نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ مهر ۲۸, سه‌شنبه

متن کامل نامه آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری: «با آب دیگری وضو بسازید»
ایرج مصداقی

چهار سال قبل نامه‌ی آیت‌الله گلزاده غفوری به آیت‌الله منتظری را با عنوان «با آب دیگری وضو بسازید» منتشر کردم.
آن موقع به صفحه‌ی دوم نامه‌ی ایشان دسترسی نداشتم. در ششمین سالگرد درگذشت این دو، به انتشار متن کامل نامه می‌پردازم. 

بسمه العلیم الخبیر
اول آذر ۱۳۶۳ شمسی
السلام علی عباد الله الصالحین
جناب آقای منتظری
«اذکر مع کل لذه زوالها و مع کل نعمه انتقالها»

این نامه از کسی به شما نوشته شده که حدود چهل و دو سال قبل با شما آشنا شد و این آشنایی از دیدار در مدرسه فیضیه قم - در حجره فوقانی جنوب شرقی مدرسه شروع شد که با مرحوم مطهری بودیم. سال‌ها همچنان گذشت. شما چشمتان تراخم داشت و به شما سفارش می­شد که وضو را با آب تمیزتری از آنچه در حوض کذایی آنروز وسط مدرسه ( یا از آن جالبتر حوض مدرسه دارالشفا و نیز حوض آبریزگاه گوشه مدرسه که «بالخیر» دم درب ورودی آن می­نشست تا از کتاب و عباهای مراجعه کننده ها نگهداری کند و با آن خوش مزگیها که داشت، دل غمزده یک عده طلبه غریب و بینوا را شاد کند و با صدای مخصوصی که می­کرد ، کمی آن‌ها را بخنداند... باری)
آری ، با آب دیگری وضو بسازید.
این مطالب را همانطور که الان به خاطرم خطور کرد نوشتم، تا خود شما هم شاید فرصت کنید آنروزها را کاملاً به خاطر آورید.
البته آنروز شما آقای منتظری امروز نبودید، بلکه آشیخ حسینعلی بودید و نجف­آبادی، همانند آشیخ اسد‌الله ( که نمی‌دانم الان کجا هستند) و دیگران که با آن شلوار سیاه و گیوه کذایی این جا و آنجا به سرعت حرکت می­کردید و درس می‌دادید و درس می­خواندید و ...
امروز هم اینطور است که می­بینید. سخنان شما شنیده شده و در سطح مملکت پخش می­شود. دیدارها و ملاقات‌ها دارید و به اصطلاح رهنمودهای نقل مجالس می­شود، که در هر 2 حال در آزمایش بوده و هستید.
«کذالک نبلوکم بالشر و الخیر فتنته و الینا ترجعون »
اینک به گوشه ای از یادآوری های این آشنا و دوست سابق و ناصح امین توجه کنید.
 علی گل­زاده غفوری
آیت‌الله منتظری چگونه عزیز مردم شد؟

