هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰
ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم!
ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست!
سلام به شهدای خلق!
سلام به آزادی!
۱۳۹۴ شهریور ۶, جمعه
مانس اشپرر نویسنده اتریشی-فرانسوی در سال 1939کتابی نوشت به نام (کالبد شکافی خود کامگان) ارزش
این کتاب در این است که نویسنده روانشناسی خود کامگان را بی کم و کاست بررسی می کند.چهره ای که
مانس
اشپرر از دیکتاتور ترسیم می کند جنبه عمومی دارد و می تواند چهره استالین و هیتلرباشد وهم چهره خود
کامگانی که سال ها بعد پدیدار شدند.وی می نویسد خودکامه در درون پدیده ای است زبون-ترسووهراسان و
این
صفت در مواقعی رخ می نماید که حتی در نقدی آرا م ومتمدنانه جرات و جسارت رو درروئی را ندارد اما بدلیل
امکانات پادو هائی در
اختیار دارد که در این گونه مواقع به میدان فرستاده می شوند.
نویسنده آزاد اندیش با آوردن مثالی واکنش درونی خودکامه تشریح می کند ومی نویسد(مجسم سازید در شبی
تاریک باید از جنگلی ناشناخته واسرار آمیز گذشت.یک انسان دلیروبی هراس-چوبدست وچراغ قوه ای بر می
دارد واز جنگل تاریک و هراس آور می گذرد.آنگاه نوبت به ترسو ها می رسد که خود به دو گروه تقسیم می
شوند-نخست آن ها که ترس شان طبیعی است مانند کودکان و نو جوانان وسپس کسانی که ترسشان تهاجمی و بیمار گونه ست.کسی که ترس اش تهاجمی ست به اندازه ای است که حتی جرات ندارد بگوید می ترسم .اوبرای گذراز جنگل تاریک و راز آمیز تنی چند را بر گرد خود جمع می کند و می گوید که برای عبوراز جنگل آمادگی دارد –اما جنگل پر از قاتلان بالفطره و دشمنان سوگند خورده مردم است.سپس به اطرافیان خود وا نمود می کند که ممکن است پس ازعبوراو ازجنگل-دشمنان به سراغ دیگران بیاید و آنان را هدف آزار و اذیت قرار دهند پس بهتر است جنگل را به آتش کشید.سر انجام ترسوی مهاجم مردم را وا دار می کند که جنگل را به آتش بکشند وخود با هوادارانش در سنگر امن ومطمئن جای می گیرد و به گروهی دیگر فرمان می دهد که به درون جنگل تیر اندازی کنند.ومانس اشپربر ادامه می دهد اگر شاهدی از دور-این رویداد را بنگرد ترسوی مهاجم را قهرمان می یابد و اورانمونه بارزی از دلیری و دلاوری می خواند و این جاست که استوره (مبارز نستوه)شکل می گیرد.اما حقیقت این است که قهرمان ما تنها برای سرپوش گذاشتن برترس بیمار گونه خود جنگل راآتش زده است.این مولودخودکامه اندک مهر وشفقتی به انسان و به نزدیکان خود ندارد و پیوسته می کوشد درنقش کارگردان پشت صحنه پادو های خود را به میدان بفرستد.(اشپربر)در پایان می نویسد (در هر جامعه هزاران هیتلر و استالین بالقوه وجود داردکه نباید به آنان اجازه ظهور داد.از عمر این نظر ونگاه که نزدیک به هشتاد سال می گذرد بما می آموزد- شرط نخست پیش گیری از ظهوروعروج خود کامگان و پادوهایشان گسترش فرهنگ نقد وبررسی عملکرد رهبران خود کامه و شرط دیگرش اگاهی دادن به دیگران که از چنبر قضا وقدر و امام زمان بدر آیند و به اندیشه و بازوی خود تکیه کنند
مجلس شورای اسلامی ایران با انتشار گزارشی و با اشاره به آنچه "هجوم" ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار درس خوانده به بازار کار نامیده هشدار داده است که شمار بیکاران ایران در سال ۱۴۰۰ دو برابر افزایش خواهد داشت که این به منزلۀ "بحرانی بزرگ برای دولت و حاکمیت" جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
برغم کاهش نرخ جمعیت به ویژه جمعیت جوان بین ۱۵ تا ۲۴ سال طی ده سال اخیر، عملاً ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار فارغ التحصیل جوان بر شمار بیکاران کشور افزوده شده است. گزارش مجلس تصریح می کند که برغم افزایش چشمگیر شمار جوانان و فارغ التحصیلان دانشگاه ها، خالص اشتغال جوانان در سال های ۱۳۹۳-۱۳۸۵ همواره منفی بوده است.
