نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ آبان ۲۹, جمعه


زگهواره تا گور آزادی بجوی

ما هم در سر رؤیایی داریم ( بقلم: دکتر محمد ملکی)

ما هم در سر رؤیایی داریم ( بقلم: دکتر محمد ملکی)

تقدیم به اصحاب شنبه ها و دوشنبه ها
بسم الحق
رنگ چهره اش سیاه بود اما اندیشه ای داشت به سپیدی گل یاس، او یک سیاه پوست امریکایی بود که یک (رویا) داشت و در یکی از معروف ترین سخنرانیهایش گفت ( من یک رویا دارم ) ( I have a dream ) این رویا به ثمر رسیدن جنبش رفع تبعیض نژادی علیه سیاهان در امریکا بود . او یکی از انسانهایست که در میان تیره روزان سیاه پوست به خود اجازه می دهد خواب خوش سپید پوستان انسان نما – نه همه ی سپید پوستان – را آشفته سازد . او در پی اثبات این واقعیت است که انسان انسان است یا بقول برشت , آدم آدم است . رنگ سپید و سیاه نمی شناسد . فقیر و غنی نمی شناسد . صاحب قدرت و بی قدرت نمی شناسد . او این مسائل را باعث تفاخر یا تحقیر یکی بر دیگری نمی داند . و به این دلیل است که نویسنده ی کتاب مارتین لوتر کینگ (هوبرت ژربو) در نوشته ی خود درباره ی این مرد بزرگ می گوید : چگونه ایستادن در برابر ستم را باید از زندگی مارتین لوتر کینگ اموخت (1)
اما ببینیم روش و منش مارتین در پیشبرد اهدافش چگونه بوده , او می گوید : “در این جنبش انسانی باید انتقام جو نباشیم . اگر سِلاح بدست گرفته اید، ان را کنار بگذارید . اگر اسلحه ندارید، هرگز در پی بدست آوردن آن نباشید به شما خاطر نشان می سازم به جای اسلحه از محبت استفاده کنید.” (2)
اما در پاسخ کسانیکه مبارزه ی او را نابهنگام می دانستند ، سیاهان را به صبر دعوت می کردند . می گوید: “ما با توجه به تجربیات تلخ خود دریافته ایم که آزادی هرگز به شکل داوطلبانه به وسیله سرکوب گر داده نمی شود ، سرکوب شونده باید آنرا بخواهد.” (3)
مارتین با ذکر زجرهایی که در طول تمامی سالهای تبعیض نژادی بر رنگین پوستها رفته است نشان می دهد که چرا دیگر امکان صبرکردن وجود ندارد . او می گوید: “هنگامی که جمعیتی وحشی مادران و پدران شما را زجرکش می کنند ، هنگامیکه برادران و خواهران شما را از روی هوی و هوس غرق می کنند، هنگامیکه پلیس وحشیانه شما را کتک می زند یا حتی به قتل می رساند ، به فقر برادران سیاه خود در جامعه ای مرفه پی می برید ، زبان خودتان را الکن می بینید و حرفهایتان در گلو می خشکد، وقتی به دنبال راهی هستید که برای دختر شش ساله تان توضیح دهید چرا نمی تواند به پارک تفریحی عمومی برود در حالیکه تبلیغات آن از تلویزیون پخش می شود و اشک هایی را می بینید که از چشمان او جاری می شود.”
وقتی به او گفته می شود شهر بازی به روی کودکان رنگین پوست بسته است ، وقتی که ابرهای بد یمن پستی در آسمان زیبای ذهن او شکل می گیرد و تخریب شخصیت او را می بینید که نفرت به سپید پوستان را در خود می پرورد ، هنگامی که مشغول رانندگی هستید می خواهید شب را در جایی استراحت کنید و هیچ هتلی حاضر نیست شما را بپذیرد شاید آن موقع متوجه شوید چرا برای ما اینقدر مشکل است که صبر کنیم .
لوترکینگ در برابر این پرسش که “چگونه از شکستن برخی قوانین حمایت می کنید و در مقابل ،از برخی قوانین تبعیت نمی کنید ؟” می گوید : ما دو نوع قانون داریم عادلانه و ناعادلانه من با سنت اگوستین هم عقیده ام که قانون ناعادلانه اصلاً قانون نیست. اما دوباره این سوال پیش می آید که کدام قانون عادلانه و کدام ناعادلانه است؟
قانون عادلانه قانونی است که انسان ساخته است که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت دارد ، قانون ناعادلانه قاعده ای است که با قوانین اخلاقی هماهنگی ندارد . از نظر لوترکینگ قانون در برخی موارد در ظاهر عادلانه است ولی در عمل ناعادلانه است .

او بعنوان مثال می گوید : “من به دلیل راهپیمایی بدون مجوز دستگیر شده ام ، وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راهپیمایی هیچ اشکالی ندارد اما چنین قانونی وقتی ناعادلانه می شود که برای حفظ تبعیض و نفی حقوق اولیه ی شهروندی مانند اجتماع و اعتراض مسالمت آمیز بکار رود.” (4)
لوترکینگ می گوید: “هرگز مدافع بی قانونی و انارشیسم که موجب هرج و مرج می شود نیستم”، و خصوصیات یک فرد نا فرمان مدنی را چنان بر می شمارد .
کسی که قانون ناعادلانه را می شکند باید علنی و صمیمانه آنرا انجام دهد و با رضایت کامل جریمه و مجازات را بپذیرد، من معتقدم فردی که قانونی را که وجدان به او می کوید ناعادلانه است می شکند و به این دلیل به زندان می رود تا وجدان جامعه را نسبت به ناعادلانه بودن ان اگاه کند در حقیقت بیشترین احترام را برای قانون قائل است .
لوترکینگ می گوید: فرمانبری از قانون همواره نمی تواند عملی درست باشد و برای اثبات این امر به اعمال هیتلر اشاره می کند.
“ما نباید فراموش کنیم همه آنچه هیتلر انجام داد کاملاً (قانونی) و همه آنچه مبارزان آزادیخواه مجارستانی انجام دادند (غیر قانونی ) بود . اما من مطمئن هستم اگر من درآن زمان درآلمان زندگی می کردم به برادران یهودیم کمک می کردم و به آنها پناه می دادم ، اگر امروز من دریک کشور کمونیستی زندگی می کردم که گرایش به اصول اولیه مسیحیت سرکوب می شد . من کاملاً داوطلبانه نافرمانی از قوانین ضد مذهبی آنجا را تبلیغ می کردم.”
با شناختی که نسبت به افکار و اندیشه های لوترکینگ پیدا کردیم حال می خواهیم در این نوشته یکی از مشهورترین سخنرانی های لوتررا که معروف به (رویایی دارم) را در اینجا بیاورم تا روشن گردد. وقتی ما متحصنین روزهای شنبه (جلوی زنداین اوین ) و روزهای دوشنبه (کنار ساختمان دزدی شده دنا از سوی محمد یزدی که مشاغل حساسی را در نظام ولایی بعهده داشته و دارد) با شعارهایی تجمع می کنیم و روش و منش لوترکینگ را در مبارزه پیش گرفته ایم هدفمان چیست ؟
لوترلینگ در سخنرانی معروف (من رویایی دارم ) به شنودگانش و همه ی مردم زیر سلطه و ستم می گوید: “زمانی که معماران جمهوری ما عبارات متعالی قانون اساسی و اعلامیه استقلال را تقریر می کردند ، بر ضمانت نامه ای صحه گذاشتند که هر آمریکایی وارث ان بود، این مکتوب تعهدی بود بر این امر که همه ی انسانها – اری همه ی انسانها، چه سیاه و چه سپید از حقوق ضروری حیات و آزادی بهره مند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند ، روزی ما تمام ملت را به سوی سر چشمه های عظیم دموکراسی بر خواهیم گرداند.”
لوترکینگ از روش مبارزه ی بدون خشونت خویش قاطعانه دفاع می کند و یادآور می شود. “اگر بی خشونتی نبود خیابان ها پوشیده از خون می شد ، مظلومان تا ابد مظلوم باقی نمی مانند و اگر انرژی آنها از طریق بی خشونتی ازاد نشود به خشونت روی می آوردند و این یک تهدید نیست یک حقیقت تاریخی است.” (6)
لوترکینگ همانند گاندی معتقد بود که در راه مبارزه ابزار مورد استفاده ی مبارزان باید به اندازه ی اهداف خالص باشد، …. از سوی دیگر اعمال به ظاهر درست پلیس در حفظ و ضعیت ناعادلانه را نیز به نقد می کشید و گوید: من تلاش کرده ام تا مشخص کنم استفاده از ابزار غیر اخلاقی برای دستیابی به اهداف اخلاقی نادرست است ، …. حال من باید تائید کنم که استفاده از ابزار اخلاقی به منظور حفظ ابزار غیر اخلاقی امری بسیار ناپسند است . چنان که تی اس (T .S ) الیوت می گوید : “بزرگترین خیانت این است که کنشی درست برای انگیزهای نادرست انجام پذیرد.” (7)
و به این گونه است که شباهت بسیاری در اندیشه و روش مارتین لوترکینگ و گاندی دیده می شود و از این روست که بسیاری از نویسندگان به او ” گاندی سیاه ” لقب داده اند .

