشر، مفهوم را مونتاژ  کرده و می‌کند.
یکی از دست‌پروردگان الکساندردوگین روسی،‌مشاور پویتن، از شاگردان سیداحمد فردید، و مشاور دولت احمدی نژ‌اد، استاد اسلام ازغدی است. او در پی جابجایی از قدرت، روضه خوان شده است. در عاشورای  همین جند روز پیش (۱۳۹۲)  بر منبر می رود. وی از دست اندرکاران خون رسانی به حافظه تاریخی است. وی در رقابت به آخوندها و روحانیت، به‌روزگردانی عاشورا را به عهده دارد:
  «نقش شعر و ادبیات عاشورایی، پاداش گریستن و گریاندن بر امام حسین(علیه‌السلام) توسط استاد حسن رحیم‌پور(ازغدی) اینگونه مورد بررسی قرار گرفته است:
 «...اصل اینکه مجالس عزاداری  شخص سید اشهدا امام حسین از کی بوده؟ ما در روایاتی نقل شده از زمان  خلقت آدم، حضرت آدم (ع) مسئله  شهادت سید اشهدا (ع) برای اولیاء و انبیاء الهی مطرح بوده و اینها در روایات هم نقل شده که آنها عزاداری کردند از قبل، برای کربلا اشک ریخته اند. صحبت از ضجه فرشتگان است، صحبت از  گریه و عزای فرشتگان در روایات است و حتی مسئله در مومنین انسانی نیست، مومنین،‌ حتی موجودات فرابشری، حتی مسائل در عوالم دیگر، این عزا و این اشک بوده و از قبل از تولد حضرت امام حسین ع این مسئله مطرح شده بوده. پیامبر اسلام به محض تولد امام حسین، برای امام حسین روضه خواندند و ازشهادت او یاد کرده‌اند. اولین روضه خوان امام حسین خود پیغمبرند...
از امام صادق نقل شده که به شعرا پاداش می‌دادند که برا ی کربلا شعر بگویند. امام فرمودند که فرشتگان الهی هم حاصر بودند و آنها بیش از ما گریستد و به خدا سوگند که با همین شعرهایت بهشت را  خواهی خرید و آمرزیده می‌شی و فرمودند هرکه شعری در مرثیه حسین سلام الله علیه بسراید و اشک بریزد و او را وارد بهشت می کند... اشک برای حسین به اندازه یک بال مگس این هم معنا دار است  چون شخصیت شما را زیر و رو می کند... و دشمنان خدا و خلق را می ترساند وقتی ببینند هرچه زمان می‌گذرد در مظلومیت حسین اشک می ریزید...امام باقر ع به جناب کُمیت صله و جایزه می دهد به خاطر شعرهای حسینی و عاشورای اش، امام باقر.. امام رضا صله می‌دهند...این گریه ها سیاسی است این گریه‌ها تربیتی است،‌این گریه ها و اجتماعی است .. فقظ خالی کردن عقده شخصی و ناراحتی شخصی نیست...»[5]
هولناک تر ویرانگرانه تر آنکه، حافظه تاریخی به انتقام خونین روی کرد دارد. انتقام کربلا در آخرالزمان گرفته می‌شود و مهدی موعود  می‌آید تا انتقام خون حسین را بستاند. این خون تا پایان جهان باید جاری بماند و شریعتمداران، برای ارتزاق، تزریق کنند. 
 