۲۹ آذرماه ۱۳۸۸ آیت‌الله منتظری چشم از جهان فرو بست و ۱۱ دیماه همان‌سال آیت‌الله گلزاده‌ی غفوری نیز به میهمانی خاک رفت.
برای خیلی‌های هنوز جای سؤال است که آیت‌الله منتظری «امید امت و امام» چگونه از او و «نظام» فاصله گرفت و مورد غضب واقع شد.
او که آن‌ همه جنایت در سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۶۰ را به چشم دیده و سکوت کرده بود چه شد که در ۱۷ مهرماه ۱۳۶۵ نامه‌ی معروف خود به خمینی را نوشت و به صراحت خطاب به او گفت: «جنایات اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم.»
او که چشم بر اعدام‌های گسترده‌ی سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ بسته بود چه شد که در سال ۶۷ بر خمینی خروشید و رو در روی فرمان او برای قتل‌عام زندانیان سیاسی ایستاد و بعدها اسناد آن‌‌چه را که در آن روزها گذشته بود برملا ساخت. 
چه شد به گفته‌‌های «ناصحینی» که او را به سکوت می‌خواندند گوش نکرد و ایستاد و ایستاد و ایستاد و گفت و گفت و گفت. 
برای پاسخ به این دسته سؤالات بایستی بگویم: 
سال ۶۳، سالی تعیین کننده برای آیت‌الله منتظری و آینده‌ی ایشان بود. برای اولین بار نمایندگان مستقیم او با جنایات هولناکی که در زندان‌های جمهوری اسلامی صورت می‌گرفت از نزدیک آشنا شدند و روشنگری زندانیانی که با نماینده‌ی آیت‌الله منتظری در زندان قزلحصار دیدار داشتند و انتقال گفته‌ها و نوشته‌ها و دیده‌ها به آیت‌الله منتظری، زمینه‌‌ساز تحولی شگرف در ایشان شد. (۱) اما اگر نبود هشدارهای امثال زنده‌یاد آیت‌الله گلزاده‌ی غفوری که مصادف بود با ایام مذکور، قطعاً این تلاش‌ها آنطور که باید و شاید به بار نمی‌نشست. 
در این یادداشت نکاتی چند از نامه‌ی کوتاه و موجز آیت‌الله گلزاده غفوری به آیت‌الله منتظری و فراخوندن او به جدا کردن راهش از خمینی را مورد بررسی قرار می‌دهم. 
نامه آیت‌الله گلزاده‌ی غفوری که من او را «آقا» می خوانم‌ با «بسمه العلیم الخبیر» (به نام دانای مطلق و واقف) شروع می‌شود. «آقا» با نکته سنجی که از ایشان انتظار می‌رفت و با شناختی که از آیت‌الله منتظری داشت صفات فوق را در مورد خداوند مورد استفاده قرار می‌دهد تا به آیت‌الله منتظری در همان ابتدای کار یادآور شود که اوست «دانای مطلق و واقف به امور».
و سپس بدون آن‌که القاب عجیب و غریب و غیرواقعی مرسوم دنیای آخوندی را ردیف کند مخاطب نامه را «جناب آقای منتظری» می‌خواند. (۲)
و بلافاصله سر اصل مطلب رفته و با ذکر سخن علی‌ابن‌ابوطالب «اذکر مع کل لذه زوالها و مع کل نعمه انتقالها» به او گوش زد می‌کند که «هرگاه در لذت باشی، به یاد بیاور روزی زایل می‌شود، و اگر در هر نعمتی هستی، به خاطر داشته باش که روزی سلب خواهد شد.» 
و سپس گذشته‌ی آیت‌الله منتظری را به یاد او می‌آورد. روزهایی که با چشمانی تراخم گرفته از حوضی کثیف وضو می‌ساخت و به او سفارش می‌شد وضو را با آب تمیزتری بسازد.
«آقا» با ذکر این خاطره، آیت‌الله منتظری را به گذشته می‌برد و قاطعانه به او هشدار می‌دهد که «آری با آب دیگری وضو بسازید.»
در واقع «هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این‌جاست». با توجه به شخصیت و روحیه‌ی آیت‌الله منتظری از این زیباتر و عمیق‌تر و تأثیرگزارتر نمی‌شد او را به جدا کردن راهش از خمینی و جنایاتش فرا خواند.
«آقا» با ظرافتی عجیب و خیره‌کننده «نظام» و راه و روش خمینی را همچون آب کثیف حوض کذایی وسط مدرسه‌ی فیضیه قم و مدرسه‌ی دارالشفا و حوض آبریزگاه گوشه مدرسه، آلوده می‌خواند و پرهیز از آن را واجب.
«آقا» خوش‌مزگی‌های «بالخیر» را که کتاب‌ها و عباهای مراجعه‌ کنندگان به حوزه را نگاه می‌داشت یادآور شده و هنر او را به رخ آیت‌‌ الله منتظری می‌کشد. «بالخیر» هنری نداشت الا این که «دل غمزده» یک عده طلبه «غریب و بینوا» را «شاد کند» و «کمی آن‌‌ها را بخنداند».
«آقا» بی جهت موضوع «دل غمزده» و «غریب و بینوا» را پیش نمی‌کشد.
سه سال از سرکوب گسترده‌ی پس از ۳۰ خرداد ۶۰ گذشته است. با اشاعه و بسط شیوه‌های گوناگون سرکوب، چهره‌ی ایران دیگرگون گشته و آداب و سنن ارتجاعی مذهبی، چونان پرده‌ و روپوشی سیاه، کشوری را که هنوز روزگاری چند از شادی و سرورش نگذشته بود، در اندوه و ماتمی بزرگ فرو برده است. کوچه‌ها و خیابان‌ها را سکوت و حزنی عمیق فرا گرفته. اخبار تکان‌دهنده و گاه غیرقابل تصور اعدام‌های دست‌جمعی جوانان و نوجوانان و عبور گاه و بی‌گاه کارناوال‌ جنازه‌‌ی قربانیان جنگ در شهرها، شوق زیستن و امید را در آدمی می‌کُشد. لباس‌های رنگارنگ با زور سرنیزه و چماق و تکفیر از فضای جامعه رخت بر بسته و رنگ‌ها خاموشی گزیده و تیرگی و کدورت مسلط شده است. دیگر ترانه‌ای در خیابان‌ها زمزمه نمی‌شود. نوحه‌های گوش‌خراش و شیون‌های عزاداری، چهره‌ی شهرهای میهن را در هم ‌کشیده است. اجتماع مردم تنها در آیین‌های مذهبی و عزاداری دیده می‌شود. آن هم به شکلی حزن‌انگیز و غم‌آلود، شیون‌‌کنان و بر سر زنان، در حالی که بر مرگ عزیزانشان مویه می‌کنند. ملت ایران در میهن و زادگاه خود «غریب و بینوا» گشته‌ است. 
«آقا» وقتی از «شادی» و «خنده» می‌گوید می‌داند مخاطبش کیست و چه می‌گوید. او به یکی از مسئولان نظامی نامه می‌نوشت که خون به دل مردم کرده بودند و جز اشک و آه، ارمغانی برای مردم نداشتند.
او پس از گذشت ۴۲ سال، «یاد کسی را به خیر می‌کند» که دل‌‌های «غمزده» را «شاد» می‌کرد و آن‌ها را کمی، تنها «کمی‌ می‌خنداند». 
«آقا» در ادامه، موقعیت دیروز «حضرت‌ آیت‌الله‌‌ العظمی منتظری امید امت و امام» را گوشزد می‌کند؛ دورانی که «آشیخ حسینعلی» بود و «شلوار سیاه» به تن داشت و «گیوه‌ کذایی» به پا. 
مسئولیت‌های امروز او را یادآور شده و از زبان قرآن به «آزمایش الهی»‌ اشاره می‌کند. «نبلوکم بالشر و الخیر فتنته و الینا ترجعون»( آری) «شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود و به سوى ما بازگردانيده مى‏شويد» (آیه ۳۵ سوره‌ی انبیا). 
«آقا»در این نامه از آیت‌الله منتظری می‌خواهد که سکوت خود را بشکند. به او گوشزد می‌کند که «سخنانش» شنیده می‌شود و در سطح مملکت پخش می‌شود. به دیدارها و ملاقات‌های او اشاره می‌کند و به این ترتیب بر «مسئولیت» او در قبال آن‌چه در کشور می‌گذرد پای می‌فشارد. 
«آقا» نامه را با عنوان «آشنا و دوست سابق و ناصح امین» پایان می‌دهد. او در تاریخ اول آذرماه ۱۳۶۳ آیت‌الله منتظری را شریک در جنایات خمینی می‌داند و کسی که از «حوض کثیف و آلوده‌ی نظام» وضو می‌‌سازد. به همین دلیل پرهیز می‌کند که خود را دوست دیرینه و قدیمی او بخواند و آگاهانه از عبارت «دوست سابق» استفاده می‌کند و به این ترتیب بر فاصله‌ی خود با نظام تأکید می‌کند و به آیت‌الله منتظری یادآور می‌شود که امروز با موقعیتی که او دارد و با سکوت تأییدآمیزی که پیشه کرده «دوستی»‌ای با او ندارد و هرچه بوده مربوط به گذشته است و چنانچه با «آب دیگری وضو بسازد» می‌تواند دوباره در زمره‌ی دوستان او قرار گیرد. 
پیام «آقا» ساده و در عین حال رساست. هرکس که می‌خواهد «دوست» او باشد قبل از هرچیز بایستی از «آب دیگری وضو بسازد». 
«آقا» به عنوان «ناصحی امین» و متفاوت از دیگر «ناصحینی» که آیت‌الله منتظری را احاطه کرده بودند، گفت و گفت و گفت و آیت‌الله منتظری پیغام او را به گوش جان شنید و شنید و شنید و خروشید و خروشید و خروشید و این گونه بود که از «چاه» ذلت و جنایت خمینی به درآمد و «عزیز» مردم شد. 
ص 2   نامه آیت‌الله گلزاده غفوری به آیت‌الله منتظری اول آذر ماه 1363 هجری شمسی                                 
آقای آ شیخ حسینعلی! 
1-      توجه دارید که  این تملق‌ها که در معرض آن قرار گرفته‌اید کم کم موجب فساد روحی و ایمانی شما خواهد شد چنانکه بسیاری را به این وضع فلاکت بار انداخته است و امر بر آنان مشتبه  شده است، این تملق بازی‌ها موجب شده است که بسیاری از انسان‌های با تجربه و بزرگوار که حتی از خود شما نیز به مسایل مختلف آگاهتر و متبحرترند، ولی اهل این گونه بازی‌ها نیستند، دلسرد شوند و جامعه از نعمت تجربه‌ها و اخلاصشان محروم بماند و کارها بدست یک مشت چاپلوس ناوارد بیفتد و از جهات مختلف فاجعه‌های جبران ناپذیر ببار آورد.
2-      توجه دارید که جوّ سازی‌های غلط اجتماعی و پیشداوری‌های ظالمانه و جائرانه، چه نیروهایی را کنار زده است و چه دل‌هایی را سوزانیده و چه مظالم آشکار و نامریی را ببار آورده است که هیچ مرجع رسیدگی نیز وجود ندارد و زبان حال بسیاری از انسان‌های پاک این جامعه این است که: "انّما اَشکُوا بَثّی وَ حُزنی اِلیَ الله"
3-      با آنکه متاسفانه به جهت آلودگی‌های زیاد و از جمله آلودگی‌های قضایی و ریختن خونها که در جریان این چند سال اخیر در این نظام روی داد و بازار اتهام بطرز فاجعه آمیزی داغ بود و هنوز هم متاسفانه داغ است، و لذا امید چندانی به اصلاح کلی توسط دست اندرکاران فعلی که خود را توجیه کرده و می‌کنند ندارم، اما باز بنظرم رسید با شما (آری با شما که اخلاصی در آنوقت‌ها ازتان سراغ داشتیم) به عنوان اتمام حجت گوشه‌ای از مطالبی را که بنظرم می‌رسد و از مسایل مربوط به امور مسلمین است و از اهمّ آنها ، با توجه به نبوی مشهور:" من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین فلیس منهم" و گفتار منقول از امام صادق: "من لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم" (اصول کافی ج2 ص 164) یادآور می‌شوم، شاید که مفید واقع شود و موثر!
" لِیَهلِک مَن هَلَکَ عَن بَیّنه و یَحیی مَن حَیَّ عَن بَیّنه" ( قرآن مجید)
 
