روشنگری. حزب دموکرات آمريکا نتوانست ,خراش, اوليه را که در انتخابات مقدماتی آيوا بر ماشين انتخاباتی آن وارد آمده بود*،
تعمير کند و حالا ديگر روشن است نامزدی که اين حزب در نظر گرفته بود يعنی هيلاری کلينتون، هر سرانجامی پيدا کند، نامزد اکثريت هواداران اين حزب نيست. همه نظر سنجی ها نشان ميدهد اين ضربه عمدتا اثر مشت نسل جوان آمريکاست. ممکن است رای هايی که به باراک اوباما داده شده، حاکی از توهم باشد و اوباما شخصا يا به علت شرايطی که در آن عمل ميکند، فاقد آن ظرفيتی باشد که رای دهندگانش از او انتظار دارند، اما ترديدی نيست که رای آنها به او يک ,نه, بزرگ به کاخ سفيد ,بوش، کلينتون، بوش، کلينتون, است. هنوز نتيجه انتخابات، مقدماتی يا نهايي، معلوم نيست، اما تاکتيک شريرانه ای که هيلاری کلينتون در پيش گرفته و عملا راه را برای بقای حزب جمهوری خواه در کاخ سفيد باز ميکند*، قبل از هرچيز خيانت به اين آراء است. جفری سن کلر نويسنده و تحليل گر توانای آمريکايی ضمن تشريح اين تاکتيک گذری هم به کارنامه زوج کلينتون دارد. چکيده ی کوتاهی از مقاله او را در اينجا ملاحظه ميکنيد. کارزار انتخاباتی سبعانه هيلاری... برای سال 2012 هيلاری کلينتون نميتواند در رقابت برای نامزدی حزب دموکرات پيروز شود. اعداد گويا هستند. او حتی اگر در ايالات پنسيلوانيا، اينديانا، ويرجينيای غربی و کنتاکی به پيروزی شکننده دست يابد، آرای عمومی بالای اوباما به دنبال اوست و نمايندگانی را که وارد سالن تعيين نامزدها در دنور ميشوند متعهد ميکند. هر نامزد ديگری بود شرمنده شده و مدت ها قبل کنار کشيده بود. ولی اين ها کلينتون ها هستند و شرم در وجود آنها نيست. چرا هيلاری در ماندن اصرار دارد؟ زيرا او آرزوی رسيدن به کاخ سفيد را از سر بيرون نکرده است، نه برای سال 2008، بلکه برای سال 2012. اينجا منطق فساد وارد عمل ميشود. اگر اوباما در نوامبر مک کين را شکست بدهد، امکان ندارد هيلاری بتواند در سال 2012 با او رقابت کند، مگر خيانتی صورت گيرد که از سطح عوام فريبی های خارق العاده کلينتون ها هم فراتر رود. سال 2016 هم ديگر خيلی دير خواهد بود، زيرا در آن زمان هيلاری 69 ساله است و بايد خود را برای رفتن به خانه کهنسالان آماده کند و با چنگ و دندان بکوشد امکانات حداقلی مثل تامين غذای سالم، ملافه تميز و تامين دوا ودرمان را که [کلينتون ها] زياده خواهی خوانده اند حفظ کند. هيلاری اسير اين حساب رياضی غيرقابل انکار است و به همين جهت در تلاش است واقعيت تلخ و گريز ناپذير را به شيوه ای به نفع خود تغيير دهد که کلينتون ها در آن استادند: برادر کشی سياسی. در اين مورد کاملا در معنای لغوی آن، يعنی با از پای در آوردن يک برادر. او برای اينکه بتواند جاه طلبی فزون از حد خود را ارضاء کند، بايد طوری اوباما را به عنوان يک کانديد زخمی کند که او در انتخابات پائيز به مک کين ببازد، آنوقت هيلاری ميتواند در سال 2012 با مک کين رقابت کند. مک کين در بهترين حالت تنها يک دوره ميتواند رئيس جمهور باشد. علايم اين واقعيت هم اکنون از ناهمواری های صورت او هم عيان تر است:او که شباهتش به لان چانی [مرد هزارچهره آمريکا] روز به روز وحشتناک تر ميشود، هم اکنون از ريگان در زمان انتخاب دوره اولش مسن تر است. او از عوارض سرطان رنج ميبرد وهمه تلاشش را به کار می گيرد که اين امر را پنهان کند. او گرفتار يک جنگ است که گفته است آن را پايان نمی دهد و اقتصادی که سقوط آن از حد ترميم گذشته است. به همه ی اين مشکلات بايد خصوصيت خود ويرانگر و واکنش های ناگهانی عصبی او را افزود که در ميان سياستمداران آمريکا از زمان آرون بار[يکی از سياستمداران بدنام تاريخ آمريکا] نظير نداشته است. سرنوشت سياسی او حتی قبل از آن که سوگند رياست جمهوری بخورد تعيين شده است. اينجاست که تاکتيک سبعانه هيلاری در مقابل اوباما خود را نمايان ميکند: مارک پن مدير کارزار انتخاباتی کلينتون در اعماق اتاق کامپيوتری تاريکش می نشيند و برمبنای آمار و گزارشاتی که گروه های تحقيق از واکنش های