نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ بهمن ۱۶, پنجشنبه

سبکتکين و آهو !محمد علی اصفهانی

سبکتکين و آهو
Mohammad Ali Esfahani   محمد علی اصفهانی
 
محمد علی اصفهانی
 
  
من توی اتاق بودم. نمی دانم ساعت چند بود که باد آمد و در زد. ساعتِ من معمولاً شبانه روزی چند سال جلو و عقب می رود و مدتی است که ناچارم بيشتر از روی هوا، از جای خورشيد در آسمان، و از شکل پرواز پرنده ها وقت را تعيين کنم.
يادم باشد از سعيده بپرسم که ساعت چند بود. او قاعدتاً بايد بداند. چون اصلاً ساعت ندارد و به همين دليل هيچ وقت ساعتش جلو و عقب نمی رود.
از اين گذشته، باد درست همان موقع که سعيده از مدرسه به خانه رسيد آمده بود و در زده بود. و فکر می کنم که گندم ها را هم همان وقت به سعيده داده بود.
موقعی که سعيده گندم ها را توی دفتر نقاشيش کاشت را هم نمی دانم. اما خوب يادم هست که وقتی خوشه ها رسيدند و تمام اتاق را پر کردند، کربلايی خانم داشت سر حوض، دستنماز می گرفت.

٭

آقا رسول برايم حلوا آورده بود و من نخورده بودم و گفته بودم: «مگر من بچه ام که به من قاقا لی لی می دهيد؟» و او گفته بود: «نه». و کربلايی خانم، ديگر نبود تا بيايد و با چادرنمازش گوشه ی چشم هايم را پاک کند و لابد بگويد: «خوب، من هم مثل ننه کاس آقا. اين شتری است که در خانه ی همه می خوابد. بالاخره بايد می رفتم ديگر».
و من از همان سر خاک، اوّل يکمرتبه، و بعداً يواش يواش، بزرگ شده بودم.

٭

گفتم:
ـ سعيده! وقتش رسيده که خوشه ها را درو کنيم.
کربلايی خانم هم که از حياط برگشته بود همين نظر را داشت و می گفت «ننه کاس آقا آش گندم را خيلی دوست دارد».
من و سعيده خوشه ها را درو کرديم و خرمن ها را روی تاقچه باد داديم و کوبيديم و با همديگر تقسيم کرديم.
آن وقت کربلايی خانم با سهم خرمن سعيده آش گندم پخت. کاسه ی لعابی را پر از آش کرد و توی سينی مسی گذاشت. حوله يی رويش کشيد تا سرد نشود. سينی را دست من داد و گفت:
ـ ببر برای ننه کاس آقا.

ننه کاس آقا مثل هميشه کنار سکوّی زير زمين پشت آب انبار نشسته بود و چادرش را دور خودش پيچيده بود و قليان می کشيد.
ـ ببخشيد ننه کاس آقا! اين مال شماست. قابل ندارد. آش گندم است. مادرم سلام رساند و گفت بدهم خدمتتان. هوا سرد است. می چسبد.

کوچه ها خلوت و تاريک بودند و من می ترسيدم. زدم زير آواز. فايده نکرد. حتّی به نظرم يکی از لولو های قنات باريکه ی بالای گذر برايم سوت بلبلی کشيد و گفت : «ناز نفست». شايد هم اينطور نبود و من خيالاتی شده بودم.
گفتم پس کاری کنم که ديگران هم از خانه بياييند بيرون و کوچه شلوغ بشود. همانجا وسط راه ايستادم و با صدای بلند شروع کردم به دم گرفتن:
ـ پيرزنی را ستمی در گرفت/در گرفت/در گرفت
دست زدو دامن سنجر گرفت/جَر گرفت/جَر گرفت.
اين شعر را تازه ديشب از «بهر» کرده بودم و امروز صبح معلم قرائت فارسی گفته بود: «از بر کرده ای نه از بهر، گوساله ی نفهم».
و من هنوز بعد از پنجاه سال به او نگفته بودم: «گوساله ی نفهم خودتی عنتر عينکی».

