نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ آذر ۱۲, پنجشنبه

2 suspects killed after police shootout follows deadly San Bernardino at...

زنان معتاد متجاهر و کارتن خواب در محله هرندی تهران آغاز شد.

بيچاره ملتی که رهبرانش: روضه خوان مفتخور!مداحان 
لواط کار!پاسداران شکنجه گر و قاچاقچی!

RAW: Police officer points handgun at man’s head during traffic stop

RAW: Police officer points handgun at man’s head during traffic stop

‘Turkey has a war trade with ISIS,’ making millions with oil – VA state ...

RAW: Police hunt for San Bernardino shooting suspects after 14 killed


سرشماری

سه شنبه شب در خانه ی آقای زینالی بودیم. پیرمرد نه انگار از زندان اوین، بل گویا از اعماق سرفرازی بدر آمده بود. سرفراز بود هاشم زینالی. خانم زینالی پر در آورده بود از شادمانیِ آزادیِ شوهرش. روی پا بند نبود. من، شیدایی و عشق را در جمال مبارک این دو تماشا کردم. چقدر این زن و شوهرِ فرزند گم کرده، همدیگر را دوست می دارند. این دو، هفده سال آزگار، بی صدا گریسته اند سر در آغوش هم. و بی صدا ضجه زده اند و بی صدا از نفس افتاده اند در پیچ و تاب سرگردانی.
در زندانِ اوین، سپاه، بندی دارد برای زندانیان خاص به اسم: ” بندِ دو الف”. که من خود شش ماهی آنجا زندانی بوده ام. شاید دو تا الف از ابتدای ” اطلاعات انصار” برداشته اند و شده ” دو الف”. دهلیزگاهی است این دو الف برای خودش. پنجشنبه ی گذشته مادر سعید را به آنجا می برند و پدر را نیز از زندان می آورند و در اتاقی – همانجا – ملاقات می دهند. در این ملاقات، زن و شوهر تنها نبوده اند. دو تا جوان سپاهیِ سی ساله هم بوده اند که کارشان جاری کردن طنز بوده. با خط و نشان هایی که برای این پدر و مادر می کشیده اند البته بفرموده:
یک: اسم سپاه را از فهرستِ دزدانِ سعید زینالی قلم بگیرید.
دو: بگویید چه کسی شما را آموخته که از رهبر شکایت کنید؟
سه: گمان برید که هفده سال پیش توفانی در گرفته و یک پَرِ این توفان به خانه ی شما زده و فرزندتان را برده.
چهار: کلاً بی خیال “سعید” شوید.
پنج: وگرنه کل افراد خانواده را بازداشت و زندانی می کنیم.
خوبان سپاه بکنار، به نمایندگانِ ماسیده ی مجلس که نه، به آن دو جوان سی ساله ی سپاهی که نه، به کل سرداران نابکار سپاه که ضجه های این پدر و مادرِ از نفس افتاده را شنیده اند و دم برنیاورده اند که نه، به شخص فرمانده ی کل قوا می گویم: اگر نه خون هزار هزار جوان و پیر بی گناه این مردم، اما حتماً خون سعید زینالی و خون ستار بهشتی – که در متنِ بی گناهی زده اید و ناکارشان کرده اید – تک به تک تان را به زیر خواهد کشید. این سخن من نیست. این یک سنت حتمی و خدایی و تاریخی است. باور ندارید؟ باشید و فرودِ بدجورِ تک به تک خودتان را شماره کنید!