«آقا» در ادامه‌ی این نامه وقتی می‌خواهد آیت‌الله منتظری را که در معرض تملق‌های مرسوم قرار گرفته بود اندرز دهد، او را با همان نام سابق‌اش «آشیخ حسینعلی!» می‌خواند تا سادگی و بی پیرایگی را به او یادآوری کرده باشد و «آشنایی» قدیمی را از «فساد روحی و ایمانی‌»ای که رهبران جمهوری اسلامی و زعمای حوزه علمیه قم و مراجع تقلید و روحانیت شیعه به آن دچارند و «فلاکتی» که در آن به سر می‌برند برحذر دارد و به این ترتیب حق دوستی را نیز به جا آورد.  
«آقا» به منظور آن‌که آیت‌الله منتظری اسیر تملق‌ها نشود و حد و حدود خود را بشناسد با تیزبینی روی عدم صلاحیت او که در میان حاکمان واجد شرایط دانسته شده دست گذاشته و تأکید می‌کند «این تملق بازی‌ها موجب شده است که بسیاری از انسان‌های با تجربه و بزرگوار که حتی از خود شما نیز به مسائل مختلف آگاهتر و متبحرترند، ولی اهل این گونه بازی‌ها نیستند، دلسرد شوند و جامعه از نعمت تجربه‌ها و اخلاصشان محروم بماند و کارها بدست یک مشت چاپلوس ناوارد بیفتد و از جهات مختلف فاجعه‌های جبران ناپذیر ببار آورد.» 
به این ترتیب «آقا» ضمن یادآوری مسئولیت آیت‌الله منتظری از او می‌خواهد که هرچه زودتر از این «بازی» خارج شود و برخورد «انسان‌های با تجربه و بزرگوار» را که به «مسائل مختلف آگاهتر و متبحرترند» نصب‌العین خود سازد. قید «حتی» به خوبی نشان می‌دهد که «آقا» کمترین توانمندی در حاکمان اسلامی نمی‌بیند و آن‌ها را «یک مشت چاپلوس ناوارد» می‌شناسد که از «جهات مختلف فاجعه‌های جبران ناپذیر به بار» آورده و می‌آورند. 
«آقا» هیچ یک از مراجع رژیم را واجد صلاحیت رسیدگی به «مظالم آشکار و نامرئی» که به بار آمده نمی‌داند و به همین دلیل آگاهانه به آیه‌ی ۸۶ سوره یوسف «انّما اَشکُوا بَثّی وَ حُزنی اِلیَ الله» من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى برم، اشاره می‌کند.
کاظم و صادق دو فرزند «آقا» به جوخه‌ی اعدام سپرده شده‌اند و دو فرزند دیگر وی، هادی و مریم به همراه همسرش علیرضا صمدی(این دو در کشتار ۶۷ به دار آویخته شدند) در اوین و قزلحصار اسیرند. و البته این‌ تنها گوشه‌ای از «مظالم آشکار» نظام است.  
موضوع مورد اشاره‌ی «آقا» بر می‌گردد به روبه رو شدن برادران یوسف با پدرشان یعقوب پس از آن که برادر کوچکتر را به چاه افکنده‌اند. آن‌ها خبر دریده شدن یوسف توسط گرگ را همراه با پیراهن خونی وی نزد پدر برده و از پذیرش مسئولیت حادثه سرباز می‌زنند. (۳)
به این ترتیب او راه توجیه آیت‌الله منتظری مبنی بر این که موارد یاد شده و انحرافات مورد نظر را خطاب به زعمای قوم یا مسئولان نظام بنویسید می‌بندد.
«آقا» امیدی به «اصلاح کلی» نظام توسط «دست‌اندرکاران» آن ندارد. چرا که تمامی آن‌ها را شریک در خون‌های ریخته شده و آلوده می‌شناسد.
نکته‌ی قابل تأمل آن که او حاکمان کشور را اساساً مسلمان نمی‌داند و با آیت‌الله منتظری هم که سابقاً او را دارای اخلاص  می‌شناخته اتمام حجت می‌کند.
او زیرکانه دست روی حدیث نبوی «من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین فلیس منهم» هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد، از آنان نیست ، می‌گذارد. وگرنه قطعاً مخاطب نامه شخص خمینی و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی بودند. 
«آقا» همچنین به آیت‌الله منتظری هشدار می‌دهد که هیچ چیز نمی‌تواند «آلودگی‌های قضایی و ریختن خون‌ها» را توجیه کند و ناامیدی خود را از مسئولانی که می‌کوشند به نوعی دامان خود را از این «آلودگی»‌ها پاک جلوه دهند و به توجیه اعمال خود بپردازند اعلام می‌کند . و وپیشاپیش راه توجیه آیت‌الله منتظری را نیز می‌بندد.
او در پایان نامه را با بخشی از آیه ۴۲ سوره‌ی انفال به پایان می‌برد " لِیَهلِک مَن هَلَکَ عَن بَیّنه و یَحیی مَن حَیَّ عَن بَیّنه" . (خداوند می‌خواست) تا هركس هلاك مي‌شود ، از روي اتمام حجت و آگاهي باشد و هركس زنده مي‌ماند ، از روي حجتي روشن باشد.
این آیه جزو آیاتی است که برای برائت به آن تمسک می‌شود.  در این  سوره، سیمای جنگ بدر، اولین جنگ مسلمانان ترسیم می‌شود و «آقا» با تمسک به آن ضمن برائت از مشرکان و جانیان و فاسدان، حجت را بر آیت‌الله منتظری تمام می‌کند تا چنانچه مایل است راه خمینی را پیش بگیرد که قطعاً به هلاکت منتهی می‌شود و یا راه هدایت و مردم را که زندگی و حیات در آن است.

