نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ بهمن ۱۴, شنبه


مشاور پیشین جمهوری اسلامی در نیویورک به سه ماه زندان محکوم شد

mediaدفتر نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل
احمد شیخ‌زاده که قبلاً به عنوان مشاور نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل کار می‌کرده، در نیویورک به سه ماه زندان محکوم شد. او در ابتدا متهم بود که در چارچوب فعالیت‌های اتمی ایران ملاقات‌هایی را ترتیب داده اما سرانجام دادگاه فقط جرم تخلف‌های مالی را علیه وی منظور کرد.
روز جمعه ٢ فوریه/١٣ بهمن، یک دادگاه فدرال در نیویورک، "احمد شیخ زاده" مشاور پیشین نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل را به سه ماه زندان محکوم کرد. شیخ زاده که تابعیت آمریکایی هم دارد، به اتهام‌ فرار مالیاتی و نقض قوانین تحریم‌های آمریکا بازداشت شده بود.
در این دادگاه، احمد شیخ‌زاده اتهامات وارده را رد کرد اما پذیرفت که دستمزد خود را از هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل به طور نقدی دریافت می‌کرده ولی آن را در اظهارنامۀ مالیاتی وارد نمی‌کرده است. بدین ترتیب اتهاماتی که با فعالیت‌های اتمی ایران مربوط می‌شد در دادگاه پذیرفته نشد و در نهایت شیخ‌زاده فقط به خاطر تخلف مالیاتی و نقض مقررات تحریم از طریق همکاری در ارسال پول به ایران، محکوم شد.
قبلاً دادستان‌های آمریکایی شیخ‌زاده را متهم کرده بودند که مقدمات دیدار بین یک دانشمند هسته‌ای مستقر در آمریکا را با مقامات ایرانی فراهم آورده است.
شیخ‌زاده که ۶١ سال دارد، در آخرین جلسۀ دادگاه ادعا کرد که بازپرس‌های پرونده با اتهام زدن به وی و با اعمال فشار، قصد داشته‌اند او را وادار کنند که اطلاعات مربوط به نمایندگی ایران در سازمان ملل را به آنها منتقل نماید. او پس از صدور حکم به خبرنگاران گفت که محاکمه‌اش "ناعادلانه" بوده است.

برخی انقلابیون ازگذشته ی انقلابی خود اظهارپشیمانی کرده اند و برخی هم که حتی یک سیلی و یک روز زندان و فقر و در بدری و تبعید در دروان شاه را نداشته و از نعمات آن هم بهره می بردند،اکنون باسوار شدن برخرمراد(قدرت سیاسی و رسانه ای)صد آتشه انقلابی شده اند.

محمد شوری: انقلابی سزارینی!

shori Mohamadبرخی انقلابیون ازگذشته ی انقلابی خود اظهارپشیمانی کرده اند و برخی هم که حتی یک سیلی و یک روز زندان و فقر و در بدری و تبعید در دروان شاه را نداشته و از نعمات آن هم بهره می بردند،اکنون باسوار شدن برخرمراد(قدرت سیاسی و رسانه ای)صد آتشه انقلابی شده اند.
برخی مخالفین"جمهوری 
آخوندی ولایت فقیه"[ج.آ.و.ف]،همچون مخالفین شاه، (که 

مثلاکشته های۱۷شهریوررا۱۷هزارنفر عنوان 

کردند)بخاطرنفرت خودازاین رژیم، و بدلیل استبداددینی(که 
ازهمه ی استبدادها بدخیم تراست) و فساد و سیر 
قهقرایی آن،علاوه براینکه بانگاه سیاسی کنونی و حال 
فعلی خود،عملکرد [ج.آ.و.ف] را آنالیز و باصطلاح دیدگاه 
کارشناسی خودرا بخورد ملت می دهند،دروغ های 

شاخداری راهم به یُمن اینترنت،ماهواره،وشبکه های 

اجتماعی به این نظام می چسبانند!
اینهادریک چیزباآنها_موافقین[ج.آ.و.ف]_ مشترک 
هستندوآن 
قرنطینه کردن مردم درعدم وقوف کامل به واقعیت وحقیقت 
درست و ناب است.
فسادوتباهی آنقدردر[ج.آ.و.ف]مشمئز کننده شده است که هرگروه وهرشخصیت حقیقی و حقوقی سیاسی می تواند بسهولت دراین آنارشیسم خبری،هر خزعبلاتی را هم بخورد ملت بدهد.
ازسوی دیگر،
اعتراضات مردمی همیشه بازتاب ناراضی بودن از وضع موجود است.
همانطورکه بایک نوشته و مقاله در روزنامه ی  اطلاعات بنام"رشیدی مطلق"، منجربه انقلاب بهمن۵۷شد،جنبش سبز۸۸و قیام دی۹۶نیزبازتاب ناراضی بودن مردم است و منشا آن توسط جایی وافرادی  خاص  بود،ولی پایانش دیگر دست آنها نبود و نیست!
همانطورکه عده ای ازاصلاح طلبان حکومتی(درجنگ قدرت برای تصاحب قدرت پس از خامنه ای)درانتخابات گذشته_که به فنته۸۸معروف شد_به تصور اینکه با دسیسه ی حاکمیت و شمارش"صندوق سایه" بجای صندوق اصلی رای،احمدی نژادازآن بیرون آمده است،(ودر حقیقت حضرت آقا(خامنه ای)دوست نداشت میرحسین موسوی_که نخست وزیرمحبوبش نبودوبه اجبارخمینی نخست وزیر شد_اینباررئیس جمهورش شود)عکس العمل نشان دادند، عکس العملی که بابازتاب وسیع آن از سوی مردم به«جنبش سبز»معروف شد.به نحوی که ادامه و شعارهای آن دیگر دست ایشان نبود.ولذا برخی آقایان به هر دلیل (یابه دلیل تبانی باحاکمیت برای موجه دانستن عدم ادامه ی  همراهی شان با جنبش سبز ودلیلی برای سکوت  خود و یافرض واقعی بودن زندان)به زندان رفتند(والبته زندانی که برای برخی هتل اوین بودوتنهامصاحبه ی مطبوعاتی با خبرنگاران در زندان راکم داشت!!)وراس آنها،یعنی کروبی ومیرحسین رادرحصر کردند!
چرا؟
چون:
عکس العمل و بازتاب افکارعمومی بیش از حدانتظار بود و ازخط قرمزآقایان که خواستاراجرای ظرفیت های کامل قانون اساسی و دوران طلایی امام بودند،گذشت...
وهمینطورقیام اخیردی ماه۹۶نیزابتدایش راجناح مقابل درجنگ قدرت بارقیب فراخوان دادولی دیگرادامه اش دست خودشان نبود.
مردم مستاصل و ناراضی ازتبعیض و فساد هرفرصتی که بدست آورندخود جوش خرخودراخواهندراند؛منتها [ج.آ.و.ف] هم بیکارنمی نشیندوبا داشتن تجربه ی دوران انقلاب وبرخوردوعقب نشینی  های شاه،همراه بااضافه کردن چاشنی خشونت توسط اراذل و اوباش حکومتی و استیجاری اعتراض مدنی وآرام مردم را اینگونه خدشه پذیر و خنثی می کنندوبعدهم با ترس شعار سوریه ای شدن  ایران و بعلاوه  ی دادن شعارهای انحرافی به کمک ایادی خود درمیان تظاهرکنندگان،(به هنگام جوگیرشدن مردم)،باشعارهایی چون "رضاشاه روحت شاد"وطرفداری ازنوه  ی ایشان وذوق زدگی شبکه های ماهواره ای و رسانه های خبری خارج از ایران وموج کردن وسپس موج سواری،(که برخی هم بالطبع  بوی کباب می شنوند!!امانمی دانندکه خر داغ می کنند)، اینگونه قیام واعتراض مردمی را سعی دارند یاخاموش کنند و یالوث!
گفتنی ست رضاخان پهلوی همان زمان می خواست به جای سلطنت قاجار، «جمهوری:اعلام کند،ولی بدلیل مخالفت روحانیت _که«جمهوری»رامترادف با کفر و الحاد می دانست_ خود را شاه کرد و به  سلطنت رسید.
رضاخان پهلوی ازکجاآمد؟
باکودتایی که پشتیبانش بیگانگان  بود.
همانطورکه فرزندش«محمدرضا»نیزدر کودتای۲۸مرداد تاج وتخت از دست رفته را باکمک بیگانگان اعاده کرد.
همه  ی مستبدین درطول استبدادخود خدمات خوبی هم کرده اند،که بایددید کدام می چربد؟خیرشان یاشرشان؟و باچه نیت ودر چه وضعیتی؟حال گیریم که  رضاخان پهلوی آدم مثبتی درتاریخ است،رضاپهلوی دوم این وسط چکاره است؟
گیربم پدرتو بود فاضل ازفضل پدرتورا چه حاصل؟
اینجاست که می بینیم باشعارهایی که منشا آن معلوم است،به ضرب شبکه های ماهواره ای و مصاحبه های متعدد،دائم مثل یک بالن"رضاپهلوی دوم"به آسمان می رود وبه عرش اعلا!!
متاسفم برای آن اپوزیسیونی که هم سابقه مبارزاتی علیه سلطنت پهلوی را دارد و هم زیرتیغ رژیم آخوندی ولایت فقیه رفته است،ولی به صرف اینکه وی فرزند شاه بوده،او را در ردیف یکی از رهبران و جانشینان آتی ملت می خواهند بخورد مردم بدهند.
گیریم که مردم  در یک انتخابات آزاد به ایشان اقبال کنند،اگررئیس جمهوری شودفقط برای دو دوره است؛اماآنچه فعلا بازتاب بادکنکی داردبازگشت به تخت سلطنت است!!!
ایشان چه ویژگی خاصی دارد؟
جزاینکه فرزندشاه است؟
مگرایشان ژن مرغوب دارد؟
و این درحالی ست که ایشان باثروت مردم ایران و با کمک بیگانگان الان به اینجارسیده وهیچ وجه متمایزی در کارنامه  ی سیاسی ایشان نیست.
و متاسفانه تراینکه برخی هم درداخل و هم  در خارج ازایران شعارمی دهند:
"نوع حکومت آینده مهم نیست سلطنتی باشدیا جمهوری!!مهم توزیع عالانه قدرت در چرخه سیاست است"؟!!
این یک شعارعوام فریبانه ای ست که آخرش منتهی به استبدادمی شود.
فردی بیایدمثلا شاه باشدولی قدرت نداشته باشد!!فقط سلطنت کند!!
این حرف ها برای جامعه ی ایران شعر است.
«رضاپهلوی»نمی خواهد«مترسک»باشد می خواهدرضاخان یا همان «رضاشاه دوم»باشد.
حکومت آینده ی ایران باید"جمهوری" باشدو هر رئیس جمهوری هم فقط دو دوره بتواند درقدرت بماند.مثلایک دوره ی ده ساله ی دودوره ای؛ آنهم باحضورهمه ی  احزاب سیاسی ورسانه های  آزاد؛غیرازاین هر  اتفاقی درآینده ی ایران بوجود آیدعقیم است و همچون انقلاب بهمن۵۷سزارینی خواهدبود.
انقلاب۵۷ سزارینی متولدشد،امااجتناب ناپذیربود؛و دیر یا زود بساط سلطنت برچیده می شد.چون جایگاه«ایران» جمهوری  بوده و هست.
انقلاب۵۷ هرچند درحال حاضربدلیل کم فهمی و جهل قاصری ودرقرنطینه قرار گرفتن مردم وهمراهی برخی روشنفکران وسیاستمداران،به سلطنت فقیه تبدیل شد،ولی این  دلیل نمی شودبابازگشت ارتجاعی ورجوع به سلطنت،بخواهیم فرزندشاه(که درست یانادرست_بارای مردم پدرش ازسلطنت خلع  شده است)را ولی فقیه بعدی خودکنیم!!
دهم بهمن یکهزار و سیصد و نود و شش

متن پیام عباس امیر انتظام به مناسبت برگزاری مراسم دفاع از خیزش مردمی ایران در دی ماه ۱۳۹۶

متن پیام عباس امیر انتظام به مناسبت برگزاری مراسم دفاع از خیزش مردمی ایران در دی ماه ۱۳۹۶


Amirentezam-Abas-1 متن پیام عباس امیر انتظام به مناسبت برگزاری مراسم دفاع از خیزش مردمی ایران در دی ماه ۱۳۹۶ 
پيام عباس اميرانتظام به مناسبت وقايع دی ماه ۱۳۹۶:
 
عزيزان هموطنم سلام، احتمالا مستحضر هستيد كه اينجانب چند سال اخير را بر اساس گواهی پزشكان معالجم در خارج از زندان به سر برده و بصورت مرخصی استعلاجی در منزل به سر مي برم، بلکه بيماری های عديده و سنگينم تا حدی كنترل شود.
 