این گزارش با استناد به نرخ های رشد اقتصادی ایران طی شش سال گذشته تلویحاً ادعای دولت حسن روحانی را مبنی بر کاهش بیکاری در دو سال اخیر زیر سئوال برده است. برای نمونه، گزارش مجلس شورای اسلامی می پرسد : در حالی که نرخ رسمی بیکاری کشور در سال ۱۳۸۹ آنهم با وجود رشد اقتصادی ۵‚۶ درصدی بیش از ۱۳ درصد بوده، چگونه می توان این ادعای دولت را پذیرفت که نرخ بیکاری کشور اکنون به ۴‚۱۰ درصد کاهش یافته، در حالی که نرخ رشد اقتصادی ایران در سال های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ به ترتیب منفی ۸‚۶ درصد و منفی ۹‚۱ درصد بوده است. گزارش مجلس شورای اسلامی سپس با اشاره به ناتوانی بازار کار ایران در ایجاد کار پیش بینی کرده است که نرخ بیکاری ایران در سال ۱۴۰۰ در بهترین حالت به حدود ۱۶ درصد و در بدترین حالت به بیش از ۱۸ درصد خواهد رسید.
مجلس شورای اسلامی در گزارش اش اضافه کرده است که در سال ۱۳۹۲ از مجموع ۱۲ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر جمعیت جوان ایران ۱۱ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر تحصیلکردۀ دانشگاه ها بوده اند. اگر چه این گزارش نمی گوید که چند در صد از این جمعیت جوان و به ویژه اکثریت غالب آن یعنی جوانان تحصیلکرده دارای شغل هستند، اما، به فاصلۀ چند سطر پایین تر اعتراف می کند که میزان اشتغال جوانان ایران که در سال ۱۳۸۴ حدود ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر بوده در سال ۱۳۹۳ به ۲ میلیون و ۲۶۰ هزار نفر سقوط کرده است. به بیان دیگر، گزارش مجلس شورای اسلامی تلویحاً اعتراف می کند که هم اکنون تنها ۱۰ میلیون و ۷۰۰ هزار جوان بیکار و به ویژه جوانان فارغ التحصیل بیکار در کشور وجود دارد که به تعبیر نمایندگان مجلس به "بحرانی بزرگ برای حاکمیت" جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده اند. با این حال، دولت حسن روحانی شمار کل بیکاران کشور را فقط ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر اعلام می کند، هر چند خود وزیر کشور دولت یازدهم پیش از این هشدار داده بود که در سال ۱۴۰۰ تنها ۱۱ میلیون و ۵۰۰ هزار بیکار تحصیلکرده بر شمار بیکاران کشور افزوده خواهد شد.
100 هکتار زمینخواری مسئولان رده بالا در گردنه حیران
عضو ناظر مجلس در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، با بیان اینکه برای بسیاری از زمینخواریها هنوز تشکیل پرونده نشده است، گفت: در زمینخواری گردنه حیران، ۱۰۰ هکتار به مساحت روستای حیران اضافه شده است.
عزت الله یوسفیان ملا نماینده مجلس و عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی در گفتگو با مهر، در پاسخ به این سوال که آیا آمار دقیقی از پرونده های زمین خواری مطرح در این ستاد وجود دارد یا خیر، اظهار داشت: آمار دقیقی از پرونده ها موجود نیست، چون موارد زیادی هست که هنوز تشکیل پرونده برای آنها نشده است.وی با اشاره به رسانه ای شدن زمین خواری در گردنه حیران طی هفته های اخیر افزود: در نتیجه این زمین خواری، ۱۰۰ هکتار به بافت روستای حیران اضافه شده است و این، بسیار عجیب است.عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی خاطرنشان کرد: این کار با یک مصوبه «طرح هادی» در استانداری محل انجام شده است.
