نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

در "بچه های اعماق" مسعود نقره کار



چند صدایی دموکراتیک
در "بچه های اعماق" مسعود نقره کار

 
مهین میلانی


به مناسبت حضور نویسنده در "انجمن هنر و ادبیات ونکوور"
 
"بچه های اعماق" در واقع یک نمایشنامه ی بلند است. پراز محاوره. راوی ماجراها را جوری به هم ارتباط می دهد که داستان از هم گسیخته نشود. و بسیار خوب از عهده ی این کار مشکل بر می آید چرا که ساختار کتاب چون بسیاری از رمان های مرسوم از یک بحران، گره، نقطه ی اوج داستان و کوشش برای حل بحران بوجود نیامده است. داستان پروتاگونیست و آنتاگونیست خاصی ندارد. داستان چند صدایی است. و بسیار ماجرا ها در پیش است برای تمام اهالی "بی سیم" و "مولوی" و "میدان خراسان" و "سرقبر آقا" و... در جنوب شهر تهران. از هر واقعه و مراسم و بالا و پائین هایی که فکر می کنید در طی زندگانی این اهالی از زمان نوجوانی تا وقتی که مراد به تبعید پرتاب می شود، در یک دوره ی خاصی از تاریخ ( 50-40 سال پیش از این) در این رمان اتفاق می افتد.
و اما از تبعید است که مراد به طور دائم به محل زندگی دوران کودکی و نوجوانی اش پرتاب می شود و همین رفت و برگشت هاست که می شود نقطه ی اتصال ماجراهای پراکنده از عوامل و جریان ها و اتفاقات جوراجور زندگی؛ و خواننده متوجه نمی شود که چقدر شاخه به شاخه شده است، بس که محاوره ها جذابند، به گونه ای که همراه با نقل دوست داشتنی و به یادماندنی از خوبی ها و بدی های باهم بودن...، پارادوکس ها، تناقضات، و هم تضادها در گفتار و کردار به گونه ای فرح افزا ادا می گردند و خواننده را راه به راه به قاه قاه خنده وامی دارند. بسیار ی از چگونگی گفتارها و رفتارها و برگزاری مراسم ملی - مذهبی و وقایع تاریخی مطرح در کتاب برای بخصوص خوانندگان تهرانی که با این نواحی آشنائی دارند، و بویژه برای کسانی که با چنین افرادی دمخور بوده اند، آشناست و همین آشنائی خواننده را با حس نوستالژیکی عمیق مثل مراد پرت می کند به جایی، زمانی، و ویژگی هایی که دیگر تاریخ آن را تکرار نخواهد کرد. به همین دلیل این کتاب یک سند تاریخی از بخشی از اقشار اهالی نقاطی مشخص از تهران با رفتارهایی خاص در زمانی مشخص است. و این سند تاریخی مشخص را فقط فردی مثل مسعود نقره کار با ویژگیهای خاصش می توانست بنویسد که بخشی از دوران مهم زندگانیش را در آن نواحی و با اهالی آن زندگی و کار کرده است. و از قضا برخی از اقشار این اهالی نقش های مهمی در تاریخ دگرگونی های 70 ساله ی اخیر ما داشته اند.
 
اما فقط چگونگی این نقطه ی اتصال تبعید به "بی سیم" در محل زندگی مراد نیست که داستان خواننده را به دنبال خود می کشاند. به این قطعه از یک نقل قول توجه کنید:
  • فهمیدین پریشب جلال زاغول و خلیل چپول چه دسته گلی آب دادن؟ پاشدن رفتن پشت پنجره ی آسید قاسم مداح واسه دید زدن، نوبتی می رفتن قلمدوش هم  و دید می زدن، سید قاسم ام بی خبر از همه جا با عیالش مشغول بوده، بارونم می اومده اما این ناکسا چترم برده بودن. مجسم کن، چپول رو قلمدوش زاغول یه دستش چتر با یه دست دیگه م مشغول جلق زدن، یهو آسید قاسم می بینه شون، چپول واسه اینکه آسید قاسم نشناسش، چشاشو چپ تر کرد و دک و دهنشم کج  و کوله تر، بیچاره آسید قاسم از ترس پس می افته، زنشم شروع می کنه به جیغ زدن، زاغول ام هول میشه و از ترسش چپولو از رو قلمدوشش می ندازه پایین و دِفرار، چپولم با کون میاد رو زمین و قاپ کونش جیک میشه، آسید قاسم در به در دنبال اینه که ببینه این خوار جنده ها کی بودن.
 
سرتاسر کتاب مملو است از این ماجراها که در آن محاوره ها با همین گویش و همین لحن نوشته شده اند و در خیلی مواقع گویش بدون سانسور و تعارف و با بکار گیری واژه های "مستهجن" به همان صورت گفتمانی که در واقعیت زندگی اهالی اقشار مورد نظر به کار گرفته می شود، بیان می گردد. و زیبائی آن هم در وفاداری به چنین شکل گفتار است. چرا که اگر کوچکترین کوششی صورت می گرفت تا آن را برطبق سلیقه ی همگان، و با رعایت احوال این و آن، یا نوعی خودسانسوری نوشته شود، دیگر به هیچ رو ارزش کتابی را که ما در دست داریم نمی توانست داشته باشد. خوب بود به جای "اتوکشی"، "سیگارکشی"، "دولک بازی" و "دکل بازی" کدام کلمات مترادف استفاده می شد تا همان روح، و همان حال و هوای بچه های اعماق را در کنار یخچال ها و گودال ها برساند؟
 
حاضرجوابیِ تمسخرآمیز و تحقیر آمیز، اما بدون کینه و گذرا...
 
محاوره ها دائرۀ المعارف اصطلاحات بخصوص لمپنی و چارواداریست. برخی از آنها را باید بروی و معنایش را جستجو کنی. اینست که اگر کسی بویژه در تهران، در تهران جنوب شهر، زندگی نکرده باشد، به راحتی ارتباط برقرار نمی کند. برای غیر ایرانی محال است فهم این همه اصطلاحات و عبارات مگر اینکه یک بخش کامل توضیح در پایان اضافه شود که کار مشکلی خواهد بود. زیرا برخی کلمات و عبارات یا تاریخچه ای فرهنگی به حجم  یک پشتشان خوابیده است، و یا آنقدر ظاهرأ بی ربط هستند و آنقدر انحصاری این اقشار که ترجمه را امکان ناپذیر می سازد.
 