در آذر ماه سال جاری، سی هشتمین سال محکومیت ناروایم را با سربلندی پشت سر نهاده و برغم رنج و خستگی بسیار زیادی که متحمل گردیده ام، با رضامندی به سال های از دست رفته می نگرم. سالهایی که به لطف خداوند، توانستم برای اثبات بی گناهی خود جانانه ایستادگی کرده و برای حیثیت و حقانیت تمام انسان هایی که صرفاً برای عقیدۀ خود رنج زندان را تحمل کرده، و یا جان شیرین خود را از دست دادند تا زندگی بهتری را از آن آیندگان نمایند، فریادها برآورده و صدای دادخواهی خود و آنان را به گوش جهان و جهانیان برسانم.
 
حال این گوش ها تا چه حد شنوا بوده اند را فقط خود و خدای بزرگ می دانند.
 
قریب به چهار دهه را نوشته ام و فریاد برآوردم و مبارزه کردم، و هرگز تا این لحظه در برابر ظلم و ناروایی سر فرود نیاورده ام؛ با وجودیکه شاید تنها بیان دو عبارت که نشانگر ندامت و درخواست عفو بنده از حاکمان بود، می توانست درهای آزادی را به روی من مجدداً گشوده و چشیدن طعم شیرین رهایی را برای من میسر گرداند!
 
خدا را شاکرم که به من صبر و قدرتی داد که تا امروز برای حقانیتم بایستم و مدعی باشم! مهر و محبت بی شائبه هموطنان قدرشناسم از پیر و جوان، چنان نیروی محرکه ای را برای من و همسرم فراهم آورد تا حتی چنین روزهای سخت بیماری را نیز با امیدواری سپری کنیم.
 
اما با اطمینان می توانم بگویم که در هیچ دوره ای به اندازه امروز مشوش و دل نگران نبوده ام.
 
آری، من عباس امیرانتظام، قدیمی ترین، مقاوم ترین و مبارزترین زندانی سیاسی و اکنون بعنوان پدر معنوی جامعه نگران «فرزندانم» می باشم. من امروز تشویش آن دارم که باز چه عواقبی پس از حوادث اخیر در انتظار مام وطن است. لذا این بار می خواهم تقاضای خود را نه تنها نزد جوامع مدافع حقوق بشر مطرح نمایم، بلکه روی سخنم با مسئولین حکومتی است که عهده دار اخذ تصمیمات قضائی و امنیتی کشور هستند.
 
در دی ماه سال جاری جنبش هایی در سراسر ایران صورت گرفت که نشانگر نارضایتی مردم از شرایط زندگی روزمره شان بود. مردمی که از بطن جامعه برخاسته و به هیچ گروه و حزب و تشکل خاصی متعلق نبودند. اما آنها بدون شک فرزندان این آب و خاک بوده اند که از فرط درد و جفای روزگار، به ضجه آمده و جان بر کف به خیابان ها آمدند، تا شاید بتوانند خواسته های برحق خود را به گوش مسئولین مملکت برسانند.
 
مگر کودکی که گرسنه است یا دردی دارد، از طریق صدای گریه والدین خود را هوشیار و آگاه نمی گرداند؟
 
این انسان هایی که به خیابان آمدند، چگونه باید دردشان را فریاد می زدند، به کدامین طریق از کدامین رسانه باید رنجشان را بازگو می کردند، تا التیامی بر دردهایشان پیدا کنند؟!
 
پس چرا در چنین شرایطی بایستی آنان را با عناوین ناصواب مورد خطاب قرار داد؟
 
این مردم نه خس و خاشاکند، و نه اغتشاشگر. اینها مخرب هم نیستند، مگر از ثروت ملی چیزی برای تخریب باقی مانده است؟
 
عزیزان باور کنید برغم توصیه پزشکان معالج که باید از هرگونه تنش و استرس به دور نگه داشته شوم، دیدن و شنیدن اخبار این روزها، خواب را از چشمانم ربوده و اشک را از چشمانم جاری کرده است.
 
بنابراین بر خود واجب می دانم که در این برهه حساس از زمان، از همه وجدان های بیدار، قلب های تپنده، و گوش های شنوا تقاضا نمایم یاری نمایند تا تجربه تلخ دهه ۶۰ و متعاقباً وقایع سال های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ را تکرار نشود تا نقاط سیاه و پاک نشدنی بیشتری در تاریخ معاصر کشور ثبت نگردد.
 
این بار نه بعنوان مبارزی خستگی ناپذیر، بلکه بعنوان نماینده همه عزیزانی که مرا لایق دریافت چندین جایزه حقوق بشری دانستند، و بعنوان مدافع حقوق فردی انسان ها، از همه دست اندرکاران تقاضا دارم تا فضای رعب و وحشت را پایان داده، دستگیری ها را متوقف نموده و «فرزندانمان» را از زندان ها و اماکن نامعلوم آزاد کنند .
 
بیایید بجای پاک کردن صورت مسأله، به راه حل های ممکن بیندیشیم، فضایی را ایجاد کنیم تا مطالبات بر حق هموطنان با رعایت قوانین مدنی، مطرح گردند، مگر تا چه زمان با زدن افترا، توهین کردن و اعمال روش های بازدارنده غیر اصولی، می توان سر را زیر برف کرده و از مواجهه با حقیقت فرار نمود.
 
آیا بهتر نیست با بکارگیری شجاعت اخلاقی بپذیریم که اشتباهاتی فاحش و غیرقابل جبران صورت گرفته که هزینه آن را آحاد این جامعه یک تنه پرداخته است. وقت آن فرا رسیده که دنبال راه حل گشته و بابت خسارات وارده از این ملت نجیب و بزرگوار و بخشنده، دلجویی نمود.
 
اگر فرصتی باقی مانده باشد، آن را در اکنون باید جست، زیرا که فردا شاید آبستن حوادث ناگوارتری باشد. حوادثی که این بار قربانیان را گلچین نکرده و جامعه به یکباره نابود خواهد گردید.
 
آیا ما واقعاً به دنبال وقوع چنین فاجعه ای هستیم؟
 
آیا باید ایران و ایرانی در انتظار چنین سرنوشتی باشد؟
 
عزیزان در شرایط بسیار حساسی به سر می بریم و ملتمان بیش از هر زمانی آسیب پذیرند. وقت آن فرا رسیده که عاقلانه گذشته را بازنگری کرده و فرصت تاریخی به خود آمدن را از دست ندهیم.
 
خداوندا به درگاهت شاکرم که اگر طی سال ها مرا در شرایط دشوار و غیر قابل تصور قرار داده ای، اما قدرت و جسارت تحمل آن را نیز به من عطا فرمودی. امروز یک آرزو دارم که تا هستم مرا از آن محروم مگردان، و آن استمرار سربلندی ایران و ایرانیست، آرزو دارم که تمامیت وطنم ایران که تا آخرین نفس آن را ترک نخواهم کرد، همواره حفظ گردیده و به اعتبار هموطنانم در هر کجای گیتی که هستند، خدشه ای وارد نگردد.
 
پاینده باد ایران، مانا باد عزت نفس ایرانی، و هموار باد راه آزادی و آزادگی
 
عباس امیرانتظام،
تهران،
۷ بهمن ۱۳۹۶ 

نامدارانی که عبا وعمامه خود را دورریختند

نامدارانی که عبا وعمامه خود را دورریختند

Thu 1 02 2018 

مسعود نقره کار

 masoud-noghrekar5.jpg
کم نیستند نامداران عرصه فرهنگ و سیاست که درنوجوانی و جوانی طلبه و آخوند بودند اما به محضِ گام گذاردن به پهنه خرد و انش و آگاهی ، داوطلبانه طلبگی و آخوندی وانهادند وعبا وعمامه دورریختند. دراین یادداشت به نام برخی ازآنان و پاره‌ای ازکارهای‌شان اشاره شده است.

کم نیستند بزرگان و نامداران عرصه فرهنگ و سیاست که درنوجوانی و جوانی "طلبه و آخوند" بودند اما با گام گذاردن به پهنه خرد ودانش و آگاهی ، داوطلبانه طلبگی و آخوندی وانهادند و عبا و عمامه دورریختند. 

دراین یادداشت به نام برخی از آنان و پاره‌ای از کارهای‌شان اشاره شده است.( درعرصه سیاست نیر بوده اند افرادی که لباس طبلگی و آخوندی کنارگذاشتن و یا ازآن منع وخلع شده اند، مثل شمس قنات آبادی و... که پرداختن به آن ها مطلبی دیگر می طلبد).

چند جمله در باره عبا و عمامه

در میهن ما "عبا و عمامه" شناسنامه، کارت شناسائی و معرف ِافرادی ست که طلبه وآخوند و روحانی نام دارند. 

عبا جامۀ بلند و گشادی ست جلو باز با آستین های کوتاه یا بدون آستین. معمولا در کشورهای عربی ودیگر کشورهای اسلامی به تن می کنند. به عنوان لباس رسمی روحانیون وآخوندهای شیعه جا افتاده است. به رنگ های مختلف به ویژه سفید، سیاه و قهوه ای ( شتری) وجود دارد. اهل تشیع بر این باورند که محمد، پیامبرشان فاطمه و علی و حسن وحسین را در زير عبايي جمع كرد، و گفت : "خدايا اينان اهل بيت من هستند" و چون محمد اينان را زير عبا و كسايي يمني جمع كرد به آل عبا يا اصحاب كساء معروف شده اند.

عمامه یا دستار پوششی برای سرِآخوندها ست، پارچه‌ای نازک که دورسر و معمولاً روی عرقچین یا روی نوعی شبکلاه پیچیده می شود.غالبا" از جنس پارچه وال و به طول ۶ تا ۱۱ متر است.عمامه رنگهای مختلفی دارد، سیاه و سفید و سبز و شیرشکری و ... که هر کدام اختصاص به گروه معینی دارد. بستن عمامه یا عمامه پیچی، منبع درآمد " عمامه پیچان " نیزبوده و هست، که مستحباتی هم دارد. عمامه تاج عربی ست که پس ازاسلام، درسراسر کشورهای اسلامی رواج یافت و پوشش فضلا و علمای دین تلقی شد. 

می گویند عمامه‌ای که محمد برسرمی گذاشت، سحاب (ابر) نام داشت و آن را بر طبق بعضی روایات به علی بخشید. محمد عمامه های متفاوت داشت، حرقانیه که متمایل به سیاهی بود، قطریه عمامه ای که از قطرمی آوردند و نوعی از بردیمانی که تقریبا قرمزرنگ بود، البته محمد عمامه زرد رنگ هم بر سر می گذاشت. این که به چه دلیل عمامه سادات سیاه وعمامه عموم سفید است ناروشن است . " امام صادق فرمود، آن روز که پیامبر مکه را فتح کرد و به مسجد الحرام داخل شد عمامه سیاه بر سر داشت." عمامه سفیدرنگ در بین مردان مسلمان نشانه آن است که فرد دانشمند یا شیخی است که زمرۀ سادات نیست اما عمامه سیاه رنگ نشانهٔ سید بودن شخص است.این ترکیب و تقسیم بندی فقط در بین شیعیان رایج است. طلبه ها بعد از پنج سال تحصیل مراسم عمامه گذاری دارند. معمولا در اعیاد اسلامی در حوزه های علمیه جشنی برگزار می شود که طلاب توسط مراجع عمامه بر سرمی گذارند. 

