نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

فهرست اسامی جوانان و نوجوانانی كه در اوائل سال 59 بدستور شخص پور محمدي در زندان شهرك بندرعباس اعدام شدند.
1- محمد زحمت پيشه ( 18 ساله دانش آموز)
2- مهدي ايزدشناس (16 ساله دانش آموز)
3- كاميار اسماعيل زاده ( 18 ساله دانش آموز)
4-كريم عبدالله پور ( 23 ساله كارگر ماهر اداره بنادر و كشتيراني)
5- مهشيد معتضد كيوان ( خانم خانه دار ، مهشيد چند ماه پس از به دنيا آوردن پسر خود درزندان تيرباران شد)
6- محمد چشم براه ( كارگر ماهر اداره بنادر و كشتيراني)
7- عليرضا قاسميان ( دانش آموز 17 ساله )
8- محمد سرافراز ( درجه دار نيروي دريايي ، داراي همسر و دو فرزند)
9- محمد عظيمي (18 ساله دانش آموز)
10- حميد معتقدي ( 18 ساله دانش آموز)
11- كريم ترابي (20 سال)
12- نعمت بشخور ( 23 ساله معلم ، نعمت به مدت دو روز از تير برق ميدان مركزي شهر بندرعباس ، فلكه برق آويزان بود)
13- محمد سليماني ( 18 ساله دانش آموز)
14- محمد حسن صحافي ( معلم)
15- شريفيان ( دانش آموز)
16- يعقوب زاده
17- نادر روستا ( 17 ساله دانش آموز)
18- محمود فولاد خاني ( دانش آموز19 ساله)
19- محمد رمضان پور ( ديپلمه 22 سال)
20- محمد امين ترابي ( پس از اعدام ، حكم سه سال زندان وي توسط ديوان عالي كشور تأييد شد)
21- محمد معيني ( دانش آموز)
22- حسن بشيري
23- محمود خدادادزاده
24- پرويز شنگي پور ( دانش آموز)
25- فتح الله فربود ( ديپلمه 22 سال)
26- عارف بلوكي ( دانش آموز)
27- حسين ركني ( دانش آموز)
28- احمد اسلامي
29- ناصر مرادي
30- منصور احمد شاهي
31-نصرالله احمد شاهي
32- راج احمد شاهي
33- موسي پيشداد
34-جلالي
35- حسين روحاني ( 17 ساله دانش آموز)
36- احمد چشم براه
37- بهروز يوسفي
38- حميد مكراني
39- پورطرق
40- اسكندري
41- صادقي
42- حسن روان و عزيز پوراحمدي در درگيري با عوامل دادستاني پس از چندين ساعت از پاي درآمدند
43- محمد فيروزي ( دانش آموز)
44- محمود يوسفي و قنبر پيشدست در درگيري با عوامل پورمحمدي در اطراف شهر بندرعباس كشته شدند
45- مكاري
46- يدالله سالاري
آقای اسد مذنبی نوشته اند: "اين ليست به كمك حافظه و با كمك دوستاني كه خود سالها زندان بوده و يا جان سالم بدربرده اند تنظيم شده و برخي از اسامي كوچك اين عزيزان معلوم نشد و البته دوستان ديگري مي توانند اين ليست را كه بيش از 300 نفر است، تكميل کنند."

وخامت حال هانیه (شراره) فرشی وبلاگنویس در زندان اوین

هانیه (شراره) فرشی، وبلاگ نویس تبریزی در بیست امین ماه بازداشت خود به بیماری کلیوی مبتلا شده و مسئولین زندان از درمان وی جلوگیری می‌کنند.
 بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این زندانی که بیش از ۲۰ ماه از بازداشتش می‌گذرد باوجود بیماری شدید و خونریزی کلیه از خدمات درمانی محروم است. با وجودی که ایشان چندین ماه است که از این بیماری رنج می‌برد مسئولین زندان تا کنون هیچ اقدامی برای درمان وی انجام نداده‌اند.
 هانیه (شراه) فرشی ۳۸ ساله در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران قاضی مقیسه به اتهام توهین به مقدسات و توهین به رهبری به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد.
مبنای صدور این حکم، ارسال چند ای-میل و فعالیت اینترنتی و نیز اعترافات خانم فرشی بوده که در شرایط زندان انفرادی و تحت فشار شکنجه‌های روحی و جسمی بازجویان صورت گرفته است.
  این درحالی است که بر اساس گفته‌های مادر هانیه، وی تا پیش از بازداشت سابقهٔ فعالیت سیاسی نداشته است.
دادستان بتازگی موافقت کرد که وی با قرار ۷۰۰ میلیون تومانی به مرخصی برود ولی از قبول سندی که خانوادهٔ این زندانی سیاسی تدارک دیده بودند سرباز زد.

