نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

عکس های درگیری امروز شنبه در تهران با گارد ویژه



اين سند جنايت خامنه ای!!











خامنه ای عالی جنابان سبزپوش و توده های مبارز مردم


عباس سماکار

• پس پرسش این است که آیا نمی توان با افشای سازشکاری، سازش جناح ها را به هم زد و مانع وحدت دوباره آن ها شد؟ آیا نمی توان با استفاده از شکاف بین جناح های حاکم، پشت سپر حفاظتی آن ها پناه گرفت، به پیش رفت و با طرح خواست ها و مطالبات ممکن در لحظه‍ی مشخص و ارتقاء آن ها به تناسب موقعیت مبارزاتی، جنبش کنونی را به پیش برد و شعارهای آن را ارتقاء داد؟ ...

شک نیست که عالی جنابان سبزپوش می خواستند بر سیل عظیم حرکت مردم ایران دهنه بزنند و آن را در اختیار خود بگیرند تا سهم شیر، در قدرت سیاسی نصیب شان شود. اما با رشد مبارزات مردم، معلوم نیست آن ها تا کجا با این صف حرکت کنند و تا چه حد از در سازش با جناح حاکم برآیند. همواره در تمام دنیا دیده شده است که وقتی شرایط انقلابی رشد می کند و دولت های حاکم، سیاست سرکوب وسیع را در پیش می گیرند، این تنها توده های مردمند که در میدان باقی می مانند و همه‍ی جناح های ریز و درشت درون حاکمیت از صحنه بیرون می روند تا یا مردم شکست بخورند و یا اگر توانستند مقاومت کنند، آن ها دوباره برگردند و باز سهم شیر را طلب کنند. اکنون جناح حاکم تهدیدش را کرده و می خواهد سیاست سرکوب وسیع را در پیش بیرد.
اکنون آزمون مقاومت و شکست در پیش روی مردم است و پرسش این جاست که مردم چه باید بکنند و چگونه مبارزات خود را بدون توهم به میو ه چینان انقلاب و بیرون از سیطره نابکارانه آن ها ادامه دهند؟
آیا می توان همچنان از شکاف درون حکومت استفاده کرد؟ آیا در پیش برد مبارزات، استفاده از اختلاف میان جناح های حکومتی همواره به معنی ِ داشتن توهم به آن ها است و یا امکان دارد مردم با تیزهوشی از این سپرهای حفاظتی استفاده کنند تا با کند کردن حرکت ماشین سرکوب، توان بیشتری بیابند و خود را به مرحله بالاتری بکشانند؟
آیا برای دامن زدن به شکاف بین حاکمان، باید به دستورعمل جناح های سازشکار گوش فراداد و خود را به دست سیاست این عالی جنابان سبز پوش سپرد؟
اگر سازشی بین جناح های درگیر حکومتی ایجاد شود و بخش معترض آن، در اتحاد با بخش حاکم کنار بکشد، چه باید کرد؟ مردم کدام ابزار سازمانی و تبلیغی و بسیج کننده را در اختیار دارند تا خود فراخوان به تجمع بدهند و تداوم مبارزاتی را ممکن سازند؟ آیا در عین بی سازمانی و نداشتن ابزار تبلیغ و ترویج، راه های دیگری برای پی گیری مبارزاتی وجود دارد؟
اکنون که خامنه شمشیرش را نشان می دهد، این پرسش ها بیش از گذشته برجسته شده است و مردم ناچارند برای مقابله با شرایط دشوارتر آماده شوند. تسلیم به این وضعیت دیگر ممکن نیست. زیرا هر نیروی انقلابی می داند که تنها راه بی اثر کردن تهدید مقابله با آن است.
یک گرایش سنتی انقلابی می گوید باید سازمان داشت تا هرگونه دگرگونی رادیکال ممکن باشد. این گرایش، شرایط ایجاد سازمان را مطابق فرمول های سنتی ارزیابی می کند و به صورت مشخص به این پرسش پاسخ نمی دهد که در شرایط خیزش عمومی، که همه چیز در جوش و تقلا است و از دست دادن زمان، برابر است با از دست دادن موقعیت خیزش و اعتلاء، چگونه می توان فراگردهای پیچیده ای را به کار گرفت که مختص دوران های رکود و سکوت است و به زمان دراز نیاز دارد؟ آیا می شود جنبش نقدا موجود را رها کرد و به دنبال یک سازماندهی انتزاعی رفت که روشن نیست کجا و چگونه می خواهد بیرون از حضور پذیرای مردم، خود را توده ای کند؟
