نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

افغانستان: تکرار ده دروغ بزرگ در رسانه های اصلی

اشتراک eshtrak


انتشار اخبار،مقالات و بیانیه ها در اشتراک،الزاماً بمعنای تائید آنها نیست! خبری سیاسی فرهنگی! از اخگر شعله بر میخیزد!افغانستان: تکرار ده دروغ بزرگ در رسانه های اصلی:جیمز اونیل،ترجمه از آمادور – اشتراک! نوشته شده در ژوئیه 14, 2012

0





افغانستان: تکرار ده دروغ بزرگ در رسانه های اصلی



جیمز اونیل



ترجمه از آمادور – اشتراک



ویرایش از رفیق ا. م. شیری







اطلاعیه اخیر رهبران چندین کشور تشکیل دهنده کمک به افغانستان تا ۲۰۱۴ و ماندن حداقل تا آنموقع، دلائل صوری حمله و اشغال این کشور استراتژیک را مناسب می نمایند. با ملاحظه تاریخ اخیر و دلایل ذکر شده حداقل تکرار ده دروغ بزرگ در سرچشمه رسانه ها موجود است.



۱- دخالت در افغانستان با حادثه سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد.

افغانستان در بیشتر تاریخ طولانی اش مورد توجه ناخواسته قدرتهای امپریالیستی بوده است. انگلیس سه بار در قرن نوزدهم به افغانستان حمله کرد، هر بار بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. انگلیس انگیزه های متفاوتی داشت ولی حداقل آنها کنترول مزارع خشخاش، یک منبع سود آور آن زمان، منبع بیشترین عرضه جهانی هروئین، همچانکه امروز هست، بود. انگلستان از طریق مواد مخدر مستعمرات را کنترول میکرد. نمونه اش چین بود.



در زمان دولت کارتر، ایالات متحده، برنامه تضعیف دولت سکولار ملی و سپس کنترل افغانستان را آغاز کرد. هدف اصلی، به گفته معمار اصلی آن زبیگنیو برژینسکی که به صراحت اعتراف کرد، به اتحاد جماهیر شوروی»ویتنام خود» را بدهد که با ایجاد شرایطی اتحاد جماهیر شوروی سابق را در افغانستان بدام بیاندازد، که بموقع خود در دسامبر ۱۹۷۹اتفاق افتاد.



آمریکا در سالهای ۱۹۸۰، همراه با پاکستان و عربستان با مسلح کردن جنگجویان چریکی در پاکستان را برای نفوذ در افغانستان و اکثر مناطق مسلمان شوروی و چین،، تامین مالی، آموزش دادند. این مجاهدین یا بطوریکه رونالد ریگان توصیفشان کرد، «مبارزان راه آرادی» بفرماندهی یک جوان عربستانی بنام اوساما بن لادن بود. آمریکا پایگاهی از داوطلبان مجاهد تشکیل داد. این پایگاه به نام عربی القاعده معروف شد تا بوسیله سازمانهای اطلاعاتی غربی از آن برای دامن زدن به مشکلات و زمانی که مورد نیاز است، استفاده شود.



۲- القاعده حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ ( «۱۱ /۹») را برنامه ریزی کرد و انجام داد.



این دروغ برای اینکه پایه و اساس حداقل دو جنگ بزرگ را تشکیل میدهد، اهمیت ویژه ای دارد. ادامه حملات به چندین کشور، حمله بی امان به حقوق قانونی هر کسیکه تهدید بالقوه تلقی شود و میلیونها نفر که نه جرمی مرتکب شده اند و نه قرار است که مرتکب شوند. این باصطلاح جنگ علیه ترور از تعریف پایانی برخوردار نیست و بنابراین، بهانه کاملی برای هرچیز شامل به تعلیق در آمدن حکومت قانون تا افزایش بودجه ارتش و امنیت میباشد.



اکنون شواهد قریب به اتفاقی وجود دارد که توطئه تئوری رسمی گزارش کمیسیون (یازده سپتامبر۱۱/۹) و ترویج پیگیرانه سرچشمه رسانه ها تقریبا هیچ شباهتی با حوادث واقعی آنروز ندارد. کین و هامیلتون، روسای مشترک آن کمیسیون، کتابی منتشر کرده اند که یافته های کمیسیون خود را شک بر انگیز خوانده، میگویند که با جلوگیری سیستماتیک نمایندگان دولت آمریکا از تحقیقاتشان، آنها محکوم به شکست بودند.



یک مقاله در مجله معتبر علمی ظاهر شده است که اشاره به غیرواقعی نشاندن داستان رسمی دارد. ولی آنها از طرف منبع رسانه ها کسانیکه نوشته ی مورد علاقه شان «تئوری توطئه » است، نادیده گرفته میشود. نادیده گرفتن حقیقت در واقع، تفسیر رسمی خودش یک تئوری توطئه است. کتابهایی منتشر شده است که حکایت از نامعقول بودن داستان رسمی است، ولی هرگز بوسیله مطبوعات مورد بررسی واقع نشد. از جمله کتاب هفته ناشران هفتگی در نوامبر ۲۰۰۹ بود. پلیس فدرال آمریکا در دادگاه در مخالفت با مهمترین قسمت تئوری رسمی بعنوان شاهد سوگند یاد کرد، ادعای تلفنی از طریق تلفن همراه (سل فون، موبایل یا موبیل) از طرف «ربایندگان» هواپیماها، ولی دوباره حتی یک حرف از این گزارش نشده بود.



۳- گفته میشود که هواپیماهای ربوده شده نزدیک به ۳۰۰۰ نفر را در ۱۱/۹ کشت.



حتی اگر کسی به داستان مقامات رسمی که پروازهای ۱۱، ۷۷، ۹۳ و ۱۷۶ ربوده شده توسط عطا(فرمانده القاعده در ربودن هواپیماهای آمریکایی) و همکارانش و برخورد به برجهای مرکز تجارت جهانی ۱ و ۲ و پنتاگون و سقوط در مزرعه ای در پنسیلوانیا ارزشی قائل شود. مجموع کشته شدگان به کمتر از ۵۰۰ نفر میرسد. سه چهارم کشته شده ها زمانی اتفاق افتاد که برجهای مرکز تجارت جهانی ۱ و ۲ تخریب شدند و این ۱ تا یک ونیم ساعت بعد از سقوط هواپیماها بود که به آنها برخورند و سقوط کردند.



تخریب سه ساختمان مرکز تجارت جهانی، ۱، ۲ و ۷ (دومی هرگز در تلویزیون های ایالات متحده پس از ۱۱/۹ نشان داده نشده است) موضوع تجزیه و تحلیل علمی شدید بوده اند. در آوریل ۲۰۱۰ یک گروه از دانشمندان به رهبری Harrit از دانشگاه کپنهاگ در همکاری با مجله بررسی های علمی گزارش داد که نانو- ترمایت در میان آوار هر سه ساختمان پیدا شده است. این یافته در مطبوعات گزارش نشده است. استفاده از نانو – ترمایت دلیلی است که چگونه هر سه ساختمان را به آن سبک تخریب کرده اند. اظهارات رسمی مقامات مبنی بر اینکه آتش باعث تخریب ساختمانها شد، قوانین اساسی فیزیک را نادیده میگیرد. یکی دیگر از عواملی که توسط رسانه های اصلی نادیده گرفته میشود، علیرغم پذیرش توسط ان آی اس تی (مخفف یک موسسه دولتی است)آنست که ساختمان شمار ۷ تقریبا یک – سوم از وقت سقوطش بصورت سقوط آزاد بود. این بمعنای واقعی کلمه، یعنی اینکه بدون استفاده از مواد منفجره غیرممکن است.



استفاده از مواد منفجره دارای پیامدهایی برای داستان رسمی است. بهمین دلیل است که رسانه های رسمی به سبک سیستماتیک از آن دوری میجویند. حداقل از این مفاهیم و ادعاها بارها تکرار شده و اخیرا از سوی پرزیدنت اوباما در ماه دسامبر ۲۰۱۱ که ایالات متحده(و دیگران) تکرار شد که گویا حملات ۱۱/۹ دلیل مرگ و میر در افغانستان است.



۴- دولت طالبان در سال ۲۰۰۱ از دادن بن لادن خودداری کرد.