اوّل، يکی از خانه اش بيرون آمد و دو نفر شديم. بعد، يکی ديگر آمد و سه نفر شديم. بعداً بقيه، يکی يکی و دوتا دوتا و سه تا سه تا آمدند و ديگر نمی دانم وقتی که به خانه ی ما رسيديم چند نفر شده بوديم.
سعيده، دم در خانه منتظرمان بود. روسری تکّه پاره اش را بالاخره پارسال بعد از ده ماه دوندگی از اين زندان به آن زندان، توانسته بوديم از غسّالخانه يی که آدرسش را به ما داده بودند تحويل بگيريم. گذاشتش سر يک چوب بلند و جلوی ما راه افتاد و رفتيم پيش کربلايی خانم.
کربلايی خانم گفت:
ـ چه خبر است اين موقع شب، سر و صدا راه انداخته ايد؟
گفتيم:
ـ کربلايی خانم! پيرزنی را ستمی در گرفت/در گرفت/در گرفت. توی راه که می آمديم ديديمش. دست زد و دامن سنجر گرفت/جر گرفت/جر گرفت.
کربلايی خانم پرسيد:
ـ سنجر چی کار کرد؟
گفتيم:
ـ فحشش داد. کتکش زد. آخر سر هم بردندش زندان.
کربلايی خانم گفت:
ـ آخيش بميرم. ملاقات سعيده که می رويم يادمان باشد او را هم ببينيم.
سبکتکين، سرش را از پنجره آورد تو و گفت:
ـ نه. متأسّفم خانم! شما ها لايق مهربانی نيستيد. وقتی که بچه آهو را به مادرش پس دادم، مادره ادا و اطوار درآورد که آخر اين چه وضعی است. گفتم به شما ها رو که بدهند طلبکار هم می شويد. بچه اش را پس گرفتم و خودش را هم کشتم و کباب کردم و خوردم. با شما ها بايد اينطوری رفتار کرد. شما ها حيا نمی کنيد.
چوب بيرق را از دست سعيده گرفتم و جلو رفتم و داد زدم:
بی شرف بی ناموس! چرا کشتيش؟ شانزده سالش بود. تازه داشت يواش يواش بزرگ می شد. خون روسريش هنوز پاک نشده. نگاه کن.
امّا تا آمدم بجنبم سنجر با خنجر از پشت گذاشت توی کتفم و گفت:
ـ آره خوب کرديم. خودتم می فرستيم پيشش.
گفتم:
ـ اگه مَردی، زنگ که خورد بيا تو کوچه تا نشانت بدهم.
در رفت و آق قويونلو ها را فرستاد و چشم که باز کردم ديدم توی زندان، پيش پيرزن هستيم.

٭

همه مان را با هم برده بودند. کربلايی خانم سرش را انداخت پايين و گفت:
ـ خواهر! ببخشيد که نشد ها. ما می خواستيم برای شما آش گندم بياوريم. نگذاشتند.
ننه کاس آقا آمد وسط که:
ـ عيبی ندارد. من مال خودم را آورده ام. همگی با هم می خوريم.
اما چون ديديم که کربلايی خانم خيلی ناراحتِ دختر آقا رسول است و می گويد «من که نباشم کی ترو خشکش می کند؟» فکر کرديم که به جای شام خوردن، بلند شويم برويم کربلايی خانم را ببريم پيش دختر آقا رسول.
کربلايی خانوم پرسيد:
ـ آخر چه طوری؟
گفتم با بادبادک من.

٭

باد خنکی می آمد و ستاره ها را توی هوا غِل می داد.
يک ستاره افتاد تو دامنم. نگاه کردم. خودش بود: ستاره ی درشت و روشن من، که يک شب بارانی آخر تابستان گمش کرده بودم.
تمام تابستان را به فکرش بودم. هرشب. درست از موقعی که می رفتم پشت بام و طاقباز توی رختخواب دراز می کشيدم و با او حرف می زدم، تا موقعی که خواب چشم هايم را پر می کرد.
خودِ خودش بود. با مزرعه يی که می خواستم در آن بسازم. و با چشمه هايی که می خواستم کنارشان دراز بکشم وبع بع ِِ بع بعی های گل باقالاييم را گوش کنم.
نمی دانم چه قدر ماندم و بغلش گرفتم و اين پا و آن پا کردم. اما وقتی به خودم آمدم ديدم بقيه از همان بالا درست پريده اند روی پشت بام و رفته اند داخل خانه.
پرتش کردم هوا و گفتم:
ـ وعده ی ديدار ما تابستان ديگر. همانجا. روی پشت بام. باشد؟
و بی آن که به او فرصت جواب دادن بدهم، نخ بادبادک را دادم دستش و خودم آمدم پايين.

٭

همه جا را بوی نان تازه پر کرده بود. گمانم سعيده سهم خرمن من را داده بود به کربلايی خانم تا برای ننه کاس آقا و پيرزن و بچه های محل نان بپزد.
سهم من خيلی زياد بود. فکر می کنم شما هم بتوانيد مهمان ما باشيد. بعدش هم بايد کربلايی خانم را ببريم پيش دختر آقا رسول.
ساعتش را درست نمی دانم. چون ساعت من معمولاً شبانه روزی چند سال جلو و عقب می رود. ساعتش را اگر از سعيده بپرسيد بهتر است. چون سعيده اصلاً ساعت ندارد و به همين دليل هيچ وقت ساعتش جلو و عقب نمی رود.
امّا پنج تا گنجشک ديگر که بيايند سر شاخه ی درخت، ما مشغول خوردن صبحانه می شويم. صبحانه، نان تازه ی گندم و آواز گنجشک داريم. شما هم اگر می خواهيد، بفرماييد تو. قابلی ندارد.
۱۳۷۸ ـ ۱۳۶۶

اختلاس ۴۸۰ میلیاردی در گمرک بوشهر تاکنون ۴۸۰ میلیارد ریال اختلاس در گمرک بوشهر تایید شده است.

تاکنون ۴۸۰ میلیارد ریال اختلاس در گمرک بوشهر تایید شده است.
به گزارش پارسینه، ناظر گمرکات استان و مدیر کل گمرک بوشهر گفت: در مجموع پیش بینی می شود مبلغ کل اختلاس از گمرک بوشهر670 میلیارد ریال باشد.

