نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

سازگاراى نا سازگار


مدتى است که محسن سازگارا، اصلاح طلب فراري، براى خود نقش رهبرى قائل شده
و با تقليد مرادش، خميني، نوارهاى صوتى � تصويرى پُر کرده و در سايت هاى
,بالاترين, و ,فيس بوک, و غيرو منتشر مى سازد. او مى رود و کتاب هاى
طرفداران و متخصصان ,کودتاهاى عدم خشونت, را مى خواند و همه روزه آنها را
از زبان خود، براى شنوندگانش تکرار ميکند. البته گاهى هم زيرکى کرده و
تاکتيک هايى که بچه ها با تجربيات مبارزاتشان کشف و اختراع کرده اند را
در ميان گزارشات و اخبار پيدا کرده و فردايش به اسم ,ابتکار شخصى اش,
منتشر مى کند و با اينکار براى ساده لوحانى که در خانه هايشان نشسته و
اخبار مبارزات را از طريق اينترنت دنبال مى کنند، ژست رهبرى مى آيد. اين
کار او حکايت از شخصيت سياستمدارانه ى ماکياوليستى (کثيف ترين نوع سياسى
کارى) او دارد که با هر حقه و ترفندي، توهم ,رهبر, بودنش را به مردم القا
کند، تا از اين طريق، فردا که مردم حکومت کودتا را برچيدند و همه چيز امن
شد، سوار هواپيما شده و براى سهم خواهى به ايران برگردد.
البته اين تنها ترفند ماکياوليستى او نيست. او، قبل از انتخابات رياست
جمهوري، يکى از مخالفين موسوى به حساب مى آمد و از تريبون ,صداى آمريکا,
عليه موسوى تبليغ مى نمود. مثلاً، يکى از انتقاداتش اين بود که:, موسوى
اصلاح طلب نبوده و اصلاً اصولگرا است,، و براى ارائه مدرک مى گفت: ,اگر
هندوانه در تهران گران مى شد، موسوى مى گفت که توطئه آمريکا است,. او
همچنين به ,اقتصاد کوپنى, موسوى هم انتقاد مينمود و بالاتر از همه، و
شايد خنده دارتر از همه، انتقاد او به موسوى بود که قتل و عام زندانيان
سياسى در تابستان 1367 در زمان تصدى موسوى اتفاق افتاد، پس مطمئناً نقشى
در آن داشته است. چرا چنين ادعايى در مورد اين واقعه ى اسفناک را خنده
دار توصيف کرديم؟ براى اينکه در همان سالهاى کشتار 60 تا 68 ، آقاى
سازگارا، خود يک پاسدار آدمکش بود، اما او فقط موسوى را ملزم به توضيح
نقشش در اين قتل و عام ها مى کند. ماکياوليسم او زمانى برجسته مى شود که
اينک که موسوى و ,جنبش سبز, اش، درست يا غلط، در ميان مردم محبوبيّت پيدا
کرده است، آقاى سازگارا، سبز تر از ,جنبش سبزى ها, شده و شب و روز در
نوارهايش، قربان صدقه ى موسوى مى رود. و در حقيقت، خود را سوار بر ,موج
سبز, نموده است.
راستش ما با او کارى نداشتيم. خوب بند نافش را در راه کج بريده اند. به
ما چه؟! آن عده ساده لوح که به دنبال او روان مى شوند، لياقتشان هم آدمى
مثل اوست. امّا زمانى است که ديگر پايش را از حدّ خود فراتر گذاشته و
با ارائه ى راهکارهاى سازشکارانه، در مقابل حرکت مبارزاتى مردم قرار
گرفته است. يکى از اين راهکارها، دادن گل به نيروهاى مسلح و لباس شخصى
هايى است که در خيابان مردم را به تير بسته اند. اين راهکار او که تقليدى
ناشيانه از روش مبارزاتى مردم در انقلاب پيشين است، تقريباً تمامى
مبارزان و خانواده هاى جانباختگان و مفقودين و بازداشت شدگان را به خشم
آورده است. او در انقلاب پيشين در ايران نبود. او از جمله خارج نشينانى
بود که همراه با خمينى در هواپيماى 747 ,ايرفرانس, به تهران آمد.
بنابراين نمى فهمد که اگر مردم در آن سال ها در تظاهرات هاى خيابانى به
ارتشيان گل مى دادند، به اين علت بود که ايشان نشان داده بودند که فرمان
تيراندازى به جمعيت را اجرا نمى کنند. همين عدم فرمانبرى پرسنل ارتش از
مافوق هايشان بود که نهايتاً حکومت نظامى را با شکت روبرو کرد و لياقت
قدردانى مردم را داشت. اما ما چگونه مى توانيم به جمعى مزدور وحشى که نه
تنها ,حکم تير, را اجرا مى کنند، بلکه از کشتن مردم لذّت مى برند و اينکه
زن است يا بچه، ,ندا, است يا ,سهراب, برايشان فرقى ندارد، گل تعارف
کنيم؟! آيا از پدران و مادرانى که جان فرزندانشان را گرفته اند و يا
آنهايى که هنوز نمى دانند جوانشان زنده است يا مُرده شرم نميکند؟!