ایرج مصداقی

۲۷ مهرماه ۱۳۹۴


پانویس:
۱- در مهرماه ۱۳۶۳ گفتگویی طولانی با حجت‌الاسلام انصاری نجف آبادی که در زندان قزلحصار با نام حجت‌الاسلام ناصری حضور می‌یافت داشتم. به اصرار او در دفترچه‌ای ۴۰ برگ آن‌چه را که در زندان‌های جمهوری اسلامی می‌گذشت و من شاهدش بودم و یا بر سرم آمده بود نوشته و تحویل دادم. چند روز بعد آقای انصاری نجف‌آبادی به من اطلاع داد که دفترچه‌‌ی مزبور را شخصاً به دست آیت‌الله منتظری داده‌ است. شرح گفتگوی من با آقای انصاری نجف‌آبادی در جلد دوم کتاب «نه زیستن نه مرگ» آمده است. 
۲- برای پی بردن به منش و فرهنگ والا و زلال «آقا»، آن را مقایسه کنید با فرهنگ «آخوند» تازه به دوران رسیده‌ای چون محسن کدیور که در یک بحث طلبگی آخوند جنایتکاری همچون محمدجواد فاضل لنکرانی را که در قتل رافق تقی نویسنده آذری اظهار شادمانی کرد «صدیق» و «معزز» و «آیت‌الله» و «وارث مسند مرجعیت و فقاهت» می‌خواند و می‌نویسد: 
«صدیق معزز آیت الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی دامت برکاته
سلامتی و توفیق شما را از خدای بزرگ خواستارم. موقع را مغتنم شمرده سالهائی را که مشترکا از محضر اساتیدی که اکنون در جوار رحمت ایزدی آرمیده‌اند استفاده می‌کردیم به نیکی یاد کنم. امیدوارم شما به عنوان وارث مسند مرجعیت و فقاهت مرحوم والدتان همچون ایشان استقلال حوزه‌ها را پیگیری فرمائید. » 
رافق تقی اواخر آبان‌ماه ۸۷ به فتوای پدر محمدجواد فاضل لنکرانی به ضرب چاقو در آذربایجان از پای درآمد.
کدیور از معنا و مفهوم ایدئولوژیک کلمات یاد شده به ویژه در فرهنگ قرآنی به خوبی آگاه است و به کارگیری‌ آن‌ها برای آخوند جنایتکاری که در مرگ یک نویسنده به شادی و سرور پرداخته بی‌جهت نیست.
«صديق» در فرهنگ قرآنی به انسان‌های بسار راستگویی اطلاق می‌شود که با عمل‌شان گفتارشان را تصدیق کرده‌اند و از این بابت ارج و قرب زیادی نزد خداوند دارند. قرآن مقام صديقين را بعد از انبياء ذکر کرده و آن‌ها را بالاتر از شهدا می‌داند. در آيه 69 سوره نساء آمده است:
«وَ مَن يُطِعِ الله وَ الرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الّذين اَنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النبينَ وَ الصديقينَ و الشُهداءِ وَ الصّالحين وَ حَسُنَ اُولَئِکَ رفيقاً"« وآنان که از خدا و رسول اطاعت کنند، البته با کساني محشور خواهند شد که خدا به آنها لطف و عنايت کامل فرموده يعني با پيامبران و صديقان و شهيدان و شايستگان، و اينان در بهشت چه نيکو رفيقاني هستند .»
در قرآن از سه نفر به عنوان «صدیق» یاد شده که عبارتند از ادریس پیامبر «و اذکر في الکتاب ادريس انّهُ کان صديقاً نبياً»، یوسف پیامبر «يُوسُفْ ايُّها الصديق» و حضرت مریم «وَ امُّهُ الصديقه». در فرهنگ شیعه نیز از علی‌ابن‌ابی‌طالب به عنوان «صدیق اکبر» و فاطمه زهرا به عنوان «صدیقه» یاد می‌شود.
تصورش را بکنید کدیور «صدیق» را برای چنین جانی‌ای کافی ندانسته و «معزز» به معنای توانا کرده شده و ارجمند گردانیده شده و «آیت‌الله» و «وارث مسند مرجعیت و فقاهت» را نیز به آن اضافه می‌کند. 
۳- یعقوب در پاسخ می‌گوید:‌[چنين نيست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد كه او داناى حكيم است.
« قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (۸۳)
و سپس از آنان روى گردانيد و گفت اى دريغ بر يوسف و در حالى كه اندوه خود را فرو مى‏خورد چشمانش از اندوه سپيد شد.
«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ » (۸۴)
[پسران او] گفتند به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى‏كنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى
قَالُواْ تَالله تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ ﴿۸۵﴾
و عیسی در پاسخ گفت:‌ من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‏برم و از [عنايت] خدا چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد
«قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» ﴿۸۶﴾


پای میز محاکمه‌ روحانیان در دادگاه ویژه روحانیت
بهنام دارایی‌زاده

در سال های پس از انقلاب حداقل چهار روحانی صاحب‌نام شیعه یعنی آقایان کاظم شریعتمداری، طباطبایی قمی، صادق روحانی و حسینعلی منتظری برای سال‌ها در حبس خانگی بودند.(آیت الله شریعتمداری نفر دوم از سمت چپ)               
 