یک گرایش آنارشیک نیز، با بی صبری در پی آن است که به هر نوع شورش و سردادن شعارهای بی موقع دامن بزند و بدون توجه به فراگردهای رشد مبارزاتی، مردم را به حرکتی فرابخواند که در لحظه مشخص قادر به انجام آن نباشند.
شک نیست که نمی توان بدون داشتن استراتژی و سیاست در میدان مبارزات اجتماعی پیروز شد. حرکت های نسنجیده ، چه بسا توان سرکوب حاکمیت را تقویت و هجوم آن را توجیح کند. قرار داشتن در دوران اعتلای انقلابی، الزاماً به معنای حتمی بودن پیروزی نیست. یعنی داشتن سازمان ضروری ست. اما آیا همواره و در همه شرایط سازمان و تشکل به یک شیوه ایجاد می شود؟
مردم سازمان ندارند. سال ها سرکوب، امکان ِ بست و پیوند سازمانی را از میان برده و هرحرکتی را برای ایجاد تشکل های توده ای با دشواری های بزرگی روبرو کرده است. اما آیا همیشه سازمان قبل از حرکت عمومی باید ایجاد شده باشد و فقط از طریق یک رسانه سراسری و یا یک سازمان و شخصیت با نفوذ، دادن فراخوان عمومی ممکن است؟ یا این که، در دوران های اعتلائی، امکان جوش خوردن اعتراضات پراکنده و محلی در سطح خیابان ها و میدان های مبارزه ممکن است و در واقع، آیا در این شرایط، سازمان مفهومی به جز پیوند و همدلی حرکت های محلی و پراکنده مردم در سراسر میدان عمل مبارزاتی، در خیابان ها و کارخانه ها و محلات دارد؟ و آیا حرکت مشترک، جز دریافت حس هم دلی در میان حرکت های پراکنده به وجود می آید؟
یک درک انتزاعی و کتابی از مسئله در پاسخ به شرایط مشخص، هم آنارشیک است و هم دچار دگم های کتابی. همین درک هم هست که حضور میلیونی مردم را در میدان مبارزه کنونی، امری ناگهانی و ناشی از وجود تضاد جناح های حکومتی و نه نتیجه فشار سال ها ستم بر مردم و پیوند بین توده های هم سرنوشت ارزیابی می کند.
پس پرسش این است که آیا نمی توان با افشای سازشکاری، سازش جناح ها را به هم زد و مانع وحدت دوباره آن ها شد؟ آیا نمی توان با استفاده از شکاف بین جناح های حاکم، پشت سپر حفاظتی آن ها پناه گرفت، به پیش رفت و با طرح خواست ها و مطالبات ممکن در لحظه‍ی مشخص و ارتقاء آن ها به تناسب موقعیت مبارزاتی، جنبش کنونی را به پیش برد و شعارهای آن را ارتقاء داد؟ آیا سر دادن شعارهای مستقلی مانند؛ حق مسلم تشکل، جدائی دین از دولت، آزادی حجاب، آزادی مطبوعات، امنیت معیشتی و شغلی و برابری و غیره در این لحظه و حتی در دل تظاهراتی که با اعمال نفوذ می خواهد سر به راه و آرام به پیش برود، نمی تواند جوی به وجود آورد که حتی اگر مردم موفق به سرگونی کل رژیم نشدند، در فردای احتمالی روی کار آمدن سبزپوش ها، این عالی جنابان را در مخمصه قراردهند و به خواست و مطالبات خود جنبه غیرقابل انکار ببخشند؟ آیا شعار اعتصاب عمومی ممکن و کارساز نیست؟ آیا اعتصابات کارگری و عمومی نمی تواند کمر رژیم را بشکند؟
در نامه ای به نشریه بذر، از بخشی از دانشجویانی که در دل مبارزه به مسائل و چگونگی پیشبرد مبارزه می اندیشند، خواندم که آن ها به شکل واقعی تری به مسائل فکر می کنند. رشد جنبش برابری و آزادی خواه کنونی، گرایش چپ جامعه را از بندهای سنتی تا حد زیادی دور کرده و اندیشیدن به راه حل های انقلابی را در دل خود مبارزه به آزمون و خطا گذاشته است. منظورم این پرسش است، که توجه ما به شرایط کنونی و میزان رشد سطح آن، و استفاده‍ی به جا از راه های مسالمت آمیز، آیا باید ما را از اندیشیدن به مرحله میلیتانت مسئله و رهاه حل های نهائی براندازی دور کند و آماده گی تدارکی برای آن پیش نگیریم؟
قیام، هرگز امری قابل پیش بینی نیست و نمی توان به دلخواه لحظه‍ی وقوع آن را تعیین کرد؛ ولی قیام بدون تدارک و آمادگی پیروز نمی شود. درس های انقلاب بهمن، و اعتلای مبارزاتی کنونی، ما را از هرگونه خوش خیالی و بی توجهی به یک استراژی انقلابی و غیرانتزاعی باز می دارد.