دولت بوش خواهان تحویل بن لادن بدلیل نقش احتمالی او بعنوان مغز متفکر حملات ۱۱/۹ بود. دولت طالبان به یک شرط قبول کرد که او را به کشور مستقل سومی برای محاکمه تحویل دهد. آنها اعلام داشتند، خود این ادعای بدون دلیل و مدرک که بن لادن مسئول است، غیر منطقی است است. دولت بوش از ارائه مدرک خودداری کرد و تا به امروز هم هیچگونه مدرکی دال بر اثبات آن، انتشار داده نشده است. حتی اف بی آی (پلیس فدرال آمریکا) دلیلی نداشت که بن لادن را باتهام ۱۱/۹ در» لیست سیاه» بگنجاند. اگر چه باتهام جنایات ادعایی، در لیست دیگری ثبت شده بود. وقتیکه از اف بی آی پرسیدند که چرا نام او او در لیست وارد نشده، سخنگوی اف بی آی گفت برای اینکه اف بی آی دلائل موثقی دال بر دخالت بن لادن در ۱۱/۹ در دست ندارد.



۵- آمریکا(و متحدانش) بدلیل حملات۱۱/۹ حق حمله به افغانستان را داشتند.

منشور سازمان ملل و قوانین بین المللی زمینه استفاده ازنیروی نظامی به عنوان وسیله ای برای حل و فصل اختلافات بین کشورهای عضو را در موارد استثنایی فراهم میسازد. برای دادن چنین پاسخی، آنچه یا با اجازه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد و یا تئوری دفاع از خود مورد نیاز است، که هر کدام تعریف خاص خود را دارد. در دو نوبت جداگانه شورای امنیت سازمان ملل متحد حاضر به تن دادن به تقاضای ایالات متحده برای چنین قطعنامه ای نشد. پیش نیاز برای دفاع از خود به طور کامل وجود ندارد. دخالت استرالیا هیچ مبنایی ندارد. به طور خلاصه تهاجم و اشغال غیرقانونی هستند.



۶- که دلیل حمله به افغانستان حوادث۱۱/۹ بود.



این شاید برزگترین دروغ ماندگار باشد. قبل از ۱۱/۹ دولتهای آمریکا و افغانستان در مورد ساختن خط لوله انتقال گاز طبیعی از حوضه غنی خزر به آبهای گرم دریای عربی، گفتگو کردند. بهر دلیل سیاسی و ژئوپلیتیکی، تنها راه عملی از طریق افعانستان بود.در ژوئن ۲۰۰۱ گفتگوها به نتیجه نرسید. دولت افغانستان با کمپانی آرژانتینی بریداس کورپوراشن، نه با کمپانی نفتی که با خانواده بوش نزدیکی خانوادگی داشت، قرارداد بست.



بوش اجازه حمله به افغانستان را قبل از اینکه برفهای ماه اکتبر باعث مشکلات از میان برنداشتنی لجستیکی شود، داد. بهر حال، آنها فاقد یک عذر موجه تا ۱۱/۹ بودند که چند هفته بعد آنرا بوجود آوردند. نقشه های اشغال، مدتها قبل از ۱۱/۹ کشیده شده بود. تعدادی اهداف استراتژیک داشت. از جمله اینها، کنترول خط لوله گاز، ایجاد پایگاههای نظامی در مجاورت کشورهای چین و روسیه، دسترسی به کنترول منابع زیرزمینی کمیاب که در سالهای ۱۹۸۰ توسط نقشه برداران روسی کشف شده بود، و فعال سازی مجدد تجارت هروئین بود که به طور موثر توسط دولت طالبان بسته شده بود. هروئین یک بخش مهم از عملیات های اطلاعاتی ایالات متحده بوده و هست.



۷- اشغال منجر به بهبودی در عرصه های اجتماعی مانند حقوق زنان میشود.



علیرغم یازده سال اشغال و میلیاردها دلار هزینه، وضعیت زنان، طبق گزارشی تحت عنوان «کودکان را نجات دهیم» که اخیرا منتشر شده است، افغانستان بدترین کشور درجهان در مقام آخر و فقط جلوی کشور نیجر میباشد. در حالیکه کشورهای اشغال کننده در مورد پیشرفت افغانستان با شیپور داد میزنند، حقیقت آنست که اغلب شاخص های اجتماعی نشان از آن دارند که در حال حاضر وضعیت زنان بدتر از زمان دولت ترکی است. آمریکا کارهایی کرد که منجر به تضعیف هر چه بیشتر حقوق زنان گردید.



۸- اشغال امنیت ما را در مقابل تروریستم تأمین می کند.



در واقع، خلاف این ادعا صحیح است. نتیجه مستقیم حملات غرب به کشورهای مسلمان ( در حال حاضر آمریکا حداقل شش کشور را بمباران میکند و در برخی دیگر نیز مداخله میکند) پیدایش گروهای تروریستی می باشد که اغلب آنها، وابسته به القاعده بوده و در حال گسترش اند. منافع مشترک این گروههای مسلح و مرد حمایت غرب، نفرت از «دولتهای مستبد» است. مطالعات زیاد نشان می دهند وقتیکه مردم از حقوق قانونیشان محروم میشوند، برای ابراز نارضایتی و جبران خسارت به روشهای خشونت آمیز روی می آورند. این تصویر فوق العاده پیچیده، الگوئی به خوبی تثبیت شده از سوی کشورهای غربی است که گروههای تروریستی را برای دلائل ژنوپولیتک خود مسلح و پشتیبانی مینمایند. در حال حاضر، چندین نمونه موجود است.



۹- اشغال در سال ۲۰۱۴ پایان می یابد.



این ممکنست صورت پذیرد. اما نه بطور داوطلبانه. یادداشت تفاهمی که اخیرا توسط اوباما و کارزایی امضا شد، ایجاد سه پایگاه عمده آمریکائی و ادامه حضور نیروهای ویژه آمریکا تا سال ۲۰۲۴ در افغانستان را در بر دارد. دولت استرالیا اطلاعیه های مشابهی در مورد نیروهای ویژه اش برای باقی ماندن پس از سال ۲۰۱۴ صادر کرده است. زمان زیادی لازم است که بتوان به خروج نیروهای آمریکا از افغانستان باور کرد. رسانه عمده جهانی کاملا در تجزیه و تحلیل یادداشتهای تفاهم ناموفق بوده اند و اینگونه گزارش متاسفانه یا بدبختانه گمراه کننده است.



۱۰- که دولت افغان بعد از سال ۲۰۱۴ سر پا میماند.



کارزای، اعضای دولتش و دیگران بدلیل ترس از سقوط رژیم آماده رفتن به دبی و دیگر جاها هستند. با سوءاستفاده یا دزدی از میلیاردها کمک خارجی و سود حاصل از فروش مواد مخدر ثروتهای قابل توجهی بدست آورده اند که خود این، رفتن آنها به تبعید را اجتناب ناپذیر کرده است. در حالیکه بام تماشایی سایگون ممکن نیست (اشاره به فرار ویتنامی های پولدار بوسیله هلی کوپترهای آمریکایی) نتیجه قابل تأمل خروج شتابان سربازان غربی- نیروهای نظامی غربی، فروپاشی سریع- سرعت سقوط رژیم دست نشانده کرزای را ممکن می سازد. قطعنامه بعدی، اگر چه باحتمال زیاد، ناخوشایند است، ولی حداقل از نوع افغانی اش خواهد بود.



منبع: June 20, 2012 «Information Clearing House«



*********************************************************************************

متن کامل نامه احمد صدر حاج سید جوادی خطاب به مردم ایران در پی صدور حکم ممنوع الخروجی

متن کامل نامه احمد صدر حاج سید جوادی خطاب به مردم ایران در پی صدور حکم ممنوع الخروجی


حاکمیت و حاکمان ایران دست از آزمودن آزموده ها بردارند

يکشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۱ - ۱۵ ژوييه ۲۰۱۲









به نام خداوند جان و خرد

رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ



ملت شریف و ستمدیده ایران



چندی پیش از طریق پست قضایی، اخطاریه ای دریافت کردم مبنی بر آن که شعبه دوم دادیاری شهید مقدس ( اوین ) اینجانب را ممنوع الخروج اعلام کرده است. از آن جا که در این اوضاع و احوال جسمی و روحی نه پای سفر دارم و نه دل دوری و غربت از وطن، در ابتدا قصد پاسخ گویی نداشتم اما عبارتی در ذیل مرقومه یاد شده آمده بود که نگارنده را وا داشت تا حدیث دل بازگوید و از آن جا که هم دادگاه صادر کننده رای و هم مسوولان قضایی و امنیتی مرتبط با چنین پرونده هایی را فاقد هرگونه صلاحیت قانونی و قضایی و اخلاقی دیدم و از آن جا که عملکرد خلاف قانون دادگاه های انقلاب اسلامی به ویژه در سالیان اخیر هیچ، تناسبی با حکم موکد الهی ندارد که مقرر می دارد امانات مردم را به ایشان باز گردانید و هنگامی که در میان ایشان به داوری پرداختید، عدالت را رعایت کنید ( انَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ – سوره نساء، آیه ۵۸ ) و به نظر می رسد که تمامیت خواهان حاکم هیچ نظری بر بازگرداندن حق حاکمیت ملت که عظیم ترین امانت در نزد ایشان است به صاحبان واقعی آن یعنی ملت ایران ندارند و هیچ عزم و اراده ای مبنی بر رعایت عدالت و انصاف در ایشان دیده نمی شود، چونان دفعات پیشین، روی سخنم را با ملت شریف و ستمدیده ایران قرار دادم.