یوسفیان ملا تصریح کرد: اگر خیلی بتوان به مساحت یک روستا اضافه کرد، حداکثر یک هکتار خواهد بود، اما ۱۰۰ هکتار ساخت و ساز جدید در حوالی یک روستا بسیار عجیب است؛ مخصوصا وقتی که مسئولان شیک کشوری و رده بالا این کار را انجام دهند.وی تاکید کرد: وقتی به مساحت یک روستا افزوده می شود، به طور منطقی باید به خود روستایی ها اختصاص یابد، نه اینکه مسئولان و افراد رده بالا بیایند و چشم انداز منطقه را بگیرند و در آن ویلا بسازند.
ما همه از دَم، «پریود» یم.
در این زمانه پر رنجی که از آسمان فلک سنگ فتنه میبارد و تاجرپیشگی و فزونطلبی به آرمانخواهی و فداکاری میخندد،
در این اوضاع و احوال که عشق و شادی و آزادی، آلوده شده و اعتیاد و فحشا و رنگ و ریا بیداد میکند و مردم ستمدیده ما به درد «چکنم چکنم» گرفتار شدهاند، شاهان و شیخان جدید هم در راه اند.
گرچه در نهایت از درون شب تار گل صبح خواهد شکفت اما اگر سرنوشت خود را خودمان ننویسیم برایمان مینویسند. شاهان و شیخان جدید در راهاند.
_________________
«ترانه پریود» به تنها چیزی که ربط ندارد پریود است.
در گذشته فرهنگ ورزان جامعه ما، مجبور بودند نمادین و سمبلیک حرف خود را بزنند. نفسها در سینه حبس بود و چارهای جز این نداشتند.
اگر نیمایوشیج میگفت: «شب قرق باشد بیمارستان» یا اگر اخوان ثالث میسرود: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است»، منظورشان استبداد و زمستان حاکم بود.
آیا در شرایط کنونی تکیه بیش از حد اهل هنر به نمادها و زبان رمز... (آنهم در خارج از کشور) از سر ناچاری است؟
...
ترانه «پریود» که سر و صدایش از محتوای آن به مراتب بیشتر است (و البته به تنها چیزی که ربط ندارد پریود است)، بخشی از دردهای جامعه خشونت گزیده و ریازده ما را جار زده است و از این نظر مثل هر راززدایی دیگری ارزش دارد. چرا؟ چون قالی خوشرنگی را که روی لجنزاری پُر از کرم و حشرات شناخته و ناشناخته پهن شده پس میزند.
در ترانه «پریود» سازهای درامز، اسنپ، تمبورین، آکوستیک باس، آکوستیک گیتار، ابوا، کلارینت، پیزیکاتو استرینگ، ویلن سل و کنترا باس استفاده شده و کار مشترک محسن نامجو، شاهین نجفی، مجید کاظمی و مانا نیستانی است.
_________________
هر چیزی معنی استعاری هم دارد.
آیا «انگشت اتهام در ترانهٔ پریود به سمت ناتوانی یا عدم حضور اسپرم هایی است که یا معیوباند و یا تأخیر کردهاند»؟
از ویژگیهای کار هنری توسعه مفاهیم به خارج از مصداق ظاهری آن است و از این نظر هر چیزی معنی استعاری هم دارد و میتوان برای آن تفسیر و تعبیر تراشید.
- میتوان گفت منظور از پریود مغزهای کرخت و همیشه پریود ما است...
- روایتی است از ناکامی در آغوش کشیدن معشوقی استعاره یی،
- استعارهای از یک دورهٔ آمیخته با درد و کلافگی است
- اشاره به جامعه ما دارد. جامعه کلافهای که مدام درد میکشد. جامعهای که گویی بر دهانش قفل زده شده (دهانش پریود است) و از «خاک برسران باسواد شرم برجبین»اش که «مغز پیکان و بدنهٔ پژو» دارند فریادی برنمیآید...
از «خاک برسران باسواد شرم برجبین»ی که وقت شکار،... میگیرد و روز موعود غایب و به «وقت راندوو» پریود اند و بر گرد جمکران خویش میچرخند.
«پریود»ند و «آبستن» هیچ فریاد و «خلق تازه»ای نیستند.
_________________
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید.
ساختارشکنی اگر با انگیزه پاک و اندیشه والا همراه نباشد. راه به جایی نمیبرد. به ویژه وقتی در زبان چون شکر فارسی زغنبوت میریزیم.