علامه محمد قزوینی

درخودنوشتِ محمد قزوینی(۱۱ فروردین ۱۲۵۶ تهران - ۶ خرداد ۱۳۲۸ تهران)، ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ نوشته است:
" اسم این جانب محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مؤلفین اربعه نامه دانشوران است و تراجم احوال نُحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و شرح حال مختصری از او در کتاب المآثر و الآثار مرحوم محمدحسن خان اعتمادالسلطنه مسطور است ...تولد این جانب در طهران در محله دروازه قزوین در پانزدهم ربیع‌الاول سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری قمری است. تحصیلات علوم متداوله اسلامی را در همان طهران طی کرده‌ام. صرف و نحو را در خدمت پدرم و خدمت مرحوم حاج سید مصطفی مشهور به قنات آبادی در مدرسهٔ معیرالممالک و فقه را در خدمت همان بزرگوار و مرحوم حاج شیخ محمدصادق طهرانی، مدرس همان مدرسه و سپس در محضر مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری، کلام و حکمت قدیم را در خدمت مرحوم ملامحمد آملی در مدرسهٔ خازن الممالک، و سپس اصول فقه خارج را در محضر درس مرحوم افضل المتاخرین آقا میرزا حسن آشتیانی (صاحب حاشیهٔ مشهور بر رسائل مرحوم شیخ مرتضی انصاری).... ". 

محمد قزوینی دو سال در لندن اقامت داشت و در این مدت با جمعی از خاورشناسان انگلیسی، و مشهورتر از همه ادوارد براون آشنایی یافت. ادوارد براون به او پیشنهاد کرد که کار تصحیح بعضی از کتاب‌های کهن فارسی را جهت نشر در سلسله انتشارات اوقاف گیب به عهده گیرد. در سال ۱۲۸۵ محمد قزوینی به منظور آغاز کار تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی که بهترین نسخه‌های آن در کتابخانه ملی پاریس بود عازم آن شهر شد و تا هشت سال بعد در پاریس مشغول به تحقیق بود. 

در سال ۱۲۹۴ که بر اثر جنگ جهانی اول امکان پیشرفت کارهای تحقیقی نبود، به پیشنهاد دوست قدیم خود حسینقلی نواب که به سمت وزیر مختار ایران در آلمان منصوب شده بود همراه او رهسپار برلین شد. دربرلین در انجمنی از ایرانیان تبعیدی مقیم برلین به اسم «کمیتهٔ ایرانی» وارد شد که به سرپرستی سید حسن تقی‌زاده با مساعدت دولت آلمان تشکیل شده بود و روزنامه کاوه را منتشر می‌ساخت. 

پس از پایان جنگ جهانی و رفع موانع سفر در سال ۱۲۹۹ به پاریس بازگشت و کار تصحیح کتاب‌هایی را که نیمه‌کاره مانده بود از سر گرفت. از آن هنگام با مساعدت محمدعلی فروغی مقرری سالانه‌ای از طرف دولت ایران درمورد او برقرار شد. همچنین از سوی وزارت فرهنگ مبلغی دراختیاراو گذاشته شد که از بعضی نسخ خطی نفیس عکسبرداری کند و به ایران ارسال دارد. 

علامه قزوینی در دوران طولانی اقامتش دراروپا به پژوهش و بررسی نسخه‌های خطی فارسی و عربی در مراکز پژوهشی مشغول بود. علاوه بر این با مراکز شرق‌شناسی اروپا آشنا شد و سعی کرد از این مراکز استفاده لازم را ببرد. مراکز شرق‌شناسی انگلیس، فرانسه، آلمان و ... از جمله مراکزی بود که وی در آنجا تجاربی ارزشمند آموخت. او در این مدت، با ایران‌شناسان و پژوهشگران نامداری همکاری کرد.

محمد قزوینی در سال ۱۳۱۸بعد از سی و شش سال زندگی درغربت به ایران بازگشت. 

علامه محمد قزوینی در ۶ خرداد سال ۱۳۲۸ در تهران درگذشت و در شاه‌عبدالعظیم در کنار مزار ابوالفتوح رازی دفن شد.

برخی ازکارها و آثار محمد قزوینی: 

تصحیح ها: مرزبان‌نامه/ المعجم فی معاییر اشعارالعجم/ چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی/ تاریخ جهانگشای جوینی/ دیوان حافظ/ سیاست‌نامه 
مقالات: بیست مقاله قزوینی، جلد اول (به کوشش ابراهیم پورداوود)۱۳۰۷/ بیست مقاله قزوینی، جلد دوم (به کوشش عباس اقبال آشتیانی)، ۱۳۱۳
نامه‌ها و یادداشت‌ها: نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده (به کوشش ایرج افشار)/ یادداشت‌های قزوینی، در ۱۰ جلد (به کوشش ایرج افشار)/ مسائل پاریسیه، در ۴ جلد (به کوشش ایرج افشار و علی محمد هنر)

جلال همایی

جلال‌الدین همایی (۱۳ دی ۱۲۷۸ در اصفهان –۲۹ تیر ۱۳۵۹ در تهران) نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضی‌دان و تاریخ‌نگار معاصر است. وی "قرآن را از حفظ داشت و در شعر تخلصش سنا بود". همایی با جفر، اسطرلاب و نجوم قدیم نیز آشنا بود. همایی درخانواده‌ای اهل ادب در اصفهان و محله قدیمی پاقلعه (از محلات جنوب شرقی قدیم اصفهان) متولد شد. وی مقدمات فارسی و عربی را نزد پدر و عموی خود آموخت. نحوه صحیح خواندن آیات قرآن و ابیات حافظ و سعدی را نیزاز مادر و پدر خود در دوران کودکی فراگرفت. جهت طلبگی در حضور افرادی چون آقا شیخ علی یزدی، آقا سیدمحمدکاظم کرونی اصفهانی و آقا سیدمهدی درچه‌ای درس خواند. وی به مدت ۱۲ سال به تدریس درس فقه در دوره‌های لیسانس و فوق لیسانس دانشکده حقوق دانشگاه تهران می‌پردازد، اثرات همین دوره است که بعدها منجر به تألیف "غزالی نامه" در شرح و توصیف احوال امام محمد غزالی از زبان همایی می‌شود.همایی به برای تدریس فلسفه و ادبیات به تبریز می‌رود و همزمان کتاب تاریخ ادبیات خود را می‌نویسد. 

سال ۱۳۱۰ به تهران منتقل شد و به تدریس در دبیرستان‌های دارالفنون و شرف پرداخت. ۱۲ سال به تدریس درس فقه در دانشکده حقوق می‌پردازد و سپس به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منتقل و به تدریس صنایع ادبی در هر سه دورهٔ لیسانس، فوق‌لیسانس و دکتری مشغول می‌شود. 

برخی از آثار:

مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تصوف اسلامی تألیف عزّالدین محمود کاشانی (تصحیح و تعلیقات) ۱۳۲۵/ تاریخ ادبیات ایران ۱۳۴۶/ تفسیر مثنوی مولوی ۱۳۴۹/ فنون بلاغت و صناعت ادبی 
مولوی‌نامه ۱۳۵۴/ اسرار و آثار واقعه کربلا ۱۳۵۷/ دیوان عثمان مختاری (تصحیح) با حواشی / مختاری‌نامه (مقدمه مفصل دیوان عثمان مختاری که بصورت جداگانه منتشر شده‌است)
التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ابوریحان بیرونی (تصحیح)/ تصوف در اسلام نگارش ۱۳۱۴ و چاپ ۱۳۶۲/ تاریخ علوم اسلامی ۱۳۶۴، تقریرات ۱۳۴۸/ دیوان سنا ۱۳۶۴/ غزالی‌نامه (شرح حال مفصل امام محمد غزالی /فنون بلاغت و صناعات ادبی/ تاریخ اصفهان، در هفت مجلد بزرگ، شامل تاریخ و جغرافیا و رجال و ابنیه و عمارات و مقابر و زبان و عادات و رسوم اصفهان از قدیمی‌ترین ایام تاریخی تا عهد حاضر/ ابوریحان‌نامه، کتابی مفصل در شرح حال ابوریحان بیرونی و عقاید و افکار و آراء وی.

احمد بهمنیار کرمانی

احمد بهمنیار (احمد دهقان)، (۱۲۶۲خورشیدی در کرمان–۱۳۳۴ در تهران) روزنامه‌نگار، شاعر، محقق ایرانی و عضو پیوسته فرهنگستان ایران بود. وی در خانواده‌ای مذهبی در کرمان چشم به جهان گشود. احمد بهمنیار، تحصیلات ابتدایی را نزد پدر خود، آقا محمدعلی، معروف به معلم که مردی ادیب و فاضل بود و در علوم عربی و ادب، ریاضی و نجوم مهارت بسزا داشت، فراگرفت. احمد بهمنیار از سن شانزده‌سالگی شروع به تدریس کرد و پس از مرگ پدر، مسئولیت حوزهٔ علمیه وی را به عهده گرفت و به کمک برادر بزرگ‌ترش، محمدجواد آن را اداره کرد. در سال ۱۳۲۶ه.ق روش تدریس جدید را برگزید و در همان مدرسه پدر، مدرسه‌ای چهارکلاسه به نام تربیت تأسیس کرد که بعدها به نام مدرسه سعادت نامگذاری شد. چندی بعد در بم نیز مدرسه‌ای به نام اسلامیه که پس از چندی به عمادیه تغییر نام داد، احداث کرد. 

احمد بهمنیار از پیشگامان جنبش مشروطیت به‌شمار می‌رفت و در انتشار روزنامه "کرمان" همکاری می‌کرد. وی تا سن سی‌سالگی معمم بود و حجره‌ای در مدرسه داشت و به تجددخواهی معروف بود و در همان روزنامه مقاله می‌نوشت. در سال ۱۳۲۹ ه.ق برابر با ۱۹۱۱ میلادی روزنامه دهقان را تأسیس کرد و زان پس به نام احمد دهقان معروف شد. پس از فتح تهران و شکست محمدعلی شاه، در تهران دو حزب دمکرات عامیون و اعتدالیون تأسیس شد و کرمانی‌ها که سال‌ها زیر سلطه خوانین قاجار و ستم خاندان وکیل‌الملک و انگلیسی‌ها بودند، پرچم حزب دمکرات را بالا بردند. بهمنیار یکی از معروف‌ترین کسانی است که در تقویت این حزب مؤثر بود. اعضای این حزب در تاریخ ۲۴ جمادی‌الاول ۱۳۳۴ هوق (ماه مهٔ ۱۹۱۶م) دستگیر و تعدادی از آن‌ها منجمله احمد بهمنیار و زندانیان آلمانی به سوی فارس فرستاده شدند که به مدت یکسال و دو ماه و هفت روز در زندان کریم‌خانی شیراز دربند بود. احمد بهمنیارترکی عثمانی را آموخت و صرف و نحوی بر زبان ترکی نوشت و اشعاری را از این زبان به فارسی ترجمه کرد. درزندان از یک نفر، احتمالأ زرتشتی به نام بهرام، علم نجوم را هم آموخت. 

بهمنیار پس از آزادی از زندان و انتصاب به ریاست اداره تحدید در خراسان و سپس اقامت در مشهد، در تاریخ ۲۹ خرداد۱۳۰۱ خورشیدی روزنامه فکر آزاد را منتشر کرد. از یک سال پیش از انتشار این روزنامه از خدمات دولتی استعفا داده و در سال ۱۳۰۳ خورشیدی رهسپار تهران شد و فکر آزاد را دوبار در هفته منتشر می‌ساخت. پس از تعطیل روزنامه به صلاحدید خود، به استخدام اداره معارف و سپس به همکاری در عدلیه دعوت شد. پس از تدریس در مدارس امیرکبیر، ثروت، شرف، علمیه و سپس در دارالفنون و دارالمعلمین که به دانشسرای عالی تغییر نام داد، به عنوان استاد تاریخ ادبیات در دانشکده معقول و منقول به تدریس مشغول شد (۱۳۱۲ هـ.ش. -۱۹۳۴ م). در همین سال قانون تأسیس دانشگاه به تصویب رسیده بود و مدرسان دانشگاه برای کسب درجه استادی مجبور به داشتن مدرک دکترا بودند. بهمنیار کتابی در شرح احوال و آثار صاحب بن عباد را به عنوان رساله نوشت تا میزان تحصیلات‌اش در حد دکترا شناخته شود واستحقاق تدریس در دانشگاه و رتبهٔ استادی پیدا کند. در هفتمین جلسه شورای دانشگاه که به ریاست وزیر فرهنگ وقت علی‌اصغر حکمت تشکیل شد، موضوع رسالات احمد بهمنیار و تعدادی از دیگر استادان نامی، مانند: حسین گل گلاب، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی و... تصویب گردید. بهمنیار در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به عضویت پیوسته فرهنگستان ایران انتخاب شد.
احمد بهمنیار علی‌رغم بیماری و ضعف شدید تا آخرین لحظات توانایی، درس را ترک نگفت. سرانجام در روز جمعه ۱۲ آبان ۱۳۳۴ خورشیدی در منزل شخصی‌اش در تهران در خیابان عین الدوله درگذشت. 