در ذیل اخطاریه آمده بود که ظرف بیست روز امکان اعتراض به قرار صادره وجود دارد. سخنی موهن و مضحک تر از حکم قضایی ممنوع الخروجی یک پیرمرد ۹۶ ساله! واعجبا ! وا اسفا ! از این همه بی تقوایی پناه می برم به خدا !



در این سن و سال، درد و رنج شدید جسمانی ناشی از کهولت و رنج و اندوهی عظیم تر بر جانم سایه افکنده است از بابت آن که انقلابی که در مدیریت آن نقش داشتیم به چه روزی و به دست چه میراث خورانی افتاده است. حاکمانی افتاده بر خوان ثروت این مملکت که بزرگ ترین چپاول ها و غارتگری های تاریخ بشریت و روسفیدی چنگیز و نادر را رقم زده اند و عزیزترین فرزندان این مرز و بوم را به جرم آزادی خواهی و مطالبه حقوق و حاکمیت ملت به حبس و بند کشیده اند. از این رو نه در ایام اخیر که در طی سالیان گذشته و بیش از ده سال است که هرگز نه قصد مسافرت خارجی داشته ام و نه توان جسمی و روحی دوری و غربت از سرزمین و ملتی را که بیش از شش دهه از عمر خویش را در راستای آزادی و دمکراسی برای آنان صرف کرده ام.



صاحب این قلم با باور به آرمان های اصیل و تاریخی ملت ایران یعنی آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و پیشرفت مادی و اخلاقی کشور و ملت ایران و به عنوان فردی که افتخار همراهی و هم اندیشی با بزرگانی چون زنده یادان مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی را دارد و پنجاه و یک سال در خدمت نهضت آزادی ایران و آرمان های آن بوده است در این سن و سال نه عزمی برای خروج از ایران دارد و نه بهانه و یا نیازی به این کار. ماموران امنیتی وزارت اطلاعات که این روزها گویی برای تامین امنیت ملی، تکلیفی جز پاییدن پیرمردی ۹۶ ساله ندارند، بهتر از هر کس دیگری می دانند که توان حرکت تا چه حدی از اینجانب سلب شده و کهولت و بیماری تا چه مایه بر جسم و جان دردمندم سایه افکنده است که اگر چنین نبود و اگر هنوز امکان راه رفتن و حرکت داشتم به جای آن که در این سن و سال به فکر خروج از وطنم باشم، خود را مفتخر می داشتم به اخذ وکالت و دفاع از عزیزان دربند و ستمدیده ای چون خانم ها نسرین ستوده و نرگس محمدی. در برابر جفاکاری ها و سیاه بازی هایی که به نام دادگاه انقلاب بر ملت عزیز ما در طی تمام این سالیان روا شده و مادران را از فرزندان معصومشان جدا ساخته و بر مادری بیمار با دو فرزند خردسال چنین ستمی را روا داشته و یا احکام سنگین دیگر مانند حکم حبس ده ساله برای جوان نیک اندیش آقای مهندس عماد بهاور و سایر عزیزان، حکم خنده آور ممنوع الخروجی برای این پیر سالخورده ناتوان از حرکت، از هیچ اهمیتی برخوردار نیست که بخواهد نسبت به آن اعتراضی داشته باشد و از این رو، با عدم درج اعتراض حقوقی به قرار موهن قضایی صادره، حقارت روحی و اعتقادی صادرکنندگان این حکم شرم آور برای دستگاه و نظام قضایی را به ایشان باز می گردانم.



بیش از ۶۰ سال تلاش برای آزادی و دمکراسی و تحقق حقوق و حاکمیت ملت ایران، اینجانب را بی نیاز از گریز از وطنم می سازد اما، مهم ترین نگرانی هایم به عنوان یک ایرانی مسلمان مصدقی، گسترش خرافات، نادیده گرفتن منافع ملی و نقض فراگیر حقوق انسانی و سیاسی ملت ایران است و خفتن ابدی در این خاک و آرامش یافتن در سرزمین مادری، تنها آرزویی است که در سر دارم.



خاطر نشان می سازد که کسانی که در صدور چنین حکم بلاموضوع و لغوی نقش داشته اند یا جاهلند و یا عامل بیگانه که چنین هزینه هایی را به اعتبار و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران تحمیل می کنند. اگر که جاهل اند، خداوند به داد این ملت برسد که سرنوشتشان به دست این افراد افتاده و اگر عامل اند و نفوذی بیگانه، باز هم خداوند به دادمان برسد و البته در چنین فرضی، مشکلات و عسرت مردم و هرج و مرجی که زندگی مردم را فراگرفته است به گونه ای دیگر قابل تبیین و توجیه خواهد بود. از این رو هشدار داده و اعلام می دارد که کسانی که انقلابی اصیل و مردمی را از پایه ها و مبانی آن به انحراف کشیدند و سال ها حقوق سیاسی و اقتصادی ملتی بزرگ را نادیده گرفته و ضایع ساختند و حتی به حقوق و اصول مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز پایبندی نشان ندادند، تنها براندازان واقعی نظامی هستند که برآمده از انقلابی اصیل و مردمی با مطالبات آزادی، استقلال و حاکمیت ملت بود و هم اینان، بر هم زنندگان امنیت ملی این مملکت بوده و سزاوار کیفر و پاسخ گویی اند. جا دارد که اینان نگران و هراسناک از شعله های خشم این ملت و آتش عدالتی باشند که در همین جهان فانی نیز دامن آنان را خواهد گرفت و به دنبال گریزگاهی برای روز مبادای خود باشند اما بدانند که در جهان کنونی که به مدد شیوه های اطلاع رسانی و تکنولوژی ماهواره و اینترنت و غیره به مثابه دهکده ای کوچک نورافشانی شده است، هیچ مامن و پناهگاهی نخواهند یافت و سرنوشت امثال قذافی و مبارک و اسد، گواهی صادق بر این مدعاست.



اعتراض این پدر پیر در شامگاه عمر نه به حکمی سست و بی پایه که تحت تاثیر دستگاه امنیتی صادر شده و بلکه اعتراض به انحرافاتی است که از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ پدید آمده است. برای این جسم فانی و دردمند، تمنایی در این دنیا نمانده است که به خاطر آن از باورهای خود کوتاه بیاید. ممنوع الخروجی که محلی ندارد حتی اعدام و حبس نیز نخواهد توانست مانع برآمدن صدای اعتراض و حضور و همراهی ما با هم میهنانمان باشد.



در خاتمه توصیه مجدانه و مشفقانه دارم که حاکمیت و حاکمان ایران دست از آزمودن آزموده ها بردارند و به اتخاذ تصمیم های عقلانی رجوع کنند و دریابند که تنها حامی واقعی هر حکومتی، مردم هستند و در برابر بحران های عظیم داخلی و بین المللی در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و امنیتی، تنها حکومتی می تواند به مردم اتکا کند که در خصوص آنان مرتکب ستم و بی عدالتی نشده و آزادی ها و حقوق آنان را رعایت کرده باشد و یا به اصلاح خود در این راستا بپردازد. وگرنه تاریخ کم ندارد از مواردی که به گونه ای دیگر رقم خورده و بدیهی است که هیچ ملتی برای احقاق حقوق خود تا ابد منتظر نخواهد نشست.