آقای پورحیدر افزود: شورای نظارتی همچنان در حال پیگیری است و مبلغ190میلیارد ریال دیگر از این اختلاس هنوز تایید نشده است.

وی افزود: افراد مختلفی در این پرونده نقش داشتند از جمله 4 نفر از کارکنان گمرک بوشهر که متهم ردیف اول سال گذشته در شیراز دستگیر شد و سه نفر دیگر نیز با قید وثیقه آزاد شدند.

وی گفت: 15 نفر حق العمل کار و ترخیص کار نیز در این پرونده درگیر هستند.

پرونده اختلاس در گمرک بوشهر  از اواخر سال 91 در مرجع قضایی مفتوح و روند دادرسی آن اوایل سال 92 در دادسرای بوشهر آغاز شد.

موضوع این پرونده، اسناد گمرکی از سال 86 تا سال 91 است و بیش از دو سوم مبلغ اختلاس متوجه متهم اصلی این پرونده است و سایر متهمان این پروند شامل مباشر و معاونان در جرم نیز در بازداشت هستند.

کارگران عسلویه پیش از این نیز نسبت به حادثه خیز بودن تردد اتوبوس‌های فرسوده‌ای که به عنوان سرویس جابجایی کارگران در جاده‌های منطقه ویژه عسلویه تردد می‌کنند هشدار داده بودند.







- See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=86558#sthash.JntN0PvS.dpuf

ایران

 ایران



























بخشی از فیلم سوزاندن خلبان اردنی - ورود خلبان اردنی به محل آتش زدن


بخش راهنمای مشاهده فیلم - فیلم در مراحل مختلف را نشان می دهد و به زبان های فرانسه،‌ انگلیسی و روسی ترجمه شده است 



داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 6 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند

داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 6 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند

بخشی از فیلم سوزاندن خلبان اردنی - ورود خلبان اردنی به محل آتش زدن

داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 6 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند

داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 5 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند


تصاویری از فیلم زنده سوزاندن خلبان اردنی معاذ الکساسبه توسط داعش

داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 6 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند


داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 5 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند



متن فتوای داعش درباره مجاز بودن سوزاندن 

داعش خلبان اسیر اردنی را سوزاند (+عکس) / اردن: 6 عضو القاعده را اعدام می کنیم / ناآرامی در شهر زادگاه خلبان: مردم ساختمان های دولتی را به آتش کشیدند



بخشی از فیلم زنده سوزاندن خلبان اردنی توسط داعش

تهران - مدرسه رفاه - سالن اجتماعات - 15 بهمن 1357 - ساعت 16:30 از راست:خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی و ابراهیم یزدی ( هاشمی رفسنجانی دستخط امام را به حاضران و خبرنگاران نشان می دهد)

  تهران - مدرسه رفاه - سالن اجتماعات - 15 بهمن 1357 - ساعت 16:30 از راست:خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی و ابراهیم یزدی ( هاشمی رفسنجانی دستخط امام را به حاضران و خبرنگاران نشان می دهد)   
انتخاب بازرگان؛ نقطه عطف 10 روز تاریخی
بازرگان ماموریت یافت امور مملکت را اداره و بسامان کند و به صورت خاص سه کار مشخص را انجام دهد: اول، برگزاری رفراندوم تغییر رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی، دوم برگزاری انتخابات مجلس موسسان برای تصویب قانون اساسی جدید و سوم، انتخابات مجلس جدید نمایندگان ملت.انتخاب بازرگان؛ نقطه عطف 10 روز تاریخی
انتخاب بازرگان؛ نقطه عطف 10 روز تاریخی