خبرنامه ندا
24 تير 1388

بيانيه مشترک *برعليه موج جديد سرکوب و اختناق در ايران


مردم مبارز ايران! انسان های آزاده جهان!
تظاهرات ميليونی مردم در اکثرشهرهای ايران در روزهای اخير نمايش عظيم قدرت مردمی بود که بيدادگري، عوامفريبی و سرکوب مداوم اين رژيم را به چالش می طلبيدند. چالشی که با اعمال خشونت حاکميت ضددموکراتيک نظام جمهوری اسلامی و نيروهای امنيتی اش پاسخ داده شده است. تاکنون، آمار دهها کشته و صدها زخمی قطعی است. گزارشات رسيده به ما حاکی از دستگيری يا ناپديدشدن هزاران نفر از فعالين و معترضين رژيم جمهوری اسلامی می باشد. در اين ميان، خوابگاه های دانشگاه ها از اولين هدفهای حمله نيروهای سرکوب گررژيم بودند که منجربه کشته و زخمی شدن دهها تن و دستگيری تعداد بيشماری از دانشجويان گرديد. موج وسيع دستگيريهای شبانه و خانه به خانه جوانان، روزنامه نگاران و دانشجويان و ناپديد شدن تعداد ی ديگر، ترس و هراس سالهای دهه شصت (دهه هشتاد ميلادی) را برای ما يادآوری ميکند. انبوه بازداشت شدگان در سراسر کشور علاوه بر زندانهای شناخته شده همچون اوين، گوهردشت و...، در پادگان ها، مراکز بسيج و مکان های نامعلوم نگه داشته می شوند.
با وجود سانسور شديد، گزارشها، تصاوير و فيلم های ارسال شده، اسناد غيرقابل انکاری هستند که نشان می دهند ابعاد شکنجه ها، بی رحمی و قساوت شکنجه گران به ابعادی غيرقابل تصور در جمهوری اسلامی رسيده است. ضرب و شتم، شکنجه های طاقت فرسای جسمی و روحي، پرونده رژيم جمهوری اسلامی را در نقض آشکار حقوق بشر سنگين تر از پيش کرده است.
روش شناخته شده رژيم برای ايجاد هراس در ميان مردم ، شکنجه مداوم و فرسايشی زندانيان برای "اعتراف گيری" از آنان و مصاحبه های تلويزيوني، از جمله جنايت هايی است که اين روزها در ابعادی گسترده ديده ميشود. زندانيان به طور شبانه � روزی زير شکنجه قرار دارند تا در هم شکسته شوند و برخلاف ميل و اراده اشان زندگي، ارزش ها و آرمانشان را در اين "اعتراف گيری ها" نفی کنند. ما از هم اکنون اعلام می کنيم که وادار ساختن زندانی به اعترافهای ديکته شده هيچ اعتباری ندارد و تنها سند محکمی برعليه رژيم جمهوری اسلامی است که فرد مصاحبه شونده را تحت فشارها و شکنجه های سخت قرار داده است.
خانواده های دستگيرشدگان در بی خبری از فرزندان و وابستگان خود هيچ منبعی برای پيگيری و روشن شدن وضعيت و سرنوشت عزيزان خود ندارند. خبرهای نگران کننده ای مبتنی بر کشتن زندانيان و دفن مخفيانه اجساد آنها نگرانی خانواده ها و جو ترس و هراس را در سطح جامعه گسترده است. تلاش مادران دستگيرشدگان اخير برای يافتن فرزندانشان با تجمع های مکرر، با دستگيری خانواده های معترض از سوی رژيم روبرو می شود. قتل های خيابانی و آدم ربايی در لحظات فعلی در دستور کار نيروهای امنيتی رژيم قرار دارد و خطر آغاز اعدام های سيستماتيک و گسترده، پيش روی ما قرار دارد. آنان بی رحمانه، سيستماتيک و با برنامه، به سرکوب اپوزيسيون فعال و پيگير در ايران مشغولند، روندی که بدون اعتراضات وسيع در سطح ايران و جهان، هر لحظه می تواند به کشتاری وسيع از سوی رژيم تبديل شود.
تعدادی از امضاکنندگان اين بيانيه، زندانيان سياسی ای هستند که زندان و شکنجه را در سالهای دهه شصت (هشتاد ميلادی) تجربه کرده اند. بسياری از آنان جان بدربردگان و شاهدان کشتارهای سالهای 1360 و 1367 هستند. به همين دليل يقين دارند که دامنه سرکوب، شکنجه و کشتار رژيم بسی فراتر از گزارشات انتشار يافته در سطح افکار عمومی است.
با توجه به اين دلائل ما خواستار اقدام فوري، وسيع و همه جانبه برعليه وضعيت موجود در زندانها و شکنجه گاه های ايران هستيم. اميد که اين اقدامات در سطح بين المللی و نيز در ميان ايرانيان خارج کشور بازتابی شايسته با وضعيت حساس کنونی يابد.
ما ضمن هشداربه سازمان عفو بين الملل و صليب سرخ جهانی در مورد تکرارجنايتی ديگر برعليه بشريت، از اين نهادها ميخواهيم که از تمامی اهرمهای خود جهت بازداشتن از تکرارچنين جناياتی استفاده نموده و از کليه زندانهای علنی و غيرعلنی رژيم جمهوری اسلامی بازديد به عمل آورند و برای نجات جان زندانيان از هراقدام ممکن دريغ نورزند.
- ما خواهان آزادی بی قيد و شرط کليه زندانيان سياسی و ممنوعيت هر نوع شکنجه در زندانها هستيم.
- ما خواهان لغو بدون قيد و شرط مجازات اعدام در ايران هستيم.

مردم آزاديخواه!
بيائيد با تمام امکانات خود برای آزادی زندانيان سياسی بکوشيم.
ما زندانيان سياسی سابق رژيم جمهوری اسلامی برای حمايت از مبارزات آزاديخواهانه مردم کشورمان و آزادی تمامی زندانيان سياسی به ويژه دستگيرشدگان حوادث اخير و برای جلوگيری از کشتارسراسری ديگری در روزهای 24 و 25 جولای در برلين (Brandenburger Tor) دست به اعتصاب غذا ميزنيم و از همه فعالين سياسي، سازمانها، نهادها، مدافعين حقوق بشر و آزاديخواهان ميخواهيم با شرکت در اين اعتصاب سهمی کوچک درجلوگيری از کشتاری ديگرايفا نمايند.
در روز نخست اعتصاب غذا، 24 جولاي، ساعت 11 زندانيان سياسی سابق از تمامی رسانه ها و خبرگزاری ها دعوت می کنند تا به گزارشات و شهادت های عينی آنان درباره وضع زندانهای ايران گوش فرا دهند.
شرکت کنندگان در اعتصاب می توانند امضاء خود را به نشانی زير ارسال کنند:
puyeshtv@yahoo.com
حمايت کنندگان از اعتصاب می توانند امضاء خود را به نشانی زير ارسال کنند:
puyeshtv@yahoo.com
امضاء ها ادامه دارد...
شرکت کنندگان در اعتصاب:
مرجان افتخاري، مژده ارسي، ميلا مسافر، سهيلا ليندهورست، هوشنگ ديناروند، ستاره عباسی ، همايون ايواني، مينا زرين، محمود خليلي، گلرخ جهانگيري، شهلا طالبي، سياوش محمودي، گل آرا توفاني، امين حصوري، منيره برادران، ميترا تهامي، ابراهيم هانوفر، منصور حسن پور، علی يکتا، افشين، نسترن چيت ساز، شهلا سلطاني، مريم نوري، شکوفه منتظري، شهين نوايي، حميد نوذري، سارا، رضا، جهان برجيان، محمد يزداني، علی پور نوروز،عصمت طالبی کلخورابي، داريوش شکوف، کاوه آزادي، فرنود فرزاد،