راديو آمريكا خبر از اعدام يازده روحانی در ايران داد؛ من‌ جمله فتح‌الله اميد نجف‌آبادی؛ كه اعدام سه نفر روحانی صحيح است." (خاطرات روزانه هاشمی رفسنجانی، ۲۶ آبان ۱۳۶۷)
بسیاری در جهان، حکومت ایران را با روحانیانی که بر سر قدرتند می‌شناسند. واقعیت این است که سیطره‌ بیش از سه دهه روحانیت شیعه بر تمامی ارکان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… به ناگزیر اسباب چنین تداعی‌هایی را فراهم می‌کند. با این همه، این‌ به آن معنا نیست که جمهوری اسلامی با «صنف روحانیت»، اعم از شیعه یا سنی برخوردهای امنیتی یا تنش‌های پردامنه نداشته است.
جمهوری اسلامی از همان ابتدای پای‌گیری خود، سازوکارهای متفاوتی را به منظور نظارت و برخوردهای احتمالی با طلبه‌ها و روحانیان ناراضی، با هر درجه‌ای از شان یا جایگاه مذهبی در نظر گرفت. در این سال‌ها، انتشار کتاب دفاعیات عبدالله نوری و اخباری که حول این دادگاه در جریان بود، باعث شد که شاید برای نخستین بار، دست‌کم فعالان سیاسی-اجتماعی با دادگاه‌های ویژه روحانیت و عملکرد آن آشنا شوند و نسبت به آن حساسیت داشته باشند.
به نظر می‌رسد که در طول این سه دهه، سازوکارهای قضایی و غیرقضایی جمهوری اسلامی در برخورد با روحانیان «مسئله‌دار» نیز روز به روز نظام‌مندتر و دقیق‌تر شدند. تداوم فعالیت‌های «دادسراها و دادگاه‌های ویژه روحانیت» را شاید بتوان آشکارترین و در عین حال رسمی‌ترین وجه این سیاست جمهوری اسلامی به حساب آورد.
زمینه شکل‌گیری دادگاه ویژه روحانیت
«… با آن که در اسلام برای مجازات مجرمین، فرقی میان گروه‌ها نیست و همه در مقابل قانون، برابر هستند، باید مجرمینی که با پوشیدن لباس روحانیت، خود را در این صف وارد کرده‌اند، به مجازات برسند." این موضع‌گیری آیت‌الله خمینی، در سوم خرداد ۱۳۵۸ را بایستی نخستین زمینه‌چینی‌ برای شکل‌گیری «دادگاه‌های ویژه روحانیت» در جمهوری اسلامی به حساب آورد.
تنها چند ماه بعد از این موضع‌گیری، آقای خمینی در فرمانی دیگری دستور داد که با تشکیل هیئت‌هایی ویژه، کار رسیدگی به اتهام‌های روحانیان به دادگاه‌های تازه‌تاسیس «انقلاب» سپرده شود. متن پیام آقای خمینی در این مورد نیز چنین است: «در شهرستان‌ها به‌ وسیله‌ علمای اعلام درجه‌ اول، هیئت‌هایی مرکب از سه نفر اهل علم مورد وثوق و دو نفر از معتمدین محل، تشکیل و مأموریت رسیدگی به پرونده‌های اشخاص، به صورت روحانی یا اهل منبر را به آنان بدهند و پس از ثبوت جرم، شرعاً تحت‌ نظر دادگاه انقلاب اسلامی به مجازات برسند." (صحیفه‌ نور، جلد هفتم، صفحه‌ ۴۶۶)
با این حال باید گفت که برخوردهای امنیتی و حتی اعدام برخی از روحانیان، تنها به پس از این دوران محدود نمی‌شود. غلامحسین دانشی، نماینده‌ مردم آبادان در آخرین دوره «مجلس شورای ملی»، تنها یک ماه بعد از انقلاب، در همان اسفند سال ۱۳۵۷ همراه با ده تن دیگر از جمله پرویز نیک‌خواه اعدام شد.
در خرداد ۱۳۶۶ آقای خمینی طی حکمی علی رازینی را به سمت «حاکم شرع» این دادگاه منصوب کرد.(از راست محمد نیازی، مرتضی مقتدایی و علی رازینی از مقامات قضایی ایران)               
در سال‌های نخستین دهه‌ شصت، وقتی سرکوب‌های سیاسی جمهوری اسلامی در اوج بود؛ علاوه بر آن روحانیانی که با حکومت پهلوی مربوط بودند و در حکومت تازه با آن‌ها برخورد شد؛ روحانیان دیگری نیز بودند که در تشکیلات دادگاه‌های ویژه روحانیت یا دادگاه‌های انقلاب محاکمه و حتی محکوم به اعدام شدند.
هرچند هیچ آمار دقیق یا رسمی از شمار روحانیان اعدام شده در سال‌های دهه‌ شصت در دسترس نیست؛ اما آبراهامیان در کار تحقیقی خود با عنوان «اعترافات شکنجه‌شدگان» به اعدام ۱۲ طلبه در ارتباط با «سازمان مجاهدین خلق» در سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ اشاره کرده است. (یرواند آبراهامیان،اعتراف شکنجه‌شدگان).
در کنار این اعدام‌هایی که اطلاعات خاصی نیز از آن‌ها موجود نیست؛ مواردی هم هست که خود رسانه‌های دولتی جمهوری اسلامی به آن‌ها پرداخته‌اند. اعدام رضا حجازی و مهدی هاشمی که اولی در رابطه با پرونده صادق قطب‌زاده و دومی در رابطه با ماجرای مک‌فارلین نامشان بر سر زبان‌ها بود از این جمله‌اند.
از اعدام‌های روحانی یان دیگر در آن سال‌ها می‌توان به اعدام حبیب‌الله آشوری در زندان اوین تهران در سال ۱۳۶۰ اشاره کرد. حبیب‌الله آشوری از فعالان سیاسی-مذهبی مشهد بود که در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شده بود. وی نویسنده‌ کتابی با نام «توحید» بود که به نوشته احمد قابل در نامه‌ای به آقای خامنه‌ای، دستاویز حکم ارتداد وی شده بود.
آغاز فعالیت دادگاه ویژه روحانیت
«دادگاه‌های انقلاب»، تنها تشکیلاتی نیستند که به طور غیرقانونی و خارج از چهارچوب دادگستری و قانون اساسی ایران شکل گرفتند. «دادگاه ويژه روحانیت» هم چنین وضعیتی دارد؛ به این معنا که نه تنها در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی، تشکیل و فعالیت چنین دادگاه‌هایی پیش‌بینی نشده است؛ بلکه حتی مجلس شورای اسلامی نیز درباره‌ آن هیچ قانون و مصوبه‌ای ندارد.
به هر حال در اواخر سال ۱۳۶۰ و پس از رویدادهای پرخشونت این سال بود که «دادگاه ويژه روحانیت»، برای اولین بار در قم تشکیل شد. حسین موسوی تبریزی، دادستان کل وقت، در آن موقع از همه محاکم دادگستری در سراسر کشور خواسته بود که تمامی پرونده‌های کیفری مرتبط با روحانیان را به این دادگاه در قم بفرستند. دور اول فعالیت‌های «دادگاه ویژه روحانیت» تا سال ۱۳۶۴ ادامه داشت و در این سال - به دلایلی که هنوز هم خیلی روشن نیست- از ادامه فعالیت آن جلوگیری شد.