خودبخودی داده اند، ليست همه تعصبات و پيش داوری های نهانی را که در اعماق روان يک سفيد پوست آمريکايی وجود دارد تهيه کرده، آنها را مثل شراپنل روی هم انباشته و به صورت مين زير پای اوباما پرتاب ميکند: او فاقد وطن پرستی است، نا مسيحی است، به فلسطين سمپاتی دارد و، بله، او سياه است. سه شليک و سر حريف به هوا رفته است. سوء استفاده از هراس نژاد پرستانه سفيد پوستان آمريکا، طبيعت دوم زوجی است که اشمائيل ريد[شاعر، نويسنده و روزنامه نگار سياه پوست آمريکايی با کنايه از سنت سياه پوستان آمريکا] آنها را [Ma and Pa Clinton] خوانده است: بيل کلينتون کارزار انتخاباتی سال 1992 خود را با حمايت از اعدام ريکی ری رکتور يک جوان سياه پوست که بخشی از مغزش را[در اقدام به خودکشی بعد از جنايت] از دست داده بودآغاز کرد.او انگشت تهديد را روی سيستر سولجا Sister Souljah، خواننده رپ، گرفت و موزيک وعقايد سياسی او را محکوم کرد و آنرا خطری برای افکار جوانان خواند. کلينتون ها لانی گوئينير Lani Guinier دوست خود را به خاطر يادداشت های حقوقی اش در رابطه موقعيت سياهان و زنان آمريکا زير ضرب گرفته و کوبيدند. آنها دکتر ژاکلين الدرز را به خاطر اظهاراتش در مورد استفاده از کاندوم و ماسترباسيون در رابطه با مسايل جنسی جوانان، از مقامش به عنوان Surgeon General برکنار کردند.[ وقايعی که نويسنده در اينجا به آنها اشاره ميکند، بويژه دو مورداول،در تاريخ دوره اخير سياست آمريکا به عنوان نمونه های برجسته اپورتونيسم و پوپوليسم ارتجاعی ثبت شده و بطور گسترده مورد انتقاد قرار گرفته است. سه زنی که از آنها نام برده شده يا از فعالان جنبش مدنی آمريکا بوده و يا نظرات پيشرويی را مطرح کرده بودند. .] اين تازه در مورد آدم هايی است که خودشان آنها را می شناختند. در سطح ساختاری کلينتون ها در چارچوب شورای رهبری دموکرات ها، برنامه ای را پيش بردند که فقيرترين لايه های اجتماعی آمريکا را زير ضربات خود قرار داد و سياهان و هيسپانيک ها را چنان وحشيانه هدف گرفت که از زمان اجرای برنامه مشهور , استراتژی جنوب, نيکسون بی سابقه بود. از هم پاشاندن برنامه رفاه، تصويب مجازات های قانونی بسياری سنگين، هموار کردن راه اعمال تبعيض در دستگاه قضايی و سنگ انداختن در راه تصويب قوانينی برای جلوگيری از اينگونه تبعيض ها و پرداخت خسارت در صورت وقوع، محصول اين برنامه بود. حملات خانم کلينتون به اوباما که مملو از بار نژادپرستی است، مثل ذرات مسموم ناشی از يک انفجاراتمي، وسيعا و تا فاصله های دور در سراسر حزب دموکرات آمريکا پراکنده ميشود. آنها قبلا هم اينکار را کرده اند[که حزب را به خاطر منافع خود قربانی کنند.] سياست های بی محابای دو سال اول رياست جمهوری کلينتون، شرايط را برای حزب جمهوری خواه فراهم کرد تا در سال 2004 کنترل کنگره آمريکا را تحويل بگيرند. بعد در سال 1996، کلينتون با امتناع از تامين بودجه کميته ملی دمکرات ها[DNC] برای رقابت فشرده در کنگره و سنا، اجازه داد جمهوريخواهان هردو مجلس آمريکا را در اختيار بگيرند. بسياری از اعضای رده بالا حزب دموکرات معتقدند کلينتون های اين تصميم فاجعه بار را آگاهانه اتخاذ کردند تا با تخريب چشم انداز حزب، کنترل انحصاری دستگاه حزبی را در دست بگيرند و کميته ملی دمکرات ها[DNC] را به يک انجمن خصوصی مدافع خود تبديل کنند. اين منطق سياست Triangulationاست. در مورد کلينتون ها ميتوان صفت پيشگيرانه را نيز به آن اضافه کرد. کلينتون ها از نظر سياسی خود را از طريق غارت خرابه ای که از حزب خود ساخته اند غنی ميکنند. هيلاری کلينتون فکر ميکند بايد حزب را خراب کند تا آنرا نجات بدهد، البته در خدمت خودش. اداره کنندگان کارزار انتخاباتی برای بسيج رای زنان و بخش از طبقه کارگر روی درکی انحرافی از گذشته تکيه ميکنند. آنها تصور ميکنند رای دهندگان آمريکايی به نوعی آلزايمر سياسی دچارند که در آن ابتدا حافظه کوتاه گرفتار ميشود. شايد به همين دليل است که مدير تبليغات کلينتون روی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها تکيه ميکند. دوره کلينتون را طوری بازسازی ميکنند که گويی دوره درخشان صلح و خوشبختی بوده است. در حاليکه اين دوره ای بود که عراق هر سه روز يک بار بمباران ميشد و نيم ميليون کودک زير يک تحريم جنايتکارانه جان دادند، اين زمانی بود که موشک های کروز بر روی سودان وافغانستان فرو ريخت تا توجه مردم از ماجرای لوينسکی منحرف شود، دوره ای که يک بمباران غيرقانونی عليه صرب ها سازمان داده شد که هزارها شهروند غيرنظامی را کشت، و دوره ای که تحت عنوان ,طرح کلمبيا, حمام خون عليه دهقانان آمريکا ی جنوبی به راه انداخته شد و تحت عنوان جنگ با مواد مخدر کشتار به راه افتاد. دهه 90 کلينتون دوره ای بود که تحت هدايت آلن گرين اسپان و وال استريت و رابرت روبين، شکاف اقتصادی بين ثروتمندان و همه ی ديگران عميقا گسترش يافت و زير عنوان پراگماتيسم سياسي، شبکه امنيت اجتماعی که آسيب ديدگان ميان ما را حفاظت ميکرد از بين برده شد. کلينتون ها نوستالژی برای زمانی ايجاد ميکنند که هرگز وجود نداشت. اين واقعيت خشن برای کسانی که در دوره ی آن زيستند روشن است و آنها هنوز از پس لرزه های برنامه ی نئوليبرالی کلينتون رنج می برند. در اين ميانه اوباما نقش يک قربانی مشتاق را با مهارت بازی ميکند. در حاليکه مثل کلينتون ها اين تصوير را بازتاب ميدهد که پست رياست جمهوری حق اوست، اين حالت را با در اماتيزه کردن زخم های هر تيری که به سوی او پرتاب ميشود و هر سنگی که در راه او انداخته ميشود، با حالتی از قربانی شدن ترکيب ميکند. هيلاری ميتوانست همين حالا قبل از اينکه در انتخابات مقدماتی پنسيلوانيا پوست سر خصم را بکند بگويد کنار ميکشد، اگر چه اين کار با آسيب شناسی ويژه شخصيت او تناسب ندارد. او اوباما را به نحوی کشنده مسموم کرده و راه دوست خوبش مک کين برای رفتن به کاخ سفيد را تقريبا تضمين کرده است. او دارد از مدل ريگان پيروی ميکند. ريگان در 1975 اول طی ماه های متمادی زمستان و بهار جرالد فورد [نامزد ديگر حزب جمهوريخواه] را خونين و مالين کرد، بعد در اواخر دوره انتخابات مقدماتی در پنسيلوانيا ضربه کاری را بر سر او فرود آورد.آدام کلايمر در کتاب خود تحت عنوان , قراردادهای کانال پاناما و صعود راست, نشان داده چطور ريگان از اين قرار دادها برای تخريب فورد استفاده کرد. در نهايت ريگان نتوانست در اين دوره پيروز شود ولی در اين موقع فورد را چنان کوبيده و از پای انداخته بود که او در انتخابات پائيز از کارتر شکست خورد. کارتر وارث اقتصادی دچار رکود، فشار قيمت بالای نفت و يک بحران در حال خيزش در خاورميانه بود و ريگان توانست به آسانی او را در انتخابات 1980 از کرسی بردارد. کلينتون ها به اندازه کافی موذی هستند که بتوانند شباهت های دو وضعيت را درک کنند و از تجربه ی آن در خدمت منافع خودشان به بهره برداری بپردازند. شايد از اتاق جنگ کلينتون هنوز اين صدا شنيده شود که همراه با ضرب آهنگ ترانه فليت وود مک ميخواند: ,از فکر کردن به فردا باز نمان,. ولی شبها وقتی مدير تبليغات کلينتون ها پشت سوپر کامپيوتر هايش می نشيند، بيل و هيلاری پيروزی غريب و با تاخير خود را مزه مزه کرده و همراه با مک کارتنی ميخوانند: , زنده بمان و بگذار بميرند.,
*درباره انتخابات مقدماتی ايالت آيوا http://www.roshangari.com/as/ds.cgi?art=20080105004853.html*مقاله نيويورک تايمز.ارقام نظرسنجی ها که نشان ميدهد امتناع کلينتون از کنارگيری به نفع مک کين تمام ميشود. http://www.nytimes.com/2008/03/27/opinion/27kristof.html?_r=1&oref=slogin*منبع مقاله http://www.counterpunch.org/stclair03242008.html
*درباره انتخابات مقدماتی ايالت آيوا http://www.roshangari.com/as/ds.cgi?art=20080105004853.html*مقاله نيويورک تايمز.ارقام نظرسنجی ها که نشان ميدهد امتناع کلينتون از کنارگيری به نفع مک کين تمام ميشود. http://www.nytimes.com/2008/03/27/opinion/27kristof.html?_r=1&oref=slogin*منبع مقاله http://www.counterpunch.org/stclair03242008.html