محمد نوری زاد

یازدهم آذرماه نود و چهار – تهران
کارتن‌خواب‌ها و گسترش ویروس ایدز در میان زنان خیابانی تحقیق می‌کنند پیش از این از حضور قابل توجه مردان و زنان تحصیل کرده با مدارک فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس در بین کارتن‌خواب‌ها خبر داده بودند.
کارتن خوابحالا رئیس شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر تهران می‌گوید متأسفانه در روزهای اخیر تعدادی پزشک عمومی ‌و متخصص نیز در جمع کارتن‌خواب‌های یقه سفید و دانشگاه رفته دیده شده‌اند. در همین حال سردار ساجدی نیا فرمانده پلیس تهران در دیدار با خبرنگاران امنیت حاکم بر پایتخت ایران را بی نظیر دانسته است.
بدون تردید سردار به لحاظ مسئولیت خود از آنچه درباره افزایش تعداد معتادان و روسپی‌های کارتن‌خواب که فرزندان معیوب یا آلوده به ویروس ایدز خود را پس از تولد در اطراف بیمارستان‌ها به قیمت بسیار نازل می‌فروشند خبر دارد و گزارش‌های مربوط به زندگی تأسف‌آور معتادان بی خانمان را در نشریات و سایت‌ها خوانده است.
سردار سوای احساس افتخار به امنیت پلیسی و به قول مردم گورستانی تهدید کرده خانم‌های راننده و زنان سرنشین اتومبیل‌ها در صورت برداشتن روسری خود در داخل ماشین تنبیه خواهند شد.
آذرنیا مسئول شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر ایران می‌گوید: سال گذشته نزدیک به ۴ هزار معتاد را از خیابان‌ها جمع کردیم امسال هم تعدادی در همین حدود از محله‌های مختلف شهر جمع گردیدند.
او درباره نوع مواد مخدر مورد استفاده معتادان می‌گوید پر طرفدارترین این مواد شیشه از مشتقات هروئین است که آخرین نرخ فروش آن در سطح شهر ۸۰ میلیون تومان برای هر کیلوست. آذرنیا پیوستن تعدادی پزشک عمومی‌ و متخصص را به جمع معتادان کارتن خواب فاجعه می‌داند و می‌گوید برخی از این پزشکان را از قبل و به طریق دیگری می‌شناخته و با دیدن آنها در میان معتادان کارتن خواب شوکه شده است.
آذرنیا در ادامه صحبت‌هایش از بی توجهی دولت احمدی نژاد در رابطه با مسائل معتادان به شدت انتقاد کرده و از توزیع سرنگ و کاندوم در بین معتادان خبر داده است.
کارتن خواب
دکتر مینو محرز متخصص سرشناس بیماری‌های عفونی و استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران که درباره بیماری ایدز تألیفات و تحقیقاتی دارد در این سال‌ها برای افزایش آگاهی مردم در مورد این بیماری با مسئولان تلویزیون و رادیوی رژیم  جلساتی داشته و تلاش کرده آنها را برای آشنا نمودن مردم در ساختن برنامه‌های مخصوص و گفتگو با متخصصین این بیماری قانع کند. او می‌گوید بعد از مدت‌ها سرانجام مدیران تلویزیون و رادیو که سال‌ها از صحبت درباره بیماری ایدز اکراه داشتند به راه آمدند و حالا تا حدودی در این زمینه همکاری می‌کنند.
کارتن خواب
به گفته دکتر محرز در ایران از هر ۱۴ هزار زن خیابانی دو نفر مبتلا به ویروس اچ.آی.وی مثبت هستند. وی تعداد این زنان را که از آنها به عنوان کارگران جنسی یاد می‌کند بیش از ۵۰۰ نفر می‌داند.
دکتر محرز در جریان یک سخنرانی اخیرا در تهران گفت، در این لحظه که با شما صحبت می‌کنم ۳۷ میلیون نفر در جهان با ویروس ایدز زندگی می‌کنند. در همین حال کسانی که درباره اعتیاد، کارتن‌خوابی و روسپیگری تحقیق می‌کنند می‌گویند تنها ۶ درصد از کارتن‌خواب‌ها بی سوادند، آنها ازدواج موقت را هم یکی از عوامل انتقال ویروس اچ.آی.وی می‌دانند و معتقدند اینکه فرزندان حاصل از ازدواج موقت حداقل دارای پدر هستند بد نیست اما در همان حال این نوع ازدواج مضراتی هم دارد که مسئولان باید به آن توجه کنند و راه چاره بیاندیشند.
وقتی رهبر رژیم راست می‌گوید!