عکس : گارد ويژه در تهران




درنگ كنيم!

وئن 19, 2009

شايد خنده دار باشد. در اين ايام كه همه مي خواهند بدوند. و درست تر آن كه همه بايد با سرعت بسا بيشتر از گذشته بدوند، يكي پيدا شده و مي گويد: درنگ كنيم!

ولي واقعيت اين است كه اين «درنگ» با «توقف» بالكل متفاوت است.

يك روشنفكر به عنوان يك عصب بيدار و حساس جامعه بايد نسبت به حوادث دور و بر خودش واكنش مناسب نشان دهد. در اين شكي نيست. اما يك روشنفكر پيشتاز علاوه براين، بايد يك قدم جلوتر از حوادث حركت كند. بايد پيشاپيش مردمش باشد و نه اين كه دنباله رو آنان باشد. اسم اين نوع روشنفكري را، هرقدر هم با عشق نسبت به مردم باشد، بهتر است بگذاريم روشنفكري منفعل. روشنفكري خلاق كه سد زمان را مي شكند و با چشماني باز فردا را مي سازد، نوع ديگري از روشنفكري است.

حالا درنگ كنيم كه چه بشود؟ كه دوستان و دشمنان خود را بشناسيم. كه آزاديخواهان واقعي را از دلالان و شارلاتانهاي حرفه اي باز شناسيم. تا بدانيم چه جامعه اي مي خواهيم بسازيم.

امروزه ولي فقيه ارتجاع به قدري بي آبرو و رسوا شده است كه حتي در ميان نزديكترين يارانش هم كسي جرأت دفاع از او را ندارد. به حرفهايش در نشست با نمايندگان كانديداها دقت كنيد. تمام حرفش اين است كه بياييد از «نظام» دفاع كنيد! « نظام» هم اسم مستعار خودش است. زيرا كه نظام دچار «انشقاق» مي شود. انشقاق كلمه اي آخوندي براي «جر خوردن» است. واقعيت اين است كه ولي فقيه بد جوري جر خورده است. او كه هميشه ديگران را مي دريد، حالا از بالاترين سطوح «نظام» خودش جر و وا جر شده است. بنا براين در اين بحبوحه اصلا غريب نيست كه دشمنان آزادي كه تا ديروز كاري جز دستك و دنبك زدن براي همين رژيم نداشتند و در دشمني با آزاديخواهان و روشنفكران اصيل مردمي تا آن حد دريده بودند كه بالصراحه پولهاي ولي فقيه را «طيب و طاهر» مي خواندند. و همان كساني كه به صورتي علني به دفاع از شكنجه و كشتار همين آخوندها برخاسته بودند حالا بوي كباب به مشامشان برسد. پس ما نه به عنوان توده هاي ستمزده اي كه تازه تازه دارد ترسش مي ريزد، كه به عنوان عصبهاي حساس اين جامعه بايد ببينيم چه مي خواهيم و در اين مرحله مشخص چه بايد بخواهيم، و از چه شعارهايي بايد اجتناب كنيم. كار ما اين است كه پيشاپيش حوادث باشيم. الان توده هاي مردم راه افتاده اند. ما با تمام قوا، يعني با تمام آگاهيها و تجاربمان بايد نسبت به ذبح انقلاب ، نسبت به مسخ آمال و آرزوهاي تاريخي مان حساس باشيم. بدون ترديد اين «درنگ» در برخورد اول كند كننده به نظر مي رسد. اما تجربه سال57 و دزديده شدن رهبري آن يكي انقلاب نشان داده است كه اين قبيل درنگها اتفاقاً بر سرعت ما مي افزايد. سلامت حركتمان را تنظيم مي كند. شتاب را هم افزايش مي دهد. فرق است بين يك حركت آگاهانه پرشتاب با يك حركت »بي دنده و ترمز» احمدي نژادي.