همه هرچه از ذهنشان می گذرد به زبان می آورند، در عین حال هوای یکدیگر را نیز دارند. همه حاضر جوابند. هیچ کس خودش را از تک و تا نمی اندازد. افت دارد و کم می آورد اگر حرفی را بی جواب یا کنشی را بی واکنش وابگذارد. هرکس به خود حق می دهد به کار هرکسی دخالت کند و در مقابل حرف و کنش مخالف خیلی زود ابراز نظر و وجود می کنند. سر هرچیز مجادله می کنند و خیلی زود دست به یقه می شوند. لذت می برند از تحقیر و تمسخر و روکم کردن، ولی خواست عمیق برای اذیت کردن نیست. حرکت ها ناشی از واکنشی است سریع، معلول حس تحقیر و تمسخری که بر آنان روا داشته اند و در مواردی تحجر فکری و بی دانشی. و به همین علت کینه ای بر دل نمی ماند و به زودی با هم آشتی می کنند. حتی در دروغگویی و خلاف کاری نیز صداقت و صراحت و صرافت دارند. هم چنانکه در خواسته های جنسی نیز راحت رفتار می کنند و آن دشواری انتخاب و رعایت کردن ها و شیر یاخط انداختن های طبقات متوسط را ندارند. خیلی عادی برخورد می کنند در رفتن به شهر نو و خوابیدن با زن شوهردار و خوشگل پسر.  پی حرف های دیگران را به دل می مالند اما تزویر نمی کنند. به دنبال خواست دل به راحتی و بی معطلی روان می شوند. از این جهت خیلی زمینی ترند و به همین دلیل راحت تر هر قاعده و از جمله قواعد شرع را به تمسخر می گیرند. خیلی راحت از ریدن و جلق زدن و گائیدن به هر شکلش در میان زن و مرد سخن می گویند، و در صحبت هایی از گونه های دیگر نیز واژه های مربوط به تحقیرهای جنسی و گوارشی چون نقل و نبات بر زبان روان است. روشنفکر ها را به همان راحتی به تمسخر می کشند که شاه و شهبانو را، و امام و پیغمبر و امامزاده و کعبه را.
این جاست که رمان گویای همه ی صداهاست. هرکس خود را آزادانه بیان می کند و بی باک، فارغ از موقعیت اجتماعی و اقتصادی. دموکراسی با چند صدایی در این رمان اساس ساختار کتاب است.
 
کتاب "بچه های اعماق" فقط دائرۀ المعارف عبارات و اصطلاحات نیست، یک دایرکتوری است برای قهوه خانه ها و محله ها و خیابان های جنوب شهر، انواع بساطی ها چون "دوغ اراج فروش" ، "بامیه سری" و "تیری" و "شهرفرنگی"، "معرکه گیری"، "مارگیری"، "پرده داری"، با الاغ و طَبَق و گاری و... کاسه بشقابی و مسگری و نمکی/ چوبکی و انواع فالگیر و طالع بین، قبرستان، انواع گل ها، انواع پرنده ها، حشرات، پشه ها و ویژگی های آنها، انواع دعواها، انواع بازی ها از جمله "شتالنگ بازی" و "چلتوپ" و "خرخوابیده"، انواع تفریحات چون "قاشق زنی" با چادر در شب چهارشنبه سوری، انواع فحش ها، انواع معجون، انواع فنون مگس گیری، عقرب گیری، زنبورگیری، سوسک کشی، انواع موجودات توی خاک، اسامی بکاربرده شده برای اعضاء سکسی بدن، برای انواع حرکات جنسی و چگونگی به کار بردن واژه ها و عبارات در صحبت از این گونه امور، خرافات مذهبی، انواع سنده کباب و دودول کباب، چگونگی بریدن سر مرغ، چای دیشلمه و قلاج گرفتن از قلیان، تریاک سناتوری، دعواهای سنده سلامی، خانه تکانی و خرید های شب عید و بازی های شب عید با گردو و پول خردهای نو و براق  ...........
 
پارادوکس ، تضاد، تناقض، مقایسه....
 
وقتی بعدها اسم مراد در لیست قبول شدگان رشته ی پزشکی درآمد، همه ی اهل محل خوشحال بودند، انگار هرکدام خودشان به این موفقیت رسیده اند. در آن گذشته ها، یک روز، وقتی از تماشای بساطی ها خسته شده بودند و در روی چمن از هر دری سخن می گفتند، از یکدیگر می پرسیدند در آینده چه کاره می خواهی بشوی. مراد گفته بود: "

-   دکتر
-   آرزو برجوانان عیب نیست
-   راه برو پات واشه، شکم گشنه و آتیش بازی.
-   بده دست شاگرد، بپا گیر بوکست پیاده نشه.
-   زپلشک، بپا قر نشی، باز شیکم خالی  گوز فندقی دادی.
-   ریدی سه دست، صبح و ظهر و عصر. صنار بده آش به همین خیال باش.
-   شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لف لف خورد، گه دانه دانه.
-   اگه مث دکتر سیادتی شدی جان مولا یه کلاگیس واسه خودت بخر، لامصب مورچه رو سرش بگسه وات می کنه. "

و تختی و پرویز قلیچ خانی، علی پروین و داوود مقامی خواننده، و خیلی کسان دیگر که از این قلب جنوب شهر تهران برخاسته و برای خود و برای ایران مقامی شده بودند، مقامی خاص برای این بچه ها دارند، برای این بچه های اعماق که به زبان بچه های امروز اسلام شهر و دیگر مناطق جدید تر اطراف تهران که نشانه هایی از این بچه ها را با خود یدک می کشند، تَهِ همه چیز را رفته بودند؛ و آقای نقره کار، پدر مراد در آلمان به او می گوید ببین علی پروین کجاست، و قلیچ خانی کجاست که کله اش بوی قرمه سبزی می داد. و تو هم که " هرچی پول در آوردی ریختی تو کیسه ی رفقا و سازمانت یا بالای کتابفروشی چکیده دادی".
 
