نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

Balatarin

شماره 920-2009

8 آبان 1388

کليد واژه ها : جامعه

کمیته گزارشگران حقوق بشر - تخریب قبرستان‌ها و تعرض به اجساد بهاییان،‌ یکی از موارد عمده نقض حقوق این اقلیت در سی‌سال گذشته است. بنابر آموزه‌های دینی بهاییان، آنان باید اجساد از دست‌رفتگانشان را در محلی در نزدیکی مکان فوت دفن کنند و بنابراین در هر‌یک از شهرهای ایران که افرادی معتقد به این آیین زندگی می‌کنند باید محلی برای دفن اجساد خود در اختیار داشته باشند. بنابر ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر "هرکس حق دارد از آزادی انديشه، وجدان و مذهب بهره‌مند گردد، اين حق شامل آزادی تغيير مذهب يا باور و نيز آزادی اظهار مذهب يا باور به شکل آموزش، عمل به شعائر، نيايش و بجای آوردن آيين‌ها چه به تنهايی و چه به‌صورت جمعی نيز می‌گردد." علی‌رغم وجود این ماده و موارد مشابه در اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و لزوم اجرای آن، حاکمیت همواره آزادی داشتن مذهب و عمل به شعائر دینی را از اقلیت‌های مذهبی به خصوص بهاییان سلب نموده است. گزارش زیر، شرحی مستند از تاریخچه‌ی تخریب و تعرض به قبرستان‌ بهاییان شهرهای ویلاشهر و نجف‌آباد موسوم به «گلستان جاوید» می‌باشد. لازم به ذکر است موارد تعرض و تخریب شماره‌گذاری شده‌اند.

در زمستان 1374، بهاییان ویلاشهر و نجف‌آباد، شهرهایی در نزدیکی اصفهان زمینی را برای دفن اجساد خود انتخاب نموده و پس از تهیه‌ی نقشه از محل با مراجعه به اداره اطلاعات منطقه خواستار مجوز کتبی برای دفن اجساد شدند. مسئول مربوطه موافقت لفظی خود را اعلام نمود اما از دادن موافقت کتبی خودداری کرد. شایان ذکر است قبرستان قبلی بهاییان این منطقه در سال 1363 به طور کامل تخریب شده بود. در تاریخ 16/2/75 اولین جسد در این قبرستان دفن شد. این قبرستان در 15 کیلومتری نجف آباد قرار دارد. تعداد قبور این قبرستان 119 مقبره (95 عدد در قطعه‌ی اول و 24 عدد در قطعه‌ی دوم) گزارش شده است. در تصویر ذیل، موقعیت جغرافیایی زمین این قبرستان را مشاهده می‌نمایید.

1. مهرماه 75: جسد بتول مرادی توسط افراد ناشناس از محل دفن خارج شد.

تصاویر ذیل، وضعیت قبرستان را در آبان ماه 82 نشان می‌دهد. در این مدت درختکاری، نصب تانکر آب جهت آبیاری درختان، پلاک‌گذاری قبور، ایجاد خاکریز و همچنین سنگ‌گذاری روی قبور با ذكر مشخصات كامل متوفیان انجام پذیرفته است.

2. آذر 82: درخت های کاشته‌شده حول بلوک اول توسط افراد ناشناس شکسته شد.

3. اواخر 83: مخزن آب سرويس بهداشتي توسط افرادی ناشناس تخریب گردید.

در تاریخ 7/3/84 جهت حفر چاه و ساخت غسالخانه به شهرداری و شورای شهر نجف‌آباد درخواست کتبی ارائه گردید که با مخالفت روبرو شد. همچنین در 22/5/86 این درخواست برای بار دوم ارائه گردید که باز هم با پاسخ مناسبی روبرو نشد.

4. 6 فروردین 85: قبر شماره 4 متعلق به رضوان شوقی تخریب شد و قبر تا محل صندوق حفر گردید.

5. 6 شهریور 86: قبر شماره 2، ردیف 1 از قطعه 1 قبرستان متعلق به ناصر گلشنی تخریب شد.

پس از تخریب قبر ناصر گلشنی، بستگان وی، در تاریخ 11/6/86 با مراجعه به دادگستری نجف‌آباد شکایت خود را مطرح نمودند. پرونده به پلیس اطلاعات و امنیت ارجاع داده شد و آنان با حضور در محل، از قبر تخریب شده فیلم‌برداری نمودند. تنها 4 روز بعد از فیلم‌برداری کلیه قبور تخریب گردید.

6. 15 شهریور 86: کلیه قبور تخریب گردید به نحوی که سنگ‌ها روی هم انباشته شده بود و درختان زیر سنگ‌ها از بین رفته بودند. تصاویر مربوط را در زیر مشاهده می‌نمایید.

پس از این حادثه بهاییان منطقه با مراجعه به فرمانداری به دادخواهی کتبی نسبت به حمله وسیع به قبرستان پرداختند.

7. 21 شهریور 86: کلیه سنگ‌های سالم و نیز شکسته شده‌ی قبور تخريب‌شده بوسيله كاميون به مكانی نامعلوم حمل گردید و راه های ورودی قبرستان (بريدگی خاكريزها) مسدود شد. همچنین كليه‌ی10 قبر حفر شده‌ و آماده برای دفن اجساد در قطعه‌ی 2 پر گردید.

پس از این حادثه، بهاییان منطقه تا نیمه مهرماه 86 با مراجعه به اداره‌ی اطلاعات استان، استانداری، فرمانداری، دادگستری و دفتر امام جمعه به ارائه شکایت‌های کتبی و تظلم‌خواهی پرداختند.

در تاریخ 30/7/86 هنگام دفن یکی از بهاییان پلیس اطلاعات و امنیت با حضور در محل شفاها خاکسپاری اجساد را ممنوع اعلام کرد.

نیمه‌شب اول آبان ماه 86 شب‌نامه‌ای حاوی تهديد و توهين به بهائيان و اجساد بهايی با امضای جوانان دیندار و غیرتمند در معابر عمومی شهر ویلاشهر نصب گردید و در منازل تعدادی از بهاییان نیز انداخته شد. در تصویر ذیل شب‌نامه ذکرشده را مشاهده می‌نمایید.

8. آبان 86: خاكريز اطراف قبرستان و خاکریزی در مسیر ورودی غربی بوسيله بلدوزر تخریب گردید.

9. آبان 86: دو قبر حفرشده و آماده برای دفن اجساد توسط افراد ناشناس پر گردید.

10. 28 آبان 86: تابلوی سبز رنگی در محل قبرستان محتوی این متن تصب گردید: « هرگونه تصرف و دفن جسد در اراضي ملي بدون اخذ مجوز ممنوع و پيگرد قانوني دارد.» این تابلو تحت نام اداره كل منابع طبيعی استان اصفهان و اداره منابع طبيعی شهرستان نجف آباد در یکی از قبر های خالی‌شده و آماده جهت دفن اجساد نصب شد. تصاویر ذیل را در همین زمینه مشاهده می‌نمایید.

11. آذر 86: يك قبر از قبرهای خالی‌شده جهت دفن اجساد پر گردید و بر آمدگی‌های خاکی که جهت شناسایی تعدادی از قبور مرحومین اخير در قطعه دوم ایجاد شده بود تسطیح شد. لازم به ذکر است بهاییان پس از تخریب چندباره‌ی قبرستان و نداشتن سنگ قبر مجبور شده بودند قبر از دست‌رفتگانشان را با بر‌آمدگی‌های خاک شناسایی کنند.

پس از فوت یکی از بهاییان در اوایل آذر 86 و دفن وی، در تاریخ 11/9/86 تعدادی از بهاییان منطقه به نام‌های فرهاد فردوسیان، مژده اقترافی و هوشمند طالبی به پلیس اطلاعات و امنیت احضار شدند. پس از حضور ایشان در پلیس اطلاعات، به دادگاه اعزام و سپس بازداشت شدند. لازم به ذکر است نوزاد چندماهه‌ مژده اقترافی نیز همراه او بود.

پس از چند روز بازداشت، این سه تن آزاد شدند. همچنین در تاریخ 18/9/86 دو تن دیگر از بهاییان منطقه به نام‌های شمیم روحی و مهران زینی به پلیس اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفتند. در همین تاریخ، پنج تن مذکور به دادگاه اعزام گشتند و در آنجا به طور شفاهی از سوی شورای تامین استان ابلاغ شد که دفن اجساد در قبرستان مورد ذکر ممنوع است. از این تاریخ تا بهمن‌ماه 86 بهاییان منطقه با مراجعه به مراجع مختلف از جمله دفتر ریاست جمهوری، وزارت کشور و دیوان عدالت اداری به تظلم‌خواهی و ایراد شکایت پرداختند و برای چندمین بار طی نامه‌ای خواستار واگذاری زمینی از سوی دولت جهت دفن امواتشان شدند. در تاریخ 20/2/87 شکایت بهاییان از اداره اطلاعات منطقه توسط دیوان عدالت اداری رد شد.

12. 6 فروردین 87: تعدادی از پلاک‌های سنگی جديد حاوی مشخصات مرحومین که به تازگی بالای قبور نصب شده بود شکسته و تخریب گردید.

13. 12 اردیبهشت 87: کلیه قبور و پلاک‌های سنگی که به تازگی نصب شده بودند تخریب گردید و تعداد زيادی لاستيك فرسوده اتومبيل در جای جای محوطه قطعه 1 به آتش کشیده شد. تصاویر ذیل مربوط به این واقعه است.

پس از فوت یکی از بهاییان در تاریخ 22/2/87 و دفن وی، فرهاد فردوسيان، مسعود بهشاد، وجيه الله فردوسيان و چند روز بعد ناهيد حاتمي كيا، هوشمند طالبی و مهران زينی به پلیس اطلاعات و امنیت احضار و مورد بازجویی قرار گرفتند. در تاریخ 4 خرداد 87 این افراد به دادگاه احضار شدند و به سه تن از آنان حکم بازداشت ابلاغ گردید. این سه تن فرهاد فردوسيان، هوشمند طالبی و مهران زينی بودند که به زندان دستگرد منتقل شدند.