والسلام علی من اتبع الهدی

احمد صدر حاج سید جوادی

عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران

تیر ماه ۱۳۹۱ خورشیدی



همسرش پوران در سال 1350 درج شده که در ادامه می خوانید:

همسرش پوران در سال 1350 درج شده که در ادامه می خوانید:







«آینده ام نا معلوم است وهمه چیز در پیرامونم بد و زشت و دروغ و کینه و حیله و پستی و سستی و بی شعوری یا بی شرفی و خطر و نا پایداری و بن بست و مشکلات و همه شکست و همه نا امیدی و من تنها و تنها و تنها! در خانه تنها، در کوچه تنها و در میان روشنفکران تنها، در میان ممنان تنها و در میان ازدحام جمعیت پر شوری که بر سرم هجوم آورده اند باز هم تنها و... تنهاتر! به هر حال صبر خواهم کرد، هرچه خدا بخواهد، خواهد شد.






از من همین قدر ساخته است که خیانت نکنم و خود را، قلمم را، زبانم را و سوادم را نفروشم و یا از ترس سکوت نکنم وبه خاطر آسودگی و بی رنجی و لذت عمر و برخورداری زندگی و امنیت فردایم، کوله بار سنگین این مسئولیتی را که بر دوش دارم به زمین نگذارم و تمامی امکاناتم را، تمامی استعدادهایم را و همه لحظات عمرم را فدای این راه کنم،حال اگر نگذاشتند که در این راه قدمی بردارم و پیش بروم و به جایی برسم و برسانم، دیگر خواست خدا است و دست خدا...






فکر می کنم که هفته دیگر بتوانم بروم، که... وهم... زیارتی {است} و توسلی و التماس مرحمتی از خدا و حبیبش، در این اوضاعی که هم از لحاظ درونی و هم بیرونی سخت محتاجم و محتاجیم...( سفر حج، آخرین سفر حج،

زلزله ای مهیب به نام تغییر کاربری اراضی کشاورزی در شمال کشور : زمینهای کشاورزی به پروزه های ساختمانی تبدیل میشوند + عکس


زلزله ای مهیب به نام تغییر کاربری اراضی کشاورزی در شمال کشور : زمینهای کشاورزی به پروزه های ساختمانی تبدیل میشوند + عکس

خبرگزاری مهر: تغییر بی رویه کاربری اراضی کشاورزی شمال کشور به ویژه استان گیلان یکی از چالشهای جدی به شمار می رود که باید مسئولان توجهی ویژه به این مهم داشته باشند.

به گزارش خبرنگار مهر، تغییر کاربری اراضی سالیانه بخش عمده ای از اراضی را از چرخه تولید خارج می کند در حالیکه کشاورزی از بخشهای مهم اقتصادی کشور محسوب می شود که تامین کننده اصلی مواد غذایی است، بخش زیادی از جمعیت کشور در آن مشغول به کار هستند و نقش بی بدیلی در تولیدات ملی و شکوفایی اقتصادی و توسعه صادرات غیر نفتی دارد.
گیلان یکی از قطبهای کشاورزی و گردشگری کشور است و نقش مهمی در توسعه اقتصادی این سرزمین دارد از اینرو توجه به ضرورتها و چالشها در بخش حفظ کاربری اراضی زراعی آن بسیار حائز اهمیت است.
رئیس سازمان جهاد کشاورزی گیلان در این باره گفت: زمین و خاک به عنوان بستر رویش گیاهان و منبع تولید غذا موهبتی الهی که به رسم امانت در اختیار نوع بشر قرار گرفته تا با بهره برداری بهینه و حفاظت مستمر از آن، زمینه بهره مندی نسلهای آینده را از این نعمت الهی فراهم کند.
لزوم حفظ کاربری اراضی زراعی و باغی به عنوان یک وظیفه شرعی و ملی
اردشیر روحی ماسوله افزود: اهتمام قاطبه مردم به امر حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها به عنوان یک وظیفه شرعی و ملی محسوب که همگان باید بدان توجه کنند.

وی اظهارداشت: نخستین قدم در انجام این فریضه اسلامی و ملی ایجاد آگاهی های لازم در اقشار مختلف جامعه در رابطه با جوانب مختلف موضوع حفظ کاربری عرصه های زراع و باغی کشور است.
رئیس جهاد کشاورزی گیلان با بیان اینکه حفظ کاربری اراضی کشاورزی، توسعه پایدار را در بخش کشاورزی استان به همراه دارد بر ضرورت برخورد شدید با متخلفان تغییر کاربریهای غیر مجاز در اراضی کشاورزی و ملی تاکید کرد.
وی افزود: این سازمان برای حمایت از بهره برداران و در روند برنامه ریزی توسعه ایی خود در حوزههای مختلف کشاورزی با متخلفان تغییر کاربری غیر مجاز اراضی با استفاده از تمامی امکانات بازدارنده قانونی با شدت هر چه تمامتر برخورد می کند.
روحی ماسوله فرهنگ سازی و اطلاع ‌رسانی عمومی برای آشنایی شهروندان از قوانین حفظ کاربری اراضی زراعی و باغی را از موثرترین اقدامات دانست و گفت: افزایش جمعیت و نیاز جامعه به تولید غذای بیشتر در سالهای آتی و رقابت در بازارهای بین ‌المللی و ایجاد درآمد بیشتر بهره‌ برداران در قبال تولید محصولات متنوع و کیفی امری ضروری است.
وی یادآورشد: نیاز به حفاظت از اراضی کشاورزی با کاربری باغی و زراعی در کنار توسعه کشاورزی از اهداف دولت عدالت محور بوده و سازمان جهاد کشاورزی استان در این راه با توسعه همکاری خود با ارگانهای مرتبط سعی دارد با حفظ کاربری اراضی زراعی و باغی، دست فرصت‌ طلبان و متصرفان اراضی کشاورزی را کوتاه و راه را برای مسیر توسعه این بخش بسیار مهم از اقتصاد کشور هموارتر کند.
حال سئوال اینکه چه اراضی تحت شمول قانون حفظ کاربری اراضی کشاورزی قرار می گیرند در پاسخ باید گفت: تمامی اراضی زراعی و باغی کشور که در خارج از محدوده قانونی شهرها، شهرکها و همچنین روستاهای واجد طرح هادی مصوب واقع شده باشند، مشمول قانون حفظ کاربری می شوند.
مطابق قانون، تغییر کاربری زراعی و باغها جزء در موارد ضروری ممنوع است
مطابق قانون، تغییر کاربری زراعی و باغها جزء در موارد ضروری ممنوع است در ضمن تشخیص ضرورت تغییر کاربری اراضی به عهده کمیسیونی است که با عضویت رئیس سازمان جهاد کشاورزی استان، مدیر امور اراضی، رئیس سازمان مسکن و شهرسازی، مدیرکل حفاظت محیط زیست استان و نماینده استاندار" زیر نظر رئیس سازمان جهاد کشاورزی " تشکیل می شود.
پرسش اینکه تشخیص اینکه زمین مورد ادعا زراعی، باغی و یا اینکه در محدوده قانونی شهر، شهرک و یا روستای واجد طرح هادی قرار دارد با چه مرجعی است، باید اذعان داشت: مرجع تشخیص اراضی زراعی و باغی وزارت جهاد کشاورزی ( رئیس سازمان جهاد کشاورزی و یا در صورت تفویض مدیر امور اراضی استان ) است و مراجع قضایی و اداری موظف به رعایت نظریه سازمان جهاد کشاورزی در این زمینه خواهند بود.
با وجود این هرگونه تغییر کاربری غیرمجاز بدون اخذ موافقت از کمیسیون موضوع تبصره یک ماده یک قانون حفظ کاربری در قالب ایجاد بنا، برداشتن یا افزایش شن و ماسه و سایر اقداماتی که بنا به تشخیص وزارت جهاد کشاورزی تغییر کاربری محسوب می شود، جرم بوده و متخلفان علاوه بر قلع و قمع بنا به پرداخت جزای نقدی یک تا سه برابر بهای اراضی زراعی و باغها به قیمت روز و با کاربری جدید محکوم خواهند شد.
تغییر کاربری اراضی منجر به کاهش تولید محصولات کشاورزی
در این ارتباط فرماندار شهرستان رشت گفت: تغییر کاربری اراضی منجر به کاهش تولید محصولات زراعی، باغی و تامین امنیت غذایی جامعه را به شدت تهدید می کند.
سید ولی الله عظمتی افزود: ایجاد مشکلات زیست محیطی، از بین رفتن پوششهای گیاهی، گونه های گیاهی و جانوری، گسترش حاشیه نشینی اطراف شهرها، وابستگی غذایی و گسترش پدیده زمین خواری و سودا گری زمین از دیگر اثرات منفی تغییر کاربری اراضی است.
وی همچنین سختی و طاقت فرسا بودن فعالیتهای کشاورزی، عدم توسعه مکانیزاسیون، بالا بودن هزینه تولید در بخش کشاورزی و سایر موارد را از دلایل عمده تغییر کاربری اراضی دانست و اظهارداشت: توسعه مکانیزاسیون در راستای اقتصادی شدن تولید محصولات کشاورزی نقش مثبت دارد که باید به این مهم توجه شود.
فرماندار رشت به بیان اینکه با حفظ کاربری اراضی تولیدات کشاورزی شکوفا می شود، گفت: زمین از ارکان اصلی عملیات کشاورزی و بستر تولیدات کشاورزی است.
وی همچنین افزود: هرگونه تغییر کاربری و ساخت و ساز در اراضی مستلزم دریافت مجوز تغییر کاربری از جهاد کشاوزی و مجوزهای رسمی از طریق ارگانهای ذیربط است و در غیر این صورت طبق ماده سه قانون حفظ کاربری اراضی به متخلفان پروانه قضایی صادر و با قلمع و قمع تغییر کاربری بدون مجوز محکوم و طی مراحل قانونی به پرداخت جزای نقدی و حبس مواجه خواهند شد.
مدیران ارائه خدماتی به واحدهای بدون رعایت اخذ مجوز تغییر کاربری خودداری کنند
عظمتی در ادامه از دستگاهها، ادارهها و نهادهائیکه اقدام به صدور مجوز می کنند خواست قبل از صدور از صحت مجوز تغییر کابری اطمینان حاصل و ارائه خدماتی از قبیل آب، برق، گاز و غیره به واحدهای بدون رعایت اخذ مجوز تغییر کاربری خودداری، خرید و فروش این گونه اراضی و انتقال اسناد رسمی جلوگیری و با هدف عدم ضرر و زیان ناشی از تخلف، مجوزهای قانونی مطالبه شود.
بدون شک با توجه به اهمیتی که بخش کشاورزی در اقتصاد کشور دارد، از زمانهای دور تاکنون عواملی همچون افزایش روز افزون جمعیت، رشد شتابان شهرنشینی و استقرار واحدهای صنعتی در حاشیه شهرها موجب گسترش فضای شهرها شده است و گرایش افراد به سمت فضاهای سبز اطراف شهرها به خصوص اراضی زراعی و باغی و تغییر کاربری آن نیز افزایش یافته که در نتیجه این اراضی برای ساخت اماکن مسکونی و واحدهای صنعتی تخریب از اینرو باید با فرهنگ سازی و در نهایت برخورد قاطعانه مانع گسترش بی رویه این مهم شد.
چراکه تغییر کاربری اراضی به عنوان سمی مهلک بر بدنه کشاورزی استان توان اجرای برنامه های تخصصی در بخش توسعه ایی، تولید را از مسیر اصلی خارج و مشکلات بسیار اساسی را بر بهره بردان و برنامه ریزان تحمیل می کند.