این کتاب، داستان پارادوکس هاست، تضادها، تناقض ها، مقایسه: بین گذشته و حال، بین ایران و آلمان، بین روشنفکر و لات، بین مذهبی و لیبرال، بین مخالف شاهنشاه آریامهر و موافق او، بین صلوات گویان و آنها که کفرشان در می آمد، بین پوشاندن گُه کاری های روشنفکران و پوشاندن گُه کاری گربه. بین سگ کشی توی محله و خرج روزانه ی 20 مارکی یک سگ در آلمان، بین صحبت های سیاسی و پرمعنای آقای شریعت که "کشکول متلک و مَثَل و ضرب المثل بود" با کلمات قصاری چون "شب دراز است و قلندر بیدار"، و دریده گویی و غلط حرف زدن های احترام سادات : "زنیکه به گوز می خره، به چس می فروشه، به کونش میگه دنبال من نیا بو میدی" و اشارات آقای نقره کار کارمند دادگستری به "منورالفکرهای آبدوغ خیاری": "گربه نرقصونین، غیر از موش دوئوندن هیچ هنری ندارین". و حاج جلیل که وقتی پیدایش می شود پارچه روی تلویزیون می کشند و او چه سخنرانی غرائی از دسته ی طیبِ روز عاشورا در بازار می کند: " دسته ش سروته نداره، تو دنیا می گن تکه، علامت بیست و یه تیغه ش حرف نداره. علم و کتل و حجله و بید قاش ام شماره نمی شن."  و عمو عسگر پای چتول آقای شریعت و آَقای نقره کار: " خوشبختی یعنی اینکه هر شب پاتو بذاری رو یه کپه پول و سرتم بذاری وسط پای عیال خوب و خوشگل و سفید و بور و تپل."                                      
 
هم در مراسم عاشورا و نیمه ی شعبان شرکت می کنند و سنگ تمام می گذارند  و هم عرق خوری و خانم بازی می کنند. عمو عسگر صاحب تریلی، مست تر از پدر: " لامصب اون شاسی بلند رو، لاکردار یه ذره م لاستیک سایی نداره، بی کلاج میشه واسه ش دنده جا انداخت، جون می ده واسه دنده معکوس عوض کردن، نیگاکن قر وغربیله اش از قر و غربیله ی لاستک پنچرم بیشتره." هم مشاعره می کنند: " دختری از امت عیسی دلم را برده است/یا محمد همتی کن تا مسلمانش کنم" ، هم کس و شعر می گویند. هم افغان ها و جهودها را می تارانند، و هم جان می دهند برای رفیق. هم از چای لب سوز و لب دوز و لب ریز دم بر می آورند و هم از شکم نوردی سر سفره ی افطار، و هم از لیموی تاز ه و گوش ماهی برای مداوای کک و مک سخن می رانند. بخاری کلاس را انگولک می کردند که شعله هایش گُر بگیرد، و خودشان را یک جور در مراسم زنانه ی عُمَرکُشون جاخوش می کردند؛ و هم وقتی رجب غشو مثل مرغ سر کنده لب جوی آب پَرپَر می زد، "مراد و اکبر روی سینه اش نشستند، نمی گذاشتند سرش را به زمین بکوبد. مرتضی و ماشاءالله هر کدام روی یک پای اش نشستند. قلی و همایون بر درها کوبیدند. سید علی بدبخت و زن عمو عسگر سراسیمه از خانه بیرون زدند."
 
"اسب خیالِه تو به هر درشکه و گاری ای نبند"
 
و در این میان گذر زمان از سلسله ی پهلوی به دوران خمینی با حس افسوسی و حس نوستالژیکی بس شدید در رفت و برگشت های بین تبعید و "بی سیم جنوب شهر" به خواننده منتقل می شود.
آقای نقره کار می گوید، بعدها در هنگام ملاقات مراد در تبعید: "جلال زاغول، همه کاره ی کمیته شده، جلادی شده جاکشه هرزه...اون علی دَله...آدم فروشی می کنه....پاچه ی همه رو می گیره، همه شون شدن آلت فعل آخوندها، ...نور به قبر شریعت بباره، می گفت هرکی آخوندو آدم به حساب بیاره آدم بودن خودشو برده زیر سئوال....پسر، بعد از این همه جنایت و کثافت کاری هنوز درس نگرفتین؟" و مراد به یاد می آورد آن زمان ها را:
" سی ساله به نظر می رسید، قد بلند با پوستی سبزه و چهره ای زیبا.
-   اینکاره به نظر نمیاد، خیلی قیافه اش معصومه.
-   باز شروع کردی پرولتاریا نژاد، بعدش نوبتِ یه تحلیل طبقاتی در باره جنده جاته و لومپن پرولتاریا، دست آخرم ترکمون زدن به بساط امشب ما."
 
و پدر باز به یاد شریعت می گوید: " منورالفکرها کتاب های یبوستی و کت و کلفت دوست دارن." و مراد تأیید کرده بود: "هیچکی به اندازه ی خود روشنفکرا به روشنفکرا بدوبیراه نمیگن، اصلن هوای همدیگه رو ندارن، از صنف بقالا و حوله فروشام عقب ترن."
و اکبر روی دیوار طویله ی پدرش، رضا گوسفندی، نوشته بود:  "اسب خیالِه تو به هر درشکه و گاری ای نبند". اکبر این اواخر خیلی ساکت شده بود. خواهرش مسلول شد و مُرد و پدر طویله را به فروش گذاشته بود. هیچ چیز به مراد نبود. درشکه و گاری سالمی نمانده بود که خیالش را به آن ببندد. خودش را خلاص کرد.
 