واقعش این است که اگر تابوشکن خود را به آب و آتش نزند و از همه چیز خود نگذرد، اهل فدا و ازخودگذشتگی نباشد، راه به جایی نمیبرد. تابوشکنی باهای و هوی تفاوت دارد.
اگر خطاب ترجیع بند ترانه خطابی عمومی را نشان میدهد، اگر منظور زن نیست و خطابی عمومی را نشان میدهد و میخواهیم به عارضه یی از شرایط پیرامونی اشاره کنیم چرا باید واژههایی استفاده کنیم که بعد توجیه کنیم که مقصودمان این نبود و آن بود؟
آیا منظور «والتر بنیامین»، که میگفت هنر آشکارگیری شرایط است نه بازتولید شرایط، ادبیات شلخته بود؟
«دشتها آلوده ست و در لجنزار گل لاله نخواهد رویید.»
در تحلیل نهایی همه چیز به استبداد زیر پرده دین برمی گردد و آب، از آن سرچشمه گل آلود است.
_________________
پریود و کاندوم و آق نقی
اگر فردا پس فردا کاندوم و ماندوم و... هم مثل «آق نقی» شعریزه و آهنگین شود و نوگرایی و ساختارشکنی نام گیرد، در واکنش به کسانی است که از پستان دین شیر دنیا میدوشند. از ضایعات استبداد است و بس.
پریود و کاندوم و آق نقی، همه ریشه در استبداد حاکم دارد.
...
البته با هیستری ضدمذهبی نه دشنه ارتجاع غلاف میشود و نه بایدها و نبایدهای عرفی و دینی و فرهنگی یه معنی واقعی کلمه زیر سؤال میرود.
در دهه ۶۰ در اروپا بودند دریادلانی که براستی ساختارشکن بودند اما آنها بیش ازهای و هوی، عمیقاً اهل مطالعه و فرهیخته بودند و لازم نمیدیدند برای تابوشکنی متوسل به اشعار رکیک و شلخته بشوند.
_________________
پریود آیه خداوندی است.
حالا بیآئیم ببینیم اصلاً پریود چیست؟ آیا در سستی و بیحوصلگی خلاصه میشود؟ یا اینکه امری است به غایت «خفن» و باشکوه.
پریود Regular menstruation = eumenorrhea
راز رازها است و با تکامل و خلاقیت (و نه کرختی و کلافگی) همراه است.
واقعش این است که مبنای تولید مثل در انسان به پریود مربوط است، به سیکل قاعدگی در جنس زن. و تمامی فعل و انفعالات تناسلی انسان هم در قالب این سیکل تعریف میشود.
...
پریود جدال نو با کهنه یا بهتر بگویم خروج نو از دل کهنه است.
در هر پریود «اندومتر رحم» (جدار داخلی رحم) دچار ریزش شده و سلولهای جدید جای سلولهای کهنه (مرده) را میگیرند.
سلولهای نو، سلولهای کهنه را به عقب میرانند و آنها چارهای جز دفع ندارند، باید بروند پی کارشان تا بافت تازهای و خلق تازه ای جایشان را بگیرد.
هیچ تولدی بدون پرداخت بها نیست و این تولد تازه هم مثل هر تولد و زایش دیگری با درد و خونریزی همراه است.
_________________
پریود، خروج نو از دل کهنه است.
خون پریود به معنی دقیق و آزمایشگاهی کلمه خون نیست و برای همین هم لخته نمیشود (نباید هم بشود.)
لخته نمیشود تا از رَحِم دفع گردد.
آن خون، خون نیست. قاطی دارد! سلولهای دفع شده رَحِم را روی دوش خودش گرفته است. حدود نیمی از خون پریود سلول مرده و ترشحات آنها است و بهمین دلیل لخته پذیر نیست. البته ترشحات سلولهای رَحِم هم موادی همراه دارد که مانع لخته شدن میشود و بدین ترتیب جلوی انعقاد خون قاعدگی را میگیرد که در غیراینصورت واویلا بود.
...
پریود آیه خداوندی است. در سستی و کرختی خلاصه نمیشود. شاه بیت تکامل و خروج نو از دل کهنه است.