برخی از آثار:

بهمنیار از سال ۱۳۱۸ با علامه علی‌اکبر دهخدا در تنظیم لغت‌نامه همکاری داشته‌است. 
تصحیح اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید/ تصحیح التوسل الی الترسل/ تصحیح تاریخ بیهق/ ترجمه زیدةالتواریخ در تاریخ آل سلجوق/ شرح حال صاحب بن عباد/ تصحیح الأبنیه عن الحقایق الادویه/ مجمع‌الامثال فارس - داستان‌نامه بهمنیاری/ تاریخ ادبیات عربی در سه جلد 

بدیع الزمان فروزانفر

بدیع‌الزمان فروزانفر (محمدحسین بشرویه‌ای) (۱۴ شهریور ۱۲۷۶ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹)، استاد زبان و ادبیات فارسی و ادیب معاصر است. وی لقبِ بدیع‌الزمان را در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، به‌سبب سرودن قصیده‌ای در وصف بهار، از احمد قوام (قوام‌السلطنه)، والی خراسان، دریافت کرد. وی فرزند آقا شیخ علی بشرویه‌ای، از بزرگان منطقهٔ بشرویه و از شعرای دورهٔ مشروطه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد . در تهران تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجره‌ای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیاتِ) دانشگاه تهران منصوب شد.

در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران، مرکب از نصرالله تقوی، علی‌اکبر دهخدا و ولی‌الله نصر، تألیف ارزندهٔ او به نام تحقیق در زندگانی مولانا جلال‌الدین بلخی را ارزیابی و به او گواهی‌نامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهی‌نامه، در همان سال، به سِمَت استادیِ دانش‌سرای عالی و دانشکده‌های ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران منصوب شد. فروزانفرعضویت مجلس سنا را نیز پذیرفت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را به عهده گرفت. 

آنچه نام فروزانفر را بر تارک تحقیقات ادبی و عرفانی نشاند، شیفتگی او به نبوغ ادبی شگرف مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، و تلاش ۴۰سالهٔ او در کار تحقیق پیرامون آثار و اندیشهٔ مولوی بود.
بدیع‌الزمان فروزانفر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ براثر سکتهٔ قلبی در ۷۳ سالگی درگذشت و در باغ طوطی (صحن شاه‌عبدالعظیم) به خاک سپرده شد.

فهرست برخی از آثار: سخن و سخنوران، در دو جلد 

منتخبات ادبیات فارسی / ساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال‌الدین محمد مشهور به مولوی 
تاریخ ادبیات ایران فرهنگ عربی به فارسی (با مشارکت چهار نفر از استادانِ دیگر)/ خلاصهٔ مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات 
زندهٔ بیدار (حی بن یقظان)، اثر ابن طفیل (تصحیح) فیه مافیه از گفتار مولانا جلال‌الدین محمد مشهور به مولوی (تصحیح)/ 
معارف سلطان‌العلما بهاءالدین محمدبن حسین خطیبی بلخی مشهور به بهاء ولد (تصحیح) 
مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی/ احادیث مثنوی/ کلیات شمس یا دیوان کبیر/ معارف برهان‌الدین محقق ترمذی (تصحیح)/
شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری 
مناقب اوحدالدین کرمانی (تصحیح)/ ترجمهٔ رسالهٔ قشیریه (تصحیح) / شرح مثنوی شریف در سه مجلد 
مجموعهٔ مقالات بدیع‌الزمان فروزانفر، به‌کوشش عنایت‌الله مجیدی 
مجموعهٔ اشعار فروزانفر (با مقدمهٔ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)

ملک الشعرای بهار

محمدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵ه.ش - یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) ( ملک‌الشعرا- بهار) شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار و سیاست‌مدار.

«میرزا محمدتقی متخلص به بهار روز پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول از سال ۱۳۰۴ ه. ق در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست و دو سال پس از مرگ پدرش در سال ۱۳۲۴ ه. ق که مشروطیت در کشور ایران مستقر شد و بهار بیست سال داشت در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد." و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضاء به چاپ می‌رسید که مشهورترین آنها مستزادی خطاب به محمدعلی شاه است 

بهار با دیگر شاعران روشنفکر عصر مشروطه به خصوص میرزاده عشقی روابط صمیمانه و نزدیکی داشت و در ۱۳۰۳، در دوره نخست‌وزیری رضاخان به همراه عشقی و با همکاری او، مثنوی معروف جمهوری نامه را در مخالفت با جمهوری رضاخانی سرود. 

بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه‌ بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. 

در سال ۱۳۳۲ ه.ق به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ ه.ق انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه‌ای در نظم و نثر پدیدآورد. 

انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. کودتای ۱۲۹۹ ه.ش بهار را برای سه ماه خانه‌نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی‌ترین قصیده‌های خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی می‌کرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی می‌آموخت. 

در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده‌است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان می‌بینند. بعدها بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینه‌ای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و اوهوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.

در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفت‌های پنهان با رضاشاه، برای چند ماه به زندان افتاد و سپس در سال ۱۳۱۲ برای یکسال به اصفهان تبعید شد. در سال ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشن‌های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد. از این به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کناره‌گیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علی‌اصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامع‌الحکایات عوفی پرداخت. دستاورد ادبی وعلمی او دراین دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبک‌شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. 

با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حب‌الوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد. 

پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴ه.ش بهار زیر لوای قوام‌السلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفاء داد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. 

در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایه‌گذاران آن بود به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را سرود. 

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد 

برخی از آثار:

ترانه و تصنیف: بهار دلکش، باد صبا بر گل گذر کن، ای شهنشه، ای شکسته‌دل، ای کبوتر، گر رقیب آید، ایران هنگام کار، ز من نگارم، پرده ز رخ برافکن، سرود پهلوی، عروس گل، به اصفهان روو مرغ سحر را می‌توان نام برد 

کتاب‌شناسی:

دیوان اشعار/ منظومهٔ چهار خطابه، ۱۳۰۵/اندرزهای آذرباد ماراسپندان (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲/ یادگار زریران (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲/ زندگانی مانی، ۱۳۱۳/ گلشن صبا، فتحعلی خان صبا (تصحیح)، ۱۳۱۳/ احوال فردوسی، ۱۳۱۳/ تاریخ سیستان (تصحیح)، ۱۳۱۴/ رسالهٔ نفس ارسطو ترجمهٔ باباافضل کاشانی (تصحیح)، ۱۳۱۶/ مجمل‌التواریخ والقصص (تصحیح)، ۱۳۱۸/ منتخب جوامع‌الحکایات، سدیدالدین عوفی (تصحیح)، ۱۳۲۴/ سبک شناسی، (سه جلد) ۱۳۲۱–۱۳۲۶/ تاریخ مختصر احزاب سیاسی (دو جلد)، ۱۳۲۱–۱۳۶/ دستور زبان فارسی پنج استاد (به همراهی قریب، فروزانفر، رشید یاسمی، همایی)، ۱۳۲۹/ شعر در ایران، ۱۳۳/ تاریخ تطّور در شعر فارسی، ۱۳۳۴/ دیوان اشعار، تهران، ۱۳۳۵/ تاریخ بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی (تصحیح) (به کوشش محمد پروین گنابادی)، ۱۳۴۱/ فردوسی‌نامه بهار، (به کوشش محمد گلبن)، ۱۳۴۵/ رساله در احوال محمدبن جریر طبری.

علی دشتی

علی دشتی (۱۱ فروردین ۱۲۷۶ در کربلا - ۲۵ دی ۱۳۶۰ در تهران)، پژوهش‌گر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار، دیپلمات واز اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا در دوره‌ای از سلسله پهلوی بود. وی در دوره‌ای سفیر دولت شاهنشاهی ایران درمصر شد. دشتی درمحله پشت بازار کربلا در یک خانوادهٔ ایرانی به دنیا آمد. پدرش شیخ عبدالحسین دشتی روحانی خوش‌نام و مورد احترام و از مردم روستای تلخو سابق (زر خاک) در بخش کاکی شهرستان دشتی، استان بوشهر بود. علی دشتی تحصیلاتش را در حوزه‌های علمیه نجف شروع کرد. 

جاذبهٔ آزادی بعد از عزل محمدعلی‌شاه و اوایل سلطنت احمد شاه، او را در سال ۱۲۹۸ به ایران کشاند. فعالیت روزنامه‌نگاری اش را درشهرشیراز و درروزنامه فارس آغاز کرد. در سال ۱۳۰۴ روزنامه خلیج فارس را منتشر نمود، ولی اندکی بعد مقاله‌ای از او منتشر شد که، به نوشته رکن‌زاده آدمیت عامه نپسندیدند، هیاهویی راه انداختند و ارادهٔ قتلش را کردند. ناچار در منزل عبدالحسین میرزا فرمانفرما که والی فارس بود پناهنده شد. 

دشتی در مقام ناشر هفته نامه ستاره ایران در تهران مشغول به کار شد. درهمین زمان به عنوان یکی از منتقدین قرارداد ۱۹۱۹ میلادی، درپی انتقادهای خویش در زمینه قرارداد ۱۹۱۹ برای نخستین بار زندانی شد، وی سه بار دیگر محکوم به حبس شد و سرانجام به عراق تبعید گردید. دوره دوم اقامت او در زندان در پی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بود، وی در آن دوره بازداشت شد و تا پایان دولت نود روزه ضیاءالدین طباطبایی در زندان ماند. 

دشتی در این مدت برداشت‌ها و انتقادهای خود را در روزگار زندانی بودنش در کتابی بنام ایام محبس منتشر کرد. در این کتاب به شدت بر اشرافیت و زندگی مدرن غربی می‌تازد و اسلام را راه رستگاری بشر می‌نمایاند 

دشتی در ۱۱ اسفند ۱۳۰۰ روزنامهٔ شفق سرخ را منتشر کرد. او هدف خود را "تولید انقلاب افکار و تهییج روح و بیداری جامعه" اعلام کرد. دراین دوره هواداری دشتی از رضا خان بارزتر شد و این نشریه از پیشاهنگان معرفی جمهوری آتاتورکی ترکیه به ایرانیان بود. روزنامه شفق سرخ نخستین بار در سال ۱۳۰۱ در دوران نخست‌وزیری قوام السلطنه توقیف شد. امابه مدت بیش از سیزده سال به چاپ رسید. دشتی افزون بر مسئولیت چاپ، همچنین به نوشتن مقالاتی در زمینه امور سیاسی، اجتماعی و ادبی برای آن روزنامه پرداخت. روزنامه شفق سرخ بزودی محل مناسبی برای چاپ آثار و ارائه افکار روشنفکران آن دوره شد 

در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی علی دشتی با حمایت‌های رضاخان به عنوان نماینده مردم ساوه انتخاب شد اما اعتبارنامه او با مخالفت سید حسن مدرس و جمع دیگری از فراکسیون اقلیت مجلس، مخالفان رضاخان و جمهوری و حتی عده‌ای از طرفداران رضاخان که متحدان او بودند روبرو شد و مورد تأیید قرار نگرفت. نقطه آغاز پیشرفت علی دشتی در زمینه سیاست با استقرار نظام پهلوی رضاشاه شکل گرفت و در سال ۱۳۰۶ به نمایندگی مردم بوشهر به مجلس شورای ملی دوره ششم راه یافت و در دوره‌های هفتم و هشتم نماینده ساوه بود و در دوره نهم دوباره به عنوان نماینده بوشهر در مجلس حضور داشت. درخلال این سال‌ها اعتقادات مذهبی علی دشتی کمرنگ‌تر شد و لباس روحانیت را به کناری نهاد و از شغل حرفه‌ای روزنامه‌نگاری هم برای همیشه کناره‌گیری کرد 

علی دشتی درسال ۱۳۱۴ یک روز پس از اتمام دوره وکالتش درمجلس نهم به خاطر نوشته‌هایش دوباره به زندان افتاد و روزنامه‌اش نیز ممنوع شد. او بعدها در مجلس سیزدهم سبب زندانی شدنش را "کمتر تملق گفتن" از رضاشاه درکنفرانس بین المجالس دراستانبول ذکر کرد. در آبان ۱۳۱۸ دشتی دوباره به عنوان نماینده مردم دماوند به مجلس دوازدهم راه یافت و در مجلس سیزدهم نیزنماینده مردم دماوند بود. 