و مادر از ایران به مراد زنگ می زند:  "به همه چی عادت کردیم، شدیم مثه مستراح بپاها و آفتابه دارا، تو مستراح همچی چلوکباب رو با اشتها می خورن که بیا و ببین، به بو عادت کردن"

عضو تیم مذاکره هسته ای جلیلی بازجوی پرونده «شاهین دادخواه» و «هنگامه شهیدی» / وی یکی از کارشناسان کمیسیون برجام مجلس نیز بود

  عسگری؛ نفر اول از راست
 روح‌الله زم- دوم اسفند سال ٨٨، يكي از زندانيان سياسي كه به شديدترين وجه مورد آزار و اذيت قرار گرفته و به قيد وثيقه آزاد شده بود، با واسطه و در وب‌سايت جرس، هويت و چهره بازجوي معروف اصفهاني اوين با نام مستعار وزارتخانه‌اي «مهدوي» و نام اصلي «اميرحسين – حمیدرضا عسگری» را افشا كرد.
به فاصله دو روز پس از انتشار خبر، اين زنداني سياسي كه به قيد وثيقه آزاد گردیده بود، بلافاصله مجددا بازداشت و به مدت دو ماه در بند ٢٠٩ به صورت غيرقانوني نگهداري شد و حكم قطعي تجديد نظر همان‌جا به وي ابلاغ گردید تا از وي اعتراف بگيرند كه او بوده «بازجوي اصفهانی اوين» را شناسايي كرده است.
طی هفته‌های گذشته، با افزایش حملات دلواپسان به تیم مذاکره کننده هسته‌ای که با برگزاری جلسات تخریب برجام در مجلس (با تلاش تیم مذاکرات سعید جلیلی) هم‌زمان شد، دوباره نام اين فرد كه از همراهان سعید جلیلی بود بر سر زبان افتاد؛ از جمله افتخارات این فرد كه گاهي به نام «اميرحسين» و گاهي به نام «حميدرضا» خوانده مي شود، همراهی با «عماریون» در برنامه پرونده سازی علیه تیم هسته‌ای دولت اصلاحات بود. وي ساكن شهرك محلاتي و داري ليسانس الهيات است؛ مدركي كه هيچ ربط كارشناسي به انرژي هسته اي ندارد.
این فرد که پیش‌تر آیت‌الله «هاشمی رفسنجانی » نيز از وی با عنوان «بازجوی ناخوب» یاد کرد، همان کسی است که «مهدی هاشمی» فرزند هاشمی رفسنجانی را در زندان مورد بازجویی قرار داده بود.
یک فرد آگاه نزدیک به تیم مذاکره کننده هسته‌ای در دولت اصلاحات (که به دلیل ملاحظات امنیتی نخواست نامش فاش شود)، درباره حضور این «بازجو» در کنار «سعید جلیلی»، با اشاره به «دیدار تاریخی احمدی‌نژاد و روحانی» در روزهای ابتدایی آغاز به کار دولت نهم و رد پیشنهاد همکاری احمدی‌نژاد توسط روحانی به خبرنگار «سحام» گفت: «با تمام تغییرات صورت گرفته در قوه قضائیه و وزارت اطلاعات، اما هم‌چنان تیم پرونده ساز برای حسن روحانی، همکارانش در تیم مذاکره کننده هسته‌ای و شورای‌عالی امنیت ملی، از قدرتی فراقانونی و مافیایی برخوردارند و برنامه‌های خود را به صورت مافیایی از کانال‌های مختلفی به پیش می‌برند.»
این فرد آگاه نزدیک به تیم مذاکره کننده هسته‌ای، به همراهی بازجوی ناخوب «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» با سعید جلیلی در جلسات تخریب برجام اشاره و با بیان چگونگی پرونده سازی‌های وابستگان قرارگاه عمار علیه تیم مذاکره کننده دولت اصلاحات گفت: «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» به خواست سعید جلیلی وارد تیم مذاکره کننده هسته‌ای شد و با ماموریت وزارت اطلاعات وقت با اطلاع احمدی‌نژاد، مسئولیت پرونده سازی علیه تیم مذاکره کننده هسته‌ای حسن روحانی در دولت اصلاحات را برعهده گرفت.
وی افزود: «عسگری» پیش از همه، به سراغ سخن‌گوی تیم مذاکره کننده هسته‌ای در دولت خاتمی «سید حسین موسویان» و گزینه نخست پیشنهادی دولت نهم برای وزارت امورخارجه رفت که از پذیرش مسئولیت وزارت امور خارجه و همکاری با احمدی‌نژاد سرباز زده بود.
این فرد نزدیک به تیم مذاکره کننده هسته‌ای دولت اصلاحات که خود توسط «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» مورد بازجویی قرار گرفته است، ضمن اشاره به وابستگی «عسگری» به عماریون به خبرنگار «سحام» گفت: از جمله ماموریت‌های این فرد، پرونده سازی علیه همکاران حسن روحانی در شورای‌عالی امنیت ملی به منظور «جاسوس» جلوه دادن روحانی بود تا هم از ورودش به انتخابات آینده جلوگیری کند و هم با تغییر جهت نگاه‌ها، اشتباهات تیم قبلی مذاکره کننده هسته‌ای را سرپوش بگذارند.
وی در ادامه افزود: در راستای این هدف، «عسگری» چند نفر از کارشناسان سازمان انرژی اتمی را که با تیم و تفکرات آقای روحانی همراه بودند، جهت بازجویی به ستاد خبری و مکان‌های دیگر فرا خواند و از آن‌ها با دادن «وعده و وعید» یا ایجاد «رعب و وحشت» درخواست همکاری نمود. وی به دنبال آن بود که این افراد طی یک «فرآیند اعتراف‌گیری» ساختگی، اعتراف کنند حسن روحانی «جاسوس غرب» است.
 کمیسیون برجام مجلس؛ عسگری در حال نطق
این فرد آگاه با اشاره به افشاگری‌های خانواده هاشمی رفسنجانی، پس از حضور بازجوی «مهدی هاشمی» در جلسات تخریب برجام مجلس گفت: یکی دیگر از افرادی که «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» برای وی پرونده سازی کرد، «شاهین دادخواه» مشاور پیشین حسن روحانی در شورای‌عالی امنیت ملی است که دوبار قبل از بازداشت، توسط این «بازجوی ناخوب»،‌ بازجویی شده است. عسگری طی بازجویی دادخواه، برای رسیدن به اهداف گروهی و باندی عماریون، از هیچ روش غیر انسانی کوتاهی نکرد.
این منبع آگاه گفت: پس از صدور حکم نیز، دست پنهان عسگری ‌و دوستانش برای ایجاد شرایط سخت در زندان و محروم کردن دادخواه از حقوق اولیه یک زندانی (حق مرخصی، امکان درمان پزشکی و نداشتن ملاقات هفتگی با خانواده‌) فعال بوده است.