هوطنان ، عزیزان من:
مکتبی که مارتین و گاندی ، تولستوی ، نلسون ماندلا و…. . برای مبارزه با ظلم و بی عدالتی ها برگزیده اند امروز مورد توجه بسیاری از متفکران خشونت پرهیز قرار گرفته است و این همان چیزی است که می توان ان را “نافرمانی مدنی” نامید . می خواهم پس از حدود 4 ماه که از تحصن های روزهای شنبه و دوشنبه می گذرد به این سئوال که چرا و با چه هدفی اینکار را انجام می دهید پاسخ دهم .
ما چند نفر بودیم حدود انگشتان یک دست ، وقتی به سالن مراجعان دادگاهِ انقلاب اوین راهمان ندادند، تصمیم گرفتیم برای اعلام خواستهایمان در بیرون از ساختِمان دادگاه (روزهای شنبه از ساعت 10 تا 12 صبح) و روزهای دوشنبه جلوی ساختمان لاستیک دنا از ساعت 10 تا 12 صبح) بایستیم. وهرکس با نوشتن خواست ها یا بقول مارتین لوترکینگ “رویا” های خود بر روی کاغذ و در دست گرفتن آن دادخواهی کند . آن جمعیت چند نفره امروز از صدها نفر میگذرد و روز به روز بر تعداد دادخواهان افزوده می شود . پلیس و ماموران امنیتی حتی این عمل دور از خشونت را که همراه با سکوت است برنمی تابند و موانع زیادی برایمان فراهم می کنند و گاهی به خشونت از سوی پلیس منجر می گردد. در تاریخ ما شاهد بودیم که مارتین لوترکینگ و گاندی و بسیاری از پیروان مکتب مبارزه ی بدون خشونت (نافرمانی مدنی) جان خود را در این راه فدا کردند ، اما پس از مرگشان اهداف آنها تا حد زیادی به تحقق پیوست ما به پیروی از این انسانهای بزرگ با تمام مخالفت خوانی ها چه در داخل کشور چه خارج کشور قصد داریم “رویا” های خود را اعلام کنیم و اگر مانع اینکار شدند، مطمئناً راه دیگری را برمی گذینیم، و رویاهای خود را پی گیری می کنیم . اما رویاهای ما چیست ؟
1 – در 37 سال حکومت جهل و جور و خیانت کافی است , ما آزادی ، دموکراسی و نقد حاکمیت و یک انتخابات آزاد زیر نظر سازمان های حقوق بشری جهانی که هرکس شناسنامه ی ایرانی دارد بتواند درآن آزادانه شرکت کند و نظر خود را در مورد آینده ی ایران ابراز دارد را از رویاهای خود می دانیم به این گفته ی برتولت برشت ایمان داریم تا نگویید پس کی ؟ “پسر گفت : من آموختم که چگونه آب در طی سالها صخره های سنگی را می شوید و می برد ، به عبارت دیگر تصلب در نهایت بازنده است.” (8)
2 – ما این رویا را در سر می پرورانیم که هیچ کس را بخاطر اندیشه و اعتقاداتش چه سیاسی و چه مذهبی نمی توان دستگیر و زندانی کرد ، هیچ کس را نباید بخاطر وابستگی به سازمان و حزب و گروه سیاسی بازداشت و تحت توهین و شکنجه قرارداد , باید همه ی زندانیان سیاسی آزاد گردند و عاملین دستگیری ها ، شکنجه ها و کشتارهایی که در این 37 سال صورت گرفته مورد تعقیب و محاکمه قرار گیرند و حکم عادلانه در مورد انها صادر گردد. باید عاملین به سرقت بردن جوانان (مانند سعید زینالی و صدها جوان دیگر) شناسائی و اقرار کنند چه بلایی بر سر آنها آورده اند . باید زنان زندانی بویژه آنها که مانند خانم نرگس محمد ی بیمار هستند هرچه زودتر آزاد گردند .
3 – ما این رویا را در سر می پرورانیم که حکم اعدام باید لغو گردد و اینکار غیر انسانی و مشکل افرین که تجربه نشان داده است بر خلافکاریها می افزاید و خانواده های بسیاری را به فقر و فساد می کشاند نباید ادامه یابد ، بخصوص صدور حکم اعدام برای دگر اندیشان که حاکمیت ظالمانه (نظام ولایی) را بر نمی تابند و ظلم و بیدادگری را که بنام اسلام جنایت های ضد بشری خود را توجیه می کند . نظامی که اندیشمندان را که خلاف نظر حاکمیت می اندیشند به شکنجه و اعدام محکوم می کند از جمله مصادیق بزرگ این کار خلاف حقوق بشر و جنایت کارانه محکومیت متفکر کم نظیر استاد طاهری می باشد که ماههاست زیر حکم اعدام به سر می برد، ما ضمن تایید گروه ( لگام ) که در راه مبارزه یا اعدام تلاش می کند اعلام می کنیم این رویای بزرگ را تا تحقق کامل آن درسر می پرورانیم و از هر محکوم به اعدامی یا هر اتهامی دفاع می کنیم .
4 – ما در این رویائیم که این همه کشت و کشتار در جهان از جمله کشورمان پایان یابد و دیگر شاهد آوارگی میلیونها انسان شامل زن و مرد و کودک ، سالخورده , مریض نباشیم . ما فرار سالی حدود 150 هزار انسان تحصیل کرده و فرهیخته از کشورمان را نمی توانیم تحمل کنیم تا مشتی لمپن و ادمکش بر سرزمین هایمان مسلط گردند و هر بلایی بر سر ملت بیاورند. ما کشتارهای بی رحمانه از جمله فرستادن موشک به سوی عده ای زن و مرد بی سلاح و بی گناه ایرانی را تحمل نمی کنیم و این اعمال را جنایت علیه بشریت دانسته و به شدت محکوم می کنیم و خواهان به محاکمه کشیدن عاملین این جنایات هستیم .
5 – ما در این رویائیم که دزدان بیت المال را هر کسی هستند، در بیت رهبری ، درسپاه ، ارتش ، بسیج، مجلس، ادارات دولتی، سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی ، نیروهای انتظامی و در هرجای دیگر به محاکمه کشند و آنها را به سزای اعمالشان برسانند .
6- ما در این رویاییم که هیج کس را نمی توان ممنوع الخروج یا ممنوع ورود به کشور خود نمود (10) اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید ” هر کس حق دارد هر کشور را از جمله کشور خود را ترک کند و نیز حق دارد ه به کشور خود باز گردد . (ماده 13)
ما تجمع کنندگان روزهای شنبه و دوشنبه همانگونه که پیش قراولمان لوترکینگ ،گاندی و … جان خود را بر سر عقیده نهادند ، چنین خواهیم کرد تا رویاهایمان تحقق یابد .
این نوشته را با چند جمله از بزرگانیکه برای نجات انسانها می اندیشیدند پایان می دهم:
” دراطاقی که عده ای با یکدیگر توطئه ای برای سکوت دارند، گفتن حقیقت مانند شلیک گلوله است ” (8)
چلاد میلوش”
شما در مقایسه با آنها بسیار کوچک هستید ، آنها همیشه بالاتر از شما می ایستند روی پله ، کرسی خطابه ، روی سکو ، با این همه کافی است فقط یک لحظه ترسیدن را متوقف کنید ، بگذارید این طوری بگویم ، شروع کنید که کمی کم نر بترسید ، آن وقت به این نتیجه می رسید که این آنها هستند که بیشترین هراس را دارند . ” (9)
استانیسلاو بارانجاک
گردانندگان “نظام ولایی” بدانند و مطمئن باشند تجمع همراه با سکوت , و عمل خشونت آمیز از سوی حاکمیت همیشگی نیست , بترسید از روزیکه معلوم گردد این روش مبارزه پاسخگوی رویاهایمان نیست .(11)
(1) مقدمه ی فریدون حاجتی بر کتاب مارتین لوتر کینگ (ص4)
(2) از نا فرمانی مدنی تا بد فرمانی مدنی , عمار ملکی ص 49
(3) منبع پیشین ص 50
(4) منبع پیشین ص 51
(5) منبع پیشین ص 52
(6) منبع پیشین ص 54
(7) منبع پیشین ص 54
(8) کتاب کنش های کوچک ایستادگی ص 11
(9) منبع فوق ص 149
(10) ماده 13 اعلامیه حقوق جهانی حقوق بشر
(11) اصول متعدد اعلامیه جهانی حقوق بشر از حمله ماده های 28و 29
دکتر محمد ملکی -آبان 94