***
اضافه کنم که در فیزیک هم Period (دورهٔ تناوب) داریم. به فاصلهٔ زمانی بین دو قلّهٔ متوالی موج پریود، گفته میشود.
...
جدا از فیزیک، واژه پریود در زبانشناسی، زمینشناسی، ریاضیات (دوره تناوب توابع مثلثاتی)، دینامیک (دوره تناوب آونگی و...)، ستاره شناسی (دوره تناوب نجومی)، و... هم به کار میرود که البته معانی خاص خودش را دارد و به بحث ما مربوط نمیشود.
_________________
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟
از عمر واژه «خفن» زیاد نمیگذرد. متاسفانه در مورد آن در گوگل نوشتهاند که زنده یاد «حمید مصدق» آنرا به کار برده و گفته: «در هوای خفن آواز پرستو به چه کارت آید؟»
برای توضیحات بیشتر به توضیح المسائل آیت الله خمینی مراجعه کنید
گروه جهاد و مقاومت مشرق - دکتر چمران در زمان حیات زمینی اش آنچنان به اطرافیانش احترام می گذاشت و آن ها را مورد تفقد قرار می داد و در همان دیدار اول، می شد عاشقش شد. دکتر مصطفی طرف مقابلش را در آغوش می گرفت و با عبارت «عزیز» او را شیفته محبتش می کرد. این چند فریم، گوشه ای از ابراز محبت او به نوجوانانی است که دست از بازی های بچگانه شسته و به جبهه های نبرد رفته بودند
جنگ احتمالا قدیمی ترین٬ به راحتی سودآورترین٬ و مطمئناً شریرترین هاست. جنگ تنها چیز در حوزه بین المللی است که سودهایش به دلار است و ضررهایش جان انسان هاست.
جنگ نه آن چیزی است که به نظر اکثریت مردم می رسد٬ بلکه به عنوان جنایتی سازمان یافته٬ بهترین توصیف جنگ است. فقط یک گروه کوچک «داخلی» درباره اش می دانند. جنگ جهت سودمند شدن عده ای کم به هزینه بسیاری مردم مدیریت می شود. از قبال جنگ بخت و اقبالی بزرگ نصیب عده معدودی می گردد.
چند نفر از این میلیونرهای جنگ،اسلحه به دوش گرفته اند؟ چند نفر از آن ها سنگر حفر کرده اند؟چند نفر از آن ها معنی گرسنگی را در یک سنگر آلوده به موش می دانند؟ چند نفر از آن ها بی خوابی کشیده اند٬ شب های وحشت زده ای داشته اند٬ از انفجار ترکش قطعات٬ پوسته ها و گلوله های مسلسل جا خالی داده اند؟ چند نفر از آن ها در برابر سرنیزه دشمن قرار گرفته اند و دشمن را پس رانده اند؟ چند نفر از آن ها در جنگ زخمی یا کشته شده اند؟
در جنگ مردم عادی با خون خود هزینه را می پردازند
ارائه دهندگان این هزینه٬ بده کاری های وحشتناکی دارند. سنگ قبرهای تازه گذاشته شده٬ بدن های تکه و پاره شده٬ افکاری آشفته٬ قلب های شکسته٬ خانواده های از هم پاشیده شده٬ بی ثباتی اقتصادی٬ افسردگی و تمام بدبختی های همراه با آن٬ ومالیات کمرشکن برای نسل اندر نسل.
امروز۴۰ میلیون مرد مسلح در جهان وجود دارد٬ و دولت مردان و دیپلومات های ما آن قدر پر رو و گستاخند که بگویند در حال ساختن جنگ نیستند.
زنگ آغاز جنگ به صدا درآمده است! آیا این ۴۰ میلیون مرد برای رقاصی آموزش داده می شوند؟
آری٬ آن ها جهت جنگ دیگری آماده می شوند. چرا که نه؟ بهره حاصل از جنگ بالا است.
اما مردانی که کشته شده اند چه سودی می برند؟ مادران و خواهران آن ها٬ هم سران و دلبرانشان چه سودی می برند؟ کودکان آن ها چه سودی بی برند؟
چه کسی سود می برد بجز همان چند نفری که جنگ برای آن ها به معنی سود بسیار بزرگ است؟
آری٬ و جنگ چه سودی برای ملت/کشور دارد؟
این جنایت سازمان یافته٬ برای عده کمی مانند قاچاقچیان و دیگر جنایت کاران حرفه ای٬ سودهای تفننی می آورد٬ اما هزینه عملیات همیشه به مردمی که هیچ سودی ندارند منتقل داده می شود .