وی در ادامه افزود: «شاهین دادخواه » در حالی پنجمین سال بازداشت خود را طی می‌کند که پس از آغاز روند تعطیلی بند ۳۵۰ اوین (بند زندانیان سیاسی)، ابتدا به قرنطینه بند هفت و سپس به بند هشت این زندان منتقل و بدون در نظر گرفتن قانون «تفکیک جرایم زندانیان» در کنار زندانیانی با جرایم مالی، دزدان دریایی و… نگهداری می‌شود. این همراه تیم مذاکره کننده هسته‌ای دولت اصلاحات، با اشاره شرایط سخت و فشارهای اعمال شده بر این زندانی سیاسی و برشمردن آن‌ها بیان کرد: «با تغییر دولت احمدی‌نژاد و روی کار آمدن روحانی، نه تنها شاهد بهبود شرایط و برخورداری دادخواه از حقوق اولیه یک زندانی نبوده‌ایم، بلکه با گذشت زمان بر فشارهای فرا قانونی برای پرونده سازی مجدد علیه این عضو تیم مذاکره کننده هسته‌ای افزوده شده است.»
وی در ادامه افزود: «به طور مثال آقای دادخواه زمانی که در بازجویی و سلول انفرادی بود پدرش را از دست داد. تا مدت‌ها بازجویانش، نیز این خبر را از او پنهان کرده تا بتوانند از آن به عنوان یک حربه در آزار بیشتر و شکستن روحیه این زندانی بهره گیرند. حتی پس از بیان این خبر متالم کننده، با درخواست مرخصی و حضور وی بر سر خاک پدر نیز مخالفت کردند، حتی با حضور در مراسم چهلم و سالگرد پدر مرحوم‌اش.»
 کمیسیون برجام مجلس؛ عسگری سمت راست تصویر
این منبع نزدیک به تیم مذاکره کننده هسته‌ای دولت اصلاحات، با اشاره وضعیت بیماری و نارسایی کلیه این زندانی سیاسی و عدم همکاری مسؤلان جهت فراهم کردن امکان درمان یادآور شد: «علی‌رغم تشخیص پزشکان بهداری زندان مبنی بر نیاز به مراجعه دادخواه به بیمارستان تخصصی جهت آغاز درمان و جلوگیری از صدمات جبران ناپذیر بیماری در آینده و حتی با تقبل پرداخت تمام هزینه‌های درمان توسط این زندانی سیاسی، تا این لحظه هیچ‌گونه پاسخ روشنی مبنی بر موافقت یا مخالفت رسمی و مکتوب به خانواده وی داده نشده است.»
وی در ادامه افزود: «در آخرین پیگیری‌ها هم پس از چندماه امروز و فردا کردن و به هفته دیگر حواله دادن و درد کشیدن‌های مداوم زندان سیاسی بیمار، دادستان تهران به وکیل وی گفت: «چرا می‌خواهید این همه هزینه کنید، به زودی آزاد می‌شود. انشاءالله آن زمان راحت‌تر پیگیر درمانش خواهید بود!»
این منبع آگاه، به یکی از نکات مهم و غیرقانونی اعمال شده در پرونده «دادخواه» پرداخت و گفت: ثبت نام «شاهین دادخواه» در لیست زندانیان با نام مستعار، موجب شده امکان حق ملاقات هفتگی به طور دو طرفه از وی و‌ خانواده‌اش سلب شود. این موضوع خود نشان‌دهنده وجود برنامه‌ای هدف‌مند به منظور جلوگیری و بی‌ثمر کردن پیگیری‌های خانواده این زندانی در مجامع بین‌المللی‌است.»
وی در انتها افزود: «در یک‌سال گذشته در چند نوبت خانواده وی با مدد گرفتن از وکیل خصوصی، خواهان فراهم شدن شرایط ملاقات با این زندانی شده‌اند که در نهایت اردیبهشت ۹۴، پیش از آغاز ماه رمضان با وعده کنار هم بودن خانواده در عید فطر، تلویحا به آن‌ها گفته شد نیازی به این‌کار نیست، فقط کافی‌است تا عید فطر صبر کنید. بدین ترتیب باز هم به دلایلی که مشخص نیست، تا این زمان (مهر۹۴) که چند ماه از ماه رمضان و عید فطر گذشته، حق ملاقات هم‌چنان از آن‌ها دریغ شده است.»
شاهین دادخواه متولد ۱۳۵۰ کار‌شناس سیاسی، امنیتی کشورهای خاورمیانه است که لیسانس خود را از دانشگاه ناپل ایتالیا، فوق لیسانس را از داشگاه بیکنت آنکارا در ترکیه و دکترای خود را در رشته روابط بین‌الملل از دانشگاه مادرید اسپانیا دریافت کرده است. وی که در سمت مشاور در شورای‌عالی امنیت ملی و جزو اعضا مذاکره کننده هسته‌ای تیم حسن روحانی مشغول به کار بوده، سابقه شرکت در مذاکرات ایران- آمریکا در افغانستان، شرکت در مذاکرات سه جانبه ایران- عراق- آمریکا در سال ۸۶ به سرپرستی کاظمی قمی سفیر ایران درعراق و همکاری با مرکز مطالعات استراتژیک را در کارنامه خود دارد.
به گزارش «سحام» یکی دیگر از افرادی که قربانی مطامع باندی و گروهی «امیرحسین/ حمیدرضا عسگری» گردیده، «هنگامه شهیدی» فعال عضو حزب اعتماد ملي و مشاور مهدي كروبي ، روزنامه نگار و فعال حقوق بشراست که پیش‌تر جزو لیست بازداشت شدگان در کودتای انتخاباتی سال ۸۸ قرار داشت و پس از شکنجه‌های فراوان، با تحمل ٦ سال زندان، آزاد شد.
یکی از نزدیکان این زندانی سیاسی سابق در گفت وگویی با خبرنگار «سحام»، از فشارهای جسمی و روحی وارده به این زندانی در طول مدت بازداشت پرده برداشت.
وی به خبرنگار «سحام» گفت: از زمان بازداشت هنگامه شهيدي، «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» به عنوان سرتيم بازجويي حضور داشته و به شخصه وي را مورد ضرب و شتم هاي شديد و فحاشي و بي حرمتي قرار داده است تا از وي اعتراف بگيرد به عنوان جاسوس انگليس به مهدي كروبي مشاوره داده و خط دهي كرده است تا مردم به خيابانها بريزند.
اين منبع آگاه با اشاره به تهديدات مكرر هنگامه شهيدي به اعدام از سوي «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» خاطرنشان كرد: در زمان بازداشت ايشان تا ٤٥ روز هيچ فردي حتي خانواده وي در جريان مكان نگهداري او نبودند و نام وي حتي در ليست زندانيان قانوني اوين ثبت نشده بود.
به گفته اين منبع آگاه پس از ضرب و شتم هنگامه شهيدي توسط «اميرحسين/ حمیدرضا عسگری» حتي بهداري اوين از پذيرش او به جهت وخامت وضع سر باز زده بود و وي چندين نوبت با بدترين وضع جسمي به بهداري اوين منتقل شده بود.
اين منبع آگاه اضافه كرد: خانم شهيدي چندين مرتبه به رييس زندان اوين نامه نوشته و گزارش وضعيت خود را اعلام كرده بود كه رييس وقت زندان اوين به جهت پيگيري وضعيت وي از كار بركنار شد.
اين منبع آگاه در پایان گفت: خانم شهيدي هم‌چنان درگير مشكلات به وجود آمده پس از آسيب‌هاي سال ٨٨ است.