حمايت کنندگان از حرکت:
افراد:
کاميار گياهچي، فرخ قهرماني، مهدی اصلاني، مرضيه گندايي، ناصر پرنيان، محمد خوش ذوق، فرزانه بهنود، مريم افشاري، عزيزه شاهمرادي، فرهنگ رومياني، علی دروازه غاري، منصور ابيات، نوروز احمدي، بهزاد کاظمي، ح. سيامکيان، داوود توفاني، عباس مظاهري، محمد تقی سيداحمدي، مصی شرافتي، امير جواهري، اصغر شيرين بلاغي، کريم خوش عقيده، سياوش کوهرنگ، سيمين اصفهاني، محمد رضا اسکندري، طاهره خرمي، پرويز پناهي، هما عليزاده، اقدس شعباني، ثريا زنگباري، منوچهر راستا، کامليا اخباری آزاد، رحيم استخري، محمد حسن ميرزاجانی کلور، جمشيد جزستاني، حسن حسام، ابراهيم آوخ، فريبا ثابت، اکرم بيرم وند، مژگان ثروتي، مينا هاشمی اصل، روناک زماني، آذر ساحلي، سهيلا ابطحي، اسماعيل ابراهيم زاده، عبدالله ابراهيمي، محسن ضيائي، ناهيد ابراهيم زاده، عبدی بوشهري، علی رسولي، محمود الهامي، ابولقاسم شمسي، عبدلرضا باقر پور، ناصر رحمانيان، ابراهيم حق شناس، احمد صفاريان، اسماعيل حق شناس، هما شرف الدين، مهوش هوشمند، شهلا آرياني، منصوره فرهنگي، شهلا حيدري، يوسف خوشکام، اسماعيل يوسفي، عباس عاقلی زاده، نسرين آدينه زاده، ل. رضوان، قاسم پولاديان، محمد داوودزاده، سعيد آرمان، مهرداد
پروري، الچاتور، محمدرضا ولی برار، نواز مصلی نژاد، حسين مهرخو، کيومرث جعفري، مهدی کريم زاده، کبري، زهره رحمانيان، پوران اسدي، پروانه زرگر (نقاش)، مهری دادگر، ناهيد نصرت، بصير نصيبي، محمود معمارنژاد، ايراندخت رضا زاده، رضوان مقدم، شکوفه سخي، تهمينه گشتاسبي، سودابه سيرجاني، بهروز سورن، ميهن روستا، فرشاد حسيني، هايده ترابي، جمشيد کابليان، حسين فرمنش، مهناز قزلو، نيلوفر حجتي، سرژ آراکلي، سهيلا ايراني، جواد رهنما، فريبا کاوياني، شهرام جلالی زاده، کاووس ارزاني، مهرانگيز مکي، آنا رهنما، بنفشه رهنما، زری اسپرم، سيامک بخش (کانادا)، فتحی شمس، نصرت تيمورزاده، آبتين آيينه (شاعر)، فرحناز محمدي، بهمن محمدي، خسرو تجربه کار، هادی ميرمويدي، شهرزاد مسعودي، مهری معمار حسيني، رضا جعفري، انور ميرستاري، نسرين الماسي، نسيم خاکسار، شهين چيت ساز، سودابه اردوان، سيروس کفايي، يدالله خسروشاهي، حسين بهبودي، ستار لقايی (عضو هيئت دبيران کانون نويسندگان ايران در تبعيد)، يوسف کبيري، احمد موسوي، فاطمه حاجی نجفي، علی رضوي، شهلا صفايي، ی. صفايي، مهرنوش شفايي، ابولقاسم گلستانی (روزنامه نگار، داستان نويس و از زندانيان سياسی سابق)، آراز م. فني، صديق جهاني، مجيد خوشدل، سيروس نوروزبيگي، پويان انصاري، منوچهر شفائي، پيروز زورچنگ، علی فرمانده، سياوش ميرزايي، نيما هاتفي، مارال شادمان، بهرام بيگدلي، بهروز رمزي، صديقه جعفري، آرش کمانگير، فروغ رستمي، ستاره رستمي، رحمت غلامي، تقی روزبه، اصغر فتاحي، علی اکبر هادی پور، صفا مرادي، ساسان دانش، عقدس شعباني، صمد بندري، گلال منجري، ابولقاسم گلستاني، محمود آذري، دکتر نور ايمان قهاري، علی اکبر هادی پور، معصومه ضياء، Brigitte Krebs ، فريبا فرنوش، فريده يزدي، پرويز قليچ خاني، حسن عرب زاده حجازي، شهرزاد ارشدي،

تشکلها و نهادها:
کميته دانشجويان بلژيک http://committe2007.blogfa.com
ATIK: Europaische Konf�deration der Arbeiter aus der T�rkei in Europa
کميته اقدام پيرامون بحران ايران منتخب سيزدهمين کنگره اتحاديه سراسری ايرانيان مقيم سوئد
کميته دفاع از زندانيان سياسی در ايران- برلين
گفتگوهای زندان
فرهنگسرای انديشه، گوتنبرگ سوئد
کانون همبستگی با کارگران ايران � گوتنبرگ سوئد
انجمن همراه
راديو سرخ گوتنبرگ سوئد
وبلاگ دفاع ازمبارزات کارگران ايران
3rooz.blogspot.com
کانون همبستگی با جنبش کارگری ايران � هانوفر
کانون همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران � هانوفر
عباس عاقلی زاده از طرف: شورای موقت سوسياليستهای چپ ايران � هانوفر
شورای هماهنگی ايرانيان - هامبورگ
کانون رهاورد � آخن آلمان
F�d�ration EUROPERSE
تعدادی از زندانيان سياسی سابق (ايران)
جمعی از خانواده های جانباختگان سياسی از ايران
اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران ايران � واحد انگلستان
سايت اتحاد کارگری http://www.etehad.se
جامعه دفاع از حقوق بشر و دمکراسی در ايران � سوئد
سايت کمونيست انقلابی http://www.k-en.com
سايت آشيانه ساقی http://neweshtar-ha.blogspot.com
کانون پناهندگان سياسی ايرانی- برلن
کانون همبستگی با کارگران ايران- کلن
نشريه و سايت آزادگی
شبکه مدافعين حقوق بشر در ايران
کانون مدافعين حقوق بشر در ايران- هانوفر
کانون دانشجويان ايرانی در هلند
سايت گزارشگران
سايت زنان و زندان http://adijafari.blogfa.com
خانواده زندانيان قديم
دانشجويان دانشگاه آزاد ايران
مجله آرش
سايت ونکووری ها http://www.vancouveriha.com