متأسفانه مرز میان ازدواج موقت و تن‌فروشی مشخص نیست نکته مهم در این میان این است که بررسی‌های محققین نشان داده مشتریان زنان خیابانی ۸۰ درصد شغل ثابت دارند و سن آنها بین ۳۰ تا ۵۰ سال است، ۳۳ درصد آنان دارای تحصیلات دبیرستانی، ۳۷ درصد فارغ‌التحصیل دانشگاه، ۴۴ درصد این مشتریان را نیز افراد پر درآمد تشکیل می‌دهند.
از سوی دیگر گفتگو با زنان تن‌فروش نشان داده ۸۰ درصد آنها به ناچار برای تأمین مخارج زندگی خود و فرزندانشان به خودفروشی روی آورده‌اند. به گفته علی مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی‌ وقتی گزارش‌های مربوط به معتادان تحصیل‌کرده کارتن‌خواب و زنان خیابانی معتاد و فرزندان آلوده به ویروس ایدز آنها را به آیت‌الله خامنه‌ای داده‌اند رهبر رژیم ۶ ساعت وقت خود را صرف خواندن این گزارش‌ها کرده و در پایان به گریه افتاده و گفته است همه اینها تقصیر خودم است! اگر ولی فقیه واقعا چنین حرفی زده باشد راست گفته است، چون گزارش‌های  روزنامه‌های چاپ ایران درباره زندگی رقت انگیز زنان و مردان کارتن‌خواب و آلوده به ایدز و انواع دیگر بیماری‌های مقاربتی نشان می‌دهد در هیچ برهه‌ای از تاریخ ایران این فاجعه تا این حد دلخراش و گسترده نبوده است.
کارتن‌خواب
علی مطهری فردی است با تجربه طولانی و آگاهی و اطلاع کافی از اوضاع و احوال درون رژیم جمهوری اسلامی‌ که آخوند جماعت را خیلی خوب می‌شناسد و می‌داند اولویت علی خامنه‌ای همچنان حفظ موقعیت و اقتدار خود در داخل، دخالت در زندگی روزمره سیاسی و جغرافیائی همسایگان و کشورهای عربی منطقه و تلاش برای تضعیف و در صورت امکان نابودی اسرائیل است و اینکه در گوشه و کنار پایتخت از جمله پارک‌های بزرگ که برای تفریح و گردش مردم و پاکیزگی هوای شهر ساخته شده زنان معتاد و آلوده به ویروس ایدز و فرزندان حامل ویروس اچ.آی.وی مثبت آنها در کنار مردان معتاد که با استفاده از سرنگ‌های آغشته به انواع میکروب‌ها هروئین به خود تزریق می‌کنند و در هم میلولند اصلا برای او مهم نیست چون اگر غیر از این بود با توجه به نفوذ و قدرت نامحدودی که ولی فقیه دارد قطعا می‌توانست به وضعیت این زندگی نکبت‌بار زنان و مردان معتاد پایان دهد.
اصولا در دیکتاتوری‌های یک‌نفره از قبیل جمهوری اسلامی، عراق زمان صدام حسین، کره شمالی و روسیه تنها دستور دیکتاتور بزرگ است که اجرای آن برای دیگران واجب است همان کاری که معصومه ابتکار رئیس سازمان محیط زیست جمهوری اسلامی‌ و معاون روحانی کرد.
سال‌ها بود شکارچیان وابسته به خانواده‌های با نفوذ و منابع قدرت همچنان حیوانات کمیاب را می‌کشتند برای اطلاعیه‌ها و اتمام حجت‌های سازمان محیط زیست که خانم ابتکار رئیس آن است تره هم خرد نمی‌کردند و محیط‌بانان را که قصد جلوگیری از شکارچیان غیرمجاز و دستگیری آنها را داشتند با شلیک گلوله می‌کشتند و اگر محیط‌بانان در تبادل آتش در حین انجام وظیفه آنها را از پای درمی‌آوردند به اعدام محکوم می‌شدند. به طوری که تا یک سال پیش ۷ محیط‌بان در خطر اعدام قرار داشتند تا آنکه سرانجام رئیس سازمان محیط زیست لابد با صلاح‌دید رئیس جمهوری به حضور رهبر شرفیاب شد و این ملاقات‌ها ادامه پیدا کرد تا آنکه سرانجام توانست محیط‌بانان را از اعدام نجات دهد.
بنابراین تنها راه حل معضل اعتیاد این است که دستور از سوی ولی فقیه صادر شود اما اینکه چرا این کار انجام نشده مشکوک و بحث برانگیز می‌نماید.
زمانی که علی اکبر ناطق نوری وزیر کشور بود می‌گفت: در رژیم پیشین قاچاقچیان مواد مخدر را اعدام نمی‌کردند تا مردم همیشه در حالت نشئه باقی بمانند و توان تحرکات سیاسی را نداشته باشند. اما چنین کاری از سوی مسئولان رژیم کنونی خیلی بیشتر محتمل است زیرا مخالفان رژیم فعلی ایران خیلی زیادتر از موافقانش است.
کارتن‌خواب