گفت‌‌‌وشنود با اسماعیل یغمائی17 هر لحظه به شکلی بُتِ عیّار بر آمد


گفت‌‌‌وشنود با اسماعیل یغمائی17
هر لحظه به شکلی بُتِ عیّار بر آمد 

این شنیدی، مو به مویت گوش باد
آب حیوان است، خوردی، نوش باد
آب حیوان خوان، مخوان این را سخن
روح نو بین در تن حرف کهن
مولوی
«اگر زندگی را آزمایش نبینیم همه چیز و همه لحظات به سرعت در اثر مرور زمان یا در بالا و پایین‌های آن به افسوس، به حیف، به حسرت، به ندامت و پشیمانی و پریشانی و پوچی تبدیل می‌شود.»
پیام رمضان، شهریور ۸۶

گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱) گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۲) گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۳) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وقا یغمائی(۴) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی(۵) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی(۶) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی(۷) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۸)  گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۹) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۰) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۱) گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۲)  گفتو‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۳)  گفت‌و‌شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۴)  گفت و شنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۵) گفت‌‌ وشنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۶)  گفت‌‌ وشنود با اسماعیل وفا یغمائی (۱۷) 
...
سایت همنشین بهار 

دروازه غار: داستان معتادانی که قلب تاریخی پایتخت را تسخیر کردند

دروازه غار: داستان معتادانی که قلب تاریخی پایتخت را تسخیر کردند

15-9-5-1110431819420.jpg
محله هرندی تهران چندی سالی است که در دام معتادان گیر افتاده است. این روزها باوجود مصاحبه‌ها، نشست‌ها و جلسات مکرر مسئولان برای ساماندهی این محله، اما همه باز هم از ایجاد امنیت آن ناتوانند؛ این در حالی است که اعضای شورای شهر معتقدند، امنیت محله هرندی قابل برگشت است!
خبرآنلاین: افزایش معتادان خیابانی در چند سال گذشته باعث شده است تا علاوه بر باز شدن پای خرده‌فروشان مواد مخدر از پاتوق‌های حاشیه‌ای شهر به معابر درون شهری، امنیت مناطق و محله‌های شهری دستخوش تغییر شود و البته تعداد زیاد کارتن خواب های معتاد در مناطق شهری به طور محسوس به چشم بیایند.
پس از خاک سفید که با اقدامات ضربتی نیروی انتظامی در زمان فرماندهی محمدباقر قالیباف زیر و رو شد، معتادان تهران در مناطق مختلفی پخش شدند، اما در سال‌های گذشته به دروازه غار و شوش هجوم برده اند. جایی که اکنون به نام هرندی می شناسند.
متاسفانه وضعیت اسفبار محله هرندی این روزها به شکل و شمایلی درآمده که، روزانه هزاران زن و مرد و پیر و جوان، صبح خود را با دیدن چهره‌ معتادانی آغاز می‌کنند که یا در حال مصرف مواد مخدرند یا چرت نشئه‌گی‌. اوضاع تا حدی وخیم است که یکی از اعضای شورای شهر گفته است که در این منطقه سقوط انسانیت را دیده.
تجمع صدها معتاد در پیاده روها، اطراف پارک و گوشه کنار محله هرندی در قلب تاریخی تهران، اهالی را به ستوه آورده است. این در حالیست که رئیس کمیسیون سلامت،‌ محیط زیست و خدمات شهری شورای شهر، در بازدید از این محله گفته بود:‌ امنیت محله هرندی قابل برگشت است و برای این کار باید سایر دستگاه‌ها از جمله قوه قضائیه،‌ ناجا، سازمان بهزیستی،‌ ستاد مبارزه با مواد مخدر، کمیته امام (ره) و استانداری با شهرداری تهران همراه شوند.
واکنش متفاوت اعضای شورای شهر
شهرداری تهران برنامه ای چند میلیارد تومانی برای احیای هرندی و شوش دارد. اما اعضای شورای شهر به برنامه های شهرداری تهران درباره محله هرندی و معتادان شوش واکنش های متفاوتی نشان دادند. (اینجا) علیرضا دبیر، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر با بیان این که در صحن شورای شهر بیان مسئله در هرندی به سمت معتادان و ساماندهی آنها پیش رفت، اما اکنون درباره مسائل شهرسازی گزارش هایی ارائه می‌شود، گفته بود: باید این مساله ساماندهی شود.
همچنین رحمت‌الله حافظی، رئیس کمیسیون سلامت با بیان این که قرار است چهار معاون شهردار توضیحاتی را درباره طرح ارتقای سطح زندگی در منطقه هرندی ارائه کنند، گفت: بهتر است علاوه بر ارائه توضیحات، برنامه‌ها به طور مکتوب به اعضای شورای شهر داده شود تا بتوانیم آنها را بررسی کنیم.
در این میان فاطمه دانشور رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران با بیان اینکه باید با حضور کارشناسان امر سند اقدام برای منطقه هرندی نوشته شود، تاکید کرد: به گفته کارشناسان اقدامات در محله هرندی بدون مطالعه در حال انجام است.
همچنین اسماعیل دوستی، عضو کمیسیون حمل و نقل شورای شهر تهران گفته بود: حل مشکلات این منطقه به تنهایی توسط شهرداری و شورا امکانپذیر نیست و سازمان‌های حمایتی باید وارد شوند. نایب رییس کمیسیون معماری و شهرسازی شورای شهر تهران کوچ اهالی را مهم‌ترین دلیل از بین رفتن محله هرندی دانست.
رییس کمیته نامگذاری شورای شهر تهران با بیان اینکه منطقه هرندی 100 سال است هویت خود را از دست داده گفت: می‌خواهید با چه تئوری برای این محله هویت‌سازی کنید چراکه 9 قومیت از هند و لر و ترک در حالی گرد هم آمدند که هیچ پیوستگی محلی ندارند. شهرداری تهران عضو ستاد مبارزه با موادمخدر نیست و مداخله آن اسباب قانونی ندارد.
در این میان مهدی چمران، رییس شورای شهر تهران در واکنش به سخنان شاکری درخصوص هویت از دست رفته محله هرندی گفت: بهتر است در صحبت کردن‌هایمان دقت کنیم، چراکه هرندی مرکز هویت پایتخت است و حتی با کشف اسکلت ۷ هزار ساله تاریخ محله مولوی و هرندی از ری نیز بیشتر خواهد شد.
افزایش آمار شبانه معتادان
محمد مهدی تندگویان عضو شورای اسلامی شهر تهران هم گفته بود از زمانی که طرح های ضربتی در محله هرندی آغاز شده، آمار معتادان در بوستان های پایتخت افزایش یافته و باید فکری برای کوچ درون شهری معتادان کرد. از زمانی که طرح های ضربتی هرندی شروع شده کافی است سری به بوستان های تهران در مناطق مختلف بزنید قطعا خواهید دید که آمار شبانه معتادان در پارک ها بیشتر شده است. این معتادان پیش از این کجا بودند. تا ۶ ماه پیش بسیاری از بوستان ها معتاد نداشت. اگر قرار است این معتادان را به کل شهر شیفت دهیم همه شهر آسیب می بیند. اینجا را بخوانید.
عضو شورای شهر تهران با بیان اینکه باید فکری به حال کوچ معتادان کرد، گفت: قطعا محله هرندی نیاز به بهسازی و اصلاح دارد اما باید فکری به حال کوچ معتادان کرد. ما درباره یک تافته جدابافته بحث نمی کنیم بحث ما یک منطقه در دل یک کلانشهر است.
اعتراض اهالی و آتش زدن چادر معتادان