پشت صحنه مصاحبه پی‌بی‌اس با آیت‌الله خمینی

پشت صحنه مصاحبه پی‌بی‌اس با آیت‌الله خمینی

مک‌نیل (چپ) می‌گوید تا آن روز از نزدیک یک آیت‌الله ندیده و مجبور نشده بود قبل از ضبط برنامه، کفش‌هایش را در بیاورد و در اتاقی خالی از اسباب و اثاثیه چهار زانو در کنار مصاحبه شونده روی زمین بنشیند
حدود دو ماه پیش از بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران، رابرت مک‌نیل، مجری برنامه «مک‌نیل-لهرر» کانال پی‌بی‌اس (PBS) به نوفل لوشاتوی فرانسه سفر می‌کند تا اولین مصاحبه تلویزیونی مفصل یک شبکه آمریکایی را با او انجام دهد.
در هوای سرد پائیزی جمعه اول دسامبر ۱۹۷۸ (۱۰ آذر ۱۳۵۷) ‌تیم پی‌بی‌‌اس ابتدا از آیت‌الله خمینی و هوادارانش حین اقامه نماز جماعت در حیاط ویلای محل اقامت وی فیملبرداری کردند. مقدمه گزارش ویژه را مک‌نیل بیرون منزل، در خیابان اصلی نوفل لوشاتو، ضبط کرده بود.
رابرت مک‌نیل و همکارانش سپس دوربین‌ها و تجهیزات خود را در یکی از اتاق‌های کوچک منزل آیت‌الله خمینی مستقر کردند و منتظر ورود او شدند.
ابراهیم یزدی، عضو ارشد نهضت آزادی و مشاور آیت‌الله خمینی که امکان مصاحبه را فراهم کرده بود، پس از مدت کوتاهی رهبر انقلاب را به داخل اتاق هدایت کرد.
آقای مک‌نیل می‌گوید: «ابراهیم یزدی من را معرفی کرد. او (آیت‌الله خمینی) با بی‌اعتنایی کامل، سری تکانی داد.»
این روزنامه‌نگار کانادایی الاصل قبل از پیوستن به پی‌بی‌‌اس، برای بی‌‌بی‌سی و پیش از آن هم برای شبکه ان‌بی‌‌سی آمریکا کار می‌کرد. از ریچارد نیکسون و فیدل کاسترو گرفته تا جرالد فورد و وودی آلن به این روزنامه نگار کهنه کار مصاحبه داده‌اند، ولی وقتی در نیویورک به دیدارش رفتم تاکید داشت که مصاحبه آیت‌الله خمینی شگفت انگیز‌ترین مصاحبه‌ای بوده که در طول زندگی حرفه‌ای خود انجام داده است.
آقای مک‌نیل می‌گوید تا آن روز از نزدیک یک آیت‌الله ندیده و مجبور نشده بود قبل از ضبط برنامه، کفش‌هایش را در بیاورد و در اتاقی خالی از اسباب و اثاثیه چهار زانو در کنار مصاحبه شونده روی زمین بنشیند.
او می‌گوید: «بیشتر افراد مشهور یا شخصیت‌های سیاسی قبل از مصاحبه قدری خوش و بش می‌کنند تا نظر مساعد شما را جلب کنند ولی آیت‌الله خمینی ابدا چنین کاری نکرد. طوری به من نگاه کرد که انگار پل کوچکی هستم که باید از رویش عبور کند تا به مکانی که می‌خواست رویش بنشیند که پشتی بزرگی بود برسد.»
وی می‌افزاید: «انگار تمام اعضای بدنش با حداقل نیروی ممکن کار می‌کردند، به غیر از مغزش آن هم زمانی که باید حرف می‌زد. آرام‌ترین و بی‌حرکت‌ترین انسانی بود که تا به حال دیده بودم…آرامش محض و اطمینان خاطر کامل داشت. ما می‌دانستیم او اندیشمندی است که مدت‌ها پیش طرز فکرش شکل گرفته و درباره چیزهایی که می‌توانست نظرات محکمش را زیر سوال ببرد کنجکاو نبود.»

تظلم خواهی به مردم آمریکا

مک نیل، ۸۴ ساله، مدت هاست که کار پراسترس خبر را کنار گذاشته و در آرامش آپارتمانی کوچک در نیویورک، به نگارش کتاب های رمان مشغول است
مصاحبه در حالی ضبط می‌شد که رهبر انقلاب به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم پیام شدیدالحنی علیه حکومت پهلوی صادر کرده و گفته بود: «با حلول ماه محرّم، ماه حماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد؛ ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستمکاران و حکومت هاى شیطانى زد.»
آیت‌الله خمینی افزود: «امام مسلمین به ما آموخت که در حالى که ستمگر زمان بر مسلمین حکومت جائرانه مى کند، در مقابل او اگر چه قواى شما ناهماهنگ باشد بپاخیزید و استنکار کنید و اگر کیان اسلام را در خطر دیدید، فداکارى کنید و خون نثار نمایید.»
او همچنین از «اشخاص مطلع از اوضاع کشور» خواسته بود: «لیستى از وزراى دولت یاغى و از خائنین به کشور و از صاحب منصبانى که در سراسر کشور، امر به جنایات و آدمکشی‌ها مى کنند، تهیه کنند تا در موقع خود، تکلیف ملت با آنان معلوم شود.»
اما وقتی به مخاطبان آمریکایی رسید، لحن آیت‌الله خمینی به مراتبملایم‌تر بود؛ از سیاست‌های کار‌تر نسبت به مردم آمریکا تظلم خواهی و تلویحا بر ادامه رابطه با واشنگتن در چارچوب احترام متقابل تاکید کرد.
او گفت: «ما نمی‌‏خواهیم که به آمریکا ظلم کنیم و نمی‌‏خواهیم که زیر بار ظلم آمریکا برویم. آن‌ها کارهایی که کردند و ظلم به ما بوده است، ما آن‌ها را تحمل نخواهیم کرد. اما روابط دوستانه با همه ملت‌ها داریم و دولت‌ها هم اگر به طور احترام با ما رفتار کنند، ما هم احترام متقابل را رعایت می‌‏ کنیم.»
وی تاکید کرد: ‌«ما از ملت آمریکا می‌‏ خواهیم به این آقای کار‌تر بگویند که ملتی که مظلوم است، ملتی که در تحت فشار است، ملتی که آزادی و همۀ آزادی‌ها از او سلب شده است، ملتی که استقلال ندارد، ملتی که کشته می‌‏دهد... آیا چنین چیزی پستی و رذلی است که کار‌تر تعبیر می‌‏کند؟ ما از ملت آمریکا می‌‏خواهیم و امیدواریم که از روسای خودشان مواخذه کنند.»
مصاحبه پی‌بی‌اس فرصت بسیار ارزشمندی به آیت‌الله خمینی داد تا نظرات تعدیل شده‌اش را برای اولین بار به طور مستقیم از یک شبکه تلویزیونی آمریکایی به گوش دولت و مردم این کشور برساند. برنامه نسبتا جدید «مک‌نیل-لهرر» هم گفتگوی اختصاصی با آیت‌الله خمینی را موفقیت بزرگی برای خود می‌دانست زیرا پیش از غول‌های تلویزیونی ان‌بی‌سی، ‌‌ای‌بی‌سی و سی‌بی‌اس، با رهبر مشهور مخالفان شاه مصاحبه مفصلی ضبط کرده بود.