آغاز مرحله‌ دوم فعالیت‌های دادگاه روحانیت، به خرداد سال ۱۳۶۶ بر می‌گردد. هنگامی که آیت‌الله خمینی طی حکمی، علی فلاحیان را به سمت رئیس دادسرای ویژه روحانیت منصوب کرد. در حکم آقای خمینی آمده بود که «نظر به حفظ و لزوم شئون روحانیت و حوزه‌های علمیه، جناب‌عالی را با حفظ سمت، به عنوان دادستان دادسرای ویژه‌ روحانیت منصوب می‌نمایم؛ تا بر طبق موازین شرع مقدس، به جرایم روحانی‌نمایان و دین به دنیافروشان رسیدگی نمایید...»
در همان روز، یعنی در ۲۵ خرداد ۱۳۶۶ آقای خمینی طی حکمی دیگری، علی رازینی را هم به سمت «حاکم شرع» این دادگاه منصوب کرد. مهم‌ترین محاکمه‌ای که در آن مقطع در دادگاه انقلاب برگذار شد محاکمه‌ مهدی هاشمی بود که در نهایت به حکم علی رازینی در مهر‌ماه سال ۱۳۶۶ اعدام شد. با این حال، متن آئین‌نامه‌ای که قاعدتاً بایستی شیوه‌ کار و صلاحیت‌های این مرجع قضایی را تعریف کند؛ تا سه سال بعد، یعنی تا مرداد سال ۱۳۶۹ و در دوره‌ رهبری تازه نظام تصویب نشد.
از ابتدای تشکیل دادگاه ویژه روحانیت به ترتیب علی فلاحیان، محمد ری‌شهری، علی رازینی، غلامحسین محسنی‌اژه‌ای و محمد سلیمی با حکم مستقیم رهبری جمهوری اسلامی در مقام ریاست این تشکیلات کار کرده‌اند(علی فلاحیان و محسنی اژه‌ای)               
از ابتدای تشکیل دادگاه ویژه روحانیت تاکنون، به ترتیب علی فلاحیان، محمد ری‌شهری، علی رازینی، غلامحسین محسنی‌اژه‌ای و محمد سلیمی با حکم مستقیم رهبری جمهوری اسلامی در مقام ریاست این تشکیلات کار کرده‌اند.
واقعیت این است که همگی روحانیانی که به نوعی با آن‌ها برخورد‌های امنیتی شده است؛ در چهارچوب دادگاه‌های ویژه روحانیت محاکمه و محکوم نشدند. برای مثال، آقایان شریعتمداری، منتظری یا آذری قمی بدون اینکه به طور رسمی دادگاهی بشوند؛ برای سال‌ها زیر فشارهای امنیتی بودند و در حبس‌های خانگی ماندند.
به نظر می‌رسد که برخوردهای قضایی در چهارچوب «تشکیلات دادگاه روحانیت»، بیش‌تر با آن دسته از روحانیانی صورت گرفته است که یا پرونده‌های عمومی کیفری داشته‌اند یا ملاحظات سیاسی حاکمیت اقتضا می‌کرده که با آن‌ها برخورد‌ شود. محاکمه‌‌ چهر‌های نام‌آشنایی نظیر عبدالله نوری( ۱۳۷۸) محسن کدیور(۱۳۷۸)، حسن یوسفی اشکوری(۱۳۷۹)، کاظمینی بروجردی(۱۳۸۵)، محمد‌رضا نکونام (۱۳۹۴) از این دست است.
در این میان شاید محاکمه عبدالله نوری بیش‌تر در خاطره‌ها مانده باشد. عبدالله نوری نماینده‌ پیشین مجلس و وزیر کشور در دولت‌های هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود. وی بعد از این که در مجلس پنجم از سوی نمایندگان محافظه‌کار استیضاح شد و در نهایت رای عدم اعتماد گرفت؛ روزنامه‌ «خرداد» را منتشر کرد. روزنامه‌ای که در فضای مطبوعاتی و سیاسی سال‌های اول دولت محمد خاتمی موفق بود.
فعالیت‌های مطبوعاتی و رقابت‌های موجود سیاسی، در نهایت منجر به صدور کیفرخواستی ۴۴ صفحه‌ای علیه عبدالله نوری در دادستانی ویژه روحانیت شد. قاضی آن دادگاه محمد سلیمی بود که امروز رياست دادگاه ویژه را بر عهده دارد. عبدالله نوری در آن دادگاه به پنج سال زندان محکوم شد؛ بعدها مجموعه دفاعیات عبدالله نوری با عنوان «شوکران اصلاح» منتشر شد و با اقبال قابل ملاحظه‌ای نیز روبه‌رو شد.
صلاحیت‌های دادگاه ویژه روحانیت و چند ایراد مهم حقوقی
انتشار کتاب دفاعیات عبدالله نوری و اخباری که حول این دادگاه در جریان بود، باعث شد که فعالان اجتماعی سیاسی با دادگاه‌های ویژه روحانیت و عملکرد آن آشنا شوند و نسبت به آن حساسیت داشته باشند.               
بر اساس ماده‌ ۱۳ آئین‌نامه‌ دادگاه ویژه روحانیت ( اصلاحی سال ۱۳۸۴) این مرجع قضایی قرار است که به چهار موضوع رسیدگی‌ کند؛ اول، کلیه‌ جرایم عمومی روحانیان. یعنی از صدور چک بلامحل تا جرایم سنگینی مانند قتل یا قاچاق مواد مخدر. دوم، تمامی اعمال «خلاف شان» روحانیان. سوم، تمامی «اختلافات محلی مخل به امنیت عمومی». که بیش‌تر ناظر به جرایم سیاسی روحانیان است. و در آخر، کلیه‌ اموری که از طرف رهبری نظام ارجاع داده می‌شود.
۱- همان طور که پیش‌تر هم اشاره شد؛ تشکیل و فعالیت این دادگاه، غیرقانونی است. چرا که نه تنها در متن قانون اساسی ایران نیامده است؛ بلکه حتی مجلس ایران نیز درباره‌ آن قانونی وضع نکرده است. در اصل ۱۱۰ قانون اساسی، اختیارات رهبری نظام آمده است. تشکیل یک دادگاه یا مرجع قضایی مستقل از دادگستری در زمره‌ این اختیارات نیست.
۲- بر پایه‌ تمامی اصول حقوقی، از جمله اصل ۱۶۶ قانون اساسی ایران، آرای دادگاه‌ها باید مستدل و مستند به «موازین قانونی» باشند. «اصل قانونی بودن جرم و مجازات»، اقتضا می‌کند که تنها بر اساس آن دسته از رفتارهایی که در متن روشن قانون برای آن‌ها «مجازات» تعیین شده است؛ دادگاه‌ها حکم دهند. با این حال، دادگاه‌های «ويژه روحانیت» این اختیار را دارند که بر اساس اموری که خودشان «خلاف شان» تشخیص می‌دهند - حتی اگر آن عمل برای سایرین هم جرم نباشد- حکم صادر کنند. ( تبصره‌ ماده ۱۸ آئین‌نامه)
۳- از دیگر ایرادهایی حقوقی که بر فعالیت‌‌های دادگاه‌های روحانیت وارد می‌‌شود این است که «حق گرفتن وکیل اختیاری» از متهمان سلب شده است. بر پایه‌ اصل ۳۵ قانون اساسی، تمامی طرفین یک دادگاه باید بتوانند وکیل اختیاری داشته باشند. با این حال و به رغم آن که دادگاه ویژه روحانیت صالح به رسیدگی به اتهام‌های بسیاری سنگینی، حتی با مجازات اعدام است؛ حق برخورداری از وکیل انتخابی از متهمان گرفته شده است. به این معنا که خود دادگاه‌ها، وکلایی تسخیری تعیین می‌کند که حتماً هم باید روحانی باشند.
«دادگاه ویژه روحانیت» بر پایه‌ ملاحظات سیاسی شکل گرفته است و تا هنگامی که این ملاحظات اقتضا کند به نظر نمی رسد که به کار آن پایان داده شود. در واقع می توان گفت که، «دادگاه ویژه روحانیت» ثمره یا پیامد یک حاکمیت دینی است.