اخیرا ساکنان اطراف پارک حقانی یکی از پارک‌های محل تجمع معتادان و زن‌های خیابانی در جنوب تهران به خبرنگاری که برای تهیه گزارش به آنجا رفته بود گفتند از مزاحمت‌های معتادان به ستوه آمده‌ایم در تمامی‌سطح پارک و اطراف خانه‌های ما کثافت از در و دیوار بالا می‌رود. سرنگ‌های مصرف شده در همه جا دیده می‌شود و عجیب اینجاست که بارها یا به وسیله نامه و یا حضوری از مسئولان شهرداری و نیروی انتظامی‌خواسته‌ایم فکری به حال این وضع اسفناک بکنند. آنها گفته‌اند مطمئن هستیم آقای قالیباف شهردار تهران و رئیس جمهوری، رهبر و دیگر مقامات مملکتی امکان ندارد چنین شرایطی را در اطراف خانه‌های خود تحمل کنند.
هفته گذشته هنگام دیدار ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه با علی خامنه‌ای، رهبر رژیم از فرط خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و در تمام مدتی که رئیس جمهوری روسیه و روسای جمهوری نیجریه و ونزوئلا با او دیدار داشتند یک نفس پشت سر آمریکا و مسئولان دولت آن کشور غیبت کرد و از آنها بد گفت.
مقامات آن کشور را مستکبر و جنایتکار خواند بعد هم امام جمعه‌ها و فرماندهان پاسداران گفتند پوتین از فرودگاه بی صبرانه به دیدار رهبر شتافت و محو جمال بی مثال آقا شد که نور معنویت آن چشم رئیس جمهوری روسیه را خیره کرده بود اما آنهایی که دلیل این دیدار را در شرایط کنونی حاکم بر منطقه و یارگیرهای مصلحتی جناح روسیه، ایران، سوریه در مقابل آمریکا، ترکیه، عربستان می‌دانند دلایل سیاسی این دیدار را در نوشته‌ها و اظهارات خود مطرح کرده‌اند.
به هر حال این بی توجهی تعمدی یا سهل انگارانه در رابطه با اعتیاد، فحشا، کارتن‌خوابی حالا که دارد از جوانان تحصیل‌کرده و امیدهای آینده مملکت و حتی پزشکان نیز قربانی می‌گیرد خم به ابروی رهبر رژیم، سپاهیان و امام جمعه‌های او نیاورده است. و این بی تفاوتی تنها می‌تواند نشان از بی خیالی و ناوطن‌پرستی  رهبر و اطرافیان او داشته باشد و بس.
خواننده یکی از نشریات تهران در نامه‌ای به این نشریه نوشته است: مشاهده صحنه‌های تأسف بار اجتماع معتادان در حال استفاده از سرنگ مشترک و استعمال مواد مخدر به صورت دستجمعی  در پارک رازی، میدان گمرک، میدان شوش، اطراف بزرگراه چمران و جاهای دیگر تهران بزرگ واقعا دردناک است و همه در حیرتند چگونه ممکن است حکومتی که به راحتی از جیب ملتی که ۷۰ درصد آن زیر خط فقر زندگی می‌کنند به حزب‌الله لبنان و دست پروردگان دیگر خود در نقاط مختلف منطقه پول می‌دهد مطلقا عین خیالش نیست که زیر گوشش در پایتخت مملکت چه دارد می‌گذرد و در شرایطی که سلطه اعتیاد بر ایران و آثار سوء این بلای خانمانسوز نسل جوان را به آتش کشیده هیچ برنامه فراگیر و جامعی برای مبارزه با اعتیاد و نجات معتادان در کشور اجرا نمی‌شود.
در این میان کشمکش طولانی میان نیروی انتظامی ‌و سازمان بهزیستی وزارت بهداشت، قوه قضائیه و سازمان زندان‌ها نیز همواره به این مصیبت دامن زده است.
در چنین شرایطی رژیم جمهوری اسلامی‌هزاران جوان بسیجی را به دمشق و نقاط دیگر سوریه فرستاده و به طور روزانه خبر کشته شدن عده‌ای از آنان را در رسانه‌های فارسی زبان می‌خوانیم. اولویت خامنه‌ای قطعا مردم ایران و مشکلات و مسائل آنها نیست وگرنه او باید از خواندن گزارش غم انگیزی که علی مطهری از آن صحبت می‌کند از فرط ناراحتی کمرش خم می‌شد و از ارسال کمک‌های مالی و فرستادن نیرو به لبنان، مرز فلسطین و اسرائیل، یمن و عراق دست بر می‌داشت و به جای دامن زدن به آتشی که در خاورمیانه برپاست دستور می‌داد از گسترش فساد، اعتیاد، فحشا، کارتن خوابی جلوگیری شود و شخصا نیز نعلین خود را ور می‌کشید و به پاتوق‌های معتادان سر می‌زد و از نزدیک زندگی رقت‌بار قربانیان و بی توجهی خود و همفکرانش را به چشم می‌دید و به جای کشورگشایی و دخالت در امور دیگران و تعیین تکلیف برای این و آن حداقل مردم بدبختی را که گول قول‌های مردان دروغین خدا را در پیش و بعد از انقلاب خورده‌اند از منجلاب کنونی نجات می‌داد.