«مردم طرفدار من هستند»

آیت‌الله خمینی: ما از ملت آمریکا می‌‏ خواهیم به این آقای کار‌تر بگویند که ملتی که مظلوم است، ملتی که در تحت فشار است، ملتی که آزادی و همۀ آزادی‌ها از او سلب شده است، ملتی که استقلال ندارد، ملتی که کشته می‌‏دهد... آیا چنین چیزی پستی و رذلی است که کار‌تر تعبیر می‌‏کند؟»
حدود یک سال قبل از آن گفتگوی تلویزیونی، محمدرضا شاه پهلوی در آخرین سفر رسمی خود به آمریکا در مصاحبه با برنامه مک‌نیل-لهرر به جیم لهرر (همکار مک‌نیل) گفته بود که در ایران فقط ۲۲۰۰ زندانی سیاسی وجود دارد که بیشترشان «تروریست» و «همگی مارکسیست هستند.»
ولی آیت‌الله خمینی در مصاحبه خود نه اشاره‌ای به مارکسیسم کرد و نه از اسلام صحبتی کرد، او صرفا گفت که «مردم طرفدار من هستند» و به آمریکا توصیه کرد که از حمایت متحد استراتژیک خود دست بردارد.
رهبر انقلاب در عین حال به مخاطبان آمریکایی نگفت که اگر قدرت را در دست بگیرد چگونه حکومت خواهد کرد و چقدر سریع یاران و هم رزمانی چون ابراهیم یزدی که آن مصاحبه را ترتیب داده و ترجمه می‌کرد، از عرصه قدرت کنار زده خواهند شد.
رابرت مک‌نیل می‌گوید: «تنها چیزی که ما از نیات او می‌دانستیم‌‌‌ همان چیزهایی بود که او و دیگران در آن روز‌ها به ما می‌گفتند. مقاصد آن‌ها را بعد از پیروزی انقلاب و به خصوص در پی واقعه گروگان گیری در سفارت آمریکا درک کردیم.»
او می‌گوید: ‌«وقتی که رسانه‌های عمومی مبارزه یک نهضت متمایل به دموکراسی برای سرنگون کردن یک رهبر مستبد را دیدند طبیعتا کنجکاو بودند که افرادی که پشت انقلاب بودند را بشناسند. به نظر من، آیت‌الله خمینی از این وضع سود برد تا زمانی که اقدامات آن‌ها به خشونت و سیاهی کشیده شد.»

طفره رفتن از بحث ولایت فقیه

آقای مک‌نیل آن روز از آیت‌الله خمینی درباره ویژگی‌های حکومت اسلامی مد نظرش سوالی نپرسید. او حتی اگر این سوال را مطرح می‌کرد باز هم بعید بود پاسخ صریحی دریافت کند.
آن طور که ابراهیم یزدی هم در جلد سوم خاطرات خود نوشته است آیت‌الله خمینی تا پیش از در دست گرفتن قدرت، به طور کاملا حساب شده از بحث‌های رسانه‌ای درباره جزییات و ویژگی‌های جمهوری اسلامی طفره می‌رفت.
ابراهیم یزدی می‌نویسد: «در‌‌‌ همان ماه اول بعد از استقرار ما در نوفل لوشاتو ترجمه انگلیسی کتاب ولایت فقیه منتشر شد. طبیعی بود که خبرنگاران درباره آن از آقای خمینی سوال کنند. اما ایشان به این سوالات پاسخ نمی‌دادند.»
او می‌افزاید: «به همین علت در هیچ یک از مصاحبه‌های ایشان که بالغ بر بیش از ۲۰۰ مورد است، کوچک‌ترین اشاره‌ای به نظریه سیاسی ولایت فقیه نشده است.»
مشاور سابق آیت‌الله خمینی می‌گوید در نوفل لوشاتو سوال‌های خبرنگاران پیش از مصاحبه به بهانه ترجمه از آن‌ها گرفته می‌شد تا پاسخ‌های وی منسجم باقی بماند.
آقای یزدی می‌نویسد: «این شیوه عمل به ما امکان می‌داد که پرسش‌ها و پاسخ‌ها را ویرایش کنیم و انسجام پاسخ‌ها را در نظر داشته باشیم. حتی در مورد مصاحبه تلویزیون‌های سرتاسری آمریکا، من این شرط را مطرح و اجرا کردم.»
اما مجری سابق پی‌بی‌اس تاکید دارد پیش از مصاحبه، سوالات در اختیار ابراهیم یزدی قرار داده نشده بود.
در اواخر مصاحبه، آقای مک‌نیل از آیت‌الله خمینی می‌پرسد: "آیا اخیرا از طرف آمریکایی‌ها یا مقامات رسمی آمریکا هیچ گونه تماسی با شما گرفته شده است؟" او در جواب می‌گوید: "خیر." مک‌نیل سوال می‌کند: "آیا دولت آمریکا کوشش می‌کند شما را نادیده بگیرد؟" آیت‌الله خمینی در جواب می‌گوید: ‌ "نمی‌دانم."
کمتر از دو هفته پس از آن مصاحبه، ابراهیم یزدی به واشنگتن سفر کرد و به عنوان مهمان در استودیوی «مک‌نیل-لهرر» حاضر شد. پس از پایان برنامه، مشاور آیت‌الله خمینی به دعوت تهیه کننده برنامه (رابرت هیرشمن) در یکی از رستوران‌های واشنگتن به دیدار هنری پرکت، رئیس بخش ایران در وزارت خارجه آمریکا رفت. آن دیدار یکی از اولین تماس‌های محرمانه مقامات آمریکایی با نزدیکان آیت‌الله خمینی در خارج از کشور بود که سندش پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران منتشر شد.