سباستین کاستلیو؛ و سوختنِ «سِروِه‌تُس» در آتش
گذشته؛ پیش‌درآمد اکنون است 
 
 

در ادامه بحث تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک به وقایع قرن شانزدهم میلادی؛ اصلاحات پروتستانی(۱)، استبداد دینی در زمان «ژان کالوَن»(۲) و خروش «سباستین کاستلیو»(۳)که با ایستادگی دلیرانه در برابر مرتجعین جانب ستمدیگان را گرفت، می‌رسیدم اما فعلاً چندین سده قبل از میلاد و زمان مرگ سقراط هستم و تا آن وقت کی مُرده و کی زنده...
...
با حضور کالوَن (از روحانیون برجسته پروتستان که مذهب کالوَنی از او و افکارش شکل گرفت)؛ ژنو سوییس مرکز آیین پروتستان شد و روحانیون زمام قدرت را بدست گرفتند و نظامی سخت و خشن بر شهر برقرار شد.
ژنو اگرچه امروزه بخشی از خاک سو‌ییس است، اما در قرن شانزدهم دولت شهر کوچک و مستقلی به شمار می‌آمد و کالوَن در آن برو و بیای زیادی داشت.(هرچند وی نه یک سو‌ییسی، بلکه یک فرانسوی بوده است)
در آن اوضاع درهم و برهم و شیر تو شیر؛ بازی با دین و آزادی،‌ همه‏‏ مردم را به خودی و غیرخودی نقسیم نمود و مخالفین و معترضین تحت پیگرد قرار گرفتند.
فرهیختگان با بگیر و ببند؛ و با برچسب کفر و بی ایمانی روبرو می‌شدند و مردم مجبور بودند به باید و نبایدهای حکومت دینی گردن نهند.
با تصمیمی که به نظر شماری از پژوهشگران؛ کالوَن هم در آن بی‌نقش نبوده است، ۲۷ اکتبر ۱۵۵۳ میلادی مرتجعین، پزشک اسپانیایی «میکائیل سِروِه‌تُس»(سِروِتوس)(۴) را به دلیل تأویل ویژه از مقوله تثلیث(۵) و تفاوت برداشت از کتاب مقدس، در آتش زنده زنده سوزاندند.
البته برخی گفته‌اند گرچه کالوَن؛ مخالف‌خوانی‌های سِروِه‌تُس را تأیید نمی‌کرد و پیشتر گفته بود اگر به ژنو بیاید زنده برنمی‌گردد اما برخلاف آنچه بر سر زبانهاست، سوزاندن وی از دست کالوَن خارج بود بویژه که جلو تر، کاتولیکها چنین تصمیمی را در باره وی گرفته بودند و اگر از زندان وین فرار نکرده بود حتماً اجرا می‌شد از این گذشته، کالوَن در زمان سوزاندن سِروِه‌تُس، هنوز شهروند ژنو نبود و تصمیم را اولیای کلیسا و شورای شهر(۶) گرفتند.(۷)
گفته می‌شود وی به جای حذف سِروه‌تُس پیشنهاد تبعید وی را داد که پذیرفته نشد. در برابر شورای کلیساها که برای سوزاندن او شتاب می کردند گفت حالا که تبعید او را قبول ندارید لااقل به شکل دیگری او را به قتل برسانید و نسوزانید. باز هم پذیرفته نشد.
گویا مارتین لوتر هم موافق آن برخورد با سروه‌تُس نبوده‌است. (در دافعه دستگاه تفتیش عقاید و استبداد دوران کالوَن، هستند کسانیکه معتقدند همه آن جنایات زیر سر کالوَن بود و او حتی دستور داد سروه‌تُس را باچوب سبز تر بسوزانند تا به مدت طولانی تر در آتش باشد و زجر بکشد)
...
سِروِه‌تُس که کتابی درباره گردش خون(۸) و علل بروز بیماری‌ها، منتشر کرده بود؛ «جُرم»ش، نوشتن مکتوبی بود علیه تثلیث و پایه و تعریف گناه. می‌گفت تعریف و برداشت کلیسا از گناه من‌در‌آوردی‌ست و در انجیل چنین چیزی نیست. وی در رساله‌ای به نام «در باب خطاهای تثلیث»(۹) نوشت مبدأ تثلیث یعنی ایمان به اَب و ابن و روح‌القدس از ابداعات کلیسای کاتولیک است.
این برداشت؛ خشم کاتولیک‌ها را برانگیخت و او را در وین دستگیر کردند. سِروِه‌تُس از زندان گریخت اما در سر راه خود به اسپانیا؛ وارد ژنو (که کاتولیک‌ها حرف اول را نمی‌زدند) شد بلکه از آزار در امان بمانَد اما جّر و بحث وی با کالوَن و دیگران به جایی نرسید.
سِروِه‌تُس با کالوَن چندین نامه رد و بدل کردند و کالون ضمن تآکید روی این مسئله که من از شما نفرتی ندارم به صراحت نوشت برای باورها و حرمت آن و...از آهن هم سخت‌ترم و کوتاه نمی‌آیم.(۱۰)
درواقع سِروِه‌تُس به خاطر اختلاف نظر در بعضی اعتقادات و باورها، از سوی اولیای کلیسا که شورای شهر را در اختیار داشتند به کفرورزی محکوم شد.
...
بعد از آن واقعه هولناک؛ «مارتین سیلاریوس»(۱۱) و «للیو سوزینی»(۱۲) که خود کشیش بودند، همچنین «جورجو بیاندراتا»(۱۳)، «پیلترز کونیانزا»(۱۴) و «براچه پولتسه»(۱۵)برآشفتند و آن برخورد را دون شأن مسیح و غیر انسانی دانستند.
ولتر هم آتش زدن سروه‌تُس را وحشیانه و توهین به همه مردم دنیا تفسیر کرده‌است.(۱۶)
...
بعد از واقعه سباستین کاستلیو که خودش کتاب مقدس را به زبان فرانسه و لاتین ترجمه کرده بود به اعتراض برخاست و نوشت:
چه کسی در زمانه ما به مسیح می‌گرود، وقتی یه اسم او، حلقوم می‌شکافند و با آتش و شمشیر خون می‌ریزند؟