عزيزانی که از شهرها و کشورهای ديگر می آيند:
Brandenburger Tor, 10117 BERLIN:
[Haltestelle, Station] Unter den Linden with S1, S2, S25

25تير:دو خبر دريافتی:انتقال جوان در حال مرگ از اوين به بيمارستان مهر/استفاده از خانه های بزرگ شمال شهر تهران به عنوان زندان مخفی


25تير:دو خبر دريافتی:انتقال جوان در حال مرگ از اوين به بيمارستان مهر/استفاده از خانه های بزرگ شمال شهر تهران به عنوان زندان مخفی

روشنگری: دو خبر زير از سوی يکی از کاربران روشنگری دريافت شده است که عينا جهت اطلاع خوانندگان منتشر می شود: 1- ديشب، چهارشنبه ساعت 30/12 در بيمارستان مهر تهران يک جوان 18 / 19 ساله را از زندان اوين به اين بيمارستان منتقل کردند که در اثر ضربه مغزی در کما بود. خانواده اين جوان نيز آنجا بودند و با گريه و زاری به مسببين فحش می دادند. 2- در شمال شهر تهران از خانه های بزرگی که مصادره شده اند به عنوان زندان استفاده می شود. 2 تا از اين خانه ها شناسايی شده است. يکی در خيابان فرشته کوی کوهيار پلاک 5. و در الهيه خيابان خزر نبش کوچه کيوان.

25تير:نامه مادر به دختری که در سلول انفرادی اسير شکنجه گران است



برای دخترم شيوا/شهرزاد کريميان

کميته گزارشگران حقوق بشر: شيوای عزيزم در اين يک ماه و چند روزی که نبودی جای جای خانه را دنبال تو می گردم و تمام خاطرات کودکی ات را در ذهنم مرور می کنم. زمان تولدت و زمانی که در بيمارستانی در ميدان تجريش با مرگ مبارزه می کردی را به خاطر می آورم. نمی دانم در اين همه مدت که از نظر من قرنی گذشته چه می خوری و چگونه روی زمين سختی که تنها پوشش يک پتوی نازک است بدون داشتن کوچکترين امکانات می خوابی. باز هم از خودم می پرسم آيا کسانی که تو و بقيه را از مادرانشان جدا کردند و با گفتن دروغ با خود بردند فرزند دارند يا نه؟ يقيناّ دارند ولی مادر نيستند.

تنها دلخوشی من در اين مدت اين بود که تنها نبودم. وقتی به مراجعی از قبيل دادگاه انقلاب، ستاد پيگيري، زندان اوين و جاهای ديگر مراجعه می کنم سيل مادرانی را می بينم که همگی به دنبال فرزندانشان هستند و کماکان هيچ پاسخ روشنی نيست.

دخترم نميدانی در اين مدت که نبودی چه بر ما گذشت. عزيزانی که تنها جرمشان بستن شال سبز بر پيشانی بود در خون خود وضو گرفته و به ديدار معبود خود رفتند و مادرانشان در عزای ازدست دادنشان خون گريه کردند. اکنون که اين مادران را روی صفحه تلويزيون می بينم خوشحالم که تو بيرون نيستی که ببينی چون می دانم که نمی توانستم تو را ساکت نگه دارم. تو به درد اين مردم آشنايی و از دردشان درد می کشی و تنها به جرم همين درد آشنايی اين همه مدت در سلول انفرادی به سر می بری زيرا دفاع از حقوق انسان در کشور ما جرم است.

وضعیت مبهم برخی از استادان بازداشت شده دانشگاه تهران

خبرنامه امیرکبیر: در حالیکه وزارت علوم قصد دارد مانع از پخش اخبار بازداشت برخی از استادان دانشگاه تهران شود، وضعیت برخی از این اساتید همچنان در ابهام است.


اساتید دانشگاه تهران پس از حمله نیروهای لباس شخصی به خوابگاه دانشجویان در شامگاه 25 خرداد و ضرب و شتم و بازداشت دانشجویان و تخریب کوی دانشگاه تهران دست به تحصن در مسجد این دانشگاه زدند که به مدت سه روز ادامه داشت.

استادان دانشگاه در این تحصن در انتقاد از شرایط موجود و شکستن حریم دانشگاه و دانشجویان صحبت نموده و خواهان مشارکت و همیاری همه اساتید و دانشجویان در اعتراض به روند موجود شدند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در جریان این تحصن یکی از اساتید به نام حسین خالصی، انتقاداتی نسبت به شرایط زمامداری کشور انجام داد که با حمایت اساتید دیگر و دانشجویان مواجه شد. اخبار رسیده حاکی از آن است که وی پس از انجام سخنرانی در تاریخ 9 تیر ماه بازداشت شده است و اطلاعی از وضعیت آزادی یا ادامه بازداشت وی در دست نیست.

همچنین چهار تن دیگر از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران به نام های دکتر حسینعلی عرب، دانشیار و رئیس بخش فارماکولوژی دانشکده دامپزشکی، معاون اسبق سازمان دامپزشکی کل کشور، عضو اسبق شورای مدیریت دانشگاه، دکتر علی اصغر خدایاری، استادیار گروه معدن دانشکده فنی، دکتر داود سلیمانی، استادیار دانشکده الهیات و دکتر علی محقر، دانشیار دانشکده مدیریت، معاون اسبق وزارت کشور اواخر خرداد ماه بازداشت شدند.

از میان این اساتید، دکتر محقر پس از چندی آزاد شد اما تاکنون خبری از آزادی و یا نگهداری سه تن دیگر منتشر نشده است.

این در حالی است که روز گذشته نیز زاهدی وزیر علوم روز گذشته در پاسخ به خبرنگاران در مورد وضعیت اساتیدی که در زندان هستند، گفته است: «زندان تعبیر درستی نیست آنها در بازداشت هستند و اگر کسی در بازداشت باشد صرفا یکی دو نفر هستند.»

لازم به یادآوری است 70 تن از استادان دانشگاه های مختلف نیز پس از دیدار با میر حسین موسوی بازداشت شدند که اکثر آنان تاکنون آزاد شده اند.