«نامه ی دوم خامنه‌ای به جوانان غربی»



خشکسالی، خشکیدگی و بی‌آبی؛ وحشت بزرگ در کمین ایران

میانه روز است. ابرهای سیاه به سرعت در هم ‌می‌پیچند. برقی از گوشه آسمان می‌جهد. صدایی رعب‌آور، بند دل هر عابر و ساکن را پاره می‌‌کند. باران، شلاق‌زنان چند دقیقه می‌بارد. سیل به راه می‌افتد. کسانی را در کام خود می‌بلعد ویرانگر به پیش می‌رود. در گوشه‌ای دیگر، زمین سله بسته است. پیش‌‌تر در این خاک تفته، رودخانه‌ای روان بود. نقشی از اسکلت‌ ماهی‌ و پرنده و گوسفند اینجا و آنجا به چشم می‌خورد. در این خشک‌رود دیگر اثری از حیات نیست.
خشکیدگی و سیل دو روی سکه تغییرات اقلیمی است. اما تمامی عواقب گرم شدن دمای زمین به این دو خلاصه نمی‌شود. آتش‌سوزی جنگل‌ها، کاهش آب‌های زیرزمینی، افزایش ریسک تولید الکتریسته، افزایش بیماری‌های تنفسی و غیره از اثرات تغییرات اقلیم است که تا کنون شناخته شده‌اند. با این حال، وحشت بزرگ این است که هیچ کس نمی‌داند تغییرات اقلیمی برای زمین و زندگی چه خواب آشفته‌ای دیده است. هنوز روشن نیست اگر نسبت به دوران صنعتی (اواسط قرن نوزدهم میلادی)، هوا فقط دو درجه سانتیگراد گرم‌تر شود، دقیقا چه سرنوشتی در انتظار ساکنان زمین خواهد بود. سران کشورها، کارشناسان پرشمار و فعالان محیط‌زیست جهان در پاریس گردهم آمده‌اند شاید بتوانند به این وحشت بزرگ پایان‌ دهند یا دست کم از شدت آن بکاهند.
امروز کم و بیش این اجماع در جامعه آکادمیک و میان سیاستمداران جهان به وجود آمده که طی ۱۳۵ سال گذشته حدود یک درجه سانتیگراد دمای کره مسکون افزایش یافته است. در این مدت دو برابر مساحت انگلستان از وسعت یخ‌های قطبی کاسته شده، سطح آب‌ اقیانوس‌ها بالا رفته و آب‌وهوای سرزمین‌های مختلف دستخوش دگرگونی‌های کم‌سابقه‌ای شده است؛ شرایط جدیدی که بسیاری از مردم جهان برای مواجهه با آن آمادگی ندارند.