اما قول جمع‌آوری چندهفته‌ای و چندماهه مسئولان شهری برای ساماندهی معضل دوساله معتادان پرخطر در محله هرندی تهران آن‌قدر عملی نشد تا اینکه بالاخره مردم خودشان به میدان این پارک پر آسیب و خطر رفتند و معتادان را پخش و پلا کردند. پس از اینکه هیچ نهادی از جمله شهرداری، نیروی انتظامی و بهزیستی مسئولیت جمع آوری معتادان کارتن خواب که آرامش را از محله ربوده برعهده نگرفت، حدود 60 تن از اهالی محله هرندی با در دست داشتن پلاکاردها و دست نوشته هایی با مضمون «ما امنیت می خواهیم»، «ما چماق دار نیستیم آرامش می خواهیم»، «آرامش و امنیت را به محله ما برگردانید» اعتراض خود را ابراز کردند.
این در حالیست جولانگاه‌بودن پارک‌ها و پاتوقی برای معتادها، کاسه صبر مردم را لبریز کرد و آتش و خشم را بر سر و صورت معتادهای کارتن‌خواب فرود آورد. ۱۸ آبان اهالی محله هرندی در اعتراض به حضور اسکان این معتادان، برای جمع آوری آنها و بیرون راندن معتادان از پارک اقدام به آتش زدن وسایل و چادرهای آنها کردند.
واکنش مسئولان نسبت به آتش زدن چادرها
پس از آتش کشیدن چادر معتادان اولین واکنش ها نسبت به این مسئله از سوی عابد ملکی شهردار منطقه ۱۲ صورت گرفت، شهردار منطقه 12 توضیحاتی درباره به آتش کشیده شدن چادر تعدادی از کارتن‌خواب‌ها در محله شهید هرندی ارائه کرد و گفت: با وجود بازدیدهای متعدد اعضای شورای شهر تهران و مدیران ارشد شهرداری تهران از بوستان حقانی محله هرندی که نزدیک به دوسال است حدود ۱۵۰۰ تا ۲ هزار کارتن خواب و معتاد در آن جا، تجمیع شده اند و وعده های آن ها برای ساماندهی محله و همچنین اختصاص چند هفته زمان نشست علنی شورای شهر تهران به ساماندهی منطقه ۱۲، سرانجام صبر اهالی محله لبریز شد و ۱۸ آبان، حدود ۵۰ نفر از اهالی به کارتن خواب ها حمله کردند و برخی از چادرهای آن ها را آتش زدند.
بعد از آن هم مرتضی طلایی نایب رئيس شورای شهر تهران از آتش زدن چادر کارتن خواب‌ها واکنش نشان داد و گفت: مردم حق دارند در برابر کارتن‌خواب‌ها از خود دفاع کنند. کارتن‌خواب‌ها می‌خواهند دورهم باشند و در فضاهای محلی بنشینند، لذا به مردم حق می‌دهم از خودشان در برابر آسیبی که به آنها حمله می‌کند دفاع کنند.
او با تاکید براینکه زندگی مردم در سایه این افراد در حال نابودی است و کودکان در معرض خطر هستند، تأکید کرد: کدام منطق به ما می‌گوید؛ در حالی که می‌بینید ویروس در حال انتشار است، باز هم بگذارید؛ زندگی‌اش را بکند. طبیعی است که باید به افراد سالم هشدار داد که از خود دفاع کنند یا از محل دور شوند و مسئولان هم باید به مسئله ورود پیدا کنند، همه این مسائل با هم است.
طلایی معتقد است، اینکه مبارزه با اعتیاد و مواد مخدر اجتماعی شود و همه مردم در این زمینه به میدان بیایند خیلی خوب است، اما اقدامی که در پارک هرندی رخ داد، کار نادرستی بود. اینجا را بخوانید.
معتادان به غذاهای ساده راضی نمی شوند
عده‌ای بر این باورند حالا نهادهای مسئول و ان‌جی‌او‌ها از آن طرف بوم افتاده‌اند. انگار که دیده باشند اقدامات سلبی جواب نداده است، حالا می‌خواهند با محبت آنها را به سمت ترک سوق دهند. اما ماجرا اینجاست که مردم محله هرندی می‌گویند علاوه بر تجمع معتادان در محله‌شان، حالا خیابان‌ها و پیاده‌روها تبدیل به زباله‌دانی ظرف‌های یک‌بارمصرفی ‌شده که سازمان‌ها و مردم برای پخش غذا به هرندی می‌آورند.
در این میان لیلا ارشد، مددکار و مدیرعامل خانه خورشید می‌گوید: کار به جایی رسیده که حالا معتادان اصلا به غذاهای ساده راضی نمی‌شوند. دیگر کسی از ما نان و تخم‌مرغ یا نان و پنیر و سبزی نمی‌گیرد. خانم اتوکشیده می‌آید و به معتاد التماس می‌کند که خواهش می‌کنم این غذا را بخورید و معتاد هم از بین این همه غذایی که به میدان هرندی می‌آید، انتخاب می‌کند که امشب خورش قیمه بخورد یا چلومرغ. بعد هم هیچ‌کدام از این ان‌جی‌او‌ها به خودش زحمت نمی‌دهد که زباله‌های ناشی از پخش غذایش را از سطح محله جمع کند. آن‌وقت گلی که داشتیم به سبزه هم آراسته می‌شود.
عابد ملکی، شهردار منطقه ١٢ استان تهران، با رد این مسئله که آتش‌زدن چادرهای کارتن‌خواب‌ها ربطی به شهرداری تهران داشته است، درباره پخش گسترده خدمات میان معتادان و کارتن‌خواب‌های هرندی می‌گوید: من فکر می‌کنم در نگاه کلان اگر تنها هدف از رفتن میان معتادان، پخش غذا باشد، نگاه معتادپروری کاملا صحیح است. به طور کلی جمع‌شدن تعداد زیادی معتاد در بافت مسکونی اصلا مناسب نیست. برای همین شهرداری وارد بحث شده است تا بتواند سروسامانی به وضعیت معتادان بدهد. بحث ما به‌عنوان مسئولان شهری این است که شهر و محله نباید به حفره‌ای برای تجمع معتادان تبدیل شود.
حبیب بهرامی، مدیرعامل مؤسسه سیمای سبز رهایی درباره کمک‌رسانی و پخش غذا بین معتادان در محله های آسیب‌دیده گفت: خود ما هم با برخورد احساسی با معتادها مخالفیم. چون دادن غذا درواقع یک‌جور حمایت ناسالم از معتاد است. معتادها چند دسته هستند. تعدادی معتاد داریم که در دوره ایام طلایی هستند و کار درمان روی آنها بسیار سخت بوده و احتیاج زیادی به خدمات کاهش آسیب هم ندارند. آنها از مصرف مواد مخدر لذت می‌برند و تحت هیچ شرایطی هم حاضر نیستند این لذت را از دست بدهند. البته این گروه شامل افراد ساکن در پارک‌های هرندی نیستند. اینها کسانی هستند که در خانواده‌ها هستند و تازه مصرف را شروع کرده‌اند. اما آن قسمتی که زندگی‌شان آشفته شده، کسانی هستند که در وهله اول نیاز به خدمات کاهش آسیب دارند چون در معرض آسیب‌های جدی مثل اچ‌آی‌وی هستند. موضوع ایدز بسیار مهم است و اگر گریبانگیر آنها شود، دیگر بحث از این ماجراها فراتر می‌رود. بنابراین برای جلوگیری از این نوع آسیب‌ها لازم است خدمات کاهش آسیب به آنها داده شود.
انواع بیماری های خطرناک در بین معتادان
سل و بیماری‌های عفونی در میان معتادان محله هرندی شایع شد. خانه‌های اطراف پارک حقانی به خاطر معتادان و کارتن‌خواب‌هایش، از هیچ چیز درامان نیستند. انواع بیماری‌ها در میان کودکان و زنان دیده می‌شود، شپش، اسهال‌خونی، بیماری‌های عفونی، تنها بخشی از این بیماری‌هاست. وضع ساکنان پارک حقانی اما از همه حادتر است.
لیلا ارشد، موسسه زنان سرزمین خورشید که سال‌ها در مجاورت همین پارک برای حمایت از زنان آسیب‌دیده فعالیت می‌کند، وضع بهداشتی اهالی هرندی را نگران‌کننده می‌داند: شرایط پارک اسفناک است، معتادان و کارتن‌خواب‌های این پارک، تمام روز مواد مصرف می‌کنند، دستشویی می‌کنند اما یک‌بار هم دستشان را نمی‌شویند و چند قدم آن‌ طرف‌تر از ادرار و مدفوع خود و همسایه‌شان غذا می‌خورند، اینها زمینه ابتلا به انواع بیماری‌ها را برای این افراد فراهم می‌کند، نه فقط برای این افراد بلکه برای ساکنان محل هم هست.
اما این کنایه مجری برنامه گفتگوی ویژه خبر پس از ۳ قابل تامل بود: ۳ ماه پیش مسئولان قول دادند ۱۰ روزه این اشخاص را جمع کنند ولی خبری نشد.
او چند تن از مسئولان رتبه اول مبارزه با مواد مخدر را به صورت تلفنی و حضوری در استودیو گفت وگوی ویژه خبری شبکه دو سیما جمع کرد تا این موضوع را بررسی کند. پرویز افشار سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر به صورت حضوری در گفتگو شرکت کرد و حسین ذبحی معاون دادستان کل کشور و سعید منتظر المهدی سخنگوی ناجا به همراه حسین طلا نماینده تهران وعضو کمیسیون اجتماعی مجلس به صورت تلفنی در این گفتگو حضور داشتند.