حافظه تاریخی عاشورا
برای فهم این حافظه دینی و انگیزه و اهداف آن، به اندیشه سازی، فرهنگ سازی و تخمیر فرهنگی و دانش مدرن لازم نیست. کافی است به کتاب مرجع اسلام، تاریخ محمد جریر طبری که از بیان و بر مبنای استنادهای دوران محمد، پیامبر مسلمانان و نسل دوم و سوم پس از وی نگاشته شده رجوع کرد.
داستان به سادگی از آنجا آغاز می‌شود که حسین پیشوای سوم شیعیان، از بیعت (از بیع)، ‌معامله، داد و ستد سیاسی، در برابر رانت، با جانشین معاویه که به حکومت‌ وی در برابر  امتیازات بسیاری به  امات برادر بزرگ‌اش حسن، بیعت کرده بودند، سرباز زد. او حتا در آغاز با سازش برادرش حسن با معاویه، مخالف بود؛ حسن او را به پذیرش بیعت واداشت: پس از مرگ علی، در سال 41 هجری، حسن در مداین، به کاخ کسری درآمده بود با نزدیک به 40000  سوار. حسن برخلاف خواست و فشار هواداران که از وی خواستند که «بیعت می‌کنم با تو بر حکم خدای تعالی و بر سنت پیغمبر علیه السلام، و جهاد مخالفان.»[6] و حسن پاسخی مخالف داد و جنگ را مردود و  او را به پیروی از سنت رسول فرا می‌خواند: «بیعت کن بر حکم خدای تعالی و سنت پیغمبر علیه السلام و جهاد، خود در این آمد. و مردم همان روز دانستند که حسن را نیت حرب نیست.»[7]بیعت کنندگان با حسن، از وی دلسرد و بر او شوریدند «سپاه عراق بر حسن بشوریدند و از او  درم بیعتی خواستند» و از آنجا که حسن درم های بیعت شان را نپرداخت «خود را به سرا پرده او اندر افکندند و غارت کردند و او را مجروع کردند.» و از آنجا که حسن شرایط را سخت دید، به سوی معاویه پیکی فرستاد« و صلح خواست بر آنکه کار بدو سپارد و با او [معاویه]بیعت کند بر این شرطها:
۱- یکی آنکه بر علی لعنت نکنند بر منبرها،
۲-و دیگر آنکه حسن را و اهل بیت علی را به مدینه فرستد تا آنجا باشند
۳ -و آن خواسته که اندر بیت المال عراق است همه به حسن بگذارد تا او را باشد به برادران و خواهران، و آن پنج هزار بار هزار هزار درم بود؛
۴- و داراب گرد به حسن دهد و تا خاصه او را باشد. و این داراب گرد شهری است از شهرهای پارس نزدیک بصره...
معاویه همه شرط‌ها را می‌پذیرد به جز ناسزاگویی بر منبرها در قلمرو اسلام بر علی به بهانه شرکت علی در قتل مسلمانان از جمله خلیفه سوم، یعنی عثمان. «پس معاویه، عبدالله بن عامر را و عبدالرحمن سمره را بفرستاد سوی حسن و آن همه شرط که کرده بود بپذیرفت، مگر لعنت کردن بر علی بر منبرها، گفت آن را بر نگیرم. و به همه شهرهای شام اندر، خطیبان چون خطبه کردندی روز آدینه، از پس خطبه چون رضوان ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه بگفتندی، علی را لعنت کردندی. معاویه  گفت، روز آدینه تا تو آنجا باشی خطیب را بگویم تا پیش تو اندر، لعنت نکند. پس عبدالله بن عامر را و عبدالرحمن سمره بر حسن بن علی رضی الله عنهما بیعت بگرفتندی بر همه فرزندان علی.»[8]
  حسن از این بیع، خشنود است و می‌پذیرد که همه در امپراتوری اسلامی زیر بیرق امیرالمومنین معاویه، پنجمین  رهبر جهان اسلام پس از محمد، تنها روز جمعه ای که او در پیشگاه معاویه برای قرارداد بیع رفته است، پدر و خلیفه چهارم، علی ابی‌طالب داماد محمد  را لعن نفرستند و بقیه آدینه ها را به خواست معاویه به بیع می‌گذارد. شریعتمداران شیعه می‌گویند صلح حسن همپای جنگ حسین بود. «و حسین گفت من نکنم. و حسن او را بانگ بر زد و گفت: تو بهتر از من می‌دانی؟ تو بیعت کن، این بهتر است و هم بدین جهان و هم بدان جهان. پس حسین نیز بیعت کرد بر کراهت.» [9]
حسن با فرستاده معاویه راهی شد و با وی بیعت کرد و باز گشت. در راه بازگشت در قادسیه بود که اهالی او را سرزنش کنان «مُذلّ عرب»[10] نامیدند.
زیاد را علی فرزند ابیطالب، به پارس (ایران) حکومت داده بود و فرزند وی عبدالله زیاد بود که  حسین را کشت. پس از مرگ حسن و کهنسالی معاویه، وی برای جایگزینی یزید، فرزند خویش به تکاپو افتاد.  معاویه در سفر مکه برآن شد تا از چهارتن از سران اسلام برای یزید، بیعت گیرد. حسین، گفت: « من چشم دارم، بدین چهار تن. و معاویه گفت: چون ایشان بیعت کنند، توانی گفت که نکنم، و گفت توانم. گفتا برو و کس را مگوی و هر یکی را از این هر چهار بخواند و همچنین گفتند و جواب چنین دادند و بازگشتند. معاویه صواب چنان بدید که خاموش باشد تا این سال بگذرد.» [11] 
با مرگ معاویه در سال 60 هجری، یزید می‌بایست از پسر ابوبکر خلیفه اول [عبدالرحمن]، پسر عمر خلیفه دوم[عبدالله]، پسر زبیر سردار محمد[عبدالله زبیر] و حسین پسر علی بیعت می گرفت. ولید ماموریت یافت و حسین را فراخواند «حسین دانست که او را از بهر چه خواند و پنحاه مرد مسلح با خود ببرد و گفت: شما به در بایستید و سخن مرا گوش دارید، اگر کار دیگر گونه بود خویشتن را به سرای اندر افگنید  تا بکوشیم... پس حسین بن علی پیش وی اندر آمد. ولید او را بر کرد و نامه یزید بر وی خواند. حسین گفت: این نامه یزید به چهارتن آمده است، همه را بخوان تا یکجا بیعت کنیم. ولید گفت: روا باشد. حسین برخاست و مروان گفت، یا ولید، این را بکش و مهل که بیرون شود. حسین آن سخن مروان  بشنید، گفت: ای مروان، تو مرا نتوانی کشتن و نه ولید. و بیرون آمد، و هم در شب با عبدالله زبیر بگریخت و به مکه شد و هم آنجا پنهان بنشست.» [12]
 در اینجاست که کوفیان به حسین نامه می‌فرستند وعده بیعت و همراهی هزاران نفره به وی می‌دهند. پس از آن، پیک‌ها و نامه‌ها فرستاده شد، حسین برای مشورت نزد ابن عباس، عبدالله، عموزاده پیامبر اسلام می شتابد و عبدالله وی  را رهنمود می دهد که: «من صواب آن بینم که نخست کسی از قبِل خویش بفرستی و تو اینجا باشی تا ایشان چه کنند؛ که کوفیان مردمانی بی وفا اند و تو دانی که با پدرت چه کردند چند بار. حسین گفت: همی گویند که دوازده هزار مرد از شیعت ما بیعت کردند. عبدالله بن عباس گفت: تو براین غرٌه مباش، اگر چاره نیست کسی را اختیار کن و بفرست، اگر آن مردمان ترا فرمان برند پس تو برو. حسین گفت: این صواب است. پس مسلم بن عقیل بن ابی طالب را به کوفه فرستاد و چون مسلم بن عقیل را می فرستاد او را گفت: به کوفه رو و جایی پنهان بنشین تا شیعت بر تو گرد آیند و با ایشان بیعت کن تا چند کس بر تو بیعت کنند، پس مرا آگاه کن، اگر بیاید، آمدن بیایم. چون مسلم به کوفه شد و پنهان بنشست و خبر اندر کوفه افتاد که ابن عقیل آمد و بیعت حسین همی گیرد و حسین از پس او همی آید، خلق روی بدو نهادند و بیعت همی کردند تا دوازده هزار مرد بیعت کردند بر مسلم. و مسلم نامه کرد به حسین... حسین شاد شد ... گفت اینک آمدم... آنگاه حسین از مکه برفت و هرکه او را دید گفت مشو بر مردمان کوفه ایمن مباش»[13] مردمان کوچه و بازار حسین را از رفتن به سودای پیروزی و حکمرانی، باز می‌دارند و حتا عبدالله عباس، مشاور حسین که هشدار داد: «از مکه و حرم خدای ..مرو»[14] عبدالله زبیر، فرزند زبیرسردار پیامبر معامله می کند  و از حسین  نیز همین را خواست. ابن عباس مشاور و  خویش حسین از وی خواست: «ای پسر عم، به گفتار کوفیان غره مشو که دانی با پدر و برادرت چه کردند، اگر بروی این زنان و کودکان را مبر تا نخست بدانی که کار چگونه بود، و اگر کوفیان هوای تو خواستندی، آن خلیفت یزید که به شهر اندر نشسته است بیرون کردندی، و همی ترسم که ترا بکشند و این کودکان تو به تو نگدارند.  حسین فرمان نکرد، و برفت و با همه اهل بیت خویش و با وی چهل سوار بود. و صف پیاده به راه اندر او را پیش آمدند؛ و خراحی همی آوردند بر اشتران.» [15]
حسین بر سر راه باکاروانیان رویاروی می‌شود و به سنت و شیوه‌ی  محمد پیامبر مسلمانان آنگاه که درمدینه بود و کاروان کالا را به سود اسلام تصاحب می‌کرد، «حسین آن کاروان را بگرفت و گفت: منم امام و من بدین حق ترم از یزید و هرچه خواسته مسلمان بود باز داد و هرچه درم بیت المال بود برگرفت...» [16] حسین از ورود عبیدالله زیاد به کوفه خبر نداشت و  در راه از هرکه پرسید، بی خبر ماند، سردار خونخوار یزید، پنهانی به کوفه آمده بود.  حسین در این اندیشه که پیش از آنکه یزید با خبر شود به کوفه برسد. در راه است که سعد وقاص، که حکومت ری را به او داده اند به حسین خبر می رساند که مسلم کشته شده و به کوفه مرو و بازگرد. حرٌ بن یزید، فرستاده سعد بن وقاص گفت: «بازگرد که لشگر اینک آمد، عمر بن سعد با چهار هزار مرد و مسلم بن عقیل را بکشتند، بازگرد. [حسین]گفت: چگونه بازگردم با این همه عیال؟  گفت [حرٌ بن یزید]، برخیز و از راه یک سوی شو. حسین از یک سوی راه، روی بنهاد تا به جایی رسید که آن را کربلا گویند.  و  آنجا فرود آمد...» [17]
 حسین که از آغاز به گواهی تاریخ طبری؛ تاریخ معتبر اسلام، برای بیعت گرفتن آمده بود و اینک در برابر بیعت گیران از کوفه  روی بر تافته و در جستجوی پناهگاه به رهنمود فرستاده سعد بن وقاص، عاقلانه و مسئولانه برای حفظ زنان و فرزندان و «اهل بیت خویش» با شتاب از سپاه یزید دور می‌شود. اینکه دیگر نه به سودای بیعت بر یزید، که از بیعت با یزید، پرشتاب، راه می‌پرسد و از خونریزی می‌پرهیزد، بی خبر آنکه  عمر سعد در انتظار وی صف کشیده است. عمر سعد، در بزنگاهی بی گریز، به وی سلام می‌گوید. او را  اندرز می‌دهد که این کار شما نیست، همانگونه که پدر و برادرت و «تو نیز خویشتن را از این کار برون آر. حسین گفت: از سه کار یکی را با من بکنید:
۱-  یا مرا دست باز دارید تا به مکه شوم و گرد این کار نگردم،
۲- یا به ثغری[مرزی] شوم و آنجا مجاور بنشینم
۳- و اگر نه، دستباز دارید تا سوی یزید شوم.
عمر گفت: نیکو همی گویی، اکنون بایست تا من نامه نبشت سوی عبیدالله بن زیاد تا خود چه فرماید.»[18] پیشنهاد سه گانه حسین، هر سه برای نماینده یزید پذیرفتنی است. حسین در جستجوی پرهیز از جنگ، با چهل سوار و صد پیاده‌ی خسته، زن و کودک و بیماران و از مکه تا نیمه راه کوفه کوبیده و از آنجا به نجات خانواده و همراهان به کمین  کربلا افتاده و اینکه پرهیز از بیعت و خرید وقت. پاسخ نامه عبیدالله زیاد آن است که گریزی نیست، باید نخست به نزد من آیی  تا تو را به سوی یزید راهی سازم:
«حسین گفت من خود سوی یزید شوم، تو کسی را از آن خویش با من بفرست. عبیدالله گفت: لا و لا کرامه له، او را نخست سوی من باید آمدن.»[19] عمر  تلاش می ورزد و سه نامه دیگر با پیک راهی می‌سازد و عبیدالله نمی‌پذیرد که:
 «هیچ سود ندارد تا سوی من نیاید و دست در دست من ننهد به بیعت، قبول نکنم. حسین گفت نکنم...»[20] با اعلام جنگ از سوی عمر و آمدن شمر، حسین یک روز دیگر مهلت خواست و روز دیگر بار دیگر مهلت خواست و شب دیگر به وی مهلت داده شد. سرانجام  حسین راهی جز ایستادگی و دفاع از همراهان خویش بر نگزید. در آخرین دقایق، در برابر کوفیان به یزید پیوسته خطابیه‌ای این چنین ایراد می‌کند:
«... ای مردمان شما می دانید که من پسر فاطمه بنت رسول الله ام و پسر علی ابی طالبم ابن عم او، و عم من جعفر طیار است و عم پدرم حمزه است سید الشهدا، و برادرم حسن است. اگر شما به خدا بگرویده‌اید و به جد من ایمان دارید، بگویید تا مرا چه گناه رفته است که قصد جان من کرده‌اید و نبینید که ترسایان سم خر عیسی چگونه عزیز دارند و آنکه جهودان‌اند و چیزی یابند از آن موسی همچنان کنند.. و هردینی مر رسول خویش را  اهل بیت او را چگونه عزیز دارند و یا قوم، تا اندر میان شما ام، خون کسی نریختم و خواسته کس نستدم، شما به چه حجت خون من حلال دارید! و من به مدینه نشسته بودم بر بالین قبر جدم، مرا آنجا نهشتید که بنشینم. به مکه شدم، مرا بخواندید و شما اهل کوفه اید رسولان فرستادید و من اکنون شما را از آن گویم که موسی گفت قوم فرعون را... اگر به من نگروید، از من، ز استر شوید تا من به حرم خدای عزٌ و جل باز شوم و آنجا بنشینم تا این جهان بر من بگذرد و بدان جهان پدید آید که حق کرا بوده است و ستم که کرده است. پس هیچکس  جواب نداد حسین را...» [21]
  آشکار است که حسین در جستجوی راه بازگشت  به مکه و مدینه است و مجاور قبر پیامبر نشستن و  نجات خانواده و همراهان از سلاخ‌خانه‌ای چنین خونبار. با این همه تلاش و خواست و پرهیز حسین از خونریزی و نجات همراهان و کودکان، و حتا درخواست دیدار با یزید، فرماندهان یزید نمی پذیرند. فرماندهان امپراتور، شرط نجات از مرگ را بیعت می‌دانند. زخمه عاشورا، کربلا بر تن وجان  خانواده‌ وارد می‌شود. فاجعه‌ای همانند هزاران  نمونه دیگر در میان قبایل صحرا نشین پیش از اسلام و بعد رخ می‌دهد. اما این ستیز، نه همانند پیش، پیرامون چراگاه و غارت کاروان، که در حوزه قدرت سیاسی و اقتصادی بر بخش گسترده‌ای از آسیا و آفریقاست. در این جنگ 88 تن از سپاه عمر کشته شدند. و ۷۲ تن از یاران حسین و خویشتن و کودک شیرخواره و اسارت  زنان و بیماران و آن همه جنایت، آنگونه که در جامعه قبیله‌ای سنت بود و فراتر از سنت، آنچه بر خانواده و همراهان حسین، امام سوم شیعیان رفت. هر انسانی این جنایت را محکوم می‌شمارد. اما مگر نیست هزاران هزار جنایت در تاریخ، در ردیف عاشورا و هولناک تر و با انگیزه‌‌های متفاوت! نمونه صبرا و شاتیلا به دست گروه اسلامی امل و ارتش اسراییل و نیروی مسلح  همدست در فلسطین، کشتار مردم کرد در نقده و قه لاتان و قتل عام ارامنه بیش از ۵.۱ میلیون توسط ارتش ترکیه در سال ۱۹۱۵
«روز ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۲ نیروهای اسرائیلی به فرماندهی آریل شارون وارد غرب بیروت شدند. در روزهای ۱۶ و ۱۸ سپتامبر اردوگاه های صبرا و شتیلا از هر سو به دست نیروهای مذهبی مسیحی به آتش و خون کشانیده شد. اردوگاه‌‌های صبرا و شتیلا در پیرامون بیروت شامگاه ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲ در پی ایستادگی‌های جانانه سرانجام از پای درآمد. کشتارهای صبرا و شتیلا را آریل شارون و رافائل ایتان فرماندهی کردند. هرچند ارتش اسرائیل در این کشتار حضور آشکاری نداشت، فالانژیست‌ها و  شیعیان امل کشتار فلسطینیان را که با بیرون راندن نیروهای ساف از هیچ گونه پشتیبانی برخوردار نبودند، به عهده داشتند. اجرای این کشتارها به عهده مزدوران شبه نظامی فالانژیست و شبه نظامیان النمور وابسته به کمیل شمعون و نگهبانان الارز وابسته به ایتان صقر و مزدورانی از ارتش جنوب لبنان وابسته به سعد حداد از شبه نظامیان مارونی بود. اینان غرب بیروت را در ۱۵ سپتامبر به اشغال خود درآوردند و در ساعت شش غروب روز بعد کشتاری که۴۰ ساعت به درازا کشید به پیش بردند. ارتش اسرائیل کشتار را نگهبانی می‌داد و منطقه را به محاصره در آورده بود. این طرح، به کشتار جمعی نزدیک به ۳۰۰۰ تن که بیشتر آنان زنان، کودکان و سالخوردگان بودند، انجامید. مهاجمین برای بریدن سرها و قطعه قطعه کردن پیکرها از تبر، ساطور و چاقو و داس استفاده کردند. به زنان و دختران جوان نیز تجاوز کردند.»[22]
این جنایت، و ویرانی ها و فجایع جنگ ۸ ساله  به اراده سرمایه‌‌جهانی و به فرمان حکومت اسلامی در ایران و عراق با افزون بر ۱ میلیون کشته و مجروح و نابودی و ویرانی دو سرزمین و تداوم شرایط خونبار از سال ۱۳۵۹ تا اکنون در منطقه به ویژه در عراق، فاجعه بارتر است یا عاشورای در جمع ۱۶۰ کشته و آتش گرفتن یک خیمه‌!
اینک، القاعده، حزب اله، سپاه بدر،‌ قدس، اخوان المسلمين، گروه سلفيون، انصار القرآن، مجاهدين، طالبان، سپاه صحابه، لشکر رب، جيش المهدی، حماس، انصار حزب‌الله، گروه موتلفه اسلامی، بوک الحرام (حرام شماران کتاب) مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگر احزاب اسلامی در ایران و در ترکیه و افغانستان، پاکستان، بنگلادش، سودان،‌ نیجریه و دیگر «بلاد» اسلامی، همگی آگاهی کارگران و ستمکشان به هستی طبقاتی خویش را سرکوب می‌کنند. این گروه‌بندی‌های ایدئولوژیک، گروهبندی‌های سیاسی سرمایه هستند. حزب‌های خدا، گروهبندی‌های سیاسی ماورا سیاست و فراطبقاتی نیستند، حزب فرمانروای جامعه است، سرمایه این خدای افسانه‌ای، در همه جا سازمانیابی کارگران را در زیر نام الله لگد کوب می کند. بخش نمودن جامعه به «امت اسلامي»، «مستضعف» و «مستکبر»، «شیعه» «سنی» و مانند این‌ها، آگاهانه برای درهم ریزی طبقات و مفاهیم طبقاتی ست. برای زدون طبقه کارگر و نقش این طبقه در کارزار طبقاتی و رهایی خویش و تمامی جامعه است.  تا خدای حاکم، جوهر بیگانه ساز و بیگانه شده،‌ همچنان در تصاحب طبقه و حکومت بماند.
«پول خداوند رشک ‌وَرز اسرائیل است که هیچ خداوند دیگری یارای ایستادگی در برابرش را ندارد. پول، تمام خدایان را به پستی می کشاند پول، آنها را به کالا تبدیل می کند. پول، ارزش جهان شمول و قائم به ذات همه چیز است؛ و از این رو همه‌ی جهان، چه جهان انسانی و چه طبیعت را از ارزش‌های ویژه خود تهی کرده است. پول جوهر بیگانه شده، بر او چیره می‌شود و آن را می‌پرستد»([23]).
در روزهای نهم و دهم محرم،‌ ماه آرامش، ‌حرام بودن حرب، ماه شادی و صلح و شعر و خرید و داد و ستد در شبه جزیره عربستان، کشتار درون گروهی، بی رحمانه و خونریزی آغاز می شود، حسین نوه پیامبر اسلام است و فزرند کاتب قرآن، یزید فرزند معاویه‌ی کاتب قرآن، بنا به سنت و عرف زمانه خلیفه. شریعتمداران شیعه که زیست خویش را در فاجعه می‌دیدند، به ویژه در زمان صفی از آن ایدئولوژی خونینی ساختند در برابر امپراتوری اسلامی-عثمانی و به این فاجعه دست آویخت و فاجعه به حافظه تبدیل شد. دین به فاجعه، به «زخم تن و جان»، به تراما، نیازمند و اینگونه است که تراژدی ساخته و پرداخته می شود. در مبارزه طبقاتی پرولتاریا، در انقلاب سوسیالیستی، تنها حقیقت است که والا، انسانی و ستایش انگیز است، و د رعاشورا که در بنیاد جنگ حق علیه باطل نیست بلکه گریز از سازش و بیعت با صدها زن و کودک و خویشان و بیماران، عاشورا «مقدس» می‌شود و حماسه و به حافظه تاریخی می‌نشیند. کموناردهای کمون پاریس، پرچمداران انقلاب جهانی کارگران، در حافظه گم می‌سازند. به بیان دوستی فرزانه، اگر صادق هدایت می‌دانست که در پرلاشز، آخرین سنگر کموناردها، باریگاد 1871رهایی، همسایه کموناردها نمی‌شود؛ پس همانا که بیهوده جان سپرده است.
زیر بیرق عاشورا، در ایران، بیرق خمینی و حکومت اسلامی نهفته است. زیر بیرق حافظه تاریخی دلخواه خمینی، مشروعیت نظام  و مناسبات، و در تجدید بیعت، سرسپردن به مناسبات حاکم. اقتدار، حاکمیت سیاسی. طبقاتی (ساورنیتی) را نیرو می‌بخشد. سکوت در برابر جنایت، شرکت در جنابت است.
با آوار حافظه‌ تاریخی، ما با تاریخ بیگانه گشته‌‌ایم. در تاریخ ایران، حماسه مزدک، در تاریخ به آگاهی در نمی‌آید، و حماسه بابک، و تراژدی وی به آگاهی تاریخی نمی‌نشیند، زیرا واقعیتی طبقاتی است و حکومتگران  با تمامی ترفندها و سرکوب ها به آن هدف هستند که حقیقت دریافته نشود، مبارزه اجتماعی در برابر استبداد دینی- فئودالیسم مغ‌ها و سلطان های ساسانی است. آگاهی تاریخی مزدکیان، بابک خرمیان، باید زیر حافظه تاریخی پنهان بماند. از چه روی حمله اسلام به جهان و به ایران و ویرانی جامعه‌ها و بافت و ساختار به مراتب پیشرفته تر از جامعه‌ي قبیله ای نیمه برده‌داری صحرای عربستان، مقاومت ها و مبارزات درخشان و خونین در برابر این اشغال و ویرانی، خیزش و مبارزات تهی دستان و لایه های پایینی جامعه در سالهای 1850 میلادی زیر نام جنبش بابی‌گری، قیام زرین تاج (قرة العین)، مبارزات درخشان و ایستادگی زحمتکشان در دژ طبرسی، گردهمایی دشت به‌دشت و چکامه‌های زرین تاج در اعلام کنگره به‌دشت، از جمله، الغای دین و اصول و فرامین آن و لغو پرداخت مالیات به مالکین فئودال و خمس به سیدان و سربرتافتن از شاه و روحانیت و ملاکین، به آگاهی نمی‌آید! حافظه تاریخی دینی، بابی کشی  را فتوا می دهد، آیت‌الله ها، قران را امضا می‌کنند و سوگند  هزار باره می‌خورند و می‌شکنند و شریعتمدارن، با این دام، مدافعین دژ طبرسی (مالفروش- بابلسر) را می‌فریبند و گردن می‌زنند.حسین بشریه‌ها از پیشهوران و ستمکشان دفاع می کردند و شریعتمداران از فئودالیسم و شاه قاجار. چرا ایستادگی و خون‌های ریخته شده در این جنبش در نیریز و در سروستان فارس، در زنجان و شهرهای شمالی ایران به آگاهی تاریخی بذرافشان نمی‌شود و فاجعه‌ی شمع آجین ساختن رهبران این جنبش طبقاتی و مرگ هولناک این آزادیخواهان که نه برای بیعت و ستیز درون خانوادگی و سهم خواهی در قدرت سیاسی، که برای جامعه، در برابر شاه قاجار و روحانیت و فئودالیسم حاکم، به پا خاسته بودند، نباید در حافظه بماند و به آگاهی تاریخی تبدیل شود!
 چرا ترکمانچای و گلستان که در پی آمد فتوای ملایان به بار آمد و از ایران کویر نمک و لوت ماند، قحطی و مرگ و تیفوس و آن همه خون و اسارت و بقاء قاجار و تزاریسم، حافظه تاریخی نمی‌شود و در ذهن‌ها نمی‌ماند، این همه بر طبل عاشورا و  جنایت شمر و یزید و مظلومیت حسین در کربلا کوبیده می شود؟
 