یا پریشانی حافظه( قسمت اول) حمید حقشناس

نعل واونه یا پریشانی حافظه( قسمت اول)

حمید حقشناس
حمید حقشناس
 در مطالبی که تا به حال در سی وشش قسمت  که از آن به عنوان اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه حکومت اسلامی  یاد شده و به قلم آقای نقره کار  در گویا نیوز منتشر گردیده ،  پرسشها  و تردیدهایی را برای من که سالیانی  از عمرم را در زندان عادل آباد شیراز زندانی حکومت اسلامی بوده ام  ایجاد کرده. بدین لحاظ من در مورد افشاءگری های قبلی ایشان،  ابهامات دروغها و راستی های این عامل سابق قوه قضائیه را به آقای نقره کار در کامنتهایم  در زیر یکی از مطالب ایشان که در فیس بوک شر شده بود اشاره کردم و آقای نقره کار هم این سئوال ها و ابهامات را برای آن مامورسابق فرستاده تا درزمان مقتضی  توسط ایشان جواب داده شود.علاوه بر این قصد من از این نوشتار باز خوانی وقایع دهه شصت در زندان عادل آباد شیراز و مسائل حول حوش آن هست که نوشته های آقای نقره کار به نقل از کارمند سابق قوه قضائیه  انگیزه  من برای نوشتن این مطلب شده است. اگرچه یادآوری وقایع آن دوران سیاه بعد از گذشت سالیانی طولانی هنوز روح و روان من را میآزارد .
در جدید ترین مطلب ایشان  بخش 35 (مرگ فروغ در یخچال )که  توسط اقای نقره کار نوشته شده ایشان اشاراتی گنگ و ناقص به موضوعاتی کرده است من بجای اینکه به ایشان تهمت دروغ گویی یا نعل وارانه زدن بزنم  یادآوری میکنم که من هم اطلاعاتی البته نه چندان کامل از آن موضوعاتی که ایشان تا به حال مطرح کرده دارم . سعی میکنم به حافظه و یا صداقت کلام  ایشان برای افشاگری بیشتر کمک کنم .
 ایشان در مطلب شماره سی وپنج به بازراشتگاه ها و زندان ها در شیراز اشاره کرده از جمله زندان خلیلی. در واقع  جایی به نام زندان خلیلی وجود نداشت حتما اشاره ایشان به کمیته خلیلی است که مرکز به اصطلاح مبارزه با معتادان و مفاسد اجتماعی بود. این کمیته بدنامترین جایی بود و هست  که شهر شیراز به خود دیده است. من خود هیچ وقت گذارم به کمیته خلیلی نیفتاد اما همیشه اخبار هولناکی از آنجا به گوش میرسید . کسانی که انجا بودند چیزهایی از آن تعریف میکردند که مورا بر تن سیخ میکرد. کمتر دختر و پسر جوانی بود که پایش به انجا نرسیده باشد و زخم شکنجه های آنجا را بر پشت و کف پای خود نداشته باشد.
 آنطور که شاهدان نقل میکردند درحیاط کمیته خلیلی چند  کانتینر گذاشته بودند که به عنوان سلول و بازداشتگاه از آن استفاده میشد یک جایی شبیه به کهریزک با همان اوصاف بود . در روی یکی از کانتینر ها عکس خروسی که تخم گذاشته است کشیده بودند و که زیر آن نوشته شده بود (اینجا خروس را وادار به تخم گذاشتن میکنیم) آنجا بازداشتگاه موقت برای معتادان ,خرده فروشان مواد مخدر و مشروبات الکلی و زنان و دختران و پسران به قول رژیم بد لباس بود واصلا معمول نبودزندانی سیاسی در آنجا نگهداری شود .رئیس آن در آن زمان فرد شریری  به نام حسن عکاشی یا عکاشه اهل خرمشهر بود که اصلی ترین وارد کننده مواد مخدر از زاهدان و سیگار قاچاق از بندر عباس به استان فارس بود  به همین دلیل با فروشندگانی که مواد مخدر و سیگارقاچاق که این مواد را مستقلا وارد و توضیع میکردند به شدت مبارزه میکرد.یک سوله در فلکه کوزه گری هم انبار کمیته خلیلی بود که مواد قاچاق در به انجا نگهداری میکردند.  حسن عکاشه در جریان اختلافاتش با دیگر ارگانهای انتظامی رژیم و اداره اطلاعات در طرح ادغام سازی نیروهای انتظامی در مورد یک رشوه و زور گیری از یک تریاکی متمول دستگیر شد  وده ها شکایت قتل تجاوز وزور گیری و  در پرونده اش جا گرفت. او چندین بارقبلا به دلیل قتل و تجاوز پایش به زندان رسیده بود اما شکایت  قربانیانش به جایی نرسیده بود.از سرنوشت او اطلاعی ندارم اما شایعه شد که در زندان توسط زندانیان عادی به قتل رسید. آقای کارمند سابق قوه قضائیه باید از سرنوشت آن فرد بیشتر بداند.
در ضمن این اولین بار هست که میشنوم کمیته خلیلی در زمان شاه کمیته مبارزه با مواد مخدر بوده است تا انجاکه سن من اجازه میدهد, کمیته خلیلی در باغ مصادره شده یکی از وابستگان رژیم شاه به همین نام برقرار شد. باغ  خلیلی به دلیل زیبایی هایش و گلها و درختان کمیابش مورد توجه بوده و قبل از انقلاب هم میتوانست مورد بازدید مردم واقع شود.
در ادامه مطالب  در اشاره به بازداشتگا ها ,ایشان از بازداشتگاه وشکنجه گاهی مهم  در فلکه ستاد جنب خانه و دفتر حائری امام جمعه شیراز سخنی نیاورده .جایی که زمان ماهرخ زاد دادگاه انقلاب بود . من در آنجا مدتی بازداشت و شکنجه شدم.باعث تعجب هست که ایشان نامی از آن نیاورده است.
در ادامه ایشان به رسیدگی به ورود و خروج زندانیان به عنوان بخشی از کارش و کشتن زندانیان زیر شکنجه اشاره میکند. اولاایشان بگوید منظور رسیدگی به ورود وخروج از کدام زندان جزئی از کارش بوده عادل آباد یا بازداشتگاه سپاه در ارتش سوم. آن زمانی که ایشان میگوید یعنی سال شصت ویک یا شصت ودو  مدیریت زندان عادل آباد در دست( شهربانی) بود وپاسداران فقط در امور بند چهار و یک, بند زندانیان سیاسی اجازه دخالت داشتند و ورود و خروج زندانی توسط ماموران شهربانی سابق انجام میشد.
دوما ایشان در جاهایی نامی از کسانی که زیر شکنجه جان باخته اند را برده(  در مورد یک نفر را که ایشان نام برده ومن هم آنان را  میشناختم شک و تردید دارم) بهتر هست ایشان با توجه به مسئولیتی که جهت ورود وخروج زندانی داشته و با مدد از حافظه قویشان لیستی برای اگاهی مردم از انان ارائه دهند. کم نبودند زندانیانی که زیر شکنجه جان باختند یا زیر ضربات احکام تقتیل لت و پار شدند . ایشان حتما باید بهتر از من بداند.مثل محمود زارعی اهل فسا که توسط بازپرس نصیری  با شلیک به سرش در سلول انفرادی سپاه کشته شد.
ایشان نامی از ثابت سروستانی و خود کشی او میبرد.من ثابت سروستانی را چند باری دیده بودم و به یاد میاورم . او درسال پنجاه و نه دستگیر شد و اوایل سال شصت به دلیل بلا تکلیفی طولانی وشرایط بد زندان در بند سه که بند زندانیان عادی بود خودکشی کرد . خودکشی او انگیزه ای شد برای یک شورش گسترده در بندهای دو و سه عادل آباد. شورش با ورود نیروی ضد شورش و کمکی به زندان کنترل و سرکوب شد .مامورین با شلیک پیوسته از هشتی زندان با تیربار  مانع از خروج زندانیان از بندها شده بودند . بعد از سرکوب شورش مذکور درشت هیکل ترین و قدبلند ترین زندانی عادی معروف به رضا غول را( اگردر اسمش شک دارم اما از لقبش مطمئن هستم) برای گرفتن زهر چشم از دیگر زندانیان به مدت چند روز به میله های جلو هشتی به صلیب کشیدند. در زمان خودکشی آن ساواکی و شورش من در عادل آباد نبودم و بعد از چهارمین بارکه دستگیریم پس از گذراندن دوران بازجویی و برگشتن مجدد به عادل اباد شرح ماجرا را از دیگران شنیدم.
ثابت سروستانی  که به دلیل ساواکی بودن زندانی بود میبایست مانند دیگر همکارانش مثل جان علی نیکنام از افسران ذبده کمیته مشترک رکن دو وساواک, منوچهر چهره نگار رئیس ساواک بوشهر و جابر آردی استواری که به طرف تظاهرات شلیک کرده بود و ساواکی های دیگر در بند چهار نگهداری میشد اما به دلیل نامعلوم به بند عادی منتقل شد که چند ماه بعد خود کشی کرد. ثابت سروستانی زیر بازجویی نمرد و خودکشی او در بند سه عادل آباد صحت دارد.
و در مورد مرگ فروغ که ایشان نوشته.. ایشان نگفته که این واقعه در کجا اتفاق افتاده در عادل آباد یا بازداشتگاه سپاه. مگر بازداشتگاه سپاه  سرد خانه داشت!؟  زندان عادل آباد سردخانه داشت که گوشت مصرفی زندان در ان نگهداری میشد  که در قسمت آشپزخانه و پشت بند مجردی و سگدانی (نام یک سلول بند مجردی که مامورین به ان سگدانی میگفتند) قرار داشت علاوه بر ان زندانیان کارگر و مامورین شهربانی به ان قسمت زیاد رفت وآمد میکردند اگر فروغ نامی در انجا کشته شده بود با توجه به اینکه ما کانالهای خبری بسیار خوبی در اشپزخانه و بین مامورین داشتیم حتما از آن واقعه با خبر میشدیم و در صورت چنین واقعه ای در آن زمان از طرف ما زندانیان سیاسی عکس العمل مهمی صورت میگرفت. علاوه برآن نمتوانست دکتر افنان(متخصص کلیه و مجاری ادرار) که همان دوران که ایشان میگویند در عادل آباد بود بر سر پیکر نیمه جان او برده شده باشد  چون اولا دکتر افنان بهایی بود وبرای اینجور مسائل به سراغ او نمیرفتند دکتر هایی دیگر مثل دکتر بهبهانی دکتر محلوجی  و چند دکتر دیگر را در دست داشتند که میتوانستند بر بالین فروغ مذکور ببرند  دوما من با دکتر افنان بهایی مدتی درست در همان دوران هم سلولی بودم. و میبایست  واقعه را برای من یا کسی دیگر در بند چهار بازگو میکرد. سوما اگر این ماجرا در عادل آباد رخ داده عادل اباد در آن زمان بند پنچ نداشت بند پنج یا بند افاغنه بعدها ساخته شد .
ادامه دارد....