دریافتی: ساختار تشکیلاتی مخوف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران

کسی نمی‌داند شغل واقعی ما چیست

 ترانه بنی‌یعقوب
روز را با بوی تند مواد شوینده توالت‌های عمومی آغاز می‌کنند. آنقدر این توالت‌ها را شسته‌اند که باید رقم هزار را رد کرده باشد، شاید هم چند هزار بار؛ با شلوارهایشان که تا زانو بالا می‌زنند، پاهایی که در آب آلوده و کثیف غوطه می‌خورد، دست‌هایی که بارها توی سطل‌های زباله فرو می‌رود و بیرون می‌آید، لباس‌های تنشان که بارها خیس می‌شود، دست و پاهایی که در پایان کار ده‌ها بار شست‌وشو می‌دهند، اما آخرش هم دلشان راضی نمی‌شود... با اینکه سال‌ها ازشروع کارشان می‌گذرد، اما هنوزهم به فضای آزار دهنده اینجا عادت نکرده‌اند.  اما چاره‌ای ندارند. خودشان می‌گویند خب، چکار می‌توانیم بکنیم؟ زندگی است دیگر، بالاخره باید بچرخد یا نه؟ زندگی فرزندان‌مان مهمتر است یا راحتی و آسایش خودمان؟
هر سه یک وجه مشترک دارند به کسی نگفته‌اند، محل کارشان توالت‌های عمومی شهر است و محل استراحتشان اتاقکی کوچک، تنگ و اغلب نمور در همان جا. می‌گویند کار عیب و عار نیست اما چه بهتر که کسی نداند چه می‌کنند: «شاید دوست و فامیل بفهمند برایمان هزار جور حرف در بیاورند.» با همه شرمی که از شغلشان در برابر دوست و آشنا دارند اما راضی‌اند. راضی که دستشان را جلوی کسی دراز نمی‌کنند و روی پای خودشان ایستاده‌اند، سختی‌هایش بماند برای تنهایی خودشان و تن رنجورشان.
اکرم مسئول توالت عمومی زنانه در یکی از میدان‌های اصلی شهر تهران است. وقتی به آنجا می‌رسم حوالی ظهر است و او چهارزانو در اتاقک کوچکش که درست در ورودی توالت قرار دارد نشسته. در اتاق شاید دو متری‌اش چند بالش هست و یک کتری برقی و تلویزیونی کوچک و قدیمی. کف زمین هم یک قالیچه مندرس انداخته و رویش تشکچه. قدری خودش را جابه‌جا می‌کند تا جایی هم برای نشستن من باز شود، کنارش می‌نشینم. هرروز از ساعت ۷ صبح تا ۵ بعدازظهر اینجاست. از صبح چند باری توالت‌ها را شسته و حالا نشسته تاکمی نفس تازه کند. میل بافتنی در دست دارد با کاموای آبی‌رنگ و تند و تند می‌بافد. یک شال‌گردن برای خواهرزاده‌اش که بزودی به دنیا می‌آید. دست‌هایش زمخت و پینه‌بسته است. دور مچ دست راستش را با باند کشی بسته. همان دستی که خیلی درد می‌کند. برایم از قصه زندگی‌اش تعریف می‌کند:
«۱۰ سالی هست اینجا کار می‌کنم، من که میرم، مسئول توالت مردانه هوای اینجا را داره. تا ساعت 12 سرویس‌کارمی‌کنه. می‌بینی قبر درست کردن. جام خیلی کوچیکه، تابستونا خیلی گرمه، زمستونا خیلی سرد. وسایل رو از خونه آوردم، البته تلویزیونو مردم برام آوردن.»
هر روز از اسلامشهر به اینجا می‌آید. به‌موقع با مترو و اتوبوس خودش را می‌رساند به توالت: «شوهرم معتاد شد طلاق گرفتم. رفت که رفت. دو تا بچه‌ دارم؛ دخترم ۲۰ ساله‌ است پسرم ۱۸ ساله. نه تعطیلی دارم نه مرخصی. همه روزهای تعطیل هم باید بیام. برای ماهی ۷۵۰ هزار تومن. یک‌بار پانزدهم ماه میدن، یه بار هشتم. چه می‌دونم.» میل بافتنی‌اش را کنار می‌گذارد و دو لیوان چای می‌ریزد چند قند هم می‌گذارد پهلویش. می‌پرسم: «اکرم! هرروز صبح چطور کارت را شروع می‌کنی؟»
 آهی می‌کشد و مقنعه سرمه‌ای‌رنگش را جابه‌جا می‌کند: «هرروز صبح زود میام، توی همه توالت‌ها جوهر نمک می‌ریزم، آینه را می‌شورم، درو می‌شورم، دستشویی اگه گرفته باشه، بازش می‌کنم. بعضی ‌اوقات دستکش می‌دن، بعضی ‌اوقات نمی‌دن خودم می‌خرم. مایع میدن نمیدن مجبور می‌شم خودم بخرم. هنوز عادت نکردم. خونه خودت هم سخته بخوای توالت بشوری، دلت نمیاد. تازه به جونم غر هم می‌زنن میگن خانم چرا کثیفه. دستمال میندازن، آشغال میندازن. رعایت نمی‌کنن مردم که تذکر هم میدم میگن تو باید تمیز کنی وظیفه توئه، برای خودت راحت اینجا نشستی. میگم خدا قسمت شما کنه این راحتی رو! من یعنی آدم نیستم، انسان نیستم. روزی چند بار توالت‌ها رو می‌شورم زمینو تی می‌کشم، آشغال‌ها رو برمی‌دارم. اینجا عمومیه، خیلی شلوغه. همه مغازه‌دارهای اطراف هم میان اینجا.»
 اکرم با صدای گرفته حرف می‌زند. می‌گوید، بوی جوهر نمک خیلی اذیتش می‌کند اصلاً این روزها احساس سلامت نمی‌کند، آخه کی دلش می‌خواهد صبح زود با معده خالی و دهان خشک دستشویی عمومی بشوید؛ اما اکرم هر روز صبح زود با معده خالی مجبور است، بوی جوهر نمک و مایع سفیده کننده را تحمل کند. پولی هم برایش نمی‌ماند که بخواهد دکتر برود و آزمایش بدهد. یادش نمی‌آید آخرین بار چه زمانی پیش پزشک رفته. بعضی ‌اوقات خودش ماسک می‌خرد و می‌زند، اما الان مدت‌هاست از ماسک استفاده نکرده؛ پیمانکار فقط چکمه، دستکش پلاستیکی و مواد شوینده در اختیارش می‌گذارد. آن‌هم گاهی.