...ادامه دارد
عباس منصوران
اکتبر ۲۰۱۳/ آبان ماه ۱۳۹۲
a.mansouran@gmail.com
 
 
 
 

[1] ترجمه از احسان طبریِ از رهبران «حزب توده ایران»،‌ پیش از آنکه به اسلام و حکومت اسلامی تسلیم شود و در خانه‌ی امن اطلاعات، زیر پاس‌بخشی «استاد» عبدالله خان شهبازی، از مسئولین سازمان جوانان حزب توده، و ناظر بر بازجوی از تیمسار فردوست، نورالدین کیانوری، ووو مدرس وزارت اطلاعت حکومت اسلامی، جان بسپارد.
http://irajmesdaghi.com/page1.php?id=109
[2] http://www.washingtonpost.com/blogs/wonkblog/wp/2013/08/22/you-give-religions-more-than-82-5-billion-a-year/
[3]Khamenei controls massive financial empire built on property seizures, http://www.reuters.com/investigates/iran/#article/part1 خبرگزاری رویترز روز دوشنبه ۲۰ آبان۱۳۹۲
 
[4]  شیخ نعمت الله نجف آبادی، در سال ۱۳۴۹ کتابی به نام «شهید جاوید» نوشت و در آن حسین را شهید جاویدی نامیدمه نه برای شهادت که برای به دست گیری قدرت سیاسی به کوفه آمد. وی ثابت کرد که امام شیعیان،  برای برقراری  حکومت اسلامی و به پشتوانه نامه کوفیان برای بیعت گرفتن و برکناری یزید  به همراه خانواده و کودکان به کوفه شتافت تا به همراه هزاران هزار سورای از پیش با وی پیمان بسته از کوفه و بصره راهی شام شود و نه به قصد شهادت و مظلومیت. آیت الله منتظری و نیز علی مشکینی بر کتاب مزبور، پشگفتاری نوشتند. مشکینی به زودی پیش نویس خود را برداشت. آیت‌الله مطهری، شمس آبادی و بسیار در برابر کتاب قرار گرفتند و حسین را شهید آگاه نامیدند. آیت الله خمینی بدون نشان دادن ردی از خویش، نظریه نجف آبادی را پشتیبان شد. مهدی هاشمی از نجف آباد اصفهان در این سال  گروهی تشکیل داد و به پشتیبانی از نظریه «شهید جاوید» مجالس روضه ومرثیه را به هم می‌ریخت و عزاداری و سینه زنی را تحقیر حسین می‌دانست. در سال ۵۵ آیت الله شمس آبادی صفرزاده در راه مسجد، صبحگاهی ربوده و جنازه اش را چند روز بعد در اطراف اصفهان یافتند. قتل زن تنگدست تن فروش، قتل آخوند سیداسماعیل حسنی، از وعاظ نجف آباد، قتل شیخ قنبرعلی صفرزاده ووو از جمله قتل‌هایی است که در نیمه نخست دهه ۵۰،به وسیله باند هاشمی انجام گرفت. مهدی هاشمی به وسیله ساواک شناسایی و دستگیر و از جمله به قتل آیت الله شمس آبادی اعتراف کرد و به سه بار اعدام محکوم شد. در خیزش بهمن ۵۷ مهدی هاشمی آزاد و «مسئولیت واحد نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه پاسداران»  را به فرمان خمینی دریافت  و به فرماندهی سپاه  و کمیته های سرکوب رسید و  «گروه ضربت» برای کشتار مخالفین حکومت اسلامی را تشکیل داد.  با شکاف در باند روحانیت، و برکناری منتظری، مهدی هاشمی نیز برکنار و به شکنجه گاه برده شد و به قتل‌های بسیاری لب گشود و سرانجام به فرمان خمینی به قتل رسید.
[5]بیست و چهارمین مقاله‌ی شفاهی رحیم‌پور ازغدی منتشر شد، مأموریت تاریخی "اشک" به روایت استاد رحیم‏پور ازغدی + صوت گروه معارف رجانیوز: بیست و چهارمین هفته‌نامه صوتی موسسه فرهنگی هنری «طرحی برای فردا» منتشر شد. http://rajanews.com/detail.asp?id=173668
 
 
 
[6]  منسوب به بلعمی، تاریخنامه طبری، مجلد چهارم، صص 679- 678، نشر سروش تهران 1380.
[7]  همان .
[8]   همان.
[9]  منسوب به بلعمی، تاریخنامه طبری، مجلد چهارم، صص._679- 678، نشر سروش تهران 1380.
[10] همان ص 680.
[11] همان ص 698.
[12]   همان
[13] همان ص 703
[14] همان ص 70۳
[15] همان ص 70۳
[16] همان ص 70۳
[17] همان ص 704
[18] همان صص 5-704
[19] همان ص 70۵
[20] همان ص 70۵
[21] همان، ص -707
[22]  عباس منصوران، کتاب «ترکیب ایدئولوژی و بمب»، اوت ۲۰۰۶، نشر شورای کار.
[23] کارل مارکس درباره مسئله یهو، نقدی که مارکس در پاییز ۱۸۴۳ بر دو نوشته برونوباوئر که یک فیلسوف ایده آلیست آلمانی و یک راستگرای هگلی در دهه ۱۸۳۰ بود نوشت. برگردان مرتضی محیط، نشر سنبله، هامبورگ، آلمان،  خرداد ۱۳۸۰- ژوئن۲۰۰۱.
حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۱)
عباس منصوران
 