تلاش قطب‌زاده برای مترجمی

کمتر از دو هفته پس از این مصاحبه، ابراهیم یزدی (راست) به واشنگتن سفر کرد و به عنوان مهمان در برنامه خبری 'مک‌نیل-لهرر' شرکت کرد. او بعد از پایان برنامه، با تهیه کننده برنامه (رابرت هیرشمن) برای صرف شام به یکی از رستوران های واشنگتن رفت و در آن جا با هنری پرکت، رییس بخش ایران در وزارت خارجه آمریکا دیدار کرد. آن دیدار یکی از اولین تماس های محرمانه مقامات آمریکایی با نزدیکان آیت الله خمینی در خارج از کشور بود.
آن روز‌ها فقط رسانه‌های بین المللی نبودند که برای مصاحبه با آیت‌الله خمینی با هم رقابت داشتند. به نظر می‌رسد دستیاران او هم برای حضور در برابر دوربین رسانه‌ها، رقابت‌های پشت پرده خود را داشتند.
رابرت مک‌نیل می‌گوید صادق قطب‌زاده، از مشاوران آیت‌الله خمینی که چند سال بعد از پیروزی انقلاب به اتهام توطئه برای ترور وی اعدام شد، تلاش نافرجامی برای کنار زدن ابراهیم یزدی و به عهده گرفتن کار ترجمه مصاحبه انجام داده بود.
آقای مک‌نیل می‌گوید: «امکان مصاحبه ما با آیت‌الله خمینی را ابراهیم یزدی فراهم کرده بود. ما در گذشته چند بار او را به عنوان مهمان در برنامه‌مان داشتیم. بنابراین قرار بود که در مصاحبه کار ترجمه را او انجام بدهد.»
آقای یزدی و داماد سابقش (شهریار روحانی) در آن دوران به عنوان سخنگوی آیت‌الله خمینی در آمریکا در برنامه نیم ساعته مک‌نیل-لهرر که عصر‌ها ساعت ۱۹:۳۰ در پی بی‌اس پخش می‌شد شرکت می‌کردند.
او می‌افزاید: «تیم ما در پاریس در حال آماده شدن برای مصاحبه و انجام کارهای مقدماتی بود فردی نا‌شناس به نام صادق قطب‌زاده مرتب به خبرنگار ما، رابرت هیرشمن، زنگ می‌زد و اصرار می‌کرد که مترجم (مصاحبه خمینی) شود. درخواستش را نپذیرفتیم. به او گفتیم که ما از طریق یزدی اینجا آمده‌ایم، با او وقت زیادی صرف کرده و مقدمات مصاحبه را با او فراهم آورده‌ایم. انگلیسی یزدی خوب است و با او کار خواهیم کرد.»
ولی این آخرین بار نبود که مجری پی بی‌اس و دستیارانش با صادق قطب‌زاده سر و کار داشتند.