در تاریخ 7 خرداد 87 این سه تن با قرار وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه آزاد شدند. در سوم مرداد 87 حکم دادگاه به این سه تن ابلاغ گردید. آنان به پرداخت جریمه نقدی محکوم شدند و دفن اجساد در قبرستان مذکور ممنوع اعلام شد. از این تاریخ مراجعات گسترده بهاییان به مراجع مختلف جهت دریافت جواز دفن اجساد و همچنین اعتراض به حکم اعلام‌شده بی‌نتیجه ماند و همانند گذشته با پاسخ منفی مسئولین روبرو گشت.

14. بهمن 87: يكی از تانك‌های آب موجود در محوطه قبرستان که قبلا از محل نصب جدا‌شده و قدری هم آسیب دیده بود ربوده شد.

در تاریخ 26/11/87 حکم دادگاه تجدیدنظر مبنی بر برائت سه تن بازداشت‌شده ابلاغ گردید. همچنین در حکم ابلاغ‌شده به صحت ادعای سه متهم مبنی بر اینکه از سال 74 قبرستان مذکور جهت دفن اجساد به آنان واگذار گردیده و آنان هیچ‌گونه سوءنیتی نداشته‌اند اشاره شد. علی‌رغم ابلاغ این حکم همانطور که در ادامه مشاهده خواهید نمود تخریب قبرستان ادامه پیدا کرد. حکم دادگاه مربوطه را مشاهده می‌نمایید.

15. 25 اسفند 87: خاک‌بندی‌های انجام‌شده روی كليه قبور که به جهت شناسایی آنها انجام شده بود با ابزارهای دستی توسط افراد ناشناس صاف گردید.

16. 30 اردیبهشت 88: تابلوی بزرگی در محوطه قبرستان مبنی بر واگذارشدن زمين توسط منابع طبیعی به شهرداری و ممنوعيت دفن اموات در آن نصب شد. تصویر تابلو را ذیلا مشاهده می‌نمایید.

پس از مراجعه به معاونت شهرسازی، معاونت خدمات شهری و همچنین شهردار نجف‌آباد و اظهار بی‌اطلاعی مسئولین، تابلوی مذکور توسط افرادی ناشناس از محل نصب کنده شد.

17. مرداد 88: حجم زیادی خاک با کمپرسی روی تمامی سطح قطعه ی 1 و نیز ناحیه ای از قطعه ی 2 که شامل قبور جدید بود به ارتفاع نزدیک به یک متر ریخته شد.

پس از فوت یکی از بهاییان به به هنگام دفن وی و اجرای مراسم در اول مرداد 88، دو نفر ماموران حراست شهرداری نجف آباد با خودروي شهرداری در محل حاضر شدند و نسبت به دفن اجساد در محل اعتراض نمودند. سپس 3 نفر از ماموران پليس اطلاعات با ماشين شخصی در محل حضور یافتند که پس از مشاهده حکم دادگاه تجدیدنظر از موضوع اظهار بی‌اطلاعی نمودند. در همین حین، از اداره اطلاعات با منزل یکی از بهاییان تماس گرفته شد و مامور مذکور تهدید نمود در صورت دفن اجساد در قبرستان با شما شدیدا برخورد خواهد شد.

18. نیمه دوم شهریور 88: تمامی سطح قطعه‌ی اول و قسمتی از قطعه‌ی دوم خاکبرداری شده و به حفره‌های عمیق و تپه‌های دو سه متری خاک تبدیل شد. خاک بعضی قسمت‌ها تا عمق یک متر برداشته شده و علاوه بر آن از محلی دیگر خاک آورده و در محل انباشته‌ گشت تا جایی که در بعضی نقاط، ارتفاع تلهای طولانی خاک به سه متر می‌رسید. همچنین، منطقه‌ی توقف اتومبیل‌ها در ضلع شمالی قبرستان و نیز ضلع جنوبی تا فاصله‌ی ده‌ متر از محل قبور خاکبرداری شده و گودالها و تلهای خاک بزرگی به وجود آمد. لازم به ذکر است رد بلدوزر و ماشین‌های کمپرسی در سراسر منطقه‌ و اطراف آن قابل مشاهده بود. علاوه بر این، بقایای ساختمان تخریب شده‌ی دستشویی و تانک‌های آبی که در تعرض‌های قبلی آسیب دیده بودند از محل جمع‌آوری شد. تصاویر ذیل مربوط به این واقعه است.

پس از فوت عزیزالله صبحی در تاریخ 24 شهریورماه 88، از تحویل جنازه به بستگان ایشان ممانعت به عمل آمد. در تاریخ 29 شهریور 88 مامورین نیروی انتظامی در محل قبرستان حاضر شدند و از ورود بهاییان به قبرستان جلوگیری نمودند.

در تاریخ 5 مهرماه 88 جسد عزیزالله صبحی پس از 13 روز از فوت ایشان از بیمارستان منتظری نجف‌آباد توسط آمبولانس شهرداری و با حضور احتمالی مامورین اطلاعات به قبرستان بهاییان اصفهان واقع در سگزی منتقل شده و بدون تغسیل، تکفین و مراسم دینی بهاییان دفن گردید.

از آن تاریخ ماموران شهرداری در محل قبرستان به جهت جلوگیری از دفن اموات حضور یافتند.

در همین زمینه:

مردگانی که جایی برای آرمیدن ندارند/ حسام میثاقی

قبرستان بهاییان ویلاشهر و نجف‌آباد برای هیجدهمین بار تخریب شد

دستور دادستان کشور درباره قطع 14هزار اصله درخت در منطقه دنا


حجت الاسلام محسنی اژه ای دادستان کل کشور از دادستان منطقه حفاظت شده دنا در کهگیلویه و بویراحمد خواست موضوع قطع 14 هزار اصله درخت در این منطقه را پیگیری تا با متخلفان برخورد قضائی لازم اعمال شود.

به گزارش خبرنگار مهر، دادستان کل کشور در نامه ای به دادستان دنا به عنوان مدعی العموم خواستار بررسی موضوع قطع درختان در منطقه حفاظت شده دنا در کهگیلویه و بویراحمد و برخورد با متخلفان شده است.

کارگران خط انتقال گاز از عسلویه به مناطق شمال و شمالغرب کشور در طول دو روز از چهارشنبه 7 مهرماه امسال تا پنجشنبه بالغ بر 14 هزار اصله درخت کهنسال بلوط را در حوزه " سینه نمک " در منطقه حفاظت شده دنا برای انتقال این خط لوله گاز قطع کردند.

پیش از این معاون محیط طبیعی سازمان محیط زیست در گفتگو با خبرنگار مهر خسارت قطع درختان در دنا را بیش از یک میلیارد تومان عنوان و تصریح کرده بود: اداره کل محیط زیست استان از بانیان این فاجعه زیست محیطی شکایت کرده و این شکایت تا زمان محکومیت قضایی پس گرفته نمی شود.

دکتر دلاور نجفی تعداد درختان قطع شده در منطقه حفاظت شده دنا را بالغ بر 13 هزار و 500 اصله عنوان و اضافه کرد: رویه جدید سازمان محیط زیست تعامل حداکثری با بخش توسعه کشور است و این تعامل تا زمانی ادامه دارد که نسبت به اعتماد سازمان محیط زیست تخلفی صورت نگیرد. بعد از آن سازمان در هیچ موقعیتی کوتاه نمی آید و در همین حادثه قطع درختان بلوط در کهگیلویه و بویراحمد تا آخرین مراحل از طریق دولت و قوه قضائیه مسئله را پیگیری می کنیم.

دادستانی کل کشور به لحاظ اهمیت موضوع مسائل زیست محیطی و در واکنش به اقدامات در جهت تخریب محیط زیست از مراجع ذیربط و مسئول خواسته موضوع را بررسی و گزارش لازم را به دادستانی کل کشور اعلام کنند.

3357 اصله درخت در منطقه دنا قطع شده است

موسوی در گفتگو با مهر:
3357 اصله درخت در منطقه دنا قطع شده است
دادستان عمومی و انقلاب کهگیلویه و بویراحمد در حالی از قطع 3 هزار و 357 اصله درخت در منطقه حفاظت شده دنا خبر می دهد که یک گروه ارزیابی محیط زیستی در دنا درختان قطع شده را بیش از 12 هزار اصله برآورد می کند.

حجت الاسلام سید محمد موسوی در گفتگو با خبرنگار مهر با تاکید بر اختلاف میان سازمان محیط زیست و منابع طبیعی استان گفت: با انتشار اخبار قطع درختان بلوط در منطقه "سینه نمک دنا" و بروز اختلافی میان سازمانهای متولی محیط زیست و منابع طبیعی و شرکت گاز، با هماهنگی دادگستری استان و حساسیت دادستان کل کشور موضوع در دستور کار ویژه قرار گرفت و در شمارش میدانی تنها 3 هزار و 357 اصله درخت قطع شده شمارش شد.

این در حالی است که بهمن ایزدی رئیس هیئت مدیره موسسه غیردولتی کانون سبز فارس که فعالیتهای زیست محیطی در منطقه دنا انجام می دهد به خبرنگار مهر گفت: از نزدیک تلفات درختان را مشاهده کرده ام و بالغ بر 12 هزار اصله درخت در منطقه حفاظت شده دنا به دستور منابع طبیعی و توسط شرکت گاز قطع شده است و مسئولان ظاهرا درختچه ها را جزو محاسبات خود نیاورده و تنها به شمارش درختان تنومند اکتفا کرده اند.

پیش از این نیز مدیرکل محیط زیست استان و معاون سابق محیط طبیعی سازمان محیط زیست کشور در تماسهای متوالی با خبرگزاری مهر تعداد درختان قطع شده را بین 10 تا 14 هزار اصله اعلام کردند و توجیه این شمارش را برآورد اختصاص فضای 5 متر مکعب برای هر درخت و سپس 5/9 متر مکعب برای هر اصله درخت عنوان کردند. از سوی دیگر دکتر دلاور نجفی در گفتگوی دیگری تعداد درختان قطع شده را 13 هزار و 500 اصله عنوان کرد.