ایران: جلوی تضعیف وکلا را بگیرید

Thursday، July 16، 2009

دستگیری مدافعین حقوق بشر حاکی از تهدید است

hrw.jpg
(نیویورک، 16 ژوئیه 2009) – دیده بان حقوق بشر امروز اعلام کرد حکومت ایران باید آیین نامه جدیدی را که موجب کاهش شدید استقلال کانون وکلای ایران می شود و حق وکالت آنها را تحت کنترل حکومت در می آورد لغو کند.

آیین نامه اصلاحی استقلال کانون وکلا به قوه قضائیه که رئیس آن توسط رهبر تعیین می شود و نظارت بر وزارت دادگستری را نیز بر عهده دارد، نقش تعیین کننده ای در تایید پروانه وکالت حقوقدانان می دهد. کانون وکلا طی پنجاه سال گذشته از این حق برخوردار بوده است و آیین نامه قانونی مصوب 1955 که استقلال کانون وکلا را تضمین کرد تاکید می کند که این قانون بدون تایید کانون نمی تواند تغییر کند.

جو استورک معاون بخش خاورمیانه و شمال آفریقای دیده بان حقوق بشر می گوید: "این به اصطلاح اصلاحیه به حکومت اجازه می دهد وکلایی که حق وکالت دارند را دستچین کند." وی می افزاید: "ما در اینجا شاهد تلاش برهنه ای برای ارعاب وکلای دفاع ایران هستیم آن هم در زمانیکه حکومت صدها نفر را بدون اتهام حبس کرده است."

آیت الله محمود شاهرودی رئیس قوه قضائیه ایران در 17 ژوئن اصلاحیه لایحه قانونی 1955 را که ضامن استقلال کانون وکلای ایران بوده است تایید کرد. این اصلاحیه به سرعت به مورد اجرا در می آید و نیازی به تایید مجلس و یا سایر ارکان حکومتی ندارد. دو مورد از مفاد آن استقلال کانون وکلا را بطور جدی به خطر می اندازد و به حکومت امکان لغو وکالت حقوقدانانی را که منتقد سیاسی و یا مدافع حقوق بشر هستند می دهد.

به گفته وکلای باسابقه ایران، قوه قضائیه بدون مشورت با کانون وکلا قدرت کافی برای اعمال چنین تغییراتی در آیین نامه یاد شده ندارد. شیرین عبادی برنده جایزه نوبل و مدافع برجسته حقوق بشر به دیده بان حقوق بشر گفت شاهرودی "به خوبی می داند" که از اختیارات قانونی برای صدور فرمان انجام اینگونه تغییرات برخوردار نیست. وی افزود: "بنظر می رسد که او زیر فشار سیاسی این (تغییر) آیین نامه را تایید کرده باشد."

ماده یازده، کمیته پنج نفره ای را تشکیل می دهد که تصمیم گیری برای عضویت و یا تجدید عضویت در کانون وکلا را بر عهده دارد. سه تن از اعضای این کمیته توسط رئیس قوه قضائیه انتخاب می شوند. دو نفر دیگر نیز از سوی هیات رئیسه کانون وکلا انتخاب می شوند اما باید به تایید رئیس قوه قضائیه برسند.

ماده 17 تاکید می کند "معاون رئیس قوه قضائیه و یا یک مقام رسمی دیگر قوه قضائیه مسئول صدور پروانه وکالت است."

در سالهای اخیر مقام های ایران شکایت هایی که بنظر سیاسی می آیند علیه مدافعین علنی حقوق بشر همچون عبادی، سید محمد سیف زاده مطرح کرده و کانون وکلا را برای اقدام علیه این اعضا زیر فشار گذاشته اند. برخی وکلا به دیده بان حقوق بشر گفته اند کانون وکلا تاکنون در مقابل این درخواستها مقاومت کرده است.

قوه قضائیه اصلاحیه این آیین نامه را کمتر از یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری جنجالی 12 ژوئن و در حین سرکوب معترضین و دگراندیشان تایید کرد. بدنبال محدودیت رسانه ها و حبس صدها تن از فعالان برجسته سیاسی، نویسندگان و وکلای سرشناس حقوق بشر، منتقدین با مشکلات جدی برای اعلام مخالفت خود به این قانون و نیز عواقب خطرناک آن مواجه شده اند.

آیین نامه قانونی 1955 هم استقلال کانون وکلا را تضمین کرد و هم به آن نقش منحصربفردی در صدور و لغو پروانه وکالت بدون دخالت وزارت دادگستری داد. این قانون همچنان به همین شکل وجود دارد و دخالت قوه قضائیه را در این روند ممنوع می کند. بر اساس آیین نامه قانونی مصوب 1955 هر نوع اصلاحیه به این آیین نامه و یا اجرای مفاد آن باید نخست به تایید کانون وکلا برسد.

نسرین ستوده یک وکیل مستقر در تهران به دیده بان حقوق بشر گفت که اجرای این آیین نامه جدید وکلایی نظیر او را به خطر می اندازد. او می گوید اگر آنها بدون پروانه به وکالت مشغول شوند با جرائم سنگینی روبرو خواهند شد. وی می افزاید:

"ما در خطر زندان هستیم. همه وکلایی که عضو کانون وکلا هستند برای ابراز مخالفت خود به دیوان عدالت اداری اعلام آمادگی کرده اند. علاوه بر این در جلسه مدافعین حقوق بشر ما تصمیم گرفتیم که هر روز بصورت گروه های 5 تا 10 نفره درخواست های خود برای لغو آیین نامه جدید را مطرح کنیم تا به این ترتیب مخالفت وسیع جامعه حقوقی نشان داده شود. دیوان عدالت اداری متوجه خواهد شد که این تنها کانون وکلا نیست که از این تغییرات ناخشنود است."

نیروهای امنیتی در 6 ژوئیه محمد علی دادخواه وکیل برجسته حقوق بشر و عضو بنیانگذار مرکز مدافعین حقوق بشر را در دفتر کار خود در تهران دستگیر کردند. یکی از همکاران دادخواه به دیده بان حقوق بشر گفت دستگیری او در هنگامی اتفاق افتاد که او و سایر وکلای همکارش برای بررسی آیین نامه جدید گردهم آمده بودند. ملیحه دختر دادخواه همراه با سارا صباغیان، بهاره دولو و امیر رئیسیان نیز دستگیر و به محل نامعلومی برده شدند.