قرار مصاحبه دوم

هنری پرکت، رئیس بخش ایران وزارت خارجه آمریکا تایید می کند که از طریق برنامه مک‌نیل با ابراهیم یزدی قرار ملاقات گذاشت.
حدود یک سال بعد، وقتی که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» سفارت آمریکا در تهران را اشغال و آیت‌الله خمینی تماس و مذاکره با آمریکا را ممنوع اعلام کرد، رابرت مک‌نیل بار دیگر برای مصاحبه با رهبر جمهوری اسلامی تلاش می‌کند و به طور غیرمنتظره‌ای از وزارت خارجه ایران جواب مثبت می‌گیرد.
در آن فضای ملتهب که ایران در کانون یک بحران بزرگ قرار گرفته بود مصاحبه اختصاصی با آیت‌الله خمینی می‌توانست موفقیت بی‌نظیری برای پی‌بی‌اس و رابرت مک‌نیل باشد. آقای مک‌نیل می‌گوید به محض شنیدن جواب مثبت وزارت خارجه ایران، «از فرط خوشحالی از روی صندلی به زمین افتادیم.»
به گفته مک‌نیل، هنری پرکت، رئیس بخش ایران وزارت خارجه زنگ می‌زند و از او می‌خواهد که پیام محرمانه‌ای را به آیت‌الله خمینی برساند.
آقای مک‌نیل می‌گوید: «در طول شب در باره درخواست‌ آن‌ها فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که چنین کاری استقلال حرفه‌ای من به عنوان یک روزنامه نگار را خدشه دار خواهد کرد.»
او می‌افزاید: «از هنری پرکت پرسیدم که وزارت خارجه علاقه دارد که از آیت‌الله خمینی چه سوالاتی بپرسد؟ سوال‌ها را جذب کردم. معمولا این کار را برای درک سابقه خبر می‌کنیم. وقتی که به تهران رسیدیم در فهرست سوالاتی که باید به آیت‌الله تسلیم می‌کردیم تعداد زیادی از آن سوالات را گنجاندم چرا که نه فقط وزارت خارجه بلکه خود من هم جواب آن سوالات را می‌خواستم.»
آقای مک‌نیل محض احتیاط عکسی از مصاحبه قبلی با آیت‌الله خمینی را هم با خود به ایران برده بود تا از سختگیری‌های احتمالی در فرودگاه یا ادارات دولتی جلوگیری کند.
ولی از بدشانسی او، این بار صادق قطب‌زاده در مقام رئیس رادیو و تلویزیون ملی، در روند بررسی درخواست‌های مصاحبه با آیت‌الله خمینی نفوذ مستقیم داشت و ابراهیم یزدی، مانند سایر اعضای دولت موقت مهدی بازرگان، از قدرت کنار رفته بود.
آن طور که رابرت مک‌نیل می‌گوید صادق قطب‌زاده ماجرای مصاحبه قبلی را فراموش نکرده بود و با لابی کردن برای پذیرش درخواست مصاحبه شبکه‌های تلویزیونی بزرگ‌تر، موفق شد انحصار مک‌نیل در گفتگو با آیت‌الله خمینی را بشکند.
آقای مک‌نیل می‌گوید: ‌«گفتند بیایید اینجا، شما را در فرودگاه می‌بینیم و با هلیکوپتر شما را به قم که آیت‌الله خمینی آنجا بود می‌بریم تا مصاحبه را انجام بدهید. ما رفتیم…. اما در ‌‌‌نهایت به تمام شبکه‌های تلویزیونی مصاحبه دادند، یک تعداد زیادی مصاحبه کوتاه.»
در نتیجه در کنار پی‌بی‌‌اس به سه شبکه‌‌ ای‌بی‌‌سی، سی‌بی‌‌اس و ان‌بی‌‌سی هم مصاحبه‌های جداگانه‌ای داده شد. این کار رابرت مک‌نیل را به کل از مصاحبه با رهبر ایران منصرف کرد. آقای مک‌نیل اما از تصمیمش پشیمان نیست.
او می‌گوید: ‌«مصاحبه کوتاه سبک کار ما نبود، من از انجام آن خودداری کردم و به آمریکا برگشتم. بعد‌ها به خاطر اینکه یک مصاحبه تبلیغاتی انجام نداده بودم، از من تمجید شد.»

ایران و اسرائیل برای خرید طناب دار صدام رقابت می‌کنند

ایران و اسرائیل برای خرید طناب دار صدام رقابت می‌کنند


موفق الربیعی طناب دار صدام را در اتاق نشیمن‌ خود به نمایش گذاشته است
طناب داری که برای اعدام صدام حسین، رئیس‌جمهوری سابق عراق استفاده شد، توجه خریداران زیادی را جلب کرده است که خواهان مالکیت آن هستند.
به گزارش وب‌سایت "العربی الجدید" مستقر در لندن، خریدارانی از ایران، اسرائیل و کویت در حال رقابت برای دست یافتن به این یادگاری وحشتناک هستند.
در حال حاضر،‌ موفق الربیعی، مشاور سابق امنیت ملی عراق این طناب دار را در اختیار دارد.
عکسی از او با این طناب دار در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. در این عکس، این طناب دار، دور گردن مجسمه‌ برنزی صدام حسین بود.
یک سیاستمدار بلندپایه عراقی به این وب‌سایت گفته است که این عکس باعث جلب توجه زیادی به این طناب دار شد.
این سیاستمدار عراقی گفته است که در میان داوطلبان خرید این طناب، دو بازرگان کویتی، یک تشکل دینی ایران و یک خانواده ثروتمند اسرائیلی دیده می‌شوند. تاکنون یک پیشنهاد هفت میلیون دلاری برای خرید این طناب دار داده شده است.
موفق الربیعی در مورد این گزارش اظهار نظری نکرده است.
فعالان حقوق بشر حراج این طناب دار را مورد انتقاد قرار داده‌اند. احمد سعید، یک فعال سیاسی به این وب‌سایت گفته است که اگر طناب دار به فروش برسد، پول آن باید به عنوان بیت‌المال باید به خزانه‌ دولت عراق واریز شود.
در آوریل سال ۲۰۱۳، موفق الربیعی به روزنامه ایندیپندنت لندن گفت که او مجسمه و طناب دار را تا زمانی که موزه‌ای برای نگهداری آثار حکومت سابق ساخته شود نگه خواهد داشت.
او گفت "کارمندانم تکه‌ای از طناب دار را بعد از آن که جسد صدام پایین آورده شد، برایم آوردند."
آقای الربیعی افزود "فکر کردم که این طناب برای انداختن به دور گردن مجسمه صدام مناسب است."
صدام حسین در سال ۲۰۰۶ در بغداد اعدام شد و در روستای محل تولدش در تکریت دفن شده است.