بی بی سی/*بهمن آقایی دیبا، کارشناس حقوق بین الملل در آمریکا است.
aghaii-diba bahman 1204141391/01/26 جمهوری اسلامی ایران در طول بیش از سی سال گذشته، درگیر مذاکرات متعدد بین المللی بوده و تقریبا همه آنها بر پایه روش های معمول مذاکره همراه بوده ولی در همین مدت، با چند مذاکره مهم دیپلماتیک هم روبرو بوده که به نظر می رسد روند دیپلماسی ایران برای مذاکرات بین المللی مهم را نشان می دهد.
این موارد عبارت بودند از مذاکرات مربوط به آزادی گروگانهای آمریکائی در ایران، مذاکرات جنگ ایران و عراق و بالاخره قضیه اتمی ایران. دو مورد اول به پایان رسیده و مورد سوم نیز نشان های روشنی دارد که گویای حرکت در همان مسیر است.
در قضیه آزادی گروگانهای آمریکائی و نیز جنگ ایران و عراق، راه حل های خوب متعددی در مراحل مختلف قضیه، جلوی پای دولت جمهوری اسلامی ایران قرار داشت.
در ماجرای گروگان گیری، ایران در وضعیتی بود که می توانست از دولت جیمی کارتر در آمریکا امتیازات زیادی بابت آزادی افرادی که در سفارت سابق آمریکا در تهران به گروگان گرفته شده بودند، به دست آورد. ولی ایران مدت زیادی (۴۴۴ روز) قضیه را طول داد، و سرانجام "اعلامیه الجزیره" را پذیرفت و گروگانها را آزاد کرد.
دادن عنوان "اعلامیه" به این سند بین المللی که در واقع نوعی پیمان یا معاهده محسوب می شد، کلاهی بود که هیات مذاکره کننده ایرانی در این قضیه بر سر خودش و مردم ایران گذاشت.
مذاکره کنندگان ایرانی از نگرانی آنکه مطالب مندرج در پیمان را بایستی به تصویب مجلس می رساندند و نیز با هراس از اینکه بازیگران سیاسی همتای خودشان در ایران، آنها را متهم به انعقاد معاهده یا پیمان با آمریکائی ها نکنند، اسم این سند را "اعلامیه" گذاشتند.
بر اساس این به اصطلاح اعلامیه (پیمان)، یکی از عجیب ترین مخلوقات در تاریخ دیوان های داوری بین المللی به وجود آمد. طبق اعلامیه الجزیره، قرار شد که ایران مبلغ هنگفتی از پول در یک حساب بگذارد و سپس دیوان داوری بین ایران و آمریکا در لاهه (هلند) به اختلافات دو طرف رسیدگی کند و اگر رای به نفع یک طرف داد، آن طرف بتواند پولش را از این حساب بردارد. (بر خلاف برداشت های عمومی، این دیوان ربطی به دیوان بین المللی دادگستری که یکی از ارکان سازمان ملل متحد و مستقر در لاهه می باشد و یا دیوان بین المللی داوری ندارد و دو طرف دعوی تصمیم گرفته اند که محل رسیدگی دیوان داوری ایران و آمریکا در لاهه باشد. به عبارت دیگر، دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا تابع هیچکدام از ضوابط دو نهاد فوق الذکر نیست و بر پایه اعلامیه یا پیمان الجزیره تشکیل شده است).
جالب توجه اینست که دیوان های داوری، چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی، همیشه دچار مشکل اساسی و مهمی هستند که عبارت است از اجرای احکام داوری.
به عبارت دیگر، پس از آنکه دیوان ها یا هیات های داوری، احکام داوری خود را صادر می کنند، در اکثریت موارد اجرای این احکام با مراحل پیچیده و مشکل برانگیزی روبرو می شود و گاه اصلا به نتیجه ای نمی رسد. برخی اوقات، اجرای احکام داوری منجر به آغاز نوع دیگری از رسیدگی و حتی مراجعه به مراحل قضائی (در مقایسه با مراحل داوری) می شود. به عبارت دیگر، طرف برنده داوری، پس از دریافت حکم داوری به نفع خود، ممکن است مجبور شود به دادگاه های قضائی مراجعه کند تا آنها تصمیم بگیرند که چرا حکم اجرا نشده است و بسیاری اوقات در همین مراحل، مشکلات ماهوی دعوائی که به داوری ارجاع شده است نیز مطرح می گردند.
به هرحال، در قضیه داوری ایران و آمریکا، طبق "اعلامیه الجزیره"، هیچ مشکلی برای اجرای احکام داوری نیست و طرف برنده می تواند به محض دریافت حکم داوری به نفع خود، اقدام به دریافت آنچه که در حکم پیش بینی شده است، کند.
چنین سیستمی از داوری در هیچ جای دیگر دنیا وجود ندارد و حقوقدانان این پدیده جدید داوری بین المللی (یعنی دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا) را با دقت و علاقه مطالعه می کند و درس می دهند.
"حقوقدانانی" که از طرف ایران در مذاکراتی که منجر به انعقاد "اعلامیه" شد شرکت کردند، به ساده ترین نکات حقوقی مربوط به داوری بین المللی احاطه نداشتند. وارن کریستوفر، که از سوی آمریکا مامور پیگیری این مذاکرات بود (و بعدها وزیر خارجه آمریکا شد) در خاطرات خود از این مذاکرات می نویسد که تیم آمریکائی چقدر نگران چند نکته ساده حقوقی در باره این دعاوی بود و مدتها وقت صرف کرده بود که آماده پاسخ دادن به آنها شود (ضمن اینکه فکر می کردند در نهایت بایستی خواست های ایرانیان را در این موارد اگر مطرح می شد، بپذیرند)، ولی طرف ایرانی از اول تا آخر مذاکرات، حتی یک کلمه راجع به این نکات حرفی نزد و این امر باعث شگفتی و مسرت هیات آمریکائی شد.
به مدت بیش از سی سال گذشته، سازمانی به عرض و طول یک وزارتخانه برای کارکردن روی مسائل مطروحه در دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا فعالیت کرده است. این سازمان در ایران و کشورهای متعددی، از جمله در هلند، دفاتری داشته و از خدمات هزاران وکیل، مشاور حقوقی و کارشناس قضائی ایرانی و خارجی برای کار خود بهره گرفته است و در کل سابقه ای از شکست در اکثر مواردی که بدان رسیدگی شده است، بدست آورده است. مفاد "اعلامیه" الجزیره، چنان دست و پای کارشناسان ایرانی را بسته است که هر چه تلاش می کنند بی فایده است و یاد آور ضرب المثل معروف سنگ انداخته شده به چاه است که هزاران عاقل نمی توانند آن را در بیاورند.
ایران در زمان آیت الله خمینی می توانست همه این مسائل را با یک تصمیم سیاسی در همان مراحل اولیه گروگان گیری پایان دهد ولی شوق بهره گیری از قضیه، همراه با بی توجهی به منافع ملی، ایران را در چاهی انداخته است که اگر به همین ترتیب فعلی پیش برود، تا چند دهه آینده هم این دعاوی به آخر نخواهد رسید.
سیاست سازان ایرانی، آنقدر صبر کردند تا دیوان بین المللی دادگستری در لاهه، ایران را به دلیل نقض صریح و عمده کنوانسیون های حقوق دیپلماتیک و کنسولی (کنوانسیون های وین) محکوم کند و همه گزینه ها از دست برود.
آمریکائیان که آغاز انقلاب، نوعی همدردی با حکومت جدید ایران داشتند (عده ای در ایران معتقد بوده و هستند که حکومت اسلامی را آمریکائی ها در ایران روی کار آوردند تا طبق سیاست کمربندهای سبز یا اسلامی، حلقه ای از کشورهای مذهبی را به دور کمونیست های روسی ایجاد کنند) شروع به مخالفت با حکومت ایران کردند و به قول سیاستمداران جمهوری اسلامی ایران، صدام را برای حمله به ایران تشویق کردند.
در مراحل اولیه قضیه گروگان گیری توسط عده ای که خود را "دانشجویان خط امام" می خواندند، صدها راه حل برای بیرون آمدن از این وضعیت، توسط آمریکائیان و کشورها یا افراد دیگر پیشنهاد شد و همراهان آیت الله خمینی همه آنها را با اتکا به شعارهای بی معنی و بدون ذره ای توجه به منافع مردم ایران، رد کردند و دیپلماسی کشاندن موضوع به لبه آخر را دنبال کردند بدون اینکه بفهمند لبه آخر کجاست.
راه حلی که در نهایت آیت الله خمینی پذیرفت (انعقاد اعلامیه الجزیر و آزاد کردن گروگان ها) چیزی جز نوشیدن جام زهر نبود و جمهوری اسلامی از هراس اینکه دولت جدید آمریکا (دولت رونالد ریگان) همانطور قول داده بود، حملات ویران کننده علیه ایران آغاز نکند، عده ای را به الجزیره فرستاد تا زیر کاغذی را امضا کنند و سپس حتی بدون اینکه این "پیمان" را به تائید مجلس برساند، مفاد آن را به اجرا گذارند.
در مورد جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰)، نیز همین الگوی طولانی و معطل کردن قضیه تا زمانی که بدترین حالت به ایران تحمیل شود ادامه یافت.
در مراحل مختلف جنگ، پیشنهادات متعددی توسط سازمان ملل متحد، جنبش عدم تعهد، سازمان های منطقه ای بین المللی، دول عرب، اتحادیه عرب، افراد متشخص بین المللی برای حل مساله و پایان دادن به خونریزی سرسام آور توسط دو کشور همسایه و مسلمان و پایان بخشیدن به یکی از خونبارترین و طولانی ترین جنگهای تاریخ بشریت مطرح شد.
علی الخصوص، پس از بیرون راندن عراقی ها از خاک ایران و بازپس‌گیری خرمشهر توسط ایران، کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی و کویت حاضر شدند که خسارات جنگ را به ایران پرداخت کنند و مخاصمات متوقف شود. ولی آیت‌الله خمینی همه آنها را رد کرد.
علت اصلی این امر، این بود که آیت‌الله خمینی و اطرافیانش فکر می کردند به زودی صدام را سرنگون خواهند کرد و سپس جنگ را به اسرائیل خواهند کشاند. آیت‌الله خمینی مرتب تکرار می کرد که راه قدس از کربلا می گذرد.
رد کردن راه حل ها و پیشنهادات موجود آنقدر ادامه یافت تا صدام حسین موفق شد به "بمب اتمی فقرا" ، یعنی سلاح های شیمیائی دست یابد.
در عرض چند ماه پیش از اوت ۱۹۸۸ که آیت الله خمینی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت و جنگ خاتمه یافت، عراقی ها دسته های بزرگی از سربازان ایرانی را به راحتی از بین بردند. سربازان ایرانی زیر حملات گسترده سلاح های شیمیائی در همه جبهه ها عقب نشینی کردند و پس از ۶ سال که نیروهای ایرانی در خاک عراق مستقر بودند، این نیروها به طرف داخل کشور عقب نشستند.
در این مرحله، حتی عراق آماده بود که دوباره بخش هائی از سرزمین ایران را به اشغال در آورد و به وضعیت اولیه جنگ برگردد ولی کشورهای دیگر جهان، عراق را از این کار باز داشتند.
در عرض چند ماه، عراق ۴۰ هزار ایرانی را اسیر گرفت (در حالیکه پیش از آن ایران همیشه تعداد بسیار بیشتری، اسیر عراقی داشت، در این مرحله، تعداد اسراء جنگ دو طرف یکسان شد). اکنون دیگر سیاست های جنگی "حملات امواج انسانی" در مقابل قدرت وحشتناک سلاح های شیمیائی رنگ باخته بود. در همین زمان، فشارهای بین المللی، مثل درگیری در خلیج فارس بین ایران و آمریکا و نیز کمک های دول غربی به عراق هم گسترش یافت. آیت‌الله خمینی که هیچگاه قصد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را نداشت، از روی ناچاری "جام زهر" را نوشید و جنگ تمام شد.
اکنون در قضیه انرژی اتمی ایران نیز شاهد روش های مشابهی هستیم: ادامه دادن قضیه به امید اینکه اتفاق بهتری رخ بدهد، خودداری از دادن جواب روشن به راه حل های پیشنهادی، این بحث که راه حل های موجود قادر به حل مساله نیست و بایستی طرف مقابل امتیازات مهمی بدهد، و بالاخره احتمالا پذیرش بدترین راه حل تحت شرایط محتوم و پذیرش شرایطی مغایر منافع ملی.