با این حال دادستان کهگیلویه و بویراحمد افزود: تصمیم بر این شد با بررسی دقیق اوضاع، بفهمیم چه تعداد درختان قطع شده و مشکلات بوجود آمده را چطور مطرح کنیم و با تشکیل جلسه ای در محل پروژه اختلاف بوجود آمده بر سر آمار را بررسی کردیم که به طور تخمینی 3 هزارو 500 اصله درخت برآورد شد که ظاهرا در شمارش اشتباه شده بود و به همین خاطر دادستانی تصمیم گرفت مستقیم بر شمارش تعداد درختان قطع شده نظارت کند که تک تک درختان شمارش شد و تعداد 3 هزار و 357 اصله اعلام شد.

این مقام قضایی استان با اشاره به چگونگی ارایه مجوز برای قطع درختان بلوط از سوی منابع طبیعی به شرکت ملی گاز گفت: سازمان منابع طبیعی به اعتبار این سند که حافظ جنگلها و مراتع کشور است و مالکیت مناطق را به نام آن سازمان دارد مجوز انتقال خط لوله گاز را به شرکت گاز داده است.

حجت الاسلام سید محمد موسوی تعداد درختانی که قرار بود در مسیر 19 الی 25 کیلومتری خط لوله انتقال گاز در استان قطع شوند را 6 هزار و 180 اصله دانست و تاکید کرد: از این تعداد 4 هزار و 820 اصله درخت کامل و هزار و 360 اصله درختچه بلوط بودند که تمامی درختان در طول مسیر توسط منابع طبیعی با رنگ قرمز علامتگذاری شده بودند.

قطع 3 هزار و 357 اصله درخت بلوط در حالی با مجوز سازمان منابع طبیعی صورت گرفته که منطقه "دنا" به استناد آمار و اطلاعات هیئت دولت منطقه ای حفاظت شده است و طبق قانون مسئولیت هر گونه دخل و تصرف در آن بر عهده سازمان محیط زیست است نه سازمالن منابع طبیعی. این در حالی است که دادستان کهگیلویه و بویراحمد معتقد است: طبق ادعای سازمان محیط زیست ارایه مجوز برای گذر خط لوله گاز از منطقه حفاظت شده "دنا" باید بر عهده این سازمان باشد در حالی هیچ سندی به نام محیط زیست صادر نشده است.

این مقام مسئول در دادستانی استان اختلاف میان دو دستگاه درگیر را از مشکلات موجود در حل موضوع انتقال خط لوله گاز عسلویه به مناطق مرکزی و شمال و شمالغرب کشور دانست و گفت: مکاتباتی بین محیط زیست و شرکت گاز در حال انجام است و محیط زیست اصرار دارد این خط لوله از مسیری مشخص شده که تجربه انتقال 3 خط لوله دیگر را دارد عبور کند تا خسارت کمتری به منطقه وارد شود.

موسوی گفت: از سوی دیگر این ماجرا کارشناسان خط لوله گاز معتقدند امکان "رانش کوه" در مسیر تعین شده و "فرسودگی یکی از خطوط لوله " می تواند عوارض پیش بینی نشده ای به همراه آورد و فرسودگی خط انتقال گاز و نفت می تواند منجر به آتش سوزی و تخریب گسترده منطق شود. با این حال مشکلات دیگری مثل ایجاد مسائل امنیتی برای استان از دیگر ایرادهایی است که کارشناسان به مسیر تعین شده از سوی محیط زیست وارد می کنند.

دادستان کهگیلویه و بویراحمد همچنین به مهلت 10 روزه به طرفین اشاره و تاکید کرد: این مهلت برای رسیدن به توافقی است تا در صورت امکان خسارت کمتری به محیط زیست و منابع طبیعی وارد شود. با این حال این پروژه، پروژه ای ملی است و این لوله قرار است کمبود گاز استانهای کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، مرکزی و شهرهای شمال و شمالغرب کشور را جبران کند تا اتفاقات سالهای گذشته تکرار نشود و ضروری است که این خط لوله انتقال یابد.

این مقام مسئول در دادستانی استان همچنین گفت: این خط لوله گاز یک - سوم کمبود گاز کشور را تامین می کند و مسئله ای ملی است که می تواند از املاک و دارایی اشخاص و دولت عبور کند اما باید این پروژه با اقدامات قانونی طی شود.

این خط لوله گاز از سال 87 و بعد از قطع گاز شهرهای شمالی در زمستان دو سال پیش از عسلویه به مقصد شمال کشور آغاز به فعالیت کرده است. این خط لوله دهمین خط انتقال گاز از بوشهر به مناطق مرکزی و شمالی کشور است و هزاران کیلومتر طول مسیر دارد که از دل جنگلهای بلوط کهگیلویه و بویراحمد عبور می کند.

شدت تخریب جنگلهای بلوط دنا به 25 هزار اصله درخت رسید


خبرگزاری مهر - گروه اجتماعی: گروه ارزیابی محیط زیست کانون سبز فارس با ارائه گزارشی تازه از میزان تخریب بلوط زار دنا اعلام کرد: میزان این تخریب با احتساب درختچه های از بین رفته به بیش از 25 هزار اصله می رسد.

به گزارش خبرنگار مهر، مسئولان قضایی استان از شمارش تک تک درختان قطع شده در منطقه "سینه نمک" دنا خبر می دهند و تعداد درختان قطع شده را کمتر از 3 هزار و 500 اصله می دانند اما رئیس هیئت مدیره موسسه غیردولتی کانون سبز فارس با ارائه مستنداتی تعداد درختان قطع شده در منطقه حفاظت شده دنا را بیش از 12 هزار اصله عنوان کرد.

در این باره بهمن ایزدی کارشناس و فعال محیط زیست در گفتگو با خبرنگار مهر میزان درختان قطع شده در منطقه سینه نمک را 25 هکتار عنوان کرد که در مسیری 7 کیلومتری قطع شده اند.



جاده سابق در گردنه های میمند که سه خط لوله گاز را از منطقه گذرانده است

بهمن ایزدی رئیس هیئت مدیره کانون سبز فارس که مسیر تخریب شده منطقه دنا در کهگیلویه و بویراحمد را از نزدیک بررسی کرده به خبرنگار مهر گفت: این مسیر از دره "تنگ رواق" شروع و در پر پشت ترین جنگلهای جنوب و جنوب غرب "میمند" به شمال روستای "بنستان" می رسد و سپس با رد شدن از دشت "تلخاب" به غربی ترین نقطه منطقه "سینه نمک" و در حاشیه رودخانه "خرسان" منطقه دنا می رسد.



تخریب گسترده درختان بلوط در منطقه حفاظت شده دنا

این کارشناس و فعال محیط زیست با تاکید بر قانون منابع طبیعی گفت: درختانی که از یک ریشه یا بیشتر قطع شده باشند و ارتفاع آنها از سینه انسان بلندتر باشد بر اساس قانون منابع طبیعی کشور درخت محسوب می شوند. با این حال درختانی که در دنا قطع شده اند چون از یک ریشه سه درخت روئیده تنها یک درخت محاسبه شده اند درحالی که ارتفاع آنها از سینه انسان بلندتر بوده است.

همچنین ایزدی مسیر مورد نظر را منطقه تحت نظارت سازمان محیط زیست دانست و گفت: با وجود آنکه متولی حفاظت از این منطقه سازمان محیط زیست است، قطع درختان منطقه بدون اجازه و در غیاب کارشناسان و ارزیابهای سازمان محیط زیست و با دستور دستگاهی دیگر انجام شده که مسئولان قضایی این مسئله را مورد توجه قرار داده اند.

به عقیده کارشناسان محیط زیست منطقه حفاظت شده دنا یکی از بکر‌ترین و دست نخورده ‌ترین مناطق تحت حفاظت مملکت است که با وسعت 93 هزار و 660 هکتار در استانهای کهکیلویه و بویر‌احمد و اصفهان واقع شده است. این منطقه اغلب کوهستانی با وجود یخچالهای دائمی و رودهای پرآب و خروشان است. در جمع 440 گونه گیاه در دنا شناسایی‌شده که گل سرسبد آنها بلوط ایرانی است یعنی همان درختانی که با اره‌های برقی مثل برگ خزان به زمین ریخته اند.

ایزدی که در محل قطع درختان حضور داشت ادامه داد: قطع این درختان در مسیر خط لوله گاز با مجوز منابع طبیعی و مصوبه کمیته فنی استان انجام شده است و وسعت تخریب درختان بلوط در حاشیه رودخانه "خرسان" در منطقه حفاظت شده دنا حدود 5/3 کیلومتر با عرض حداقل 30 متر و حداکثر 50 متر بوده است که با ممانعت محیط بانان اداره کل محیط زیست و حکم قضایی هم ‌اکنون از ادامه عملیات احداث این خط لوله جلوگیری شده است.

ایزدی با ابراز نگرانی درباره احتمال تداوم تخریب افزود: هم اکنون دیگر برای مسئله پیش آمده نمی توان کاری کرد اما ما نگران ادامه این روند از سوی پیمانکاران هستیم. این احتمال وجود دارد که هزاران درخت دیگر قربانی توسعه این خط لوله در مسیر غیر استاندارد مورد نظر شوند. چرا که مجوز عبور 18 کیلومتر جاده دیگر در دست پیمانکار است که باید راهی برای اجرا نشدنش پیدا کرد.

برخی درختان قطع شده در منطقه بیش از 500 سال قدمت داشته اند

این فعال و متخصص محیط زیست در منطقه دنا افزود: در دشت تلخاب درختانی با قدمت 500 ساله قطع شده که به خاطر خاک مناسب و غیر سنگلاخی و به خاطر نرمی جنس خاک درختان بلوط در مطلوب ترین حالت ممکن رشد کرده و تنومند شده بودند.

ایزدی گفت: بر اساس نقشه پیمانکار عرض تخریب باید از 21 تا 28 متر بیشتر تجاوز نکرده باشد در حالی که مشاهدات عینی تیم کارشناسی ما تجاوز از 30 تا 50 متر را نشان می دهد و در 7 کیلومتر مسیر 25 هکتار جنگل قطع شده است.

کانون غیر دولتی سبز فارس در منطقه دنا فعالیتهای زیست محیطی این منطقه را با آموزش افراد بومی و گروههای مرجع محلی با همکاری موسسات مربوط به سازمان ملل (jef) ساماندهی می کند.


۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

حرکت های اعتراضی دانشجویان همچنان ادامه دارد.

با وجود تلاش برای سرکوب اعتراضات دانشجویان دانشگاه تربیت معلم و اعمال فشارهای گوناگون بر فعالین دانشجویی این دانشگاه، حرکت های اعتراضی دانشجویان همچنان ادامه دارد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر هفته گذشته دانشجویان دانشگاه تربیت معلم در حرکتی هماهنگ اقدام به شعار نویسی در سراسر دانشگاه کردند. از جمله شعارهایی که با رنگ سبز بر دیوارهای دانشگاه تربیت معلم نوشته شده بود می توان به "مرگ بر ديكتاتور"، "ما بيشماريم"، "ما پيروزيم" و "وعده ي ما 13آبان" اشاره کرد.

در پی این اقدام دانشجویان، حراست دانشگاه به سرعت اقدام به پوشاندن شعار نویسی ها بوسیله اسپری کرد، اما شعار نویسی دانشجویان همچنان ادامه پیدا کرد.

در روزهای اخیر دانشگاه های مختلف عرصه اعتراض دانشجویان به دولت کودتا به روش های مختلف بوده است.

در این هفته دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر اقدام به سر دادن شعارهای اعتراضی در داخل سلف غذاخوری کردند.

همچنین دانشگاه آزاد تهران مرکز برای چندمین هفته متوالی شاهد تجمع اعتراضی دانشجویان بود.

در دانشگاه چمران اهواز هم سخنرانی رسایی (نماینده مجلس حامی دولت) با اعتراض شدید دانشجویان و درگیری لفظی رسایی با دانشجویان معترض همراه بود.












۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

ليست شاکيان روزنامه کيهان از قلعه حسن خان تا مدعي العموم بود.

ليست شاکيان روزنامه کيهان از قلعه حسن خان تا مدعي العموم بود.

شريعتمدري: اِ... اِ...، قلعه حسن خان ديگر چرا؟ من که اصلا اونجا نرفتم.

خط توليد خودروهاي سنگين چيني در ايران افتتاح شد.

خداييش اين چيني‌ها چقدر نامردن؛ تمام محصولاتشون رو که ما مي‌خريم، صنعت نفتمون رو هم که داديم دستشون، خط توليدشون رو هم راه مي‌اندازيم، بازم اونا مي‌يان عليه ما قطعنامه ميدن!

کدخدايي و بيگي براي عضويت در شوراي نگهبان به مجلس معرفي شدند.

بالاخره ايشون قبلا هم عضو بوده و تو تمام انتخابات‌ها به شدت مشغول بوده و موفق هم بوده، خوب بايد هم معرفي بشه.

استانداران اصفهان توديع و معارفه شدند.

اين هم شکر پس از خدمت جناب بختياري.

فرمانده ناجا دستور برخورد با رزمي‌کاران زن و مرد در نمايشگاه را داد.

ان شا الله که از اين حاج خانوم چيزي مونده باشه براي برخورد قاطع!

براي سهيلا، بي پناه ترين ايراني

فرزانه روستايي

froostaee@yahoo.com

سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين ايراني که زندان هاي کشور تاکنون به خود ديده، ديروز اعدام شد. نه کسي را داشت که براي اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتي بيرون در زندان اوين کسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. کسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ ختمي به خاطر او برگزار نمي شود. از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را روانه آن دنيا کرد که مامن زجرکشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است.

سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد.

به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت. وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.اعدام

بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود.اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد.

آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت.

به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد. به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است.

منبع: اعتماد

Please see this clip and distribute wide to others in US and other places in the world:

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

شایسته‌ترین تیم برای قهرمانی بودیم/ پاسخی قاطع به منتقدان جوانگرایی

هماندوست در گفتگو با مهر:

سرمربی تیم ملی تکواندو ایران پس از کسب عنوان نایب قهرمانی مسابقات جهانی دانمارک گفت: تیم جوان و باانگیزه من شایسته دستیابی به عنوان قهرمانی جهان بود.

رضا مهماندوست با بیان این مطلب به خبرنگار اعزامی مهر به دانمارک گفت: بدون شک شایسته‌ترین تیم برای ایستادن بر سکوی قهرمانی بودیم و این موضوع را تمام حاضرین در سالن مسابقات به عینه دیدند اما حیف که اشتباهات فردی در کنار چند مشکل داوری مانع از تحقق این کار بزرگ شد.

وی در ادامه افزود: نوزدهمین دوره مسابقات جهانی در بالاترین سطح ممکن برگزار شد و همه تیم‌ها با آمادگی بالا پای به مسابقات گذاشته و رقابتی جذاب و دیدنی با یکدیگر داشتند. در این مسابقات ثابت شد فقط تکنیک و مهارت اجرای آن ضامن قهرمانی نیست و باید تاکتیک مبارزه و خیلی از مسائل جانبی دیگر را نیز مدنظر قرار داد.

سرمربی تیم ملی در توضیح بیشتر این موضوع گفت: در مبارزه فرزاد عبدالهی با نماینده آمریکا داوران حداقل 4 اخطار بی مورد به او دادند، در فینال وزن سوم خیلی راحت حق نادریان خورده شد و ... همه این مسائل دست به دست هم داد تا ما نتوانیم به آنچه می خواستیم دست پیدا کنیم.

مهماندوست جام نایب قهرمانی جهان را بالای سر برده است

مهماندوست اظهار داشت: به تیم خود افتخار می کنم. در مسابقات جهانی دانمارک تنها تیمی که موفق شد 5 مدال کسب کند، ایران بود. تک تک نفرات تیم هر چه داشتند رو کردند و بیش ازتوان خود تلاش کردند. شاید قسمت این نبود که تیم جوان ما با جام قهرمانی به ایران بازگردد.

وی همچنین خاطر نشان کرد: این نایب قهرمانی با شکوه‌تر از عنوان دوره قبل بود و پاسخی قاطع برای منتقدان به جوانگرایی در تیم ملی.

مهماندوست در پایان با تشکر از همکاران خود در کادر فنی، پزشک تیم ملی تکواندو، کلیه افرادی که برای رسیدن به این موفقیت بزرگ او را یاری کردند و همچنین خبرنگاران و اصحاب رسانه گفت: مردم ایران باید به این جوانان رشید که از جان مایه گذاشتند و تا سرحد مرگ برای شادی آنها تلاش کردند، افتخار کنند.

تصادف مرگبار اتوبوس دانشجویان در جاده شیراز ـ اصفهان + تصاوير

خروج یک دستگاه اتوبوس خط کرج ـ شیراز از مسیر خود که پس از تخریب گارد ریل به راه مخالف وارد شد و برخورد با اتوبوس حامل دانشجویان ـ که از شیراز به سمت مرودشت در حال حرکت بود ـ سبب برخورد شدید همراه با انفجار و منجر به مصدوم شدن 41 نفر و ...

در حادثه رانندگي صبح امروز بین دو دستگاه اتوبوس در مسير اصفهان به شيراز در کيلومتر 10 جاده شيراز ـ اصفهان در نقطه چشمه بيدي، شماری از دانشجویان جان خود را از دست دادند.

به گزارش خبرنگار «تابناک»، خروج یک دستگاه اتوبوس ـ که از کرج به سمت شیراز در حال حرکت بود ـ از مسیر خود و سپس تخریب گارد ریل توسط این اتوبوس و ورودش به مسیر مخالف، منجر به برخورد با اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه علوم تحقیقات فارس ـ که از شیراز به سمت مرودشت در حال حرکت بود ـ شد که متاسفانه در اثر این برخورد، هفت نفر از هموطنانمان جان خود را از دست دادند.

بر پایه این گزارش، بنا بر اعلام مرکز فوريت‏هاي پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شيراز و همچنین گزارش‌های مردمی، بر اثر اين حادثه تاکنون سه تن از دانشجویان و راننده اتوبوس حامل آنها و همچنین سه تن از سرنشینان اتوبوس مقابل کشته و 37 نفر مصدوم این حادثه نیز به بيمارستان‏هاي شيراز انتقال داده شده‌اند.


مرکز اورژانس شيراز هم اعلام کرد: با توجه به اين که شماری از مصدومان توسط مردم و گروه‏هاي امدادي ديگر به بيمارستان‏ها انتقال داده شدند، احتمال افزايش آمار مصدومان هست. همچنین آخرین گزارش‌ها از شیراز حاکی از وخیم بودن حال دو تن از دانشجویان در این حادثه است.

گفتنی است، دانشگاه علوم تحقیقات استان فارس در فاصله 70 کیلومتری شمال شرق شیراز و در جاده سد درودزن قرار دارد که هر روز چند دستگاه اتوبوس وابسته به بخش خصوصی، کار جابجایی دانشجویان به شیراز و برعکس را انجام می‌دهند.

تکمیلی: بنا بر آخرین گزارش‌ها، شمار کشته شدگان حادثه رانندگی صبح امروز محور شیراز ـ اصفهان به پنج نفر افزایش یافت و مصدومان نیز 41 نفر اعلام شدند که در بیمارستان‌های شهید رجایی و نمازی شیراز بستری شده‌اند. البته مسئولان اورژانس فارس گفته‌اند که به دلیل وخامت حال برخی از مصدومان، احتمال افزایش تعداد کشته‌های این حادثه وجود دارد.

همچنین بر پایه گزارش پلیس راه محور جاده‌ای شیراز به اصفهان که بر اثر این حادثه بسته شده بود، اکنون باز شده و رفت‌وآمد در آن جریان دارد.

در عین حال، دکتر عبدالله جاسبی، رئيس دانشگاه آزاد اسلامي با ابراز تأسف عميق و همدردي با خانواده‌ سه دانشجوي از دست رفته و شفاي عاجل آسيب ديدگان، كميته‌اي را به رياست رئيس منطقه يك دانشگاه آزاد اسلامي براي بررسي موضوع، پيگيري و برخورد قاطعانه با مقصران حادثه تشكيل داد. اين كميته وظيفه دارد بر روند معالجه، ابراز همدردي با خانواده‌ آسيب ديدگان، ضمن همكاري با نيروي انتظامي و پليس، با مقصران اين حادثه برخورد كند.