دشتی مدتی به ریاست "اداره راهنمای نامه نگاری" منصوب شد. این اداره کار بررسی و سانسور روزنامه و کتب را برعهده داشت و بدون ممهور کردن کتب و مقالات به مهر این اداره (موسوم به مهر روا) هیچ چاپخانه‌ای مجاز به انتشار آن نبود. 

در آذر ۱۳۲۰ جزو هیئت مؤسسان حزب عدالت شد و در طی دهه ۱۳۲۰ همراه با این حزب در صحنه انتخابات مجلس فعال بود. این فعالیت تا سال ۱۳۲۷ ادامه داشت 

در سال‌هایی که محمد رضا پهلوی تازه به حکومت رسیده بود، با روی کار آمدن قوام‌السلطنه در سال ۱۳۲۱ دشتی نطق تندی علیه او در مجلس ایراد کرد که با برخورد شدید قوام مواجه شد. دشتی و حزب عدالت از عوامل اصلی برانگیختن مردم در اعتراضات خونین سال ۱۳۲۱ شناخته شدند که به بلوای نان شهرت یافت. دشتی در سال ۱۳۲۲ به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس چهاردهم راه یافت. دشتی در پی اختلافاتی که با قوام‌السلطنه بر سر سیاست او، حزب توده و دخالت شوروی سابق داشت در بهار ۱۳۲۵ به زندان انداخته شد و مدت شش ماه در حبس بسر برد. پس از آزادی به فرانسه رفت و در سال ۱۳۲۷ دوباره به تهران بازگشت 

در ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ اولین مجلس سنای ایران تشکیل شد. دشتی در سال ۱۳۳۲ وارد مجلس سنا شد و این سمت را تا پایان حکومت پهلوی به مدت ۲۶ سال برعهده داشت. در آذرماه ۱۳۲۷ او به عنوان سفیر ایران وارد قاهره شد و تا اسفند ۱۳۲۹ در مصر ماند. همچنین او در ۱۲ آبان ۱۳۴۱ به عنوان سفیر به بیروت اعزام شد 

با شروع شدن حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دشتی درلبنان به عنوان سفیر ایران رایزنی‌هایی با روحانیون و علمای شیعه آنجا به نفع رژیم پهلوی داشت. با وجود اینکه دشتی منتقد جدی روحانیت بود از سیاست‌های اسدالله علم در وقایع خرداد ۱۳۴۲ انتقاد می‌کرد. این انتقادها و نصایح دشتی به شاه برای او چندان خوشایند نبود. گفته می‌شود که دشتی از شاه تقاضای آزادی یا لغو تبعید آیت‌الله خمینی را کرد که در جواب شاه پاسخ تندی به او داده‌است. از سال ۱۳۴۴ به بعد دشتی به انتقاداتی از دولت عباس هویدا نیز پرداخت اما پس از مدتی از ورود به مباحث سیاسی به‌کلی کناره گرفت و حتی با اوج‌گیری جنبش عمومی منجربه انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز سکوت اختیار کرد و تنها به مسائل ادبی پرداخت. 

دشتی کتاب ۲۳ سال را در سال ۱۳۱۱ به رشته تحریر درآورد، ولی تا سال ۱۳۲۶ درچاپ وانتشار آن اقدامی ننمود. احتمال دارد که چاپ کتاب هم در بیروت انجام گرفته باشد زیرا بین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ رژیم شاه از چاپ و انتشار هر گونه نوشتاری که مخالف دین بود، جلوگیری می‌کرد. گفته می‌شود شمار نیم میلیون از این کتاب بین سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ به گونه غیرمجاز چاپ و به فروش رفته‌است.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، در حالی که که در میانهٔ دههٔ هشتاد زندگی‌اش بود، دستگیر، زندانی و دردادگاه انقلاب به اتهام نوشتن کتاب 23 سال و نقد اسلام، به اعدام محکوم شد. در26 دی ۱۳۶۰ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان جم در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد. 

برخی ازآثار: داستان کوتاه: فتنه/ جادو/ هندو 

پژوهش‌ها و نقد ادبی: سایه/ایام محبس/ نقشی از حافظ/سیری در دیوان شمس/خاقانی شاعری دیرآشنا/ دَمی با خیام/ در مدح قمر تاج/ قلمرو سعدی و...
نقد مذهبی:
23 سال/ تخت پولاد/ ابلیس در کسوت عرفان/ در دیار صوفیان/ عقلا برخلاف عقل 
ترجمه:
نوامیس روحیه تطور ملل اثر گوستاو لوبون
تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست؟ اثر ادمون دومولن

احمد کسروی

سیّداحمد حُکم‌آبادی (۸ مهر ۱۲۶۹ در تبریز - ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران)، که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوق‌دان بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود. احمد کسروی در حوزه‌های ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست نیز فعالیت داشت. کسروی در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در سن ۲۰ سالگی به اصرار و اجبار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادی‌اش نشست. ولی در سال ۱۲۹۱ خورشیدی پس از آن‌که به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت و به قول خودش "پی به احوال آخوندهای ریاکار برد" از ملایی و در مسجد به منبر نشستن کناره گرفت. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، به درخواست علی‌اکبر داور، رئیس عدلیه، عبا و عمامه اش را کنار گذاشت و از لباس روحانیون خارج شد. وی درسال ۱۲۸۵ (۱۳۲۴ ه.ق) و هم‌زمان با آغاز جنبش مشروطه در تبریز نخستین بار با نام مشروطه برخورد کرد و به گفتهٔ خود از همان آغاز به مشروطه دل بست.

احمد کسروی را بنیان‌گذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک هویت ایرانیِ سکولار در جامعهٔ ایران، موسوم به جنبش "پاک‌دینی" دانسته اند. کسروی خواستار مبارزه با واپس‌ماندگی فکری و علمی و روشن‌گری در تمامی وجوه زندگانی بود. وی از آنچه" اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی" مردم ایران می‌دانست انتقاد داشت. موضع‌گیری‌های احمد کسروی در برابر کیش‌های رایج و نهادهای مذهبی و اخلاقی و مسلک‌ها و ارزش‌های سنتی و فرهنگی و تاختن او به باورهای دینی و فرهنگی از تشیع و بهائیت گرفته تا شعرهای حافظ و سعدی، از جمله مواردی بود که مخالفت‌های بسیاری را علیه او برانگیخت. از نقاط قوت کسروی، کارهای تاریخی اش بود. به طور مثال تاریخ مشروطه ایران کتابی است نوشته احمد کسروی به سال ۱۳۱۹ خورشیدی، این اثر پژوهشی برجسته‌ترین سند نوشته شده دربارهٔ رویداد مشروطه و چند و چون آن می‌باشد. وی دراثر ریشه پیشرفت نیافتگی ایران و بیشتر کشورهای خاور را پراکندگی در میان توده‌ها دانست، ونوشت: چند تیرگی که از دوگانگیهای قبیله‌ای و زبانی برمی‌خیزد، یکی از بدترین بیماریهایی هست که گریبان ایران را گرفته‌است. کسروی در دومین کتاب مهم خود تاریخ پانصد ساله خوزستان می‌کوشید پیامدهای زیانبار و کشمکش‌های قبیله‌ای و مذهبی را درنواحی جنوب غربی نشان دهد. 

آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان‌های فارسی و عربی است. از مهم‌ترین آثار کسروی می‌توان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران می‌شوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده‌است. کسروی برای نخستین‌بار این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان قبل از رایج‌شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام آذری یاد کرده‌اند، زبانی از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی بوده‌است. این نظریه امروز در میان دانشمندان بطور عام پذیرفته شده‌است 

احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۵ سالگی، دراتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب گلوله و ۲۷ ضربه چاقو توسط افراد گروه تروریستی فدائیان اسلام ترور شد.

برخی از آثار:

آذربایجان فی ثمانیة عشر عاما/ ازسازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود؟/ انکیزیسیون در ایران (ناتمام)/ انقلاب چیست؟/ امروز چاره چیست؟/ بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری/ بهائی‌گری/ پیدایش آمریکا
تاریخ مشروطهٔ ایران/ تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان/ تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان/ تاریخچه چپق و غلیان/ تاریخچهٔ شیر و خورشید/ تاریخ مشعشعیان/ تیشه‌های سیاست
در پیرامون اسلام/ شهریگری یا تمدن/ ادبیات/ جانوران/ خرد/ روان/ فلسفه/ در پاسخ حقیقت گو/ در پاسخ بدخواهان/ دین وجهان/ دین و دانش/ دین و سیاس/ در راه سیاست
زندگانی من (دربارهٔ زندگی خودش)/ ده سال در عدلیه (دربارهٔ زندگی خودش)
زبان پاک/ زبان فارسی و راه رسا و تواناگردانیدن آن / سرنوشت ایران چه خواهد بود؟/ شهریاران گمنام (در سه بخش)/ صوفیگری/ فرهنگ چیست؟/ قانون دادگری / قیام شیخ محمد خیابانی/ کار، پیشه و پول
کارنامه اردشیر بابکان/ کتاب پلوتارخ/ مشروطه بهترین شکل حکومت/ ورجاوند بنیاد/ یکم دیماه و داستانش/ یک دین و یک درفش

*****

منابع این مقاله: 

- دائره‌المعارف مصاحب، فرهنگ لغات دهخدا.
- شرح احوال و آثار برگزیده شده از ویکی پدیا فارسی ( دانشنامه آزاد).
- ناصر نکویان، سازمان های روشنفکری در ایران و ایده آل های آخوندی، کیهان( لندن)، 6 تیر 1364، شماره 52
- بهزادی، علی، (شبه خاطرات) ، چاپ چهارم، تهران: انتشارات زرین، انتشارات نگارستان، ۱۳۸۰ خورشیدی

Table ronde en hommage à et en Présence de Chares Henri de Fouchécour

کم نیستند نامداران عرصه فرهنگ و سیاست که درنوجوانی و جوانی طلبه و آخوند بودند اما به محضِ گام گذاردن به پهنه خرد و انش و آگاهی ، داوطلبانه طلبگی و آخوندی وانهادند وعبا وعمامه دورریختند.

نامدارانی که عبا وعمامه خود را دورریختند

Thu 1 02 2018 

مسعود نقره کار

 masoud-noghrekar5.jpg
کم نیستند نامداران عرصه فرهنگ و سیاست که درنوجوانی و جوانی طلبه و آخوند بودند اما به محضِ گام گذاردن به پهنه خرد و انش و آگاهی ، داوطلبانه طلبگی و آخوندی وانهادند وعبا وعمامه دورریختند. دراین یادداشت به نام برخی ازآنان و پاره‌ای ازکارهای‌شان اشاره شده است.

کم نیستند بزرگان و نامداران عرصه فرهنگ و سیاست که درنوجوانی و جوانی "طلبه و آخوند" بودند اما با گام گذاردن به پهنه خرد ودانش و آگاهی ، داوطلبانه طلبگی و آخوندی وانهادند و عبا و عمامه دورریختند. 

دراین یادداشت به نام برخی از آنان و پاره‌ای از کارهای‌شان اشاره شده است.( درعرصه سیاست نیر بوده اند افرادی که لباس طبلگی و آخوندی کنارگذاشتن و یا ازآن منع وخلع شده اند، مثل شمس قنات آبادی و... که پرداختن به آن ها مطلبی دیگر می طلبد).

چند جمله در باره عبا و عمامه

در میهن ما "عبا و عمامه" شناسنامه، کارت شناسائی و معرف ِافرادی ست که طلبه وآخوند و روحانی نام دارند. 

عبا جامۀ بلند و گشادی ست جلو باز با آستین های کوتاه یا بدون آستین. معمولا در کشورهای عربی ودیگر کشورهای اسلامی به تن می کنند. به عنوان لباس رسمی روحانیون وآخوندهای شیعه جا افتاده است. به رنگ های مختلف به ویژه سفید، سیاه و قهوه ای ( شتری) وجود دارد. اهل تشیع بر این باورند که محمد، پیامبرشان فاطمه و علی و حسن وحسین را در زير عبايي جمع كرد، و گفت : "خدايا اينان اهل بيت من هستند" و چون محمد اينان را زير عبا و كسايي يمني جمع كرد به آل عبا يا اصحاب كساء معروف شده اند.

