نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

استمداد خانواده حسین خضری از مسئولین قضایی و جامعه حقوق بشر




استمداد خانواده حسین خضری از مسئولین قضایی و جامعه حقوق بشر

دادستان ارومیه: حسین خضری جهت اجرای حکم اعدام به تهران منتقل شده است

پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۹ - ۱۳ ژانويه ۲۰۱۱

hosein-khezri.jpg
خبرگزاری هرانا – از سرنوشت حسین خضری، زندانی محکوم به اعدامی که یکشنبه شب، مورخ دوازدهم دی ماه، از بند 12 زندان مرکزی ارومیه به مکان نامعلومی منتقل شد، اطلاع دقیقی در دست نمی باشد.
خانواده ی وی در طی این مدت به ارگان های مربوطه مراجعه کردند اما مسئولان پاسخ روشنی به ایشان نمی دهند.
از سویی دادستان ارومیه در ملاقات با بستگان حسین خضری به ایشان اعلام کرده است که حسین خضری جهت اجرای حکم اعدام به تهران منتقل شده است و این امر بر نگرانی خانواده ی وی افزوده است.
گزارشگر هرانا در تماس با برادر این زندانی سیاسی، نامه ای را از خانواده ی حسین خضری خطاب به مسئولین قضایی کشور و جامعه ی حقوق بشری دریافت کرده است که از سوی ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران منتشر می شود.

متن نامه ی مذکور به شرح زیر است:
در طی مدتی که حسین را از بند 12 زندان مرکزی ارومیه منتقل کردند به همه ی ارگان های دولتی از جمله ریاست زندان ها، ریاست حفاظت از زندان ها، بازرسی زندان و دادستانی کل استان جناب آقای رضایی و هم چنین به واحد پیگیری اطلاعات ارومیه مراجعه کردیم ولی متاسفانه هیچ یک از ارگان ها و نهادهای مذبور خبر شفاف و روشنی از وضعیت برادرمان حسین خضری به ما ندادند اینک ما در بی خبری کامل هستیم و مسئولان بیشتر مارا سرگردان می کنند و ما از این اقدامات قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی واقعا در تعجب هستیم چون هر مقامی یک حرفی می زند و نظرات آقایان کاملا ضد و نقیض هست.
برخی به ما می گویند که هیاتی تحت عنوان کارشناس و بازجو آمدند تا در خصوص نامه ارسالی حسین به ریاست قوه قضائیه صحبت کنند و در اینجا چند سوال پیش می آید:
اول اینکه؛ اگر سخنان یک متهم آن قدر مهم بود چرا در دادگاه بدوی متهم و مراحل بازپرسی متهم به آن متوجه نمی شد و این کار تازه بعد از قطعی شدن حکم متهم قرار است که انجام گیرد؟
دوم اینکه؛ با توجه به اینکه بسیاری از نقاط کور و مبهم در پرونده ی حسین خضری، بدون توجه و رسیدگی باقی مانده، بر همین اساس پیرو نامه ی ارسالی حسین خضری مورخ 8/8/ 89 به دیوان عالی کشور، کادر دبیرخانه دیوان پس از بررسی توسط کارشناس محترم قضایی نسبت به رفع نواقص از متهم، درخواست مدارک کردند که پس از دریافت نامه ی دیوان در مورخ 18/8/89 به شماره ی 110/ 89/47/163/58 با تکمیل مدارک، ما درخواست را مجددا در تاریخ 13/9/89 به دیوان عالی کشور ارسال نمودیم البته با همکاری جناب آقای وکیل که ایشان این نامه را به دادستانی نیز ابلاغ نمودند و دادستان نیز در جریان این هست و این واقعا ناعادلانه است و در تماسی با دبیرخانه ی دیوان به ما گفتند که ما نامه ی شما را برای بررسی و رسیدگی مجدد به مدت یک ماه در دست رسیدگی قرار دادیم و از طرفی دیگر بعد از دو روز اول که حسین را به زندان برگرداندند و ما توانستیم با ایشان ملاقات کوتاهی انجام دهیم، خود او به هیچ عنوان از رسیدگی حرفی نزد و گفت که "گویا آقایان می خواهند مرا به زور و اجبار به اعتراف وادار کنند تا پرونده ای دیگر برایم درست کنند. چرا که آقایان می گفتند بیا در مقابل دوربین به کارهای نکرده اعتراف کن و بگو که در درگیری های مسلحانه شرکت داشتم و چند نفر را کشته ام و اکنون نیز از اولیای دم و بازماندگان آن ها درخواست بخشش می کنم. واقعا این خنده آور است. چرا و به چه علت بعد از سه سال آقایان این سناریو را برایم پیش کشیدند. مگر آدم دیوانه است که به کار نکرده اعتراف نماید؟ اگر بی دلیل هم آدم را اعدام کنند و بکشند باز هم بهتر از آن است که علی رغم وجود هرنوع زور و اجباری، خود را از چاله به پاه بیندازد و با پستی و رزالت بمیرد. آقایان با این کار چه کمکی و چه راه نجاتی می خواهند در برابر من قرار دهند؟ "
لذا ما خانواده ی حسین خضری از همه ی مسئولین کشوری ائم از مسئولین امنیتی و قضایی بالاخص جناب آقای لاریجانی، ریاست قوه ی قضاییه، تقاضا داریم در این مورد به خصوص محض رضای خدا با ما و پرونده ی حسین خضری منصفانه رفتار نمایند.
در حکومتی که پایه و مبنای قانون اساسی آن بر مبنای عدل علی پایه ریزی شده، خانواده ی ما چه گناهی کرده است که باید تا این حد در سردرگمی و نکرانی بماند؟ اگر به فرض که برادرمان هم متهم باشد آیا ما هم متهم هستیم؟ چرا نباید کوچکترین خبری از سرنوشت عضوی از خانواه مان داشته باشیم؟ چرا که بر اساس قانون این حق هر شهروند ایرانی است و ما این حق را، حق شرعی و قانونی خود می دانیم.
لذا از همه ی فعالین و سازمان های حقوق بشر و از تمامی وجدان های آگاه و بیدار عاجزانه و عاجلانه تقاضا داریم که نسبت به نجات جان حسین خضری اقدام انسان دوستانه نمایند.