گذار به «دمکراسی» یا «جنگ داخلی»؟

شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۴ آپريل ۲۰۱۲

منوچهر صالحی

manouchehr-salehi.jpg
تا زمانی که اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» فرونپاشیده بود، دولت ایالات متحده آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی دست به‌عصا راه می‌رفت، زیرا این رژیم به‌خاطر باورهای دینی خود دارای سرشتی ضد کمونیستی بود و جزئی مهم از «کمربند سبز» محسوب می‌شد، یعنی یکی از کشورهای مسلمانی بود که با ایدئولوژی اسلامی در برابر ایدئولوژی کمونیستی اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» ایستاده بود. به‌همین دلیل نیز در دوران جنگ ایران و عراق، آمریکا و متحدینش خواستار سقوط رژیم اسلامی نبودند، زیرا از به‌قدرت رسیدن نیروهائی که هوادار «سوسیالیسم» روسی بودند، می‌ترسیدند. هم‌چنین در آن دوران آقای هنری کیسینجر اعلان کرد که این جنگ نباید برنده‌ای داشته باشد[1] و دیدیم که در نتیجه‌ی کمک‌های نظامی آمپریالیسم آمریکا و متحدینش به رژیم‌های ایران و عراق چنین نیز شد و آیت‌الله خمینی پس از هشت سال جنگ بی‌حاصل سرانجام «جام زهر» آتش‌بس را نوشید.