عمامه یا دستار پوششی برای سرِآخوندها ست، پارچه‌ای نازک که دورسر و معمولاً روی عرقچین یا روی نوعی شبکلاه پیچیده می شود.غالبا" از جنس پارچه وال و به طول ۶ تا ۱۱ متر است.عمامه رنگهای مختلفی دارد، سیاه و سفید و سبز و شیرشکری و ... که هر کدام اختصاص به گروه معینی دارد. بستن عمامه یا عمامه پیچی، منبع درآمد " عمامه پیچان " نیزبوده و هست، که مستحباتی هم دارد. عمامه تاج عربی ست که پس ازاسلام، درسراسر کشورهای اسلامی رواج یافت و پوشش فضلا و علمای دین تلقی شد. 

می گویند عمامه‌ای که محمد برسرمی گذاشت، سحاب (ابر) نام داشت و آن را بر طبق بعضی روایات به علی بخشید. محمد عمامه های متفاوت داشت، حرقانیه که متمایل به سیاهی بود، قطریه عمامه ای که از قطرمی آوردند و نوعی از بردیمانی که تقریبا قرمزرنگ بود، البته محمد عمامه زرد رنگ هم بر سر می گذاشت. این که به چه دلیل عمامه سادات سیاه وعمامه عموم سفید است ناروشن است . " امام صادق فرمود، آن روز که پیامبر مکه را فتح کرد و به مسجد الحرام داخل شد عمامه سیاه بر سر داشت." عمامه سفیدرنگ در بین مردان مسلمان نشانه آن است که فرد دانشمند یا شیخی است که زمرۀ سادات نیست اما عمامه سیاه رنگ نشانهٔ سید بودن شخص است.این ترکیب و تقسیم بندی فقط در بین شیعیان رایج است. طلبه ها بعد از پنج سال تحصیل مراسم عمامه گذاری دارند. معمولا در اعیاد اسلامی در حوزه های علمیه جشنی برگزار می شود که طلاب توسط مراجع عمامه بر سرمی گذارند. 

علامه محمد قزوینی

درخودنوشتِ محمد قزوینی(۱۱ فروردین ۱۲۵۶ تهران - ۶ خرداد ۱۳۲۸ تهران)، ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ نوشته است:
" اسم این جانب محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مؤلفین اربعه نامه دانشوران است و تراجم احوال نُحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و شرح حال مختصری از او در کتاب المآثر و الآثار مرحوم محمدحسن خان اعتمادالسلطنه مسطور است ...تولد این جانب در طهران در محله دروازه قزوین در پانزدهم ربیع‌الاول سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری قمری است. تحصیلات علوم متداوله اسلامی را در همان طهران طی کرده‌ام. صرف و نحو را در خدمت پدرم و خدمت مرحوم حاج سید مصطفی مشهور به قنات آبادی در مدرسهٔ معیرالممالک و فقه را در خدمت همان بزرگوار و مرحوم حاج شیخ محمدصادق طهرانی، مدرس همان مدرسه و سپس در محضر مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری، کلام و حکمت قدیم را در خدمت مرحوم ملامحمد آملی در مدرسهٔ خازن الممالک، و سپس اصول فقه خارج را در محضر درس مرحوم افضل المتاخرین آقا میرزا حسن آشتیانی (صاحب حاشیهٔ مشهور بر رسائل مرحوم شیخ مرتضی انصاری).... ". 

محمد قزوینی دو سال در لندن اقامت داشت و در این مدت با جمعی از خاورشناسان انگلیسی، و مشهورتر از همه ادوارد براون آشنایی یافت. ادوارد براون به او پیشنهاد کرد که کار تصحیح بعضی از کتاب‌های کهن فارسی را جهت نشر در سلسله انتشارات اوقاف گیب به عهده گیرد. در سال ۱۲۸۵ محمد قزوینی به منظور آغاز کار تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی که بهترین نسخه‌های آن در کتابخانه ملی پاریس بود عازم آن شهر شد و تا هشت سال بعد در پاریس مشغول به تحقیق بود. 

در سال ۱۲۹۴ که بر اثر جنگ جهانی اول امکان پیشرفت کارهای تحقیقی نبود، به پیشنهاد دوست قدیم خود حسینقلی نواب که به سمت وزیر مختار ایران در آلمان منصوب شده بود همراه او رهسپار برلین شد. دربرلین در انجمنی از ایرانیان تبعیدی مقیم برلین به اسم «کمیتهٔ ایرانی» وارد شد که به سرپرستی سید حسن تقی‌زاده با مساعدت دولت آلمان تشکیل شده بود و روزنامه کاوه را منتشر می‌ساخت. 

پس از پایان جنگ جهانی و رفع موانع سفر در سال ۱۲۹۹ به پاریس بازگشت و کار تصحیح کتاب‌هایی را که نیمه‌کاره مانده بود از سر گرفت. از آن هنگام با مساعدت محمدعلی فروغی مقرری سالانه‌ای از طرف دولت ایران درمورد او برقرار شد. همچنین از سوی وزارت فرهنگ مبلغی دراختیاراو گذاشته شد که از بعضی نسخ خطی نفیس عکسبرداری کند و به ایران ارسال دارد. 

علامه قزوینی در دوران طولانی اقامتش دراروپا به پژوهش و بررسی نسخه‌های خطی فارسی و عربی در مراکز پژوهشی مشغول بود. علاوه بر این با مراکز شرق‌شناسی اروپا آشنا شد و سعی کرد از این مراکز استفاده لازم را ببرد. مراکز شرق‌شناسی انگلیس، فرانسه، آلمان و ... از جمله مراکزی بود که وی در آنجا تجاربی ارزشمند آموخت. او در این مدت، با ایران‌شناسان و پژوهشگران نامداری همکاری کرد.

محمد قزوینی در سال ۱۳۱۸بعد از سی و شش سال زندگی درغربت به ایران بازگشت. 

علامه محمد قزوینی در ۶ خرداد سال ۱۳۲۸ در تهران درگذشت و در شاه‌عبدالعظیم در کنار مزار ابوالفتوح رازی دفن شد.

برخی ازکارها و آثار محمد قزوینی: 

تصحیح ها: مرزبان‌نامه/ المعجم فی معاییر اشعارالعجم/ چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی/ تاریخ جهانگشای جوینی/ دیوان حافظ/ سیاست‌نامه 
مقالات: بیست مقاله قزوینی، جلد اول (به کوشش ابراهیم پورداوود)۱۳۰۷/ بیست مقاله قزوینی، جلد دوم (به کوشش عباس اقبال آشتیانی)، ۱۳۱۳
نامه‌ها و یادداشت‌ها: نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده (به کوشش ایرج افشار)/ یادداشت‌های قزوینی، در ۱۰ جلد (به کوشش ایرج افشار)/ مسائل پاریسیه، در ۴ جلد (به کوشش ایرج افشار و علی محمد هنر)

جلال همایی

جلال‌الدین همایی (۱۳ دی ۱۲۷۸ در اصفهان –۲۹ تیر ۱۳۵۹ در تهران) نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضی‌دان و تاریخ‌نگار معاصر است. وی "قرآن را از حفظ داشت و در شعر تخلصش سنا بود". همایی با جفر، اسطرلاب و نجوم قدیم نیز آشنا بود. همایی درخانواده‌ای اهل ادب در اصفهان و محله قدیمی پاقلعه (از محلات جنوب شرقی قدیم اصفهان) متولد شد. وی مقدمات فارسی و عربی را نزد پدر و عموی خود آموخت. نحوه صحیح خواندن آیات قرآن و ابیات حافظ و سعدی را نیزاز مادر و پدر خود در دوران کودکی فراگرفت. جهت طلبگی در حضور افرادی چون آقا شیخ علی یزدی، آقا سیدمحمدکاظم کرونی اصفهانی و آقا سیدمهدی درچه‌ای درس خواند. وی به مدت ۱۲ سال به تدریس درس فقه در دوره‌های لیسانس و فوق لیسانس دانشکده حقوق دانشگاه تهران می‌پردازد، اثرات همین دوره است که بعدها منجر به تألیف "غزالی نامه" در شرح و توصیف احوال امام محمد غزالی از زبان همایی می‌شود.همایی به برای تدریس فلسفه و ادبیات به تبریز می‌رود و همزمان کتاب تاریخ ادبیات خود را می‌نویسد. 

سال ۱۳۱۰ به تهران منتقل شد و به تدریس در دبیرستان‌های دارالفنون و شرف پرداخت. ۱۲ سال به تدریس درس فقه در دانشکده حقوق می‌پردازد و سپس به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منتقل و به تدریس صنایع ادبی در هر سه دورهٔ لیسانس، فوق‌لیسانس و دکتری مشغول می‌شود. 

برخی از آثار:

مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تصوف اسلامی تألیف عزّالدین محمود کاشانی (تصحیح و تعلیقات) ۱۳۲۵/ تاریخ ادبیات ایران ۱۳۴۶/ تفسیر مثنوی مولوی ۱۳۴۹/ فنون بلاغت و صناعت ادبی 
مولوی‌نامه ۱۳۵۴/ اسرار و آثار واقعه کربلا ۱۳۵۷/ دیوان عثمان مختاری (تصحیح) با حواشی / مختاری‌نامه (مقدمه مفصل دیوان عثمان مختاری که بصورت جداگانه منتشر شده‌است)
التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ابوریحان بیرونی (تصحیح)/ تصوف در اسلام نگارش ۱۳۱۴ و چاپ ۱۳۶۲/ تاریخ علوم اسلامی ۱۳۶۴، تقریرات ۱۳۴۸/ دیوان سنا ۱۳۶۴/ غزالی‌نامه (شرح حال مفصل امام محمد غزالی /فنون بلاغت و صناعات ادبی/ تاریخ اصفهان، در هفت مجلد بزرگ، شامل تاریخ و جغرافیا و رجال و ابنیه و عمارات و مقابر و زبان و عادات و رسوم اصفهان از قدیمی‌ترین ایام تاریخی تا عهد حاضر/ ابوریحان‌نامه، کتابی مفصل در شرح حال ابوریحان بیرونی و عقاید و افکار و آراء وی.

احمد بهمنیار کرمانی

احمد بهمنیار (احمد دهقان)، (۱۲۶۲خورشیدی در کرمان–۱۳۳۴ در تهران) روزنامه‌نگار، شاعر، محقق ایرانی و عضو پیوسته فرهنگستان ایران بود. وی در خانواده‌ای مذهبی در کرمان چشم به جهان گشود. احمد بهمنیار، تحصیلات ابتدایی را نزد پدر خود، آقا محمدعلی، معروف به معلم که مردی ادیب و فاضل بود و در علوم عربی و ادب، ریاضی و نجوم مهارت بسزا داشت، فراگرفت. احمد بهمنیار از سن شانزده‌سالگی شروع به تدریس کرد و پس از مرگ پدر، مسئولیت حوزهٔ علمیه وی را به عهده گرفت و به کمک برادر بزرگ‌ترش، محمدجواد آن را اداره کرد. در سال ۱۳۲۶ه.ق روش تدریس جدید را برگزید و در همان مدرسه پدر، مدرسه‌ای چهارکلاسه به نام تربیت تأسیس کرد که بعدها به نام مدرسه سعادت نامگذاری شد. چندی بعد در بم نیز مدرسه‌ای به نام اسلامیه که پس از چندی به عمادیه تغییر نام داد، احداث کرد. 

احمد بهمنیار از پیشگامان جنبش مشروطیت به‌شمار می‌رفت و در انتشار روزنامه "کرمان" همکاری می‌کرد. وی تا سن سی‌سالگی معمم بود و حجره‌ای در مدرسه داشت و به تجددخواهی معروف بود و در همان روزنامه مقاله می‌نوشت. در سال ۱۳۲۹ ه.ق برابر با ۱۹۱۱ میلادی روزنامه دهقان را تأسیس کرد و زان پس به نام احمد دهقان معروف شد. پس از فتح تهران و شکست محمدعلی شاه، در تهران دو حزب دمکرات عامیون و اعتدالیون تأسیس شد و کرمانی‌ها که سال‌ها زیر سلطه خوانین قاجار و ستم خاندان وکیل‌الملک و انگلیسی‌ها بودند، پرچم حزب دمکرات را بالا بردند. بهمنیار یکی از معروف‌ترین کسانی است که در تقویت این حزب مؤثر بود. اعضای این حزب در تاریخ ۲۴ جمادی‌الاول ۱۳۳۴ هوق (ماه مهٔ ۱۹۱۶م) دستگیر و تعدادی از آن‌ها منجمله احمد بهمنیار و زندانیان آلمانی به سوی فارس فرستاده شدند که به مدت یکسال و دو ماه و هفت روز در زندان کریم‌خانی شیراز دربند بود. احمد بهمنیارترکی عثمانی را آموخت و صرف و نحوی بر زبان ترکی نوشت و اشعاری را از این زبان به فارسی ترجمه کرد. درزندان از یک نفر، احتمالأ زرتشتی به نام بهرام، علم نجوم را هم آموخت. 