عواقب يک مداخله خارجی

ليبی: عواقب يک مداخله خارجی

بنا بر ارزيابی يکی از پژوهشگران سازمان ديده بان حقوق بشر تنها در شهرساحلی ميسورته که يکی از مراکز مهم درگيری در دوره انقلاب بود، بيش از 250 گروه شبه نظامی حضور دارند
مقاله زير تحت عنوان «حکومت جديد ليبي، ناتوان از کنترل گروه های شبه نظامی» در هشتم فوريه 2012 در نشريه نيويورک تايمز منتشر شد. نويسنده مقاله، آنتونی شديد روزنامه نگار لبنانی تبار آمريکايي، تقريبا يک هفته بعد در 16 فوريه هنگامی که محل ماموريت خود را ترک ميکرد، در مرز سوريه جان داد- به نوشته نيويورک تايمز در اثر حساسيت و حمله شديد آسم و به ادعای برخی اعضای خانواده به علت حمله قبلی.

ليبی: عواقب يک مداخله خارجی
روشنگری:
أ‌. مقاله شديد در نوع خودکم نظير بود. زيرا بعد از سقوط قذافی که برپايه مداخله ای غيرقانونی صورت گرفت، رسانه های بزرگ جهان ، خبررسانی از ليبی را تقريبا متوقف کرده بودند. اين درحالی بود که همان شيوه ی مداخله، انقلاب مردمی را که در ليبی آغاز شده بود، در مسيری انداخته بود که رشد انواع انحرافات در آن ناگزير بود و مسير رسيدن به دمکراسی را به سنگلاخی دشوارتر از خود ديکتاتوری تبديل کرده بود و اکنون پس از سقوط قذافی مردم ليبی بهای آن را می پرداختند. مقاله آنتونی شديد از نادر مقالاتی بود که در يک نشريه معتبر رسمی منتشر ميشد و خبرهايی از واقعيت داشت.
آنتونی شديد قبل از سقوط قذافی هم در ليبی ربوده شده بود. يک بار هم هنگامی که برای بوستون گلاب در ساحل غربی فلسطين گزارش ميفرستاد هدف گلوله سربازان اسرائيلی قرار گرفته بود. پسر عموی او اخيرا نيويورک تايمز را متهم کرده است که با اعزام مجدد او به منطقه در فاصله کوتاهی بعد از ماموريت قبلی او را به کام مرگ فرستاده است. تاکيد پسرعمو اين است که نيازی به آن نيست که روزنامه نگار در معرض خطر جانی قرار بگيرد تا بتواند وظيفه خودرا انجام دهد. واقعيت هم اين است که ارزش کار آنتونی شديد به تقبل خطرنبود، بلکه به اطلاع رسانی و نزديکی گزارش به واقعيت بود. از زمانی که آنتونی شديد مرده است، تاکنون حداقل بيش از 250 ليبيايی جان خودرا در جنگ ميليشياها از دست دادند، اما در رابطه با اين اوضاع اسفناک اخبار زيادی از رسانه های بزرگ به مردم نرسيد. شبکه الجزيره هم که بعد از انقلاب ها ی عرب دچار سکته شده است و بنا بر مصالح شيوخ خبر ميدهد. اخيرا – در ماه ژوئن – برپايه درگيری بين ميليشياهای تريپولی و زينتان که در مقاله شديد وصف آنها آمده است، چهار نماينده دادگاه بين المللی به گروگان گرفته شدند که به ناچار گسترده تر در رسانه ها بازتاب يافت. جای خالی آنتونی شديدها در رسانه های بزرگ مشاهده ميشود . مطالعه آخرين مقاله او درنيويورک تايمز هنوز هم برای اطلاع از اوضاع کنونی ليبی مفيد است.
حکومت جديد ليبي، ناتوان از کنترل گروه های شبه نظامی
آنتونی شديد
نيويورک تايمز. 8 فوريه 2012
اعضای اين گروه شبه نظامی به تصور خودشان در خدمت هدفی عالی اقدام کرده بودند. آنها به پايگاه يک گروه شبه نظامی ديگر در ساحل دريا حمله کرده بودند تا زنی را که ربوده شده بود نجات دهند. اما وقتی صدای تفنگ ها خاموش شد، صحنه ای که مقابل چشم قرار داشت، وضعيت فاجعه باری را که انقلاب ليبی اين روزها در آن گرفتار آمده است ، بطورنمونه وار به نمايش ميگذارد: دولتی که حوزه اقتدارش از محدوده اداراتش فراتر نميرود، ميليشياهايی که به انبوه سلاح های شان می نازند، و شهروندانی که صدای گوش خراش تيراندازی ها ی شبانه از حد طاقت شان فراتر رفته است.
زن آزادشد، پايگاه «مال » آنها و غارت آغاز شد.
يکی از شبه نظاميان برای آنکه نظم را برقرار کند فرياد زد: هيچ چيز نبايد بيرون برده شود.
اما همه چيز را بردند: چعبه ها ی نارنجک، مسلسل های سنگين، کمربندهای حاوی مهمات ، خمپاره افکن، کارتن های بزرگ حاوی بطری های آب و يک آکواريوم بصورتی کج و کوله روی موتور بار شد. شبه نظاميان در حال خارج کردن اين وسايل به هوا شليک ميکردند.
يک افسر 51 ساله به نام نوری فاتح در گفتگو با من توصيفی عقلانی از اين اوضاع به دست داده که اين روز ها به شدت نادر و نامانوس است: «اين ويرانگری است، ما داريم به دست خودمان ليبی را ويران ميکنيم.»
کشوری که شاهد گسترده ترين انقلاب عرب بود، در حال فروپاشی است. اين در مورد پايتختش هم صادق است که بعد از روزهای فاجعه بار سقوط تريپولی در ماه اوت گذشته داشت تقريبا به حالتی شبه عادی برميگشت. ولی هيچکس شهری را که در آن دو هفته پيش شبه نظاميان يک ديپلومات سربزير پيشين را آنقدر شکنجه کردند تا جان داد عادی به شمار نمی آورد، شهری که صدها پناهنده به اتهام وفاداری به قذافی بدون هرنوع اميدی دراردوگاه های آن در انتظاربه سر ميبرند، جايی که مقامات حکومتی آن ميگويند«آزادی مصيبت است».
آشورشاميس يکی از مشاوران عبدالرحيم الخيب نخست وزير دولت انتقالی به من ميگويد: اوضاع به واقع طاقت فرساست ولی ما بطور مجنونانه ای فکر ميکنيم بر اين وضع فايق خواهيم آمد.»
هنوز خوش بينی در ليبی باقی مانده است، اين خوش بينی با اين واقعيت که کشور روی دريايی از نفت نشسته بی ارتباط نيست. ولی حکومت آقای خيب که در 28 نوامبر تشکيل شد، زير فشار رقابت ها که قدرت را بين شخصيت ها و مناطق تقسيم کرده، و زير فشار انتظارات غير قابل برآوردن که سقوط قذافی به همراه آورده و به خاطر ناتوانی ارتش ملی که هم سطح يک ميليشيا با آن برخورد ميشود، عملا خود را فلج ديد.
ماه گذشته وقتی در بنی وليد جايی که مسقط الراس قذافی محسوب ميشود برخورد های فاجعه آميزی پيش آمد، و وقتی که گروه های رقيب که همه مدعی انقلاب اند در نفوسه با تفنگ و خمپاره و توپ به جان هم افتادند، از دست دولت کاری بر نمی آمد.
شاميس در دفتری مجلل که از شيشه و فلز کرم ساخته شده به من گفت « اين حکومت بحران است. غير ممکن است بتواند کاری بکند.»
گرافيتی های روی ديوار در تريپولی هنوز با به يادماندنی ترين سخنرانی سرهنگ قذافی که سال گذشته ادا شد، باز ميکنند. او تهديد کرده بود خانه به خانه، کوچه به کوچه خواهد جنگيد. او که گويی ادای تونی مونتا را در اسکارفيس را در می آورد، گفته بود: «شما کی هستيد؟» حالا روی کارتون ها به او جواب داده اند: « من کی هستم؟»
اما نزديک دفتر کار آقای شاميس شعار جديدی پديدار شده است: « شما کجا هستيد؟»
تاکيد اين سوال بر مساله مشروعيت است که هنوز هم از مهم ترين مسايل انقلاب ليبی است. مقامات اميدوارند انتخابات ماه مه يا ژوئن بتواند همان اثر را داشته باشد که در مصر و تونس داشت: ايجاد اقتدار برای يک نهاد منتخب که بتواند ادعا کند خواست مردم را نمايندگی ميکند. ولی عراق نقطه مقابل مانده است. جايی که انتخابات ها بعد از حمله آمريکا شکاف ها را به حد خطرناکی گسترش داد بطوريکه به شروع جنگ داخلی کمک کرد.