 او ۳۵۰ هزار تومن از حقوق ۷۵۰ هزار تومنی‌اش را اجاره خانه می‌دهد و زندگی‌اش را با ۴۰۰ هزار تومن باقیمانده می‌چرخاند: «چیکار کنم چاره‌ای هم دارم؟ پسرم دانشگاه قبول شد نتونست بره. آخه با این پول‌ها میشه دانشگاه هم رفت؟ دانشگاه رفتن خرج نداره؟ لباس نمی‌خواد؟ کفش نمی‌خواد؟ نه سختی کار دارم نه هیچی. سواد هم ندارم که اعتراض کنم. اگر زیاد حرف بزنم می‌اندازنم بیرون. یارانه هم ندارم، شوهرم می‌گیره. بیمه هم گاهی پیمانکار می‌ریزه گاهی نمی‌ریزه.»
 همه فامیل‌هایش فکر می‌کنند اکرم آبدارچی یک اداره است. می‌پرسم اکرم اینجا جای پرترددی است تا حالا هیچ‌یک از فامیل‌هایت اینجا به تو برنخورده‌اند؟
«نه. تا حالا کسی ندیده، فقط بچه‌ها می‌دونن. اونام هم غصه می‌خورن می‌بینن دستم درد می‌کنه. میگن مامان تو نباشی ما چه کنیم؟ کمتر می‌خوریم تو بهت فشار نیاد.» اکرم از کار کردن در توالت خاطرات زیادی دارد؛ از دختران فراری تا آن‌هایی که معتادند و اینجا خودشان را می‌سازند: «من نمیذارم اینجا بمونن، می‌گم خانوم کارتو انجام بده اینجا واینستا. حتی شده اومدن تو دستشویی بخوابن. زود میرم بیرون می‌کنم. گاهی بوی موادشون میاد، بفهمم میرم سراغشون.» اکرم می‌گوید اگر کار دیگری باشد حتماً ازاینجا می‌رود: «خسته شدم ازاینجا. خیلی زندگی سختی دارم، خیلی. همیشه باید «در» این اتاق زمستون و تابستون باز باشه نباید بخوابم باید حواسم باشه، کی میاد، کی میره. زمستون‌ها یخ می‌زنم.»
مریم 34 ساله، مقنعه سیاهی بر سر دارد. موهای مجعدش از زیر مقنعه‌ زده بیرون. جلوی مقنعه‌اش را با یک سنجاق‌قفلی بسته، مانتویش قهوه‌ای‌رنگ است و دمپایی‌های زرد پلاستیکی به پا دارد. روبه روی توالت عمومی پارک روی یک سکو نشسته و با موبایلش بازی می‌کند. آفتاب کم‌رمق پاییزی که بر صورت و دست‌هایش می‌خورد حس بهتری پیدا می‌کند. اینجا خیلی بهتر از آن اتاقک کوچک و خفه داخل محوطه توالت است. باانرژی زیاد حرف می‌زند: «کارم که تمام میشه میام اینجا زیر نور آفتاب. چیه اون تو، نفسم می‌گیره. شوهرم مافنگی شد، پرتش کردم بیرون. دو تا بچه‌ام و منو می‌گرفت زیر مشت و لگدش بی‌وجدان. آدم توی توالت کار کنه بهتر از اینه که هر شب کتک بخوره.»
 مریم هم به همه گفته بازاریاب یک شرکت است. دوست ندارد کسی بداند در توالت کار می‌کند. ماهی ۶۷۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد و از کارفرمایش راضی است: «آدم خوبیه اما کار توالت سخته دیگه، پدر آدمو در میاره. هی باید بشوری و بسابی. ۵ ساله اینجام اما باور می‌کنی راضی‌تر از اون زندگی جهنمی‌ام. خودم هم وسواس دارم اون‌قدر همه‌جارو می‌سابم برق می‌زنه. بو که اصلاً.» مریم دستم را می‌کشد تا محل کارش رانشانم بدهد. همان‌جایی که واقعاً از تمیزی برق می‌زند. توالت عمومی پارک چندان بزرگ نیست و به خاطر عبور و مرور اندکی که دارد سه چهار بار شستن‌اش در روز کفایت می‌کند. پسرش می‌داند در توالت کار می‌کند اما دخترش نه: «همین پشت پارک مدرسه میره، گفتم بچه‌ها بفهمن مسخره‌اش می‌کنن، نگفتم. فکر می‌کنه بازاریابم.» حالا مریم یک سوهان ناخن از توی جیب مانتویش بیرون کشیده و ناخن‌های زردرنگش را سوهان می‌کشد، زل می‌زند توی چشمانم: «خبرنگاری نه؟ بالاخره ما زن‌ها هر چی شغلمون باشه باید به خودمون برسیم.»
توالت عمومی این پارک بزرگ در مرکز شهر تهران در یک زیرزمین قرار دارد. کلی پله را باید رد کنی تا برسی به سرویس بهداشتی. فضای بزرگ توالت، به طرز محسوسی خنک و نمدار است. همه‌جا سفیدرنگ است از دیوارها و موزاییک‌های کف گرفته و حتی نور مهتابی‌ها. توالت‌ها از تمیزی برق می‌زنند.
خاطره خانم 51 ساله روی تختش در اتاق کوچک کنار سرویس‌ها دراز کشیده تا من را می‌بیند بلند می‌شود و چادر سفید گلدارش را می‌کشد روی سرش. در اتاق کوچکش بجز تخت که بیشتر فضای اتاق را اشغال کرده، چند تا کاسه و بشقاب هم هست و جانمازش و یک بخاری‌برقی که دو شعله‌اش قرمز رنگ است.
 «اینجا نم داره زمستون و تابستون این بخاری را روشن میذارم وگرنه بدن‌درد می‌گیرم. سه تا دختر جوون دارم تو خونه. بجز دخترهام همه فامیل فکر می‌کنن توی یه بیمارستان کار می‌کنم. بفهمن تو توالت کار می‌کنم، بعد بیان خونه‌ام غذا درست کنم نمی‌خورن. چندش‌شون میشه خلاصه توالته دیگه.»
خاطره بیش از ۱۵ ساله اینجا کار می‌کنه، بعدازاینکه شوهرش فوت کرد و خرج بچه‌ها ماند روی دستش. هرروز از کرج به اینجا می‌آید. روزهایش آنقدر شبیه هم شده که دیگر برای خودش هم باورش سخت است: «هرروز توالت‌ها را می‌شورم، بعد تی می‌کشم. جوهر نمک می‌ریزم. این جوهر نمک پدر ریه‌ام رو درآورده. یه بار رفتم دکتر گفت وضع ریه‌ات خیلی خرابه؛ اما اهمیت ندادم و دیگه نرفتم. پولش رو ندارم با ماهی ۸۰۰ هزار تومن چه جوری این خرج‌ها رو بدم.»
 خاطره چشمش به‌روزهای بازنشستگی‌اش است اما تازگی‌ها فهمیده کارفرما چند سال بیمه برایش رد نکرده، مانده چکار کنه: «این زیرزمین خیلی نموره. کاش یکی از این آلاچیق‌های توی پارک و به من می‌دادن یا یه دفتر دور از نم اینجا.» اکرم، خاطره و مریم اما خبر ندارند که دستشویی می‌تواند چه آثار مخربی بر جسم و جانشان بگذارد، آن‌گونه که پزشکان هشدار می‌دهند.