 
در ایران به ویژه، در شمار مفهوم ها، مفهوم حافظه ی تاریخی نیز همانند بسیاری از مفهوم های دیگر، در یک جابجایی ضدآگاهی، به جای دانش رهایی طبقاتی، به واژگون نشانیده شده است. هدف این نوشتار، بازنگری مفهوم های حافظه تاریخی و آگاهی تاریخیاست.
طبقات حاکم به یاری حکومت ها و تمامی ابزارهای ترویجی و تبلیغی خویش، در برابر آگاهی اجتماعی و آگاهی طبقاتی، حافظه ی تاریخی می نشانند. اما نه آن حافظه ای که به سان تجربه به کار آید تا جامعه به تکرار آن محکوم نباشد، بل که، آن حافظه ی وارونه و ساختگی را در ذهن جامعه می نشانند تا در مسخ و مسمومیت مغزها و ذهن ها، مؤثر افتد. با این ترفند، حافظه تاریخی، توجیه گر واقعیت موجود می شود و بنابراین ضد حقیقت می گردد. این راه برد، ساده لوحانه سازی مفهوم ها، یا رِداکشونیسم(Reductionism) مفهوم هاست. رداکشونیسم، یعنی از معنای واقعی خود تهی ساختن مفهوم ها را ساده انگاری وانموده اند، که ترجمه‌ای است نادرست. خاطره‌ی تاریخی- مذهبی، نمونه ای از این گونه تهی سازی هاست.
حافظه تاریخی، تنها یادگار از گذشته را که در درازای زمان به افسانه و اسطوره تبدیل شده بازگو می‌کند بدون آنکه به واقعیت آن رخداد، و سبب ها، عناصر و انگیزه های آن رخداد  بپردازد. تلاش حافظه تاریخی نه  کنکاش و پرداختن به علت ها و سبب ها بلکه فراموشی علت‌ها ست.
آگاهی تاریخی، برعکس، به ریشه و انگیزه های رخدادهای تاریخی می‌پردازد و چگونگی یک روی‌داد، جنگ، پیدایش یک مذهب، کشتار یک قبیله و هر اتفاقی را بر مبنای سوخت و سازهای اجتماعی و مناسبات طبقاتی و قوانین مادی بررسی می‌کند و از آن شناخت به دست می‌‌دهد. حادثه عاشورا در  اسلامی شیعی نمونه‌ای از یک حافظه تاریخی است.
 
عاشورا
 خاطره عاشورا هزار و چهارصد سال است که به سان حافظه تاریخی تکرار می شود، تا واقعیت ها به حقیقت نیانجامد. حکومت ضد تاریخی سرمایه داری در ایران به عاشورا نیاز دارد. به همین نیاز، روح الله خمینی همیشه به گوش امت می خواند که «همه روزمان عاشورا وهمه جا باید کربلا باشد، تا مردم در صحنه بمانند.» وی تاکید داشت که به هر وسیله‌ای باید امت را در صحنه نگه‌داشت!
با برقراری فضای عاشورا، آگاهی طبقاتی و حقیقت همچنان پنهان می ماند. دین با برگزاری مراسم مذهبی در همه جا می کوشد تا در برابر پرتو آگاهی، پرده سیاه ناآگاهی و نادانی بکشد. گروهبندی های سیاسی رقیب حاکمیت سیاسی موافق مناسبات طبقاتی، از جمله «سازمان مجاهدین خلق ایران»، به رهبری مسعود و مریم رجوی نیز در پیشبرد چنین رویکردی با خمینی مسابقه‌ای دوشادوش دارند. گروه رجوی همانند سید حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان می‌‌کوشد تا در اشاعه‌ی عاشورا، سینه زنی و زنجیر زنی را در تبلیغات خویش به یک فرهنگ بنشاند تا خودآزاری  خلق را سنت سازد. با این تفاوت که حزب‌الله در لبنان هنوز زنان را به اجبار روسری و حجاب اسلامی محکوم نساخته است.
حافظه تاریخی، فراموشی تاریخی است تا ریشه‌ی واقعیت موجود پنهان بماند، و حقیقت، ره‌یابی و دریافته نشود. حافظه ی تاریخی مذهبی، بازدارندگی و توقف تاریخ را در نظر دارد تا انحطاط و انهدام مغز پویشگر را به بار آورد. چشم انداز و افق رهایی، باید مه آلود بماند تا به جای راه رهایی، چاه اسارت در پیش روی باشد و رهایی را به دنیای پس از مرگ حواله دهند. عقلانیت و ضرورت عبور از این دیوار واقعیت حاکم باید غیرممکن جلوه داده شود. ضرورت آزادی نباید به مغزها راه بیابد. و همین شرایط اسارت بار را مشّیت و تقدیر آسمانی و الله و نمایندگانش که به جای بندگان می اندیشند و شبانان رمه گان ستم پذیر هستند، عین ثواب بشمارند. ثواب، به جای ضرورت، ایمان به جای عقلانیت، واقعیت به جای حقیقت، اسارت به جای رهایی، و نیستی به جای هستی، ایدئولوژی به جای فلسفه و عدم را به جای وجود می نشانند.این ها همه به دست دغلبازان، شیادان، فریبکاران و دوره گردانان مرگ و مرثیه به پیش می رود. فیلسوف، روشنگر و روشنفکر و آگاهی طبقاتی، تخمیر فرهنگی و سیاسی، و اندیشه رهایی در چنین مردابی، پرورش نمی یابد و اندیشه و اندیشمندان اندیشه و عمل، به مرگ و نیستی محکوم می شوند. در چنین بیابانی، جز مار و رطیل و عنکبوت و عقرب نمی روید. در مکتب طالبان، طالب پرورش داده می شود و در حوزه و مدرسه حقانی و حسینیه ها، و افزون بر 300 هزار شیاد و انگلهای بیماری زا پرورش می یابد. شمار امامزاده های زیر مغاک قرون از آستین حکومت بیرون می شوند و روز به روز بر شمار امامزاده های مجازی افزوده می شود. امامزاده های واقعی، مدفون در ایران و از اسلاف خمینی و خامنه ای،از اعقاب و اخلاف خویش در آن سده های اشغال و کشتار، که ماهیتی و پیامی دگرگونه نداشته اند،امروزه سیار شده اند. چاه جمکران ساخته می شود و اتوبان از چاه جمکران تا قلب قم و تهران امتداد می یابد تا امام موعود از آن بگذرد و جهان را پراز عدل و داد گرداند.
آخرالزمان، دجال، منجی، یهودیت، مسیح و مهدی موعود در تمامی دین‌ها چه زرتشتیسم، چه مسیحایی و اسلامی شیعی همه  برآن هستند که آدمیان را به انتظار فریاد رسی که هزاران سال  پنهان زیسته و روزی می آید به بردباری و تن سپاری به وضع موجود خو دهند.
 
 آخرالزمان زرتشت
مزدیسنا  یا دین زرتشتی، در گاهان (گاتها) که آن را سروده‌های خود زرتشت می‌نامند اشاره چندانی به پایان جهان نشده‌است، اما  در بندی از گاهان (یسن ۴۳ بند ۳) سخن از مردی است که در آینده می‌آید و راه نجات را می‌یابد و نشان می‌دهد. در گاهان چندین بار واژه سوشینت  آمده است که در ادبیات بعدی دین زرتشت به صورت سوشیانس و منجی نهائی زرتشتی به شمار می‌آید. در گاهان زردشت، سخن از "داوری واپسین" برای درست کاران و بدکاران نیز به میان می‌آید. در دین زرتشتی رخدادهای آخرالزمان را فرشگرد یا بازسازی جهان می‌‌نامند. در زرتشتیسم سخن از پایان جهان نیست بل‌که تسویه جهان از بدی و بازگشت به دوران پیش از آمیزش اهریمن به هستی است و درگیری وی با اهورمزدا است. در روز رستاخیز روان درگذشتگان از پل چینوت یا همان پل صراط مسلمانان، عبور کرده و در آن‌سوی پل، تا به دست مهر, رشن و سروش اعمال‌شان سنجیده می‌شود.
 
آخرالزمان يهودي
در كتاب تلمود در رسالة آودا زراه، آمده است که جهان ما تنها شش هزارسال عمر خواهد نمود:
«... جهان مقدر است شش‌هزار سال عمر كند. دو هزارسال اول «پوچ» است؛ دو هزار سال بعد عصر تورات است. [از ابراهيم تا كامل شدن ميشنا، قسمت اول تلمود]؛ و دوهزار سال بعد [آخر] دورة ماشيح است؛ يعني عصر مسيحايي. به خاطر گناهان ما [يهوديان] بسياري از [فرصت‌هاي آمدن ماشيح] سپري شده [و ماشيح هنوز نيامده است].»
در دین يهود، پايان دنيا «آچاريت هياميم» (آخرالزمان) نام دارد كه طي آن هزاران حادثه براي واژگوني جهان كهنه و آغاز مرحلة جديدي كه در آن همة انسان‌ها خداوند را ـ به عنوان كسي كه بر همه كس و همه چيز حكمراني مي‌كند ‌ـ مي‌شناسند، رخ مي‌دهد. ظهور مسيحاي يهوديان كه پادشاه اسرائيل خواهد بود. او يهوديان اسرائيل را به اسباط[1] اوليه‌شان تقسيم خواهد كرد. در اين زمان يأجوج پادشاه مأجوج به اسرائيل حمله مي‌كند. اما تورات  نمی نویسد که يأجوج كيست و ملت مأجوج كدام ملت است.
 
آخرالزمان مسيحي
مسيحيان اوليه در قرن اول ميلاد نگراني‌هايي از زمان وقوع آخرالزمان داشتند. آنها معتقد بودند آخرالزمان در زمان حياتشان روي خواهد داد. «پل» (حواري) پايان جهان را با درد زايمان مقايسه كرد و اين مقايسه، چنين مي‌نمود كه جهان در حال حاضر آبستن نابودي خود است.
در دیدگاه مسلمانان آخرالزمان دوره نبوت پیامبر اسلام تا ظهور امام زمان است و شیعیان بخصوص دوران غیبت کبری را آخرالزمان می‌خوانند.