اما پس از آن‌که ایالات متحده آمریکا به یگانه ابرقدرت جهان بدل گشت و لااقل پس از ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد «غرب» به ماهیت ضداسرائیلی رژیم ایران بهتر پی برد، زیرا احمدی‌نژاد کار خود را با نفی «هولوکاست» و خواست نابودی «دولت جعلی» اسرائیل آغاز کرد. از آن پس ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، و حتی اتحادیه اروپا خواهان دگرگونی نظام کنونی ایران گشتند، زیرا بر این باورند که جمهوری اسلامی بنا بر باورهای ایدئولوژیک خود منافع «مشروع» و «نامشروع» آن‌ها در خاورمیانه را تهدید می‌کند. به‌همین دلیل نیز این کشورها برای ناتوان ساختن رژیم ایران از امکان‌ها و اهرم‌های گوناگونی بهره می‌گیرند.

با روی کار آمدن باراک اوباما، «غرب» برای از پا درآوردن رژیم ایران به دامنه تحریم‌های سیاسی، اقتصادی، نفتی و حتی سیستم مالی و پولی خود به شدت افزود. محاصره اقتصادی کنونی ایران در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است و فقط در دوران جنگ‌های جهانی یکم و دوم کشورهای متخاصم از چنین تحریم‌هائی به‌مثابه ابزارهای جنگی ضد یک‌دیگر استفاده کرده‌اند.

هم‌چنین ایالات متحده آمریکا با داشتن پایگاه‌های نظامی در کشورهای همسایه‌ی ایران هم‌چون پاکستان (3 پایگاه)، افغانستان (4)، عراق (5)، کویت (10)، عربستان سعودی (1)، قطر (1)، امارات متحده عربی (1) و بحرین (3) می‌کوشد به ابعاد فشار نظامی خود به ایران بی‌افزاید.[2] استقرار سپر دفاع موشکی در ترکیه نیز در خدمت چنین هدفی قرار دارد. فراتر از آن، «غرب» با فروختن و بخشیدن مدرن‌ترین سلاح‌های جنگی به اسرائیل حمله نیروی هوائی و دریائی این کشور به صنایع و نیروگاه‌های هسته‌ای ایران را ممکن و محتمل ساخته است.

بنا بر اسناد و مدارکی که در «غرب» انتشار یافته‌اند، پس از رخداد 11 سپتامبر 2001 با کمک‌های مالی و نظامی آمریکا، اتحادیه اروپا، اسرائیل و عربستان سعودی گروه‌ها و سازمان‌های تازه‌ای هم‌چون «پژاک» در کردستان، «جندالله» در بلوچستان و «الاحواز» در خوزستان به ناگهان از زیر بته سبز شدند تا در این مناطق جنگ داخلی را آغاز کنند. در کنار آن، بنا بر تازه‌ترین نوشته سیمور هرش، بخشی از اعضاء «سازمان مجاهدین خلق» از 2005 تا آغاز ریاست جمهوری اوباما در صحرای نوادا توسط کارشناسان آمریکائی تعلیمات خرابکاری دیده‌اند و همین افراد در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، در خرابکاری در تأسیسات نظامی و هم‌چنین انفجار لوله‌های نفت به کشورهای همسایه ایران دست داشته‌اند.[3]

با آن که دولت اسرائیل خود دارای بیش از 200 کلاهک اتمی و مدرن‌ترین و مجهزترین ارتش و به تهدیدی خطرناک برای همسایگان خود بدل گشته است، با آغاز سال نو میلادی بارها اعلان کرد برای جلوگیری از «هولوکاست» دیگری در اقدامی «پیش‌گیرانه» تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران خواهد کرد. باراک اوباما نیز در آخرین سخن‌رانی خود در «آپیک» که بزرگ‌ترین لابی یهودان آمریکاست، حق اسرائیل در بمباران «پیش‌گیرانه» تأسیسات هسته‌ای ایران را پذیرفت و گفت در رابطه با نابودی صنایع هسته‌ای ایران بلوف نمی‌زند و از دولت‌مردان ایران خواست «تسلیم شوید و یا بمبارانتان خواهیم کرد»،[4] با این حال مدعی شد که این مشکل را هنوز می‌توان از طریق مذاکره حل کرد. او در عین حال به رهبران ایران هشدار داد که مذاکرات استانبول آخرین فرصت برای حل «صلح‌آمیز» این مشکل است. به این ترتیب «غرب» که هزاره سوم را با سیاست جنگ‌افروزانه خود آغاز کرد، اینک می‌خواهد مشکل ایران را نیز هم‌چون بغرنج‌های افغانستان، عراق، لیبی و سوریه با جنگ دیگری «حل و فصل» کند!!

در رابطه با حمله احتمالی اسرائیل و آمریکا به ایران، در چند ماه گذشته دولت آمریکا دو ناو هواپیمابر خود را در خلیج فارس مستقر ساخت و ناو هواپیمابر سومی نیز هم اینک به‌سوی خلیج فارس در حرکت است. در کنار آمریکا، دولت‌های انگلیس و فرانسه نیز با اعزام نیروهای دریائی خود به خلیج فارس از نیروی نظامی کافی برای حمله احتمالی به ایران، اشغال تمامی و یا بخشی از میهن ما و جلوگیری از مسدود شدن تنگه هرمز برخوردارند.

با آن که سازمان‌های امنیتی آمریکا بارها اعلان کرده‌اند ایران پروژه ساخت بمب اتمی خود را در دوران ریاست جمهوری خاتمی به کنار نهاد و از آن زمان هیچ علائمی مبتنی بر تولید بمب اتم در ایران یافت نشده است، و آیت‌الله خامنه‌ای در چندین فتوای حکومتی ساخت بمب اتمی را مخالف مبانی اسلام دانست، با این حال اسرائیل و آمریکا هم‌چنان بر طبل جنگ می‌کوبند و می‌کوشند افکار عمومی جهان را برای حمله احتمالی خود به ایران آماده سازند.

آمریکا و متحدینش برای آن که رژیم ایران را در برابر خواست‌های خود به‌زانو درآورند، در چند ماه اخیر به دامنه تحریم‌های اقتصادی و مالی خود علیه ایران بسیار افزودند و آخرین تیری که در این زمینه در ترکش داشتند، یعنی تحریم خرید نفت و گاز ایران را نیز پرتاب کردند که در نتیجه‌ی آن اقتصاد ایران دچار رکودی جدی شده، بیکاری افزایش یافته است و مردم ایران هم‌چون مردم عراق نیز به زودی با کمبود مواد غذائی و داروئی روبه‌رو خواهند شد و هزاران و بلکه میلیون‌ها تن می‌توانند در نتیجه ادامه درازمدت این تحریم‌های ویرانگر جان خود را از دست دهند.