از تغییر آب‌وهوا تا تغییر اقلیم

نباید فراموش کرد وقتی از رابطه خشکسالی و تغییرات اقلیمی صحبت به میان می‌آید، بین دو عبارت آب‌وهوا و اقلیم تفاوتی اساسی وجود دارد. آب‌وهوا شرایط جوی است و تغییرات آن در دوره‌ای کوتاه مدت مورد بررسی قرار می‌گیرد، در صورتی که اقلیم چگونگی رفتار جوی در بلندمدت را شامل می‌شود.
دوره‌های خشکسالی به صورت رویدادهایی مستقل و البته کوتاه‌‌مدت مورد مطالعه قرار می‌گیرند اما تغییرات اقلیمی در دوره‌های بلندمدت ظاهر می‌شوند و آثار آن در تغییر الگوهای آب‌وهوایی بروز می‌کند. به عنوان مثال با افزایش طولانی‌مدت دما، شدت و مدت دوره‌های خشکسالی در جنوب غربی آمریکا بیشتر شده، در مقابل میزان بارندگی در شرق آمریکا افزایش یافته است.
یکی از اثرات تغییر اقلیمی که به شدت به خشکسالی دامن می‌زند، تغییر الگوی بارش از برف به باران است. در چنین شرایطی ممکن است در زمانی که نیاز آبی چندانی وجود ندارند (مثل پاییز و زمستان که کشاورزی تعطیل است) بیشتر باران ببارد. آنچه دوام و بقای خشکسالی را کوتاه می‌کند، ذخیره برفی است که در نوک قله‌ کوه‌ها باقی می‌ماند و در زمان نیاز (فصول گرم) به سوی مناطق پایین‌دست در قالب جریان رودخانه‌‌ای جاری می‌شود. این تغییر الگوی بارش چند سالی است که در ایران نیز پدیدار شده است. در فصول سرد سال به جای بارش برف، باران می‌بارد و شماری از شهروندان در گفت‌وگوهای روزمره شکر خدا را به جا می‌آورند که زمستان سختی نداشته‌اند. حال آن که عواقب نباریدن برف، تلخ‌تر از تصور آن‌هاست.
Image copyrightMEHR