همچنین سرهنگ احمدی، رئیس پلیس راه استان فارس در گفت‌وگوی تلفنی با ایسنا گفته است: علت حادثه توسط کارشناسان پلیس راه در دست بررسی است و نتایج آن در حال جمع بندی نهایی است و امید می‌رود تا ساعتی دیگر، علت این حادثه و نتیجه بررسی‌های کارشناسی حادثه منتشر شود.

صمد رجاء، معاون عمرانی استانداری فارس، حسن دلگشا مدیر کل آتش نشانی و دکتر ابوالفضل ‌هاشمی، جانشین اورژانس شیراز نیز در دقایق نخست حادثه با حضور در صحنه تصادف از نزدیک بر عملیات کمک‌رسانی نظارت می‌کردند.




















مجازات مرگ از نظر مارکس

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

چون این رزوها مساله اعدام ومجازات اعدام مطرح است ترجمه زیر را از آلمانی از سایت ا ینترنتی فوروم مارکس به زبان آلمانی تا حد توان ترجمه کردم که در زیر میخوانید

www.marx-forum.de/marx-lexikon/lexikon_t/todesstrafe.html

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

این بسیار .. سخت است وابدا غیر ممکن است ، یک پرنسیبی قرار داد که بوسیله آن بتوان این حق را قائل شد ویا هدفی را برای آن مشخص کرد که مجازات مرگ در یک جامعه متمدن افتخار آمیز را بتواند مستدل کند. مجازات بطور عادی-مجازات - این گونه مورد دفاع قرار میگیرد که یک وسیله برای بهتر نمودن ویا ترساندن است . اما کدامین حق را کسی دارا میباشد که مرا مجازات کند ، تا دیگران را بهتر کند ویا بترساند؟ بعلاوه چیزی بنام آمار وجود دارد ، واین در تاریخ نشان میدهد که ، هردو کاملا وتماما این را ثابت میکنند ،جهان از زمان (کاین) بوسیله مجازات نه بهتر شده است ونه ترسانده شده است . کاملا برعکس ..

اگر ما در مورد مسائل بطور روشن سخن بگوییم و از در پرده سخن گفتن امتناع کنیم ،در این صورت مجازات یک وسیله دفاعی جامعه است علیه نقض شرایط زندگی ، هرچیزی که محتوی آن میخواهد باشد.

اما این چه چامعه ای است که وسیله بهتری برای دفاع از خود جز جلاد نمیشناسد..؟

زمانی که ...تبهکاری در اعداد ورقم بزرگ بررسی شوند،در تکرار و نوع تکرار آن نشان میدهد که ..

این الزام وجود ندارد –بجای اینکه جلاد را مورد تجلیل قرار دهیم ، که یکسری تبهکاری را از بین ببرد، که برای تبهکاری جدیدی مکان ایجاد کنیم ، بایستی که در مورد چنین سیستمی فکر کنیم که چنین تبهکاری را تولید میکند؟

کارل مارکس ، مجازات مرگ

نادر هدایت ، هفدهم اکتبر دوهزار ونه

www.naderhedaiat.tk


مجازات مرگ از نظر مارکس

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

چون این رزوها مساله اعدام ومجازات اعدام مطرح است ترجمه زیر را از آلمانی از سایت ا ینترنتی فوروم مارکس به زبان آلمانی تا حد توان ترجمه کردم که در زیر میخوانید

www.marx-forum.de/marx-lexikon/lexikon_t/todesstrafe.html

مجازات مرگ یک وسیله ترور است ، وهیچ نمونه ای از عمل حق طلبانه نیست

این بسیار .. سخت است وابدا غیر ممکن است ، یک پرنسیبی قرار داد که بوسیله آن بتوان این حق را قائل شد ویا هدفی را برای آن مشخص کرد که مجازات مرگ در یک جامعه متمدن افتخار آمیز را بتواند مستدل کند. مجازات بطور عادی-مجازات - این گونه مورد دفاع قرار میگیرد که یک وسیله برای بهتر نمودن ویا ترساندن است . اما کدامین حق را کسی دارا میباشد که مرا مجازات کند ، تا دیگران را بهتر کند ویا بترساند؟ بعلاوه چیزی بنام آمار وجود دارد ، واین در تاریخ نشان میدهد که ، هردو کاملا وتماما این را ثابت میکنند ،جهان از زمان (کاین) بوسیله مجازات نه بهتر شده است ونه ترسانده شده است . کاملا برعکس ..

اگر ما در مورد مسائل بطور روشن سخن بگوییم و از در پرده سخن گفتن امتناع کنیم ،در این صورت مجازات یک وسیله دفاعی جامعه است علیه نقض شرایط زندگی ، هرچیزی که محتوی آن میخواهد باشد.

اما این چه چامعه ای است که وسیله بهتری برای دفاع از خود جز جلاد نمیشناسد..؟

زمانی که ...تبهکاری در اعداد ورقم بزرگ بررسی شوند،در تکرار و نوع تکرار آن نشان میدهد که ..

این الزام وجود ندارد –بجای اینکه جلاد را مورد تجلیل قرار دهیم ، که یکسری تبهکاری را از بین ببرد، که برای تبهکاری جدیدی مکان ایجاد کنیم ، بایستی که در مورد چنین سیستمی فکر کنیم که چنین تبهکاری را تولید میکند؟

کارل مارکس ، مجازات مرگ

نادر هدایت ، هفدهم اکتبر دوهزار ونه

www.naderhedaiat.tk


حجاریان وبازخوانی "اعترافات" ازمنظری دیگر







داستان اعترافات حجاریان نه فقط حکایت گرماهیت ضدبشری نظام حاکم است بلکه درعین حال داستان بازخوانی سرگذشت و سترونی اصلاحات درنظام جمهوری اسلامی نیزهست

نقاط عطف وجابجائی گفتمان ها

یکی ازویژگی های نقاط عطف در تحولات اجتماعی جابجائی گفتمان ها، ورود بازیگران و نقش آفرینان متعلق به نیروهای اجتماعی جدید وبالنده است. نظرورزی ها و گفتمان های مسلط قدیم منسوخ می شوند وجای خود را به گفتمان های تعالی بخش جدید می سپارند. نیروهای اجتماعی که باراصلی موجودیت جامعه وحیات وهستی آن را بدوش می کشند واردصحنه می شوند.توده ها ازنقش تماشاچی وکنش درون سیستمی و ازطریق نهادهای نظم مستقر فراتررفته وخود رأسا وارد میدان عمل شده وبه کنش های فراسیستمی ومعطوف به استقرارنظم دیگر می پردازند. درچنین فصولی است که اقدام مستقیم توده ای و دموکراسی مستقیم معنای واقعی می یابند واین البته یکی ازوجوه پرمعنا وغالبامغفول مفهوم انقلاب است.البته این جابجائی ها عموما باسهولت صورت نگرفته ودرمتن روندهای پیچیده ومتضاد وگاه ترکیبی وهمراه با کش وقوس ها صورت می گیرد.ازهمین رو زایش ها بویژه درجوامع استبدادی عموما بادرد بیشتری همراه بوده وحتاممکن است نیازمند عمل سزارین باشد.درجبهه مقابل نظام حاکم علیرغم مهره باطله خوردن، بیش ازحد وظرفیت تاریخی خود جان سختی کرده وباتمام قوا به دفاع ازکیان خود می پردازد.

فضای سه بعدی

بااین همه آنچه که وضعیت را پیچیده می کند سه بعدی بودن فضا و آرایش نیروهای موجود است.چرا که جمهوری اسلامی ازآن نوع اختاپوس های هزارپائی است که درقالب باندهای رقیب دراردوی جبهه مقابل نیزحضورفعال دارد و نقش آفرینی می کند!بی شک باندهای گوناگون حاکمیت دارای دعواهای واقعی هستند،ولی هدف اصلی دست یابی به سهم شایسته ای ازقدرت ورفع "معایب" نظام ازگزندهای پیشاروی آن برای تثبیت وبازتقسیم ثروت اجتماعی است.بهمین دلیل بالقوه ما با انقلابی دارای پتانسیل فرارونده وباپوست های اندازی ها متوالی مواجه هستیم که که درفضای سه بعدی صورت می گیرد. وازهمین رو زایش ها هم دردناک اند وهم دارای ترکیبی پیچیده.واقعیت آن است که وقتی جنبشی وارد صحنه می شود وبه اعلام موجودیت می پردازد،باندازه فضای هم ججم خود مکان ومناسبات همه نیروهای موجود را جابجامی کند ودراین میان حتا برخی ازجناح های حاکمیت باایفای نقش اپوزیسیونی ناچارمی شوند به ایفای نقشی فراترازظرفیت خود والبته درمحدوده گام های کوچک ومعین، خود را باجنبش همراه کنند تا هم بتوانند نقش فرادستی وکنترل کننده خود برجنبش را حفظ کنند وهم رقیبِ یکه تاز وانحصارگرخود را واداربه عقب نشینی ودادن امتیازات به نمایند.که این خود ماهیت این نوع فراررفتن ها ومحدوده ظرفیت های آنان را روشن می کند.هم چنین باید اضافه کرد گرچه این نوع فراروی ها وضعیت را درمقاطعی پیچیده ترکرده ودرجستجوی ایجاد فرجه وفضای تازه برای گفتمانی است که عمرش به پایان رسیده ،اما قادرنیست ُمهرِ ارسال به بایگانی را ازپیشانی آن گفتمان بزداید. دستگیری ومعنا وجایگاه اعتراف حجاریان به مثابه نماینده تیپک نظری-سیاسی اصلاح طلبی را باید درچنین فضائی مورد بررسی وکنکاش قرارداد. درچنین فضائی گرچه حجاریان اندکی ازغافله همراهان خود عقب می ماند،اما این واقعیت تأثیر محتوائی برنقد بن بست اصلاح طلبی درنظام کنونی، دربن بستی که او نماینده برجسته آن است نمی گذارد.