با تجربه‌ای که «غرب» در افغانستان و عراق به‌دست آورد، به‌خاطر وسعت و جمعیت ایران و هم‌چنین توان نظامی ارتش ایران که با شیوه‌های جنگ نامتقارن به‌خوبی آشناست، احتمال حمله نظامی «غرب» به ایران با هدف اشغال تمامی میهن ما بسیار اندک است. حمله به نهادهای هسته‌ای ایران نیز موجب سقوط رژیم ولائی نخواهد شد، بلکه این حادثه سبب خواهد گشت تا مردم به حکومت استبدادی دینی نزدیک‌تر شوند. به‌همین دلیل نیز «غرب» با تکیه بر تجربه لیبی و اینک سوریه می‌پندارد با راه انداختن جنگ داخلی در ایران می‌تواند به هدف‌های نهائی خود دست یابد. برای «غرب» جنگ داخلی، یعنی ایرانیان را به ‌جان هم انداختن، ارزان‌ترین پروژه تغییر رژیم است. همان‌گونه که در لیبی دیدیم، «غرب» توانست با مسدود ساختن حساب‌های بانکی دولت لیبی در بانک‌های خود، با آن پول‌ها «ارتش آزادی‌بخش» لیبی را مجهز به سلاح‌های خود کند و با ویران ساختن زیرساخت‌های لیبی، آن کشور را برای چندین دهه به‌خود وابسته سازد.

هم‌چنین کارشناسان اسرائیل و ایالات متحده آمریکا چند سالی‌ است که بر روی پروژه جنگ داخلی در ایران کار می‌کنند. برای نمونه نقشه تقسیم کشورهای خاورمیانه و از آن جمله ایران به چند کشور کوچک‌تر در یکی از کمیسیون‌های سنای آمریکا به بحث گذاشته شد.[5] چند سال پیش نیز برخی از سناتورهای هوادار اسرائیل سازمان‌های وابسته به اقوام ایران، یعنی بیش‌تر سازمان‌هائی که با کمک اسرائیل و سیا به‌وجود آمدند را به کنگره آمریکا دعوت کردند. پس از آن با پول و امکانات آمریکا و اسرائیل برای تحقق پروژه تجزیه ایران چندین «سازمان» و «گروه» سیاسی که مدعی‌ نمایندگی منافع و خواست‌های برخی از اقوام و «ملیت‌های» مختلف ایرانند، در کشورهای همسایه ایران به‌وجود آمدند و به جنگ مسلحانه با نیروهای مرزی ایران پرداختند. اما این تلاش‌ها بی‌نتیجه ماند، زیرا مردم ایران با تجربه از انقلاب ایران، رخدادهای افغانستان و حوادث عراق دم به این تله‌ها ندادند و به آبی بدل نشدند که اعضاء سازمان‌های وابسته به «غرب» که همگی دارای ساختاری ضد دمکراتیک‌اند، بتوانند در آن چون ماهی شنا کنند.

پس به‌روشنی می‌توان دریافت که هدف «غرب» و به ویژه اسرائیل سرنگونی رژیم کنونی ایران است. آن‌ها برای تحقق این هدف به «اپوزیسیونی» نیازمندند که بتواند پروژه دلخواه‌شان‌ را در ایران پیاده کند. اما اپوزیسیون ایران پیکره یک‌پارچه‌ای نیست. در درون این اپوزیسیون هم نیروهای آزادی‌خواه و دمکرات و هم نیروهای ضددمکرات وجود دارند. نگاهی به پیکره اپوزیسیون انیران‌نشین نشان می‌دهد که نیرومندترین سازمان اپوزیسیون ایران را «مجاهدین خلق» تشکیل می‌دهد که دارای ساختاری ضددمکراتیک و متکی بر ایدئولوژی دینی استبدادی است. اما همین سازمان نیز که چهره ضد دمکراتیک خود را در دورانی که «شورای ملی مقاومت» تازه تأسیس شده بود، نمایاند و از دیگر سازمان‌های اپوزیسیونی که به آن «شورا» پیوسته بودند، خواست یا هژمونی این سازمان را بپذیرند و یا به ‌دنبال کار خود روند، با آن که اینک به‌طور کامل در اختیار نهادهای امنیتی «غرب» قرار دارد و از همه گونه کمک‌های مالی و سیاسی آن‌ها بهره‌مند است، مدعی است برای تحقق «دمکراسی» در ایران مبارزه می‌کند. هم‌چنین سازمان‌های مختلف سلطنت‌طلب که خواهان بازگشت سلطنت پهلوی به ایرانند که شاه فرار‌یش با کودتای 28 مرداد به قدرت بازگشت و از آن پس برخلاف قانون اساسی مشروطه حکومت و سلطنت را در هم آمیخت و با گسترش استبداد و اختناق در درون «ژاندارم منطقه» شد تا بهتر بتواند از منافع نامشروع «غرب» به رهبری ایالات متحده پشتیبانی کند، اینک به مردم ایران وعده می‌دهند در صورت بازگشت به قدرت سیاسی رفتاری دمکراتیک خواهند داشت. اما رضا پهلوی در تازه‌ترین مصاحبه خود با «رادیو اسرائیل» از آن دولت ‌خواست به‌جای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، به «تجهیز ارتشی از خود مردم ایران»[6] بپردازد. به‌عبارت دیگر، او می‌خواهد با بهره‌گیری از «گزینه نظامی»، یعنی «جنگ داخلی» با ارتشی که توسط اسرائیل و «غرب» تجهیز شده است، رژیم ولایت فقیه را از پا درآورد. هم‌چنین هواداری رضا پهلوی از پروژه فدرالیسم و لاس زدن با سازمان‌های قومی نیز به پروژه «جنگ داخلی» در ایران ربط دارد، زیرا «حزب دمکرات کردستان»، یعنی حزبی که خود را ایرانی نمی‌داند و آن بخش از «کومله» که در پی هم‌کاری با «غرب» است، بارها آمادگی خود را برای شرکت در جنگ داخلی ایران اعلان کرده‌اند. به‌این ترتیب می‌توان «مجاهدین خلق»، «سلطنت‌طلبان»، «احزاب کرد» و دیگر سازمان‌های قومی را که در چند سال اخیر با برخورداری از امکانات «غرب» در خارج از کشور به‌وجود آمده‌اند، نیروهائی دانست که می‌توانند در تحقق پروژه «جنگ داخلی» با هدف سرنگونی رژیم اسلامی به «غرب» یاری رسانند، آن‌هم به‌ شرطی که «غرب» حاضر باشد پس از دگرگونی نظام سیاسی ایران بخشی و یا تمامی خواست‌های آن‌ها را برآورده سازد. اما از آن‌جا که خواست‌های این نیروها بسیار متفاوتند، بنابراین نیاز به جبهه‌ای است که بتواند با تصویب برنامه مشترکی زمینه را برای هم‌کاری آن‌ها هموار سازد.