دجال در روایات اهل سنت

قسمت عمده روایات در مورد دجال را «احمد حنبل» در کتاب «مسند» و ابوعیسی تِرْمِذی » در « الجامع الصحیح، یکی از کتاب‌های شش‌گانه حدیثی ( صحاح سته ) اهل سنّت، خود و «ابن ماجه» در «سنن» و «مسلم» در «صحیح» و «ابن اثیر» در «نهایه» از عبدالله بن عمر و ابوسعید حذری و جابر ابن عبدالله انصاری نقل کرده‌اند.
«صائد بن صید» در زمان محمد می‌زیسته و محمد او را از مصادیق دجال معرفی کرده است و چون بعداً وی از خروج دجال در آخرالزمان نیز خبر داده بعضی‌ها گمان کرده‌اند دجال موعود همان «صائد بن صید» است و در نتیجه به زنده‌ماندن و طول عمر او قائل شدند.
بعضی از نویسندگان اسلامی نیز با توجه به ریشه لغت «دجال» آن را منحصر به یک فرد به خصوص نمی‌دانند بلکه آن را عنوانی می‌دانند کلی برای افراد پرتزویر، حیله‌گر و حقه‌باز که برای فریب مردم از هر وسیله‌ای استفاده می کنند. دجال شخصی است که حق را با باطل آمیخته و از حق برای راهبرد اهداف شیطانی خود استفاده می‌کند.
اعتقاد به منجی در دیدگاه شیعه، بقا زیست غیر مولد و مصرف کننده‌‌ بودن و زالو وار شریعتمداران و اهل حوزه را از عاشورا  تا اکنون و آینده را بیمه کرده است. این اختراع، هوشمندی و پیش بینی ملایان را می شناساند که در نازایی امام‌زاده‌ای که زاده نشد، منجی هزاران ساله زنده‌ای را آفریدند تا خود، برسفره شاه، امیر و بازار و مردم و امت همچنان سهم بر باشند و اکنون فرمان رانند. علامه مجلسی، به یارانه‌های شاه سلطان حسین صفوی، یک مجلد کامل از کتاب بحار الانوار خود را به موضوع امامت اختصاص داده است. کتاب نجم الثاقب نوشتهٔ حاج میرزا حسن طبرسی نوری کتابی است که به اختلاف آراء شاخه‌‌های مختلف اسلام پیرامون آخرالزّمان می پردازد. شیعیان براین باورند که از نسل محمد, یعنی نهمین نسل از حسین پسر علی به نام «حجت بن حسن» (مهدی) با پرچم پیامبر اسلام ظهور می‌کند و همراه با عیسی مسیح، دجال را نابود می‌کند. محمود احمدی نژاد، رئیس دولت سابق ایران، هوگو چاوز ریاست  جمهور در گذشته‌ی  ونزوئلا را از همراهان امام زمان شیعیان اعلام کرد و مدعی شد که چاوز در آخرین سفرهای خود به ایران و در زیارت قبر امام هشتم شیعیان به امام زمان ایمان آورده بود. چاوز، با روح ‌پیمان بسته بود، خود را یک مسیحی نامید و پای بند کلیسا و عیسی شد:
« عیسی تاجت را به من بده. صلیبت را به من بده، تاج خاریت که ممکن است برایم خونریزی آورد را به من بده. زندگی را به من ببخش، زیرا کارهای بیشتری برای این کشور و این مردم دارم. مرا هنوز مگیر». عیسی این درخواست، را شاید که نشنید و چاوز به زودی در زیر پنجه‌ی سرطان مرد.
تکرار حافظه تاریخی آنچنان به سود مناسبات طبقاتی است که در هزاره‌ سوم پس از میلاد  رسانه‌های جهانی سرمایه  به شدت از پیش بینی های نوسْتِرآداموس (Nostradamus زادهٔ ۱۴ یا ۲۱ دسامبر ۱۵۰۳-درگذشتهٔ ۲ ژوئیه ۱۵۶۶) عطار و پیشگوی اهل فرانسوی، سخن می‌گویند و از پایان جهان، که جهان در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ پایان خواهد یافت و یا پدیده‌ای بزرگ رخ خواهد داد،‌ یعنی تاریخی که چرخه‌ی پنج هزار و ۱۲۵ ساله تقویم باستانی تمدن مایا در آمریکای لاتین به پایان می‌رسید.  
 
حقیقت کجاست؟
 - در آنجا که اندیشه می روید.
در کشتگاه آگاهی تاریخی و شناخت، به کمک مفهوم ها، حقیقت دریافت می شود.
 
آگاهی تاریخی
آگاهی تاریخی حقیقت جویی است. حافظه تاریخی، اگر در برابر وضع موجود، تن بسپارد، واقعیت پذیری و تسلیم است، اگر از عقلانیت و ضرورت دگرگونی گذر نکند، کتمان حقیقت است. حافظه تاریخی مذهبی، مداحی و مرثیه و قرآن و حدیث و روضه به گوش ها می خواند. حدیث مرگ و مرثیه ی هزاران ساله، جنگ های قبیله ای و جنگ قدرت و حکومت طلبانه بر امت، برای سلطه بر جامعه است. شهادت در راه دین، همان جنگ های قبیله ای است، برای غنیمت و چپاول و تجاوز و  تملک. مردن در راه اهداف و مصالح رهبر گروه رقیب ابوسفیان سوداگر، همان جنگ های قبیله ای برای مال و حشم و مرتع، و غارت،اما با پوشش دینی به پیش می رود، جنگ به غزه، و کشتار به جهاد، کشته شدن به شهادت، غارت به غنمیت و سهم رئیس قبیله به سهم سید(خمس) و امام و بیت المال، پوشش مذهبی می یابد. بازار کالایی، پاداش شهیدان خویش را نسیه به آن دنیا وامی گذارد. شهیدان دین، شهیدان دنیای واقعی بازار کالایی اند. شهیدان این بازار، هستی زمینی را  با دادن نقد جان، وعده بهشت و حور وغلمان و جوی عسل و شیر در قرآن را به نسیه می دهند. امت، هستی جان و زندگی خویش را در گرو و بیمه فرمانروایان می گذارد و نقد وجود و موجود را به طبقه و حکومت موجود می بخشاید.در ایران اسلامی، سرمایه داری، عاشورا و محرم ها و قربان را می خواهد تا قربانیان را چون گوسفند ابراهیم در راه بقا حکمرانی خدای مناسبات طبقاتی حاکم در هر قربانگاهی که لازم می داند، سر ببرد و ذبح اسلامی نماید. 
مدار بود و نبود درایران اسلامی و حکومت از همین روی باید بر مبنای قرآن و حکومت ولایت و بر پاشنه اسارت طبقاتی بچرخد.از همین روی، ایران اسلامی با مفهوم بشر و حقوق بشر حتا موازین و قراردادهای سرمایه داری 400 سال پیش غرب بیگانه است. بشر غربی دوران لویی چهاردهم که در سال 1789 برخاست و انقلاب فرانسه را به سرانجام رسانید، به یاری ماتریالیسم انگلستان و سده ی روشنگری و رنسانس، به این آگاهی، دانش سیاسی و ضرورت آزادی و انقلاب رسیده بود. منتسکیو با «نامه های ایرانی» ایرانی سرگردان در پاریس و بیگانه با روشن نگری، روشنگر آزادی بورژوایی شد. شناخت و آگاهی گذر از یک ضرورت و عقلانیت برای رفع و نفی واقعیت مزمن، بشر سده 17 میلادی را به این ضرورت رسانید که بشر، دارای حقوقی است؛ و بشر باید به جامعه مدنی دست یابد.اسلام و حکومت اسلامی با هر گونه حقوق بشر دشمن است، زیرا که به محض شناساندن بشر بودگی و حق بشری خویش، حق شهروندی را طلب می کند. اما دست یابی به جامعه انسانی و انسان نوعی را نمی توانست دریابد. در پی آزادی از فئودالیسم و کلیسا،  شهروند جامعه مدنی،از خودبیگانه و پراکنده و منفرد شد تا مالکیت خصوصی خویش را نگهبان باشد. هگل فیسلوف بزرگ جامعه مدنی و حکومت، و ایده ی مطلق، چنین جامعه ای را فلسفید. این فلسفه، اما بر پایه ی نقد فلسفه تاریخ و فلسفه حق از سوی مارکس و انگلس، نقد شد و فرارویی انسان به انسان رها را به فلسفه و وظیفه فلسفه تاریخ و طبقه تاریخی پرولتاریا آورده شد.
انسان در این فرایند، باآگاهی به حقوق انسانی خویش، هر مانع و بازدارنده‌ای را جابجا می‌سازد و به جای ایمان و اعتقاد به جهالت و نادانی و جعلیات، به ضرورت آگاهی روی می آورد.
سانسور و خفقان و کشتن چراغ و نور دانش، از سوی حکومت، تلاشی است در برابر این ره یافت. حکومت و حافظه ی تاریخی مذهبی اش، انکار انسان و ارزش های انسانی است. حافظه مذهبی، جز حق ناس و حق الله با هر حق و حقوقی بیگانه است. ناس، امت، رمه ی ولایت، هیچ نیست جز موجودی که به او این حکم و جواز مذهبی و غیرانسانی داده می شود تا در برابر قتل، دیه و جان بستاند.اما حق الله را ولی الله، پیامبر، خلیفه، امام و ولی فقیه نمایندگی می کند. نماینده الله، با حس مالکیت زمین و آسمان، تجاوز، تصاحب و تملک را لباس تقدس می پوشاند. ولایت فقیه، متولی مِلک الله است و نیروهای  سرکوب و حکومتی مناسبات حاکم، سربازان امام زمان و پاسداران الله هستند. حق از آن قدرت و فرمانروای لایزال است که قرآن و شرع و الله را پشتیبان دارد، هرگونه خواست و مطالبه ای از سوی بنده گان، سرکشی و بغی و طغیان است.
 قصه کربلا به سان یک حافظه تاریخی مذهبی، در رقابتی خونین برای قدرت سیاسی و حکومت اسلامی در بلاد شام و کوفه برآن بود تا بر امت و سرزمین های آسیایی اشغال شده حکمران باشند.
اینک، بنگاه های سرمایه داری در بلاد اسلامی ایران، باید مصون بمانند:
 بنیاد مستضعفان و جانبازان، کمیته­ی امداد امام خمینی، بنیاد شهید انقلاب اسلامی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، بنیاد پانزده خرداد، سازمان تبلیغات اسلامی، مؤسسه­ی جهاد نصر، مؤسسه­ی جهاد استقلال، مؤسسه­ی جهاد دانشگاهی، مؤسسه­ی جهاد توسعه، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، و کتابخانه­ی آیت­الله مرعشی.
نهادهای نظامی و انتظامی مشتمل­اند بر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی مقاومت بسیج، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران با انبوهی از مؤسسات مالی و اعتباری و بانک­ها و شرکت­های سرمایه­گذاری و شرکت­های پیمانکاری و سایر شرکت­های تابعه­شان نظیر قرارگاه سازندگی خاتم­الانبیا، بنیاد تعاون سپاه، بنیاد تعاون ناجا، مؤسسه­ی مالی و اعتباری مهر، شرکت سرمایه­گذاری توسعه­ی اعتماد، شرکت شهریار مهستان، شرکت ناجی غرب، شرکت سرمایه­گذاری مهرگان، شرکت سرمایه­گذاری مهر اقتصاد ایران، مؤسسه­ی پس­انداز و قرض­الحسنه­ی قوامین، بانک انصار و غیره. حتی خانه اشغال شده کارگر، با بنگاه های مالی و اقتصادی امکان و اسکان و نظامی اش، ووو به همراه بزرگرتین نبگاه  اقتصادی  در خاور میانه که زیر تبول  ولایت فقیه است مانند شبکه مالی و جپاول و فریب آستان قدس رضوی، آستان حضرت معصومه، بنیاد فرهنگی مصلی­نژاد، بنیاد بارانداز، بنیاد علوی، مؤسسه­ی خیریه­ی علی و حسین همدانیان، مؤسسه­ی خیریه­ی بیت­الرضا، مؤسسه­ی درمانی و بهداشتی موسوی، بنیاد خیریه­ی 22 بهمن، بنیاد رفاه مسلمین، مؤسسه­ی جامعه الامام صادق، بنیاد دینی و فرهنگی صدوق بزرگ، و غیره. این بخشی از این دنیای واقعی انگل ها ست،  که  در پشت مرقد حافظه مرثیه کربلا و امامان و امازاده های مجازی و 1400 سال پیش در ستیزهای حکومتی جان باخته اند  باید پاسداری شوند.
خبرگزاری «رویترز»[2] در گزارشی که نتیجه‌ی شش ماه تحقیق این خبرگزاری است،‌ اکتبر سال ۲۰۱۳ آشکار ساخت که آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، یک امپراتوری بزرگ اقتصادی به ارزش ۹۵ میلیارد دلار را در کنترل خود دارد. رویترز، نهاد مالی «ستاد اجرایی فرمان امام» را یک امپراتوری اقتصادی عظیم نامید. در این گزارش که بخش نخست آن روز دوشنبه ۱۱ اکتبر ۲۰۱۳، منتشر شد، آمده است: «در شش سال گذشته ستاد به یک بازوی عظیم اقتصادی تبدیل شده است که تقریبا در هر بخش از صنعت ایران سهام دارد. از فعالیت‌های بانکی، مالی، نفت و مخابرات گرفته تا تولید قرص‌های ضدبارداری و حتی پرورش شترمرغ.»
رویترز می گوید که ارزش دارایی‌های ستاد را با استناد به بیانیه‌های رسمی ستاد، آمار بورس اوراق بهادار تهران، وب سایت شرکت‌ها و اطلاعات خزانه داری آمریکا حدود ۹۵ میلیارد دلار تخمین زده است. قوه قضاییه ایران از ستاد اجرایی فرمان امام «به عنوان تنها نهاد مأذون در مورد اموال مربوط به ولی فقیه» یاد می‌کند. این نهاد «مأذون»، ‌از جانب الله به ولی الله اجازه می دهد تا به کمک  دادگاه‌های اسلامی، اموال مجهول‌المالک، بلاصاحب، ارث بلاوارث، کالاهای قاچاق بلاصاحب و صاحب متواری و اموال رسوب‌شده در مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، اموال اعراضی،‌‌ رها شده، اموال و املاک غائبین مفقود‌الاثر که از طریق مصادره به ولی فقیه می‌رسد را در اختیار «ستاد اجرایی حکم امام» قرار دهند. این ستاد در سال ۵۷ به فرمان خمینی تشکیل شد و نام « ستاد اجرایی حکم امام  خمینی» از همان فردای  به قدرت خزیدن روحانیت تشکیل شد. در سال ۱۳۶۸ خمینی مرد، ‌ستاد ماند، خامنه‌ای  تنها، نام خمینی را از روی ستاد برداشت.
خامنه‌ای، خلیفه‌ الله و دینی است که پیامبرش به گوش تنگدستان خواند: «الفقر فخری و به افتخر»، فقر فخر من است و به آن افتخار می‌کنم،  و قرآن اش نوشت: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله (همه انسانها فقیر درگاه  الله هستند) تا  تهی‌دستان را به فقر خویش و غنای خداوند و سایه‌هایش، دل‌خوش گردانند. در این تناقض‌گویی طبقاتی، بنا به سخن روشن قرآن، آشکار نیست که خداوند غنی که همه ناس در برابرش فقیرانند، از ثروت خویش و فقر بندگان در فخر است یا شرمسار! به‌بیان تبلیغات قرآنی، خامنه‌ای امپراتور، از آنجا که ثروتمندترین سرمایه‌‌دار جهان است،‌ نه فقیر پیشگاه الله، بل‌که خود،‌ غنی ترین سرمایه‌‌دار جهان است، در برابر این ثروت شرمساز است یا مفتخر! وی نماینده خدا، روی زمین،‌ فرزند محمد و‌ ولی فقیه دین حاکم است، به بیان قرآن، وی به نمایندگی از الله، ناس را فقیر می‌‌خواهد و خود همانند محمد، عثمان و معاویه و علی،‌حجاج‌بن یوسف و هارون‌الرشید و مامون ووو دارای آن همه غنایم جنگی از خیبر گرفته تا نخلتسان فدک و باغستان‌های مدینه و سپس شامات و حلب و مصر و یمن و ایران و روم شرقی و اندلس ووو، امپراتور زمان،‌خدای‌گونه، ضل‌الله بر شانه ناس و امت است. حکومت گران در ایران، اینک، حفظ و بقاء این ثروت و قدرت و غنا را تنها با دستیابی به انرژی هسته‌ای و اورانیوم غنی شده، ممکن می دانند.
 سرمایه‌داران از سویی، ‌به یاری آیه‌‌های روان‌گردان، فقر بندگان را تبلیغ می‌کنند، از سوی دیگر، تنگدستی را دلیل ناشایستگی و درماندگی تهی‌دستان می دانند و خویش را انسان‌هایی سزاوار می‌شمارند که با برخورداری از هوش و تلاش خویش به جایگاه طبقاتی فرادست رسیده‌اند. صدقه پردازی، برای مصون ماندن دارایی از  شورش گرسنگان و به بهانه‌ی ثواب، به نام پاداش در آن دنیا، از سوی دارایان،‌ پرتاب پاره نانی به فروافکنده شدگان  در چاه مناسبات طبقاتی است،‌ تا اسران، همیشه در آن تاریکی و گودال،‌ به اسارت خویش خو کنند و بپذیرند که تقدیر و مشیّت الاهی که همه را فقیر خود می‌خواهد، چنین بوده است. «دنیا، دار فانی است و آن جهان، جهان باقی است».
دست‌اندرکاران دین، در استمثار  ستمبران، با لشگر دعا و موعظه‌ی عبودیت، بازار و جان می‌گیرد. دین با آگاهی و شناخت، در ستیز است و ایدئولوژی یعنی آگاهی دروغین و ایمان را پاس می‌دارد. آگاهی فرارفتن از ضرورت است. و درک ضرورت دگوگونی در فرایند درک منطقی و عقلانی است. در برابر، ایدئولوژی و دین- این ایدئولوژی محض- عقل را برده‌ی ایمان می‌سازد. دین، عقل را به استثمار می گیرد تا ایمان را و اعتقاد و ایدئولوژی را ثابت کند. سودای چنین روندی آن است که هیچ فرایندی از تثبیت وضع موجود به ایجاب یا فرارویی به سنتز نیانجامد. از همین روی، ایدئولوژی به معنای تام، و به ویژه دین،‌ عاملی بازدارنده و ارتجاعی‌است. واپسگرا، یا در بهترین حالت، به ماندن و پذیرفتن شرایط کنونی و موضع و موقع حال کانون دارد و با تمامی ابزار جهالت در این ماندگاری می‌پاید.
به بیان مارکس، دین افیون توده‌هاست، زیرا که مرفین، آرام بخشِ جانکاه‌ترین دردهاست. مرفین، آرامش می‌دهد و به خواب می‌کشاند. این مسّکن، زهرآگین، نه چون سمّی که به یکباره به نیستی‌ ‌برد، آرام و خموش، زمینگیر و رنجورت می‌سازد، تا مرگ سیاه[3] با دردی که دیگر فریاد نمی‌کشد، جان و تن‌ات را به کام کشد و مرکز درد و واکنش‌‌ات را خموش ‌سازد. مارکس ازاین روی آگاهانه، دین را نه سمّ که افیون می‌‌نامد- افیونی که هم سمّ است و هم خواب‌آور. در این برهه در دهه‌ی ۱۹۸۰، با پایان یابی جنگ سرد بین قطب‌های بزرگ سرمایه،‌ که در یک سوی آن، سرمایه در پوشش «سوسیالیسم» دولتی فرمانروا بود و در سوی دیگرش امپراتوری بزرگ سرمایه‌داری آمریکا (USA) بدون هیچ پوشش، دین کارکرد و چهر‌ی دیگری بازتاب می‌دهد. استبداد سرمایه، در بسیاری از سرزمین‌ها، به ویژه ایران، آنچنان با استبداد ایدئولوژیک دینی در آمیخته تا ترکیبی مضاعف از استبدادی را بیافریند که تاریخ مناسبات طبقاتی در هیچ سرزمینی، در کارنامه ندارد. دین در این برهه، شعارها و آرمان‌های سوسیالیسم را مصادره می‌کند تا باژگونه، به کارشان برد و مستضعفین جهان را زیر بیرق آورد. از اندونزی، تا خاور میانه و بسیاری از کشورهای شمال آفریقا، و حتا آمریکای لاتین و مرکزی و نیز جماعت‌‌های پیرامون نشین در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، ‌میلیونها مهاجر و شهروند، به ارتودکس، با بنیادگرایی و بسته به مکان جغرافیایی و در تاریخی، طالبان آفریدند و القاعده و حزب‌الله و یهودیان "هاردی". بوش پدر حتا، می رفت تا درس تکامل را از برنامه درسی آموزشگاه ‌ها بردارد. هر سه دین ابراهیمی، بار دیگر بیرق جنگ آخرالزمان را بر دوش فرقه‌هایی نهاده‌‌اند که در این میان، حکومت شیعه‌ با امام زمان غایب خویش در تبلیغاتی تهاجمی برتری جویانه، حکومت جهانی را مدعاست و دو ضلع ابراهیمی، در هراس از محو شدن، دفاع طلبانه مجال گسترش می‌یابند.
دین اینک، نه تنها افیون، بل که، مشروعیت بخش قدرت سیاسی و جنایات طبقاتی طبقه حاکم، زهرآگین‌تر از هر سمی، کشنده‌ترین سلاح‌های سرکوب و کشتارهای جمعی را به سود طبقه حاکم، برای سودافزایی، مهار و سرکوب جنبش کارگران و خیزش‌ها‌ی دیگر لایه‌‌های اجتماعی حکومت شونده در دست گرفته و حکومت می‌کند.
                       