داستان ظهوروافول حجاریان به مثابه یکی ازنمادهای اصلی ومهم تئوریک- سیاسی اصلاح طلبی حکایت فشرده ای است از سرشت ،سرگذشت وبن بست نظریه اصلاح نظام جمهوری اسلامی. البته سترونی و بن بستی که درشرایط بس خود ویژه ای که او درآن قرارگرفته است رخ می نماید. او حامل گفتمانی بودکه ازمدتها پیش به بن بست رسیده بودولی نمی خواست آن را بپذیرد ولاجرم هم چنان اصراربرنقش آفرینی آن داشت. درطی این سال ها یافته های اولیه وی نه فقط متناسب با تجارب بدست آمده روزآمدنشده بودند بلکه حتا درسیری قهقرائی روی به گذشته ودست شستن ازموازین خود داشتند. اوج این رویکرد وی را درزمان "انتخابات" ومواضع وی شاهدبودیم: اودربیم از رادیکال شدن مطالبات ازیکسو و ظرفیت های محدودنظام ازجانب دیگر نظر به پائین کشیدن فتیله مطالبات وانطباق آن باقدوقواره نظام وگزین کاندیدهای درحد ظرفیت جناح حاکم داشت. جالب است که بدلیل این محافظه کاری حتا از دیگریاران اصلاح طلبش عقب ترماند.تردیدی نبود که چنین رویکردی متضمن مخالفت با رادیکالیسم توده های سرخورده ازنظام وازوعده های شیادانه احمدی نژاد بود.

بدیهی است که گفتمان های میرا ودرحال افول شکننده بوده و بنا به طبیعت خود نمی توانند مولد ومبشریک مقاومت توده ای و بالنده باشند. و طبعا این نیرو های اجتماعی درحال صعود وگفتمان متعلق به آن ها است که مبین مقاومت وایفای نقش تاریخی جدیدی درهم شکستن نظم موجودهستند.

بابک داد روزنامه نگارفراری درداخل کشور دریکی از نوشته های خود، ضمن انتقاد ضمنی ازاین گونه اعترافات و وادادن ها،به ستایش ازمقاومت خسروگلسرخی وتأثیرات مثبت و گسترده آن درمیان نسل جوان آن دوره پرداخته وبا الگوقراردادن وی اندرضرورت مقاومت و پرداختن هزینه های مبارزه سخن به میان آورده است. فی الواقع او درتجربه عملی خود دریافته است که با روحیه تزریق شده سالهای اصلاحات وازطریق چانه زنی دربالاو بدون پرداختن تاوان مبارزه نمی توان با نبض جنبش همراه شد.همراهی با نبض جنبش های خیابانی واقدامات مستقیم توده ای ،نیازمند لاروبی سمومات تزریق شده سالیان گذشته درپیشبرد تحولات ازطریق نگاه به بالا وفاصله گرفتن ازاین انگاره که "بکوشیم نظام را بی عیب کنیم" است.

ظهوراصلاح طلبی درشکل تراژیک-کمیک

ازاین منظررخدادتراژیک-کمیک "اعترافات" تااندازه ای ناشی از نابهنگامی وتلاقی دوگفتمان متفاوت،گفتمان اصلاحات و گفتمان انقلاب است. شرایط دگرگونه شده است واین یعنی بازیگران دیروز-بازیگرانی که حتی درآن موقع هم تنوانستند بازیگران قابل وشایسته زمانه خود باشند- دیگرنمی توانند بازیگران مناسبی برای امروز یعنی دوره تحولات ساختارشکن باشند.آنهائی که درآن زمان حتا نتوانستند درانطباق با نظرخود فشارازپائین را برای چانه زنی دربالا بکارگیرند. اکنون چه گونه می خواهند نافرمانی اجتماعی را بزیرمهمیزچانه زنی دربالا بکارگیرند؟فی الواقع تراژدی حجاریان فرجام تراژدی تزی بود که درپی اعمال حاکمیت دوگانه وحرکت بسوی "دموکراسی" مردم را به سوی سراب روانه می کرد.وی حتا زمانی تحت تأثیرنواخته شدن طبل شکست این تزها اعلام کرد:"اصلاحات مرد،زنده باداصلاحات!". بخش نخست گزاره فوق ره یافتی درست بود و برای همگان هم واقعیت شکست ملموس ومشهود بود.ولی گزاره دوم نه یک نتیجه گیری واستنتاج علمی، بلکه یک فراافکنی ایدئولوژیک ومصادره به مطلوب بود ولاجرم به معنای گریزازمواجه شدن باحقیقت وشرایط دگرگونه شده.این نظرنه فقط نمی خواست خود را با نتایج تجربیاتی که به بهائی گران، به باد رفتن امید هاو آرزوهای میلیون ها تن، تمام شده بود انطباق دهد،بلکه باهمه توان و تلاش خود و یاران همراهش، سعی درتزریق آن به بدنه جنبش وجامعه درحال تحول وزایش داشت. وحال آن که با هر نظری که داشته باشیم شکست اصلاحات امری قطعی بود وباهیچ چشم بندی نمی شد "زنده باد اصلاحات" را ازدل آن بیرون کشید.چون همه شواهد حاکی ازتشدید وخامت اوضاع ونیرومندی همه آن عوامل ونهادهائی بودکه اصلاحات را به شکست کشانده بود.بنابراین با به صدادرآمدن این طبل فی الواقع همه چیزتغییرکرده بود.نه دشمن، دشمن قبل از آن تجربه بود ونه مردم همان مردم پیش از آن. با توهمِ به بادرفته همه چیزباید ازنو وبرمداردیگری شروع می شد:برمداراصلاح ناپذیری نظام وبنابراین برپای بندی به الزامات این استنتاج.

واقعیت این بود که بهنگام دستگیری این معلول ترورشده توسط ایادی نظام وبه روایت هم گامان او، این "جان بازنظام" ودرشرایطی که اعمال فشاربه بیماری که باید تیمارمی شد باوج می رسید، بن بست دراندیشه وپروژه مورد نظر حجاریان نیز باوج خود رسیده بود. این همزمانی ِ ناشی ازنابهنگامی وناخوانائی ذهن وتحولات عینی، وفشارروحی وجسمی براندام ناتوان وعلیل وی البته یک تراژدی به معنی واقعی بود. تمامی اندیشه های ساخته وپرداخته وی به سرانجام نهائی ومحتوم خود رسیده بودند و یکی پس ازدیگری نادرستی خود را درآزمون رویدادها به نمایش گذاشته ومی گذاشتند واین درشرایطی بود که او درزیرفشاردژخیمان اهریمن خو برای تکان دادن افکاروعقایدش قرارگرفته بود.اوفرزند نظام،تأسیس کننده وزارت اطلاعات و نماینده شاخص نظری-تئوریک اصلاحاتی بود که درآزمون بزرگ خود شکست خورده بود و سرانجام دراوج بیماری توسط نظام وبفرموده رهبر خانواده به بند "اعتراف گیری" کشانده شده بود. برادران دشمن کامی که شاید زمانی شاگردان وی بودند، حتی ازبدن بیماروعلیل او هم نگذشتند والبته بانشان دادن درجه شقاوت وبی مروتی مثال زدنی که خود نفرین ابدی را نصیب آنها کرد. تلاقی وتقارن نامیمون ازدوسو بوجود آمده بود.خشم وکینه و سودای حفظ سلطهِ موردسؤال قرارگرفته تروخشک را باهم می سوزاند.وچه باک که این هیمه بخشی ازخانواده بزرگ اسلامی باشد!. بی شک مقدرنبود که این بن بست حتمادرقالب "اعترافات" و درشکلی چنین ناانسانی مجال بروزپیداکند. با این وجود سترونی وبن بست وجود داشت وازعیان شدن آن گریزی نبود . وایکاش که درشکلی متمدنانه وانسانی تر سربازمی کرد و به آن پرداخته می شد. فی الواقع تلاقی وتصادم گفتمان ها و جان سختی و سماجت پدیده ای که دورانش تمام شده ولی هم چنان اصرارمی ورزد که با همان درون مایه،دردوران تازه نقش آفرینی کند،ترکیبی ازصحنه های تراژیک-کمیک،بادکنک وار و مملو ازفراربه جلو ویا فراربه عقب را می آفریند.این نوع ظهورحباب گونه،هم چون حباب قد برافراشتن وهم چون حباب ترکیدن، ازویژه گی پدیده هائی است که علیرغم سپری شدن عمرشان با جان سختی درتلاش ایفای نقشی فراترازظرفیت تاریخی خود هستند.حاصل چنین تصادمی عموما یک ورودنابهنگام و البته یک خروج نابهنگام تراست. پروژه "اصلاحات" درکشورما مدتهاست که دچارچنین سرنوشتی شده است:درطی 8سال خود را به آزمون نهاد و به بهای ازدست دادن بسیاری فرصت های طلائی که سرانجام با برگزاری مراسم تدفین بدست خود اعلام داشت که عمرش به پایان رسیده است .بااین وجود پس ازشکست برنامه های احمدی نژاد ودرفضای نارضایتی موجود دوباره جانی تازه یافت و بفکرعروج مجدد افتاد:ظهورحباب گونه محمد خاتمی به عنوان کاندید دوره جدید وسپس درپی تهدید به ترور، محوحباب گونه اش و ظهور درجلوه موسوی وسپس پدیده تقلب و خیزش غافگیرانه مردم،این جریان را به سودای سوارشدن برامواج یک جنبش با پتانسیل فرارونده افکنده است. که به ناچاروظیفه ونقش اصلی اش دربرابرآن چیزی جزتلاش برای مهارزدن برآن وآن را دستمایه چانه زنی قراردادن برای دست یابی به سهمی شایسته ازقدرت نیست.آیا یک برآمد توده ای ویک نافرمانی اجتماعی را-آنچه را که مهندس بازرگان زمانی نزول سیل به جای باران خوانده بود،می توان وسیله فشارازپائین برای چانه زنی دربالا قراردارد؟! ازطنزهای روزگارآن که درحالی که واضع این تئوری خود بن بست آن را اعلام کرده است،همراهانش یک باردیگر واین باردرشرایط نزول بارش "سیل آسا" به فکر تحقق این تئوری افتاده اند! واین آیا ظهورمجدد اصلاح طلبی دروجه کمیک خود نیست؟!