پس به ميدان بشتابيم. با مردممان همراه باشيم و فراموش نكنيم كه رسالت روشنفكر تنها همراهي با توده ها نيست. ما اگر بي قيد و غير مسئول و غير حساس باشيم بلايي بدتر از آن چه فكر مي كنيم برسرمان مي آيد. روز مرزبنديهاي دقيق تر است. روزهاي آينده بيشتر نشان خواهد داد كه اين مرز بندي ها و اين درنگها چقدر به ما كمك مي كنند تا زودتر و بهتر ريشه خبيثه ولايت فقيه را از زمين بركنيم.

طغیان سبزها یک جنبش ارتجاعی است

ژوئن 19, 2009

بیانیه کمونیستی پیرامون ناآرامی‌های سیاسیِ پس از انتخابات
دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری در ایران به‌یک جنگ قدرت تمام‌عیار بین فراکسیون‌های متخاصم بورژوازی اسلامی تبدیل شده است. موضوع این جدال نیز چیزی کم‌تر از تعیین تکلیف استراتژیک نظام جمهوری اسلامی نیست. در دو سوی این جدال دو افق متفاوت از آینده‌ی نظام جمهوری اسلامی در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند. در یک‌سو «چاوزیسمِ» دروغین و امام زمانی؛ و در طرف مقابل آن، افق یک جمهوری فقاهتیِ فاسد و سرکوب‌گر و اشرافی. همه‌ی ظرفیت ارتجاعی جمهوری اسلامی اکنون در قالب دو صف تفکیک شده از یکدیگر، در مقابل هم قرار گرفته و در غیاب صف نیرومند کارگران و جنبش‌های اجتماعی پیش‌رو و ترقی‌خواه، با سرعتی هرچه تمام‌تر جامعه را به‌سوی پرتگاهی ـ‌چه‌بسا‌ـ سیاه‌تر از تمام سی سال گذشته سوق می‌دهد. این تحولی است‌که جنبش ما را هم در معرض مخاطراتی جدی و هم ـ‌احتمالاً‌ـ در مقابل شانس‌هایی غیرمنتظره قرار می‌دهد. همه‌ی این اتفاقات در شرایطی واقع می‌شوند که جنبش نوپای طبقه‌کارگر ایران هنوز از تشکل‌های نیرومند توده‌ای و حزبی خود برخوردار نیست و در دوران آغازین و گشایش آرایش تشکیلاتی خویش قرار دارد.
هیچ‌یک از دو سوی نبردی‌که بین جناح‌های حکومتی به‌راه افتاده است، حتی ذره‌ای از آزادی‌خواهی و عدالت برخوردار نیست. هدف آشکار «چاوزیسمِ» امام زمانیِ احمدی نژاد (به‌همراهیِ سپاه پاسداران و بسیج) ایجاد نظامی متکی برشبکه‌ای از صدقه بگیران است‌که با آمیزش رؤیاهای عظمت‌طلبانه و ارتجاعی‌ـ‌شووینیستی و اسلامی ـ‌زیر پرچم دروغین عدالت‌خواهی‌ـ در صدد تداوم و تضمین حیات جمهوری ولایتی است. بدون چنین بیان ایدئولوژیکی، این «چاوزیسم» دروغین قادر نخواهد بود در مقابل جنبش روزافزون طبقه‌کارگر برای یک زندگی انسانی، به‌دفاع از منافع سرمایه برخیزد و با درهم کوبیدن هرگونه تلاش کارگران در راه ایجاد تشکل‌های مستقل طبقاتی خود، چهارچوب‌های انباشت سرمایه را حفظ کند. برای «چاوزیسم» اسلامی شعار برابری در مقابل قانون و قطع دست ایادی «اشرافیت دولتی» از بیت‌المال، چیزی جز بازسازی دولت بورژوازی بر بستر ایدئولوژیک اسلامی نیست. این «برابری در مقابل قانون»، برابری در بی‌حقوقی همه‌ی آحاد جامعه است؛ برابری شهروندان خلع اختیار شده در مقابل دولتی مقتدر و ولایت محور است؛ امتزاج ملت و امت اسلامی است. امت اسلامی دیگر امتی جهانی نیست، امتی ایرانی است. از همین‌رو نیز «چاوزیسم» اسلامی در عین داعیه اسلامی بودن، عظمت‌طلبیِ ایرانی را بر پرچم خود حک کرده است. این جریانی است‌که ظرفیت هیچ‌گونه پذیرش بیان اراده طبقات و گروه‌های اجتماعی پیش‌رو را ندارد. این جریانی است سراپا ارتجاعی. قربانی‌کردن بخشی از بوروکراسی فاسد دولتی در جناح مقابل، بهایی است که برای مشروعیت بخشیدن به‌این استراتژی باید پرداخت شود؛ و این هراسی است‌که امروز همه‌ی کاربه‌دستان شکست‌خورده‌ی جناح‌های رقیب را در اتحادی وسیع به‌میدان کشیده است.