اما «مجاهدین خلق» نیروئی تمامیت‌خواه‌ است و حاضر به‌تقسیم قدرت با دیگر نیروهای سیاسی نیست. هم‌چنین سلطنت‌طلبان چون می‌پندارند مردم ایران گویا حسرت دوران «سلطنت پهلوی» را می‌خورند و آن گذشته را بر وضعیت کنونی ترجیح می‌دهند، حاضر به هم‌کاری با «مجاهدین» نیستند. فراتر از آن، اسرائیل و آمریکا می‌دانند که این هر دو گروه در میان مردم ایران و به‌ویژه جوانان پائین‌تر از 30 سال که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، بدنامند. پس برای آن که بتوان جبهه‌ای را به‌وجود آورد که نیروهای بدنام بتوانند ستون فقرات ائتلاف سیاسی دلخواه امپریالیسم را تشکیل دهند و در زیر یک چتر و ستاد فرماندهی مشترک «جنگ داخلی» علیه رژیم ایران را آغاز کنند، به نیروهائی نیاز است که «خوشنامند» و باید نقش «محلل» یا «واسطه» را بازی کنند. بخشی از «دمکرات»‌های ایران با شرکت در کنفرانس‌های لندن، پاریس، کلن، استکهلم و واشنگتن می‌پندارد با برخورداری از پشتیبانی مالی و سیاسی و رسانه‌ای غرب می‌تواند موجب تحول دمکراتیک در ایران گردد، اما نقش واقعی آنان ایجاد فضای مناسب برای آغاز هم‌کاری «مجاهدین خلق»، «سلطنت‌طلبان» و گروه‌های قومی است. به‌عبارت دیگر، با پادرمیانی این واسطه‌های به‌ظاهر خوشنام «ازدواج سیاسی» شاهزاده رضا پهلوی با خانم مریم عضدانلو می‌تواند تحقق یابد.[7]

در کنار این تلاش‌ها، برنامه‌ریزان «غرب» کوشیدند در حوزه سیاسی نیز نیروهای مخالف رژیم اسلامی را با خود هم‌راه سازند. در حال حاضر تقریبأ تمامی سازمان‌های سیاسی ایران که دارای سرشتی ضددمکراتیک‌اند، در خدمت «غرب» قرار دارند و بخشی از آنان در رابطه با منافع این کشورها در ایران به خرابکاری و ترور مشغولند. در کنار آن دولت‌های «غرب» با ایجاد پروژه‌های دانشگاهی مختلف هم‌چون پروژه‌های «دمکراسی برای ایران» می‌کوشند بخش دیگری از نیروهای آکادمیک ایران را که خواهان تحقق ایرانی دمکرات و سکولارند، با سیاست ضدایرانی خود هم‌راه سازند. برگزاری کنفرانس‌های مختلف در لندن، پاریس، کلن، استکهلم و اینک در واشنگتن نشان می‌دهد که در این حوزه نیز به‌موفقیت‌های کوچکی دست یافته‌اند.

با این حال برگزاری کنفرانس واشنگتن در روزهای 7 و 8 آوریل آشکار ساخت برنامه‌ای که توسط چند «دلال سیاسی» برای بخشی از اپوزیسیون انیران‌نشین تدارک دیده شده بود، با شکستی سخت روبه‌رو شد. در این نوشته دلائل این شکست موشکافی شده است:

یکم آن که یک تیم هفت نفره گویا از 70 تن برای شرکت در این کنفرانس دعوت کرده بود، اما به روایتی فقط 20 تن[8] از دعوت شدگان در این کنفرانس شرکت کردند. عکس‌ها و فیلم‌هائی که از این کنفرانس پخش شده‌اند، نشان می‌دهند که بیش‌تر صندلی‌های سالن کنفرانس خالی بودند. با این حال خبرنگار «صدای آمریکا» در 5گزارش‌ خود مدعی شد که در آن کنفرانس 70 تن حضور داشته‌اند. به‌عبارت دیگر، خبرنگار این برنامه درباره تعداد شرکت‌کنندگان این کنفرانس به مردم دروغ گفت.

دو دیگر آن که برخی از اعضاء سازمان‌های «چریک‌های فدائیان خلق- اکثریت»، «اتحاد فدائیان خلق»، و «جمهوری‌خواهان دمکرات و لائیک» که در گذشته به‌صورت فردی در کنفرانس‌های مشابه‌ای شرکت کرده و این بار نیز به این کنفرانس دعوت شده بودند، گویا بنا بر تصمیم‌های تشکیلاتی از شرکت در کنفرانس واشنگتن خودداری کردند، زیرا در نقدهائی که در رابطه با شرکت اعضاء این سازمان‌ها در کنفرانس‌های پیشین نوشته شدند، نشان داده شد افرادی که عضو یک سازمان سیاسی هستند و در یک‌چنین نشست‌هائی به صورت فردی شرکت می‌کنند، نمی‌توانند هویت سازمانی خود را انکار کنند، زیرا وابستگی به یک سازمان سیاسی پیراهن نیست که بتوان آن را از تن درآورد و در هر محفلی و کنفرانسی پیراهن مناسب دیگری را به تن کرد. «دلالان سیاسی» نیز با تکیه به‌این واقعیت، شرکت اعضاء سازمان‌های «چپ» و «جمهوری‌خواه» را به‌حساب همکاری آن سازمان‌ها با سلطنت‌طلبان و کسانی نهادند که سیاست را به کالای سیاسی بدل ساخته‌اند و به‌سود اسرائیل و ایالات متحده آمریکا در میان اپوزیسیون انیران‌نشین لابی‌گری می‌کنند.