 آنها همین‌طور نمی‌دانند که طبق ماده ۷۵ قانون کار انجام کارهای خطرناک، سخت و زیان‌آور برای کارگران زن ممنوع است و طبق ماده ۹۲ همین قانون همه واحدهایی که شاغلان در آنها به اقتضای نوع کارشان در معرض بروز بیماری‌های ناشی از کار قرار دارند. باید برایشان پرونده پزشکی تشکیل شود و دست‌کم سالی یک‌بار توسط مراکز بهداشتی- درمانی معاینه و آزمایش شوند و نتیجه آزمایش‌ها نیز در پرونده کاری‌شان ثبت شود. آنها از هیچ کدام از این قوانین خبر ندارند. فقط کار می‌کنند و کار.  نمی‌دانم روز کاری شما چطور تمام می‌شود؛ اما برای مریم، خاطره و اکرم که با بوی مواد شوینده، صدای سیفون و تی کشیدن و شستن چندباره توالت‌ها تمام می‌شود همان‌گونه که روزشان را شروع کرده‌اند. روزهای تکراری و پر از مرارتشان را.
منبع:

ازای هر یک زن خیابانی ۷ مرد خیابانی وجود دارد، این خبر تأمل‌برانگیز را دکتر مجید ابهری، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی به روزنامه تهران امروز می‌گوید و هشدار می‌دهد، درصورتی‌ که کارشناسان فکری برای این موضوع نکنند، به‌زودی با بحران‌های اجتماعی جدی‌تری روبه‌رو خواهیم شد.