در طرف مقابلِ این جدال نیز نیرویی به‌غایت ارتجاعی صف کشیده است. آن‌ها که امروز «موج سبز» به‌راه انداخته‌اند، بیش از دو دهه کاربه‌دستان مطلق‌العنان رژیم بوده‌اند؛ و بزرگ‌ترین جنایات رژیم برعلیه آزادی‌خواهان، کمونیست‌ها، کارگران، دانش‌جویان، روشن‌فکران، اقلیت‌های ملی و مذهبی و سرانجام زنان، در دوران حاکمیت همین‌ها انجام گرفته است. آن‌ها بنیان‌گذاران دستگاه سرکوب جهنمی رژیم اسلامی بوده‌اند، همان دستگاهی‌که امروز تحت‌کنترل رقبای‌شان قرار گرفته و برعلیه خود آن‌ها ـ‌نیز‌ـ به‌کار می‌رود. اما این تمام کار نیست. کسانی‌که امروز در رأس اعتراض به‌جناح حاکم قرار گرفته‌اند، نه تنها خود با ایجاد شبکه‌های مافیایی بیش‌ترین استفاده‌ها را از قدرت دولتی برای تقسیم سرمایه‌های کشور در میان خاندان خود داشته‌اند، بلکه هم‌چنین در بیش از بیست سال حاکمیت خویش به‌طور مداوم فقر و فلاکت بیش‌تر را بر اکثریت بزرگ مردم زحمت‌کش تحمیل کرده و توده‌ی هرچه وسیع‌تری از کارگران را به‌زندگی زیر خط فقر واداشته‌اند. آن‌ها چه در زمان جنگ، چه در زمان بازسازی و چه در زمان اصلاحات، حتی یک لحظه از اختصاص ثروت‌های افسانه‌ای به‌خود و درعین‌حال محروم کردن کارگران و زحمت‌کشان از حداقلی از معیارهای یک زندگی شرافتمندانه خودداری نکرده‌اند. دغدغه‌ی آشکار همه‌ی این مدعیان دروغینِ رفاه و سعادت مردمْ چیزی غیر از آن نبود که منافع سرمایه‌داران به‌زعم آنان به‌اندازه‌ی کافی تأمین نمی‌شد و نمی‌شود. از شیخ مضحک اصلاحات تا سردار تشخیص مصلحت و سید سبز پوش و همه‌ی مشاوران و قلم به‌دستان آن‌ها، نه تنها در گذشته بلکه هم‌چنین در جریان مبارزات انتخاباتی نیز کوچک‌ترین اشاره‌ای به‌این‌که بر سر میلیون‌ها کارگر چه می‌آید و چه خواهد آمد، نداشتند. آن‌ها که برسر هر درصدی از تورم، آمارِ دولتی را به‌چالش می‌کشیدند، کوچک‌ترین اشاره‌ای به‌این حقیقت نداشتند که سه ماه قبل از آن و هنگام اعلام حداقل دستمزدها کوچک‌ترین اعتراصی نه به‌میزان تورم اعلام شده داشتند و نه به‌دستمزدی‌که رسماً یک سوم خط فقر اعلام شده را تشکیل می‌داد. آن‌ها که امروز صحبت از حق پایمال شده‌ی خود می‌کنند، این حق را تنها برای آن می‌خواهند که به‌اتکاءِ آن بازهم بدون هیچ‌گونه مانعی حق میلیون‌ها کارگر و زحمت‌کش را زیرپا له کنند. «نه به‌احمدی نژاد» اسم رمز این جریان برای پوشاندن اهداف واقعی طبقاتی خویش است.
جنبشی‌که برای ابطال انتخابات به‌راه افتاده است، جنبش محروم کردن میلیون‌ها انسان به‌شکلی دیگر است. صدای حق‌طلبی و عدالت‌خواهی کارگران، صدای برابری‌طلبانه زنان، صدای آزادی‌خواهانه‌ی دانش‌جویان، صدای ضدستمگری اقلیت‌های ملی و مذهبی در این جنبش ارتجاعی جائی ندارد و نخواهد یافت. برعکس، این جنبشی است برای سرکوب همین صداها به‌گونه‌ای دیگر، به‌روشی «مردم فریب‌تر» و «دمکراتیک‌تر». این جنبش مخملیِ بخشی از بورژوازی اسلامی برای به‌قدرت رسیدن است. جنبشی‌که درصورت پیروزی در آینده نیز وضعیت سیاه کنونی را برای اکثریت محرومان جامعه تداوم خواهد داد. کم‌ترین تردید در نتایج خانمان‌برانداز این جنبش، کم‌ترین توهم به‌سرنوشت این حرکت، زمینه را برای تکرار فاجعه‌ای آماده خواهد کرد که سی سال پیش و در مبارزه با سلطه‌ استبدادی رژیم شاهنشاهی به‌وقوع پیوست. آن زمان نیز «منافع عمومی جنبش ضددیکتاتوری» بهانه‌ی همراهی توده‌های وسیع مردم آزادی‌خواه، روشن‌فکران چپ و ضداستبداد با جنبشی ارتجاعی گردید. «همه با هم» انقلاب 57 به‌برقراری نظامی منجر شد که سی سال است برگُرده‌ی اکثریت قاطع مردم ایران سنگینی می‌کند. نباید اجازه داد این فاجعه تکرار شود.