سه دیگر آن که هیئت برگزارکننده کنفرانس واشنگتن گفته بود هزینه این سمینار توسط ایرانیان «خیرخواه» و کسانی که به کنفرانس دعوت شده‌اند، تأمین خواهد شد. اما سخنگوی هیئت برگزارکننده در مصاحبه با برنامه افق «صدای آمریکا» گفت با بودجه‌ای که در اختیار داشتند، نمی‌توانستند با بیش از 60 تن کنفرانس را تشکیل دهند. «ایرانیان خیرخواه» نیز چون پدیده‌ای مه‌آلود و ناشناخته است، نمی‌تواند بر وابستگی مالی برگزارکنندگان این کنفرانس به برخی از لابی‌های مخالف رژیم جمهوری اسلامی سرپوش نهد. از سوی دیگر آقای شهریار آهی که نماینده رضا پهلوی در این گونه کنفرانس‌هاست، شاهزاده‌ای را نمایندگی می‌کند که در تازه‌ترین موضع‌گیری‌هایش «از اسرائیل خواست تا "منابع مالی، تکنولوژیکی و منابع دیگری" را در اختیار مخالفان رژیم ایران قرار دهند!!»[9]

چهار دیگر آن که چون برخی از شرکت‌کنندگان در کنفرانس واشنگتن به نارسیسم، یعنی خودشیفتگی بیمارگونه و آلوده به نخوتی فزاینده دچارند، پس می‌پندارند هر کاری که می‌کنند، باید کاری باشد کارستان. به همین دلیل برخی از این خانم‌ها و آقایان خود را «استراتژیست‌های» اپوزیسیون برون‌مرزی رژیم جمهوری اسلامی[10] نامیدند که پس از 30 سال به این در و آن در زدن و از این ریسمان به آن ریسمان آویزان شدن، با آن که نتوانسته‌اند یک کنفرانس 70 نفره را سازمان‌دهی کنند، اما مدعی‌اند که گویا در کنفرانس واشنگتن توانسته‌اند اسم رمزی را بیابند که می‌تواند موجب شکستن «طلسم» جمهوری اسلامی و فروپاشی آن رژیم ضد مردمی و واپس‌گرا در ایران گردد. به‌عبارت دیگر، این خانم‌ها و آقایان می‌کوشند به ما بباورانند که هرگاه از سیاست و کارکردهای آن‌ها پیروی کنیم، از «در باغ سبز» فاصله چندانی نخواهیم داشت.

پنج دیگر آن که در این کنفرانس چند پروژه مورد بررسی قرار گرفتند که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از برگزاری «انتخابات دیجیتالی» برای ایرانیان برون‌مرز با هدف تعیین نمایندگان سیاسی خود که گویا باید ««کنگره ملی در تبعید» را تشکیل دهند. در گام بعدی این «کنگره» باید «دولت موقت در تبعید» را برگزیند تا چنین «دولتی» بتواند با برخورداری از «مشروعیت دیجیتالی» خود را نماینده واقعی مردم ایران بنامد و در محافل بین‌المللی موی دماغ رژیم ولایت فقیه گردد. به‌عبارت دیگر، برخی از همین نارسیست‌ها خود را از هم اکنون آماده اشغال کرسی‌های «کنگره ملی در تبعید» و وزارت‌خانه‌های «دولت موقت در تبعید» کرده‌اند. گویا در کنفرانس اولاف پالمه در استکهلم یکی از همین نارسیست‌ها از زبان چند تن دیگر نامزدی خود را برای اشغال مقام «ریاست‌ جمهوری دولت موقت در تبعید» اعلان کرد!

شش دیگر آن که در این کنفرانس در مورد تحقق «انتخابات آزاد»، «اتحاد نیروهای جمهوری‌خواه» و پیش‌برد «پروژه اصلاحات» در ایران نیز طرح‌هائی ارائه شدند، اما از آن‌جا که تعداد «استراتژیست‌های!!» شرکت‌کننده در این سمینار اندک بود، گویا قرار شد در آینده با برگزاری کنفرانس‌های دیگری و بسیج «نخبگان!!» بیش‌تری این پروژه‌ها پی‌گیری شوند.

در هر حال، ادامه و یا تعطیل این گونه کنفرانس‌ها منوط به دستاورد مذاکراتی است که اینک در شهر استانبول میان نمایندگان ایران و کشورهای 1+5 آغاز شده است، زیرا برخلاف دولت اسرائیل که خواهان تعطیلی کامل نهادهای علمی و صنعتی هسته‌ای در ایران است، هدف غرب در کوتاه‌زمان مهار صنایع هسته‌ای و جلوگیری از تولید بمب اتمی توسط حکومت ایران است تا توازن قوای نظامی در خاورمیانه به زیان اسرائیل دگرگون نشود. از سوی دیگر «غرب» می‌داند که ایران به‌خاطر داشتن منابع غنی نفت و گاز و موقعیت ژئوپلتیک ویژه خود یکی از بازی‌گران مهم در سیاست خاورمیانه است و چنین دولتی را نمی‌توان در درازمدت با تحریم و تهدید به‌جنگ در منطقه منزوی کرد. حتی میلیتاریزه کردن خاورمیانه[11] که از سوی آمریکا دنبال می‌شود نیز گره‌ای از این مشکل باز نخواهد کرد.

سخنان خامنه‌ای در دیدار با اعضاء جدید «شورای مصلحت نظام» مبنی بر این که آن شورا «خرد جمعی» نظام را برمی‌تاباند و یگانه نهادی است که می‌تواند «بن بست»‌های نظام را از میان بردارد،[12] آشکار می‌سازد که رژیم اسلامی در پی یافتن راه حلی برای بیرون آمدن از بن‌بست پروژه اتمی خویش است. هم‌چنین بنا بر نوشته‌های رسانه‌های غرب گویا کشورهای 1+5 نیز در پی یافتن راه حلی هستند و با غنی‌سازی اورانیوم به غلظت 5 درصد مخالفت نخواهند کرد، به شرط آن که ایران تولید اورانیوم 20 درصد خود را متوقف سازد و 100 کیلو اورانیویوم غنی شده موجود با این غلظت را از ایران به کشور دیگری انتقال دهد. یافتن یک راه‌حل به سود هر دو طرف است، زیرا بنا بر بررسی کارشناسان غرب، حتی اگر عربستان و دیگر کشورهای نفت‌خیز بتوانند با بالا بردن تولید نفت خود تحریم نفت ایران را جبران کنند، باز این تحریم سبب بالارفتن قیمت نفت در جهان خواهد شد و هزینه‌ای بین 600 تا 1000 میلیارد دلار را به اقتصاد جهان تحمیل خواهد. چنین تحولی موجب رکود اقتصاد جهان و بالا رفتن درصد بیکاری در سراسر جهان خواهد شد. هم‌چنین تحقق تحریم‌ها، موجب بحران اقتصادی و فقر شدید در ایران خواهد گشت. بنابراین، با توجه به انتخابات در ماه مه در فرانسه و در ماه نوامبر در آمریکا، بمباران ایران فقط از سوی حکومت دست راستی اسرائیل محتمل است.