 
امامزاده سیار در ایران[4]
فلاکت آدمی و جامعه را نه در آن جهان دینی، که در همین جهان زمینی می‌توان به پایان برد. نخستین تلاش بشر برای خود- رهایی سازمان یافته، خیزش بردگان در روم باستان به رهبری اسپارتاکوس‌ها، الگویی در جهان می‌شود تا آشتی ناپذیری طبقات حاکم و محکوم در ۷۳ سال پیش از میلاد، تا کمون پاریس ۱۸۷۱ و انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه را آزمون باشد. قیام‌ها و انقلاب‌‌های سیاسی و اجتماعی این دوران هزاران ساله، ماتریالیسم تاریخی و ضرورت انقلاب اجتماعی سوسیالیستی را، بر صفحه‌ی فلسفه دارند. با دریافت از دیدگاه مارکس کمونیسم، هویتی انسانی است:
کمونیسم، موضع نفی در نفی است و از این روی مرحله واقعی ضروری برای دوران بعدی پیشرفت در فرایند خود رهایی و نوسازی آدمی است. کمونیسم هدف نوسازی و پیشرفت آینده انسان نیست؛ کمونیسم، ساختار جامعه انسانی برای رسیدن انسان به جامعه‌‌ی انسانی است.
...ادامه دارد
عباس منصوران
اکتبر ۲۰۱۳/ آبان ماه ۱۳۹۲
a.mansouran@gmail.com
 


[1] به بیان دین یهود، اسباط دوازده‌گانه اسرائیل از یازده فرزند یعقوب ، در پی ابراهیم، ‌اسحق، و یعقوب به‌وجود آمدند.
[2]http://www.reuters.com/investigates/iran/images/part1/persian.pdf

[3]  در بیشترآیین‌ها،‌ سیاه پوشی نشانه‌ی عزا و حضور مرگ است. شیعه‌گری به ویژه، سیاهی را همدوش مرگ، بیش از هر رنگ دیگری مرگ‌آوا می‌شود. ترکیب این دو، سائقه‌ی مرگ را به جای گرایش به زندگانی تلقین می‌کند- وادی مرگ، به گوش دیگران، زندگانی در حهان هستی  را برای خویش.
[4]  در بخشی از گزارش گیرنده‌ی عکس چنین آمده است:[ امام زاده سيار، آخرين توليد دولت احمدي نژاد November 15, 2008اين عكس را روز گذشته در يكي از خيابانهاي اصلي شهر اراك گرفتم.امامزاده اي سيار.ضريح امامزاده اي كه به داخل خيابانها آمده تا مردمي هم كه وقت رفتن به امامزاده را ندارند "حاجاتشان برآورده شود."و افرادي كه دوان دوان به سوي ضريح مي آمدند و دستي بر آن مي كشيدند و پولي داخل آن مي ريختند. مردي هم كه گويا رابط ميان مردم و امامزاده بود با ميكروفوني به دست مردم را به سوي امامزاده فرا ميخواند.ديگري هم پارچه هاي سبزي به مردم ميداد تا بتوانند دخيل ببندند.] http://freedomvatan.blogspot.com/2008/11/blog-post_3919.html

70 درصد مراجعان زنان خیابانی متاهل هستند

متخصص علوم رفتاری با اشاره به این که میان غرایز بشری غریزه جنسی وجه مشترک تمام انسان هاست گفت: تکذیب این این امر دردی را دوا نمی کند و در صورت عدم ساماندهی غرایز جنسی جوانان،آسیب های جدی در انتظار جامعه است.
 