اينجا احساس نامناسبی وجود دارد. بعضی ازکارمندان دولت يک سال است که حقوق نگرفته اند و آقای شاميس می پذيرد که دولت نميداند چگونه بايد پول را وارد اقتصاد کند که مردم تاثير آن را در خيابان ها دريابند. ساکنان تريپولی شکايت ميکنند که تصميمات دولت شفاف نيست. وزارتخانه ها به خاطر عادت زمان ديکتاتوری به گرفتن دستور از بالا فلج هستند.
عذرا الحوص يک دانشجوی 20 ساله دانشکده داروسازی دانشگاه تريپولی که يک گروه شبه نظامی آن را تحت کنترل خود گرفته به من گفت: « آنها روی صندلی های شان نشسته اند، قهوه ميخورند و پروژه هايی را طراحی ميکنند که تخيلی است.» نعيمه محمد، دوست عذرا حرف او را قطع کرد و گفت «مگر ميشود مردم را يک شبه عوض کرد. 42 سال تمام نادانی.»
الحوص پاسخ داد: «آنها هيچ کاری نمی کنند.»
ليبی هم مثل تونس که در غرب آن قرار گرفته و مصر که در شرق آن قرار دارد، شاهد تنوعی است که سرهنگ قذافی تا آنجا منکر آن بود که سعی ميکرد به اقليت بربر بباوراند که آنها در واقعيت عرب هستند. بعد ازانقلاب ترس از شکاف اجتماعی گسترش يافته و اين ترس در شعارهايی که در خيابان ها داده ميشود انعکاس می يابد: «نه به قبيله گرايي، نه به نفاق»
همه اين ها از حقيقتی نشات ميگيرد که هشام مطر نويسنده ليبيايی در اولين رمان خود «کشور مردها» مطرح کرد: «ناسيوناليسم مثل نخ باريک است، شايد به اين دليل است که بسياری تا سر حد استيصال احساس ميکنند از آن بايد حفاظت کرد.» اقتدار دراين کشورمثل لايه های پياز است که هر لايه ی آن توسط يک گروه شبه نظامی اعمال ميشود، گروه هايی که در غرب کشور مهر شهرها و در پايتخت مهر محلات، حتی خيابان ها را برخود دارند.
اشرف الکيکی فروشنده دوره گردی که شبه نظاميان ماشين اش را با گلوله سوراخ سوراخ کردند و برای دريافت خسارت به يک ايستگاه پليس، به شورای نظامی تريپولی و به مقر شبه نظاميان در زينتان مراجعه کرده ميگويد : «اينجا حکومت زور برقرار است نه حکومت قانون.»
«زور» در فرودگاه تريپولی يک دسته شبه نظامی قدرتمند است که از زينتان، شهری در کوهپايه ای در جنوب پايتخت می آيد . اين گروه نقش مهمی در تسخير تريپولی بازی کرده است و پسر قذافی سيف الاسلام در زندان آن است. خودشان ميگويند فقط در فرودگاه 1000 نفر را مستقر کرده اند و يکی از فرماندهان شان يعنی عبدول مولا بالعيد که 50 سال دارد با همان لحن افسران رژيم ساقط شده ميگويد: «همه چيز 100 درصد روبراه است»
شاميس مشاور نخست وزير اعتراف ميکند که دولت در رابطه با گروه های شبه نظامی بکلی ناتوان است و ميگويد: « بگذار فعلا بمانند»
فرمانده ميليشيا مولابالعيد هم با او هم نظر است و ميگويد: «هيچ دليلی وجود ندارد ما برويم. مردم ليبی خواهان ادامه حضور ما هستند.»
شبه نظاميان به بلای بزرگ بعد از انقلاب تبديل شده اند. با اينکه بيشتر پست های نگهبانی خود را در پايتخت جمع کرده اند ، بازهم نيروی مهم کشور هستند. بنا بر ارزيابی يکی از پژوهشگران سازمان ديده بان حقوق باشد تنها در شهرساحلی ميسورته که يکی از مراکز مهم درگيری در دوره انقلاب بود، بيش از 250 گروه شبه نظامی حضور دارند. در ماه های اخير گروه های غيرنظامی به منفورترين نيرو در کشور تبديل شده اند. برخی معتقدند در شرايط ضعف شديد حکومت، گروه های شبه نظامی نظم و قانون را برقرار ميکنند.
نيروهای شبه نظامی بنغازی و زينتان تلاش ميکنند از يک اردوگاه پناهندگی حفاظت کنند که 1500 پناهنده ساکن آن توسط شبه نظاميان ميسورته از خانه های شان واقع در تورقه بيرون رانده شده اند. شبه نظاميان ميسورته با عصبانيت آنها را متهم ميکنند که به حمله سرهنگ قذافی به شهر ميسورته کمک کرده اند. از وقتی که پناهندگان مزبور به اين اردوگاه که قبلا مقر کارگران ساختمانی ترک تريپولی بود آمدند، شبه نظاميان ميسورته عليرغم حضور شبه نظاميان ديگر 5 يا 6 بار به آنها حمله کردند و ده ها نفر از آنها را دستگير کرده اند که تعدادی از آنها هنوز در زندان هستند.
.
جمعه عجيله يکی از افراد مسن ساکن ميسورته گفت، «هيچکس نميتواند ميسورته ای ها را عقب براند.»
اما بشير بربش همين را در مورد شبه نظاميان تريپولی ميگويد. در 19 ژوئن پدر 62 ساله او ، عمر، ديپلمات پيشين ليبيايی در پاريس، توسط شبه نظاميان زينتان برای پاسخ دادن به چند سوال احضار شد. روز بعد خانواده اش جسد او را در بيمارستانی در زينتان پيدا کردند. بينی اش شکسته بود، همينطور دنده هايش. ناخن انگشتان پايش را کشيده بودند. جمجمه اش خرد شده و روی بدنش آثار سوختگی با سيگار ديده ميشد. پسر 32 ساله اش که رزيدنت نورولوژی در کانادا است ميگويد: آنها نقش پليس، قاضی و دژخيم را يک جا بازی ميکنند. او که بعداز دريافت خبر قتل پدرش به کشور آمده بود آهی عميق کشيد و گفت: « آنقدر شرف نداشتند که فقط يک گلوله به مغزش شليک کنند. »
دولت اعتراف ميکند که در بازداشت گاه ها شکنجه صورت ميگيرد، ولی تصديق ميکند که پليس و وزارت دادگستری کاری برای جلوگيری از آن نميکنند. روز سه شنبه پيامی روی تلفن ها ارسال کردند که از ميلشياها در خواست ميکرد اينکاررا متوقف کنند.
پيتر بوکرت مدير امورفوری نگهبان حقوق بشر که ماه گذشته مشغول جمع آوری شواهد در ليبی بود ميگويد:« مردم بدرجات هشداردهنده ای در بازداشتگاه ها می ميرند. اگر اين کارها تحت يک ديکتاتوری عرب صورت ميگرفت، غوغا به پا ميشد.»
***
هفته گذشته در ساحل دريا، غارت قبل از نيمه شب پايان يافت. ديگر چيزی در آن مجموعه که متعلق به سعد پسر قذافی بود، باقی نمانده بود: يک کلاه بره، يک باطری ماشين، يک جعبه زنگ زده مهمات و يکبطری خالی شراب تونسی.
ولی مثل بيشتر شب های ديگر، شبه نظاميان بازگشتند تا سايرمحلات شهر را به چالش کشيده و پيروزی خودرا اعلام کنند. رگبارگلوله که مثل رعد در توفان زمستانی بر سطح دريای مديترانه ميريخت تا نزديکی های صبح ادامه داشت. در تاريکی شب هيچکس نميتوانست شعاری را که در ميدان قدس برافراشته بود بخواند:« چون بها، خون فرزندان ما بود،
بگذار متحد شويم، بگذار تحمل ما را به نمايش بگذاريم و بگذار با هم زندگی کنيم.»
در تاريکی هيچکس نميدانست چه کسی شليک ميکند.
بامداد روزبعد وقتی که نور خورشيد ميرفت که خيابان ها را بشويد، محمد مغيريش که در نزديکی ميدان ايستاده بود پرسيد:« چه مرضی دارند؟ نميدانم اين کشور به کجا ميرود، به خدا قسم که اين مشکل هيچگاه حل نخواهد شد. »

