نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

ارزان سه ميليارد توماني تا تلاش برای سیر کردن شکم


از خودروهاي ارزان سه ميليارد توماني تا تلاش برای سیر کردن شکم!+عکس
روزگاري نه‌چندان دور اتومبيل‌هايي همچون زانتيا و ماكسيما در خيابان‌هاي تهران خودنمايي مي‌كردند و كمتر كسي فكر مي‌كرد روزي ، روزگاري خيابان‌هاي تهران پذيراي جدي‌ترين خودروهاي سواري جهان باشد.

باورش كمي سخت است اما حقيقت دارد، امروز ديگر خيابان‌هاي شمال تهران، ميزبان انواع و اقسام ماشين‌هاي روز دنيا از جمله جديدترين سري جديد سوپر اسپورت «بوگاتي ويرون» با قيمتي معادل سه ميليارد تومان است.

خسته از كارهاي روزانه، ساعتي را با يكي از دوستان در گوشه پاركي نشسته بودم و اصلا انتظار نداشتم صداي غرشي كه هي نزديك‌تر مي‌شد، متعلق به سريع‌ترين و گران‌ترين خودرو جهان باشد. انجام حركات نمايشي با گران‌ترين خودرو جهان، آن هم در خيابان‌هاي تهران و بحث شيرين ماشين و ماشين‌بازي با دوستي كه براي ساعتي فراغت از واقعيت‌هاي زندگي با من همراه شده بود، جرقه اين گزارش را در ذهن من زد.

بچه‌هاي ديروز كه تمام دلخوشي آنها جمع كردن كارت و پوستر ماشين‌هايي همچون هامر، بنز، بي‌ام دبليو، فورد، شورولت، كاديلاك، كرايسلر، فراري و پورشه بود، امروز ديگر بزرگ شده‌اند و فكر كردن به آرزوهاي دوران كودكي كه سقف آن در داشتن سري جديد كارت و پوستر فلان ماشين خلاصه مي‌شد، براي آنها به طنز تلخي مي‌ماند.

غم نان و هزينه بنزين و تعمير پرايدي كه به چندين برابر ارزش واقعي خريداري شده، مجالي براي فكر كردن به چيز ديگري را نمي‌گذارد. بچه‌هاي امروز اما به‌دنبال كارت و پوستر نيستند و با فشردن پدال گاز اين ماشين‌ها به آرزوهاي ديروز من و امثال من، زبان درازي مي‌كنند. ماشين‌هاي گران‌قيمت و لوكس را تنها مي‌تواني در دور دورهاي شبانه يا پاركينگ رستوران‌ها و فست‌فودهاي معروف پيدا كني.

سام، پسر 20 ساله‌اي كه آبميوه به دست به پورشه 630 خود تكيه زده بود وقتي فهميد خبرنگارم گفت: از چي اين ماشين‌ها مي‌خواهي گزارش تهيه كني؟ دوره اينها هم ديگه تموم شده و جذابيت‌شون رو از دست دادن.

سام كه متوجه تعجب من شده بود، ادامه داد: ماشين‌بازي هم خسته‌كننده شده و حداقل من يكي رو ارضا نمي‌كنه. عقربه‌هاي ساعت، پايان يكشنبه رو نشون مي‌دهد اما انگار در اين قسمت شهر جوانان خيال خوابيدن ندارند.

سام، با دعوت من براي گشتي يك‌ساعته در خيابان‌هاي شمال شهر، كمك بزرگي به تهيه اين گزارش كرد. ساعت يك صبح تو يكي از خيابون‌هاي فرعي و خلوت ولنجك انبوهي از ماشين‌هاي مدل‌بالا و‌گران‌قيمت جمع شده و به انجام حركات نمايشي مشغول بودند.

ماشيني كه جرقه اين گزارش رو تو ذهن من زده بود هم گوشه‌اي پارك شده بود. همه با هم آشنا بودند و وقتي كه سام، من رو خبرنگار معرفي كرد، انبوهي از سوالات شروع شد.

برديا يا همان صاحب گران‌ترين و سريع‌ترين خودرو جهان در توجيه خريد اين ماشين گفت: بيش از 5/2 ميليون دلار بابت اين ماشين پرداختم و تنها تفريح من، تو زندگي شده گشت‌زني، تو خيابان‌ها.

برديا در مورد چرايي پرداخت هزينه سه ميليارد توماني بابت ماشين نيز توضيح داد: جايي كه تنها دلخوشي و تفريح امثال من شده قليون كشيدن، چه انتظاري داري. بنزي سفيد رنگ با سرعت از كنار ما گذشت كه به گفته برديا پلاك‌شده اون رو مي‌توني 350 ميليون تومان بخري.

فراري قرمز رنگي كه با دور درجا زدن دود غليظي راه انداخته بود، توجه من را جلب كرد. فراري خوش‌رنگي كه به گفته صاحبش بيش از 780 هزار دلار پول بابت آن پرداخت شده است.