به گزارش پارسینه به نقل از شفا آنلاین دکتر مجید ابهری ضمن اعلام این مطلب، ازدواج را بهترین و منطقی ترین روش برای کنترل غریزه جنسی دانست و افزود: بهره وری غیر منطقی از این غریزه نه تنها موجب بروز انواع جنایات در هر جامعه می شود بلکه به دنبال آن هنجارها،رفتارهای سالم و منطقی نیزبه شدت دچار آسیب می شوند.

وی ادامه داد: در جامعه ایرانی از آنجا که خودفروشی به دلیل چهارچوب های اخلاقی و معیارهای ارزشی جرم محسوب می شود بنابراین 70درصد از مردان غرایز جنسی خود را با ازدواج و براساس روابط مشروع- منطقی و قانونی به اجرا می رسانند.


به گفته دکتر ابهری از آنجا که هنوز در جامعه ما مدیریت غریزه جنسی و راه های برخورد منطقی با آن به جوانان اعلام و ارائه نشده،گاهی در اخبارشاهد جنایت و قتل در رابطه با خشونت و تجاوزهای جنسی هستیم که علت اصلی آن ریشه در ضعف مدیریت غریزه جنسی دارد.

وی با بیان این که دولت،نهادهای مربوطه و همچنین خانواده ها باید زمینه ازدواج را برای جوانان فراهم کنند در عین حال گفت: زمانی که یک جوان با مانکن های زنده روبه رو می شود چگونه غرایز جنسی خود را کنترل کند؟

آسیب شناس اجتماعی ازدواج موقت را یکی از روش های کنترل غریزه جنسی در جامعه دانست و تصریح کرد: به دور از نگاه فمینیستی، ازدواج موقت به دلیل شرایط روحی و روانی پاک ،بهترین راهکار است.

وی درعین حال که ازدواج موقت را برای افراد مجرد توصیه کرد نه متأهل ها اظهار کرد: این ازدواج برای جوانان و مردانی که به دلایل منطقی و عقلی مشکلات روابط زناشویی دارند توصیه می شود نه برای مردان متأهلی که هیچ گونه مشکلی در زمینه مسائل زناشویی ندارند.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی گفت: متأسفانه از آنجا که 65تا70درصد از مراجعان به زنان خیابانی مردان متأهل هستند با این حال بسیاری از بانوان وحشت دارند که شوهرانشان سمت ازدواج موقت کشیده شوند.

وی ادامه داد:بنابراین برای جلوگیری از کاهش حضور زنان خیابانی،دختران فراری،افزایش فرزندان نامشروع وهمچنین برای جلوگیری از ابتلا به بیماری های خطرناک نظیر ایدز و هپاتیت نهادهای متولی هرچه زودتر باید برای سامان دهی غریزه جنسی به خصوص برای جوانان تمهیداتی بیاندیشند.

دکتر ابهری هشدار داد: در شرایط حاضر که شبکه های ماهواره ای بدون هیچ گونه سانسوری روابط جنسی را به طور عریان و وحشیانه به تصویر می کشند اگر این مدیریت به دست فراموشی سپرده شود و یا به همایش،سخنرانی،مقاله و جلسه ها واگذار وختم شود باید منتظر آسیب های اجتماعی روز افزون و ناهنجاری های اخلاقی فراوان تری باشیم.

آمارهای دردناک درباره فحشا و روسپیگری از کاهش سن فحشا تا روسپیگری زنان متاهل


سكوت شبهاي تهران را گاهي صداي بوق هاي پي در پي يك ماشين مدل بالا مي شكند،اما نيمه شب است و چه نيازي ...
سكوت شبهاي تهران را گاهي صداي بوق  هاي پي در پي يك ماشين مدل بالا مي شكند،اما  نيمه شب است و چه نيازي به بوق زدن؟خوب كه بنگري در گوشه اي از خيابان سايه اي نحيف از يك زن را مي بيني ،زني كه براي قيمت فروش تنش در نيمه شب چانه مي زند.زني كه به ظاهر لبخند به لب دارد و گاهي بلند مي خندد اما مشخص نيست پشت آن چهره رنگ آميزي شده هم لبخندي هست يا خير؟كسي چه مي داند شايد اين لبخندها  واقعيست ،شايد هم از سر دردمندي و استيصال است . اما چشمان بي تفاوت و عاري از شور زندگي و گاها نمناك را چطور مي توان توجيه كرد؟

فحشا در ایران نیز مانند همه کشورهای جهان رواج دارد .عوامل روی آوردن زنان به فحشا را اما می توان فقر ،اعتياد ،ازدواج اجباري،بيكاري،زياده خواهي و تنوع طلبي مردان،وجود فضاي ياس و نااميدي بين جوانان و عدم وجود امكانات براي ازدواج و تشكيل خانواده ، ازدواج مجدد مردان و طلاق  برشمرد.

عواملی که به نظر می رسد هر چه در کشور بیشتر بای می شود صدای بوق ماشین ها در شب را بلند تر و بلند تر می کند.

اما در شرایطی که مسولان و جامعه شناسان کشور نگران روابط پنهانی دختران و پسران جوان هستند و گزارش هایی نیز از آمار كاهش سن برقراری رابطه جنسی حتي میان دانش آموزان کم سن دبیرستانی منتشر شده و از سوی دیگر آخرین آمار های موجود از بهزیستی نیز نشان می دهد که سن فحشا در ایران 16 سالگی است، اما هنوز برای این مسئله نه تعريف درستي ارائه شده است و نه راه حل اجتماعي شايسته اي كه از گسترش آن جلوگيري كند و همواره این مساله به عنوان یک تابوی اجتماعی پنهان شده است و آمارهای درستی از آن در دسترس نیست.

در آخرین اظهار نظر از زبان مدير كل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي در سال 86 با تاكيد بر اينكه سن فحشا در ايران پايين است سن دختران فراري 9 سال و بحراني اعلام شده است.

بنا به گفته این مقام مسئول :" بر اساس آمار به دست آمده از دختران فراري در شهر تهران، ميانگين سن دختران فراري 9تا 17سال است."

از سوی دیگر، دكتر قرایی رییس انجمن جامعه شناسی ایران اواسط سال 90د اعلام کرد  که در حال حاضر سن روسپی گری در ایران حدود 8-10 سال كاهش یافته و از سن 20 تا 30 سال به 12 تا 18 سال رسیده است.

وی  البته این كاهش سن را مربوط به  افزایش برخی آسیب های اجنماعی نظیر افزایش طلاق ،تنوع طلبی مرد ها ،عدم امكان ازدواج ،اعتیاد ،بیكاری و .... دانست .

يک كارشناس آسيب هاي اجتماعي نیز  آمار مراكز فحشا در سطح شهر تهران را 8 هزار باند اعلام كرده است.

معيني كارشناس آسيب هاي اجتماعي، در همايش بررسي آسيب هاي اجتماعي، گفته:" طبق آمار در مدت 7 سال متوسط سن فحشا از 28 سال به زير 20 سال رسيده ودر حال حاضر كف اين سن تا 13 سالگي پايين آمده يعني در ميان نوجوانان به طور روزافزوني گسترش يافته است.".

اين كارشناس مسائل اجتماعي تصريح كرده:" بين 300 تا 600 هزار زن خودفروش در جامعه ما قابل رديابي هستند و بسياري از دانش آموزان دبيرستاني اين معضل اجتماعي را به طور رسمی مي پذيرند.

در این میان سال گذشته و در جدیدترین اظهار نظر درباره سن فحشا، دكتر حبيب الله مسعودي فريد  مدير كل امور آسيب‌ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي كشور با اشاره به كاهش متوسط سن زنان تن فروش در كشور، گفته است: در چند سال اخير سن اين زنان همواره با كاهش مواجه بوده است و در سال 89 تا 90 نيز ميانگين سني اين زنان يك سال كاهش يافته است.

به گفته وی بر اساس آمارهاي مراكز بازپروري سازمان بهزيستي 10 تا 12 درصد زنان خياباني متاهل هستند و اغلب آنان در سنين ابتداي جواني 20 تا 29 سال قرار دارند.

نکته دردناک اما اینجاست که پای زنان متاهل نیز به روسپیگری باز شده است.

به گفته دکتر ابهری عضو مرکز پژوهش های دانشگاه شهید بهشتی ، حدود 67 درصد از مردان متقاضي مجرد و مابقي آنها متأهل هستند كه به دليل زياده‏ خواهي و تنوع ‏طلبي به زنان روسپی روي آورده ‏اند.

به گفته وی  بيشتر زنان روسپي نيز مجرد هستند. اما اين عمل در بين زنان متأهل نيز وجود دارد. گاهي مرد معتاد، همسرش را مجبور به اين كار مي‏كند و حتي مشتري‏ هايي را معرفي مي‏كند.

بنا بر اظهارات  مجید ابهری، آسیب شناس و متخصص علوم رفتاری، در موارد نادري نيز زن متأهل با اختيار كامل، چنين فعلي را انجام مي‏دهد و همسرش هم مطلع است و تشويق مي‏كند.

 هر چند تصور اين وضعيت ناگوار كه مردي زن خود را به اين عمل ترغيب كند و راضي به اين كار شود، بسيار مشكل است؛ اما در اين شرايط، مرد خانواده بي‏ غيرتي خويش را توجيه مي‏كند و به جايگزيني معيارها يا حركت معكوس در معيارها مي‏پردازد. به طور مثال مي‏گويد: «من از صبح تلاش مي‏كنم، اما درآمدم كفاف مخارج زندگي را نمي ‏دهد. همسرم نمي‏ تواند شغلي داشته باشد، اما از اين راه مي‏تواند كمك خرج خانواده باشد و…» تمام اين موارد توجيهات كودكانه است که باعث افزایش فحشا می شود.

 اما نکته مهم تر اینجاست که از آنجا که روسپیگری در کشور  تابویی اجتماعی به حساب می آید هر گز به طور علمی به آن پرداخته نشده تا راهکارهای اساسی برای نجات زنان آسیب دیده اندیشیده شود و تا این تابو شکسته نشود و آمار دقیقی از فحشا وجود نداشته باشد تا آسیب شناسی ها صورت بگیرد نرخ فحشا نیز افزایش خواهد یافت
.

آمارهای دردناک درباره فحشا و روسپیگری از کاهش سن فحشا تا روسپیگری زنان متاهل


سكوت شبهاي تهران را گاهي صداي بوق هاي پي در پي يك ماشين مدل بالا مي شكند،اما نيمه شب است و چه نيازي ...
سكوت شبهاي تهران را گاهي صداي بوق  هاي پي در پي يك ماشين مدل بالا مي شكند،اما  نيمه شب است و چه نيازي به بوق زدن؟خوب كه بنگري در گوشه اي از خيابان سايه اي نحيف از يك زن را مي بيني ،زني كه براي قيمت فروش تنش در نيمه شب چانه مي زند.زني كه به ظاهر لبخند به لب دارد و گاهي بلند مي خندد اما مشخص نيست پشت آن چهره رنگ آميزي شده هم لبخندي هست يا خير؟كسي چه مي داند شايد اين لبخندها  واقعيست ،شايد هم از سر دردمندي و استيصال است . اما چشمان بي تفاوت و عاري از شور زندگي و گاها نمناك را چطور مي توان توجيه كرد؟

فحشا در ایران نیز مانند همه کشورهای جهان رواج دارد .عوامل روی آوردن زنان به فحشا را اما می توان فقر ،اعتياد ،ازدواج اجباري،بيكاري،زياده خواهي و تنوع طلبي مردان،وجود فضاي ياس و نااميدي بين جوانان و عدم وجود امكانات براي ازدواج و تشكيل خانواده ، ازدواج مجدد مردان و طلاق  برشمرد.