انتشار 'راهنمای' زندگی زنان پیکارجو تحت حکومت داعش

انتشار 'راهنمای' زندگی زنان پیکارجو تحت حکومت داعش

اقصی محمود یکی از چندین زن غربی است که برای ازدواج با پیکارجویان داعش به سوریه رفته است
زندگی یک زن اسلامگرا که در میان پیکارجویان تندرو گروه دولت اسلامی ( داعش) زندگی می کند، چگونه است؟
گروهی از زنان حامی داعش در عراق و سوریه که خود را "گردان خنسا" می نامند، رساله مفصلی در اینترنت به زبان عربی منتشر کرده اند که هدف آن جذب زنان در کشورهای حوزه خلیج فارس و عربستان سعودی است.
در این رساله سعی شده تا به سوالات پاسخ داده شود.
حال این رساله توسط موسسه تحقیقاتی کویلیام که مرکز آن در لندن است، ترجمه و منتشر شده است. این موسسه در زمینه مقابله با تروریسم فعالیت دارد.
در این رساله آمده: "ازدواج یک دختر در ۹ سالگی قانونی است. اما بسیاری از دختران در ۱۶ یا ۱۷ سالگی ازدواج می کنند."
از این سن به بعد او باید در خانه و به دور از انظار عمومی باشد و از خلیفه در پشت درهای بسته حمایت کند.
در بخش دیگری از این رساله آمده زنان نباید خود را از فعالیت ها دور نگه دارند، بلکه برعکس باید تحصیل کنند، به ویژه درباره تمامی جنبه های اسلام.
این رساله، آزادی به سبک غرب را که زنان برای کار کردن از خانه خارج می شوند، رد کرده و می گوید: "زنان از ایده برابری با مردان چیزی نصیبشان نمی شود."
در این رساله از بوتیک های لباس و سالن های زیبایی به عنوان کارهای شیطانی یاد شده است.

بهشت مهاجران

داعش شهر رقه در سوریه را پایتخت خلافت اسلامی نامیده است
این رساله مفصل که در ۲۳ ژانویه منتشر شده، تاکنون از سوی رسانه های بین المللی نادیده گرفته شده بود.
ظاهرا محتوای این رساله با پیام های ماجراجویانه و گاه خشونت آمیزی که تاکنون توسط زنان غربی که به داعش پیوسته اند و در شبکه های اجتماعی منتشر شده، متفاوت است.
گفته شده زنان تقریبا ۱۰ درصد از هزاران خارجی را تشکیل می‌دهند که با عبور از مرز ترکیه به داعش پیوسته اند.
برآورد شده که ۵۰ زن بریتانیایی تاکنون به این گروه پیوسته اند.
در این رساله به وضوح گفته شده که نقش عمده زنان "نشستن در خانه" و حمایت از مردان پیکارجوی اسلام‌گرا و نگهداری از بچه های آنهاست نه جنگیدن.
بخش اعظمی از این رساله بر نحوه زندگی زنان تحت حکومت داعش تاکید دارد.
در این رساله گفته شده که " دولت اسلامی چیزی را ممنوع نمی کند" اما فورا می افزاید که دانش آموزان دختر و پسر باید در کالج های مجزا باشند.
از شهر رقه در سوریه که مرکز داعش خوانده می‌شود، به عنوان "بهشتی برای مهاجران" نام برده شده، محلی که خانواده ها بدون آن که " تحت تاثیر گرسنگی و سرما " باشند، زندگی می کنند.

"زنان منحرف"

بنا بر مندرجات این رساله زنان در کشورهای حوزه خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی با "وحشیگری و بربریت" روبرو هستند.
در این رساله توضیح داده شده که این شامل کارکردن زنان به همراه مردان در فروشگاه‌ها، استفاده از بورسیه کشورهای غربی و یا حضور در " دانشگاه فساد" در شهر جده در عربستان است.
از شبکه تلویزیونی عربستان سعودی که یکی از محافظه‌کارترین شبکه ها در منطقه به شمار می رود، به عنوان "کانال تلویزیونی فحشا و فساد" نام برده شده و از زنان نویسنده به عنوان "زنان منحرف" یاد شده است.
رساله داعش معلم هایی را که برای تدریس به کشورهای اسلامی می روند، جاسوس هایی دانسته که هدفشان ترویج افکار مسموم و بی دینی است.
در این رساله در مورد به بردگی گرفتن گسترده غیرنظامیان ایزدی، قاچاق دختران کم سن وسال، گردن زدن و یا پرتاب کردن افراد همجنسگرا از ساختمان های هفت طبقه اشاره نشده است.
اما پیام اصلی این رساله آن است که زنان در عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس، باید از زندگی ناعادلانه ای که دارند فرار کرده و به جای آن به "مدینه فاضله" داعش بپیوندند.