جنگ،این جنایت سازمان یافته،یک رحمتِ الهی است ـ "امام"خمینی
میزانِ تلفات انسانی وخسارانِ مالی درجنگ ایران وعراق
این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتشبس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت.
آیتالله خامنهای در ۲/۷/۹۳ در دیدار با جمعی از فرماندهان نظامی و انتظامی دیدگاه خود در این خصوص را توضیح داد. وی ضمن اشاره به هزینههای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای گرانقدری که تقدیم انقلاب اسلامی شد، گفت: «با وجود آن که هزینههای مادی و معنوی جنگ تحمیلی بالا بود اما دستاوردهای ملت ایران در هشتسال دفاع مقدس، در مقابل هزینهها، بسیار عظیم است…تجربه هشتسال دفاع مقدس نشان داد که با وجود همه تنگناها و فشارها و نبود اعتبارات مالی و مشکلات فراوان، میتوان با عزم راسخ و توکل بر خدا، در مقابل زورگویی و توقعات بیجای قدرتهای جهانی ایستاد… به واسطه ایستادگی ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس، بسیاری ازشخصیتهای اثرگذار و ذهنهای فعال در کشورهای اسلامی و غیراسلامی، به دفاع مقتدرانه با دست خالی، اعتقاد راسخ پیدا کردند.»
آخوند کاظم صدیقی در خطبه دوم نماز جمعه تهران طی سخنانی خواستار آموزش دوران دفاع مقدس در مهدهای کودک شد و افزود: نباید از آموزش فرهنگ دفاع مقدس در مهدهای کودک غفلت شود .اعزام ده هزارکودک به جبهه های جنگ
در تابستان ۱۳۶۷ و تنها یک ماه پس از پایان جنگ هشت ساله با عراق روح الله خمینی در نامه محرمانه ای فرمان قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد. این حادثه در تاریخ معاصر ایران به کشتار ۶۷ معروف شده است. این مجموعه نگاهی است به این جنایت هولناک.
1- احمد خمینی دومین پسر خمینی که در زمستان سال 1374 بر سر یک «بیماری» که تاکنون حتی نام آن نیز اعلام نشده است به طرز مشکوکی درگذشت!
2- علی خامنه ای رییس جمهور وقت و جانشین روح الله خمینی که از سال 1368
3- میرحسین موسوی نخست وزیر وقت و نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال 1388
4- اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی در زمان کشتارهای سال 67 و فرمانده ی جنگ هشت ساله ی جمهوری اسلامی با عراق
5- عبدالکریم موسوی اردبیلی رییس شورای عالی قضایی و رییس دیوان عالی کشور در سال 67
6- محمد موسوی خویینی ها دادستان کل کشور در سال 67
7- محمد محمدی ری شهری وزیر اطلاعات وقت
8- محمد خاتمی وزیر ارشاد و رییس موسسه ی کیهان در سال 1367
9- حسینعلی نیری حاکم شرع هیات سه نفره ی مرگ
10- مرتضی اشراقی دادستان تهران و عضو هیات مرگ
11- مصطفی پورمحمدی معاون و نماینده ی وزیر اطلاعات در هیات مرگ
12- اسماعیل شوشتری رییس سازمان زندانها در سال 67
13- روح اللّه خمینی رهبرو فرماندهنده ی کشتار 67
----------------------
کشتار دهه ۶۰وسال ۱۳۶۷هنوزجاری است
نگارش : پریسا کلاه قوچی
«…کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجتالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظاماسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام» [[i]] این حکم سر دسته جلادانی است که حکومت اسلامی را رهبر بود. خمینی این حکم را در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ نوشت و به دست احمد خمینی داد تا به جلادان سپرده شود. به اینگونه هیئت مرگ از سوی خمینی انتخاب شد. این حکم جنایتبار، آنچنان