از خشکسالی تا خشکیدگی و بی‌آبی؟

عبارت تغییرات اقلیمی در ایران، بهانه‌ای در کف شماری از مدیران امروز و دیروز قرار داده است تا همه ناکارآمدی سالیان خود را به سوی آسمان حواله کنند. اینان سه کلمه خشکسالی، خشکیدگی و بی‌آبی را مترادف هم به کار می‌برند و شهروندان را در بازی با کلمات سردرگم می‌کنند.
خشکسالی، پدیده‌ای است تناوبی و طبیعی. هر از گاهی می‌آید، چند سالی کمتر یا بیشتر می‌ماند و می‌رود. اگر خشکسالی ادامه یابد، خشکیدگی رخ می‌نماید که کارشناسان علوم مختلف محیطی آن را "خشکسالی هیدرولوژیک" می‌نامند. در این شرایط رطوبت خاک به حداقل می‌رسد و با کوچکترین نسیمی ممکن است هوا غبارآلود و تیره و تار شود.
بی‌آبی اما ماحصل سوء مدیریت سرزمین است. ساخت بی‌ضابطه سدها و توسعه کشاورزی با هدف راضی نگه داشتن قشر آسیب‌پذیر، برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی و بی‌توجهی به تغذیه دوباره آن‌ها، توسعه مناطق صنعتی و مسکونی بدون در نظر گرفتن توان طبیعت و نیز تشویق جامعه برای افزایش جمعیت و در نتیجه مصرف بیشتر منابع از جمله مواردی است که بحران کم‌‌آبی را تشدید می‌کند.
با این که سال‌هاست ثابت شده است که تغییرات اقلیمی می‌تواند شرایط زیستی را دشوارتر کند و تا امروز نیز چنین رفتاری از خود نشان داده است، اما دولت‌ها از وظیفه اساسی خود برای انطباق شهروندان با شرایط جدید غافل مانده‌اند.
۴۰ سال پیش بود که ژئوشیمیدان آمریکایی، والاس بروکر گرم‌تر شدن کره زمین را پیش‌بینی کرد. شاید آن زمان اجماعی جهانی در این ارتباط وجود نداشت. اما امروز که اعلام شده میانگین درجه حرارت ایران یک و نیم درجه سانتیگراد افزایش داشته و میانگین بارندگی ۱۵ درصد کاهش یافته است، چرا اقدامی جدی و عاجل برای مواجهه با شرایط سخت پیش‌رو به کار گرفته نمی‌شود؟
برای منطبق شدن با شرایطی که طبیعت تحمیل می‌کند، باید وضعیت ایران را در درازنای تاریخ در نظر گرفت و از خود پرسید چرا پیشینیان‌مان قنات را چند هزار سال پیش ابداع کردند؟ چرا آب را به جای آن که در سطح نگه دارند و به تبخیر آن کمک کنند به زیر زمین بردند و آنجا ذخیره کردند؟ چرا در ساختمان‌های مناطق گرم و خشک بادگیر ساختند؟ آیا این فعالیت‌ها نشانه‌هایی نیستند از روش‌های انطباق و هماهنگی با ویژگی‌های طبیعی؟ پس چرا پیروی از الگوهای طبیعی از یاد رفته است؟
درس‌هایی که می‌توان از طبیعت آموخت به زمان‌های دور منحصر نمی‌شود. وضعیت سوریه نمونه‌ای است واقعی و امروزی از بی‌توجهی به الگوها و توان طبیعی. فصل بارندگی در این کشور از آذر شروع شده و تا اردیبهشت ادامه می‌یابد.
یک سوم کشاورزان این کشور از سیستم آبیاری بهره‌مند می‌شوند. باقی، چشم به آسمان می‌دوزند. میزان متوسط بارندگی در شمال شرق سوریه که بخش عمده گندم این کشور را تولید می‌کند، حدود ۲۸۰ میلی‌متر است.
Image copyrightun.org
در زمستان ۱۳۸۵ بارندگی چندانی رخ نداد. سال بعد همین وضعیت تکرار شد و این کشور خشکترین سال را تجربه کرد. گندم تولید نشد، بسیاری از کشاوزران خرد سرمایه‌های خود را از دست دادند و البته در همین زمان قیمت کالاها دو برابر افزایش یافت.
در تابستان ۲۰۰۸، وزیر کشاورزی سوریه از قول مقامات سازمان ملل به مسئولان عالی‌رتبه کابینه گفت که خشکسالی هم اقتصاد و هم جامعه این کشور را تحت تاثیر قرار می‌دهد. او گفته بود: "شرایطی که پدیدار می‌شود ورای ظرفیت ما خواهد بود که با آن مقابله کنیم."
خشکسالی چند سال دیگر ادامه یافت. خشکیدگی پدیدار شد. کشاورزان و دامداران گروه گروه به مهاجرت تن دادند. تعداد این افراد در برخی مقالات دانشگاهی گزارش‌های ژورنالیستی، یک میلیون و پانصد هزار نفر ذکر شده است.
مهاجران راهی شهر‌های حمص و دمشق شدند. برخی نیز به حلب رفتند که حدود یک میلیون پناهجوی عراقی آنجا بود. شماری از آن‌ها همراه با موج اخیر پناهجویی به کشورهای غربی پناهنده شدند اما تعدادی نیز به گروه‌های ناراضی پیوستند و در ناآرامی‌های داخلی این کشور که از سال ۲۰۱۱ آغاز شد شرکت کردند.
وضعیت بی‌آبی در ایران این روزها، کم و بیش مشابه وضعیت سوریه در سال ۱۳۸۵ است. به علاوه بر اساس پیش‌بینی ناسا خشکسالی‌ در خاورمیانه و ایران برای مدتی طولانی اتراق خواهد کرد. با آگاهی از این شرایط و وخیم‌تر شدن اوضاع به دلیل فشار تغییرات اقلیمی آیا نباید برای گذر از بحران عظیم بی‌آبی و خشکیدگی اقدامی عملی از سوی دولت به کار گرفته شود؟
کنفرانس پاریس فرصت مناسبی است تا کشورهای پیشرفته را متقاعد کرد که در این زمینه به ایران یاری رسانند. آیا نمایندگان ایران می‌توانند از این فرصت استفاده کنند و روش‌های انطباق با شرایط جدید طبیعت را با کمک کشورهای توسعه‌یافته در ایران به اجرا بگذارند؟
هنوز چند روز دیگر تا پایان کنفراس باقی است و می‌توان امیدوار بود. اگر فرصت انطباق و حفظ منابع آب از دست برود، سیل و خشکیدگی و غبارآلودگی هوا برای همیشه بساط خود را در ایران پهن خواهد کرد و چاره‌ای برای ساکنان فلات ایران نمی‌ماند جز ترک ‌سرزمین‌شان.
2 décembre 2015
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

Nos semblables sont quelque peu différents oui et alors ? Nous sommes 7 milliards : tous différents mais là n’est pas le problème ! La radicalisation n’est pas une fatalité, on ne naît pas radical on le devient. Le code génétique ne renferme pas en lui le germe de l’obscurantisme. Ce germe est le produit d’une culture que l’homme intériorise petit à petit et qu’il finit par adopter comme étant sienne.