rospigari
  •   
چتن‌فروشی در مردان ایرانی از زنان پیشی گرفته است
خبرگزاری هرانا ـ به ازای هر یک زن خیابانی ۷ مرد خیابانی وجود دارد، این خبر تأمل‌برانگیز را دکتر مجید ابهری، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی به روزنامه تهران امروز می‌گوید و هشدار می‌دهد، درصورتی‌ که کارشناسان فکری برای این موضوع نکنند، به‌زودی با بحران‌های اجتماعی جدی‌تری روبه‌رو خواهیم شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از تهران امروز، هرچند نیروی انتظامی در قالب طرح‌های امنیت اخلاقی با این موارد برخورد می‌کند اما «مردان خیابانی» این روزها در بیشتر خیابان‌ها دیده می‌شوند و برای زنان و دختران مزاحمت ایجاد می‌کنند. ابهری آمارهای ناخوشایند دیگری نیز دارد. ۷۶ درصد مردان خیابانی متأهل هستند و هر مرد خیابانی در طول روز به‌طور میانگین یک صدبار برای زنان نجیبی که هرگز سوار بر ماشین آن‌ها نمی‌شوند،‌ بوق می‌زند.
کارشناسان می‌گویند: “همیشه پای مردان خیابانی در میان است و تا مردان خیابانی نباشند، سن روسپیگری زنان در کشور- بر اساس آمار منتشرشده از سوی مسئولان سازمان بهزیستی -کاهش پیدا نمی‌کند. هرچند رئیس سازمان بهزیستی، روز گذشته این کاهش سن را تکذیب کرد اما دکتر مجید ابهری، دراین‌باره می‌گوید: «اگر زنان خودفروش خیابانی به‌عنوان یک ناهنجاری اجتماعی در جامعه ما غیرقابل‌انکار هستند، این بستر اجتماعی است که باعث تولد و رشد این ناهنجاری و ضد ارزش شده است.» او معتقد است که بازار غریزه جنسی نیز مانند سایر بازارها تابع اصل عرضه و تقاضاست و حضور مردان تنوع‌طلب و غیرهمسو با هنجارهای اجتماعی در این میان مزید بر علت است”.
“هر مرد خیابانی روزانه یک‌صد بوق”
او معتقد است که مردان خیابانی بافاصله گرفتن از هنجارهای فردی و گروهی رفتارهایی دور از حرمت اجتماعی انجام می‌دهند و البته تأکید می‌کند که به دلیل مشکلاتی که بر سر راه ازدواج جوانان است، بعضی جوانان مجرد در راستای غریزه جنسی خود به این‌سو می‌روند، اما دکتر ابهری به آمار بالای مردان متأهلی که در زمره مردان خیابانی قرار می‌گیرند اشاره می‌کند: “جای تأسف دارد که ۷۶ درصد مردان خیابانی متأهل هستند! مردان متأهلی که به ارزش‌های اخلاقی خانواده و جامعه پایبند نیستند. این در حالی است که جوانان مجرد جامعه ایرانی، بار بدنامی این پدیده را به دوش می‌کشند”.
دکتر سعید معدنی مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران مرکز نیز دراین‌باره به تهران امروز می‌گوید: “مردان متأهلی که در هر کوچه و خیابان به دنبال سوار کردن زنان بر ماشین خود هستند، یا همیشه چنین کاری را به‌عنوان تفریح انجام می‌داده‌اند یا در جوانی به دلایلی مانند فقر مالی مثلاً نتوانسته‌اند ماشین بخرند و چون تفکری بیمارگونه دارند، گمان می‌کنند حالا که صاحب خودرو هستند می‌توانند جوانی کنند! چنین افرادی از نگاه بیمارگونه خود تمایزی بین زنان متشخص وزنان خیابانی نمی‌بینند.”
او تأکید می‌کند: “هر مرد خیابانی به‌طور میانگین صد بوق در طول روز برای زنان می‌زند تا بالاخره طعمه خود را پیدا کند.”
«مینا. م» معلم ۲۸ سال ، به‌تازگی ازدواج‌کرده و محجبه است. او هرروز صبح ناچار است مسیری طولانی را برای رسیدن به محل کارش و بازگشت از آن بپیماید تقریباً هرروز بعدازظهر با رانندگانی مواجه می‌شود که وقتی او را تنها سر خیابان می‌بینند برایش بوق و چراغ می‌زنند! او به تهران امروز می‌گوید: “بعضی‌ها حتی ترمز می‌کنند، دنده‌عقب می‌آیند و پیشنهاد می‌دهند سوار ماشینشان شوم. بارها از ترس اینکه شاگردانم مرا در این حالت نبینند ناچار شده‌ام به آن‌طرف خیابان بروم تا مطمئن شوم این مزاحم دست ازسرم برداشته است.”
«زهره. آ» ۴۰ ساله و خانه‌دار است و دو پسر دانشجو دارد. زهره نیز تجربه چنین مزاحمت‌هایی را در زندگی‌اش دارد. او به تهران امروز می‌گوید: «چند بار برایم پیش‌آمده. راستش را بخواهید هم سن و سال پسرم بودند! دلم می‌خواست مادرانه نصیحتشان کنم اما منصرف شدم از این کار! بعضی وقت‌ها از ترس این مزاحم‌ها ترجیح می‌دهم تنها از خانه بیرون نیایم.» «تهامه. م» کارمند است و از این بوق زدن‌های مکرر دل‌پری دارد ، او می‌گوید: “خیلی وقت‌ها زمان رد شدن از خیابان ماشین‌های شخصی که حتی معلوم است مسافرکش هستند بوق یا چراغ می‌زنند و ترمز می‌گیرند. قرار گرفتن در چنین شرایطی در خیابان باعث می‌شود خجالت‌زده شوم. حتی برایم پیش‌آمده که راننده وانت‌بار هم توقف کرده و منتظر مانده تا سوار ماشینش شوم.”
دکتر ابهری به مزاحمت‌های مکرری که این مردان برای زنان در خیابان ایجاد می‌کنند اشاره‌کرده و ادامه می‌دهد: “در بیشتر موارد این مردان پیش پای زنان نجیب، متأهل و متعهد، زنان باردار و حتی زمانی که مادران همراه فرزند خود هستند ترمز می‌گیرند” او با تأکید بر اینکه چنین رفتارهایی نوعی خشونت است که در حق زنان جامعه انجام می‌شود می‌گوید: “این‌کارسبب بروز تنش و همچنین آزار زنان جامعه می‌شود. این مردان به‌ظاهر می‌خواهند مسافرکشی کنند و حتی ممکن است زنان و دخترانی هم بدون اطلاع از قصد آن‌ها سوار بر ماشینشان شود. آن‌ها همه را به یک‌چشم نگاه می‌کنند و برایشان زنی که قصد خودفروشی دارد و زنی که برای رسیدن به مقصدی خاص به خیابان آمده فرقی نمی‌کند. بدون شک این نوع نگاه، بیمارگونه است.”
دکتر ابهری ادامه می‌دهد: “تنوع‌طلبی و هرزه‌گردی یکی از ویژگی‌های مردانی است که در چارچوب رفتارهای منطقی و متعارف جامعه به ارضای نیازهای خود نمی‌پردازند. اگر مردان تنوع‌طلب نباشند روسپیگری در جامعه گسترش نمی‌یابد. واقعیت این است که کالبدشکافی پدیده زنان خیابانی بدون توجه به موضوع مردان خیابانی تحلیل یک معلول بدون علت است.”
“چاره چیست”
تنها حضور مأموران نیروی انتظامی به‌صورت ثابت و سیار است که می‌تواند از وقوع این مزاحمت‌ها بکاهد. به‌ویژه در محل‌های کم رفت‌وآمد، این‌ها را دکتر ابهری می‌گوید.
البته او معتقد است قوانین هم نیاز به بازنگری دارند و ادامه می‌دهد: “متأسفانه این روزها این موضوع در تهران و کلان‌شهرها به یک تفریح مبدل شده است. تفریحی که عواقب ناگواری برای زنان کشورمان به دنبال دارد. بنابراین علاوه بر مدیریت جنسی در کشور و برنامه‌ریزی‌هایی که باید توسط مسئولان انجام شود، باید قوانین مجازات این مردان تشدید شود”.
بی‌توجهی به ارزش‌های اجتماعی و کمرنگ شدن غیرت اجتماعی دلایلی است که دکتر ابهری برای بروز این پدیده عنوان می‌کند. او می‌گوید: “اتفاقاتی که برای آمران به معروف افتاد و همچنین دردسرهایی که ممکن است دامن افراد را بگیرد سبب می‌شود تا هیچ‌کس در برابر این مزاحمت‌ها اجازه دخالت به خود ندهد. به همین دلیل مردان خیابانی بدون وحشت از عواقب اجتماعی به این مزاحمت‌ها ادامه می‌دهند.”
هستند کسانی که تن را برای گذران زندگی به حراج می‌گذارند تا منبع درآمدی داشته باشند که با آن روزگار بگذرانند این تن‌فروشی زن و مرد و کودک و جوان و پیر نمی‌شناسد شکمی که گرسنه باشد همه ارزش‌ها و هنجارها را نیز کمرنگ می‌بیند اینان مقصران اصلی نیستند اینان تحت شرایط محیطی که در آن رشد کردند به روسپی تبدیل شدند
«روسپی» کسی است که درآمدش از طریق رابطه جنسی است علل و انگیزه روسپی کسب درآمد است و انگیزه جنسی برای او معنی ندارد کاترین مکینون می‌گوید : «در تن‌فروشی زنان با مردان رابطه جنسی دارند و این در حالی است که آن‌ها هرگز تمایل به داشتن این رابطه ندارند درنتیجه پول به‌عنوان شکلی از زور عمل می‌کند نه به‌عنوان اندازه‌گیری میزان رضایت. این عمل مانند زور فیزیکی در تجاوز جنسی است» نه‌تنها تن‌فروشی یک فعالیت استثماری است بلکه خیلی‌ها معتقدند که تن‌فروشی شباهت زیادی به تجاوز جنسی دارد چون در این رابطه به‌سلامت فیزیکی و یا آسیب روانی قربانی توجهی نمی‌شود و آن‌ها به‌طور دائم در معرض خشونت روانی و جنسی و در بعضی موارد شکنجه نیز قرار دارند بنابراین انگیزه تن‌فروشی فقط و فقط کسب درآمد است و نه لذت جنسی.
روسپیگری فقط محدود به زنان نیست ما شیوع آن را سال‌های اخیر بین کودکان و مردان نیز مشاهده می‌کنیم کودکانی که برای دریافت اسکناس و گذران روزگار خود به تن‌فروشی می‌پردازند. و حالا طبق آماری که معاونت اجتماعی نیروی انتظامی داده است آمار مردانی که برای فروش تن خود و فحشا به همجنسان خود و یا غیر همجنسان خود رومی آورند در سالجاری ۲۴ درصد افزایش داشته است و در سال گذشته نیز ۶۵ درصد تن فروشان را در تهران البته به خود اختصاص داده است .
فقر و بیکاری یکی از اصلی‌ترین دلایل این پدیده است درواقع مسائل فرهنگی نیز بی‌تأثیر نیست می‌توان گفت فقر اقتصادی در کنار فقر فرهنگی و عاطفی بستر مناسبی برای تن‌فروشی مهیا کرده است نابسامانی‌های خانوادگی اعتیاد، مهاجرت، فرار از منزل، کمبود عاطفه پرجمعیت بودن خانواده‌ها و وجود تبعیض بین فرزندان، عوامل زمینه‌ساز این بحران اجتماعی است اما فقر و بیکاری مهم‌ترین دلیل تن‌فروشی در کشور ما محسوب می‌شود در حال حاضر روسپی‌گری در کشور ما بیشتر در بین متأهل‌ها دیده می‌شود و این معضل اجتماعی در بین افراد تحصیل‌کرده در حال رشد است و محل جلب مشتری‌های آن‌ها در خیابان‌ها و پارک‌ها بازارچه‌ها و میدان‌های شهر هست یعنی در کل اجتماع و هر روسپی تنها ۵ دقیقه برای مشتری منتظر می‌ماند در دهه ۶۰ و ۷۰ سن روسپیگری بالای سال بود اما طبق آمارها سن روسپیگری به ۱۲ سال رسیده است و سهم روسپی شدن کودکان در سال‌های اخیر بسیار نگران‌کننده هست حدود ۱۲ درصد روسپی‌ها بااطلاع همسر خود به این کار دست می‌زنند تن‌فروشی رابطه تنگاتنگ با شیوع ایدز نیز دارد حدود ۵۰ در صد زنان روسپی به ایدز مبتلا هستند در طول هشت سال اخیر شیوع ایدز در مصرف‌کنندگان مواد مخدر و زندانیان کاهش‌یافته اما شیوع ابتلا به این بیماری در زنان از طریق جنسی در حال افزایش است تا حدی که رسانه‌های کشور از زبانه وزیر بهداشت وضعیت ایدز در کشور را به کوه آتشفشان تشبیه کردند ما در سال‌های اخیر شاهد صادر کردن دختران وزنان ایرانی به کشورهای چین و مالزی هستیم این در حالی است که قبلاً گزارش‌هایی از خریدوفروش دختران در کشورهای عربی بخصوص امارات متحده عربی و پاکستان منتشرشده بود حراج دختران ایرانی در «فجیره» موجی از خشم مردمی و نفرت را برانگیخت که زنان و دختران ایرانی را مثل برده‌های اعصار بربریت به مبلغی حدود ۵۰۰ دلار به حراج گذاشتند.
امروزه تجارت بردگی جنسی یکی از پرسودترین فعالیت‌ها در ایران است و خود مقامات حکومتی در خریدوفروش و سو استفاده‌های جنسی از زنان و دختران دست دارند امروزه کمتر کسی است که نداند سر نخ اصلی این باندهای قاچاق به کشورهای عربی و عرضه زنان تن‌فروش در خیابان‌های تهران و شهرهای بزرگ به حاکمان و حکومت ارتباط ندارد.
در کشور ما مجازاتی که برای روسپی‌ها در نظر گرفته‌شده صد ضربه شلاق هست و در مواردی هم حتی این مسئله به اعدام نیز ختم می‌شود برای حل این معضل اجتماعی دو تا راه‌حل اسلامی مطرح شد راه‌حل اول کشتن و سوزاندن تن‌فروشان و خانه‌های فساد و راه‌حل دوم صیغه تعدد زوجات یا خانه‌های عفاف بود.
سیاست‌هایی که دولت برای حل این بحران اجتماعی به کاربرد نه‌تنها به حل آن کمکی نکرد بلکه به تسهیل این روند نیز کمک شایانی کرد با همین لایحه خانواده زمینه‌ساز تن‌فروشی رسمی و قانونی را مهیا کرد و با مسئله صیغه هم درواقع به ترویج و تبلیغ روسپیگری مذهبی پرداخت.
دلیل اصلی شیوع روسپیگری در کشور ما فقر و بیکاری است و کشوری که نرخ تورمش به ۲۶ درصد رسیده و ۴۰ در صد مردمش در زیرخط فقر در حال گذران زندگی هستند شیوع این معضل نیز عجیب و دور از انتظار نیست.