خوفناک است که سران وقت حکومت اسلامی از جمله آیت الله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضاییه حکومت اسلامی که خود مشوق و مبلغ کشتارها بود، سیداحمد خمینی، رئیس دفتر و پیک خمینی جنایتکار، که خود پس از چندی به وسیله باند رفسنجانی/ خامنهای به وسیله دارو حذف شد، جانشین خمینی یعنی آیت الله حسینعلی منتظری … را به پرسش و تعجب واداشت. سیداحمد خمینی که زمان تدارک و پیشبرد این جنایت تاریخی، رئیس وقت دفتر خمینی بود در نامهای در مورد اعدامها میپرسد و یادآور میشود که آیا این حکم شامل کسانی که محاکمه شدهاند و دوران زندانشان به زودی تمام میشود هم هست یا نه؟ و در مورد محکومان از شهرستانهایی که استقلال قضایی هم دارند چطور؟ پاسخ آیت خداروحالله خمینی این است: «بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است.»[[ii]] از هفته نخست مرداد ماه تا آخر شهریور سال ۱۳۶۷ در آن تابستان خونبار، و نیز مهر ماه کشتاری آفریده شد که شمار قربانیان را دستکم تا ۵۰۰۰ نفر به گونهای مستند با نام ونشان و عکس گزارش شده است. قربانیان از کمونیستها، سوسیالیستها، آزادیخواهان و مجاهدین و مخالفین حکومت اسلامی بودند. کمیسیون مرگ به دستور خمینی جدا از نماینده وزارت اطلاعات و رئیس زندان،افراد زیر بودند: حسینعلی نیری این جنایتکار، سردسته هیات سه نفره ای که معروف به «هیات مرگ» است . گزارش شده است که در زمان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ وی به صورت مرتب با هلیکوپتر بین زندانهای گوهر دشت و اوین جابجا می شده است. مرتضی اشراقی دادستان تهران و عضو هیات مرگ. مرتضی اشراقی پس از پایان کشتار ۶۷ مخفی شد و چندان پستی نیافته است. اشراقی علاوه در مقام دادستان انقلاب اسلامی اصفهان و تهران جنایات بسیاری در پیشبنه دارد. مصطفی پورمحمدی معاون و نمایندهی وزیر اطلاعات، فلاحیان در هیات مرگ. او وزیر کشور دولت احمدی نژاد در دورهی اول بود و سپس از این مقام کنار گذاشته شد. او اینک رئیس سازمان بازرسی کل کشور در دولت حسن روحانی است تا «اصلاح طلبی» سید محمد خاتمی و «سازندگی» سردار اکبر رفسنجانی را با اعتدال به پیش برد. اسماعیل شوشتری رییس سازمان زندانها در سال ۶۷ و رییس دادگستری دولت خاتمی در هر دو دوره و برای چند دوره نماینده ی مجلس شورای اسلامی نیز بوده است. در بسیاری منابع به ویژه در گزارشهای مجاهدین خلق به اشتباه به جای حسینعلی نیری، ایرج نیری آمده است و نویسنده و استاد جامعه شناسی در آمریکا یرواند آبراهامیان بدون توجه ، مرتضی اشراقی را رییس هیات و آیتالله میخواند بدون آنکه بداند و یا اشتباه زدایی کند که وی روحانی نبوده است و در نامه خمینی هم، هیچ لقبی ندارد. با برداشت از کتاب اشتباه آلود دکتر رضا غفاری در خاطرات زندان، مرتضی اشراقی را که از آخوندها نبوده و اکنون در تهران دفتر حقوقی دارد، آیتالله اشراقی میخواند. دکترمسعود انصاری نیز، در کتاب خود به نام کشتار۶۷، عکسی از آیتالله شهابالدین اشراقی (داماد خمینی) را که سال ۶۰ در نتیجه سکته مغزی ماهها در کما بود و همان سال ۱۳۶۰ درگذشت و از بنی صدر و لیبرالها طرفداری می کرد را منتشر و او را به سال ۱۳۶۷ میکشانند و آیتلله اشراقی معرفی میکنند. جلادان به دستور سردسته جنایت کار خمینی به کشتار هولناک اسیران آماده شدند. از جمله سالن های حسینیه در اوین و گوهر دشت، را با تیرآهنهایی زیر سقف، و دارها برای به دار