عواملی که به نظر می رسد هر چه در کشور بیشتر بای می شود صدای بوق ماشین ها در شب را بلند تر و بلند تر می کند.

اما در شرایطی که مسولان و جامعه شناسان کشور نگران روابط پنهانی دختران و پسران جوان هستند و گزارش هایی نیز از آمار كاهش سن برقراری رابطه جنسی حتي میان دانش آموزان کم سن دبیرستانی منتشر شده و از سوی دیگر آخرین آمار های موجود از بهزیستی نیز نشان می دهد که سن فحشا در ایران 16 سالگی است، اما هنوز برای این مسئله نه تعريف درستي ارائه شده است و نه راه حل اجتماعي شايسته اي كه از گسترش آن جلوگيري كند و همواره این مساله به عنوان یک تابوی اجتماعی پنهان شده است و آمارهای درستی از آن در دسترس نیست.

در آخرین اظهار نظر از زبان مدير كل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي در سال 86 با تاكيد بر اينكه سن فحشا در ايران پايين است سن دختران فراري 9 سال و بحراني اعلام شده است.

بنا به گفته این مقام مسئول :" بر اساس آمار به دست آمده از دختران فراري در شهر تهران، ميانگين سن دختران فراري 9تا 17سال است."

از سوی دیگر، دكتر قرایی رییس انجمن جامعه شناسی ایران اواسط سال 90د اعلام کرد  که در حال حاضر سن روسپی گری در ایران حدود 8-10 سال كاهش یافته و از سن 20 تا 30 سال به 12 تا 18 سال رسیده است.

وی  البته این كاهش سن را مربوط به  افزایش برخی آسیب های اجنماعی نظیر افزایش طلاق ،تنوع طلبی مرد ها ،عدم امكان ازدواج ،اعتیاد ،بیكاری و .... دانست .

يک كارشناس آسيب هاي اجتماعي نیز  آمار مراكز فحشا در سطح شهر تهران را 8 هزار باند اعلام كرده است.

معيني كارشناس آسيب هاي اجتماعي، در همايش بررسي آسيب هاي اجتماعي، گفته:" طبق آمار در مدت 7 سال متوسط سن فحشا از 28 سال به زير 20 سال رسيده ودر حال حاضر كف اين سن تا 13 سالگي پايين آمده يعني در ميان نوجوانان به طور روزافزوني گسترش يافته است.".

اين كارشناس مسائل اجتماعي تصريح كرده:" بين 300 تا 600 هزار زن خودفروش در جامعه ما قابل رديابي هستند و بسياري از دانش آموزان دبيرستاني اين معضل اجتماعي را به طور رسمی مي پذيرند.

در این میان سال گذشته و در جدیدترین اظهار نظر درباره سن فحشا، دكتر حبيب الله مسعودي فريد  مدير كل امور آسيب‌ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي كشور با اشاره به كاهش متوسط سن زنان تن فروش در كشور، گفته است: در چند سال اخير سن اين زنان همواره با كاهش مواجه بوده است و در سال 89 تا 90 نيز ميانگين سني اين زنان يك سال كاهش يافته است.

به گفته وی بر اساس آمارهاي مراكز بازپروري سازمان بهزيستي 10 تا 12 درصد زنان خياباني متاهل هستند و اغلب آنان در سنين ابتداي جواني 20 تا 29 سال قرار دارند.

نکته دردناک اما اینجاست که پای زنان متاهل نیز به روسپیگری باز شده است.

به گفته دکتر ابهری عضو مرکز پژوهش های دانشگاه شهید بهشتی ، حدود 67 درصد از مردان متقاضي مجرد و مابقي آنها متأهل هستند كه به دليل زياده‏ خواهي و تنوع ‏طلبي به زنان روسپی روي آورده ‏اند.

به گفته وی  بيشتر زنان روسپي نيز مجرد هستند. اما اين عمل در بين زنان متأهل نيز وجود دارد. گاهي مرد معتاد، همسرش را مجبور به اين كار مي‏كند و حتي مشتري‏ هايي را معرفي مي‏كند.

بنا بر اظهارات  مجید ابهری، آسیب شناس و متخصص علوم رفتاری، در موارد نادري نيز زن متأهل با اختيار كامل، چنين فعلي را انجام مي‏دهد و همسرش هم مطلع است و تشويق مي‏كند.

 هر چند تصور اين وضعيت ناگوار كه مردي زن خود را به اين عمل ترغيب كند و راضي به اين كار شود، بسيار مشكل است؛ اما در اين شرايط، مرد خانواده بي‏ غيرتي خويش را توجيه مي‏كند و به جايگزيني معيارها يا حركت معكوس در معيارها مي‏پردازد. به طور مثال مي‏گويد: «من از صبح تلاش مي‏كنم، اما درآمدم كفاف مخارج زندگي را نمي ‏دهد. همسرم نمي‏ تواند شغلي داشته باشد، اما از اين راه مي‏تواند كمك خرج خانواده باشد و…» تمام اين موارد توجيهات كودكانه است که باعث افزایش فحشا می شود.

 اما نکته مهم تر اینجاست که از آنجا که روسپیگری در کشور  تابویی اجتماعی به حساب می آید هر گز به طور علمی به آن پرداخته نشده تا راهکارهای اساسی برای نجات زنان آسیب دیده اندیشیده شود و تا این تابو شکسته نشود و آمار دقیقی از فحشا وجود نداشته باشد تا آسیب شناسی ها صورت بگیرد نرخ فحشا نیز افزایش خواهد یافت
.

زنان و خیابان های هرزه شهر...!


صدای بوقهای مکرر، گوشهایت را به ستوه آورده. یک آن، نفس کم می آوری. نفسهایت یخ کرده و ضربان قلبت به مثابه طبل بزرگی که در سینه می کوبد آزاردهنده شده است.
پارسینه: خشونت همیشه سیلی داغی بر صورت نیست. سیاهی پای چشم نیست. کبودی بازو نیست. خشونت گاهی همین بوقهای ممتد است و خراشیدن روح و روان یک زن و ایجاد ناامنی روانی به جرم چند قدم پیاده رفتن ساده در پیاده روهای عمومی شهر...

اینجا تهران است. قلب تپنده ی ایران. یک شب پاییزی و یک زنی که چند قدمی را مجبور است در ساعات ابتدایی شب، پیاده برود.

ساعت نزدیک 9 شب است. تاکسی آخرین بریدگی اتوبان را رد می کند و از او خواهش می کنی که همینجا پیاده ات کند.

 اگر بخواهد تا خروجی بعدی برسد، یکساعت دیگر در ترافیک ممتد دیرگاهی گرفتار خواهی شد. از اینجا تا خانه 8 دقیقه پیاده بیشتر نیست.

پیاده می شوی و با هیجان و عجله وارد حاشیه ی باریک کنار اتوبان می شوی و تند و تند گام بر میداری. خسته و کوفته، با کوله سنگینی که به دوش داری از حاشیه سنگی و باریک، سرازیری نفس گیر را آرام آرام بالا می روی. نزدیک خانه هستی و آنقدر ساختمانهای بلند و چراغهای ریز و درشتشان چشمک می زنند و آنقدر خیابان روشن است که احساس شب بودن را از یاد می بری.هنوز چند قدمی بیشتر نرفته ای که بوقهای ممتد ماشینهای در حال عبور از کنارت، به تعجب وامی دارندت.

 چند قدم دیگر می روی. دیگر مطمئن می شوی که بوقها در حین رد شدن از کنار تو ممتد و کشدار می شود و صدای ترمز مکرر ماشین ها از همین بیخ گوش توست.

دستهایت را محکم تر توی جیبهایت هل می دی و دندانهای یخ کرده ات را روی هم فشار می دهی و سرت را زیر می اندازی و گامهایت را تندتر و تندتر بر می داری. صدای بوقهای مکرر، گوشهایت را به ستوه آورده. یک آن، نفس کم می آوری. نفسهایت یخ کرده و ضربان قلبت به مثابه طبل بزرگی که در سینه می کوبد آزاردهنده شده است.

یک لحظه می ایستی تا نفسی تازه کنی و در همین حین برمی گردی تا از پشت سرت شهر را در سراشیبی پرنورش نظاره گر باشی. ماشین بعدی با سرعت از راه می رسد و همینطور که تک بوقهای مکررش ادامه دارد روبرویت می ایستد. توجهی نمی کنی. به سمت جنوب شهر می ایستی و چراغهای پرنور و کم نور شهر را نظاره می کنی.

صدای فریاد کشداری توجهت را جلب می کند. داخل ماشینی که روبرویت ایستاده سری خم شده و طوری که صورتش را به زحمت در تاریکی داخل ماشین می بینی مردی حدود 50 ساله تکرار می کند خانم خانم...

متحیر از حرکات و اشاراتش سریع راهت را ادامه می دهی و تندتر گامهایت را برمی داری با سرعت کم شروع می کند در امتداد گامهای تو حرکت کند. یک لحظه ترس در دلت می افتد و با خودت می گویی خوبست این جوی بزرگ آب بین پیاده رو و اتوبان هست... صدای مرد قطع نمی شود... خانم به خدا قسم اگر قصد مزاحمت داشته باشم فقط می خواهم کمکتان کنم...

گامهایت را تندتر برمیداری... بوقهای ماشین پشت سر ماشین مزاحم، باعث می شود ماشین ناامید شده از کنارت با صدای گاز عجیبی از کنارت عبور کند. اسامی ماشینها را بلد نیستی. اما تا آنجا که می فهمی از ماشینهای معمولی نیست. اصلا معمولی نیست. ماشین بعدی بوقهایش ممتدتر است با دوسه جوان سرحال داخلش. آنقدر سر و صدایشان و باهم حرف زدنهایشان زیاد است که متوجه نمی شوی چه می گویند. سرت را زیر انداخته و همچنان تند و تند به مسیرت ادامه می دهی... ماشین بعدی کمی جلوتر می ایستد با چراغهای چشمک زن.

ماشین بزرگ و زیبایی است از نزدیکش که رد می شوی در سمت پیاده رویش باز می شود تصور میکنی کسی میخواهد پیاده شود اما می بینی که راننده محکم روی صندلی کناریش خم شده تا در را باز نگه دارد... ابروهایت ناخوداگاه توی پیشانیت باقی می ماند و گامهای سرد و یخ کرده ات تندتر از قبل پیش می رود. مرد صدا می زند خانم... خانم... یک سوال دارم چرا توجه نداری...

 چشمانم می سوزد... گلویم احساس تورم دارد... وارد خانه که می شوم در را آرام می بندم و پشت در همانجا روی زمین می نشینم و سرم را میان دستانم نگه می دارم و به فکر فرو می روم...به امید روزی که حرمت ها برای همه گرامی داشته شوند.

مرجان الماسی

از هزینه ساخت این مدرسه  هیچ گزارشی منتشر نشده است.
تصاویر زیر آئین گشایش این مدرسه را نشان می دهد.










- See more at: http://blog.omid57.com/2013/11/blog-post_18.html#sthash.eH4ZIrZe.dpuf

مدرسه‌‌ای مجلل برای طلاب در شهر قم

مدرسه علمیه «آیت‌الله خوانساری» یکی از مجلل‌ترین مدارس حوزه علمیه در ایران در بلوار «جمهوری» شهر قم، جنب مؤسسه آموزشی و پژوهشی «امام خمینی» آغاز به کار کرد.

آئین گشایش این مدرسه روز ۲۵ شهریور سال ۱۳۹۲ در قم و با حضور گروهی از روحانیون بلند‌پایه برگزار شده است.

از هزینه ساخت این مدرسه  هیچ گزارشی منتشر نشده است.
تصاویر زیر آئین گشایش این مدرسه را نشان می دهد.






































- See more at: http://blog.omid57.com/2013/11/blog-post_18.html#sthash.eH4ZIrZe.dpuf