کارگران، مردم زحمت‌کش و آزادی‌خواه
آن‌چه در جدال بین جناح‌های متخاصم حکومتی برای ما اهمیت تعیین‌کننده دارد، نه پیش‌روی این یا آن جناح و نه امتیازهای ناچیزی است‌که سران دو طرف در ازای حمایت توده‌های وسیع برای آن‌ها در نظر گرفته‌اند. تا همین امروز نیز هیچ‌یک از دو طرف جدال حکومتی کم‌ترین وقعی به‌خواسته‌های میلیون‌ها مردم زحمت‌کش نگذاشته‌اند؛ و از این پس نیز چنین خواهد بود. می‌توان انگیزه‌ همه‌ی آنانی را درک کرد که برای گسترش آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و متزلزل کردن بنیان‌های سرکوب و اختناق راه شرکت در این تظاهرات و آکسیون‌ها را برمی‌گزینند. اما بلافاصله باید تأکید کرد که در شرایط فقدان تشکل‌های مستقل و نیرومند توده‌ای چنین دست‌آوردهایی ـ‌حتی به‌فرض تحقق‌ـ تنها دست‌آوردهایی کوتاه و موقت خواهند بود. سهم مردم به‌میدان آمده در این جنبش‌ها تنها محدود به‌ریزه‌های باقی‌مانده‌ای خواهد بود که صدقه‌ای بیش نیستند و در اولین فرصت باز پس‌گرفته خواهند شد. فراکسیون‌های ارتجاع بورژوایی تا به‌امروز حتی به‌خود زحمت وانمود کردن آن را نداده‌اند که دستمزد کارگران را افزایش خواهند داد، که بهداشت و بیمه اجتماعی همگانی را تأمین خواهند کرد، که آموزش رایگان تا سطح عالی را در اختیار فرزندان همه‌ی زحمت‌کشان قرار خواهند داد، که حق کارگران و زنان و دانش‌جویان برای متشکل شدن را به‌رسمیت خواهند شناخت، که برابری حقوقی و سیاسی زن و مرد را تأمین خواهند کرد، که دین و دولت را از یکدیگر جدا خواهند کرد، که به‌رفع ستم ملی و مذهبی خواهند پرداخت و خلاصه‌ این‌که حتی یکی از خواسته‌های پایه‌ای مردم کارکن را نیز برآورده خواهند کرد. تعجبی هم نیست. این قانون مبارزه‌ی طبقاتی است. تنها کسانی در این مبارزه سهم بیش‌تری به‌دست خواهند آورد که از نیروی متشکل و قابل تشخیص برخوردار باشند. تا زمانی‌که چنین نیست، توده مردم به‌سیاهی لشگر جنبش‌های طبقات حاکم تبدیل خواهند شد و سهم آن‌ها در مبارزه‌ی طبقاتی فقط قربانی شدن به‌پای منافع صاحبان قدرت و سرمایه است و بس. دوران انقلاب همگانی در ایران سی سال قبل و با تجربه خون‌بار جمهوری اسلامی برای همیشه به‌پایان رسیده است.