در 4 ژوئیه بهمن کشاورز رئیس پیشین کانون وکلا در روزنامه اعتماد نوشت:

"می توانیم منتظر باشیم که هر وکیلی که حرف زیادی زد و یا از عناصر نامطلوب قبول وکالت کرد شب بخوابد و صبح برخیزد و ببیند صلاحیت ندارد و پروانه اش باطل شده است. بی گمان خواهیم دید دگراندیشانی را که به پیامدهای دگراندیشی دچار می شوند و وکیل مناسبی برای دفاع از خود پیدا نمی کنند زیرا چه بسا همه وکلایی که جرات و شجاعت ورود به این گونه پرونده ها را داشته اند به چشم برهم زدنی فاقد صلاحیت شده و یا بشوند. این مشکل را البته دولتمردانی هم که مغضوب و مبغوض قرار می گیرند خواهند داشت و بدنبال وکیل مستقل آزاده و جسور خواهند گشت و نخواهند یافت. ... و دردناکتر وضعیت مردمی است که در موارد جدی و خطرناک قضائی پناهگاه و ملجای نخواهند داشت."

"اصول بنیادین سازمان ملل متحد درباره نقش وکلا" تاکید می کند وکلا حق ایجاد انجمن ها حرفه ای برای "حمایت از صداقت حرفه ای" خود را دارند و این انجمنها باید بتوانند "بدون دخالت های بیرونی به انجام کارکردهای خود بپردازند." تلاش حکومت نیجریه برای کنترل کانون وکلای این کشور از جمله نحوه عضویت در آن از سوی "کمیسیون حقوق بشر و مردم آفریقا" نقض حق بنیادین آزادی انجمن ها شناخته شد.

برای گزارش های دیده بان حقوق بشر درباره ایران لطفا نگاه کنید به:
‎http://www.hrw.org/en/middle-eastn-africa/iran

چاووشي/ « اخوان»

***

چاووشي

به‌سان رهنورداني که در افسانه‌ها گويند،
گرفته کولبار زاد ره بر دوش،
فشرده چوبدست خيزران در مشت،
گهي پر گوي و گه خاموش،
در آن مهگون فضاي خلوت افسانگيشان راه مي‌پويند
[ما هم راه خود را مي‌کنيم آغاز.

***
سه ره پيداست.
نوشته بر سر هر يک به سنگ اندر،
حديثي که‌ش نمي‌خواني بر آن‌ديگر.
نخستين: راه نوش و راحت و شادي .
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادي.
دو ديگر: راه نيمش ننگ، نيمش نام،
اگر سر برکني غوغا، وگر دم درکشي، آرام.
سه ديگر: راه بي‌برگشت، بي‌فرجام

***
من اينجا بس دلم تنگ است.
و هر سازي که مي‌بينم بد‌آهنگ است.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بي‌برگشت بگذاريم،
ببينيم آسمان ِ «هرکجا» آيا همين رنگ است؟

***
تو داني کاين سفر هرگز به سوي آسمانها نيست.
سوي بهرام، اين جاويدِ خون‌آشام،
سوي ناهيد، اين بدبيوه گرگِ قحبه‌ي بي‌غم،
که مي‌زد جام شومش را به جام حافظ و خيام؛
و مي‌رقصيد دست‌افشان و پاکوبان به‌سان دختر کولي،
و اکنون مي‌زند با ساغر «مک‌نيس» يا «نيما»
و فردا نيز خواهد زد به جام هر که بعد از ما:
سوي اينها و آنها نيست.
به سوي پهندشتِ بي‌خداوندي‌ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پرپر به خاک افتند.

***
بهل کاين آسمان پاک،
چراگاه کساني چون مسيح و ديگران باشد:
که زشتاني چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کيست؟
و يا سود و ثمرشان چيست؟
بيا ره‌‌توشه برداريم.
قدم در راه بگذاريم.

***
به سوي سرزمينهايي که ديدارش،
به‌سان شعله‌ي آتش،
دواند در رگم خونِ نشيطِ زنده‌ي بيدار.
نه اين خوني که دارم؛ پير و سرد و تيره و بيمار.
چو کرم نيمه‌جاني بي‌سر و بي‌دم
که از دهليز نقب‌آساي زهراندودِ رگهايم
کشاند خويشتن را، همچو مستان دست بر ديوار،
به‌سوي قلب من، اين غرفه‌ي با پرده‌هاي تار.
و مي‌پرسد، صدايش ناله‌اي بي‌نور:

***
- «کسي اينجاست؟
هلا! من با شمايم، هاي!... مي‌پرسم کسي اينجاست؟
کسي اينجا پيام آورد؟ نگاهي، يا که لبخندي؟
فشار گرم دستِ دوست‌مانندي؟»
و مي‌بيند صدايي نيست، نور آشنايي نيست، حتي از نگاه مرده‌ای
[هم ردپايي نيست. صدايي نيست الا پت پتِ رنجور شمعي در جوار مرگ
ملول و با سحر نزديک و دستش گرم کار مرگ،
وز آن‌سو مي‌رود بيرون، به‌سوي غرفه‌اي ديگر،
به اميدي که نوشد از هواي تازه‌ي آزاد،
ولي آنجا حديث بنگ و افيون است – از اعطاي درويشي که [مي‌خواند:
«جهان پير است و بي‌بنياد، ازين فرهادکش فرياد...»

***
وز آنجا مي‌رود بيرون به سوي جمله ساحلها.
پس از گشتي کسالت‌بار،
بدان‌سان – باز مي‌پرسد – سر اندر غرفه‌ي يا پرده‌هاي تار:
- «کسي اينجاست؟»
و مي‌بيند همان شمع و همان نجواست.
که مي‌گويد بمان اينجا؟
که پرسي همچو آن پيرِ به‌دردآلوده‌ي مهجور:
خدايا «به کجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده‌ي خود را؟ »

***
بيا ره‌توشه برداريم.
قدم در راه بگذاريم.
کجا؟ هر جا که پيش آيد‌.
بدانجايي که مي‌گويند خورشيد غروب ما،
زند بر پرده‌ي شبگيرشان تصوير.
بدان دستش گرفته رايتي زربفت و گويد: زود.
وزين دستش فتاده مشعلي خاموش و نالد: دير.