چهارمین تظاهرات علیه ایران در کابل در اعتراض به توقیف تانکرهای سوخت افغانستان در مرزهای ایران




[تاريخ مطلب: بيست و سوم دی ۱۳۸۹ برابر با سيزدهم ژانويه ۲۰۱۱]

تقدیم به خاطره ی تابناکِ زنده یاد    
دکتر محمد علی خنجی ۱              

 
 ع. اروند


... که هستیم!؟

تا بدانند بودیم و هستیم
یک دم از پا نه هرگز نشستیم

با همه بار ناکامی و رنج
دیرپا ملتی بی شکستیم

در درازای تاریخ صد بار
بس طلسم ستم را شکستیم

در ره نام و آزادی خویش
بند های گران را گسستیم

همچو موجیم عاری از آرام
زین سبب رو به بالا و پستیم

هر ستمکار بر گردن ما
طوقی افکند از آن برستیم

درسِ فردوسی و پورِسیناست
آنچه ما همچو جان می پرستیم

پند رومیّ و سعدیّ و حافظ
چون به عالم پیامی فرستیم

جاهلان جان مردم ستانند
ما تن مورِ خُردی نخـَستیم

زور گوید به ما شک روا نیست
زآنکه ما آهنین ضربِ شستیم

ما به اندیشه و دانش اما
بیم دشمن زِ دل باز شُستیم !

شکّ و اندیشه چون تواًمانند
بی شک از بند جاهل نجَستیم

گر به کف تیغ پیکار گیریم
هم کتاب مدارا بدستیم !

بابِ بس فکر و دانش گشادیم
بر تعصب ره رخنه بستیم

گنج هایی همه حکمت و پند
با زبانی کز آواش مستیم

پارسی را نداریم اگر پاس
ناسپاسانِ گنک و کـَرَستیم

نیز اگر خود نگردیم نو نو
کس نداند که بودیم و هستیم
یا : که بودیم ؟
یا : که هستیم ؟

                                              پاریس، ششم دسامبر۲۰۱۰               
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱دکتر محمد علی خُنجی یکی از مبارزان و رهبران اندیشمند، دانشور، سختکوش و پرشور جبهه ملی ایران بود که تا آخرین روز زندگی دمی از کوشش در راه تعالی فکری نسل جوان نهضت ملی و سازماندهی جبهه ملی ایران که در آن از تجربه و تبحر کم نظیری برخوردار بود نیاسود.
او پس از زندگی نسبتآ کوتاهی، که تمام آن صرف مبارزه و آموزش خود و دیگران(خاصّه به عنوان مسئول کمیته ی تعلیمات جبهه ملی ایران)، از راه تاًلیف و ترجمه شد، و در نهایت سادگی و آزادگی و فروتنی به سر رفت، در پنجم بهمن ماه ۱۳۵۰، در سن تقریبأ چهل و شش سالگی، در منزل محقری که در آن به تنهایی زندگی می کرد، بصورتی غیر منتظره، و به دور از چشم یاران(بصورتی که به مرگ مشکوکی می مانست) جهان را ترک گفت و نهضت ملی را از گوهر وجود پرثمر و زاینده ی خود محروم ساخت. از میان نوشته های او می توان نقد عالمانه ی وی بر کتاب تاریخ ماد تاًلیف پروفسور ایگور دیاکونوف، عضو آکادمی علوم شوروی سابق، ترجمه ی کریم کشاوز را نام برد، و از میان ترجمه های او اثر مهم زیگموند فروید زیر عنوان " توتم و تابو" را. وی برای پژوهش های خود از زبان های فارسی، عربی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی سود می جست.
او یک ایرانی به تمام معنی نمونه بود