به گفته برديا؛ صاحب اين ماشين، يكي از پسرهاي خانواده‌اي سرشناس است كه در سال‌هاي اخير به واسطه فعاليت‌هاي اقتصادي خردوكلان و در اختيار داشتن سهام يكي از بانك‌هاي خصوصي سروصداي زيادي كرده است. آشنايي برديا با همه برايم تعجب‌برانگيز است. وقتي علت آن را جويا شدم، پاسخ چيزي نبود جز عشق و حال.

به گفته برديا، تنها تفريحي كه در حال حاضر وجود دارد ماشين‌بازي در كلاس بالاست و او هم اكنون شاخ همه ماشين بازهاي تهران است.

برديا، ماشين خود را وسيله‌اي براي دعوت شدن به ميهماني‌هاي آنچناني دانست و تاكيد كرد: من ترجيح مي‌دهم به تفريحاتي از اين قبيل مشغول باشم تا اينكه به قليون كشيدن و... بپردازم.

برديا كه از ماشين خود راضي به نظر مي‌رسيد، ادامه داد: با ماشين سه ميليارد توماني در تهران احساس پادشاهي مي‌كنم، ولي اگر مي‌شد سه ميليارد ديگر داد و ماشين را شماره كرد و جايي براي تست سرعت بود، ديگر غصه‌اي نداشتم.

دنياي رنگي پولدارها
بازار ماشين‌بازي داغ بود و انواع و اقسام ماشين‌هايي كه خيلي‌ها فقط اسمش رو شنيدن، مشغول انجام حركات نمايشي بودند. قبل از نوشتن گزارش سري هم به نمايشگاه ماشين زدم. ستاره بنز واقع در خيابان وليعصر اولين مقصد من بود كه انواع مدل‌هاي بنز را آنجا مي‌شود پيدا كرد.

فروشنده خيلي خوش‌برخورد بود و با لحني خاص شروع به توضيح درباره آپشن‌هاي مدلي كه كنارش ايستاده بودم، كرد. وقتي فهميد خبرنگارم، گفت: آقا بنويسيد تهران شهر تضادهاست. بنويسيد در منطقه‌اي كه من زندگي مي‌كنم قيمت تمام ماشين‌هاي محل به اندازه يكي از اين ماشين‌ها نيست.

احمد كه دلي پردرد داشت، ادامه داد: در شهري كه يكي نان نسيه مي‌خره و يكي ديگه تا سه ميليارد پول ماشين يكي از بچه‌هاش رو پرداخت مي‌كنه، جاي زندگي نيست؛ چون تهران دنياي رنگي پولدارها شده و براي بي‌پول‌ها همچنان سياه و سفيده.

سر راه روزنامه سري هم به تعميرگاه‌هاي خاص اين ماشين‌ها زدم؛ تعميرگاهي كه عكس گرفتن حتي در آن ممنوع است.

متصدي تعميرگاه با خوشرويي اطلاعات مورد نياز من را در اختيارم گذاشت. به گفته وي؛ تعمير بعضي از ماشين‌ها از جمله فراري كه به صورت گذر موقت تردد مي‌كنند، بيش از 10 ميليون تومان هزينه دارد. خودروهايي هم كه نمايندگي مجاز دارند پس از اتمام گارانتي در بهترين حالت سه تا چهار ميليون هزينه سرويس پرداخت مي‌كنند.

علي در پاسخ به تعداد مراجعان روزانه نيز گفت: ما در طول روز به بيش از سه دستگاه خودرو نمي‌توانيم رسيدگي كنيم و بعضي‌ها تا يك ماه در نوبت هستند. علي در رابطه با فلسفه وجودي ماشن‌هاي‌گران قيمت در تهران هم گفت: بودن ماشين‌هايي از اين دست بد نيست، اما بايد توجه داشت در شهري كه خيلي‌ها توان پرداخت قسط 160 هزار توماني پرايد خود را ندارند، آدم‌هايي هم پيدا مي‌شوند كه هزينه يك‌بار سرويس ماشين آنها بيش از قيمت يك اتومبيل صفر كيلومتر است. بله، اينجا تهران است؛ شهري كه در زير پوست خود دنيايي از اتفاقات رنگي و سياه و سفيد را جاي داده است؛ اتفاقات سياه و سفيدي كه كمي آن‌سوتر اتفاقات رنگي زندگي برخي خانواده‌ها را خوش‌رنگ‌تر مي‌كند؛ خانواده‌هايي كه برخلاف اكثر مردم جامعه به فكر زندگي كردن هستند نه زنده ماندن.

خانه‌هاي 11 ميلياردي، قصرهاي مجلل، ماشين‌هاي چند صد ميليوني و چند ميلياردي، لباس‌هاي مارك‌دار و رستوران‌هاي خاص (كه يك وعده غذا در آن برابر با حقوق يك‌ماه 70 درصد افراد جامعه است) نيز از جمله ابزارهايي هستند كه اتفاقات رنگارنگ اين قشر را رقم مي‌زنند.

بله، اينجا تهران است و در برخي موارد فرقي با اروپا ندارد. شايد وقتي به پيشنهاد برديا براي تهيه گزارش از رستوران‌هاي خاص و ميهماني‌هاي آنچناني رفتم من هم به اين جمله ايمان بياورم: «اينجا تهران است، فرقي با اروپا ندارد.»