***
کجا؟ هرجا که پيش آيد.
به آنجايي که مي‌گويند
چو گل روييده شهري روشن از درياي تردامان.
و در آن چشمه‌هايي هست،
که دايم رويد و رويد گل و برگ بلورين بال شعر از آن.
و مي‌نوشد از آن مردي که مي‌گويد:
«چرا بر خويشتن هموار بايد کرد رنج آبياري کردن باغي
کر آن گل کاغذين رويد؟»

***
به آنجايي که مي‌گويند روزي دختري بوده‌ست
که مرگش نيز(چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو) مرگ پاک ديگري بوده‌ست،
کجا؟ هر جا که اينجا نيست.
من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم.
ز سيلي‌زن، زسيلي‌خور،
وزين تصوير بر ديوار ترسانم.
درين تصوير،
فلان با تازيانه‌ي شوم و بي‌رحم خشايرشا
زند ديوانه‌وار، اما نه بر دريا؛
به گرده‌ي من، به رگهاي فسرده‌ي من،
به زنده‌ي تو، به مرده‌ي من.

***
بيا تا راه بسپاريم
به سوي سبزه‌زاراني که نه کس کشته، ندروده
به سوي سرزمينهايي که در آن هرچه بيني بکر و دوشيزه‌ست
و نقش رنگ و رويش هم بدين‌سان از ازل بوده،
که چونين پاک و پاکيزه‌ست.

***
به سوي آفتاب شاد صحرايي،
که نگذارد تهي از خون گرم خويشتن جايي.
و ما بر بي‌کران سبز و مخمل‌گونه‌ي دريا،
مي‌اندازيم زورقهاي خود را چون کل بادام.
و مرغان سپيد بادبانها را مي‌آموزيم،
که باد شرطه را آغوش بگشايند،
و مي‌رانيم گاهي تند، گاه آرام.

***
بيا اي خسته‌خاطر‌دوست! اي مانند من دلکنده و غمگين!
من اينجا بس دلم تنگ است.
بيا ره‌توشه برداريم،
قدم در راه بي‌فرجام بگذاريم...

تهران، فروردين‌ماه 1335

شعر «چاووشی» را با صدای شاعر بشنوید.

***

باغ من

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش.
باغ بی‌برگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش.

***
ساز او باران، سرودش باد.
جامه‌اش شولای عریانی‌ست.
ور جز اینش جامه‌ای باید،
بافته بس شعله ی زر تارِپودش باد.
گو بروید، یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمی‌خواهد.
باغبان و رهگذاری نیست.
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست.

***
گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،
باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه‌های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت
[ پست خاک می گوید.
***
باغ بی‌برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز.
جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز.


تهران خرداد‌ماه 1335

شعر «باغ من» را با صدای شاعر در اینجا بشنوید.

کتيبه

فتاده تخته سنگ آنسوي‌تر، انگار کوهي بود.
و ما اينسو نشسته، خسته انبوهي.
زن و مرد و جوان و پير،
همه با يکديگر پيوسته، ليک از پاي،
و با زنجير.
اگر دل مي‌کشيدت سوي دلخواهي
به سويش مي‌توانستي خزيدن، ليک تا آنجا که رخصت بود.
[ تا زنجير.

***
ندانستيم
ندايي بود در روياي خوف و خستگيهامان،
و يا آوايي از جايي، کجا؟ هرگز نپرسيدم.
چنين مي‌گفت:
- « فتاده تخته سنگ آنسوي، وز پيشينيان پيري
بر او رازي نوشته است، هر کس طاق هر کس جفت...»
چنين مي گفت چندين بار
صدا، وآنگاه چون موجي که بگريزد زخود در خامشي
[ مي‌خفت.
و ما چيزي نمي گفتيم.
و ما تا مدتي چيزي نمي گفتيم.
پس از آن نيز تنها در نگه‌مان بود اگر گاهي
گروهي شک و پرسش ايستاده بود.

***
شبي که لعنت از مهتاب مي‌باريد،
و پاهامان ورم مي‌کرد و مي‌خاريد،
يکي از ما که زنجيرش کمي سنگينتر از ما بود،

[ لعنت کرد گوشش را و نالان گفت: «بايد رفت»
و ما با خستگي گفتيم: «لعنت بيش بادا

[ گوشمان را چشممان را نيز، بايد رفت»
و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي که تخته سنگ آنجا بود.
يکي از ما که زنجيرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند
- «کسي راز مرا داند
که از اين رو به آن رويم بگرداند.»
و ما با لذتي بيگانه اين راز غبارآلود را
[ مثل دعايي زير لب تکرار مي‌کرديم.
و شب شط جليلي بود پرمهتاب.

***
هلا، يک...دو...سه...ديگر بار
هلا، يک، دو، سه، ديگر بار.
عرقريزان، عزا، دشنام – گاهي گريه هم کرديم.
هلا، يک، دو، سه، زينسان بارها بسيار.
چه سنگين بود اما سخت شيرين بود پيروزي.
و ما با آشناتر لذتي، هم خسته هم خوشحال،
ز شوق و شور مالامال.

***
يکي از ما که زنجيرش سبک‌تر بود،
به جهد ما درودي گفت و بالا رفت.
خط پوشيده را از خاک و گل بسترد و با خود خواند
( و ما بي‌تاب)
لبش را با زبان تر کرد (ما نيز آنچنان کرديم)
و ساکت ماند.
نگاهي کرد سوي ما و ساکن ماند.
دوباره خواند، خيره ماند، پنداري زبانش مرد.
نگاهش را ربوده بودناپيداي دوري، ما خروشيديم:
- «بخوان!» او همچنان خاموش.
- «براي ما بخوان!» خيره به ما ساکت نگا مي‌کرد،
پس از لختي
در اثنايي که زنجيرش صدا مي‌کرد،
فرود آمد. گرفتيمش که پنداري که مي‌‌افتاد.
نشانديمش.
به دست ما و دست خويش لعنت کرد.
- «چه خواندي، هان؟»
[ مکيد آب دهانش را و گفت آرام:
- « نوشته بود
همان،
کسي راز مرا داند،
که از اين رو به آن رويم بگرداند.»