شرکت کمونيستها در جنبش دموکراتيک الزامی است





کمونيستها نسبت به جان مردم بی تفاوت نيستند. اين از بشردوستی کمونيستی ناشی می شود. مبارزه مردم يک مبارزه طبقاتی است. در اين مبارزه که يک جنگ به تمام معناست دوست و دشمن وجود دارد و بايد ديد تناسب قوای طبقات متضاد برای يک درگيری چگونه است. اساسا چنين درکی خطاست اگر کسی تصور کند طرف برحق حتما طرف قويتر هم هست. تصور کند طرف برحق، طرفی که استدلال و اسناد فراوانی دارد و به اسلحه علمی مسلح است می تواند در شرايط برابر بر دشمن تا دندان مسلح و با تجربه و سازمان يافته خويش حتما غلبه کند. آنچه ما به آن معتقديم اين است که از نظر تاريخی حق به حقدار می رسد. آينده بهر حال از آنِ طرف بر حق است ولی در شرايط مشخص که برتری دشمن قطعی است معلوم نيست که ناحق بر حق پيروز نشود. تحليل مشخص از شرايط مشخص به همين مفهوم است. وقتی برحقان پراکنده اند، وقتی بر حقان آمادگی فداکاری و جانبازی و پرداختن بهای سنگين را برای امر انقلابی ندارند، وقتی برحقان رهبری نداشته و سازمان ندارند، وقتی امکانات تبليغاتی ندارند، امکانات مالی ندارند، اسلحه گرم ندارند و... در نبرد با نيروهای سياه تا دندان مسلح و سازمانيافته و آماده و دارای رهبری ارتجاعی و متمرکز، هسته شکست را با خود حمل می کنند. دشمن در اين نبرد از ما قويتر است. نيروهای انقلابی همواره بايد کياست رهبری خويش را به محک امتحان بگذارند. از مقابله با دشمن در شرايط نامناسب بايد پرهيز کنند، با دشمن بايد در جائی در گير شوند که آنها در نظر گرفته اند، در زمانی بايد به پيکار بپردازند که وقت مناسبش را خود آنها تعيين کرده اند، بايد دشمن را غافگير کنند و به وی شبيخون زنند. تمام قوانين جنگی در مبارزه طبقاتی نيز صادق است. دشمن سعی می کند شما را در جا و زمانی به مبارزه بکشد که برتری وی قطعی است. اين کار را خمينی در 30 خرداد 1360 با سازمان مجاهدين کرد و در يک پيکار نابرابر آنها را سرکوب نمود. سياست رژيم جمهوری اسلامی حساب شده بود. آنها وقتی به سرکوب توده ايها و اکثريتيها پرداختند نيز از همين شيوه مبارزه استفاده کردند. زمان و جای جنگ را آنها تعيين کردند و با شناسائی قبلی و تمرکز قوا در جای مناسب ضربات کوبنده ای به متحدين سابق و وفادار خويش وارد آوردند.
يک رهبری ورزيده و با وجدان از انقلابيگری کاذب پرهيز می کند و با مغز خود انديشيده و با برنامه و نقشه کار می کند. اين عمل يک اقدام مسئولانه است. در گذشته ی مبارزات جنبش کمونيستی در زمان حزب توده ايران خبر رسيده بود که برای سرکوب اعتصاب کارگری و تظاهرات کارگران در اصفهان، مرتجعين عشاير اطراف اصفهان را بسيج کرده اند تا به کارگران در يک شرايط نابرابر حمله کنند و از آنها کشته گرفته آنها را بترسانند. در اين مبارزه قدرت کارگران برای سرنگونی نظام حاکم بر ايران و قلع و قمع مرتجعين کافی نبود. آنها برای بهبود شرايط زندگی خود در کادر نظام حاکم مبارزه می کردند. و يا در موردی ديگر فاشيستها که در ايران در زمان جنگ نفوذ داشتند تلاش می کردند در کارخانجاتی که به جبهه شوروی اسلحه و مهمات صادر می کردند اعتصاب راه انداخته و بر خواستهای کارگران تکيه کرده تا مقاصد شوم خود را به کرسی بنشانند. در آن زمان کار روشنگری در ميان کارگران از وظايف نخستين کمونيستها بکار می رفت و نه تظاهر به انقلابی گری که مظهر مجسم ضد انقلاب بود. اين وظيفه رهبری حزب بود که جنبش کارگری را رهنمائی کند تا کمترين خسارت به وی وارد شود. طبيعتا اگر در جنبشی قدرت رهبری حزب تا بحدی باشد که کارگران همچون سربازان يک لشگر از آن پيروی کنند کار مبارزه طبيعتا ساده خواهد بود. ولی موارد پيش می آيد که توده مردم در اثر يک وضعيت غير عادی و تهيج عمومی به ميدان آمده و بيک مقابله نابرابر دست می زنند. در اين زمان وظيفه حزب اين نيست که در مقابل اين عمل انجام شده به مردم توصيه کند به خانه های خود برويد و در مقابل استبداد حاکم به عمليات قهرآميز و يا مقابله به مثل دست نزنيد. اگر حزب رهبری را در دست داشت طبيعتا زمان و محل در گيری و آرايش جنگی را خود تعيين می کرد ولی در شرايطی که با جنبش خود بخودی روبرو می شود و قادر نيست که خشم مردم را کنترل کند وظيفه اش در اين است که در جهت تصحيح شعار ها و ارتقاء سطح آنها بکوشد، در جنبش با مسئولانه شرکت کند و مانع شود که مبارزه مردم سرکوب گشته و قربانيان فراوانی بدهد. وظيفه رهبری از طريق حزب اين است که موجب شود تا کمترين خسارت به جنبش وارد شود و جنبش را به عقب نشينی منظم و حفظ کادرها و عناصر آگاه و پيشرو آن وا دارد. عنصر انقلابی واقعبين است در حاليکه انقلابيگری از ذهنيگری ناشی می شود.
در جنبش اعتراضی اخير مردم ايران پاره ای از نيروهای اپوزيسيون که درک درستی از مبارزه اجتماعی ندارند و بيشتر بنظر می آيد که تنبلی و بی عملی خويش را توجيه می کنند با يک استدلال ساده که نه رهبری اصلاح طلب جنبش و نه خواستهای جنبش مورد تائيد ماست از حمايت از جنبش سرباز زدند و منتظر ماندند و می مانند تا جنبشی مطابق ميل آنها به ميدان آيد. آنها ميدان مبارزه را به رقيب سپردند و خود را خانه نشين کردند. در بعد از 28 مرداد جزوه ای در باره کودتای 28 مرداد در ايران انتشار يافت که نگارش آنرا به باغدانيان منتسب می کنند. اگر رجاله ها و اوباش شاه اللهی در 28 مرداد 1332 جسم توده ايها را کشتند محتوی اين جزوه که مورد تائيد بسياری رهبران دست راستی حزب بود و بيعملی رهبری را در ايران تائيد می کرد روح کمونيستها را مورد آماج تيرهای زهرآگين قرار داد و کمونيستها را ازجنبه نظری خلع سلاح کرد. مطابق اين نظريه دست راستی جنبش ملی شدن نفت و ضد استعمار انگليس در سالهای 30 در ايران که رهبريش در دست طبقه بورژوازی ملی بود مسئوليت شکست جنبش را نيز بعهده دارد و يا اينکه از آنجا که ايران در مرحله انقلاب بورژوا دموکراتيک قرار دارد که رهبری آن يک رهبری ماهيت بورژوازی است پس کمونيستها در اين ميان فاقد هرگونه مسئوليتی بوده و می توانند با خيال راحت از خود سلب مسئوليت کنند. جزوه 28 مرداد توده ايها را خلع سلاح کرد و خاطرشان را جمع نمود که راه عدم مقاومت، راه عدم تلاش برای کسب رهبری راه درستی بوده است. اين نظريه امکان بسيج بعدی و انگيزه مبارزه انقلابی را از کادرهای کمونيست گرفت.
رفيق احمد قاسمی در جزوه �شکست 28 مرداد و جزوه 28 مرداد� نوشت:
�... بنظر من مبالغه آميز نيست اگر گفته شود که انتشار جزوه ی 28 مرداد در اثر اشتباهات تئوريک و سياسيش چنان شکستی را برای حزب توده ايران باعث شد که با شکست 28 مرداد برابر يود. سر و صدائی که جزوه 28 مرداد در حزب ما برپا کرد بيشتر از سر و صدای کودتای 28 مرداد نبود... توده حزبی برای اولين بار از رهبری می شنيد که رهبری انقلاب ايران در مرحله حاضر اصولا با بورژوازی ملی است، نه با پرولتاريا. با انتشار اين جزوه زمين زير پای حزب لرزيد.�
رفيق قاسمی ادامه می دهد: �اين سئوال که چرا رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد از امکانات فراوانی که داشت استفاده نکرد برای نويسندگان جزوه 28 مرداد سئوال مزاحمی است و برای اينکه از جواب آن بگريزند سئوال را باين صورت دگرگون می سازند: چرا رهبری حزب در مقابله با کودتای 28 مرداد انقلاب نکرد، و آنوقت شروع می کند به بحث مفصلی در باره مراحل انقلاب و اينکه ايران در نخستين مرحله ی انقلاب است و رهبری انقلابش با بورژوازی است و بنابراين رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد هيچ کاری نمی بايست بکند. اينطور گمراه کردن افکار عمومی حزب و مردم بديهی است که شايسته رهبری ما نيست. هيئت اجرائيه ی حزب در ايران می بايست سئوال را همانطوری که از طرف واقعيت اوضاع و از طرف کادرهای حزب مطرح می شد مطرح کند نه اينکه راهی برای گريز بيابد�.