منبع: بی بی سی
ثروتمندان ایران: محمدرضا نعمت‌زاده؛ متوسط درآمد روزانه: ۳۶ میلیون تومان

 

وی در تیر ۱۳۲۴ در شهر تبریز متولد شد و تا پایان دوره دبیرستان در این شهر تحصیل کرد. او سپس عازم امریکا شد و در سال ۱۳۴۷ لیسانسش را در رشته مهندسی “محیط زیست” از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا گرفت. نعمت‌زاده، تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس مدیریت صنعتی در دانشگاه برکلی را نیمه‌کاره گذاشت و به ایران بازگشت. او در بازگشت اگرچه مدتی به تدریس مشغول شد اما با آغاز اعتراض‌ها و اعتصاب‌های کارگری به انقلابیون پیوست. در خلال همین فعالیت‌ها بود که با چهره‌هایی چون محمدعلی رجایی و علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی آشنا شد. بعد از انقلاب و به واسطه آشنایی‌اش با فضای کارگری، به “وزارت کار” رفت و همراه با حدودا ۸۰ نفر از دوستانش در این وزارتخانه، گروهی به نام “بازرسی ویژه” تشکیل داد. این گروه که دفتر آن در طبقه دوم ساختمان وزارت کار در خیابان آزادی قرار داشت، وظیفه‌ی حل مشکلات بین کارگران و کافرماها را در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب بر عهده داشت.
نعمت‌زاده چهارماه بعد به به عضویت هیات مدیره “ایران خودرو” درآمد تا این‌که  در اوج بحران تسخیر سفارت امریکا در تهران، با تصمیم “شورای انقلاب” که پس از استعفای دولت بازرگان، زمام امور را به طور کامل در دست گرفته بود، به عنوان “وزیر کار” معرفی شد. او  ۱۰ ماه در این سمت ماند و در سال ۱۳۵۹ در دولت محمدعلی رجایی، وزیر “صنایع و معادن” شد. وی یک سال بعد “معاونت اجرایی نخست‌وزیر” را برعهده گرفت و سپس به مدت یک سال مدیر “برنامه‌ریزی امور تولیدی و زیربنایی سازمان برنامه و بودجه” شد. نعمت‌زاده از سال ۱۳۶۱ نزدیک به ۴ سال “معاون سازمان صنایع دفاع” بود و سال ۱۳۶۷ نیز به مدت یک سال به عنوان مدیر‌عامل “شرکت توانیر” فعالیت کرد.
دولت‌مرد تبریزی از سال ۱۳۶۸ به مدت هشت سال در دو دولت رفیق دیرین خود، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، وزیر “صنایع و معادن” بود و در دولت سیدمحمد خاتمی نیز “معاونت وزارت نفت” و مدیرعاملی “شرکت ملی صنایع پتروشیمی” را برعهده داشت. او با آمدن محمود احمدی‌نژاد نیز، هم‌چنان در وزارت نفت باقی ماند و از سوی کاظم وزیری هامانه، نخستین وزیر نفت دولت احمدی‌نژاد به عنوان مدیر‌عامل “شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی” و “مشاور ارشد وزیر” منصوب شد. احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۶، مسوولیت اجرای برنامه سهمیه‌بندی بنزین را نیز برعهده نعمت‌زاده گذاشت اما انتقادهای صریح وی از عملکرد احمدی‌نژاد در جریان مصاحبه‌ای با روزنامه “اعتماد” باعث شد تا بلافاصله از مقام‌های دولتی‌اش برکنار و بعد از سال‌ها از مناصب حکومتی دور شود.
نعمت‌زاده که عضو ارشد شورای مرکزی “حزب اعتدال و توسعه”، حزب نزدیک به حسن روحانی و علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی به شمار می‌رود، از جمله حامیان میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۸ بود؛ اما پس از آغاز اعتراض‌ها به نتایج آن انتخابات، به تدریج از معترضان فاصله گرفت و تا نزدیک به چهار سال بعد، یعنی انتخابات سال ۱۳۹۲ سکوت اختیار کرد. او در انتخابات ۹۲، رییس ستاد انتخاباتی حسن روحانی بود و اخبار غیررسمی او را حامی مالی اصلی روحانی در آن انتخابات معرفی می‌کنند.
متوسط درآمد روزانه: ۳۶ میلیون تومان
اما نخستین زمزمه‌ها درباره ثروت آقای نعمت‌زاده در زمستان سال ۱۳۹۲ به گوش رسید؛ زمانی که وب‌سایت “جهان نیوز” متعلق به علی‌رضا زاکانی (عضو سپاهی مجلس شورای اسلامی) در گزارشی از اجرای رسیدگی قوه قضاییه به اموال اعضای دولت روحانی، بر اساس اصل ۱۴۲ قانون اساسی خبر داد و نوشت محمدرضا نعمت‌زاده میزان دارایی خود را ۹۳۰ میلیارد تومان اعلام کرده است. رقمی که تا به امروز از سوی نعمت‌زاده تکذیب نشده است.
یک محاسبه سرانگشتی نشان می‌دهد که اگر ثروت آقای نعمت‌زاده را تنها به همین میزانی که وی به نهادهای مسوول در جمهوری اسلامی اعلام کرده، در نظر گیریم، به این ترتیب وی در عمر هفتاد ساله‌اش باید به طور متوسط روزانه ۳۶ میلیون و چهارصد هزارتومان درآمد کسب کرده باشد.
این در حالی است که نعمت‌زاده بیش از ۳۰ سال را در مناصب دولتی فعالیت کرده و تنها بعد از آن‌که توسط محمود احمدی‌نژاد از مقام‌های دولتی کنار گذاشته شد، با تاسیس شرکت خانوادگی “نعمت” به فعالیت جدی در بخش خصوصی روی آورد که این موضوع احتمال استفاده‌ی وی از رانت دولتی در دوران فعالیتش در بالاترین مناصب حکومتی را بالا برده است.
با این وجود گره خوردن نام نعمت‌زاده با فساد مالی به چندین سال قبل برمی‌گردد؛ زمانی که عباس پالیزدار، دبیر وقت “کمیته تحقیق و تفحص قوه قضاییه” روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ در افشاگری‌های جنجالی‌اش درباره فساد اقتصادی مسوولان جمهوری اسلامی، طی سخنانی در دانشگاه “بوعلی همدان” از محمدرضا نعمت‌زاده نیز نام برد و گفت که وی زمانی که وزیر صنایع و معادن بود، در جریان تاسیس “دانشکده علوم قضایی” زنان در قم، کارخانه “لاستیک دنا” را با ارزش ۶۰۰ میلیارد تومان به رایگان به آیت‌الله محمد یزدی، رییس اسبق قوه‌ی قضاییه واگذار کرد.
رکورددار عضویت در شرکت‌های خصوصی و در خدمت خانواده و دوستان
مسن‌ترین عضو کابینه حسن روحانی البته برای دست یافتن به چنین ثروت چشم‌گیری، از روش‌های مختلفی هم‌چون حضور در شرکت‌های خصوصی متعدد و استفاده از موقعیت شغلی‌اش به منظور ایجاد رانت برای دوستان و اطرافیانش استفاده کرده است.
او بنیان‌گذار و مالک اصلی هلدینگ “نِبکو” (شرکت توسعه تجارت نعمت) است که در حوزه‌ صنایع پتروشیمی، صنایع بالادستی نفتی، انرژی، تجهیزات صنعتی، و تجارت، فعالیت می‌کند.
نخستین بار در مهر ماه سال ۱۳۹۲ بود که خبرگزاری “فارس” با انتشار گزارشی از محمدرضا نعمت‌زاده را «رکورددار» عضویت در هیأت مدیره شرکت‌های خصوصی معرفی کرد و نوشت که وی حداقل در هیأت مدیره ۱۲ شرکت اقتصادی خصوصی عضویت دارد.
این خبرگزاری متعلق به سپاه پاسداران تصریح کرد که بر اساس «آگهی‌های ثبت شرکت‌ها در روزنامه رسمی کشور»، محمدرضا نعمت‌زاده، دست‌کم از سال ۱۳۹۱ به بعد در هیأت مدیره شرکت‌های «رسا فارمد»، «پلیمری پویاجم خاورمیانه»، «ارگ شیمی پارسا»، «مهندسی توسعه پترو فرآیند کرخه»، «الوند پترو انرژی کیش»، «هرمزان تجارت گستر کیش»، «برق انرژی پاینده جم»، «توسعه پتروشیمیایی ساحل دریا»، «توسعه نگین مکران» و «توسعه صنعت نعمت» حضور داشته و «هیچ خبری درباره خروج وی از هیأت مدیره این شرکت‌ها منتشر نشده است».
در واکنش به این گزارش، روابط عمومی “وزارت صنعت، معدن و تجارت” با انتشار جوابیه‌ای مدعی شد که آقای نعمت‌زاده، پیش از حضور در کابینه حسن روحانی، از حضور در هیات مدیره‌ی تمامی شرکت‌های خصوصی کناره‌گیری کرده است.
به دنبال آن، “فارس” در اواخر بهمن ۱۳۹۲ در گزارشی دیگر فاش کرد که وزیر “صنعت، معدن و تجارت” در دولت حسن روحانی، یکی از شرکای تجاری خود در شرکت‌های “پتروتجارت هرمزان” و “هرمزان تجارت گستر کیش” به نام “مجتبی خسروتاج” را به عنوان “معاون بازرگانی داخلی” و قائم‌مقام وزیر در “امور تجارت خارجی” منصوب کرده است.
این گزارش اضافه می‌کرد که شش ماه پیش از آن نیز، «یکی دیگر از شرکای اقتصادی آقای نعمت‌زاده در شرکت “توسعه تجارت نعمت” (نبکو) به نام عباس شعری‌مقدم، به سمت “معاون وزیر نفت” و “مدیرعامل شرکت ملی پتروشیمی” منصوب شده بود».
در همان زمان، خبرگزاری “مهر” نیز گزارش داده بود که در مهرماه سال ۱۳۹۲ با موافقت و دستور “مستقیم” و “ویژه” محمدرضا نعمت‌زاده، واردکننده‌ی روغن و مواد روغنی موفق شد «بدون تعهدسپاری ریالی»، از ۶۵۰ میلیون یورو ارز بانک مرکزی بهره‌مند شوند و نسبت به واردات روغن اقدام کنند.
تاجری که از این رانت عمده برخوردار شد، “جواد مدلل”، مالک گروه صنعتی “مدلل” بود که “مجتمع کشت و صنعت و روغن نباتی ماهیدشت کرمانشاه”، “مجتمع کارخانجات روغن نباتی کشت و صنعت شمال”، “کارخانه سیمان سامان”، “آب آشامیدنی دالاهو”، “کارخانه خوراک دام و طیور کرمانشاه دانه” از جمله دارایی‌های او به شمار می‌رود.
طبق اطلاعات موجود در آرشیو روزنامه رسمی جمهوری اسلامی، شرکت‌های “پتروتجارت هرمزان“، “ایمن گستر هیرکان“، “مهندسی تامین و نصب تجهیزات نفتی خاورمیانه“، “بازرگانی بین‌المللی آرمان رزستان“و “نگین گستر غرب” نیز تنها شماری از دیگر شرکت‌هایی هستند که نام آقای نعمت‌زاده در هیأت مدیره آنها به چشم می‌خورد.
زینب و شبنم نعمت‌زاده، دو دختر محمدرضا نعمت‌زاده که نام‌شان در میان مدیران شرکت‌های او به چشم می‌خورد.
زینب و شبنم نعمت‌زاده، دو دختر محمدرضا نعمت‌زاده که نام‌شان در میان مدیران شرکت‌های او به چشم می‌خورد.
هرچند که به تدریج نام نعمت‌زاده از هیات‌مدیره‌ی این شرکت‌ها خارج شده اما این دختران او، شبنم و زینب هستند که هم‌چنان در بیزنس‌های پدر نقش مهمی دارند.
شبنم نعمت‌زاده مدیرعامل شرکت “رسا فارمد” و زینب نیز عضو هیات مدیره آن است. این شرکت در زمینه مواد غذایی، حیوانی، نباتی، نباتات و حیوانات زنده، مواد شیمیایی، دارویی و محصولات وابسته فعالیت می‌کند. وی همچنین در زمینه واردات دارو نیز به تجارت مشغول است و در حال حاضر عضو هیات مدیره اتحادیه “واردکنندگان مکمل‌های غذایی، رژیمی، ویتامینی و گیاهی ایران” است.
محمدرضا نعمت‌زاده در کنار دامادش، محمد محبعلی
محمدرضا نعمت‌زاده در کنار دامادش، محمد محبعلی
اسفندماه سال گذشته نیز وب‌سایت “معماری‌نیوز” در گزارشی فاش کرد که محمد محبعلی، داماد آقای نعمت‌زاده در حالی که هیچ‌گونه تجربه و تخصصی در امور برگزاری و راه‌اندازی غرفه در نمایشگاه نداشت به عنوان “کارشناس”، مسوولیت غرفه ایران در نمایشگاه اکسپو میلان سال ۲۰۱۵ را عهده‌دار شده است.
محبعلی که خود از مدیران “شرکت ملی مهندسی و ساختمان نفت ایران” و کارمند وزارت نفت است در مردادماه امسال نیز با حکم حسین اسفهبدی، “مدیرعامل شرکت سهامی نمایشگاه‌های بین‌المللی” که معاون نعمت‌زاده به شمار می‌آید، به سمت «مسوول طرح توسعه، به‌سازی و نوسازی سالن‌ها و ساختمان‌های جانبی و سایت نمایشگاه بین‌المللی ایران» منصوب شد.
محمدرضا نعمت‌زاده تنها یکی از دولت‌مردان کهنه‎کار جمهوری اسلامی است که از طریق رانت حضور در مناصب بالای دولتی، به ثروت ۱۰۰۰ میلیارد تومانی دست یافته است. او که زمانی در سال‌های آغازین دهه‌ی هشتاد خورشیدی در مقام معاون وزارت نفت معتقد بود مردم باید با نخریدن کالاها در برابر گران شدن آن‌ها مقاومت کنند، حالا در مقام یک تاجر-وزیر ثروتمند، راه‌اندازی کمپین نخریدن خودرو داخلی از سوی مردم را «خیانت» به کشور و یک «عمل ضد انقلاب» می‌داند که تاثیری هم در کاهش قیمت آن نخواهد داشت چرا که به گفته‌ی او قیمت خودرو توسط مسوولان صنعت و اقتصاد تعیین می‌شود نه خریداران.