Toutes les personnes et les cultures connaissent ou ont connu une forme de radicalisation à un moment ou l’autre dans leur vie -voir au cours de leur histoire- ceci n’est pas propre à une race (si toutefois les races existent…) L’Histoire (encore elle) nous apprend comment ce phénomène se construit pour devenir idéologie et conscience sectaire collective. L’obscurantisme et le fascisme se construisent sur le même terreau que la misère sociale, la misère culturelle, la misère politique et la misère économique. L’obscurantisme et le fascisme prospèrent là ou la pensée émancipatrice est faible .

Hommes politiques, ne détournez pas la tête pour occulter cette réalité, ne dites pas que cette misère n’influence pas nos pensées, l’histoire passée et récente doit servir de témoin, de guide et de conscience. L’obscurantisme et le fascisme sont des plaies béantes qui s’infectent chaque fois que tous les ingrédients de la misère sont réunis. Rien ne sert de tourner autour du pot et de tenter d’expliquer la radicalisation par la génétique ou par une autre abstraction loin des réalités objectives et concrètes.

Le vécu dans nos quartiers, et particulièrement celui des jeunes avec lesquels je travaille, n’est pas brillant et n’offre pas beaucoup de perspectives. Qu’on se le dise. Les enfants et les jeunes de Molenbeek sont le reflet d’une société cloisonnée qui hiérarchise, trie, relègue et discrimine à tour de bras. Cette réalité est le ferment du fléau sectaire qui couve dans notre pays.

En chiffres, cela se traduit de la façon suivante : décrochage scolaire et chômage (jusqu’à 60 % chez les jeunes dans les quartiers est), discriminations et ségrégation massive à l’école et à l’embauche, familles nombreuses sans revenus du travail entassées dans des logements minuscules dont un quart n’est pas équipé d’un confort minimal.

Molenbeek-Saint-Jean est l’une des communes qui compte parmi les plus pauvres du territoire (une personne sur 3 est au chômage) Une importante partie de la population dépend d’allocations sociales ou d’un revenu de remplacement et le taux de natalité est parmi le plus élevé de la Région Bruxelloise. Sans oublier le nombre croissant de mères seules (avec souvent plusieurs enfants) vivant dans la plus grande précarité. Bref, il ne peut pas y avoir de paradis social dans un véritable désert économique. Faudrait-il faire comme si tout ceci n’existait pas et n’aurait aucune influence sur les consciences ?

Le darwinisme social à tous les niveaux est une guerre larvée contre les populations, et les jeunes en particulier, dont la grande majorité se résigne et accepte son sort tandis qu’une petite partie ne l’accepte pas et se radicalise. La seule façon efficace de se battre contre la misère culturelle, la misère politique, la misère sociale et la misère économique, en somme contre l’ignorance et le radicalisme, n’est pas d’opposer une autre forme de radicalisme mais de donner des perspectives.

Se battre contre l’ignorance par la répression ne réglera pas le problème de l‘ignorance, la seule façon humaine de gagner ce combat est d’opposer à cette ignorance plus de culture, plus d’éducation, plus de pédagogie et plus de formation, c’est en somme de gagner l’unique guerre qui en vaille humainement la peine : la guerre des idées.

Il existe des endroits qui sont fréquentés par tous ces jeunes. Les écoles, les lieux de culture, les salles de sport sont des endroits où se construit une pensée démocratique, humaine, scientifique, analytique… indispensable à mettre en œuvre au quotidien. Il ne faudrait qu’un coup de pouce pour en garantir l’accessibilité à tous et ainsi donner à tous la possibilité de réussir.

Oui, les endroits et les moyens existent s’il y a une volonté politique pour le faire. Les différentes expressions culturelles, sportives, théâtrales, musicales, plastiques, sont une véritable mine d’or pour capter l’intérêt de notre jeunesse. Il faut leur redonner de l’espoir, les valoriser, les soutenir et les aider à retrouver le chemin des perspectives d’avenir.

L’influence de ces expressions culturelles est immense, nous sommes souvent les dernières personnes de confiance et leur dernier wagon mais nos moyens sont rudimentaires et nos propres contrats (pour ceux qui en ont...) sont précaires. La norme est souvent la débrouille ou le volontariat. Le travail qui nous attend est immense à la mesure des problèmes de ces quartiers paupérisés. Je vous en conjure : donnez- nous les moyens d’agir, nous sommes souvent l’ultime rempart de ces jeunes avant la chute libre.

Source : Investig’Action

World history از ماموت تا فیسبوک28