***
نشستيم
و
به مهتاب و شب روشن نگه کرديم.
و شب شط عليلي بود.

تهران، خرداد 1340

***

شناخت شخصيت والا و دروني «مهدي اخوان ثالث» نياز به پژوهش‌ها و مطالعات بسياري دارد که در اين اندک نمي‌گنجد. به قول «حميد مصدق»:

« اخوان»، چونان همان صخره‌ي سنگي است که در کتاب «از اين اوستا»، در شعرش گفته: «کسي راز مرا داند که از اين‌سو به آن‌سويم بگرداند» براي شناخت «اخوان» اين (نه صخره که) کوه شعر پارسي، همتي بايست مردانه. کسي راز او را خواهد شناخت که توانايي غور در آثار فراوان او را داشته باشد. ديگران از دور فقط شمايي از او را ديده‌اند.»

***

اجرای حکم سه سال حبس برای پنج تن از دانشجویان دانشگاه تبریز


Student

آزاد تبریز- ساوالان سسی :

فراز زهتاب، آیدین خواجه ای، امیرمردانی، مجید ماکوئی و احسان نجفی نسب پنج تن از فعالین دانشجویی آذربایجان که از سوی دادگاه انقلاب تبریز به تحمل یکسال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بودند جهت اجرای حکم٬ بازداشت و به زندان تبریز منتقل شدند.

نزدیکان خانواده های بازداشت شدگان می گویند ماموران امنیتی در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه ۱۷ و ۱۸ تیر ۸۸ ضمن دستگیری این افراد٬ آنها را به زندان تبریز منتقل کرده اند.

گفتنی است شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبرپیش از این طی حکمی در ۲۰ بهمن ۸۷ با استناد به مدیرت وبلاگی به نام Azohسجاد رادمهر، فراز زهتاب، آیدین خواجه‌ای، امیر مردانی و احسان نجفی‌نسب از دانشجویان دانشگاه تبریز و مجید ماکوئی دانشجوی کشتی سازی، دانشگاه مالک اشتر اصفهان را هر کدام به تحمل یک سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم نموده بود که دادگاه تجدیدنظر در اردیبهشت ۸۸ حکم اولیه را تایید نمود. اتهام این افراد مشارکت در تشکیل و اداره گروه جهت بر هم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام عنوان شده است .

این افراد در تابستان گذشته توسط ماموران اداره اطلاعات تبریز بازداشت و پس از نزدیک به سه ماه بازداشت موقت توام با شکنجه به قید وثیقه آزاد شده بودند

بازداشت و اجرای حکم زندان برای این فعالین دانشجویی در حالی صورت می پذیرد که چند روز پیش نیز حکومت ایران حکم ۸ سال زندان سعید متین پور روزنامه نگار و فعال شناخته شده آذربایجانی را به مرحله اجرا در آورده بود.

سقوط هواپیما، ارامنه ایران را به سوگ نشاند

اسقف اعظم شورای خلیفه‌گری ارامنه ایران به مناسبت کشته شدن ۴۵ ارمنی در سقوط هواپیمای توپولف، سه روز عزای عمومی اعلام کرده است. ارامنه ایران، روز پنجشنبه نیز مراسمی در محل سانحه برای گرامی‌داشت قربانیان برگزار کردند.

شدت سانحه به حدی است که تنها بخش‌های کوچک و متلاشی شده‌ای از اندام‌‌های انسانی به دست آمده‌اند. قطعات هواپیما و تکه‌های اجساد در شعاع وسیعی از محل سقوط، پرتاب و پراکنده شده‌اند.

صحنه‌ای در فرودگاه ایروان، پس از اطلاع از فاجعهBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: صحنه‌ای در فرودگاه ایروان، پس از اطلاع از فاجعه

ظهر روز پنجشنبه، خانواده‌ی قربانیان ارمنی، مراسمی مذهبی و نمادین به یاد کشتگان این سانحه در محل سقوط برگزار کردند. اسقف اعظم سرکیسیان، دو نماینده ارامنه در مجلس، نایب رییس مجلس و فرماندار قزوین، این جمع را همراهی می‌کردند.

بقایای اندک سرنشینان هواپیما، به پزشک قانونی برده شده تا مورد شناسایی قرار گیرند.

گورک وارطان نماینده ارامنه شمال و تهران به دویچه‌وله گفت که خانواده‌ها از خاک محل سقوط، به عنوان قسمتی از وجود عزیزان خود در مراسم تدفین آنها استفاده خواهند کرد. آقای وارطان از مجلس یادبود قربانیان ارمنی در روز یکشنبه ۲۸ تیرماه در کلیسای سرکیس مقدس در خیابان کریمخان خبر داد.

شخصیت علمی و اجتماعی دکتر داویدیان

پروفسور لئون داویدیان، روانپزشک، استاد دانشگاه و چهره شاخص جامعه ارامنه ایران از قربانیان سقوط هواپیما است. این نماینده پیشین ارامنه در مجلس ششم، متولد سال ۱۳۲۳ در همدان بود و به قصد دیدار همسر خود به ایروان می‌رفت.

گورک وارطان در مورد شخصیت علمی و اجتماعی دکتر داویدیان می‌گوید: «ایشان عضو کالج سلطنتی انگلستان بود که پس از پایان تحصیل در لندن، در سال ۵۷ و مقارن پیروزی انقلاب به همراه خانم و دو فرزندش برای خدمت، به ایران برگشت. از سال ۶۰ در هیات علمی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی کار کرد. در فاصله سال‌های ۶۲ تا ۷۸ رییس بخش روانپزشکی بیمارستان طالقانی بود. وی از آن زمان تا آخرین روز عمر، عضو بورد تخصصی روانپزشکی ایران بود.»

لئون داویدیان: لئون داویدیان

چند دوره عضویت در شورای خلیفه‌گری ارامنه تهران، مجمع عالیه حوزه دینی فیلیسیه و ریاست مجمع نمایندگان شورای خلیفه‌گری ارامنه، از جمله فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی دکتر داویدیان هستند.

گورک وارطان، مدیریت بیش از ۳۰ هزار پرونده پزشکی و معالجه هزاران بیمار ایرانی را نمونه‌هایی از خدمات ارزنده دکتر داویدیان بر شمرده و اضافه می‌کند که تلاش‌های وی در دوره چهارساله نمایندگی مجلس، به تصویب قانون برابری دیه اقلیت‌ها منجر شد.

دکتر داویدیان در دوره ششم مجلس، رییس گروه دوستی پارلمانی ایران و ارمنستان بود و سهم به سزایی درارتقای سطح روابط دو کشور ایفا کرد. از دکتر داویدیان، چند کتاب و چندین مقاله علمی ‌در عرصه روانپزشکی به جای مانده است. وی پدر دو فرزند بود.



ارغوان​!