بهمنیار پس از آزادی از زندان و انتصاب به ریاست اداره تحدید در خراسان و سپس اقامت در مشهد، در تاریخ ۲۹ خرداد۱۳۰۱ خورشیدی روزنامه فکر آزاد را منتشر کرد. از یک سال پیش از انتشار این روزنامه از خدمات دولتی استعفا داده و در سال ۱۳۰۳ خورشیدی رهسپار تهران شد و فکر آزاد را دوبار در هفته منتشر می‌ساخت. پس از تعطیل روزنامه به صلاحدید خود، به استخدام اداره معارف و سپس به همکاری در عدلیه دعوت شد. پس از تدریس در مدارس امیرکبیر، ثروت، شرف، علمیه و سپس در دارالفنون و دارالمعلمین که به دانشسرای عالی تغییر نام داد، به عنوان استاد تاریخ ادبیات در دانشکده معقول و منقول به تدریس مشغول شد (۱۳۱۲ هـ.ش. -۱۹۳۴ م). در همین سال قانون تأسیس دانشگاه به تصویب رسیده بود و مدرسان دانشگاه برای کسب درجه استادی مجبور به داشتن مدرک دکترا بودند. بهمنیار کتابی در شرح احوال و آثار صاحب بن عباد را به عنوان رساله نوشت تا میزان تحصیلات‌اش در حد دکترا شناخته شود واستحقاق تدریس در دانشگاه و رتبهٔ استادی پیدا کند. در هفتمین جلسه شورای دانشگاه که به ریاست وزیر فرهنگ وقت علی‌اصغر حکمت تشکیل شد، موضوع رسالات احمد بهمنیار و تعدادی از دیگر استادان نامی، مانند: حسین گل گلاب، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی و... تصویب گردید. بهمنیار در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به عضویت پیوسته فرهنگستان ایران انتخاب شد.
احمد بهمنیار علی‌رغم بیماری و ضعف شدید تا آخرین لحظات توانایی، درس را ترک نگفت. سرانجام در روز جمعه ۱۲ آبان ۱۳۳۴ خورشیدی در منزل شخصی‌اش در تهران در خیابان عین الدوله درگذشت. 

برخی از آثار:

بهمنیار از سال ۱۳۱۸ با علامه علی‌اکبر دهخدا در تنظیم لغت‌نامه همکاری داشته‌است. 
تصحیح اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید/ تصحیح التوسل الی الترسل/ تصحیح تاریخ بیهق/ ترجمه زیدةالتواریخ در تاریخ آل سلجوق/ شرح حال صاحب بن عباد/ تصحیح الأبنیه عن الحقایق الادویه/ مجمع‌الامثال فارس - داستان‌نامه بهمنیاری/ تاریخ ادبیات عربی در سه جلد 

بدیع الزمان فروزانفر

بدیع‌الزمان فروزانفر (محمدحسین بشرویه‌ای) (۱۴ شهریور ۱۲۷۶ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹)، استاد زبان و ادبیات فارسی و ادیب معاصر است. وی لقبِ بدیع‌الزمان را در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، به‌سبب سرودن قصیده‌ای در وصف بهار، از احمد قوام (قوام‌السلطنه)، والی خراسان، دریافت کرد. وی فرزند آقا شیخ علی بشرویه‌ای، از بزرگان منطقهٔ بشرویه و از شعرای دورهٔ مشروطه بود. مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد . در تهران تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجره‌ای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیاتِ) دانشگاه تهران منصوب شد.

در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران، مرکب از نصرالله تقوی، علی‌اکبر دهخدا و ولی‌الله نصر، تألیف ارزندهٔ او به نام تحقیق در زندگانی مولانا جلال‌الدین بلخی را ارزیابی و به او گواهی‌نامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهی‌نامه، در همان سال، به سِمَت استادیِ دانش‌سرای عالی و دانشکده‌های ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران منصوب شد. فروزانفرعضویت مجلس سنا را نیز پذیرفت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را به عهده گرفت. 

آنچه نام فروزانفر را بر تارک تحقیقات ادبی و عرفانی نشاند، شیفتگی او به نبوغ ادبی شگرف مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، و تلاش ۴۰سالهٔ او در کار تحقیق پیرامون آثار و اندیشهٔ مولوی بود.
بدیع‌الزمان فروزانفر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ براثر سکتهٔ قلبی در ۷۳ سالگی درگذشت و در باغ طوطی (صحن شاه‌عبدالعظیم) به خاک سپرده شد.

فهرست برخی از آثار: سخن و سخنوران، در دو جلد 

منتخبات ادبیات فارسی / ساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال‌الدین محمد مشهور به مولوی 
تاریخ ادبیات ایران فرهنگ عربی به فارسی (با مشارکت چهار نفر از استادانِ دیگر)/ خلاصهٔ مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات 
زندهٔ بیدار (حی بن یقظان)، اثر ابن طفیل (تصحیح) فیه مافیه از گفتار مولانا جلال‌الدین محمد مشهور به مولوی (تصحیح)/ 
معارف سلطان‌العلما بهاءالدین محمدبن حسین خطیبی بلخی مشهور به بهاء ولد (تصحیح) 
مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی/ احادیث مثنوی/ کلیات شمس یا دیوان کبیر/ معارف برهان‌الدین محقق ترمذی (تصحیح)/
شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری 
مناقب اوحدالدین کرمانی (تصحیح)/ ترجمهٔ رسالهٔ قشیریه (تصحیح) / شرح مثنوی شریف در سه مجلد 
مجموعهٔ مقالات بدیع‌الزمان فروزانفر، به‌کوشش عنایت‌الله مجیدی 
مجموعهٔ اشعار فروزانفر (با مقدمهٔ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)

ملک الشعرای بهار

محمدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵ه.ش - یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) ( ملک‌الشعرا- بهار) شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار و سیاست‌مدار.

«میرزا محمدتقی متخلص به بهار روز پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول از سال ۱۳۰۴ ه. ق در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست و دو سال پس از مرگ پدرش در سال ۱۳۲۴ ه. ق که مشروطیت در کشور ایران مستقر شد و بهار بیست سال داشت در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد." و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضاء به چاپ می‌رسید که مشهورترین آنها مستزادی خطاب به محمدعلی شاه است 

بهار با دیگر شاعران روشنفکر عصر مشروطه به خصوص میرزاده عشقی روابط صمیمانه و نزدیکی داشت و در ۱۳۰۳، در دوره نخست‌وزیری رضاخان به همراه عشقی و با همکاری او، مثنوی معروف جمهوری نامه را در مخالفت با جمهوری رضاخانی سرود. 

بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه‌ بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. 

در سال ۱۳۳۲ ه.ق به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ ه.ق انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه‌ای در نظم و نثر پدیدآورد. 

انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. کودتای ۱۲۹۹ ه.ش بهار را برای سه ماه خانه‌نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی‌ترین قصیده‌های خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی می‌کرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی می‌آموخت. 

در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده‌است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان می‌بینند. بعدها بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینه‌ای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و اوهوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.

در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفت‌های پنهان با رضاشاه، برای چند ماه به زندان افتاد و سپس در سال ۱۳۱۲ برای یکسال به اصفهان تبعید شد. در سال ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشن‌های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد. از این به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کناره‌گیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علی‌اصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامع‌الحکایات عوفی پرداخت. دستاورد ادبی وعلمی او دراین دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبک‌شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. 

با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حب‌الوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد. 

پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴ه.ش بهار زیر لوای قوام‌السلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفاء داد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. 

در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایه‌گذاران آن بود به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را سرود. 

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد 

برخی از آثار:

ترانه و تصنیف: بهار دلکش، باد صبا بر گل گذر کن، ای شهنشه، ای شکسته‌دل، ای کبوتر، گر رقیب آید، ایران هنگام کار، ز من نگارم، پرده ز رخ برافکن، سرود پهلوی، عروس گل، به اصفهان روو مرغ سحر را می‌توان نام برد 

کتاب‌شناسی:

دیوان اشعار/ منظومهٔ چهار خطابه، ۱۳۰۵/اندرزهای آذرباد ماراسپندان (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲/ یادگار زریران (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲/ زندگانی مانی، ۱۳۱۳/ گلشن صبا، فتحعلی خان صبا (تصحیح)، ۱۳۱۳/ احوال فردوسی، ۱۳۱۳/ تاریخ سیستان (تصحیح)، ۱۳۱۴/ رسالهٔ نفس ارسطو ترجمهٔ باباافضل کاشانی (تصحیح)، ۱۳۱۶/ مجمل‌التواریخ والقصص (تصحیح)، ۱۳۱۸/ منتخب جوامع‌الحکایات، سدیدالدین عوفی (تصحیح)، ۱۳۲۴/ سبک شناسی، (سه جلد) ۱۳۲۱–۱۳۲۶/ تاریخ مختصر احزاب سیاسی (دو جلد)، ۱۳۲۱–۱۳۶/ دستور زبان فارسی پنج استاد (به همراهی قریب، فروزانفر، رشید یاسمی، همایی)، ۱۳۲۹/ شعر در ایران، ۱۳۳/ تاریخ تطّور در شعر فارسی، ۱۳۳۴/ دیوان اشعار، تهران، ۱۳۳۵/ تاریخ بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی (تصحیح) (به کوشش محمد پروین گنابادی)، ۱۳۴۱/ فردوسی‌نامه بهار، (به کوشش محمد گلبن)، ۱۳۴۵/ رساله در احوال محمدبن جریر طبری.

علی دشتی

علی دشتی (۱۱ فروردین ۱۲۷۶ در کربلا - ۲۵ دی ۱۳۶۰ در تهران)، پژوهش‌گر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار، دیپلمات واز اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا در دوره‌ای از سلسله پهلوی بود. وی در دوره‌ای سفیر دولت شاهنشاهی ایران درمصر شد. دشتی درمحله پشت بازار کربلا در یک خانوادهٔ ایرانی به دنیا آمد. پدرش شیخ عبدالحسین دشتی روحانی خوش‌نام و مورد احترام و از مردم روستای تلخو سابق (زر خاک) در بخش کاکی شهرستان دشتی، استان بوشهر بود. علی دشتی تحصیلاتش را در حوزه‌های علمیه نجف شروع کرد. 

جاذبهٔ آزادی بعد از عزل محمدعلی‌شاه و اوایل سلطنت احمد شاه، او را در سال ۱۲۹۸ به ایران کشاند. فعالیت روزنامه‌نگاری اش را درشهرشیراز و درروزنامه فارس آغاز کرد. در سال ۱۳۰۴ روزنامه خلیج فارس را منتشر نمود، ولی اندکی بعد مقاله‌ای از او منتشر شد که، به نوشته رکن‌زاده آدمیت عامه نپسندیدند، هیاهویی راه انداختند و ارادهٔ قتلش را کردند. ناچار در منزل عبدالحسین میرزا فرمانفرما که والی فارس بود پناهنده شد. 

دشتی در مقام ناشر هفته نامه ستاره ایران در تهران مشغول به کار شد. درهمین زمان به عنوان یکی از منتقدین قرارداد ۱۹۱۹ میلادی، درپی انتقادهای خویش در زمینه قرارداد ۱۹۱۹ برای نخستین بار زندانی شد، وی سه بار دیگر محکوم به حبس شد و سرانجام به عراق تبعید گردید. دوره دوم اقامت او در زندان در پی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بود، وی در آن دوره بازداشت شد و تا پایان دولت نود روزه ضیاءالدین طباطبایی در زندان ماند. 