آویختن دستجمعی صدها نفره و گورهای دستجمعی برای اسیران چپ وکمونیست از جمله در خاوران تهران تدارک دیده شد. مردان مرتد را بایستی به دار آویخت . اما بنابر آیههایی از قرآن، زنان مرتد، چپ و کمونیست بنا به موازین و شرع اسلام، نباید زود با چوبه دار به یکباره کشت. باید آنان را با شلاق زجر کش میکردند تا اسلام بیاورند. در گزارشی از تنی چند انگشت شماران حان به در برده از کشتار ۶۷، چنین آمده است: ” جواب نه برای نماز خواندن حکم تعزیر را داشت … همه را پنج بار در راهرو آسایشگاه شلاق می زدند. یک نفر خودکشی کرده بود و چند نفر هم اقدام به خودکشی کرده بودند، ولی موفق نشده بودند. هر کس نماز خواندن را میپذیرفت، بعد از چند روز به بند برش می گرداندند، جیره شلاق برای کسانیکه نمی پذیرفتند نماز بخوانند، بیست و پنج روز ادامه داشت. همه به شدت زخمی شده بودند. گفته بودند همه شان را اعدام میکنند … صدای شلاق خوردن بچه ها در وعده های نماز، دیوانه ام میکرد. یکبار من و چند نفر دیگر را برای اعدام نمایشی بردند. یک بار ما را به بیشه ای در اوین بردند و گفتند چشم بندهای مان را برداریم. تعداد زیادی را روبروی ما دار زده بودند و ما را مجبور میکردند به آنها نگاه کنیم … بلاتکلیفی و آشفتگی بند، چهار ماه ادامه داشت. تنها پس از برقراری مجدد ملاقاتها و تماس با خانواده ها بود که عمق فاجعه برایمان روشن شد. تنها از بند ما حدود ۱۲۰۰ نفر اعدام شدند.»[[iii]] خاوران در تهران دهان گشود. دستهای قربانیان از زیر خاکی که با شتاب و شبانه با کمپرسی به گودالها افکنده شده بودند، نمایان شدند. گویی برای فراخوانی دادگاهی انقلابی جانیان، از جهانیان یاری میخواستند. این یک پرونده جهانی است، همچنان بازگشوده مانده، برای محاکمه همه جنایتکاران، آمران، زنده و مرده، مجریان و جلادان و دست اندرکاران، تا عبرت شود. کشتارسال های ۵۷ تا دهه شصت در کردستان و تمامی ایران، و سال ۱۳۶۷ تا اکنون همانند رودی خونین و سرشار از پیکر اسیران، همچنان جاری است. به دار آویختن سیروان نژاوی در دو روز پیش به اتهام “محاربه” و به اتهام عضویت در پژاک، صبح روز یکشنبه ۱۸ مردادماه ۱۳۹۴ در زندان تبریز به دار آویخته است. او زحمتکشی از اهالی سردشت بود که به حکم شعبه یک دادگاه انقلاب شهر مهاباد به ریاست قاضی جوادی کیا محاکمه شد. نزدیک به یک سال بعد در فروردین ماه سال ۹۱ به مرگ با چوبه دار محکوم گردید. سیروان نژاوی و ابراهیم عیسیپور ۲۹ بهمن سال گذشته جهت اجرای حکم اعدام از زندان مرکزی ارومیه به زندان مرکزی تبریز منتقل شدند ولی حکم اعدام اجرا نشده بود. ما نه میبخشاییم و نه فراموش میکنیم. پروندهای گشوده تا سرنگونی حکومت ومناسباتی که برای دوام خویش، به چنین جنایتی دست می زند. جنایت علیه بشریت. بدون شک در فردای پیروزی انقلاب کارگری حتا اگر مرتکبین این جنایت اسلامی/ فاشیستی سرمایه، یک تن اشان زنده نمانده باشند، دادگاه انقلاب کارگران به آن رسیدگی خواهد کرد و داوری دادگرانهای پیش روی جهانیان خواهد نهاد. کشتار حکومتی ادامه دارد، جنایتکاران حاکم با پیشهی آدمکشی، برای ادامه حاکمیت سرمایهداری و بقا انگلی خویش هرروزه در سراسر ایران و برون ازایران به قتل و ترور مشغولند. تا مناسبات ضد انسانی و حاکمیت سیاسی آن برپاست، این جنایات نیز ادامه دارد. اینها لازم وملزوم هم هستند. در برابر این خشونت هولناک، باید ایستاد، قهر انقلابی نخستین پاسخ ماست.