درچنین شرایطی نمی‌توان و نباید به‌صف جنبشی پیوست‌که از بنیان در تناقض با خواسته‌های برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه توده‌ی مردم کارکن و زحمت‌کش قرار دارد. کسانی‌که شرکت در مبارزه با «تقلب و کودتای انتخاباتی» را در بوق می‌دمند، در حال تقویت مشروعیت شارلاتان‌ها و کلاهبردارهای طرف مقابل هستند که در صدور حکم اعدام کارگران و کمونیست‌ها و آزادی‌خواهان دست‌کم پرونده‌ای به‌همان سیاهی جناح حاکم امروزی ـ‌اگر نه سیاه‌تر‌ـ دارند. کسانی‌که شرکت در تظاهرات مخملیون سبز را شرط عقب راندن ارتجاع قلمداد می‌کنند، این واقعیت را از دیده مردم پنهان می‌کنند که سبزهای اسلامی خود بخشی از همان ارتجاع هستند. کسانی‌که در توهم «رادیکالیزه کردن جنبشْ» جوانان پرشور را به‌شرکت در تظاهراتِ اعتراضِ به‌انتخابات فرامی‌خوانند، این را از دید مردم پنهان می‌کنند که رادیکالیزه شدن یک جنبش ارتجاعی تنها به‌یک ارتجاع رادیکال‌تر ختم خواهد شد. و سرانجام کسانی‌که جنبش اعتراض به‌انتخابات را معادل همان جنبش توده‌های تحت ستم قلمداد می کنند، در بهترین حالت ساده‌لوحانی بیش نیستند که آب به‌آسیاب یک جنبش ارتجاعی می‌ریزند. جنبش مسخره‌ی ابطال انتخابات، انتخاباتی‌که از اساس بر محرومیت جامعه از مشارکت سیاسی در سرنوشت خود بنا شده است، حتی ارزش ریخته شدن یک قطره خون را ندارد. ارتجاع حاکم تا به‌امروز به‌اندازه‌ی کافی فرصت به‌قتل رساندن آزادی‌خواهان و کمونیست‌ها را داشته است. نباید به‌بخشی از آن اجازه داد که یک بار دیگر همین جوانان را به‌گوشت دم توپ اهداف خود تبدیل کند و برای سلاخی کردن در مقابل بخش دیگر ارتجاع قرار دهد.
جنبشی را که تماماً تحت سیطره هژمونی جریانات ارتجاعی قرار دارد، نمی‌توان با چند شعار و پرچم به‌سمت دفاع از آرمان‌های انقلابی هدایت کرد. این توهمی بیش نیست. یک جنبش انقلابی نه در درون جنبش ارتجاعی، بلکه در تقابل هژمونیک با آن شکل خواهد گرفت. مسأله شرکت در این جنبش ارتجاعی نیست، مسأله نشان دادن ماهیت آن به‌توده‌های متوهم است، مسأله اساساً‌ شکل دادن به‌جنبشی دیگر است. این جنبشِ دیگر را باید در اعتراض به‌ماشین کشتار و سرکوب جهنمی کلیت نظام، برای درهم شکستن تبعیض آشکار جنسی و مذهبی و برای غلبه بر نظامی صورت داد که بر پایه‌های فلاکت میلیون‌ها کارگر و زحمت‌کش مزدبگیر و تحمیل زندگی زیر خط فقر به‌آن‌ها بنا شده است.