دشتی در این مدت برداشت‌ها و انتقادهای خود را در روزگار زندانی بودنش در کتابی بنام ایام محبس منتشر کرد. در این کتاب به شدت بر اشرافیت و زندگی مدرن غربی می‌تازد و اسلام را راه رستگاری بشر می‌نمایاند 

دشتی در ۱۱ اسفند ۱۳۰۰ روزنامهٔ شفق سرخ را منتشر کرد. او هدف خود را "تولید انقلاب افکار و تهییج روح و بیداری جامعه" اعلام کرد. دراین دوره هواداری دشتی از رضا خان بارزتر شد و این نشریه از پیشاهنگان معرفی جمهوری آتاتورکی ترکیه به ایرانیان بود. روزنامه شفق سرخ نخستین بار در سال ۱۳۰۱ در دوران نخست‌وزیری قوام السلطنه توقیف شد. امابه مدت بیش از سیزده سال به چاپ رسید. دشتی افزون بر مسئولیت چاپ، همچنین به نوشتن مقالاتی در زمینه امور سیاسی، اجتماعی و ادبی برای آن روزنامه پرداخت. روزنامه شفق سرخ بزودی محل مناسبی برای چاپ آثار و ارائه افکار روشنفکران آن دوره شد 

در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی علی دشتی با حمایت‌های رضاخان به عنوان نماینده مردم ساوه انتخاب شد اما اعتبارنامه او با مخالفت سید حسن مدرس و جمع دیگری از فراکسیون اقلیت مجلس، مخالفان رضاخان و جمهوری و حتی عده‌ای از طرفداران رضاخان که متحدان او بودند روبرو شد و مورد تأیید قرار نگرفت. نقطه آغاز پیشرفت علی دشتی در زمینه سیاست با استقرار نظام پهلوی رضاشاه شکل گرفت و در سال ۱۳۰۶ به نمایندگی مردم بوشهر به مجلس شورای ملی دوره ششم راه یافت و در دوره‌های هفتم و هشتم نماینده ساوه بود و در دوره نهم دوباره به عنوان نماینده بوشهر در مجلس حضور داشت. درخلال این سال‌ها اعتقادات مذهبی علی دشتی کمرنگ‌تر شد و لباس روحانیت را به کناری نهاد و از شغل حرفه‌ای روزنامه‌نگاری هم برای همیشه کناره‌گیری کرد 

علی دشتی درسال ۱۳۱۴ یک روز پس از اتمام دوره وکالتش درمجلس نهم به خاطر نوشته‌هایش دوباره به زندان افتاد و روزنامه‌اش نیز ممنوع شد. او بعدها در مجلس سیزدهم سبب زندانی شدنش را "کمتر تملق گفتن" از رضاشاه درکنفرانس بین المجالس دراستانبول ذکر کرد. در آبان ۱۳۱۸ دشتی دوباره به عنوان نماینده مردم دماوند به مجلس دوازدهم راه یافت و در مجلس سیزدهم نیزنماینده مردم دماوند بود. 

دشتی مدتی به ریاست "اداره راهنمای نامه نگاری" منصوب شد. این اداره کار بررسی و سانسور روزنامه و کتب را برعهده داشت و بدون ممهور کردن کتب و مقالات به مهر این اداره (موسوم به مهر روا) هیچ چاپخانه‌ای مجاز به انتشار آن نبود. 

در آذر ۱۳۲۰ جزو هیئت مؤسسان حزب عدالت شد و در طی دهه ۱۳۲۰ همراه با این حزب در صحنه انتخابات مجلس فعال بود. این فعالیت تا سال ۱۳۲۷ ادامه داشت 

در سال‌هایی که محمد رضا پهلوی تازه به حکومت رسیده بود، با روی کار آمدن قوام‌السلطنه در سال ۱۳۲۱ دشتی نطق تندی علیه او در مجلس ایراد کرد که با برخورد شدید قوام مواجه شد. دشتی و حزب عدالت از عوامل اصلی برانگیختن مردم در اعتراضات خونین سال ۱۳۲۱ شناخته شدند که به بلوای نان شهرت یافت. دشتی در سال ۱۳۲۲ به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس چهاردهم راه یافت. دشتی در پی اختلافاتی که با قوام‌السلطنه بر سر سیاست او، حزب توده و دخالت شوروی سابق داشت در بهار ۱۳۲۵ به زندان انداخته شد و مدت شش ماه در حبس بسر برد. پس از آزادی به فرانسه رفت و در سال ۱۳۲۷ دوباره به تهران بازگشت 

در ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ اولین مجلس سنای ایران تشکیل شد. دشتی در سال ۱۳۳۲ وارد مجلس سنا شد و این سمت را تا پایان حکومت پهلوی به مدت ۲۶ سال برعهده داشت. در آذرماه ۱۳۲۷ او به عنوان سفیر ایران وارد قاهره شد و تا اسفند ۱۳۲۹ در مصر ماند. همچنین او در ۱۲ آبان ۱۳۴۱ به عنوان سفیر به بیروت اعزام شد 

با شروع شدن حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دشتی درلبنان به عنوان سفیر ایران رایزنی‌هایی با روحانیون و علمای شیعه آنجا به نفع رژیم پهلوی داشت. با وجود اینکه دشتی منتقد جدی روحانیت بود از سیاست‌های اسدالله علم در وقایع خرداد ۱۳۴۲ انتقاد می‌کرد. این انتقادها و نصایح دشتی به شاه برای او چندان خوشایند نبود. گفته می‌شود که دشتی از شاه تقاضای آزادی یا لغو تبعید آیت‌الله خمینی را کرد که در جواب شاه پاسخ تندی به او داده‌است. از سال ۱۳۴۴ به بعد دشتی به انتقاداتی از دولت عباس هویدا نیز پرداخت اما پس از مدتی از ورود به مباحث سیاسی به‌کلی کناره گرفت و حتی با اوج‌گیری جنبش عمومی منجربه انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز سکوت اختیار کرد و تنها به مسائل ادبی پرداخت. 

دشتی کتاب ۲۳ سال را در سال ۱۳۱۱ به رشته تحریر درآورد، ولی تا سال ۱۳۲۶ درچاپ وانتشار آن اقدامی ننمود. احتمال دارد که چاپ کتاب هم در بیروت انجام گرفته باشد زیرا بین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ رژیم شاه از چاپ و انتشار هر گونه نوشتاری که مخالف دین بود، جلوگیری می‌کرد. گفته می‌شود شمار نیم میلیون از این کتاب بین سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ به گونه غیرمجاز چاپ و به فروش رفته‌است.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، در حالی که که در میانهٔ دههٔ هشتاد زندگی‌اش بود، دستگیر، زندانی و دردادگاه انقلاب به اتهام نوشتن کتاب 23 سال و نقد اسلام، به اعدام محکوم شد. در26 دی ۱۳۶۰ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان جم در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد. 

برخی ازآثار: داستان کوتاه: فتنه/ جادو/ هندو 

پژوهش‌ها و نقد ادبی: سایه/ایام محبس/ نقشی از حافظ/سیری در دیوان شمس/خاقانی شاعری دیرآشنا/ دَمی با خیام/ در مدح قمر تاج/ قلمرو سعدی و...
نقد مذهبی:
23 سال/ تخت پولاد/ ابلیس در کسوت عرفان/ در دیار صوفیان/ عقلا برخلاف عقل 
ترجمه:
نوامیس روحیه تطور ملل اثر گوستاو لوبون
تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست؟ اثر ادمون دومولن

احمد کسروی

سیّداحمد حُکم‌آبادی (۸ مهر ۱۲۶۹ در تبریز - ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران)، که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوق‌دان بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود. احمد کسروی در حوزه‌های ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست نیز فعالیت داشت. کسروی در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در سن ۲۰ سالگی به اصرار و اجبار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادی‌اش نشست. ولی در سال ۱۲۹۱ خورشیدی پس از آن‌که به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت و به قول خودش "پی به احوال آخوندهای ریاکار برد" از ملایی و در مسجد به منبر نشستن کناره گرفت. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، به درخواست علی‌اکبر داور، رئیس عدلیه، عبا و عمامه اش را کنار گذاشت و از لباس روحانیون خارج شد. وی درسال ۱۲۸۵ (۱۳۲۴ ه.ق) و هم‌زمان با آغاز جنبش مشروطه در تبریز نخستین بار با نام مشروطه برخورد کرد و به گفتهٔ خود از همان آغاز به مشروطه دل بست.

احمد کسروی را بنیان‌گذار جنبشی سیاسی-اجتماعی با هدف ساختن یک هویت ایرانیِ سکولار در جامعهٔ ایران، موسوم به جنبش "پاک‌دینی" دانسته اند. کسروی خواستار مبارزه با واپس‌ماندگی فکری و علمی و روشن‌گری در تمامی وجوه زندگانی بود. وی از آنچه" اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی" مردم ایران می‌دانست انتقاد داشت. موضع‌گیری‌های احمد کسروی در برابر کیش‌های رایج و نهادهای مذهبی و اخلاقی و مسلک‌ها و ارزش‌های سنتی و فرهنگی و تاختن او به باورهای دینی و فرهنگی از تشیع و بهائیت گرفته تا شعرهای حافظ و سعدی، از جمله مواردی بود که مخالفت‌های بسیاری را علیه او برانگیخت. از نقاط قوت کسروی، کارهای تاریخی اش بود. به طور مثال تاریخ مشروطه ایران کتابی است نوشته احمد کسروی به سال ۱۳۱۹ خورشیدی، این اثر پژوهشی برجسته‌ترین سند نوشته شده دربارهٔ رویداد مشروطه و چند و چون آن می‌باشد. وی دراثر ریشه پیشرفت نیافتگی ایران و بیشتر کشورهای خاور را پراکندگی در میان توده‌ها دانست، ونوشت: چند تیرگی که از دوگانگیهای قبیله‌ای و زبانی برمی‌خیزد، یکی از بدترین بیماریهایی هست که گریبان ایران را گرفته‌است. کسروی در دومین کتاب مهم خود تاریخ پانصد ساله خوزستان می‌کوشید پیامدهای زیانبار و کشمکش‌های قبیله‌ای و مذهبی را درنواحی جنوب غربی نشان دهد. 

آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان‌های فارسی و عربی است. از مهم‌ترین آثار کسروی می‌توان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران می‌شوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده‌است. کسروی برای نخستین‌بار این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان قبل از رایج‌شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام آذری یاد کرده‌اند، زبانی از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی بوده‌است. این نظریه امروز در میان دانشمندان بطور عام پذیرفته شده‌است 

احمد کسروی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۵ سالگی، دراتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب گلوله و ۲۷ ضربه چاقو توسط افراد گروه تروریستی فدائیان اسلام ترور شد.

برخی از آثار:

آذربایجان فی ثمانیة عشر عاما/ ازسازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود؟/ انکیزیسیون در ایران (ناتمام)/ انقلاب چیست؟/ امروز چاره چیست؟/ بخوانند و داوری کنند یا شیعیگری/ بهائی‌گری/ پیدایش آمریکا
تاریخ مشروطهٔ ایران/ تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان/ تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان/ تاریخچه چپق و غلیان/ تاریخچهٔ شیر و خورشید/ تاریخ مشعشعیان/ تیشه‌های سیاست
در پیرامون اسلام/ شهریگری یا تمدن/ ادبیات/ جانوران/ خرد/ روان/ فلسفه/ در پاسخ حقیقت گو/ در پاسخ بدخواهان/ دین وجهان/ دین و دانش/ دین و سیاس/ در راه سیاست
زندگانی من (دربارهٔ زندگی خودش)/ ده سال در عدلیه (دربارهٔ زندگی خودش)
زبان پاک/ زبان فارسی و راه رسا و تواناگردانیدن آن / سرنوشت ایران چه خواهد بود؟/ شهریاران گمنام (در سه بخش)/ صوفیگری/ فرهنگ چیست؟/ قانون دادگری / قیام شیخ محمد خیابانی/ کار، پیشه و پول
کارنامه اردشیر بابکان/ کتاب پلوتارخ/ مشروطه بهترین شکل حکومت/ ورجاوند بنیاد/ یکم دیماه و داستانش/ یک دین و یک درفش

*****

منابع این مقاله: 

- دائره‌المعارف مصاحب، فرهنگ لغات دهخدا.
- شرح احوال و آثار برگزیده شده از ویکی پدیا فارسی ( دانشنامه آزاد).
- ناصر نکویان، سازمان های روشنفکری در ایران و ایده آل های آخوندی، کیهان( لندن)، 6 تیر 1364، شماره 52
- بهزادی، علی، (شبه خاطرات) ، چاپ چهارم، تهران: انتشارات زرین، انتشارات نگارستان، ۱۳۸۰ خورشیدی