چه کسی رغبت می‌آورد مسیح را خدمت گذارد وقتی ببیند کسانی که بر قهر قدرت چنگ انداخته‌اند دیگرانی را که با ایشان در نکته‌هایی هم آوازی نمی‌کنند به نام مسیح در آتش می‌افکنند و می‌سوزانند، با آنکه فریاد مظلومانه‌شان از میان شعله‌ها به آسمان می‌خیزد که به مسیح ایمان دارند؟
...
کاستلیو معلمی فقیر بود و از همان آغاز به فرجام خود در مبارزه با استبداد زمانه آگاهی داشت و می‌دانست با دستی تهی مقابل مرتجعین ایستاده است. با این حال دست از روشنگری نکشید.
...
در آن روزگار؛ پاسداران حکومت دینی نه فقط حضور مردم در مجالس مذهبی را کنترل می‌کردند، بلکه به چگونگی رابطه زن و شوهرها با همدیگر و حتی به لباس مردم و ترانه‌هایی که می‌خواندند نیز گیر می‌دادند. آنان وقت و بیوقت به خانه های مردم می ریختند و پس از جستجو در کتابها و صندوق خانه‌ها، از اهل منزل جدا جدا بازجویی می‌کردند تا ببینند فلان دعا را حفظ هستند یا نه یا در محالس وعظ حاضر بوده‌اند یا نه
...
با پی‌گیری آنان همه برای هم گزارش داده و جاسوسی می‌کردند.
امثال کاستلیو، حق داشتند که آن فضای سنگین را برنتابند.
نهضت اصلاح دینی البته آثار مثبت و تعیین‌کننده‌ای هم به جا گذاشت اما در مراحلی به اختناق آلوده شد و به دست‌انداز افتاد. ...
تجربه نشان داده است که نهضتها و رهبران آنها در دوره‏ تأسیس؛ بسیار آرمانی می‏اندیشند و در برابر افراد به‏ لحاظ اخلاقی فروتن و از نظر سیاسی و اجتماعی آزادی‏ خواه‏ می‌نمایند، اما چون به دوره‏ی استقرار و حاکمیت می‏رسند هوا بَرِشان می دارد. اهداف و ادعاهای پیشین را از یاد می‏‌بَرند و در مواردی‏ در جایگاه همان کسانی قرار می‏گیرند که با آنها مبارزه‏ کرده‏اند و همان کارهایی را انجام می‏دهند که مورد اعتراض خود آنان بوده‌است.
کاستلیو معتقد بود باورها و تجربه‌ها امری درونی هستند و نمی‌توان با اِعمال فشار بر معتقدان به یک اندیشه، از علاقه آنان به آن دیدگاه کاست.(۱۷)
او بر سر امثال کالوَن فریاد می‌کشید به من بگویید در کجای کتاب مقدس آمده‌است که انسان به خاطر باور و عقایدش باید کشته شود؟ سِروِه‌تُس ها باید به اتهام کفر در آتش بسوزند، حال آن که در میانه آتش هم خدا و مسیح را صدا می‌زنند. کجا آنها کفر ورزیده‌اند؟
«باید قاتلین سخت‌دلِ سِروِه‌تُس خودشان را نامسیحی از دین برگشته بخوانند، زیرا پی‌گشتِ رانده‌شدگان از کلیسا به زور اسلحه و دریغ‌ورزیدن حقوق انسانی از ایشان، نامسیحی‌گری است و از دین‌برگشتگی»
آیندگان از خود خواهند پرسید: چه شد پس از آن که روشنایی صبح یک بار بردمیده بود، ما دیگربار مجبور شدیم در ظلمت روزگار بگذرانیم؟
«ای مسیح آیا وقتی در میانه میدان شهر به نام تو قصابی هولناکی را به راه می‌اندازند و دگراندیشان را به شعله های آتش می‌سپارند، حضور داری؟»
...
کاستلیو، راه نجات بشر از تفتیش، شکنجه، زندانی شدن و اعدام را رواج مدارا می‌داند و بس.
شگفتا که «درست از نظام کالوَنی که در پی محدودکردن آزادی‌های فردی بود، فکر آزادی سیاسی زاییده می‌شود و نخستین سرزمین‌هایی که از کالوَنیسم اثر پذیرفته بودند، چون هلند، انگلستانِ کرامول و ایالات‌متحده امریکا، مشتاقانه به نظریه حکومتی آزادمنشانه و مردم‌سالارانه روی می‌برند و به آن میدان می‌دهند. در واکنش به آن روحیه سخت‌گیرانه یکی از مهمترین اسناد دوران جدید، یعنی بیانیه استقلال امریکا، نشأت می‌گیرد که آن نیز به نوبه خود، بر اعلامیه حقوق‌بشر در فرانسه اثر نمایان می‌گذارد.»
...
در اروپا، کاستلیو یکی از گمنام ترین اصلاح طلبان دینی محسوب می‌شود و اروپائیان؛ به طور عام، لوتر و یارانش را برجسته کرده‌اند، حال آن که کاستلیو نیز اندیشه اصلاح دینی را مطرح ساخت و آزادی اندیشه و مداراگرایی را بر زبان جاری ساخت و سال های سال، هزینه یِ گزافِ زندگی مخفی و محرمانه را برای خود برگزید.
...
کاستلیو گوشه‏‌هایی از عهد عتیق و جدید را که جنبه‏‌های نمایشی دارد در قالب گفتگو به زبان لاتین بر‏گرداند و کتاب مقدس را به فرانسوی ترجمه نمود. اما هواداران کالوَن در آن اما و اگر کردند و اجازه چاپ ندادند. کاستلیو پس از مدتی از مقام معلمی‏ عزل و از ژنو اخراج شد. مدتی در تعقیبش بودند بویژه که او دوست بازرگان نیکوکاری بود که از دید هواداران کالون کافر محسوب می‌شد و جسدش را از قبر درآورده، سوزانده بودند.
کاستلیو هم به دلیل ارتباط با این فرد متهم به کفر و الحاد گردید و در تعقیبش بودند. کاستلیو عاقبت در فقر و نداری درگذشت.
پروتستانها خود نیز از بیداد زمانه در امان نماندند و کشتار سن-بارتلُمه(۱۸) دامن شمار زیادی از آنها را گرفت. کشتار سن-بارتلُمه سرکوب گسترده و خونین پروتستان‌های فرانسوی کالوَینیست در جریان جنگ‌های مذهبی فرانسه و به سال ۱۵۷۲ بود. این فاجعه به دست شارل نهم(۱۹)، پادشاه وقت فرانسه، صورت گرفت...