به‌این ترتیب اپوزیسیون میهن‌پرست ایران، یعنی نیروهائی که منافع مردم را بر منافع زودگذر گروهی و فردی خود ترجیح می‌دهند و خواهان بهروزی مردم بلازده ایرانند، باید در چند جبهه بجنگند. ما از یک‌سو باید از چهره ریاکار و استبدادی رژیم کنونی پرده برداریم که به‌نام دین فقر و تن‌فروشی زنان و دختران را در سراسر کشور گسترش داده و با تصویب قانون صیغه در پی سرپوش نهادن شرعی بر فحشائی همه‌جا گیراست. رژیمی که با سپردن مهم‌ترین نهادهای اقتصاد ملی به سپاه پاسداران تولید و مصرف ملی را وابسته به نیازهای جنگی سپاه نموده است. رژیمی که برای پیش‌برد پروژه هسته‌ای خود هزینه سرسام‌آوری را بر دوش مردم بلازده ایران نهاده است، هزینه‌ای که هرگاه در بخش آموزش و پرورش و تولید سرمایه‌گذاری می‌شد، می‌توانست موجب رشد اقتصادی و بهبودی زندگی مردم گردد. از سوی دیگر اپوزیسیون واقعی ایران که کلید زندگی‌ا‌ش در دست لابی‌های «غرب» و اسرائیل نیست و بلکه بر سر پای خود ایستاده‌ و به امکانات مالی، نظامی و رسانه‌ای «غرب» چشم ندوخته‌ است و به‌خاطر اختناق حاکم در ایران در وضعیت کنونی نمی‌تواند به‌فعالیت‌های چشم‌گیر و جنجال‌آفرین دست زند، باید با جنجال‌آفرینی اپوزیسیون خودفروش و وابسته مبارزه و سیاست‌های ایران بر باد ده این افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها را افشاء کند که برای دستیابی به قدرت سیاسی حتی در پی راه انداختن جنگ داخلی در ایرانند.

اپوزیسیون میهن‌پرست ایران از آن‌جا که در ارتباط با اقشار و طبقات اجتماعی قرار دارد و خواست‌ها و منافع آن‌ها را بازتاب می‌دهد، از آینده بیمی ندارد، زیرا می‌داند کم‌ترین دگرگونی در توازن طبقاتی کنونی به‌زیان هیئت حاکمه متکی بر ولایت فقیه تمام خواهد شد و مبارزه واقعی طبقاتی که اینک هم‌چون آتشی در زیر خاکستر اختناق حکومت جبار کنونی پنهان است، شعله‌ور خواهد شد و این رژیم را خواهد سوزاند. سازمان‌ها و سیاستمدارانی که منافع ملی ایران را قربانی منافع تنگ‌نظرانه گروهی و فردی خود نموده‌اند و از این زاویه با رژیم کنونی مبارزه می‌کنند، نقشی در آینده ایران نخواهند داشت.

14 آوریل 2011

msalehi@t-online.de

www.manouchehr-salehi.de



پانوشت‌ها:

4



[1] هنری گیسنجر در نشریه «تایمز» (1 دسامبر 1987) در رابطه با جنگ ایران و عراق گفت «حیف که هر دو کشور نمی‌توانند بازنده شوند.»

[2] http://de.wikipedia.org/wiki/Liste_der_Milit%C3%A4rbasen_der_Vereinigten_Staaten_im_Ausland#Afghanistan

[3] بنگرید به مصاحبه با سیمور هرش در تارنمای «Democracy now»

http://www.democracynow.org/2012/4/10/training_terrorists_in_nevada_seymour_hersh

و هم‌چنین مقاله او را در تارنمای «The New Yorker» بخوانید

http://www.newyorker.com/online/blogs/newsdesk/2012/04/mek.html

و ترجمه همان مقاله سیمور هرش با عنوان «مردان ما در ایران؟» که در تارنمای «راه کارگر» انتشار یافته است.

http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1069&Id=92&pgn=

[4] http://www.atimes.com/atimes/Middle_East/ND11Ak02.html

[5] در این رابطه بنگرید به نوشته آقای مهدی داریوش ناظم‌رویا در تارنمای زیر. در آن‌ نوشته نقشه تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک‌تر چاپ شده است:

http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=3882

[6] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012

http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html

[7] اصطلاح «عروسی سیاسی» میان «سلطنت‌طلبان» و «مجاهدین خلق» را برای نخستین بار از مهدی خانبابا تهرانی شنیدم

[8] بنگرید به نوشته آقای بهروز سورن با عنوان «صندلی‌های خالی کنفرانس واشنگتن» در تارنمای«گزارشگران»:

http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=17035&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=a59ba00e713127c37bb194c0a3bf030c

[9] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012

http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html

[10] بنگرید به برنامه افق «صدای آمریکا»، پنج‌شنبه 5 آوریل 2012 و سخنان خنده‌آور آقای حسن شریعتمداری در این باره

http://www.voanews.com/persian/programs/tv/113209144.html

[11] در حال حاضر دو کشور عربستان سعودی و اسرائیل تقریبأ 10 در صد بودجه خود را به ارتش اختصاص داده‌اند، در حالی که این رقم در ایالات متحده 3/4 درصد است. بودجه دفاعی عربستان در سال گذشته 38 میلیارد دلار و اسرائیل 10 میلیارد دلار بوده است. هم‌چنین اسرائیل سالانه تقریبأ 2 میلیارد دلار کمک نظامی بلاعوض از ایالات متحده آمریکا دریافت می‌کند و در رابطه با خرید 6 زیردریائی از سری دولفین Dolphin از آلمان که قادر به حمل کلاهک‌های اتمی‌اند، دولت آلمان نزدیک به 1 میلیارد یورو به اسرائیل کمک نظامی بلاعوض پرداخت کرده است. در این رابطه بنگرید به

http://de.wikipedia.org/wiki/Israelische_Streitkräfte

[12] بنگرید به تارنمای شخصی آیت‌الله خامنه‌ای:

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=9325