پس می بينيم که بحث بر سر رهبری جنبش يک بحث جديد نيست و سابقه طولانی در جنبش کمونيستی ايران دارد. آموزش از گذشته پرافتخار حزب توده ايران يعنی آموزش از همين موارد مشخص در مبارزه اجتماعی و تاثيرات خوب و بد آن. نمی شود آزموده را بار ديگر آزمود.
همان اشتباه امروز در محدوده کوچکتری تکرار می شود. ماهيت اشتباه در هر دو مورد در مسئله برخورد به نقش رهبری کمونيستی در جنبش توده ای است. در جنبشی که در عين توده ای بودن به کژراه می رود و به تلاش آگاهانه يک رهبری با مسئوليت نياز دارد. به اين تجربه بلشويکهای روس در روسيه توجه کنيد:
��اعتصاب باکو به منزلۀ علامتی بود که موجب تظاهراًت افتخار آميز ماهﻫﺎﻯ ژانويه و فوريه سراسر روسيه شد.� (استالين).
اين اعتصاب در آستانۀ طوفان بزرگ انقلاب مانند تابش برق قبل از رگبار بود. وقايع ٩ (٢٢) ژانويه سال ١٩۰٥ در پترزبورگ سر آغاز طوفان انقلاب شد.
سوم ماه ژانويه سال ١٩۰٥ در بزرگ ترين کارخانۀ پترزبورگ در کارخانه پوتيلوف (که اکنون کارخانه کيروف ناميده می شود) اعتصاب شروع شد. اين اعتصاب به علت اخراج چهار نفر کارگر از کارخانه سرگرفت. دامنۀ اعتصاب در کارخانه پوتيلوف به سرعت وسعت يافت٬ کارخانه و فابريکﻫﺎﻯ ديگر پترزبورگ هم به اين اعتصاب پيوستند. اعتصاب همگانی شد. جنبش به طور سهمگينی رو به فزونی نهاد. حکومت تزاری بر آن شد تا جنبش را از همان آغاز فرونشاند.
هنوز در سال ١٩۰٤ پيش از اعتصاب پوتيلوف بود که پليس به دستياری کشيش فتنه انگيزی به نام گاپون تشکيلاتی از خود موسوم به "مجمع کارگران کارخانهﻫﺎﻯ روس" به وجود آورد. اين تشکيلات در تمام نواحی پترزبورگ شعبهﻫﺎئی داشت. هنگامی که اعتصاب در گرفت گاپون کشيش در جلسهﻫﺎﻯ مجمع خود نقشۀ فتنه انگيزی به قرار زيرين پيشنهاد کرد: در ٩ ژانويه همۀ کارگران گرد آيند و با آرامی و مسالمت علمﻫﺎﻯ کليسا و تصاوير تزار را برداشته به سوی کاخ زمستانی بروند و دربارۀ نيازمنديﻫﺎﻯ خود به تزار عريضهﺍﻯ بدهند. تزار به قول او در برابر خلق ظاهر خواهد شد و به سخنان وی گوش فرا خواهد داد و حاجتشان را بر خواهد آورد. گاپون برای کمک به مأمورين آگاهی تزار برخاست: بدين منظور که کارگران تيرباران شوند و جنبش کارگران غرقۀ خون گردد٬ ولی نقشۀ پليس به زيان حکومت تزاری پايان يافت.
اين عريضه در جلسات کارگران مورد مشورت قرار گرفت. اصلاحات و تغييراتی در آن داده شد. در اين مجالس بلشويکﻫﺎ هم بدون آن که آشکارا خودشان را معرفی نمايند سخنرانی می کردند. تحت نفوذ و تأثير آنان تقاضاهائی به آن عريضه علاوه شد که عبارت بود از آزادی مطبوعات و بيان٬ آزادی اتحاديۀ کارگران٬ احضار مجلس مؤسسان برای تغيير رژيم دولتی روسيه. تساوی عموم در مقابل قانون٬ جدا کردن کليسا از دولت و خاتمه دادن به جنگ٬ برقراری هشت ساعت روز کار و واگذاری زمين به دهقانان.
بلشويکﻫﺎ در اين مجالس سخنرانی نموده برای کارگران مدلل می ساختند که آزادی را با خواهش و التماس از تزار نمی توان به دست آورد بلکه با سلاح آن را به دست می آورند. بلشويکﻫﺎ اعلان خطر می کردند که کارگران مورد شليک واقع خواهند شد. ولی با اين حال نمی توانستند آنها را از تظاهراًت در برابر کاخ زمستانی باز دارند. قسمت مهم کارگران هنوز باور می کردند که تزار به آنها کمک خواهد کرد. جنبش با نيرومندی شگفتی تودهﻫﺎ را فرا گرفت:
درعريضۀ کارگران پترزبورگ چنين گفته شده بود:
, شهريارا! ما کارگران شهر پترزبورگ٬ زنان و کودکان و پدران و مادران بی پشت و پناه سالخوردۀ ما به پيشگاه تو رو آوردهﺍيم که حقيقتی و پشت و پناهی يابيم. ما به کلی بی پناه شدهﺍيم٬ بر ما ستم روا می دارند٬ به وسيلۀ رنجﻫﺎﻯ طاقت فرسا به ما آزار و جور می رسانند٬ ما را مورد سخريه قرار می دهند٬ ما را در شمار انسان نمی آورند...ما تاب هم می آورديم ولی رفته رفته ما را به ورطۀ گدائي٬ محروميت از حقوق و جهالت می اندازند. خودسری و بيدادگری ما را به جان می آورد...... شکيبائی ما به آخرين درجه رسيده. برای ما آن لحظۀ ترس آوری فرا رسيده که مرگ بهتر از ادامۀ اين شکنجۀ تحمل ناپذير است....,
نهم ژانويه سال ١٩۰٥ صبح زود کارگران به سوی کاخ زمستانی که در آن هنگام تزار در آنجا بود روانه شدند. کارگران با تمام خانوادۀ خود٬ با زنان٬ کودکان و پيران سالخورده نزد تزار می رفتند. آنها تصاوير تزار و علمﻫﺎﻯ کليسا را برداشته، همراه می بردند٬ ثنا خوانی ميکردند و بدون سلاح می رفتند. در خيابانﻫﺎ رويهم رفته بيش از ١٤۰ هزار نفر گرد آمده بودند.
نيکلای دوم آنها را با درشتی پيشواز کرد. وی فرمان داد که به طرف کارگران بی سلاح شليک کنند. در اين روز بيش از هزار نفر کارگر به دست سپاهيان تزاری کشته و بيش از دو هزار هم زخمی شدند. خيابانﻫﺎﻯ پترزبورگ از خون کارگران رنگين شد.
بلشويکﻫﺎ همراه کارگران می رفتند. بسياری از آنها کشته و يا بازداشت شدند. بلشويکﻫﺎ در همانجا در خيابانﻫﺎئی که از خون کارگران رنگين شده بود به کارگران می فهماندند که دراين جنايت وحشتناک گناهکار کيست و چگونه بايد با آن مبارزه کرد.
روز نهم ژانويه از آن وقت روز "يکشنبه خونين" ناميده شد. در روز نهم ژانويه کارگران درس عبرت خونينی گرفتند. در اين روز ايمان کارگران به تزار تيرباران شد. کارگران دريافتند که تنها با مبارزه می توانند حقوق خود را به کف آورند. در خود همان روز٬ نهم ژانويه شامگاهان در برزنﻫﺎﻯ کارگر نشين٬ کارگران در خيابانﻫﺎ سنگر بندی کردند. کارگران می گفتند: "تزار به ما ضربه زد "ضربهﺍﻯ هم از ما نوش جان خواهد کرد!".
خبر وحشتناک جنايت خونين تزار در همه جا طنين انداخت. خشم و بيزاری همۀ طبقۀ کارگر و همۀ کشور را فرا گرفت. شهری نبود که در آن کارگران به عنوان اعتراض بر ضد جنايت تزار اعتصاب نکنند و درخواستﻫﺎﻯ سياسی ندهند. کارگران اکنون ديگر در خيابانﻫﺎ با شعار "نيست باد استبداد" نمايش می دادند. شمارۀ اعتصاب کنندگان در ماه ژانويه به پيکرۀ هنگفتی يعنی به ٤٤۰ هزار نفر بالغ گرديد. تعداد اعتصاب کنندگان در ظرف يک ماه از تمام ده سال گذشته بيشتر بود. جنبش کارگری اوجی تمام يافت.
انقلاب در روسيه آغاز شد.�
حال اين وضعيت روسيه را با ايران مقايسه کنيد. در آن دوران نيز کارگران تحت تاثير افکار مذهبی و اعتماد به فتنه گری بنام گاپون با شعارهای مسالمت آميز با عجز و لابه دعاگويان به پيشگاه تزار رفتند و تيرباران شدند. بلشويکها با اين حرکت موافق نبودند و از عواقب آن خبر داشتند. ولی آنها توانائی آنرا را نداشتند که کارگران را از اين حرکت منصرف کنند و رهبری آنها را به کف آورند. آنها نمی خواستند کارگران را نيز در مبارزه خويش تنها بگذارند. آنها می خواستند که در اين تجربه اندوزی در کنار کارگران باشند. آنها تنها راه چاره را در اين ديدند که در اين مبارزه فعالانه شرکت کنند، شعارها را ارتقاء دهند، با کارگران بحث کنند و آنها را به عواقب امر آگاه کنند، رهبری جنبش را تا حدودی که ممکن بود به کف آورند تا کمترين خسارت به طبقه کارگر خورده به تجربه آنها افزوده شده و برای انقلاب قطعی آموزش ببينند. شکست کارگران در پيروی از گاپون به مادر پيروزی در انقلاب بلشويکی بدل شد.
طبيعتا در جنبش 22 خرداد ما با مبارزه طبقه کارگر روبرو نبوديم ولی سياست کمونيستها در مضمون خويش تغييری نخواهد کرد. آنها موظف به شرکت در جنبش و تلاش برای کسب رهبری آن هستند. اين يکی از آموزشهای جنبش اخير است و کمونيستها بايد از اين تجربه بيآموزند
نقل از توفان شماره 115 ارگان مرکزی حزب کارايران مهر ماه 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

مهر.ويديو:گزارش راديو آلمان از جاسوسی رژيم اسلامی در خارج- با زير نويس فارسی






مهر.ويديو:گزارش راديو آلمان از جاسوسی رژيم اسلامی در خارج- با زير نويس فارسی

روشنگری. گزارش را در لينک زير ببينيد:

http://www.youtube.com/watch?v=wtowMxxC0lQ&feature=player_embedded#
26 مهر 1388
Balatarin