ادعاهای تکراری و مشمئز کننده مریم رجوی در باره حقوق بشر و دموکراسی فرقه رجویه
رضا گوران

مریم رجوی رئیس جمهور خودخوانده مادام‌العمر در یک نمایش کمدی دیگر به مناسبت روز جهانی لغو اعدام سخنان تکراری بیان کرده است. وی از جمله گفت: «ما درپی نظم تازه‌ يی هستيم براساس آزادی، دموكراسی و برابری» او همچنین ادعا کرد: طرح ما برای آینده ایران، پی‌‌ريزی يك قضايية مستقل و  پويا و آزاد است. طرح ما دفاع از ارزشهای دموكراتيك و آزادی، برابری و حريم زندگی خصوصی آحاد مردم است. طرحی كه در آن هيچ كس خودسرانه دستگير نمی شود، شكنجه ممنوع است. از هيچ متهمی حق دفاع و داشتن وكيل سلب نمی شود،اصل برائت محترم شمرده می‌شود و هيچ كس و به خصوص هيچ زنی در برابر خشونت و تعدی و نقض آزادی از دسترسی به عدالت محروم نيست.
خوانندگان محترم بهتر از من می دانند که در این جهان ممکن است آدمها و سازمانها تغییر کنند اما اگر تغییر واقعی باشد حتما که با نقد و انتقاد به گذشته شان می باشد و دست خود را در جنایاتی که کرده اند رو می کنند . اما دلقکهایی مثل مریم رجوی فکر می کنند دموکراسی و حقوق بشر هم آش نذری است که هرکسی از راه میرسد آنرا هم بزند خداوند عالمیان همه گناهانشان را پاک و مطهر می کند و بعدا میتوانند مثل یک نوزاد کارشان را شروع کنند . برای یادآوری به این دروغگویان کم حافظه شاید بیان اندکی از جنایاتی که مرتکب شده‌اند بد نباشد.
برای نشان دادن میزان حقانیت ادعاهای این خانم که با چهره ای بزک کرده و لباسهای فاخر رنگارنگ با همسر فراریش طوری روی سن سالن اجتماعات در برابر رزمندگان اسیر پدیدار می گشت که گویا ملکه جهانست ....و از رزمندگان سرکوب شده طلبکاری می کرد که چرا رژیم را سرنگون نمی کنند تا مسعود رجوی بر تخت سلطنت تکیه کند این نوشته را تنظیم و انتشار می‌دهم تا خلق قهرمان آگاه شوند و بدانند این خانم و آقا در پی چه نظم تازه ای برای مردم ایران هستند و منظورآنها از آزادی و دموکراسی و برابری چیست؟!
چرا که بیش از سه دهه در قرارگاههای مختلف سازمان درعراق حکومت مافوق دموکراتیک برقرار کرده بودند که به اختصار با تصاویر در زیرتشریح گردیده است.