المپیک لندن سال 2012 ورود " چه گوارا " ممنوع

المپیک لندن سال 2012
ورود " چه گوارا " ممنوع

هشدار کمیته برگزاری المپیک لندن ٢٠١٢ به بازدیدکنندگان
کمیته برگزاری المپیک لندن، سیاهه ی چیزهایی را منتشر کرد که آوردن یا همراه داشتن آن ها از سوی بازدیدکنندگان و هواداران رشته‌های ورزشی به ورزشگاه ها نارواست و از آن ها جلوگیری می شود. در این سیاهه، جامه های با نگاره ی «چه‌گوارا» نیز آمده است!

ب. الف. بزرگمهر ٢٣ تیر ماه ١٣٩١
دشمنان آزادی " چه گوارا " را کشتند وگمان می کردند که با حذفِ فیزیکی او،زحمتکشانِ جهان
را برای همیشه ازوجودش محروم خواهند کرد.غافل ازآنکه "چه گوارا" یک اندیشه است؛
اندیشه ی آزادی وعدالت اجتماعی که صد البته اندیشه را هرگز نمی توان برای همیشه ازبین بُرد
هشدارِ کمیته برگزاری المپیکِ لندن،باردیگرثابت کرد که "چه گوارا" نمرده است؛
چه گوارا  درقلب ما و دروجود ماست



یاد بگیر
شاعر: برتولت برشت
یاد بگیر، ساده ترین چیز ها را !
برای آنان كه به خواهند یاد بگیرند
هرگز دیر نیست.
الفبا را یاد بگیر ! كافی نیست ؛ اما
آن را یاد بگیر ! مگذار دل سردت كنند !
دست به كار شو ! تو همه چیز را باید بدانی.
تو باید رهبری را به دست گیری.
ای آن كه در تبعیدی ، یاد بگیر !
ای آن كه در زندانی ، یاد گیر !
ای زنی كه در خانه نشسته یی ، یاد بگیر !
ای انسان شصت ساله ، یاد بگیر !
تو باید رهبری را به دست گیری.
 ای آن كه بی خانمانی ، در پی درس و مدرسه باش !
ای آن كه از سرما می‌لرزی ، چیزی بیاموز !
ای آن كه گرسنه گی می‌كشی ، كتابی به دست گیر !
این خود سلاحی ست.
تو باید رهبری را به دست گیری.
 ای دوست ، از پرسیدن شرم مكن !
مگذار كه با زور ، پذیرنده‌ات كنند.
 خود به دنبال‌اش بگرد !
آن چه را كه خود نیاموخته‌یی
انگار كن كه نمی‌دانی.
صورت حساب ات را خودت جمع بزن !
این تویی كه باید به پردازی اش.
روی هر رقمی‌انگشت بگذار
و به پرس : این ، برای چیست ؟
تو باید رهبری را به دست گیری
تظاهراتِ 99 درصدی ها درآمریکا
حضور" چه گوارا " درنوارغزه سال 1959