کارگران،
برای شکل دادن به‌این جنبش متفاوت، آن‌چه ما به‌آن نیاز داریم، بیش از هرچیز شناخت و استفاده از فرصت‌هایی است‌که در جدال بین جناح‌های متخاصم قدرت برای پیش‌روی جنبش کارگری به‌وجود می‌آیند. آن‌چه برای جنبش کارگری و برای کلیت جامعه شاخصِ پیش‌رفت به‌سوی یک زندگی بهتر بشمار می‌آید، نه عقب‌نشینی‌ها و یا پیش‌رفت‌های احتمالی این یا آن جناح، بلکه دست‌آوردهای استراتژیکی است که خود ما بدان دست می‌یابیم. هر درجه از گشایش فضای سیاسی در پرتو جدال کنونی بین جناح‌ها تنها لحظه‌ای موقت و فرجه‌ای کوتاه برای جامعه به‌طورکلی و برای جنبش کارگری به‌طور ویژه است. مهم‌ترین امر جنبش ما باید استفاده‌ی هوشیارانه از این فرجه‌ها و فرصت‌های به‌دست آمده باشد. هرچه این نابسامانی دستگاه سرکوب تداوم یابد، به‌همان نسبت امکان پیش‌روی در سایه این جدال برای ما نیز می‌تواند بیش‌تر فراهم شود. از هرفرصت باید استفاده کرد و گردان‌های توده‌ای طبقه را در محل کار ساخت. بگذار صد، هزار و هزاران سندیکا و تشکل کارگری شکل بگیرد، آن‌گاه خواهیم دید که چگونه همین کسانی‌که امروز چنین متکبرانه به‌خواسته‌ها و آرزوهای میلیون‌ها کارگر بی‌اعتنایی می‌کنند، برای جلب حمایت کارگران به‌پابوس آن‌ها نیز خواهند آمد. هیچ درجه‌ای از امتیازهای جزئی امروز، هیچ درجه‌ای از ریزه‌های باقی‌مانده از این جدالِ جناح‌های قدرت جای یک سندیکای تازه، جای یک کمیته‌ی کارگری، جای یک شبکه تبادل نظر و مشورتی کارگران، جای یک هسته کمونیستی کارگران، جای یک شورای محله، جای یک کمیته‌ی کارخانه را نمی‌گیرد. این‌ها ابزارهای ابراز وجود اجتماعی کارگران و دخالت آنان در حیات جامعه اند. دریافت این امر چندان دشوار نیست‌که طبقه‌ی ما و جنبش ما در سطح دیگری از آرایش قوای خود قرار دارد. آن‌ها مشغول جنگ‌های نهایی با یکدیگرند، طبقه‌ی ما و جنبش ما هنوز در مرحله‌ی گشایش و آرایش اولیه قوای خود قرار دارد. فرصت به‌دست آمده از این جدال‌ها را باید برای گسترش این آرایش طبقاتی و تحکیم موقعیت جنبش ما در جدال‌های سرنوشت ساز طبقاتی آتی مورد استفاده قرار داد. می‌توان و باید در کوتاه‌ترین فرصت ارکان خود سازمان‌یابی طبقاتی را ایجاد کرد و برای وارد شدن به‌مصاف‌های غیرقابل پیش‌بینی آینده آماده شد. آرایش دادن به‌صفوف خود، وظیفه‌ی اصلی و حیاتی امروز ماست. در این امر تعلل نکنیم.

آذر ادیبی، مجید ارژنگ، شهرام بجفی، فریدون توکل، محسن خوش بین، بهمن شفیق، وحید صمدی، سارا طاهری، پویان فرد، عباس فرد، سیاوش محمودی 28 خرداد 1388 18