...
توجه داشته باشیم که جنبش اصلاح دینی از نظر پرداختن به آزادی سیاسی گرایش و نتایج واحدی نداشته‌است. در میان رهبران اصلاح دینی شخصیت‌هایی چون هولدریخ تسوینگلی(۲۰) آشکارا با استبداد مخالفت می‌کردند. نباید افکار قاتلین سِروِه‌تُس را با کل پروتستانتیسم که مضمون و جوهر آن پروتست و اعتراض علیه خرافات بود؛ و تاثیرات اقتصادی- اجتماعی آن قابل انکار نیست، یک‌کاسه کنیم.
پانویس
1)   The Protestant Reformation
2)   (۱۵۰۹-۱۵۶۴) John Calvin
3)   (۱۵۱۵-۱۵۶۳) Sébastien Castellio
4)   (Michael Servetus (۱۵۱۱- ۱۵۵۳
5)   تَثلیث یا سه‌گانه‌باوری یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روح‌القدس می‌باشند. این سه ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند. مورّخین عموماً توافق نظر دارند که کتاب مقدس هیچ جا آشکارا تثلیث را بیان نکرده‌است. Michael D. Coogan, The Illustrated Guide to World Religions, p.65, Oxford University Press
6)   city's Protestant governing council
8)   برخلاف آنچه به غلط شایع شده؛ کتاب سِروِه‌تُس درباره گردش خون، و علل بروز بیماری‌ها، جُرم او نبود. مسئله مرتجعین تأویل و تفسیر وی از مقولاتی چون تثلیث و «گناه» بود.
9)   On the Errors of the Trinity. De Trinitatis Erroribus
10) "I neither hate you nor despise you; nor do I wish to persecute you; but I would be as hard as iron when I behold you insulting sound doctrine with so great audacity."
11)  Martin Cellarius
12)  Lelio Sozzini
13)  Giorgio Biandrata
14)  (The Polish Brethren (Bracia Polscy
15)  (Piotr of Goniądz (Piotr z Goniądza
16)  “The arrest of Servetus in Geneva, where he did neither publish nor dogmatize, hence he was not subject to its laws, has to be considered as a barbaric act and an insult to the Right of Nations.” Voltaire
17) The Right to Heresy: Castellio against Calvin (حق ارتداد: کاستلیو علیه کالون)
18) Massacre de la Saint-Barthélemy
19) Charles IX of France
20) Huldrych Zwingli
...
کتاب وجدان بیدار
استفن تسوایگ (اش ته فان سوویک) Stefan Zweig در رمان «حق ارتداد: کاستلیو علیه کالون» دوران، زندگی و شخصیت سباستین کاستلیو را به تصویر کشیده‌است. این کتاب با نام‌های «وجدان بیدار: تسامح یا تعصب» و «کالون و قیام کاستلیو» توسط سیروس آرین‌پور و عبدالله توکل به فارسی ترجمه شده‌است.
کتاب فوق، زندگی سه شخصیت یعنی جان کالون، سباستین کاستلیو و میکائل سِروِه‌تُس را به یکدیگر پیوند می‌دهد.

Michael Servetus
Michael Servetus (1511–1553), was a Spanish theologian, physician, and Renaissance humanist. He was the first European to correctly describe the function of pulmonary circulation, as discussed in Christianismi Restitutio . He participated in the Protestant Reformation, and later developed a nontrinitarian Christology. Condemned by Catholics and Protestants alike, he was arrested in Geneva and burnt at the stake as a heretic by order of the city's Protestant governing council.
John Calvin
John Calvin (1509 – 1564) was an influential French theologian and pastor during the Protestant Reformation. He was a principal figure in the development of the system of Christian theology later called Calvinism,... 
Calvin was influenced by the Augustinian tradition. Various Congregational, Reformed and Presbyterian churches, which look to Calvin as the chief expositor of their beliefs, have spread throughout the world.
Calvin spent his final years promoting the Reformation both in Geneva and throughout Europe.
Sebastian Castellio
Sebastian Castellio (1515 –1563) was a French preacher and theologian; and one of the first Reformed Christian proponents of religious toleration, freedom of conscience and thought. In the preface to his Latin translation of the Bible Castalion defended religious toleration. He published, under the pseudonym..., in which he protested the execution of Servetus.
...
در همین زمینه
...
...